ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23573
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23573 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

مراد از كلمه «منّی» در احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

مراد از كلمه «مِنّی» در حديث: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی» از راه ديگری نيز روشن می گردد و آن اينكه، هارون در نبوت شريك موسی و در تبليغ وزير او بود، و علی برای خاتم انبياء به منزله هارون برای موسی به استثناء نبوت بود. يعنی وزارت در تبليغ وحی را بر عهده داشت.

همچنين رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مراد از كلمه «منّی» را در حديث روز عرفاتِ حجة الوداع بيان نموده، آنجا كه فرمود: «علی از من است و من از علی هستم، و وظيفه مرا كسی جز خودم يا علی به انجام نرساند»(۳۷۸)

بنابراين، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كلمه «مِنّی» را در اين احاديث آشكارا تفسير نموده و تصريح فرموده كه مراد از آن اين است كه او (= امام علیعليه‌السلام ) در تبليغ مستقيم و بی واسطه احكام الهی به مكلّفان، همانند و همتای رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. و از

اين تعبير روشن و آشكار، معنای كلمه «منّی» بدون تفسير نيز، كه در ديگر احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق امام علیعليه‌السلام آمده روشن و آشكار می گردد. مانند آنچه در روايت «بريره» و داستان شكايت او آمده بود و پيامبر به وی فرمود: «از علی عيبجوئی مكن كه او از من است و...»(۳۷۹)

و روايت «عمران بن حصين» كه پيامبر به او فرمود: «علی از من است...»(۳۸۰)

مراد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همه اين روايات اين است كه علی و امامان اوعليه‌السلام، از رسول اللّه اند و وظيفه آنان در حمل بار سنگين تبليغ مستقيم و بی واسطه احكام الهی به مكلفان، از نوع وظيفه رسول خداست. بنابراين، آنها از اويند و او از آنهاست: در تبليغ مشتركند و در گرفتن احكام مختلف، يعنی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم احكامی را كه از سوی خدا تبليغ می نمايد، از طريق وحی دريافت می كند و آنها از طريق رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می گيرند و از سوی او به امت می رسانند و خدا و رسول نيز آنها را در حمل اين بار سنگين ياری كرده اند. همانگونه كه خداوند در «آيت تطهير» خبر داده و ايشان را از رجس و پليدی مصون داشته و پاك و پاكيزه شان كرده است، و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز، از آنچه كه خداوند بر او وحی فرموده، امام علیعليه‌السلام را به نحو خاصی برخوردار ساخته و امامانعليه‌السلام نيز، يكی پس از ديگری، آن را از پدر خود به ارث برده اند. چنانكه در روايات آينده بدان تصريح شده است:

علی عليه‌السلام حامل علوم رسول خدا صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در تفسير رازی و كنز العمال روايت كنند كه علیعليه‌السلام فرمود: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

هزار باب از علم به من آموخت كه از هر باب آن هزار باب به رويم گشوده شد»(۳۸۱)

و در تفسير طبری، طبقات ابن سعد، تهذيب التهذيب، كنز العمال و فتح الباری از «ابوطفيل» روايت كنند كه گفت: «شاهد بودم كه علی سخن می راند و می گفت: «از من بپرسيد، كه به خدا سوگند اگر درباره آنچه كه تا روز قيامت به وجود می آيد از من سؤال كنيد، شما را از آن آگاه می سازم! از كتاب خدا از من بپرسيد، كه به خدا سوگند هيچ آيه ای نيست مگر آنكه می دانم در شب نازل شده يا در روز، در دشت فرود آمده يا در كوه...»(۳۸۲)

و به خاطر اين ويژگيهاست كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنابر روايت جابربن عبداللّه در حق او فرموده: «من شهر علمم و علی دروازه آن! پس كسی كه خواهان ورود به اين شهر است، بايد از اين دروازه وارد شود!»(۳۸۳)

و در روايت ديگری: «كسی كه خواهان علم است، بايد از اين دروازه بيايد».(۳۸۴)

