ترجمه معالم المدرستین جلد ۲

ترجمه معالم المدرستین0%

ترجمه معالم المدرستین نویسنده:
گروه: اصول دین

ترجمه معالم المدرستین

نویسنده: علامه عسکری
گروه:

مشاهدات: 23569
دانلود: 3415


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 93 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23569 / دانلود: 3415
اندازه اندازه اندازه
ترجمه معالم المدرستین

ترجمه معالم المدرستین جلد 2

نویسنده:
فارسی

الف رفتار منصور با اهل بيت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم:

طبری و ابوالفرج روايت كنند كه «منصور عباسی» به محمدبن ابراهيم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب گفت: «ديباج اصفر تويی؟» گفت: «آری» گفت: «آگاه باش! به خدا سوگند تو را به گونه ای بكشم كه احدی از اهل بيتت را بدان گونه نكشته باشم!» سپس دستور داد ستونی را شكافتند و او را در دل آن جای دادند و زنده به گورش نمودند!»(۲۲۷)

ب رفتار متوكل عباسی با اهل البيتعليه‌السلام:

طبری در بيان حوادث سال ۲۳۶ هجری گويد: «در اين سال متوكل فرمان داد تا قبر حسين بن علی و منازل و خانه های پيرامون آن را ويران كنند و جای آن را شخم بزنند و بذر بپاشند و آب ببندند و مردم را از حضور در آنجا باز دارند! و گفته شده كه جارچی نظميه در همه آن نواحی اعلان داشت: «هركس را كه پس از سه روز نزد قبر بيابيم به سياهچالش فرستيم.» بدين خاطر، مردم گريختند و از رفتن به سوی آنجا خودداری كردند و آن محل و اطراف آن نيز شخم خورد و كشت گرديد».(۲۲۸)

و ابن اثير در بيان حوادث سال ۲۳۶ ه گويد: «در اين سال متوكل دستور داد تا قبر حسين بن علی و منازل و خانه های اطراف آن را ويران سازند و جای آن را كشت كنند و آب ببندند و مردم را از آمدن بدانجا باز دارند. پس، در سراسر آن نواحی به مردم اعلان كردند: «هركس را كه پس از سه روز نزد قبر بيابيم در سياهچال زندانش كنيم،» كه مردم گريختند و زيارتش را ترك گفتند و آنجا خراب و كشت گرديد. متوكل با علی بن ابی طالبعليه‌السلام و اهل بيت او به شدت دشمن بود و قصد آن داشت تا جان و مال دوستداران علی و اهل بيتش را بگيرد، و از جمله نديمان(دلقك)او «عباده مخنّث» بود كه در زير پيراهن خود بالشی می بست و سر طاسش را برهنه می كرد و می رقصيد و با اين كار علیعليه‌السلام را نمايش می داد، و نوازندگان می سرودند:«قَدْ أقبلَ الأصْلَعُ البطّين، خَليفَةُ الْمُسلِمين!»يعنی: «شكم بزرگ بی موی، خليفه مسلمانان وارد شد!» و متوكل شراب می خورد و می خنديد! روزی در حضور «منتصر» چنين كرد و او با اشاره تهديدش نمود و عباده از بيم وی خاموش شد. متوكل گفت: چرا چنين شدی؟ او برخاست و آگاهش نمود، و منتصر گفت: «يا اميرالمؤمنين! آن كسی كه اين سگ نمايشش را می دهد و مردم بدو می خندند، او پسر عمو و بزرگ خاندان و مايه افتخار توست! پس، اگر خواستی خودت گوشت او را بخوری، بخور ولی به اين سگ و امثال آن مخوران!» كه متوكل به نوازندگان گفت همگی بخوانيد:

غارَ الفَتی لاِبن عَمِّه

رَأسُ الفَتی فی حَرِ أُمِّه

«اين جوان برای پسر عمويش غيرت ورزيد سر اين جوان در فلان مادرش باد!»

و اين يكی از عللی شد كه منتصر قتل متوكل را روا داشت»(۲۲۹)

و ابوالفرج گويد: «متوكل يكی از نديمانش به نام ديرج را كه از يهوديت به اسلام آمده بود به سوی قبر حسين فرستاد و فرمانش داد تا آن را شخم زده و از ميان بردارد و پيرامونش را خراب سازد. او رفت و بنای ساخته شده بر روی قبر

را همراه با دويست جريب از اطراف آن ويران نمود و چون به سوی قبر حسين رفت، هيچكس با او همراه نشد و لذا گروهی از يهود را فراخواند تا آن را شخم زدند و پيرامونش را به آب بستند و ديده بانها را با فاصله های يك ميلی از هم، مأمور نگهبانی از آن نمود تا اگر زائری به زيارت آمد دستگيرش نمايند و نزد اويش بفرستند!»(۲۳۰)

