106 - زلزله قیر و کارزین فارس
زلزله قیر و کارزین فارس
( ( قیر ) ) سمت جنوب شرقی شیراز به فاصله تقریبا چهل فرسنگ واقع است و در حدود چهارده فرسنگ از فیروز آباد دورتر است و فاصله اش از کارزین یک فرسنگ و نیم می باشد ( در فارسنامه گوید : بلوک قیر ، طول آن ده فرسخ می باشد که ابتدای آن مبارک آباد و آخرش باغ پاسلار و پهنای آن دو فرسخ و نیم از قریه کیفر کان تا گندمان و از گرمسیرات فارس است واین بلوک مشتمل بر بیست و سه قریه آباد است ) .
اخیرا ( ( قیر ) ) از برق و لوله کشی آب و خیابان و ساختمانهای سیمان و بیم آهن آباد شده و جمعیت آن در حدود هفت هزار نفر بوده است .
در روز 25 ماه صفر سنه 1392 مطابق 21 فروردین 1351 شمسی این ناحیه مورد خشم الهی واقع شده و از بلای آسمانی و زلزله عظیم زمینی بیشتر بلوک قیر صدمه دید و بیش از همه جا ، قیر را زیرورو نمود به طوری که یک ساختمان سالم نماند و تقریبا ثلث اهالی آن زیر انبوه سنگ و خاک و آجر به سخت ترین وضعی جان سپردند و پیرمردان مانند چنین حادثه وحشتناکی را بخاطر ندارند .
چون دانستن تفصیل آن موجب عبرت و بیداری از غفلت است از دو نفر اهل علم که موثق و شاهد حادثه بوده اند جناب آقای شیخ محمد جواد مقیمی قیری و جناب آقای شیخ احمد رستگار در خواست شد که آنچه را دیده و دانسته اند بنویسند و برای اطلاع خوانندگان این کتاب ، نامه هردو بزرگوار ثبت می شود .
نامه جناب شیخ محمد جواد مقیمی قیری
بسم اللّه الرحمن الرحیم
درموضوع حادثه دلخراش زلزله قیروکارزین و آفرز آنچه اتفاق افتاده و تحقیق شده وتلفات جانی و مالی واقع گردیده به طورخلاصه عرض می شود :
پانزده دقیقه پیش از طلوع آفتاب روز بیست و پنجم ماه صفر 1392 زلزله شدیدی آمد که سابقه نداشت وآنهایی که بیرون از آبادی بودند گفتند که اول برقی از سمت قبله و بعد برقی از طرف قطب و بعد زلزله گرفت ، در اول قدری خفیف بود و بعد به اندازه ای شدت کرد که زمین دور خود می پیچید و صدای مهیبی بلند شد مانند صدای رعد و به اندازه 25 ثانیه ادامه داشت ، تمام خانه ها خراب گردید عمارتهای محکم ازسیمان و بیم آهن و گچ و سنگ از شالوده از هم پاشید و فروریخت و چون اغلب افراد کوچک در خواب بودند وزنها هم که بیدار بودند ، مشغول نماز و وضو گرفتن و بعضی نماز خوانده بودند ومردها بیدار بودند اکثر تلفات جانی بچه های کوچک و مادرها که به واسطه علاقه به اولادشان می خواستند آنها را بیرون آورند مهلت نیافته و همه زیر انبوه آوار هلاک شدند .
تا اندازه ای که یقین است عدد تلفات از بزرگ و کوچک از خود قیر تقریبا دوهزار و پانصد نفر و از توابع ، قریب پانصد نفر هلاک شدند واللّه العالم .
و اما آنهایی که بعد از زلزله به فاصله دو روز و یکشب یعنی ازصبح روز 25 صفر تا پنج بعد از ظهر روز بیست و ششم از زیر خاکها زنده بیرون آمدند :
1 پسری هفت یا هشت ساله به نام ( ( محمود ) ) فرزند محمد صفائی ساکن خود قیر است ، البته عده چند نفری از اهل آن خانه زیر آوار شده بودند بعضی از آنها را همان روز بیرون آوردند و یک نفر از آنها هم مرده بود ولی آن پسر را که روز دوّم بیرون آوردند صحیح و سالم بود و از او سؤ ال کردند که در مدت این دو روز آیا کسی به تو خوراک و آب می داد گفت آقا دائیم رسول خاکساری به من بیسکویت وآب می داد ( البته از غیب به او خوراک رسانده شده و بچه ، دهنده را دائی خود خیال می کرده است ) و الا ن هم آن پسر زنده و سالم است .
2 بچه سیدی به نام ( ( سید حسن ) ) به سن چهارساله فرزند آقا سید حبیب اللّه حسینی ساکن قیر ، بعد از وقوع زلزله در ساعت پنج و نیم صبح که در زیر آوار و انبوه خاک وسنگ قرار گرفته بوده فردا صبح تاساعت ده ، روز بیست و ششم او را از زیر خاک بیرون آوردند و چون از او سؤ ال کردند در این مدت خوراک و آب کسی به تو می داد ؟ در جواب می گفت مادرم به من غذا وآب می داد در حالی که مادرش زیر خاک نشده و بیرون بوده است ولی دو برادر بزرگش یکی به سن هیجده سالی و دیگری کوچکتر و یک خواهر ، هر سه از دنیا رفته بودند و آن بچه را صحیح و سالم بیرون آوردند .
3 از جمله کسانی که بعد از گذشتن 44 ساعت که از زیر خاکها و آوار بیرون آمده و زنده است به قدرت کامله الهی ، بچه ای است یازده ساله ( ( منصور ) ) نام فرزند مشهدی ابراهیم موزری ساکن قیر از ساعت پنج و نیم صبح بیست و پنجم که زلزله آمد و زیر خاک شد تا یک ساعت بعد از نصف شب بیست وهفتم او را از زیر خاک بیرون آوردند زنده بود ولی در اثر زیاد ماندن زیر خاک پاهای او تا مدتی به راه رفتن قادر نبود و بحمداللّه طولی نکشید که بهبودی یافت و الا ن می تواند راه برود .
بنابراین ، اگر همان روز بلکه فردای آن روز هم اگر امداد رسیده بود مسلما افراد بسیاری زنده از زیر خاک بیرون می آمدند ولی افسوس که کمک و امداد نرسید و افراد زیادی بعد از دو روز زیر خاک جان سپردند .
