ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23570
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23570 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

ب در غدير خم:

در صحيح مسلم، مسند احمد، سنن دارمی، سنن بيهقی و ديگر كتب از «زيدبن ارقم» گويد: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منطقه ای ميان مكه و مدينه به نام «خُم»

برخاست و خطبه خواند... سپس فرمود: «ای مردم! بدانيد كه من نيز يك بشرم و نزديك است كه فرستاده پروردگارم بيايد و دعوتش را اجابت نمايم. من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جای می گذارم: اولين آنها كتاب خداست كه حاوی هدايت و نور است. پس، كتاب خدا را بگيريد و بدان تمسك بجوئيد... و اهل بيتم را...»(۴۳۲)

و در سنن ترمذی و مسند احمد، فرمود: «من در ميان شما چيزی را برجای می گذارم كه اگر بدان تمسّك بجوئيد، پس از من هرگز گمراه نشويد؛ يكی از آنها بزرگتر از ديگری است: كتاب خدا، ريسمانی كشيده از آسمان به زمين، و عترتم، اهل بيتم را، كه اين دو از هم جدا نشوند تا در سر آن حوض بر من وارد شوند. پس، بنگريد كه بعد از من با آن دو چه می كنيد».(۴۳۳)

و در مستدرك حاكم، فرمود: «گوئی كه دعوت شده و پاسخ گفته ام! من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جای گذاشتم؛ يكی از آنها بزرگتر از ديگری است: كتاب خدا و عترتم را. پس بنگريد كه بعد از من با آن دو چه می كنيد، كه اين دو از هم جدا نشوند تا در سر آن حوض بر من وارد شوند...».(۴۳۴)

و در روايت ديگری است كه فرمود: «ای مردم! من دو چيز را در ميان شما می گذارم كه اگر آنها را پيروی كنيد هرگز گمراه نشويد، آن دو، كتاب خدا و اهل بيتم، عترتم هستند...».

حاكم گويد: «اين حديث با شرط شيخين(= بخاری و مسلم)صحيح است».(۴۳۵)

اين حديث با عباراتی ديگر در مسند احمد و حليه الاولياء و ديگر كتب از «زيدبن ثابت» نيز، روايت شده است.(۴۳۶)

چنانكه ديديم، رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اواخر عمر شريف خود خبر داد كه: «او بشر است و نزديك است كه رسول پروردگارش بيايد و دعوتش نمايد و او اجابت كند و به معبود خويش بپيوندد،» و فرمود: «من در ميان شما چيزی را بر جای می گذارم كه اگر بدان تمسك بجوئيد، پس از من هرگز گمراه نشويد؛ يكی از آنها از ديگری بزرگتر است: كتاب خدا، ريسمانی كشيده از آسمان به زمين، و عترتم، اهل بيتم را، كه اين دو از هم جدا نشوند تا در سر آن حوض بر من وارد شوند. پس، بنگريد كه بعد از من با آن دو چه می كنيد».

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين سخن را يك بار در «عرفه» و بار ديگر در «غدير خم» فرمود، و اين نصّ صريح رسول خدا، در تعيين مرجع امت، پس از رحلت آن حضرت است كه همه امامان اهل البيتعليه‌السلام را شامل می گردد و در روايات آينده عدد آنها را نيز تعيين می فرمايد.

۲ حديث تعداد امامانعليه‌السلام

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: «امامانی كه پس از او می آيند، دوازده نفرند» و اين حديث را صاحبان صحاح و مسانيد با طرق مختلف و به گونه های زير از آن حضرت روايت كرده اند:

الف مسلم در صحيح خود از «جابربن سمره» روايت كند كه او شنيده است كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اين دين تا قيامت، يا تا آنگاه كه «دوازده نفر خليفه»، كه همگی از قريش باشند، بر شما حكومت كنند، همواره ثابت و پابرجا باشد».

و در روايتی است كه فرمود: «همواره كار مردم انجام می شود...» و در دو روايت ديگر: «تا دوازده نفر خليفه باشند...»

و در سنن ابوداود است كه: «تا آنگاه كه دوازده نفر خليفه بر شما حكومت كنند».

و در حديث ديگری: «تا دوازده نفر».(۴۳۷)

و در صحيح بخاری گويد: «شنيدم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمود: «دوازده نفر امير خواهد بود» سپس كلمه ای فرمود كه آن را نشنيدم و پدرم گفت: فرمود: «همگی از قريشند».