و در روايت ديگری گويد: «شنيدم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «حديبيه» در حالی كه دست علی را گرفته بود می فرمود: «اين امير نيكوكاران و كشنده بدكاران است. هر كس ياريش كند پيروز است و هر كس ياريش نكند خوار گردد اين را با صدای بلند می فرمود من شهر علمم و علی دروازه آن! پس، هر كه خواهان ورود به اين خانه است، بايد از اين در بيايد»(۳۸۵)

و در روايت «ابن عباس» چنين است: «من شهر علمم و علی دروازه آن!پس هر كه خواهان ورود به اين شهر است، بايد از دروازه آن وارد شود»(۳۸۶)

و در روايت «امام علیعليه‌السلام » چنين است كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من خانه علمم و علی درِ آن»(۳۸۷)

و نيز، بنابر روايت ابن عباس، در حق او فرموده: «من شهر حكمتم و علی دروازه آن! پس كسی كه خواهان حكمت است، بايد از اين دروازه وارد شود»(۳۸۸)

و در روايت «امام علیعليه‌السلام » است كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من خانه حكمتم و علی درِ آن است»(۳۸۹)

و در روايت «ابی ذر» در حق او فرموده: «علی دروازه علم من است و پس از من بيان كننده محتوای رسالت من برای امتم خواهد بود...»(۳۹۰) و در روايت «أنس بن مالك» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود: «تو پس از من، هر چه را كه امتم درباره آن اختلاف كنند، تبيين و روشن خواهی كرد» حاكم گويد: «اين حديث بنابر شرط شيخين(= بخاری و مسلم)حديثی صحيح است»(۳۹۱)

و در روايت ديگری به او فرمود: «تو پس از من پيامم را به آنها می رسانی و صدايم را به آنها می شنوانی و هر چه را كه درباره آن اختلاف كنند تبيين و روشن خواهی كرد»(۳۹۲) .

آری، خداوند متعال برای خاتم انبياءصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زمينه لازم را فراهم آورد و او و پسرعمويش علیعليه‌السلام را در يك خانه گرد هم آورد تا آن حضرت وی را از كودكی تا بزرگسالی پرورش دهد و از صافی علوم نبوت بهره مندش سازد. همانگونه كه حاكم در مستدرك روايت كرده و گويد:

«يكی از نعمتها و الطاف خاص خدا بر علی بن ابی طالب آن بود كه چون قريش به شدت در تنگنا قرار گرفتند و ابوطالب بسيار عيالمند بود، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عمويش عباس كه از توانمندان بنی هاشم بود فرمود: «ای ابافضل! چنانكه می بينی مردم در تنگنا افتاده اند و برادرت ابوطالب عيالمند است؛ ما را به خانه او ببر تا از بار او بكاهيم: يكی از پسرانش را من و يكی را تو كفالت نمائيم» عباس پذيرفت و رفتند و به ابوطالب گفتند: «ما می خواهيم تا زمانی كه مردم از تنگنا برون نشده اند، از مخارج تو بكاهيم» ابوطالب گفت: «عقيل را برای من بگذاريد و هرچه خواهيد بكنيد» رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را گرفت و همراه خود ساخت و عباس جعفر را؛ و علیعليه‌السلام همواره با پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود تا آنگاه كه خدا نبوتش بخشيد و او تصديقش نمود؛ و جعفر نيز، همواره با عباس بود تا آنگاه كه اسلام آورد و از او بی نياز شد»(۳۹۳)

و از «زيدبن علی بن الحسين» از پدرش از جدش روايت شده كه فرمود: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با عموهای خود، عباس و حمزه وارد خانه ابوطالب شدند و در حالی كه علی و جعفر و عقيل در زمينی مشغول به كار بودند، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دو عموی خود فرمود: «هريك از اينها را كه می خواهيد انتخاب كنيد» يكی از آنها گفت: «من جعفر را انتخاب كردم» و ديگری گفت: «من عقيل را برگزيدم» و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من شما را مخيّر كردم و شما انتخاب كرديد، خداوند

نيز، علی را برای من انتخاب فرمود».(۳۹۴)

و شخص امام علیعليه‌السلام در نهج البلاغه از اين واقعه خبر داده و فرموده:

«و شما از خويشاوندی نزديك من با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و منزلت ويژه ای كه نزد او داشتم به خوبی آگاهيد: مرا در كودكی به آغوش می كشيد و به سينه می چسبانيد و در بستر خويش می خوابانيد و جسمم را به جسم خود می سائيد و بوی خوشش را به من می بويانيد و غذا را جويده و به من می خورانيد و هيچگاه دروغی از من نشنيد و خطائی از من نديد. و خدای سبحان آن حضرت را از پسِ شيرخوارگی با بزرگترين فرشته از فرشتگانش قرين و همراه ساخت تا شبانه روزش را با مكارم و محاسن اخلاق عالم سپری سازد، و من او را همانند بچه شترِ در پی مادر، پيروی می كردم و او در هر روز، لوايی از اخلاقش را برای من می افراشت و به من می فرمود تا به او اقتدا نمايم. همه ساله مدتی در «حراء» معتكف می شد و جز من كسی او را نمی ديد و در آن روزگار هيچ خانواده ای بر اساس اسلام تشكيل نشده بود مگر خانواده رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خديجه و من كه سومين آنها بودم. نور وحی را می ديدم و نسيم نبوت را می بوئيدم. به هنگام نزول وحی بر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، ناله حزين شيطان را شنيدم و گفتم: «يا رسول اللّه! اين ناله حزين چيست؟» فرمود: «اين شيطان است كه از عبادت شدن خود مأيوس شده، و تو آنچه را كه من می شنوم می شنوی، و آنچه را كه می بينم می بينی، جز آنكه تو نبی نيستی، و لكن وزيری و بر خيری.

من همراه آن حضرتصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم كه گروهی از قريش آمدند و به او گفتند: «ای محمد! تو امر عظيمی را ادعا كرده ای، امری كه پدران و هيچ يك از افراد خاندانت آن را ادعا نكرده اند! ما اكنون چيزی را از تو خواهانيم كه اگر اجابتمان كردی و آن را به ما نشان دادی، باور می كنيم كه تو نبیّ و رسولی؛ و اگر انجام ندادی، در می يابيم كه تو ساحر و كذابی!» و آن حضرتصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «چه می خواهيد؟» گفتند: «اين درخت را به سوی ما فرابخوان تا از ريشه برآيد و فراروی تو بايستد!» فرمود: «همانا خداوند بر هر كاری تواناست. حال اگر خدا برای شما چنان كند آيا ايمان می آوريد و به حق گواهی می دهيد؟» گفتند: «آری» فرمود: «من به زودی آنچه را كه می خواهيد به شما نشان می دهم و من می دانم كه شما به راه خير باز نمی گرديد، و در ميان شما كسی است كه در «قَليب»(۳۹۵) می افتد و كسی است كه(جنگ)احزاب را ترتيب می دهد!» سپس فرمود: «ای درخت! اگر به خدا و روز قيامت ايمان داری و می دانی كه من رسول خدا هستم، از ريشه برون آی تا به اذن خدا فراروی من قرار بگيری!» و سوگند به آنكه او را به حق مبعوث كرد، از ريشه برون شد و با غرشی شديد و آهنگی به سان بال زدن پرندگان، دامن كشان به پيش آمد و فروتنانه فرا روی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايستاد و شاخه های بلندش را بر فراز آن حضرت بگسترد و آن قوم كه چنين ديدند، خودخواهانه و متكبرانه گفتند: «فرمانش بده تا نيمی از آن به سوی تو آيد و نيم ديگرش بر جای بماند!» آنحضرت فرمانش داد و نيمی از آن با شگفتی و غرش رعدآسا پيش آمد و نزديك بود به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پيچد كه آنها با كفر و سركشی گفتند: «اين نيمه را فرمان بده تا بازگردد و به نيمه ديگر بپيوندد و آنگونه كه بود بگردد» و آن حضرتصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمانش داد و آن درخت بازگشت، و من گفتم: «لا إله الاّ اللّه! ای رسول خدا! من اولين مؤمن به تو خواهم بود و اولين كسی كه اقرار می كند: «اين درخت هرچه كرد به فرمان خدای متعال بود تا نبوتت را تصديق و دعوتت را بزرگ بدارد!» و آن قوم همگی گفتند: «بلكه ساحری كذّاب با سحری شگفت آور و تردست است! و آيا كسی جز اين تو را تصديق می كند؟!» مرا می گفتند».(۳۹۶)

آری، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدين گونه امامعليه‌السلام را از كودكی در كنف حمايت خويش نگه داشت و هر روزه از اخلاق خود برای او لوائی نو برافراشت و فرمانش داد تا به او اقتدا نمايد و در بزرگی به تدريج علمش بخشيد و به نجوای با خويشش بركشيد.