اخبار از وقوع حادثه موحشه
شخصی به نام ( ( حاج سید جعفر حسینی ) ) که چند روز قبل از وقوع زلزله و ظاهرا سه روز ، به رحمت ایزدی پیوست ، سه چهار روز پیش از فوت آن سید مرحوم ، که در حال مرض روی بستر خوابیده و مرد متدین و با ایمانی بوده است ، پسری دارد به نام آقا سید اکبر با اقوام و اقارب بر بالین او نشسته بودند یک مرتبه آن سید در حال مرض به صدای بلند می گوید ای تاجرها ! ای پیله ورها ! هرکدام هزار تومان بدهید که خانه هاتان خراب می شود ، چند مرتبه همین کلمه را تکرار می کند هزار تومان بدهید ، بعد می گوید یکصد تومان بدهید که خانه ها خراب می شود ، بعد رو می کند به خانواده اش و می گوید شما همه ازقیر بیرون روید که اگر ماندید هلاک می شوید ، چند مرتبه این جمله را تکرار می کند و بعد از چهار روز از دنیا می رود رحمة اللّه علیه و بعد از سه روز از فوت آن مرحوم همان زلزله عظیمه واقع شد و خانه ها خراب و تلفات مالی و جانی وارد گردید .
شاید مراد از اینکه یک هزار تومان دهید و خطاب به تجار و ثروتمندان فرموده بوده ، یعنی صدقه بدهید و به فقرا اطعام کنید تا رفع بلا شود و ممکن است در آن حالت بلا را مشاهده می کرده و بر او کشف شده بوده است اللّه اکبر از غفلت ما اولاد آدم که از این آیات بزرگ الهی بیدار نمی شویم و متنبه نمی گردیم .
رؤ یای صادقانه
شخصی به نام ( ( رمضان طاهری ) ) گفت شب بیست و پنجم صفر که صبح آن زلزله آمد پسر کوچکی داشتم بیمار بود و خواب نمی رفت و خیلی ناراحتی می نمود نزدیک طلوع صبح بود دیدم خیلی گریه می کند مادرش را صدا زدم بیدار شد گفت خیلی به صبح مانده ؟ گفتم نزدیک است و من قدری می خوابم موقع نماز مرا بیدار کن ، خوابم برد ناگاه دیدم یک نفر جوان آمد درب خانه به من گفت بیا بیرون ، گفتم چکار داری ؟ گفت بیا بیرون رفتم نزدیک منزلم جای وسیعی بود گفت نگاه کن گفتم به چه نگاه کنم گفت نگاه خانه ها و منزلها ، چون نگاه کردم دیدم تماما خراب شده است گفتم خانه های ماست ؟ گفت بلی گفتم برای چه این طور شد گفت به واسطه معصیت زیاد گفتم اهل این محل همه نماز می خوانند و روزه می گیرند و عبادت کارند گفت همه ریاء است و خالص نیست هرچه التماس کردم فایده نبخشید و رفت .
بیدار شدم دیدم موقع نماز است عیالم به من گفت چرا در خواب گریه می کردی وناراحت بودی ؟ گفتم هیچ ، زود باش بچه ها را ، دوتا را تو بردار و دوتای آنها را هم من برمی دارم تا از خانه بیرون ببریم و در آن خانه افرادی دیگری هم بودند ، همینقدر دست بچه ها را گرفتم که بیرون برم زلزله گرفت و مهلت نداد که تکانی بخوریم ، همه زیر آوار شدیم چند بچه و مادرشان تلف شدند و مرا با چند نفر دیگر تا نزدیک ظهر از زیر خاک بیرون آوردند .
وقتی از زیر خاکها بیرون شدم سرگردان شدم که خانواده و بچه هایم زیر خاک هستند و کسی را ندارم چکنم ؟ دیدم یکی از بستگان نزدیکم آمد و صدا زد عمو ! عمو ! گفتم بیا روز امداد است کمک کن بچه هایم زیر خاک هستند می میرند کمک کن تا آنها را بیرون آوریم ، گریه کرد گفت من هم چند نفر زیر خاک دارم نمی توانم .
بچه جوانی محصل در منزل ما بود دیدم سالم است گفتم بیا کمک بکن ، گریه کرد گفت نمی توانم آن هم رفت باز هم یکی از خویشان و همسایگانم آمد در حالی که حیران و سرگردان بود ، گفتم محض رضای خدا بیا کمک کن بچه هایم از کفم می روند ، گفت من هم بچه هایم زیر خاک هستند و کسی ندارم خلاصه نمونه قیامت بود و همه وانفسا گویان بودند اگر بخواهم قضیه را خوب و کاملاً بنویسم طول می کشد و موجب ملال است .
زن مؤ منه ای از اهل قیر گفت شبی که صبح آن زلزله آمد و خانه ها خراب گردید یک ساعت بعد ازنصف شب خواب دیدم : ( ( سیدی آمد درب خانه ما و عمامه ای که بر سر داشت به دور گردن خود پیچیده و زنی هم همراه ایشان است و صورت خود را نقاب انداخته و به من صدا زد من بیدار شدم فرمود چراغ روشن کن ، روشن کردم فرمود با شوهر و فرزندانت از خانه بیرون بروید .
عرض کردم آقا ! شش هفت سال زحمت کشیده تا این خانه را درست کرده ایم و حالا تازه آمده ایم در آن زندگی کنیم فرمود باید بیرون بروید که بلا نازل می شود ، گفتم اجازه می دهید شوهرم را بیدار کنم ، گفت هنوز زود است خیلی وحشت داشتم در دل خود می گفتم کاش صبح می شد و مؤ ذن اذان صبح می گفت .
گفت آتش روشن کن و آب روی آتش گذار اما مهلت اینکه چایی درست کنی پیدا نمی کنی ، آتش کردم صدا زدم شوهرم حیدر را از خواب بیدار کردم دیدم صدای مؤ ذن بلند شد و اذان صبح گفت مرتبه دوم چون خیلی متوسل به اباالفضل علیه السّلام شدم و صدا زدم یا اباالفضل العباس علیه السّلام به دادم برس ، دیدم سید جوان نورانی که به نظرم آمد یک دست در بدن نداشت آمد درب منزل گفت حیدر را بیدار کن و بگو مادرت فوت شده بیا جنازه اش را بردار و دفن کن .
گفتم آقا سید کاظم کجا بوده اید و سید کاظم فاطمی اهل منبر بود از اهل قیر که بر اثر حادثه زلزله به رحمت خدا رفت ، فرمودند سید کاظم نیستم و از طرف قبله آمده ام و می خواهم عبور کنم ، خیلی ترسیدم فرمودند نترسید چون حامله هستید من پشت به طرف شما می کنم و حرف می زنم دیگر او را ندیدم ، پس زلزله کوچکی آمد وتا بچه ها را بیدار کردم و شوهرم از خواب بلند شد ، زلزله سخت شروع شد ، همین قدر که توانستیم بچه ها را از خانه بیرون بیاوریم که خانه خراب شد ، اگرچه تمام خانه های ما خراب شد ولی همان خانه ای که بچه ها در آن خوابیده بودند شکسته شد و پایین نیامد و
بحمداللّه
هیچکس از اهل خانه تلف نشدند .
