ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23565
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23565 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

ساخته ها و تحريفات سيف در روايات گذشته

نخست نمونه های جعل در روايات گذشته:

الف سيف راويانی همچون: «عطيه، مبشّر، سهل بن يوسف و يزيد فقعسی» را، كه خدايشان نيافريده، آفريده و اين احاديث ساختگی را از آنان روايت كرده است. بيان آن چنين است:

اما «عطيّه»: سيف او را «عطيّه بن بلال بن ابی بلال، هلال ضبّی» تخيّل كرده و برای او پسری به نام «صعب» آفريده و برخی از روايات ساخته خود را به آنها نسبت داده است، به گونه ای كه گاهی پسر از پدر و او از يادشدگان روايت می كند، و گاهی خود او از ديگری، و ما همه آنها را در كتاب «راويان ساختگی» بررسی كرده و رواياتی را كه سيف بدانها نسبت داده برشمرده ايم، و در كتاب «يكصد و پنجاه صحابی ساختگی» در معرفی صحابی جعلی «قعقاع»، برخی از رواياتی را كه سيف بدانها نسبت داده، با يكديگر مقايسه كرده ايم. و نيز، در خبر «علاء حضرمی» در كتاب «عبداللّه بن سبا».

و امّا «سهل بن يوسف»:كه سيف او را «سهل بن يوسف بن سهل بن مالك انصاری» تخيّل كرده است؛ ما در كتاب «راويان ساختگی» او را معرفی كرده و روايات سيف از وی را احصاء نموده ايم، و در كتاب «يكصد و پنجاه صحابی ساختگی» در معرفی «قعقاع» روايات سيف از او را مورد بررسی قرار داده ايم.

و امّا «مبشّر»: كه در خيال سيف «مبشّربن فضيل» آمده، ما او و روايات سيف از او را، در كتاب «عبداللّه بن سبا» ماجرای سقيفه، مورد بررسی قرار داده ايم.

و امّا «يزيدبن فقعسی»: ما هر چه در كتابهای حديث و سيره و تاريخ و ادب و انساب و طبقات و معرفی رجال، جستجو كرديم اثری از او نيافتيم، مگر در پنج روايت سيف كه در تاريخ طبری آمده، و يك روايت كه در تاريخ الاسلام ذهبی است؛ و گويا خدا او را نيافريده مگر برای آنكه سيف از او روايت كند و بدين خاطر، او را از راويان ساخته سيف به حساب آورديم.

ب سيف در روايات گذشته، «غافقی» و ديگران را نيز، در خيال خود آفريده است كه ما، به خاطر پرهيز از طول بحث، برشمردن نام آنها و برهان بر جعلی بودنشان را رها می كنيم.

سيف همچنين در متون روايات گذشته داستانهای زير را ساخته و پرداخته است:

۱ داستان «عبداللّه بن سبا» در اين فتنه ها، كه برای جعلی بودن آن همين بس كه آن را با اخبار صحيحی كه در كتاب «نقش عايشه» بخش «دوران عثمان و علی» و بخش: «دوران معاويه» آورده ايم مقايسه نمائيم...

۲ از جمله اين داستانهای ساختگی، پيروی دو صحابی بزرگ، عمار وابوذر، از عبداللّه بن سبای يهودی يمنی در خيال سيف است... كه در اين پيروی صحابه و تابعين ديگری را بدانان افزوده و جمع آنها را «سبائيه» ناميده است.

۳ داستان رفتن نمايندگان عثمان به شهرها، برای تحقيق از شكايت های رسيده كه سيف آن را در خيال خود آفريده و گويد: محمدبن مسلمه به كوفه، اسامه بن زيد به بصره، عمار ياسر به مصر و عبداللّه بن عمر به شام رفتند و همه بازگشتند و رضايت مردم از واليانشان را گزارش كردند، مگر عمار ياسر كه پيرو عبداللّه بن سبای يهودی شد و در مصر باقی ماند و به افساد پرداخت!

سيف همه اين داستانهای دراز دامن را، كه جز او هيچ مورخ ديگری چيزی از آن را يادآور نشده، در خيال خود آفريده و منتشر كرده است؛ و ما خبر صحيح آن را از كتاب «انساب الاشراف بلاذری» در كتاب «نقش عايشه» آورده ايم.

