ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23568
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23568 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

ج حديث «سفينه نوح» و «حطّه بنی اسرائيل»

صحابه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: امام علی و ابوذر و ابوسعيد خدری و ابن عباس و انس بن مالك، همگی از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:

«مَثَل اهل بيتی كسفينة نوح من ركبها نجی و من تخلّف عنها غرق»

«مَثَل اهل بيت من مَثَل كشتی نوح است كه هر كس سوار آن شد نجات يافت و هر كس بر جای ماند غرق شد»

«و مَثَل باب حطّة فی بنی اسرائيل»

«و مثل باب حطّه در بنی اسرائيل است»(۳۶۳)

و در تاريخ الخلفای سيوطی (ص ۲۷۰) در شرح حال منصور خليفه عباسی، از مأمون از پدرش هارون و او از مهدی و او از منصور و او از پدرش از جدش از ابن عباس و او از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كند كه فرمود:

«اهل بيت من همانند كشتی نوح اند كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كس بر جای ماند هلاك گرديد»(۳۶۴)

تمام آنچه گذشت، بخشی از نصوص و تصريحات كتاب و سنت بود كه دلالت بر تعيين «ولیّ امر» از سوی خدا و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داشت. در بخش بعد نصوصی ديگر را با عباراتی ديگر يادآور می شويم.

___________________

(۳۳۱) سوره مائده / ۶۷.

(۳۳۲) شواهد التنزيل، تحقيق محمد باقر محمودی، چاپ بيروت ۱۳۹۳ ه، ج ۱ ص ۱۹۲ حديث ۲۴۹. و عبداللّه بن عبداللّه بن احمد معروف به حاكم حسكانی نيشابوری از اعلام قرن پنجم هجری است. شرح حال او در تذكرة الحفاظ، چاپ هند، ج ۴ ص ۳۹۰، و چاپ مصر، ج ۳ ص ۱۲۰۰ در آخر طبقه چهاردهم آمده است.

(۳۳۳) همان، ص ۱۹۱، و نيز مراجعه كنيد: اسباب النزول واحدی و نزول القرآن ابی نعيم، در تفسير اين آيه.

(۳۳۴) همان، ص ۱۹۲ ۱۹۳.

(۳۳۵) همان، ص ۱۹۰. و عبداللّه بن اوفی، علقمه بن خالد اسلمی صحابی، در صلح حديبيه حضور داشت و پس از رسول خداص عمری طولانی كرد و در سال ۸۶ يا ۸۷ هجری وفات كرد و او آخرين فرد صحابه بود كه در كوفه وفات نمود. حديث او را همه صاحبان صحاح روايت كرده اند. شرح حال وی در تقريب التهذيب ج ۱ ص ۴۰۲، و اسد الغابه، ج ۳ ص ۱۲۱، آمده است.

(۳۳۶) اسباب النزول، ص ۱۳۵. در المنثور، ج ۲ ص ۲۹۸. فتح القدير، ج ۲ ص ۵۷، و تفسير نيشابوری، ج ۶ ص ۱۹۴.

(۳۳۷) در المنثور، ج ۲ ص ۲۹۸.

(۳۳۸) مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۰۵ و ۱۶۳ ۱۶۵، كه دنباله اين بحث را نيز از اين صفحات نقل می كنيم.

(۳۳۹) همان، ص ۱۶۲ ۱۶۳ و ۱۶۵، كه برخی عبارات آن از روايات حاكم در ج ۳ ص ۱۰۹ ۱۱۰، و ابن كثير، ج ۵ ص ۲۰۹، ۲۱۳ می باشد. و نيز مراجعه كنيد: شواهد التنزيل، ج ۱ ص ۱۹۲ ۱۹۳، و معجم البلدان، ماده: جحفه، مسند احمد، ج ۴ ص ۲۸۱ و ۳۷۲، و سنن ابن ماجه، باب فضل علیع، كه با عبارات مختلف آن را روايت كرده اند.

(۳۴۰) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۱۸ و ۱۱۹ و ج ۴ ص ۲۸۱ و ۳۶۸ و ۳۷۰ و ۳۷۲، و تاريخ ابن كثير، ج ۵ ص ۲۰۹ و ۲۱۲، و شواهد التنزيل، ج ۱ ص ۱۹۰، با عبارات مختلف.

