ترجمه معالم المدرستین جلد ۱

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 17239
دانلود: 3785


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 97 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17239 / دانلود: 3785
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 1

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکه الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

معالم المدرستين ترجمه معالم المدرستين (جلد اول )

مؤلف : سيّد مرتضى عسكرى

مترجم : محمّد جواد كرمى

به مولا و سرورم زاده رسول خدا و امام العصر و الهدىعليه‌السلام

آقاى من! اين تلاش اندك و بى مقدار را تقديم شما مى دارم.

«اى عزيز! ما و كسانمان را زيان و سختى فراگرفته و با مايه اى اندك آمده ايم. پيمانه مان را تمامت بده و بر ما ببخشاى كه خداوند بخشندگان را پاداش مى دهد.» (يوسف: ٨٨)

اى جواد! اى كريم! نزد خدا شفاعتمان كن تا گناهانمان را ببخشايد و زيان و سختى را از ما و كسانمان برطرف نمايد كه او أرحم الراحمين است.

كمترينِ خادمان شما

سيّد مرتضى عسكرى

وحدت بر محور كتاب و سنت

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينِ، وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ الطّاهِرينَ وَ السَّلامُ عَلى اَصْحابِهِ الْبَرَرَةِ الْمَيامين »

ما مسلمانانِ يكپارچه، از درون و از راه مسائل اختلافى با خود به نزاع برخاستيم و دشمنان اسلام از برون و از راهى كه ندانستيم، وحدتمان را به تفرقه و شوكتمان را به ضعف كشاندند تا از دفاع ناتوانمان كردند و بر ما چيرگى يافتند؛ درحالى كه خداى سبحان فرموده است( أطيعُوا اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ لاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ ) «خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد و با يكديگر نزاع نكنيد كه ناتوان شويد و قدرت وشوكت شما برود!». (انفال: ٤٦)

پس، شايسته آن است كه امروز و هر روز، به «كتاب و سنت» بازگرديم و وحدت كلمه خود را بر محور «كتاب و سنت» باز يابيم كه خداى متعال مى فرمايد:

( فَإنْ تَنازَعْتُمْ فى شَئٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللّه ِ وَ الرَّسُولِ ) و اگر در چيزى نزاع و ستيز كرديد(حكم)آن را به خدا و رسول باز گردانيد». (نساء: ٥٩)

ما، در اين سلسله از بحث ها به «كتاب و سنت» مراجعه كرده و ابزار روشنگرِ راهمان در مسائل مورد اختلاف را از «كتاب و سنت» مى گيريم تا به اذن خداى متعال وسيله وحدت كلمه و يكپارچگى دوباره مان گردد.

اميدوارم دانشمندان و انديشمندان اسلامى نيز، در اين ميدان، با ما همراهى نموده و ديدگاههاى خود را براى ما ارسال دارند.

سيّد مرتضى عسكرى

نمودار مباحث كتاب

١- بحث هاى آمادگى كه روشن كننده منشأ اختلاف بين دو مكتب امامت و خلافت است.

٢ - بحث هاى مدارك و مصادر شريعت اسلامى در دو مكتب و راه هاى وصول به آنها، كه عقيده و احكام اسلامى مبتنى بر آنهاست و شامل مباحث پنجگانه زير است:

نخست بحث هاى دو مكتب درباره صحبت و صحابه

دوم بحث هاى دو مكتب درباره امامت و خلافت كه هر دو از راه هاى وصول به شريعت اسلامى و پيدايش ديدگاه صحيح از اسلامند.

سوم بحث هاى دو مكتب درباره مدارك و مصادر شريعت اسلامى كه شامل دو مجموعه زير است:

الف) بررسى روايات دو مكتب درباره قرآن كريم.

ب) بحث هاى دو مكتب درباره سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بيان اين كه چگونه مكتب خلفا اجتهاد و عمل به رأى را جزئى از مصادر شريعت اسلامى گرفتند و در رديف كتاب خدا و سنت پيامبر به حساب آوردند، كه با اين بحث، بحث مصادر شريعت اسلامى و راه هاى وصول به آن در مكتب خلفا پايان مى يابد.

چهارم قيام امام حسينعليه‌السلام بر ضد انحراف از سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بر اثر اجتهاد و عمل به رأى پديد آمده بود.

پنجم تمكُّن و توانايى امامان اهل البيتعليه‌السلام در اعاده و بازگرداندن سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جامعه اسلامى پس از قيام امام حسينعليه‌السلام، و تمكن و توان مكتب آنها در نشر سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از آن، كه با اين بحث، بحث مدارك و مصادر شريعت اسلامى و راه هاى وصول به آن در مكتب اهل البيتعليه‌السلام پايان مى پذيرد و با انجام آن، بحث هاى مبانى انديشه و كارنامه تحليلى دو مكتب نيز به تمامت مى رسد.