۴ داستان «ابوذر و معاويه» را آنگونه كه خواسته جعل و اصل آن را تحريف كرده است، كه ما روايات صحيح آن را نيز در كتاب «نقش عايشه» آورده ايم.

۵ مكاتبات خيالی مبادله شده ميان عثمان و كارگزاران او را نيز، جعل و منتشر كرده است.

دوم نمونه های تحريف در روايات گذشته

الف تحريف نامها:

سيف نام «عبدالرحمان بن ملجم» قاتل امام علیعليه‌السلام، و «عبداللّه بن وهب سبائی» از رؤسای خوارج در جنگ نهروان را تحريف كرده و آن دو را «خالدبن ملجم» و «عبداللّه بن سبا» ناميده است. همانگونه كه ما، در بخش «تحريف و تصحيفِ» جلد دوم كتاب «عبداللّه بن سبا» آن را آشكار ساخته ايم.

ب تحريف خبرها، مانند:

۱ تحريف خبر «عباده بن صامت و معاويه» كه صحيح آن در بخش «دوران معاويه» كتاب «نقش عايشه» آمده است.

۲ تحريف خبر «عقيده به رجعت» و سخن او كه گويد: «ابن سبا آن را اختراع كرد» كه چون بحث از دلايل آن در كتاب و سنت ما را مشغول می كند، تنها به ذكر خير زير درباره آن بسنده می كنيم كه گويد:

«هنگامی كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات كرد ابوبكر در منزل خود در سنح بود و عمر شروع به گفتن اين سخنان كرد كه: «برخی از منافقان چنين پندارند كه رسول خدا وفات كرده است، حال آنكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات نكرده، بلكه به سوی پروردگارش رفته، همانگونه كه موسی بن عمران رفت و چهل شب از قومش غايب گرديد و پس از آنكه گفته شد فوت كرده، دوباره بازگشت؛ به خدا سوگند رسول خدا حتما بازمی گردد!»(۳۰۰)

۳ تحريف خبر «عقيده به وصيت» و نسبت دادن آن به «ابن سبای يهودی»، كه بحث آن گذشت.

۴ تحريف حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره «عمار» با اين سخن كه: «حق همواره با عمار است تا آنگاه كه حيرت پيری بر او چيره نگردد» و اينكه سعد گفت: «عمار حيرت زده و خرف شده است». در حالی كه سخن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق عمار چنين است:

ابن مسعود گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «هرگاه مردم اختلاف كنند، ابن سميّه با حق خواهد بود».(۳۰۱)

و امام علیعليه‌السلام در مدح عمار گويد: «عمار با حق، و حق با عمار است و هر جا كه حق باشد عمار همانجاست»(۳۰۲)

آری، سيف بن عمر اين احاديث رسيده در حق عمار را تحريف كرده و عبارت: «تا آنگاه كه حيرت پيری بر او چيره نگردد» را بر آن افزوده است.»

از ديگر سخنان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره «عمار» روايتی است كه ابن هشام در خبر بنای «مسجد رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم » آورده، كه مردی به عمار پرخاش كرد و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«آنان را با عمار چه كار است، كه او به بهشتشان می خواند و آنها به دوزخش می رانند؟! همانا عمار پوست ميان ديده و بينی من است، و اگر اين موضوع به آن مرد رسيد و(در جبران كار خود)پيشی نگرفت، از او دوری كنيد!»

ابن هشام اين روايت را آورده و نام آن مردی را كه به عمار پرخاش كرد نياورده است، ولی شارح سيره ابن هشام، ابوذر نخشبی، يادآور شده كه آن مرد «عثمان بن عفان» بوده است.(۳۰۳)

و اما «ابوذر» كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره او فرموده است:

«ما اظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء من رجل اصدق لهجة من ابی ذر»

«آسمان نيلگون و زمين تيره، راستگوتر از ابی ذر را در سايه و بر پشت خود نديده اند»(۳۰۴)

