ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23551
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23551 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

ترجمه معالم المدرستين (جلد دوم)

مؤلف: سيّد مرتضی عسكری

مترجم: محمّد جواد كرمی

فصل سوم ديدگاه مكتب اهل البيتعليه‌السلام درباره «امامت»

* اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به امر تعيين «اولی الامر» پس از خود.

* وصی پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وزير و ولیّ عهد و خليفه پس از او.

* مكتب خلفا و تلاش بسيار در كتمان اخبار وصيت.

* بررسی عملكرد مكتب خلفا با نصوص سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مخالف خط آنهاست.

* انتشار اخبار «سيف بن عمر» از تاريخ طبری به ديگر كتب تاريخی و علت آن.

* نصوص باقی مانده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره حكومت پس از خود.

* همگونی تعيين وصی در اين امت با تعيين وصی در امت موسی.

* ولايت و اولی الامر در قرآن كريم.

* امامان اهل البيت، علی و فرزندان او، سيره و سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تبليغ می كنند.

مقدمه در بحث پيش ديدگاه «مكتب خلفا» و دلايل ايشان درباره «امامت» را يادآور شديم. امّا پيروان «مكتب اهل البيت» می گويند: «امامِ پس از پيامبر بايد از جرم و گناه معصوم و از سوی خدا منصوب بوده و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با نص صريح او را معرفی كرده باشد.» چنانكه خدای متعال به خليل خود ابراهيمعليه‌السلام فرمود:

( إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ) (۱) «من تو را امام قرار می دهم. گفت: از ذريه ام نيز، فرمود: عهد من به ستمكاران نمی رسد.»

پس، امامت عهد و پيمانی الهی است كه خداوند پيامبرش را از آن آگاه می كند. همانگونه كه از ديگر اوامر و احكام خود باخبرش می سازد. و عهد امامتِ خدایی به ستمكار نمی رسد. و آنكه متّصف به ظلم و ستم درباره خود و ديگران نباشد، معصوم است.

بنابراين، امامت عهد و تعيينی از سوی خداست كه رسول خدا تنها آن را تبليغ می كند و لازمه آن عصمت است و اين دو شرط در امامان اهل البيتعليه‌السلام محقق و ثابت است چنانكه شرح و بيان آن می آيد.

عصمت اهل البيتعليه‌السلام

خداوند سبحان در قرآن كريم خبر داده كه «اهل البيت» يعنی: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام از همه گناهان معصوم و مبرّا هستند. چنانكه فرموده:

( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (۲) «همانا خداوند اراده فرموده تا رجس و پليدی را از شما «اهل البيت» بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».

شأن نزول اين آيه و اقدام عملی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

عبدالله بن جعفر بن ابي طالب روايت كند و گويد :(۳) «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه ديد رحمت الهی فرود می آيد فرمود: «نزد من بخوانيد، نزد من بخوانيد» صفيّه(۴) گفت: «يا رسول اللّه! چه كس را؟» فرمود: «اهل بيتم: علی و فاطمه و حسن و حسين(۵) را» آنها را به نزدش آوردند و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسای خود را برويشان افكند و سپس دستانش را به سوی آسمان بالا برد و عرض كرد: «خداوندا! اينان آل منند، پس بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست» كه در اين هنگام خدای عزّوجلّ اين آيه را نازل فرمود:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ... ) و در روايت «ام المؤمنين عايشه»(۶) گويد: «آن كساء از پشم سياه و منقوش بود».

