عصمت اهل البيتعليهالسلام
خداوند سبحان در قرآن كريم خبر داده كه «اهل البيت» يعنی: محمد و علی و فاطمه و حسن و حسينعليهمالسلام
از همه گناهان معصوم و مبرّا هستند. چنانكه فرموده:
(
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
)
«همانا خداوند اراده فرموده تا رجس و پليدی را از شما «اهل البيت» بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».
شأن نزول اين آيه و اقدام عملی رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
عبدالله بن جعفر بن ابي طالب روايت كند و گويد :
«رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
هنگامی كه ديد رحمت الهی فرود می آيد فرمود: «نزد من بخوانيد، نزد من بخوانيد» صفيّه
گفت: «يا رسول اللّه! چه كس را؟» فرمود: «اهل بيتم: علی و فاطمه و حسن و حسين
را» آنها را به نزدش آوردند و پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
كسای خود را برويشان افكند و سپس دستانش را به سوی آسمان بالا برد و عرض كرد: «خداوندا! اينان آل منند، پس بر محمّد و آل محمّد صلوات فرست» كه در اين هنگام خدای عزّوجلّ اين آيه را نازل فرمود:(
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...
)
و در روايت «ام المؤمنين عايشه»
گويد: «آن كساء از پشم سياه و منقوش بود».
و در روايت «واثله بن اسقع» صحابی گويد: «رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
علی و فاطمه را نزديك آورد و فراروی خود نشانيد و حسن و حسين هر يك را بر ران خود...» تا آخر حديث.
و در روايت «امّ المؤمنين ام سلمه» گويد: «آيه:(
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ
)
در خانه من نازل شد. و در آن خانه هفت نفر حضور داشتند: جبرئيل و ميكائيل و علی و فاطمه و حسن و حسين، و من جلوی در بودم و گفتم: «يا رسول اللّه! آيا من از اهل البيت نيستم؟» فرمود: «تو بر مسير خيری، تو از زنان پيامبری»
شأن نزول آيه تطهير را علاوه بر آنها كه نام برديم، افراد زير نيز روايت كرده اند:
۱ عبداللّه بن عباس.
۲ عمربن ابی سلمه
ربيب و ناپسری پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
۳ ابوسعيد خدری.
۴ سعدبن ابی وقاص.
۵ انس بن مالك
و ديگران.
همچنين امام حسنعليهالسلام
بر روی منبر
و امام علی بن الحسين در شام
، بدان استشهاد كرده اند.
رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
پس از نزول اين آيه چندين ماه به در خانه علی و فاطمه می آمد و بر آنها سلام می كرد و اين آيه را تلاوت می نمود. ابن عباس گويد:
«گواه بودم كه رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
نه ماه تمام هر روز به هنگام هر نماز به در خانه علی بن ابي طالب می آمد و می فرمود: «سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اهل البيت باد(
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...
)
وقت نماز است، خدای رحمتتان كند» هر روز پنج بار!».
و از «ابی الحمراء» روايت شده كه گفت: «هشت ماه تمام را به خاطر سپردم كه رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
در مدينه، يكبار هم برای نماز صبح بيرون نمی رفت مگر آنكه به در خانه علی می آمد و دستانش را بر دو سوی در می نهاد و می فرمود: «نماز!(
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ
)
و ابوبرزه گويد: «هفت ماه با رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
نماز گزاردم و هرگاه از خانه اش بيرون می شد به خانه فاطمه می آمد و...»
و از قول «انس بن مالك» شش ماه،
و از ديگران نيز رواياتی بدين مضمون.
خداوند متعال در اين آيه تنها از معصومان عصر رسول اللّهصلیاللهعليهوآلهوسلم
خبر داده و رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
نيز آنهارا با عملكرد خويش تعيين، و با افكندن كساء بر رویايشان و تلاوت آيه در آستانه خانه و در حضور گروهی از صحابه، در طی چندين ماه، آنان را به خوبی معرفی فرمود.
اين آيه، و آنچه از قول و فعل رسول اللّهصلیاللهعليهوآلهوسلم
به ما رسيده، برای اثبات عصمت اهل البيتعليهالسلام
دليلی بسنده و كافی است.