مقايسه خبرهای سيف با اخبار ديگران

ذهبی در اخبار فتنه های دوران عثمان گويد: «از زهری روايت شده كه گفته است: «عثمان به خلافت رسيد و شش سال آن را بدون آنكه با اشكالی از سوی مردم مواجه شود، سپری كرد و نزد مردم از عمر محبوبتر بود. چون عمر به آنها سخت می گرفت و عثمان كه به حكومت رسيد با آنها به نرمی و نيكی رفتار كرد. سپس در كار آنها سستی نمود و در شش سال دوم، خويشاوندان و اهل بيت خود را به كار گرفت و خمس مصر يا آفريقا را به مروان بخشيد و خويشاوندانش را در بخشش اموال بر ساير مسلمانان ترجيح داد و آن را به «صله رحم»ی تأويل و توجيه كرد كه خدا بدان فرمان داده است. اموال را گرفت و بيت المال را به وام برداشت و گفت: «ابوبكر و عمر حق خود را از آن رها كرده بودند و من آن را گرفته و در بين خويشانم تقسيم كرده ام» كه مردم اين كار او را انكار كردند».(۳۰۵)

می گويم: «از جمله اشكالاتی كه بر او داشتند، عزل «عميربن سعدِ» صالح و زاهد، از حكومت «حمص» و افزودن آن به قلمرو معاويه بود. و نيز، «عمروبن عاص» را از مصر برداشت و «ابن ابی سرح» را به جای او قرار داد، و «ابوموسی اشعری» را از بصره برداشت و «عبداللّه بن عامر» را به جای او منصوب كرد، و «مغيره بن شعبه»(۳۰۶) را از كوفه برداشت و «سعيدبن عاص» را جايگزين او نمود».

و گويد: «عثمان گروهی از صحابه را، كه عمار نيز در بين آنها بود، فراخواند و گفت: «من از شما سؤال می كنم و دوست دارم كه تصديقم كنيد. شما را به خدا سوگند می دهم، آيا می دانيد كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قريش را بر ساير مردم ترجيح می داد و بنی هاشم را بر ساير قريش؟» آنها سكوت كردند و او گفت: «اگر كليدهای بهشت در دست من بود، آنها را به بنی اميه می دادم تا وارد آن شوند!»(۳۰۷)

ما فرصت بازگوئی افعال واليان و اميران بنی اميه در شش سال دوم حكومت عثمان را نداريم، شش سالی كه مورخان درباره مصر و شام و كوفه و بصره و مدينه يادآور شده اند؛ و نيز، آنچه كه ميان آنها و نيكان صحابه و تابعين رخ داده است. لذا تنها به ذكر بخشی از آنچه كه با اباذر انجام داده اند، بسنده می كنيم:

ابوذر در موسم حج، در منی

ابوكثير از پدرش روايت كند كه گفت: «نزد ابوذر كه در كنار «جمره وسطی» نشسته بود رفتم و ديدم مردم پيرامون او را گرفته و از او فتوا می خواهند، كه مردی آمد و بر سر او ايستاد و گفت: «مگر از فتوا دادن ممنوع نشدی؟» ابوذر سرش را بلند كرد و گفت: «تو مراقب من هستی؟ اگر شمشير را بر اينجا پس گردن من بگذاريدو من بدانم كه می توانم، پيش از آنكه جانم را بگيريد، كلمه ای را كه از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده ام، به انجام رسانم، به انجامش رسانم».(۳۰۸)

بخاری اين خبر را در صحيح خود بُرش زده و گويد: «ابوذر گفت: «اگر شمشير را بر اينجا پس گردن من بگذاريد و بدانم كه می توانم، پيش از آنكه جانم را بگيريد، كلمه ای را كه از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده ام، به انجام رسانم، به انجامش رسانم».(۳۰۹)

و ابن حجر در شرح آن گويد: «آنكه با ابوذر سخن گفت، مردی از قريش بود و آنكه او را ممنوع ساخت عثمان بود».

و گويد: «ابوذر «كلمه» را نكره آورد تا اندك و بسيار را شامل گردد، و مرادش آن بود كه در هر حال سخنان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تبليغ می كند و از آن دست نمی كشد، اگر چه به كشته شدنش بيانجامد».(۳۱۰)

و ذهبی گويد: «بالای سر او جوانی قريشی بود، كه به او گفت: «مگر اميرالمؤمنين از فتوا دادن ممنوعت نكرده است؟...»(۳۱۱)

ابوذر در بيت الحرام

حاكم در مستدرك با سند خود از «حنش كنانی» روايت كند كه گفت: «ابوذر در حالی كه درِ كعبه را گرفته بود می گفت: «ای مردم! هر كه مرا شناخته، من همانم كه شناخته، و هر كه مرا نمی شناسد،(بداند كه)من ابوذرم، شنيدم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمود: «مَثَل اهل بيت من، مَثَل كشتی نوح است كه هر كه سوار آن شد نجات يافت و هر كه بر جای ماند غرق شد»

حاكم گويد: «اين حديث بر اساس شرط مسلم حديثی صحيح است.(۳۱۲) »

ابوذر در مسجد رسول خدا صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و جز آن

يعقوبی مشروح خبر ابوذر و درگيری او با هيئت حاكمه را در تاريخ خود آورده و گويد: «به عثمان خبر رسيد كه ابوذر در مسجد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نشيند و مردم پيرامونش را می گيرند و او احاديثی می گويد كه دربردارنده طعن و سرزنش خليفه است: او بر در مسجد ايستاد و گفت: «ای مردم! هركه مرا شناخت، كه شناخت، و هر كه مرا نشاخت،(بداند كه)من ابوذر غفاری هستم، من جندب بن جناده ربذی ام.«انّ اللّه اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهيم وآل عمران علی العالمين. ذريّة بعضها من بعض و اللّه سميع عليم»: «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتری داد. دودمانی كه برخی از برخی ديگرند و خداوند شنوا و داناست»(۳۱۳) محمد خالصه نوح است و آل از ابراهيم و سلاله از اسماعيل و عترت هاديه از محمد است كه شرف شريفان آنهاست، قومی كه شايسته فضل و برتری باشند و در ميان ما همانند آسمان پايدار و كعبه پرده دارند، يا همانند قبله نصب شده، يا خورشيد نور دهنده، يا ماه رونده، يا ستارگان هدايتگر، يا درخت زيتونی كه زيتونش نور دهد و كَفَش مبارك باشد. محمد وارث علم آدم و فضايل پيامبران است و علی بن ابی طالب «وصی» محمد و وارث علم اوست. ای امتی كه پس از پيامبرش سرگردان شده! آگاه باشيد، اگر آنكس را كه خدا مقدم داشت، مقدم داشته بوديد، و آنكس را كه خدا واپس داشت، واپس می داشتيد، و ولايت و وراثت را در اهل بيت پيامبرتان تثبيت می كرديد، هر آينه از بالای سر و زير پايتان روزی می خورديد، و ولی خدا نيازمند نمی شد، و هيچ سهمی از فرائض الهی به هدر نمی رفت، و هيچ دو نفری در حكم خدا اختلاف نمی كردند مگر آنكه علمش را از كتاب خدا و سنت پيامبرش در نزد آنها می يافتيد. و اما اكنون كه چنين كرديد، پس وبال كار خود را بچشيد! و ستمگران بزودی در می يابند كه به چه جايگاهی باز می گردند!»

يعقوبی بعد از آن می گويد: «و نيز، به عثمان خبر رسيد كه ابوذر او را سرزنش می كند و تغيير و تبديلهای او در سنتهای رسول خدا و سنتهای ابوبكر و عمر را يادآور می شود. عثمان او را به شام نزد معاويه فرستاد، و او در مسجد می نشست و همان سخنان را بازگو می كرد و مردم پيرامون او جمع می شدند؛ تا آنجا كه اجتماع كنندگان و مستمعانش بسيار شدند و...»

و نيز، يعقوبی پس از آن سخنانی دارد كه فشرده آن چنين است: گويد: «معاويه به عثمان نوشت: «تو با فرستادن ابوذر به اينجا شام را بر ضد خودت تباه كردی!» و عثمان در پاسخش نوشت: «او را بر پالان بی پوشش روانه كن» و ابوذر در حالی به مدينه رسيد كه گوشت رانهايش رفته بود و كار او با عثمان بدانجا كشيد كه او را به «ربذه» تبعيد كرد. كار وليد والی كوفه با «ابن مسعود» نيز بدين گونه شد كه خليفه به مدينه احضارش كرد و دستور داد چنان بر زمينش بكوبند كه بر اثر آن وفات كرد. و همانند آن را با «عمار» نيز انجام داد».(۳۱۴)

فشرده اخبار فتنه ها در اواخر عصر عثمان

خليفه عثمان دست واليان اموی را در تجاوز بر جان و مال مسلمانان باز گذاشت، و هرگاه مسلمانان از ظلم اميران به خليفه شكايت می كردند، بدانها توجه نمی كرد. بدين خاطر بر او شوريدند و در چنين حالی، بنوتيم(= خاندان ابی بكر)به مقابله با عثمان برخاستند و خلافت را برای طلحه می پائيدند و آل زبير نيز برای زبير، و ديگر مسلمانان، يعنی بيشتر انصار و ساير اصحاب رسول خدا مردم را به سوی امام علیعليه‌السلام فرا می خواندند، كه در پايان كار، عثمان به وسيله شورشيان كشته شد و انصار و ديگران او را ياری نكردند. سپس همه مهاجران و انصار پيرامون امام علیعليه‌السلام را گرفتند و با او بيعت كردند. «طلحه و زبير» نيز تسليم نظر همگان شدند و پيشاپيش صحابه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با امامعليه‌السلام بيعت كردند. ولی هنگامی كه امام علیعليه‌السلام به تقسيم يكسان بيت المال پرداخت، نخبگان و طبقه ممتاز و در رأس آنها طلحه و زبير، سر به شورش برداشتند و همراه با «ام المؤمنين عايشه» در مكه جمع شدند و بنی اميه را نيز پيرامون خود گرد آوردند و فرياد خونخواهی عثمان را سر دادند و به سوی بصره رفتند و بر آن چيره شدند و برای جنگ با امام علیعليه‌السلام به تجهيز سپاه پرداختند. امام نيز از مدينه بيرون رفت و در بيرون بصره با آنها روبرو گرديد و ام المؤمنين عايشه سوار بر شتر به فرماندهی آن سپاه برخاست تا با سپاه امامعليه‌السلام جنگيدند و عده ای از آنها كشته و بقيه تسليم شدند كه امامعليه‌السلام آنها را عفو كرد.

اين خلاصه اخبار فتنه های دوران عثمان، بيعت امام علی و جنگ جمل در بصره بود كه مشروح آن را با ذكر مصادر، در كتاب «نقش عايشه» آورده ايم.

مقايسه روايات ساختگی سيف با روايات صحيح و نتيجه آن

سيف چنين روايت كرد كه: «يك نفر يهودی به نام «عبداللّه بن سبا» در زمان عثمان تظاهر به اسلام نمود و از صنعای يمن به مراكز بلاد اسلامی و شهرهای آن مانند: مدينه و شام و كوفه و مصر رفت و به تبليغ عقيده به «رجعت» پرداخت و گفت كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از وفات دوباره باز می گردد و علی «وصیّ» اوست و عثمان غاصب حق اين وصی است و بايد بر او شوريد تا حق را به اهلش باز گرداند. نيكان صحابه رسول خدا مانند: ابوذر و عمّار و حجربن عدی و دهها نفر ديگر كه آنها را سبائيه ناميده به او ايمان آوردند و ابن سبای يهودی به آنان ياد داد كه مردم را به امر به معروف و نهی از منكر فرا بخوانند و درباره عيوب واليان نامه نگاری كنند و مردم را بر آنها بشورانند و آنها چنين كردند. و اينكه عمار، همان گونه كه رسول خدا فرموده بود، خرفت گرديد و ابوذر نيز، چنان شد و سبائيان، صحابه و تابعين، آموزشهای ابن سبا را پذيرفتند و مردم را به سوی مدينه كشاندند و عثمان را در خانه اش كشتند و با علی بيعت كردند و طلحه و زبير و عايشه برای خونخواهی عثمان به بصره رفتند و امام علی نيز از پی آنان برفت و در خارج بصره روبرو شدند و درباره صلح مذاكره كردند و تصميم به صلح گرفتند. كه سبائيان از سوء عاقبت خود ترسيدند و خود را در ميان هر دو سپاه جا زدند و از دو سو به تيراندازی پرداختند و آتش جنگ را در دو لشكر شعله ور و آن را برپا ساختند و هيچ يك از افراد دو سپاه متوجه توطئه آنها نشدند. يعنی سپاهيان و فرماندهان ايشان نفهميدند چه كسانی تيراندازی می كنند! در حالی كه تيراندازان در صفوف آنها بودند!»

سيف گويد: «جنگ جمل اينگونه اتفاق افتاد و با پيروزی امام علی پايان يافت»

سيف اين اخبار را در ميان صدها خبر جعلی و خودساخته ديگر، از راويانی كه خود آنها را آفريده و نام برخی از آنها در روايات گذشته آمده بود، روايت می كند كه ما، در خلال بحثها، به روايات صحيح آن اشاره كرديم.

و روشن است كه دانشمندان پرمايه ای همچون: طبری و ابن اثير و ابن عساكر و ابن كثير و ابن خلدون و ديگران، به خوبی می دانستند كه سيف بن عمر متهم به زندقه است و علمای رجال در اينكه او دروغگو است اتفاق نظر دارند و هيچ يك از آنها او را توثيق نكرده است! بلكه خود آنها نيز، چنانكه ديديم و در كتاب «عبداللّه بن سبا» آورديم، حديث او را تضعيف كرده اند!

همچنين، روايات صحيح اين وقايع بر آنها پوشيده نبوده، آنچه بوده اين است كه آنها يادآوری اين اخبار صحيح را نمی پسنديدند، چنانكه صريحا بدان اعتراف كردند و گفتند: «اين اخبار را، بدان خاطر كه عامّه مردم تاب و توان شنيدن آنها را ندارند، كتمان می كنند». و ای كاش تنها به كتمان اخبار صحيح در اين باره بسنده كرده بودند همانگونه كه با بسياری از اخبار صحيح ديگر چنين كردند و اخبار دروغين را به جای اخبار صحيح روايت نمی كردند و اين اخبار ساختگی را، با علم واطلاع از كذب آنها، به خورد مردم نمی دادند! چون اينها به خوبی می دانستند كه آنچه سيف به عمار و ابوذر و ابن مسعود و حجربن عدی و دهها نفر ديگر از صحابه و تابعين نسبت داده، دروغ و افتراست و آنها هرگز از يك نفر يهودی، كه به فتنه و فساد ميان مسلمانان دستورشان می دهد تا يكديگر را بكشندو ندانند كه چه می كنند، پيروی نكرده اند! و نفرين بر عقولی كه اين

خرافات را باور كند! چگونه باور می كنند كه خليفه عثمان چنانكه سيف پنداشته متوجه اين يهودی و فتنه انگيزی های او نشده؟! و چگونه عمار و ابوذر درباره آنچه كه اين يهودی بدان دعوت می كرد و می گفت: «علی وصیّ رسول اللّه است» از امام علیعليه‌السلام سؤال نكردند؟ و چگونه ربيب امام، محمدين ابی بكر، از درستی پندار اين يهودی از آن حضرت سئوال ننمود؟!

نمی دانم چگونه اين اكاذيب را تصديق می كنند؟! آری، باور ندارم كه اين دانشمندان حديث سيف را باور كنند، نه! آنها به خوبی از كذب و افترا و جعل او آگاهند. من تنها از عامه مردم درشگفتم كه چگونه اين افسانه های خرافی را باور می كنند؟! چون دانشمندانی كه اكاذيب سيف را نشر می دهند از كذب او آگاهند، و تنها بدان خاطر از او می پذيرند كه اين زنديق آنها را با زيور دفاع از صاحبان سلطه، و دفع انتقادات وارد بر آنها، آراسته است؛ همانند آنچه كه درباره انتقادات وارد بر «خالدبن وليد» در قتل «مالك بن نويره» و همبستر شدن وی با همسرش در همان شب، ساخته و پرداخته است و آنچه كه درباره اتهام وارد بر «مغيره بن شعبه» به گاه فرمانداری او در بصره، جعل كرده است، و آنچه كه درباره رفع حدّ شرب خمر از«ابی محجن» ساخته و «سعدبن ابی وقاص» را تبرئه نموده، يا درباره «وليد» و حدّ شرب خمر بر او، انجام داده است!