و از «محمد بن حسين اُشنانی» روايت كند كه گفت: «مدتها از اين دوران گذشت و من از ترس به زيارت نرفتم. پس از آن از جان خود گذشتم و همراه يكی از عطارها برای زيارت بيرون زديم. روزها پنهان می شديم و شبها به راه می افتاديم تا به نواحی «غاضريه» رسيديم و نيمه های شب از آنجا برون شده و از ميان دو پست ديده بانی كه در خواب بودند به سوی قبر آمديم و چون از ديد ما پنهان بود آن را می بوئيديم و جهت يابی می كرديم تا به نزد آن رسيديم و ديديم صندوق روی آن را كنده و سوزانيده و محل آن را آب بسته اند و جای خشت و آجرها فرو رفته و همانند خندق شده است. پس، آن را زيارت كرديم و بر روی آن افتاده و رايحه خوشبوئی از آن استشمام كرديم كه هرگز چنين عطری نبوئيده بوديم. من به آن عطاری كه همراهم بود گفتم: اين بوی چيست؟ و او گفت: به خدا سوگند عطری همانند آن را تا به حال نبوئيده ام! سپس (با امامعليه‌السلام ) وداع كرديم و چند نقطه از اطراف قبر را نشانه گذاری نموديم، و هنگامی كه متوكل كشته شد، با گروهی از اولاد ابی طالب و شيعيان اجتماع كرديم و به سوی قبر آمديم و نشانه ها را بيرون آورديم و آن را همانند گذشته بازسازی نموديم».

و نيز گويد: «متوكل «عمر بن فرج رخجی» را والی مكه و مدينه نمود و او «آل ابی طالب» را از ورود در كار مردم بازداشت و مردم را نيز از هديه و احسان بدانها منع كرد، و اگر باخبر می شد كه فردی به يكی از آنان چيزی را هديه كرده و لو اندك به شدت مجازاتش می نمود و جريمه سنگينی از او می گرفت! تا بدانجا كه بانوان علوی يك پيراهن را به نوبت می پوشيدند و يكی يكی با آن نماز می گزاردند و با وصله آن را حفظ می كردند و بدون پوشش سر و تن به دوك ريسی می پرداختند؛ تا آنگاه كه متوكل كشته شد و منتصر متوجه آنها گرديد و احسانشان نمود و اموالی را در بين آنها تقسيم كرد. او در همه حالاتِ خود، مخالفت و ضدّيت با كارها و افكار پدر را برگزيد تا او را بدنام و خود را پيروز گرداند!»(۲۳۱)

اينها برخی از آثار سياست خلفای قريشی بر اهل بيت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در طول آن دوران بود. آثار ديگر را پس از نتيجه گيری اين بحث يادآور می شويم ان شاءاللّه.

نتيجه اين بحث

قريش از اينكه نبوت و خلافت در بنی هاشم جمع شود ناخشنود بود و بدين خاطر تا آنجا كه می توانست از نوشتن حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حيات آن حضرت جلوگيری می كرد تا نصّ صريحی از پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره خلافت كسی كه نمی خواستند به خلافت برسد، نوشته نشود. و نيز، بر آن بود تا آن بخش از سخنان پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در مذمّت سران قريش بود منتشر نگردد. زيرا می دانست كه اين سخنان سران قريش را از منصب حكومت دور، و به رقبای آنها از بنی هاشم و انصار فضيلت و برتری می بخشيد.

و با همين انگيزه بود كه از نوشتن وصيّت رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در واپسين دم حيات آن حضرت نيز جلوگيری كردند! وصيّتی كه درباره اش فرمود: «پس از آن هرگز گمراه نشويد!» زيرا قريش بيم آن داشت كه اين نصّ صريح درباره كسی باشد كه بايد پس از پيامبر متولی امر حكومت اسلامی گردد، يكی از بنی هاشم كه قريش از جمع نبوت و خلافت در خاندان آنها ناخشنود بود! و باز بدين خاطر بود كه صحابی مشهور قريشی عمربن خطاب و ديگر همفكران مهاجر قريشی او كوشيدند تا پس از رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تنها با ابوبكر قريشی بيعت شود!

