ديدار خدا در بهشت
گويند: «رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
درباره مؤمنان بهشتى فرموده است: «ميان مؤمنان و ديدار پروردگارشان در بهشت برين چيزى جز رداى كبريائى بر چهره خداوندى فاصله نباشد.»
و چون بهشتيان وارد آن شوند، خداوند متعال مى فرمايد: «چيزى مى خواهيد تا بر شما بيفزايم؟» مى گويند: «آيا رو سفيدمان نكردى؟ آيا در بهشت جايمان ندادى و از آتش رهايمان نكردى؟» و خداوند حجاب بگشايد و نزد آنان چيزى محبوبتر از ديدار پروردگارشان نباشد.»
و گويند: «رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده است: «در همان حال كه بهشتيان در نعيم بهشتى غوطه مى خورند ناگهان نورى درخشان بر آنان مى تابد. سرها را كه بر مى دارند مى بينند پروردگار عالميان بر بالاى آنها قرار گرفته و مى فرمايد: «درود بر شما اى بهشتيان!» و فرمود: «اين همان سخن خداوند در قرآن كريم است كه: فرموده:(
سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ
)
و فرمود: «پس از آن خداوند ايشان را نظاره مى كند و ايشان خدا را، و تا اين ديدار ادامه دارد آنها متوجه هيچ يك از نعمتهاى بهشتى نمى شوند تا آنگاه كه از ديد آنان مستور گردد و نور و بركتش بر جاى ماند.»
و فرموده است: «... گرامى ترين آنها نزد خدا كسى است كه صبح و شام چهره اش را نظاره مى كند. و سپس اين آيه را تلاوت نمود كه:(
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ
)
«چهره هايى در آن روز بشّاشند. و به سوى پروردگارشان نظاره گر.»
و رسول خدا خبر داده و فرموده: «بهشتيان خداى عزّوجلّ را ديدار كنند و خداوند عرش خود را بر آنان آشكار سازد و در باغى از باغهاى بهشتى بر آنان ظاهر شود و هيچكس در آن مجلس نباشد مگر آنكه خداوند با او سخن بگويد، تا جائى كه به برخى از شما بگويد: «فلانى آيا به ياد دارى كه در فلان روز چه و چه كردى؟» و او مى گويد: «پروردگارا مگر مرا نبخشيدى؟» مى فرمايد: «چرا بخشيدم...» سپس به سوى منازل خود باز مى گرديم و زنانمان به ديدار ما مى آيند و مى گويند: «خوش آمدى، صفا آوردى. تو در حالتى بازگشته اى كه زيبائى و نور و بوى خوشت بسيار بيشتر از زمانى است كه رفتى.» و ما مى گوييم: «امروز با پروردگار خويش بوده ايم و بايد هم اينچنين بازگرديم كه اين سزاوار ماست».
به همين اندازه از روايات كه در وصف اعضا و جوارح خداوند و ديده شدن او در قيامت آورديم، بسنده مى كنيم و اين مقدار را براى نمونه و مثال كافى مى دانيم، چه آن كه ما در صدد احصاء و گردآورى همه نيستيم. اكنون به بحث و بررسى موارد اختلاف در تأويل و معناى اين احاديث پرداخته و مى گوييم:
اختلاف در تأويل و معناى اين روايات برخى از مسلمانان به ظاهرِ اين روايات ايمان آورده و ايمان به آن را ايمان به خداوند و دليل اعتقاد به توحيد و يگانگى او مى دانند؛ و ديگرانى را كه براى اين احاديث معنايى غير از «جسميّت» قائلند «معطّلة الصفات» يعنى «تعطيل كنندگان و مهمل گذاران صفات خداوندى» نامند!
«مسلم» اين احاديث را در «كتاب الايمان» صحيح خود تدوين كرده است و «بخارى» آنها را در «كتاب التوحيد» صحيح خويش آورده است.
«ابن خزيمه»
در اين باره كتاب ويژه اى به نام «توحيد و اثبات صفات پروردگار» تأليف كرده و همه روايات آن را صحيح دانسته و معتقد است اينها
همه نقل عادل از عادل است و ايرادى بر نقل كنندگان ثقه و مورد اعتماد آنها وارد نيست.