و در روايت «واثله بن اسقع» صحابی گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی و فاطمه را نزديك آورد و فراروی خود نشانيد و حسن و حسين هر يك را بر ران خود...» تا آخر حديث.(۷)

و در روايت «امّ المؤمنين ام سلمه» گويد: «آيه:( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ ) در خانه من نازل شد. و در آن خانه هفت نفر حضور داشتند: جبرئيل و ميكائيل و علی و فاطمه و حسن و حسين، و من جلوی در بودم و گفتم: «يا رسول اللّه! آيا من از اهل البيت نيستم؟» فرمود: «تو بر مسير خيری، تو از زنان پيامبری»(۸)

شأن نزول آيه تطهير را علاوه بر آنها كه نام برديم، افراد زير نيز روايت كرده اند:

۱ عبداللّه بن عباس.(۹)

۲ عمربن ابی سلمه(۱۰) ربيب و ناپسری پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۳ ابوسعيد خدری.(۱۱)

۴ سعدبن ابی وقاص.(۱۲)

۵ انس بن مالك(۱۳) و ديگران.(۱۴)

همچنين امام حسنعليه‌السلام بر روی منبر(۱۵) و امام علی بن الحسين در شام(۱۶) ، بدان استشهاد كرده اند.

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از نزول اين آيه چندين ماه به در خانه علی و فاطمه می آمد و بر آنها سلام می كرد و اين آيه را تلاوت می نمود. ابن عباس گويد:

«گواه بودم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نه ماه تمام هر روز به هنگام هر نماز به در خانه علی بن ابي طالب می آمد و می فرمود: «سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اهل البيت باد( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ... ) وقت نماز است، خدای رحمتتان كند» هر روز پنج بار!».(۱۷)

و از «ابی الحمراء» روايت شده كه گفت: «هشت ماه تمام را به خاطر سپردم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه، يكبار هم برای نماز صبح بيرون نمی رفت مگر آنكه به در خانه علی می آمد و دستانش را بر دو سوی در می نهاد و می فرمود: «نماز!( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ ) (۱۸)

و ابوبرزه گويد: «هفت ماه با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز گزاردم و هرگاه از خانه اش بيرون می شد به خانه فاطمه می آمد و...»(۱۹)

و از قول «انس بن مالك» شش ماه،(۲۰) و از ديگران نيز رواياتی بدين مضمون.

خداوند متعال در اين آيه تنها از معصومان عصر رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داده و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز آنهارا با عملكرد خويش تعيين، و با افكندن كساء بر رویايشان و تلاوت آيه در آستانه خانه و در حضور گروهی از صحابه، در طی چندين ماه، آنان را به خوبی معرفی فرمود.

اين آيه، و آنچه از قول و فعل رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما رسيده، برای اثبات عصمت اهل البيتعليه‌السلام دليلی بسنده و كافی است.

از بعد علمی نيز، تاريخ گذشته چيزی را كه منافی با عصمت امامان اهل البيتعليه‌السلام باشد، ثبت نكرده است. با آنكه تاريخ اسلام به وسيله علمای مكتب خلفا تدوين شده و در موارد بسياری جلب رضای خليفه هدف اصلی تاريخ نويسی بوده، و خلفا در طی قرون برای خاموشی نور امامان اهل البيتعليه‌السلام به شدت پای می فشردند تا مبادا مسلمانان به آنها بگروند و آنان را به خلافت برگزينند.

و بدين خاطر نيز، بسياری از آنان را كشتند و برخی را به زندان افكندند و گروهی را تبعيد و تحت نظر گرفتند؛ بويژه بنی اميه كه فرمان لعن امام علیعليه‌السلام را در نمازهای جمعه و بر منابر مسلمانان صادر كردند و كار را بدانجا كشاندند كه محبّان و شيعيان و معتقدان به امامت اهل البيتعليه‌السلام را نيز، شكنجه و عذاب و طرد می كردند.

با وجود همه اينها، در تاريخ مدوّن موجود، كوچكترين صغيره و لغزشی از امامان اهل البيتعليه‌السلام نمی يابيم. و همين معنی دليل آن است كه خداوند به راستی آنها را از رجس و پليدی پاك و پاكيزه گردانيده و عصمتشان بخشيده است.