و نيز، در راستای همين سياست بود كه ابوبكر تيمی قريشی خلافت را به وسيله عثمان اموی قريشی در دامان يار ديرين خود عمر عدوی قريشی قرار داد!(۲۳۲)

و به همين خاطر بود كه خليفه عمر از نوشتن حديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و انتشار آن جلوگيری كرد و آنچه را كه صحابه نوشته بودند سوزانيد و كسانی را كه با او مخالفت كرده و حديث پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در سرزمينهای اسلامی خارج مدينه منتشر می كردند به مدينه احضار نمود و تحت نظر قرار داد!(۲۳۳)

و بدين خاطر بود كه عمر هرگاه فرمانداران را به جائی گسيل می داشت آنها را مشايعت می نمود و بدانها می گفت: «... تنها به قرآن بپردازيد و روايت از محمّد را به حداقل برسانيد كه من مراقب شما هستم!»(۲۳۴)

و براساس همين سياست بود كه دو خليفه اول، ابوبكر و عمر، هيچيك از بنی هاشم را به فرماندهی سپاه و فرمانداری شهرهای فتح شده منصوب نمی كردند!(۲۳۵)

و نيز، بدين خاطر بود كه خليفه عمر شورای شش نفره قريش را به گونه ای ترتيب داد كه عثمان به وسيله عبدالرحمن بن عوف به خلافت برسد!(۲۳۶)

و در راستای همين سياست بود كه عثمان، قرآن كريم را از احاديث تفسيری رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جدا ساخت و آن را در مصاحفی چند استنساخ نمود و به مراكز بلاد اسلامی فرستاد و ديگر مصاحف صحابه را كه حاوی قرآن و سخنان تفسيری پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود سوزانيد و «عبداللّه بن مسعود» صحابی را كه با سوزانيدن مصاحف مخالفت كرده بود از كوفه احضار و تنبيه نمود و حقوقش را از بيت المال قطع كرد!(۲۳۷)

و ابوذر صحابی را، كه به نشر احاديث رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان مردم می پرداخت، به «ربذه» تبعيد كرد!(۲۳۸)

و هنگامی كه بيمار شد، وصيت نمود كه پس از او «عبدالرحمن بن عوف قريشی» به خلافت برسد!(۲۳۹) و چون عبدالرحمن پيش از عثمان وفات كرد و عثمان نيز كشته شد و فرصت آن را نيافت تا يكی ديگر از قريشيان را به خلافت برساند، مسلمانان زمام امور خويش را در اختيار گرفتند و برای بيعت به سوی امام علیعليه‌السلام شتافتند و سران صحابی قريش، كه توان اقدام را از كف داده بودند، پيشدستی كرده و با امامعليه‌السلام بيعت نمودند.

امامعليه‌السلام به حكومت رسيد و قريش به تدريج خود را يافت و پس از چهار ماه نيروهای خود را هماهنگ كرد و «جنگ جمل» را به رهبری ام المؤمنين عايشه و طلحه و زبير، بر ضد امامعليه‌السلام برپا ساخت تا شايد حكومت را از امامعليه‌السلام بربايد(۲۴۰) و چون توفيق نيافت، به زمينه سازی «جنگ صفين» پرداخت و برای مشروعيت كار خود در هر دو جنگ، بين مسلمانان خارج مدينه شايع نمود كه امام علیعليه‌السلام عثمان را كشته و بر حكومت چيره شده است.(۲۴۱) مسلمانانِ بيرون مدينه نيز كه معارف دينی و اخبار سيره رسول خدا و اهل البيت و صحابه آن حضرت را تنها از صحابه حاكم بر خود می گرفتند، و واليان و فرمانداران حاكم بر آنها همگی از قريش و هم پيمانان و وابستگان ايشان بودند، و از قرآن و سيره اهل قرآن، جز آنچه كه سران قريش بدانها می رساندند، چيزی نمی دانستند، و جز آن راهی به معرفت نداشتند، به قريش امكان دادند تا ديدگاهشان را نسبت به امام علیعليه‌السلام مشوش و وارونه سازد؛ و فاجعه آنگاه فزونی گرفت كه سپاه معاويه، پس از ناتوانی در جنگ، قرآنها را بر نيزه ها كردند و امام علیعليه‌السلام و سپاهيانش را به «حَكَميت» قرآن و سپس به حكميت آن دو حَكَم (= عمروبن عاص و ابوموسی اشعری) فرا خواندند، و چون قاريان قرآن سپاه امامعليه‌السلام و پيروان آنها، بر قبول حكميت اصرار ورزيدند، و عمروبن عاص صحابی قريشی اُموی، ابوموسای صحابی اشعری را در مقام حكميت فريب داد و خبر اين فريب منتشر گرديد، بسياری از قاريان اهل كوفه كه حكميت را پذيرفته بودند، آن را ناروا دانستند و همه مسلمانان را تكفير كردند و بر امام علیعليه‌السلام شوريدند و در «نهروان» با او جنگيدند و بسياری از آنها كشته شدند و بعد، يكی از ايشان امامعليه‌السلام را در محراب مسجد كوفه به شهادت رسانيد.(۲۴۲)

همه اين رويدادها، ديدگاه درست مسلمانان خارج مدينه را نسبت به امام علیعليه‌السلام مشوش و وارونه ساخت و باعث شد تا هر شايعه خلاف واقعی را

درباره آن حضرت پذيرا گردند!