از بعد علمی نيز، تاريخ گذشته چيزی را كه منافی با عصمت امامان اهل البيتعليهالسلام
باشد، ثبت نكرده است. با آنكه تاريخ اسلام به وسيله علمای مكتب خلفا تدوين شده و در موارد بسياری جلب رضای خليفه هدف اصلی تاريخ نويسی بوده، و خلفا در طی قرون برای خاموشی نور امامان اهل البيتعليهالسلام
به شدت پای می فشردند تا مبادا مسلمانان به آنها بگروند و آنان را به خلافت برگزينند.
و بدين خاطر نيز، بسياری از آنان را كشتند و برخی را به زندان افكندند و گروهی را تبعيد و تحت نظر گرفتند؛ بويژه بنی اميه كه فرمان لعن امام علیعليهالسلام
را در نمازهای جمعه و بر منابر مسلمانان صادر كردند و كار را بدانجا كشاندند كه محبّان و شيعيان و معتقدان به امامت اهل البيتعليهالسلام
را نيز، شكنجه و عذاب و طرد می كردند.
با وجود همه اينها، در تاريخ مدوّن موجود، كوچكترين صغيره و لغزشی از امامان اهل البيتعليهالسلام
نمی يابيم. و همين معنی دليل آن است كه خداوند به راستی آنها را از رجس و پليدی پاك و پاكيزه گردانيده و عصمتشان بخشيده است.
اين مهمترين دلايل مكتب اهل البيت بر عصمت امامان اهل البيتعليهالسلام
است. در بخش بعد برخی از نصوص رسيده از رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
درباره امامت ايشان را بيان می داريم، كه خداوند متعال درباره پيامبرش فرموده:
(
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ ﴿
۳ ﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَیٰ
)
«و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گويد. و آنچه می گويد تنها وحيی است كه نازل می شود.»
اهتمام رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
به موضوع تعيين «اولی الامر» پس از خود پيش از آنكه نصوص رسيده از رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
درباره تعين «اولی الأمر» پس از خود را بررسی نمائيم، بخشی از اهتمام رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
به اين موضوع را مورد بحث قرار می دهيم:
امر «امامتِ» پس از پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
از امور مهمی بود كه هرگز از ياد و خاطر رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
و اطرافيان آن حضرت محو و مستور نماند. بلكه از ابتدا در انديشه آن بودند. چنانكه ديديم «بيحره عامری» اسلام خود و قبيله اش را مشروط به آن كرد كه بخشی از «أمر» و حكومت بعد از پيامبر از آنِ او باشد. و «هوذه حنفی» از رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
می خواست تا بخشی از «امر» و حكومت را بدو ببخشد.
همانگونه كه شخص پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
نيز، از اولين روز دعوت به اسلام و اولين روز بيعت برای تشكيل جامعه اسلامی، در انديشه موضوع رهبری پس از خود بود.
اما تدبير و انديشه آن حضرت در اولين روز بيعت برای تشكيل مجتمع اسلامی را، بخاری و مسلم در صحيح، نسائی و ابن ماجه در سنن، مالك در موطّا، احمد در مسند، و ديگران در ديگر كتب از «عباده بن صامت» روايت كرده اند كه گفت: «با رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
بيعت كرديم كه بشنويم و اطاعت كنيم: در (سختی و آسانی) خشنودی و ناخشنودی، و اينكه در «اين أمر» با اهل او منازعه و ستيز ننماييم...»
و اين عباده يكی از دوازده نفر «نقبا» و مهتران انصار در هنگام «بيعتِ عقبه كبری»
بود؛ آنگاه كه پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
به گروه هفتاد و چند نفری انصار كه با او بيعت كردند فرمود: «دوازده نفر نقيب و رئيس قوم و قبيله را به من معرفی نمائيد» و آنها دوازده نفر نقيب را برگزيدند و رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
به نقبا فرمود: «شما كفيل و ضامن قوم خود و وابسته های آنان باشيد، همانند كفالت حواريون برای عيسی بن مريمعليهالسلام
...»
آری، عباده بن صامت كه يكی از نقبای دوازده گانه بود، يكی از شروط بندهای بيعت را چنين روايت می كند كه: «در «اين امر» با اهل او منازعه و ستيز ننمايند».