فهرست برخى از ابواب كتاب «ابن خزيمه» چنين است:
اثبات نفس براى خداوند.
اثبات وجه براى خداوند.
باب ذكر «صورتِ» پروردگار جليل
باب ذكر «اثبات چشم» براى خداى جليل
باب «اثبات شنيدن و ديدن» براى خداى جليل
باب «اثبات دست» براى خالق جليل
باب «اثبات پا» براى خالق جليل
باب «بيان اينكه همه مؤمنان خداى عزّوجلّ را نظاره مى كنند».
باب «بيان اينكه همه مؤمنان روز قيامت خدا را در خلوت مى بينند».
و نيز، امامِ حافظ «عثمان بن سعيد دارمى» (ت ٢٨٠ ه) برخى از ابواب كتابش در ردّ عقايد گروه «جهميّه» را چنين آورده است:
باب نزول و فرود (خداوند) در نيمه شعبان
باب نزول (خداوند) در روز عرفه
باب نزول پروردگار در قيامت براى حساب
باب نزول خداوند براى بهشتيان
باب رؤيت خداوند
و نيز «ذهبى» در تأليف خود به نام: «العلوّ العال للعلىِّ الغفار
» آيات و احاديثى را آورده كه بنا بر درك و دريافت پيروان مكتب خلفا از آنها، علوّ خداوند علوّ
مكانى است. او سپس به بيان اقوال صحابه و تابعين و علما و محدثين در تأييد اين ديدگاه پرداخته است.
منشأ اختلاف پيرامون برخى صفات خداوند ديدگاه برخى از مسلمانان درباره صفات خداوند را آورديم. برخى ديگر از مسلمانان در ردّ اين ديدگاه آيت ١٠٣ سوره انعام را تلاوت مى كنند كه:(
لاتُدْرِكه الأبصار و هو يُدرِك الأبصار
)
: «ديدگان او را درنيابند و او ديدگان را دريابد» و مى گويند:
آيت:(
وُجوهٌ يومئذ ناضِرة. إلى رَبّها ناظِرة
)
: «چهره هايى در آن روز خشنود و بشّاشند و به پروردگارشان نظاره مى كنند» معنايش اين است كه به «امر» پروردگارشان نظاره مى كنند. يعنى منتظر فرمان او هستند.
و اين همانند سخن خداوند متعال در حكايت قول فرزندان يعقوب در سوره يوسف آيه ٨٢ است كه به پدرشان گفتند:(
وَاسئَل القَريةَ الَّتى كُنّا فيها
)
: «از قريه اى كه در آن بوديم سؤال كن» يعنى از «اهل» آن قريه سؤال كن. در اين آيه كلمه «اهل» و در آن آيه كلمه «امر» مقدّر و مفروض است، پس، ساير آياتى كه ظاهر آنها دلالت بر جسم بودن خداوند متعال دارد نيز تأويل و معنايى اينگونه دارند.
اين گروه صاحبان آن ديدگاه را «مجسّمه و مشبّهه» نامند. يعنى كسانى كه پروردگارشان را جسم مى دانند و او را به مخلوقاتش تشبيه مى كنند.
و از امام صادق «جعفربن محمدعليهالسلام
» روايت مى كنند كه فرمود: «كسى كه مى پندارد خداوند بالاى عرش است، براستى خداوند را محمول دانسته و لازمه پندارش آن است كه آنچه خدا را حمل مى كند قوى تر از او باشد. و كسى كه
مى پندارد خداوند در چيزى يا بر چيزى است يا چيزى خالى از اوست يا چيزى او را به خود مشغول مى دارد، او را به صفات مخلوقين توصيف كرده است؛ در حالى كه خداوند خالق همه اشياء است و در قياس نگنجد و به مردم تشبيه نگردد. هيچ مكانى از او خالى نيست و هيچ مكانى او را در بر نگيرد.»
و به سخن امام علىعليهالسلام
استشهاد مى كنند كه فرمود:
«خداوند نه فرود آيد و نه نيازمند فرود است. اين سخن را تنها كسى گويد كه نسبت زيادت و نقصان به خدا مى دهد. چه آنكه هر متحركى نيازمند كسى است كه او را حركت دهد يا به وسيله آن به حركت درآيد. پس، برحذر باشيد كه خدا را محدود به زيادت و نقصان يا تحريك و تحرك يا زوال و فرود يا قيام و قعود ننمائيد.»
