اهل بيت در آيه تطهير

اهل بيت در آيه تطهير0%

اهل بيت در آيه تطهير نویسنده:
گروه: اصول دین
صفحات: 11

اهل بيت در آيه تطهير

نویسنده: جعفرمرتضى حسينى عاملى
گروه:

صفحات: 11
مشاهدات: 2256
دانلود: 311

توضیحات:

اهل بيت در آيه تطهير
  • يادداشت مترجم بر چاپ اول

  • پيشگفتار

  • فصل اول: گفته‏ها و نظريات

  • اهل بيت در قرآن

  • گفته‏ها و اجتهادها

  • نتيجه گفته‏ها

  • فصل دوم: آيه تطهير در تفسير پيامبرصلى الله عليه وآله

  • روايت مفسر قرآن

  • منابع حديث كساء

  • اين همه تاكيد چرا؟

  • راز اختلاف

  • آيه تطهير و زنان پيامبرصلى الله عليه وآله

  • تكرار حادثه

  • مستفيض يا متواتر

  • فصل سوم: تفسير معقول و مقبول

  • عدم مخالفت روايات با قرآن

  • نظر دانشمندان لغت

  • سياق هماهنگ

  • متعلق اراده

  • اولويت قطعى و مفهوم موافقت

  • اراده تشريعى

  • خبر راست و شهادت الهى

  • اختيارى بودن عصمت

  • يك نكته

  • خلاصه سخن اين كه

  • امامت در آيه تطهير

  • فصل چهارم: ظهور سياقى

  • التفات و اعتراض

  • 1. التفات

  • 2. اعتراض

  • توجيهات بى‏فايده

  • 1. تغليب

  • يك تذكر

  • 2. عموميت لفظ «اهل البيت‏»

  • 3. مذكر بودن لفظ اهل

  • تهاجم متقابل: مخالفت‏با سياق آيات بى‏مورد است

  • تطهير و اراده زنان پيامبرصلى الله عليه وآله

  • ترتيب قرآن و دلالت‏سياقى

  • فصل پنجم: دلالت و استدلال

  • زمان نزول

  • آيه، زنان را از مدلول خود خارج مى‏كند

  • فلسفه رفتن زير پارچه

  • اگر آيه درباره زنان بود

  • ام سلمه در مقابله با تهاجم تبليغاتى

  • جبر الهى عذر بدتر از گناه

  • فصل اول: توجيهات نادرست

  • دليل ضعيف

  • الف) قرابت

  • ب) معاشرت

  • ج) استعمال كلمه اهل البيت

  • د) توجيه نادرست

  • هيثمى و به هم آميختن غث و سمين

  • فصل دوم: دلايل واهى در شمول همسران پيامبرصلى الله عليه وآله

  • زنان پيامبرصلى الله عليه وآله

  • دليل اول: دلالت‏سياقى

  • دليل دوم: بيت، به معناى خانه مسكونى

  • دليل سوم: حديث ام سلمه

  • دليل چهارم: حديث زيد بن ارقم

  • دليل پنجم: گفتار عكرمه و ابن عباس

  • بى گناهان متهم

  • الف) ابن عباس

  • ب) كلبى

  • ج) سعيد بن جبير

  • كينه توزان و بدخواهان

  • الف) عروه متهم به بدخواهى بنى هاشم

  • ب) عكرمه خارجى، كينه توز اهل بيت

  • ج) مقاتل بن سليمان

  • دليل ششم: زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سبب نزول آيه

  • دليل هفتم: ظهور و عموم

  • دليل هشتم: صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله

  • دليل نهم: آيات قرآن

  • دليل دهم: لزوم لغوى

  • سياست‏ستمگرانه

  • فصل سوم: از گفته‏هاى ضعيف تا دلايل ضعيف‏تر

  • عدم شمول بنى هاشم

  • توجيه نادرست گفته زيد

  • يك تذكر

  • اهل بيت; امت‏يا پرهيزگاران؟

  • فصل چهارم: تار عنكبوت

  • آيه تطهير و افاده عموم؟!

  • اراده به معناى محبت

  • برگزيدگان معصوم

  • رد نقض

  • آيه تطهير، قضيه شرطى

  • اثبات يا نفى پليدى

  • الف) تصريح آيه به نفى پليدى

  • ب) دلالت آيه بر ثبوت پليدى

  • آيه تطهير و عصمت

  • پايان سخن

  • كتاب‏نامه.

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2256 / دانلود: 311
اندازه اندازه اندازه
اهل بيت در آيه تطهير

اهل بيت در آيه تطهير

نویسنده:
فارسی
اهل بيت در آيه تطهير اهل بيت در آيه تطهير
جعفرمرتضى حسينى عاملى

يادداشت مترجم بر چاپ اول انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت و يطهركم تطهيرا(احزاب/٣٣).
خداوند اراده فرموده كه هرگونه پليدى را ازشما خاندان نبوت ببرد و شما را از هرگونه‏آلايشى پاك و منزه گرداند.
پس از فرود آمدن آيه مباركه تطهير، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در قول و عمل، و در موارد ومنسبت‏هاى مختلف، مصاديثق حقيقى آيه شريفه را معين فرمود و به همگان نشان دادكه اهل بيت فقط اصحاب كساء هستند و بس. ماه‏هاى متمادى هرگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏براى نماز بيرون مى‏رفت، به در خانه فاطمه‏عليها السلام مى‏آمد و مى‏گفت: «الصلاة يا اهل‏البيت! انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت; مدت را از چهل روز تا نوزده ماه‏برشمرده‏اند هرچند روايات فراوانى اين امر را تاييد كرده گروهى از عالمان مدعى‏اجماع مفسران و نقل جمهور دانشمندان اهل سنت‏شده و آن را متواتر و افزون ازشمارش دانسته‏اند (چنان‏كه در همين كتاب خواهيد خواند)، برخى از شب‏پرستان‏خفاش‏صفت‏با چنگ‏زدن به پندارهاى واهى به مخالفت‏برخاسته تلاش بيهوده‏كرده‏اند تا مگر بتوانند اذهان مردمان را در اين‏باره دچار شك و ترديد نمايند. چنان‏كه‏از همان آغاز و آن‏گاه كه حق مسلم على‏عليه السلام و فرزندانش را در سقيفه ناميمون بنى‏ساعده‏از آنان در ربودند، دست‏به‏كار شده و هنوز چيزى از رحلت جانگذاز رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله‏نگذشته بود كه عكرمه خارجى در بازارهاى مدينه جار مى‏زد كه حاضر است در بيان‏مصداق اهل‏بيت، با هر كس بخواهد مباهله كند و بگويد كه: همسران پيامبر اهل‏بيت اوو مصاديق اين آيه‏اند. اين همه تلاش و كوشش در جهت دگوگون‏كردن حقيقت‏براى آن‏بود كه اهل‏بيت دنيايى از مفاهيم و معانى اصيل و ارزشمند را در خود داشت و از زبان‏رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله عدل و همتاى قرآن ناميده شده بود. آنان مى‏خواستند با گسترده‏كردن‏دايره شمول اهل‏بيت، مردم مسلمان را از مصاديق حقيقى اهل‏بيت دور سازند و درجهان به‏خواب‏رفته و فاصله‏گرفته از اين ستارگان درخشان آسمان اسلام به مقاصدزضت‏خود نايل آيند.
گروهى ديگر بنى‏هاشم را اهل‏بيت پيامبرصلى الله عليه وآله و مصداق آيه تطهير ناميدندوبرگفته خود پافشارى داشتند. برخى ديگر پا را از اين فراتر گذاشته و با دلايل بى‏پايه‏ادعا كردند كه اهل‏بيت، امت اسلام هستند و نه فقط اصحاب كساء، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله وبنى‏هاشم.
دلايل اينان و رد عالمانه آن را در فصول پايانى كتاب ملاحظه خواهيد كرد.
علامه سيدجعفرمرتضى عاملى در تداون پژوهشها و مطالعات عالمانه ونقادانه‏خود در جهت زدودن زنگار تحريف از چهره حقايق تاريخى، اين‏بار با تتبع گسترده وعميق به بررسى دقيق روايات و ديدگاه‏ها و تفسير و تبيين انديشمندانه آيه تطهيرپرداخته، كتابى سودمند و خواندند به دوستداران و پژوهندگان حقيقت تقديم كرده‏است.
بدون ترديد خواننده گرامى به عمق كينه و عداوت دشمنان كينه‏توز اهل‏بيت‏عليهما السلام‏پى خواهد برد و درخواهد يافت كه چگونه در طول تاريخ كوشيده‏اند تا نور خدا راخاموش كنند و تشنگان معرفت را از چشمه‏سار زلال انديشه به‏دور دارند.
سپاس بى‏كران خداى يگانه را كه توفيق ترجمه اين اثر ارزشمند را به بنده ناچيزارزانى داشت و درود و سلام بى‏پايان بر خاندان عصمت و طهارت، مشعل‏داران جاده‏هدايت و سعادت.
هفدهم ربيع الاول يكهزار و چهارصد و چهارده.
سالروز ميلاد مسعود رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله.
و امام صادق‏عليه السلام مطابق با چهاردهم شهريور.
يكهزار و سيصد و هفتاد و دو شمسى.
تهران - محمعد سپهرى.
پيشگفتار بسم الله الرحمن الرحيم.
الحمد لله رب العالمين، الرحمن الرحيم، مالك يوم الدين، اياك نعبد واياك نستعين، اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم،غير المغضوب عليهم.
والصلاة والسلام على خير خلقه، و اشرف ربيته، محمد المصطفى و آله‏الطيبين، الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا.
اخيرا فرصتى دست داد تا موضوع «اهل‏بيت در قرآن‏» را از خلال بررسى آيه سى وسوم سوره احزاب (آيه تطهير) مورد بررسى و مطالعه قرار دهم، اين آيه تصريح داردخداوند سبحان هرگونه پليدى را از اهل‏بيت زدوده، آنان را پاكيزه گردانده است.
آن‏چه پيش روى خواننده گرامى است دستاورد همين پژوهش است. اميدوارم كه‏اين بررسى بتواند در پرده‏برداشتن از چهره حقايقى كه دست‏هاى تحريف و جعل آن رادگرگون كرده يا در پرده ابهام فرو نشانده‏اند، مفيد افتد و شما مى‏دانيد كه همواره اين‏دستان آلوده در خدمت اهداف سياسى خاص عمل كرده يا براساس كينه‏هاى ديرين ياگرايش‏هاى مذهبى يا عصبيت و حميت جاهلى حركت مى‏كنند. همين ايادى كثيف وپليد است كه تلاش كرده تا اين موضوع نيز به‏نحوى در پرده ابهام بماند يا به شكلى دچارتحريف و دگرگونى شود.
خواننده گرامى ملاحظه خواهد كرد كه پژوهش‏هاى عملى واقع‏گرا و پيراسته‏مى‏تواند به‏رغم شرايط و احوال و از توجه به نتايج و آثار، پاكيز را از پليد، سالم را ازتحريف شده و صحيح را از ناصحيح جدا سازد. او در اين راه از مظاهر خشم، غوغا وفريادى كه براى خاموش‏كردن نور و حقيقت و محو درخشش و فروزش آن از سوى‏باطل به‏پا مى‏شود و بدان متوسل مى‏شوند، بيمى به خود راه نخواهد داد.
بر خواننده گرامى پوشيده نيست كه طبيعت و شيوه اين بحث كه با آيه شريفه‏فراگير شد ما را تا حدودى مجبور ساخته كه از نظرافكندن و سركشى به اين‏سو و آن‏سوبازمانيم. به عقيده ما آگاهى خواننده از تمام مطالب در ترسيم سيمايى هرچه آشكارتر،كامل‏تر و منسجم‏تر مفيد خواهد بود. اگر مجاز باشم كه خواهشى از خواننده گرامى‏داشته باشم. از او خواهم خواست در محاسبات خود اين نكته را منظور كند كه مطالعه‏تمام اين فصل‏ها گشت و گذارى بى‏فايده و خسته‏كننده نيست. بلكه در بسيارى از مواردو در جاى‏جاى مباحث آن مطالبى سودمند و مفيد خواهد يافت و چه‏بسا كه از مطالعه‏تمام آن خشنودى بيش‏تر خواهد يافت تا اين‏كه به مطاله بعضى از فصل‏ها بسنده كند.
در همين‏جا ارادت صميمانه خود را پيشاپيش تقديم خواننده گرامى كرده، از اين‏كه‏مدتى را در مصاحبت‏با كتاب گذارده از وى سپاسگزارى مى‏كنم و پوزش مى‏خواهم.برخداوند متعال توكل مى‏نمايم و از او مسئلت دارم كه انجام اين كار را بر من آسان‏گرداند. در پايان از خداوند سبحان مسئلت دارم كه مرا در انجام اين پژوهش به شكل‏گسترده و كامل موفق بدارد تا بهتر و بيش‏تر سودمند افتد.
حمد و سپاس بى‏كران خداى را كه به ما نعمت‏هاى بى‏شمارى ارزانى داشت و راه‏هدايت و حقيقت‏جويى را به ما الهام كرد و درود و سلام بر بندگان برگزيده‏اش، محمدو خاندان پاك و پاكيزه‏اش.
قم، ١٣ رجب ١٤١٢ ه. ق.
جعفرمرتضى حسينى عاملى.

