ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23574
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23574 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

تنبيه و توضيحی مهم!

در يكی از روايات گذشته آمده بود: «... دوازده نفر خليفه، كه همگی از قريشند، و چون در گذرند، پس از آن هرج و مرج خواهد بود».

و در روايت ديگری آمده بود: «اين دين همواره، تا زمانی كه دوازده نفر از قريش باقی باشند، استوار و پابرجاست و چون بميرند، زمين اهل خود را دگرگون می كند».

اين دو عبارت دليل آن است كه بعد از دوازدهمين امامِ پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، عمر اين عالم پايان می يابد. بنابراين، لازم می آيد كه عمر يكی از اين دوازده نفر تا پايان دنيا به طول انجامد، و اين چيزی است كه اكنون با طول

عمر وصی دوازدهم، مهدی آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محمدبن الحسن العسكری(عج) به وقوع پيوسته است؛ زيرا، مجموعه آن روايات تنها بر امامان دوازده گانهعليه‌السلام صدق می كند و بر غير ايشان راست نيايد. و الحمدللّه.

__________________

(۳۶۵) مائده / ۹۹.

(۳۶۶) نور / ۵۴ و عنكبوت / ۱۸.

(۳۶۷) مائده / ۹۲، و تغابن / ۱۲.

(۳۶۸) آل عمران / ۲۰، نحل / ۳۵، رعد / ۱۳.

(۳۶۹) شوری / ۴۸.

(۳۷۰) انعام / ۱۹.

(۳۷۱) شوری / ۱۳.

(۳۷۲) نجم / ۳ و ۴.

(۳۷۳) مسند احمد، ج ۱ ص ۳ حديث ۴ از مسند ابی بكر، كه احمد شاكر گويد: «اسناد آن صحيح است، و ص ۱۵۰ و ۱۵۱، و ج ۳ ص ۲۸۳. سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۱۶۴ ۱۶۵. خصائص نسائی، ص ۲۸ ۲۹. تفسير طبری، ج ۱۰ ص ۴۶. مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۵۱ و ۵۲، و مجمع الزوائد، ج ۷ ص ۲۹ و ج ۹ ص۱۱۹.

(۳۷۴) مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۵۱.

(۳۷۵) تفسير در المنثور، در تفسير آيه برائت.

(۳۷۶) صحيح بخاری، ج ۲ ص ۲۰۰، باب مناقب علی بن ابی طالب. صحيح مسلم، ج ۷ ص ۱۲۰، باب فضائل علی بن ابی طالب. سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۱۷۱، باب مناقب علی. سنن طيالسی، ج ۱ ص ۲۸ و ۲۹، و حديث ۲۰۵ و ۲۰۹ و ۲۱۳. سنن ابن ماجه، باب فضل علی بن ابی طالب، حديث ۱۱۵. مسند احمد، ج ۱ ص ۱۷۰ و ۱۷۳ ۱۷۵ و ۱۷۹ و ۱۸۲ و ۱۸۴ و ۱۸۵ و ۳۳۰، و ج ۳ ص ۳۲ و ۳۳۸، و ج ۶ ص ۳۶۹ و ۴۳۸. مستدرك حاكم، ج ۲ ص ۳۳۷. طبقات ابن سعد، ج ۳ قسمت اول ص ۱۴ و ۱۵. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۰۹ ۱۱۱، و مصادر بسيار ديگر.

(۳۷۷) طبقات ابن سعد، ج ۳ قسمت اول ص ۱۵، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۱۱ با اندكی اختلاف.

(۳۷۸) سنن ابن ماجه، كتاب المقدمه، ص ۹۲. سنن ترمذی، كتاب المناقب، ج ۱۳ ص ۱۶۹ كه همان حديث شماره ۲۵۳۱ ص ۱۵۳ جلد ششم كنز العمال چاپ اول است. مسند احمد، ج ۴ ص ۱۶۴ و ۱۶۵ با طرق متعدد.

(۳۷۹) سند اين دو روايت پيش از اين در باب: «ولی امر مسلمانان» آمده است.

(۳۸۰) همان قبلی.

(۳۸۱) تفسير فخر رازی، در تفسير آيه انّ اللّه اصطفی آدم... و كنز العمال ج ۶ ص ۳۹۲ و ۳۰۵.

(۳۸۲) تفسير طبری، ج ۲۶ ص ۱۱۶. طبقات ابن سعد، ج ۲ قسمت دوم ص ۱۰۱. تهذيب التهذيب، ج ۷ ص ۳۳۷. فتح الباری، ج ۱۰ ص ۲۲۱. حلية الاولياء، ج ۱ ص ۶۷ ۶۸، و كنز العمال، ج ۱ ص ۲۲۸.