اين مهمترين دلايل مكتب اهل البيت بر عصمت امامان اهل البيتعليه‌السلام است. در بخش بعد برخی از نصوص رسيده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره امامت ايشان را بيان می داريم، كه خداوند متعال درباره پيامبرش فرموده:

( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ ﴿ ۳ ﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَیٰ ) (۲۱)

«و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گويد. و آنچه می گويد تنها وحيی است كه نازل می شود.»

اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به موضوع تعيين «اولی الامر» پس از خود پيش از آنكه نصوص رسيده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره تعين «اولی الأمر» پس از خود را بررسی نمائيم، بخشی از اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين موضوع را مورد بحث قرار می دهيم:

امر «امامتِ» پس از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از امور مهمی بود كه هرگز از ياد و خاطر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اطرافيان آن حضرت محو و مستور نماند. بلكه از ابتدا در انديشه آن بودند. چنانكه ديديم «بيحره عامری» اسلام خود و قبيله اش را مشروط به آن كرد كه بخشی از «أمر» و حكومت بعد از پيامبر از آنِ او باشد. و «هوذه حنفی» از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می خواست تا بخشی از «امر» و حكومت را بدو ببخشد.

همانگونه كه شخص پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، از اولين روز دعوت به اسلام و اولين روز بيعت برای تشكيل جامعه اسلامی، در انديشه موضوع رهبری پس از خود بود.

اما تدبير و انديشه آن حضرت در اولين روز بيعت برای تشكيل مجتمع اسلامی را، بخاری و مسلم در صحيح، نسائی و ابن ماجه در سنن، مالك در موطّا، احمد در مسند، و ديگران در ديگر كتب از «عباده بن صامت» روايت كرده اند كه گفت: «با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيعت كرديم كه بشنويم و اطاعت كنيم: در (سختی و آسانی) خشنودی و ناخشنودی، و اينكه در «اين أمر» با اهل او منازعه و ستيز ننماييم...»(۲۲)

و اين عباده يكی از دوازده نفر «نقبا» و مهتران انصار در هنگام «بيعتِ عقبه كبری»(۲۳) بود؛ آنگاه كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به گروه هفتاد و چند نفری انصار كه با او بيعت كردند فرمود: «دوازده نفر نقيب و رئيس قوم و قبيله را به من معرفی نمائيد» و آنها دوازده نفر نقيب را برگزيدند و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نقبا فرمود: «شما كفيل و ضامن قوم خود و وابسته های آنان باشيد، همانند كفالت حواريون برای عيسی بن مريمعليه‌السلام ...»(۲۴)

آری، عباده بن صامت كه يكی از نقبای دوازده گانه بود، يكی از شروط بندهای بيعت را چنين روايت می كند كه: «در «اين امر» با اهل او منازعه و ستيز ننمايند».

و مراد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از «اين امر» كه در اين حديث صحيح آمده و به موضوع بيعت گرفتن از هفتاد و دو مرد و دو زن اشاره دارد و اينكه: «در اين امر با اهل او منازعه ننمايند»، مراد او همان «امر»ی است كه در سقيفه بنی ساعده(۲۵) بر سر آن منازعه و ستيز كردند. و اهل «اين امر» نيز كسانی اند كه خداوند متعال آنان را در اين آيه ذكر فرموده است( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ) (۲۶) «اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد اين رسول را و (اطاعت كنيد) اولی الأمر خودتان را».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگرچه در اينجا يعنی در بيعت عقبه «اولی الأمر» پس از خود را به خاطر حكمت و مصلحت مشخص نفرمود، چون «ولیّ امر» پس از او، از قبيله انصار نبوده و شايد برخی از بيعت كنندگان در آن روز تحمل آن را نداشتند، ولی از آنها بيعت گرفت كه هرگاه تعيين و مشخص اش فرمود، با او منازعه و ستيز ننمايند.

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از «بيعت عقبه» و در جمعی كوچكتر از آن، «ولی امر» پس از خود را تعيين و مشخص فرموده بود؛ در اولين مرتبه ای كه خويشاوندان نزديكش را به اسلام دعوت كرد.