۱
اهل بيت در آيه تطهير بخش اول: اهل بيت در قرآن فصل اول: گفته‏ها و نظريات كلمه «اهل البيت‏» در موارد بسيار زيادى از سخنان رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله براى‏گروه خاصى كه به آن حضرت‏صلى الله عليه وآله منسوبند، به كار رفته است. براى اينان(اهل البيت) اوصاف و ويژگى‏هايى بيان گشته، منزلتى شايان قرار داده شده ودر قبال آنان، حقوق و مسؤوليت‏هاى فراوان و گوناگون و در عين حال مهم وخطير بر عهده امت گذاشته شده‏است.
در قرآن نيز در موارد گوناگون و با تعابير مختلف از همين گروه سخن‏به‏ميان آمده‏است. يكى از آن تعابير «اهل‏البيت‏» است. از آن جايى كه گروهى‏به عمد يا سهو در تعيين منظور قرآن از كلمه «اهل‏البيت‏» به راست و چپ‏رفته‏اند، لازم ديديم كه دقيقا به بحث و بررسى درباره اين مطلب بپردازيم.از خداوند متعال يارى مى‏جوييم و بر او توكل مى‏كنيم و بحث را به حول وقوه او پى مى‏گيريم.
رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله منظور از تعبير «اهل‏البيت‏» را در يكى از مواردى كه درقرآن آمده، به شكلى غيرقابل تشكيك و تاويل تبيين كرده‏است، اما با كمال‏تعجب بايد گفت: اين تصريحات هم نتوانسته است ريشه اختلاف را از بين‏ببرد; و دليل آن، وجود افرادى است كه اصرار دارند در اين مورد يا مواردديگر به صورت آشكار و پنهان و بنا به دلايلى با رسول خداصلى الله عليه وآله مخالفت‏كنند! تفصيل مطلب را در مباحثى كه در پى مى‏آيد بيان خواهيم كرد.
اهل بيت در قرآن لفظ «اهل بيت‏» سه بار در قرآن كريم آمده است:
اول، در داستان موسى‏عليه السلام، آن گاه كه نوزادى كوچك بود و خانواده فرعون‏او را پيدا كردند تا در آينده، دشمن و مايه اندوهشان باشد و پستان هيچ زنى‏را به دهان نگرفت و خانواده فرعون در كارش درمانده شدند. آن‏گاه خواهرموسى‏عليه السلام به آنان گفت:
هل ادلكم على اهل بيت‏يكفلونه لكم وهم له ناصحون فرددناه الى امه‏كى تقر عينها ولا تحزن;(١).
آيا مايليد كه من شما را به خانواده‏اى كه دايه اين طفل شوند و او را با مهربانى‏تربيت كنند راهنمايى كنم؟ بدين وسيله ما موسى را به مادرش برگردانديم تاديده‏اش به جمال موسى روشن شود و حزن و اندوهش برطرف گردد.
در اين آيه بيانى وجود ندارد كه مشخص سازد: منظور خواهر موسى‏عليه السلام ازاين تعبير چه بود؟ آيا منظورش تمام كسانى بودند كه با آن خانواده قرابت وخويشاوندى داشتند يا بعضى از آنان؟ و آيا منظورش فقط قرابت نسبى است‏يا نسبى و سببى؟ يا علاوه بر قرابت نسبى و سببى كسانى را كه از راه ولاء و ياتربيت هم به خانواده منتسب هستند در برمى‏گيرد؟
گذشته از اين، لفظ اهل بيت‏به صيغه نكره آمده است نه به صيغه معرفه،يعنى اهل البيت.
دوم، در داستان ابراهيم‏عليه السلام، آن گاه كه همسرش از بشارت فرشتگان كه‏به‏او مژده دادند اسحاق و پس از او يعقوب را به دنيا خواهد آورد به شگفت‏آمد. ملائكه به او گفتند:
اتعجبين من امر الله رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت انه حميدمجيد;(٢).
فرشتگان به او (زن ابراهيم) گفتند: آيا از كار خدا عجب دارى؟ (عجب مداركه) رحمت و بركات خدا مخصوص شما اهل بيت است; زيرا خداوند بسيارستوده صفات و بزرگوار است.
در اين آيه مباركه همسر ابراهيم‏عليه السلام از اهل البيت‏شمرده شده است; زيرااو در اين آيه مورد خطاب قرار گرفته است، اما اين نمى‏تواند دليل اين مطلب‏باشد كه همسر هم در تمام مواردى كه لفظ اهل البيت اطلاق شده، حتى درمواردى هم كه قرينه مناسب براى تعيين مقصود وجود ندارد، جزء اهل بيت‏است; زيرا توجيه خطاب در آيه فوق‏الذكر به همسر ابراهيم‏عليه السلام مى‏تواندقرينه‏اى براى داخل شدن وى در زمره اهل يت‏باشد، اما نمى‏تواند دلالت كندبر اين كه كلمه اهل البيت، همسر را هم در برمى‏گيرد، به گونه‏اى كه به مجردشنيدن اين كلمه و بى هيچ قرينه‏اى، بايد به ذهن شنونده تبادر كند. در مباحث‏آتى بحث‏بيش‏ترى درباره اين آيه خواهد آمد.
سوم، فرموده خداوند متعال:
يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول‏فيطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا وقرن فى بيوتكن‏ولاتبرجن تبرج الجاهلية الاولى واقمن الصلاة وآتين الزكاة واطعن‏الله ورسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم‏تطهيرا واذكرن مايتلى فى بيوتكن من آيات الله والحكمة ان الله كان‏لطيفا خبيرا.(٣)
ملاحظه مى‏شود كه فرموده خداوند متعال: «انما يريد الله ليذهب عنكم‏الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» در ميان آياتى قرار گرفته كه‏زنان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مخاطبند و بلكه جزء يكى از اين آيات است. همين‏موجب شده كه آن شبهه معروف در مراد آيه براى عده‏اى پيش آيد و همان‏گونه كه خواهيم ديد گروهى آن را انگيزه‏اى براى برانگيختن شك‏هايى‏پيرامون مفاد حقيقى آيه مباركه قرار مى‏دهند.
گفته‏ها و اجتهادها مراجعه به سخنان مفسران وديگران به دست مى‏دهد كه درباره مراد ازاهل البيت در آيه مباركه اقوال متعددى وجود دارد. اين اقوال عبارتند از:
١. ادعاى عكرمه(٤)كه در بازارها ندا مى‏داد و مردم را براى مباهله‏فرامى‏خواند. ادعاى وى اين بود كه منظور از «اهل‏البيت‏» در آيه تطهير فقطوفقط زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و احدى غير از آنان را در بر نمى‏گيرد.
اين گفته بنا به روايت عكرمه به ابن عباس و سعيد بن جبيرهم نسبت داده‏شده است.(٥)چنان كه اين ادعا را به مقاتل هم نسبت داده‏اند.(٦)به عطاء، كلبى،سعيدبن جبير(٧)و عروة بن زبير هم كه مدعى بود اين آيه در خانه عايشه‏فرود آمد(٨)نسبت داده شده است.
٢. گروهى گفته‏اند: منظور اصحاب كساء است، يعنى پيامبرصلى الله عليه وآله، على،فاطمه، حسن، حسين‏عليهم السلام و همسران پيامبرصلى الله عليه وآله.
بعضى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب كساء را بدون پيامبرصلى الله عليه وآله آورده‏اند.اين عقيده فخر رازى و خطيب بغدادى است كه قسطلانى از بخارى روايت‏كرده است.(٩).
٣. گفته‏اند: منظور پيامبرصلى الله عليه وآله است و بس.(١٠).
٤. گفته‏اند: منظور بنى هاشمند و زنان را در بر نمى‏گيرد.(١١).
٥. گفته‏اند: منظور كسانى است كه در پايين‏ترين جد پيامبرصلى الله عليه وآله با او نسبت‏دارند و نيز گفته شده: هر آن كس كه با پيامبرصلى الله عليه وآله پيوند رحمى دارد. و نيزگفته شده: هر آن كه با او پيوند نسبى يا سببى دارد.(١٢).
٦. ابو حيان گفته: از آن جا كه اهل البيت‏شامل زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و پدران‏آنان مى‏شده، لفظ مذكر بر مؤنث غالب آمده است.(١٣).
٧. گفته شده: منظور زنان است و تمامى بنى هاشم كه صدقه بر آنان‏حرام شد.(١٤).
٨. گفته شده: «اهل‏البيت‏» على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام هستند. بعضى‏از اقوال و روايات تصريح دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله هم جزء آنان است.(١٥)اين گفته به‏انس بن مالك، واثلة بن اسقع(١٦)، ابو سعيد خدرى، عايشه و ام سلمه(١٧)نسبت داده‏شده است. طحاوى، كنجى شافعى، ذهبى و قمى(١٨)بر آن اصرار داشته و نيزعقيده مجاهد، قتاده، كلبى(١٩)و بلكه عقيده جمهور(٢٠)و بيش‏تر مفسران(٢١)همين‏است. حتى بعضى گفته‏اند: مفسران اجماع دارند و جمهور(٢٢)روايت كرده‏اندكه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمد. گفته‏اند: منظور مدعى اجماع مفسران‏اين است كه مفسران بر اين مطلب اجماع دارند كه آيه مباركه شامل آل البيت‏است و آنان اصحاب كساء مى‏باشند، اما درباره اين كه آيا زنان پيامبرصلى الله عليه وآله راهم دربر مى‏گيرد يا نه، اختلاف نظر است. يا منظور، اجماع كسانى است كه‏نظرشان در مورد شان نزول و مانند آن قابل اعتناست و عكرمه و مقاتل ازاين افراد نيستند، زيرا اين مساله به خبر دادن از پيامبرصلى الله عليه وآله‏يا كسانى از صحابه‏برمى‏گردد كه گفته آنان معتبر است، در حالى كه مقاتل و عكرمه متهم به‏دروغگويى‏اند.(٢٣).
بعضى از روايات، امامان دوازده گانه‏عليهم السلام را هم اضافه كرده است.(٢٤)بعضى‏مدعى‏اند كه اماميه اجماع دارند كه آيه تطهير شامل تمام امامان‏عليهم السلام مى‏شود.(٢٥).
نتيجه گفته‏ها اگر در اين گفته‏ها به دقت‏بنگريم، خواهيم يافت كه تمام آنها پيرامون‏سه عنصر دور مى‏زند.
اول، دخول زنان در مراد از كلمه «اهل البيت‏» يا به طور مستقل يا بااصحاب كساء يا با ساير بنى‏هاشم يا با افرادى كه دايره شمول گسترده‏تر ياتنگ‏ترى دارد.
دوم، دخول خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله; يعنى، بنى‏هاشم، غير از اصحاب كساء;يعنى، كسانى كه صدقه بر آنان حرام است و با پيامبرصلى الله عليه وآله خويشاوندى نسبى‏دارند. بعضى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را مى‏افزايند و بعضى هم در نفى آنان اصراردارند.
سوم، اختصاص اهل البيت‏به اصحاب كساء. گروهى با استناد به روايات‏چندى كه در اين باره تصريح دارد، ساير امامان دوازده‏گانه را هم بدان‏مى‏افزايند.
تمامى دلايل در حقيقت‏به نفى يا اثبات اين عناصر برمى‏گردد، اگرچه دربيان آنچه كه در اثبات آن مى‏كوشند با هم اختلاف جزئى دارند.
نهايت امر اين كه، آنچه بعضى بيان كرده‏اند كه منظور آيه تطهير شخص‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله است و به نظر مى‏رسد كه زايد بر عناصر سه گانه فوق الذكراست، كسى را نيافتيم كه در اثبات آن استدلال كرده يا بدان ملتزم شده و آن رامبناى عقيده خويش قرار داده باشد. از اين رو، نيازى به نفى يا اثبات آن دربحث‏خود نمى‏يابيم. در اين جا تنها به بررسى و بيان مطالبى خواهيم‏پرداخت كه ارتباط مستقيمى با عناصر سه‏گانه فوق دارد.
پى‏نوشتها:
١) قصص (٢٨) آيات ١٢ - ١٣.
٢) هود (١١) آيه ٧٣.
٣) احزاب (٣٣) آيات ٣٢ - ٣٣.
٤) جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٧; الدرالمنثور، ج‏٥، ص‏١٩٨; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٨ - ٢٧٩; التبيان،ج‏٨، ص‏٢٠٦، ٣٠٨; الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏٣١٠; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٥٦.
٥) تفسير القرآن العظيم، ج‏٣، ص‏٤٨٣، سير اعلام النبلاء، ج‏٢، ص‏٢٠٨ و ٢٢١; تهذيب تاريخ دمشق،ج‏٤، ص‏٢٠٨; المواهب اللدنيه، ج‏٢، ص‏١٢٢; اسباب النزول، ص‏٣٠٢; نور الابصار، ص‏١١٠،الصواعق المحرقه، ص‏١٤١; لباب التاويل، ج‏٣، ص‏٤٦٦.
٦) تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٦; نور الابصار، ص‏١١٠; لباب التاويل، ج‏٣، ص‏٤٦٦; و اسعاف‏الراغبين، ص‏١٠٨.
٧) فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٨; الجامع لاحكام القرآن، ج‏١٤، ص‏١٨٢.
٨) الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٨; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩; ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦،ص‏٣١٠.
٩) ر.ك: به السنن الكبرى، ج‏٢، ص‏١٥٠; تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨ - ٢٠٩; فتح‏القدير، ج‏٤،ص‏٢٨٠; الجامع لاحكام القرآن، ج‏١٤، ص‏١٨٣; سخن ابن روزبهان در دلائل الصدق، ج‏٢،ص‏٩٤.
١٠) الصواعق المحرقة، ص‏١٤١.
١١) فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٨٠; الجامع لاحكام القرآن، ج‏٤، ص‏١٨٣; الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦،ص‏٣١٠; لباب التاويل، ج‏٣، ص‏٤٦٦.
١٢) المواهب اللدنيه، ج‏٢، ص‏١٢٧.
١٣) تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٩.
١٤) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص‏١٠٨; الصواعق المحرقه، ص‏١٤.
١٥) ر.ك: ينابيع الموده، ص‏٢٩٤; الصواعق المحرقه، ص‏١٤١; تفسير قمى، ج‏٢، ص‏١٩٤ - ١٩٣;الكشاف، ج‏٣، ص‏٥٣٨.
١٦) مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦.
١٧) تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٩٠٨; ر.ك: مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦.
١٨) ر.ك: مشكل الآثار، ج‏١، ص‏٣٣٢ - ٣٣٩; كفاية الطالب، ص‏٥٤; خلاصه عبقات الانوار، ج‏٢،ص‏٦٧ و ٣٧١; تفسير قمى، ج‏٢، ص‏١٩٣ - ١٩٤.
١٩) فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩; تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨.
٢٠) تهذيب‏تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩.
٢١) ينابيع الموده، ص‏٢٩٤.
٢٢) نهج الحق و كشف الصدق، ص‏١٧٣.
٢٣) ر.ك: احقاق الحق، تعليقات آية الله مرعشى، ج‏٢، ص‏٥٠٢، (پاورقى) و ٥٦٥; دلائل الصدق،ج‏٢، ص‏٩٥.
٢٤) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏١ و ٢; كتاب سليم بن قيس، ص‏١٥٠.
٢٥) ر.ك: پاورقيهاى جوامع الجامع، ص‏٣٧٢.