(۳۸۳) مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۲۶ و ۱۲۷. تاريخ بغداد، ج ۴ ص ۳۴۸ و ج ۷ ص ۱۷۲ و ج ۱۱ ص ۴۸، و در ص ۴۹ گويد: يحيی بن معين آن را صحيح دانسته است. اسد الغابه، ج ۴ ص ۲۲. مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۱۴. تهذيب التهذيب، ج ۶ ص ۳۲۰ و ج ۷ ص ۴۲۷. فيض القدير، ج ۳ ص ۴۶. كنزالعمال، چاپ دوم، ج ۱۲ ص ۲۰۱ و صواعق، ص ۷۲.

(۳۸۴) مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۲۷ ۱۲۹.

(۳۸۵) تاريخ بغداد، ج ۲ ص ۳۷۷.

(۳۸۶) كنز العمال، چاپ دوم، ج ۱۲ ص ۲۱۲، و حديث ۱۲۱۹، و نيز مراجعه كنيد: كنوز الحقايق منادی، ص ۱۸۸.

(۳۸۷) رياض النضرة، ج ۲ ص ۱۹۳.

(۳۸۸) تاريخ بغداد، ج ۱۱ ص ۲۰۴. سنن ترمذی، باب مناقب علی بن ابيطالب.

(۳۸۹) سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۱۷۱، باب مناقب علی بن ابی طالب. حلية الاولياء ابونعيم، ج ۱ ص ۶۴، و كنز العمال، چاپ اول، ج ۶ ص ۱۵۶.

(۳۹۰) كنز العمال، چاپ اول، ج ۶ ص ۱۵۶.

(۳۹۱) مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۲۲. كنز العمال، چاپ اول، ج ۶ ص ۱۵۶. و نيز مرلجعه كنيد: كنوز الحقايق مناوی، ص ۱۸۸.

(۳۹۲) حلية الاولياء، ج ۱ ص ۶۳.

(۳۹۳) مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۵۷۶.

(۳۹۴) همان.

(۳۹۵) قليب: چاه، و مراد از آن چاه بدر است كه بيست و چند نفر از بزرگان قريش در آن انداخته شدند.

(۳۹۶) نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰ به نام «قاصعه».

(۳۹۷) سنن ترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابی طالب، ج ۱۳ ص ۱۷۳، و تاريخ بغداد، ج ۷ ص ۴۰۲.

(۳۹۸) اسدالغابه، ج ۴ ص ۲۷.

(۳۹۹) كنزالعمال، چاپ دوم، ج ۱۲ ص ۲۰۰ حديث ۱۱۲۲، و رياض النضره، ج ۲ ص ۲۶۵.

(۴۰۰) مجادله / ۱۲.

(۴۰۱) تفسير طبری، ج ۲۸ ص ۱۴ ۱۵، و تفسير درالمنثور، ج ۶ ص ۱۸۵.

(۴۰۲) اسباب النزول واحدی، ص ۳۰۸، و تفسير طبری در تفسير آيه مذكور.

(۴۰۳) تفسير سيوطی، ج ۶ ص ۱۸۵، و رياض النضرة، ج ۲ ص ۲۶۵.

(۴۰۴) همان، و تفسير كشاف، ج ۴ ص ۲۶۵.

(۴۰۵) رياض النضرة، چاپ دوم، ج ۲ ص ۲۳۷، و ذخائر العقبی، ص ۷۲.

(۴۰۶) مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۳۶.

(۴۰۷) مسند احمد، ج ۶ ص ۳۰۰. خصائص نسائی، ص ۴۰، و مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۳۸ ۱۳۹.

(۴۰۸) حلية الاولياء ابونعيم، ج ۱ ص ۸۶.

(۴۰۹) مسند احمد، ج ۴ ص ۱۳۲. كنز العمال، ج ۱۳ ص ۹۹ و ۱۰۰، و ج ۱۶ ص ۲۶۲. منتخب كنز، ج ۵ ص ۱۰۶، و جامع الصغير، ج ۳ ص ۱۴۵.

(۴۱۰) كنز العمال، ج ۱۶ ص ۲۷۰.

(۴۱۱) الأدب المفرد بخاری، باب معانقة الصبّی حديث ۳۶۴. سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۱۹۵. سنن ابن ماجه، كتاب المقدمه، باب ۱۱ حديث ۱۴۴. مسند احمد، ج ۴ ص ۱۷۲. مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۷۷، كه او و ذهبی اين حديث را صحيح دانسته اند، و أسد الغابه، ج ۲ ص ۱۹ و ج ۵ ص ۱۳۰.

(۴۱۲) كنز العمال، ج ۱۶ ص ۲۷۰ و ج ۱۳ ص ۱۰۱ و ۱۰۵.

(۴۱۳) همان.

(۴۱۴) همان.

(۴۱۵) بقره / ۱۳۶.

(۴۱۶) بقره / ۱۴۰.

(۴۱۷) آل عمران / ۸۴.

(۴۱۸) نساء / ۱۶۳.

(۴۱۹) طه / ۲۵ ۳۶.

(۴۲۰) قصص / ۳۴ ۳۵.

(۴۲۱) اعراف / ۱۴۲.

(۴۲۲) فرقان / ۳۵.

(۴۲۳) مؤمنون / ۴۵.

(۴۲۴) سنن ترمذی، ج ۹ ص ۷۴. سنن ابوداود، ج ۲ ص ۷ و چاپ دار احياء السنة النبوية، ج ۴ ص ۱۰۶ ۷۰۷ حديث ۴۲۸۲. حلية الاولياء، ج ۵ ص ۷۵. مسند احمد، ج ۱ ص ۳۷۶. تاريخ بغداد، ج ۴ ص ۳۸۸. كنز العمال، چاپ اول، ج ۷ ص ۱۸۸ با اين زيادت كه: «و خلق او خلق من است» و تفسير سيوطی، در تفسير سوره محمدص آيه:«فهل ينظرون الا السّاعة...»ج ۶ ص ۵۸.

(۴۲۵) مستدرك حاكم، ج ۴ ص ۵۵۷. حلية الاولياء، ج ۳ ص ۱۰۱. مسند احمد، ج ۳ ص ۳۶. تفسير سيوطی، ج ۶ ص ۵۸، و ديگر كتب.

(۴۲۶) حلية الاولياء، ج ۳ ص ۱۷۷. مسند احمد، ج ۱ ص ۸۴، تفسير سيوطی، ج ۶ ص ۵۸، كه گويد: اين حديث را ابن ابی شيبه و احمدبن حنبل وابن ماجه از علیع روايت كرده اند و سنن ابن ماجه، كتاب الفتن، حديث ۴۰۸۵.

(۴۲۷) مستدرك حاكم، ج ۴ ص ۵۵۷. گويد: اين حديث بر اساس شرط مسلم صحيح است. صحيح ابوداود، ج ۶ ص ۱۳۶ و سنن او، ج ۴ ص ۱۰۷ حديث ۴۲۸۵.

(۴۲۸) صحيح ابوداود، كتاب المهدی، ج ۴ ص ۷ حديث ۴۲۸۴، و سنن ابوداود، ج ۷ ص ۱۳۴. صحيح ابن ماجه، ابواب الفتن، باب خروج المهدی، گويد: «مهدی از فرزندان فاطمه است» مستدرك حاكم، ج ۴ ص ۵۵۷، گويد: «و او يعنی مهدی عليه السلام حق است و از اولاد فاطمه می باشد.» ميزان الاعتدال ذهبی، ج ۲ ص ۲۴. گويد: «مهدی از اولاد فاطمه است.» تفسير سيوطی، ج ۶ ص ۵۸ در تفسير سوره محمدص كه گويد: اين حديث را ابوداود و طبرانی و حاكم از «ام سلمه» روايت كرده اند.

(۴۲۹) كنز العمال، چاپ اول، ج ۷ ص ۲۶۱.

(۴۳۰) ذخائر العقبی، ص ۱۳۶.

(۴۳۱) سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۱۹۹، باب مناقب اهل بيت النبی، و كنز العمال، ج ۱ ص ۴۸.

(۴۳۲) صحيح مسلم، باب فضائل علی بن ابی طالب. مسند احمد، ج ۴ ص ۳۶۶. سنن دارمی، ج ۲ ص ۴۳۱ به اختصار. سنن بيهقی، ج ۲ ص ۱۴۸ و ج ۷ ص ۳۰ با اندكی اختلاف در عبارت، و مشكل الآثار طحاوی، ج ۴ ص ۳۶۸.

(۴۳۳) سنن ترمذی، ج ۱۳ ص ۲۰۱. اسدالغابه، ج ۲ ص ۱۲ در شرح حال امام حسنع، و تفسير درالمنثور، در تفسير آيه: «مودّة» از سوره شوری.