چنانكه بسياری از محدثان و سيره نويسان مانند: طبری و ابن عساكر و ابن اثير و ابن كثير و متقی هندی و ديگران(۲۷) از امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام روايت كرده اند كه فرمود: هنگامی كه آيه:( وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ) (۲۸) بر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد، آن حضرت مرا فرا خواند و فرمود:

«يا علی! خداوند فرمانم داده تا خويشاوندان نزديكم را انذار نمايم، و من ازآن در تنگنا قرار گرفتم و دانستم كه هرگاه به انجامش بپردازم، مكروه و ناپسند ببينم. و لذا مسكوتش گذاردم تا آنگاه كه جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد! اگر آنچه را بدان مأموری به انجام نرسانی پروردگار تو عذابت می كند».

پس، پيمانه ای طعام را با يك ران گوسفند و قدحی از دوغ برای ما آماده كن و سپس فرزندان عبدالمطلب را نزد من فرا بخوان تا با آنها سخن بگويم و آنچه را بدان مأمورم به ايشان ابلاغ نمايم».

آنچه فرموده بود انجام دادم و سپس آنها را كه در آن روز چهل نفر يكی بيشتر يا كمتر بودند نزد آن حضرت فرا خواندم كه عموهای او: ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب در بين آنها بودند. و آنگاه كه به نزدش گرد آمدند فرمود تا طعام آماده را ببرم.

آن را بردم و چون بر زمين نهادم، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لقمه ای از گوشت آن را برگرفت و با دندان خود پاره كرد و به اطراف كاسه انداخت و سپس فرمود: «به نام خدا شروع كنيد» همه آن گروه خوردند و سير شدند و من جز جای دستشان را نمی ديدم؛ و به خدايی كه جان علی در يد قدرت اوست سوگند كه يكی از آن مردان همه آنچه را كه برای جمعشان آماده كرده بودم به تنهايی می خورد!

سپس فرمود: «آنها را دوغ بنوشان.» آن قدح را آوردم و آنها از آن نوشيدند و همگی سيراب شدند. و به خدا سوگند كه يكی از آنها همانند آن را به تنهايی می نوشيد!

و چون رسول خدا خواست تا با آنها سخن بگويد، ابولهب پيش دستی كرد و گفت: «رفيق شما چه سخت مسحورتان كرد!» و آن قوم پراكنده شدند و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنها سخن نگفت و فردای آن روز فرمود: «يا علی! اين مرد همانگونه كه شنيدی، در سخن بر من پيشی گرفت و آن قوم پيش از آنكه با آنها سخن بگويم، پراكنده شدند. اكنون همانند غذايی كه آماده كرده بودی آماده كن و آنها را نزد من فرا بخوان.»

گويد: فرمانش را انجام دادم و آنها را فراخواندم و فرمود تا طعام ببرم. طعام را نزديك ايشان بردم و آن حضرت همان كرد كه ديروز، و آنها خوردند تا سير شدند و سپس فرمود تا دوغشان بنوشانم. آن قدح را آوردم و از آن نوشيدند و همگی سيراب شدند. پس از آن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنها سخن گفت و فرمود:

«ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند كه من هيچ جوانی را در عرب نمی شناسم كه بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قومش آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را برای شما آورده ام. و خداوند متعال فرمانم داده تا شما را به سوی او فرا بخوانم. پس كداميك از شما در «اين امر» ياريم می كند تا برادر و وصی و خليفه من در ميانتان باشد؟»

گويد: «آنها همگی بی پاسخش گذاردند و من كه از همه كوچكتر و چشم بسته تر و تودارتر و نرم ساقتر بودم گفتم: «من يا نبی اللّه! من وزير و ياورت بر آن خواهم بود». و آن حضرت گردنم را گرفت و فرمود: «همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. از او بشنويد و اطاعت كنيد.» گويد: «آن قوم برخاستند و می خنديدند و به ابوطالب می گفتند: «فرمانت داد تا از پسرت بشنوی و اطاعت نمايی!».