۲
اهل بيت در آيه تطهير فصل دوم: آيه تطهير در تفسير پيامبرصلى الله عليه وآله بدون شك رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله آگاه‏ترين مردمان به قرآن، معانى، اشارات واهداف، و به هنگام پيچيدگى امور و نياز به توضيح و يا تصحيح آن، مرجع وملاذ ديگران است. آنچه در اين جا نظرمان را به خود جلب مى‏كند اين است‏كه بعضى اوقات - بى آن‏كه پرسشى در كار باشد - رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله حتى درمواردى كه در ابتدا گمان مى‏رود از امور واضح است، دست‏به كار شده‏به توضيح و تبيين آن مى‏پردازد. با اين حال، هنگامى دچار شگفتى مى‏شويم كه‏مى‏بينيم خط بازى‏هاى سياسى و تعصبات جاهلى تلاش دارد همان چيز رابا دستان خيانت‏گر خويش دچار تحريف و دگرگونى سازد كه رسول خداصلى الله عليه وآله‏به توضيح، تثبيت و تصحيح آن پرداخته است و گويا از وراى پرده‏اى شفاف‏به غيب مى‏نگريسته است. ليكن از آن جايى كه اين تلاش مذبوحانه به حذف،زيادت و يا تحريف نص قرآن منجر شده، تقريبا ممتنع و غير عملى‏نموده است.
آنان براى رسيدن به اهداف شوم و ناميمون خود كوشيده‏اند كه به جاى‏تحريف مبانى و كلمات قرآن، به تحريف معانى و دلالت‏هاى آن بپردازند.امام باقرعليه السلام در نوشته خود به سعد الخير، به همين مطلب اشاره‏فرموده است. آن جا كه مى‏فرمايد:
اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم يروونه ولا يرعونه والجهال‏يعجبهم حفظهم للرواية والعلماء يحزنهم تركهم للرعاية(١).
آنان حروف و كلمات قرآن را محفوظ داشته، حدود و قوانين آن را تغييردادند، قرآن را روايت مى‏كنند، اما حدودش را رعايت نمى‏كنند. جاهلان ازاين كه روايت قرآن را حفظ كرده‏اند تعجب مى‏كنند و عالمان از اين كه حدودآن را ترك كرده‏اند اندوهگين هستند.
اين دقيقا همان چيزى است كه در مورد آيه تطهير به وقوع پيوست.آيه‏اى كه درباره اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله، كه مركز رسالت و محل رفت و آمدفرشتگان هستند نازل گشت. زيرا به رغم تاكيدهاى فراوان و پى در پى‏پيامبرصلى الله عليه وآله كه چندين ماه و شايد تا زمان وفات آن حضرت تداوم داشت،مبنى بر اين كه مراد از «اهل بيت‏» در آيه تطهير، فقط اهل كساء هستندو به استناد اين آيه مباركه از تمامى گناهان پاكيزه‏اند; هجوم ديوانه‏وارى‏را مى‏يابيم كه هدف آن منحرف نمودن اين مساله از جايگاه حقيقى‏اش‏و برانگيختن شبهاتى پيرامون دلالت آيه مباركه است، حتى اگر به قيمت‏تكذيب پيامبر صلى الله عليه وآله و رد گفتار آن گرامى به صورتى زيركانه و پنهانى‏تمام شود!
روايت مفسر قرآن روايات بسيار زياد آمده كه تاكيد دارد مقصود از «اهل بيت‏» در آيه‏تطهير، اهل كساء هستند. اين روايات را دانشمندان و عالمان حديث مذاهب‏مختلف نقل كرده‏اند و گذشته از اين كه از طريق شيعه متواتر است، از طريق‏اهل سنت هم به تواتر روايت‏شده است. اهل كساء عبارتند از: پيامبر اكرم،على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام.
محقق كركى‏رحمه الله مى‏گويد: «گذشته از روايات شيعه، كه از شمار بيرون‏است، اين مساله به تواتر رسيده، مفيد يقين مى‏باشد. كدام حديث در سنت ازاين روايت محكم‏تر است كه روايات اهل سنت و رجال شيعه اماميه - پيروان‏حقيقت كه ياران خاص و خالص اهل‏بيت مى‏باشند - بر نقل آن اتفاق نظردارند و اگر قرار باشد كه از راه سنت آن را رد كنند، هيچ روايتى در سنت‏نمى‏ماند مگر اين كه مردود باشد.»(٢)
به تعبير مسكانى: «روايات درباره آن فراوان است.»(٣)و به تعبير ديگرى:«كثرت آن قابل شمارش نيست.»(٤)
ديگرى گفته: «مفسران اجماع دارند و جمهور روايت كرده‏اند.»(٥).
اين مطلب را اين گونه تفسير كرده‏اند كه مفسران در شمول آيه تطهير براهل كساء اجماع دارند. اختلاف در اين است كه آيا همسران پيامبرصلى الله عليه وآله هم درآن داخل هستند يا نه؟ يا منظور، اجماع كسانى است كه در امر شان نزول ومانند آن گفته آنان معتبر است. نقل اين گفته پيش از اين آمد.
علامه طباطبائى‏رحمه الله مى‏گويد: «اين روايات فراوان است و بر هفتاد حديث‏افزون مى‏شود. رواياتى كه در اين باره از طريق اهل سنت آمده، بر رواياتى كه‏از اين دست از طريق شيعه رسيده فزونى دارد. اهل سنت آن را از طرق‏فراوان از ام‏سلمه، عايشه، ابوسعيد خدرى، سعد، واثلة بن اسقع، ابوالحمراء،ابن عباس، ثوبان غلام پيامبرصلى الله عليه وآله، عبد الله بن جعفر، على و حسن بن على‏عليهما السلام‏روايت كرده‏اند كه نزديك به چهل طريق مى‏شود. شيعه آن را از على، سجاد،باقر، صادق، رضاعليهم السلام، ام سلمه، ابوذر، ابوليلى، ابوالاسود دئلى، عمرو بن ميمون‏اودى و سعد بن ابى وقاص از چند طريق روايت كرده‏اند.»(٦).
با مراجعه به اين روايات و سندهاى آن روشن مى‏شود كه راويان آن بيش‏از اين است. كافى است‏بدانيم كه يكى از دانشمندان پيرامون آيه تطهير كتابى‏تاليف كرده و اولين مجلد آن را كه بالغ بر چهارصد صفحه مى‏شود به بيان‏متون حديث اختصاص داده است. وى اين روايت را از بيش از پنجاه تن ازصحابه نقل كرده است. اين گذشته از طرق بسيار فراوانى است كه از امامان‏دوازده‏گانه عصمت و طهارت‏عليهم السلام و نيز از طريق تابعين وايت‏شده است. اين‏كتاب را سيدعلى موحد ابطحى تحت عنوان آية التطهير فى احاديث‏الفريقين [ آيه تطهير در احاديث‏شيعه و سنى] نوشته است. خداوند او راپاداش نيكو دهد.
قندوزى حنفى پس از نقل گفته مودة القربى كه مى‏گويد: رسول خداصلى الله عليه وآله‏پس از فرود آمدن آيه: وامر اهلك بالصلاة واصطبر عليها...، مدت نه ماه‏به در خانه فاطمه مى‏آمد و مى‏گفت: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت و يطهركم تطهيرا; چنين گفته: «اين خبر از سى‏صد تن از صحابه‏روايت‏شده است.»(٧).
نكته جالب اين كه: آن مرد منحرف از على‏عليه السلام و خاندان او هم كه‏تلاش دارد بيش‏تر رواياتى را كه در فضايل آنان آمده انكار كند، راهى جزاعتراف به صحت‏حديث كساء نيافته است. وى مى‏گويد: «اما حديث كساءصحيح است.»(٨).
در اين جا به مقدارى كه اين فرصت اندك به ما اجازه دهد به حديث‏كساء و منابع آن اشاره مى‏كنيم. سپس مراد آيه تطهير را بيان و مشخص‏خواهيم كرد كه اين آيه مباركه بر خصوص آنان تطبيق مى‏كند، بدون اين كه‏بخواهيم ظهور سياق را از بين ببريم، بلكه سياق آيه هم به صورت قوى وكاملا آشكارى اين مطلب را تقويت و تاييد مى‏كند. سپس به دلايلى‏اشاره مى‏كنيم كه ديگران در تاييد اقوال خويش آورده‏اند، مانند كارى كه درفصل اول كرديم.
منابع حديث كساء حديث كساء، متون فراوانى از طريق بسيارى از صحابه و تابعين دارد. تمام‏اين متون مى‏رساند كه رسول خداصلى الله عليه وآله پارچه‏اى به دست گرفت و على، فاطمه،حسن و حسين‏عليهم السلام را زير آن برد و فرمود:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.
بعضى از روايات مى‏گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله براى پاكيزگى آنان دعا فرمود.(٩).
اين همه تاكيد چرا؟ ملاحظه مى‏شود كه رسول خداصلى الله عليه وآله اصرار شديدى بر اين مساله داشت وتلاش كرد تا هرچه بيش‏تر به ثبوت، تاكيد و نيز رسوخ آن در بينش مردم‏بپردازد.
آن‏گاه به زدودن هرگونه شبهه يا شك و ترديدى درباره مصاديق‏اهل بيت در آيه تطهير پرداخت و هر فرصتى را از صاحبان اغراض سياسى وتمايلات و تعصبات جاهلى براى تحريف يا تضعيف آن گرفت.رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله اين كار را از طريق شيوه عملى‏اى كه در پيش گرفت وطرح بسيار مناسبى كه پياده كرد، اجرا نمود، چه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله مدت‏شش ماه(١٠)هرگاه كه براى نماز از خانه‏اش بيرون مى‏رفت، به حجره فاطمه‏عليها السلام‏مى‏آمد و مى‏گفت:
الصلاة يا اهل البيت، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت‏ويطهركم تطهيرا.
نماز، اى اهل‏بيت! و آن‏گاه آيه مباركه تطهير را تلاوت مى‏فرمود.
اين مطلب از چندين نفر روايت‏شده است. بعضى نه ماه گفته‏اند.(١١).
به نظر ما ممكن است‏يكى از دو رقم ٩ و ٦ [كه در عربى بدين صورت‏نوشته مى‏شود: تسعه - سته] به دليل نبود نقطه در سابق و نيز نزديكى‏رسم الخط دو لفظ به هم، تصحيف ديگرى باشد.
چهل صبح(١٢)، يك ماه(١٣)، هفت ماه(١٤)، هشت ماه(١٥)، ده ماه(١٦)، هفده ماه(١٧)ونوزده ماه(١٨). در برخى از منقولات رقم معينى بيان نشده است.(١٩)هم‏چنين‏گفته‏اند: پيامبرصلى الله عليه وآله تا آخر عمر بدين كار ادامه داد.(٢٠)بعضى گفته‏اند: «اين خبربا اسناد، از سى‏صد تن از صحابه روايت‏شده است. بعضى هجده ماه و بعضى‏ده ماه گفته‏اند.»(٢١).
راز اختلاف روشن است كه اختلاف در مدت، نه موجب سستى روايت مى‏شود ونه موجب شك در اصل واقعه. آنچه مى‏توان در اين‏جا بيان كرد و به پذيرش‏نزديك مى‏نمايد، اين است كه هر يك از ناقلان آنچه را خود ديده، نقل كرده‏است. شايد بعضى يك ماه، بعضى ديگر شش ماه يا هشت ماه و يا تا آخرزندگانى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله مراقب اين كار بوده‏اند. همين گونه است در موردساير ارقامى كه بيان شد. بر اين اساس هر كدام از راويان مشاهدات شخصى‏خود را بيان كرده بدون اين كه مشاهدات ديگران را نفى كند. نيز ممكن است‏رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله اين كار را در چند برهه جدا از هم كه طى هر كدام استمرارداشته، انجام داده باشد. در آغاز فصل پنجم وجه كامل‏تر و معقول‏ترى را درجمع اين ارقام خواهيم آورد. ان شاءالله تعالى.
آيه تطهير و زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اخبار و روايات مى‏رساند كه آيه تطهير، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله رادر بر نمى‏گيرد. اين روايات، هر گونه شك و شبهه‏اى را در اين باره نفى كرده‏است; چه با صراحت تمام بيان مى‏دارد كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله از ورود عايشه به‏زير پارچه جلوگيرى كرد و نيز تصريح دارد كه عايشه از اهل‏بيت نيست.در مورد ام سلمه و ساير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نيز چنين است. در اين باره به متون‏مختلف زير توجه فرماييد:
در واقعه كساء، عايشه به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: آيا من هم از اهل‏بيت توهستم؟ پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: برو كنار، تو پايان خوشى دارى.(٢٢).
در متن ديگرى آمده: آن حضرت‏صلى الله عليه وآله زينب را از اين كه همراه آنان زيرپارچه كساء رود بازداشت و به او فرمود: در جاى خود بايست. تو، ان‏شاءالله‏تعالى، پايان خوشى دارى.(٢٣).
متون ديگر مى‏گويد: در آن موقع ام سلمه گفت: خداوندا! مرا از آنان‏گردان! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: در جاى خود باش، تو خوبى.(٢٤).
يا گفت: يا پيامبر خدا! آيا من از آنان هستم؟ فرمود: تو بر جاى خود باش،تو خوبى.(٢٥).
يا گفت: من نيز آمدم تا همراه آنان زير پارچه روم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود:درجاى خود باش. تو خوبى.(٢٦).
يا گفت: اى رسول خدا! مرا هم با آنان داخل كن. فرمود: اى ام سلمه! تو اززنان شايسته من هستى، اما در اين مكان احدى وارد نمى‏شود، مگر اين كه ازمن باشد.(٢٧).
يا اين‏كه پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: تو پايان خوشى دارى يا تو خوبى.(٢٨).
يا اين‏كه ام سلمه گفت: اى رسول خدا! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟فرمود: تو پايان خوشى دارى. تو از همسران پيامبرى.(٢٩).
يا فرمود: تو پايان خوشى دارى و از بهترين همسران من هستى.(٣٠).
يا گفت: آيا من از اهل تو نيستم؟ فرمود: تو پايان خوشى دارى اما اينان‏اهل من هستند.(٣١).
تكرار حادثه روشن است كه هرگاه نقل يك واقعه متعدد شود، اجمال و تفصيل، و بيان‏بعضى از خصوصيات و حذف آن در مواردى، نقل حرف به حرف نص واقعه‏و يا نقل به معناى آن، امرى عادى و طبيعى باشد، نه موجب سستى روايت ونه باعث ضعف آن.
بعضى مى‏گويند: «ظاهرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله چند بار در خانه ام سلمه‏تكرار شده است. آنچه بر اين گفته دلالت دارد، اختلاف هيئت اجتماع آنان وچيزى كه ايشان را زير آن قرار داد و دعاى پيامبر براى آنان و نيز پاسخ‏ام‏سلمه است.»(٣٢).