زن مؤ منه ای گفت در ماه محرم تقریبا یک ماه ونیم پیش از وقوع زلزله در خواب دیدم که از طرف مشرق یک ابری پیداشد و یک نفر در میان آن ابربه صدای بلند اذان می گوید و از اول محل طلوع آفتاب مشغول اذان و گفتن ( ( اللّه اکبر ) ) بود و به تدریج بالا می آمد و کلمه کلمه اذان را می گفت تا رسید بالای سر قیر ، دیگر از اذان گفتن ساکت شد و صدای او به همه جا می رسید و همه عالم می شنیدند ، من از خواب بیدار شدم به یکی از همسایگان خود خواب را نقل کردم ، جواب داد خواب شما دلیل است بر اینکه قیر خراب می شود .
یک نفر به نام ( ( سید علی مرتضوی ) ) از اهل قیر می گوید یک شب قبل از وقوع زلزله و خرابی قیر در خواب دیدم ابر سیاه بسیاری از طرف قبله آشکار شد و عده زیادی از اهالی قیر جلو آن ابر ایستاده و التماس می کردند که از محل ما بگذر و ما را به بلا گرفتار مکن هرچه التماس می کردند فایده نبخشید و ابر از سمت قطب آمد و مثل سیلاب یکمرتبه همه شهر قیر را فرا گرفت وبه طرف قبله سرازیر شد .
از این نوع خوابهای وحشتناک که اخبار از وقوع حادثه موحشه بوده زیاد و نوشتن آنها موجب طول کلام است و همچنین آنهایی که یک روز بلکه دو روز بعد از اینکه زیر خاک بودند زنده بیرون آوردند بسیار است و برای عبرت گرفتن در آنچه نوشته شد کفایت است
( ( ما اَکْثَرَ الْعِبَرَ وَاَقَلّ اْلاِعْتِبارَ
؛ چه فراوان است اسباب عبرت وکم است عبرت گرفتن ) ) .
آنچه خود بنده شخصا به چشم مشاهده کردم آنکه بنده در محلی به نام تنگ روئین مشغول تبلیغ بودم عصر روز بیست و چهارم ماه صفر دعوت شدم در یک فرسخی آن محل به نام بند بست وعده ای از ایلات احشام نشین که چادرنشین بودند برای تبلیغ و عزاداری حضرت سیدالشهداء علیه السّلام رفتم و از آنجاتا قیر پنج فرسخ بود شب در آنجا تا دو ساعت ازشب گذشته مشغول گفتن مسائل دینی و موعظه و نصیحت و عزاداری بودم بعد از صرف شام ، چند نفر از محل تنگ روئین هم آمده بودند گفتند بیا برویم به محل و همانجا بخوابید بنده گفتم خسته هستم و امشب همینجا می خوابم و فردا صبح می آیم آنها رفتند به قریه تنگ روئین و بنده همانجا در چادر خوابیدم وصبح هم نماز صبح را خواندم و پس از نماز دو مرتبه خوابیدم هنوز چشمم به خواب آشنا نشده بود که زلزله گرفت از وحشت بلند شدم که از چادر بیرون بروم به اندازه ای شدت داشت که نتوانستم بلند شوم به زمین افتادم ، باز بلند شدم ، به زمین خوردم ، مرتبه سوم دست روی زمین گذاشتم و زمین به دور خود می چرخید و می لرزید قدری ساکت شد از چادر بیرون آمدم کوه بزرگی در آن نزدیکی بود چنان کوه به لرزه آمده بود که از قله آن سنگهای بزرگ کنده می شد و از هم متلاشی شده و پایین می ریخت و کوه مثل رعد صدا می داد بعضی جاها زمین ازهم شکافته شده و دوباره به هم آمده بود .
نزدیکی کوهی به نام آب باد ، زمین از هم شکافته و آب بسیاری مانند چشمه از زمین بیرون آمده که عمق آن معلوم نیست چقدر است و مانند استخر بزرگی آب ایستاده و حرکت نمی کند وبعض جاهای دیگر که آب چشمه داشته و زراعتهای بسیاری و باغات بی شمار مشروب می شده آن چشمه بکلی خشک شده یا کم شده است و بعضی جاها آب چشمه چند برابر شده است مثل خود قیر ، خداوند بزرگ داناست به حکمتها و مصالح آن ، خداوند جمیع مؤ منین و مؤ منات را از بلاها محفوظ بدارد به حق محمد و آله الطاهرین .
برای اطلاع بیشتر و تذکر از اوضاع قیر و اهالی آن عرض می کنم :
خود قیر قصبه ای بود که کم کم صورت شهری به او داده شده و در تمدن کنونی به سرعت جلو می رفت و دارای برق و شهرداری وآب لوله کشی و خیابان جدید وسط شهر کشیده بودند و جمعیت آن بیش از شش هزار نفر بود و دارای چند دبستان و مقدمه دبیرستان هم فراهم می شد و مساجد آن در حدود هفت هشت مسجد داشت اما یک نفر عالم دینی و پیشوای روحانی نداشتند ، ابدا اقامه نماز جماعت نمی شد ، مجالس دینی و تبلیغات مذهبی نداشتند ، تنها ماه رمضان و ماه محرم و صفر آن هم خیلی کم مجلس تبلیغات برپا می شد ، آن هم منبرهای منبریهای بیسواد ؛ نه خودشان عالمی داشتند و نه علاقه قلبی و حقیقی به اهل علم داشتند ، خیلی مادی و حریص به دنیا بودند ، امر به معروف و نهی از منکر در میان آنها متروک و اگر هم کسی دیندار بود و وظیفه مهم دینی را انجام می داد ، مورد تعقیب و ملامت مردم اهالی می گردید و الا ن هم بعد از این آیت بزرگ الهی که نمونه ای از قیامت بود به واسطه نداشتن مبلغ و عالم ورهبر صحیح ، باقیماندگان به همان حالت اولی باقی بلکه بدتر و بدبخت تر شده اند تا عاقبت کار این بیچاره مردم به کجا منتهی شود ، بیش از این مصدع اوقات نشوم خداوند به حرمت محمد و آل محمد صلوات اللّه علیهم سایه مبارک علمای اعلام و مجتهدین عظام عموما ، بالا خص حضرت مستطاب عالی را از سر این جان نثار و عموم مسلمین کوتاه نگرداند و وجود مبارک را از جمیع بلیات مصون و محفوظ بفرماید ان شاء اللّه تعالی محمد جواد مقیمی
نامه جناب آقای شیخ احمد رستگار
بسمه تعالی
در تاریخ 25 سفر سنه 92 وقایع زلزله قیر و کارزین که این جانب در یکی از قراء کارزین موسوم به سرچشمه حاضر و ناظر بودم آن است که هنگام صبح پس از انجام فریضه صبح قریب به ساعت پنج و ربع مشغول تعقیب نماز و اوراد بودم که ناگاه زمین کمی لرزیدن گرفت و دانستم که زلزله است اندک تاءملی کردم به قصد اینکه زلزله قطع شود نماز آیات بخوانم دیدم ادامه پیدا کرد برخاستم از درب اطاق سر بیرون کردم تا ببینم چه خبر است در حالی که پایم برهنه بود ولی قصد فرار نداشتم همین که از درب اطاق خارج شدم ناگاه دیدم آسمان صدایی کرد و زمین بشدت لرزید و این جانب قریب به هفت متر پرتاب شدم پهلوی درختی و از شدت لرزش زمین نتوانسم خودم را بگیرم ناچار به درخت چسبیدم که ناگاه جهان را یکبارگی ظلمت فروگرفت و پس از اندک زمانی که جهان روشن و تاریکی بدل به نور گردید نظر کردم دیدم از منازل و قریه اثری باقی نیست جز قلیلی از دیوارهای شکسته و خانه های مهدوم و خراب شده ، خلاصه آمدن زلزله قریب 25 ثانیه ادامه داشت ولی خرابی و انهدام قریه زیاده از حد واقع گردید .