(۳۴۱) همان منابع، و ابن كثير در ج ۵ ص ۲۰۹ تاريخ خود گويد: راوی گويد: به زيد گفتم: تو اين را از رسول خدا شنيدی؟ او گفت: هيچكس در آنجا نبود مگر آن صحنه را با چشم خود ديد و با گوش خود شنيد. سپس ابن كثير گويد: «شيخ، ما ابوعبداللّه ديلمی گويد: اين حديثی صحيح است».

(۳۴۲) سوره مائده / ۳.

(۳۴۳) همان منابع، با اندكی اختلاف در عبارت.

(۳۴۴) تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۴۳.

(۳۴۵) مسند احمد، ج ۴ ص ۲۸۱، و تاريخ ابن كثير، ج ۵ ص ۲۱۰، كه عبارت: «پس از آن» از ابن كثير است.

(۳۴۶) شواهد التنزيل، ج ۱ ص ۱۵۷ و ۱۵۸.

(۳۴۷) صحيح مسلم، كتاب الحج، حديث ۴۵۱ ۴۵۲. سنن ابوداود، ج ۴ ص ۵۴، و شرح المواهب، ج ۵ ص ۱۰ به نقل از معرفة الصحابه ابی نعيم.

(۳۴۸) رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۸۹، و اسد الغابه، ج ۳ ص ۱۱۴.

(۳۴۹) اصابه، ج ۲ ص ۲۷۴، در شرح حال عبداللّه بن بشر.

(۳۵۰) كنز العمال، ج ۲۰ ص ۴۵. مسند طيالسی، ج ۱ ص ۲۳، و سنن بيهقی، ج ۱۰ ص ۱۴.

(۳۵۱) همان، به نقل از شيخ بن باذان.

(۳۵۲) همان، به نقل از ديلمی.

(۳۵۳) روايت ابن طاووس در «أمان الأخطار» اينچنين است؛ ولی در شرح حال عبداللّه بن بشر در «اصابه»، ج ۲ ص ۲۷۴ شماره ۴۵۶۶، عبارت «روز غدير» وجود ندارد.

(۳۵۴) مسند احمد، ج ۴ ص ۳۷۰، و تاريخ ابن كثير، ج ۵ ص ۲۱۱ و ۲۱۲.

(۳۵۵) مسند احمد، ج ۱ ص ۱۱۸ و ۱۱۹ و ج ۴ ص ۳۷۰. مجمع الزوائد، ج ۵ ص ۱۰۵، و تاريخ ابن كثير، ج ۵ ص ۲۱۰ ۲۱۲.

(۳۵۶) همان.

(۳۵۷) همان.

(۳۵۸) تفسير طبری، ج ۶ ص ۱۸۶، اسباب النزول، ص ۱۳۳ ۱۳۴، شواهد التنزيل، ج ۱ ص ۱۶۱ ۱۶۹، انساب الاشراف، ج ۱ ص ۲۲۵ حديث ۱۵۱، غرائب القرآن نيشابوری در حاشيه تفسير طبری، ج ۶ ص ۱۶۷ ۱۶۸، در المنثور، ج ۲ ص ۲۹۳ ۲۹۴ كه در باب: «النقول فی اسباب النزول» ص ۹۰ ۹۱ نيز پس از ذكر روايات گويد: «اينها شواهدی است كه برخی برخی ديگر را تأييد می كند، و تاريخ ابن كثير، ج ۷ ص ۳۵۷.

(۳۵۹) تفسير طبری، ج ۲۸ ص ۲۷۰.

(۳۶۰) تفسير سيوطی، ج ۶ ص ۲۲۳.

(۳۶۱) تفسير طبری، ج ۲۸ ص ۷۱ به بعد، و تفسير سيوطی، ج ۶ ص ۲۲۶ به بعد، كه ما روايات آنها و روايات ديگر تفاسير و كتابهای سيره را فشرده آورديم.

(۳۶۲) مراجعه كنيد: شواهد التنزيل، ج ۱ ص ۱۴۸ ۱۵۰.

(۳۶۳) مراجعه كنيد: ذخائر العقبی محبّ طبری، ص ۲۰. مستدرك حاكم، ج ۲ ص ۳۴۳ و ج ۳ ص ۱۵۰. حلية الاولياءابی نعيم، ج ۴ ص ۳۰۶. تاريخ بغداد، ج ۱۲ ص ۱۹، مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۸، و تفسير سيوطی، در تفسير آيه ۵۸ بقره:... و قولوا حطّة....

