ترجمه معالم المدرستین جلد ۱

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 17242
دانلود: 3785


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 97 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17242 / دانلود: 3785
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 1

نویسنده:
فارسی

روايت بخارى و مسلم

گويد: «هنگامى كه جبرئيل اين آيات را براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد:( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه شانه هايش مى لرزيد به خانه بازگشت و به خديجه گفت: «من بر جان خود مى ترسم» و خديجه به او گفت: «نه چنانست! بلكه بشارتت باد كه به خدا سوگند خداوند هرگز تو را خوار نگرداند» و او را نزد «ورقه بن نوفل» برد مردى كه در جاهليت نصرانى شده بود و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنچه را ديده بود برايش بازگو كرد و ورقه

گفت: «اين همان «ناموس»ى است كه بر موسى نازل گرديد...»(٧٤)

پس، ورقه نصرانى نسبت به «وحى و جبرائيل» از رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مخاطب وحى است، آگاهتر بوده است! و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سخن ورقه به سرانجام خويش اطمينان پيدا كرد، و گرنه بنابر روايت ابن سعد در طبقات مى خواست خود را از بالاى كوهى پرتاب كند و بنابر روايت طبرى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اين نابود شده يعنى خودش يا شاعر است يا مجنون و اين حالت من هيچگاه نبايد زبانزد قريش گردد!»(٧٥)

و نيز روايت بخارى و مسلم:

گويد: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خشمگين مى شد و لعنت مى كرد و دشنام مى داد و كسى را كه سزاوار نبود اذيت مى نمود، و از خدا خواسته بود تا آن را براى كسانى كه هدف آن قرار گرفته اند، زكات و پاكيزگى قرار دهد.».(٧٦)

و نيز روايت كرده اند كه:

«برخى از يهوديان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بگونه اى «سحر» كردند كه مى پنداشت كارى انجام مى دهد، در حالى كه انجام نمى داد!»(٧٧)

روايت مسلم:

گويد: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از كنار قومى كه در حال تلقيح نخل خرما بودند عبور كرد و گفت: «اگر آنها را تلقيح نكنيد نيكو مى شوند.» آنها دست از تلقيح كشيدند و خرماها آفت زده و ناقص شدند و پيامبر گفت: «شما به امور دنياى خود داناتريد.»(٧٨)

و نيز روايت كرده اند كه:

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آواز دختركانى از انصار گوش فرا داد و ابوبكر آنها را براند.».(٧٩)

و مسلم روايت كند كه:

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عايشه را بر دوش خود سوار كرد تا حبشيانى را كه در مسجد نمايش مى دادند تماشا كند و عمر آنها را براند.».(٨٠)

و در روايت ترمذى گويد: «ناگهان عمر ظاهر شد و مردم پراكنده شدند و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: «مى بينم كه شياطين جن و انس از عمر فرار مى كنند!»(٨١)

و در روايت ديگرى گويد: «هنگام بازگشت رسول خدا از يكى از غزوات، كنيزكى سياه پوست دف مى زد و آواز مى خواند كه عمر وارد شد و او دف را بر زير...خود نهاد و روى آن نشست و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: «عمر! همانا شيطان از تو مى ترسد.».(٨٢)

و بخارى و مسلم از عايشه روايت كنند كه گفت:

«رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرائت مردى را در مسجد شنيد و گفت: «خداى رحمتش كند كه آيه فلان و فلان از سوره فلان را كه جا انداخته بودم به يادم آورد!»(٨٣)

در آنچه گذشت، ديديم كه «زيدبن عمروبن نفيل» پسر عموى خليفه عمر خداترس تر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و از خوردن گوشتى كه براى مجسّمه ها و بت ها قربانى شده بود امتناع مى كرد، در حالى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را مى خورد.

و «ورقه بن نوفل» نصرانى درمى يافت كه آنكه نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده جبرئيل است، ولى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را نشناخت و ترسيد كه جن زده شده و آيات سوره «اقرأ» از قافيه پردازيهاى اجنه باشد.

و «سحر» يهود در رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان اثر كرد كه مى پنداشت كارى انجام مى دهد و انجام نمى داد.

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آياتى از قرآن را جا انداخته و آن را فراموش كرده بود تا آن صحابى آنهارا تلاوت كرد.

و دستور داد نخل ها را تلقيح نكنند تا اصلاح گردند و چون آفت زده شدند به آنها گفت: «شما به امور دنياى خود از من داناتريد.»

و به آواز دختركان انصارى گوش فرا داد و ابوبكر آن را ناخوش داشت. و به عمر گفت: «شيطان از تو فرار مى كند.»

اينگونه احاديث و امثال آنها اثبات مى كنند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عصر

جاهلى فروتر از زيد بود. و بعد از اسلام نيز، ورقه نصرانى نسبت به وحى و جبرئيل از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آگاهتر بود. و ابوبكر و عمر بيش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بازى و بيهودگى پرهيز مى كردند. و آن صحابى كه آيات جا افتاده را تلاوت كرد، حافظه اش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قوى تر بود. و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همانند ساير مردمان است و خداوند او را از بازيگرى و سحر يهود مصون نداشته است. و او خشمگين مى شود و كسانى را كه سزاوار نيستند لعنت مى كند و دشنام مى دهد!!(٨٤)

وبديهى است كه هر كس به صحت اين احاديث ايمان آورد، در جان او بينشى پديد آيد كه با محتواى روايات پيشين درباره صفات ويژه خاتم انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه او را با فضائلى انبوه از ساير مردم جدا مى سازد، تناقض دارد. و آن مرد سعودى (ظاهراً آگاه) حق داشت كه بگويد: «محمد مردى مثل من بود كه مرد!»

اضافه بر اينگونه احاديث كه ديد و بينشى متناقض با آن فضائل را ايجاد مى كند، كارى است كه خليفه صحابى عمربن خطاب انجام داد و با رأى و اجتهاد شخصى خويش آن «شجره» و درختى را كه در زير آن با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديبيه بيعت شده بود، قطع كرد.(٨٥)

ولى از سوى ديگر، همه اين احاديثِ پائين آورنده مقام و منزلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خطبه «قاصعه» امام علىعليه‌السلام نقض و نابود مى كند. آنجا كه فرموده:

«و لقد قرن اللّه بهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته، يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره. و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امّه، يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يأمرنى بالاقتداء به. و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء، فاراه و لا يراه غيرى، و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خديجة، و انا ثالثهما؛ ارى نور الوحى و الرساله، و اشمّ ريح النبوة. و لقد سمعت رنّة الشيطان حين نزل الوحى عليهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقلت: يا رسول اللّه ! ما هذه الرنّة؟ قال: هدا الشيطان أيس من عبادته.»

خداوند پس از دوران شيرخوارگى آن حضرت برترين فرشته از فرشتگانش را قرين و همراهش نمود تا در طول شبانه روز او را در مسير مكارم و محاسن اخلاق عالم رهنمون گردد و من نيز، همچون كودكِ دنبال مادر، پيروى اش مى كردم و او هر روز از خوى خود براى من نشانه اى برمى افراشت و فرمانم مى داد كه از آن پيروى نمايم.

او در هر سال مدتى را در غار «حراء» پناه مى گرفت و جز من كسى او را نمى ديد، و در آن دوران هيچ خانواده اى در اسلام جز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خديجه، و من كه سومينشان بودم تشكيل نشده بود، نور وحى را مى ديدم، و بوى نبوت را استشمام مى كردم، و ناله شيطان را به هنگام نزول وحى بر اوصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم و گفتم: يا رسول اللّه ! اين چه ناله اى است؟ فرمود: اين شيطان است كه از پيروى شدن خود نااميد شده است».

نمى توانم فهميد چگونه پيامبر نمى توانست خود را بشناسد چنانكه در داستان ورقه گذشت(٨٦) حال آنكه بر كتف او مهر نبوتى بود كه هر يك از اهل

كتاب مى ديدش او را مى شناخت؟!

همچنين اينگونه روايات را روايات دلائل نبوت و خوارق عاداتى كه پيش از بعثت از آن حضرت صادر گرديد، نقض و نابود مى كند. مانند آنچه كه در سفر اولش به شام با ابوطالب، و در سفر دومش به تجارت براى خديجه از آن حضرت مشاهده شد. و آنچه كه احبار و رهبان از موضوع بعثت او خبر دادند، و سايه بانى ابر، و همه امورى كه هر كه در آن دو سفر با آن حضرت بود از آن آگاه شد و اخبار آن در كتب سيره و حديث آمده است.(٨٧)

و نيز، اخبارى كه اهل كتاب پيش از بعثت درباره آن حضرت دادند و در تورات آمده است.(٨٨) و سلام كردن درخت و سنگ بر آن حضرت.(٨٩)

چگونه خود را نمى شناخت، در حالى كه عيسى بن مريمعليه‌السلام آمدنش را بشارت داده بود. چنانكه خداوند متعال در سوره صف آيه ٦ مى فرمايد:«و مبشرا برسول يأتى من بعدى اسمه احمد»: «و بشارت دهنده ام به رسولى كه بعد از من مى آيد و نامش احمد است.»

چگونه خود را نمى شناخت، حال آنكه اهل كتاب:( يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ ) «او را به گونه اى مى شناختند كه فرزندانشان را.»(٩٠)

آرى، آنان اين پيامبر و نبىّ امّى:«...الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجيل»يعنى: «همان كه نامش را در تورات و انجيل نزد خود نوشته مى يافتند.»(٩١) را به خوبى مى شناختند.

به زودى در بحثهاى مصادر شريعت اسلامى در همين كتاب خواهيم ديد كه چگونه سلطه هاى حاكم در اسلام مى كوشيدند تا مقام خلافت را در نظر مسلمانان از مقام نبوت برتر و بالاتر نشان دهند. براى نمونه، «حجاج بن يوسف ثقفى» والى عراق از سوى «عبدالملك مروان» در كوفه خطابه خواند و از كسانى كه در مدينه به زيارت قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رفتند ياد كرد و گفت:

«مرگ بر آنان باد كه پيرامون چوبها و استخوانهاى پوسيده طواف مى كنند! چرا پيرامون قصر اميرالمؤمنين عبدالملك طواف نمى كنند؟! آيا نمى دانند كه جانشين شخص از رسولِ او بهتر است؟!»(٩٢)

آرى، آنچه از روی كرد پاره اى از مسلمانان در سده هاى اخير مى يابيم، كه مقام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را سبك مى شمارند، چيزى جز نتيجه آن تلاش ها در طول قرون نباشد. چه از راه رواياتى كه ارزش و مقام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى كاهد، و چه از راه تأويل آيات قرآن و غير آن كه مسلمانان را به گونه اى كه خواستند توجيه كرده و بار آوردند.

يكى از نمونه هاى ديگر، ديدگاه آنان درباره بزرگداشت ياد ميلاد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه در بحث بعد به آن مى پردازيم.

____________________

(١) خداوند سبحان در سوره آل عمران آيه ١٩ مى فرمايد«انّ الدّين عنداللّه الاسلام»«دين در نزد خدا تنها اسلام است» و در آيه ٨٥ مى فرمايد:«و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه»«و هر كس جز اسلام دينى را برگزيند هرگز از او پذيرفته نشود.»

(٢) خداوند سبحان مى فرمايد:«سبِّح اسمَ رَبِّك الأعلى. اَلَّذى خَلَق فَسوّى. و الَّذى قَدَّر فَهدى. و الَّذى اخرج المَرعى. فجعله غُثاءً احوى»«اسم پروردگار بزرگت را تسبيح گوى. آن كه آفريد و به نظم آورد. و آن كه اندازه نمود و هدايت كرد. و آن كه چراگاه را رويانيد. سپس خشك و سياهش گردانيد.» سوره اعلى / ١ ٥.

و فرموده:«ربَّنا الَّذى أعطى كلَّ شى ءٍ خَلْقه ثُمَّ هدى»«پروردگار ما آن كسى است كه نياز خلقت هر موجودى را به او بخشيده، سپس هدايتش كرده است.» طه / ٥٠.

و فرموده:«و اوحى ربك الى النحل أن اتخذى من الجبال بيوتا و...»«و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد كه از كوهها و درختان و داربستهائى كه بالا مى برند خانه هائى برگزين و...» نحل / ٦٨.

و فرموده:«و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره»«و خورشيد و ماه و ستارگان تسخير شدگان به فرمان او هستند.» اعراف / ٥٤.

(٣) خداوند سبحان مى فرمايد:«و انّ منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عند اللّه و ما هو من عنداللّه و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون»«و گروهى از ايشان زبانهايشان را به شيوه كتاب خدا مى چرخانند تا آن را از كتاب خدا پنداريد، در حالى كه از كتاب خدا نيست و مى گويند از جانب خداست، حال آن كه از جانب خدا نيست و دانسته بر خدا دروغ مى بندند.» آل عمران / ٧٨.

و فرموده:«افتطمعون ان يؤمنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام اللّه ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون»«آيا طمع مى داريد كه به شما ايمان بياورند، در حالى كه گروهى از ايشان كلام خدا را مى شنوند و پس از درك و فهم آن، دانسته تحريفش مى كنند؟» بقره / ٧٥.

و نيز مراجعه كنيد: سوره بقره آيات ٤٢، ١٤٦، ١٥٩، ١٧٤، و آل عمران ١٨٧، و نساء ٤٦ و مائده ١٣ ١٥، ٤١، ٥٩، ٦١.

(٤) خداوند سبحان مى فرمايد:«و انزلنا اليك الذكر لتبيّن للنّاس ما نزّل اليهم و لعلّهم يتفكرون»«و اين ذكر = قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را براى مردم نازل شده است براى آنها بيان كنى و باشد كه بينديشند.» نحل / ٤٤.

(٥) احزاب / ٢١.

(٦) خداوند در آيه:«لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة»ما را فرمان مى دهد تا از سيره پيامبرص پيروى كنيم و در آيه:«و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عند فانتهوا»حشر / ٧. فرمانمان مى دهد تا به حديث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل نمائيم و سنت، مجموعه اين دو مى باشد.

(٧) تفصيل احاديث وارد در اين باره را در بحث پنجم از بحثهاى آمادگى مى يابيد. و نيز در جلد دوم «يكصد و پنجاه صحابى ساختگى». همچنين نص احاديث را در كتابهاى زير بجوئيد:

الف اكمال الدين صدوق ص ٥٧٦. بحار ج ٨ ص ٣ و مجمع البيان و تفسير گازر در تفسير آيه:«لتركبن طبقا عن طبق»

ب صحيح بخارى كتاب الانبياء ج٢ ص ١٧١ حديث ٣ و كتاب الاعتصام بالكتاب و السنة ج ٤ ص ١٧٦ حديث ١ و ٢ و فتح البارى شرح صحيح بخارى ج ١٧ ص ٦٣ و ٦٤.

ج شرح صحيح مسلم نووى ج ١٦ ص ٢١٩ كتاب العلم.

د صحيح ترمذى ج ٩ ص ٢٧ و ٢٨ و ج ١ ص ١٠٩.

ه سنن ابن ماجه حديث ٣٩٩٤.

و مسند طيالسى حديث ١٣٤٦ و ٢١٧٨.

ز مسند احمد ج ٢ ص ٣٢٧ و ٣٦٧ و ٤٥٠ و ٥١١ و ٥٢٧ و ج ٣ ص ٨٤ و ٩٤ و ج ٤ ص ١٢٥ و ج ٥ ص ٢١٨ و ٣٤٠.

ح مجمع الزوائد ج ٧ ص ٢٦١ به نقل از طبرانى.

ط كنز العمال ج ١١ ص ١٢٣ به نقل از طبرانى در اوسط و حاكم در مستدرك.

ى تفسير سيوطى به نقل از مستدرك حاكم در تفسير آيه:«و لا تكونوا كالذين تفرقوا»از سوره آل عمران.

(٨) حجر / ٩.

(٩) فصّلت / ٤٢.

(١٠) تأليف ابن قتيبه عبداللّه بن مسلم متوفاى ٢٨٠ يا ٢٧٦ هجرى.

(١١) تأليف ابن فورك محمدبن الحسن متوفاى ٤٠٦ هجرى.

(١٢) تأليف ابوجعفر احمدبن محمد ازدى معروف به طحاوى متوفاى ٣٣١ يا ٣٣٢ هجرى.

(١٣) چگونگى انتشار اخبار اهل كتاب در مدارك و مصادر تحقيقى اسلامى را در جزء ششم «نقش ائمه در احياى دين» بحث و بررسى كرديم. و نيز تخريب زنديقان را. و تخريب مستشرقين را در جزء سوم و چهارم آن آورديم. همچنين در بحثهاى مقدماتى جزء اول «يكصد و پنجاه صحابى ساختگى» و «عبداللّه بن سبا» چگونگى تحريف «سيف بن عمر» را به نحو خاص بيان داشتيم.

(١٤) اندكى از مستشرقان نيز در هر عصرى به ندرت تسليم حق شده اند.

(١٥) اينها و همتايانشان مبلغان فرهنگ غربى و نابود كنندگان آداب و رسوم اسلامى و مخالفان احكام آن در كشورهاى اسلامى هستند. ما پيشتر برخى از نشريات آنها را كه حاوى افكار وارداتى غربى بود مورد مناقشه قرار داديم و جزء اول آن را در عراق چاپ كرديم ولى شبكه هاى نشر و توزيع از انتشار آن خوددارى كردند. چنانكه حكومت مارونى لبنان نيز در آن زمان از ورود كتاب به كشور لبنان جلوگيرى كرد، و ما نتوانستيم بقيه اجزاء را چاپ و نشر نمائيم. و اكنون بهترين كتاب منتشر شده در اين موضوع را كتاب «اجحنة المكر الثلاثه» از سلسله «اعداءالاسلام» تأليف عبدالرحمان حسن حبنكه ميدانى يافتيم كه البته اشكالاتى نيز بر آن داريم.

(١٦) اين سخنرانى را براى ايراد در نشست هاى «رابطة العالم الاسلامى» آماده كرده بود كه چون به او اجازه ندادند، آن را در اين مسجد بيان كرد.