در سنن ترمذی و ديگر كتب از جابر روايت كنند كه گفت: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نبرد طائف علی را خواست و با او به نجوا پرداخت. مردم گفتند: «نجوای او با پسرعمويش به درازا كشيد!» و رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من با او نجوا نكردم، بلكه خدا با او نجوا كرد».(۳۹۷)

و در روايت ديگری گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نبرد طائف علی را فرا خواند و مدتی دراز با او به نجوا پرداخت و برخی از صحابه گفتند:...»(۳۹۸)

و در روايت «جندب بن ناحيه» يا «ناحيه بن جندب» گويد: «غزوه طائف كه آغاز شد، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخاست و مدتی با علیعليه‌السلام به نجوا پرداخت و ابوبكر گفت: «يا رسول اللّه! نجوای امروز شما با علی به درازا كشيد!» فرمود: «من نبودم كه با او نجوا كردم، بلكه خدا با او نجوا كرد».(۳۹۹)

و امام علیعليه‌السلام در گرفتن علوم از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيار حريص و آزمند بود؛ به گونه ای كه وقتی اين آيه نازل شد( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ )

«ای اهل ايمان! هرگاه كه خواستيد با پيامبر نجوا كنيد، پيش از نجوای خود صدقه ای بدهيد»(۴۰۰)

طبری گويد: «اصحاب رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از نجوای با آن حضرت نهی شدند مگر آنكه صدقه دهند، و پس از آن هيچكس، جز علی بن ابی طالب، با او نجوا نكرد!»(۴۰۱)

و در اسباب النزول واحدی و ديگر كتب از امام علیعليه‌السلام روايت كنند كه فرمود: «من يك دينار(طلا)داشتم كه آن را فروختم و هر بار كه برای نجوای با رسول خدا رفتم درهمی صدقه دادم تا تمام شد».(۴۰۲)

و در روايتی ديگر فرمود: «من يك دينار(طلا)داشتم كه آن را به ده دِرهم(نقره)بدل كردم و هر بار كه به نزد پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتم...»(۴۰۳)

و زمحشری در تفسير آيه مذكور روايت كند كه: «او آن ده درهم را برای ده جمله ای كه از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سئوال كرد، صدقه داد».

و در روايت ديگری است كه امام علیعليه‌السلام فرمود: «در كتاب خدا آيتی است كه پيش از من كسی بدان عمل نكرده و پس از من نيز كسی بدان عمل نخواهد كرد: آيت نجوا:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ...) كه من يك دينار داشتم و... سپس حكم اين آيه نسخ گرديد و ديگر كسی بدان عمل نكرد و اين آيه نازل گرديد:( أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ... ) : «آيا ترسيديد كه پيش از نجوای خود صدقاتی بپردازيد؟...»(۴۰۴)

آری، امام علیعليه‌السلام با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اينچنين بود و تا واپسين دم حياتِ آن حضرت نيز از او جدا نشد. عايشه گويد:

«رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه به حال احتضار رسيد فرمود: «حبيبم را نزد من بخوانيد». ابوبكر را فراخواندند و چون به او نگاه كرد، سر بر بالين نهاد و دوباره فرمود: «حبيبم را نزد من بخوانيد». عمر را فراخواندند و چون او را ديد، سر بر بالين نهاد و سپس فرمود: «حبيبم را نزد من بخوانيد». علی را فراخواندند و چون او را ديد به درون رو انداز خويشش كشيد و پيوسته به سينه اش چسبانيد تا جان به جان آفرين تسليم كرد و دستش بر(دوش)او بود».(۴۰۵)

و از «ابن عباس» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنگين شد و در حالی كه عايشه و حفصه نزد او بودند، علی وارد شد و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ديدن او سر خود را برداشت و فرمود: «نزديك من شو! نزديك من شو!» و به او تكيه كرد و پيوسته چنين بود تا رحلت فرمود».(۴۰۶)