ملخص کلام اینکه : چون صبح بود و مردان قریه برای انجام وظیفه زراعت از خانه خارج شده بودند ولی از قریه بیرون نرفته بودند که فورا این جانب قدغن نمودم که خارج نشوند و آنها را تسلیت داده و تهییج نمودم تا اینکه به همدستی جوانان و پیران بلکه به مساعدت نسوان برخی با ابزارهای حاضر و موجود و فرقه ای به وسیله دست کوشش نموده به کوشش و جد و جهد تمام ، قریب چهار ساعت تا اینکه تقریبا یکصد و پنجاه نفر را از زیر خاک و آوار خارج نمودیم که غالب آنها کودک بودند و چند نفر از مردان و زنان .
و اما از آنانکه بدرود زندگی گفته بودند شصت و یک نفر بودند و جمله اموات را جنب هم خوابانیده و شروع به حفر قبر نمودند و چند نفر را هم دستور دادم تا اینکه مشغول غسل دادن و کفن کردن شوند و این جانب به اتفاق جناب حاج شیخ منصور محمودی که از جمله نجات یافتگان بود و قبل از انهدام حسینیه ، از حسینیه خارج شده بود به جملگی اموات نماز خواندیم و تا چهار ساعت بعد از ظهر هریک را جداگانه به خاک سپردیم و اینجانب تاسه روز برای تعزیت و تسلیت اهل قریه ماندم و بعدا رهسپار محل شدم و اما از قریه قیر و کارزین اطلاع کافی به دست نیاوردم
. پایان نامه تذکری لازم
بعضی از مسلمانان نادانسته به پیروی از مادیین ، حوادث موحشه ای که در زمین واقع می شود مانند زلزله خراب کننده و سیل بنیان کن را قهر طبیعت می گویند و در روزنامه ها با حروف درشت ( ( خشم طبیعت ) ) می نویسند و نمی دانند که این حرف برخلاف عقل و شرع است ؛ اما خلاف عقل بودنش ؛ زیرا قهر و خشم از آثار ادراک و شعور است مثلاً حیوان یا انسان گاهی که ادراک ناملایمی از دیگری نمود بر او خشم می کند و از او انتقام می گیرد بنابراین طبیعت را که اصلاً شعوری نیست خشم در آن تصور نمی شود .
و اما شرعا پس از اینکه از برهان امکان و حدوث به یقین دانسته شد که کره زمین و موجودات در آن و سایر اجزاء جهان هستی تماما آفریده شده حضرت آفریدگار است و عموما پدید آمده از حکمت و قدرت بی نهایت اوست و همه از عرش تا فرش از درّه تا ذرّه تحت تربیت و تدبیر حضرت رب العالمین می باشد ، بنابراین ، حوادثی هم که در کره زمین پدید می آید آنها هم از خداوند جهان آفرین است .
آیا عقلاً می توان پیدایش حادثه را از خود آن دانست آیا ممکن است در ملک خدا و آفریده شده او حادثه ای بدون اذن و مشیت او پدید آید در حالی که برگی از درخت نمی افتد و قطره ای باران نمی بارد مگر به اذن او جل جلاله
.
اسباب طبیعی برای حوادث
اگر گفته شود این حوادث را اسبابی است که دیده و شناخته شده است مثلاً سبب سیلهای بنیانکن همان بارانهای شدید پی در پی است و سبب زمین لرزه ، بخارهای متراکم جوف زمین است که حرکت کرده و از محلی می خواهد خارج شود یا سیلهایی است که در جوف زمین به حرکت می آید .
سببیت سبب از مسبب است
در پاسخ گوییم سلسله اسباب و مسببات و ارتباط معلولات به علل آنها را منکر نیستیم و می گوییم خراب شدن بناها از سیلاب است و آن بارانی است که از ابر ریزش کرده و ابر هم بخارهایی است که از دریاها به سبب تابش حرارت آفتاب برخاسته یا مثلاً پیدایش میوه از درخت است و درخت هم از تخمی که در زمین افشانده شده وآب به آن رسیده حاصل شده و نیز پیدایش حیوان از نطفه می باشد و نطفه هم از جفت شدن نر با ماده پدید آمده و هکذا لکن کلام در پیدایش اسباب و ظهور خاصیت و اثر آنهاست و گوییم چنانی که به حکم قطعی عقلی اصل هستی هر سببی از خودش نیست و از آفریده شده ای مانند خودش هم هست نشده بلکه خدای جهان آفرین او را آفریده همچنین خاصیت و سببیت او هم از خودش نیست و خدای مسبب الاسباب آن را سبب پیدایش چیز دیگر قرار داده و مربی و مدبر در تمام اجزاء هستی اوست و لاغیر و شریکی برای او نیست ( و این مطلب در بحث توحید افعالی از کتاب قلب سلیم به تفصیل نوشته شده است ) مثلاً چنانی که اصل پیدایش آب از خداست تبدیل آن به بخار هنگام تابش آفتاب و به صورت ابر درآمدن بخار و سپس ریزش باران از آن تماما به تدبیر و اذن خداست که در هرجا و هر اندازه که مشیت و حکمت او اقتضا کند می ریزد و نیز سیلاب شدنش و خرابی رساندنش هم وابسته به اذن و مشیت اوست .
و نیز چنانی که پیدایش بخارها در جوف زمین از خدای زمین آفرین است قدرت آن به طوری که زمین به این سنگینی را می لرزاند کما و کیفا یعنی اندازه لرزش و آثار آن همه از خداوند می باشد چه زمین لرزه هایی که در بیابانها واقع می شود و هیچ زیانی به بشر نمی رسد و چه زلزله های شدیدی که در آبادیها پدید می آید و خشتی از دیواری نمی افتد و گاهی هم که حکمت و مشیت اقتضا کند ، بنیانهای محکم را از بیخ و بن خراب کرده و آن را زیر و زبر می کند و بشر را بیچاره و درمانده می نماید : ( ( هیچ مصیبت و بلایی نرسد در زمین و نه در نفسهای خودتان مگر اینکه در لوح محفوظ ثبت شده است پیش از آنکه آن را بیافرینیم ) )
.