(١٧) اشاره به اين سخنان در آن سفر براى آن است كه دانسته شود شعار و طرح ما براى وحدت چقدر مخلصانه بود. گاهى اوقات كه آن صحنه را يادآور مى شوم و مى خواهم پاسخ جبهه گيرى خشن و نارواى آن شيخ را بدهم، درد و اندوه قلبم را مى فشارد و سرشكم را جارى مى كند.

(١٨) «و هيچكس همانند خبير آگاهت نسازد.» اقتباس از قرآن كريم. فاطر / ١٤.

(١٩) صحيح بخارى كتاب الاستئذان باب بدءالاسلام. صحيح مسلم كتاب الجنة حديث ٢٨ و كتاب البرّ حديث ١١٥. مسند احمد ج ٢ ص ٢٤٤ و ٢٥١ و ٣٢٣ و ٣٦٥ و ٤٢٦ و ٥٦٩.

(٢٠) صحيح بخارى تفسير سوره زمر ج ٢ ص ١٢٢ و ج ٤ ص ١٨٦ و ١٩٢. صحيح مسلم كتاب صفة القيامة حديث ١٩ و ٢١ و ٢٢.

(٢١) صحيح بخارى تفسير آيه يوم يكشف عن ساق از سوره قلم و تفسير آيه (وجوه يومئذ ناضره) ج ٤ ص ١٨٩.

(٢٢) سنن ابن ماجه، مقدمه، حديث ١٨٢. سنن ترمذى تفسير سوره هود. مسنداحمد ج ٤ ص ١١ و ١٢.

(٢٣) سنن ابوداود حديث ٤٧٢٦. سنن ابن ماجه، مقدمه، باب ما انكرت الجهمية. سنن دارمى كتاب الرقائق، باب فى شأن الساعة و نزول الرّب تعالى. و نيز مراجعه كنيد: كتاب التوحيد محمدبن عبدالوهاب ت ١٢٠٦ ه و منهاج السنة ابن تيميه.

(٢٤) صحيح بخارى كتاب التهجد و كتاب التوحيد و كتاب الدعوات. صحيح مسلم كتاب الدعاء. سنن ابوداود كتاب السنة حديث ٤٧٣٣. سنن ترمذى كتاب الصلاة ج ٢ ص ٢٣٣ و ٢٣٥، و كتاب الدعوات ج ١٣ ص ٣٠. سنن ابن ماجه حديث ١٣٦٦. سنن دارمى كتاب الصلاة موطأ مالك كتاب القرآن باب ٣٠ و مسند احمد ج ٢ ص ٢٦٤ و ٢٦٧ و ٢٨٢ و ٤١٩ و ٤٣٣ و ٤٨٧ و ٥٠٤ و ٥٢١ و ج ٣ ص ٣٤ و ج ٤ ص ١٦.

(٢٥) سنن ترمذى ابواب الصوم. سنن ابن ماجه كتاب اقامة الصلاة و مسند احمد ج ٢ ص ٤٣٣.

(٢٦) صحيح بخارى ج ٣ ص ١٢٨ و ج ٤ ص ١٩١ كه هر دو روايت از ابوهريره است و در ج ٤ ص ١٢٩ از أنس. سنن ترمذى كتاب الجنة ج ١٠ ص ٢٩ و مسند احمد ج ٢ ص ٣٩٦.

(٢٧) صحيح بخارى كتاب التوحيد ج ٤ ص ١٨٥ و با شرح بيشتر در ص ١٩٠.

(٢٨) سنن ترمذى ج ٩ ص ٢٢٩.

(٢٩) صحيح بخارى ج ٤ ص ١٨٨.

(٣٠) صحيح مسلم، كتاب الايمان باب معرفة طريق الرؤية. صحيح بخارى، كتاب التوحيد باب قول اللّه تعالى:«وجوه يومئذ ناضره»ج ٤ ص ١٨٨ و تفسير سوره ق در همان كتاب.

(٣١) مابين دو قوس فشرده اى از عبارت حديث درباره سجده است.

(٣٢) صحيح مسلم، كتاب الايمان حديث ٢٢٩. صحيح بخارى تفسير سوره نساء ج ٣ ص ٨٠ و ج ٤ ص ١٨٩. و اى كاش اين بينندگان خدا بر ما منت نهند و صورت پروردگار خود را بدان گونه كه ديده اند، و ساق او را كه نشانه ميان آنها و پروردگارشان بود، براى ما توصيف كنند كه اين فضيلت بزرگى است و سزاوار سپاس و ستايش بسيار!

(٣٣) صحيح بخارى، كتاب التوحيد ج ٤ ص ١٩١. صحيح مسلم، كتاب الايمان حديث ٢٩٦.

(٣٤) صحيح مسلم، كتاب الايمان حديث ٢٩٧.

(٣٥) سنن ابن ماجه، مقدمه، حديث ١٨٤.

(٣٦) قيامه / ٢٢ و ٢٣.

(٣٧) سنن ترمذى، كتاب صفة الجنة ج ١٠ ص ١٨ ١٩.

(٣٨) سنن ابن ماجه، كتاب الزهد حديث ٤٣٣٦ ص ١٤٥١ ١٤٥٢. سنن ترمذى، ابواب صفة الجنة، ج ١٠ ص ١٦ ١٧.

(٣٩) ابن خزيمه، محمدبن اسحاق، حافظ بزرگ و امام امامان مكتب خلفا، متوفاى ٣١١ هجرى در حديث، استاد بخارى و مسلم است. كتاب او در سال ١٣٧٨ هجرى در قاهره چاپ و منتشر گرديد. شرح حال او را در مقدمه آن مى يابيد.

(٤٠) اين كتاب در سال ١٩٦٠ ميلادى در ليدن چاپ شده است.

(٤١) امامِ حافظ شمس الدين محمدبن احمدبن عثمان بن قايماز ذهبى ت ٧٤٨ ه كتاب او به وسيله كتاب فروشى سلفيه در مدينه منوره در سال ١٣٨٨ هجرى با چاپ دوم منتشر شده است.

(٤٢) اصول كافى، كتاب التوحيد باب العرش و الكرسى حديث ٧ و باب الحركة و الانتقال حديث ٣ و ٩. توحيد صدوق باب نفى المكان و... حديث ٩ و ١٠ و ١٢ و باب«و كان عرشه على الماء»حديث ١١ و باب معنى«الرحمان على العرش استوى»حديث ٥ و ٦ و ٧ و ٨. بحار مجلسى چاپ جديد كتاب التوحيد، ج ٣ ص ٨٧ حديث ٢٣.

(٤٣) اصول كافى، كتاب التوحيد باب الحركة و الانتقال حديث ١. توحيد صدوق باب نفى المكان و... حديث ١٨. بحار مجلسى، ج ٣ ص ٣١١ حديث ٢٥.

(٤٤) انعام / ١٠٣.

(٤٥) طه / ١١٠.

(٤٦) شورى / ١١.

(٤٧) نجم / ١٣.

(٤٨) نجم / ١١.

(٤٩) نجم / ١٨.

(٥٠) طه / ١١٠.

(٥١) توحيد صدوق ص ١١١١١٢ كه ما فشرده آن را آورديم. بحار مجلسى ج ٣ ص ٣١ حديث ١٤ و اصول كافى، كتاب التوحيد باب ابطال الرؤية حديث ٢.

(٥٢) درباره صفات خداوند به كتابهاى كافى كلينى، توحيد و عيون اخبار الرضا از شيخ صدوق مراجعه نمائيد.

(٥٣) صحيح بخارى كتاب المغازى، ج ٣ ص ٣٥ و كتاب الجهاد، ج ٢ ص ١٠٩ و ١١١ و ١١٥ و كتاب فضائل اصحاب النبى باب مناقب على ابن ابيطالب، ج ٢ ص ١٩٩. صحيح مسلم كتاب فضائل الصحابه باب فضل على بن ابيطالب، حديث ٣٢ و ٣٤ و باب غزوه ذى قرد و غيرها حديث ١٣٢ و سنن ترمذى كتاب المناقب، ج ١٣ ص ١٧٢.

(٥٤) صحيح بخارى باب دعاء النبى الى الاسلام، ج ٢ ص ١٠٧.

(٥٥) صحيح مسلم، كتاب الجهاد و السير، حديث ١٣٢.

(٥٦) صحيح بخارى، كتاب الوضوء، ج ١ ص ٣١.

(٥٧) صحيح بخارى كتاب الأشربه، ج ٣ ص ٢١٩. سنن سنائى كتاب الطهارة، ج ١ ص ٢٥. مسند احمد، ج ١ ص ٤٠٢ و سنن دارمى از قول «عبداللّه بن عمر» ج ١ ص ١٥.

(٥٨) صحيح مسلم، كتاب الحج، حديث ٣٢٣ ٣٢٦. سنن ابوداود كتاب المناسك، حديث ١٩٨١. طبقات ابن سعد، ج ١ ص ١٣٥. مسند احمد، ج ٣ ص ١١١، ١٣٧، ١٤٦، ٢٠٨، ٢١٤، ٢٣٩، ٢٥٦، ٢٨٧. و ج ٤ ص ٤٢ و مغازى واقدى ص ٤٢٩.