شايد اين كار در خانه زنان ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله هم تكرار شده باشد،همان‏گونه كه روايت زير بر آن دلالت دارد. اين روايت مى‏گويد: عايشه ازپيامبرصلى الله عليه وآله اجازه خواست كه او هم زير پارچه رود، اما پيامبرصلى الله عليه وآله او را از اين‏كار بازداشت و فرمود: كنار برو. در مورد زينب، همسر ديگر پيامبرصلى الله عليه وآله نيزهمين‏طور است.
مستفيض يا متواتر بعضى تلاش كرده‏اند تا در تواتر حديث كساء تشكيك كنند. بدين اعتباركه متضمن اين معناست كه على و فاطمه زهراعليها السلام در كنار رسول خداصلى الله عليه وآله‏خوابيده بودند، اما معقول نيست كه اينان در مقابل ديدگان مردم بيگانه‏بخوابند. همين‏طور معقول نيست كه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله تمايل خود را براى‏خوابيدن در كنار شوهرش [پيامبرصلى الله عليه وآله] در حالى ابراز دارد كه مردم پيرامون‏آنان حضور دارند و صداى‏شان را مى‏شنوند و آنان را مى‏بينند.
معناى اين سخن آن است كه اين واقعه در داخل خانه و آن‏جا كه احدى‏غير از پيامبرصلى الله عليه وآله و على و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام و ام سلمه حضورنداشت، به وقوع پيوسته است. لذا افراد ديگرى در آن‏جا حاضر نبوده‏اند تا اين‏واقعه را به طور مستقيم و آن‏گونه كه خود ديده‏اند، نقل كنند. بنابراين، نقل‏روايت در همين افراد منحصر مى‏شود.
آرى، ممكن است كه عمر بن ام سلمه كه در آن موقع پنج‏يا شش ساله بود،در اين واقعه حضور داشته و آن را بنابر ديد خود نقل كرده باشد.
بنابراين معلوم مى‏شود كسانى كه غير از اين شش تن واقعه را نقل كرده وبه نام احدى از اينان تصريح نكرده‏اند، واسطه نقل را انداخته‏اند.
از آنچه گذشت‏به دست مى‏آيد كه حديث كساء در تمام طبقات متواترنيست، بلكه مستفيض است; زيرا روايت آن منحصر به چهار تن از اين افرادشش گانه است; زيرا ما روايت اين حديث را نه از پيامبرصلى الله عليه وآله ديده‏ايم و نه ازفاطمه.(٣٣).
پاسخ ما اين است كه:
١. شايد كسانى روايت على و حسن و حسين‏عليهم السلام را با وجود اين كه امامان‏معصوم و پاكيزه‏اند، نپذيرند، بلكه لازم بدانند كه ديگران هم به آنان منضم‏باشند تا روايت اينان به نظرشان صحيح آيد.
٢. اين مساله - همان‏گونه كه بيان شد - از ده‏ها تن از صحابه، از طرق‏گوناگون و الفاظ مختلف نقل شده است. موحد ابطحى در كتاب خود«آية‏التطهير فى احاديث الفريقين‏» تعداد زيادى از اين روايات را آورده است.
غير معقول است كه در تمام اين روايات، واسطه‏ها حذف شده باشند.آرى، ممكن است در يك يا دو و احتمالا سه مورد، بنا به دلايل استثنايى وغير دائمى، واسطه‏ها حذف شوند، اما حذف آن در ده‏ها مورد آن هم در يك‏مساله خاص، بى‏نهايت‏بعيد و بلكه غير معقول و غير قابل قبول به نظرمى‏رسد.
٣. شمارى از اين راويان تصريح كرده‏اند كه خودشان در اين واقعه حضورداشته و آن را از نزديك با چشمان خود مشاهده كرده‏اند و يا پيامبرصلى الله عليه وآله راچندين ماه ديده‏اند كه به در خانه فاطمه‏عليها السلام مى‏آمد تا مضمون آيه مباركه راتاكيد نمايد. اين بدان معناست كه واسطه نه عمدا حذف شده است و نه سهوا.
٤. راويان بخشى از اين روايات با صراحت گفته‏اند كه تصريح پيامبرصلى الله عليه وآله‏مبنى بر فرود آمدن اين آيه درباره پنج تن را به گوش خود و يا از على يافاطمه يا حسن و حسين شنيده‏اند. همين تواتر نقل براى ثبوت مساله كافى‏است و هرگاه اين مطلب از رسول خداصلى الله عليه وآله ثابت‏شود، تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله كفرو خروج از دين است و حتى تكذيب على‏عليه السلام كه همواره با حق است و حق بااو و نيز ساير پنج تن; زيرا تكذيب آنان، تكذيب پيامبرصلى الله عليه وآله است.
٥. چرا اين نويسنده مدعى است كه در حديث كساء آمده كه فاطمه زيرپارچه در كنار على‏عليه السلام و پيامبرصلى الله عليه وآله و حسن و حسين‏عليهما السلام و در مقابل ديدگان‏مردان بيگانه خوابيد؟! در حالى كه اين حديث تصريح دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله آنان‏را جمع كرد و با پارچه پوشيد و آن گاه اين آيه شريفه فرود آمد. روايت جابربه نشستن زير پارچه و نه خوابيدن زير آن تصريح دارد. جابر بن عبدالله ازعلى‏عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت به پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: نشستن ما زير اين‏پارچه چه فضيلتى دارد؟ اين همان روايتى است كه همين نويسنده بدان استنادو اعتماد كرده و همان‏گونه كه ملاحظه كرديد در آن هيچ‏گونه ذكرى از خواب‏نشده است!
پى‏نوشتها :
١) ر.ك: فروع كافى، ج‏٨، ص‏٥٣; بحار الانوار، ج‏٧٥، ص‏٣٥٩; الوافى، ج‏٥، ص‏٢٧٤; المحجة‏البيضاء، ج‏٢، ص‏٢٦٤; البيان، ص‏٢٤٩.
٢) نفحات اللاهوت، ص‏٨٥.
٣) شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏١٠.
٤) تاويل الآيات الظاهره، ج‏٢، ص‏٤٥٦.
٥) نهج الحق و كشف الصدق، ص‏١٧٣.
٦) الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏١٣.
٧) ينابيع الموده، ص‏١٧٤.
٨) منهاج السنه، ج‏٣، ص‏٤ و ج‏٤، ص‏٢٠.
٩) درباره اين احاديث‏بسيار فراوان داراى اختلاف الفاظ، ر.ك: جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٥ و ٧; الدرالمنثور، ج‏٥، ص‏١٩٨ - ١٩٩; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧١ - ٢٧٩; جوامع الجامع، ص‏٣٧٢; التسهيل‏لعلوم التنزيل، ج‏٣، ص‏١٣٧; تاويل الآيات الظاهره، ج‏٢، ص‏٤٥٧ - ٤٥٩; الطرائف، ص‏١٣٠ - ١٣٢;مجمع البيان، ج‏٩، ص‏١٣٨ و ج‏٨، ٣٥٦ - ٣٥٧; بحارالانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٠٦ و ٢٢٣ و ج‏٤٥،ص‏١٩٩ و ج‏٣٧، ص‏٣٥ - ٣٦; نهج‏الحق، ص‏١٧٣ - ١٧٥; صحيح مسلم، ج‏٧، ص‏١٣٠; كشف اليقين‏فى فضائل امير المؤمنين، ص‏٤٠٥; الايضاح، ص‏١٧٠; مسند احمد، ج‏٤، ص‏١٠٧ و ج‏٣، ص‏٢٥٩ و٢٨٥ و ج‏٦، ص‏٢٩٢، ٢٩٨ و٣٠٤ و ج‏١، ص‏٣٣١; المعجم الصغير، ج‏١، ص‏٦٥ و ١٣٥; الجامع‏الصحيح، ج‏٥، ص‏٦٦٣، ٦٩٩ و ٣٥١ - ٣٥٢ و ص‏١٣٣، ١٤٦، ١٤٧، ١٥٨ و ١٧٢; التبيان، ج‏٨،ص‏٣٠٧ و ٣٠٩; احقاق الحق (ملحقات)، ج‏٩، ص‏١ - ٦٩و ج‏٣، ص‏٣١ - ٥٣ و ج‏٢،ص‏٥٠٢ - ٥٧٣ و ج‏١٤، ص‏١٠٥ - ٤٠٠ و ج‏١٨، ص‏٣٨٣ - ٣٥٩; ذكر اخبار اصبهان، ج‏١، ص‏١٠٨;الفصول المهمة، ص‏٧ - ٨; الاصابه، ج‏٢، ص‏٥٠٩ و ج‏٤، ص‏٣٧٨; الصواعق المحرقه، ص‏١٣٧ و١٤١ - ١٤٣; تفسير نور الثقلين، ج‏٤، ص‏٢٧٠ - ٢٧٧; فضائل الخمسه من الصاح السته، ج‏١،ص‏٢٢٤ - ٢٤٣; ينابيع الموده، ص‏١٠٧ - ١٠٨، ١٦٧ - ١٧٤ و ١٩٣; العقد الفريد، ج‏٤، ص‏٣١٣;التاريخ الكبير، بخارى، ج‏١، قسم‏٢/ ص‏٦٩ - ٧٠، ١١٠ و ١٩٧; انساب الاشراف، ج‏٢،ص‏١٠٤ - ١٠٦; الكافى، ج‏١، ص‏٢٨٧; تاريخ بغداد، ج‏١٠، ص‏٢٧٨، و ج‏٩، ص‏٢٦ - ٢٧; مناقب‏خوارزمى، ص‏٢٣ و ٢٢٤; السيرة النبويه، ج‏٢، ص‏٣٠٠; السنن الكبرى، ج‏٢، ص‏١٤٩ - ١٥٣ و ج‏٧،ص‏٦٣; البداية والنهايه، ج‏٥، ص‏٣٢١ و ج‏٨، ص‏٣٥ و ٢٠٥.
١٠) جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٥; التفسير الحديث، ج‏٨، ص‏٢٦٢; الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; الفصول‏المهمه، ص‏٨; ينابيع الموده، ص‏١٠٨، ٢٦٠ و ١٩٣; مجمع الزوائد، ج‏٩، ص‏١٢١ و ١٦٨; البرهان،ج‏٣، ص‏٣٢٤; مسند احمد، ج‏٣، ص‏٢٥٨ - ٢٥٩.
١١) الدر المنثور، ج ٥، ص ١٩٩; الطرائف، ص ١٢٨; مناقب خوارزمى، ص ١٣; بحارالانوار، ج ٣٥،ص ٢٢٣; احقاق الحق، ج ٢، ص ٥٦٣; مشكل الآثار، ج ١، ص ٣٣٨ - ٣٣٩; ذخائر العقبى،ص ٢٤ - ٢٥; كشف اليقين فى فضائل امير المؤمنين، ص ٤٠٥; بحارالانوار، ج ٣٥، ص ٢١٤و ٢٢٣.
١٢) الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; مناقب خوارزمى، ص‏٢٣; وفاء الوفاء، ج‏٢، ص‏٤٥ و ٤٦٧; شواهدالتنزيل، ج‏٢، ص‏٢٧ - ٢٨ و ٥١; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣١٣ - ٣١٤; امالى صدوق، ج‏١،ص‏٢٥٧; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏١٤٥، ٢٠٩، ٢١٣ و ٢١٦.
١٣) مسند طيالسى، ص‏٢٧٤; اسد الغابه، ج‏٥، ص‏٦٦.
١٤) جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٦; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٨٠; شواهد التنزيل، ج‏٢،ص‏٥٠ و ٩١;نورالابصار، ص‏١١٢; البداية و النهايه، ج‏٥، ص‏٣٢١.
١٥) شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٢٨، ٥٠ - ٥١; كفاية الطالب، ص‏٣٧٦; ينابيع الموده، ص‏٢٦٠;نور الابصار، ص‏١١٢.
١٦) شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٥٠; ينابيع الموده، ص‏٢٦٠.
١٧) مجمع الزوائد، ج‏٩، ص‏١٦٩; شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٥٠.
١٨) مجمع الزوائد، ج‏٩، ص‏١٦٩; الصراط المستقيم، ج‏١، ص‏١٨٨.
١٩) الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣١٣; نورالابصار،ص‏١١٢; امالى‏مفيد، ص‏٣١٨; امالى طوسى، ج‏١، ص‏٨٨; اسد الغابه، ج‏٥، ص‏١٧٤.
٢٠) البرهان فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣١٧; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٠٧; تفسير قمى، ج‏٢، ص‏٦٧.
٢١) ينابيع الموده، ص‏٢٦٠.
٢٢) تفسير القرآن العظيم، ج‏٣، ص‏٤٨٥; فرائد السمطين، ج‏١، ص‏٣٦٨; التفسير الحديث، ج‏٨،ص‏٢٦٢; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٧; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٢٢.
٢٣) الطرائف، ص‏١٢٨; شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٣٢; الصراط المستقيم، ج‏١، ص‏١٨٧; العمده، ص‏٤٠;نفحات اللآهوت، ص‏٨٤; احقاق الحق (ملحقات)، ج‏٩، ص‏٥٢.
٢٤) جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٧; الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٨.
٢٥) اسد الغابه، ج‏٢، ص‏١٢; الجامع الصحيح، ج‏٥، ص‏٣٥١ و ٦٦٣; التفسير الحديث، ج‏٨، ص‏٢٦١.
٢٦) ذخائر العقبى، ص‏٢١; ينابيع الموده، ٨٧، ص‏٢٢٨; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٢٣.
٢٧) تفسير فرات، ص‏٣٣٥.
٢٨) اين سخن اگر در تمامى مصادرى كه آمد و در پى خواهد آمد نباشد، دست كم در بيش‏تر آنهاديده مى‏شود. ما در اين‏جا خواننده گرامى را به منابع زير يادآور مى‏شويم: الدرالمنثور، ج‏٥،ص‏١٩٨; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩; جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٦ - ٧; جوامع الجامع، ص‏٣٧٢;الفصول المهمه، ص‏٨; تاويل الآيات الظاهره، ج‏٢، ص‏٤٥٧ - ٤٥٩; كفاية الطالب، ص‏١٢ و ٣٧٢;اسعاف الراغبين، ص‏١٠٦; تفسير فرات، ص‏٣٣٢ - ٣٤٠; مجمع البيان، ص‏٣٥٦ - ٣٥٧; اسد الغابه،ج‏٣، ص‏٤١٣ و ج‏٢، ص‏١٢; الجامع الصحيح، ج‏٥، ص‏٣٥١، ٦٦٣ و ٦٦٩; العمدة، ص‏٣٣ و ٣٩;الطرائف، ص‏١٢٤ - ١٢٦; بحارالانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٠٩، ٢١٣، ٢١٤، ٢١٩، ٢٢٠، ٢٢٦، و ٢٧٠; تاريخ‏بغدادج‏٩، ص‏١٢٦ - ١٢٧، وج‏١٠، ص‏٢٧٨; ينابيع الموده، ص‏١٠٧، ٢٣٠، ٢٢٨ و ٢٩٤; مستدرك‏حاكم، ج‏٢، ص‏٤١٦; مناقب ابن المغازلى، ص‏٣٠٣; الصواعق المحرقه، ص‏٢٢٧ و ٥٤١; لباب‏التاويل، ج‏٣، ص‏٤٦٦; مسند احمد، ج‏٦، ص‏٢٩٢ و ٤٠٤; الكافى، ج‏١، ص‏٢٨٧; فرائد السمطين،ج‏١، ص‏٣١٦; احقاق الحق، ج‏٢، ص‏٥٦٨; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٧.
٢٩) الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٨; مشكل الآثار، ج‏١، ص‏٣٣٤; جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٧; نفحات‏اللاهوت، ص‏٨٤; مرقاة الوصول، ص‏١٠٦; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢١٧ و ٢٢٨.
٣٠) احقاق الحق، ج‏٢، ص‏٥٦٨.
٣١) الكافى، ج‏٢، ص‏٢٨٧; تاريخ بغداد، ج‏١٠، ص‏٢٧٨; السيرة النبويه زينى دحلان، ج‏٢، ص‏٣٣٠;بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٣١١; تفسير عياشى، ج‏١، ص‏٢٥٠ - ٢٥١.
٣٢) ذخائر العقبى، ص‏٢٢; ينابيع الموده، ص‏١٠٨ - ١٠٩ و ٢٩٤ و نيز ر.ك: نور الابصار، ص‏١١٢;اسعاف الراغبين، ص‏١٠٧; الصواعق المحرقه، ص‏١٤٢. براى آگاهى از خصوصيات گوناگون ازروايت ر.ك: ج‏١ و ٢، آية التطهير فى احاديث الفريقين.
٣٣) مجله مكتب تشيع، سال دوم، شماره جمادى الثانى.