آری، سيف بن عمر برای جميع اين انتقاداتِ وارد بر آنها و ديگر مشاهير خلافت و حكومت و وابستگانشان، علاج و چاره ساخت و چون چنين كرد، اين دانشمندان بزرگ نيز، به پاس اين خدمت، از اينكه دروغها و تهمتهای او بر نيكان فقير صحابه همانند: ابن مسعود و ابی ذر و عمار را، در پوشش دفاع از گروه اول منتشر سازند، بيمی به دل راه ندادند! چون آنچه برای آنها مهم بود كتمان عيوب خلفا و واليان و وابستگان ايشان از عامه مردم بود، كه با نشر اكاذيب سيف به هدف خود رسيدند. همانگونه كه سيف نيز به هدف خود رسيد و نيكان صحابه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را سخيف و نادان معرفی كرد و اراجيف سست و سبك را، با انگيزه كفر و زندقه، در تاريخ وارد و منتشر ساخت!

و از اين سخن طبری كه در بيان سبب قتل عثمان می گويد: «بسياری از آنها را يادآور نشديم چون عللی داشت كه نبايد يادآور می شديم»،(۳۱۵) چنين برمی آيد كه علتی كه او را به كتمان اخبار صحيح وادار كرده، لزوم كتمان اخبار عيوبِ هيئت حاكمه از عامه مردم بوده است. چنانكه پيش از اين نيز از او نقل كرديم كه گفت: «عامه مردم آن را تحمل نمی كنند!».

و خلاصه سخن اينكه، آنان در اين نوع از كتمان، حديث و سيره رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سيره اهل بيت و اصحاب آن حضرت و اخبار صحيح آنها را تحريف كرده و اخبار جعلی و ساختگی را جايگزين آنها می كنند. همانگونه كه سيف اين كار را با انگيزه زندقه و خرابكاری انجام داد، و اين دانشمندان اين روايات ساختگی را به جای روايات صحيح ترويج می كردند و می دانستند چه می كنند! در اين روايات از سلطه حاكم و وابستگان به خلفا و واليان و اميران دفاع شده است!!! و اين نوع از كتمان در نزد علمای مكتب خلفا اندك نيست.

فشرده بحث انواع كتمان در مكتب خلفا

ديديم كه علمای مكتب خلفا بر كتمان هر روايتی كه هيئت حاكمه صدر اسلام را زير سئوال ببرد، اجماع داشتند و دليل آنها اين بود كه: «ايشان صحابه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند و يادآوری آنچه كه به انتقاد از آنان بيانجامد، صحيح نيست» حال آنكه خود آنان روايات دروغينی را نشر دادند كه حاوی انتقاد و سرزنش نيكان فقير صحابه همچون: عمار و ابوذر و ابن مسعود بود!

و ديديم كه در راه دفاع از حاكمان، گاهی كل يك روايت و خبر را كتمان

كردند، و گاهی برخی از آن را كه حاوی انتقاد و ايراد بود و گاهی آن بخش از روايت را كه به نقد هيئت حاكمه می انجاميد به كلمه ای مبهم و نامفهوم كه چيزی از آن دانسته نشود، مبدل ساختند و گاهی برخی از آنان، خبر و روايت را به گونه ای تحريف كردند كه شخص بردبار نيكوكار، ستمگر بی خرد پنداشته شود و ستمگر جبار، نيكوكار بردبار! يعنی تمام آن را به ضدّ خودمبدل می ساختند و ديگران، برای نشر و توثيق اين روايات تحريف شده ساختگی، بر هم پيشی می گرفتند و آن را، به جای نسخه اصلی، در جامعه اسلامی منتشر می كردند و در برابر آن، روايتی را كه حاوی نقد واشكال بر هيئت حاكمه بود، تضعيف كرده و راوی روايت و مؤلف كتاب را به شدت سرزنش نموده و سخيف و بی خردش می دانستند، و اگر از انجام همه اين كارها ناتوان می شدند، آن روايت و خبر را به گونه ای تأويل و توجيه می كردند كه به نفع سطه حاكم از آب درآيد و انتقاد و اشكال وارد بر آنها، به مدح و ثنای ايشان مبدل گردد!