و در روايتی گويد: «سپس رسول خدا كلمه ای فرمود كه آن را نشنيدم و از پدرم پرسيدم: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه فرمود؟» او گفت: فرمود: «همگی از قريشند».(۴۳۸)

و در روايت ديگری است كه فرمود: «دشمنی دشمنانشان بدآنهاآسيبی نرساند».(۴۳۹)

ب و در روايتی است كه فرمود: «همواره كار اين امت مستقيم و بر دشمنانش پيروز است تا آنگاه كه دوازده نفر خليفه آنها، كه همگی از قريشند، از دنيا بروند. سپس هرج و مرج خواهد شد».(۴۴۰)

ج در روايت ديگری: «اين امت را دوازده نفر قيّم خواهد بود كه هر كسی آنها را واگذارد، بدانهازيان نرساند؛ همگی از قريشند».(۴۴۱)

د و در روايت ديگری فرمود: «همواره تا آنگاه كه دوازده نفر بر اين مردم حكومت كنند، امور آنها می گذرد».(۴۴۲)

ه و از «أنس» روايت كرده اند كه گفت: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «اين دين همواره تا آنگاه كه دوازده نفر از قريش باشند، برپاست، و چون از دنيا بروند، زمين اهل خود را زير و رو خواهد كرد».(۴۴۳)

و و در روايت ديگری است كه فرمود: «همواره تا دوازده نفر، كه همگی از قريشند، قيام كنند، كار اين امت قرين پيروزی است».(۴۴۴)

ز و در مسند احمد و مستدرك حاكم و ديگر كتب، از «مسروق» روايت كنند كه گفت: «شبی در نزد «عبداللّه بن مسعود» نشسته بوديم و او به ما قرآن می آموخت كه مردی از او پرسيد: «ای اباعبدالرحمان! آيا از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيديد كه اين امت چند نفر خليفه خواهد داشت؟»

عبداللّه گفت: «از زمانی كه به عراق آمده ام كسی پيش از تو درباره اين موضوع از من نپرسيده است!(آری)ما آن را از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيديم،

فرمود: «دوازده نفر، به تعداد نقيبان بنی اسرائيل».

ح و در روايتی ديگر، ابن مسعود گويد: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «خلفای پس از من به تعداد اصحاب موسی خواهند بود».(۴۴۵)

ابن كثير گويد: «همانند اين حديث از عبداللّه بن عمر و حذيفه و ابن عباس نيز روايت شده است»(۴۴۶) و نمی دانم مقصود او از روايت ابن عباس، همان روايت حاكم حسكانی از ابن عباس است يا غير آن.

روايات اخير با صراحت بر آن است كه تعداد واليان «دوازده نفر» و همگی از قريشند. امام علیعليه‌السلام در بيان خود، «قريشِ» ياد شده در اين روايات را معرفی نموده و فرموده:

«انّ الأئمة من قريش غرسوافی هذا البطن من هاشم، لاتصلح علی سواهم و لايصلح الولاة من غيرهم».

«امامان همگی از قريشند و در اين دودمانِ از هاشم كاشته شده اند و برای غير ايشان روا نباشد، و شايسته نيست كه واليان جز اينان باشند».(۴۴۷) و فرموده:

«اللّهم بلی لاتخلوا الأرض من قائم للّه بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغمورالئلاّ تبطل حجج اللّه و بيناته...»

«بار خدايا! آری، زمين از قيام كننده الهی با برهان، خالی نخواهد ماند؛ يا پيروز و مشهور و يا ترسان و مجهول، تا براهين و بيّنات خداوند باطل و نابود نگردد...».(۴۴۸)

و اين كثير گويد: «در توراتی كه در دست اهل كتاب است نيز عبارتی بدين معنی آمده است كه: «خداوند متعال ابراهيم را به وجود اسماعيل بشارت داد و به اينكه او را رشد می دهد و دودمانش را فزونی می بخشد و در ذريّه او «دوازده نفر» عظيم قرار خواهد داد». و گويد:

«ابن تيميه گويد: «اينان همان كسانی هستند كه در حديث «جابربن سمره» بدانها بشارت داده شده و مقرر گرديده تا در بين اين امت پراكنده گردند، و تا آنها به وجود نيايند، قيامت برپا نگردد، و بسياری از يهود كه به اسلام مشرّف شده اند، اشتباه كرده و پنداشته اند اينان همان كسانی هستند كه فرقه رافضه(= شيعه)بدانها فرا می خوانند و بدين خاطر آنها را پيروی كرده اند».(۴۴۹)

مؤلف گويد: بشارت ياد شده در اصل عبری سِفر تكوين توراتِ متداول در عصر ما چنين است:

تصوير جزوه برگستره ۶

«قی ليشماعيل بيرَخْتی أوتو قي هِفْريتي أوتو قي هِرْبيتی بِمِئود شنيم عَسار نِسيئيم يوليد قی نِتتيف لِگوي گدول».(۴۵۰)

و ترجمه جمله جمله آن چنين است: «اسماعيل را بركت می دهم، و پربار می سازم، و جدا كثرت و فزونی می بخشم؛ دوازده امام از او زاده شود، و او را امت بزرگی گردانم».