اين دعوت در سال سوم بعثت، و اولين باری بود كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آشكارا به سوی اسلام فرا خواند، و «امامِ» پس از خود را در آن مشخص فرمود و او را به خويشاوندان نزديكش معرفی فرمود.

آری، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين كار را در اينجا انجام و از انجام آن در ده سال بعد به هنگام بيعت گرفتن از انصار برای تشكيل جامعه اسلامی خودداری نمود؛ زيرا «امام علیعليه‌السلام » از قبايل انصار نبود؛ انصاری كه بنای مجتمع در نزد آنان بر اساس روح قبيلگی بود، و مصلحت و حكمت اجازه نمی داد كه پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای كسی كه از قبايلشان نيست از آنان بيعت بگيرد تا پس از او «ولی امر» شان باشد. بدين خاطر، در اين مقام به همين اندازه بسنده كرد كه از آنان بيعت بگيرد كه «با او درباره «اين امر» منازعه و ستيز ننمايند».

ولی در اينجا او را برای خويشاوندان نزديكش در يك گفتگو، همانند مشاوره ای كه با اصحاب در غزوه بدر انجام داد مشخص فرمود. زيرا، آن حضرت در غزوه بدر نيز با آن كه سرانجام كار را می دانست چنانكه پس از پايان مشاوره اصحابش را از آن آگاه نمود و قتلگاه مشركان را بدانها نشان داد. با وجود آن، در ابتدا برای چگونگی اقدام با آنها مشورت نمود، و در اينجا نيز چنان كرد.

زيرا با آنكه سرانجام كار برای او روشن بود و می دانست آنكه ياريش را می پذيرد تنها امام علیعليه‌السلام است، با وجود آن، تعيين وزير و وصی و خليفه بعد از خود را مشروط بر قبول ياری و همراهی در تبليغ اسلام نمود تا هر كدام خواستند در قبول پیشگام شوند. و چون همگی از آن سر باز زدند و پسر عمويش علیعليه‌السلام پيشگام شد، گردنش را گرفت و آنش فرمود كه گذشت، و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند.

تا اينجا اهتمام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به موضوع «امامتِ» بعد از خود را ديديم، كه در جايی امام بعد از خود را معرفی فرمود و در جايی ديگر بيعت گرفت تا با او ستيز و منازعه ننمايند و در غير اين دو مورد نيز با طمع كنندگان به مقام امامت مقابله و آنها را طرد فرمود.

اينك برای اينكه بدانيم رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا چه اندازه به كار جانشين پس از خود اهتمام داشت، اقدامات آن حضرت به گاه عزيمت به جنگ و غيبت از مدينه و تعيين جانشين بر مردم را بررسی می نماييم.

جانشينان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدينه به هنگام جنگ ها

در سال دوم هجری:

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ماه صفر سال دوم هجری اجازه جنگيدن يافت و با مهاجران راه را بر كاروانی از قريش ببست و تا «ودّان و ابواء»(۲۹) پيش رفت و در اين سال افراد زير را، به گاه عزيمت به جنگ، جانشين خود در مدينه گردانيد:

نخست در مدت پانزده روز كه از مدينه به دور بود «سعدبن عباده خزرجی» را جانشين خود قرار داد.

دوم در غزوه «بواط»(۳۰) در ماه ربيع الاول «سعدبن معاذ اوسی» را جانشين خود گردانيد.

سوم در غزوه ای كه برای يافتن «كرزبن جابر فهری» برون شد «زيدبن حارثه» آزاد كرده خود را به جانشينی برگزيد و تا «صفوان»(۳۱) پيش رفت. ولی او را نيافت كرز احشام مدينه را به غارت برده بود.