۳
اهل بيت در آيه تطهير فصل سوم: تفسير معقول و مقبول عدم مخالفت روايات با قرآن بعضى مدعى‏اند كه انحصار آيه تطهير در على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام بانص قرآن مخالف است.(١)اسماعيل حقى درباره حديث كساء مى‏گويد:«اگر فرض شود كه اين آيه بر نبودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت دلالت دارد،باز هم بدان اعتنا نخواهد شد; زيرا در مقابل نص قرآن قرار دارد.»(٢).
ما در پاسخ وى مى‏گوييم.
١. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح كرده كه اين آيه منحصر دراصحاب كساء [على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام] است. اگر اين مطلب‏مخالفت‏با نص قرآن شمرده شود، پس پيامبرصلى الله عليه وآله اولين كسى است كه با اين‏نص مخالفت كرده است. ما از اين گفته به خدا پناه مى‏بريم.
٢. ما برخلاف اينان و به پيروى از پيامبرصلى الله عليه وآله معتقديم كه اين مطلب‏نه‏تنها با نص قرآن كه با ظاهر آن نيز مخالفت ندارد، بلكه كاملا با آن‏هماهنگ است. مقتضاى دلالت‏سياقى همين است.
اما اين كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله اراده شده باشند، هيچ گونه توجيهى ندارد،نه به نحو خصوص، آن گونه كه عكرمه و هم‏فكرانش ادعا كرده‏اند و نه به نحودخول در اطلاق خطاب، اگرچه از باب مجاز باشد. اين نكته با تامل درمطالب زير روشن مى‏شود:
نظر دانشمندان لغت با مراجعه به اهل لغت روشن مى‏گردد كه اطلاق عبارت «اهل‏البيت‏» برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله و اين كه آنان مشمول اين آيه كريمه‏اند، اگر نگوييم كه‏مى‏توان برخلاف آن جزم داشت، دست كم مورد شك بزرگى است.
زبيدى گفته: از موارد مجازى اهل، به كار بردن آن براى همسر مرد است.فرزندان هم تحت همين لفظ داخل مى‏شوند.(٣).
ابن‏منظور معتقد است: از پيامبرصلى الله عليه وآله پرسيده شد كه آل محمد در اللهم صل على‏محمد و آل محمد، كيست؟ گوينده‏اى پاسخ داد: اهل وى و همسرانش. گويا نظر وى‏اين بوده كه وقتى از مردم مى‏پرسيد: الك اهل و او پاسخ مى‏دهد: نه،منظورش اين است كه زن ندارد. گويد: اين معنايى است كه لغت آن را محتمل‏مى‏داند، اما اين معنا كلامى است ناشناخته، مگر اين كه قرينه‏اى داشته باشد.بدين گونه كه به مرد گفته شود: تزوجت و او پاسخ دهد: ما تاهلت. در اين‏جااز اول كلام دانسته مى‏شود كه منظورش اين است كه هنوز ازدواج نكرده‏ام. يااين‏كه مرد مى‏گويد: اجنبت من اهلى. در اين جا هم معلوم مى‏شود كه جنابت‏وى از طريق زن است. اما آن جا كه مرد مى‏گويد: اهلى ببلد كذا، ...(٤).
راغب اصفهانى نيز اشاره كرده كه اراده زوجه از لفظ اهل، از باب اطلاق‏و استعمال است كه اعم از حقيقت مى‏باشد. وى مى‏گويد: «با لفظ اهل الرجل،از همسر وى تعبير شده است.»(٥).
ديگرى گفته است: آيا همسرانش هم اهل بيت اويند؟ در اين جا دو نظروجود دارد كه دو روايت از احمد است. يكى از آن دو مى‏گويد: آنان ازاهل بيت نيستند. اين نظر از زيد بن ارقم روايت مى‏شود.(٦).
ظاهر سخن زيد اين است كه وى صدق عنوان اهل البيت‏بر زنان رابرحسب لغت و عرف انكار مى‏كند. ما در بحث از سخنى كه مى‏گويد: مراد ازاهل البيت همه بنى هاشمند، سخن زيد را با منابع فراوان آن خواهيم آورد.
سياق هماهنگ بعضى را نظر بر اين است كه ورود آيه تطهير در ضمن آياتى كه زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله را مورد خطاب خود دارد، توجيه‏گر اين ادعاست كه آيه تطهير به‏زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص دارد و يا دست كم شامل آنان هم مى‏شود. اين مدعادر مباحث آتى خواهد آمد.(٧).
ما بحث پيرامون دلالت‏سياقى را به جايى ديگر به تاخير مى‏اندازيم.در اين جا به اين نكته بسنده مى‏كنيم كه سياق قرآن، هيچ ابايى از اراده خاص‏اهل كساء ندارد و بلكه سياق به همان حال باقى مى‏ماند، بى‏هيچ انقطاع وگسستگى و بدون هيچ گونه ناهماهنگى و تغاير; زيرا: مخاطب پيامبرصلى الله عليه وآله‏است نه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله.
خداوند متعال مى‏فرمايد:
يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها، فتعالين‏امتعكن اسرحكن سراحا جميلا. و ان كنتن تردن الله ورسوله والدارالآخرة، فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما يا نساء النبى، من‏يات منكن بفاحشة مبينة، يضاعف لها العذاب ضعفين وكان ذالك على‏الله يسيرا ومن يقنت منكن لله ورسوله، وتعمل صالحا، نؤتها اجرهامرتين، واعتدنا لها رزقا كريما يا نساء النبى، لستن كاحد من النساء،ان اتقيتن، فلا تخضعن بالقول، فيطمع الذى فى قلبه مرض، وقلن قولامعروفا وقرن فى بيوتكن، ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى، واقمن‏الصلاة، وآتين الزكاة، واطعن الله ورسوله، انما يريد الله ليذهب‏عنكم الرجس اهل البيت، ويطهركم تطهيرا واذكرن ما يتلى فى‏بيوتكن من آيات الله والحكمة، ان الله كان لطيفا خبيرا... واذ تقول‏للذى انعم الله عليه وانعمت عليه امسك عليك زوجك;(٨).
اى پيامبر! به زنان خود بگواگر طالب زندگانى و زيب و زيور دنياييد، بياييد تامهرتان را بپردازم و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهم و اگر طالب خداو رسول و مشتاق آخرتيد، همانا خدا به نيكوكاران از شما اجر عظيمى عطاخواهد كرد. اى زنان پيامبر! هر كس از شما كه به كار ناروايى دانسته اقدام‏كند، او را دو برابر ديگران عذاب كنند و اين كار بر خدا سهل و آسان است وهر كه از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كار نيكو كند او را دوبار پاداش‏عطا كنيم و روزى نيكو برايش مهيا سازيم. اى زنان پيامبر! شما مانند زنان‏ديگر نيستيد، اگر خدا ترس و پرهيزكار باشيد. پس زنهار كه با مردان، نازك ونرم سخن مگوييد، مبادا آن كه دلى بيمار دارد به طمع افتد و درست و متين‏سخن گوييد. در خانه‏هاى‏تان بنشينيد و مانند دوران جاهليت پيشين، آرايش وخودآرايى ننماييد. نماز بپاداريد و زكات دهيد و از امر خدا و رسولش اطاعت‏كنيد. خدا چنين مى‏خواهد كه هر پليدى و آلودگى را از شما خانواده نبوت ببرد وشما را از هر عيبى پاك و منزه گرداند. از آن همه حكمت و آيات الهى كه درخانه‏هاى شما تلاوت مى‏شود پند گيريد كه خدا لطيف و خبير است. مردان و زنان‏مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان اهل طاعت و عبادت، مردان و زنان‏راستگو، مردان و زنان صابر، مردان و زنان خاشع، مردان و زنان مسكين‏نواز،مردان و زنان روزه‏دار، مردان و زنان خوددار، و مردان و زنانى كه بسيارياد خداكنند. خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداشى بزرگ آماده ساخته است.بر هيچ مرد و زن با ايمان در كارى كه خدا و رسول حكم كنند، اختيارى نيست- كه مخالفت نمايند - و هر كس نافرمانى خدا و رسول كند دانسته به گمراهى‏سختى افتاده و چون تو با آن كس كه خدايش نعمت اسلام بخشيد و تواش‏نعمت آزادى - يعنى زيد بن حارثه - به نصيحت گفتى كه همسرت را نگه‏دار.
ادامه آيات به سخن از پيامبرصلى الله عليه وآله و با آن حضرت و مؤمنان درباره شئونات‏پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏پردازد. بدان مراجعه كنيد. درباره اين آيات شريفه نكاتى رابيان مى‏كنيم:
الف) ظاهر صريح به دست آمده از اين آيات اين است كه خداوند سبحان:
١. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را فرمان داده كه زنان خود را بين دو چيز مخير سازد:خداوند و رسول، و زندگانى دنيا و زيب و زينت آن.
٢. او را فرمان داده كه به آنان بگويد: اى زنان پيامبر! شما هم‏چون سايرزنان نيستيد.
٣. باز او را فرمان داده كه به آنان بگويد:
لا تخضعن بالقول; با نرمى سخن نگوييد.
وقلن قولا معروفا; درست و سنگين سخن گوييد.
وقرن فى بيوتكن; در خانه‏هاى‏تان بنشينيد.
ولا تبرجن تبرج الجاهلية; مانند دوره جاهليت آرايش و خودآرايى نكنيد.
واقمن الصلاة وآتين الزكاة; نماز بپاى داريد و زكات دهيد.
واطعن الله ورسوله; خدا و رسولش را فرمان بريد.
٤. پس از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته خداوند را اجرا و اين فرمان‏هاى الهى‏را به زنان خود ابلاغ نمود، خداوند سبحان خطاب خويش را با مقام نبوت وبيت رسالت پى مى‏گيرد تا به او خبر دهد كه: اين اوامر و نواهى - كه او رامامور كرده تا به زنان خود برساند - به جهت‏حفظ قداست‏خاندان نبوت ومنزلگاه وحى و قرآن و محل رفت و آمد فرشتگان است.
همه اينها در صورتى است كه اين فرموده خدا: «يا نساء النبى لستن...»استمرار فرمان خداوند متعال به پيامبرش باشد كه فرمود: «يا ايها النبى قل‏لازواجك...» بنابراين، علاوه بر آنچه كه در تخيير آنان بين دنيا و آخرت‏گذشت، اين نيز مقول قول مى‏شود.
ب) اگر به سبب اين اصرار كه فرموده خداوند متعال: «يا نساء النبى لستن‏كاحد...» خطاب مستقيم خداوند با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است، از تمام آنچه بيان‏كرديم صرف‏نظر كنيم باز مى‏گوييم: اين هم به مقصود ما زيانى وارد نمى‏كند;زيرا بر سبيل التفات به زنان آمده است. نتيجه اين خواهد بود كه:
١. خداوند متعال، پيامبرش را فرمان داده كه زنان خود را بين خدا ورسول و بين زندگانى دنيا و زيب و زينت آن مخير سازد.
٢. آن گاه خداوند سبحان به زنان التفات كرده و آنها را مستقيما موردخطاب قرار داده است، اما به عنوان اين كه به پيامبرصلى الله عليه وآله منسوبند و نه تنهابه عنوان اين كه زن هستند. و لذا آنان را فرمان داده و بازداشته است و مقررفرموده كه هر كدام از آنان مرتكب كار ناروايى شود، عذاب او را دو برابرنمايد و هر يك از آنان را كه از خداوند و رسول اطاعت نمايد دو بار پاداش‏دهد و نيز بيان نموده كه اگر جانب تقوا و پرهيزگارى را نگه دارند، مانندهيچ يك از زنان ديگر نيستند.
٣. سپس خداوند سبحان به مخاطب ساختن مقام نبوت و بيت رسالت‏بازگشته تا بفهماند كه سبب التفات به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز علت صدور اين اوامرو نواهى، از بين بردن هرگونه پليدى و نيز پاكيزه ساختن اين خانه است; چه حفظقداست‏خانه نبوت و مركز رسالت و منزلگاه وحى و محل رفت و آمد فرشتگان‏براى حفظ اصل رسالت ضرورتى اجتناب‏ناپذير است. پس مخاطب - همان‏گونه‏كه از خلال آيات شريفه به دست مى‏آيد - خود پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏باشد. از اين جهت كه‏او پيامبر و صاحب رسالت است، نه به اين عنوان كه يك شخص است و روشن‏است كه حفظ خانه نبوت و رسالت چيزى جز حفظ اصل رسالت نيست.
بنابراين، سخن با زنان هم از باب التفات به آنان آمده است، هم‏چون‏التفات سوره فاتحة الكتاب، آن‏جا كه مى‏فرمايد:
مالك يوم الدين اياك نعبد و اياك نستعين اهدنا الصراط المستقيم.
ملاحظه مى‏كنيد كه در ابتدا سخن از خداوند به نحو سخن گفتن از غايب‏است. سپس التفات كرده خداوند متعال را به طور مستقيم به نحو حضور،مخاطب ساخته مى‏فرمايد: اياك نعبد.
متعلق اراده از سخنان دانشمندان نيكوكاررحمه الله به دست مى‏آيد كه اراده الهى كه از آن‏اين گونه تعبير شده: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس...، اولا بالذات به‏زدودن پليدى و تطهير تعلق گرفته است.(٩).
اما ظاهر آيه مى‏رساند كه اولا و بالذات به چيزى ديگر تعلق گرفته است;يعنى به اوامر و نواهى‏يى كه متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است. بيان مطلب اين كه:خداوند متعال فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس، نه: انما يريد الله‏اذهاب الرجس.
كلمه «انما» مفيد حصر معناى مورد نظر بوده، هدف از امر و نهى زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله، حفظ اهل بيت و پاكيزگى آنان است.
لام در «ليذهب‏»، لام كى و مفيد تعليل است; يعنى آنچه پس از آن آمده‏علت ما قبل است. مثل اين كه مى‏گويى: جئت لاكرمك، آمدم تا تو را گرامى‏بدارم. مدخول لام، يعنى گرامى‏داشت (اكرام) علت ما قبل، يعنى آمدن است.
بنابراين، گفته بعضى مبنى بر اين كه متعلق اراده همان زدودن پليدى(اذهاب الرجس) است، نابه‏جا بوده متعلق اراده چيز ديگرى مى‏باشد. زدودن‏پليدى (اذهاب الرجس) علت است‏براى تعلق گرفتن اراده به چيزى كه دراين‏جا تكاليف و اوامر و نواهى‏يى است كه براى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صادر شده است.بنابراين خداوند سبحان آن چيزها را به منظور زدودن پليدى (اذهاب‏الرجس) از آنان خواسته است. به تعبير ديگر: زدودن پليدى از اهل بيت،علت است‏براى اراده خداوند سبحان از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، آن هم به اراده‏تشريعى كه فلان كار را بكنند و از انجام آن كار ديگر دست‏بردارند.
اين مطلب آن گاه روشن‏تر مى‏شود كه مواردى كه در قرآن و جاهاى ديگر،لام كى به جاى «ان‏» استعمال شده ملاحظه گردد. از اين قبيل است فرموده‏خداوند متعال ذيل آيه وضو و تيمم:
ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته‏عليكم(١٠).
معناى آن اين است كه فرمان خداوند متعال كه به شما فرموده به جاى‏وضو تيمم سازيد، براى آن است كه شما را پاكيزه گرداند. بنابراين تطهير، علت‏است‏براى ارداه تيمم به نحو اراده تشريعى.
در جاى ديگر خداوند متعال پس از بيان بعضى از تشريعات و احكام فرموده:
يريد الله ليبين لكم و يهديكم سنن الذين من قبلكم(١١).
در جاى ديگر فرموده:
بل يريد الانسان ليفجر امامه;(١٢).
در جاى ديگر مى‏فرمايد:
فلا تعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى‏الحياة الدنيا;(١٣).
آنچه بر وضوح مساله مى‏افزايد اين است كه مى‏بينيم: هر دو آيه مباركه‏متعرض يك امر شده‏اند، اما در يكى «ان‏» و در ديگرى «لام‏»كى آمده كه پس‏از آن لفظ «ان‏» در تقدير است. بنابراين پس از آن كه خداوند سبحان گفتاريهود و نصارا درباره عزير و مسيح را بيان كرده، مى‏فرمايد:
اتخذوا احبارهم ورهبانهم اربابا من دون الله والمسيح ابن مريم وماامروا الا ليعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما يشركون يريدون‏ان يطفئوا نور الله بافواههم ويابى الله الا ان يتم نوره، ولوكره‏الكافرون;(١٤).
عالمان و راهبان خود را به مقام ربوبيت‏شناختند و خدا را نشناختند و نيزمسيح پسر مريم را به الوهيت گرفتند. در صورتى كه مامور نبودند، جز آن كه‏خداى يكتا را پرستش كنند كه منزه و برتر از آن است كه كسى را با او شريك‏قرار دهند. كافران مى‏خواهند كه نور خدا را به نفس تيره و گفتار جاهلانه‏خود خاموش كنند و خدا نگذارد تا آن‏كه نور خود را در منتهاى ظهور و حداعلاى كمال برساند، هرچند كافران ناراضى و مخالف باشند.
در جاى ديگر مى‏فرمايد:
ومن اظلم ممن افترى على الله الكذب وهو يدعى الى الاسلام والله‏لايهدى القوم الظالمين يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم‏نوره ولوكره الكافرون(١٥);
آيا از آن كسى كه او را به راه اسلام و سعادت مى‏خوانند و او [از فرطشقاوت] همان دم بر خدا افترا و دروغ مى‏بندد، در جهان كسى ستمكارترهست؟! [هرگز نيست] و خدا هم هيچ قوم ستمكارى را هدايت نخواهد كرد. كافران مى‏خواهند كه نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش‏كنند، البته خدا نور خود را در منتهاى ظهور و حد اعلاى كمال برساند،هر چند كافران ناراضى و مخالف باشند.
در مورد اول اراده آنان مستقيما به خاموش كردن نور خدا تعلق گرفته‏است، لذا واژه «ان‏» به كار برده و فرموده است: «يريدون ان يطفئوا نور الله‏»;اما در مورد دوم اراده آنان به افترا بر خداوند، به منظور خاموش كردن نورخداوند تعلق گرفته است. بنابراين خاموش كردن نور خدا، انگيزه و علت وسبب تعلق اراده آنها به افترا و دروغ است و لذا «لام‏» به كار برده وفرموه است: «يريدون ليطفئوا نور الله‏».
در اين باره به كتاب مفردات راغب اصفهانى هم كه مراجعه كردم، ديدم‏او نيز به اين نكته اشاره كرده است. او مى‏گويد: «يريدون ان يطفئوا نور الله،يريدون ليطفئوا نور الله، فرق بين اين دو، اين است كه در «يريدون ان يطفئوا»قصد دارند نور خدا را خاموش كنند و در «ليطفئوا» قصد كارى دارند كه‏به وسيله آن به خاموش كردن نور خدا برسند.»(١٦).
در آيه تطهير نيز، همان گونه كه توضيح داديم، وضع بدين گونه است.
اولويت قطعى و مفهوم موافقت همگان مى‏دانند كه اولويت قطعى، يك ظهور لفظى است كه در قرآن هم‏مانند اهل لسان كه در محاورات و بيان مقاصد خويش بر اساس آن عمل‏مى‏كنند به كار رفته است.
اولويت قطعى و مفهوم موافقت در اين‏جا هم هست و به شكل قاطع و نهايى برعصمت اهل بيت‏عليهم السلام دلالت دارد. مطلب را با بيان مثالى توضيح مى‏دهيم:
هرگاه براى مردى عزت و احترام قائل باشيد و نسبت‏به مقام او رعايت‏ادب كنيد و درجهت تثبيت احترام وى گام برداريد، اگر ببينيد كه فرزند ياهر كس ديگرى از بستگان او مرتكب كارهاى ناشايستى مى‏شود كه به شهرت‏و آوازه وى لطمه مى‏زند و باعث مى‏گردد تا مردمان از او انتقاد كنند، اين كارشما را بسيار ناراحت و ملول مى‏كند و به منظور حفظ كرامت و پدر و آوازه‏و شهرتش، فرزند را از آن كار باز مى‏داريد. در حالى كه اين فرزند اصلا دردايره اهتمام شما قرار ندارد. چنان كه اگر پسر آن پدر نبود، هرگز متعرض اونمى‏شديد و هيچ گونه انگيزه قوى‏يى در خود براى امرو نهى وى نمى‏يافتيد.
وضع در اين آيات شريفه هم چنين است. خداوند زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را امر ونهى مى‏كند; زيرا كارهاى خلاف آنان، آثار منفى در اهل بيت رسالت‏بر جاى‏خواهد گذاشت. آنچه مهم است اهل بيت هستند و خداوند نمى‏خواهد كه‏كوچك‏ترين پليدى به آنان برسد، اگرچه اين پليدى از كسانى سرزند كه با آن‏خانواده يك نسبت مجازى دارند مجازى بودن اين نسبت را از زبان‏دانشمندان لغت و ديگران دانستيد.
اين نهايت اهتمام به اهل بيت است كه در سياق شمول عنايات و الطاف الهى‏و توفيقات ربانى قرار مى‏گيرد. همان طور كه گفتيم: معناى آن اين است كه‏دلالت‏بر اهتمام خداوندگارى نسبت‏به پاكيزگى اهل بيت و نرسيدن هرگونه‏پليدى به آنان، اولا و بالذات، شديدتر، بزرگ‏تر، اكيدتر و كامل‏تر خواهد بود.
اگر خداوند متعال اراده كرده كه پليدى را از كسى كه به اهل‏بيت منسوب است،هرچند ثانيا و بالعرض بزدايد، به طريق اولى اراده كرده كه هر آنچه را كه اولا وبالذات به خود آنان مى‏رسد، از بين ببرد. بنابراين بر اساس مفهوم موافقت واولويت قطعى استفاده مى‏كنيم كه خداوند سبحان اهل بيت را پاكيزه گردانده و ازهرگونه پليدى منزه ساخته است; خصوصا كه مقام، مقام تعظيم و گرامى‏داشت‏خانه نبوت است و در چارچوب يك حركت الهى در جهت زدودن و دور ساختن‏هرگونه پليدى، حتى مواردى هم كه اينان را در آن اختيارى نيست، مثل اين‏كه از افراد ديگرى هم‏چون زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سرزند داخل مى‏شود.
اين كه خداوند سبحان در جهت منع از حصول اين پليدى مبادرت كرده‏تا آن‏جا كه براى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله كيفر و پاداش دو برابر مقرر فرموده،از يك تصميم و خواست قطعى خداوندگارى مبنى بر نرسيدن هيچ‏گونه پليدى‏به خود اهل بيت، به نحو اولا و بالذات و نيز ثانيا و بالعرض پرده برمى‏دارد.
آنچه اشاره دارد كه اين اهميت‏خاص اهل بيت نبوت است و نه زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله و بلكه آنان هم‏چون ساير افراد بشرند، مطالبى است كه در آيات‏پيش از آيات مورد بحث‏بدان اشاره كرده است; زيرا مى‏بينيم كه خداوندمتعال پيامبرش را فرمان داده كه زنان خويش را بين دو چيز مخير سازد:زندگانى دنيا و زينت آن - كه در اين صورت پيامبرصلى الله عليه وآله مهريه آنان را پرداخته‏و همه را به خوبى و خرسندى طلاق دهد - و ديگر خداوند و رسول وزندگانى آخرت كه در اين صورت خداوند براى نيكوكاران آنان پاداش بزرگى‏فراهم كرده است - اين مخير ساختن مى‏رساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نه اهميتى‏متمايز دارند و نه آنان را ترجيح خاصى است. در همين آيه اشاره دارد كه آن‏عده از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه خداوند و رسول را برمى‏گزينند، خود دو قسم‏هستند: نيكوكاران (محسنات) و غير نيكوكاران.
اين مطلب را نيز اضافه كنيد كه همين سوره سپس بيان كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏مختار است تا نوبت هر كدام از ايشان را كه بخواهد عقب اندازد و ديگرى رانزد خود بخواند.
آنچه بيان شد با وضوح تمام مى‏رساند كه آن اهميتى كه موجب گشته دراين‏جا چنين موضعى اتخاذ شود براى خود پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت اوست، از آن‏جهت كه او پيامبر و فرستاده خداست و نيز امر و نهى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏به خاطر خصوصيت و امتياز ذاتى آنان نيست، چرا كه از اين آيات‏به دست آمد كه پيامبرصلى الله عليه وآله با آنان رفتارى بسيار عادى داشت.
هم چنين روشن گشت كه خصوصيت پيامبرصلى الله عليه وآله از آن جهت كه پيامبر ورسول خداست، موجب مى‏شود كه حفظ پيامبرصلى الله عليه وآله حفظ رسالت‏باشد. براى‏همين است كه خداوند سبحان مقرر فرموده كه كيفر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله درصورت مخالفت دو برابر كيفر ديگران و پاداش آنان در صورت موافقت دوبرابر اجر ديگران باشد، به طورى كه اگر آنان از همسرى رسول خداصلى الله عليه وآله، ازآن جهت كه پيامبر است‏بيرون روند، همان‏گونه كه آيه تخيير دلالت داشت،هم‏چون ساير زنان خواهند گشت. به همين دليل خداوند متعال آن دو تن راكه نشان دادند كه مى‏خواهند از رسول خدا طلاق بگيرند تهديد كرد و آن‏گاه‏براى آن دو، زن نوح و زن لوط و سرگذشت آنان را مثال آورد.
از سوى ديگر، قرآن در موارد فراوانى به شيوه‏اى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سخن‏گفته كه كاملا آشكار مى‏شود كه آنان از ارتكاب گناه به دور نبوده‏اند. دراين‏باره سوره‏هاى احزاب، طلاق و تحريم را ملاحظه كنيد. خداوند سبحان‏مخالفت‏هاى بزرگى را حكايت فرموده كه از بعضى از آنان سرزده و در عين‏حال سر زدن گناهان بيش‏ترى را در آينده از آنان رد نكرده است. هم چنان‏كه‏يكى از آنان بدون دليل معقول و مقبول در معركه جنگ‏هايى فرورفت كه‏در نتيجه آن خون هزاران نفر از مسلمانان، بى‏گناه بر زمين ريخت. ليكن‏خداوند متعال در اين آيه و از زبان پيامبرش در ده‏ها جاى ديگر به شيوه‏اى‏كاملا متباين از اهل بيت‏سخن گفته است. خداوند سبحان روشن فرموده كه‏آنان را از هر گناهى معصوم و از هر پليدى‏يى پاكيزه گردانده است. چنان كه‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هم به فرمان خداوند آنان را همتاى قرآن، كشتى نجات وريسمان محكم الهى خوانده است. اين قبيل موارد، فراوان و بيش از حدشمارش بوده با مراجعه به متون متواتر و مشهور به دست مى‏آيد.
اراده تشريعى روشن است كه اراده دو گونه است:
١. اراده تكوينى و آن اراده‏اى است كه به فعل خود مريد، يعنى به تكوين،تحقق و ايجاد آن تعلق مى‏گيرد.
٢. اراده تشريعى و آن اراده‏اى است كه به فعل ديگرى تعلق مى‏گيرد بدين‏اعتبار كه وى آن را به اختيار خود انجام دهد.
از آنچه گذشت روشن شد كه اراده مورد نظر در اين آيات اولا و بالذات،اراده تشريعى است و متعلق به اوامر و نواهى‏يى كه متوجه همسران‏رسول خداصلى الله عليه وآله گرديده است، اما اين اراده نشات گرفته از اراده ديگرى است‏كه به‏زدودن پليدى از اهل بيت و پاكيزه گرداندن آنان تا حد عصمت تعلق‏گرفته است. اين اراده دوم، مدلول اولويت قطعى و مفهوم موافقت است. بدون‏شك اين اراده از اراده اول شديدتر، اكيدتر، راسخ‏تر و جدى‏تر است.
خبر راست و شهادت الهى به تعبير آشكارتر و صريح‏تر، اين آيه متضمن اين مطلب است كه خداوندسبحان اهل بيت‏عليهم السلام را تحت رعايت‏خويش دارد و در جهت پاكيزگى آنان ودور ساختن هرگونه پليدى از آنان، حتى اگر ثانيا و بالعرض باشد عمل مى‏كندو اگر اهل بيت‏به طهارت كامل نرسيده بودند، هرگز خداوند آنان را اين‏گونه‏مورد ستايش قرار نمى‏داد و اين چنين گرامى نمى‏داشت.
بنابراين، اين مدح و گرامى‏داشت اهل بيت‏عليهم السلام و اختصاص آنان به عنايت‏پروردگارى و اين خبر راست و شهادت الهى(١٧)متضمن اين مطلب است كه ازميان همگان، فقط اينان به مزيت پاكيزگى و عدم پليدى تا درجه عصمت‏رسيده‏اند، عصمتى كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله با استشهاد به همين آيه تطهير بدان‏تصريح فرمود، آن‏جا كه گفت:
فاناو اهل بيتى مطهرون من الذنوب;(١٨).
من و اهل بيت من از همه گناهان پاكيزه هستيم.
امام زين العابدين‏عليه السلام در دعاى عرفه مى‏فرمايد:
«... و طهرتهم من الرجس و الدنس تطهيرا بارادتك و جعلتهم‏الوسيلة...(١٩);
... و ايشان را با خواست‏خويش از هر پليدى و زشتى پاك گردانيدى و آنان راوسيله ساختى...
سخنان امامان‏عليهم السلام در اين كه خداوند هرگونه پليدى را از اهل بيت‏دور كرده و آنان را كاملا پاكيزه گردانده بسيار زياد است. ما در اين مجال‏اندك فرصت‏برشمردن تمام آن را نداريم. در اين باره به دعاها، مجادلات وديگر سخنان آنان مراجعه كنيد.(٢٠).
مطلب ديگر اين كه آيه تطهير جز اهل كساء بر احدى تطبيق نمى‏كند; زيرابر عصمت اهل بيت‏عليهم السلام از هرگونه گناه دلالت دارد. در حالى كه بخش‏هاى‏مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله امكان صدور گناه از آنان را بيان كرده است. بيان‏مطلب اين كه كلمه «انما» از نظر زجاج و ديگران، آنچه را كه «ليس‏» نفى‏كرده اثبات مى‏نمايد. مانند اين فرموده خداوند متعال: «انما الصدقات‏للفقراء» و نيز متعلق تطهير، يعنى رجس، مطلق مى‏باشد و محلى به «ال‏»جنس است. بنابراين، آيه مباركه مفيد نفى ماهيت جنس پليدى از اهل بيت‏است، به نحو عام مجموعى استيعابى.
هم چنان كه مقام، مقام تكريم و بزرگ‏داشت‏بوده تاكيد كامل مقصوداست. براى همين است كه خداوند متعال پس از بيان زدودن پليدى كه آن رابا ادات حصر آغاز نمود، بر تطهير تاكيد فرموده آن را با مصدرى كه‏مفعول‏مطلق است; يعنى كلمه «تطهيرا» با تنوين تعظيم يا تنكير مورد تاكيدقرار مى‏دهد تا ذهن مخاطب به دنبال هر تطهيرى كه مى‏خواهد برود.
بنا به تعبير سمهودى تمام اين مطالب مى‏رساند كه اراده خداوند متعال‏منحصر درتطهير اهل بيت‏عليهم السلام است. سپس آن را با چيزى تاكيد كرده كه برطهارت و پاكيزگى كامل و تمام عيار آنان و در بالاترين مراتب پاكيزگى‏دلالت دارد.(٢١).
آنچه بيان كرديم با اين گفتار تناسب ندارد كه اراده موجود درآيه مباركه،اراده‏تشريعى براى زدودن آلودگى و پليدى است، زيرا خداوند سبحان براى‏تمام افراد بشر مى‏خواهد كه به تكاليف و احكام عمل نمايند و حتى يك موردخلاف را هم از آنان نمى‏پسندد و اين نه منحصر در زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و نه‏منحصر دراهل بيت‏عليهم السلام; بنابراين با وجود آن تاكيد و تكريم و گرامى‏داشت وافاده امتياز اهل بيت از همگان، اين انحصار هيچ گونه توجيهى ندارد.
براى همين است كه شمارى ازدانشمندان گفته‏اند: «همانا كه اراده مورد نظردر آيه تطهير، اراده تكوينى است و تفكيك آن از تحقق مراد محال است. بنابراين‏رسيدن هر گونه پليدى به اهل بيت‏عليهم السلام و انفكاك طهارت از آنان محال است.»(٢٢).