هفت خصلت شرط حوادث
امام صادق علیه السّلام فرمود : ( ( نه در زمین و نه در آسمان چیزی نباشد جز با این هفت خصلت ، به مشیت و اراده و قدر و قضاء و اذن و کتاب و اجل ، هرکه گمان برد که می تواند یکی از اینها را نقض کند محققا کافر است ) )
.
و در حدیث دیگر حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود : ( ( هرکه جز این معتقد باشد محققا بر خدا دروغ بسته یا بر خدا رد کرده است ) ) .
از این بیان کوتاه به خوبی دانسته شد که زمین لرزه و سایر حوادث عموما به اذن و مشیت خداوند است .
آیا از خشم خداست ؟
اگر پرسیده شود آیا حوادث موحشه را می توان خشم خداوند نامید ؟
پاسخ آن است که واجب است اعتقاد و یقین داشت که خداوند در برابر افعال اختیاری بشر خوشنود و ناخوشنود و دارای لطف و قهر است ؛ یعنی کردارهای نیک بشر مورد رضا و خوشنودی خداست چنانی که کردارهای زشت و ناروایش مورد خشم خداوند است لکن واجب است انسان بداند که رضا و سخط خدا مانند خوشنودی و خشم مخلوق نیست .
توضیح مطلب آنکه : هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام احسان و انعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش ، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر .
و اما خداوند جل جلاله پس از هر نوع تاءثر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموما بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد .
شعر :
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد
بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود : ( ( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم پس از مرگ یعنی در برزخ و قیامت می باشد .
اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند صدقه و صله رحم که علاوه بر ثواب آخرت ، موجب رفع بلا و برکت در مال و عمر است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی ، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک امر به معروف و نهی از منکر
و غیر اینها .
ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان ، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریم حلیم حکیم ، گناهکار را مهلت دهد شاید توبه کند یا کردار نیکی که اثر آن گناه را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد .
و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود .
اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها
از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است .
اگر گفته شود چگونه بلای عمومی ، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند ؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند .
دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد .
در پاسخ گوییم : انتقام ومجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا ، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و سعادت باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار ، جبران خواهد فرمود و به آنها اجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه ونیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد .
و در باره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام هستند و تربیت می شوند و روز قیامت با پدر و مادر خود جمع شده و در باره آنها شفاعت می کنند و با هم به بهشت می روند .
و اما باقیماندگان مصیبت زده شده پس این بلا تاءدیب الهی و موجب عبرت و هوشیاری از غفلت است تا توبه کنند و رو به صلاح و سداد آورند و از این گوشمال الهی بهره بردارند
.
و پاسخ از اختصاص طایفه ای به بلا و در امان بودن اجتماعات فاسدتر پس اولاً : چنانچه گفته شد دنیا عالم جزاء نیست تا هر گنهکاری به سزای کردارش اینجا برسد و گفته شد هرگاه حکمت اقتضا کند بشر را در برابر بعضی از گناهانش مجازات می فرماید تا ادب شود و دست از طغیان و عصیان بردارد و راه بندگی خدا را که تمام سعادت اوست از دست ندهد .
و ثانیا : لازم نیست که در همان وقت که به طائفه مخصوصی بلا رسیده به دیگران هم برسد ، دیگران هم به موقع خود که حکمت الهی مقتضی باشد مبتلا خواهند شد .
و نیز بلا منحصر به زمین لرزه نیست ممکن است آنها را به بلای سخت تری مبتلا سازد چنانی که در این سالها بسیاری از کشورها به جنگ با یکدیگر مبتلا هستند و بکلی آسایش و امنیت و راحت از آنها گرفته شده است ( ودرکتاب قلب سلیم به این نوع از بلاها به تفصیل یادآوری شده است ) .
و ثالثا : در بسیاری از اجتماعات افرادی هستند مانند پیرهای خمیده که موی خود را در بندگی خدا سپید کرده اند و جوانهای خاشع که از شهوات چشم پوشیده و رو به خدا آورده اند و به برکت اخلاص و دعاهای آنها بلا از آن اجتماع دور می شود .
اگر نبودند بندگان رکوع کننده و مردانی که دلهایشان برای خدا خاشع شده و بچه های شیرخوار البته بلا بر شما ریزش می کرد
.
107 - اجابت فوری دعا
فقیه عادل حضرت آقای حاج شیخ مرتضی حایری دامت برکاته که از علمای طراز اول حوزه علمیه قم می باشند چند داستان که موجب عبرت و مزید بر بصیرت است مرقوم داشته اند وبرای بهره مندی عموم ، یادداشت می شود .
داستانی که به دو طریق معتبر بنده شنیده ام نقل می نمایم ، یکی از جناب آقای حاج سید صدرالدین جزائری ، از کسی که او را توثیق می کردند طریق دوم از جناب آقای مروارید ، نوه ایشان از کسی که او را توثیق می کردند و خلاصه داستان آنکه مرحوم حاج شیخ حسنعلی رحمة اللّه علیه ( که در داستان ده نام آن بزرگوار برده شد ) به دیدن یکی از رفقا می رود که تب شدیدی داشته است ، ایشان به تب می گوید که خارج شو از بدن فلان به اذن اللّه تعالی و می فرماید قلیانی بیاورید تا بکشم خارج می شود ، پس تب از بدن بیمار خارج شده عافیت پیدا می کند .
سپس به ایشان گفتند شما چطور به این جزم توانستید بگویید ؟ فرمود : چون من به مولای خود و آقای خود امام زمان علیه السّلام خیانت نکردم و یقین داشتم که او آبروی خادم امین خود را حفظ می کند و مخفی نماند که مرحوم حاج شیخ حسنعلی از بزرگان شاگردان مرحوم حجة الاسلام حاج میرزا محمد حسن شیرازی بوده است ، در ردیف میرزای شیرازی و آخوند خراسانی و سید فشارکی بوده است ، آقای نوقانی که خود یکی از حسنات دهر بود ، نقل کرد که اوایلی که مرحوم حاج شیخ به مشهد آمده بودند به قدری وارسته و بی تظاهر بود که حتی علما به مقام علمی او واقف نبودند و ایشان نزد سجاده مرحوم آقا میر سید علی حائری یزدی می نشست و برای مستمندان استمداد می نمود ( ظاهرا در سنه مجاعه بوده است ) .