چهارم در غزوه «ذوالعشيره» كه برای بستن راه بر كاروانی از قريش، از مدينه خارج گرديد، «ابوسلمه مخزومی» را جانشين خود قرار داد. جنگ بدر پس از بازگشت اين كاروان از شام اتفاق افتاد.(۳۲)

پنجم در غزوه «بدر كبری» كه نوزده روز از مدينه غايب بود، «ابن ام مكتوم» نابينا را جانشين خود قرار داد.(۳۳)

ششم در غزوه «بنی قينقاع»، «ابا لبابه انصاری» را جانشين خود نمود.(۳۴)

هفتم در غزوه «سويق» نيز، «ابالبابه» را جانشين خود قرار داد، و برای مقابله با ابوسفيان كه با دويست سوار به سوی مدينه می آمدند، بيرون رفت.

ابوسفيان نذر كرده بود كه تا انتقام كشته های بدر را نگيرد از بوی خوش و نزديكی با زنان دوری نمايد. ولی هنگامی كه به «عريض»(۳۵) رسيدند و خبر حركت پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را شنيدند، توبره های آرد را برای سبكباری فرو ريختند و گريختند. و آن غزوه، بدين خاطر «غزوة السويق» ناميده شد.

در سال سوم:

هشتم در غزوه «قرقرة الكُدْر»، «ابن ام مكتوم» را جانشين خود نمود و در نيمه ماه محرم به سوی دو قبيله «سليم و غطفان» حركت كرد و آنها فرار كردند و آن حضرت اموالشان ا به غنيمت گرفت و به سلامت بازگشت.(۳۶)

نهم در غزوه «فران»، «ابن ام مكتوم» را بر جای خود نهاد و به مدت ده روز از مدينه دور شد و دشمنان متفرق گرديدند و آن حضرت به سلامت بازگشت.(۳۷)

دهم در غزوه «ذی امر» در نجد، «عثمان بن عفان» را در مدينه بر جای خود نهاد و به قصد قبيله غطفان حركت نمود. آنها گريختند و ايشان سالم بازگشتند و جمعاً ده روز از مدينه غايب بودند.

يازدهم در غزوه «احد»، «ابن ام مكتوم» را به مدت يك روز جانشين خود قرارداد و در دامنه كوه احد با مشركان درگير شد.

دوازدهم در غزوه «حمراء الاسد» نيز، «ابن ام مكتوم» را بر جای نهاد و به مقابله ابوسفيان شتافت. زيرا حبر رسيده بود كه او قصد يورش به مدينه را دارد. ولی ابوسفيان و همراهانش را نيافتند و سه روز در آنجا توقف كردند و بعد به مدينه بازگشتند.

در سال چهارم:

سيزدهم در غزوه «بنی النضير» نيز، «ابن ام مكتوم» را جانشين خود قرار داد و به مدت پانزده روز آنها را محاصره نمود و سپس از آنجا بيرونشان نمود.(۳۸)

چهاردهم در غزوه «بدر سوم» به مدت شانزده روز «عبداللّه بن رواحه انصاری» را جانشين خود ساخت و به مدت هشت روز به انتظار ابوسفيان، كه وعده داده بود در سال آينده به بدر می آيد، در آنجا بماند. ابوسفيان نيز از مكه به غسفان آمد و سپس به مكه بازگشت.(۳۹)

در سال پنجم:

پانزدهم در غزوه «ذات الرقاع» به مدت پانزده روز «عثمان بن عفان» را بر جای خود نهاد و در دهم محرم از مدينه بيرون رفت، كه اعراب از فرا روی آن حضرت گريختند و به فراز كوهها و ژرفای دره ها پناه بردند.(۴۰)