و از «امّ سلمه» گويد: «سوگند بدانكه بدو سوگند می خورم، علی در عهد و وصيت و وفا نزديكترين مردم به رسول خداست. بامدادی به عيادت آن حضرت رفتيم و ديديم كه می فرمايد: «علی آمد؟ علی آمد؟» و آن را تكرار می فرمود. فاطمه گفت: «گويا خود شما او را به دنبال كاری فرستاديد» گويد: پس از آن علی آمد و من كه فهميدم با او كاری دارد، از خانه بيرون رفتيم و نزديك در نشستيم و من كه از همه به در نزديكتر بودم ديدم رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوی او خم شد و به رازگوئی و نجوا با علی پرداخت و در همان روز از دنيا رحلت فرمود. پس، علی در عهد و وصيت و وفا نزديكترين مردم به رسول خداست». حاكم گويد: اين حديثی صحيح الإسناد است.(۴۰۷)

و از «ابن عباس» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«هر كه دوستدار آن است كه چون من زندگی كند و چون من بميرد و در باغستان برينی كه پروردگارم آن را غرس فرموده سكنی گزيند، بايد پس از من دوستدار علی باشد و دوستدار او را دوست بدارد و به امامان پس از من اقتدا نمايد، كه آنها عترت منند و از سرشت من به وجود آمده اند و فهم و علم داده شده اند، و وای بر كسانی از امت من كه فضل و برتری آنان را تكذيب كرده و پيوند مرا با آنها قطع نمايند. خداوند شفاعت مرا بدانها نرساند!».(۴۰۸)

تا اينجا آنچه را كه درباره «وصّی» نخستين رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده بود، يادآور شديم. در بحث بعد آنچه را كه درباره ساير اوصيای پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده، بيان می داريم.

امام حسن و امام حسينعليه‌السلام از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو سبط او هستند در بحث پيشين بخشی از آنچه را كه در حق امام علیعليه‌السلام آمده بود يادآور شديم. در بحث بعد، آنچه را كه در حق «امام حسن و امام حسينعليه‌السلام »، نوادگان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، از آن حضرت روايت شده می آوريم؛ از جمله كلمه «مِنّی» كه معنای آن را در بحث گذشته دانستيم.

در مسند احمد از «مقدام بن معدی كرب» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسن را در دامان خود نهاد و فرمود: «هذا منّی»: «اين از من است».(۴۰۹)

و از «براءبن عازب» گويد: «پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حسن يا حسين فرمود: «اين از من است».(۴۱۰)

و بخاری، ترمذی، ابن ماجه، احمد و حاكم از «يعلی بن مرّه» گويد: پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «حُسَين مِنّی و اَنَا مِن حُسَين، أحَبّ اللّه مَن أحَبّ حُسينا، حُسَين سِبْط مِن الأسْباط»: «حسين از من است و من از حسينم. خداوند دوستدار حسين را دوست

دارد. حسين سبطی از «اسباط» است».(۴۱۱)

و در روايتی ديگر گويد: «حسن و حسين دو سبط از «اسباط»اند».(۴۱۲)

و از «ابورمثه» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «حسين از من است و من از اويم، او سبطی از «اسباط» است».(۴۱۳)

و از «براءبن عازب» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «حسين از من است و من از اويم. خداوند دوستدارش را دوست دارد. حسن و حسين دو سبط از «اسباط»اند».(۴۱۴)

كلمه «مِنّی» كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق امام حسن و امام حسينعليه‌السلام فرموده، همان كلمه ای است كه در حق پدر آنها فرمود، و مراد از آن اين است كه آنهادر مقام تبليغ احكام الهی، همانند پيامبرخداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند.