از سوی ديگر، ناخشنودی قريش از دست يابی بنی هاشم به حكومت كه هدف اصلی آن امام علیعليه‌السلام بود مبدل به حقد و كينه و دشمنی بر ضد آن حضرت گرديد و حكومت قريش پس از آن بر مبنای ستيز و كينه و دشمنی با امامعليه‌السلام بنيان گرفت و اوج بروز و ظهور آن در حكومت امويان بود، كه در بخش بعد بدان اشاره خواهيم كرد.

__________________

(۱۶۴) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، خطبه ۵۷، چاپ اول، ج ۱ ص ۳۵۶، و چاپ مصر ۱۳۷۸ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج ۴ ص ۵۶. ابوعثمان جاحظ، دانشمند بصری لغوی نحوی، متوفای سال ۲۵۵ ه، گرايش به «نصب» و ناصبيان دانسته و از تأليفات او كتاب «العثمانيه» است كه ابوجعفر اسكافی متوفای ۲۴۰ ه و شيخ مفيد متوفای ۴۱۳ ه، به ردّ آن پرداخته اند.

(۱۶۵) تاريخ طبری، حوادث سال ۵۱ هجری، چاپ اروپا، ج ۲ ص ۱۱۲ ۱۱۳، و چاپ اول، ج ۶ ص ۱۰۸، و چاپ دارالمعارف قاهره، ج ۵ ص ۲۵۳ ۲۵۴، و تاريخ ابن اثير، ج ۳ ص ۲۰۲.

(۱۶۶) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، خطبه ۲۰۸، چاپ اول مصر، ج ۳ ص ۱۵ ۱۶.

(۱۶۷) اين نامه معاويه را احمد امين مصری نيز در كتاب «فجرالاسلام» آورده است.

(۱۶۸) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۳ ص ۱۵ ۱۶. و مدائنی ابوالحسن علی بن محمدبن عبداللّه متوفای ۳۱۵ هجری است. فهرست النديم ص ۱۱۵

(۱۶۹) همان، و فجرالاسلام، ص ۲۱۳. و نفطويه، ابراهيم بن محمدبن عرفه ازدی، خطيب در تاريخ بغداد گويد: «راستگوست و مصنفات بسيار دارد» و مسعودی در اول مروج الذهب ج ۱ ص ۲۳ گويد: «و تاريخ ابوعبداللّه ملقب به نفطويه انباشته از ملاحت و انبوه از فوائد است. در تاليف و تصنيف سرآمد اهل زمان خود بوده است» اسامی مؤلفات او در «هدية العارفين» ص ۵ آمده است و گويد او متوفای ۳۲۳ ه است.

(۱۷۰) شرح نهج البلاغه، ج ۱ ص ۳۵۸. و اسكافی منسوب به اسكاف، از نواحی نهروان ميان بغداد و واسط، از متكلمان معتزله است. ابن حجر در شرح حالش گويد: محمدبن عبداللّه اسكافی يكی از متكلمان و پيشوايان معتزله اهل بغداد و اصل او سمرقندی است. ابن نديم گويد: در علم و ذكاوت و صيانت و همت و پاكيزگی شگفت آور بود، عمری دراز داشت و معتصم عباس عظيمش می انگاشت. با «كرابيسی» و ديگران مناظراتی داشته و در سال ۲۴۰ ه وفات كرده است. لسان الميزان، ج ۵ ص ۲۲۱.

(۱۷۱) بخاری اين حديث را در صحيح خود، كتاب الأدب ج ۴ ص ۳۴ با دو طريق از عمروبن عاص روايت كرده است كه در چاپ شده آن به جای آل ابی طالب «آل ابی فلان» آمده است. مسلم نيز آن را در صحيح خود، كتاب الايمان (ج ۱ ص ۱۳۶) باب موالاه المؤمنين ذكر كرده است.

(۱۷۲) شرح نهج البلاغه، ج ۱ ص ۳۵۸.

(۱۷۳) تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۲ ص ۱۱۲.

(۱۷۴) همان، ج ۲ ص ۳۸.

(۱۷۵) تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۲۳۰ ۲۳۱.