اختيارى بودن عصمت روشن گشت كه اراده مورد نظر در آيه تطهير اولا و بالذات، اراده تشريعى‏است، اما نشات گرفته از اراده ديگرى كه متعلق است‏به تطهير اهل بيت‏عليهم السلام و اين‏حقيقت از آن نتيجه‏گيرى مى‏شود كه اهل بيت‏عليهم السلام از تمام گناهان معصوم هستند،اما پرسشى كه نياز به پاسخ دارد اين است كه آيا اين عصمت اختيارى است‏يااين كه به صورت جبرى در آنان آفريده شده است؟ چنان كه نه مى‏توانند ازانجام خوبى‏ها دست‏بردارند و نه مى‏توانند مرتكب كارهاى بد شوند؟
پاسخ اين است كه بدون ترديد، عصمت از گناه، اشتباه و فراموشى،اختيارى است و هيچ‏گونه اكراه و اجبارى در آن وجود ندارد.(٢٣)توضيح مطلب‏اين كه بدون شك خداوند متعال است كه وجود را به مردمان و هر موجودديگر افاضه مى‏كند. بنابراين، افعال بندگان بدون افاضه مستمر وجود، توسطخداوند بر بندگان و كارهاى آنان، امكان صدور ندارد، اما اين خود بندگان‏هستند كه آن را اختيار كرده به سويش مى‏روند و خداوند هيچ‏گونه بخلى‏نسبت‏به افاضه وجود ندارد. بر اين اساس آيه تطهير مى‏رساند كه خداوندمتعال مى‏دانسته كه امامان جز آنچه كه او تشريع فرموده و بدان رضايت داردچيزى بر نمى‏گزينند. اين به سبب استعدادهاى ذاتى، ملكات نفسانى، توفيقات‏الهى و امدادهاى غيبى است كه خداوند به آنان عنايت فرموده و نيز شناخت‏آنان به حق و باطل، حسن و قبيح و نيز معرفت اينان به جلال و عظمت وقدرت و ديگر صفات خداوند است. بنابراين، در جهت نيل به كمالات ورسيدن به بالاترين مراتب تلاش مى‏كنند. خداوند هم به واسطه پيراستگى‏ساحت قدسش از بخل، به آنان بخل نمى‏ورزد و بر اساس قاعده:
الذين اهتدوا زادهم هدى وآتاهم تقواهم;(٢٤).
آنان كه [به گفتارت] هدايت‏يافتند [لطف] خدا بر هدايت و ايمانشان‏بيفزود و پاداش تقواى آنها را عطا فرمود.
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنن;(٢٥).
و آنان كه در راه ما به جان و مال كوشش كردند، محققا آنها را به راه خويش‏هدايت كنيم و هميشه خداوند با نيكوكاران است.
نعمت‏هاى خود را بر اينها افاضه و آنان را در فيض و كرم خويش‏غوطه‏ور مى‏گرداند.
بنابراين، خداوند سبحان كه مى‏داند آنان جز خوبى و زيبايى، حق و صلاح وفلاح را برنمى‏گزينند، به اين خواسته آنان پاسخ خواهد داد و هرگز وجود بر اساس‏اراده تكوينى، جز بر اين نوع از افعال پسنديده و محبوب خداوند متعال‏افاضه نمى‏شود; آرى با توجه به اين نكات درست‏خواهد بود كه به ما خبردهد كه با اراده تكوينى، جز زدودن پليدى‏ها و پاكيزه گردانيدن آنان چيزى‏اراده نخواهد كرد. هم‏چنان كه در مورد پيامبران هم كه معصوم هستند وضع‏كاملا چنين است. چه خداوند با اراده تكوينى خود جز آنچه آنان برمى‏گزيننداراده نكرده و آنان هم جز صلاح، فلاح و رستگارى را در پيش نمى‏گيرند.
راز اين انتخاب زمانى روشن مى‏شود كه بدانيم اگر انسان در آن مرتبه ازاخلاص و صفا باشد كه جاهليت‏با تمام پليدى‏هايش او را آلوده نكند و نيز ازنياكان خود جز خصال پسنديده و مزاياى نادر به ارث نبرد و زمينه تربيت‏وى به بهترين وجه آماده باشد و به بالاترين مزاياى اخلاقى و انسانى نايل‏آمده از نظر تعقل و شعور و معرفت نسبت‏به خداوند و شرايع و احكام او دردرجه‏اى عالى قرار داشته باشد و نيز داراى اراده‏اى قوى بوده و تسلط برخويشتن داشته باشد، چنان كه ذره‏اى به فكر انجام كار زشت نباشد، بلكه‏برعكس از آن گريزان بوده، در رنج و اذيت قرار گيرد، در حالى كه اختياركامل و آزادى تمام داشته قادر است كه انجام دهد يا انجام ندهد، اما چون آن‏را منافى انسانيت‏خويش و موجب نقص و از هم پاشيدن كمالات و خصايص‏شخصيت‏خويش مى‏بيند، امكان ندارد كه در هر شرايطى و در هر اوضاع واحوالى در جهت ارتكاب آن كار زشت اقدام كند چنان كه خداوند متعال با قدرت‏بر انجام ستم، بر احدى ظلم(٢٦)روا نمى‏دارد; زيرا ظلم و ستم بر بندگان با مقام‏ذات اقدس الهى و كمال و عدل و الوهيت‏حضرت سبحان منافات دارد.
هم‏چنان كه انسان عاقل و متعادل، هرگز سم نمى‏خورد و نوزاد دستش را درآتش فرونمى‏برد و مادر فرزندانش را سرنمى‏برد و نيز هيچ يك از چيزهاى فراوانى‏را كه انسان انجام آن را مخل به كرامت و شخصيت‏خويش مى‏داند انجام نمى‏دهد.ما درباره اختيارى بودن عصمت در اواخر جلد سوم كتاب خود الصحيح من‏سيرة النبى الاعظم‏صلى الله عليه وآله بحث كرده‏ايم. طالبان بدان‏جا مراجعه كنند.
از آنچه گذشت روشن مى‏شود كه مراد دانشمندان كه گفته‏اند: اراده موردنظر در آيه تطهير، اراده تكوينى است و نه اراده تشريعى، همين است كه بيان‏كرديم و نه اين كه عصمت در آنان به صورت اجبارى آفريده شده باشد، چنان‏كه قدرت مخالفت و موافقت نداشته باشند.
يك نكته ما صحت و درستى منظور عالمان آزاد خود را رد نمى‏كنيم، اما معتقديم‏كه اين آيه شريفه كه فعلا مورد بحث ماست، زمينه ديگرى هم دارد كه لازم‏است آن را بيان داريم تا روشن شود كه اين آيه با دلالت لفظى خود اصلا بامحذور جبر سازگار نيست و به هيچ وجه نه با آن برخورد و تلاقى دارد و نه‏ناظر به آن است; زيرا اراده در اين آيه اصلا به فعل انسان تعلق نگرفته است.توضيح مطلب اين كه:
از اسناد زدودن پليدى و تطهير به خداوند سبحان در آيه (يذهب، و يطهركم)و آن‏گاه از عدول از تعبير «يريد ان يذهب‏» به تعبير «يريد ليذهب عنكم الرجس‏»استفاده مى‏كنيم كه اراده خداوند متعال اولا وبالذات به زدودن‏پليدى ودورساختن‏آن تعلق گرفته است نه به اجبار اهل بيت و مقهور ساختن اراده آنان و بازداشتن‏آن از حركت‏به سوى پليدى. پس خداوند متعال مى‏خواهد كه پليدى را طردكند و از آنان دور نمايد، چرا كه نزديكى پليدى به آنان و نزديكى آنان به‏پليدى در پيشگاه خداوند مبغوض است. چنان كه خود مى‏فرمايد:
ولا تقربوا الفواحش ما ظهرمنها وما بطن(٢٧);
به كارهاى زشت آشكار و نهان نزديك نشويد.
ولا تقربوا الزنا انه كان فاحشة وساء سبيلا(٢٨);
هرگز به عمل زنا نزديك نشويد كه كارى بسيار زشت و راهى بسيار ناپسند است.
و آيات ديگرى كه به اين مطلب اشاره مى‏فرمايد.
اين دورى و آن موانع مى‏تواند درجه حفظ در مقابل امر مبغوض را فزونى‏بخشد و به ميزان زيادى از ميزان احتمالات آلوده شدن به آن بكاهد، برخلاف‏زمانى كه انسان به پليدى آميخته باشد و در فضاى آن غوطه‏ور. اين مساله آن‏قدرروشن است كه نيازى به توضيح ندارد. خداوند سبحان اراده فرموده كه پليدى‏را از اهل بيت دور سازد، همان گونه كه اراده كرده هرگونه عيبى را از آنان‏دور نمايد، اگرچه ثانيا و بالعرض باشد. مانند آن كه از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه درحقيقت از اهل بيت نيستند سرزند. اين علاوه بر فزونى و زيادت، ميزان‏حصانت آنان است از طريق زيادت معرفت آنها نسبت‏به خداوند سبحان وتقويت ملكات نفسانى و شناخت آنان از كارهاى بد و آثار آن. تمام اينهاموجب دورى پليد از آنان است. لذا هرگز خود را بدان آلوده نمى‏كنند و ابدادرباره‏اش نمى‏انديشند و به فكرشان هم خطور نمى‏كند، بلكه از آن در رنج واذيت‏بوده متنفرند. با اين حال اراده آنان آزاد بوده و كسى كوچك‏ترين فشاريا اكراهى بر آن وارد نمى‏سازد. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم.
خلاصه سخن اين كه در اين آيه يك اراده تشريعى است كه به اوامر و نواهى‏يى تعلق گرفته كه‏متوجه زنان رسول خداصلى الله عليه وآله است و آن متعلق «انما يريد الله‏» است، اما اين‏اراده تشريعى نشات گرفته از يك اراده تكوينى است كه به دورى پليدى ازاهل بيت و تطهير آنان تعلق گرفته است. ما اين اراده دوم را از نسبت دادن‏زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن در آيه «يذهب عنكم‏» و «يطهركم‏» به‏خداوند سبحان استفاده مى‏كنيم; زيرا فاعل هر دو فعل ضميرى است كه به‏لفظ جلاله الله در «انما يريد الله‏» برمى‏گردد، ليكن اين اراده تكوينى خداوندبه زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن تعلق گرفته است نه به خود فعل صادر ازاهل بيت; زيرا خداوند مثلا نفرمود: «يريد الله ان يجعلكم تفعلون هذا وتجتنبون ذاك‏» (خداوند اراده كرده كه شما را چنان قرار دهد كه اين كار رابكنيد و از آن ديگر دورى ورزيد.) تا اين كه اراده آنان، مقهور اراده تكوينى‏خداوند باشد، بلكه اراده خداوند، صرف‏نظر از اراده اهل بيت، به دور ساختن‏پليدى از آنان و ايجاد موانع بين آنان و پليدى تعلق گرفته است. در عين حال،اراده آنان را بدون كوچك‏ترين تعرضى، رها و آزاد گذاشته است و همان‏گونه‏كه پيش از اين آورديم به طور كلى از آن صرف‏نظر كرده است.
آخرين چيزى كه در اين جا بدان اشاره مى‏كنيم اين است كه ملاحظه مى‏شودخداوند متعال طهارت زنان را به اراده خود آنان معلق كرده مى‏فرمايد:
ان كنتن تردن الحياة الدنيا وزينتها...;
اگر زندگى دنيايى و زيور آن را بخواهيد... .
و مى‏فرمايد:
ان كنتن تردن الله ورسوله...;
اگر خدا و رسولش را بخواهيد... .
اما آن گاه كه خداوند از طهارت اهل بيت‏سخن مى‏گويد، آن را متعلق‏اراده خود قرار مى‏دهد; خواه اراده تشريعى و از طريق اوامرى باشد كه‏متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و خواه اراده تكوينى متعلق به پاكيزه گردانيدن ودور ساختن پليدى از اهل بيت‏عليهم السلام.
امامت در آيه تطهير لازم مى‏دانيم كه در اين جا به بيان يك تذكر بپردازيم و آن اين كه شايد راز اين‏كه بعضى اصرار دارند كه على رغم وجود روايات صحيح و متواترى كه اختصاص‏اين آيه شريفه به پنج تن آل عبا را تاكيد مى‏كند، در مدلول آن تصرف نمايند،ترس و هراس آنان باشد از اين كه مبادا يك گام در جهت ربط اين آيه به‏موضوع امامت‏بردارند و اين كار، آنان را كه مى‏خواهند - به رغم متون بسيارفراوان و متواتر در موارد متعدد و مناسبت‏هاى زياد - اهل بيت نبوت‏عليهم السلام رااز امامت دور سازند تا بتوانندمشروعيت‏خلافت و امامت آنانى را اثبات‏كنند كه آن را به نفع خود از ديگران ربودند - دچار تنگناهاى بزرگى سازد.
زيرا اين مطلب روشن است كه اهل بيت‏عليهم السلام همواره اصرار داشتند كه‏امامت، تنها حق آنان است و احدى غير از آنان را در آن حقى نيست و اين‏اقدام و اصرار امامان اهل بيت‏عليهم السلام چنان شايع و پراكنده است كه احدى‏نمى‏تواند در آن ايجاد شك و ترديد كند.
از آن جا كه بنابر نص اين آيه شريفه اينان پاكيزگانند، بايد كه اين گفته‏آنان را پذيرفت و در برابر آنان تسليم شد و بدان اقرار داشت. اين به معناى‏قرار دادن علامت‏سؤال بزرگى است در برابر مشروعيت‏خلافت ديگران.اين چيزى است كه تصورش براى ايشان در هيچ شرايطى امكان‏پذير نمى‏نمايد.
به همين دليل هيچ مانعى در سر راه خود نمى‏بينند كه با اين آيه قرآنى‏بازى كنند و در دلالت آن تشكيك و تصرف نمايند. هم‏چنان كه از نظر آنان‏رد روايات متواتر و صحيح و صريح و يا تمسك به رواياتى كه از تار عنكبوت‏هم سست‏تر است مانعى ندارد. اين مطلب را در مباحث‏بعدى خواهيم آورد.از سوى ديگر بعضى از عالمان را مى‏بينيم كه مى‏گويند: اگر به تفسير آيه: انه‏لقرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون(٢٩);مراجعه كنيم در مى‏يابيم كه:معنايى كه نزد دانشمندان، قوى‏ترين و مناسب‏ترين‏معنا با سياق و نظم آيات است،اين معناست كه مراد از مس قرآن، رسيدن به معانى آن و آگاهى و وقوف برآن است‏و اين امكان ندارد مگر براى كسانى كه خداوند سبحان آنان را پاكيزه گردانيده‏است و آنان فقط اهل بيت و اصحاب كساء هستند. اين بدان معناست وقتى كه‏رسول خداصلى الله عليه وآله آنان را همتاى قرآن قرار داد و فرمود: انى تارك فيكم الثقلين‏ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا: كتاب الله و عترتى اهل بيتى; منظورش‏اين بوده كه اينان كسانى هستند كه بايد قرآن را براى مردمان تفسير كنند، دين‏خدا را به پاى دارند احكام و تعاليم آن را پياده و منتشر سازند. اين همان‏چيزى است كه از امامت و خلافت پس از رسول خداصلى الله عليه وآله اراده شده وخداوند سبحان آن را در اهل بيت‏عليهم السلام منحصر كرده است.
پى‏نوشتها :
١) تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨; روح البيان، ج‏٧، ص‏١٧١.
٢) روح البيان، ج‏١، ص‏١٧١.
٣) تاج العروس، ج‏١، ص‏٢١٧، ذيل كلمه‏اهل.
٤) لسان العرب، ج‏١، ص‏٣٨.
٥) مفردات، ص‏٢٩.
٦) منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢١.
٧) منابع اين سخن به هنگام بحث پيرامون استدلال به سياق قرآن خواهد آمد.
٨) احزاب (٣٣) آيات ٢٧ - ٣٧.
٩) منابع اين سخن به هنگام بحث از انحصار آيه در اهل كساء خواهد آمد.
١٠) مائده (٥) آيه ٦.
١١) نساء (٤) آيه ٢٦.
١٢) قيامت (٧٥) آيه ٥.
١٣) توبه (٩) آيه ٥٥.
١٤) همان، آيات ٣١ - ٣٢.
١٥) صف (٦١) آيات ٧ - ٨.
١٦) مفردات، ص‏٣٠٥.
١٧) امير المؤمنين‏عليه السلام در مساله فدك خطاب به ابوبكر تاكيد فرمود كه اين آيه متضمن شهادت‏خداوندگارى بر طهارت و پاكيزگى است. ر.ك: علل الشرايع، ج‏١، ص‏١٩١; الاحتجاج طبرسى،ج‏١، ص‏١٢٤; تفسير قمى، ج‏٢، ص‏١٥٦ - ١٥٧.
١٨) منابع اين حديث در مباحث پايانى كتاب خواهد آمد.
١٩) صحيفه سجاديه، دعاى‏٤٧.
٢٠) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏١ و ٢.
٢١) ينابيع الموده، ص‏١٠٩.
٢٢) ر.ك: متشابه القرآن و مختلفه، ج‏٢، ص‏٥٢; التبيان، ج‏٨، ص‏٣٠٨; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٧;بحارالانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٣; تاويل الآيات الظاهره، ج‏٢، ص‏٤٥٦; الاصول العامة للفقه المقارن،ص‏١٤٩ - ١٥٠.
٢٣) در اين‏باره در كتاب خود «الصحيح من سيرة النبى الاعظم‏صلى الله عليه وآله‏»، اواخر جلد سوم توضيح داده‏ايم‏كه عصمت از سهو، اشتباه و نسيان نيز اختيارى است، تا چه رسد به عصمت از گناهان و زشتى‏ها.
٢٤) محمد (٤٧) آيه ١٧.
٢٥) عنكبوت (٢٩) آيه ٦٩.
٢٦) كهف (١٨) آيه ٤٩.
٢٧) انعام‏٦) آيه ١٥١.
٢٨) اسراء (١٧) آيه ٣٢.
٢٩) واقعه (٥٦) آيات ٧٧ - ٧٩.