مرحوم حائری در جریان این امور به ایشان مطلبی می گوید که معلوم می شود به مقام ایشان واقف نیستند ، ایشان تنها روزی به منزل سید حائری که از بزرگان علما بوده است می رود در یک مسئله سه مرتبه سید را مجاب می کند ، پس از سه بار مغلوبیت سید صافی ضمیر می گوید بارک اللّه به حاج میرزا محمد حسن ! عجب شاگردانی تربیت کرده است ، آقای آقا سید محمد علی سلمه اللّه از پدرش نقل فرمود که سالیان درازی حدود شانزده سال مرحوم حاج شیخ از سوراخ بالای حجره مدرسه برای من پول می انداخت و ما نمی دانستیم از چه ناحیه است ، بعدا به مناسبتی معلوم شد که از ناحیه ایشان است .
مؤ لف گوید : کرامات علمای ربانی و اجابت دعوات صاحبان مقام یقین ، به راستی افزون از شمار است و در ذیل داستان 25 این کتاب برای رفع استعجاب و اثبات این مطلب مطالبی گفته شد و در این مقام برای تاءیید این داستان از خاتم المجتهدین شیخ مرتضی الانصاری داستانی نقل می گردد : از شیخ محمود عراقی که از تلامیذ شیخ بوده در آخر کتاب ( ( دارالسلام ) ) نقل کرده و خلاصه اش این است که : مرحوم حاج سید علی شوشتری که از اکابر علما و صاحب کرامت و اجابت دعوات بوده و مورد علاقه و ارادت شیخ انصاری بوده است ، در سال 1260 ه ق که مرض وبا در نجف اشرف بود اواسط شب مرحوم سید به این مرض مبتلا می شود و چون فرزندانش حالت او را پریشان می بینند از ترس آنکه مبادا فوت کند و شیخ از آنها مؤ اخده نماید که چرا جهت عیادت به او اطلاع نداده اند چراغ را روشن کرده که به منزل شیخ رفته و او را از مرض سید آگاهی دهند .
مرحوم سید متوجه می شود می گوید : چه خیال دارید ؟ گفتند : می خواهیم برویم شیخ را خبر دهیم فرمود لازم نیست بروید الا ن او تشریف می آورد لحظه ای نگذشت که درب منزل کوبیده شد ، سید فرمود شیخ است در را باز کنید چون در را باز کردیم شیخ با ملاّ رحمت اللّه بود ، شیخ فرمود : حاج سید علی چگونه است ؟ گفتیم حالا که مبتلا شده است خدا رحم کند که ان شاء اللّه . شیخ فرمود ان شاءاللّه باکی نیست و داخل خانه شد ، سید را مضطرب و پریشان دید ، به او فرمود : مضطرب مباش ان شاءاللّه خوب می شوی سید گفت از کجا می گویی ؟
شیخ گفت من از خدا خواسته ام که تو بعد از من باشی و بر جنازه من نماز گزاری .
سید گفت : چرا این را خواستی ؟ شیخ فرمود : حال که شد و به اجابت نیز رسید ، سپس بنشست و قدری سؤ ال و جواب و مطایبه کردند بعد شیخ برخاست و رفت .
( و بعضی چنین نقل کردند که از شیخ پرسیدند در آن شب چگونه به طور جزم فرمودید سید خوب می شود ؟ در جواب فرموده بود : عمری است در راه بندگی و اطاعت و خدمت به شرع بودم و در آن شب آن حاجت را از خداوند خواستم یقین کردم به اجابت آن ) .
و بالجمله خداوند سید را به دعای شیخ شفا بخشید ؛ تا شب هیجدهم جمادی الثانیه سال 1281 شیخ از دنیا رفت و تصادفا سید در نجف نبوده و به زیارت کربلا مشرف شده بود ، فردا جنازه شیخ را در صحن مطهر می آورند و برای نماز بر او حیران بودند ، ناگاه صدا بلند می شود ، سید آمد پس جناب سید بر جنازه نماز می خواند و سپس بر منبر شیخ تدریس می فرماید و گویند چنان بوده که گویا شیخ درس می گوید تا در سال 1283 جناب سید از دنیا می رود رحمة اللّه علیهما .
و این فرمایش شیخ در جواب از پرسش اجابت دعا بمانند این داستان کوتاه است که : بچه خردسالی که بر دست و پا راه می رفت در پشت بام مادرش او را تعقیب کرده که او را بگیرد ، پس بچه به سمت ناودان آمد مادر فریاد و ناله می کرد عبورکنندگان در کوچه تماشا می کردند و اینکه کاری از آنها ساخته نیست که ناگاه بچه افتاد در همان لحظه سقوط ، بزرگی از اهل ایمان و تقوا که حاضر بود گفت خدا او را بگیرد ، یک لحظه در هوا واقف شد تا آن مؤ من او را گرفت و بر زمین گذارد مردم اطراف آن بزرگ را گرفته و بر دست و پای او می افتادند آن بزرگ فرمود ، مردم ! چیز تازه و عجیبی واقع نشده عمری است این بنده رو سیاه اطاعت او را کرده ام اگر یک دفعه او عرض بنده اش را اجابت فرماید تعجبی ندارد .
مؤ لف گوید در جزء حدیث ملک داعی در شبهای رجب چنین است : اَنَا مُطیعُ مَنْ اَطاعَنی .
108 - فرج پس از سختی معیشت
و نیز آیت اللّه حائری مرقوم داشتند ، از آقای طالقانی که از رفقای حاج سید علی ناصر و خود وکیل عدلیه می باشند و اهل دروغ بالخصوص نسبت به کرامات نمی باشند و اهل دیانت و صلاحند ، نقل کردند که به آقای آقاسید علی اکبر فرزند آیت اللّه سید محمد فشارکی به اصفهان منزل آقای حاج میرزا عبدالجواد کلباسی رفتم ( بنده همه اینان را می شناسم 4 ) گفتند آقای سید علی اکبر پول نداشت ، صبح برای ادای فریضه به مسجد حکیم رفته بود قدری طول کشید رفتم به دنبالش دیدم در سجده است و حال خوشی دارد ، مزاحمش نشدم برگشتم کسی در منزل آمد و گفت من حاج عبدالجبارم آیا فرزند آقا سید محمد فشارکی اینجاست ؟ گفتم بله ، هزار تومان برایشان آورده بود .
در چهل سال پیش ، هزار تومان پول زیادی بود و کسی بدون اینکه گیرنده را ببیند نمی داد و به این زودیها چنین وجهی کسی نمی داد ، تمام مخارج حوزه علمیه قم ماهیانه سه هزار تومان بود که آن هم گاهی نمی رسید غرض ، این مرد وجه را داد و رفت و از هرکس پرسیده شد ، حاج عبدالجبار را نشناختند .
