اهل بيت در آيه تطهير اهل بيت در آيه تطهير جعفرمرتضى حسينى عاملى
يادداشت مترجم بر چاپ اول انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا(احزاب/٣٣).
خداوند اراده فرموده كه هرگونه پليدى را ازشما خاندان نبوت ببرد و شما را از هرگونهآلايشى پاك و منزه گرداند.
پس از فرود آمدن آيه مباركه تطهير، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در قول و عمل، و در موارد ومنسبتهاى مختلف، مصاديثق حقيقى آيه شريفه را معين فرمود و به همگان نشان دادكه اهل بيت فقط اصحاب كساء هستند و بس. ماههاى متمادى هرگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآلهبراى نماز بيرون مىرفت، به در خانه فاطمهعليها السلام مىآمد و مىگفت: «الصلاة يا اهلالبيت! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت; مدت را از چهل روز تا نوزده ماهبرشمردهاند هرچند روايات فراوانى اين امر را تاييد كرده گروهى از عالمان مدعىاجماع مفسران و نقل جمهور دانشمندان اهل سنتشده و آن را متواتر و افزون ازشمارش دانستهاند (چنانكه در همين كتاب خواهيد خواند)، برخى از شبپرستانخفاشصفتبا چنگزدن به پندارهاى واهى به مخالفتبرخاسته تلاش بيهودهكردهاند تا مگر بتوانند اذهان مردمان را در اينباره دچار شك و ترديد نمايند. چنانكهاز همان آغاز و آنگاه كه حق مسلم علىعليه السلام و فرزندانش را در سقيفه ناميمون بنىساعدهاز آنان در ربودند، دستبهكار شده و هنوز چيزى از رحلت جانگذاز رسول اكرمصلى الله عليه وآلهنگذشته بود كه عكرمه خارجى در بازارهاى مدينه جار مىزد كه حاضر است در بيانمصداق اهلبيت، با هر كس بخواهد مباهله كند و بگويد كه: همسران پيامبر اهلبيت اوو مصاديق اين آيهاند. اين همه تلاش و كوشش در جهت دگوگونكردن حقيقتبراى آنبود كه اهلبيت دنيايى از مفاهيم و معانى اصيل و ارزشمند را در خود داشت و از زبانرسول اكرمصلى الله عليه وآله عدل و همتاى قرآن ناميده شده بود. آنان مىخواستند با گستردهكردندايره شمول اهلبيت، مردم مسلمان را از مصاديق حقيقى اهلبيت دور سازند و درجهان بهخوابرفته و فاصلهگرفته از اين ستارگان درخشان آسمان اسلام به مقاصدزضتخود نايل آيند.
گروهى ديگر بنىهاشم را اهلبيت پيامبرصلى الله عليه وآله و مصداق آيه تطهير ناميدندوبرگفته خود پافشارى داشتند. برخى ديگر پا را از اين فراتر گذاشته و با دلايل بىپايهادعا كردند كه اهلبيت، امت اسلام هستند و نه فقط اصحاب كساء، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله وبنىهاشم.
دلايل اينان و رد عالمانه آن را در فصول پايانى كتاب ملاحظه خواهيد كرد.
علامه سيدجعفرمرتضى عاملى در تداون پژوهشها و مطالعات عالمانه ونقادانهخود در جهت زدودن زنگار تحريف از چهره حقايق تاريخى، اينبار با تتبع گسترده وعميق به بررسى دقيق روايات و ديدگاهها و تفسير و تبيين انديشمندانه آيه تطهيرپرداخته، كتابى سودمند و خواندند به دوستداران و پژوهندگان حقيقت تقديم كردهاست.
بدون ترديد خواننده گرامى به عمق كينه و عداوت دشمنان كينهتوز اهلبيتعليهما السلامپى خواهد برد و درخواهد يافت كه چگونه در طول تاريخ كوشيدهاند تا نور خدا راخاموش كنند و تشنگان معرفت را از چشمهسار زلال انديشه بهدور دارند.
سپاس بىكران خداى يگانه را كه توفيق ترجمه اين اثر ارزشمند را به بنده ناچيزارزانى داشت و درود و سلام بىپايان بر خاندان عصمت و طهارت، مشعلداران جادههدايت و سعادت.
هفدهم ربيع الاول يكهزار و چهارصد و چهارده.
سالروز ميلاد مسعود رسول اكرمصلى الله عليه وآله.
و امام صادقعليه السلام مطابق با چهاردهم شهريور.
يكهزار و سيصد و هفتاد و دو شمسى.
تهران - محمعد سپهرى.
پيشگفتار بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، اياك نعبد واياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم،غير المغضوب عليهم.
والصلاة والسلام على خير خلقه، و اشرف ربيته، محمد المصطفى و آلهالطيبين، الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
اخيرا فرصتى دست داد تا موضوع «اهلبيت در قرآن» را از خلال بررسى آيه سى وسوم سوره احزاب (آيه تطهير) مورد بررسى و مطالعه قرار دهم، اين آيه تصريح داردخداوند سبحان هرگونه پليدى را از اهلبيت زدوده، آنان را پاكيزه گردانده است.
آنچه پيش روى خواننده گرامى است دستاورد همين پژوهش است. اميدوارم كهاين بررسى بتواند در پردهبرداشتن از چهره حقايقى كه دستهاى تحريف و جعل آن رادگرگون كرده يا در پرده ابهام فرو نشاندهاند، مفيد افتد و شما مىدانيد كه همواره ايندستان آلوده در خدمت اهداف سياسى خاص عمل كرده يا براساس كينههاى ديرين ياگرايشهاى مذهبى يا عصبيت و حميت جاهلى حركت مىكنند. همين ايادى كثيف وپليد است كه تلاش كرده تا اين موضوع نيز بهنحوى در پرده ابهام بماند يا به شكلى دچارتحريف و دگرگونى شود.
خواننده گرامى ملاحظه خواهد كرد كه پژوهشهاى عملى واقعگرا و پيراستهمىتواند بهرغم شرايط و احوال و از توجه به نتايج و آثار، پاكيز را از پليد، سالم را ازتحريف شده و صحيح را از ناصحيح جدا سازد. او در اين راه از مظاهر خشم، غوغا وفريادى كه براى خاموشكردن نور و حقيقت و محو درخشش و فروزش آن از سوىباطل بهپا مىشود و بدان متوسل مىشوند، بيمى به خود راه نخواهد داد.
بر خواننده گرامى پوشيده نيست كه طبيعت و شيوه اين بحث كه با آيه شريفهفراگير شد ما را تا حدودى مجبور ساخته كه از نظرافكندن و سركشى به اينسو و آنسوبازمانيم. به عقيده ما آگاهى خواننده از تمام مطالب در ترسيم سيمايى هرچه آشكارتر،كاملتر و منسجمتر مفيد خواهد بود. اگر مجاز باشم كه خواهشى از خواننده گرامىداشته باشم. از او خواهم خواست در محاسبات خود اين نكته را منظور كند كه مطالعهتمام اين فصلها گشت و گذارى بىفايده و خستهكننده نيست. بلكه در بسيارى از مواردو در جاىجاى مباحث آن مطالبى سودمند و مفيد خواهد يافت و چهبسا كه از مطالعهتمام آن خشنودى بيشتر خواهد يافت تا اينكه به مطاله بعضى از فصلها بسنده كند.
در همينجا ارادت صميمانه خود را پيشاپيش تقديم خواننده گرامى كرده، از اينكهمدتى را در مصاحبتبا كتاب گذارده از وى سپاسگزارى مىكنم و پوزش مىخواهم.برخداوند متعال توكل مىنمايم و از او مسئلت دارم كه انجام اين كار را بر من آسانگرداند. در پايان از خداوند سبحان مسئلت دارم كه مرا در انجام اين پژوهش به شكلگسترده و كامل موفق بدارد تا بهتر و بيشتر سودمند افتد.
حمد و سپاس بىكران خداى را كه به ما نعمتهاى بىشمارى ارزانى داشت و راههدايت و حقيقتجويى را به ما الهام كرد و درود و سلام بر بندگان برگزيدهاش، محمدو خاندان پاك و پاكيزهاش.
قم، ١٣ رجب ١٤١٢ ه. ق.
جعفرمرتضى حسينى عاملى.
۱
اهل بيت در آيه تطهير بخش اول: اهل بيت در قرآن فصل اول: گفتهها و نظريات كلمه «اهل البيت» در موارد بسيار زيادى از سخنان رسول اكرمصلى الله عليه وآله براىگروه خاصى كه به آن حضرتصلى الله عليه وآله منسوبند، به كار رفته است. براى اينان(اهل البيت) اوصاف و ويژگىهايى بيان گشته، منزلتى شايان قرار داده شده ودر قبال آنان، حقوق و مسؤوليتهاى فراوان و گوناگون و در عين حال مهم وخطير بر عهده امت گذاشته شدهاست.
در قرآن نيز در موارد گوناگون و با تعابير مختلف از همين گروه سخنبهميان آمدهاست. يكى از آن تعابير «اهلالبيت» است. از آن جايى كه گروهىبه عمد يا سهو در تعيين منظور قرآن از كلمه «اهلالبيت» به راست و چپرفتهاند، لازم ديديم كه دقيقا به بحث و بررسى درباره اين مطلب بپردازيم.از خداوند متعال يارى مىجوييم و بر او توكل مىكنيم و بحث را به حول وقوه او پى مىگيريم.
رسول اكرمصلى الله عليه وآله منظور از تعبير «اهلالبيت» را در يكى از مواردى كه درقرآن آمده، به شكلى غيرقابل تشكيك و تاويل تبيين كردهاست، اما با كمالتعجب بايد گفت: اين تصريحات هم نتوانسته است ريشه اختلاف را از بينببرد; و دليل آن، وجود افرادى است كه اصرار دارند در اين مورد يا مواردديگر به صورت آشكار و پنهان و بنا به دلايلى با رسول خداصلى الله عليه وآله مخالفتكنند! تفصيل مطلب را در مباحثى كه در پى مىآيد بيان خواهيم كرد.
اهل بيت در قرآن لفظ «اهل بيت» سه بار در قرآن كريم آمده است:
اول، در داستان موسىعليه السلام، آن گاه كه نوزادى كوچك بود و خانواده فرعوناو را پيدا كردند تا در آينده، دشمن و مايه اندوهشان باشد و پستان هيچ زنىرا به دهان نگرفت و خانواده فرعون در كارش درمانده شدند. آنگاه خواهرموسىعليه السلام به آنان گفت:
هل ادلكم على اهل بيتيكفلونه لكم وهم له ناصحون فرددناه الى امهكى تقر عينها ولا تحزن;(١).
آيا مايليد كه من شما را به خانوادهاى كه دايه اين طفل شوند و او را با مهربانىتربيت كنند راهنمايى كنم؟ بدين وسيله ما موسى را به مادرش برگردانديم تاديدهاش به جمال موسى روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.
در اين آيه بيانى وجود ندارد كه مشخص سازد: منظور خواهر موسىعليه السلام ازاين تعبير چه بود؟ آيا منظورش تمام كسانى بودند كه با آن خانواده قرابت وخويشاوندى داشتند يا بعضى از آنان؟ و آيا منظورش فقط قرابت نسبى استيا نسبى و سببى؟ يا علاوه بر قرابت نسبى و سببى كسانى را كه از راه ولاء و ياتربيت هم به خانواده منتسب هستند در برمىگيرد؟
گذشته از اين، لفظ اهل بيتبه صيغه نكره آمده است نه به صيغه معرفه،يعنى اهل البيت.
دوم، در داستان ابراهيمعليه السلام، آن گاه كه همسرش از بشارت فرشتگان كهبهاو مژده دادند اسحاق و پس از او يعقوب را به دنيا خواهد آورد به شگفتآمد. ملائكه به او گفتند:
اتعجبين من امر الله رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت انه حميدمجيد;(٢).
فرشتگان به او (زن ابراهيم) گفتند: آيا از كار خدا عجب دارى؟ (عجب مداركه) رحمت و بركات خدا مخصوص شما اهل بيت است; زيرا خداوند بسيارستوده صفات و بزرگوار است.
در اين آيه مباركه همسر ابراهيمعليه السلام از اهل البيتشمرده شده است; زيرااو در اين آيه مورد خطاب قرار گرفته است، اما اين نمىتواند دليل اين مطلبباشد كه همسر هم در تمام مواردى كه لفظ اهل البيت اطلاق شده، حتى درمواردى هم كه قرينه مناسب براى تعيين مقصود وجود ندارد، جزء اهل بيتاست; زيرا توجيه خطاب در آيه فوقالذكر به همسر ابراهيمعليه السلام مىتواندقرينهاى براى داخل شدن وى در زمره اهل يتباشد، اما نمىتواند دلالت كندبر اين كه كلمه اهل البيت، همسر را هم در برمىگيرد، به گونهاى كه به مجردشنيدن اين كلمه و بى هيچ قرينهاى، بايد به ذهن شنونده تبادر كند. در مباحثآتى بحثبيشترى درباره اين آيه خواهد آمد.
سوم، فرموده خداوند متعال:
يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقولفيطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا وقرن فى بيوتكنولاتبرجن تبرج الجاهلية الاولى واقمن الصلاة وآتين الزكاة واطعنالله ورسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركمتطهيرا واذكرن مايتلى فى بيوتكن من آيات الله والحكمة ان الله كانلطيفا خبيرا.(٣)
ملاحظه مىشود كه فرموده خداوند متعال: «انما يريد الله ليذهب عنكمالرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» در ميان آياتى قرار گرفته كهزنان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مخاطبند و بلكه جزء يكى از اين آيات است. همينموجب شده كه آن شبهه معروف در مراد آيه براى عدهاى پيش آيد و همانگونه كه خواهيم ديد گروهى آن را انگيزهاى براى برانگيختن شكهايىپيرامون مفاد حقيقى آيه مباركه قرار مىدهند.
گفتهها و اجتهادها مراجعه به سخنان مفسران وديگران به دست مىدهد كه درباره مراد ازاهل البيت در آيه مباركه اقوال متعددى وجود دارد. اين اقوال عبارتند از:
١. ادعاى عكرمه(٤)كه در بازارها ندا مىداد و مردم را براى مباهلهفرامىخواند. ادعاى وى اين بود كه منظور از «اهلالبيت» در آيه تطهير فقطوفقط زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و احدى غير از آنان را در بر نمىگيرد.
اين گفته بنا به روايت عكرمه به ابن عباس و سعيد بن جبيرهم نسبت دادهشده است.(٥)چنان كه اين ادعا را به مقاتل هم نسبت دادهاند.(٦)به عطاء، كلبى،سعيدبن جبير(٧)و عروة بن زبير هم كه مدعى بود اين آيه در خانه عايشهفرود آمد(٨)نسبت داده شده است.
٢. گروهى گفتهاند: منظور اصحاب كساء است، يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله، على،فاطمه، حسن، حسينعليهم السلام و همسران پيامبرصلى الله عليه وآله.
بعضى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب كساء را بدون پيامبرصلى الله عليه وآله آوردهاند.اين عقيده فخر رازى و خطيب بغدادى است كه قسطلانى از بخارى روايتكرده است.(٩).
٣. گفتهاند: منظور پيامبرصلى الله عليه وآله است و بس.(١٠).
٤. گفتهاند: منظور بنى هاشمند و زنان را در بر نمىگيرد.(١١).
٥. گفتهاند: منظور كسانى است كه در پايينترين جد پيامبرصلى الله عليه وآله با او نسبتدارند و نيز گفته شده: هر آن كس كه با پيامبرصلى الله عليه وآله پيوند رحمى دارد. و نيزگفته شده: هر آن كه با او پيوند نسبى يا سببى دارد.(١٢).
٦. ابو حيان گفته: از آن جا كه اهل البيتشامل زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و پدرانآنان مىشده، لفظ مذكر بر مؤنث غالب آمده است.(١٣).
٧. گفته شده: منظور زنان است و تمامى بنى هاشم كه صدقه بر آنانحرام شد.(١٤).
٨. گفته شده: «اهلالبيت» على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام هستند. بعضىاز اقوال و روايات تصريح دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله هم جزء آنان است.(١٥)اين گفته بهانس بن مالك، واثلة بن اسقع(١٦)، ابو سعيد خدرى، عايشه و ام سلمه(١٧)نسبت دادهشده است. طحاوى، كنجى شافعى، ذهبى و قمى(١٨)بر آن اصرار داشته و نيزعقيده مجاهد، قتاده، كلبى(١٩)و بلكه عقيده جمهور(٢٠)و بيشتر مفسران(٢١)هميناست. حتى بعضى گفتهاند: مفسران اجماع دارند و جمهور(٢٢)روايت كردهاندكه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمد. گفتهاند: منظور مدعى اجماع مفسراناين است كه مفسران بر اين مطلب اجماع دارند كه آيه مباركه شامل آل البيتاست و آنان اصحاب كساء مىباشند، اما درباره اين كه آيا زنان پيامبرصلى الله عليه وآله راهم دربر مىگيرد يا نه، اختلاف نظر است. يا منظور، اجماع كسانى است كهنظرشان در مورد شان نزول و مانند آن قابل اعتناست و عكرمه و مقاتل ازاين افراد نيستند، زيرا اين مساله به خبر دادن از پيامبرصلى الله عليه وآلهيا كسانى از صحابهبرمىگردد كه گفته آنان معتبر است، در حالى كه مقاتل و عكرمه متهم بهدروغگويىاند.(٢٣).
بعضى از روايات، امامان دوازده گانهعليهم السلام را هم اضافه كرده است.(٢٤)بعضىمدعىاند كه اماميه اجماع دارند كه آيه تطهير شامل تمام امامانعليهم السلام مىشود.(٢٥).
نتيجه گفتهها اگر در اين گفتهها به دقتبنگريم، خواهيم يافت كه تمام آنها پيرامونسه عنصر دور مىزند.
اول، دخول زنان در مراد از كلمه «اهل البيت» يا به طور مستقل يا بااصحاب كساء يا با ساير بنىهاشم يا با افرادى كه دايره شمول گستردهتر ياتنگترى دارد.
دوم، دخول خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله; يعنى، بنىهاشم، غير از اصحاب كساء;يعنى، كسانى كه صدقه بر آنان حرام است و با پيامبرصلى الله عليه وآله خويشاوندى نسبىدارند. بعضى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را مىافزايند و بعضى هم در نفى آنان اصراردارند.
سوم، اختصاص اهل البيتبه اصحاب كساء. گروهى با استناد به رواياتچندى كه در اين باره تصريح دارد، ساير امامان دوازدهگانه را هم بدانمىافزايند.
تمامى دلايل در حقيقتبه نفى يا اثبات اين عناصر برمىگردد، اگرچه دربيان آنچه كه در اثبات آن مىكوشند با هم اختلاف جزئى دارند.
نهايت امر اين كه، آنچه بعضى بيان كردهاند كه منظور آيه تطهير شخصپيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است و به نظر مىرسد كه زايد بر عناصر سه گانه فوق الذكراست، كسى را نيافتيم كه در اثبات آن استدلال كرده يا بدان ملتزم شده و آن رامبناى عقيده خويش قرار داده باشد. از اين رو، نيازى به نفى يا اثبات آن دربحثخود نمىيابيم. در اين جا تنها به بررسى و بيان مطالبى خواهيمپرداخت كه ارتباط مستقيمى با عناصر سهگانه فوق دارد.
پىنوشتها: ١) قصص (٢٨) آيات ١٢ - ١٣.
٢) هود (١١) آيه ٧٣.
٣) احزاب (٣٣) آيات ٣٢ - ٣٣.
٤) جامع البيان، ج٢٢، ص٧; الدرالمنثور، ج٥، ص١٩٨; فتح القدير، ج٤، ص٢٧٨ - ٢٧٩; التبيان،ج٨، ص٢٠٦، ٣٠٨; الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦، ص٣١٠; مجمع البيان، ج٨، ص٥٦.
٥) تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٤٨٣، سير اعلام النبلاء، ج٢، ص٢٠٨ و ٢٢١; تهذيب تاريخ دمشق،ج٤، ص٢٠٨; المواهب اللدنيه، ج٢، ص١٢٢; اسباب النزول، ص٣٠٢; نور الابصار، ص١١٠،الصواعق المحرقه، ص١٤١; لباب التاويل، ج٣، ص٤٦٦.
٦) تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٦; نور الابصار، ص١١٠; لباب التاويل، ج٣، ص٤٦٦; و اسعافالراغبين، ص١٠٨.
٧) فتح القدير، ج٤، ص٢٧٨; الجامع لاحكام القرآن، ج١٤، ص١٨٢.
٨) الدر المنثور، ج٥، ص١٩٨; فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩; ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦،ص٣١٠.
٩) ر.ك: به السنن الكبرى، ج٢، ص١٥٠; تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨ - ٢٠٩; فتحالقدير، ج٤،ص٢٨٠; الجامع لاحكام القرآن، ج١٤، ص١٨٣; سخن ابن روزبهان در دلائل الصدق، ج٢،ص٩٤.
١٠) الصواعق المحرقة، ص١٤١.
١١) فتح القدير، ج٤، ص٢٨٠; الجامع لاحكام القرآن، ج٤، ص١٨٣; الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦،ص٣١٠; لباب التاويل، ج٣، ص٤٦٦.
١٢) المواهب اللدنيه، ج٢، ص١٢٧.
١٣) تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٩.
١٤) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص١٠٨; الصواعق المحرقه، ص١٤.
١٥) ر.ك: ينابيع الموده، ص٢٩٤; الصواعق المحرقه، ص١٤١; تفسير قمى، ج٢، ص١٩٤ - ١٩٣;الكشاف، ج٣، ص٥٣٨.
١٦) مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦.
١٧) تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٩٠٨; ر.ك: مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦.
١٨) ر.ك: مشكل الآثار، ج١، ص٣٣٢ - ٣٣٩; كفاية الطالب، ص٥٤; خلاصه عبقات الانوار، ج٢،ص٦٧ و ٣٧١; تفسير قمى، ج٢، ص١٩٣ - ١٩٤.
١٩) فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩; تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨.
٢٠) تهذيبتاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨; فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩.
٢١) ينابيع الموده، ص٢٩٤.
٢٢) نهج الحق و كشف الصدق، ص١٧٣.
٢٣) ر.ك: احقاق الحق، تعليقات آية الله مرعشى، ج٢، ص٥٠٢، (پاورقى) و ٥٦٥; دلائل الصدق،ج٢، ص٩٥.
٢٤) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج١ و ٢; كتاب سليم بن قيس، ص١٥٠.
٢٥) ر.ك: پاورقيهاى جوامع الجامع، ص٣٧٢.
۲
اهل بيت در آيه تطهير فصل دوم: آيه تطهير در تفسير پيامبرصلى الله عليه وآله بدون شك رسول اكرمصلى الله عليه وآله آگاهترين مردمان به قرآن، معانى، اشارات واهداف، و به هنگام پيچيدگى امور و نياز به توضيح و يا تصحيح آن، مرجع وملاذ ديگران است. آنچه در اين جا نظرمان را به خود جلب مىكند اين استكه بعضى اوقات - بى آنكه پرسشى در كار باشد - رسول اكرمصلى الله عليه وآله حتى درمواردى كه در ابتدا گمان مىرود از امور واضح است، دستبه كار شدهبه توضيح و تبيين آن مىپردازد. با اين حال، هنگامى دچار شگفتى مىشويم كهمىبينيم خط بازىهاى سياسى و تعصبات جاهلى تلاش دارد همان چيز رابا دستان خيانتگر خويش دچار تحريف و دگرگونى سازد كه رسول خداصلى الله عليه وآلهبه توضيح، تثبيت و تصحيح آن پرداخته است و گويا از وراى پردهاى شفافبه غيب مىنگريسته است. ليكن از آن جايى كه اين تلاش مذبوحانه به حذف،زيادت و يا تحريف نص قرآن منجر شده، تقريبا ممتنع و غير عملىنموده است.
آنان براى رسيدن به اهداف شوم و ناميمون خود كوشيدهاند كه به جاىتحريف مبانى و كلمات قرآن، به تحريف معانى و دلالتهاى آن بپردازند.امام باقرعليه السلام در نوشته خود به سعد الخير، به همين مطلب اشارهفرموده است. آن جا كه مىفرمايد:
اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم يروونه ولا يرعونه والجهاليعجبهم حفظهم للرواية والعلماء يحزنهم تركهم للرعاية(١).
آنان حروف و كلمات قرآن را محفوظ داشته، حدود و قوانين آن را تغييردادند، قرآن را روايت مىكنند، اما حدودش را رعايت نمىكنند. جاهلان ازاين كه روايت قرآن را حفظ كردهاند تعجب مىكنند و عالمان از اين كه حدودآن را ترك كردهاند اندوهگين هستند.
اين دقيقا همان چيزى است كه در مورد آيه تطهير به وقوع پيوست.آيهاى كه درباره اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله، كه مركز رسالت و محل رفت و آمدفرشتگان هستند نازل گشت. زيرا به رغم تاكيدهاى فراوان و پى در پىپيامبرصلى الله عليه وآله كه چندين ماه و شايد تا زمان وفات آن حضرت تداوم داشت،مبنى بر اين كه مراد از «اهل بيت» در آيه تطهير، فقط اهل كساء هستندو به استناد اين آيه مباركه از تمامى گناهان پاكيزهاند; هجوم ديوانهوارىرا مىيابيم كه هدف آن منحرف نمودن اين مساله از جايگاه حقيقىاشو برانگيختن شبهاتى پيرامون دلالت آيه مباركه است، حتى اگر به قيمتتكذيب پيامبر صلى الله عليه وآله و رد گفتار آن گرامى به صورتى زيركانه و پنهانىتمام شود!
روايت مفسر قرآن روايات بسيار زياد آمده كه تاكيد دارد مقصود از «اهل بيت» در آيهتطهير، اهل كساء هستند. اين روايات را دانشمندان و عالمان حديث مذاهبمختلف نقل كردهاند و گذشته از اين كه از طريق شيعه متواتر است، از طريقاهل سنت هم به تواتر روايتشده است. اهل كساء عبارتند از: پيامبر اكرم،على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام.
محقق كركىرحمه الله مىگويد: «گذشته از روايات شيعه، كه از شمار بيروناست، اين مساله به تواتر رسيده، مفيد يقين مىباشد. كدام حديث در سنت ازاين روايت محكمتر است كه روايات اهل سنت و رجال شيعه اماميه - پيروانحقيقت كه ياران خاص و خالص اهلبيت مىباشند - بر نقل آن اتفاق نظردارند و اگر قرار باشد كه از راه سنت آن را رد كنند، هيچ روايتى در سنتنمىماند مگر اين كه مردود باشد.»(٢)
به تعبير مسكانى: «روايات درباره آن فراوان است.»(٣)و به تعبير ديگرى:«كثرت آن قابل شمارش نيست.»(٤)
ديگرى گفته: «مفسران اجماع دارند و جمهور روايت كردهاند.»(٥).
اين مطلب را اين گونه تفسير كردهاند كه مفسران در شمول آيه تطهير براهل كساء اجماع دارند. اختلاف در اين است كه آيا همسران پيامبرصلى الله عليه وآله هم درآن داخل هستند يا نه؟ يا منظور، اجماع كسانى است كه در امر شان نزول ومانند آن گفته آنان معتبر است. نقل اين گفته پيش از اين آمد.
علامه طباطبائىرحمه الله مىگويد: «اين روايات فراوان است و بر هفتاد حديثافزون مىشود. رواياتى كه در اين باره از طريق اهل سنت آمده، بر رواياتى كهاز اين دست از طريق شيعه رسيده فزونى دارد. اهل سنت آن را از طرقفراوان از امسلمه، عايشه، ابوسعيد خدرى، سعد، واثلة بن اسقع، ابوالحمراء،ابن عباس، ثوبان غلام پيامبرصلى الله عليه وآله، عبد الله بن جعفر، على و حسن بن علىعليهما السلامروايت كردهاند كه نزديك به چهل طريق مىشود. شيعه آن را از على، سجاد،باقر، صادق، رضاعليهم السلام، ام سلمه، ابوذر، ابوليلى، ابوالاسود دئلى، عمرو بن ميموناودى و سعد بن ابى وقاص از چند طريق روايت كردهاند.»(٦).
با مراجعه به اين روايات و سندهاى آن روشن مىشود كه راويان آن بيشاز اين است. كافى استبدانيم كه يكى از دانشمندان پيرامون آيه تطهير كتابىتاليف كرده و اولين مجلد آن را كه بالغ بر چهارصد صفحه مىشود به بيانمتون حديث اختصاص داده است. وى اين روايت را از بيش از پنجاه تن ازصحابه نقل كرده است. اين گذشته از طرق بسيار فراوانى است كه از اماماندوازدهگانه عصمت و طهارتعليهم السلام و نيز از طريق تابعين وايتشده است. اينكتاب را سيدعلى موحد ابطحى تحت عنوان آية التطهير فى احاديثالفريقين [ آيه تطهير در احاديثشيعه و سنى] نوشته است. خداوند او راپاداش نيكو دهد.
قندوزى حنفى پس از نقل گفته مودة القربى كه مىگويد: رسول خداصلى الله عليه وآلهپس از فرود آمدن آيه: وامر اهلك بالصلاة واصطبر عليها...، مدت نه ماهبه در خانه فاطمه مىآمد و مىگفت: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا; چنين گفته: «اين خبر از سىصد تن از صحابهروايتشده است.»(٧).
نكته جالب اين كه: آن مرد منحرف از علىعليه السلام و خاندان او هم كهتلاش دارد بيشتر رواياتى را كه در فضايل آنان آمده انكار كند، راهى جزاعتراف به صحتحديث كساء نيافته است. وى مىگويد: «اما حديث كساءصحيح است.»(٨).
در اين جا به مقدارى كه اين فرصت اندك به ما اجازه دهد به حديثكساء و منابع آن اشاره مىكنيم. سپس مراد آيه تطهير را بيان و مشخصخواهيم كرد كه اين آيه مباركه بر خصوص آنان تطبيق مىكند، بدون اين كهبخواهيم ظهور سياق را از بين ببريم، بلكه سياق آيه هم به صورت قوى وكاملا آشكارى اين مطلب را تقويت و تاييد مىكند. سپس به دلايلىاشاره مىكنيم كه ديگران در تاييد اقوال خويش آوردهاند، مانند كارى كه درفصل اول كرديم.
منابع حديث كساء حديث كساء، متون فراوانى از طريق بسيارى از صحابه و تابعين دارد. تماماين متون مىرساند كه رسول خداصلى الله عليه وآله پارچهاى به دست گرفت و على، فاطمه،حسن و حسينعليهم السلام را زير آن برد و فرمود:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.
بعضى از روايات مىگويد: پيامبرصلى الله عليه وآله براى پاكيزگى آنان دعا فرمود.(٩).
اين همه تاكيد چرا؟ ملاحظه مىشود كه رسول خداصلى الله عليه وآله اصرار شديدى بر اين مساله داشت وتلاش كرد تا هرچه بيشتر به ثبوت، تاكيد و نيز رسوخ آن در بينش مردمبپردازد.
آنگاه به زدودن هرگونه شبهه يا شك و ترديدى درباره مصاديقاهل بيت در آيه تطهير پرداخت و هر فرصتى را از صاحبان اغراض سياسى وتمايلات و تعصبات جاهلى براى تحريف يا تضعيف آن گرفت.رسول اكرمصلى الله عليه وآله اين كار را از طريق شيوه عملىاى كه در پيش گرفت وطرح بسيار مناسبى كه پياده كرد، اجرا نمود، چه آن حضرتصلى الله عليه وآله مدتشش ماه(١٠)هرگاه كه براى نماز از خانهاش بيرون مىرفت، به حجره فاطمهعليها السلاممىآمد و مىگفت:
الصلاة يا اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيتويطهركم تطهيرا.
نماز، اى اهلبيت! و آنگاه آيه مباركه تطهير را تلاوت مىفرمود.
اين مطلب از چندين نفر روايتشده است. بعضى نه ماه گفتهاند.(١١).
به نظر ما ممكن استيكى از دو رقم ٩ و ٦ [كه در عربى بدين صورتنوشته مىشود: تسعه - سته] به دليل نبود نقطه در سابق و نيز نزديكىرسم الخط دو لفظ به هم، تصحيف ديگرى باشد.
چهل صبح(١٢)، يك ماه(١٣)، هفت ماه(١٤)، هشت ماه(١٥)، ده ماه(١٦)، هفده ماه(١٧)ونوزده ماه(١٨). در برخى از منقولات رقم معينى بيان نشده است.(١٩)همچنينگفتهاند: پيامبرصلى الله عليه وآله تا آخر عمر بدين كار ادامه داد.(٢٠)بعضى گفتهاند: «اين خبربا اسناد، از سىصد تن از صحابه روايتشده است. بعضى هجده ماه و بعضىده ماه گفتهاند.»(٢١).
راز اختلاف روشن است كه اختلاف در مدت، نه موجب سستى روايت مىشود ونه موجب شك در اصل واقعه. آنچه مىتوان در اينجا بيان كرد و به پذيرشنزديك مىنمايد، اين است كه هر يك از ناقلان آنچه را خود ديده، نقل كردهاست. شايد بعضى يك ماه، بعضى ديگر شش ماه يا هشت ماه و يا تا آخرزندگانى رسول اكرمصلى الله عليه وآله مراقب اين كار بودهاند. همين گونه است در موردساير ارقامى كه بيان شد. بر اين اساس هر كدام از راويان مشاهدات شخصىخود را بيان كرده بدون اين كه مشاهدات ديگران را نفى كند. نيز ممكن استرسول اكرمصلى الله عليه وآله اين كار را در چند برهه جدا از هم كه طى هر كدام استمرارداشته، انجام داده باشد. در آغاز فصل پنجم وجه كاملتر و معقولترى را درجمع اين ارقام خواهيم آورد. ان شاءالله تعالى.
آيه تطهير و زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اخبار و روايات مىرساند كه آيه تطهير، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله رادر بر نمىگيرد. اين روايات، هر گونه شك و شبههاى را در اين باره نفى كردهاست; چه با صراحت تمام بيان مىدارد كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله از ورود عايشه بهزير پارچه جلوگيرى كرد و نيز تصريح دارد كه عايشه از اهلبيت نيست.در مورد ام سلمه و ساير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نيز چنين است. در اين باره به متونمختلف زير توجه فرماييد:
در واقعه كساء، عايشه به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: آيا من هم از اهلبيت توهستم؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: برو كنار، تو پايان خوشى دارى.(٢٢).
در متن ديگرى آمده: آن حضرتصلى الله عليه وآله زينب را از اين كه همراه آنان زيرپارچه كساء رود بازداشت و به او فرمود: در جاى خود بايست. تو، انشاءاللهتعالى، پايان خوشى دارى.(٢٣).
متون ديگر مىگويد: در آن موقع ام سلمه گفت: خداوندا! مرا از آنانگردان! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: در جاى خود باش، تو خوبى.(٢٤).
يا گفت: يا پيامبر خدا! آيا من از آنان هستم؟ فرمود: تو بر جاى خود باش،تو خوبى.(٢٥).
يا گفت: من نيز آمدم تا همراه آنان زير پارچه روم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:درجاى خود باش. تو خوبى.(٢٦).
يا گفت: اى رسول خدا! مرا هم با آنان داخل كن. فرمود: اى ام سلمه! تو اززنان شايسته من هستى، اما در اين مكان احدى وارد نمىشود، مگر اين كه ازمن باشد.(٢٧).
يا اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: تو پايان خوشى دارى يا تو خوبى.(٢٨).
يا اينكه ام سلمه گفت: اى رسول خدا! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟فرمود: تو پايان خوشى دارى. تو از همسران پيامبرى.(٢٩).
يا فرمود: تو پايان خوشى دارى و از بهترين همسران من هستى.(٣٠).
يا گفت: آيا من از اهل تو نيستم؟ فرمود: تو پايان خوشى دارى اما ايناناهل من هستند.(٣١).
تكرار حادثه روشن است كه هرگاه نقل يك واقعه متعدد شود، اجمال و تفصيل، و بيانبعضى از خصوصيات و حذف آن در مواردى، نقل حرف به حرف نص واقعهو يا نقل به معناى آن، امرى عادى و طبيعى باشد، نه موجب سستى روايت ونه باعث ضعف آن.
بعضى مىگويند: «ظاهرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله چند بار در خانه ام سلمهتكرار شده است. آنچه بر اين گفته دلالت دارد، اختلاف هيئت اجتماع آنان وچيزى كه ايشان را زير آن قرار داد و دعاى پيامبر براى آنان و نيز پاسخامسلمه است.»(٣٢).
شايد اين كار در خانه زنان ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله هم تكرار شده باشد،همانگونه كه روايت زير بر آن دلالت دارد. اين روايت مىگويد: عايشه ازپيامبرصلى الله عليه وآله اجازه خواست كه او هم زير پارچه رود، اما پيامبرصلى الله عليه وآله او را از اينكار بازداشت و فرمود: كنار برو. در مورد زينب، همسر ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله نيزهمينطور است.
مستفيض يا متواتر بعضى تلاش كردهاند تا در تواتر حديث كساء تشكيك كنند. بدين اعتباركه متضمن اين معناست كه على و فاطمه زهراعليها السلام در كنار رسول خداصلى الله عليه وآلهخوابيده بودند، اما معقول نيست كه اينان در مقابل ديدگان مردم بيگانهبخوابند. همينطور معقول نيست كه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله تمايل خود را براىخوابيدن در كنار شوهرش [پيامبرصلى الله عليه وآله] در حالى ابراز دارد كه مردم پيرامونآنان حضور دارند و صداىشان را مىشنوند و آنان را مىبينند.
معناى اين سخن آن است كه اين واقعه در داخل خانه و آنجا كه احدىغير از پيامبرصلى الله عليه وآله و على و فاطمه و حسن و حسينعليهم السلام و ام سلمه حضورنداشت، به وقوع پيوسته است. لذا افراد ديگرى در آنجا حاضر نبودهاند تا اينواقعه را به طور مستقيم و آنگونه كه خود ديدهاند، نقل كنند. بنابراين، نقلروايت در همين افراد منحصر مىشود.
آرى، ممكن است كه عمر بن ام سلمه كه در آن موقع پنجيا شش ساله بود،در اين واقعه حضور داشته و آن را بنابر ديد خود نقل كرده باشد.
بنابراين معلوم مىشود كسانى كه غير از اين شش تن واقعه را نقل كرده وبه نام احدى از اينان تصريح نكردهاند، واسطه نقل را انداختهاند.
از آنچه گذشتبه دست مىآيد كه حديث كساء در تمام طبقات متواترنيست، بلكه مستفيض است; زيرا روايت آن منحصر به چهار تن از اين افرادشش گانه است; زيرا ما روايت اين حديث را نه از پيامبرصلى الله عليه وآله ديدهايم و نه ازفاطمه.(٣٣).
پاسخ ما اين است كه:
١. شايد كسانى روايت على و حسن و حسينعليهم السلام را با وجود اين كه امامانمعصوم و پاكيزهاند، نپذيرند، بلكه لازم بدانند كه ديگران هم به آنان منضمباشند تا روايت اينان به نظرشان صحيح آيد.
٢. اين مساله - همانگونه كه بيان شد - از دهها تن از صحابه، از طرقگوناگون و الفاظ مختلف نقل شده است. موحد ابطحى در كتاب خود«آيةالتطهير فى احاديث الفريقين» تعداد زيادى از اين روايات را آورده است.
غير معقول است كه در تمام اين روايات، واسطهها حذف شده باشند.آرى، ممكن است در يك يا دو و احتمالا سه مورد، بنا به دلايل استثنايى وغير دائمى، واسطهها حذف شوند، اما حذف آن در دهها مورد آن هم در يكمساله خاص، بىنهايتبعيد و بلكه غير معقول و غير قابل قبول به نظرمىرسد.
٣. شمارى از اين راويان تصريح كردهاند كه خودشان در اين واقعه حضورداشته و آن را از نزديك با چشمان خود مشاهده كردهاند و يا پيامبرصلى الله عليه وآله راچندين ماه ديدهاند كه به در خانه فاطمهعليها السلام مىآمد تا مضمون آيه مباركه راتاكيد نمايد. اين بدان معناست كه واسطه نه عمدا حذف شده است و نه سهوا.
٤. راويان بخشى از اين روايات با صراحت گفتهاند كه تصريح پيامبرصلى الله عليه وآلهمبنى بر فرود آمدن اين آيه درباره پنج تن را به گوش خود و يا از على يافاطمه يا حسن و حسين شنيدهاند. همين تواتر نقل براى ثبوت مساله كافىاست و هرگاه اين مطلب از رسول خداصلى الله عليه وآله ثابتشود، تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله كفرو خروج از دين است و حتى تكذيب علىعليه السلام كه همواره با حق است و حق بااو و نيز ساير پنج تن; زيرا تكذيب آنان، تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله است.
٥. چرا اين نويسنده مدعى است كه در حديث كساء آمده كه فاطمه زيرپارچه در كنار علىعليه السلام و پيامبرصلى الله عليه وآله و حسن و حسينعليهما السلام و در مقابل ديدگانمردان بيگانه خوابيد؟! در حالى كه اين حديث تصريح دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله آنانرا جمع كرد و با پارچه پوشيد و آن گاه اين آيه شريفه فرود آمد. روايت جابربه نشستن زير پارچه و نه خوابيدن زير آن تصريح دارد. جابر بن عبدالله ازعلىعليه السلام روايت كرده كه آن حضرت به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: نشستن ما زير اينپارچه چه فضيلتى دارد؟ اين همان روايتى است كه همين نويسنده بدان استنادو اعتماد كرده و همانگونه كه ملاحظه كرديد در آن هيچگونه ذكرى از خوابنشده است! پىنوشتها :
١) ر.ك: فروع كافى، ج٨، ص٥٣; بحار الانوار، ج٧٥، ص٣٥٩; الوافى، ج٥، ص٢٧٤; المحجةالبيضاء، ج٢، ص٢٦٤; البيان، ص٢٤٩.
٢) نفحات اللاهوت، ص٨٥.
٣) شواهد التنزيل، ج٢، ص١٠.
٤) تاويل الآيات الظاهره، ج٢، ص٤٥٦.
٥) نهج الحق و كشف الصدق، ص١٧٣.
٦) الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦، ص١٣.
٧) ينابيع الموده، ص١٧٤.
٨) منهاج السنه، ج٣، ص٤ و ج٤، ص٢٠.
٩) درباره اين احاديثبسيار فراوان داراى اختلاف الفاظ، ر.ك: جامع البيان، ج٢٢، ص٥ و ٧; الدرالمنثور، ج٥، ص١٩٨ - ١٩٩; فتح القدير، ج٤، ص٢٧١ - ٢٧٩; جوامع الجامع، ص٣٧٢; التسهيللعلوم التنزيل، ج٣، ص١٣٧; تاويل الآيات الظاهره، ج٢، ص٤٥٧ - ٤٥٩; الطرائف، ص١٣٠ - ١٣٢;مجمع البيان، ج٩، ص١٣٨ و ج٨، ٣٥٦ - ٣٥٧; بحارالانوار، ج٣٥، ص٢٠٦ و ٢٢٣ و ج٤٥،ص١٩٩ و ج٣٧، ص٣٥ - ٣٦; نهجالحق، ص١٧٣ - ١٧٥; صحيح مسلم، ج٧، ص١٣٠; كشف اليقينفى فضائل امير المؤمنين، ص٤٠٥; الايضاح، ص١٧٠; مسند احمد، ج٤، ص١٠٧ و ج٣، ص٢٥٩ و٢٨٥ و ج٦، ص٢٩٢، ٢٩٨ و٣٠٤ و ج١، ص٣٣١; المعجم الصغير، ج١، ص٦٥ و ١٣٥; الجامعالصحيح، ج٥، ص٦٦٣، ٦٩٩ و ٣٥١ - ٣٥٢ و ص١٣٣، ١٤٦، ١٤٧، ١٥٨ و ١٧٢; التبيان، ج٨،ص٣٠٧ و ٣٠٩; احقاق الحق (ملحقات)، ج٩، ص١ - ٦٩و ج٣، ص٣١ - ٥٣ و ج٢،ص٥٠٢ - ٥٧٣ و ج١٤، ص١٠٥ - ٤٠٠ و ج١٨، ص٣٨٣ - ٣٥٩; ذكر اخبار اصبهان، ج١، ص١٠٨;الفصول المهمة، ص٧ - ٨; الاصابه، ج٢، ص٥٠٩ و ج٤، ص٣٧٨; الصواعق المحرقه، ص١٣٧ و١٤١ - ١٤٣; تفسير نور الثقلين، ج٤، ص٢٧٠ - ٢٧٧; فضائل الخمسه من الصاح السته، ج١،ص٢٢٤ - ٢٤٣; ينابيع الموده، ص١٠٧ - ١٠٨، ١٦٧ - ١٧٤ و ١٩٣; العقد الفريد، ج٤، ص٣١٣;التاريخ الكبير، بخارى، ج١، قسم٢/ ص٦٩ - ٧٠، ١١٠ و ١٩٧; انساب الاشراف، ج٢،ص١٠٤ - ١٠٦; الكافى، ج١، ص٢٨٧; تاريخ بغداد، ج١٠، ص٢٧٨، و ج٩، ص٢٦ - ٢٧; مناقبخوارزمى، ص٢٣ و ٢٢٤; السيرة النبويه، ج٢، ص٣٠٠; السنن الكبرى، ج٢، ص١٤٩ - ١٥٣ و ج٧،ص٦٣; البداية والنهايه، ج٥، ص٣٢١ و ج٨، ص٣٥ و ٢٠٥.
١٠) جامع البيان، ج٢٢، ص٥; التفسير الحديث، ج٨، ص٢٦٢; الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; الفصولالمهمه، ص٨; ينابيع الموده، ص١٠٨، ٢٦٠ و ١٩٣; مجمع الزوائد، ج٩، ص١٢١ و ١٦٨; البرهان،ج٣، ص٣٢٤; مسند احمد، ج٣، ص٢٥٨ - ٢٥٩.
١١) الدر المنثور، ج ٥، ص ١٩٩; الطرائف، ص ١٢٨; مناقب خوارزمى، ص ١٣; بحارالانوار، ج ٣٥،ص ٢٢٣; احقاق الحق، ج ٢، ص ٥٦٣; مشكل الآثار، ج ١، ص ٣٣٨ - ٣٣٩; ذخائر العقبى،ص ٢٤ - ٢٥; كشف اليقين فى فضائل امير المؤمنين، ص ٤٠٥; بحارالانوار، ج ٣٥، ص ٢١٤و ٢٢٣.
١٢) الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; مناقب خوارزمى، ص٢٣; وفاء الوفاء، ج٢، ص٤٥ و ٤٦٧; شواهدالتنزيل، ج٢، ص٢٧ - ٢٨ و ٥١; البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٣١٣ - ٣١٤; امالى صدوق، ج١،ص٢٥٧; بحار الانوار، ج٣٥، ص١٤٥، ٢٠٩، ٢١٣ و ٢١٦.
١٣) مسند طيالسى، ص٢٧٤; اسد الغابه، ج٥، ص٦٦.
١٤) جامع البيان، ج٢٢، ص٦; فتح القدير، ج٤، ص٢٨٠; شواهد التنزيل، ج٢،ص٥٠ و ٩١;نورالابصار، ص١١٢; البداية و النهايه، ج٥، ص٣٢١.
١٥) شواهد التنزيل، ج٢، ص٢٨، ٥٠ - ٥١; كفاية الطالب، ص٣٧٦; ينابيع الموده، ص٢٦٠;نور الابصار، ص١١٢.
١٦) شواهد التنزيل، ج٢، ص٥٠; ينابيع الموده، ص٢٦٠.
١٧) مجمع الزوائد، ج٩، ص١٦٩; شواهد التنزيل، ج٢، ص٥٠.
١٨) مجمع الزوائد، ج٩، ص١٦٩; الصراط المستقيم، ج١، ص١٨٨.
١٩) الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٣١٣; نورالابصار،ص١١٢; امالىمفيد، ص٣١٨; امالى طوسى، ج١، ص٨٨; اسد الغابه، ج٥، ص١٧٤.
٢٠) البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٣١٧; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٠٧; تفسير قمى، ج٢، ص٦٧.
٢١) ينابيع الموده، ص٢٦٠.
٢٢) تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٤٨٥; فرائد السمطين، ج١، ص٣٦٨; التفسير الحديث، ج٨،ص٢٦٢; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٧; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٢٢.
٢٣) الطرائف، ص١٢٨; شواهد التنزيل، ج٢، ص٣٢; الصراط المستقيم، ج١، ص١٨٧; العمده، ص٤٠;نفحات اللآهوت، ص٨٤; احقاق الحق (ملحقات)، ج٩، ص٥٢.
٢٤) جامع البيان، ج٢٢، ص٧; الدر المنثور، ج٥، ص١٩٨.
٢٥) اسد الغابه، ج٢، ص١٢; الجامع الصحيح، ج٥، ص٣٥١ و ٦٦٣; التفسير الحديث، ج٨، ص٢٦١.
٢٦) ذخائر العقبى، ص٢١; ينابيع الموده، ٨٧، ص٢٢٨; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٢٣.
٢٧) تفسير فرات، ص٣٣٥.
٢٨) اين سخن اگر در تمامى مصادرى كه آمد و در پى خواهد آمد نباشد، دست كم در بيشتر آنهاديده مىشود. ما در اينجا خواننده گرامى را به منابع زير يادآور مىشويم: الدرالمنثور، ج٥،ص١٩٨; فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩; جامع البيان، ج٢٢، ص٦ - ٧; جوامع الجامع، ص٣٧٢;الفصول المهمه، ص٨; تاويل الآيات الظاهره، ج٢، ص٤٥٧ - ٤٥٩; كفاية الطالب، ص١٢ و ٣٧٢;اسعاف الراغبين، ص١٠٦; تفسير فرات، ص٣٣٢ - ٣٤٠; مجمع البيان، ص٣٥٦ - ٣٥٧; اسد الغابه،ج٣، ص٤١٣ و ج٢، ص١٢; الجامع الصحيح، ج٥، ص٣٥١، ٦٦٣ و ٦٦٩; العمدة، ص٣٣ و ٣٩;الطرائف، ص١٢٤ - ١٢٦; بحارالانوار، ج٣٥، ص٢٠٩، ٢١٣، ٢١٤، ٢١٩، ٢٢٠، ٢٢٦، و ٢٧٠; تاريخبغدادج٩، ص١٢٦ - ١٢٧، وج١٠، ص٢٧٨; ينابيع الموده، ص١٠٧، ٢٣٠، ٢٢٨ و ٢٩٤; مستدركحاكم، ج٢، ص٤١٦; مناقب ابن المغازلى، ص٣٠٣; الصواعق المحرقه، ص٢٢٧ و ٥٤١; لبابالتاويل، ج٣، ص٤٦٦; مسند احمد، ج٦، ص٢٩٢ و ٤٠٤; الكافى، ج١، ص٢٨٧; فرائد السمطين،ج١، ص٣١٦; احقاق الحق، ج٢، ص٥٦٨; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٧.
٢٩) الدر المنثور، ج٥، ص١٩٨; مشكل الآثار، ج١، ص٣٣٤; جامع البيان، ج٢٢، ص٧; نفحاتاللاهوت، ص٨٤; مرقاة الوصول، ص١٠٦; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢١٧ و ٢٢٨.
٣٠) احقاق الحق، ج٢، ص٥٦٨.
٣١) الكافى، ج٢، ص٢٨٧; تاريخ بغداد، ج١٠، ص٢٧٨; السيرة النبويه زينى دحلان، ج٢، ص٣٣٠;بحار الانوار، ج٣٥، ص٣١١; تفسير عياشى، ج١، ص٢٥٠ - ٢٥١.
٣٢) ذخائر العقبى، ص٢٢; ينابيع الموده، ص١٠٨ - ١٠٩ و ٢٩٤ و نيز ر.ك: نور الابصار، ص١١٢;اسعاف الراغبين، ص١٠٧; الصواعق المحرقه، ص١٤٢. براى آگاهى از خصوصيات گوناگون ازروايت ر.ك: ج١ و ٢، آية التطهير فى احاديث الفريقين.
٣٣) مجله مكتب تشيع، سال دوم، شماره جمادى الثانى.
۳
اهل بيت در آيه تطهير فصل سوم: تفسير معقول و مقبول عدم مخالفت روايات با قرآن بعضى مدعىاند كه انحصار آيه تطهير در على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام بانص قرآن مخالف است.(١)اسماعيل حقى درباره حديث كساء مىگويد:«اگر فرض شود كه اين آيه بر نبودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت دلالت دارد،باز هم بدان اعتنا نخواهد شد; زيرا در مقابل نص قرآن قرار دارد.»(٢).
ما در پاسخ وى مىگوييم.
١. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح كرده كه اين آيه منحصر دراصحاب كساء [على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام] است. اگر اين مطلبمخالفتبا نص قرآن شمرده شود، پس پيامبرصلى الله عليه وآله اولين كسى است كه با ايننص مخالفت كرده است. ما از اين گفته به خدا پناه مىبريم.
٢. ما برخلاف اينان و به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله معتقديم كه اين مطلبنهتنها با نص قرآن كه با ظاهر آن نيز مخالفت ندارد، بلكه كاملا با آنهماهنگ است. مقتضاى دلالتسياقى همين است.
اما اين كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله اراده شده باشند، هيچ گونه توجيهى ندارد،نه به نحو خصوص، آن گونه كه عكرمه و همفكرانش ادعا كردهاند و نه به نحودخول در اطلاق خطاب، اگرچه از باب مجاز باشد. اين نكته با تامل درمطالب زير روشن مىشود:
نظر دانشمندان لغت
با مراجعه به اهل لغت روشن مىگردد كه اطلاق عبارت «اهلالبيت» برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله و اين كه آنان مشمول اين آيه كريمهاند، اگر نگوييم كهمىتوان برخلاف آن جزم داشت، دست كم مورد شك بزرگى است.
زبيدى گفته: از موارد مجازى اهل، به كار بردن آن براى همسر مرد است.فرزندان هم تحت همين لفظ داخل مىشوند.(٣).
ابنمنظور معتقد است: از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيده شد كه آل محمد در اللهم صل علىمحمد و آل محمد، كيست؟ گويندهاى پاسخ داد: اهل وى و همسرانش. گويا نظر وىاين بوده كه وقتى از مردم مىپرسيد: الك اهل و او پاسخ مىدهد: نه،منظورش اين است كه زن ندارد. گويد: اين معنايى است كه لغت آن را محتملمىداند، اما اين معنا كلامى است ناشناخته، مگر اين كه قرينهاى داشته باشد.بدين گونه كه به مرد گفته شود: تزوجت و او پاسخ دهد: ما تاهلت. در اينجااز اول كلام دانسته مىشود كه منظورش اين است كه هنوز ازدواج نكردهام. يااينكه مرد مىگويد: اجنبت من اهلى. در اين جا هم معلوم مىشود كه جنابتوى از طريق زن است. اما آن جا كه مرد مىگويد: اهلى ببلد كذا، ...(٤).
راغب اصفهانى نيز اشاره كرده كه اراده زوجه از لفظ اهل، از باب اطلاقو استعمال است كه اعم از حقيقت مىباشد. وى مىگويد: «با لفظ اهل الرجل،از همسر وى تعبير شده است.»(٥).
ديگرى گفته است: آيا همسرانش هم اهل بيت اويند؟ در اين جا دو نظروجود دارد كه دو روايت از احمد است. يكى از آن دو مىگويد: آنان ازاهل بيت نيستند. اين نظر از زيد بن ارقم روايت مىشود.(٦).
ظاهر سخن زيد اين است كه وى صدق عنوان اهل البيتبر زنان رابرحسب لغت و عرف انكار مىكند. ما در بحث از سخنى كه مىگويد: مراد ازاهل البيت همه بنى هاشمند، سخن زيد را با منابع فراوان آن خواهيم آورد.
سياق هماهنگ بعضى را نظر بر اين است كه ورود آيه تطهير در ضمن آياتى كه زنانپيامبرصلى الله عليه وآله را مورد خطاب خود دارد، توجيهگر اين ادعاست كه آيه تطهير بهزنان پيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص دارد و يا دست كم شامل آنان هم مىشود. اين مدعادر مباحث آتى خواهد آمد.(٧).
ما بحث پيرامون دلالتسياقى را به جايى ديگر به تاخير مىاندازيم.در اين جا به اين نكته بسنده مىكنيم كه سياق قرآن، هيچ ابايى از اراده خاصاهل كساء ندارد و بلكه سياق به همان حال باقى مىماند، بىهيچ انقطاع وگسستگى و بدون هيچ گونه ناهماهنگى و تغاير; زيرا: مخاطب پيامبرصلى الله عليه وآلهاست نه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله.
خداوند متعال مىفرمايد:
يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها، فتعالينامتعكن اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن الله ورسوله والدارالآخرة، فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما يا نساء النبى، منيات منكن بفاحشة مبينة، يضاعف لها العذاب ضعفين وكان ذالك علىالله يسيرا ومن يقنت منكن لله ورسوله، وتعمل صالحا، نؤتها اجرهامرتين، واعتدنا لها رزقا كريما يا نساء النبى، لستن كاحد من النساء،ان اتقيتن، فلا تخضعن بالقول، فيطمع الذى فى قلبه مرض، وقلن قولامعروفا وقرن فى بيوتكن، ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى، واقمنالصلاة، وآتين الزكاة، واطعن الله ورسوله، انما يريد الله ليذهبعنكم الرجس اهل البيت، ويطهركم تطهيرا واذكرن ما يتلى فىبيوتكن من آيات الله والحكمة، ان الله كان لطيفا خبيرا... واذ تقولللذى انعم الله عليه وانعمت عليه امسك عليك زوجك;(٨).
اى پيامبر! به زنان خود بگواگر طالب زندگانى و زيب و زيور دنياييد، بياييد تامهرتان را بپردازم و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهم و اگر طالب خداو رسول و مشتاق آخرتيد، همانا خدا به نيكوكاران از شما اجر عظيمى عطاخواهد كرد. اى زنان پيامبر! هر كس از شما كه به كار ناروايى دانسته اقدامكند، او را دو برابر ديگران عذاب كنند و اين كار بر خدا سهل و آسان است وهر كه از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كار نيكو كند او را دوبار پاداشعطا كنيم و روزى نيكو برايش مهيا سازيم. اى زنان پيامبر! شما مانند زنانديگر نيستيد، اگر خدا ترس و پرهيزكار باشيد. پس زنهار كه با مردان، نازك ونرم سخن مگوييد، مبادا آن كه دلى بيمار دارد به طمع افتد و درست و متينسخن گوييد. در خانههاىتان بنشينيد و مانند دوران جاهليت پيشين، آرايش وخودآرايى ننماييد. نماز بپاداريد و زكات دهيد و از امر خدا و رسولش اطاعتكنيد. خدا چنين مىخواهد كه هر پليدى و آلودگى را از شما خانواده نبوت ببرد وشما را از هر عيبى پاك و منزه گرداند. از آن همه حكمت و آيات الهى كه درخانههاى شما تلاوت مىشود پند گيريد كه خدا لطيف و خبير است. مردان و زنانمسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان و زنانراستگو، مردان و زنان صابر، مردان و زنان خاشع، مردان و زنان مسكيننواز،مردان و زنان روزهدار، مردان و زنان خوددار، و مردان و زنانى كه بسيارياد خداكنند. خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداشى بزرگ آماده ساخته است.بر هيچ مرد و زن با ايمان در كارى كه خدا و رسول حكم كنند، اختيارى نيست- كه مخالفت نمايند - و هر كس نافرمانى خدا و رسول كند دانسته به گمراهىسختى افتاده و چون تو با آن كس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواشنعمت آزادى - يعنى زيد بن حارثه - به نصيحت گفتى كه همسرت را نگهدار.
ادامه آيات به سخن از پيامبرصلى الله عليه وآله و با آن حضرت و مؤمنان درباره شئوناتپيامبرصلى الله عليه وآله مىپردازد. بدان مراجعه كنيد. درباره اين آيات شريفه نكاتى رابيان مىكنيم:
الف) ظاهر صريح به دست آمده از اين آيات اين است كه خداوند سبحان:
١. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را فرمان داده كه زنان خود را بين دو چيز مخير سازد:خداوند و رسول، و زندگانى دنيا و زيب و زينت آن.
٢. او را فرمان داده كه به آنان بگويد: اى زنان پيامبر! شما همچون سايرزنان نيستيد.
٣. باز او را فرمان داده كه به آنان بگويد:
لا تخضعن بالقول; با نرمى سخن نگوييد.
وقلن قولا معروفا; درست و سنگين سخن گوييد.
وقرن فى بيوتكن; در خانههاىتان بنشينيد.
ولا تبرجن تبرج الجاهلية; مانند دوره جاهليت آرايش و خودآرايى نكنيد.
واقمن الصلاة وآتين الزكاة; نماز بپاى داريد و زكات دهيد.
واطعن الله ورسوله; خدا و رسولش را فرمان بريد.
٤. پس از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته خداوند را اجرا و اين فرمانهاى الهىرا به زنان خود ابلاغ نمود، خداوند سبحان خطاب خويش را با مقام نبوت وبيت رسالت پى مىگيرد تا به او خبر دهد كه: اين اوامر و نواهى - كه او رامامور كرده تا به زنان خود برساند - به جهتحفظ قداستخاندان نبوت ومنزلگاه وحى و قرآن و محل رفت و آمد فرشتگان است.
همه اينها در صورتى است كه اين فرموده خدا: «يا نساء النبى لستن...»استمرار فرمان خداوند متعال به پيامبرش باشد كه فرمود: «يا ايها النبى قللازواجك...» بنابراين، علاوه بر آنچه كه در تخيير آنان بين دنيا و آخرتگذشت، اين نيز مقول قول مىشود.
ب) اگر به سبب اين اصرار كه فرموده خداوند متعال: «يا نساء النبى لستنكاحد...» خطاب مستقيم خداوند با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است، از تمام آنچه بيانكرديم صرفنظر كنيم باز مىگوييم: اين هم به مقصود ما زيانى وارد نمىكند;زيرا بر سبيل التفات به زنان آمده است. نتيجه اين خواهد بود كه:
١. خداوند متعال، پيامبرش را فرمان داده كه زنان خود را بين خدا ورسول و بين زندگانى دنيا و زيب و زينت آن مخير سازد.
٢. آن گاه خداوند سبحان به زنان التفات كرده و آنها را مستقيما موردخطاب قرار داده است، اما به عنوان اين كه به پيامبرصلى الله عليه وآله منسوبند و نه تنهابه عنوان اين كه زن هستند. و لذا آنان را فرمان داده و بازداشته است و مقررفرموده كه هر كدام از آنان مرتكب كار ناروايى شود، عذاب او را دو برابرنمايد و هر يك از آنان را كه از خداوند و رسول اطاعت نمايد دو بار پاداشدهد و نيز بيان نموده كه اگر جانب تقوا و پرهيزگارى را نگه دارند، مانندهيچ يك از زنان ديگر نيستند.
٣. سپس خداوند سبحان به مخاطب ساختن مقام نبوت و بيت رسالتبازگشته تا بفهماند كه سبب التفات به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز علت صدور اين اوامرو نواهى، از بين بردن هرگونه پليدى و نيز پاكيزه ساختن اين خانه است; چه حفظقداستخانه نبوت و مركز رسالت و منزلگاه وحى و محل رفت و آمد فرشتگانبراى حفظ اصل رسالت ضرورتى اجتنابناپذير است. پس مخاطب - همانگونهكه از خلال آيات شريفه به دست مىآيد - خود پيامبرصلى الله عليه وآله مىباشد. از اين جهت كهاو پيامبر و صاحب رسالت است، نه به اين عنوان كه يك شخص است و روشناست كه حفظ خانه نبوت و رسالت چيزى جز حفظ اصل رسالت نيست.
بنابراين، سخن با زنان هم از باب التفات به آنان آمده است، همچونالتفات سوره فاتحة الكتاب، آنجا كه مىفرمايد:
مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين اهدنا الصراط المستقيم.
ملاحظه مىكنيد كه در ابتدا سخن از خداوند به نحو سخن گفتن از غايباست. سپس التفات كرده خداوند متعال را به طور مستقيم به نحو حضور،مخاطب ساخته مىفرمايد: اياك نعبد.
متعلق اراده از سخنان دانشمندان نيكوكاررحمه الله به دست مىآيد كه اراده الهى كه از آناين گونه تعبير شده: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...، اولا بالذات بهزدودن پليدى و تطهير تعلق گرفته است.(٩).
اما ظاهر آيه مىرساند كه اولا و بالذات به چيزى ديگر تعلق گرفته است;يعنى به اوامر و نواهىيى كه متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است. بيان مطلب اين كه:خداوند متعال فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس، نه: انما يريد اللهاذهاب الرجس.
كلمه «انما» مفيد حصر معناى مورد نظر بوده، هدف از امر و نهى زنانپيامبرصلى الله عليه وآله، حفظ اهل بيت و پاكيزگى آنان است.
لام در «ليذهب»، لام كى و مفيد تعليل است; يعنى آنچه پس از آن آمدهعلت ما قبل است. مثل اين كه مىگويى: جئت لاكرمك، آمدم تا تو را گرامىبدارم. مدخول لام، يعنى گرامىداشت (اكرام) علت ما قبل، يعنى آمدن است.
بنابراين، گفته بعضى مبنى بر اين كه متعلق اراده همان زدودن پليدى(اذهاب الرجس) است، نابهجا بوده متعلق اراده چيز ديگرى مىباشد. زدودنپليدى (اذهاب الرجس) علت استبراى تعلق گرفتن اراده به چيزى كه دراينجا تكاليف و اوامر و نواهىيى است كه براى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صادر شده است.بنابراين خداوند سبحان آن چيزها را به منظور زدودن پليدى (اذهابالرجس) از آنان خواسته است. به تعبير ديگر: زدودن پليدى از اهل بيت،علت استبراى اراده خداوند سبحان از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، آن هم به ارادهتشريعى كه فلان كار را بكنند و از انجام آن كار ديگر دستبردارند.
اين مطلب آن گاه روشنتر مىشود كه مواردى كه در قرآن و جاهاى ديگر،لام كى به جاى «ان» استعمال شده ملاحظه گردد. از اين قبيل است فرمودهخداوند متعال ذيل آيه وضو و تيمم:
ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمتهعليكم(١٠).
معناى آن اين است كه فرمان خداوند متعال كه به شما فرموده به جاىوضو تيمم سازيد، براى آن است كه شما را پاكيزه گرداند. بنابراين تطهير، علتاستبراى ارداه تيمم به نحو اراده تشريعى.
در جاى ديگر خداوند متعال پس از بيان بعضى از تشريعات و احكام فرموده:
يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم(١١).
در جاى ديگر فرموده:
بل يريد الانسان ليفجر امامه;(١٢).
در جاى ديگر مىفرمايد:
فلا تعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فىالحياة الدنيا;(١٣).
آنچه بر وضوح مساله مىافزايد اين است كه مىبينيم: هر دو آيه مباركهمتعرض يك امر شدهاند، اما در يكى «ان» و در ديگرى «لام»كى آمده كه پساز آن لفظ «ان» در تقدير است. بنابراين پس از آن كه خداوند سبحان گفتاريهود و نصارا درباره عزير و مسيح را بيان كرده، مىفرمايد:
اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وماامروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون يريدونان يطفئوا نور الله بافواههم ويابى الله الا ان يتم نوره، ولوكرهالكافرون;(١٤).
عالمان و راهبان خود را به مقام ربوبيتشناختند و خدا را نشناختند و نيزمسيح پسر مريم را به الوهيت گرفتند. در صورتى كه مامور نبودند، جز آن كهخداى يكتا را پرستش كنند كه منزه و برتر از آن است كه كسى را با او شريكقرار دهند. كافران مىخواهند كه نور خدا را به نفس تيره و گفتار جاهلانهخود خاموش كنند و خدا نگذارد تا آنكه نور خود را در منتهاى ظهور و حداعلاى كمال برساند، هرچند كافران ناراضى و مخالف باشند.
در جاى ديگر مىفرمايد:
ومن اظلم ممن افترى على الله الكذب وهو يدعى الى الاسلام واللهلايهدى القوم الظالمين يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متمنوره ولوكره الكافرون(١٥);
آيا از آن كسى كه او را به راه اسلام و سعادت مىخوانند و او [از فرطشقاوت] همان دم بر خدا افترا و دروغ مىبندد، در جهان كسى ستمكارترهست؟! [هرگز نيست] و خدا هم هيچ قوم ستمكارى را هدايت نخواهد كرد. كافران مىخواهند كه نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموشكنند، البته خدا نور خود را در منتهاى ظهور و حد اعلاى كمال برساند،هر چند كافران ناراضى و مخالف باشند.
در مورد اول اراده آنان مستقيما به خاموش كردن نور خدا تعلق گرفتهاست، لذا واژه «ان» به كار برده و فرموده است: «يريدون ان يطفئوا نور الله»;اما در مورد دوم اراده آنان به افترا بر خداوند، به منظور خاموش كردن نورخداوند تعلق گرفته است. بنابراين خاموش كردن نور خدا، انگيزه و علت وسبب تعلق اراده آنها به افترا و دروغ است و لذا «لام» به كار برده وفرموه است: «يريدون ليطفئوا نور الله».
در اين باره به كتاب مفردات راغب اصفهانى هم كه مراجعه كردم، ديدماو نيز به اين نكته اشاره كرده است. او مىگويد: «يريدون ان يطفئوا نور الله،يريدون ليطفئوا نور الله، فرق بين اين دو، اين است كه در «يريدون ان يطفئوا»قصد دارند نور خدا را خاموش كنند و در «ليطفئوا» قصد كارى دارند كهبه وسيله آن به خاموش كردن نور خدا برسند.»(١٦).
در آيه تطهير نيز، همان گونه كه توضيح داديم، وضع بدين گونه است.
اولويت قطعى و مفهوم موافقت
همگان مىدانند كه اولويت قطعى، يك ظهور لفظى است كه در قرآن هممانند اهل لسان كه در محاورات و بيان مقاصد خويش بر اساس آن عملمىكنند به كار رفته است.
اولويت قطعى و مفهوم موافقت در اينجا هم هست و به شكل قاطع و نهايى برعصمت اهل بيتعليهم السلام دلالت دارد. مطلب را با بيان مثالى توضيح مىدهيم:
هرگاه براى مردى عزت و احترام قائل باشيد و نسبتبه مقام او رعايتادب كنيد و درجهت تثبيت احترام وى گام برداريد، اگر ببينيد كه فرزند ياهر كس ديگرى از بستگان او مرتكب كارهاى ناشايستى مىشود كه به شهرتو آوازه وى لطمه مىزند و باعث مىگردد تا مردمان از او انتقاد كنند، اين كارشما را بسيار ناراحت و ملول مىكند و به منظور حفظ كرامت و پدر و آوازهو شهرتش، فرزند را از آن كار باز مىداريد. در حالى كه اين فرزند اصلا دردايره اهتمام شما قرار ندارد. چنان كه اگر پسر آن پدر نبود، هرگز متعرض اونمىشديد و هيچ گونه انگيزه قوىيى در خود براى امرو نهى وى نمىيافتيد.
وضع در اين آيات شريفه هم چنين است. خداوند زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را امر ونهى مىكند; زيرا كارهاى خلاف آنان، آثار منفى در اهل بيت رسالتبر جاىخواهد گذاشت. آنچه مهم است اهل بيت هستند و خداوند نمىخواهد كهكوچكترين پليدى به آنان برسد، اگرچه اين پليدى از كسانى سرزند كه با آنخانواده يك نسبت مجازى دارند مجازى بودن اين نسبت را از زباندانشمندان لغت و ديگران دانستيد.
اين نهايت اهتمام به اهل بيت است كه در سياق شمول عنايات و الطاف الهىو توفيقات ربانى قرار مىگيرد. همان طور كه گفتيم: معناى آن اين است كهدلالتبر اهتمام خداوندگارى نسبتبه پاكيزگى اهل بيت و نرسيدن هرگونهپليدى به آنان، اولا و بالذات، شديدتر، بزرگتر، اكيدتر و كاملتر خواهد بود.
اگر خداوند متعال اراده كرده كه پليدى را از كسى كه به اهلبيت منسوب است،هرچند ثانيا و بالعرض بزدايد، به طريق اولى اراده كرده كه هر آنچه را كه اولا وبالذات به خود آنان مىرسد، از بين ببرد. بنابراين بر اساس مفهوم موافقت واولويت قطعى استفاده مىكنيم كه خداوند سبحان اهل بيت را پاكيزه گردانده و ازهرگونه پليدى منزه ساخته است; خصوصا كه مقام، مقام تعظيم و گرامىداشتخانه نبوت است و در چارچوب يك حركت الهى در جهت زدودن و دور ساختنهرگونه پليدى، حتى مواردى هم كه اينان را در آن اختيارى نيست، مثل اينكه از افراد ديگرى همچون زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سرزند داخل مىشود.
اين كه خداوند سبحان در جهت منع از حصول اين پليدى مبادرت كردهتا آنجا كه براى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله كيفر و پاداش دو برابر مقرر فرموده،از يك تصميم و خواست قطعى خداوندگارى مبنى بر نرسيدن هيچگونه پليدىبه خود اهل بيت، به نحو اولا و بالذات و نيز ثانيا و بالعرض پرده برمىدارد.
آنچه اشاره دارد كه اين اهميتخاص اهل بيت نبوت است و نه زنانپيامبرصلى الله عليه وآله و بلكه آنان همچون ساير افراد بشرند، مطالبى است كه در آياتپيش از آيات مورد بحثبدان اشاره كرده است; زيرا مىبينيم كه خداوندمتعال پيامبرش را فرمان داده كه زنان خويش را بين دو چيز مخير سازد:زندگانى دنيا و زينت آن - كه در اين صورت پيامبرصلى الله عليه وآله مهريه آنان را پرداختهو همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهد - و ديگر خداوند و رسول وزندگانى آخرت كه در اين صورت خداوند براى نيكوكاران آنان پاداش بزرگىفراهم كرده است - اين مخير ساختن مىرساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نه اهميتىمتمايز دارند و نه آنان را ترجيح خاصى است. در همين آيه اشاره دارد كه آنعده از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه خداوند و رسول را برمىگزينند، خود دو قسمهستند: نيكوكاران (محسنات) و غير نيكوكاران.
اين مطلب را نيز اضافه كنيد كه همين سوره سپس بيان كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآلهمختار است تا نوبت هر كدام از ايشان را كه بخواهد عقب اندازد و ديگرى رانزد خود بخواند.
آنچه بيان شد با وضوح تمام مىرساند كه آن اهميتى كه موجب گشته دراينجا چنين موضعى اتخاذ شود براى خود پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت اوست، از آنجهت كه او پيامبر و فرستاده خداست و نيز امر و نهى زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهبه خاطر خصوصيت و امتياز ذاتى آنان نيست، چرا كه از اين آياتبه دست آمد كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان رفتارى بسيار عادى داشت.
هم چنين روشن گشت كه خصوصيت پيامبرصلى الله عليه وآله از آن جهت كه پيامبر ورسول خداست، موجب مىشود كه حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله حفظ رسالتباشد. براىهمين است كه خداوند سبحان مقرر فرموده كه كيفر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله درصورت مخالفت دو برابر كيفر ديگران و پاداش آنان در صورت موافقت دوبرابر اجر ديگران باشد، به طورى كه اگر آنان از همسرى رسول خداصلى الله عليه وآله، ازآن جهت كه پيامبر استبيرون روند، همانگونه كه آيه تخيير دلالت داشت،همچون ساير زنان خواهند گشت. به همين دليل خداوند متعال آن دو تن راكه نشان دادند كه مىخواهند از رسول خدا طلاق بگيرند تهديد كرد و آنگاهبراى آن دو، زن نوح و زن لوط و سرگذشت آنان را مثال آورد.
از سوى ديگر، قرآن در موارد فراوانى به شيوهاى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سخنگفته كه كاملا آشكار مىشود كه آنان از ارتكاب گناه به دور نبودهاند. دراينباره سورههاى احزاب، طلاق و تحريم را ملاحظه كنيد. خداوند سبحانمخالفتهاى بزرگى را حكايت فرموده كه از بعضى از آنان سرزده و در عينحال سر زدن گناهان بيشترى را در آينده از آنان رد نكرده است. هم چنانكهيكى از آنان بدون دليل معقول و مقبول در معركه جنگهايى فرورفت كهدر نتيجه آن خون هزاران نفر از مسلمانان، بىگناه بر زمين ريخت. ليكنخداوند متعال در اين آيه و از زبان پيامبرش در دهها جاى ديگر به شيوهاىكاملا متباين از اهل بيتسخن گفته است. خداوند سبحان روشن فرموده كهآنان را از هر گناهى معصوم و از هر پليدىيى پاكيزه گردانده است. چنان كهپيامبر اكرمصلى الله عليه وآله هم به فرمان خداوند آنان را همتاى قرآن، كشتى نجات وريسمان محكم الهى خوانده است. اين قبيل موارد، فراوان و بيش از حدشمارش بوده با مراجعه به متون متواتر و مشهور به دست مىآيد.
اراده تشريعى روشن است كه اراده دو گونه است:
١. اراده تكوينى و آن ارادهاى است كه به فعل خود مريد، يعنى به تكوين،تحقق و ايجاد آن تعلق مىگيرد.
٢. اراده تشريعى و آن ارادهاى است كه به فعل ديگرى تعلق مىگيرد بديناعتبار كه وى آن را به اختيار خود انجام دهد.
از آنچه گذشت روشن شد كه اراده مورد نظر در اين آيات اولا و بالذات،اراده تشريعى است و متعلق به اوامر و نواهىيى كه متوجه همسرانرسول خداصلى الله عليه وآله گرديده است، اما اين اراده نشات گرفته از اراده ديگرى استكه بهزدودن پليدى از اهل بيت و پاكيزه گرداندن آنان تا حد عصمت تعلقگرفته است. اين اراده دوم، مدلول اولويت قطعى و مفهوم موافقت است. بدونشك اين اراده از اراده اول شديدتر، اكيدتر، راسختر و جدىتر است.
خبر راست و شهادت الهى به تعبير آشكارتر و صريحتر، اين آيه متضمن اين مطلب است كه خداوندسبحان اهل بيتعليهم السلام را تحت رعايتخويش دارد و در جهت پاكيزگى آنان ودور ساختن هرگونه پليدى از آنان، حتى اگر ثانيا و بالعرض باشد عمل مىكندو اگر اهل بيتبه طهارت كامل نرسيده بودند، هرگز خداوند آنان را اينگونهمورد ستايش قرار نمىداد و اين چنين گرامى نمىداشت.
بنابراين، اين مدح و گرامىداشت اهل بيتعليهم السلام و اختصاص آنان به عنايتپروردگارى و اين خبر راست و شهادت الهى(١٧)متضمن اين مطلب است كه ازميان همگان، فقط اينان به مزيت پاكيزگى و عدم پليدى تا درجه عصمترسيدهاند، عصمتى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله با استشهاد به همين آيه تطهير بدانتصريح فرمود، آنجا كه گفت:
فاناو اهل بيتى مطهرون من الذنوب;(١٨).
من و اهل بيت من از همه گناهان پاكيزه هستيم.
امام زين العابدينعليه السلام در دعاى عرفه مىفرمايد:
«... و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك و جعلتهمالوسيلة...(١٩);
... و ايشان را با خواستخويش از هر پليدى و زشتى پاك گردانيدى و آنان راوسيله ساختى...
سخنان امامانعليهم السلام در اين كه خداوند هرگونه پليدى را از اهل بيتدور كرده و آنان را كاملا پاكيزه گردانده بسيار زياد است. ما در اين مجالاندك فرصتبرشمردن تمام آن را نداريم. در اين باره به دعاها، مجادلات وديگر سخنان آنان مراجعه كنيد.(٢٠).
مطلب ديگر اين كه آيه تطهير جز اهل كساء بر احدى تطبيق نمىكند; زيرابر عصمت اهل بيتعليهم السلام از هرگونه گناه دلالت دارد. در حالى كه بخشهاىمربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله امكان صدور گناه از آنان را بيان كرده است. بيانمطلب اين كه كلمه «انما» از نظر زجاج و ديگران، آنچه را كه «ليس» نفىكرده اثبات مىنمايد. مانند اين فرموده خداوند متعال: «انما الصدقاتللفقراء» و نيز متعلق تطهير، يعنى رجس، مطلق مىباشد و محلى به «ال»جنس است. بنابراين، آيه مباركه مفيد نفى ماهيت جنس پليدى از اهل بيتاست، به نحو عام مجموعى استيعابى.
هم چنان كه مقام، مقام تكريم و بزرگداشتبوده تاكيد كامل مقصوداست. براى همين است كه خداوند متعال پس از بيان زدودن پليدى كه آن رابا ادات حصر آغاز نمود، بر تطهير تاكيد فرموده آن را با مصدرى كهمفعولمطلق است; يعنى كلمه «تطهيرا» با تنوين تعظيم يا تنكير مورد تاكيدقرار مىدهد تا ذهن مخاطب به دنبال هر تطهيرى كه مىخواهد برود.
بنا به تعبير سمهودى تمام اين مطالب مىرساند كه اراده خداوند متعالمنحصر درتطهير اهل بيتعليهم السلام است. سپس آن را با چيزى تاكيد كرده كه برطهارت و پاكيزگى كامل و تمام عيار آنان و در بالاترين مراتب پاكيزگىدلالت دارد.(٢١).
آنچه بيان كرديم با اين گفتار تناسب ندارد كه اراده موجود درآيه مباركه،ارادهتشريعى براى زدودن آلودگى و پليدى است، زيرا خداوند سبحان براىتمام افراد بشر مىخواهد كه به تكاليف و احكام عمل نمايند و حتى يك موردخلاف را هم از آنان نمىپسندد و اين نه منحصر در زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و نهمنحصر دراهل بيتعليهم السلام; بنابراين با وجود آن تاكيد و تكريم و گرامىداشت وافاده امتياز اهل بيت از همگان، اين انحصار هيچ گونه توجيهى ندارد.
براى همين است كه شمارى ازدانشمندان گفتهاند: «همانا كه اراده مورد نظردر آيه تطهير، اراده تكوينى است و تفكيك آن از تحقق مراد محال است. بنابراينرسيدن هر گونه پليدى به اهل بيتعليهم السلام و انفكاك طهارت از آنان محال است.»(٢٢).
اختيارى بودن عصمت
روشن گشت كه اراده مورد نظر در آيه تطهير اولا و بالذات، اراده تشريعىاست، اما نشات گرفته از اراده ديگرى كه متعلق استبه تطهير اهل بيتعليهم السلام و اينحقيقت از آن نتيجهگيرى مىشود كه اهل بيتعليهم السلام از تمام گناهان معصوم هستند،اما پرسشى كه نياز به پاسخ دارد اين است كه آيا اين عصمت اختيارى استيااين كه به صورت جبرى در آنان آفريده شده است؟ چنان كه نه مىتوانند ازانجام خوبىها دستبردارند و نه مىتوانند مرتكب كارهاى بد شوند؟
پاسخ اين است كه بدون ترديد، عصمت از گناه، اشتباه و فراموشى،اختيارى است و هيچگونه اكراه و اجبارى در آن وجود ندارد.(٢٣)توضيح مطلباين كه بدون شك خداوند متعال است كه وجود را به مردمان و هر موجودديگر افاضه مىكند. بنابراين، افعال بندگان بدون افاضه مستمر وجود، توسطخداوند بر بندگان و كارهاى آنان، امكان صدور ندارد، اما اين خود بندگانهستند كه آن را اختيار كرده به سويش مىروند و خداوند هيچگونه بخلىنسبتبه افاضه وجود ندارد. بر اين اساس آيه تطهير مىرساند كه خداوندمتعال مىدانسته كه امامان جز آنچه كه او تشريع فرموده و بدان رضايت داردچيزى بر نمىگزينند. اين به سبب استعدادهاى ذاتى، ملكات نفسانى، توفيقاتالهى و امدادهاى غيبى است كه خداوند به آنان عنايت فرموده و نيز شناختآنان به حق و باطل، حسن و قبيح و نيز معرفت اينان به جلال و عظمت وقدرت و ديگر صفات خداوند است. بنابراين، در جهت نيل به كمالات ورسيدن به بالاترين مراتب تلاش مىكنند. خداوند هم به واسطه پيراستگىساحت قدسش از بخل، به آنان بخل نمىورزد و بر اساس قاعده:
الذين اهتدوا زادهم هدى وآتاهم تقواهم;(٢٤).
آنان كه [به گفتارت] هدايتيافتند [لطف] خدا بر هدايت و ايمانشانبيفزود و پاداش تقواى آنها را عطا فرمود.
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنن;(٢٥).
و آنان كه در راه ما به جان و مال كوشش كردند، محققا آنها را به راه خويشهدايت كنيم و هميشه خداوند با نيكوكاران است.
نعمتهاى خود را بر اينها افاضه و آنان را در فيض و كرم خويشغوطهور مىگرداند.
بنابراين، خداوند سبحان كه مىداند آنان جز خوبى و زيبايى، حق و صلاح وفلاح را برنمىگزينند، به اين خواسته آنان پاسخ خواهد داد و هرگز وجود بر اساساراده تكوينى، جز بر اين نوع از افعال پسنديده و محبوب خداوند متعالافاضه نمىشود; آرى با توجه به اين نكات درستخواهد بود كه به ما خبردهد كه با اراده تكوينى، جز زدودن پليدىها و پاكيزه گردانيدن آنان چيزىاراده نخواهد كرد. همچنان كه در مورد پيامبران هم كه معصوم هستند وضعكاملا چنين است. چه خداوند با اراده تكوينى خود جز آنچه آنان برمىگزيننداراده نكرده و آنان هم جز صلاح، فلاح و رستگارى را در پيش نمىگيرند.
راز اين انتخاب زمانى روشن مىشود كه بدانيم اگر انسان در آن مرتبه ازاخلاص و صفا باشد كه جاهليتبا تمام پليدىهايش او را آلوده نكند و نيز ازنياكان خود جز خصال پسنديده و مزاياى نادر به ارث نبرد و زمينه تربيتوى به بهترين وجه آماده باشد و به بالاترين مزاياى اخلاقى و انسانى نايلآمده از نظر تعقل و شعور و معرفت نسبتبه خداوند و شرايع و احكام او دردرجهاى عالى قرار داشته باشد و نيز داراى ارادهاى قوى بوده و تسلط برخويشتن داشته باشد، چنان كه ذرهاى به فكر انجام كار زشت نباشد، بلكهبرعكس از آن گريزان بوده، در رنج و اذيت قرار گيرد، در حالى كه اختياركامل و آزادى تمام داشته قادر است كه انجام دهد يا انجام ندهد، اما چون آنرا منافى انسانيتخويش و موجب نقص و از هم پاشيدن كمالات و خصايصشخصيتخويش مىبيند، امكان ندارد كه در هر شرايطى و در هر اوضاع واحوالى در جهت ارتكاب آن كار زشت اقدام كند چنان كه خداوند متعال با قدرتبر انجام ستم، بر احدى ظلم(٢٦)روا نمىدارد; زيرا ظلم و ستم بر بندگان با مقامذات اقدس الهى و كمال و عدل و الوهيتحضرت سبحان منافات دارد.
همچنان كه انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمىخورد و نوزاد دستش را درآتش فرونمىبرد و مادر فرزندانش را سرنمىبرد و نيز هيچ يك از چيزهاى فراوانىرا كه انسان انجام آن را مخل به كرامت و شخصيتخويش مىداند انجام نمىدهد.ما درباره اختيارى بودن عصمت در اواخر جلد سوم كتاب خود الصحيح منسيرة النبى الاعظمصلى الله عليه وآله بحث كردهايم. طالبان بدانجا مراجعه كنند.
از آنچه گذشت روشن مىشود كه مراد دانشمندان كه گفتهاند: اراده موردنظر در آيه تطهير، اراده تكوينى است و نه اراده تشريعى، همين است كه بيانكرديم و نه اين كه عصمت در آنان به صورت اجبارى آفريده شده باشد، چنانكه قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.
يك نكته ما صحت و درستى منظور عالمان آزاد خود را رد نمىكنيم، اما معتقديمكه اين آيه شريفه كه فعلا مورد بحث ماست، زمينه ديگرى هم دارد كه لازماست آن را بيان داريم تا روشن شود كه اين آيه با دلالت لفظى خود اصلا بامحذور جبر سازگار نيست و به هيچ وجه نه با آن برخورد و تلاقى دارد و نهناظر به آن است; زيرا اراده در اين آيه اصلا به فعل انسان تعلق نگرفته است.توضيح مطلب اين كه:
از اسناد زدودن پليدى و تطهير به خداوند سبحان در آيه (يذهب، و يطهركم)و آنگاه از عدول از تعبير «يريد ان يذهب» به تعبير «يريد ليذهب عنكم الرجس»استفاده مىكنيم كه اراده خداوند متعال اولا وبالذات به زدودنپليدى ودورساختنآن تعلق گرفته است نه به اجبار اهل بيت و مقهور ساختن اراده آنان و بازداشتنآن از حركتبه سوى پليدى. پس خداوند متعال مىخواهد كه پليدى را طردكند و از آنان دور نمايد، چرا كه نزديكى پليدى به آنان و نزديكى آنان بهپليدى در پيشگاه خداوند مبغوض است. چنان كه خود مىفرمايد:
ولا تقربوا الفواحش ما ظهرمنها وما بطن(٢٧);
به كارهاى زشت آشكار و نهان نزديك نشويد.
ولا تقربوا الزنا انه كان فاحشة وساء سبيلا(٢٨);
هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى بسيار ناپسند است.
و آيات ديگرى كه به اين مطلب اشاره مىفرمايد.
اين دورى و آن موانع مىتواند درجه حفظ در مقابل امر مبغوض را فزونىبخشد و به ميزان زيادى از ميزان احتمالات آلوده شدن به آن بكاهد، برخلافزمانى كه انسان به پليدى آميخته باشد و در فضاى آن غوطهور. اين مساله آنقدرروشن است كه نيازى به توضيح ندارد. خداوند سبحان اراده فرموده كه پليدىرا از اهل بيت دور سازد، همان گونه كه اراده كرده هرگونه عيبى را از آناندور نمايد، اگرچه ثانيا و بالعرض باشد. مانند آن كه از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه درحقيقت از اهل بيت نيستند سرزند. اين علاوه بر فزونى و زيادت، ميزانحصانت آنان است از طريق زيادت معرفت آنها نسبتبه خداوند سبحان وتقويت ملكات نفسانى و شناخت آنان از كارهاى بد و آثار آن. تمام اينهاموجب دورى پليد از آنان است. لذا هرگز خود را بدان آلوده نمىكنند و ابدادربارهاش نمىانديشند و به فكرشان هم خطور نمىكند، بلكه از آن در رنج واذيتبوده متنفرند. با اين حال اراده آنان آزاد بوده و كسى كوچكترين فشاريا اكراهى بر آن وارد نمىسازد. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم.
خلاصه سخن اين كه در اين آيه يك اراده تشريعى است كه به اوامر و نواهىيى تعلق گرفته كهمتوجه زنان رسول خداصلى الله عليه وآله است و آن متعلق «انما يريد الله» است، اما ايناراده تشريعى نشات گرفته از يك اراده تكوينى است كه به دورى پليدى ازاهل بيت و تطهير آنان تعلق گرفته است. ما اين اراده دوم را از نسبت دادنزدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن در آيه «يذهب عنكم» و «يطهركم» بهخداوند سبحان استفاده مىكنيم; زيرا فاعل هر دو فعل ضميرى است كه بهلفظ جلاله الله در «انما يريد الله» برمىگردد، ليكن اين اراده تكوينى خداوندبه زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن تعلق گرفته است نه به خود فعل صادر ازاهل بيت; زيرا خداوند مثلا نفرمود: «يريد الله ان يجعلكم تفعلون هذا وتجتنبون ذاك» (خداوند اراده كرده كه شما را چنان قرار دهد كه اين كار رابكنيد و از آن ديگر دورى ورزيد.) تا اين كه اراده آنان، مقهور اراده تكوينىخداوند باشد، بلكه اراده خداوند، صرفنظر از اراده اهل بيت، به دور ساختنپليدى از آنان و ايجاد موانع بين آنان و پليدى تعلق گرفته است. در عين حال،اراده آنان را بدون كوچكترين تعرضى، رها و آزاد گذاشته است و همانگونهكه پيش از اين آورديم به طور كلى از آن صرفنظر كرده است.
آخرين چيزى كه در اين جا بدان اشاره مىكنيم اين است كه ملاحظه مىشودخداوند متعال طهارت زنان را به اراده خود آنان معلق كرده مىفرمايد:
ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها...;
اگر زندگى دنيايى و زيور آن را بخواهيد... .
و مىفرمايد:
ان كنتن تردن الله ورسوله...;
اگر خدا و رسولش را بخواهيد... .
اما آن گاه كه خداوند از طهارت اهل بيتسخن مىگويد، آن را متعلقاراده خود قرار مىدهد; خواه اراده تشريعى و از طريق اوامرى باشد كهمتوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و خواه اراده تكوينى متعلق به پاكيزه گردانيدن ودور ساختن پليدى از اهل بيتعليهم السلام.
امامت در آيه تطهير لازم مىدانيم كه در اين جا به بيان يك تذكر بپردازيم و آن اين كه شايد راز اينكه بعضى اصرار دارند كه على رغم وجود روايات صحيح و متواترى كه اختصاصاين آيه شريفه به پنج تن آل عبا را تاكيد مىكند، در مدلول آن تصرف نمايند،ترس و هراس آنان باشد از اين كه مبادا يك گام در جهت ربط اين آيه بهموضوع امامتبردارند و اين كار، آنان را كه مىخواهند - به رغم متون بسيارفراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبتهاى زياد - اهل بيت نبوتعليهم السلام رااز امامت دور سازند تا بتوانندمشروعيتخلافت و امامت آنانى را اثباتكنند كه آن را به نفع خود از ديگران ربودند - دچار تنگناهاى بزرگى سازد.
زيرا اين مطلب روشن است كه اهل بيتعليهم السلام همواره اصرار داشتند كهامامت، تنها حق آنان است و احدى غير از آنان را در آن حقى نيست و ايناقدام و اصرار امامان اهل بيتعليهم السلام چنان شايع و پراكنده است كه احدىنمىتواند در آن ايجاد شك و ترديد كند.
از آن جا كه بنابر نص اين آيه شريفه اينان پاكيزگانند، بايد كه اين گفتهآنان را پذيرفت و در برابر آنان تسليم شد و بدان اقرار داشت. اين به معناىقرار دادن علامتسؤال بزرگى است در برابر مشروعيتخلافت ديگران.اين چيزى است كه تصورش براى ايشان در هيچ شرايطى امكانپذير نمىنمايد.
به همين دليل هيچ مانعى در سر راه خود نمىبينند كه با اين آيه قرآنىبازى كنند و در دلالت آن تشكيك و تصرف نمايند. همچنان كه از نظر آنانرد روايات متواتر و صحيح و صريح و يا تمسك به رواياتى كه از تار عنكبوتهم سستتر است مانعى ندارد. اين مطلب را در مباحثبعدى خواهيم آورد.از سوى ديگر بعضى از عالمان را مىبينيم كه مىگويند: اگر به تفسير آيه: انهلقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون(٢٩);مراجعه كنيم در مىيابيم كه:معنايى كه نزد دانشمندان، قوىترين و مناسبترينمعنا با سياق و نظم آيات است،اين معناست كه مراد از مس قرآن، رسيدن به معانى آن و آگاهى و وقوف برآن استو اين امكان ندارد مگر براى كسانى كه خداوند سبحان آنان را پاكيزه گردانيدهاست و آنان فقط اهل بيت و اصحاب كساء هستند. اين بدان معناست وقتى كهرسول خداصلى الله عليه وآله آنان را همتاى قرآن قرار داد و فرمود: انى تارك فيكم الثقلينما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا: كتاب الله و عترتى اهل بيتى; منظورشاين بوده كه اينان كسانى هستند كه بايد قرآن را براى مردمان تفسير كنند، دينخدا را به پاى دارند احكام و تعاليم آن را پياده و منتشر سازند. اين همانچيزى است كه از امامت و خلافت پس از رسول خداصلى الله عليه وآله اراده شده وخداوند سبحان آن را در اهل بيتعليهم السلام منحصر كرده است. پىنوشتها :
١) تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨; روح البيان، ج٧، ص١٧١.
٢) روح البيان، ج١، ص١٧١.
٣) تاج العروس، ج١، ص٢١٧، ذيل كلمهاهل.
٤) لسان العرب، ج١، ص٣٨.
٥) مفردات، ص٢٩.
٦) منهاج السنه، ج٤، ص٢١.
٧) منابع اين سخن به هنگام بحث پيرامون استدلال به سياق قرآن خواهد آمد.
٨) احزاب (٣٣) آيات ٢٧ - ٣٧.
٩) منابع اين سخن به هنگام بحث از انحصار آيه در اهل كساء خواهد آمد.
١٠) مائده (٥) آيه ٦.
١١) نساء (٤) آيه ٢٦.
١٢) قيامت (٧٥) آيه ٥.
١٣) توبه (٩) آيه ٥٥.
١٤) همان، آيات ٣١ - ٣٢.
١٥) صف (٦١) آيات ٧ - ٨.
١٦) مفردات، ص٣٠٥.
١٧) امير المؤمنينعليه السلام در مساله فدك خطاب به ابوبكر تاكيد فرمود كه اين آيه متضمن شهادتخداوندگارى بر طهارت و پاكيزگى است. ر.ك: علل الشرايع، ج١، ص١٩١; الاحتجاج طبرسى،ج١، ص١٢٤; تفسير قمى، ج٢، ص١٥٦ - ١٥٧.
١٨) منابع اين حديث در مباحث پايانى كتاب خواهد آمد.
١٩) صحيفه سجاديه، دعاى٤٧.
٢٠) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج١ و ٢.
٢١) ينابيع الموده، ص١٠٩.
٢٢) ر.ك: متشابه القرآن و مختلفه، ج٢، ص٥٢; التبيان، ج٨، ص٣٠٨; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٧;بحارالانوار، ج٣٥، ص٢٣٣; تاويل الآيات الظاهره، ج٢، ص٤٥٦; الاصول العامة للفقه المقارن،ص١٤٩ - ١٥٠.
٢٣) در اينباره در كتاب خود «الصحيح من سيرة النبى الاعظمصلى الله عليه وآله»، اواخر جلد سوم توضيح دادهايمكه عصمت از سهو، اشتباه و نسيان نيز اختيارى است، تا چه رسد به عصمت از گناهان و زشتىها.
٢٤) محمد (٤٧) آيه ١٧.
٢٥) عنكبوت (٢٩) آيه ٦٩.
٢٦) كهف (١٨) آيه ٤٩.
٢٧) انعام٦) آيه ١٥١.
٢٨) اسراء (١٧) آيه ٣٢.
٢٩) واقعه (٥٦) آيات ٧٧ - ٧٩.
۴
اهل بيت در آيه تطهير فصل چهارم: ظهور سياقى توجيه خطاب در آيه تطهير به اهل بيت كه اهل كساء هستند، هيچ گونهمخالفتى با سياق آيات ندارد و بدون كوچكترين برخورد و يا شبههاى با آنموافق و هماهنگ است. در توضيح اين مطلب چند نكته را بيان مىكنيم:
الف) وقتى سياق و نظم مىتواند دليل و حجتباشد كه بدانيم گوينده از آغاز تاپيان سخن در صدد بيان يك موضوع است تا بخشى از سخن وى قرينه بخشديگر باشد. در اين صورت اگر مطلبى آمد كه با آن مخالفت داشت، مخالف باظهور سياقى بوده، موجب اخلال به جنبه بلاغى و بيانى كلام خواهد بود.
ب) هرگاه معلوم شود كه گوينده در صدد بيان يك موضوع واحد نيست،بلكه چند مساله متعدد و مختلف از نظر احكام و موضوع را برمىشمارد،هرچند تحتيك هدف كلى و جامع - مثل شريعتيا دين - قرار مىگيرد، همين خود مىتواند توجيهگر بيان او بوده، بين موضوعات گوناگون جمع ومسائل مختلف آن را به هم ربط دهد. اين صورت بيان موضوعات مختلفنه مخالف با ظهور سياقى است و نه موجب اخلال به جنبه بلاغى و بيانىكلام، مگر اين كه متعرض مسالهاى شود كه تحت آن هدف كلى، عام و جامعداخل نمىشود. همان طور كه روشن است در اين صورت هم مخل به بلاغتكلام است و هم مخالف با ظهور سياقى آن.
ج) وحدت سياق، مستلزم وحدت موضوع و حكم نيست; زيرا ممكن است،شيوه بيان ايجاب كند كه گوينده بعضى از جنبههاى ديگر مساله مورد نظر راهم، اگرچه از نظر طبيعت و ماهيتبا آن اختلاف داشته باشد بيان كند. ازامام باقرعليه السلام روايتشده كه فرمود: «هيچ چيزى مانند قرآن از عقل و قياسانسان، به دور نيست، چه اول يك آيه درباره چيزى است و آخر آن دربارهچيز ديگر و سخن متصلى است كه قابل تصرف به چندين وجه مىباشد.»(١).
امام صادقعليه السلام فرمود:
«اى جابر! همانا كه قرآن باطنى دارد و باطن آن، ظاهرى و هيچ چيزىمثل آن از عقل و قياس مردم به دور نيست; زيرا اول آيه درباره يك چيز،وسط آن درباره چيز ديگرى و آخرش درباره چيز سومى فرود مىآيد،در حالى كه كلامى متصل و قابل تصرف به چندين وجه است.»(٢).
آنچه جلب نظر مىكند اين است كه مثالى كه امامانعليهم السلام در اين باره بيانفرمودهاند همان آيه تطهير است كه فعلا مورد بحث ماست. از امام باقرعليه السلامروايتشده كه فرمود: «از عقل و قياس مردمان چيزى دورتر از تفسير قرآننيست. چه اول آيه درباره يك چيز، وسط آن درباره چيزى و آخرش دربارهچيز ديگرى فرود مىآيد. سپس فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا. پس فرمود: از پليدى جاهليت.»(٣).
ليكن اين بدان معنا نيست كه يك وجه عام و كلى نباشد تا آن موضوعاتگونانگون در آن داخل شوند.
اينك و با توجه به مطالبى كه پيش از اين بيان كرديم روشن مىشود كهآيه تطهير از نوع اول است; زيرا اين آيات براى مخاطب ساختن پيامبرصلى الله عليه وآلهفرود آمده و از او مىخواهد كه به منظور حفظ بيت نبوى، بعضى اوامر ونواهى خداوندگار را به همسرانش برساند. از سوى ديگر مىتوان قسم دوم راهم بر اين آيه تطبيق داد. اين در صورتى است كه بدانيم جامع عام و كلى كههمان حفظ اهل بيتعليهم السلام است، صدور اوامر و نواهىيى را براى زنانپيامبرصلى الله عليه وآله طلبيده است و كلام نيز متصل بوده سياق و نظم واحدى دارد.
التفات و اعتراض اگر بپذيريم كه مخاطب در آيه تطهير، پيامبرصلى الله عليه وآله و بيت نبوت و رسالتنبوده، بلكه از اول زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مخاطب بودهاند، باز هم موجب نمىشودكه اين آيه اختصاص به آنان داشته يا حتى شامل آنان هم باشد. چه دو راهديگر هم هست كه مىتوان براى رسيدن به اين مطلب كه آيه تطهير مختصاصحاب كساء است پيمود. اين دو راه نه به سياق قرآن اخلال وارد مىآورد ونه مستلزم تكذيب رسول خداصلى الله عليه وآله است كه همواره اصرار داشت كه زنان ازمفاد آيه خارجند. اين دو راه عبارتند از:
١. التفات التفات يكى از شيوههاى بيانى است كه مردمان در مكالمات و مذاكراتخود بدان عمل مىكنند و موجب زيبايى، رونق و درخشندگى كلام مىشود وفوايد ارزشمندى هم دارد كه شنونده را به كلام پيوند داده، توجه و دقت وىرا برمىانگيزد و موجب مىشود كه خود رابراى شناخت موضوع جديد وشنيدن بيشتر آماده كند. قرآن مجيد هم در موارد فراوانى، حتى درفاتحةالكتاب، چنان كه گذشت، از اين شيوه استفاده كرده است. فلسفه التفاتدر اين آيه اين نكته است كه تاديب زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از توابع زدودن پليدى وآلودگى از اهل بيت و گرامى داشت آنان است تا به سبب آنان هيچگونه عيبو ايرادى به اهل بيت نرسد.(٤).
٢. اعتراض مىتوانيم فرموده خداوند متعال: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت...» را جمله معترضه برشماريم. البته اين در صورتى است كه وروداعتراض در آخر كلام را درست و يا آيات سابق و لاحق را يك كلام يكپارچهبدانيم كه جمله معترضه در ميان آنها آمده تا به جنبهها و علل حكم وارده اشارهكند. اين جمله معترضه نه تنها معقول و قابل قبول است، بلكه به واسطه حكمتىكه دارد راحج و مطلوب و حتى ضرورى هم هست. آن حكمت عبارتند از بياناين امر مهم و خطير; يعنى تعلق اراده الهى بر پاكيزه گرداندن اهل بيت و نيزبيان فرق بزرگ بين اهل بيتحقيقى پيامبرصلى الله عليه وآله و همسران حضرت كه شايدتوهم شود آنان هم در عصمت و طهارت در حد اهل بيت نبوت هستند.
جملههاى معترضه در قرآن فراوان است. خداوند متعال مىفرمايد:
فلما راى قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيدكن عظيم يوسف اعرضعن هذا - واستغفرى لذنبك.(٥).
و انه لقسم - لو تعلمون - عظيم.(٦).
واذ قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيمووصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا... يابنى انها ان تك مثقال حبة من خردل.(٧).
در اينجا جملات «يوسف اعرض عن هذا»; «لوتعلمون»; و «وصيناالانسان بوالديه حملته امه وهنا» جملههاى معترضهاند كه امثال آن در قرآناندك نيست.(٨).
حتى اگر بپذيريم كه سياق قرآن مؤيد اين مطلب است كه مخاطب، زنانپيامبرند; باز دستبرداشتن از ظهور سياقى، كه ضعيفترين ظهورهاست،بهخاطر وجود قرينه و بلكه قرينههاى داخلى و خارجى زياد بر خلاف آن، هيج محذورى پيش نمىآورد. وجود قرائنى در همين آيات و نيز وجودروايات متواتر صحيح و صريح فراوان ديگر اهل البيت را در افرادى جداى ازهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله; يعنى در خصوص اهل كساء معين مىكند و هيچ مخالفتىهم با اسلوب بيان و بلاغت كلام ندارد. ما پيوسته ديدهايم كه افراد بليغ درسخنان خود به چندين مطلب كه دريك جا و با يك سياق و نظم واحدمىآورند اشاره مىكنند. البته در صورتى كه داراى يك جهت عام و كلى وجامع باشند.
از قرائنى كه گفتهاند بايد به موجب آن از ظهور سياقى دستبرداشت،اختلاف ضميرهاى اين آيه است. چه در «عنكم» و «يطهركم» ضمير مذكراست، در حالى كه ضماير پيش و پس در عبارات «وقرن فى بيوتكن»،«لا تبرجن»، «اقمن الصلاة»، «آتين»، «اطعن» و... همگى مؤنث است.(٩).
بعضى اين را دليل آن دانستهاند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در اين آيه ارادهنشدهاند. بعضى ديگر بر خلاف ادعاى عكرمه و ديگران، آن را دليل بر عدماختصاص آيه تطهير به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله شمردهاند.(١٠).
توجيهات بىفايده كسانى كه قائلند آيه تطهير شامل زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم مىشود و خطاب اينآيه به آنان اختصاص دارد، با چند دليل به دفاع پرداختهاند.
١. تغليب گفتهاند: اين تعبير از باب تغليب است، چه مذكر بر مؤنث غلبهكرده است.(١١)اما اين استدلال بنا به دلايلى نا تمام است.
الف) هنگامى مىتوان تغليب را پذيرفت كه محرز شود هيچ يك ازدو طرف در نظر گوينده خصوصيتى ندارد و او در شمول حكم، همگان رااراده كرده و از سوى ديگر قرينهاى هم بر خلاف آن وجود نداشته باشد، امادر مساله مورد بحث نه تنها براى ما محرز نشده كه وى خواهان شمول حكماست، بلكه قراين و شواهد چندى مبنى بر تمايز بين دو طرف در دست داريم.در اين باره روايات صحيح و صريحى كه در انحصار اهل بيت در اصحابكساء آورديم و بخش عمده آن بر خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از دايره شمولصراحت داشت كافى است.(١٢).
ب) علامه مجلسى در رد اين استدلال مىگويد: «خطاب زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهسرشار از سرزنش، عتاب و تهديد است، اما خطاب اهل بيت آراسته به انواعمهربانى، نوازش و مبالغه در اكرام و بزرگ داشت است. پس با دقت نظرتباين كامل بين اين آيه و آيات پيش و پس از آن بر كسى پوشيده نمىماند.»(١٣).
ج) ما بيان كرديم كه اگر هم بپذيريم كه مراد از بيت، همان خانه مسكونىاست، باز اصل صدق عنوان «اهل بيت» بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اشكال دارد.دانستيد كه منظور در اينجا بيت رسالت و نبوت است و نه خانه مسكونى.اگر هم به فرض بپذيريم كه منظور، خانه مسكونى است، خواهيم گفت:- همچنان كه از ملاحظه بعضى از روايتهاى حديث كساء روشن مىشود -منظور خصوص خانهاى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله، اهل كساء را در آن جمعكرد، آن جا كه اين آيه شريفه درباره آنان فرود آمد. بنابراين «ال» در «البيت»براى عهد خارجى است. با اين توضيح راز اين فرموده خداوند متعال روشنمىشود كه خطاب به زنان فرمود: «بيتكن»، اما در اينجا فقط به «اهل البيت»تعبير كرده است.
پيش از اين آمد كه سياق و نظم آيات هم با اين مطلب هماهنگ است كهمراد از اهل بيت، خصوص اصحاب كساء هستند و لذا نيازى به ادعاى تغليبو ديگر ادعاها نيست.
يك تذكر آنچه در اينجا از لحاظ پذيرش و رد مورد نظر است، تغليب نسبتبهزنان پيامبرصلى الله عليه وآله و انضمام و عدم انضمام آنان به اصحاب كساء است; اما غلبهمذكر بر مؤنث نسبتبه خود آل عبا كه فاطمهعليها السلام هم در ميان آنان است،آنگونه كه روايات متواتر بدان تصريح كرده، اشكالى ندارد و مورد نظرخداوند متعال بوده است.
٢. عموميت لفظ «اهل البيت» وجه ديگرى كه در دفاع از نظريه خود مبنى بر اين كه آيه شريفه شاملزنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم مىشود و نيز براى توجيه اختلاف ضماير از لحاظ مذكر ومؤنثبودن بيان كردهاند، اين است كه لفظ بيت، لفظى است عام و كلى كه برجمع اطلاق مىشود.(١٤)پاسخ اين وجه چنين است:
الف) بعضى از آنچه كه در پاسخ وجه پيش بيان كرديم، در اينجا هم مىآيد.
ب) كلى بودن لفظ «بيت» بر حسب مصطلح اهل علم نادرست است.
ج) قرينه قطعى دلالت دارد كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، در آيه تطهير مورد نظرخداوند متعال نبودهاند.
د) اين توجيه هم بىفايده است; زيرا همان گونه كه پيش از اين اشارهكرديم، ظاهرا منظور از بيت، خانه مسكونى نيست، بلكه مراد بيت نبوت ورسالت است. آنچه به همين مطلب اشاره دارد اينكه در اين آيه، وقتى كهخداوند متعال از خانه مسكونى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله سخن مىگويد، لفظ جمعآورده و به ايشان اضافه كرده است. وقرن فى بيوتكن، در خانههاى تان بمانيد.سپس فرمود: و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن، از آنچه در خانههاىتان خواندهمىشود پند گيريد.
اما در آيه تطهير لفظ «البيت» را محلى به «الف» و «لام» عهد آوردهاست. اگر منظور، خانه مسكونى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله بود، مناسب بود كه همچونموارد پيش و پس از آن، در اينجا هم لفظ جمع آورده شود نه لفظ مفردمحلى به «الف» و «لام» عهد.
اگر هم بپذيريم كه منظور خانه مسكونى است، بايد بگوييم كه منظورهمان خانه خاصى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله اهل كساء را در آن جمع كرد و «الف»و «لام» «البيت» هم براى عهد خارجى است نه خانههاى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كهدر آيات پيش و پس از آن با لفظ «بيوتكن» تعبير فرمود. اين وجه را مىتوانبا بعضى از متون حديث كساء تاييد كرد. طالبين به منابع آن مراجعه كنند.
ممكن است گفته شود از اين كه خانهها به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دادهشده و نه به خود رسول اكرمصلى الله عليه وآله، استفاده مىشود كه در نسبت دادن آنبهپيامبرصلى الله عليه وآله شرف بزرگى است و خداوند نمىخواهد كه زنان حضرت رابهاين شرف اختصاصدهد. گذشته از اين، خداوند متعال اراده فرموده كهتفاوت بين زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندان اهل بيتحقيقى او را كه اهل كساءهستند، ظاهر سازد تا مبادا احدى تصور كند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندان اونسبتبه حضرت در يك مرتبه قرار دارند، بلكه اهل بيت او از خود اويند وبه او منسوبند، اما زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه خداوند حاضر نشده خانهاى را كه آناندر آن سكونت دارند، به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دهد، اينگونه نيستند.
٣. مذكر بودن لفظ اهل آنان در توجيه ديگرى مىگويند: مذكر بودن ضمير در «عنكم» و«يطهركم» به اعتبار لفظ «اهل» است. چه ضمير با اين كلمه به صورت مذكرمىآيد. خداى سبحان در گفتار دو فرشته به همسر ابراهيمعليه السلام مىفرمايد:
اتعجبين من امر الله رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت(١٥).
و نيز در آيه ديگرى آمده: قال لاهله: امكثو.(١٦).
در اين آيه مباركه گوينده، موسىعليه السلام و مخاطب همسر اوست.
همينطور است آنجا كه يك نفر به دوستش مىگويد: كيف اهلك؟[خانوادهات چطورند؟] و منظورش همسر اوست. او در پاسخ مىگويد: همبخير [خوبند].(١٧).
اين توجيه نيز به چند دليل نادرست است:
الف) لفظ اهل، چنان كه زمخشرى در تفسير آيه مباركه «هذه القريةالظالم اهلها»(١٨)تاكيد كرده هم مذكر مىشود و هم مؤنث. بنابراين بهتر آن بودكه به تناسب سياق آيات، ضمير مؤنث آورده شود.
ب) لفظ اهل در اين آيه مفرد است، اگر معناى آن جمع بود، آيا بهتر ايننبود كه اين مساله هم مراعات شود؟ پس چرا ضمير جمع آورده و فرموده:«عنكم و يطهركم» وجهت مفرد بودن را رعايت نكرده است تا ضمير بهصورت مفرد بدان برگردد؟
ج) كلمه «اهل» آيه تطهير تابع «عنكم» است و تابع نمىتواند از جهت مذكرو يا مؤنثبودن در متبوع اثر كند. اما اين كه بگويند كلمه «عنكم» هم تابع«اهل» ديگرى است كه از كلمه نساء منتزع شده مردود است; زيرا اگر اين درستبود مىبايست ضماير پيشين اين آيه نيز مذكر باشند و حال آن كه همه مؤنثند.پس به چه دليل در ذيل آيه از آن عدول كرده ضمير مذكر آورده است؟(١٩).
د) در آيه «رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت» مقصود خصوص افرادذكور است كه مجموع اهل بيت ابراهيم هستند و داخل شدن زن در ميان آناناز باب تغليب و تجوز است. بنابراين قياس با آن نابهجاست; زيرا احدىتغليب با قرينه را انكار نكرده است.
در مورد آيه «قال لاهله امكثوا» هم چنين است. چنان كه در مورد گفتارآن مرد هم در پاسخ دوستش كه پرسيد: «كيف اهلك؟» و او پاسخ داد: «همبخير» چنين است، چرا كه در اينجا قرينهاى دال بر تعيين مراد وجود دارد وبا وجود قرينه بىاشكال بوده جايى براى بحث و جدال نيست.
ه) علاوه بر اين، فرق است ميان به كار بردن «اهل الرجل» و «اهل بيتالرجل». بنابراين اگر اطلاق اهل بر همسر صحيح باشد، لازم نمىآيد كه اطلاقاهل بيتبر همسر نيز صحيح باشد و در روايات گفته شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله نفىنفرمود كه ام سلمه از اهل بيتباشد، بلكه او را از اهل خود قرار داد نه ازاهل يتخويش.
و) از سوى ديگر دخول ساره در اهل بيت ابراهيم در آيه «رحمة اللهوبركاته عليكم اهل البيت» از اين جهت است كه وى دختر عموى ابراهيمعليه السلامبود.(٢٠)بنابراين از حيث نسب، داخل در اهل بيت اوست نه از اين جهت كههمسر اوست. دست كم اين مساله قابل تشكيك است.
تهاجم متقابل: مخالفتبا سياق آيات بىمورد است
بعضى با بيان دلالتسياقى استدلال كردهاند كه در آيه تطهير زنانپيامبرصلى الله عليه وآله اراده شدهاند. وى در اختلاف ضماير موجود در اين آيه شريفه هيچمحذورى نمىبيند. آنگاه مىگويد: «بيان حال ديگران با جمله معترضه، بدونقرينه و يا رعايت نكتهاى، ونيز بدون اعلام پايان كلام پيشين و يا شروع كلامجديد با وظيفه بلاغت كه بالاترين هدف در كلام خداوند متعال است،مخالف مىباشد.
بنابراين سزاوار است كه به پيراستگى آن از اين مخالفت معتقد شد.»(٢١).
در پاسخ وى مىگوييم: اين سخن در حد خود درست است، اما روشن شدهكه در اينجا مناسبت لازم موجود است و آن اين كه امر و نهى زنان به منظورحفظ بيت پيامبرصلى الله عليه وآله و دور ساختن عيب از او و پنج تن آل عباعليهم السلام و براىگرامى داشت و اكرام و اعتلاى شان وى و بدين هدف بوده كه مصلحت اسلامو رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله اقتضا كرده است.
قرينهاى كه موجب مىشود ازاين ظهور دستبرداريم، روايات صحيح وصريح پيشين و نيز قراين ديگرى است كه در مباحثبعدى خواهيم آورد. اينگذشته از مطلبى است كه پيش از اين آورديم و توضيح داديم كه مخالفتىبا سياق آيات ندارد. آن مطلب را در اينجا تكرار نمىكنيم.
تطهير و اراده زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اگر آنگونه كه عموم دانشمندان و محققان معتقدند و روايات پيشينحديث كساء تاكيد كرده، پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مشمول آيه تطهير است و نيز فرضكنيم كه از باب تغليب و ادعاى بعضى، خطاب در اين آيه متوجه پيامبرصلى الله عليه وآلههم هست. در اين صورت مساله، مشكلتر خواهد شد; زيرا اگر هر دوخطاب متوجه پيامبرصلى الله عليه وآله و زنانش باشد، لازم مىآيد كه او هم مامور بهنشستن در خانه و عدم تبرج و از كسانى باشد كه كيفرشان دو برابر است وخداوند به آنان دو بار پاداش مىدهد. در حالى كه فساد اين مطلب آشكاربوده نيازى به توضيح ندارد، خصوصا با ملاحظه اين كه ضماير سابق و لاحقويژه زنان [مؤنث] است.
اگر پيامبرصلى الله عليه وآله مشمول دو خطاب نيست، گذشته از اختلاف سياق، لازممىآيد كه خداوند متعال جماعتى را مورد خطاب قرار داده و آن گاه اسلوبخطاب را از اناث به ذكور تغيير داده باشد; زيرا افراد مورد خطاب عوضشدهاند. به علاوه، زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن زنان به طور مستقيماست; زيرا امتثال اوامر و نواهى خداوند از سوى ايشان حاصل مىشود، اماتطهير پيامبرصلى الله عليه وآله به نحو ديگرى، يعنى ثانيا و بالعرض و به واسطه آن است كهبه سبب زنانش، عيبى بر او وارد نشود; زيرا طهارت پيامبرصلى الله عليه وآله به واسطه عدمتبرج و نشستن در خانه و... كه در آيه ذكر شده نيست تا بدان وسيله مستقيماطهارت حاصل آيد.
پس روشن مىشود كه در اين صورت، تطهير و زدودن پليدى به دو نحوكاملا مختلف به كار برده شده است. حتى اگر منظور طهارت پيامبرصلى الله عليه وآلهبهطور مستقيم از پليدىهايى باشد كه به عنوان يك مرد با او تناسب دارد،اين هم مردود است; زيرا چنين مطلبى در آيه بيان نشده است. پس استعمالتطهير و زدودن پليدى از زنان به وسيله مسائل مذكور در آيات و نسبتبهپيامبرصلى الله عليه وآله به وسيله امورى كه بيان نشده، چيزى نيست كه كلام آن را تاييدكند و يا بتوان آن را فهميد يا به احدى تفهيم كرد.
ترتيب قرآن و دلالتسياقى بعضى مىكوشند در رد اين عقيده كه به موجب سياق آيات، در آيه تطهير،زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مورد نظرند، چنين استدلال نمايند كه قرآن به تدريج فرودآمده، اما به ترتيب نزول جمعآورى نشده است. رسول اكرمصلى الله عليه وآله جايى را كهمىبايد آيات فرود آمده در آن قرار گيرد، معين مىفرمود. مثلا مىگفت: اينآيه را در فلان سوره قرار دهيد و آن آيه را در فلان سوره. بنابراين آيه «انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس...» را هم در ميان آياتى قرار داده كه زنانشمورد خطاب هستند تا دستخيانت تحريف و تصرف به قرآن نرسد; زيرااگر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نمىكرد، وقتى كه ديگران با نص صريح قرآن دربارهمسائل مربوط به امامت، جايگاه و ويژگى هاى آن، يعنى عصمت و طهارتمواجه مىشدند، خود را در برابر مشكلات بزرگى مىديدند. بر اين اساس،سياق آيات به هنگام تعارض با دلايل صحيح و صريح نمىتواند با آنبرابرى كند; زيرا اطمينان نداريم كه اين آيه به هنگام نزول در همين سياقنازل گرديده باشد. به همين دليل اگر هم سياق آيه مورد بحثبر گمانمخالفان دلالت داشته باشد، لازم است كه دلالتسياق را ترك كنيم و بهحكم ادله قاطع و حجتهاى روشنى تسليم شويم كه بخشى از آنها رادر اينجا بيان كرديم و اين نه با بلاغت قرآن مخالف است و نه به اعجاز آنخللى مىرساند.(٢٢).
ممكن است عثمان و يا ديگران به گمان اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله موردنظرند و نيز به خاطر اجتهاد در ترتيب، آيه را در اين جا قرار داده باشند.روشن است كه در ترتيب مصاحف قرآن اختلافات فراوانى به وجود آمد تااين كه سرانجام مردم در مصحف عثمان به توافق رسيدند. روايت كردهاند كهوقتى قرآن را جمعآورى مىكردند، يك آيه از سوره احزاب را گم كردند وآنرا نزد خزيمة بن ثابتيافتند.(٢٣).
ممكن استبه منظور بعضى از مصالح و منافع دنيوى خود، آيه تطهير رادر سياق خطاب به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده باشند. عدم ارتباط اين آيه باداستان زنان از روايات به دست مىآيد و لذا در اين باب تكيه بر نظم وترتيب در نهايتبطلان است.(٢٤)آنچه اين گفته را تاييد مىكند اين است كه آيه«وقرن فى بيوتكن» در صورتى كه آيه تطهير از ميان جملات آن برداشتهشود، بر انسجام و هماهنگى خود باقى مىماند و هيچ خللى به هماهنگى آنوارد نمىشود.(٢٥).
ما نيز در اين باره مىگوييم: هرچند كه در اين نظر با آنان موافق هستيم كهقرآن بر جسب نزول مرتب نشده است، اما سايرمطالبى را كه بيان داشتهاند،نمىتوانيم بپذيريم; زيرا:
١. روايات دال بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله جاى آيات را معين مىكرد، دلالتندارد كه آن حضرت در اجزاى يك آيه - چنان كه در اينجاست - تصرفنموده باشد; زيرا آيه تطهير جزئى از يك آيه است و نه يك آيه مستقل. آيامعقول است كه پيامبرصلى الله عليه وآله جزء يك آيه را با جزء ديگرى تلفيق كرده باشد؟!نه چنين مطلبى براى مان نقل شده و نه احدى ادعا كرده است. صرف احتمالهم كفايت نمىكند.
٢. احتمال آنان درباره اين كه ممكن است پس از پيامبرصلى الله عليه وآله قرآن دچارتحريف شده باشد، احتمال نادرستى است; زيرا در زمان حيات پيامبر اكرمصلى الله عليه وآلهسورهها و آيات قرآن به نام خود، نزد دهها تن از اصحاب محفوظ و مكتوببود. آن حضرت هم نويسندگانى را مامور كرده بود كه تحت نظارت مستقيمخودش قرآن را مىنوشتند و آن را حفظ و ضبط مىكردند.
٣. اگر تصرف پيامبرصلى الله عليه وآله در قرآن به شكلى بود كه موجب مىگشت تادلالت آيه بر معناى مورد نظر پوشيده شود، بايد دانست كه اين تصرفنامعقول است; زيرا همين كار، تحريف قرآن و نابودى حق بوده، مردمان رادر مخالفتبا آن معذور مىسازد و حجت را بر ايشان، حتى پس از آمدنرسولان تمام نمىكند.
اگر چنين پيامدى نداشته باشد، تصرف مذكور، بى فايده و غيرقابل توجيهبوده، مقصود مورد نظر در صيانت قرآن از تحريف نادرستخواهد بود. درنتيجه همان اشكال بزرگ كه مقتضى تحريف استبه حال خود باقى مىماند.مگر اين كه گفته شود: بدون ترديد اين جزء آيه كه به تطهير اهل بيتعليهم السلامتصريح دارد، به طور مستقل در قضيه كساء نازل شده است. ليكنرسول اكرمصلى الله عليه وآله آن را به فرمان خداوند متعال و به منظور گراميداشت آل عباو تفهيم اين مطلب به زنان خود و ديگران كه زنانش در سطح اين گروهپاكيزگان قرار ندارند، در ميان آياتى قرار داده است كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآلهمخاطب آن هستند.
٤. اگر اختصاص آيه را به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله بپذيريم، بدان معنا خواهد بودكه رسول اكرمصلى الله عليه وآله در حديث كساء تصريح نكند كه آيه به آل عبا اختصاصدارد. در حالى كه آن حضرتصلى الله عليه وآله در مواردى چند - ظاهرا - بر خروج زنانخويش از مفاد آيه شريفه اصرار كرده است.
٥. ما در كتاب خود حقائق هامة حول القرآن الكريم(٢٦)به صورت قاطعثابت كردهايم كه قرآن از هر گونه تحريف يا تبديل، توسط حاكمان پس ازپيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مصون مانده است. در همين كتاب درباره ترتيب نزول ومباحث ديگر قرآنى سخن گفتهايم. كسانى كه خواهان مطالب بيشترى در اينباره هستند، بدان جا مراجعه كنند.
پىنوشتها:
١) اين مضمون در منابع زير موجود است:
بحار الانوار، ج٨٩، ص٩٥; وسائل الشيعه، ج١٨، ص١٤٢ و ١٥٠; تفسير عياشى، ج١، ص١٢;محاسن برقى، ص٣٠٠.
٢) ر.ك: وسائل الشيعه، ج١٨، ص١٥٠; تفسير عياشى، ج١، ص١١.
٣) تفسير عياشى، ج١، ص١٧; بحار الانوار، ج٨٩، ص١١٠.
٤) ر.ك: نفحات اللاهوت، ص٨٥; دلائل الصدق، ج٢، ص٧٢.
٥) يوسف (١٢) آيات ٢٨ - ٢٩.
٦) واقعه (٥٦) آيه ٧٦.
٧) لقمان (٣١) آيه ١٣ - ١٦.
٨) ر.ك: تفسير قمى، ج٢، ص١٩٣ - ١٩٤; الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص٢١٣ - ٢١٤; نهج الحقو كشف الصدق (پاورقى)، ص١٧٤.
٩ و ١٠)ر.ك: التسهيل لعلوم التنزيل، ج٣، ص١٣٧; الكلمة الغراء فى تفصيل الزهراء، ص٢١٣ - ٢١٤;التبيان، ج٨، ص٣٨; المواهب اللدنيه، ج٢، ص١٢٣; نهج الحق و كشف الصدق، ص١٧٤; تفسيرقمى، ج٢، ص١٩٣ - ١٩٤; الصراط المستقيم، ج١، ص١٨٥; نوادر الاصول، ص٢٦٦; احقاق الحق،ج٢، ص٥٦٦;الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦، ص٣١٠; الاصول العامة للفقه المقارن، ص١٥٨;الصواعق المحرقه، ص١٤١; ينابيع الموده، ص٢٩٤.
١١) ر.ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨; السنن الكبرى، ج٢، ص١٥٠; التبيان، ج٨، ص٣٠٨ -٣٠٩; غرائب القرآن، ج٢٢، ص١٠; الجامع لاحكام القرآن، ج١٤، ص١٨٣; فضل بن روزبهان دردلائل الصدق، ج٢، ص٦٤.
١٢) التبيان، ج٨، ص٣٠٨ - ٣٠٩.
١٣) بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٥.
١٤) ر.ك: نظرية الامامه، ص١٨٢; مختصر التحفة الانثى عشريهص١٥١.
١٥) هود (١١) آيه ٧٣.
١٦) قصص (٢٨) آيه ٢٩.
١٧) ر.ك: فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩; نوادر الاصول، ص٢٦٦; الجامع لاحكام القرآن، ج١٤، ص١٨٣;مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥٠; نظرية الامامه، ص١٨٢.
١٨) نساء (٤) آيه ٧٥; الكشاف، ج١، ص٥٣٥.
١٩) جوامعالجامع، ص٣٧٢.
٢٠) قصص الانبياء، ص١٠٠.
٢١) مختصر التحفة الانثى عشريه، ص١٤٩.
٢٢) ر.ك: الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص٢١٣ - ٢١٤; الصراط المستقيم، ج١، ص١٨٥; الميزانفى تفسير القرآن، ج١٦، ص٣١٢; الاصول العامه للفقه المقارن، ص١٥٨.
٢٣) ر.ك: احقاق الحق، ج٢، ص٥٧٠; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٤; الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦،ص٣١٢; اما وى آن را به طور مطلق بيان كرده است.
٢٤) بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٤.
٢٥) الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦، ص٣١٢.
٢٦) اين كتاب با مشخصات زير ترجمه و منتشر شده است:
پژوهشى نو درباره قرآن كريم، ترجمه محمد سپهرى، تهران، نشر هماهنگ، ١٣٧٤.
۵
اهل بيت در آيه تطهير فصل پنجم: دلالت و استدلال به منظور تكميل بحث مطالبى را برمىشماريم كه در غنى ساختن انديشهو گردآورى عناصرى مفيد است كه بدان قدرت، استوارى و رسوخ بيشترىمىدهد و بر زيبايى آن مىافزايد; اين كار وقتى ضرورت بيشترى مىيابد كهناديده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگيختن اين احساس در وىشود كه بحث ناتمام و ناقص است و چه بسا همين امر موجب شود كه وثوقخويش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شك و ترديد شود. بهعلاوه، اين كار، لازمه امانت علمى است و وظيفه شرعى و وجدانى هم بدانفرمان مىدهد.
زمان نزول گاهى گفته مىشود روايات پيشين كه دلالت مىكرد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ماههاو در بعضى تا زمان وفات، هر روز يا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمهعليها السلاممىآمد و مىگفت: نماز! نماز! «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس» بر تاخرداستان كساء و در نتيجه تاخر نزول آيه تطهير به اواخر زندگانى آن حضرتدلالت دارد، در حالى كه مىدانيم آيات سوره احزاب در خطاب به زنانپيامبرصلى الله عليه وآله سالها پيش از آن فرود آمد و آن هنگامى است كه عايشه ازپيامبرصلى الله عليه وآله درخواست اموالى كرد و در اين موقع بود كه آيه تخيير -كه اولينآيه از اين آيات است - فرود آمد.
ما در پاسخ اين سخن مىگوييم: هرچند اين گفته احتمال تاخير نزول آيهرا قوى مىسازد، اما استدلال، اعتماد بدان كفايت نمىكند. آنچه شكى در آننداريم، اين است كه حديث كساء مدتى پس از ولادت حسن و حسينعليهما السلام بود.
پس از ملاحظه انسجام آيات با آيه تطهير و ملاحظه اين كه آيه تطهيرجزئى از يك آيه است و نيز ملاحظه اين مطلب كه حديث كساء كه به طورقاطع، ثابت و صحيح دلالت دارد كه بخش هاى تطهير، جداى از بقيه بخشهاى آيه - كه اين آيه هم جزئى از آن است - فرود آمده و آنگاه با ملاحظهرواياتى كه مىگويد: پيامبرصلى الله عليه وآله چهل صبح به در خانه على مىآمد و پس ازوارد شدن بر فاطمه مىفرمود: «السلام عيكم اهل البيت و رحمة الله وبركاته، نماز! خداى شما را رحمت كند، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا.»(١).
آرى، با ملاحظه همه اينها، اطمينان پيدا مىكنيم كه آيه تطهير در اوايلهجرت فرود آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را بر آن عده از اهل بيت كه موجود بودندمنطبق مىكرد. سپس كه حسن و حسينعليهما السلام به دنيا آمدند، آنان را زير پارچه(كساء) جمع مىكرد و اين آيه را مىخواند. ظاهرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله بارهاتكرار شده است.
امكان دارد كه اين آيه چند بار كه اولين آن در اوايل هجرت بود نازل شدهباشد. سپس هنگامى كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله خاندان خود را زير پارچه جمع كرد،بار ديگر فرود آمده و جبرئيل آن را به حضرت ابلاغ كرده باشد. شايد اين كارهم تكرار شده باشد كه جبرئيل در هر مورد اين آيه را مىآورد و بهپيامبرصلى الله عليه وآله فرمان مىداد كه آن را تلاوت كند، هدف آن بوده كه اهل بيتمورد نظر را آنچنان بشناساند كه هيچ گونه عذرى براى احدى باقى نماند.شايد پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نماز يا هرصبحگاه تكرار كرده و هر بار مدتى ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تااين كه از دنيا رفت. هدف از اين كار اين بود كه هرگونه اشكالى را برطرفنمايد و هرگونه شبههاى را دور سازد. در اثر همين امر است كه مىبينيم آنمردى هم كه به انحراف از على و خاندانش معروف است، ناچار گرديده بهصحت اين حديث كه مفسران و ديگر دانشمندان بر صحت آن اجماع دارنداعتراف نمايد.
آيه، زنان را از مدلول خود خارج مىكند يكى از دانشمندان مىگويد: آيا مراد از زدودن پليدى از اهل بيت، دورساختن پليدى يا برداشتن آن است؟ اگر فرض اول باشد، در اين صورت تمامزنان پيامبرصلى الله عليه وآله از حكم آيه خارج هستند; زيرا اگر همه نباشند دست كمبيشتر آنان پيش از اسلام در پليدى بودهاند. و اگرفرض دوم باشد، چارهاىنداريم جز اين كه بگوييم: پيامبرصلى الله عليه وآله از حكم اين آيه خارج است; زيرا بهاتفاق قاطبه امت اسلامى، هيچ گونه پليدىيى چه پيش از بعثت و چه پس ازآن در حضرت نبوده است. در حالى كه رسول خداصلى الله عليه وآله به اتفاق همه مسلمانانو به طور قطع در حكم آن داخل است.
بنابراين نمىتوان گفت كه رسول خداصلى الله عليه وآله از حكم آن بيرون است. پسفرض اول ثابت و فرض دوم منتفى گشت و به طور قطع زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازحكم بيرون شدند.(٢).
مناسب بود كه اين نويسنده اين را هم بيفزايد كه به گفته ابن عباس(٣)بعضىاز زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، مثل عايشه پس از نزول آيه چنان كينه على را به دل داشتو آن چنان او را دشمن مىداشت كه هرگز حاضر نبود از على به نيكى ياد كندو حال آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله همگان را به طور قاطع، از بغض و كينه علىعليه السلامنهى فرموده بود. همچنان كه بر آن حضرت كه امام زمان او بود و پيامبرصلى الله عليه وآلهدرباره وى فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است،(٤)خروج كرد و در اثرآن هزاران نفر از مسلمانان بىگناه كشته شدند و نيز با فرمان خداوند سبحانهم مخالفت كرد كه دستور داده بود از خانه خود بيرون نرود. اين جداى ازهم راى شدن او حفصه بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله بود. خداوند آن دو را فرمان داد كهاز اين كار خود توبه كنند و اين گونه خطاب به آنان فرمود: ان تتوبا الى اللهفقد صغت قلوبكما.(٥).
و آن گاه زن نوح و زن لوط را براىشان مثال زد. همه اينها نشان مىدهدكه او مورد نظر آيه نبوده، چرا كه اگر چنين بود خودش را از وقوع در اينلغزش ها و مهالك نگه مىداشت.
فلسفه رفتن زير پارچه امام عبد الحسين شرف الدينرحمه الله مىگويد: «... آن گاه پارچه را روى خود وآنان كشيد تا از ديگران مشخص شوند و هنگامى كه از ميان همه اهل خانهتنها اينان زير عبا رفتند و از ساير امت مشخص و جدا شدند، آيه را به آنانابلاغ كرد تا ديگرى از اصحاب يا خاندان وى طمع مشاركتبا آنان را در اينحكم ننمايد. در اين هنگام كه اين پنج تن از ديگران جدا شده بودند، آنان رامخاطب قرار داد و فرمود:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا...»(٦).
اين گفته مرحوم شرف الدين كلام حق است كه نه راه گريزى از آن هستو نه چارهاى جز پذيرش آن. اما سخن دهلوى معروف به تعصب كور درمخالفتبا حق و صواب درست نيست كه مطلب را وارونه كرده و كوشيدهآن را مشوه و دگرگون سازد. آنجا كه مىگويد: «وقتى تخصيص به كساء دالبر اين است كه اين افراد به حكم آيه اختصاص دارند، اين تخصيص [به كساء]را فايده آشكار ديگرى نباشد، اما اين فايده در اين جا عبارتند از دفع اين گمانكه اين اشخاص از اهل بيت نيستند; زيرا مخاطب در اين آيه فقط زنانپيامبرند.»(٧).
از ديدگاه ما اين سخن نادرست است; زيرا:
١. در فصل دوم همين بخش دانستيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه، عايشه و زينبرا از اين كه جزء اهل بيتباشند، خارج كرد.
٢. دانستيم كه صدق عبارت اهل البيتبر زنان واضح نيست و بلكه بعضىاز پيشوايان لغت و نيز زيدبن ارقم آن را انكار كردهاند. اين مطلب از پرسشبعضى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم استفاده مىشود كه در اين باره از آن حضرتسؤال كردند.
٣. چرا پيامبرصلى الله عليه وآله تاكيد داشت كه فقط اهل كساء را در اهل بيتخودداخل كند، اما عباس، عقيل و فرزندان آن دو و نيز ديگر نزديكان خود راوارد نكرد؟
٤. همان گونه كه به طور مشروح در فصلهاى گذشته بيان داشتيم اينمطلب كه در آيه تطهير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مورد نظر و مخاطب بودهاند با سياقآيات تناسب ندارد.
اين مطلب و ديگر مطالبى كه بيان داشتيم و در مباحثبعد خواهيم آورد،به صورت قاطع بيان مىدارد كه سخن دهلوى چيزى جز مكابرهاىشكستخورده و مذبوحانه نبوده بر يك اساس علمى صحيح مستند نمىباشد، پس سخن برتر و بهتر همان گفته امام شرف الدين است.
اگر آيه درباره زنان بود آنچه اين مساله را روشن مىسازد روايتى است از امام صادقعليه السلام كهفرمود:
«اگر رسول خداصلى الله عليه وآله سكوت مىكرد و نمىفرمود كه اهل بيتش چه كسانىهستند، هر آينه آل عباس، آل عقيل، آل فلان و آل فلان ادعا مىكردند كه مااهل بيت او هستيم، اما خداوند در تصديق پيامبرش اين آيه را در كتابشنازل فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...».(٨).
علامهاى جليل القدر داستانى را برايم بيان كرد كه براى علامه امينىصاحب الغدير پيش آمده بود. خلاصه داستان چنين است: «علامه امينى بايكى از دانشمندان اهل سنت اجتماع كرده بود. آن عالم سنى درباره آيه تطهيراز وى پرسيد كه درباره چه كسانى نازل شده است؟ آيا درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهفرود آمده و يا درباره كسانى ديگر؟ علامه امينى پاسخ وى را با پرسشى داد كهمفاد آن چنين است: آيا به نظر شما، اگر آيه تطهير درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهفرود آمده آنان را اندك نصيبى از آن بود، ام المؤمنين عايشه اين امر را رهامىكرد و آن را بر پيشانى شترش (عسكر) كه در جنگ جمل بر آن سوار شد ومردمان را براى جنگ بر ضد علىعليه السلام تشويق مىكرد; نمىنوشت؟! آن دانشمندپاسخ مثبت داد.» خداى بيامرزد علامه امينى را و آن دانشمند منصف راپاداش نيكو دهد. چه عايشه نياز شديدى به اين احتجاجات داشت، خصوصادر مقابل برادر و وصى پيامبرصلى الله عليه وآله و كسى كه با حق است و حق با او، و هر آنجا كه او بچرخد حق همراه او مىچرخد.
آنچه در اين جا جلب نظر مىكند اين كه چند تن از زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهتصريح كردهاند كه اين آيه درباره اصحاب كساء فرود آمده و حتى به اخراجتنى چند از زنان حضرت از دايره شمول حكم تصريح كردهاند و احدى ازآنان ادعا نكره كه به طور مشخص او و يا ساير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه ويا در حديث كساء داخل هستند.
ام سلمه در مقابله با تهاجم تبليغاتى هنگامى كه شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد كه اختاپوس اموى وكينهتوزان دشمن على و خاندان اوعليه السلام فعاليت گستردهاى را بر ضد آنان شروعكردهاند، اين بانوى گرامى با ايمان و اخلاص تمام به دفاع از حق پرداخت وتاييد كرد كه على و اهل بيتعليهم السلام در مفاد آيه تطهير داخل و زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازمفاد آن خارجند، در حالى كه به نظر بعضى اين گفتهاش باعث كسر شان وكاهش احترام وى نزد ديگران است، اما او كسى نبود كه به اين احكامستمگرانه و ناشى از نفوس شرور، كينهتوز و بيمار اعتنا كند. شهر بن حوشببه او گفت: ام المؤمنين! مردمانى نزد ما درباره اين آيه چيزهايى مىگويند؟
ام سلمه گفت: چه مىگويند؟
- اين آيه را بيان مىكنند كه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» بعضى مىگويند: درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله فرود آمده و بعضىمىگويند: درباره اهل بيتش.
- شهر بن حوشب! به خداى سوگند! اين آيه در اين خانه من و در اينسجدهگاهم فرود آمد. روزى پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و با من در اين سجدهگاه و اينجانمازم نشست...
آن گاه امسلمه حديث كساء و نزول آيه تطهير را بيان داشت و متذكر شدكه از پيامبرصلى الله عليه وآله در خواست كرد كه او همسرش را با آنان داخل كند، اماپيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: ام سلمه! تو خوب هستى.(٩).
جبر الهى عذر بدتر از گناه بيهقى و ديگران روايت كردهاند: از عايشه درباره اميرالمؤمنين على بنابىطالب - رضى الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: ميل نداشتم كه دربارهاشچيزى بگويم. او محبوبترين مردمان نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بود. ديدم كهرسول خداصلى الله عليه وآله عباى خود را بر سر على، فاطمه، حسن و حسين كشيد و گفت:اينان اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى را از آنان دور ساز و آنان راپاكيزه گردان.
به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتى؟
پاسخ داد: من پشيمان هستم. آن كار مقدر شده بود.(١٠).
ام المؤمنين با جبر الهى سرزنش را از خود دور مىسازد و به گمان خودتوانسته بدين وسيله خويشتن را تبرئه يا دست كم تا حد زيادى از گناهخويش بكاهد. بسيارى از افراد در مسائلى كه نتوانستهاند برايش توجيهمعقول و قابل قبولى دست و پا كنند، به جبر الهى استدلال نموده وبدين وسيله كار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقيما بهذات حق متوجه ساختهاند.
عقيده جبر از بقاياى عقيده اهل كتاب است كه كتابهاى آنان بدانتصريح دارد. در تورات به صورت كاملا آشكار و در تلمود و انجيل همآمده است.(١١).
خداوند سبحان اين عقيده را از يهود حكايت كرده مىفرمايد:
وقالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداهمبسوطتان ينفق كيف يشاء(١٢);
يهوديان گفتند: دستخدا بسته است، اين گفتار دروغ است، دست آنها بستهشده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلكه دو دستخدا [دست قدرت و رحمتاو] گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مىكند.
آنگاه اين اعتقاد را از مشركان هم حكايت مىكند:
سيقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا و لا آباؤنا ولا حرمنا منشىء كذلك كذب الذين من قبلهم;(١٣).
آنان كه شرك آوردند خواهند گفت: اگر خدا مىخواست ما و پدران مامشرك نمىشديم و چيزى را حرام نمىكرديم (بدين گفتار جاهلانه جبريان)پيشينيان آنان تكذيب رسل كردند.
پس از آن هم به رغم مبارزه جدى اسلام با اين عقيده و تلاشهاىستودنى، اين دين جاودانى در جهت ريشه كن كردن آن از عقل و انديشه انسانعرب كه مغلوب اهل كتاب و متاثر از رسوبات شرك بود، همچنان بر تفكرو انديشه بسيارى از مردمانى كه به اسلام گراييدند، حاكم ماند. اما اين كارساده و آسان نبود. اين عقيده به حيات خود ادامه داد و در موضعگيرىها وتصريحات، بسيارى از آنان آشكار گشت، حتى نزد كسانى هم كه سهمى درحكومت و سلطنت داشتند و بلكه نزد بالاترين رده رهبرى كه زمام حكومتپس از رسول خداصلى الله عليه وآله را به دست گرفته بودند، ظهور يافت. به علاوه اينعقيده در بسيارى از مواضع و سخنان خلفاى پس از پيامبرصلى الله عليه وآله به استثناىعلىعليه السلام و آنگاه در سخنان معاويه، عايشه، خالد بن وليد، عمربن سعد، منصورو افراد بسيار ديگرى آشكار شد كه با مراجعه به متون تاريخى روشن مىشود.
اين عقيده همان كليد جادويى بود كه به وسيله آن رمزها باز و گنجهاگشوده و تمامى اعتراضات دفع و كليه نقاط نفوذ بسته مىشد. همين عقيده بودكه عثمان، تمسك خويش به حكومت را توجيه كرد تا اين كه كشته شد. عايشه هم خروج خود را براى جنگ با اميرالمؤمنين علىعليه السلام، و معاويه دربيعتبراى فرزند شرابخوار و فاجرش براى خلافتبدان احتجاج كرد.عمربن سعد هم براى كشتن امام حسينعليه السلام سرور جوانان اهل بهشت وارتكاب فاجعه كربلا بدان استدلال كرد. خالد بن وليد هم در قتل مالك بننويره و ياران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همين عقيده بود كه معاويه ومنصور عباسى، بازداشتن مردمان از رسيدن به حقوق خود از بيت المال رابدان توجيه كردند. موارد فراوان ديگرى هم هست كه ما در اين مختصرمجال برشمردن و تتبع آن را نداريم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقىمعلوم مىشود. كار به همين جا ختم نشد، بلكه احاديث فراوانى هم در تاييداين عقيده و تاكيد، ترويج و نشر آن از زبان پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ساخته شد. بامراجعه به منابع، گوشهاى از آنچه بيان كرديم معلوم مىشود.(١٤).
اميرالمؤمنين علىعليه السلام با اين عقايد فاسد وارداتى مبارزه كرد و در مقابل آنايستاد. خطبهها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبى است كه بر تباهى وفساد اين عقيده دلالت مىكند. شهرت اين اقدام علىعليه السلام و اين كه او پرچمداراين مبارزه بود، ما را از بيان شواهد فراوان آن بىنياز مىگرداند.
پىنوشتها:
١) منابع اين روايت را در فصل دوم همين بخش ملاحظه كنيد.
٢) جوامع الجامع، ص٣٧٢ (پاورقى).
٣) الطبقات الكبرى، ج٢، ص٢٣٢; مسند احمد، ج٦، ص٣٤ و ٢٢٨; الجمل، ص٨٢ - ٨٣; انسانالاشراف، ص٥٤٤ و ٥٤٥ نيز ر.ك: ارشاد مفيد، ص١٠٧ و كتابهاى گوناگونى كه از نماز ابوبكردر بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله بحث كردهاند.
٤) ينابيع الموده، ص٥٥ و ١٣٠; مناقب خوارزمى، ص٧٦.
٥) تحريم (٦٦) آيه ٤.
٦) الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص٢٠٥; الاصول العامة للفقه المقارن، ص١٥٦.
٧) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥٢.
٨) اصول كافى، ج١، ص٢٨٧ و ر.ك: تفسير فرات، ص١١٠; تفسير عياشى، ج١، ص٢٥٠; بحار الانوار،ج٣٥، ص٢١١.
٩) شواهد التنزيل، ج٢، ص٧٢ - ٧٣.
١٠) المحاسن و المساوى، ج١، ص٤٧١ و ر.ك: شواهد التنزيل، ج٢، ص٣٨ - ٣٩; تفسير نورالثقلين،ج٤، ص٢٧٦; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٧; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٢٢.
١١) ذكر موارد آن موجب طولانى شدن بحث و خروج از موضوع مىگردد. خواننده گرامى به منابعآن مراجعه كند.
١٢) مائده (٥) آيه ٦٤.
١٣) انعام (٦) آيه ١٤٨.
١٤) آنچه گذشت در منابع مختلف پراكنده است. كسانى كه مىخواهند بدان آگاهى يابند بعضى ازآن را مىتوانند در اين منابع پيدا كنند:
تاويل مختلف الحديث، ص٥ - ٦، ٢٩، ٤٥، ٤٨، ٨٢، ٨٣، ١٢٨ و ٢٣٥، ٢٣٦; الهدى الى دينالمصطفى، ج٢، ص١٦٢ و ٢٧١; المصنف، ج١، ص١١٩ - ١٢٢ و ج٦، ص٣٥٦; حياة الصحابه،ج٢، ص١٢، ٩٤ - ٩٥ و ٢٣٠ و ج٣، ص٤٨٧، ٤٩٢، ٥٠١ و ٥٢٩.
۶
اهل بيت در آيه تطهير بخش دوم: نقد و بررسى فصل اول: توجيهات نادرست
دليل ضعيف از دو زاويه به دليل ضعيف نگريسته مىشود: ١. منشا ٢. اثرمىكوشيماين دو زاويه را توضيح دهيم:
١. ضعف دليل از جهت منشا: گاهى اوقات سبب ضعف دليل، قصور و ياتقصير استدلال كننده است و آن هنگامى است كه وى در علم، كم مايه بوده ويا از محدوديتيا قصور در فهم و يا از تتبع اندك در مسائلى كه نياز بهپژوهش و تتبع دارد رنج مىبرد. گاهى اوقات هم اين ضعف ناشى از سوء نيتو بدى طينت است و آن هنگامى است كه مىخواهد مخالفان فكرى خود رابه عنوان كسانى مطرح كند كه به هر علف هرز و به هر آنچه كه از تارعنكبوت سستتر است چنگ مىزنند. از اين جهت، از روى مكر و نيرنگ وبىانصافى و ستم پيشگى عليه آنان به دلايلى بيهوده و واهى استدلال مىكند.ممكن است هدف وى از اين استدلال و تعليلى كه براى مخالفان خود رديفمىكند اين باشد كه آنان را به چيزى ملتزم كند كه بدان ملتزم نيستند و آن رانمىپذيرند و با اصول تفكرات و عقايد آنان تناسب ندارد.
٢. ضعف دليل از جهت اثر: اين ضعف هنگامى است كه استدلال ضعيف وسخيف سبب مىشود تا انسان غافل، اطمينان خويش را به پايههاى علمى خوداز دست داده آن را به كنارى نهد و به دنبال جايگزينى براى آن برآيد. اينجاست كهبه گمراهى و سرگردانى دچار مىشود و آنان كه در كمين او هستند به عنواننجات دهنده و رهايى بخش به سراغش آمده او را به تاريكىهاى خود وارد ودر درياى ترهات و نادانىهاى خويش غرق و با مطالب گمراه كننده و سخنانبى پايه او را نابود مىسازند. او را ديگر راه رهايى از اين منجلاب نباشد ونداند كه چگونه و كى خويشتن را از آن خلاص كند.
از اين رو لازم است كه دستبه كار شده در جست و جوى حق و نابودىو رسوايى باطل برآيد تا خداوند حق را با كلمات خود پايدار سازد.
بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ولكم الويل مماتصفون;(١).
بلكه ما هميشه حق را بر باطل غالب و پيروز مىگردانيم تا باطل را محوونابود سازد. واى بر شما مردم جاهل كه خدا را به وصف كار باطل و بازيچهمتصف مىگردانيد.
در اين جا به بيان نمونههايى چند از استدلالهاى ضعيفى مىپردازيم كهدانشمندان آزاده ما به آنها توجه و التفاتى نكردهاند. چون هدف اين ادله رامىدانستند.
الف) قرابت
بعضى دخول على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام را در اهل بيت از جهت قرابتآنان با پيامبر صلى الله عليه وآله و ارتباط نسبى با وى تعليل كردهاند. آن گاه روايات پيشينرا - كه تصريح دارد اينان اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله و سبب نزول آيه تطهيرند - مؤيداين استدلال خويش قرار دادهاند.(٢)در رد اين استدلال مىگوييم:
١. اگر قرابت نسبى علت آن بود، مىبايست پيامبرصلى الله عليه وآله عمويش عباس را باآنان وارد مىكرد; زيرا عمو از پسرعمو - كه علىعليه السلام باشد نزديكتر است.همچنين عقيل و فرزندان عباس و جعفر هم در رابتبا علىعليه السلام در يكرتبهاند. پس چرا فقط علىعليه السلام را داخل كرد نه آنان را؟
٢. اگر قرابت نسبى معيار بود بايد فاسقان و مشركانى هم كه به هاشمنسبت مىبرند، از اهل بيتباشند؟! در حالى كه بعضى از ايشان تا زمان فتحمكه اسلام نياورده بودند، مانند عتبه و معتب پسران ابولهب.
ب) معاشرت بعضى دخول علىعليه السلام در اهل كساء را به خاطر معاشرت وى با فاطمهدختر پيامبرصلى الله عليه وآله و ملازمت و معاشرت با خود آن حضرتصلى الله عليه وآله دانستهاند.(٣)پاسخ استدلال وى اين است:
١. ما نمىدانيم كه از كى صرف معاشرت سبب استحقاق اين نشان بزرگگرديده كه بالاترين آرزوها و هايتبلندپروازىهاست.
٢. رواياتى كه در فصل پيش آورديم بر خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله تصريحدارد، با اين كه معاشرت آنان با پيامبرصلى الله عليه وآله و حضور دائمى آنان در خانهاشچيزى است كه احدى در آن ترديد ندارد. از سوى ديگر در قرآن آمده:
ونادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانتاحكم الحاكمين قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح;(٤).
نوح به درگاه خدا عرض كرد: بار پروردگارا! فرزند من از اهل بيت من است ووعده تو هم حتمى است كه تو قادرترين حكمفرمايانى، خدا به نوح خطابكرد كه فرزند تو هرگز از اهل تو نيست، او را عملى بسيار ناشايسته است.
در حقيقت هدف از طرح ادعاهايى از قبيل: قرابت و معاشرت، براىبازداشتن انظار از حقيقت امتياز اين برگزيدگان بر ديگراندر فضايل و خصالنيك و در تمام خوبىها و زيبايى هاست.
ج) استعمال كلمه اهل البيت
ابن حجر هيثمى پيرامون اين كلمه مىگويد: «اهل بيت دو استعمال دارد:يك استعمال به معناى اعم كه گاهى اوقات شامل تمام افراد خاندان مىشود وگاهى اوقات شامل زنان و گاهى اوقات هم شامل افرادى است كه در محبت وولايت وى صادق هستند. استعمال ديگر به معناى اخص و آنان كسانى هستند كهدر خبر مسلم نام برده شدهاند.»(٥)مقصود از كسانى كه در خبر مسلم آمده هماناصحاب كساء است. در اين باره مىگوييم: اين مطلب جاى تامل دارد; زيرا:
١. صحت استعمال اهل بيتبراى زنان، جز با نوعى مجازگويى ومسامحه معلوم نشده است. پيش از اين بيان كرديم كه گروهى از دانشمندانلغت اين استعمال را انكار و يا در آن تشكيك كردهاند.
٢. وجود چند استعمال براى يك لفظ، در اين جا براى ما اهميت ندارد وبلكه صحتيا عدم صحت استعمال اهل بيتبراى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم براى مامهم نيست. آنچه اهميت دارد اين است كه مشخص شود منظور از اين لفظ درخصوص آيه تطهير چيست؟ گفتيم: رسول اكرمصلى الله عليه وآله كه از هر كس به اهداف ومعانى قرآن آگاهتر است، آن را مشخص و معين فرموده است. پيامبرصلى الله عليه وآلهتوضيح داده است كه منظور خصوص اهل كساء هستند و تصريح نموده كهديگران و خصوصا همسرانش از دايره شمول آن خارج مىباشند. پيامبرصلى الله عليه وآلهتاييد كرده كه آنان از اهل اويند ونه از اهل بيتش.
٣. آنچه كه درباره سؤال ام سلمه و ديگران گذشت كه از حضرتصلى الله عليه وآلهپرسيد آيا او هم از اهل بيت است، بر عدم صحت استعمال اين لفظ برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله دلالت دارد وگرنه پرسش آنان كه اهل زبان بودند چهمعنايى داشت؟
واثله روايت كرده كه از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم مىگفت: فاطمه! تو اولينكسى هستى كه از اهل بيتم به من مىپيوندد و زينب اولين فرد از همسرانماست كه به من ملحق مىشود.(٦).
اين تفصيل بين دو لفظ، دال بر فرق موجود بين دو تعبير است.
٤. سخن بعضى پيرامون مسالهاى دور مىزند كه آن را مسلم گرفتهاند وآن اين كه منظور از بيت در عبارت اهل البيت، خانه مسكونى ساخته شده ازسنگ و خاك است و «الف» و «لام» هم «الف» و «لام» جنس و يا خانه نسبى;در حالى كه اظهر و ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت و رسالتباشد، با اين احتمال كه «الف» و «لام»، «الف» و «لام» عهد خارجى باشد و درنتيجه منظور خصوص خانهاى باشد كه اهل كساء در آن اجتماع كردند. روشناست كه بنا بر احتمال ارجح و اقوى براى آن كه يك انسان بتواند جزء بيتنبوت گردد منوط ستبه حصول كمال اهليت و استعداد براى نيل به اينمقام عالى. بنابراين ابولهب نمىتواند از بيت نبوت باشد و همين طور دوفرزندش عتبه و معتب كه پس از نزول آيه تطهير به اسلام گراييدند. خداوندمتعال آنانى را كه به كمالات لازم جهت نيل به اين مقام رسيدهاند مىشناسدو آنان را به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله معرفى و آن حضرت هم آنان را از طريق حديثكساء و ديگر متونى كه از او به ما رسيده براىمان معين مىكند.
د) توجيه نادرست
ملاحظه ديگرى كه يكى از نويسندگان در اين جا ثبت كرده اين است كهحديث ام سلمه و ابوسعيد با اين حقيقت تصادم دارد كه آيه تطهير، يك آيهمستقل نيست، بلكه بخشى از يك آيه است. پس چگونه يك جزء آيهمىتواند در يك امر و مناسبت نازل شود و جزء دوم آن ناظر به آن مناسبتنباشد و متعرض آن مساله نشود...؟ حق اين است كه گفته شود اين شمول(شموليت اهل كساء) يا حصر، با استناد به اين جمله قرآنى و سياق و شرايطنزول آن درست نيست.(٧).
آنچه كلام او را توجيه مىكند احاديث منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه اگرصحيح باشد، قصد تعميم مدلول اين جمله قرآنى را دارد تا افزون برزنان پيامبرصلى الله عليه وآله چهار تن پاكيزه: على، فاطمه، حسن و حسين را هم در بر گيرد.(٨).
ما در اين جا چند نكته را بيان مىداريم:
١. در وجود جملههاى معترضه و نيز التفات در قرآن ترديدى نيست.هدف از اين التفات بيان چيزى است مربوط به همان موضوعى كه سايرفقرات قبلى و بعدى آيه به بررسى آن پرداخته است. با توجه به اين وجهجايى براى ملاحظه وى مبنى بر اين كه آيه تطهير، آيه مستقلى نيست، بلكهجزئى از يك آيه استباقى نمىماند.
٢. پيش از اين بيان كرديم كه سياق آيات، سخن با پيامبرصلى الله عليه وآله و بيان كرامتاهل بيت اوست. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله با آن اوامر و نواهى همسرانش را موردخطاب قرار داده يا خطاب الهى از باب التفات متوجه زنان او شده و با بيانمطالبى آنان را مورد خطاب قرار داده كه در تعظيم و تكريم مقام اقدس نبوتمدخليت دارد. سپس برگشته تا كلام را در بيان آنچه كه در آغاز شروع نمودبه پايان رساند. اين امر - بنا به هر دو تقدير - موجب هيچگونه مخالفتى باسياق آيات نمىشود. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم. از انحصارمقصود از اهل بيت در اصحاب كساء هيچ گونه معذورى پيش نمىآيد، نه ازحيث مخالفتبا سياق و نه از حيثشرايط نزول آيه مباركه.
٣. سخن اين مرد به وجود شكى در صحتحديث كساء اشاره مىكند.درحالى كه ما پيش از اين آورديم كه در صحاح سته و ديگر كتابهاى مهمآمده و از روايات متواتر است. اگر جايز بدانيم كه بر اين حديثشك وترديد وارد شود، پس از اين به كدام حديث مىتوان اعتماد كرد؟! و چگونههمكيشان وى رضايت مىدهند كه در احاديث صحيح مسلم، جامع الصحيحترمذى، مسند احمد بن حنبل و ديگران تشكيك كند؟!
٤. اگر قرآن دال بر چيزى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از عبارت اهل البيتمىخواهد و بيان فرموه، توجيه اين مرد بى معناست و اگر دال بر آن نيست،ولى پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته كه مدلول آن را تعميم بخشد، بايد گفت كه اين غيرممكن است; زيرا دلالت امرى است واقعى و به صرف خواست و محبت وى،از سوى مردم تحقق نخواهد يافت، مگر اين كه منظور اين باشد كه پيامبرصلى الله عليه وآلهقصد داشت از راه تنزيل و مجاز، دايره حكم قرآنى را توسعه دهد و اشخاصىرا كه در حقيقت از اهل بيت نيستند از آنان شمارد. اگر منظور اين باشد پيشاز اين آورديم كه عكس آن درست است; زيرا كلمه اهل بيت جز با نوعىمجاز گويى بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صدق نمىكند.
٥. رواياتى كه در فصل دوم بخش اول تقديم داشتيم بيان كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآلهمىخواست زنانش را از اهل بيت نفى كند. بنابراين، بر اين نويسنده بود كه با توجهبه آن مدعى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله مىخواست معانى قرآنى را تغيير داده، دلالت آياترا از وجه اصلى آن بگرداند; خصوصا كه روايات مورد نظر اين نويسنده بر حسبتصريح خود وى خصوص احاديث ام سلمه و ابوسعيد خدرى بوده است ومقتضاى اين احاديث آن است كه ما بيان كرديم نه آنچه وى گفته است.
و) پيامبرصلى الله عليه وآله براى تطهير آنان دعا كرد.
ابن تيميه و ديگران گفتهاند: مضمون اين احاديث اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآلهبراى آنان دعا كرد كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند.(٩)نهايت اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نزول آيه براى آنان دعا كرده باشد كه ازپرهيزگارانى باشند كه خداوند پليدى را از آنان زدوده و آنها را پاكيزهگردانده است، لذا رسول خداصلى الله عليه وآله دوست داشته كه آنان را در آيهاى داخل كندكه همسرانش مورد خطاب آن هستند. بنابراين، دعايى استخارج از قرآن وبىارتباط با آن.(١٠).
بنا به تعبير دهلوى اين دليل صريحى است كه نزول آيه فقط درباره زنانپيامبرصلى الله عليه وآله بوده است. پيامبرصلى الله عليه وآله با دعاى مبارك خود اين چهار تنرحمهم الله را در آنكرامت داخل كرده است و اگر آيه درباره آنان فرود آمده بود نيازى به دعاىپيامبرصلى الله عليه وآله نبود. چرا پيامبرصلى الله عليه وآله تحصيل حاصل مىكرد؟ به همين دليل است كهام سلمه را در اين دعا شريك مىكند با اين كه مى داند اين دعا در حق وىتحصيل حاصل است.(١١)و بنا بر تعبير آلوسى، اگر اراده، اراده تكوينى باشد، ايندعا بى معناست.(١٢).
ما در اين جا چند نكته را بيان مىكنيم:
١. اين گفته وى كه اگر اين آيه درباره اهل كساء نازل شده بود، نيازى بهاين دعا براى آنان نبود; چه اين دعا تحصيل حاصل است، گفته نادرستى است;زيرا فايده دعا، استمرار و تداوم اين تطهير در آينده است. بنابراين، هيچاشكالى ندارد كه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمده باشد كه از اول ازهرگونه پليدى پاكيزه بودند و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله هم براى آنان دعا فرموده تا درآينده نيز اين طهارت تداوم يابد. ممكن است فايده اين دعا، زيادت مراتب ودرجات خلوص و پاكيزگى آنان و تعميق و ترسيخ آن به صورت قوىتر وكاملتر باشد. ممكن است كه فايده آن هر دو مساله باشد.
٢. علامه مجلسىرحمه الله مىگويد: «بنا بر آنچه كه در بعضى از روايات آمدهاين آيه پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى آنان فرود آمده است.»(١٣).
٣. در پاسخ به آلوسى كه گفت: اگر اراده، اراده تكوينى باشد، اين دعابى معناست، بيان مىداريم: اگر اراده، اراده تشريعى هم باشد، باز نيازى به دعانيست; زيرا معنا ندارد كه آن حضرتصلى الله عليه وآله بگويد: خدايا! خاندانم را مشمولاوامر و نواهى خود قرار ده و اگر به اوامر و نواهى تو عمل كردند، آنان را ازآثار مخالفتبا اوامر و نواهى خود دور گردان. هر كس كوچكترين فهمىداشته باشد چنين دعا نمىكند تا چه رسد به عقل كل، مدير كل و امام كل.
٤. ابن تيميه هم كه آن گفته را بر زبان آورده، حديث كساء را صحيحدانسته و بيان كرده كه مسلم و احمد [بن حنبل] آن را روايت كردهاند. دراينجا چند نكته را بيان مىداريم:
الف) كسانى كه ابن تيميه آنان را نام برده علاوه بر اين كه حديث كساء راروايت كردهاند، بيان داشتهاند كه رسول خداصلى الله عليه وآله هنگامى اين آيه را خواند كهاهل كساء را جمع كرده بود، نه اين كه به مضمون آيه براى آنان دعا فرمود.بعضى از اينان تصريح كردهاند كه آيه در اين مناسبت نازل شد. دهها منبعديگر هم به همين مطلب تصريح كردهاند; بدان جا مراجعه نماييد.
ب) شخص ابن تيميه همان متنى را برگزيده كه در آن تصريح شده اين آيهدر همين مناسبت نازل شد،(١٤)اما آنگاه كه درصدد اعتراض و مناقشه برمىآيد،متن ديگرى را مورد اعتراض قرار مىدهد كه به گمان وى در رسيدن به هدفوى كه ناشى از ناصبىگرى، كينهتوزى و عداوت با علىعليه السلام، خاندان و شيعياناوست; يعنى برگراندن هرگونه فضيلتى كه از آن ايشان استبه دشمنان وبدخواهانشان مفيد است.
٥. حتى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه براى شان دعا فرموده و اصلا آيه تطهيرنازل نشده بود، باز خداوند سبحان فرموده: «ادعونى استجب لكم» حال آياگمان مىرود كه خدا دعاى پيامبرش را رد كند و او را ناكام سازد، در حالى كهخود اينان اعتراف كردهاند كه پيامبرصلى الله عليه وآله مستجاب الدعوه بود.(١٥)حال كه خداوندسبحان دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله را پذيرفته است، پس صحيح است كه بگوييم: خداوندپليدى را از اصحاب كساء زدوده و آنان را پاكيزه گردانيده است و اين كهپيامبرصلى الله عليه وآله اين تعبير را برگزيده، همان گونه كه روشن استبدان اشاره دارد.
٦. دهلوى سخن خود را نقض كرده مىگويد: «... ليكن محققان اهل سنتعقيده دارند كه اگر چه اين آيه درباره زنان پاكيزه پيامبرصلى الله عليه وآله فرود آمده، امابه حكم اين كه عموميت لفظ معتبر است نه خصوصيتسبب، همه اهل بيتدر اين بشارت داخل هستند و دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله در حق اين چهار تن با توجهبه خصوص سبب بوده است.»(١٦).
٧. اما اين كه گفت: آيه تطهير در اراده زنان صراحت دارد، ليكنپيامبرصلى الله عليه وآله دوست داشت كه اصحاب كساء را در ضمن آنان داخل كند...; پيشاز اين آورديم كه نه تنها سياق آيات از اراده اصحاب كساء بدون زنانپيامبرصلى الله عليه وآله ابا ندارد، بلكه انسجام و مناسبتبيشترى دارد تا اين كه زنانمخاطب باشند. ما اين مطلب را در بخش اول كتاب توضيح داديم.
٨. در اين جا اين سؤال پيش مىآيد كه چرا رسول خداصلى الله عليه وآله دوست داشتكه فقط اين اشخاص را در اهل بيت داخل كند؟ اگر اين كار به خاطر قرابتنسبى آنان بود، بايد دانست كه افرادى بودند كه از اين جهت از بعضى از اينانبه پيامبرصلى الله عليه وآله نزديكتر بودند و يا افرادى در همين رتبه قرار داشتند - چنانكهپيش از اين آورديم - پس چرا آنان را نياورد؟ علاوه بر اين كه ماپيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را بالاتر از آن مىدانيم كه حركات و مواضعش ناشى ازتعصبات قومى و خويشاوندى باشد. اگر اين اقدام پيامبرصلى الله عليه وآله به واسطهخصوصيتى در اينان بود، حال اگر اين خصوصيت در زنانش هم موجود بودمثل معاشرت، چنان كه ادعا كردهاند، پيش از اين آورديم كه معاشرت موجباين مدال عظيم و اين تكريم و گرامى داشت مهم نمىشود; و اگر اين خصوصيتدر زنانش موجود نبود، مثل عصمت و برگزيده خدا بودن، به مقتضاى اينخصوصيت، زنان از مفاد آيه خارج مىشوند.
هيثمى و به هم آميختن غث و سمين هيثمى مىگويد: [ اين آيه] با كلمه «انما» كه مفيد حصر استشروع شدهتا بيان دارد كه اراده خداوند منحصر به زدودن پليدى - كه گناه و شك درچيزى است كه بايستى بدان ايمان داشت - از آنان و نيز پاكيزگى آنها از تمامىاحوال و اخلاق مذموم است.»(١٧).
همو گويد: «حكمتختم آيه به كلمه تطهيرا، مبالغه در رسيدن آنان بهبالاترين رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهير است. تنوين آن هم تنوينتعظيم و تكثير و اعجاب است و مفيد اين مطلب مىباشد كه اين طهارت ازجنس طهارت متعارف و مانوس مردمان نيست. آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله تمام آن رابا تكرار درخواست آنچه در اين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود: خداوندا!اينان اهل بيت من هستند...، چنان كه گذشت، و نيز با داخل كردن خود درشمار آنان در تاكيد آن كوشيده تا از اندراج آنان در سلك خويش به آنان نيزبركت رسد. در روايتى آمده پيامبرصلى الله عليه وآله جبرئيل و ميكائيل را هم در اشاره بهعلو مرتبت آنان همراه ايشان كرده است. با درخواست صلوات بر آنان همبراين معنا تاكيد كرده است.»(١٨)وى آنگاه بخشى از روايات را در اين بارهبرشمرده است. اگرچه ما با اين گفتههاى هيثمى موافق هستيم، اما حق خودمىدانيم كه دو نكته را در اين باره متذكر شويم:
١. وى پليدى را در گناه و شك در آنچه كه بايد بدان ايمان داشت منحصركرده است، اما پليدى (رجس) عامتر از آن است. بروسوى گفته: «و شما را ازآلودگىهاى گناهان به نحو شايستهاى پاكيزه گرداند. استعاره رجس براىمعصيت و ترشيح به تطهير براى افزونى تنفر از معاصى است.»(١٩).
اين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را با استناد به آيه تطهير آورديم كه فرمود: من واهل بيتم از گناهان پاكيزهايم.
رازى گفته: «ليذهب عنكم الرجس; يعنى گناهان را از شما دور سازد.»(٢٠).
ابن عباس هم مىگويد: «رجس، عمل شيطان است و هرآنچه كه رضاىخدا در آن نباشد.»(٢١).
خداوند فرموده:
انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان;(٢٢).
همانا كه شراب و قمار و بتپرستى و تيرهاى گروبندى، همه اينها پليد و ازعمل شيطان است.
الا ان يكون ميتة او دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس(٢٣);
جز آن كه ميته (حيوان مرده) باشد يا خون ريخته يا گوشتخوك پليد است.خداوند متعال درباره اغنيا كه از رفتن به جهاد سرباز زده بودند، مىفرمايد:
فاعرضوا عنهم انهم رجس وماواهم جهنم(٢٤);
از آنها اعراض كنيد كه مردمى پليدند و به موجب كردار زشتخود به آتشدوزخ ماوا خواهند يافت.
آنچه بر اين مطلب دلالت دارد فراوان است و ما در اين مختصر مجالتتبع همه آن را نداريم. در اين باره به كتاب هاى تفسير، حديث و تاريخمراجعه كنيد.(٢٥).
٢. اين كه گفت: «آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله تمام آن را با تكرار درخواست آنچه دراين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود...» به رواياتى اشاره دارد كه مىگويد:پيامبرصلى الله عليه وآله دعا كرد كه خداوند پليدى را از اهل كساء بزدايد و آنان را پاكيزهگرداند. سؤال اين جاست كه چرا وى به اين مطلب اشاره نكرده كه آيه تطهيردرباره اين مناسبت و در اجابت دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و پاسخ درخواستش نازلشده است. چنان كه روايات فراوانى بدان تاكيد دارد؟ چرا به رواياتى اشارهنكرده كه تصريح دارد پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه به هنگام هر نماز به در خانهفاطمهصلى الله عليه وآله مىآمد و آيه تطهير را تلاوت مىكرد و بلكه در بعضى از متون آمدهكه آن حضرتصلى الله عليه وآله تا هنگام وفات به اين كار ادامه داد؟! ما پاسخ آن رانمىدانيم. چه بسا كه زيركان تيزهوش براى آن پاسخى بيابند.
پىنوشتها: ١) انبيا (٢١) آيه ١٨.
٢) ر.ك: فتح القدير، ج٤، ص٢٨٠.
٣) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص١٠٨ به نقل از شرح قطلانى بر صحيح بخارى و از: خطيب، رازى،تفسير كبير، ج٢٥، ص٢٠٩; غرايب القرآن، ج٢٢، ص١٠.
٤) هود (١١) آيات ٣٦ - ٤٥.
٥) الصواعق المحرقه، ص٢٧٧.
٦) مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦; مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥١; كنز العمال، ج٢١، ص١٠٨ وج١٣، ص٧٠٣، (به نقل از ابن عساكر).
٧) ر.ك: التفسير الحديث، ج٨، ص٢٦٣.
٨) همان; ر.ك: نوادر الاصول، ص٢٦٦.
٩) صيغه دعا در شمارى از منابع آمده است از جمله:
مختصر التحفةالاثنى عشريه، ص١٥١; منهاج السنه، ج٣، ص٤; التبيان، ج٨، ص٣٠٧; الدرالمنثور، ج٥، ص١٩٨; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦ - ٣٥٧; البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٣٢٠;بحار الانوار، ج٣٥، ص٣٢٠; مسند احمد، ج٦، ص٢٩٢ و ٣٠٤; الاستيعاب، ج٣، ص٣٧; المحاسنو المساوى، ج١، ص٤٨١; تهذيب التهذيب، ج٢، ص٢٩٧; الاتقان، ج٢; تاريخ بغداد، ج١٠،ص٢٧٨; ذكر اخبار اصبهان، ج١، ص١٠٨; اسد الغابه، ج٣، ص٤١٣ و ج٤، ص٢٩; ينابيع الموده،ص١٠٧ - ١٠٨ و ٢٢٨ - ٢٣٠; احقاق الحق، ج٢، ص٥٦٨; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٧.
١٠) ر.ك: منهاج السنه، ج٣، ص٤ و ج٤، ص٢٠; نوادر الاصول، ص٢٦٦; مرقاة الوصول، ص١٠٥;الجامع لاحكام القرآن، ج١٤، ص١٨٤.
١١) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥١.
١٢) روح المعانى، ج٢٢، ص١٨.
١٣) چند روايتبر اين معنا دلالت دارد. ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج١، ص٤٦ - ٤٨،١٠٧، ١١٢، ١٨٢ و ٢٢٨.
١٤) منهاج السنه، ج٣، ص٤ و ج٤، ص٢٠.
١٥) همان، ج٤، ص٢٢.
١٦) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥١.
١٧) الصواعق المحرقه، ص١٤٢ - ١٤٣.
١٨) همان، ص١٤٣.
١٩) روح البيان، ج١، ص١٧١; مرقاة الوصول، ص١٠٧.
٢٠) بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٤; التفسير الكبير، ج٢٥، ص٢٠٩.
٢١) مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦.
٢٢) مائده (٥) آيه ٩٠.
٢٣) انعام (٦) آيه ١٤٥.
٢٤) توبه (٩) آيه ٩٥.
٢٥) ر.ك: التبيان، مجمع البيان، تفسير نيشابورى، تنوير المقياس، انوار التنزيل، مفردات راغب، مجمعالبحرين، صحاح اللغه، النهاية فى اللغه، المصباح المنير، القاموس المحيط، اقرب الموارد و تمامكتب تفسير ذيل آيه تطهير.
۷
اهل بيت در آيه تطهير فصل دوم: دلايل واهى در شمول همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ما قصد داريم اين فصل را به طرح استدلالهاى كسانى اختصاص دهيم كهعقيده دارند در آيه تطهير، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله به تنهايى - چنان كه عكرمه پيرومذهب خوارج مىگفت و يا همراه اصحاب كساء، آنگونه كه ساير اهل سنتعقيده دارند - اراده شدهاند.
زنان پيامبرصلى الله عليه وآله گروهى از عالمان سنى بر اين عقيده خود كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله به تنهايىاهل بيتند يا با ديگران، به چند چيز استدلال كردهاند. ما آن امور را بيان و بهمناقشههايى كه بر آن وارد استيا دانشمندان بر آن وارد كردهاند اشارهمىكنيم.
دليل اول: دلالتسياقى مهمترين چيزى كه اينان در اثبات عقيده خود بدان استدلال كردهاند، سياقآيات است; زيرا آيات پيش و آيات پس از اين آيه خطاب به آنان است.بنابراين، تطهير هم فقط از براى اينان باشد. خداوند متعال فرموده: يا نساءالنبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول... انما يريد الله ليذهبعنكم الرجس... واذكرن ما يتلى فى بيوتكن...(١).
در اين باره مىگوييم:
١. پيش از اين دانستيم كه سياق آيات از انحصار آيه تطهير در اصحابكساء ابا ندارد و بلكه ظاهر كلام و متعين از آن هم همين است; چه مرادبودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اين آيه يا حتى شامل آنان بودن هم به محذورهاىمتعددى برخورد مىكند و بلكه به سبب عدم تناسب بين لحن خطاب درآيات پيش و پس از آيه تطهير و لحن خطاب در آيه تطهير، موجب خلل درسياق است. اين گذشته از محذورهاى ديگرى است كه پيش از اين آورديم ونيازى به تكرار آن نمىبينيم.
٢. دانستيم كه در صحت اطلاق عبارت اهل بيتبر زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهمناقشه بزرگى وجود دارد. بعضى از پيشوايان لغت، به عدم صحت آن تصريحكردهاند. تصريح زيد بن ارقم هم خواهد آمد كه مىگويد: اطلاق اين عبارت برزنان پيامبرصلى الله عليه وآله نادرست است.
٣. پرسش ام سلمه از پيامبرصلى الله عليه وآله كه آيا او هم از اهل بيت است و يااينكهاز پيامبرصلى الله عليه وآله خواست تا او را هم از اهل بيت قرار دهد، مؤيد عدم صدقاين عبارت بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و گرنه شك و پرسش و يا درخواست امسلمه از پيامبرصلى الله عليه وآله موجه نبود.
به اين نكته هم اشاره مىكنيم كه بر حسب تصريح روايات، پيامبرصلى الله عليه وآلهپذيرفت كه امسلمه از اهل و از همسران او باشد، اما اين را كه از اهل بيت اوباشد رد كرد. بدين ترتيب روشن مىشود كه اين ادعا بىمورد است كه مىگويد:وقتى كه ام سلمه ديد پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتخود را زير پارچه جمع كرده،در اين باره به شك افتاد و همين شك او را بر آن داشت تا از پيامبرصلى الله عليه وآلهپرسش كند. مگر اين كه فهميده باشد كه مراد خانه مسكونى خاصى است كهپيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتش را در آن جمع كرد و ام سلمه خود را از آن بيرون ديد ورسول خداصلى الله عليه وآله او را از ورود بدان بازداشت. اين در رد كلام و نيز ادعاى آنانمبنى بر دخول زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در حكم آيه مؤكدتر است.
٤. اگر بپذيريم كه سياق آيات در مخاطب بودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ظهوردارد، باز دانستيم كه بايستى به واسطه رواياتى كه اهل بيت را منحصر درآلعبا مىداند، از اين ظهور دستبرداشت.
٥. حتى اگر وجود اختلاف سياق را بپذيريم، با استطراد و اعتراض، نهمنافاتى با بلاغت كلام دارد و نه از ارزش و قوت آن مىكاهد.
٦. تغيير ضميرها از مؤنثبه مذكر و سپس آوردن لفظ بيت محلى به«الف» و «لام» عهد و اين مطلب كه وقتى خانههاى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را ارادهكرده، از آن به صيغه جمع مضاف به «كن» ياد كرده: «بيوتكن»، همه مؤيد ايناست كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مخاطب آيه تطهير نيستند.
اين جداى از ساير مطالبى است كه پيرامون اين نكته بيان داشتيم كهخطاب آيات، متوجه پيامبرصلى الله عليه وآله و بيت نبوت است و سخن زنان حضرت برسبيل التفات به آنان آمده و يا استمرار خطاب پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان است،در جهت امتثال فرمان خداوند متعال در ابلاغ آن امور به زنان خود.
دليل دوم: بيت، به معناى خانه مسكونى اينان در اثبات عقيده خود مبنى بر ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيهاستدلال كردهاند كه منظور از بيت در اين آيه، خانههاى مسكونى زناناوست; زيرا خداوند فرموده: «واذكرن ما يتلى فى بيوتكن» در اينجا بيت[خانه] را به زنان اضافه كرده، بنابراين، بايد زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول اين آيهداخل باشند; زيرا آنان ساكن در خانههاى پيامبرند.(٢).
آن گونه كه زمخشرى و بيضاوى گفتهاند: دست كم اين آيه ناظر به ايناست كه بيت (خانه) اعم از خانه نسبى و خانه مسكونى است. بنابراين، زنانپيامبرصلى الله عليه وآله را هم در بر مىگيرد.(٣).
اما اين استدلال هم بنا به دلايلى ناتمام است. ما به چند مورد اشارهمىكنيم:
١. پيش از اين دانستيم كه مراد از بيت، بيت نبوت و مركز رسالت(٤)است.دست كم ظاهر مطلب، هرچند به نحو احتمال چنين است; زيرا احتمالاين معنا موجب مىشود كه استدلال بدان بر مراد بودن خانه مسكونى و آنگاهاستدلال بر اين كه خطاب آيه متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله استسست و ضعيفباشد.
اگر هم به فرض بپذيريم كه مراد خانه مسكونى است، باز «الف» و «لام»،«الف» و «لام» عهد خارجى و آن خانهاى است كه اهل كساء با پيامبرصلى الله عليه وآله درآن اجتماع كردند. بنابراين، هر كس در آن موقع داخل آن خانه نبود، از مفادآيه بيرون مىشود، خصوصا كه بنا به نص روايات، پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه وديگران را بيرون كرد.
٢. بارها بيان كردهايم كه كلمه «اهل البيت» در اين آيه مفرد محلى به«الف» و «لام» عهد آمد، بر خلاف خانه مسكونى كه دو بار پيش و پس ازآيه تطهير با صيغه جمع مؤنث آمده است. اين دلالت دارد كه در اين آيه، مراداز بيت، خانه مسكونى نيست.
٣. پيش از اين آمد كه صحت اطلاق «اهل البيت» بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله موردوثوق نيست. انكار آن توسط زيد بن ارقم هم خواهد آمد. پرسش ام سلمه ازپيامبرصلى الله عليه وآله را هم آورديم كه پرسيد: آيا او هم از اهل بيت است و مىتواند درجمع آنان وارد شود؟ اما پيامبرصلى الله عليه وآله آن را رد كرد. اگر اين استعمال مجازىاستبايد قرينه داشته باشد.
دليل سوم: حديث ام سلمه اينان در اثبات عقيده خود به روايتى استدلال كردهاند كه از ام سلمه نقلشده است. در اين روايت آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتش را زير پارچهجمع كرد و در ارتباط با آيه تطهير - كه فعلا مورد بحث ماست - در حق آنانچيزى بيان فرمود، ام سلمه به او گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: چرا، ان شاء الله.(٥).
در اين باره چند نكته را بيان مىكنيم:
١. همين پرسش ام سلمه اشاره دارد كه كلمه «اهل البيت» براى دلالتبرورود وى در مدلول آيه تطهير كفايت نمىكند وگرنه سؤالش بى مورد بود;زيرا در آن صورت شكى در اين نبود كه وى از اهل بيت است. آنچه رواياتديگر بيان داشته، مبنى بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل و از زنان خوددانست، نه از اهل بيتش، جايى براى اين ادعا باقى نمىگذارد كه اقدامپيامبرصلى الله عليه وآله در جمع آن افراد زير پارچه، اين شبهه را براى او پيش آورد و دراثر همين شبهه بود كه آن سؤال را مطرح كرد; زيرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله برخروج ام سلمه از دايره شمول اهل بيت مؤكدتر است. چه نه به درخواستشپاسخ مثبت داد و نه شبهه حاصله براى او را نفى نمود، البته اگر بتوان نام آنرا شبهه گذاشت.
٢. پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله به ام سلمه در روايتى كه هم اكنون مورد بحث است;يعنى عبارت «ان شاء الله»، شك در صدق عبارت «اهل بيت» بر زنانپيامبرصلى الله عليه وآله را تقويت مىكند; زيرا اگر آنان داخل در مدلول آيه بودند، تعليقآن بر مشيتخداوند بىمعنا بود. اين گفته كه «ان» به معناى «اذ» است، هيچتوجيهى ندارد، مگر تمايل شديد آنان، مبنى بر اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيتباشند.
اگر بپذيريم كه «ان» به معناى «اذ» است، باز دلالت دارد كه آنان در حالحاضر از اهل بيت نيستند، بلكه هنگامى كه مشيت الهى بدان تعلق گيرد.دست كم دلالت دارد كه اگر مشيت الهى تعلق نگيرد، كلمه «اهل البيت» برورود آنان در دايره آن دلالت نمىكند.
٣. اين حديث معارض احاديث فراوانى است كه تصريح دارد زنانپيامبرصلى الله عليه وآله از دايره اهل بيتخارج هستند. اين مطلب از چندين طريق صحيحاز ام سلمه روايتشده است; اين حديث قادر به معارضه با احاديث نفىكننده نيست; زيرا بين اين حديث و آن احاديث، هيچ گونه تناسبى، چه ازجهتسند و چه از جهت دلالت وجود ندارد.
٤. اين حديثبا زيادتى روايتشده كه دلالت دارد پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه رازير پارچه وارد نكرد تا او را در آنچه كه خداوند به اهل بيت اختصاص دادهشريك سازد، بلكه منظورش خشنودى امسلمه و طيب خاطر او بود. آمدهاست كه امسلمه پس از فرموده پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ او كه فرمود: چرا، گفت:پيامبرصلى الله عليه وآله وقتى او را زير پارچه برد كه دعايش براى پسرعمو، دختر و دونوادهاش تمام شده بود.در اين باره به منابعى كه در فصل دوم بخش اول بيانكرديم مراجعه فرماييد.
٥. اگر وارد كردن ام سلمه در اهل بيت درستباشد، باز اخص از مدعاىآنان است; زيرا تنها بر اين دلالت دارد كه امسلمه از اهل بيت است نه سايرهمسران پيامبر، چرا كه ممكن است امسلمه را خصوصيتى باشد كه به واسطهآن مستحق ورود به دايره اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله شده است، كاملا مثل سلمانفارسى كه به خاطر خصوصيتى كه داشت، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: سلمان از مااهل بيت است. آنچه دلالت مىكند كه اين كار به خاطر خصوصيتى در امسلمهبود، روايتى است كه مىگويد: پيامبرصلى الله عليه وآله عايشه و زينب را از ورود به دايرهاهل بيتخود منع كرد. داشتن اين خصوصيت از امسلمه آن زن با اخلاصمجاهد بعيد نمىنمايد.
دليل چهارم: حديث زيد بن ارقم همچنين در اثبات ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه تطهير به حديث زيدبن ارقم استدلال كردهاند. هنگامى كه زيد حديث ثقلين را در سياق روايتخويش از حديث غدير روايت كرد، به او گفتند: آيا زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيت او نيستند؟ پاسخ داد: زنانش از اهل بيت اويند، وليكن اهل بيت اوكسانى هستند كه پس از وى صدقه بر آنان حرام شده است; يعنى آل على،آلعقيل، آل جعفر و آل عباس.(٦).
ما در پاسخ مىگوييم: اين استدلال هم به چند دليل نادرست است. ما گذشتهاز متون صحيح و صريحى كه آورديم و بيان مىداشت كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله،آل عبا و امامان دوازدهگانهعليهم السلام هستند، دلايل زير را بيان مىكنيم:
١. اين تفسير زيد بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارده ازرسول خداصلى الله عليه وآله كه در آن اهل بيتخويش را در اهل كساء و امامان دوازدهگانهمحدود كرده، به آن عمل نمىشود.
٢. ما در صحت انتساب اين روايتبه زيد بن ارقم ترديد داريم; زيراخواهد آمد كه وى منكر اين بود كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيتباشند و براين انكار خود استدلال مىكرد. ما انكار زيد را به هنگام بحث پيراموننظريه، قائل به اين كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند كه صدقه بر آنانحرام شده استخواهيم آورد.
٣. از سياق عبارت منقول از زيد در اين استدلال به دست مىآيد كه زيداين عقيده را كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت او باشند نفى كرده است. دليل آناين است، وى بيان داشته كه مراد از اهل بيت كسانى است كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآلهصدقه بر آنان حرام شد، در حالى كه زنانش از صدقه محروم نشدند، بلكهفقط بنىهاشم بودند كه از صدقه محروم گشتند.
٤. ظاهرا زيد كلامش را با صيغه استفهام انكارى آورده است و اداتاستفهام را حذف و آن را در تقدير گرفته است. گويا گفته است: آيا زنانش ازاهل بيت او هستند؟ آنچه بدين مطلب اشاره دارد اين است كه عبارت (ولكن) را به دنبال آن آورده است. معناى اين عبارت آن است كه آنچه پس از آنآمده درست است. در غير اين صورت، مناسبتر اين بود كه عبارت اينگونهباشد: «زنانش از اهل بيت اويند و همين طور (كذا) كسانى كه پس از او ازصدقه محروم شدند.».
٥. كسانى پساز رسولخداصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، منحصر بهكسانى كهزيد نام برده نيست; زيرا بنىعبدالمطلب هم در محروميتبا آنان شريكند.(٧).
٦. بنابر نظر صحيح، ال مرد غير از خود اويند. بنابراين، پيامبرصلى الله عليه وآله از دايرهاهل بيتخارج مىشود.(٨)اين خلاف عقيده محققان و نيز مخالف مدلولصريح روايات فراوانى است كه پيش از اين آورديم. همچنين علىعليه السلام هم خارجمىشود، چرا كه او هم بنابر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلى الله عليه وآله است.
دليل پنجم: گفتار عكرمه و ابن عباس در اثبات اين نظر كه آيه تطهير ناظر به خصوص زنان پيامبرصلى الله عليه وآله استاستدلال كردهاند كه ابن عباس و عكرمه بدان عقيده داشتهاند.(٩).
در رد اين استدلال مىگوييم:
١. حتى اگر نسبت اين عقيده به ابن عباس درستباشد - اشاره خواهيمكرد كه اين انتساب نادرست است - بايد دانست كه اين اجتهاد او، عكرمه،مقاتل و عروة بن زبير است و با وجود نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله درتبيين اهل بيت، اين اجتهاد مردود است.
٢. پيش از اين آمد كه سياق آيات مىرساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفادآيه تطهير داخل نيستند. اين هم قرينه ديگرى استبر اشتباه اينان در اجتهادخود. علاوه بر اين دلاليل ديگرى هم در اشتباه آن وجود دارد. از جمله گفتهاهل لغت و ديگر مسائل كه بدان اشاره كردهايم و همه با هم عدم دخول آناندر مدلول آيه را تقويت مىكند.
٣. گفته ابن عباس - اگر درستباشد - و نيز گفته عكرمه وديگران با گفتارابو سعيد خدرى، امسلمه، عايشه و ديگران معارض است كه گفتهاند: آيهتطهير به اهل كساء اختصاص داشته، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از مفاد آن خارجند.
بى گناهان متهم ما در صحت انتساب اين گفته به ابن عباس، كلبى و سعيد بن جبير ترديدزيادى داريم. در بيان ترديد خويش مىگوييم:
الف) ابن عباس نسبت اين گفته به ابن عباس نادرست است. در روايات ديگرى از وىبا سند صحيحتر آمده كه مىگفت: آيه تطهير درباره اهل كساءعليهم السلام فرود آمد.بعضى از روايات وى دلالت دارد كه اهل بيتعليهم السلام كسانى هستند كه باپيامبرصلى الله عليه وآله نسبت رحمى داشته و از عشيره اويند. اين روايت همان روايتىاست كه در آن بيان كرده كه خداوند پيامبرش را از ميان بهترين قبيلهها وآنگاه از بهترين خانوادهها برگزيده است.(١٠).
ظاهرا روايت اين عقيده از ابن عباس، منحصر در روايت عكرمه از اوستو به نظر مىرسد كه سعيد بن جبير هم روايتخود از ابن عباس را از عكرمهگرفته است; زيرا ابن مردويه آن را از سعيد بن جبير از عكرمه از ابن عباسروايت كرده است.(١١).
ب) كلبى نسبت دادن اين عقيده به كلبى هم واضح البطلان است; زيرا كلبى در شماركسانى آمده كه عقيده داشتند مراد اين آيه خصوص اهل كساء است و زنانپيامبرصلى الله عليه وآله را دربر نمىگيرد.(١٢).
ج) سعيد بن جبير نسبت اين عقيده به سعيد بن جبير هم مورد شك و ترديد است. آنان ادعاكردهاند كه سعيد بن جبير اختصاص آيه به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را از ابن عباسروايت كرده است. بنابراين، روشن مىشود كه نويسنده، ابن عباس را اهمالكرده و به ذكر ابن جبير بسنده كرده است، لذا ديگران وى را در شمار معتقدانبه اين عقيده نام بردهاند.
كينه توزان و بدخواهان ما بدخواهى و كينهتوزى عروة بن زبير، عكرمه و مقاتل بن سليمان رانسبتبه علىعليه السلام خصوصا و سبتبه فرزندان علىعليه السلام عموما بعيد نمىدانيم.در توضيح اين مطلب مىگوييم:
الف) عروه متهم به بدخواهى بنى هاشم آراى عروه كه دوست داشتبراى خالهاش عايشه فضيلت رديف كند،خصوصا درباره علىعليه السلام غير قابل اعتنا است. عروه بغض و كينه شديد ودشمنى و عداوت بزرگى از علىعليه السلام در دل داشت تا آنجا كه هرگاه نام علىعليه السلامبرده مىشد، از او بدگويى و انتقاد مىكرد(١٣)و او را ناسزا و دشنام مىداد ودستانش را بر هم مىزد.(١٤)اسكافى او را از جمله تابعينى شمرده است كه اخبارزشتى درباره علىعليه السلام مىساختند.(١٥).
عبد الرزاق صنعانى از معمر روايت كرده كه گفت: زهرى دو حديث ازعروه از عايشه درباره علىعليه السلام داشت. روزى درباره اين دو حديث از وىپرسيدم. پاسخ داد: مىخواهى با آن دو و حديثشان چه كنى؟ همانا كه من هردو را متهم به بدخواهى بنى هاشم مىدانم.(١٦)مردم براى استماع روايات اواجتماع مىكردند.(١٧)به ابن عمر گفت: ما نزد اين پيشوايان خود مىنشينيم. آنانسخن مىگويند و با اين كه مىدانيم حق غير آن است، آنان را تصديق مىكنيم،به ستم قضاوت مىكنند و ما آنان را تقويت مىكنيم و اين قضاوتشان رانيكو مىشماريم. نظر تو در اين باره چيست؟ پسر عمر به او گفت:پسر برادرم! ما نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بوديم و آن را نفاق مىشمرديم، ولىنمىدانم كه از نظر شما چگونه است؟(١٨).
ب) عكرمه خارجى، كينه توز اهل بيت
وضع عكرمه مشهورتر از آن است كه بيان شود. او از خوارج(١٩)و از پيروانعقيده نجده حرورى است [نجده از سردمداران خوارج و دشمنترين آنان باعلىعليه السلام بود]. عكرمه به مغرب رفت و اولين كسى است كه عقيده صفريه رادر ميان آنان نشر داد.(٢٠)بنابراين، مذهب خوارج در مغرب از او گرفته شدهاست.(٢١).
در متن ديگرى آمده عكرمه بر در مسجد ايستاد و گفت: كسى در مسجدنيست مگر كافران. او پيرو عقيده اباضيه [فرقهاى از خوارج] بود.(٢٢)عكرمهادعا كرده كه ابن عباس هم معتقد به راى خوارج بود.(٢٣)او متهم به كذب بود.(٢٤)به حديث او احتجاج نكنند و مورد انتقاد مردم باشد.(٢٥)دروغ سازى وى اززبان ابن عباس معروف و مشهور است.(٢٦)عبدالله بن عباس او را به در مستراحبسته بود، به او گفتند: آيا از خدا نمىترسى؟ پاسخ داد: اين خبيثبر پدرمدروغ مىبندد.(٢٧)انگشتر طلا به دست مىكرد، آواز مىخواند و به بى نمازى وبازى نرد متهم است. به شرح حال وى در منابع مراجعه كنيد.
ج) مقاتل بن سليمان دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سليمان را كذاب خواندهاند.(٢٨)جوزجانىمىگويد: مقاتل كذابى بى باك بود. از ابواليمان شنيدم كه مىگفت: مقاتل بهاين جا آمد و پشتبه قبله كرد و گفت: در مورد آنچه پايينتر از عرش استاز من بپرسيد. گفته شده كه وى مانند اين سخن را در مكه هم برزبان آورد.مردى برخاست و پرسيد: به من بگو رودههاى مورچه كجاست؟ مقاتلساكتشد.(٢٩)داستان ديگرى هم در بيروت دارد.(٣٠)روشن است كه وى با اين كارخويش قصد داشتخود را شبيه به علىعليه السلام سازد، اما خداوند او را رسواساخت. ابن حبان گويد: مقاتل علم قرآن را از يهود و نصارا، آن گونه كه موافقكتابهاى آنان بود مىگرفت. [او اهل تشبيه بود و] خداوند را به مخلوقاتتشبيه مىكرد. در حديث دروغپرداز بود.(٣١).
بحث درباره اين مرد و اين كه وى دجال، در حديث ضعيف، متروك ومتهم بود، فراوان است و در اين مختصر فرصت ايراد آن را نداريم.(٣٢)او رافاجر و فاسق هم توصيف كردهاند.(٣٣)براى شناخت آنچه درباره او گفتهاند بهشرح حال وى در كتب رجال مراجعه كنيد.
دليل ششم: زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سبب نزول آيه در اثبات عقيده خود مبنى بر اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در آيه تطهير موردنظرند، استدلال كردهاند كه آنان سبب نزول اين آيه بودند و لذا يا به تنهايىبنابر قولى، و يا بنابر قول صحيحتر با ديگران داخل در آن هستند. در اين بارهاحاديثى به ما رسيده كه بيشتر آنها مىتواند مستمسك اين گفته باشد.(٣٤).
از نظر ما اين مطلب مورد شك و ترديد است; زيرا پيش از اين دانستيم كه:
١. سبب نزول آيه، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نيستند، بلكه رسول اكرمصلى الله عليه وآله و حفظبيت نبوت و رسالت از كوچكترين عيب و نقص، اگرچه ثانيا و بالعرض وبهواسطه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله باشد، سبب نزول آيه بوده است.
٢. احاديثى كه بدان اشاره كردهاند، احاديث كساء است كه اگر نگوييم همهآنها، دست كم بيشتر آنها نمىتواند مستمسك اين عقيده باشد; زيرا ايناحاديثبا تصريح و يا تلميح بيان مىدارد كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مضمون اينآيه داخل نيستند.
٣. شك بزرگى در اين باره وجود دارد كه كلمه «اهل بيت» شامل زنانپيامبرصلى الله عليه وآله هم باشد، مگر از باب مجاز كه اين هم نياز به قرينه دارد. پيش ازاين آمد كه قرائن، از خود آيات و خارج از آن بر ضد اين مساله اشاره دارد.افزون بر اين محتمل است كه منظور خانهاى باشد كه اهل بيت در آن اجتماعكردند و «الف» و «لام» عهد خارجى باشد، چنان كه در جاى خود توضيحداديم.
دليل هفتم: ظهور و عموم در اثبات عقيده خود مبنى بر ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مضمون آيه تطهيراستدلال كردهاند كه اين لفظ، زنان و همسران را هم در بر مىگيرد. بنابراين،منظور جميع آنان است.(٣٥)عقل نيز به اعتبار عرف و عادت لفظ «بيت» را بهكسانى كه در خانه سكونت دارند تخصيص مىزند، نه به قصد انتقال، و عادتاتبدل و تحول در آنان، مثل زنان و فرزندان جارى نبود. برعكس غلامان وكنيزان كه در معرض تحول و تبدل از يك صاحب به صاحب ديگر بودند.(٣٦).
گذشته از شك در اين كه لفظ «اهل بيت» بر زنان صدق كند - چنان كهگذشت - در اصل براى ما محرز نشده كه اين لفظ عام باشد، و گذشته از وجودروايات متواتر و تصريح كننده يا اشاره كننده به خروج زنان از مفاد آيه، وگذشته از اين كه شك داريم منظور خانه مسكونى باشد و بلكه مراد بيتنبوت و رسالت است; در اين باره مىگوييم:
صرف اين كه اين لفظ، زنان و همسران را هم بر گيرد - اگر آن را بپذيريم -نمىتواند دال بر اراده جميع باشد، مگر اين كه قرائنى ديگر - داخلى يا خارجىبر تعيين دقيق مراد اقامه نشود، در حالى كه اين قرائن، اهل بيت را در اين جادر خصوص اهل كساء تعيين و منحصر مىكند.
دليل هشتم: صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله يكى از عالمان سنى در اثبات اين مطلب كه مراد از اهل بيت، زنانپيامبرصلى الله عليه وآله است، چنين استدلال كرده كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى ازپيامبرصلى الله عليه وآله ثابتشده كه وى به مسلمانان آموخت كه اين گونه صلواتبفرستند: اللهم صل على محمد وازواجه وذريته.
گذشته از اشكالات مختلفى كه در جاى جاى اين مختصر آورديم و گذشتهاز اين كه در صحت روايت مورد اشاره وى شك و ترديد فراوان داريم وبحث از آن را به جاى ديگر به تاخير مىاندازيم، اما نمىدانيم كه چگونهچيزى كه در صحيحين به اثبات رسيده بر ورود زنان در اهل بيت دلالتمىكند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اصلا در اين حديث - اگر صحيح باشد - به اينكلمه [اهل بيت] تصريح نفرموده است.
روشن است كه صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله مستلزم آن نيست كه آنانهم اهل بيتباشند. صلوات بر مؤمنان به اثبات رسيده، اما آنان به اين خاطراهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله نشدهاند. خداوند متعال مىفرمايد:
خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتكسكن لهم(٣٧);
اى رسول ما تو از مؤمنان صدقات را دريافتبدار تا بدان صدقات نفوس آنهارا پاك و پاكيزه سازى و آنها را به دعاى خير ياد كن كه دعاى تو موجب تسلىخاطر آنان است.
هو الذى يصلى عليكم وملائكته(٣٨);
اوستخدايى كه هم او و فرشتگانش بر شما بندگان رحمت مىفرستند...
اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة(٣٩);
آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهى و رحمتخاص خداوند.
ويتخذ ما ينفق قربات عند الله وصلوات الرسول(٤٠);
آنچه در راه خدا انفاق مىكنند، موجب تقرب نزد خدا و دعاى خير رسولدانند.
دليل نهم: آيات قرآن بعضى ادعا كردهاند تعبير «اهل بيت» در آيه قرآن، كنايه از همسر آمده است.آنجا كه خطاب ملائكه را به همسر ابراهيمعليه السلام حكايت مىكند كه گفتند:
«اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت»(٤١). و نيز درحكايت گفته موسىعليه السلام كه به همسرش گفت:
فقال لاهله امكثوا انى آنست نارا(٤٢).
بنا به تعبير بعضى: «همانا كه به دلالت قرآن، همسر ابراهيم از آل وى واهل بيت اوست و زن لوط هم از آل او و اهل بيتش، پس چگونه زنان محمداز آل او و اهل بيتش نباشند؟!»(٤٣).
در پاسخ مىگوييم:
الف) در مورد خطاب فرشتگان به همسر ابراهيمعليه السلام دو نكته را بيانمىداريم:
١. پيش از اين آمد كه ورود زن در اهل بيت را در بعضى اوقات و از بابغلبه و مجاز و در صورت وجود قرينه احدى انكار نكرده است.
٢. بيت مورد نظر در آيه همسر ابراهيم، خانه مسكونى يا نسبى است، درحالى كه بيت مورد نظر در آيه تطهير با استناد به قرائن، بيت نبوت و رسالتاست. از جمله اين قرائن است:
تغيير صيغه از بيوت مضافه به جمع مؤنث، به بيت محلى به الف و لامعهد، با اين احتمال كه مراد، خصوص خانه مسكونىاى باشد كه پيامبرصلى الله عليه وآلهاصحاب كساء را در آن جمع و زنانش را از آن بيرون كرد.
از ديگر قرائن، روايات فراوانى است كه مراد از اهل بيت در آيه تطهير رادر خصوص آل عبا معين كرده است. اين امر با اراده مطلق بيت مسكونى و يابيت نسبى از آيه شريفه جوردر نمىآيد، بر خلاف آيه سوره هود كه در آنفرشتگان همسر ابراهيم خليلعليه السلام را مخاطب خود ساختند، چه ساره دخترعموى ابراهيم - چنان كه آمد و ساكن در خانهاش بود. براى همين اطلاقكلمه اهل بيت از باب مجاز بر وى صحيح است. قرينه مجاز بودن اين اطلاقاين است كه خطاب ملائكه متوجه ساره مىباشد.
ب) در مورد گفته موسىعليه السلام به اهلش كه گفت: امكثوا و همين طور درمورد زن لوط به سه نكته زير اشاره مىكنيم:
١) پيش از اين آمد كه پيامبرصلى الله عليه وآله وجود فرق بين دو كلمه «اهل البيت» و«اهل الرجل» را تاييد كرده است. آن جا كه پذيرفت امسلمه از اهل وى باشدنه از اهل بيتش. در اين باره به متون مربوط به حديث كساء در اوايل كتابمراجعه فرماييد.
٢. اطلاق كلمه «اهل» از باب مجاز بر زوجه و آن گاه كه قرينهاى مبنى برمجازى بودن آن در دستباشد مورد انكار نيست. اين قرينه در اينجا خطابدر داستان موسى و استثناى موجود در قصه لوط است.
٣. گذشته از اين، بين آيه تطهير و اين آيات فرق است; زيرا رسول خداصلى الله عليه وآلهمقصود از اهل بيت در اين آيه را بيان و آن را در اهل كساء منحصر كردهاست. پس اراده زوجه در يك مورد مستلزم آن نيست كه در مورد ديگر حتىبا وجود قرينه دال بر خروج زوجه، مراد از اهل، زوجه باشد.
دليل دهم: لزوم لغوى يكى از عالمان سنى گفته است: اين آيه (آيه تطهير) دلالت دارد كه زنانپيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت اويند وگرنه ذكر آن در اين كلام معنا نداشت.(٤٤).
در پاسخ وى مىگوييم: بلكه برعكس، آيه را معنايى صحيح و سليم است،حتى در صورتى كه زنانش داخل در مدلول آيه نباشند. ما اين مطلب را دراوايل كتاب و به هنگام بحث از انسجام سياق با خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازمفاد آيه بيان كردهايم. بدان جا مراجعه كنيد.(٤٥)بلكه آن چه متعين بوده راهفرارى از آن نيست، خروج زنان از مفاد آيه است; زيرا لحن خطاب، آنجا كهزنان مورد خطابند و لحن خطا، آنجا كه اهل بيتعليه السلام مورد خطا بند، با هممنافات دارد. ما در اين باره پيش از اين بحث كردهايم. بدان جا مراجعه كنيد.
سياستستمگرانه پيش از اين آمد كه عكرمه در بازارهاى مدينه جار مىزد كه آيه تطهيردرباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده است و مردم را در اين باره به مباهله دعوتمىكرد.
اگرچه ما اين كار را از عكرمه خارجى معروف به ناصبىگرى و بغض باعلى و خاندانشعليهم السلام شگفت نمىدانيم، ليكن در موضعگيرى وى دلالتهاىديگرى مىبينيم. شايد روشنترين آنها اين باشد:
١. نزول آيه تطهير درباره اهل بيت، در زمان عكرمه معروف و شايع بودهاست. او مىخواستبا هر وسيلهاى شده، حتى با جار زدن در بازارها ودعوت براى مباهله آن را از بين ببرد.
٢. عكرمه دليل قانع كنندهاى درباره نزول اين آيه در مورد زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهنداشت، جز اصرار شديد كه مىخواست آن را با نوعى تهديد و به هدفوارد كردن شكست روانى برطرف ديگر تقويت كند. اين كار وى موجبتزلزل يقين طرف مقابل شده و انسانى را در برابر خود مىديد كه حاضر استبا دعوت به مباهله جانش را در اين راه بدهد. بدين ترتيب با خود خواهد گفت:اگر اين شخص نسبتبه آنچه مىگويد يقين نداشت، هرگز مردم را به مباهلهكه عواقب خطرناكى به دنبال دارد دعوت نمىكرد.
٣. عكرمه در بازار جار مىزد كه اين آيه درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله فرودآمده است، آيا ديگران هم كه چنين عقيدهاى نداشتند، مىتوانستند براى اثباتخلاف اين عقيده همان كار را انجام دهند [در بازارها جار بزنند]؟!
٤. اين كار عكرمه اشاره دارد كه رقباى اهل بيتعليهم السلام در پذيرش نزول آيهدرباره اهل بيتعليهم السلام احساس خطر بزرگى مىكردند. شايد از اين جهتبود كهآثارى در عقايد و مواضع آنان در ضديتبا اهل بيت از خود بر جاىمىگذاشت.
پىنوشتها: ١) ر.ك: فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩ - ٢٨١; تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨; احكام القرآن، ج٥،ص٢٣٠; نفحات اللاهوت، ص٨٥; الكلمة القراء فى تفضيل الزهراء، ص٢١٣; بحار الانوار، ج٣٥،ص٢٣٤; المواهب اللدنيه، ج٢، ص١٢٣; السيرة النبويه، ج٢، ص٣٠٠; دلائل الصدق، ج٢،ص٩٤; الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦، ص٣١١; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦.
٢) ر.ك: فتح القدير، ج٤، ص٢٧٨ و ٢٨٠; الصواعق المحرقه، ص١٤١; لباب التاويل، ج٣، ص٤٦٦;الجامع لاحكام القرآن، ج١٤، ص١٨٢; التسهيل لعلوم التنزيل، ج٣، ص١٣٧; اسعاف الراغبين،ص١٠٨; السنن الكبرى، ج٢، ص١٥٠; نظرية الامامه، ص١٥١ و ١٨٢ (به نقل از: التحفة الاثنىعشريه، ص٢٠٢).
٣) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص١٠٨.
٤) ر.ك: مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦; تاويل الآيات الظاهره، ج٢، ص٤٥٦.
٥) السنن الكبرى، ج٢، ص١٥٠; ينابيع الموده، ص٢٢٨ - ٢٢٩ و ٢٩٤; تفسير فرات، ص٣٣٥; البرهانفى تفسير القرآن، ج٣، ص٣٣١; مسند احمد، ج٦، ص٢٩٦; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٢٠ و ج٤٥،ص١٩٩; ذكر اخبار اصبهان، ج٢، ص٢٥٣; اسد الغابه، ج٥، ص٥٢١ و ٢٨٩; مناقب ابن المغازلى،ص٣٠٦; مشكل الآثار، ج١، ص٣٣٣ و ٣٣٥; الصواعق المحرقه، ص١٤٢ و ٢٢٧; مناقب خوارزمى،ص٢٣; مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٤٩; احقاق الحق، ج٢، ص٥٦٨.
٦) ر.ك: الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; صحيح مسلم، ج٧، ص١٣٠; كنز العمال، ج١٣، ص٦٤١; البرهانفى تفسير القرآن، ج٣، ص٣٢٤; الصواعق المحرقه، ص٢٢٦ - ٢٢٨; السنن الكبرى، ج٢،ص١٤٨;كتاب سليم بن قيس، ص ١٠٤; السيرة النبوية، ج٢، ص٣٠٠; بحار الانوار، ج٣٥،ص٢٢٩; اسد الغابه، ج٢، ص١٢; المستدرك على الصحيحين، ج٣، ص١٠٩.
٧) ر.ك: كفاية الطالب، ص٥٤; خلاصه عبقات الانوار، ج٢، ص٦٧و ٣٧١ به نقل از آن.
٨) همان.
٩) ر.ك: فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩ - ٢٨٠.
١٠) براى ديدن رواياتى كه از ابن عباس نقل شده ر.ك: الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; فتح القدير، ج٤،ص٢٨٠; كتاب سليم بن قيس، ص١٠٤; كفاية الطالب، ص٣٧٧; الصواعق المحرقه، ص١٤٢; ينابيعالموده، ص١٥; اسعاف الراغبين، ص١٠٨; مجمع البيان، ج٩، ص١٣٨; بحار الانوار، ج٣٧، ص٣٥و ج٩، ص٥٣٦، مستدرك حاكم، ج٣، ص١٣٢; الغدير، ج١، ص٥٠ و ج٣، ص١٩٦; قاموسالرجال، ج٦، ص٤٠٣.
١١) ر.ك: الدر المنثور، ج٥، ص١٨٩.
١٢) ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج٤، ص١٨٢ - ١٨٣; فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩; تهذيب تاريخدمشق، ج٤، ص٢٠٤.
١٣) الغارات، ج٢، ص٥٧٦; ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه، ج ٤، ص ١٠٢، ج٤، ص١٠٢.
١٤) قاموس الرجال، ج٦، ص٣٠٠.
١٥) ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه، ج٤، ص٦٣.
١٦) همان، ص٦٤; قاموس الرجال، ج٦، ص٢٩٩.
١٧) صفة الصفوه، ج٢، ص٨٥; تهذيب التهذيب، ج٧، ص١٨٢; حلية الاولياء، ج٢، ص١٧٦; تذكرةالحفاظ، ج١، ص٦٢; خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، ص٢٦٥.
١٨) الترغيب و الترهيب، ج٤، ص٣٨٢; احياء العلوم، ج٣، ص١٥٩.
١٩) ر.ك: ميزان الاعتدال، ج٣، ص٩٣ - ٩٦; شرح نهج البلاغه، ج٥، ص٧٦; تنقيح المقال، ج٢،ص٢٥٦; الاعلام، ج٤، ص٢٤٤; الطبقات الكبرى، ج٥، ص٢٩٢ - ٢٩٣; قاموس الرجال، ج٦،ص٣٢٦ - ٣٢٧; وفيات الاعيان، ج٣، ص٢٦٥; المعارف، ص٤٥٧.
٢٠) سير اعلام النبلاء، ج٥، ص٢٠ - ٢١، ٣٠.
٢١) سير اعلام النبلاء، ج٥، ص٢١; ميزان الاعتدال، ج٣، ص٩٦; فتح البارى (مقدمه) ص٤٢٥ - ٤٢٦.
٢٢) سير اعلام النبلاء، ج٥، ص٢٢; ميزان الاعتدال، ج٣، ص٩٥ - ٩٦.
٢٣) قاموس الرجال، ج٦، ص٣٢٧; مختصر تاريخ دمشق، ج١٧، ص١٤٤; فتح البارى (مقدمه)،ص٤٢٥.
٢٤) الطبقات الكبرى، ج٥، ص٢٨٨ - ٢٨٩; ميزان الاعتدال، ج٣، ص٩٣ - ٩٧; قاموس الرجال، ج٦،ص٣٢٧.
٢٥) ميزان الاعتدال، ج٣، ص٩٤; فتح البارى (مقدمه)، ص٤٢٥.
٢٦) در اين باره به گفته مسيب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش «نافع» در منابع مذكور دربالا مراجعه كنيد.
٢٧) قاموس الرجال، ج٦، ص٣٢٧; المعارف، ص٤٥٦; شذرات الذهب، ج١، ص١٣٠; مختصر تاريخدمشق، ج١٧، ص١٥١; فتح البارى (مقدمه)، ص٤٢٥; وفيات الاعيان، ج٣، ص٢٦٥ - ٢٦٦.
٢٨) ميزان الاعتدال،ج ٤، ص١٧٣; المجروحون، ج٣، ص١٥; تاريخ بغداد، ج١٣، ص١٦٤ -١٦٨;الجرح و التعديل، ج ٨، ص ٣٥٤; الضعفاء الكبير، ج٤، ص٢٣٩; قاموس الرجال، ج٩،ص١٠٩; وفيات الاعيان، ج٥، ص٢٥٦.
٢٩) المجروحون، ج٣، ص١٤; مختصر تاريخ دمشق، ج٢٥، ص٢٠٠; شذرات الذهب، ج١، ص٢٢٧;الضعفاء الكبير، ج٤، ص٢٣٩; وفيات الاعيان، ج٥، ص٢٥٦.
٣٠) الجرح و التعديل، ج٨، ص٣٥٥; مختصر تاريخ دمشق، ج٢٥، ص١٩٨، ١٩٩ - ٢٠٠ و ٢٠٣; سيراعلام النبلاء، ج٧، ص٢٠٢; وفيات الاعيان، ج٥، ص٢٥٥.
٣١) ميزان الاعتدال، ج٤، ص١٧٥; وفيات الاعيان، ج٥، ص٢٥٧.
٣٢) ر.ك: وفيات الاعيان، ج٥، ص٢٥٦ - ٢٥٧; و شرح حال وى در منابع فوق الذكر و ساير منابع.
٣٣) المجروحون، ج٣، ص١٦; مختصر تاريخ دمشق، ج٢٥، ص٢٠١; تاريخ بغداد، ج١٣، ص١٦٤.
٣٤) ر.ك: الصواعق المحرقه، ص١٤١ (به نقل از ابن كثير); تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٤٨٣;المواهب اللدنيه، ص١٢٢.
٣٥) احكام القرآن، ج٥، ص٣٣٠.
٣٦) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥٢.
٣٧) توبه (٩) آيه ١٠٣.
٣٨) احزاب (٣٣) آيه ٤٣.
٣٩) بقره (٢) آيه ١٥٧.
٤٠) توبه (٩) آيه ٩٩.
٤١) هود (١١) آيه ٧٣.
٤٢) طه (٢٠) آيه ١٠; نمل (٢٧) آيه ٧; قصص (٢٨) آيه ٢٩.
٤٣) منهاج السنه، ج٤، ص٢١.
٤٤) همان.
٤٥) فصل چهارم، بخش اول.
۸
اهل بيت در آيه تطهير فصل سوم: از گفتههاى ضعيف تا دلايل ضعيفتر از گفته هايى كه ملتزمان بدان كوشيدهاند در اثبات آن ادلهاى اقامه كنندجز دو گفته باقى نمانده است:
١. اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند; ٢. اهل بيت، امت محمدصلى الله عليه وآله ياخصوص پرهيزگاران امت اويند.
به زودى روشن خواهد شد كه اين دو عقيده با دلايل خود هم چون سرابىاست در بيابان هموار بى آب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آنشتابد و چون بدان جا رسد هيچ آبى نيابد.
عدم شمول بنى هاشم با احاديث زير استدلال كردهاند كه آيه تطهير شامل همه بنى هاشم استيا همراه با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و يا بدون آنان.
١. حديث زيد بن ارقم كه پيش از اين آمد.(١).
٢. حديث ابن عباس كه در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم كرده و مرادر قسمتبهتر قرار داده است... سپس قبايل را خاندانى چند و مرا در بهترينخاندان قرار داد. اين فرموده خداوند متعال است كه: «انما يريد الله ليذهب عنكمالرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» من و اهل بيت من پاكيزه از گناهان هستيم.(٢).
٣. روايت زيد بن ارقم در پاسخ به حصين كه از او پرسيد: چه كسانىاهل بيت پيامبرند؟ زنانش؟ زيد پاسخ داد: نه به خداى سوگند، چه بسا زنمدتى با مرد زندگى كند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قومخود باز گردد. اهل بيت پيامبر، اهل و عصبه اويند، آنان كه پس از او از صدقهمحروم شدند.(٣).
٤. صلاحيت لفظ «اهل بيت» براى شمول زنان و آل او. چرا كه مراد ازبيت، هم خانه مسكونى است و هم خانه نسبى.(٤).
كنجى شافعى سه ايراد بر گفته زيد بن ارقم گرفته كه عبارتند از:
١. زيد بن ارقم گفته: اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه پس از او ازصدقه محروم شدند، در حالى كه محروميت از صدقه به پس از وفاتپيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص ندارد، بلكه پيش از وفات را هم در بر مىگيرد.
٢. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذكور نيست، بلكه بنى عبدالمطلبهم از صدقه محروم بودند.
٣. بنا بر قول صحيحتر، آل مرد، غير از خود اويند. بنابراين، بر اساس گفتهزيد، امير المؤمنين علىعليه السلام از دايره اهل بيتخارج مىشود.(٥).
بعضى معتقدند كه منظور كنجى از عبارت اخير اين است، همان گونه كهزن پس از مدتى زندگانى با شوهر به خاطر طلاق از دايره بيتخارج مىشود،داماد هم اگر از دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بيرون مىشود. چهملاك در هر دو يك است. بنابراين، همانگونه كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيتخارج هستند، على هم از آنان خارج مىشود.
ممكن است گفته شود: اين توجيه سخن كنجى بى جاست; زيرا زيد بنارقم تاكيد كرده كه اهل بيت، اهل و عصبه مرد هستند، و علىعليه السلام هم از عصبهپيامبرصلى الله عليه وآله است. پس معنا ندارد كه كنجى از زيد بن ارقم ايراد بگيرد كهعلىعليه السلام را از دايره اهل بيتبيرون مىكند، اما بعضى از محققان، عبارتكنجى را به نحو ديگرى توضيح دادهاند كه ممكن است گفته شود اين توجيهنزديكتر به قبول است. حاصل اين توجيه چنين است:
علىعليه السلام بنا بر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلى الله عليه وآله است; بنابراين، از مدلول آيهخارج مىشود [چون آل مرد غير از خود اويند.] در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله و هرآن كس كه به منزله اوست، چنان كه نزد بيشتر عالمان و محققان معلوماست، در مدلول آيه داخل مىباشد. ما ضمن پذيرش اين توجيه، احتمالمىدهيم كه به هنگام نوشتن اشتباهى رخ داده باشد. بدين معنا كه مىخواستهبنويسد رسول الله، ولى نوشته امير المؤمنين. با اين حال احتمال اشتباه درنوشتن معمولا ضعيف است. بنابراين، چارهاى جز پذيرش آنچه گذشتنيست. ما به ايرادهاى كنجى بر گفته زيد بن ارقم چند مورد مىافزاييم:
١. اين تفسير زيد از اهل بيت اجتهاد اوست. هرگاه چيزى غير از آن ازرسول خداصلى الله عليه وآله ثابتشود، معيار كلام رسول خداصلى الله عليه وآله خواهد بود نه اجتهادزيد و نه اجتهاد ديگرى; زيرا گفته ديگران، اجتهاد در مقابل نص است.(٦)همانگونه كه هنگام بيان متون متواتر و صحيح حديث كساء در اوايل كتابملاحظه كرديد، ثابتشده كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله مراد از اهل بيت را معينفرموده است.
٢. اگر سخن زيد درستباشد بر رسول خداصلى الله عليه وآله لازم بود كه عباس،فرزندانش، عقيل، جعفر و ديگر نزديكانش را زير عبا آورد و از جلو خانهآنان بگذرد و اين آيه را تلاوت كند.
٣. معلوم نيست كه مرد از بيت، بيت نسبى و اصل و عصبه پيامبرصلى الله عليه وآله و ياخانه مسكونى و يا هر دو باشد. چه پيش از اين آمد كه با ملاحظه آيات وسياق آن و كاربردهاى وارده، ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت ورسالتباشد. اعضاى اين بيت، از طريق راهنمايى پروردگار به واسطهرسول اكرمصلى الله عليه وآله شناخته مىشوند; زيرا خداوند است كه افرادى را كه شايستگىمقام والا و رفيع را در اثر تلاشها و مجاهدتهاى خويش دارند مىشناسد.
پيش از اين آمد كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله اهل بيت را منحصر به آل عبا و ائمهدوازدهگانهعليهم السلام كرده است. اگر هم بپذيريم كه منظور، خانه مسكونى استبايد همان گونه كه گذشتخانه خاصى باشد كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله اهل كساء رادر آن گرد آورد.
٤. زيد در صدد بيان مراد عبارت اهل بيت در آيه تطهير نيست، بلكهحديث ثقلين را تفسير مىكند.(٧).
هر چند زيد بنا به آنچه بيان كرديم در اين تفسير خود دچار اشتباه شده،اما ممكن است راى وى در مورد عبارت «اهل البيت» در آيه تطهير خلافآن باشد، خصوصا كه وى اصراء پيامبرصلى الله عليه وآله در تطبيق آيه بر خصوص اهل كساءرا ديده و شاهد بوده كه پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه و بلكه تا زمان رحلتبه اينامر ادامه داد.
در خصوص حديث ابن عباس نكات زير را بيان مىداريم:
١. اين حديث دلالت ندارد كه مراد از اهل بيت، همه بنىهاشم يا تمامكسانى است كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، چنان كه زيد بنارقم مدعى بود.
٢. حديث ابن عباس با حديث كساء كه پيش از اين آمد منافاتى ندارد;زيرا مراد اين است كه عنايت ربانى بر اين تعلق گرفته كه پيامبرصلى الله عليه وآله ازخانوادهاى با شرافت، پاكيزه، و داراى مجد و فضيلتباشد. حال اگر اينپيامبر پس از آن كه به پيامبرى رسيد، اهل بيتى داشت كه از گناهان پاكيزهبودند، خلاف قاعده نخواهد بود; زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله در بهترين خانوادههاىقريش قرار داده شد. آن گاه اهل بيت او آمدهاند كه آنان هم در دامان نبوتپاكيزه از گناهان تربيتشدند. بنابراين، وجود اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله در طولوجود آن حضرت به عنوان پيامبر مىباشد نه در عرض آن.
٣. اگر پيوندهاى قبيلهاى معيار بود، مىبايست ابوطالب و امثال او هم ازگناهان پاكيزه باشند، در حالى كه اين گونه نيست. اين به دست مىدهد كههرچند قبيله و خانواده اثر بزرگى دارد اما نه همه چيز است و نه سبتبههمگان چنين مىباشد. بنابراين، بايد به پيامبرصلى الله عليه وآله مراجعه كنيم تا در عمل،پاكيزگان را براى ما معرفى كند و آنان را از ديگران متمايز سازد. اين ازيك سو، از سوى ديگر نوحعليه السلام مىگويد:
... رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين قال يانوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح(٨);
بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو كهقادرترين حكمفرمايانى. خداوند به نوح خطاب كرد كه فرزندت هرگز با تواهليت ندارد. او را عملى بسيار ناشايسته است...
ملاحظه مىكنيد كه خداوند به نوح وعده داده كه او و خاندانش رانجات دهد. نوح از خداوند مىخواهد كه به وعدهاش عمل كند. پاسخ مىرسدكه پسر نوح به سبب معصيت از اهل وى نيست، در حالى كه از نزديكترينافراد اوست.
اين دلالت دارد كه معيار اهل بيتبودن قرابت نيست، بلكه معيار اصلى،عمل صالح است. حسن بن موسى بن على وشاء از امام رضاعليه السلام در حديثىپيرامون پسر نوح روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هرگز، او پسر نوح بود،اما از آن جايى كه معصيتخداى - عز وجل - كرد، خداوند او را از پدرشنفى نموده همين طور هر كس از ما باشد و اطاعتخداى - عز وجل نكند - ازما نيست و هرگاه تو از خداى - عز وجل - اطاعت نمايى، از ما اهل بيتهستى.»(٩).
امام صادقعليه السلام فرمود: «هر كس از شما تقواى الهى پيشه كند و كار شايستهانجام دهد، از ما اهل بيت است.» راوى گفت: از شما اهل بيت؟! فرمود:«[آرى] از ما اهل بيت، ابراهيم در اين مورد فرمود: هر كس از من پيروىكند، همانا كه از من است.»(١٠).
از اين جهت است كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله درباره سلمان فارسى فرمود: «سلماناز ما اهل بيت است.»(١١).
به همين جهت است كه كسانى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه مرتكبمخالفتهاى بزرگى - چه در زمان حيات حضرت و چه پس از رحلت او -شدند، از اهل بيت او نيستند.
توجيه نادرست گفته زيد ابن كثير تلاش كرده تا مراد زيد بن ارقم را توجيه كند. او احتمال مىدهدكه مقصود زيد اين باشد: مراد از اهل، فقط زنان نيستند، بلكه آنان همراهآل [خاندان]، اهل مرد را تشكيل مىدهند. اين احتمال براى جمع بين قرآن واحاديث پيشين - اگر صحيح باشد چه بعضى از اسانيد آنها ايراد دارد - ارجحاست. خداوند [به حقيقت امر] آگاهتر است.(١٢).
به نظر ما اين توجيه نادرست است; زيرا سخن ديگر زيد بن ارقم كهابنكثير بدان اشاره كرده منافاتى با اين سخن زيد ندارد; زيرا متن سخن وى درآن كلام چنين است: به او گفته شد: آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟ زيدگفت: زنانش از اهل بيت اويند، ليكن اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كهپس از او از صدقه محروم شدند.
اين سخن زيد نفعى براى ابن كثير ندارد تا بدين وسيله اثبات كند كه مرادزنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكان نسبى او هستند; زيرا:
١. زيد پس از آن بيان كرده كه مراد از اهل بيت كسانى هستند كه پس ازپيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند و اين بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صدق نمىكند.
٢. ظاهرا اين گفته زيد: زنانش از اهل بيت اويند، استفهام انكارى است كهادات استفهام به منظور تخفيف حذف شده است و اقرار زيد مبنى بر اين كهزنانش هم از اهل اويند نمىباشد; زيرا در ادامه مىگويد: «وليكن» و اين لفظدلالت دارد كه آنچه پس از آن آمده صحيح است وگرنه صحيحتر آن بود كهبگويد: «نساؤه من اهل بيته وكذا من حرموا الصدقة بعده» زنانش از اهل بيتاويند، همين طور كه پس از او از صدقه محروم شدند.
٣. مراد بودن ديگران، جداى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله منافاتى با قرآن ندارد. مااين مطلب را شرح داديم و دلايل و شواهد آن را كه بر خروج زنان از مفادآيه دلالت دارد آورديم; زيرا اين مطلب در بسيارى از متون صحيح و متواتراز رسول اكرمصلى الله عليه وآله آمده است. بنابراين، ادعاى اين كه به اين وجه جمع براىجلوگيرى از منافات بين قرآن واحاديث نياز داريم قابل قبول نيست.
يك تذكر تشكيك هاى ابن كثير در صحت روايات حديث كساء غير معقول و غيرقابل قبول است، چرا كه اين روايات به طور متواتر به ما رسيده و درصحاح سته و ديگر كتب اهل سنتبا اسانيد صحيح آمده است. حتى افرادىمثل ابن تيميه معروف به انحراف از علىعليه السلام و اهل بيت هم به صحت اينروايات اعتراف كردهاند. افزون بر اين، شخص ابن كثير هم نتوانسته در مقابلحقيقت مقاومت كند. چه آن قدر واضح و آشكار است كه دريافته انكار آناز شهرت و درجه اعتبار وى خواهد كاست و لذا ناچار شده كه در ادامهبگويد: «بعضى از اسانيد آن ايراد دارد.» اين سخن وى دلالت دارد كه اسانيدديگر اشكالى ندارد.
اهل بيت; امتيا پرهيزگاران؟ فردى كه از نظر وى، قوىتر اين است كه فرقى بين «آل» و «اهل بيت»نيست، مىگويد: گفته شده آل لبيتشامل همه امت محمدصلى الله عليه وآله مىشود. اينگفته اصحاب محمد، مالك و ديگران است.(١٣).
گفته شده منظور اهل بيت الحرام و خصوص پرهيزگاران امت است.(١٤)خداوند سبحان فرموده: «ان اولياؤ ءلا المتقون.»(١٥).
به نظر اينان روايت واثلة بن اسقع مىتواند اين مدعاى آنان را تقويت كند.چه از واثله روايتشده كه:
پيامبرصلى الله عليه وآله، على، فاطمه، حسن و حسينعليهم السلام را زير پارچه جمع كرد و آنچهرا كه پيش از اين آمد به آنان گفت:
واثله گفت: و من؟
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو نيز.(١٦).
به نظر ما اين گفته به چند دليل نادرست است:
١. پيش از اين آمد كه مراد از بيت در اين آيه شريفه، بيت نبوت و رسالتاست نه بيت الحرام و غير آن، بلكه يك احتمال قابل اعتنا در اين باره كافىاست كه اين عقيده را از اعتبار بيندازد.
٢. بحث از بيت الحرام در يك آيه قرآنى مستلزم آن نيست كه مراد ازاهل بيت در آيه تطهير هم بيت الحرام باشد.
٣. اين گفته، اجتهاد در مقابل نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله است كهدر آن اهل بيت را براى ما معين و مورد تاكيد قرار داده است.
٤. روايت واثله كه مخالف با تمام روايات متواتر (بسيار زياد) است، برمطلوب آنان دلالت ندارد; زيرا اگر هم اين حديث صحيح باشد، رسولاكرمصلى الله عليه وآله از اين كه فرمود: تو نيز، قصد داشته است كه او را تنها در دعا داخلكند، نه در اهل بيت و مدلول آيه.
٥. اگر حديث واثله صحيح باشد، پيامبرصلى الله عليه وآله به او گفت: تو از اهل منهستى نگفت از اهل بيت من. پيش از اين آدم كه بين اين دو تعبير فرق است وآن حضرتصلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل خود خواند، اما اين مطلب را كه ازاهل بيت او باشد نفى كرد.
٦. اين روايت واثله به نحو ديگرى هم نقل شده و در آن گفته واثله وپاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله نيامده است. به منابع روايتحديث كساء مراجعه كنيد.
٧. در بعضى از متون آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيتخود دعافرمود كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند [ آيه راتلاوت نكرد]. واثله به او گفت: يا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نيز.(١٧)اينبدان معناست كه واثله از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كرد او را در دعا داخل كند نهدر اهل كساء و پيامبرصلى الله عليه وآله هم به درخواست وى پاسخ مثبت داد. اين از يكسو، از سوى ديگر جالب اين جاست كه بعضى از برادران ما احتمال دادهاندكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر سبيل استفهام و انكار به او پاسخ داده نه بر سبيل قبول واقرار. قرينه احتمال اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنانش را از اين كه از اهل بيت اوباشند بيرون كرد.
٨. واثله، آخرين صحابى كه در دمشق مرد،(١٨)از اعوان بنى اميه بود.احاديث فراوانى از وى در فضيلت معاويه روايتشده كه حافظان حديثبهبطلان و ساختگى بودن آن حكم كردهاند.(١٩).
پىنوشتها:
١) رستغنى (بنا به نقل تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨) بدان استدلال كرده است. نظر ابن بدران همهمين است.
٢) الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; فتح القدير، ج٤، ص٢٨٠; كتاب سليم بن قيس، ص٤ - ١٠; شواهدالتنزيل، ج٢، ص٣; كفاية الطالب، ص٣٧٧; الصواعق المحرقه، ص١٤٢; ينابيع الموده، ص١٥;العمده، ص٤٢; مرقاة الوصول، ص١٠٧; مجمع البيان، ج٩، ص١٣٨.
٣) صحيح مسلم، ج٧، ص١٢٣; الصراط المستقيم، ج١، ص١٨٥; البرهان فى تفسير القرآن، ج٣،ص٣٢٤; بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٠ و ج٢٣، ص١١٧; خلاصه عبقات الانوار، ج٢، ص٦٤;احقاق الحق، ج٩، ص٣٢٣; الصواعق المحرقه، ص١٤٨; جامع الاصول، ج١٠، ص١٠٣.
٤) ر.ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨; اسعاف الراغبين، ص١٠٨; التسهيل لعلوم التنزيل، ج٣،ص١٣٧; الصواعق المحرقه، ص١٤١.
٥) ر.ك: كفاية الطالب، ص٥٤; خلاصه عبقات الانوار، ج٢، ص٦٧ و ٣٧١.
٦) ر.ك: الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص٢١٥.
٧) ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٤٨٦; الكلمة الغراء فىتفضيل الزهراء، ص٢١٥.
٨) هود (١١) آيات ٤٥ - ٤٦.
٩) عيون اخبار الرضا، ج٢، ص٢٣٢; بحار الانوار، ج٤٩، ص٢١٨.
١٠) تفسير عياشى، ج٢، ص٢٣١.
١١) ر.ك: الاختصاص، ص٣٤١; بحار الانوارج٢٢، ص٣٤٨; اسد الغابه، ج٢، ص٣٣١; ذكر اخباراصبهان، ج١، ص٥٤; مستدرك حاكم، ج٣، ص٥٩٨; مناقب ابن شهر آشوب، ج١، ص٨٥; قاموسالرجال، ج٤، ص٢٤٤.
١٢) تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٤٨٦.
١٣) ر.ك: منهاج السنه، ج٤، ص٢١; المواهب اللدنيه، ج٢، ص١٢٢.
١٤) ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج١٦، ص٣١٠; مجمع البيان، ج٨، ص٣٥٦; تاويل الآيات الظاهره،ج٢، ص٤٥٦; مرقاة الوصول، ص١٠٧; منهاج السنه، ج٤، ص٢١.
١٥) انفال (٨) آيه ٣٤.
١٦) ر.ك: جامع البيان: ج٢٢، ص٦; فتح القدير، ج٤، ص٢٨٠; الصواعق المحرقه، ص ١٤٢ و ٢٢٧;العمده، ص٣٤; السنن الكبرى، ج٢، ص١٥٢; ذخائر العقبى، ص٢٣ - ٢٤; شواهد التنزيل، ج٢،ص٣٩ - ٤٠، ٤٥ و ٤٧; مشكل الآثار، ج١، ص٣٣٧; البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٣٣١; ينابيعالموده، ص١٠٨ و ٢٢٩ و ٢٩٤; مجمع الزوائد، ج٩، ص١٦٧; زينى دحلان، السيرة النبويه،ج٢،ص٣٠٠.
١٧) منابع آن فراوان استبه عنوان مثال ر.ك: شواهد التنزيل، ج٢، ص٣٩ و ٤٦; المستدرك حاكم،ج٣، ص٤٤; مجمع الزوائد، ج٩، ص١٦٧تفسير جامع البيان، ج٢٢، ص٦; السنن الكبرى، ج٢،ص١٥٢، به نقل از المعجم الكبير، ج١، ص١٢٦.
١٨) ر.ك: تهذيب التهذيب، ج١١، ص١٠١.
١٩) ر.ك: اللآلى المصنوعه، ج٢، ص٤١٧ - ٤١٩; الغدير، ج٥، ص٣٠٨.
۹
اهل بيت در آيه تطهير فصل چهارم: تار عنكبوت شكها و شبهاتى مطرح شده كه مضمون اين آيه مباركه را در دلالتبرعصمت اهل بيتعليهم السلام و تطهير بالفعل آنان از هر گونه پليدى و گناه و ازهرآنچه كه قبيح است و مذموم، هر چند از راه خطا و نسيان باشد هدف قرارداده است. شايد برانگيزندگان اين شكها و شبهات ناگهان با صراحت آيهشريفه در دلالتبر عصمت اهل كساء از هرگونه پليدى و زشتى مواجهشدهاند و لذا در جهت انجام عملياتى نافرجام تلاش آغاز كردهاند تا شايدبتوانند آيه را از دلالتبر اين مساله بيندازند و از اين كه بتواند امتياز ياخصوصيتى را براى اين برگزيدگان به ثبتبرساند دور سازند. مزايا وويژگىهاى اهل بيتخواهد توانست اين مردمان را دچار تنگاهاى شديدسازد و توان توجيه بسيارى از امور را از آنان بگيرد. امورى كه يا خود،خويشتن را بدان ملزم كردهاند يا اسلافشان چنان كه خردسالان با اين امور بهجوانى رسيدهاند و بزرگان به پيرى; اما اين تلاشها از تار عنكبوت سستترو از خار و خاشاكى كه غريق مشرف به مرگ بدان چنگ مىزند بىفايدهتراست. در آنچه كه در پى مىآيد گفتههاى شگفت آنان را مىخوانيد و ترهاتو سخنان گمراه كننده عجيب آنان را مىشنويد.
آيه تطهير و افاده عموم؟! گفتهاند: «فرموده خداوند متعال: «ليذهب عنكم الرجس»، مفيد عمومنيست; زيرا معرف به «لام» جنس در سياق اثبات است. پاسخ اين است كه اينكلام در قوه نفى است; زيرا معناى اذهاب رجس، زدودن پليدى است وبرداشتن جنس، مفيد نفى افراد آن است.»(١).
ابن تيميه بدان اعتراف كرده مىگويد: «لفظ جنس عام است و اقتضا داردكه خداوند تمامى پليدى را مىبرد و پيامبرصلى الله عليه وآله هم بدان دعا كرد، اما اين كهگفت: و آنان را پاكيزه گردان پاكيزه گرداندنى، خواسته مطلقى است از چيزىموسوم به طهارت. بعضى از مردم گمان مىبرند كه اين هم مطلق است و لذابه يك فرد از افراد طهارت بسنده مىشود. مثل اين مطلب را درباره اين آيههم مىگويند كه: «فاعتبروا يا اولى الابصار...» تحقيق مطلب اين است كه اينامر به مسماى عبرت گرفتن است كه به هنگام اطلاق گفته مىشود. چنان كهوقتى گفته شود: «اكرم هذا»; يعنى با او چنان كن كه به هنگام اطلاق، اكرامناميده مىشود. در مورد عبرت گرفتن هم همين طور است، چيزى كه بههنگام اطلاق، عبرت گرفتن ناميده مىشود. اگر انسان از يك داستان عبرتگيرد و از داستان ديگر عبرت نگيرد، معتبر (عبرت گير) ناميده نمىشود. همينطور اگر انسان از يك چيز پاك باشد و به نظير آن آلوده، پاك (طاهر) ياپاكيزه (مطهر) ناميده نمىشود.»(٢).
اراده به معناى محبت
مىگويد: فرموده خداوند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» مانند آيات زير است.
مايريد الله ليجعل عليكم من حرج(٣);
خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد.
يريد الله بكم اليسر ولا يريد بكم العسر(٤);
خداوند براى شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.
يريد الله ليبين لكم ويهديكم سنن الذين من قبلكم ويتوب عليكموالله عليم حكيم والله يريد ان يتوب عليكم ويريد الذين يتبعونالشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(٥);
خداوند مىخواهد راه سعادت را براى شما بيان كند و شما را به آداب آنان كهپيش از شما بودند رهبر گردد و بر شما از لطف و كرم ببخشايد و خداوند بهاحوال خلق دانا و به حقايق امور آگاه است. خدا مىخواهد بر شما بازگشتبه رحمت و آمرزش فرمايد و مردم هوسباز و پيرو شهوات مىخواهند كهشما مسلمانان از راه حق و رحمتخدا بسيار دور باشيد.
اراده خداوند در اين آيات متضمن محبتخداوند نسبتبه چيز ارادهشده و رضايتبدان است و آن را براى مؤمنان تشريع و آنان را بدان فرمانداده است، اما نمىرساند كه خداوند اين مراد را آفريده يا قضا و قدرش بدانتعلق گرفته و يا قطعا خواهد بود.(٦).
چند نكته را در اين باره بيان مىداريم:
١. بدون شك خداوند سبحان اين آيه را به هدف مدح، تكريم و تشريفخاص رسول اكرمصلى الله عليه وآله و اهل بيت آن حضرت - چنان كه خودش در متونفراوانى كه پيرامون آيه بيان داشته - آورده است.
واضح است كه محبتخداوند مبنى بر اين كه مردمان به احكام شرعىعمل كنند، اختصاص به رسول اكرمصلى الله عليه وآله و اهل بيتعليهم السلام ندارد. بنابراين، بايد دراين آيه چيزى باشد كه با آيات ديگرى كه در اين جا آورده تفاوت داشته باشد،لذا هيچ كدام نمىتواند شاهد بر مراد ديگرى باشد.
٢. نيازى به تكرار آنچه پيش از اين بيان كرديم نمىباشد. آن جا گفتيم:عصمت مستلزم اكراه و اجبار نيست. بنابراين، آيه مباركه دلالت دارد كهزدودن پليدى و طهارت قطعا حاصل شده است. شكى در صدق گفتار خداوندمتعال و تحقق آنچه كه از آن خبر داده نيست. اين اخبار خداوند چنان استكه ما از طلوع خورشيد در فردا خبر مىدهيم. اين خبر ما دلالت ندارد كه مادر طلوع خورشيد دخالتيا تاثيرى داريم، هر چند با استناد به علتخاصخود، آنچه خبر دادهايم قطعا انجام خواهد شد.
٣. متون فراوانى تصريح كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآله مشمول آيه تطهير است.دانشمندان و محققان عموما آن را پذيرفتهاند(٧)و حتى بر اين مساله ادعاىاجماع شده است.(٨)خداوند سبحان اراده فرموده كه آنان را به واسطه تكليفهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله به اين احكام پاكيزه گرداند، آيا در اين حالت معقول استكه پيامبرصلى الله عليه وآله و آل عبا كه اهل بيت اويند، پيش و پس از آن به طهارت ذاتىنرسيده باشند؟! به عبارت ديگر خداوند با اوامر خود به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ارادهفرموده كه عيب و نقص را هرچند به همين اندازه، از ساحت پيامبرصلى الله عليه وآله واهل بيتعليهم السلام دور سازند، حال آيا معقول است كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله و اهل بيتاو در عمل از پليدىها پاكيزه نباشند؟!
٤. دانستيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در سياق سخن از آيه تطهير و با استناد بدانفرموده: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزهايم.(٩)اين بدان معناست كه مسالهفقط محبت و تمايل خداوند متعال نيست، بلكه مساله طهارت و عصمتكامل و عينيتيافته است. اين گذشته از نصوص تقريبا غير قابل شمارشىاست كه امامانعليهم السلام در احتجاجات و ذكر فضايل خويش و در بسيارى ازدعاهاى خود بيان كردهاند. اينها دلالت دارد كه خداوند سبحان آنان را درعمل پاكيزه گردانده، هرگونه پليدى را از آنان برده است، نه اين كه فقط آنانرا دوست داشته است.(١٠).
برگزيدگان معصوم بعضى را نظر بر آن است كه آيه تطهير بر عصمت اهل بيت دلالتنمىكند، بلكه آنان برگزيدگان هستند و نه اهل عصمت، عصمت فقط از آنپيامبران است. اما اينكه در حديث ثقلين فرمان داده كه احكام از آنان اخذشود، فقط از امامان آنان است و شامل گناهكار و آن كه انديشهاى فاسد وتباه دارد نمىشود. منظور اقتدا به عالمان آنان است. پس هرگاه علم درديگران يافتشود بايد به ديگران اقتدا كرد. رسول خداصلى الله عليه وآله از اين جهتبهآنان اشاره كرده كه هرگاه عنصر پاكيزه گردد، آنان را بر فهم آنچه موردنيازشان استيارى خواهد كرد; زيرا پاكى عنصر به محاسن اخلاق و اخلاقنيك به صفا و نزاهت قلب منجر مىشود... و اين موجب ورانيتبيشترمىشود و نورش را به سينه مىتاباند و همين كمكى استبراى درك مسائلمورد نياز از شريعت.(١١).
ما نمىتوانيم تمام آنچه را كه اين مرد گفته بپذيريم; زيرا:
١. گفته وى مبنى بر اخذ از خصوص امامان عالم اهل بيت نه گناهكاران...،غير قابل توجيه است، چرا كه آيه تطهير ناظر به خصوص برگزيدگان و امامانآنان است و رسول اكرمصلى الله عليه وآله در حديث كساء و اين حديث: امامان پس از مندوازده نفرند كه همه از قريش و دقيقا از بنىهاشم هستند، آنان را بيان كردهاست. آنگونه كه در متونى چند آمده، رسول اكرمصلى الله عليه وآله همه آنان را به نام، يكىپس از ديگرى ذكر كرده است.(١٢)بنابراين، جايى براى برانگيختن اين شبهات بهنحوى كه گذشت، باقى نمىماند.
٢. اين كه گفت: اگر علم نزد ديگران يافتشود، بايد به ديگران اقتدا كرد،سخن بىجايى است و بلكه رد خداوند و رسول اوست كه براى وى و همگانمنابع معرفت را كه قرآن و عترت هستند، به صورتى دقيق و آشكار معينكردهاند. پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده كه عترت او كشتى نجاتند و عترت و قرآن از همجدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر او وارد شوند. بنابراين، فرض جدايىآن دو پيش از آن، تكذيب رسول خداصلى الله عليه وآله است، پناه بر خدا. خداوند ورسول خدا به عالمان حقيقى كه از هر كس نسبتبه امور دين و شريعتآشناترند، از همگان آگاهتر هستند. بنابراين، وقتى خداوند و رسولصلى الله عليه وآله به ماخبر دهند كه اهل بيت، عالمان حقيقى هستند، راهى جز تسليم و رضا درپيش نخواهيم داشت. اين دقيقا همان چيزى است كه در عمل صورت گرفتهاست. حديث ثقلين يكى از متونى است كه رسول اكرمصلى الله عليه وآله به واسطه آن ما رااز عالمان حقيقى آگاه كرده است.
٣. اين گفته كه عصمت فقط از آن پيامبران است، از وى بسيار شگفتمىنمايد; زيرا:
الف) اينان خود مىگويند: امت معصوم است و اجماع امت، نبوت پس ازنبوت است.(١٣).
ب) صديقه طاهره فاطمه زهراعليها السلام در احتجاجى با خليفه دوم با آيه تطهيربر عصمت كسانى استدلال فرمود كه اين آيه درباره آنان نازل شده است. آنجا كهفرمود:آنان از هر بدى معصوم و از هر زشتىيى پاكيزهاند.(١٤).
ج) حديثى است كه اهل سنت و شيعه از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله روايت كردهاند كهپيامبرصلى الله عليه وآله پس از تلاوت آيه تطهير فرمود: «من و اهل بيت من از آفات گناهانپاكيزهايم.»(١٥).
در بعضى از منابع آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از تلاوت آيه فرمود: «من واهل بيت من از گناهان پاكيزهايم.»(١٦).
پيش از اين گفتيم: آيه تطهير به طور كامل و واضح بر عصمت اهل بيتدلالت دارد; زيرا لازمه آن اخبار و گواهى الهى بر طهارت آنانعليهم السلام است واين بدون شك خبرى است راست از خداى راستگو.
ما اين مطلب را با طرق و جهات گوناگون، خصوصا عموم رجس كه خداونداراده كرده از اهل بيت دور سازد و تاكيدهاى مختلف بر اين مساله بيان وتوضيح داديم. در اين باره به بخش اول كتاب مراجعه كنيد.
رد نقض بعضى گفتهاند: «نهايت مقصود اين كه [اهل بيت] پس از تعلق اراده خداوندبه زدودن گناهان، از آن محفوظ هستند. اگر منظور از تطهير، ازاله تمامىگناهان بود، براى تمام اهل بدر هم لازم مىآمد; زيرا خداوند درباره آنان گفته:
ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون(١٧);
و نيز فرموده:
... ليطهركم به ويذهب عنكم رجز الشيطان(١٨);
اگر طهارت و بردن رجز (كيد) مفيد عصمتبود، اصحاب از ديگران سزاوارتربودند.
چه تمام كردن نعمت مذكور در آيه، بدان است و تمام كردن نعمتبدونحفظ از معاصى و شر شيطان قابل تصور نيست.(١٩).
به نظر ما اين مغالطه آشكارى است; زيرا:
١. در آيه انفال كه در داستان بدر نازل شده، بحث از سبب فرو فرستادنباران است، آنگاه كه بدان نياز شديدى داشتند. اين تصريح آيات قرآن است،لذا اين آيه، آنگونه كه در آيه تطهير براى اهل بيت مطرح است، ناظر بهتطهير از گناهان و نقايص نيست.
در مورد آيه ٦ سوره مائده هم وضع چنين است. اين آيه از سبب تشريعوضو تيمم سخن مىگويد. بنابراين، تطهير مورد نظر، تطهيرى است مناسبوضو و تيمم، بر خلاف آيه تطهير كه ناظر به تطهير افرادى معين از هرگونهنقصان و پليدى است.
٢. سخن اين مرد متناقض است. يك بار اعتراف مىكند كه اين آيه برعصمت از گناه پس از تعلق اراده خداوند به زدودن آن دلالت دارد و بار ديگربا مقايسه آن با دو آيه سورههاى انفال و مائده، دلالت آيه بر ازاله تمامىگناهان را نمىپذيرد، چرا كه از سخنش استفاده مىشود كه حتى موقع تعلقاراده خداوند به ازاله گناهان، اهل بيت از گناهان محفوظ نيستند.
٣. اين كه گفت: آنان پس از تعلق اراده خداوند محفوظ هستند، سخن درستىاست، اما سؤال اين است كه اين اراده چه وقت تعلق گرفته است؟ چه اين آيه،زمان تعلق اراده خداوند را با صراحت معين نكرده است. ما با استناد به حديثابن عباس، پيرامون انتخاب پيامبرصلى الله عليه وآله از ميان امتها و قبايل كه پيامبرصلى الله عليه وآله درآن گفت: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزهايم، و ديگر اخبار و احاديث،حكم كرديم كه طهارت اهل بيت از گناهان از ابتداى امر تا پايان بوده است.اين افزون بر وجوه عديدهاى است كه از خود آيه آورديم و بر عصمت مطلقاهل بيتعليهم السلام دلالت دارد. به مطالب و مباحث پيشين مراجعه كنيد.
آيه تطهير، قضيه شرطى شگفتا كه نويسندهاى ضمن اعتراف به تكوينى بودن اراده در آيه تطهيربازگشته و در نقض گفتار خود مىگويد: اين آيه، در قوه قضيه شرطى است.
حاصل گفته وى چنين است: خداوند سبحان اراده كرده كه اهل بيت راپاكيزه گرداند و هرگونه پليدى را از آنان دور سازد و ملازمتبا تقوا و عملصالح را از آنان اراده نموده است.
بدين منظور اوامر و نواهىيى را برايشان صادر كرده كه فقط براى امتحاننيست، بلكه براى آن است كه اهل بيت را به فضايل واصل واز رذايل دور سازد.بنابراين، در اينجا يك قضيه شرطى است كه مفاد آن چنين است: اگر آناناوامر را امتثال و از نواهى اجتناب ورزند، خداوند به نحو تكوينى پليدى رااز آنان دور و آنان را پاكيزه مىگرداند. پس اراده خداوند مشروط به اطاعتآنان است. نظير اين گفته ما كه اراده كردهايم كه آب، تشنگى را از بين ببرد، دراينجا صرف اراده براى رفع تشنگى كافى نيست، بلكه مشروط به آن است كهفرد تشنه آب را بنوشد. با اين حال، رفع تشنگى به اراده تكوينى است.(٢٠).
حقا كه اين گفته، سخن عجيب و غريبى است; زيرا:
١. تكوينى بودن اراده و آن گاه مشروط كردن آن به امتثال اوامر و نواهى،قابل جمع نيست; زيرا اراده با اين شرط، اراده تشريعى است نه تكوينى; زيرابه اين گفته منتهى مىشود كه خداوند سبحان اراده كرده كه شما را فرمان دهدتا به اراده شما فعل صادر شود. اين معناى اراده تشريعى است.
٢. پيش از اين توضيح داديم كه اراده خداوند سبحان كه به دور ساختن پليدىاز اهل بيت تعلق گرفته، اراده تكوينى است و امتثال و يا عدم امتثال آنانهيچگونه مدخليتى در آن ندارد. اما امر و نهى متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله متعلقبه اراده تشريعى است و ناشى از اراده تكوينى براى زدودن پليدى از اهل بيت.
اگر بپذيريم كه آيه تطهير به عنوان يك جمله معترضه و استطرادى درميان آيات مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله آمده، بايد دانست كه جمله معترضه واستطرادى نمىتواند شرط كلامى قرار گيرد كه در ضمن آن آمده است; زيرادراين صورت شرطى بودن آن با معترضه و استطرادى بودن منافات دارد.
٣. پيش از اين آمد كه هدف از نزول اين آيه ثبت امتياز اهل بيت ازديگران است. اگر اين اراده، اراده تشريعى يا مشروط به اطاعت آنان باشد،مدح احدى نخواهد بود; چه خداوند اراده كرده كه همگان از او اطاعت كنندو از هر اطاعت كنندهاى، پليدى مربوطه را مىبرد و اين اختصاص بهاهل بيتعليهم السلام ندارد.
٤. اين گفتهها با استدلالهاى فراوان اهل بيتبه اين آيه، در حصولتطهير بالفعل آنان منافات دارد. چه ديگران مىتوانستند اعتراض كنند كه اينآيه براى تطهير شما شرط مىكند كه به اوامر خداوند عمل كنيد و از نواهى اوبپرهيزيد و چه بسا كه اين مساله از شما به تحقق نرسد.
اثبات يا نفى پليدى در حالى كه بعضى مىگويند: اين آيه بر نفى پليدى دلالت ندارد، بعضىديگر به خود جرات داده مىگويند: اين آيه بر ثبوت پليدى دلالت دارد نه برنفى آن. بدين منظور لازم ديديم كه به مستند هر دو گروه و پاسخ آن به طورخلاصه اشاره كنيم.
الف) تصريح آيه به نفى پليدى بياضى و ديگران گفتهاند: يريد، لفظ مستقبل (آينده) است. بنابراين، دليلىبر وقوع آن نداريم.
مىگوييم:
١. پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيت دعا كرد كه خداوند پليدى را از آنان ببرد وآن حضرت هم جز به فرمان خداى خود دعا نمىكند. پس مورد قبول خدااست و در نتيجه واقع شده است.
٢. صيغه مستقبل در قرآن براى گذشته و حال استعمال شده است:
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمروالميسر;(٢١).
همانا شيطان مىخواهد كه به وسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و كينهبرانگيزد.
يريد الله ان يخفف عنكم;(٢٢).
خداوند مىخواهد كه كار را بر شما آسان كند.
يريدون ان يبدلوا كلام الله;(٢٣).
قصدشان اين است كه سخن خدا را تغيير دهند.
در غالب مواردى كه در قرآن به صيغه مضارع آمده، منظور چيزى استكه واقع شده است. بعضى از بزرگان، حكمت آن را افاده استمرار و تداوم ارادهدانستهاند.(٢٤).
٣. سياق آيه كه ظاهر در تكريم و گرامى داشت آنان است، قرينه بر ارادهچيزى است كه واقع گشته است.
٤. اگر درستباشد كه خداوند آن را در بعضى از اوقات اراده كرده، دليلبر عصمت مطلق آنان خواهد بود; زيرا عقيده به عصمت آنان در بعضى ازاوقات خرق اجماع مركب است.(٢٥).
٥. اگر اراده تشريعى خداوند به بعضى از احكام مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهتعلق گرفته تا پليدى را از پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب كساء بزدايد، اين بدان معناست كهخداوند طهارت بالفعل آنان را اراده كرده است. همچون پزشك كه دارو را براىدرمان مىدهد. چه نزد پزشك اراده درمان و شفاى مريض تحقق بالفعل دارد.
٦. اكثريت عالمان و محققان در اين باره ترديد ندارند و روايات وارده همدلالت دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول آيه تطهير داخل است. آيا صحيح است كه گفتهشود خداوند سبحان طهارت پيامبرش از گناهان و نقايص را اراده نكرده است؟
ب) دلالت آيه بر ثبوت پليدى بعضى مدعىاند كه اين آيه بر عدم عصمت دلالت مىكند. تقريب مطلباين كه زدودن پليدى مستلزم آن است كه ابتدا پليدى باشد تا خداوند آن را ازبين ببرد; زيرا در حق كسى كه پاكيزه است گفته نمىشود، من اراده كردهام كهاو را پاكيزه گردانم وگرنه تحصيل حاصل است. در حالى كه شما بر عصمتآنان از اول عمر تا پايان زندگانى عقيده داريد. نهايت امر اين كه آنان پس ازتعلق اراده خداوند به زدودن پليدى از گناهان محفوظ هستند.(٢٦)بدين منظوراست كه ابن عربى گفته: بر مسلمان سزاوار است كه معتقد باشد خداوند هرآنچه را كه از اهل بيتسرزده بخشيده است.(٢٧).
در اين باره مىگوييم:
١. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله با استناد به آيه تطهير فرمود: من واهل بيت من از گناهان پاكيزهايم.
٢. همچنين گفتيم: اراده خداوند، از آن هنگام كه اهل بيتعليهم السلام را آفريدهبه تطهير آنان تعلق گرفته است. همين مساله شهادت پروردگارى بر طهارتآنان است; زيرا امام على، امام حسن و ساير امامانعليهم السلام در دعاها، استدلالها،احتجاجات و ديگر موارد، تصريح كردهاند كه خداوند سبحان در عمل، آنانرا پاكيزه گردانده و پليدى را از آنان دور ساخته است، حتى به همين آيه هماستدلال كردهاند.
٣. اين گونه هم پاسخ داده شده كه اين كار مبتنى بر تخيل ذهنى است;انسان به ديگرى مىگويد، خداوند هر گونه مرضى را از تو دور گرداند، درحالى كه به تمام بيمارىها مبتلا نيست. بنابراين، آيه شريفه، خيالى را كهانسان در ذهن خود تصور مىكند از بين مىبرد.(٢٨).
٤. هرگاه دلالت اجمالى بر عصمت درستباشد، همين اندازه در ثبوتمطلوب كفايت مىكند; زيرا اعتقاد به عصمت آنان در بعضى از اوقات، خرقاجماع مركب است.
٥. گاهى اوقات اذهاب (زدودن) به معناى ازاله آنچه موجود استبه كارمىرود و گاهى اوقات در منع از وارد شدن چيزى بر محلى كه قابليت پذيرشآن را دارد. مثل اين فرموده خدا: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(٢٩)چراكه قطعا يوسف دچار فحشا نشد. شما هم در دعا مىگوييد: «صرف الله عنككل سوء و اذهب الله عنك كل محذور».(٣٠).
پيامبرصلى الله عليه وآله در خيبر براى علىعليه السلام دعا فرمود كه: «اللهم اذهب عنه الحروالبرد;» علىعليه السلام مىفرمود: پس از آن هرگز احساس سرما و گرما نكردم،يا چيزى شبيه اين فرمود.(٣١).
٦. دانستيم كه بنابر دلالت متون روايى و عقيده عالمان و محققان،پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول آيه داخل است. آيا در او هم پليدى موجود است؟!
٧. اگر آنچه بيان كردهاند درستباشد، در اين صورت اين كه مىگوييم:«اهدنا الصراط المستقيم» اعتراف به عدم هدايتخواهد بود و دليل بر ثبوتضلالت و گمراهى.(٣٢)در حالى كه چنين نيست، بلكه اين صرف درخواست استمراروضع موجود و حاصل استيا درخواست زيادت هدايت و تثبيت و تعميق آن.
٨. بعضى از دانشمندان بيان كردهاند كه بدون ترديد پيامبرصلى الله عليه وآله به اجماعشيعه و سنى در مفاد آيه داخل است. رواياتى مثل روايت ابن عباس كه پيشاز اين آمد و روايات فراوان ديگر نيز بر آن دلالت دارد.
بنابراين امكان ندارد كه در اين آيه، اذهاب الرجس يك بار به معناى دفع-نسبتبه پيامبرصلى الله عليه وآله - و بار ديگر به معناى رفع - نسبتبه اهل بيتعليهم السلام - آمدهباشد; زيرا اين به معناى استعمال لفظ مشترك در چند معنا، بدون داشتنجامع بين آنهاست.(٣٣).
ممكن است گفته شود در اين جا جامع وجود دارد و آن مطلق عدمملابست رجس است، به هر نحوى كه باشد. بنابراين، لفظ مشترك با نوعىعنايتبراى جامع دو عنوان استعمال شده است. اين گفته را به دقتبنگريد.
ما بعيد و شگفت مىدانيم كه مراد آيه دفع پليدى باشد. به قرينه اين كهشامل پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز حسن و حسينعليهما السلام هم هست و اين دو تن به هنگامنزول آيه خردسال بودند و بنابر هر تقديرى، هيچ گونه گناهى در مورد آنانمتصور نيست.
آيه تطهير و عصمت
بعضى مىگويند: خداوند از آيه تطهير اراده نفى صدور اشتباه نكرده است;زيرا خطا بخشيده شده و بودنش زيانى ندارد.(٣٤).
تطهير از گناه دو صورت دارد: يا مكلف مرتكب گناه نشود و يا اين كه از آنتوبه كند. بنابراين، عصمت از گناه و اشتباه شرط پاكيزگان نيست. چه كسى كهگناهش بخشيده شود يا با كفاره جبران كند، خداوند او را از گناه پاكيزهگردانيده است. وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله دعا كند، خداوند بر حسب استعداد محل،دعايش را اجابت مىكند. هرگاه پيامبرصلى الله عليه وآله براى مؤمنان طلب بخشش ومغفرت كند، مستلزم آن نيست كه از هيچ يك از مؤمنان گناهى سرنزند، بلكهخداوند گناهان آنان را يا با توبه مىبخشد و يا با حسنات محو مىكند.
بنابراين، تطهير، عصمت نيست; از نظر اهل سنت جز پيامبرصلى الله عليه وآله احدىمعصوم نيست و شيعه را عقيده بر آن است كه غير از پيامبرصلى الله عليه وآله و امام كسىمعصوم نيست. بر اين اساس هر دو اتفاق دارند كه عصمت مختص بهپيامبرصلى الله عليه وآله و امام بوده، از زنان و دختران پيامبرصلى الله عليه وآله و زنان ديگر منتفى است.در اين صورت ممتنع است كه تطهير خواسته شده براى چهار تن، متضمنعصمتى باشد كه از نظر آنان مخصوص پيامبرصلى الله عليه وآله و امام است.
بنابراين، دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى تطهير آنان عصمت نخواهد بود; نه براىعلى و نه براى ديگران، بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله براى چهار تن به نحو مشتركدعا كرد، بدون اين كه بعضى را به دعايى خاص اختصاص دهد.(٣٥).
در مورد عصمت از گناه پيش از اين مطالبى بيان شد كه ادعاى اين مرد رابه صورت قاطع از بين مىبرد. بنابراين، نيازى به بيان دوباره آن نيست.
درباره ارتكاب بعضى از معاصى از راه خطا و نسيان مىگوييم:
١. رجس بنابر معناى وارده در نهايه ابن اثير و ديگر كتابهاى لغت وآنگونه كه از موارد استعمال آن فهميده مىشود، عبارتند از: هر آنچه كهموجب نقص در روح و اضطراب در راى مىشود. معصيت و اشتباه، وفراموشى و خطا موجب آن است. پس اين هم رجس است كه با آيه نفى شدهاست. بنابراين آيه تطهير از ادله عصمت و مخالف با آيات مربوط به زنانپيامبرصلى الله عليه وآله است.(٣٦).
٢. بعضى از دانشمندان، دلالت آيه تطهير بر عصمت از خطا و سهو رااين گونه تقرير كردهاند: حرام - بنابر عقيده شيعه و معتزله - مفاسد واقعىدارد كه نهى از آن را اقتضا كرده است. مثلا شراب به خاطر اين كه سكرآور(مست كننده) است، حرام شده و سم از آن جهت كه موجب ضرر مىگردد.هرچند سهو و خطا، رافع تكليف، مشروط به قدرت و التفات است، اما اثروضعى حرام و قبح ذاتى آن را از بين نمىبرد، بلكه صورت ديگرى از پليدى(رجس) است.(٣٧).
كسى كه از روى اشتباه شراب مىنوشد، اگر چه از روى عمد نبوده تامستحق عذاب گردد، اما اثر وضعى آن، مثل مستى و نقص روحى تحققمىيابد.
پايان سخن اينك وقت آن رسيده كه از پىگيرى بحث در ساير مسائل مربوط به آيهتطهير باز ايستيم، فرصت را مغتنم شمرده مراتب اعتراف و عذرخواهىخويش را به واسطه زيادهگويى در مواردى و مجملگويى مخل به جنبه بيانىمساله مورد نظر، در موارد ديگر، به خواننده گرامى تقديم داريم. گذشته ازاين گاهى اوقات به اقتضاى بحث استدلالى و اقناعى ناجار شدهايم كه در تاييديا رد بعضى از مسائل، مطالبى را تكرار نماييم. در مواردى نيز: خواننده را بهمطالب گذشته يا آينده ارجاع دادهايم، بدون اين كه جاى دقيق آن را بيان كنيم.ما در اين باره به تيزهوشى، نظر ثاقب و حسن التفات آنان - در مواردى كهنياز به توجه و التفات داشته - اعتماد كردهايم.
پىنوشتها:
١) بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٦.
٢) منهاج السنه، ج٤، ص٢٣.
٣) مائده (٥) آيه ٦.
٤) بقره (٢) آيه ١٨٥.
٥) نساء (٤) آيات ٢٦ - ٢٧.
٦) منهاج السنه، ج ٤، ص٢٠.
٧) در اين باره ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج٣، ص٤٨٥; ينابيع المودة، ص٢٩٤; الصواعق المحرقة،ص١٤١; فتح القدير، ج٤، ص٢٧٩; تهذيب تاريخ دمشق، ج٤، ص٢٠٨; تفسير قمى، ج٢، ص١٩٣ -١٩٤; الكشاف، ج٣، ص٥٣٨; مشكل الاثار، ج١، ص٢٣١ - ٢٣٢.
٨) ر.ك: جوامع الجامع (تعليقات محمد على قاضى) ص٣٧٢.
٩) منابع اين حديث در بحث اهل بيت و بنى هاشم گذشت. در چند صفحه بعد هم خواهد آمد.
١٠) ر.ك: آية الطهير فى احاديث الفريقين، ج١ و ٢.
١١) نوادر الاصول، ص٦٩ (با تلخيص).
١٢) ر.ك: منتخب الاثر و نيز كتابهاى ديگر.
١٣) المنتظم، ج٩، ص٢١٠; الالمام، ج٦، ص١٢٦; الاحكام فى اصول الاحكام، ج١، ص٢٠٤ - ٢٠٥;بحوث مع اهل السنة و السلفيه، ص٢٧.
١٤) سليم بن قيس، ص١٠٠ - ١٠١ (به نقل از او: بحار الانوار (چ سنگى)، ج٨، ص٢٢٣).
١٥) تفسير فرات به نقل از:بحار الانوار، ج٣٥، ص٢١٣ - ٢١٤.
١٦) الدر المنثور، ج٥، ص١٩٩; فتح القدير، ج٤، ص٢٨٠; شواهد التنزيل، ج٢، ص٣٠; كفاية الطالب،ص٣٧٧; الصواعق المحرقه، ص١٤٢; ينابيع الموده، ص١٥; مرقاة الوصول، ص١٠٧; العمده،ص٤٢.
١٧) مائده (٥) آيه ٦.
١٨) انفال (٨) آيه ١١.
١٩) ر.ك: مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥٣; نظرية الامامه، ص١٨٢ - ١٨٣.
٢٠) ر.ك: روح المعانى، ج٢١، ص١٨.
٢١) مائده (٥) آيه ٩١.
٢٢) نساء (٤) آيه ٢٨.
٢٣) فتح (٤٨) آيه ١٥.
٢٤) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج٢، ص٤٤.
٢٥) در اين باره ر.ك: بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٦.
٢٦) اقتباس از مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص١٥٢; الصراط المستقيم، ج١، ص١٨٥; احقاق الحق،ج٢، ص٥٧٢; بحار الانوار، ج٢٥، ص٢٣٦.
٢٧) الفتوحات المكية، (به نقل از:آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج٢، ص٤٦).
٢٨) ر.ك: همان، ج١ و ٢ و نيز منابعى كه در فصل دوم بخش اول براى حديث كساء آورديم.
٢٩) يوسف (١٢) آيه ٢٤.
٣٠) اين دليل و دليل پيشين در بحار الانوار، ج٣٥، ص٢٣٦; آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج٢،ص٦٣ - ٦٤ (به نقل از: المسائل العكبريه شيخ مفيد آمده است).
٣١) ر.ك: بحار الانوار، ج٢١، ص٢٩ و ج١٨، ص٤ و ١٣; ذخائر العقبى; احقاق الحق، ج٥، ص٤٣٦ -٤٤٨ (به نقل از: چند منبع اهل سنت).
٣٢) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج٢، ص٥٩; الفوائد الطوسيه، ص٤٧.
٣٣) آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج٢، ص٤٦ - ٥٣.
٣٤) ر.ك: منهاج السنه، ج٤، ص٢٢ - ٢٤.
٣٥) ر.ك: منهاج السنه، ج٤، ص٢٢ - ٢٣.
٣٦) ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، ص٧٤ (تعليقات ارموى).
٣٧) سيرى در صحيحين، ص٢٢٨ و ٣٨٥ - ٣٨٦.
۱۰
اهل بيت در آيه تطهير كتابنامه. ١. قرآن كريم.
[الف].
٢. آية التطهير فى احاديث الفريقين، سيدعلى موحد ابطحى، چاپخانه سيدالشهدا، ١٤٠٤ه..ق، قم، ايران.
٣. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى شافعى، المطبعة الادبيه، ١٣١٦ ه..ق، مصر.
٤. الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين سيوطى، المكتبة الثقافيه، ١٩٧٣ م، بيروت، لبنان.
٥) احقاق الحق، قاضى نور الله شوشترى، ملحقات آية الله مرعشى نجفىرحمه الله، چاپخانهخيام، قم، ايران.
٦. الاحكام فى اصول الاحكام، آمدى، ١٣٨٧ ه..ق.
٧. احكام القرآن، ابن عربى، ١٣٩٢ ه..ق، مصر.
٨. احكام القرآن، جصاص، دار احياء التراث العربى، ١٤٠٥ ه..ق، بيروت، لبنان.
٩. احياء علوم دين، امام محمد غزالى، نشر دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٠. الاخبار الدخيله، محمد تقى شوشترى، چ غفارى، ايران.
١١. الاختصاص، شيخ مفيد، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.
١٢. اسباب النزول، واحدى، ١٣٨٧ ه..ق، مصر.
١٣. الاستيعاب، ابن عبدالبرقرطبى، در پاورقى الاصابة، دار المعارف، ١٣٢٨ ه..ق، مصر.
١٤. اسد الغابه، ابن اثير جزرى، انتشارات اسماعيليان، تهران، ايران.
١٥. اسعاف الراغبين، صبان، در پاورقى نور الابصار، مكتبة الجمهورية، مصر.
١٦. الاصابة فى معرفة الصحابه، ابن حجر عسقلانى، دار المعارف، ١٣٢٨ ه..ق، مصر.
١٧. الاصول العامة للفقه المقارن، سيد محمد تقى حكيم، دار الاندلس، ١٩٦٣ م، بيروت،لبنان.
١٨. اضواء على متشابهات القرآن، شيخ خليل ياسين، دار مكتبة الهدى، ١٩٨٠ م، بيروت،لبنان.
١٩. الاعلام، خيرالدين زركلى، دار العلم للملايين، ١٩٨٤ م، بيروت، لبنان.
٢٠. الاغانى، ابوالفرج اصفهانى، ساسى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٢١. الالمام، نويرى اسكندرانى، هند.
٢٢. امالى، شيخ طوسى، نجف اشرف، عراق.
٢٣. امالى، شيخ مفيد، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.
٢٤. الامامة و السياسه، ابن قتيبه دينورى، ١٣٨٨ ه..ق، بيروت، لبنان.
٢٥. الامام الصادق والمذاهب الاربعه، اسد حيدر، ١٣٩٢ ه..ق، بيروت، لبنان.
٢٦. انساب الاشراف، بلاذرى، تحقيق محمودى، موسسة الاعلمى، بيروت، لبنان.
٢٧. انيس الاعلام، محمدصادق فخر الاسلام، تهران، ١٣٥٥، ه..ق، ايران.
٢٨. الايضاح، فضل ابن شاذان، دانشگاه تهران، ١٣٩٢ ه..ق، ايران.
[ب].
٢٩. بحار الانوار، علامه مجلسى، موسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
٣٠. بحوث مع اهل السنه والسلفيه، سيدمهدى روحانى، ١٣٩٩ ه..ق، بيروت، لبنان.
٣١. البداية والنهايه، ابن كثير حنبلى، ١٩٦٦م.
٣٢. البرهان فى تفسير القرآن، سيدهاشم بحرانى، آفتاب، تهران، ايران.
٣٣. بهج الصباغه، شيخ محمد تقى شوشترى، ١٣٩٨ ه..ق، ايران.
٣٤. البيان، آية الله خوئى، چاپخانه علميه، ١٣٩٤ ه..ق، قم، ايران.
[ت].
٣٥. تاج العروس من جواهر القاموس، مرتضى زبيدى، المطبعة الخيرية، ١٣٩٤ ه..ق،مصر.
٣٦. تاريخ الاسلام، ذهبى، دار الكتاب اللبنانى، بيروت، لبنان، ودارالكتاب المصرى، قاهر.
٣٧. تاريخ الامم والملوك، ابن جرير طبرى، الاستقامة، ودارالمعارف مصر، قاهره، مصر.
٣٨. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، دار الكتاب العربى، بيروت، لبنان.
٣٩. التاريخ الكبير، بخارى، دارالكتاب العربى، بيروت، لبنان.
٤٠. تاويل الآيات الظاهرة، سيدشرف الدين استرآبادى، چ امير، ١٤٠٧ ه..ق، قم، ايران.
٤١. تاويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، دارالجيل، ١٣٩٣ ه..ق.
٤٢. التبيان فى تفسير القرآن، شيخ طوسى، نجف اشرف، عراق.
٤٣. تذكرة الحفاظ، ذهبى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٤٤. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، ١٣٨٣ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
٤٥. ترجمة الامام الحسنعليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودى، ١٤٠٠ ه..ق، بيروتلبيان.
٤٦. ترجمة الامام الحسينعليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودى، بيروت، لبنان.
٤٧. ترجمة الامام علىعليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودى، بيروت، لبنان.
٤٨. الترغيب و الترهيب، منذرى، دار احياء التراث العربى، ١٣٨٨ ه..ق، بيروت، لبنان.
٤٩. التسهيل لعلوم التنزيل، ابن جزى كلبى، دارالكتاب العربى، ١٤٠٣ ه..ق، بيروت،لبنان.
٥٠. التفسير الحديث، محمد عزت دروزه، ١٣٨٢ ه..ق، مصر.
٥١. تفسير عياشى، اسلاميه، تهران، ايران.
٥٢. تفسير فرات كوفى، ١٤١٠ ه..ق، تهران، ايران.
٥٣. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير حنبلى، منشورات دار الفكر.
٥٤. تفسير قمى، على بن ابراهيم، ١٣٨٧ ه..ق، تهران، ايران.
٥٥. التفسير الكبير، فخر رازى، دار الكتب العلميه، تهران، ايران.
٥٦. تلخيص المستدرك على الصحيحين، ذهبى، (در پاورقى المستدرك)، ١٣٤٢ ه..ق،هند.
٥٧. تنقيح المقال، مامقانى، المطبعة المرتضويه، ١٣٥٢ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
٥٨. تهذيب الاسماء نووى، ادارة الطباعة المنيريه، مصر.
٥٩. تهذيب تاريخ دمشق، عبدالقادر بدران، دار المسيرة، ١٣٩٩ ه..ق، بيروت، لبنان.
٦٠. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلانى، دار صادر، بيروت، لبنان.
٦١. التوحيد و اثبات صفات الرب، ابن خزيمة، ١٣٩٣ ه..ق.
٦٢. تيسير الوصول، ابن البديع، ١٨٩٦ م.
[ج].
٦٣. جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، ١٣١٢ ه..ق، مصر.
٦٤. جامع بيان العلم، ابن عبد البرقرطبى، ١٣٨٨ ه..ق، مصر.
٦٥. الجامع الصحيح، ترمذى، منشورات المكتبة الاسلاميه لرياض الشيخ.
٦٦. الجامع لاحكام القرآن، قرطبى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٦٧. الجرح والتعديل، ابن ابى حاتم رازى، ١٣٣٣ ه..ق، تهران، ايران.
٦٨. جوامع الجامع، طبرسى، چاپخانه مصباحى، ١٣٧٩ ه..ق، تبريز، ايران.
[ح].
٦٩. حبيب السير، خواندمير، كتابفروشى خيام، تهران، ايران.
٧٠. حكمة الاديان الحيه، ژوزف گاير، منشورات دار مكتبة الحياة، ١٩٦٤ م، بيروت،لبنان.
٧١. حلية الاولياء، ابو نعيم اصفهانى، دار الكتاب العربى، ١٣٨٧ ه..ق، بيروت، لبنان.
٧٢. حياة لصحابه، كاندهلوى، دار الوعى، ١٣٩١ ه..ق، حلب، سوريه.
٧٣. خصائص امير المؤمنى على بن ابى طالب، نسائى، چاپخانه حيدريه، ١٣٨٨ ه..ق،نجف اشرف، عراق.
٧٤. خصال، شيخ صدوق، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه،١٤٠٣ ه..ق، قم، ايران.
٧٥. خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، خزرجى انصارى، مكتبة المطبوعات اسلاميه،١٣٩١ ه..ق، حلب، سوريه.
٧٦. خلاصه عبقات الانوار، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، ايران.
[د].
٧٧. الدرجات الرفيعه، سيدعلى خان، انتشارات بصيرتى، ١٣٩٧ ه..ق، قم، ايران.
٧٨. الدر المنثور، جلال الدين سيوطى، ١٣٧٧ ه..ق.
٧٩. دلائل الصدق، شيخ محمد حسن مظفر، انتشارات بصيرتى، ١٣٩٥ ه..ق، قم، ايران.
[ذ].
٨٠. ذخائر العقبى، طبرى، دار المعرفة، بيروت، لبنان.
٨١. ذكر اخبار اصبهان، ابو نعيم اصفهان، ليدن، ١٩٣٤ م.
[ر].
٨٢. ربيع الابرار، زمخشرى، العانى، بغداد، عراق.
٨٣. روح البيان، اسماعيل حقى بروسوى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٨٤. الرياض النضرة، محب طبرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
[س].
٨٥. سعد السعود، ابن طاووس، ١٣٦٣ ه..ق.
٨٦. سليم بن قيس (كتاب)، بنياد بعثت، ١٤٠٧ ه..ق، تهران، ايران.
٨٧. السنن الكبرى، بيهقى، ١٣٤٤ ه..ق، هند.
٨٨. سير اعلام النبلاء، ذهبى، موسسة الرساله، ١٤٠٦ ه..ق، بيروت، لبنان.
٨٩. السيرة النبوية، زينى دحلان، دار المعرفة، بيروت، لبنان.
٩٠. سيرى در صحيحين، محمد صادق نجمى، انتشارات اسلامى وابسته به جامعهمدرسين، قم، ايران.
[ش].
٩١. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، المكتب التجارى، بيروت، لبنان.
٩٢. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد معتزلى، ١٣٨٥ ه..ق، مصر.
٩٣. الشفاء، قاضى عياض، دارالمكتبة العلميه، بيروت، لبنان.
٩٤. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، موسسه الاعلمى، ١٣٩٣ ه..ق، بيروت، لبنان.
[ص].
٩٥. صحيح بخارى، ١٣٠٩ ه..ق، مصر.
٩٦. صحيح مسلم، محمد على صبيح و اولاده، مصر.
٩٧. الصراط المستقيم، بياضى عاملى، المطبعة الحيدرية، ١٣٨٤، ه..ق، نجف اشرف،عراق.
٩٨. صفة الصفوة، ابن جوزى، ١٣٨٢ ه..ق.
٩٩. الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمى، دار البلاغه، مصر.
[ض].
١٠٠. ضحى الاسلام، احمد امين، مكتبة النهضة، قاهره، مصر.
١٠١. الضعفاء الكبير، عقيلى، ١٤٠٤ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٠٢. الضعفاء والمتروكون، دارقطنى، مؤسسة الرسالة، ١٤٠٤ ه..ق، بيروت، لبنان.
[ط].
١٠٣. الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٠٤. الطرائف، ابن طاووس، ١٤٠٠ ه..ق، قم، ايران.
[ع].
١٠٥. العقد الفريد، ابن عبدربه، دارالكتاب العربى، ١٣٨٤ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٠٦. العقود الفضيه.
١٠٧. العمده، ابن بطريق، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، ١٤٠٧ ه..ق، قم،ايران.
١٠٨. عيون الاخبار، ابن قتيبه، الموسسة المصرية العامه، ١٣٨٣ ه..ق.
١٠٩. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ١٣٧٧ ه..ق، قم، ايران.
[غ].
١١٠. الغارات، ثقفى، چاپخانه حيدرى، ايران.
١١١. الغدير، علامه امينى، دار الكتاب العربى، ١٣٩٧ ه..ق، بيروت، لبنان.
١١٢. غرائب القرآن، نيشابورى، در پاورقى جامع البيان، ١٣١٢ ه..ق، مصر.
[ف].
١١٣. فتح البارى، عسقلانى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١١٤. فتح القدير، شوكانى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١١٥. الفتوح، ابن اعثم، ١٣٩٥ ه..ق، هند.
١١٦. فجر الاسلام، احمد امين مصرى، ١٩٦٩ م، بيروت، لبنان.
١١٧. فرائد السمطين، حموينى، بيروت، لبنان.
١١٨. الفصول المهمة، ابن صباغ مالكى، المطبعة الحيدريه، ١٩٦٩ ه..ق، نجف اشرف،عراق.
١١٩. فضائل الخمسة من الصحاح الستة، سيد مرتضى حسينى فيروزآبادى، نجفاشرف، عراق.
[ق].
١٢٠. قاموس الرجال، محقق شوشترى، مركز نشر كتاب، ١٣٧٩ ه..ق.
١٢١. قصص الانبياء، نجار، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
[ك].
١٢٢. الكافى من الاصول، كلينى، اسلاميه، ١٣٨٨ ه..ق، و فروع حيدريه، ١٣٧٧ ه..ق،ايران.
١٢٣. الكشاف، جار الله زمخشرى، دار الكتاب العربى، بيروت، لبنان.
١٢٤. كشف اليقين فى فضائل امير المؤمنين، علامه حلى، ١٤١١ ه..ق، تهران، ايران.
١٢٥. كفاية الطالب، كنجى شافعى، المطبعة الحيدريه، ١٣٩٠ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
١٢٦. الكفاية فى علم الروايه، خطيب بغدادى، منشورات المكتبة المعلميه، مدينه منوره،حجاز.
١٢٧. الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء (همراه الفصول المهمه)، سيد عبدالحسين شرفالدين.
١٢٨. كنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرساله، ١٤٠٩ ه..ق، بيروت، لبنان، و چ حيدرآباددكن، ١٣٦٤ ه..ق، هند.
[ل].
١٢٩. اللآلى المصنوعة، سيوطى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٣٠. لباب التاويل، خازن، ١٣١٧ ه..ق، مصر و دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٣١. لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٣٢. لسان الميزان فى تفسير القرآن، ابن حجر عسقلانى، موسسه الاعلمى، بيروت، لبنان.
[م].
١٣٣. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب، انتشارات بيدار، ايران.
١٣٤. المجروحون، ابن حبان، دار الوعى، ١٣٩٦ ه..ق، حلب، سوريه.
١٣٥. مجمع البيان، طبرسى، دار احياء التراث العربى، ١٣٧٩ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٣٦. مجمع الزوائد، هيثمى، ١٩٦٧ م.
١٣٧. المحاسن، برقى، رنگين، ١٣٧٠ ه..ق، تهران، ايران.
١٣٨. المحاسن و المساوى، بيهقى، مكتبة النهضه، مصر.
١٣٩. المحجة البيضاء، فيض كاشانى، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، قم،ايران.
١٤٠. مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، دار الفكر، ١٩٨٩ م، بيروت، لبنان.
١٤١. مختصر التحفة الاثنى عشريه، عبدالعزيز دهلوى، ١٣٩٦ ه..ق، اسلامبول، تركيه.
١٤٢. مدارك التنزيل، نسفى، در پاورقى تفسير خازن، دار المعرفة، بيروت، لبنان.
١٤٣. مرقاة الوصول، مصطفى بن اسماعيل دمشقى، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٤٤. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ١٣٤٢ ه..ق، هند.
١٤٥. مسند، احمد بن حنبل، ١٣١٣ ه..ق.
١٤٦. مسند طيالسى، ١٣٦٢ ه..ق، هند.
١٤٧. مشكل الآثار، طحاوى، ١٣٣٣ ه..ق، هند.
١٤٨. مصابيح السنة، بغوى، ١٢٩٤ ه.ق، دارالمعرفه، ١٤٠٧ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٤٩. المصنف، عبدالرزاق صنعانى، ١٣٩٠ ه..ق.
١٥٠. المعارف، ابن قتيبه دينورى، دارالكتاب، ١٩٦٠ م.
١٥١. المعتصر، من المختصر من مسكل الآثار، يوسف بن موسى حنفى، ١٣٦٣ ه..ق، حيدرآباد دكن، هند.
١٥٢. المعجم الصغير، طبرانى، دار الطباعة، ١٣٨٨ ه..ق، قاهره، مصر.
١٥٣. المغازى، واقدى، انتشارات اسماعيليان، تهران، ايران.
١٥٤. المغنى فى الضعفاء، ذهبى.
١٥٥. المفردات، راغب اصفهانى، مصطفى البابى الحلبى، ١٣٨١ ه..ق، مصر.
١٥٦. مقارنة الاديان (يهوديه)، احمد شلبى، مكتبة النهضة المصريه، ١٩٨٤ م، قاهره، مصر.
١٥٧. مقتل الحسين، خوارزمى، مفيد، قم، ايران.
١٥٨. مقدمه، ابن خلدون، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
١٥٩. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، مصطفوى، قم، ايران.
١٦٠. المناقب، خوارزمى، حيدرية، ١٣٨٥ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
١٦١. مناقب الامام علىعليه السلام، ابن مغازلى، ١٣٩٤ ه..ق، تهران، ايران.
١٦٢. مناقب شافعى، بيهقى، ١٣٩١، ه..ق، قاهره، مصر.
١٦٣. منتخب ذيل المذيل، چ الاستقامه.
١٦٤. منتخب كنز العمال (در پاورقى مسند احمد)، ١٣١٣ ه..ق.
١٦٥. المنتظم، ابن جوزى، ١٣٥٩ ه..ق، حيدر آباد دكن، هند.
١٦٦. منهاج السنه، ابن تيميه، ١٣٢٢ ه..ق، مصر.
١٦٧. المواهب اللدنيه، قسطلانى، دار الكتب العلميه.
١٦٨. الموطا، مالك بن انس (همراه تنوير الحوالك)، دار احياء الكتب العربيه، مصر.
١٦٩. ميزان الاعتدال، ذهبى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٧٠. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبائى، موسسة الاعلمى،١٣٩٧ ه..ق، بيروت لبنان.
[ن].
١٧١. نزل الابرار، بدخشانى حارثى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٧٢. نزهة المجالس، صفورى شافعى، ١٣١٤ ه..ق، مصر.
١٧٣. نظرية الامامه، احمد محمود صبحى، دارالمعارف، مصر.
١٧٤. نظم درر السمطين، زرندى حنفى، نينوى، تهران، ايران.
١٧٥. نفحات اللآهوت، محقق كركى.
١٧٦. نفس الرحمان فى فضائل سلمان، محدث نورى، انتشارات الرسول المصطفىصلى الله عليه وآله،قم، ايران.
١٧٧. النهاية فى غريب اللغه، ابن اثير، دار احياء التراث العربى، ١٣٨٣ ه..ق، بيروت،لبنان.
١٧٨. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلى، ١٤٠٧ ه..ق، ايران.
١٧٩. نوادر الاصول، حكيم ترمذى، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٨٠. نور الابصار، شبلنجى شافعى، مكتبة الجمهوريه، مصر.
١٨١. تفسير نورالثقلين، حويزى، حكمت، قم، ايران.
١٨٢. نو القبس، يغمورى، ١٣٨٤ ه..ق.
[و، ه، ى].
١٨٣. الهدى الى دين المصطفى، محمد جواد بلاغى، ١٣٨٥ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
١٨٤. الوافى، ملا محسن فيض كاشانى، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشى، ١٤٠٤ ه..ق،قم، ايران.
١٨٥. وسائل الشيعه، حر عاملى، ١٣٨٥ ه.ق، تهران، ايران.
١٨٦. وفاء الوفاء، سمهودى، ١٣٩٣ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٨٧. وفيات الاعيان، ابن خلكان، ١٣٩٨ ه..ق، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٨٨. ينابيع الموده، قندوزى حنفى، ١٣٠١ ه..ق، اسلامبول، تركيه.