اين فقره از تورات اشاره به آن دارد كه مباركی و باروری و كثرت افراد تنها

در نسل اسماعيلعليه‌السلام است، و واژه: «شينم عسار» به معنای: «دوازده» است؛ كلمه «عسار» در اعداد تركيبی برای معدود مذكر می آيد(۴۵۱) و معدود در اينجا «نسيئيم» و مذكر است كه با اضافه شدن «يم» در آخر آن معنای جمع می دهد و مفرد آن «ناسی» يعنی: «امام و زعيم و رئيس» است.(۴۵۲)

و اما سخن خداوند به ابراهيمعليه‌السلام در همين بخش، يعنی عبارت: «فی نتنيف لگوی گدول» نيز چنين است كه جمله: «فی نتنيف» مركب است از «فی» كه حرف عطف است و «ناتن» كه فعل است و به معنای: «قرار می دهم»(۴۵۳) و «يف» كه ضمير است و در آخر فعل آمده و به اسماعيلعليه‌السلام بازمی گردد؛ يعنی: «او را(چنين)قرار می دهم.» و واژه: «گوی» به معنای «امت»(۴۵۴) و مردم است، و «گدول» به معنای «كبير و عظيم»(۴۵۵) كه می شود: «او را امت كبير و عظيمی گردانم».

و از مجموع اين فقره روشن می شود كه مقصود از «كثرت و بركت» در نسل اسماعيلعليه‌السلام دقيقا رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت آن حضرتعليه‌السلام می باشند و آنانند كه دنباله و امتداد نسل اسماعيلعليه‌السلام هستند. زيرا، چنانكه در تريخ آمده، خداوند متعال به ابراهيمعليه‌السلام فرمود: «از سرزمين «نمرود» به شام رود» و آن حضرت نيز، همراه با زوجه اش «ساره» و «لوط» به فرمان خدا هجرت كردند و در «فلسطين» سكنی گزيدند. خداوند متعال نيز ثروت ابراهيمعليه‌السلام را فزونی بخشيد و ابراهيم گفت: «خداوندا من با اين مال بدون اولاد چه كنم؟» كه خدای متعال به او وحی كرد: «من فرزندان تو را به قدری فزونی بخشم كه به تعداد ستارگان گردند» و در آن زمان «هاجر» كنيزك «ساره» بود كه او را به ابراهيمعليه‌السلام بخشيد و هاجر از

ابراهيمعليه‌السلام كه در آن زمان ۸۶ سال داشت باردار شد و اسماعيل را به دنيا آورد.(۴۵۶)

قرآن كريم به اين حقيقت اشاره كرده و دعا و درخواست ابراهيمعليه‌السلام از خدای متعال را اينگونه بيان می دارد كه او گفت:

. ( رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ ) «پروردگارا! من برخی از ذريّه خود را در بيابانی خشك، در كنار خانه محترم تو جای دادم تا نماز را بر پای دارند. پروردگارا! دلهائی از مردمان را به سوی آنها بگردان و آنان را از ثمرات روزی ده، باشد كه سپاس گويند»(۴۵۷)

آيه كريمه تأكيد می كند كه ابراهيمعليه‌السلام برخی از ذريّه و فرزندان خود را كه اسماعيل و نوادگان مكّی او باشند، در كنار خانه خدا جای داد و از خدای متعال خواست تا رحمت و هدايت بشر را در طول تاريخ بر عهده آنها گذارد؛ خداوند نيز، دعايش را پذيرفت و آن را در نسل او: محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان دوازده گانهعليه‌السلام قرار داد. امام باقرعليه‌السلام در اين باره فرمود:«نحن بقيّة تلك العترة و كانت دعوة ابراهيم لنا»«ما بقيه آن عترتيم و دعای ابراهيم برای ما بود».(۴۵۸)

فشرده احاديث گذشته

از احاديث گذشته به اين نتيجه رسيديم كه، تعداد امامان در اين امت «دوازده نفر» پی در پی هستند و پس از دوازدهمين آنها، عمر اين دنيا پايان می گيرد.