109 - هدیه ، نشانی قبول زیارت
و نیز مرقوم داشتند از آقای آقامصطفی برقعی فرزند آقای حاج میر سید حسن برقعی در راه مشهد این داستان را برای من نقل نمودند که مرحوم آقای آقامیرزا رضا فرزند کوچک آن مرحوم که آن موقع ایشان زنده بودند ( نگارنده موفق نشدم از خودش شرح حالش را بپرسم ) با مرحوم پدرشان به مشهدمقدس مشرف می شوند ( ایشان با عائله و نوکر با اینکه عصر اتومبیل بود با کجاوه رفتند ) گفتند : چون وسایل ما کجاوه بود من همه راه یا بیشتر راه را پیاده رفتم ( تردید از بنده است ) و در ضمن از دور خدمت حضرت رضا علیه السّلام عرض می کردم اگر زیارتم قبول است هدیه ای لطف فرمایید .
هنگامی که به مشهدمقدس رسیدیم و به دیدن مرحوم پدرم می آمدند روزی پیرمردی وارد شد به لباس اهل علم با اینکه نوکر داشتیم ، پدرم به من امر فرمود برای ایشان قلیان آماده نمایم ، قلیان آماده نموده و پس از مراجعت در بدرقه به من گفت ما تعبیر خواب را به تو دادیم اگر کسی خوابی برای شما نقل کرد تا عدد آن شبی که خواب دیده است از قرآن کریم ورق می زنی تعبیر خواب را خواهی یافت این را بگفت و برفت و در قلب من هم تولید اهمیتی نکرد تا پس از مدتی که مراجعت به قم نمودم و پدرم وفات نمود و وضع مالی ما خوب نبود یک شب در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه سلام اللّه علیها نشسته بودم دیدم خانمی با شوهرش آمد و خوابی دیده بود گفت که من در پانزدهم ماه مثلاً خوابی دیدم من قرآن را باز نموده و پانزده ورق زدم پس از آن دیدم اصل خواب آن زن در قلب من نوشته شده است و تعبیر آن هم در زیر آن است .
گفتم خواب شما چنین است و تعبیر آن نیز چنین است ، تعجب نمودند و وجهی به من دادند ولی پس از آن برای بعضی نقل کردم این موهبت گرفته شد .
110 - اهمیت زیارت عاشورا
فقیه زاهد عادل مرحوم شیخ جواد بن شیخ مشکور عرب که از اجله علما و فقهای نجف اشرف و مرجع تقلید جمعی از شیعیان عراق بوده و نیز از ائمه جماعت صحن مطهر بوده است در سال 1337 در حدود نودسالگی وفات نموده در جوارپدرش و در یکی از حجره های صحن مطهر مدفون گردید .
آن مرحوم در شب 26 ماه صفر 1336 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل ملک الموت را می بیند ، پس ازسلام از او می پرسد از کجا می آیی ؟ می فرماید از شیراز و روح میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم ، شیخ می پرسد روح او در برزخ در چه حالی است ؟
می فرماید : در بهترین حالات و در بهترین باغهای عالم برزخ و خداوند هزار ملک موکل او کرده است که فرمان او را می برند گفتم برای چه عمل از اعمال به چنین مقامی رسیده است ؟ آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد .
فرمود : نه ، گفتم آیا برای نماز جماعت و رساندن احکام به مردم ؟ فرمود : نه ، گفتم پس برای چه ؟ فرمود برای خواندن زیارت عاشورا ( مرحوم میرزای محلاتی سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگر نمی توانست بخواند نایب می گرفته است )
و چون شیخ مرحوم از خواب بیدار می شود فردا به منزل آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی می رود و خواب خود را برای ایشان نقل می کند .
مرحوم میرزا محمد تقی گریه می کند ، از ایشان سبب گریه را می پرسند می فرماید میرزای محلاتی از دنیا رفت و استوانه فقه بود به ایشان گفتند شیخ خوابی دیده و معلوم نیست واقعیت آن ، میرزا می فرماید بلی خواب است اما خواب شیخ مشکور است نه افراد عادی فردای آن روز تلگراف فوت میرزای محلاتی از شیراز به نجف اشرف می رسد و صدق رؤ یای شیخ مرحوم آشکار می گردد .
این داستان را جمعی از فضلای نجف اشرف که از مرحوم آیت اللّه سید عبدالهادی شیرازی شنیده بودند که ایشان در منزل مرحوم میرزا محمد تقی هنگام ورود شیخ مرحوم و نقل رؤ یای خود حاضر بودند نقل کردند و نیز دانشمند گرامی جناب حاج صدرالدین محلاتی فرزندزاده آن مرحوم از شیخ مرحوم ، این داستان را شنیده اند .
111 - شفای چشم از حضرت رضا ( ع )
عبد صالح و متقی وارسته جناب حاج مجدالدین شیرازی که از اخیار زمان هستند چنین تعریف می کنند که :
بنده در کودکی ، چشم درد گرفتم نزد میرزا علی اکبر جراح رفتم ، شیاف دور چشم حقیر کشید غافل از اینکه قبلاً دست به چشم سودائی گذاشته بود ، چشم بنده هم سودا شد ، اطراف چشم له شد ناچار پدرم به تمام دکترها مراجعه کرد علاج نشد ، گفت از حضرت رضا علیه السّلام شفا خواهم گرفت ، به زیارت حضرت مشرف شدیم ، به خاطر دارم که پدرم پای سقاخانه اسماعیل طلا ایستاد با گریه عرض کرد یا علی بن موسی الرضا علیه السّلام داخل حرم نمی شوم تا چشم پسرم را شفا ندهید .
فردا صبح گویا چشم حقیر اصلاً درد نداشت و تا کنون بحمداللّه درد چشم نگرفته ام وقتی از مشهدمقدس مراجعت کردیم خواهرم مرا نشناخت و از روی تعجب گفت تو چشمت له بود چطور خوب شدی ؟ من تو را نشناختم
و همچنین حاجی مزبور نقل می نماید که : در سنه چهل شمسی خودم با خانواده به مشهدمقدس مشرف شدم و عجایبی چند دیدم ، از جمله در مسافرخانه دو مرتبه بچه ام از بام افتاد بحمداللّه و از نظر حضرت رضا علیه السّلام هیچ ملالی ندید .
هنگام برگشتن در ماشین این موضوع را تعریف کردم ، زنی گفت تعجب مکن من اول خیابان طبرسی در مسافرخانه سه طبقه بودم ، بچه ام از طبقه سوم کف خیابان افتاد و از لطف حضرت رضا علیه السّلام هیچ ناراحتی ندید .
112 - داستان عجیب مفاتیح و قرآن
در تاریخ شنبه آخر جمادی الثانیه 94 جناب حاج ملا علی بن حسن کازرونی که داستان 54 از ایشان نقل گردید از کویت به شیراز آمدند و بیمار بودند و برای درمان به بیمارستان نمازی مراجعه کردند کتاب مفاتیح الجنان و قرآن مجید همراه آورده و فرمود که به قصد شما آورده ام و این دو هدیه را داستانی است .