(٥٩) همان.

(٦٠) صحيح مسلم، كتاب الفضائل، ص ١٨١٢ حديث ٧٤.

(٦١) مستدرك حاكم، ج ٣ ص ٢٩٩ و اسد الغابه و اصابه در شرح حال خالد. فشرده اين روايت در كنزالعمال حاشيه مسند احمد، ج ٥ ص ١٧٨ و تاريخ ابن كثير نيز آمده است.

(٦٢) صحيح بخارى، ج ٤ ص ٢٧ كه ما فشرده آن را آورديم.

(٦٣) طبقات ابن سعد، ج ٦ ص ٦٣ و صحيح بخارى، ج ١ ص ٣١.

(٦٤) صحيح بخارى، كتاب الشروط، ج ٢ ص ٨١ و كتاب المغازى باب غزوه حديبيه. طبقات ابن سعد، ج ٣ ص ٢٩ و ج ١ قسمت اول ص ١١٨ و مغازى واقدى ص ٢٤٧.

(٦٥) مسند احمد، ج ٥ ص ٦٨ و مشروح آن در شرح حال «حنظله بن حذيم حنيفه تميمى» در اصابه كه اين خبر را با سندهاى ديگر نيز آورده است.

(٦٦) مستدرك حاكم، ج ٢ ص ٦١٥. مجمع الزوائد، ج ٨ ص ٢٥٣. تحقيق النضرة مراغى ت ٨١٦ ه ص ١١٣ ١١٤ به نقل از طبرانى.

(٦٧) يعنى: «و هنگامى كه از جانب خدا كتابى به سويشان آمد كه تصديق كننده كتاب آنان است و آنها خود پيش ار اين به نام آورنده آن بر كفار پيروزى مى جستند حال كه همان شناساى ايشان به سويشان آمده به آن كافر شدند. پس لعنت خدا بر كافران باد.» بقره / ٨٩.

(٦٨) از روايات چنين برمى آيد كه آنها با امثال اينگونه دعاها، خداوند جليل را مى خواندند. دعاهائى كه واجد توسل به رسول خداص است.

(٦٩) اين روايات با چنان مضمونى كه آورديم متواتر است و در اين كتابها آمده است: دلائل النبوة بيهقى ص ٣٤٣ ٣٤٥. تفسير طبرى در تفسير آيه. تفسير نيشابورى در حاشيه طبرى ج ١ ص ٣٣٣. مستدرك حاكم ج ٤ ص ٢٦٣. تفسير سيوطى به نقل از دلائل النبوة ابونعيم. تفسير محمدبن عبد حميد. تفسير عبدالرحمن بن ابى حاتم بن ادريس رازى و تفسير محمدبن ابراهيم بن منذر نيشابورى ت ٥٣١

(٧٠) يعنى: «پروردگارا! من به وسيله پيامبرت محمد، پيامبر رحمت به سوى تو مى آيم و از تو درخواست مى كنم. اى محمد! من براى درخواست حاجتم از خدا نزد تو آمدم و تو را وسيله قرار دادم تا خواسته ام بر آورده گردد. خداوندا! او را شفيع و وسيله من قرار بده.»

(٧١) تحقيق النضرة ص ١١٤ و ١١٥ به نقل از معجم الكبير طبرانى.

(٧٢) صحيح بخارى كتاب الاستسقاء و كتاب فضائل اصحاب النبى، ج ٢ ص ٢٠٠ و ج ١ ص ١٢٤. سنن بيهقى، ج ٣ ص ٣٥٢.

(٧٣) صحيح بخارى، كتاب الذبائح، ج ٣ ص ٢٠٧، مسند احمد، ج ٢ ص ٦٩ و ٨٦. زيدبن عمروبن نفيل پسر عموى خليفه عمر و پدر زن او بوده است. شرح حال پسرش سعيد در استيعاب آمده است.

(٧٤) صحيح بخارى، باب بدء الوحى، ج ١ ص ٣ و تفسير سوره «اقرأ». صحيح مسلم كتاب الايمان، حديث ٢٥٢. مسند احمد، ج ٦ ص ٢٢٣ و ٢٣٣. كه آن را فشرده آورديم. ما روايات بعثت پيامبرص را كه در كتب حديث و سيره و تفسير آمده در جزء چهارم «نقش ائمه در احياى دين» مورد بررسى قرار داده و خبر صحيح آن را آورده ايم.

(٧٥) تاريخ طبرى چاپ اروپا، ج ١ ص ١١٥٠.