و نيز، به اين روايت كه راوى به امام على بن موسى الرضاعليهالسلام
مى گويد: «براى ما روايت شده كه خداوند سخن گفتن و ديدار با خود را ميان «موسى» و «محمد» تقسيم كرد» امام رضاعليهالسلام
فرمود: «پس اين آيات خداوندى را چه كسى به جن و انس رسانيده كه:(
لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
)
: «ديده ها او را درنيابند و او ديده ها را دريابد»
و:(
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا
)
: «علم آنها او را در برنگيرد)
و:(
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
)
: «هيچ چيز همانند او نيست»
آيا او محمد نبوده است؟ راوى گفت: «چرا» فرمود: «پس چگونه ممكن است مردى در جمع مردم آيد و به آنها خبر دهد كه از سوى خدا آمده و آنان را به فرمان خدا به سوى او دعوت كند و بگويد:(
لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ...
)
سپس بگويد: «من او را با چشم خود ديدم، و به او احاطه علمى پيدا كردم، و او به شكل بشر است.» آيا شرم نمى كنيد؟! زنديقان دين ستيز نتوانستند چنين نسبتى را به او بدهند كه چيزى را از سوى خدا بياورد و سپس بر خلاف آن را بگويد!» راوى گفت: «خداوند خود فرموده:(
وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ
)
: «او را ديگر بار هم بديد»
امامعليهالسلام
فرمود: «آيت ديگر روشن مى كند كه چه ديده است. آنجا كه فرموده:(
مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ
)
: «دل آنچه را كه ديده بود دروغ نشمرد»
(
لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَىٰ
)
: «او پاره اى از آيات بزرگ پروردگارش را ديد»
و آيات خداى عزّوجلّ غير خداوند است. و خداوند خود فرموده:(
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا
)
: «علم آنها او را در برنگيرد»
و اگر ديده ها او را ببينند كه احاطه علمى به او پيدا كرده اند و او را در برگرفته و شناخت و معرفت حاصل شده است.»
راوى گفت: «شما اين روايات را تكذيب مى كنيد؟» امامعليهالسلام
فرمود: «هرگاه اين روايات مخالف قرآن باشد، آنها را تكذيب مى كنم...»
بارى، امامان اهل البيتعليهالسلام
بدين گونه تفسير آيات را بيان داشتند و مقصود از «ساق و يد و عرش» و همانند آنها در قرآن كريم را روشن نمودند و از تحريف در روايت: «انّ اللّه خلق آدم على صورته»
پرده برداشتند، و ما چون در صدد بيان و ايراد همه آنها نبوديم. تنها به ذكر نمونه هائى از احاديث متعارض درباره صفات خداوند متعال در دو مكتب بسنده كرديم و نشان داديم كه هر مكتبى آيات قرآنى را از ديدگاه خاص خود تأويل و معنى مى كند و اختلاف در صفات خداوندى بدين گونه پديد آمده است.
٤ اختلاف در صفات انبياءعليهالسلام
و منشأ آن برخى از مسلمانان درباره صفات انبياءعليهالسلام
گويند:
«تبرك جستن به آثار انبياء و عبادتگاه گرفتن محل قبر ايشان شرك است و بازسازى و بناى بر قبورشان در حدّ شرك. مجلس بزرگداشت ميلاد ايشان و ميلاد اولياى خدا معصيت و بدعتِ حرام است. و در يك كلام، توسل به خدا به وسيله غير خدا در حدّ شرك است و وسيله قرار دادن رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پس از وفات آن حضرت مخالف شرع اسلام است.»
مخالفان اين گروه در پاسخ چنين استدلال مى كنند كه:
الف تبرك به آثار انبياءعليهالسلام
«در همه كتب حديثى با نقل متواتر آمده است كه صحابه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
در زمان حيات ايشان با مباشرت و خواست خودِ آن حضرت به آثار او تبرك مى جستند و اين روش را پس از وفات ايشان نيز ادامه دادند. برخى از دلايل آنها چنين است: