ترجمه معالم المدرستین جلد ۱

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 17253
دانلود: 3785


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 97 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17253 / دانلود: 3785
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 1

نویسنده:
فارسی

٥ - اختلاف درباره بزرگداشت ياد انبياء و بندگان صالح خدا

در بيان اقوال مخالفين بزرگداشت ياد انبياء و تشكيل مجالس جشن و سرور ميلاد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها به ايراد فتواى شيخ «عبدالعزيزبن باز» مدير كل تبليغ و ارشاد اسلامى و مفتى كشور سعودى، بسنده مى كنيم. او گويد:

«تشكيل مجلس بزرگداشت ميلاد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ديگران جايز نيست؛ زيرا اين كار از بدعت هاى پديد آمده در دين است...»(٩٣)

اما معتقدان به استحباب بزرگداشت ياد انبياء و اولياء درباره صحت آن چنين استدلال مى كنند كه: «بيشتر مناسك حج، بزرگداشت ياد انبياء و اولياست؛ چنانكه نمونه هايى از آن را بيان مى داريم:

الف مقام ابراهيم

خداوند متعال مى فرمايد:( وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) (٩٤) : «و از مقام ابراهيم نمازگاهى برگيريد».

در صحيح بخارى روايتى است كه فشرده آن چنين است: «ابراهيم و اسماعيل هنگامى كه خانه كعبه را بنا مى كردند، اسماعيل سنگ مى آورد و ابراهيم بنا مى نمود تا آنكه ديوار بالا آمد و اسماعيل اين سنگ يعنى سنگ مقام ابراهيم را آورد و ابراهيم بر روى آن رفت و به ادامه بنا پرداخت و اسماعيل سنگها را به دست او مى داد.».

و در روايت بعد گويد: «ديوار بالا آمد و ابراهيم از جابجائى سنگ ها ناتوان گرديد. بدين خاطر، بر روى سنگ مقام رفت و اسماعيل سنگ ها را به دست او مى داد.».(٩٥)

آرى، خداوند سبحان چنانكه ديديم مردمان را فرمان داده تا بر قدمگاه ابراهيمعليه‌السلام در بيت الحرام تبرّك جويند و از آن محل نمازگاهى برگيرند تا ياد و نام ابراهيم زنده بماند. و بديهى است كه در اين كار اثرى از شرك به خداى جليل وجود ندارد

ب صفا و مروه

خداوند سبحان فرموده:( إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ) (٩٦) : «صفا و مروه از شعائر الهى است. پس، هر كه حج بگزارد يا عمره به جاى آورد، باكى بر او نيست كه آنها را طواف نمايد...».

بخارى روايتى دارد كه فشرده اش چنين است: «هنگامى كه ابراهيمعليه‌السلام از هاجر و پسرش اسماعيل در مكه جدا شد و آب آشاميدنى آنها تمام گرديد و دچار تشنگى شدند و اسماعيل از شدت تشنگى به خود مى پيچيد، هاجر به سوى «صفا» رفت تا شاهد آن حالت نباشد. سپس بر بلنداى آن شد و به اطراف نگريست تا شايد كسى را ببيند؛ و چون كسى را نيافت از صفا فرود آمد و به زمين هموار كه رسيد، همانند انسانى تلاشگر به «سعى» و كوشش پرداخت تا هموارى را پيمود و به «مروه» رسيد و بر بلنداى آن شد و به اطراف نگريست تا شايد كسى را ببيند؛ و چون در آنجا كسى را نيافت، اين رفت و آمد را هفت بار ادامه داد.»

ابن عباس گويد: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اين همان سعى مردم در بين صفا و مروه است...»(٩٧)

خداوند «سعى» ميان «صفا و مروه» را بخشى از مناسك حج قرار داد تا يادآور «سعى» هاجر و بزرگداشتى براى كار بزرگ او باشد. مستحب بودن «هروله» و تند رفتن حاجيان در فاصله هموار ميان «صفا و مروه» نيز، زنده كردن ياد «هروله» و تند رفتن هاى تلاشگرانه هاجر در آنجاست.

ج رمى جمره

احمد و طيالسى در مسندهاى خود از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كنند كه فرمود: «جيرئيل ابراهيمعليه‌السلام را به سوى «جمره عقبه» (= پرتابگاه آخرين) برد و شيطان را به او نشان داد. ابراهيمعليه‌السلام با هفت عدد سنگ او را «رمى» كرد تا ناپديد شد. سپس او را به سوى «جمره وسطى» و ميانه برد و شيطان را به او نماياند و ابراهيم

با هفت عدد سنگ او را براند تا ناپديد شد. و بعد به «جمره قصوى» و نزديك آمد و شيطان را به او نماياند و او با هفت سنگ وى را براند تا ناپديد شد.»(٩٨)

خداوند سبحان بدين گونه رمى شيطان از سوى ابراهيمعليه‌السلام را گرامى داشت و براى زنده نگه داشتن ياد او، رمى جمرات را بخشى از مناسك حج قرار داد.

د فِداء يا قربانى

خداوند سبحان درباره ابراهيم و اسماعيل مى فرمايد:( فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَىٰ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَنَادَيْنَاهُ أَن يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ) : «و او را به پسرى بردبار مژده داديم. و چون به سن رشد رسيد و با پدر كوشيد، به او گفت: پسرم من در خواب مى بينم كه تو را قربانى مى كنم. بنگر تا چه نظر دارى؟ گفت: پدر جان! هر چه بدان مأمورى انجام بده كه اگر خدا بخواهد مرا از صابران مى يابى. و چون تسليم شدند و او را به روى در افكند، ندايش داديم كه اى ابراهيم! براستى كه آن خواب را تصديق و محقق كردى، و ما نيكوكاران را اينگونه پاداش مى دهيم. اين همان بلا و امتحان آشكار است. و او را به ذبح عظيمى فِدا داديم.».

خداوند براى زنده نگه داشتن ياد و خاطره اين قربانى، يادآورى و بزرگداشت آن را بخشى از مناسك حج قرار داد و حجاج را فرمود تا همواره در«مِنى» قربانى كنند و با اين قربانى ياد و خاطره تسليم شدن ابراهيم و اسماعيل در برابر فرمان خداى متعال را بزرگ و گرامى بدارند.

ه گسترش و سرايت بركت و نحوست

در مقام ابراهيمعليه‌السلام بركت و فرخندگى از گامهاى آن حضرت به قدمگاه او سرايت كرد و خداوند فرمان داد تا آنجاى از بيت اللّه الحرام نمازگاه گرفته شود و نماز در آن محل را از مناسك حج قرار داد تا ياد و خاطره او را زنده نگاه دارد. در اين بحث گسترش بركت و شومى از مكين به مكان را پى مى گيريم:

گسترش بركت از آدمعليه‌السلام و بزرگداشت ياد او در برخى از روايات آمده است كه: «خداوند جليل بعد از ظهر روز نهم ذى الحجه آدمعليه‌السلام را در «عرفات» مورد بخشش قرار داد و جيرئيل به هنگام غروب او را به سوى «مشعر الحرام» حركت داد و آدمعليه‌السلام در شب دهم ذى الحجه در آنجا بيتوته كرد و شب زنده دارى نمود و به دعا و سپاس از خداوند در قبول توبه اش پرداخت. و چون صبح شد به سوى «مِنى» حركت نمود و روز دهم سر خود را تراشيد تا نشانه قبول توبه و آزادى او از گناهان باشد. خداوند اين روز را براى آدمعليه‌السلام و فرزندان او «عيد» قرار داد و هر چه را كه آدمعليه‌السلام انجام داده بود، براى هميشه تاريخ جزء مناسك حج فرزندان او گردانيد. يعنى: در عصر روز نهم در «عرفات» توبه آنها را مى پذيرد و در شب دهم در «مشعر الحرام» به دعا و ياد خدا مى پردازند و در روز دهم در «منى» سرهاى خود را مى تراشند. سپس بر اين مناسك و اعمال، آنچه را كه ابراهيم و اسماعيل و هاجر نيز انجام داده بودند بيفزود و مناسك حج با آنها كامل گرديد.

بنابراين، اعمال و مناسك حج همگى بركت جوئى از زمانها و مكانهائى است كه آن بندگان صالح خدا در آنها زيستند و همه اين مناسك بزرگداشت ياد و

خاطره آنان در طول تاريخ است.

گسترش و سرايت شومى از مكين به مكان بخارى و مسلم و احمدبن حنبل روايت كنند كه: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سالى كه به غزوه تبوك مى رفتند، در سرزمين «حِجر» و در نزديكى خانه هاى «قوم ثمود» پياده شدند. افراد سپاه از چاههاى آبى كه قوم ثمود از آن مى نوشيدند، آب كشيدند و براى نان خمير ساختند و ديگ هاى غذا را برپا كردند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمان داد تا غذاى ديگ ها را دور بريزند و خميرها را به شتران بدهند. سپس آنها را حركت داد تا بر سر چاهى كه «ناقه صالح» از آن مى نوشيد فرود آمدند و آنان را از ورود بر جايگاه قومى كه عذاب شده اند برحذر داشت و فرمود: «من مى ترسم بر شما نيز همان برسد كه بر آنها رسيد. پس بر جايگاه آنان وارد مشويد.»

و در عبارت صحيح مسلم آمده است كه فرمود: «وارد خانه هاى كسانى كه بر خويشتن ستم كرده اند مشويد مگر آنكه گريان باشيد تا از همانند آنچه برايشان رسيده در امان بمانيد.» و بعد سپاه را حركت داد و سرعت گرفت تا آنجا را پشت سر گذاشتند.

و در عبارت صحيح بخارى آمده است كه: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از آن سر خود را پوشانيد و بر سرعتش افزود تا از آن وادى بيرون رفت.».(٩٩)

و در روايت ديگرى در مسند احمد آمده است: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى

كه سوار بر مركب بود با رداى خويش سر خود را پوشانيد.».(١٠٠)

منشأ شومى و بركت

در مكان شومى بلاد «قوم ثمود» و چاههاى آب آنها چيزى جز نتيجه اعمال آنها نبود كه به سرزمين ها و آبهايشان نيز سرايت كرد و تا عصر خاتم انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تا آنگاه كه خدا بخواهد باقى مانده و باقى خواهد ماند.

همچنين بركت و فرخندگى آبشخور «ناقه صالح» نيز، چيزى نبود جز آنكه ناقه صالح از آن نوشيده بود و فضيلت و بركتش به آن چاه سرايت كرد و تا زمان خاتم انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تا آنگاه كه خدا بخواهد باقى است.

و بديهى است كه ناقه صالح و آبشخور آن نزد خدا از اسماعيل و چاه زمزم او، گرامى تر نباشد. بلكه خداوند از بركت اسماعيلعليه‌السلام چاه زمزم را براى هميشه تاريخ مبارك و ميمون قرار داده است. همچنين است سرايت و گسترش بركت از امور و اشيائى كه خداوند بر بندگان صالح و شايسته خود در زمانهاى ويژه همانند روز جمعه و ماه رمضان و... افاضه و اعطا مى فرمايد.

بركت و فرخندگى روز جمعه

در صحيح مسلم روايت كند و گويد: «خداوند آدم را در روز جمعه آفريد و در روز جمعه نيز او را وارد آن جنت گردانيد.»(١٠١)

اينگونه افاضات خدائى بر بندگان صالح و شايسته، بركت جمعه را براى هميشه دوران مخلّد و جاودان ساخته است.

بركت ماه رمضان

همچنين است بركت در ماه رمضان كه خداوند سبحان فرموده: ( شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ... ) (١٠٢) : «ماه رمضان،ماهى كه قرآن در آن نازل شد تا راهنماى مردم باشد و نشانه هاى هدايت و تميز حق و باطل...».

و نيز فرموده:( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ... ) (١٠٣) : «ما اين قرآن را در شب قدر نازل كرديم. و چه مى دانى شب قدر چيست. شب قدر بهتر است از هزار ماه...».

آرى، بركت و فرخندگى از شب قدرى كه قرآن بر خاتم انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد، به همه روزها و شب هاى ماه رمضان سرايت و گسترش يافت و اين بركت در اين ماه از آن شب تا هميشه تاريخ ماندگار و ابدى گرديد.

بدين گونه ديديم كه بركت از زمان ها و مكان هاى مباركى كه خداوند بر اصفيا و برگزيدگان خويش ارزانى داشت، گسترش يافت و خداوند ما را فرمود تا به سيره و روش اصفيا و اوليايش اقتدا نمائيم و اعمال آنها را در همان زمان ها و مكان ها تقليد كنيم تا نام و يادشان بزرگ و در ديد، و راه و سيره شان زنده و جاويد باشد و بركات فراگير آنها ما را نيز شامل گردد. براستى كدام مانع شرعى است كه برپائى چنين مجالس و مناسبتهاى اسلامى را ممنوع مى كند؟ مجلس جشن و سرور ياد ميلاد رسول گرامى اسلام و بزرگداشت ياد معراج او و آن شبى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد و بزرگداشت روز بعثت كه خداوند «رحمة للعالمين»ش برگزيد، چه مانعى دارد؟

ناگفته نماند كه مقصود ما از بزرگداشت ياد و خاطره انبياء و اولياى خدا مثلاً خواندن سيره و روش صحيح و تحريف ناشده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب

تولد آن حضرت مى باشد. و نيز، طعام دادن در راه خدا و هديه كردن ثواب آن براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. با اين شرط كه از اقدام بر بدعت ها و خلاف شرع هاى اختراعى برخى صوفيه اجتناب گردد.

در بحث بعد نيز، اشاره اى گذرا به اختلاف پيرامون «حكم بازسازى قبور انبياء و اوليا و عبادت در آنها» خواهيم نمود.

٦ - اختلاف در حكم بازسازى قبور انبياء و اوليا و عبادت در آنها

گروهى از مسلمانان در تحريم بازسازى و عمارت قبور به رواياتى استدلال مى كنند كه مهمترين آنها اينهاست:

الف از امام علىعليه‌السلام روايت كرده اند كه گفت: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تشييع جنازه اى بود و فرمود: «كدام يك از شما به مدينه مى رود تا همه بت هاى آنجا را شكسته، همه قبور آنها را صاف و همه پيكره هايش را دگرگون كند؟» مردى گفت: من اى رسول خدا! او رفت و از مردم مدينه ترسيد و بازگشت و على گفت: يا رسول اللّه ! من بروم؟ فرمود: برو. او رفت و بازگشت و گفت: يا رسول اللّه ! همه بت ها را شكستم، همه قبرها را صاف كردم و همه پيكره ها را دگرگون نمودم.»

اين روايت در كتب حديث تكرار شده و ما كاملترين عبارت آن را آورديم.(١٠٤)

اشكال اين حديث نخست به زودى مى آيد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبر مادرش را زيارت كرد و گريست و اطرافيانش را گريانيد، در حالى كه مادرش را در شش سالگى در مدينه منوره از دست داده بود. بنابراين، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از چهل و چند سال به هنگام هجرت به مدينه قبر مادرش را زيارت نموده و تا آن زمان هنوز آثار ويژه قبرش آشكار بوده است وگرنه قبر او شناخته نمى شد. حال اگر حكم اسلام بر صاف كردن قبور بود، چرا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن هنگام دستور صاف كردن قبر مادرش را نفرمود؟

دوّم پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از آنكه برخى از مردم مدينه اسلام آوردند، پيش از هر كارى ابتدا «مصعب بن عمير» را براى ياد دادن احكام آن روزين اسلام به تازه مسلمانان، به سوى آنها گسيل داشت. زيرا تنها بخشى از مردم مدينه در سفرى كه به حج رفتند در «عقبه» حاضر شده و با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخفيانه بيعت كرده بودند، و اسلام در ميان آنها گسترش نيافت مگر آنگاه كه پيامبر به مدينه هجرت كرد و آنان به تدريج به اسلام گرويدند. امام علىعليه‌السلام نيز پس از سه روز يا بيشتر به دنبال آن حضرت روان شد. داستان ورود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدينه نيز معروف و مشهور است. و نيز، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از آنكه با يهود بنى قريظه و بنى نضير و بنى قينقاع پيمان نامه منعقد كرد، حكومت خود بر مدينه را به تدريج بسط و گسترش داد. حال با چنين روندى كه از شروع و توسعه و گسترش اسلام در مدينه مى دانيم، سئوال اين است كه: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در كجا و چه وقت در حالى كه در تشييع جنازه بوده امام علىعليه‌السلام را به مدينه فرستاد تا بتها را نابود، قبرها را صاف و پيكره ها را دگرگون نمايد؟ آن هم از موضع قدرت و به مانند فرمانروايى كه سرپيچى از فرمانش ممكن نيست! اضافه بر آنكه فرستاده نخستين مى رود و ترسان بازمى گردد، و پيامبر و ديگران همچنان در تشييع آن جنازه

بوده اند! و سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امام علىعليه‌السلام را بعد از او فرستاده و آنان همچنان در تشييع آن جنازه بوده اند! اين چگونه ممكن است؟!».

سوم در دنباله اين روايت آمده است كه امام علىعليه‌السلام به ابوالهياج اسدى گفت: «من تو را به كارى مأمور مى كنم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا مأمور آن كرد و فرمانم داد تا همه قبرها را صاف و همه بتها را نابود كنم.».(١٠٥)

بديهى است كه امام علىعليه‌السلام ابوالهياج اسدى را تنها در عصر حكومت خويش مأموريت داده است. بنابراين، باز هم اين سؤال پيش مى آيد كه: «مأموريت امامعليه‌السلام به ابوالهياج در كجا و در چه وقت بود و آن حضرت ابوالهياج را به كدام يك از سرزمين ها فرستاد تا قبرها را صاف و بت ها را نابود كند؟!»

و ختام سخن آن كه، در هر دو روايت فرمان صادره از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام علىعليه‌السلام اگر هر دو خبر صحيح باشند فرمان به نابودى و ويرانى قبور مشركين در سرزمين شرك است، شمول و سرايت اين حكم به قبور مسلمانان و وجوب ويرانى آنها از كجاى اين دو روايت به دست مى آيد؟!

ب از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند كه فرمود: «پروردگارا! قبر مرا بت مگردان. خدا لعنت كند گروهى را كه قبور انبياى خود را مسجد گزيدند.».(١٠٦)

و در روايت ديگر، كسانى را كه قبور انبياى خود را مسجد گزيدند معرفى نموده و فرمود: «خدا بكشد قوم يهود را كه قبور انبياى خود را مسجد گزيدند.».(١٠٧)

اشكال اين حديث بنى اسرائيل پس از آن كه از مصر بيرون رفتند و از دريا گذشتند و وادى «تيه»

را پشت سر نهادند و به فلسطين رسيدند و در آن جايگزين شدند، سليمان نبىعليه‌السلام براى آنها عبادتگاه ويژه يا «هبكل سليمان» را بنا كرد تا «خيمه عبادت» و «تابوت عهد» را در آن جاى دهند. پس قبور انبياى ايشان كه آن را مسجد گزيدند، در كجا بوده است؟به ويژه كه شهر «بيت المقدس» همواره در ديد مسلمانان و اعراب پيش از اسلام بوده است. اما آنچه از قبور انبياى ايشان همانند قبر ابراهيم خليل و موسى بن عمرانعليه‌السلام بر جاى مانده است نيز، نه ديده و نه شنيده شده و نه كسى نوشته است كه «يهود» آنها را «بت» گرفته باشد. و بر فرض كه قبرى بت گرفته شد، بت گرفتن كجا و احترام و زيارت قبور كجا؟ زيرا بت گرفتن و بت ساختن قبر معنايش آن است كه قبر را همانند «كعبه» در نمازها قبله گاه خود قرار دهند، و اين را با آن چه نسبتى است؟!

روشن است كه سؤال و ترديد ما در اين بررسى به هيچ روى متوجه احاديث رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمى باشد كه ما از چنين كارى به خدا پناه مى بريم بلكه بحث و اشكال ما تنها بر راويانى است كه خدا از خطا و لغزش و نسيان مصونشان نداشته است.

اينها نمونه اى از دلايل كسانى بود كه «بازسازى و بناى بر قبور» را مخالف شرع مى دانند.

دلايل موافقان

به شرح زير است:

دلايل كسانى كه بناى عبادتگاه بر قبور انبيا را جايز مى دانند معتقدان به صحت عبادت در محل قبر انبياء چنين استدلال مى كنند كه: «طواف كنندگان پيرامون كعبه، «حجر اسماعيل» را نيز طواف مى كنند و ديواره آن را مسح مى نمايند، و قبر اسماعيل و مادرش هاجر به اتفاق علماى اسلام در حجر قرار دارد».

در سيره ابن هشام (ت / ٢١٨ ه ) و تاريخ طبرى (ت / ٣١٠ ه ) و تاريخ

ابن اثير (ت / ٦٣٠ ه ) و تاريخ ابن كثير (ت / ٧٧٤ ه ) روايتى است كه گويد: «اسماعيل با مادرش هاجر در حجر مدفونند.» و در عبارت ابن اثير گويد: «اسماعيل وصيت كرد تا در كنار قبر مادرش در حجر دفن گردد.».(١٠٨)

و در روايتى ديگر گويد: «قبر اسماعيل زير ناودان بين ركن و مقام است.»(١٠٩)

و در كتاب الاكتفاء كلاعى روايتى است كه فشرده آن چنين است: «هاجر و اسماعيل و پسرش نابت در حجر دفن شده اند.».(١١٠)

ابن جبير در سفرنامه اش قبر اسماعيل و مادرش هاجر را مشخص كرده و گويد: «در زير ناودان در صحن حجر نزديك ديوار بيت اللّه الحرام قبر اسماعيل است و علامت آن سنگ سبز و مرمرين و مستطيل محراب مانندى است كه سنگ مرمرين ديگرى بر گرد آن پيوسته است و هر دو سنگ از ديدنيهاى شگفت آورند. در آنها رگه ها و نقاطى است كه اندكى به زردى مى زند. چنانكه گويى درز و شكاف است و شبيه ترين چيزها به ذرّات باقى مانده در بوته ذوب طلاست. در جنب آن نيز نزديك ركن عراقى، قبر مادرش هاجر است و علامت آن سنگ سبزى به اندازه يك وجب و نيم است و مردم در نماز به اين دو محلّ حجر تبرك مى جويند، و اين براى آنان رواست. زيرا، آن دو قبر از «بيت عتيق» بوده و دربردارنده دو جسد مقدس و گرامى اند؛ قبورى كه خداوند آنها را نورانى كرده و به بركت آنها نمازگزاران و دعا كنندگان در آن جا را سود رساند. فاصله

اين دو قبر از يكديگر هفت وجب است.».(١١١)

اينها رواياتى بود كه در كتب مكتب خلفا آمده است. در كتب مكتب اهل البيت نيز رواياتى بدين گونه آمده است:

در كتاب «كافى» كلينى (ت / ٣٢٩ ه ) و «من لا يحضره الفقيه» و «علل الشرايع» صدوق (ت / ٣٨١ ه ) و «وافى» فيض كاشانى (ت / ١٠٩٨ ه ) و «بحار» مجلسى (ت / ١١١١ ه ) روايتى است كه گويد:

«قبر هاجر و اسماعيل در «حجر» است.»(١١٢)

و نيز گويد: «قبور انبياءعليه‌السلام در «حجر» است.»(١١٣)

و در كافى و وافى و بحار آمده است كه: «در حجر در محد و ده ركن سوم دوشيزگان اسماعيل مدفونند.»(١١٤)

و ابوبكر احمدبن فقيه همدانى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كند كه فرمود: «هيچ پيامبرى از قوم خود نگريخت مگر آنكه به سوى مكه آمد و به عبادت خدا پرداخت تا از دنيا برفت. و قبر «هودو شعيب و صالح» در بين زمزم و مقام (ابراهيم) است. و قبر سيصد تن از پيامبران در كعبه است. و بين ركن يمانى تا ركن اسود هفتاد تن از پيامبران مدفونند.»(١١٥)

معتقدان به صحّت بازسازى و بناى بر قبور

اضافه بر آنچه گذشت همچنين استدلال مى كنند كه: «قبور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوبكر و عمر نيز، از هنگام وفات تا به امروز در بناى سقف دار است.»

و نيز مى گويند: «خداوند متعال فرموده:( وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ) (١١٦) : «و از مقام ابراهيم عبادتگاهى بگيريد.» و نيز فرموده:( قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَىٰ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا لنتّخذن عليهم مسجدا ) (١١٧) : «آنان كه بر حالشان (= اصحاب كهف) آگاه شدند گفتند: بر جايگاهشان مسجدى مى سازيم.»

بارى، وهابى ها مسلمانانِ زائر قبور انبياء و صحابه و ائمه را «قبرگرايان» مى نامند، و اكنون با توجه به آنچه آورديم سزاوار آن است كه آنها خاتم انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه آن حضرت و انبياى پيشين همگى را قبرگرايان بنامند. زيرا، همه آنان پيرامون «حجر اسماعيل» طواف كرده اند و حجر اسماعيل محل قبر هاجر و اسماعيل و فرزندان او و انبياى پيش از آنهاست!!

٧ - اختلاف در «گريه بر ميّت» و منشأ آن گريه بر ميّت، به ويژه شهيد

، بخشى از سنت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. بخارى در صحيح خود روايت كند كه: «پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر شهادت «زيد و جعفر و ابن رواحه» را، پيش از رسيدن خبر آنان، براى مردم بدين گونه توصيف كرد كه: «زيد پرچم را گرفت و شهيد شد. سپس جعفر آن را گرفت و شهيد شد. و در همان حال دو چشمش اشكبار بود...»(١١٨)

و در استيعاب و اسدالغابه و اصابه، در شرح حال «جعفر» و نيز، در تاريخ طبرى و غير آن در شرح «غزوه موته» روايتى است كه فشرده آن چنين است:

«هنگامى كه جعفر و يارانش شهيد شدند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد خانه او شد و فرزندانش را فراخواند و آنها را (در آغوش كشيد و) بوئيد و گريست. اسماء زوجه جعفر گفت: «پدر و مادرم فداى شما باد، چرا مى گرييد؟ آيا از جعفر و يارانش خبرى به شما رسيده؟» فرمود: «آرى، امروز شهيد شدند.» اسماء گويد: «من برخاستم و در حالى كه صيحه مى زدم و زنان را گرد مى آوردم، نزد فاطمه رفتم و ديدم او نيز مى گريد و مى گويد: «واى عمويم!» و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه چنين ديد فرمود: «همانا گريه كنندگان بايد كه بر مثل «جعفر» بگريند.».

گريه پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر پسرش ابراهيم

در صحيح بخارى و ديگر كتب از «أنس» گويد: «با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شديم... و ديديم ابراهيم در حال جان دادن است. چشمان پيامبر اشك ريزان شد و عبدالرحمن بن عوف گفت: «يا رسول اللّه ! شما هم؟» فرمود: «پسر عوف! اين رحمت است.» سپس بر آن افزود و فرمود: «آرى، ديده ما گريان و جانمان اندوهبار است، ولى هرگز سخنى جز آنچه كه پروردگارمان را خشنود كند، بر زبان نياوريم. اى ابراهيم! ما در فراق تو اندوهگينيم.» و در سنن ابن ماجه گويد: «در كنار او قرار گرفت و گريست.»(١١٩)

گريه پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر نوه خويش

در صحيح بخارى و ديگر كتب روايت كنند كه: «دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى آن حضرت پيام فرستاد: «نزد ما بيا كه پسرم در حال جان دادن است.» پيامبر برخاست و همراه با سعدبن عباده و برخى از اصحاب به نزد آنها آمدند. و آن كودك را كه در حال نفس زدن و جان دادن بود نزد آن حضرت آوردند. سرشك ديدگان پيامبر به جوشش آمد. سعد گفت: «يا رسول اللّه ! چه مى بينم؟» فرمود: «اين رحمت و عطوفتى است كه خداوند در دل بندگانش قرار داده، و خداوند تنها بندگان رحيم و مهربان خود را مورد رحمت و بخشايش قرار مى دهد.».(١٢٠)

گريه پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر عمويش حمزه

در طبقات ابن سعد و مغازى واقدى و ديگر كتب روايت كنند كه: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از غزوه احد هنگامى كه صداى گريه خانواده هاى انصار بر كشته هايشان را شنيد، ديدگانش اشكبار شد و گريست و فرمود: «ولى حمزه گريه كننده اى ندارد.» سعدبن معاذ كه آن را شنيد نزد زنان بنى عبدالاشهل شتافت و آنها را به سوى خانه پيامبر گسيل داشت تا بر حمزه بگريند. رسول خدا كه صداى آنها را شنيد دعايشان فرمود و بازشان گردانيد. و پس از آن واقعه هيچ يك از زنان بر مرده اى نمى گريست مگر آنكه ابتدا بر حمزه گريه مى كرد و پس از آن بر مرده خويش گريه مى نمود.»(١٢١)

پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر مزار مادر مى گريد و مى گرياند

در صحيح مسلم و مسند احمد و ديگر كتب روايت كنند كه: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبر مادرش را زيارت نمود و گريست و همراهان خود را نيز به گريه انداخت.».(١٢٢)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى مصيبت ديدگان غذا فرستاد

در سنن ابن ماجه و ديگر كتب روايت كنند كه: «هنگامى كه خبر شهادت جعفر رسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «براى خانواده جعفر غذا تهيه كنيد كه مصيبت

وارده آنها را به خود مشغول كرده است.».(١٢٣)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى حالت سوگوارى تعيين حدود فرمود

در صحيح بخارى و ديگر كتب روايات متواترى است كه گويد: «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى حالت سوگوارى زن بر غير شوهر خود، سه روز، و براى شوهرش همان كه خداوند متعال فرموده:«اربعة اشهر و عشرا»يعنى: «چهار ماه و ده روز» را تعيين فرمود.».(١٢٤)