(۴۳۴) مستدرك حاكم و تلخيص آن، ج ۳ ص ۱۰۹. خصائص نسائی، ص ۳۰. مسند احمد، ج ۳ ص ۱۷، و در ص ۱۴ و ۲۶ و ۵۹ با شرح بيشتر. طبقات ابن سعد، ج ۲ قسمت دوم ص ۲، و كنزالعمال، ج ۱ ص ۴۷ و ۴۸، و در ص ۹۷ فشرده.

(۴۳۵) همان، و نزديك به آن در ج ۳ ص ۱۴۸.

(۴۳۶) مسند احمد، ج ۴ ص ۳۶۷ و ۳۷۱، و ج ۵ ص ۱۸۱. تاريخ بغداد، ج ۸ ص ۴۴۲. حليه الاولياء، ج ۱ ص ۳۵۵، و ج ۹ ص ۶۴. اسدالغابه، ج ۳ ص ۱۴۷، و مجمع الزوائد، ج ۹ ص ۱۶۳ و ۱۶۴.

(۴۳۷) صحيح مسلم، ج ۶ ص ۳ ۴، كتاب الإمارة، باب: الناس تبع لقريش. صحيح بخاری، ج ۴ ص ۱۶۵، كتاب الاحكام. سنن ترمذی، ج ۶ ص ۶۶ ۶۷، باب: ما جاء فی الخلفاء. سنن ابی داود، كتاب المهدی، ج ۴ ص ۱۰۶ حديث ۴۲۷۹ و ۴۲۸۰. مسند طيالسی، حديث ۷۶۷ و ۱۲۷۸. مسند احمد، ج ۵ ص ۸۶ ۹۰ و ۹۲ ۱۰۱ و ۱۰۶ ۱۰۸. كنزالعمال، ج ۱۳ ص ۲۶ ۲۷، و حليه الاولياء، ج ۴ ص ۳۳۳. و «جابربن سمره بن جناده عامری» خواهرزاده «سعدبن ابی وقاص» و هم پيمان آنها بوده كه پس از سال ۶۰ هجری در كوفه وفات كرد. شرح حال او در اسدالغابه، تقريب التهذيب و جوامع السيره ص ۲۷۷، آمده است.

(۴۳۸) فتح الباری، شرح صحيح بخاری، ج ۱۶ ص ۳۳۸، و مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۶۱۷.

(۴۳۹) همان.

(۴۴۰) كنزالعمال، ج ۱۳ ص ۲۶، و منتخب آن، ج ۵ ص ۳۲۱. تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۴۹. تاريخ الخلفای سيوطی، ص ۱۰، و صواعق المحرقه، ص ۲۸.

(۴۴۱) كنزالعمال، ج ۱۳ ص ۲۷، و منتخب آن، ج ۵ ص ۳۱۲.

(۴۴۲) صحيح مسلم با شرح نووی، ج ۱۲ ص ۲۰۲. صواعق المحرقه، ص ۱۸، و تاريخ الخلفای سيوطی، ص ۱۰.

(۴۴۳) كنزالعمال، ج ۱۳ ص ۲۷.

(۴۴۴) همان.

(۴۴۵) تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۴۸. كنزالعمال، ج ۱۳ ص ۲۷، و شواهدالتنزيل حسكانی، ج ۱ ص ۴۵۵ حديث ۶۲۶.

(۴۴۶) تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۴۸.

(۴۴۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۴۲.

(۴۴۸) نهج البلاغه، حكمت ۱۴۷. ينابيع المودّة شيخ سليمان حنفی، ص ۵۲۳، و نيز مراجعه كنيد: احياء علوم الدين غزالی، ج ۱ ص ۵۴، و حليه الاولياء، ج ۱ ص ۸۰ فشرده.

(۴۴۹) تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۴۹ ۲۵۰.

(۴۵۰) عهد قديم(= تورات)سفر تكوين، باب ۱۷ شماره ۱۸ ۲۰.

(۴۵۱) المعجم الحديث عبری عربی، ص ۳۱۶.

(۴۵۲) همان، ص ۳۶۰.

(۴۵۳) همان، ص ۳۱۷.

(۴۵۴) همان، ص ۸۴.

(۴۵۵) همان، ص ۸۲.

(۴۵۶) تاريخ يعقوبی، ج ۱ ص ۲۴ ۲۵ چاپ مؤسسه نشر فرهنگ اهل البيتع.

(۴۵۷) ابراهيم / ۳۸.

(۴۵۸) عبارات اصل عبری تورات و توضيحات آن را از مقاله استاد «احمد واسطی» در مجله «توحيد» نشريه سازمان تبليغات اسلامی، تهران، شماره ۵۴ ص ۱۲۷ و ۱۲۸، نقل كرديم.

(۴۵۹) شرح ابن عربی بر سنن ترمذی، ج ۹ ص ۶۸ و ۶۹.

(۴۶۰) شرح نووی بر صحيح مسلم، ج ۱۲ ص ۲۰۱ و ۲۰۲، و فتح الباری، ج ۱۶ ص ۳۳۹ كه در ص ۳۴۱ نيز آن را تكرار كرده است.

(۴۶۱) تاريخ الخلفای سيوطی، ص ۱۲.

(۴۶۲) فتح الباری، ج ۱۶ ص ۳۴۱، و تاريخ الخلفا، ص ۱۲.

(۴۶۳) فتح الباری، ج ۱۶ ص ۳۴۱، و تاريخ الخلفا، ص ۱۲.

(۴۶۴) تاريخ الخلفای سيوطی، ص ۱۲، و صواعق المحرقه، ص ۱۹. و بنابراين توجيه، پيروان مكتب خلفا در برابر يك امام منتظر پيروان مكتب اهل البيت، دو امام منتظر دارند كه يكی از آنها «مهدیع» است.

(۴۶۵) شرح نووی، ج ۱۲ ص ۲۰۲ ۲۰۳. فتح الباری، ج ۱۶ ص ۳۳۸ ۳۴۱، و تاريخ الخلفای سيوطی، ص ۱۰.

(۴۶۶) تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۴۹، به نقل از بيهقی.

(۴۶۷) تاريخ الخلفای سيوطی، ص ۱۱. صواعق، ص ۱۹، و فتح الباری، ج ۱۶ ص ۳۴۱.

(۴۶۸) تاريخ ابن كثير، ج ۶ ص ۲۴۹ ۲۵۰.

(۴۶۹) فتح الباری، ج ۱۶ ص ۳۴۰، به نقل از ابن جوزی در كتاب «كشف المشكل».

(۴۷۰) همان، و صواعق المحرقه، ص ۱۹.

(۴۷۱) همان، ج ۱۶ ص ۳۳۸.

(۴۷۲) همان، ج ۱۶ ص ۳۳۹، و شرح نووی، ج ۱۲ ص ۲۰۲.

(۴۷۳) همان.

(۴۷۴) همان.

(۴۷۵) ذهبی در تذكره الحفاظ، ص ۱۵۰۵، درباره او گويد: «امامِ محدثِ يگانه اكمل، فخرالاسلام، صدرالدين، ابراهيم بن محمدبن حمويه جوينی شافعی، شيخ صوفيه، نسبت به روايت و گردآوری اجزای آن عنايت شديدی داشت و غازان شاه به دست او اسلام آورد».

(۴۷۶) هر سه حديث: الف و ب و ج در كتاب فرائد السمطين، نسخه خطی كتابخانه مركزی دانشگاه تهران به شماره ۱۱۶۴ و ۱۶۹۰ و ۱۶۹۱، برگه شماره ۱۶۰، موجود است.

(۴۷۷) در مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۴۸۳، تذكرة خواص الامّة، ص ۱۰، و مناقب ابن مغازلی، ص ۷، آمده است: «فاطمه بنت اسد مادر امام علیع در حال بارداری مشغول طواف بود كه درد زايمان به سراغش آمد و ناگهان درِ كعبه گشوده شد و او داخل گرديد و فرزندش علیعليه‌السلام را در درون كعبه به دنيا آورد.»

(۴۷۸) مراجعه كنيد: تاريخ طبری، ابن اثير، ذهبی و ابن كثير، حوادث سالهای ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ هجری، و نيز به شرح حال ايشان در تاريخ بغداد، تاريخ دمشق، استيعاب، اسدالغابه، اصابه و طبقات ابن سعد چاپ جديد.

(۴۷۹) مراجعه كنيد: تاريخ ابن اثير، ابن كثير و ذهبی، حوادث سال ۹۴ هجری. و نيز شرح حال امامع در طبقات ابن سعد، حليه الاولياء، وفيات الاعيان، تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۰۳، و تاريخ مسعودی، ج ۳ ص ۱۶۰.

(۴۸۰) مراجعه كنيد: تذكره الحفاظ ذهبی، وفيات الاعيان، صفوه الصفوه، حليه الاولياء، تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۲۰، تاريخ الاسلام ذهبی، تاريخ ابن كثير، حوادث سالهای ۱۱۵ و ۱۱۷ و ۱۱۸، شرح حال امام باقرع.

(۴۸۱) مراجعه كنيد: حليه الاولياء، وفيات الاعيان، تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۳۸۱، و تاريخ مسعودی، ج ۳ ص ۳۴۶، شرح حال امام صادقع.

(۴۸۲) مراجعه كنيد: مقاتل الطالبين، تاريخ بغداد، وفيات الاعيان، صفوه الصفوة، تاريخ ابن كثير و تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۴۱۴.

(۴۸۳) مراجعه كنيد: تاريخ طبری، ابن كثير، تاريخ الاسلام ذهبی، وفيات الاعيان، حوادث سال ۲۰۳ هجری و نيز تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۴۵۳، و تاريخ مسعودی، ج ۳ ص ۴۴۱.

(۴۸۴) مراجعه كنيد: تاريخ بغداد، وفيات الاعيان، شذرات الذهب، ج ۲ ص ۴۸، و تاريخ مسعودی، ج ۳ ص ۴۶۴.

(۴۸۵) مراجعه كنيد: تاريخ بغداد، وفيات الاعيان، تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۴۸۴، و تاريخ مسعودی، ج ۴ ص ۸۴.

(۴۸۶) مراجعه كنيد: وفيات الاعيان، تذكره الخواص، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول از شيخ كمال طلحه شافعی متوفای ۶۵۴ ه، و تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۵۰۳.

فصل چهارم فشرده بحث خلافت و امامت در دو مكتب * واقعيت تاريخی تشكيل خلافت در صدر اسلام.

اقوال مكتب خلفا درباره خلافت و امامت.

نقد و مناقشه اين اقوال.

استدلال به كلام امام علیعليه‌السلام.

وجوب اطاعت حاكم اگر چه فاسق باشد.

ديدگاه مكتب اهل البيت درباره امامت.

اوصيای دوازده گانه پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.

جهت گيری سلطه حاكم در طی سيزده قرن گذشته.

واقعيت تاريخی تشكيل خلافت در صدر اسلام. آغاز كار

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بيماری منجر به فوت خويش، «اسامه» را به فرماندهی سپاه مهاجران و انصار منصوب كرد و نخبگانی چون: «ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح و سعدوقاص» را تحت فرمان او قرار داد و آنها را به اردوگاه «جرف» فرستاد و چون به فرماندهی اسامه خرده گرفتند، به خشم آمد و فرمود: «او كاملاً برای اين فرماندهی شايسته است.»

سپاه به اردوگاه رفت و بيماری رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدت گرفت و اسامه برای خداحافظی آمد و آن حضرت فرمود: «سپاه اسامه را روانه كنيد» و در روز دوشنبه كه آماده حركت شدند، خبر رسيد كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حال احتضار است و آنها به مدينه آمدند و در خانه پيامبر حضور يافتند و پيامبر فرمود: «بيائيد تا برای شما نوشته ای بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد». عمر گفت: «پيامبر مغلوب درد شده و كتاب خدا نزد شماست، و كتاب خدا ما را بس است» و چون سر و صدا و اختلاف را از حد گذراندند، فرمود: «از نزد من برخيزيد كه تنازع و ستيز در نزد هيچ پيامبری روا نيست».

ابن عباس گويد: «آنها نزاع و ستيز كردند و نزاع در نزد هيچ پيامبری روا نيست؛ و گفتند: «رسول خدا هذيان گفت!» و ابن عباس چنان گريست كه اشك او ماسه ها راتر كرد.

موضع خليفه عمر

رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت كرد و «ابوبكر» در «سنح» بود و عمر پيوسته می گفت: «رسول خدا فوت نكرده، بلكه به سوی پروردگارش رفته، همانگونه كه موسی رفت و چهل روز از قوم خود غايب شد. به خدا سوگند رسول خدا باز می گردد و دستهای كسانی را كه می پندارند او مرده است قطع می كند!» و می گفت: «هركس بگويد او مرده سرش را با شمشيرم جدا می كنم» كه اين آيه را برای او تلاوت كردند( وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ ) محمد فقط رسول خداست كه پيش از او نيز، رسولان ديگری بودند؛ آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به گذشته خود باز می گرديد؟...»(۴۸۷)

و عباس به او گفت: «رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يقيناً فوت كرده است. اگر كسی از شما چيزی درباره وفات رسول اللّه از او شنيده برای ما بيان كند».

ولی عمر از سخن و تهديد خويش كوتاه نيامد تا دهانش كف كرد و ابوبكر رسيد و آيه:«و ما محمد الا رسول...»را تلاوت كرد و او ساكت شد.

سقيفه بنی ساعده و بيعت با ابوبكر

انصار مدينه در حالی كه هنوز بدن مطهّر رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراروی اهل البيتعليه‌السلام قرار داشت در «سقيفه بنی ساعده» گرد هم آمدند و «سعدبن

عباده» بيمار را بيرون كشيدند و او سابقه انصار را يادآور شد و گفت: «اين حكومت را در انحصار خود بگيريد» و آنها پاسخ دادند: «رأی صوابی دادی، ما از رأی تو تجاور نمی كنيم و تو را به اين حكومت برمی گزينيم» كه ابوبكر و عمر از موضوع باخبر شدند و با نيروهای خويش به سوی سقيفه شتافتند و ابوبكر به بيان سابقه مهاجران پرداخت و گفت: «آنها اوليا و عشيره پيامبرند و پس از او از همه مردم به اين حكومت سزاوارترند و، در اين باره، كسی جز ستمگر با آنها ستيز نمی كند».

و «حباب بن منذر» گفت: «ای گروه انصار! كار خود را خود به دست گيريد كه اين مردم در سايه شما هستند و هيچكس را توان مخالفت با شما نباشد، و اگر اينان نپذيرفتند و روی گفته خود پای فشردند، پس اميری از ما باشد و اميری از آنها».

و عمر گفت: «هيهات! كه دو نفر در يك زمان نگنجند... و عرب نمی پذيرد كه شما را به حكومت برگزيند و پيامبرش از غير شما باشد!» و شروع به تهديد يكديگر كردند:

انصار، يا برخی از انصار گفتند: «جز با علی با ديگری بيعت نمی كنيم» و عمر از اختلاف ترسيد و به ابوبكر گفت: «دستت را بده تا با تو بيعت كنم» كه «بشيربن سعد» بر او پيشی گرفت و با ابوبكر بيعت كرد و «حباب بن منذر» بر سرش فرياد كشيد كه: «چه بد نامهربانی كردی! آيا بر حكومت پسرعمويت(= سعد)حسد ورزيدی؟!»

عمر و ابوعبيده نيز بيعت كردند و قبيله اوس با خود گفتند: «اگر قبيله خزرج يك بار به حكومت برسند، برای هميشه بر شما برتری يابند و سهمی برای شما قرار نمی دهند» و لذا با ابوبكر بيعت كردند و سعدبن عباده و خزرجيان شكست خوردند و نزديك بود سعد را لگدمال كنند كه يارانش گفتند: «مواظب باشيد

سعد را پايمال نكنيد!» و عمر گفت: «او را بكشيد كه خدايش بكشد!» سپس بر بالای سر او ايستاد و گفت: «تصميم دارم چنان لگدكوبت كنم كه بند از بندت جدا شود!» كه «قيس بن سعد» ريش عمر را گرفت و گفت: «به خدا سوگند اگر يك مو از سرش جدا كنی با يك دندان سالم در دهان باز نخواهی گشت!» و ابوبكر گفت: «عمر! آهسته برو! مدارا در اينجا كارسازتر است» و عمر كناره گرفت و سعد به خانه اش برده شد.

ابوبكر را از سقيفه بيرون بردند و «قبيله اسلم» به مدينه آمد و با او بيعت كرد و ابوبكر از آنها مدد گرفت و به صورت گروهی و دامن كشان او را به مسجد رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بردند تا بر فراز منبر رفت و تا روز سه شنبه از دفن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌ باز ماندند و روز بعد، دوباره به مسجد آمدند و ابوبكر بر منبر رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشست و عمر ايستاد و گفت: «سخنی را كه ديروز گفتم نه از كتاب خدا بود و نه از رسول خدا، بلكه فكر می كردم رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زودی امر امت را تدبير می كند و آخرين نفری خواهد بود كه از دنيا می رود؛ ولی خداوند قرآن را در بين امت باقی نهاد، و آنها بدان هدايت می يابند، و شما صاحب رسول اللّه را برگزيديد، اكنون برخيزيد و با او بيعت كنيد، و مردم پس از بيعت سقيفه، دوباره با او بيعت كردند، و ابوبكر به سخن پرداخت و گفت: «من در حالی حاكم شما شدم كه بهتر از شما نيستم. اگر خوب عمل كردم ياريم كنيد و...»

خلاصه، بقيه روز دوشنبه و شب و روز سه شنبه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رها كردند و اهل البيت را با بدن مطهر آن حضرت تنها گذاشتند و ابوبكر و عمر برای غسل و كفن و دفن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضور نيافتند، به گونه ای كه عايشه گويد: «از دفن رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با خبر نشديم تا آنگاه كه در دل شب صدای بيلها را شنيديم».