و هر كه بر اين مسير می رفت، مورد اكرام قرار می گرفت و به مقداری كه بدان ملتزم بود تجليل می شد: راوی پيرو اين روش را توثيق كرده و روايتش را صحيح می گفتند و تأليف مؤلف ملتزم بدان را، به مقدار التزامش بدين روش همگانی، موثق و مصحح معرفی نموده و در نهايت احترام و تجليل، يادشان را گرامی و نامشان را مشهور می ساختند. و بدين خاطر بود كه «سيره ابن هشام» در ميان پيروان مكتب خلفا به «وثاقت» شهره گرديد؛ چون بدانچه كه آنها بر آن اتفاق داشتند، ملتزم بود؛ و «سيره ابن اسحاق» رها شد، چون به روش مورد قبول آنها، ملتزم نبود و آنها نيز، درس و بحث و نسخه برداری از آن را رها كردند تا به نابودی اش انجاميد! در حالی كه ابن هشام، همه آنچه را كه در سيره خود آورده، از سيره ابن اسحاق گرفته و آنچه را كه به تعبير خود او: «مردم ناپسند بوده» از آن حذف كرده است!

و نيز، بدين خاطر بود كه «تاريخ طبری» موثق ترين مصدر تاريخ اسلام گرديد و به اوج شهرت و اعتبار رسيد و مؤلف آن، در مكتب خلفا، «امام المورّخين» لقب گرفت؛ چون با پيروی از روش مذكور، به گسترش روايات سيف پرداخت: رواياتی كه از كذب آنها آگاه بود و می دانست كه با حق و واقع، و با اخبار تاريخی عصر صحابه و خلفای نخستين ناسازگار است. و بعد، ساير علما يكی پس از ديگری به آب و آتش زدند و به نشر آنچه در تاريخ طبری آمده بود پرداختند و مصادر پژوهشی اسلامی را از آن انباشتند و در مقابل آن، اخبار صحيح را رها ساختند تا در جوامع اسلامی فراموش و نابود گرديد!

ونيز، «امام بخاری» در مكتب خلفا، «امام المحدّثين» لقب گرفت و صحيح او پس از كتاب خدا صحيح ترين كتابها شد، و احاديث صحيحی كه در صحيح او يا در صحيح مسلم نيامده بود، ناصحيح و بی اعتبار!

منشأاختلاف در رواياتِ منابع اسلامی

دقت نظر در مباحث گذشته، و بحث هائی كه در بخش «اجتهادات خلفا» در جلد دوم می آيد، ما را از منشأ اختلاف در «رواياتِ منابع اسلامی» آگاه می سازد. چون درمی يابيم كه چگونه برای همراهی و همگامی با سياست چيرگان حاكم به وضع حديث پرداختند و روايات صحيحی را كه مخالف اين سياست بود رها ساختند. و از همين راه، ميزان استوار شناخت حديث ضعيف و قوی را نيز، به دست می آوريم و درمی يابيم كه مثلاً «حديث ضعيف واقعی» در احاديث متعارضی كه در صحيح بخاری، درباره «گريه بر ميت» آمده، حديثی است كه با سياست چيرگان حاكم موافق است؛ سياستی كه از گريه بر ميت نهی می كند و اين نهی را به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت می دهد! و «حديث قوی» حديث مخالف آن است، مانند حديث «ام المؤمنين عايشه» و ديگران كه از جواز گريه بر ميت خبر می دهند و آن را جزئی از سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانند. و نيز، حديث ضعيف، در بين دو حديث متعارض ام المؤمنين عايشه، حديثی است كه درباره واپسين دم حيات رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و كسی كه در كنار او بوده سخن رانده، و می گويد: «چه وقت به او (= علی) وصيت كرد، حال آنكه بر روی سينه من جان داد؟»، و حديث قوی، حديث ديگر اوست كه می گويد: «امام علیعليه‌السلام در واپسين دم حيات رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در كنار او بود». چون حديث اول با خواسته چيرگان حاكم موافق است و حديث دوم با سياست آنها مخالف!

اين ميزانِ استوارِ شناخت حديث قوی از ضعيف در احاديث سنت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سيره صحابه و تابعين، و سيره انبيای پيشين، و احكام اجتهادی خلفا و امثال آن است.