(٧٦) صحيح بخارى كتاب الدعوات، باب قول النبىص: «من آذيته». صحيح مسلم كتاب البرّ و الصلة، باب من لعنه النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ليس له اهلا.

(٧٧) صحيح بخارى، كتاب بدءالخلق باب صفة ابليس و جنوده و كتاب الطّب باب هل يستخرج السحر و باب السحر، و كتاب الادب باب انّ اللّه يأمر بالعدل و كتاب الدعوات باب تكرير الدعا، و صحيح مسلم باب السحر.

(٧٨) صحيح مسلم، كتاب الفضائل. سنن ابن ماجه باب تلقيح النخل.

(٧٩) صحيح بخارى، كتاب فضائل اصحاب النبى و كتاب العيدين. صحيح مسلم كتاب صلاة العيدين، باب الرخصة فى لعب يوم العيد.

(٨٠) صحيح مسلم، كتاب صلاة العيدين باب الرخصة فى اللعب حديث ١٨ ٢٢.

(٨١) سنن ترمذى، ابواب المناقب باب مناقب عمر.

(٨٢) همان و مسند احمد، ج ٥ ص ٣٥٣. ما اين روايات را در جزء ٢ و ٣ و ٤ و ٥ نقش ائمه آورده و اشكالات آنها را يادآور شده ايم.

(٨٣) صحيح بخارى، كتاب الشهادات. صحيح مسلم، كتاب فضائل القرآن حديث ٢٢٤. سنن ابوداود كتاب التطوع حديث ١٣٣١ و كتاب الحروف و... حديث ٣٩٧٠.

(٨٤) از آنجا كه احاديث مكتب خلفا بينشى ايجاد مى كند كه جايگاه رسول خدا را از جايگاه انسان عادى پائين تر مى آورد به ويژه در داستان ساختگى افسانه غرانيق كه بطلانش را در جزء چهارم نقش ائمه آشكار ساختيم و از اين راه امكان القاى شبهه در وحى و قرآن از خلال آنها ميسور مى گردد، مبشران مستشرق نصارى در پژوهشهاى اسلامى خود به احاديث مكتب خلفا استناد كرده و احاديث مكتب اهل البيت را رها ساخته و پشت سر انداخته اند.

(٨٥) شفاء الصدور ص ٢٧، مشروح داستان در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ١ ص ٥٩ آمده است.

(٨٦) صحيح بخارى، كتاب المناقب و المرضى و الأدب. صحيح مسلم، كتاب الفضائل. سنن ابوداود، كتاب اللباس. سنن ترمذى، كتاب المناقب و مسند احمد. ج ٢ ص ٢٢٣ و ج ٣ ص ٤٣٦ و ٤٤٢ و ج ٤ ص ١٩٥ و ج ٥ ص ٣٥ و ٧٧ و ٨٢ و ٨٣ و ٩٠ و ٩٥ و ٩٨ و ١٠٤ و ٣٤٠ و ٣٤١ و ٣٥٤ و ٤٣٨ و ٤٤٢ و ٤٤٣ و ج ٦ ص ٣٢٩.

(٨٧) طبقات ابن سعد، چاپ اروپا قسمت اول ص ٧٣ و ٧٦ و ٨٣ و ٩٨ ١٠١ و ١٠٩، و ج ٣ قسمت اول ص ١٥٣. صحيح بخارى، آخر كتاب بدءالوحى از اخبار هرقل. سنن ترمذى، كتاب المناقب، ج ١٣ ص ١٠٦ و سيره ابن هشام، ج ١ ص ١٩٤ و ٢٠٣ و ٢٣١ و ٢٣٩ و ٢٥١.

(٨٨) صحيح بخارى، كتاب البيوع، ج ٢ ص ١٠ و كتاب التفسير باب تفسير سوره فتح و كتاب فضائل القرآن باب اول. طبقات ابن سعد چاپ اروپا ج ١ ص ١٢٣ و ج ١ قسمت دوم ص ١٧ و ٨٧ و ٨٩. سنن ترمذى كتاب المناقب باب اول. سنن دارمى، مقدمه، باب اول مسند احمد ج ٢ ص ١٧٤ و ج ٣ ص ٤٦٧.

(٨٩) صحيح مسلم، كتاب الفضائل ص ١٧٨٢ حديث ٢. مسند احمد ج ٥ ص ٨٩ و ٩٥ و ١٠٥. مسند طيالسى حديث ٧٨١. طبقات ابن سعد ج ٨ ص ١٧٩.

(٩٠) بقره / ١٤٦ و انعام / ٢٠.

(٩١) اعراف / ١٥٧.

(٩٢) مشروح اين بحث انشاءاللّه در جلد سوم همين كتاب مى آيد.