(۱۷۶) مراجعه كنيد: عبداللّه بن سباعربی، ج ۲ ص ۲۶۸ ۲۹۲، كه ما فشرده آن را آورديم. مشروح اين خبر در تاريخ دمشق ابن عساكر و تهذيب آن در شرح حال حجربن عدی آمده است.

(۱۷۷) تاريخ طبری، ج ۶ ص ۱۰۸ و ۱۴۹. تاريخ ابن اثير، ج ۳ ص ۲۰۴. اغالی، ج۱۶ ص۷، و تاريخ ابن عساكر، ج۶ ص۴۵۶.

(۱۷۸) حضرمی منسوب به حضرموت از بلاد يمن است.

(۱۷۹) المحبر، ص ۴۷۹.

(۱۸۰) مروج الذهب مسعودی، ج ۷ ص ۳۰، و تاريخ ابن عساكر، ج ۵ ص ۴۲۱.

(۱۸۱) المعارف ابن قتيبه، ج ۷ ص ۱۲. الاستيعاب، ج ۲ ص ۵۱۷. الاصابه، ج ۲ ص ۵۲۶. تاريخ ابن كثير، ج ۸ ص ۴۸، و المحبر، ص ۴۹۰.

(۱۸۲) تاريخ طبری، ج ۶ ص ۹۶. تاريخ ابن اثير، ج ۳ ص ۱۶۵، و تاريخ ابن اثير، شرح حال ابن شهاب، ج ۳ ص ۱۷۹، حوادث سال ۴۱ هجری.

(۱۸۳) معجم البلدان، ج ۵ ص ۳۸، لفظ سبحستان يعنی سيستان ايران.

(۱۸۴) تطهيرالسان، ص ۵۵.

(۱۸۵) المحلّی، ابن حزم، تحقيق احمد محمد شاكر، ج ۵ ص ۸۵ ۸۶، و نيز، مراجعه كنيد: كتاب ألاُمّ، شافعی، ج ۱ ص ۲۰۸.

(۱۸۶) تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۲۲۳.

(۱۸۷) صحيح بخاری، ج ۲ ص ۱۱. صحيح مسلم، ج ۳ ص ۲۰. سنن ابوداود، ج ۱ ص ۱۷۸. سنن ابن ماجه، ج ۱ ص ۳۸۶. سنن بيهقی، ج ۳ ص ۲۹۷، و مسند احمد، ج ۳ ص ۱۰ و ۲۰ و ۵۲ و ۵۴ و ۹۲، اعتراض كننده بر مردان در مسند احمد شخص ديگری غير از ابوسعيد حذری است.

(۱۸۸) صحيح مسلم، ج ۷ ص ۱۲۴ باب مناقب علی كه ما فشرده آن را آورديم، بخاری نيز تحريف شده آن را در باب مناقب علی، و باب نوم الرجل فی المسجد از كتاب الصلوة، ج ۲ ص ۱۹۹، آورده است. و در ارشادالساری، ج ۶ ص ۱۱۲، اين امير را مروان بن حكم دانسته است. و نيز، مراجعه كنيد: سنن بيهقی، ج ۲ ص ۴۴۶.

(۱۸۹) صحيح مسلم، ج ۷ ص ۱۲۰. صحيح ترفندی، ج ۱۳ ص ۱۷۱. مستدرك حاكم، ج ۳ ص ۱۰۸و ۱۰۹، كه اضافه كرده: به خدا سوگند معاويه تا آنگاه كه از مدينه بيرون رفت يك كلمه هم درباره او سخن نگفت. اصابه، ج ۲ ص ۵۰۹، و خصائص نسائی، ص ۱۵.

(۱۹۰) مروج الذهب، ج ۳ ص ۳۴، كه پس از آن پاسخ عملی معاويه در آن مجلس را يادآور می شود، چيزی كه زيبنده اين قلم نيست!

(۱۹۱) عقدالفريد، ج ۳ ص ۱۲۷، و نيز مراجعه كنيد: نقش عايشه در تاريخ اسلام، بحث انگيزه هایجعل حديث، بخش «با معاويه».

(۱۹۲) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، خطبه ۵۷.

(۱۹۳) الغارات، ص ۳۹۷.

(۱۹۴) امتاع الاسماع، ص ۴۴۷، و ديگر مصادری كه در ص... اين كتاب بدان اشاره شده است.

(۱۹۵) قريشيان رسول خداص را برای استهزاء «ابن ابی كبشه» می ناميدند.

(۱۹۶) الموفقيات، ص ۵۷۶ ۵۷۷. مروج الذهب، ج ۲ ص ۴۵۴. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۴۶۳.

(۱۹۷) ابن عباس در اين سخن به بخل و خسّت ابن زبير اشاره دارد.

(۱۹۸) شرح خطبه ۵۷ از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، چاپ اول، ج ۱ ص ۳۵۸، و چاپ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج ۴ ص ۶۱ ۶۳. اين روايت را يعقوبی در تاريخ خود ج ۲ ص ۲۶۲ با تفصيل بيشتری آورده است. عبداللّه بن زبير در سال ۶۴ هجری پس از مرگ يزيد در حجاز و عراق به خلافت برخاست و حكومت او تا سال ۶۷ هجری كه به دست حجاج كشته شد ادامه يافت.

(۱۹۹) همان.

(۲۰۰) تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص ۲۶۱. محمدبن حنفيه فرزند امام علی بن ابی طالبع در سال ۸۱ هجری وفات كرد.

(۲۰۱) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۳۵۶، و چاپ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج ۴ ص ۵۷ ۵۸. عبدالملك مروان در سال ۶۵ هجری به خلافت رسيد و در سال ۸۶ هجری وفات كرد و پسرش وليد جانشين او گرديد.

(۲۰۲) تاريخ الاسلام ذهبی، ج ۴ ص ۶۵، شرح حال وليد. و نيز ذهبی در كتاب سِيَر اعلام النبلاء چاپ اول، ج ۴ ص ۲۵۱، در شرح حال روح بن زنباع گويد: «او برای خليفه عبدالملك همانند وزير بود و در سال ۸۴ هجری وفات كرد.»

(۲۰۳) شرح ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۳۵۶، و چاپ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج ۴ ص ۵۸.

(۲۰۴) مروج الذهب، ج ۳ ص ۱۴۴، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۳۵۷، و چاپ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج ۴ ص ۶۱.

(۲۰۵) طبقات ابن سعد، چاپ اروپا، ج ۲ ص ۲۱۲ ۲۱۳. تاريخ طبری، چاپ اروپا، ج ۲ ص ۲۴۹۴، و تهذيب التهذيب، ج ۷ ص ۲۲۴ ۲۲۶، و در تقريب التهذيب گويد: «حديث عطيه را بخاری و ابوداود و ترمذی و ابن ماجه روايت كرده اند. او در سال ۱۱۱ هجری وفات كرد. و محمدبن قاسم ثقفی فرمانده سپاه در بلاد فارس بود و حجاج در سال ۹۲ هجری فرمانش داد تا برای فتح بلاد سند بدانجا رود و او آن بلاد را فتح كرد و پادشاهش را بكشت. كه از جمله شهرهای فتح شده به دست او شهر كراچی و مولتانِ پاكستان امروز است، و چون سليمان به خلافت رسيد فرمانداران منصوب حجاج را تصفيه كرد و محمدبن قاسم را زندانی نمود و او در سال ۹۲ هجری در زندان وفات كرد.

(۲۰۶) تاريخ الاسلام ذهبی، ج ۴ ص ۵۱ ۵۲، شرح حال محمدبن يوسف ثقفی. و حُجربن قيس همدانی مَدَری منسوب به مَدَر يكی از كوههای يمن است. ابن حجر درباره او گويد: «تابعی ثقه است و حديث او را ابوداود و نسائی و ابن ماجه روايت كرده اند.» شرح حال او در تهذيب التهذيب، ج ۲ ص ۲۱۵ و تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۱۵۵، آمده است.

(۲۰۷) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج ۴ ص ۵۸ ۵۹. تاريخ دمشق ابن عساكر، تصوير خطی مجمع علمی اسلامی، ج ۱۲ / ۱۳۲۱ / الف شرح حال عمربن عبدالعزيز، او در سال ۹۹ هجری به خلافت رسيد و در سال ۱۰۱ هجری مسموم شد و وفات كرد.

(۲۰۸) سوره نحل آيه ۹۰ ترجمه: «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان می دهد و از فحشاء و منكر و ستم نهی می كند؛ او شما را اندرز می دهد شايد پند بگيريد!»

(۲۰۹) شرح خطبه ۷ نهج البلاغه از شرح ابن ابی الحديد. فشرده آن در تاريخ يعقوبی، ج ۱ ص ۳۰۵. تاريخ ابن اثير، ج ۵ ص ۱۶، و مروج الذهب مسعودی، ج ۳ ص ۱۸۴، نيز آمده است.

(۲۱۰) اغانی، ج ۹ ص ۲۰۵ با اندكی اختلاف در روايت.

(۲۱۱) ديوان سيد رضی، شماره ۱۲۴، و شرح ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۳۵۷.