گروهی از مهاجران و انصار و بنی هاشم از بيعت با ابوبكر امتناع كردند و به علی بن ابی طالب گرويدند. سران حكومت به نزد عباس رفتند تا او را به سوی

خود بكشانند كه پاسخ رد شنيدند. آن گروه در خانه فاطمهعليه‌السلام تحصن كردند و ابوبكر، عمر را فرستاد تا بيرونشان كند و به او گفت: «اگر سر باز زدند با آنها بجنگ».

عمر با شعله ای آتش روانه شد تا خانه را بر سر آنان به آتش بكشد. فاطمه فراروی آنها ايستاد و گفت: «پسر خطاب! آمده ای تا خانه ما را آتش بزنی؟»

عمر گفت: «آری، مگر آنكه با اين امت همراه شويد!».

و اين همان بليّه ای است كه ابوبكر در بيماری منجر به مرگ خود بدان اشاره كرده و گويد: «من بر چيزی از اين دنيا افسوس نمی خورم مگر بر سه چيز كه انجامشان دادم و دوست داشتم كه انجامشان نداده بودم... دوست داشتم كه من خانه فاطمه را نمی گشودم، اگرچه برای جنگ بسته شده بود...»

و پس از اين ماجرا، علیعليه‌السلام شبانه فاطمهعليه‌السلام را به خانه های انصار می برد و از آنها ياری می خواست و فاطمهعليه‌السلام نيز خواستار ياری آنها می شد و آنها می گفتند: «ای ذختر رسول خدا! ما با اين مرد بيعت كرده ايم و اگر پسر عموی تو پيش از ابوبكر نزد ما آمده بود، يقيناً او را برمی گزيديم» و علی می گفت: «آيا من كسی بودم كه رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خانه اش رها كنم و از غسل و كفن و دفن او دست بكشم و به سوی مردم بيايم و درباره حكومت او با آنها ستيز كنم؟!» و فاطمه می گفت: «ابوالحسن كاری جز آنچه كه شايسته او بود انجام نداد، و آنها كاری كردند كه خدا به حسابشان برسد!»

و معاويه اين اقدام اميرالمؤمنينعليه‌السلام را مورد نكوهش قرار می داد و می گفت: «گذشته ات را به ياد می آورم، آنگاه كه با ابوبكر صديق بيعت شد و تو همسرت را بر حمار سوار می كردی و دست دو پسرت حسن و حسين را می گرفتی و همه اهل بدر و پيشگامان اسلام را به سوی خود فرا می خواندی و با همسر و دو فرزندت به نزد آنها می رفتی و آنها را بر عليه صاحب رسول اللّه به ياری

می طلبيدی... و هيچيك از آنها جز چهار يا پنج نفر اجابتت نكردند... و هرچه را فراموش كنم، اين گفته ات به ابوسفيان را فراموش نمی كنم كه چون تحريكت كرد و به هيجانت آورد، گفتی: «اگر چهل نفر صاحب عزم بيابم با آنها مقابله خواهم كرد».

بخاری آنچه را كه بين دخت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوبكر گذشت روايت كرده و گويد: «فاطمه از ابوبكر روی گردان شد و تا شش ماه كه زنده بود با او سخن نگفت و شوهرش نيز شبانه به دفن او پرداخت و ابوبكر را خبر نكرد. و علی تا آنگاه كه فاطمه زنده بود در بين مردم وجهه مخصوصی داشت و چون از دنيا برفت، گرايش مردم به علی فروكش كرد. علی تا شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد و هيچ يك از بنی هاشم نيز تا علی بيعت نكرد با او بيعت نكردند، و علی كه ديد مردم از او منصرف شده اند، به مصالحه با ابوبكر تن داد».

از ديگر كسانی كه از بيعت با ابوبكر امتناع كردند، «فروه بن عمر، و خالد و أبان و عمر، پسران سعيد اموی بودند كه آنها نيز، پس از بيعت بنی هاشم بيعت كردند. ولی «سعدبن عباده» بيعت نكرد و انصار گفتند: «او را به حال خود بگذاريد كه بيعت نمی كند تا كشته شود، و كشته نمی شودمگر آنكه فرزندان و اهل بيت و گروهی از عشيره اش با او كشته شوند» بدين خاطر رهايش كردند؛ و عمر در ابتدای خلافت خود به او گفت: «هركه از همسايه اش خشنود نيست جابه جا می شود» و سعد به سوی شام رفت و عمر مردی را در پی او فرستاد و به او گفت: «به بيعتش فرا بخوان و در كمين او باش، و اگر سر باز زد، خدا را بر ضدّ او به ياری بخواه» آن مرد نيز به سوی شام رفت و سعد را در «حوارين» حَلَب يافت و به بيعتش فراخواند و او سر باز زد و وی با تيری به قتلش رسانيد.