و اينكه آن حضرت در حق آن دو فرمود: «انّهما سِبطانِ مِن الأسباط» معنايش آن نيست كه آنها نيز بمانند ديگر نوادگان بشر، تنها دو نوه او هستند، كه اين سختی بيهوده است و حاشا كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين بگويد؛ بلكه «الف و لام» در كلمه «الأسباط» برای عهد ذهنی و اشاره به «اسباط» ی است كه در آيات قرآن آمده است. مانند( قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَیٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَیٰ وَعِيسَیٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ بگوئيد: به خدا ايمان آورديم، و به آنچه كه بر ما نازل شده، و آنچه كه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و «اسباط» نازل شده، و آنچه كه به موسی و عيسی و ديگر پيامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ميان هيچ يك از آنان فرق نمی گذاريم و ما تسليم او هستيم».(۴۱۵)

و مانند( أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَیٰ... ) : «يا آنكه می گوئيد: «ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و «اسباط» يهودی يا نصرانی بودند؟...»(۴۱۶)

و مانند( قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَیٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ... ) : «بگو: به خدا ايمان آورديم، و به آنچه كه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و «اسباط» نازل گرديده...»(۴۱۷)

و مانند:( إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَیٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَیٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَیٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا... ) : «ما به تو وحی فرستاديم، همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحی كرديم، و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و «اسباط» و عيسی و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحی نموديم...»(۴۱۸)

بنابراين، «الف و لام» كلمه «الأسباط» كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق «امام حسن و امام حسينعليه‌السلام » فرموده، «الف و لام» ی است كه مسلمانان از اين آيات در ذهن و ياد خود داشته اند، و آنچه كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق آنها فرموده، همانند آنی است كه در حق پدرشان فرموده كه: «او برای رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همانند هارون برای موسی است» و منزلت هارون نسبت به موسیعليه‌السلام را خداوند سبحان از قول موسی چنين شرح داده است:

( قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿ ۲۵ ﴾ وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿ ۲۶ ﴾ وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي ﴿ ۲۷ ﴾ يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿ ۲۸ ﴾ وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي ﴿ ۲۹ ﴾ هَارُونَ أَخِي ﴿ ۳۰ ﴾ اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي ﴿ ۳۱ ﴾ وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي. كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا ﴿ ۳۳ ﴾ وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا ﴿ ۳۴ ﴾ إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا ﴿ ۳۵ ﴾ قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَیٰ )

«موسی گفت:... و وزيری از خاندانم برای من قرار ده. هارون برادرم را. پشتم را بدو محكم كن. و او را در كارم شريك ساز. تا تو را بسيار تسبيح گوئيم. و تو را بسيار ياد كنيم. كه تو به حال ما آگاه بودی. فرمود: «ای موسی! آنچه را كه خواستی به تو داده شد...».(۴۱۹)

و نيز فرموده:( وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ. قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ... ) : «و برادرم هارون زبانش از من گوياتر است، او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و تصديقم نمايد، من می ترسم تكذيبم كنند. فرمود: «بزودی بازوانت را به وسيله برادرت محكم می كنيم...»(۴۲۰)

و نيز فرموده( وَقَالَ مُوسَیٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ... ) : «و موسی به برادرش هارون گفت: «جانشين من در ميان قومم باش و اصلاح كن و از راه مفسدان پيروی مكن...»(۴۲۱)

و فرموده( وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَی الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا ): «و ما به موسی آن كتاب را داديم و برادرش هارون را وزير او ساختيم»(۴۲۲)

و فرموده( ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَیٰ وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ) : «سپس موسی و برادرش هارون را فرستاديم، با آيات خود و دليلی روشن».(۴۲۳)

خداوند سبحان در اين آيات، هارون را ياور موسی و وزير و شريك او در نبوت قرار داده است و موسی او را جانشين خود در ميان قوم خويش؛ و چون خاتم انبياءصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با صراحت فرموده كه «علی برای او به منزله هارون برای موسی است» و تنها نبوت را از آن استثناء فرموده، مقام ياوری و وزارت و مشاركت در تبليغ همزمان با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، و جانشينی و حمل بار تبليغ پس از آن حضرت، برای امام علیعليه‌السلام ثابت و باقی مانده است. همچنين برای دو فرزندش «حسن و حسينعليه‌السلام » كه در اين امت به منزله «أسباط»اند و هر چه كه برای آنها بوده برای اينان نيز ثابت است، مگر مقام نبوت كه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيامبری نخواهد بود، ولی مسئوليت تبليغ احكام اسلامی از سوی خدای سبحان بر دوش آنها باقی است.

آنچه گذشت بخشی از احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق «اوصيای» سه گانه نخستين يعنی: «امام علی و امام حسن و امام حسينعليه‌السلام »بود. در بحث بعد، بخشی از آنچه را كه در حق آخرين «وصی» رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در «سنت نبوی» آمده، يادآور می شويم:

بشارات رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ظهور مهدیعليه‌السلام در آخر الزمان مهدیعليه‌السلام همنام رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

در سنن ترمذی، سنن ابوداود و ديگر كتب از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كنند كه فرمود: «دنيا پايان نگيرد تا مردی از اهل بيتم، كه همنام من است، حاكم عرب گردد!»(۴۲۴)

و در مستدرك حاكم، مسند احمد، و ديگر كتب از «ابوسعيد خدری» گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «قيامت برپا نگردد تا زمين از ظلم و ستم و دشمنی انباشته گردد؛ سپس فردی از اهل بيتم قيام كند و آن را از عدل و داد پر نمايد، همانگونه كه از ظلم و ستم انباشته شده بود».(۴۲۵)

مهدی از اهل البيت عليه‌السلام است

در سنن ابن ماجه در ابواب جهاد، از «ابوهريره» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اگر از دنيا جز يك روز باقی نباشد، خدای عزّوجل آن روز را دراز گرداند تا مردی از اهل بيتم به حكومت رسد و ارتفاعات ديلم و قسطنطنيه را در اختيار بگيرد».

و نيز، در ابواب فتن همان كتاب، باب خروج مهدی، و در مسند احمد و ديگر كتب از «امام علیعليه‌السلام » گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «مهدی از ما اهل البيت است و خداوند او را در يك شب آماده قيام می سازد».(۴۲۶)

و در مستدرك حاكم از «ابوسعيد خدری» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «مهدی از ما اهل البيت است: كشيده بينی، فرازين چهره و پيشانی نورانی، كه زمين را از عدل و داد انباشته گرداند، همانگونه كه از ظلم و ستم انبوهی گرفته بود و...»(۴۲۷)

مهدی از فرزندان فاطمهعليه‌السلام است

در سنن ابوداود از «ام سلمه» گويد: «شنيدم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمود: «مهدی از عترت من است؛ از فرزندان فاطمه».(۴۲۸)

و در كنز العمال از «علیعليه‌السلام » گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «مهدی مردی از ماست؛ از فرزندان فاطمه»(۴۲۹)

مهدی از فرزندان حسينعليه‌السلام است

در ذخائر العقبی از «ابوايّوب انصاری» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «مهدی اين امت از اين دو يعنی حسن و حسين زاده می شود».(۴۳۰)

و نيز، در ذخائر العقبی از «حذيفه» گويد: «پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اگر از دنيا جز يك روز باقی نماند، آن روز دراز گردد تا خداوند مردی از فرزندانم را كه همنام من است برانگيزد». سلمان گفت: «از كدام فرزندانت يا رسول اللّه؟» فرمود: از اين فرزندم» و با دست خود بر حسينعليه‌السلام زد».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در احاديث خود، بيش از ساير امامان، بر امامتِ امام اول «علی بن ابی طالبعليه‌السلام » و بر بشارت آخرين آنها «مهدیعليه‌السلام » تاكيد فرموده است، و بر اينكه تعداد آنها دوازده نفر است؛ زيرا اگر اولين و آخرين و تعداد آنها ثابت باشد، كوچكترين ترديدی در مصاديق امامان دوازده گانه ای كه اولينشان امام علی و آخرينشان امام مهدیعليه‌السلام است باقی نمی ماند.

نصوصی بر امامت ائمه اهل البيتعليه‌السلام ۱ حديث ثقلين

الف در حجة الوداع:

ترمذی از «جابر» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ديدم كه سوار بر ناقه قصوای خويش خطبه می خواند و می فرمود: «ای مردم! من در ميان شما چيزی را بر جای گذاردم كه اگر آن را بگيريد هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را».

ترمذی گويد: «در اين باره از «ابوسعيد و زيدبن ارقم و حذيفه بن اسيد» نيز رواياتی رسيده است».(۴۳۱)