(۳۶۴) ۲ مراجعه كنيد: كنز العمال، چاپ اول، ج ۶ ص ۱۵۳ و ۲۱۶، و صواعق ابن حجر، ص ۷۵، كه آن را از دارقطنی و طبرانی و ابن جرير و احمدبن جنبل و ديگران روايت كرده است.

امامان اهل البيت علی و فرزندان او پيام رسانان پيامبر خدايند

قرآن كريم در تعدادی از آيات، وظيفه پيامبران را تنها تبليغ و پيام رسانی می داند و می فرمايد:

( مَّا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ )

«پيامبر وظيفه ای جز رساندن پيام ندارد».(۳۶۵)

( وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ )

«پيامبر را وظيفه ای جز پيام رسانی آشكار نباشد».(۳۶۶)

( أَنَّمَا عَلَیٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ )

«وظيفه پيامبر ما تنها رساندن آشكار است».(۳۶۷)

و در خطاب به خاتم رسولان نيز می فرمايد:

( فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ )

«وظيفه تو تنها رساندن پيام است».(۳۶۸)

( إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ )

«تو جز رساندن پيام وظيفه ای نداری».(۳۶۹)

تبليغ بر دو گونه است: تبليغ مستقيم و تبليغ غير مستقيم، و نيز، تبليغِ چيزی كه زمان انجامش فرا رسيده، و تبليغی كه وقت انجامش نرسيده، مانند حكم دو گروه مؤمنی كه با هم می جنگند، و وظيفه واجب مسلمانان در برابر حاكم ستمگر. و امّا آنچه كه پيامبر تبليغ می كند نيز، بر دو گونه است:

الف تبليغ لفظ و معنای وحی شده بر پيامبر، كه همان كتاب خداست و در اين امت «قرآن كريم» ناميده شده و خداوند سبحان درباره آن فرموده:

( قُلْ... وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ )

«بگو:...و اين قرآن بر من وحی شده تا شما و كسانی را كه (اين پيام) به آنها می رسد، بيم دهم.».(۳۷۰)

ب تبليغ معانی وحی شده بر پيامبر بدون لفظ خاص، كه پيامبر آن را با زبان و بيان شريف خود تبليغ می كند، مانند: تبليغ مشروح احكام شرع، كه خداوند درباره آن فرموده:

( شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّیٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَیٰ وَعِيسَیٰ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ) «دينی را برای شما تشريع كرد كه به نوح توصيه نمود، و آنچه را كه بر تو وحی كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسی و عيسی سفارش نموديم كه: اين دين را برپا داريد و در آن متفرق و پراكنده نشويد».(۳۷۱)

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامی كه عدد ركعات نماز و اذكار آن را تعيين می فرمود و ساير احكام شرعی را بيان می داشت، يا خبرهای انبيای پيشين و حوادث دورانهای پسين اين دنيا و آن دنيا را گزارش می نمود، در همه اين موارد تنها آنچه را كه با وحی غير قرآنی به او وحی شده بود تبليغ می كرد، وحيی كه خداوند درباره آن فرموده:

( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ ﴿ ۳ ﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَی )

«و هرگز از روی هوای نفس سخن نگوئيد! آنچه می گويد چيزی جز وحيی كه بر او نازل شده نيست».(۳۷۲)

و اينگونه تبليغ در اين امت «حديث شريف نبوی» ناميده می شود.

آيات پيشين وظيفه پيامبر را منحصر در تبليغ وحی دانست و بنابراين، صفت ممتاز پيامبر تبليغ وحی است، و هرگاه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره كسی بگويد: «او از من است» معنايش آن است كه او در امر تبليغ از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همانند اوست؛ و ما اين سخن را بی دليل نمی گوئيم، بلكه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود در بخشی از اين احاديث بدان تصريح فرموده، مانند آنچه كه در داستان تبليغ آيات برائت اتفاق افتاد:

داستان تبليغ آيات برائت

اين داستان در سنن ترمذی، تفسير طبری، خصائص نسائی، مستدرك حاكم و ديگر كتب از: «أنس، ابن عباس، سعدبن ابی وقاص، عبداللّه بن عمر، ابوسعيد خدری، عمربن ميمون، علی بن ابی طالب و ابوبكر» روايت شده، كه ما در اينجا فشرده روايت امام علیعليه‌السلام در مسند احمد را برگزيده ايم. گويد:

«پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابوبكر را فراخواند و او را با آيات برائت به سوی مكيّان فرستاد

كه: «هيچ مشركی از اين سال به بعد حج نمی گزارد، و هيچ برهنه ای خانه خدا را طواف نمی كند، و هيچ كس جز انسان مسلمان داخل بهشت نمی شود، و هر كس كه ميان او و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيمان زمان بندی شده ای وجود دارد، تا پايان آن مهلت دارد، و خدا و رسول خدا از مشركان بيزارند!»