و مراد رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
از «اين امر» كه در اين حديث صحيح آمده و به موضوع بيعت گرفتن از هفتاد و دو مرد و دو زن اشاره دارد و اينكه: «در اين امر با اهل او منازعه ننمايند»، مراد او همان «امر»ی است كه در سقيفه بنی ساعده
بر سر آن منازعه و ستيز كردند. و اهل «اين امر» نيز كسانی اند كه خداوند متعال آنان را در اين آيه ذكر فرموده است(
أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ
)
«اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد اين رسول را و (اطاعت كنيد) اولی الأمر خودتان را».
رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
اگرچه در اينجا يعنی در بيعت عقبه «اولی الأمر» پس از خود را به خاطر حكمت و مصلحت مشخص نفرمود، چون «ولیّ امر» پس از او، از قبيله انصار نبوده و شايد برخی از بيعت كنندگان در آن روز تحمل آن را نداشتند، ولی از آنها بيعت گرفت كه هرگاه تعيين و مشخص اش فرمود، با او منازعه و ستيز ننمايند.
رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
پيش از «بيعت عقبه» و در جمعی كوچكتر از آن، «ولی امر» پس از خود را تعيين و مشخص فرموده بود؛ در اولين مرتبه ای كه خويشاوندان نزديكش را به اسلام دعوت كرد.
چنانكه بسياری از محدثان و سيره نويسان مانند: طبری و ابن عساكر و ابن اثير و ابن كثير و متقی هندی و ديگران
از امام علی بن ابی طالبعليهالسلام
روايت كرده اند كه فرمود: هنگامی كه آيه:(
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
)
بر رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
نازل شد، آن حضرت مرا فرا خواند و فرمود:
«يا علی! خداوند فرمانم داده تا خويشاوندان نزديكم را انذار نمايم، و من ازآن در تنگنا قرار گرفتم و دانستم كه هرگاه به انجامش بپردازم، مكروه و ناپسند ببينم. و لذا مسكوتش گذاردم تا آنگاه كه جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد! اگر آنچه را بدان مأموری به انجام نرسانی پروردگار تو عذابت می كند».
پس، پيمانه ای طعام را با يك ران گوسفند و قدحی از دوغ برای ما آماده كن و سپس فرزندان عبدالمطلب را نزد من فرا بخوان تا با آنها سخن بگويم و آنچه را بدان مأمورم به ايشان ابلاغ نمايم».
آنچه فرموده بود انجام دادم و سپس آنها را كه در آن روز چهل نفر يكی بيشتر يا كمتر بودند نزد آن حضرت فرا خواندم كه عموهای او: ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب در بين آنها بودند. و آنگاه كه به نزدش گرد آمدند فرمود تا طعام آماده را ببرم.
آن را بردم و چون بر زمين نهادم، رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
لقمه ای از گوشت آن را برگرفت و با دندان خود پاره كرد و به اطراف كاسه انداخت و سپس فرمود: «به نام خدا شروع كنيد» همه آن گروه خوردند و سير شدند و من جز جای دستشان را نمی ديدم؛ و به خدايی كه جان علی در يد قدرت اوست سوگند كه يكی از آن مردان همه آنچه را كه برای جمعشان آماده كرده بودم به تنهايی می خورد!
سپس فرمود: «آنها را دوغ بنوشان.» آن قدح را آوردم و آنها از آن نوشيدند و همگی سيراب شدند. و به خدا سوگند كه يكی از آنها همانند آن را به تنهايی می نوشيد!
و چون رسول خدا خواست تا با آنها سخن بگويد، ابولهب پيش دستی كرد و گفت: «رفيق شما چه سخت مسحورتان كرد!» و آن قوم پراكنده شدند و رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
با آنها سخن نگفت و فردای آن روز فرمود: «يا علی! اين مرد همانگونه كه شنيدی، در سخن بر من پيشی گرفت و آن قوم پيش از آنكه با آنها سخن بگويم، پراكنده شدند. اكنون همانند غذايی كه آماده كرده بودی آماده كن و آنها را نزد من فرا بخوان.»
گويد: فرمانش را انجام دادم و آنها را فراخواندم و فرمود تا طعام ببرم. طعام را نزديك ايشان بردم و آن حضرت همان كرد كه ديروز، و آنها خوردند تا سير شدند و سپس فرمود تا دوغشان بنوشانم. آن قدح را آوردم و از آن نوشيدند و همگی سيراب شدند. پس از آن رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
با آنها سخن گفت و فرمود:
«ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند كه من هيچ جوانی را در عرب نمی شناسم كه بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، برای قومش آورده باشد. من خير دنيا و آخرت را برای شما آورده ام. و خداوند متعال فرمانم داده تا شما را به سوی او فرا بخوانم. پس كداميك از شما در «اين امر» ياريم می كند تا برادر و وصی و خليفه من در ميانتان باشد؟»
گويد: «آنها همگی بی پاسخش گذاردند و من كه از همه كوچكتر و چشم بسته تر و تودارتر و نرم ساقتر بودم گفتم: «من يا نبی اللّه! من وزير و ياورت بر آن خواهم بود». و آن حضرت گردنم را گرفت و فرمود: «همانا اين برادر و وصی و خليفه من در ميان شماست. از او بشنويد و اطاعت كنيد.» گويد: «آن قوم برخاستند و می خنديدند و به ابوطالب می گفتند: «فرمانت داد تا از پسرت بشنوی و اطاعت نمايی!».
اين دعوت در سال سوم بعثت، و اولين باری بود كه رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
آشكارا به سوی اسلام فرا خواند، و «امامِ» پس از خود را در آن مشخص فرمود و او را به خويشاوندان نزديكش معرفی فرمود.
آری، رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
اين كار را در اينجا انجام و از انجام آن در ده سال بعد به هنگام بيعت گرفتن از انصار برای تشكيل جامعه اسلامی خودداری نمود؛ زيرا «امام علیعليهالسلام
» از قبايل انصار نبود؛ انصاری كه بنای مجتمع در نزد آنان بر اساس روح قبيلگی بود، و مصلحت و حكمت اجازه نمی داد كه پيامبرصلیاللهعليهوآلهوسلم
برای كسی كه از قبايلشان نيست از آنان بيعت بگيرد تا پس از او «ولی امر» شان باشد. بدين خاطر، در اين مقام به همين اندازه بسنده كرد كه از آنان بيعت بگيرد كه «با او درباره «اين امر» منازعه و ستيز ننمايند».
ولی در اينجا او را برای خويشاوندان نزديكش در يك گفتگو، همانند مشاوره ای كه با اصحاب در غزوه بدر انجام داد مشخص فرمود. زيرا، آن حضرت در غزوه بدر نيز با آن كه سرانجام كار را می دانست چنانكه پس از پايان مشاوره اصحابش را از آن آگاه نمود و قتلگاه مشركان را بدانها نشان داد. با وجود آن، در ابتدا برای چگونگی اقدام با آنها مشورت نمود، و در اينجا نيز چنان كرد.
زيرا با آنكه سرانجام كار برای او روشن بود و می دانست آنكه ياريش را می پذيرد تنها امام علیعليهالسلام
است، با وجود آن، تعيين وزير و وصی و خليفه بعد از خود را مشروط بر قبول ياری و همراهی در تبليغ اسلام نمود تا هر كدام خواستند در قبول پیشگام شوند. و چون همگی از آن سر باز زدند و پسر عمويش علیعليهالسلام
پيشگام شد، گردنش را گرفت و آنش فرمود كه گذشت، و فرمانشان داد تا اطاعتش نمايند.
تا اينجا اهتمام رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
به موضوع «امامتِ» بعد از خود را ديديم، كه در جايی امام بعد از خود را معرفی فرمود و در جايی ديگر بيعت گرفت تا با او ستيز و منازعه ننمايند و در غير اين دو مورد نيز با طمع كنندگان به مقام امامت مقابله و آنها را طرد فرمود.
اينك برای اينكه بدانيم رسول خداصلیاللهعليهوآلهوسلم
تا چه اندازه به كار جانشين پس از خود اهتمام داشت، اقدامات آن حضرت به گاه عزيمت به جنگ و غيبت از مدينه و تعيين جانشين بر مردم را بررسی می نماييم.