بحث هاى آمادگى پيش گفتار

برخى از آثار اختلاف بين ابناى امت اسلامى

برخى از صفات خدا و منشأ اختلاف در آنها

اختلاف درباره صفات انبيا و منشأ آن

اختلاف درباره بزرگداشت ياد انبيا

اختلاف درباره بازسازى قبور انبيا

اختلاف درباره گريه بر ميت و منشأ آن

اختلاف در تأويل و تفسير آياتى از كتاب خدا

خلاصه و خاتمه

١ - پيشگفتار

داوند به مقتضاى ربوبيّتش براى انسان دينى را تشريع فرمود كه حيات و زندگيش را تنظيم، سعادت و رستگاريش را تضمين و كمال انسانيش را تسريع نمايد. و آن را «اسلام»(١) ناميده است. همانگونه كه براى همه مخلوقاتش نظام هايى متناسب و همگون با فطرت و سرشت آنها قرار داده و آنها را، به وسيله آن، به درجه كمال وجودشان مى رساند و با الهام يا تسخير بر مسير تعيين شده هدايت فرموده است.(٢)

امّا نوع انسان چنان بوده كه هرگاه رسولى از رسولان خدا در بين امتى وفات مى نمود، صاحبان ثروت و قدرتِ آن امّت به تحريف شريعت او مى پرداختند و هر چه را مخالف هواى نفس خويش مى ديدند، وارونه و يا كتمان مى كردند و سپس آن شريعت تحريف شده را به خدا و رسولش نسبت مى دادند.(٣)

و خداوند دوباره دين اسلام را با فرستادن پيامبر ديگر و نسخ و ابطال برخى شعائر و مراسم تحريف شده، تجديد مى نمود و چون خاتم الأنبياء محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با قرآن فرستاد، اصول اسلام از عقايد و احكام آن را در آياتى محكم نازل فرمود و شرح و تفصيل آن را جداگانه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى فرمود تا آنچه را كه در قرآن كريم نازل فرموده براى مردم بيان و تفسير نمايد.(٤)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز شريعت اسلامى را در همه ابعادش، از نماز و كيفيت و ركعات آن تا روزه و شرايطش و حج و طواف و ابتدا و انتهايش و ديگر احكام واجب و مستحب و حرام، همه را بدان ها بياموخت و از اين آموزش ها در نزد مسلمان ها، حديث شريف نبوى به وجود آمد. همچنين خداوند سبحان اسلام مجسّم را در سيره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد و مردم را به پيروى از آن فراخواند و فرمود:

( لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا )

«به راستى كه رسول اللّه براى شما اسوه و الگوى پسنديده اى است.»(٥)

و مجموع سيره و حديث نبوى در شريعت اسلام «سنت» ناميده شده است و خداوند ما را فرمان داده تا از سنّت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيروى نماييم.(٦)

خداوند بدين گونه اسلام را از راه قرآن و سنّت نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كاملاً تبليغ و به ما رسانيد. و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، پيش از وفات، امت خود را آگاه نمود و بيم داد و فرمود: «هر چه در امّتهاى پيشين پديد آمده در اين امت نيز همانند و همسان آن پديد مى آيد، و اگر فردى از امّت هاى پيشين در لانه سوسمارى خزيده باشد، فردى از اين امّت نيز به همان گونه در لانه سوسمارى خواهد رفت».(٧)

و آنچه در اين امت سالم و استوار و تحريف ناشده بر جاى مانده «قرآن كريم» است كه خداوند سبحان آن را از هر گونه تغيير و تحريف مصون و محفوظ داشته و فرموده:

( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ )

«ما خود قرآن را نازل كرديم و خود حافظ و نگهدار آنيم»(٨)

و فرموده:

( لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ )

«باطل، نه از پيش روى و نه از پس، بدان راه نيابد».(٩)

امّا «سنّت» ى كه در سيره و حديث به وسيله روايات بسيار به ما رسيده، اين سنت را خداوند از تحريف مصون نداشته است؛ چنانكه اختلاف روايات نبوىِ موجود در نزد همه مسلمانان، و تعارض برخى با برخى ديگر، به روشنى وجود تحريف در آنها را براى ما آشكار مى سازد.

آرى، اختلاف در حديث شريف بدانجا كشيده كه برخى از علماى مكتب خلفا را بر آن داشته تا چاره انديشى كنند و كتاب هایى مانند: «تأويل مختلف الحديث»(١٠) «بيان مشكل الحديث»(١١) و «بيان مشكلات الاثار»(١٢) را تأليف نمايند.

و به خاطر اختلاف همين احاديث، مسلمانان در فهم قرآن اختلاف كردند و براى هميشه دوران دچار تشتّت و پراكندگى كلمه شدند. بويژه كه در جوامع گوناگون بوده و با صاحبان آراء و اديان مختلف معاشر و همدم گرديدند.

و همه اينها به اختلاف ديدگاه آنها از اسلام انجاميد و برخى را بدانجا كشانيد كه آيات كريمه قرآن و احاديث صحيحه نبوى را مطابق با برداشت شخصى خود از اسلام تأويل كردند و هر چه دريافتند آن را قطعى و يقينى دانستند و از استماع آراء ديگران امتناع نمودند و به تكفير يكديگر پرداختند.

اينها همه عوامل تشويش داخلى بود. كه عوامل خارجى نيز به وسيله مزدوران داخلى چنانكه مى آيد به آنها افزوده شد:

عوامل تخريب خارجى

يكى از عوامل تخريب و تحريف در مدارك و مصادر اسلامى (كتابهاى حديث و سيره و تفسير و غير آن) عوامل تخريب خارجى به شرح زير است:

نخست اخبار و روايات اهل كتاب در مدارك و مصادر تحقيقى اسلامى كه از سوى كسانى چون «كعب الأحبار» و «تميم دارى» انتشار يافته است.

دوم اخبار و رواياتى كه زنديقانى چون «ابن ابى العوجاء» و «سيف بن عمر» ساخته و پرداخته اند و در اين مصادر منتشر شده است.(١٣)

سوم اقدامات مستشرقان در دوره هاى اخير، آنگاه كه نيروهاى استكبار و استعمار آهنگ بلاد مسلمين كردند و با سلاحى بس خطرناك و ويرانگرى به جنگ با اسلام پرداختند:

مبشران دانشمند يهود و نصارى، معروف به مستشرقان موظف شدند تا با دقت و تيزبينى نقاط ضعف مصادر اسلامى را بجويند و با آن به جنگ با اسلام برخيزند كه آنان نيز كوشيدند و براى مصادر اسلامى فهرستهاى منظم و متقن تهيه ديدند و به شكلى زيبا منتشر نمودند و به وسيله آن بر همه محتويات مصادر اسلامى اشراف پيدا كردند و به تدريج از لابلاى كتابها، اخبار ساختگى و جعلى و نفوذى و زشت كننده چهره اسلام، مانند: «افسانه غرانيق» و غير آن را پيدا كردند و از آنچه يافتند كتابهايى با شيوه و اسلوب مدرن و مردم پسند، مانند: «دايرة المعارف الاسلامية» و «محمد پيامبر و سياستمدار» و... تأليف نمودند.(١٤)

و خطرناك تر از آن، اقدام فريباى استعمارگران بود كه براى جنگ با اسلام، شاگردان و فارغ التحصيلان بومى مكاتب فكرى و مبلغان و مروجان افكار و فرهنگ را روانه بلاد اسلامى كردند و نورافكن ها را بر روى آنها گرفتند و آنان را بنام مصلحان اسلامى و روشنفكران و پيشروان جامعه معرفى كردند، و اينان نيز نتيجه افكار آنان را وارد كشورهاى اسلامى كردند و با وسائل گوناگون و نام هاى مختلف و عناوين دلربا به نشر آن پرداختند.

افرادى مانند: «سر سيد احمد» مؤسس دانشگاه اسلامى عليگره هند، «احمد لطفى» با عنوان استاد عصر و «قاسم امين» با عنوان پشتيبان زن در مصر، و ديگر كسانى كه در عراق و ايران و ساير كشورهاى اسلامى چهره هاى شاخص روز گرديدند.(١٥)

و بسيار طبيعى است كه ميان اينان و حافظان فرهنگ و انديشه اسلامىِ اصيل نزاع و درگيرى پديد آيد و استعمار و استكبار نيز مزدوران و فريب خوردگان و شاگردان مستشرقان را اعانت و يارى رساند.

و اكنون برّنده ترين سلاحى كه اينان بدست دارند و آنرا ابزار جنگ با اسلام قرار داده اند، كتاب ها و مقالاتى است كه به نام: اسلام شناسى، تاريخ اسلام و معرفى شخصيت هاى اسلامى نشر مى دهند. چنانكه «سر سيد احمد» به پندار خويش تفسير قرآن مى نويسد و «جرجى زيدان» داستان سرائى مى كند و ديگران... و عمده تلاش اينان و استادان مستشرق آنها تحقّق هدفى واحد است؛ همانطور كه يكى از آنها گفته است: «دين جز با شمشير دين كشته نمى شود.»

هدفى كه در مسير انجام آن به نوشتن تفسير قرآن و شرح و توضيح حديث شريف نبوى و نوشتن سيره رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليه‌السلام پرداخته و در جاى جاى كار خود مى كوشند تا آنها را از پيوند با غيب جدا سازند و همه را جزئى از طبيعت بشرى جلوه دهند؛ سپس با اشاراتى مرموز و مبهم، و گاهى با صراحت و آشكارا، چنان نمايند كه هر فردى از پيامبران و هر چيزى از اسلام، متناسب با عصر و زمان خويش، پيشرو و پيشگام و به سود بشريت بوده است؛ اما امروز ما نيازمند دگرگونى و تجديد اسلاميم تا با مقتضيات و شرايط اين زمان و نياز مردم آن مطابق و هماهنگ باشد!

اينان با چنين سلاحى كه آثار آن بر بسيارى از مردم پنهان و پوشيده است براى اسلام و مسلمين بسى زيانباتر از برخى سياستمداران مزدورى هستند كه براى جنگجويان كافر در كشورهاى ما كار مى كنند و آنها را حاكمان بلاد مسلمين كرده اند؛ زيرا اينان به جنگ فكرى با اصل اسلام برخاسته اند و حقايق اسلام را گاهى به نام «اسلام شناسى» و زمانى به عنوان «اسلام پويا و انعطاف پذير و پاسخگوى نياز زمان» تحريف و تبديل مى كنند.

از همه آنچه يادآور شديم، آشكارا روشن مى شود كه مسلمانان امروز، پس از آنهمه امواج فكرى گذشته بر اسلام، شديداً نيازمند بحث و بررسى فراگير در اقوال فرق اسلامى و تمحيص و ناب سازى آنها هستند؛ همان چيزى كه برخى از مسلمانان غيرتمند آن را برنمى تابند و سكوت در برابر همه آنها را براى حفظ وحدت همه مسلمين بهتر و برتر مى دانند:

و نمى دانم چگونه چنين چيزى ممكن مى شود، حال آنكه ما در ميان خود «خوارج» را هم داريم. كسانى كه اصول عقايد آنها مبتنى بر تكفير همه مسلمانان است. كسانى كه تنها خود را مسلمان مى دانند و جز خود همه را مشرك مى پندارند و از خليفه عثمان و امام على و امّ المؤمنين عايشه و طلحه و زبير و معاويه و عمروعاص و هواداران آنها همگى، تبرّى و بيزارى مى جويند و آنها و جميع مسلمانان را لعنت مى كنند؟!

چگونه چنين چيزى ممكن است در حالى كه برخى از مسلمانان جانشان مشتاق و آرزومند زيارت قبر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قبور ائمه مسلمين و تبرك واستشفاع و توسّل به آنها به سوى خداوند است، و در همان حال، برخى ديگر از مسلمانان همه اينها را شرك به خدا و خروج بر اسلام و بدعتِ حرام مى دانند، و بدين خاطر چنين پندارند كه مسلمانان پس از قرن سوم هجرى تا امروز همگى مشركند و بر اساس عقيده خود مساجد ساخته شده مسلمانان در مسير «غار حرا» و امثال آن از مشاهد متبركه را ويران كردند؛ همان گونه كه قبور ائمه مسلمانان و امّهات مؤمنان و عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزند آن حضرت و صحابه و شهداى احد همگى را ويران كردند؟!

در حالى كه اين كار را با يهود و تورات و كنيسه هاى آنها و نصارى و انجيل و كليساهاى آنان انجام ندادند، با آن كه در آنها صليب ها و مجسمه هاى عيسى و مريمعليه‌السلام موجود است و آنها آشكارا اعلام مى دارند كه عيسىعليه‌السلام پروردگارشان است و خداوند نعوذ باللّه يكى از سه نفر است. و در عين حال آنها فقط مُعاهد و اهل كتابند و به آنها گفته نمى شود: شما مشركيد!

اضافه بر آنكه مسائل مذكور و امثال آنها مسائل شخصى و جزئى فرد مسلمان نيست يعنى، همانند رهاكردن دست در نماز بنا بر مذهب اهل البيت و مالكيه، يا بستن و تكتُّف بنا بر مذهب حنفى و حنبلى نيست.

و از نوع اختلاف در شستن پاها يا مسح آنها در وضو نيست تا شخص مسلمان از راهى كه برايش ثابت شده با اجتهاد يا تقليد بدان عمل نمايد و شخص مسلمان ديگر با مذهبى مخالف او نيز به موجب آنچه كه برايش ثابت شده بدان عمل كند، و در عين حال، هر دو با وفاق و همبستگى در جامعه اسلامىِ واحد زندگى نمايند بلكه اين از امور اساسى و زير بنائى جامعه اسلامى است. به گونه اى كه يا جامعه بر اساس اين عقيده شكل مى گيرد و ديگرى محو مى گردد و يا بر اساس آن عقيده و اين يكى حذف مى شود.

و نيز از قضاياى سياسى غير دينى نيست تا به خاطر حفظ و حدت مسلمانان چشم پوشى از آن ممكن باشد؛ زيرا انتشار میليونها نسخه از امثال كتاب: «و جاء دور المجوس» با نامهاى مستعار و غير مستعار و با پول برخى حكومتها براى آن كه امت بزرگى از مسلمانان را خارج از اسلام معرفى كنند و نيز، خرجهاى میليونى و میلياردى براى تبليغ مرام خويش در هزاران محفل و مسجد و مدرسه، در همه اطراف زمين، براى آن كه بگويند:

همه مسلمانها جز آنها مشركند! همچنين فرستادن هزاران نماينده و مبلغ به سراسر كره زمين براى نشر مكتب و مرام يك مركزيت واحد، اينها همه با انگيزه هاى صرفا سياسى غير دينى انجام نمى شود.

چنانكه اين امور از قضاياى استعمار ساخته براى ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان هم نيست تا سكوت بر آن نيكو باشد؛ بلكه اينها قضايائى است كه از زمان امام «احمد بن حنبل» متوفاى سال ٢٤٠ هجرى و شيخ «ابن تيميه» متوفاى ٧٢٨ هجرى از پيروان مكتب او، و بلكه پيش و پس از آنهاشكل گرفته و رسوخ كرده و در جامعه اسلامى منتشر گرديده است.

كشتن صدها هزار از مسلمانان و به آتش كشيدن كتابخانه هاى آنها در دوره هاى مختلف و بلاد گوناگون، بهترين دليل گفتار ماست؛ و چون چنين است البته كه ابزار بهره بردارى سياسى اين حكومت و آن حكومت و اين استعمار و آن استكبار قرار مى گيرد و تا چاره انديشى و درمان نگردد، همچنان وسيله خواست اين و آن خواهد بود.

اينها چنانكه يادآور شديم عقايدى راسخ و ريشه دار است كه سكوت جانسوز در برابر آنها هرگز باعث وحدت و نزديكى و تفاهم ميان مسلمانان نخواهد شد؛ بلكه زخم را عميق، شكاف و رخنه اختلاف را وسيع و زمان آن را درازتر مى كند. اكنون براى توضيح بيشتر و اقامه دليل بر آنچه بيان داشتم، برخى از مشاهدات شخصى خود را يادآور مى شوم:

٢ - برخى آثار اختلاف كه در بين ابناى امّت مشاهده كردم

آنچه كه درباره تكفير برخى از مسلمانان به وسيله برخى ديگر بيان داشتم، و آنچه كه به زودى يادآور مى شوم اضافه بر آنچه كه در كتاب ها آمده مبتنى بر مشاهداتم در سفر به كشورهاى اسلامى و گردهم آيى با علماى فرق مسلمين و انديشمندان و ابناى امت اسلامى است؛ به ويژه در سفرهاى ده گانه ام به حجّ بيت اللّه الحرام.

سفر نخست

از جمله امورى كه در نخستين سفر حج در زمان پادشاهى «عبدالعزيز آل سعود» ديدم اين بود كه، كاروان ما كاروان حاجيان عراقى به شهر «رماح» در كشور سعودى رسيد، و بيست و چهار ساعت در آنجا درنگ كرد و ما همگى در نمازهاى جماعت آنها در مسجد شركت نموديم و چون زمان حركت نزديك شد گروهى از مردم شهر پيرامون ما گرد آمدند و كاروان ما را نظاره مى كردند كه يك نفر از كسانى كه نشان مى داد از آگاهان آنهاست در جمعشان حاضر شد و براى آنها سخنرانى كرد و به افراد كاروان ما اشاره نمود و گفت: «اينها مشركند!»

و نيز گفت: «اينها بر حسن و حسين گريه مى كنند.» سپس به من اشاره كرد و گفت: اين راهنماى آنهاست كه اگر به دستم افتد ذبحش مى كنم و خونش را مى مكم...»

يكى از حاجيان به سويش رفت و گفت: «براى چه ما مشركيم؟ ما حج بيت اللّه مى گزاريم و قبر رسول اللّه را زيارت مى كنيم و...؟!»

كه آن شخص ناگهان برافروخت و كف كرد و به او گفت: «مشرك شدى! اگر پدر جدّ سعود هم بيايد نمى تواند از تو حمايت كند. چه مى گويى محمّد! محمّد كيست؟ محمّد هم مردى مثل من بود كه مرد و كارش پايان يافت!»

حاجى عراقى بر خود لرزيد و گفت: «چه بگويم؟ چه بگويم؟»

و او گفت: «بگو: زيان رسانى جز خدا نيست. سودرسانى جز خدا نيست.» و آن حاجى نيز هر چه را كه او تلقينش كرد تكرار نمود.

ناگهان حاجى عراقى ديگرى فرا روى او قرار گرفت و گفت: «محمّد مردى مثل تو بود؟!»

او سخنش را دوباره تكرار كرد و گفت: «محمّد مردى مثل من بود و مرد!»