شانزدهم در غزوه «دومة الجندل»، «ابن ام مكتوم» را بر جای خود نهاد و به سوی «اُكَيْدربن عبدالملك نصرانی» روان شد و او كه به مسافران و كاروانهای تجارتی مدينه يورش می برد با شنيدن خبر بگريخت و بستگانش نيز پراكنده شدند و آن حضرت كسی را در آنجا نيافت و چند روزی بماند و به مدينه بازگشت. و اين اولين غزوه ايشان به سمت و سوی روم بود.(۴۱)

هفدهم در غزوه «بنی المصطلق» بر آبشخور مريسيع، «زيدبن حارثه» آزاد كرده اش را به مدت هجده روز بر جای خود نهاد.(۴۲)

هجدهم در غزوه «خندق»، «ابن ام مكتوم» را جانشين خود ساخت و در ماه شوال يا ذيقعده از ورای خندق در مدينه با احزاب به جنگ برخاست.

نوزدهم در غزوه «بنی قريظه»، «ابورهم غفاری» را بر جای خود نهاد و به مدت پانزده روز يا بيشتر آنها را محاصره نمود.(۴۳)

در سال ششم:

بيستم در غزوه «بنی لحيان» در نزديكی عسفان، به مدت چهارده روز «ابن ام مكتوم» را بر جای خود نهاد و به سلامت مراجعه نمود.(۴۴)

بيست و يكم در غزوه «ذی قَرَد» به مدت پنج روز «ابن ام مكتوم» را جانشين خود قرار داد.(۴۵)

بيست و دوم در غزوه «حديبيه» نيز «ابن امّ مكتوم» را بر جای خود نهاد.(۴۶)

در سال هفتم:

بيست و سوم در غزوه «خيبر» كه تا مدينه حدود نود ميل فاصله بود، «سِباع بن عُرفُطَه» را برجای خود نهاد و پس از فتح قلعه های آن با جنگ و صلح، به سوی «وادی القری» حركت نمود و بعد از چند روز محاصره، با جنگ آن را گشود و سپس با اهالی «تيماء» مصالحه نمود. تيماء تا شام هشت روز راه بود و وادی القری در سر راه آن به مدينه قرار داشت.(۴۷)

بيست و چهارم در «عمرة القضاء» نيز «سباع بن عُرفُطَه» را بر جای خود نهاد.(۴۸)

در سال هشتم:

بيست و پنجم در «فتح مكه»، «ابورهم انصاری» را جانشين خود ساخت.

بيست و ششم پس از فتح مكه نيز كه برای غزوه «حنين» به سوی هوازن رفت، «ابورهم»، همچنان به جای رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاكم مدينه بود.

بيست و هفتم در غزوه «تبوك» نود فرسخی مدينه «علی بن ابی طالب» را جانشين خود قرار داد. و اين آخرين «غزوه» آن حضرت بود و مجموع غزوه ها اگر «خيبر و وادی القری» را دو غزوه بدانيم بيست و هشت، وگرنه بيست و هفت غزوه بوده است.

ما نام افراد مذكور را كه در غياب رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مدينه، جانشين آن حضرت بودند از كتاب «التنبيه و الإشراف» مسعودی استخراج نموديم، كه گاهی در ذكر نام جانشينان رسول خدا بر مدينه با ديگران اختلاف دارد؛ ولی موضوع جانشينی امام علیعليه‌السلام در «غزوه تبوك» را، امام حنابله احمدبن حنبل نيز در مسند خود از قول سعدبن ابی وقاص» روايت كرده و گويد:

«رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه به «غزوه تبوك» می رفت، علیعليه‌السلام را جانشين خود بر مدينه قرار داد و علی گفت: «يا رسول اللّه! دوست ندارم شما به سوئی بروی مگر آنكه من با شما باشم» و پيامبر فرمود: «آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه هيچ پيامبری بعد از من نخواهد بود؟»(۴۹)

اين مضمون را بخاری نيز در صحيح خود از قول «سعدبن ابی وقاص» روايت كرده و گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوی تبوك رفت و علی را جانشين خود قرار داد. علی گفت: «آيا مرا در بين كودكان و زنان بر جای می نهی؟» و پيامبر فرمود: «آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه هيچ پيامبری بعد از من نخواهد بود؟»(۵۰)