در حديث اول آمده بود كه: «اين دين تا قيامت و تا آنگاه كه «دوازده خليفه»

بر سر شما باشند، استوار و پابرجا خواهد بود». اين حديث مدت پابرجا بودن اين دين را تعيين، و آن را به برپائی قيامت محدود ساخت و تعداد امامان اين امت را «دوازده نفر» دانست.

و در حديث پنجم آمده بود كه: «اين دين همواره تا زمانی كه «دوازده نفر» از قريش موجود باشند، استوار و برپاست؛ و چون درگذرند، زمين اهل خود را دگرگون می كند».

اين حديث نيز، وجود و بقای دين را تا پايان عمر «امامان دوازده گانه» تاييد كرده و پايان عمر آنها را پايان عمر دنيا دانسته است.

و در حديث هشتم تعداد امامان را تنها «دوازده نفر» دانسته و فرمود: «خلفای پس از من به تعداد اصحاب موسی هستند». اين حديث نيز، بر آن است كه بعد از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جز «خلفای دوازده گانه» خليفه ای نخواهد بود.

الفاظ اين روايات كه با صراحت عدد خلفا را «دوازده نفر» دانسته و می گويد: «پس از آنان هرج و مرج و نابودی زمين و برپايی قيامت خواهد بود.» ديگر الفاظی را كه از چنين صراحتی برخوردار نيستند، تفسير و تبيين می كند و لازمه آن اين است كه عمر يكی از اين امامان دوازده گانه، برخلاف عمر عادی انسانها، طولانی و خارق العاده باشد؛ چنانكه اكنون چنين است و دوازدهمين امام از «ائمه اثنی عشر» و اوصيای رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدين گونه است.

حيرت علمای مكتب خلفا در تفسير اين احاديث

علمای مكتب خلفا در بيان مراد از «امامان دوازده گانه» كه در اين روايات آمده، به سختی دچار حيرت و زحمت شده و ديدگاههای متفاوتی ارائه داده اند:

ابن عربی شارح «سنن ترمذی» گويد: «ما اميرانِ پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را كه برشمرديم، ديديم: «ابوبكر، عمر، عثمان، علی، حسن، معاويه، يزيد، معاويه بن يزيد، مروان، عبدالملك مروان، وليد، سليمان، عمربن عبدالعزيز، يزيدبن عبدالملك، مروان بن محمدبن مروان، سفّاح و... هستند». او سپس بيست و هفت نفر ديگر از خلفای عباسی را تا عصر خود برشمرده و گويد:

«اگر از مجموع آنها «دوازده نفر» را به صورت ظاهر خليفه بشماريم كنيم، آخرين آنها «سليمان بن عبدالملك» خواهد بود، و اگر به معنای واقعی خليفه نظر داشته باشيم، تنها پنج نفر برای ما می ماند: خلفای چهارگانه و عمربن عبدالعزيز! بدين خاطر من معنايی برای اين حديث نمی دانم».(۴۵۹)

و قاضی عياض در پاسخ اين سخن كه گويد: «بيش از اين تعداد(= دوازده نفر)به حكومت رسيده اند» گويد: «اين اعتراضی نادرست است؛ زيرا، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نفرموده: «جز دوازده نفر به ولايت نمی رسند»، البته اين تعداد به ولايت رسيده اند، و اين مانع زياد شدن تعداد آنها نمی شود».(۴۶۰)

و سيوطی در پاسخ گفته او سخنی را نقل كرده كه گويد: «مرادِ حديث، وجود «دوازده نفر خليفه» است كه در طول حيات اسلام تا قيامت می آيند و به حق عمل می كنند، اگر چه پی در پی نباشند».(۴۶۱)

و در فتح الباری گويد: «از اين تعداد، خلفای چهار گانه در گذشته اند و بقيه نيز، بناچار بايد تا پيش از برپايی قيامت بيايند».(۴۶۲)

و ابن جوزی گويد: «و بنابراين، مراد از جمله: «سپس هرج و مرج خواهد بود»، فتنه های پيش از برپايی قيامت است، مانند: خروج دجّال و ما بعد آن»(۴۶۳)

و سيوطی گويد: «از اين دوازده نفر، خلفای چهار گانه و حسن و معاويه و عبداللّه بن زبير و عمربن عبدالعزيز، اين هشت نفر روی كار آمده اند و با احتمال اينكه «مهدی عباسی» نيز به آنها اضافه شود چون در بين عباسيان همانند عمربن عبدالعزيز در بين امويان است و نيز «طاهر عباسی» به خاطر عدالت خواهی او باز هم دو نفر مورد انتظارند كه يكی از آن دو «مهدی» است چون از «اهل البيت» است».(۴۶۴)

و نيز گفته شده: «مراد آن است كه اين دوازده نفر در دوران عزّت خلافت و قدرت اسلام و استواری امور آن باشند، از كسانی كه در زمان آنها اسلام عزيز و مسلمانان بر ايشان اتفاق نظر داشته باشند»(۴۶۵)

و بيهقی گويد: «اين تعداد(= دوازده نفر)با اين مشخصات تا زمان «وليدبن يزيدبن عبدالملك» روی كار آمدند و پس از آن، هرج و مرج و فتنه بزرگ پديد آمد و سپس حكومت عباسيان چيرگی يافت، و اينكه بر عدد مذكور در حديث می افزايند، بدان خاطر است كه مشخصات مورد اشاره در آن رارها كرده، يا كسانی را كه بعد از فتنه مذكور آمدند از آنها شمردند».(۴۶۶)

و گفته اند: «كسانی كه امت بر آنها اجتماع كردند، خلفای سه گانه اند؛ سپس علی تا زمان «حَكَميت» در صفين كه معاويه را در آن روز خليفه ناميدند؛ و بعد با صلح حسن بر معاويه اجتماع كردند و پس از او بر پسرش يزيد. حسين هم كه پيش از رسيدن به خلافت كشته شد. سپس هنگامی كه يزيد مرد، اختلاف كردند

تا آنكه پس از كشته شدن ابن زبير، بر «عبدالملك مروان» اجتماع كردند و پس از او، بر فرزندان چهارگانه اش: وليد و سليمان و يزيد و هشام، كه در بين سليمان و يزيد، عمربن عبدالعزيز فاصله شد و «دوازدهمين» آنها «وليدبن يزيدبن عبدالملك» بود كه مردم، پس از هشام، بر او اجتماع كردند و وی چهار سال حكومت كرد».(۴۶۷)

و بنابراين توجيه، خلافت اين دوازده نفر، به خاطر اجتماع مسلمانان بر آنها، صحيح است و پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمانان را بشارت داده كه اين افراد، در حمل و تبليغ اسلام به مردم، خليفه و جانشين او خواهند شد!!

ابن حَجَر درباره اين توجيه گويد: «اين بهترين توجيهات است».

و ابن كثير گويد: «راهی را كه بيهقی پيموده و گروهی با او همراه شده اند و گفته اند كه مرادِ حديث خلفای پی در پی تا زمان «وليدبن يزيدبن عبدالملك فاسق» می باشد وليدی كه در گذشته در مذمت او سخن گفتيم اين راه، راهی غيرمقبول است، چون خلفای مورد اشاره تا زمان وليد بيش از دوازده نفرند و دليل آن اينكه، خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و علی مسلم است... سپس حسن بن علی است كه علی او را وصیّ خود قرار دادو مردم عراق با او بيعت كردند... تا آنگاه كه او و معاويه صلح كردند... سپس يزيدبن معاويه، و بعد پسرش معاويه بن يزيد، و پس از او مروان بن حكم، سپس پسرش عبدالملك مروان، و بعد پسرش وليدبن عيدالملك، و بعد سليمان بن عيدالملك، و بعد عمربن عبدالعزيز، و بعد يزيدبن عبدالملك، و بعد هشام بن عبدالملك، كه مجموع آنها «پانزده نفر» است، سپس وليدبن يزيدبن عبدالملك، و اگر حكومت «ابن زبير» پيش از عبدالملك را نيز به حساب آوريم می شوند «شانزده نفر»، و به هر تقدير، آنها تا پيش از «عمربن عبدالعزيز» می شوند «دوازده نفر» كه با اين حساب، «يزيدبن معاويه» جزء آن دوازده نفر شده و «عمربن عبدالعزيز» كه همه پيشوايان ما بر مدح و ستايش او متفق القول اند و او را از خلفای راشدين شمرده اند و همه مردم بر عدالت او اجماع كرده اند و دوران او از بهترين دورانها بوده، و حتی شيعيان نيز بدان اعتراف دارند از جمع آن «دوازده نفر» خارج می شود! و اگر بگويد: «من تنها كسانی را به حساب می آورم كه امت بر آنها اجتماع كرده اند» لازمه اش آن می شود كه «نه «علی بن ابی طالب» به حساب آيد و نه پسرش(= حسن)، چون مردم بر آن دو اجتماع نكردند و اهل شام همگی از بيعت با او سرباز زدند». و اضافه می كند: «برخی معاويه و پسرش يزيد و نوه اش معاويه بن يزيد را به حساب آورده و زمان مروان و ابن زبير را قيد نكرده اند؛ چون امت بر هيچ يك از آندو اجتماع نكردند؛ بنابراين می گوئيم: «او در اين مسلك خلفای سه گانه را برشمرده و سپس معاويه، و بعد يزيد، و بعد عبدالملك، و بعد وليدبن سليمان، و بعد عمربن عبدالعزيز، و بعد يزيد، و بعد هشام، كه می شوند ده نفر، و پس از آنها، وليدبن يزيدبن عبدالملك فاسق است؛ و لازمه اين مسلك، اخراج «علی» و پسرش «حسن» است، و اين بر خلاف آنی است كه پيشوايان اهل سنت، و بلكه شيعه، بر آن تصريح كرده اند».(۴۶۸) ابن جوزی در كتاب «كشف المشكل» در پاسخ اين توجيهات دو وجه ديگر را نقل كرده كه گويند:

نخست «پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حديث خويش به حوادث بعد از خود و بعد از اصحاب خود اشاره كرده چون حكم اصحاب به حكم آن حضرت پيوسته است و خبر از حكومتهای پس از صحابه داده، و گويا با سخن خود به تعداد خلفای بنی اميه اشاره فرموده، و چنان می نمايد كه مراد او از جمله: «لايزال الدين

قائما»: «همواره اين دين برپاست»، برپايی ولايت و حكومت تا پايان كار آن دوازده خليفه باشد، كه پس از آن به وضعی بدتر از پيش مبدل گردد، و نخستين فرد بنی اميه «يزيدبن معاويه» و آخرين آنها «مروان حمار» بود كه تعداد آنها سيزده نفر می شود و عثمان و معاويه و ابن زبير چون از صحابه بودند به شمار نيايند، و اگر «مروان بن حكم» را از آنان بياندازيم كه هم در صحابی بودنش اختلاف است و هم پس از اجتماع مردم بر ابن زبير، شكست خورده بود آن عدد راست می آيد. پس از خروج خلافت از خاندان اموی هم كه فتنه های عظيم و آشوبهای بسيار رخ داد تا دولت بنی عباس استقرار يافت و اوضاع از آنچه بود به بدتر از آن مبدل گرديد».(۴۶۹)

ابن حجر در «فتح الباری» اين استدلال را مردود دانسته است.

دوم ابن جوزی اين وجه را از جزوه «ابوالحسين بن منادی» درباره «مهدی» چنين نقل كرده است:

«ممكن است اين موضوع مربوط به بعد از «مهدی»ای باشد كه در آخرالزمان ظهور می كند؛ زيرا من در كتاب «دانيال» ديده ام كه: «چون مهدی وفات كند، پنج نفر از نوادگان «سبط اكبر» به حكومت می رسندو سپس پنج نفر از نوادگان «سبط اصغر» و پس از آن، آخرينشان مردی از سبط اكبر را وصیّ خود می كند و پس از او پسرش به حكومت می رسد و بدين ترتيب «دوازده نفر» حاكم می شوند كه تك تك آنان امام مهدی هستند. گويد: و در روايتی چنين است كه:... پس از او دوازده مرد به حكومت می رسند: شش نفر از نوادگان حسن، و پنج نفر از نوادگان حسين، و يك نفر از غير آنها، سپس او می ميرد و فساد عالمگير می شود».

ابن حجر در «صواعق» بر اين روايت اخير حاشيه زده و گويد: «اين روايت جداً سست و واهی است و اعتمادی بر آن نيست».(۴۷۰)

گروه ديگری گفته اند: «گمان برتر آن است كه پيامبر عليه الصلاة و السلام در اين حديث از شگفتيهای بعد از خود خبر داده است؛ فتنه هايی كه مردم را در زمان واحد به سوی «دوازده امير» پراكنده می سازد، و اگر جز اين را اراده كرده بود می فرمود: «دوازده امير خواهند بود كه چنين می كنند» پس چون آنها را از خبر جدا كرده و در حاشيه قرار داده، در می يابيم كه آنان در زمان واحد خواهند بود...»(۴۷۱)

و گفته اند: «اين قضيه در قرن پنجم رخ داد، چون تنها در «اندلس» شش نفر بودند كه همگی خود را «خليفه» می ناميدند، و اضافه بر آنها، حاكم مصر، خليفه عباسی بغداد و ديگر مدعيان خلافت از علويان و خوارج در اطراف زمين نيز مدعی آن بودند».(۴۷۲)

ابن حجر گويد: «اين سخن كسی است كه به چيزی از طرق حديث، جز آنچه كه به نحو فشرده در صحيح بخاری آمده، دست نيافته است...»(۴۷۳)

و گويد: «وجود آنان در زمان واحد، عين ايجاد پراكندگی و افتراق است و نمی تواند مراد حديث باشد».(۴۷۴)

مؤلف گويد: چنانكه ملاحظه شد، علمای مكتب خلفا در تفسير اين روايات به ديدگاه واحدی نرسيدند. علاوه بر آن، ايشان از آوردن رواياتی كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نام آن دوازده نفر را بيان فرموده، اغماض و اهمال كرده اند؛ چون با سياست حاكم بر مكتب خلفا در طی قرون در تضاد بوده است. اين روايات را محدثان مكتب اهل البيت در تأليفات خود، با اسنادی كه به نيكان صحابه می رسد، از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت كرده اند و ما در بخش آينده به ايراد اندكی از آنها كه هر دو گروه در كتب خود آورده اند، بسنده می كنيم.

اسامی امامان دوازده گانه در مكتب خلفا

الف امام جوينی(۴۷۵) از عبداللّه بن عباس روايت كند كه گفت: رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:«أنا سيدالنّبيّين و علی بن ابی طالب سيدالوصيّين، و انّ أوصيائی بعدی اثناعشر، اوّلهم علی بن ابی طالب و آخرهم المهدی»: «من سيد انبيايم و علی بن ابی طالب سيد اوصياست. همانا اوصيای پس از من «دوازده نفر»ند: نخستين آنها علی بن ابی طالب و آخرين آنها مهدی است».

ب و نيز، جوينی با سند خود از ابن عباس روايت كند كه گفت: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «همانا جانشينان من و اوصيايم و حجتهای خدا بر خلق، پس از من، «دوازده نفر»ند، اولين آنها برادرم، و آخرين آنها فرزندم خواهد بود». گفته شد: «يا رسول اللّه! برادر شما كيست؟» فرمود: «علی بن ابی طالب» گفته شد: «فرزند شما كيست؟» فرمود: «مهدی است؛ كسی كه زمين را پر از عدل و داد می كند، همانگونه كه از ظلم و ستم انباشته شده است. سوگند به آنكه مرا بشارتگر و بيم دهنده بر حق فرستاده، اگر از دنيا جز يك روز باقی نماند، خداوند آن روز را به قدری دراز گرداند تا فرزند من مهدی در آن ظهور كند و «روح خدا عيسی بن مريم» فرود آيد و در نماز به او اقتدا كند و زمين از نور پروردگارش روشن گردد و فرمانش شرق و غرب را فرا گيرد».

ج و نيز، جوينی با سند خود، گويد: «شنيدم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می فرمود: «من و علی و حسن و حسين و نُه نفر از فرزندان حسين، پاكيزگان و معصومانيم».(۴۷۶)

آری، سياست حاكم بر مكتب خلفا در طی قرون بر آن بود كه همانند اينگونه احاديث را از دسترس ابنای امت اسلامی به دور نگهدارد و بر آنها پرده افكند. و براستی كه بخش عظيمی از پيروان اين مكتب در اين راه جهاد شايانی كردند، كه ما نمونه هايی از آن را در بحث: «اقدامات مكتب خلفا با نصوص سنت رسول خدا كه مخالف ديدگاهشان بود» يادآور شديم و در اينجا مجال تكرار نيست. در بحث بعد نيز، تنها به معرفی آن «دوازده نفر»ی می پردازيم كه به تواتر در احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدانها اشاره شده و نام آنها با صراحت بيان گرديده است:

معرفی امامان دوازده گانه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

امام اول اميرالمؤمنين علیعليه‌السلام.

پدرش ابوطالب و مادرش فاطمه بنت اسد.

كنيه اش ابوالحسن و الحسين و ابوتراب، و لقبش وصیّ و اميرالمؤمنين.

سی سال پس از واقعه «عام الفيل» در بيت اللّه الحرام، كعبه(۴۷۷) به دنيا آمد و در

سال چهلم هجری به دست عبدالرحمان بن ملجم يكی از خوارج به شهادت رسيد و در بيرون كوفه، نجف اشرف، دفن گرديد.

امام دوم حسن بن علی بن ابی طالبعليه‌السلام.

مادرش فاطمه زهراعليه‌السلام دخت گرامی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.

كنيه اش ابومحمد، و لقبش سبط اكبر و مجتبی.

در نيمه رمضان سال سوم هجری در مدينه به دنيا آمد و در بيست و پنجم ربيع الاول سال پنجاه رحلت كرد و در بقيعِ مدينه منوره دفن گرديد.

امام سوم حسين بن علی بن ابی طالبعليه‌السلام.

مادرش فاطمه زهراعليه‌السلام دخت گرامی رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.

كنيه اش ابوعبداللّه، و لقبش سبط اصغر و شهيد كربلا.

در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدينه به دنيا آمد و در دهم محرم سال ۶۱ هجری همراه با اهل بيت و يارانش در كربلا به دست يزيديان به شهادت رسيد. مزار آن حضرت در كربلای عراق است.(۴۷۸)

امام چهارم علی بن الحسينعليه‌السلام.

مادرش غزاله يا شاه زنان.

كنيه اش: ابوالحسن، و لقبش زين العابدين و سجاد.

در سال ۳۳ يا ۳۷ يا ۳۸ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۹۴ رحلت كرد و در بقيع در كنار عمويش امام حسنعليه‌السلام دفن گرديد.(۴۷۹)

امام پنجم محمدبن علیعليه‌السلام.

مادرش امّ عبداللّه دخت امام حسن مجتبیعليه‌السلام.

كنيه اش ابوجعفر و لقبش باقر.

در سال ۵۷ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۱۱۷ رحلت كرد و در بقيع در كنار پدرش زين العابدينعليه‌السلام دفن گرديد.(۴۸۰)

امام ششم جعفربن محمدعليه‌السلام.

مادرش امّ فروه دخت قاسم بن محمدبن ابی بكر.

كنيه اش ابوعبداللّه و لقبش صادق.

در سال ۷۳ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۱۴۸ رحلت كرد و در بقيع در جنب پدرش امام باقرعليه‌السلام دفن گرديد.(۴۸۱)

امام هفتم موسی بن جعفرعليه‌السلام.

مادرش حميده.

كنيه اش ابوالحسن و لقبش كاظم.

در سال ۱۲۸ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۱۸۳ در زندان خليفه عباسی هارون الرشيد در بغداد رحلت كرد و در قبرستان قريش، بخش غربی بغداد امروز معروف به كاظميه، دفن گرديد.(۴۸۲)

امام هشتم علی بن موسیعليه‌السلام.

مادرش خيزران.

كنيه اش ابوالحسن و لقبش رضا.

در سال ۱۵۳ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۲۰۳ وفات كرد و در طوس(= مشهد)دفن گرديد.(۴۸۳)

امام نهم محمدبن علیعليه‌السلام.

مادرش سكينه.

كنيه اش ابوعبداللّه و لقبش جواد.

در سال ۱۹۵ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۲۲۰ در بغداد رحلت كرد و در كنار جدش موسی بن جعفرعليه‌السلام دفن گرديد. (۴۸۴)

امام دهم علی بن محمدعليه‌السلام.

مادرش سمانه مغربيه.

كنيه اش ابوالحسن عسكری و لقبش هادی.

در سال ۲۱۴ هجری در مدينه به دنيا آمد و در سال ۲۵۴ وفات كرد و در شهر سامرّای عراق دفن گرديد.(۴۸۵)

امام يازدهم حسن بن علیعليه‌السلام.

مادرش امّ ولد به نام سوسن.

كنيه اش ابومحمد و لقبش عسكری.

در سال ۲۳۱ هجری در سامرا به دنيا آمد و در سال ۲۶۰ وفات كرد و در كنار

پدرش در سامرا دفن گرديد.(۴۸۶)

قبور اين يازده امامعليه‌السلام امروزه زيارتگاه مسلمانان است و واجد قبه های عاليه می باشند، به جز قبور ائمه چهارگانه مدفون در بقيع در مدينه منوره كه وهابی ها پس از ورود به مدينه آنها را همراه با قبور زنان رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و صحابه آن حضرت ويران كردند.

امام دوازدهم محمدبن حسن عسكری، مهدی(عج).

مادرش ام ولد به نام نرجس يا صيقل.

كنيه اش ابوعبداللّه و ابوالقاسم و لقبش قائم، منتظر، خلف، مهدی و صاحب الزمان.

در سال ۲۵۵ هجری در سامرا به دنيا آمد و آخرين امام از ائمه دوازده گانه است كه تاكنون زنده و مرزوق خدای سبحان است.