و حاجى عراقى به او گفت: «بر محمّد قرآن نازل شد. آيا بر تو هم قرآن نازل مى شود؟» كه او از جواب عاجز ماند و ما سوار شديم و به راه افتاديم.

يكى از حاجيان كاروان ما گذرنامه سعودى داشت و در عراق زندگى مى كرد، به مرز كه رسيديم مأمور گذرنامه هاى سعودى گذرنامه اش را گرفت و او را براند و با استهزاء و استنكار به وى گفت: «بلاد اسلام را رها كرده و در بلاد شرك ساكن شده اى؟!» و آن حاجى سعودى شروع به خواهش و خضوع در برابر او كرد تا آن را به او بازگردانيد.

سفر دوم

علماى عراق در آن دوران بر آن بودند كه احكام اسلامى را به متن جامعه بازگردانند و بدين خاطر ابناى امت اسلامى را در مساجد و محافل و اعياد و جشنها بيدار و هوشيار مى كردند تا اعاده احكام اسلامى را مطالبه نمايند و با هيئت حاكمه عراق به خاطر وضع قوانين مخالف احكام اسلام معارضه مى نمودند.

ما همچنين اخبار جنبشهاى مسلمانان در هر مكان را پيگيرى مى كرديم: نهضت الجزاير را بر عليه فرانسه تأييد، انقلاب فلسطين را با همه توان تقويت و اخبار جنبش اريتره بر ضد حبشه را پى جويى مى كرديم و يكى از لوازم پيروزى در معركه اعاده احكام اسلام را درك و بينش مسلمانان و همراهى و هميارى آنها در اين راه و نسيان و فراموشى مسائل مورد اختلاف مى دانستيم.

هنگامى كه در ٢٥ شوال ١٣٨٢ ه نهضت اسلامى ايران آغاز گرديد و علماى مسلمان از مدرسه فيضيه قم با سلطه طاغوت درگير شدند، آن را به فال نيك گرفتيم و خشنود شديم و همه توانمان را براى يارى آن فراهم آورديم و خود را آماده خدمت به آن نموديم و علماى عراق با هر چه در توان داشتند به تأييد آن پرداختند كه خدا همه را پاداش خير عنايت فرمايد.

در چنين شرايطى با شعار و طرحى پيشنهادى عازم حج شدم. شعارم دعوت به توحيد كلمه مسلمانان در راه اعاده حيات اسلامى و پيشنهادم نهضتى اسلامى همانند نهضتى بود كه طلايه هاى آن در ايران از سوى علماى مسلمان آغاز گرديده بود.

من انگيزه ها و اهداف اين نهضت را براى رهبران و انديشمندان مسلمان توضيح مى دادم و آنها را به يارى آن برمى انگيختم و مى گفتم: «كه نهضت مسلمانان در راه اعاده احكام اسلامى، نهضتى واحد است كه اگر در يكى از بلاد اسلامى پيروز گردد، آثار آن در جاهاى ديگر نيز منتشر مى گردد و خير آن همه مسلمانان را فرا مى گيرد.» و همه اميد و آرزويم آن بود كه گوش هاى شنوائى بيابم تا گرفتارى مسلمانان در ايران و وحدت قضيه هدف و مقصد را براى آنها بيان نمايم.

در اين سفر با رهبر اخوان المسلمين سوريه و سعيد رمضان در مكه، و محمد آدم رئيس نهضت ارتيره در عرفات، و انديشمندان فلسطين در اردن وبيت المقدس و نويسندگان روزنامه هاى اسلامى و دانشمندان و خطيبان و رهبران جنبشهاى اسلامى همانند ابوالحسن ندوى و ابوالاعلى مودودى رئيس جماعت اسلامى پاكستان در آن روز و ديگران ملاقات و مذاكره كردم.

كار خود را در مدينه از همكارى با اعلاميه ها و نشرياتى كه براى توزيع در بين حاجيان آماده مى كردند آغاز و سبك نگارش آنها را متوازن و ابعاد نهضت اسلامى ايران را در آنها شرح و بسط داديم و ستمگرى حكومت طاغوت و مزدورى اش براى كفر را بيان داشتيم و مسلمانان را به يارى ابناى امت اسلامى در ايران فراخوانديم و ترجيح داديم كه توزيع آنها در شب عيد و در مشعر الحرام باشد، كه ناگهان در عصر هفتم ذى الحجه در مكه مكرمه متوجه شدم كه مسئول توزيع، برخى از آنها را در حرم شريف پخش كرده و مأموران دستگيرش نموده و به زندانش برده اند و همه اعلاميه ها را مصادره كرده اند.

بدين خاطر با علماى عراق و ايران در روز عيد به ديدار فيصل ولى عهد سعودى رفتيم و از او خواستيم تا زندانى را آزاد و نشريات مصادره شده رابه ما بازگردانند. در اين هنگام فرصت را غنيمت شمردم و به او گفتم: «حكومت شما شعار اجراى احكام قرآن را در اين كشور برافراشته است.

بنابراين شايسته است مسلمانانى كه براى تطبيق احكام قرآن در كشورشان جهاد مى كنند و با حكومتهاى بلادشان كه مى خواهند احكام كفر را تنفيذ كنند درگير مى شوند، از سوى شما يارى شوند، و بخشى از بلد الحرام (مكه) را پناهگاه رانده شدگان آنها قرار دهيد و آنان را در شرح و توضيح مظلوميتشان براى برادران حاجى خود مساعدت نمائيد، كه اين مصداق سخن خداى متعال است كه فرموده:( لِّيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ ) «تا گواه منافعى براى خود باشند».

سپس موضوع قيام علماى مسلمان در حوزه علميه قم را يادآور شدم و ابعاد نهضت اسلامى آغاز شده در ايران را مشروحا بيان داشتم و وظيفه رهبر مسلمانان به ويژه حكومت سعودى را در برابر آن گوشزد كردم و سخنم را به توزيع كننده اعلاميه ها و بازداشت او كشاندم و پيرامون آن مناقشات و گفت و گوهايى كه بين ما گذشت كه در نهايت به آزادى بازداشت شده انجاميد.

پس از اداى مناسك حج روزنامه ها نوشتند كه استاد «مودودى» جمعه شب در مسجد هندى سخنرانى مى كند. در آن مجلس شركت كرديم و استاد سخنران گفت كه براى اعاده حيات اسلامى به جامعه لازم است كه مسلمانان هشت چيز را رعايت نمايند.(١٦) پس از سخنرانى او پيش رفتم و پشت ميكروفن قرار گرفتم و گفتم: «مسلمانان در نهضت امروزشان به سه چيز نيازمندند:

نخست مسلمانان پس از گذشت چهارده قرن از بعثت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آنچه بر آنان گذشته، امروز نيازمند بررسى موضوعىِ فراگير در كيفيت استنباط احكام از مصادر شريعت اسلامى و درايت حديث و فقه و سنت هستند و بقاء بر تقليد از علماى گذشته در همه اين امور را بايد رها سازند.

دوم كفار استعمارگرِ مهاجم به كشورهاى اسلامى توانسته اند وحدت مسلمانان را به تفرقه بكشانند و با اين كار قدرت يافته اند كه هر حركت و جنبش اسلامى را در هر جا كه باشد خاموش سازند. سپس به شرح نهضت الجزاير بر ضد فرانسويان و اريتره بر ضد حبشيان و علماى ايران بر ضد طاغوت پرداختم و مسلمانان را به مساعدت آنها فراخواندم.

سوم ما امروز نيازمند ايمانى همچون ايمان «ابوذر و عمّار و سميّه» هستيم. و بعد، داستان شكنجه هائى را كه آنها در مكه متحمل شدند بيان داشتم.»

در مدينه كه بوديم خبر ملاقات هاى ما با هيئت هاى اسلامى به گوش «عبدالعزيزبن باز» رسيد. به او گفته بودند كه يكى از علماى بغداد با چنين اوصافى در مدينه منوره است. او مرا از پيروان مكتب خلفا پنداشته و اظهار تمايل كرده بود كه از دانشگاه اسلامى تازه تأسيس مدينه ديدار كنم و اتومبيل هاى دانشگاه را فرستاد تا ما را همراه با علماى بغداد و انديشمندان و معتمدانش بدانجا ببرند.

استادان دانشگاه در ساختمانى بزرگ به انتظار ديدار ما گرد آمده و از ما استقبال كردند. گروهى از طلاب نيز براى مشاهده ما در پنجره هاى ساختمان جمع شده بودند. پس از استقرار در جايگاه، حمد و ثناى الهى به جاى آوردم و سلام و تهنيت و تبريك علماى عراق در تأسيس دانشگاه اسلامى مدينه منوره را به آنها تقديم داشتم و گفتم:

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه وارد اين سرزمين شد ميان مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى بست و جامعه عظيم اسلامى را بر اساس اين برادرى بنيان نهاد و شما اكنون با وجود دانشجويانى كه از چهل و پنج كشور بدينجا آمده اند مى توانيد به آن حضرت اقتدا كنيد و اين خدمت آشكار را به اسلام و مسلمانان تقديم نمائيد، كه مسلمانان امروز شديدا نيازمند آنند، زيرا آنها در جاى جاى زمين مبتلا به دشمن كافر استعمارگرند، برخى مستقيما زير چكمه هاى آنها ناله سر مى دهند و برخى تحت نفوذ و سيطره مزدوران آنهايند و شروع به مبارزه با استعمار و جيره خواران آن كرده اند. اين الجزاير است كه مسلمانانش با فرانسه درگيرند و بر آنها آن مى رود كه در وصف نايد.

انقلابيون اريتره با هيلاسلاسى امپراتور حبشه مى جنگند و بر آنها آن مى رود كه در سخن نگنجد و علماى مسلمان در ايران با طاغوت و ارباب استعمارگرش جهاد مى كنند و مى كوشند تا بيرحم ترين استعمارگر كافر روى زمين را طرد كنند و احكام اسلامى را به كشور اسلامى بازگردانند كه بر سر آنها چنين و چنان آمد و...».

اينها را پس از آن كه سخنان مشروحى درباره زيان تفرقه بين مسلمانان گفتم، بيان داشتم و براى آن مثال ها آوردم و سخنم را به پايان بردم و نوبت سخن به ميهماندار ما «بن باز» رسيد او كه نابينا بود و اكنون آگاه شده بود كه من از پيروان مكتب اهل البيت هستم سينه اى صاف كرد و تنها يك جمله گفت:

«شما مشركيد. اسلام بياوريد و پس از آن از مسلمانان بخواهيد تا با شما متحد شوند!» كه خون در رگهايم جوشيد و با او به بحث و مناقشه اى دراز دامن پرداختم كه ذكر آن خارج از موضوع مورد نظر است.(١٧)

آرى، در سفرهاى بسيارم به حج، به سخنان خطباى نماز جمعه و جماعت در مكه و مدينه گوش فرا دادم و گاهى در بين نماز مغرب و عشاء در مسجد خيف با آنها به بحث و گقتگو پرداختم و در نشست هاى «رابطة العالم الاسلامى» براى استماع سخنان حاضر شدم. در سفرهاى ديگرى نيز، با علماى مصر به ويژه «الأزهر شريف» ملاقات كردم و در ساير كشورهاى اسلامى مثل لبنان و كشورهاى خليج فارس و هند و پاكستان و كشمير و... با علماى بلاد مذاكره و مباحثه نمودم و احيانا چيزهايى شنيدم كه نقل آن اكنون به صلاح نباشد.

و خلاصه آنكه، در خلال مذاكرات و بحث هايى كه با انديشمندان مسلمان و علما و رهبران آنها داشتم( وَ لا يُنَبِّئك مِثْلُ خَبير ) (١٨) دريافتم كه بدون بحث و بررسى مسائل مورد اختلاف و يافتن منشأ و سپس درمان آن، تقارب و تفاهمى بين مسلمانان به وجود نخواهد آمد.

و چون چنين است و ما ناچاريم تا منشأ خلاف در مسائل مورد اختلاف را براى درمان آن بشناسيم، در بحث آينده نمونه هايى از آنها را يادآور مى شويم و بعد، بحث ها را به گونه اى كه سزاوار اقدام براى درمان مسائل اختلافى است به حول و قوّه الهى به فرجام مى رسانيم.

٣ - برخى از صفات خداوند جليل و منشأ اختلاف در آنها

برخى از مسلمانان مى پندارند كه:

«خداوند آدم را به صورت خود آفريد،(١٩) و خداوند داراى انگشتان(٢٠) و ساق(٢١) و قدم است. و او در روز قيامت گام خود را بر آتش جهنم يا بر خود جهنم مى نهد و جهنم مى گويد: بس است، بس است، بس است. اينكه خداوند داراى مكان است و از مكانى به مكان ديگر مى رود.» و اين پندار بدان خاطر است كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند كه فرمود:

«پروردگار ما پيش از آن كه مخلوقات را بيافريند در خلأ بود يعنى چيزى با او نبود و زير و بالايش خالى بود و موجودى در آنجا يافت نمى شد و عرش او بر روى آب بود.»(٢٢)

و فرمود: «عرش او بر بالاى آسمانهايش بدينگونه بود و با دست شكل گنبد را نشان داد و فرمود: (بر اثر فشار و سنگينى خداوند بر آن) همانند جهاز شتر صدا مى كند.»(٢٣)

و فرمود: «خداوند در اواخر شب به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى فرمايد: «چه كسى از من درخواست مى كند تا اجابتش نمايم؟ و چه كسى از من خواهشى دارد تا عطايش بخشم...»(٢٤)

و فرمود: «در شب نيمه شعبان به آسمان دنيا فرود مى آيد و مى بخشد»(٢٥) و درباره قيامت فرمود: «به جهنم گفته مى شود: آيا سير و پر شدى؟ مى گويد: آيا زيادتى هست؟ كه خداوند گام خود بر آن مى نهد و جهنم مى گويد: بس است! بس است!».

و در روايت ديگرى است كه: «امّا جهنم سير و پر نگردد تا آنگاه كه خداوند گام بر آن نهد و جهنم مى گويد: «بس است! بس است!» و در اين هنگام سير و پر و در هم و بر هم مى شود.»(٢٦)