(۲۱۲) مروج الذهب مسعودی، ج ۳ ص ۲۵۴، و در معجم البلدان مادّه حرّان گويد: «حرّان شهری است بر سر راه موصل و شام و روم(= تركيه)» و ابن تيميه مؤسس مذهب سلفی و متوفای ۷۲۸ ه از آنجا برخاسته است.

(۲۱۳) در معجم البلدان گويد: «سند منطقه ای ميان هند و كرمان و سيستان است» كه مراد ايالات غربی پاكستان امروزی است.

(۲۱۴) تهذيب تاريخ دمشق ابن بدران، ج ۳ ص ۴۱۰، شرح حال جناده بن عمروبن جنيد، و مختصر آن از ابن منظور، ج ۶ ص ۱۱۷ ۱۱۸.

(۲۱۵) الكامل، چاپ اروپا، ص ۴۱۴، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۳۵۶. ابوالعباس مبرّد محمدبن يزيد أزدی بصری شيخ اهل نحو و حافظ علم عربيت، ساكن بغداد و متوفای ۲۸۵ هجری است. مشهورترين تاليف او كتاب الكامل می باشد و شرح حال وی در تاريخ بغداد آمده است.

(۲۱۶) اين عنوانی است كه در فهرست طبری تاليف مستشرق دی خويه ص ۱۶۳، آمده است.

(۲۱۷) مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، ج ۷ ص ۳۶۹ ۳۸۴.

(۲۱۸) اين سخن را ابن كثير در تاريخ خود، ج ۱۰ ص ۲۱ روايت كرده است و عبارت متن از اوست. برخی از اخبار خالد نيز در مروج الذهب، ج ۳ ص ۱۲۰ و ۱۷۴ و ۲۸۰، و ابن خلكان، ج ۲ ص ۷ آمده است.

(۲۱۹) تهذيب التهذيب، ج ۷ ص ۳۱۹، شرح حال علی بن رباح لخمی متوفای ۱۱۴ يا ۱۱۷ ه.

(۲۲۰) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد، ج ۱ ص ۳۵۶.

(۲۲۱) حريزبن عثمان متوفای ۶۳ ه. ابن حجر در تهذيب التهذيب، ج ۲ ص ۲۳۷ ۲۴۰، و تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۱۵۹، گويد: ثقه و مورد اعتماد است و متهم به ناصبی بودن، حديث او را بخاری و ديگران، به جز مسلم، روايت كرده اند. شرح حال او در تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج ۴ ص ۱۱۶ ۱۱۸، آمده است.

(۲۲۲) اسماعيل بن عيّاش متوفای ۸۱ يا ۸۲ ه شرح حال او در تقريب التهذيب، ج ۱ ص ۷۳، آمده است. حديث او را صاحبان كتب سنن روايت كرده اند.

(۲۲۳) يحيی بن صالح، در تقريب التهذيب، ج ۲ ص ۳۴۹، گويد: حديث او را صاحبان صحاح و سنن روايت كرده اند.

(۲۲۴) احمدبن حبان، ابوحاتم بستی، رجال شناس معروف مكتب خلفا متوفای ۳۵۴ ه.

(۲۲۵) تهذيب التهذيب، ج ۱۰ ص ۴۳۰.

(۲۲۶) تذكره الحافظ، ص ۹۶۵ ۹۶۶، و داستان «حديث طير» چنين است كه: مرغی بريان شده را برای رسول خداص هديه آوردند و چون فراروی آن حضرت قرار دادند عرض كرد: «پروردگارا محبوبترين بندگانت را نزد من فرست تا با من غذا بخورد» كه علی بن ابی طالب آمد و با آن حضرت غذا خورد. اسناد حديث طير در ج ۲ ص ۱۰۵ ۱۵۵، سيره امام علیعليه‌السلام از تاريخ دمشق ابن عساكر (چاپ بيروت، ۱۳۹۵ ه) تحقيق دانشمند دانش پژوه آقای محمودی آمده است.

(۲۲۷) تاريخ طبری، ج ۹ ص ۱۹۸، و مقاتل الطالبيين، ص ۲۰۰، و ترجمه آن از آقای سيد هاشم رسولی، ص ۱۹۳.

(۲۲۸) همان، ج ۳ ص ۱۴۰۷. متوكل علی اللّه جعفربن معتصم بن هارون الرشيد در سال ۲۳۲ ه به خلافت رسيد و در سال ۲۴۷ كشته شد.

(۲۲۹) الكامل فی التاريخ، ابن اثير، ج ۷ ص ۱۸، چاپ اول مصر.

(۲۳۰) مقاتل الطالبيين، ص ۵۹۸ ۵۹۹، و ترجمه آن از آقای سيد هاشم رسولی، ص ۵۵۱.

(۲۳۱) همان، ص ۵۹۹، و همان ترجمه، ص ۵۵۲.

(۲۳۲) مراجعه كنيد: همين كتاب، بخش: واقعيت تاريخی تشكيل خلافت.

(۲۳۳) مراجعه كنيد: همين كتاب ج ۳ بخش: جلوگيری از نوشتن حديث در زمان خلفا.

(۲۳۴) تاريخ طبری، سيره عمر از حوادث سال ۲۰ ه، ج ۵ ص ۱۹.

(۲۳۵) مروج الذهب مسعودی، ج ۲ ص ۳۲۱ ۳۲۲، و مؤيد آن اينكه خلفای ثلاثه، احدی از بنی هاشم را به ولايت و فرمانداری منصوب نكردند!

(۲۳۶) شرح اين داستان پيش از اين آمده است.

(۲۳۷) مراجعه كنيد: القرآن الكريم و روايات المدرستين، بخش: تاريخ قرآن در زمان عثمان، و نيز، مراجعه كنيد: احاديث ام المؤمنين عايشه، ج ۱، فصل: علی عهد الصهرين.

(۲۳۸) مراجعه كنيد: همين كتاب، بخش: جلوگيری از نوشتن حديث در زمان خلفا.

(۲۳۹) مصادر آن پيش از اين آمده است.

(۲۴۰) مراجعه كنيد: احاديث ام المؤمنين عايشه، بخش: جنگ جمل.

(۲۴۱) مراجعه كنيد: تاريخ طبری و ابن اثير و ابن كثير، فصل: اخبار صفين.

(۲۴۲) همان.

عداوت و دشمنی امويان و عباسيان با امام علیعليه‌السلام

نخست آل ابی سفيان، معاويه و يزيد اموی

معاويه كه به خكومت رسيد اساس سياست خويش را بر دو اصل زير قرار داد:

۱ اينكه زمينه خلافت پسرش يزيد را مهيّا سازد؛ در حالی كه سياست خلفای پيشين بر آن بود كه خلافت در تيره های قريش دست به دست شود و شعارشان اين بود كه:«وَسِّعوها فی قُريش تَتَّسع»: «خلافت را در خانواده های قريش بگردانيد تا فراگير شود!»(۲۴۳)

۲ سياست دشمنی با اهل بيت رسول اللّهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ويژه سيد و سالار آنها امام علیعليه‌السلام را توسعه دهد!

دشمنی معاويه با امام علیعليه‌السلام و ساير بنی هاشم، در تاريخ بی نظير است. او

بنيان حاكميتش را بر بدگوئی و عيب تراشی در حق آنان و مدح و منقبت سازی برای ديگران قرار داد و به نشر آن در بين مردم پرداخت. فرمان داد تا در محافل و مجالس به ويژه در خطبه های نماز جمعه مساجد شرق و غرب جهان اسلام، امام علیعليه‌السلام را لعن كنند، و سوگند خورد كه هرگز آن را ترك نگويد تا كودكان بر اساس آن پير، و پيران با آن زمينگير شوند! و هر يك از بزرگان مسلمان را كه از پذيرش آن سرباز زدند به گونه های مختلف به قتل رسانيد! پسرش يزيد را بر اساس آن پرورش داد تا آل البيتعليه‌السلام را در كربلا به شهادت برساند و سرهای آنها را قطع و همراه با زنان و كودكانِ اسير در شهرها به گردش درآورد! و آنگاه كه كار خلافت اموی آل ابی سفيان پايان گرفت، حكومت به مروان و مروانيان اموی رسيد.

دوم مروان و مروانيان اموی

خلفای مروانی سياست معاويه را ادامه دادند: حكومت را در خاندان خود دست گردان نموده و به عيبجوئی و لعن امام علیعليه‌السلام پرداختند؛ تا آنگاه كه عمربن عبدالعزير به حكومت رسيد و فرمان به ترك لعن امام علیعليه‌السلام داد، در حالی كه مردم بر لعن امامعليه‌السلام عادت كرده و برخی آن را فريضه ای ترك ناشدنی می دانستند و نماز جمعه را بدون آن نماز نمی دانستند! چنانكه مردم «حرّان» چنين بودند می گفتند: «نماز بدون لعن ابی تراب، نماز نيست!» و به هر حال، فرمان عمربن عبدالعزيز بيش از دو سال دوام نياورد.(۲۴۴) زيرا اعضای خانواده پدرش او را مسموم كردند؛(۲۴۵) و بنی اميه پس از او به عادت گذشته خويش بازگشتند و به لعن امام علیعليه‌السلام پرداختند، تا آنگاه كه حكومت به بنی عباس رسيد.