اما مفاتیح : شما که با سابقه اید که من در کودکی بی پدر و مادر شدم و کسی مرا به مکتب نفرستاد و بی سواد بودم تا سالی که به عزم درک زیارت عرفه ، کربلا مشرف شدم ، روز عرفه برخاستم مشرف شوم از کثرت جمعیت راه عبور مسدود بود به طوری که نمی توانستم حرم مشرف شوم و هرچه فحص کردم یک نفر باسواد را که مرا زیارت دهد و با او زیارت وارده را بخوانم کسی را ندیدم شکسته و نالان حضرت سیدالشهداء را خطاب کردم :
آقا ! آرزوی زیارتت مرا اینجا آورده ، سوادی ندارم ، کسی هم نیست مرا زیارت دهد ناگاه سید جلیلی دست مرا گرفت فرمود : با من بیا پس از وسط انبوه جمعیت راه باز شد پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شدیم زیارت وارث را با من خواند و پس از زیارت به من فرمود : پس از این زیارت وارث و امین اللّه را می توانی بخوانی و آنها را ترک مکن و کتاب مفاتیح تماما صحیح است و یک نسخه آن را از کتابفروشی شیخ مهدی درب صحن بگیر حاج علی مزبور گوید در آن حال متذکر شدم لطف الهی و مرحمت حضرت سیدالشهداء را که چطور این آقا را برای من رسانید و در چنین ازدحامی موفق شدم پس سجده شکری بجا آوردم چون سر برداشتم آن آقا را ندیدم هرطرف که رفتم او را ندیدم از کفشداری پرسیدم گفت آن آقا را نشناختم .
خلاصه چون ازصحن خارج شدم و شیخ مهدی کتابفروش را دیدم پیش از آنکه از او مطالبه کتاب کنم این مفاتیح را به من داد و گفت نشانه صفحه زیارت وارث و امین اللّه را گذاشته ام ، خواستم قیمت آن را بدهم ، گفت پرداخته شده است و به من سفارش کرد این مطلب را فاش نکن ؛ چون به منزل رفتم متذکر شدم کاش از شیخ مهدی پرسیده بودم از کسی که حواله مفاتیح برای من به او داده است .
از خانه بیرون آمدم که از او بپرسم فراموش کردم و از پی کار دیگری رفتم ، مرتبه دیگر به قصد این پرسش از خانه بیرون شدم باز فراموش کردم خلاصه تا وقتی که در کربلا بودم موفق نشدم .
سفرهای دیگر که مشرف می شدم در نظر داشتم این پرسش را بکنم تا سه سال هیچ موفق نشدم ، پس از سه سال که موفق به زیارت شدم شیخ مهدی مرحوم شده بود ( رحمة اللّه علیه ) .
و اما قرآن مجید پس از عنایت مزبور به حضرت سیدالشهداء علیه السّلام متوسل شدم که چون چنین عنایتی فرمودید خوب است توانائی قرآن خواندن را مرحمت فرمایید تا اینکه شبی آن حضرت را در خواب دیدم پنج دانه رطب دانه دانه مرحمت فرمود و من خوردم و طعم و عطرش قابل وصف نیست و فرمود می توانی تمام قرآن را بخوانی .
پس از آن این قرآن مجید را شخصی از مصر برایم هدیه آورد و من مرتب از آن می خواندم و سپس هر کتاب حدیث عربی را می توانم بخوانم .
113 - زیارت ارواح از قبر حسین ( ع ) در شب قدر
و نیز نقل فرمود شب 23 ماه رمضان بالای بام منزل تنها احیاء داشتم هنگام سحر ناگاه حالت سستی و بی خودی به من دست داد در آن حال متوجه شدم که تمام عالم اعلا مملو از جمعیت و غلغله است و سر و صدای فراوانی است ازصدایی که فصیحتر و به من نزدیکتر بود پرسیدم تو را به خدا تو کیستی ؟ فرمود جبرئیل گفتم امشب چه خبر است ؟ گفت فاطمه با مریم و آسیه و خدیجه و کلثوم برای زیات قبر حسین می روند و این جمعیت ارواح پیغمبران و ملائکه هستند .
گفتم برای خدا مرا هم ببرید ، فرمود زیارت تو از همینجا قبول است و سعادتی داشتی که این منظره را ببینی .
مؤ لف گوید : به راستی حاجی مزبور علاقه شدیدی به حضرت سیدالشهداء نصیبش شده است در همان مجلس دو ساعتی چند مرتبه که اسم مبارک آن حضرت را می برد بی اختیار گریان و نالان می شد و چند دقیقه نمی توانست سخن گوید و می فرمود طاقت ذکر مصیبت آن حضرت را ندارم .
114 - عنایت فاطمی ( ع ) و شفای بیمار
جناب آقا شیخ عبدالنبی انصاری دارابی از فضلای حوزه علمیه قم ، قضایای عجیبی دارند که برای نمونه یکی از آنها در اینجا از نوشته های خود ایشان نقل می شود .
مدت یک سال بود که دچار کسالت شدید سردرد و سرگیجه شده بودم و در شیراز سه مرتبه و در قم پنج مرتبه و در تهران سه مرتبه به دکترهای متعددی مراجعه وداروها و آمپولهای فراوانی مصرف نموده بودم ولی تمام اینها فقط گاهی مسکن بود و دوباره کسالت عود می کرد ، تا اینکه یکی از شبها در عین ناراحتی به سختی رفتم به منزل آیت اللّه بهجت که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان است ، برای نماز جماعت ، در بین نماز حالم خیلی بد بود به طوری که یکی از رفقا فهمید و پرسید فلانی مثل اینکه خیلی ناراحت هستی ؟
گفتم مدت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده ام و دارو مصرف نموده ام هیچ تاءثیری نداشته ، آن آقا که خود از فضلا و متقین بود فرمود : ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آنها مراجعه کنید .
فورا فهمیدم و ایشان اضافه فرمود که متوسل به حضرت زهرا علیهاالسّلام شوید که حتما شفا پیدا می کنید حرف ایشان خیلی اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسل شوم ، آمدم در خیابان با همان حالت ناراحتی با یکی دیگر از فضلا برخورد کردم که او هم حقیر را تحریص بر توسل نمود .
سپس به حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام رفتم و بعد به منزل و در گوشه ای تنها شروع به تضرع و توسل و گریه نمودم و حضرت زهرا سلام اللّه علیها را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم شب از نیمه گذشته بود ، در عالم خواب دیدم مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن مجلس شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برای بنده دعایی کرد .
صبح از خواب بیدار شدم سرم را تکان دادم دیدم هیچ آثاری از سردرد و سرگیجه ندارم ، ذوق کردم و فورا رفتم با حالت نشاط و خوشحالی که مدتی بود محروم بودم رفقا را دیدم و عده ای را دعوت کردم و مجلس روضه ای در منزل برقرار نمودم و ان شاء اللّه تا پایان عمر این روضه ماهانه خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه از این جریان می گذرد الحمدللّه حالم بسیار خوب و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم .
چهارم رجب 1394 هجری قمری