گويد: «ابوبكر با پيام رهسپار مكه گرديد و پيامبر پس از سه روز به علی فرمود: «خود را به او برسان و ابوبكر را به نزد من بازگردان و آن پيام را خودت بر آنها بخوان!»

گويد: «علی چنان كرد و ابوبكر به نزد رسول خدابازگشت و گريست و گفت: «يا رسول اللّه! چيزی درباره من اتفاق افتاده؟» فرمود: «چيزی جز خير درباره تو اتفاق نيفتاده، ولی من مأمور شده ام كه اين پيام را جز خودم يا مردی از خودم تبليغ نكند»(۳۷۳)

و در روايت عبداللّه بن عمر گويد: «ولی به من گفته شد: «هيچ كس از سوی تو تبليغ نمی كند مگر خودت يا مردی از خودت»(۳۷۴)

و در روايت ابوسعيد خدری گويد: «هيچ كس از سوی من تبليغ نمی كند جز خودم يا مردی از خودم»(۳۷۵)

قرائن حال و مقال در اين مقام دلالت بر آن دارد كه مراد از تبليغ در اين روايات و امثال آنها، تبليغ و رساندن احكامی است كه خداوند برای اولين بار بر پيامبر خود وحی فرموده است، و اين امری است كه جز رسول خدا يا مردی از رسول خدا به انجام آن نپردازد و مقابل اين تبليغ، تبليغ مكلّفان به اين احكام است كه پس از دريافت آن از رسول خدا يا مردی از رسول خدا، اجازه تبليغ آن را می يابند و به ديگرانش می رسانند و جواز اينگونه تبليغ و رجحان آن فراگير و گسترده است و تا ابدالدهر، با هر كس كه اين احكام به او برسد، همراه خواهد بود، و بديهی است كه مراد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اينكه فرموده: «هيچ كس از سوی من تبليغ نمی كند جز خودم يا مردی از خودم»، تبليغ نوع اول بوده است.

و نيز، «حديث منزلت»، كلمه «منّی»: «از من است» را كه در احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده، چنين تفسير می كند: «علی برای پيامبر به منزله هارون برای موسی بود».

در صحيح بخاری، صحيح مسلم، مسند طيالسی، مسند احمد، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه و ديگر كتب روايت كنند كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علی بن ابی طالب فرمود: «تو برای من به منزله هارون برای موسايی جز آنكه پس از من پيامبری نخواهد بود».(۳۷۶)

و در روايت ابن سعد در طبقات، «براءبن عازب و زيدبن ارقم» گويند: «هنگامی كه پيامبر به غزوه «جيش العسرة» يعنی تبوك می رفت، به علی بن ابی طالب فرمود: «چاره ای نيست، يا بايد من بمانم يا تو بمانی!» و هنگامی كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای رفتن به جنگ تبوك از او جدا شد، گروهی از مردم گفتند: «پيامبر چون خوش نداشت علی را با خود ببرد او را بر جای خود گذارد!»

اين سخن به گوش علی رسيد و به دنبال رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت تا به او رسيد و پيامبر به او فرمود: «يا علی! چه شده كه به اينجا آمده ای؟» گفت: «يا رسول اللّه! چيزی نشده جز آنكه شنيدم گروهی پنداشته اند كه چون شما خوش نداشتيد با شما باشم مرا بر جای خود گذاشته ايد!» رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبسم نمود و فرمود: «يا علی! آيا خشنود نيستی كه برای من همانند هارون برای موسی باشی، جز آنكه تو پيامبر نيستی؟» علی گفت: «چرا يا رسول اللّه!» فرمود: «اين بدان خاطر است».(۳۷۷)

برخی از عبارات اين حديث، پيش از اين در باب: «كسانی كه پيامبر به گاه جنگ، آنها را در مدينه به جای خود نهاد» آمده است.