و نيز، مسلم در صحيح خود از قول «سعدبن ابی وقاص» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه در يكی از غزوه ها علی را جانشين خود قرار داد و او گفت: «يا رسول اللّه! مرا با كودكان و زنان بر جای نهادی؟» به او فرمود «آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه نبوتی بعد از من نخواهد بود؟»(۵۱)

بدينگونه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در هيچ يك از غزوه های چند روزه خود از مدينه بيرون نمی رفت مگر آنكه فردی را جانشين خود قرار می داد تا در زمان غيبتش بدو مراجعه نمايند. آن حضرت حتی يك روز يا بخشی از يك روز را هم بدون تعيين جانشينی كه بدو مراجعه كنند، از مدينه دور نشد.

چنانكه در غزوه «اُحُد» چنين شد و در حالی كه كوه «اُحُد» در دو كيلومتری مدينه بود، آن حضرت برای همان راه نزديك و مدت كوتاه نيز جانشين خود را تعيين فرمود. بلكه در غزوه «خندق» هم كه در مدينه و در ورای خندق مستقر بود، برای مردم مدينه جانشين و مرجع قرار داد.

حال، اگر خُلق و خوی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنان است كه برای غيبت نيمروزی خود از مدينه و حتی در داخل مدينه بدان خاطر كه در كار جنگ است امت اسلامی را به حال خود رها نمی كند، آيا برای غيبت ابدالدهر و هميشگی خود آنها را به خويشتن وا می گذارد و مرجع و رهبر پس از خود را به آنان معرفی نمی كند؟

اين موضوعی است كه در بخش بعد به بحث و بررسی آن می پردازيم. نصوص رسيده از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تعيين «ولیّ امر» پس از خود اين باب را با يادآوری اقدام انبياءعليه‌السلام در تعيين «وصی و ولیّ امر» پس از خود برای امتهای خويش، آغاز می كنيم.

وصيت در امت های پيشين

مسعودی سلسله اوصيا و جانشينان انبيا از آدم تا خاتمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را متصل و پيوسته بيان داشته و مثلاً يادآور شده كه:

«وصیّ آدم «هبه اللّه » بود كه به زبان عبرانی «شيث» است.

و وصیّ ابراهيم «اسماعيل»، و وصیّ يعقوب «يوسف»، و وصیّ موسی «يوشع بن نون»بن افرائيم بن يوسف، كه زوجه موسیعليه‌السلام بر ضد او شورش نمود.

و وصیّ عيسی «شمعون»، و وصیّ خاتم انبياء محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، «علی بن ابی طالب» و يازده تن از فرزندان اوعليهم‌السلام بودند».(۵۲)

و ما در اينجا تنها به يادآوری داستان سه تن از اوصيای مذكور بسنده می كنيم:

۱ داستان «شيث» وصی آدم

يعقوبی درباره وصيت آدم به شيث گويد: «هنگامی كه مرگ آدم فرا رسيد... «شيث» را وصیّ خود گردانيد».

و طبری گويد: «هبة اللّه يا شيث عبرانی، وصی آدم بود... و وصيت او را نوشت و او در آنچه گذشت وصی پدرش آدم بود».

و مسعودی در داستان وصيت آدم به شيث و وفات او گويد: «و چون آدم وصيت را به شيث رسانيد، آن را مكتوم و محفوظ داشت، و وفات آدم فرا رسيد...»

و ابن اثير گويد: «تفسير شيث: هبه اللّه است كه وصی آدم بود و چون وفات آدم فرا رسيد، شيث را وصی خود قرار داد».

و ابن كثير گويد: «معنای شيث: هبه اللّه است... و چون وفات آدم فرا رسيد فرزندش شيث را وصی خود گردانيد.»