۴
اهل بيت در آيه تطهير فصل چهارم: ظهور سياقى توجيه خطاب در آيه تطهير به اهل بيت كه اهل كساء هستند، هيچ گونه‏مخالفتى با سياق آيات ندارد و بدون كوچك‏ترين برخورد و يا شبهه‏اى با آن‏موافق و هماهنگ است. در توضيح اين مطلب چند نكته را بيان مى‏كنيم:
الف) وقتى سياق و نظم مى‏تواند دليل و حجت‏باشد كه بدانيم گوينده از آغاز تاپيان سخن در صدد بيان يك موضوع است تا بخشى از سخن وى قرينه بخش‏ديگر باشد. در اين صورت اگر مطلبى آمد كه با آن مخالفت داشت، مخالف باظهور سياقى بوده، موجب اخلال به جنبه بلاغى و بيانى كلام خواهد بود.
ب) هرگاه معلوم شود كه گوينده در صدد بيان يك موضوع واحد نيست،بلكه چند مساله متعدد و مختلف از نظر احكام و موضوع را برمى‏شمارد،هرچند تحت‏يك هدف كلى و جامع - مثل شريعت‏يا دين - قرار مى‏گيرد، همين خود مى‏تواند توجيه‏گر بيان او بوده، بين موضوعات گوناگون جمع ومسائل مختلف آن را به هم ربط دهد. اين صورت بيان موضوعات مختلف‏نه مخالف با ظهور سياقى است و نه موجب اخلال به جنبه بلاغى و بيانى‏كلام، مگر اين كه متعرض مساله‏اى شود كه تحت آن هدف كلى، عام و جامع‏داخل نمى‏شود. همان طور كه روشن است در اين صورت هم مخل به بلاغت‏كلام است و هم مخالف با ظهور سياقى آن.
ج) وحدت سياق، مستلزم وحدت موضوع و حكم نيست; زيرا ممكن است،شيوه بيان ايجاب كند كه گوينده بعضى از جنبه‏هاى ديگر مساله مورد نظر راهم، اگرچه از نظر طبيعت و ماهيت‏با آن اختلاف داشته باشد بيان كند. ازامام باقرعليه السلام روايت‏شده كه فرمود: «هيچ چيزى مانند قرآن از عقل و قياس‏انسان، به دور نيست، چه اول يك آيه درباره چيزى است و آخر آن درباره‏چيز ديگر و سخن متصلى است كه قابل تصرف به چندين وجه مى‏باشد.»(١).
امام صادق‏عليه السلام فرمود:
«اى جابر! همانا كه قرآن باطنى دارد و باطن آن، ظاهرى و هيچ چيزى‏مثل آن از عقل و قياس مردم به دور نيست; زيرا اول آيه درباره يك چيز،وسط آن درباره چيز ديگرى و آخرش درباره چيز سومى فرود مى‏آيد،در حالى كه كلامى متصل و قابل تصرف به چندين وجه است.»(٢).
آنچه جلب نظر مى‏كند اين است كه مثالى كه امامان‏عليهم السلام در اين باره بيان‏فرموده‏اند همان آيه تطهير است كه فعلا مورد بحث ماست. از امام باقرعليه السلام‏روايت‏شده كه فرمود: «از عقل و قياس مردمان چيزى دورتر از تفسير قرآن‏نيست. چه اول آيه درباره يك چيز، وسط آن درباره چيزى و آخرش درباره‏چيز ديگرى فرود مى‏آيد. سپس فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت و يطهركم تطهيرا. پس فرمود: از پليدى جاهليت.»(٣).
ليكن اين بدان معنا نيست كه يك وجه عام و كلى نباشد تا آن موضوعات‏گونان‏گون در آن داخل شوند.
اينك و با توجه به مطالبى كه پيش از اين بيان كرديم روشن مى‏شود كه‏آيه تطهير از نوع اول است; زيرا اين آيات براى مخاطب ساختن پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرود آمده و از او مى‏خواهد كه به منظور حفظ بيت نبوى، بعضى اوامر ونواهى خداوندگار را به همسرانش برساند. از سوى ديگر مى‏توان قسم دوم راهم بر اين آيه تطبيق داد. اين در صورتى است كه بدانيم جامع عام و كلى كه‏همان حفظ اهل بيت‏عليهم السلام است، صدور اوامر و نواهى‏يى را براى زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله طلبيده است و كلام نيز متصل بوده سياق و نظم واحدى دارد.
التفات و اعتراض اگر بپذيريم كه مخاطب در آيه تطهير، پيامبرصلى الله عليه وآله و بيت نبوت و رسالت‏نبوده، بلكه از اول زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مخاطب بوده‏اند، باز هم موجب نمى‏شودكه اين آيه اختصاص به آنان داشته يا حتى شامل آنان هم باشد. چه دو راه‏ديگر هم هست كه مى‏توان براى رسيدن به اين مطلب كه آيه تطهير مختص‏اصحاب كساء است پيمود. اين دو راه نه به سياق قرآن اخلال وارد مى‏آورد ونه مستلزم تكذيب رسول خداصلى الله عليه وآله است كه همواره اصرار داشت كه زنان ازمفاد آيه خارجند. اين دو راه عبارتند از:
١. التفات التفات يكى از شيوه‏هاى بيانى است كه مردمان در مكالمات و مذاكرات‏خود بدان عمل مى‏كنند و موجب زيبايى، رونق و درخشندگى كلام مى‏شود وفوايد ارزشمندى هم دارد كه شنونده را به كلام پيوند داده، توجه و دقت وى‏را برمى‏انگيزد و موجب مى‏شود كه خود رابراى شناخت موضوع جديد وشنيدن بيش‏تر آماده كند. قرآن مجيد هم در موارد فراوانى، حتى درفاتحة‏الكتاب، چنان كه گذشت، از اين شيوه استفاده كرده است. فلسفه التفات‏در اين آيه اين نكته است كه تاديب زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از توابع زدودن پليدى وآلودگى از اهل بيت و گرامى داشت آنان است تا به سبب آنان هيچ‏گونه عيب‏و ايرادى به اهل بيت نرسد.(٤).
٢. اعتراض مى‏توانيم فرموده خداوند متعال: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت...» را جمله معترضه برشماريم. البته اين در صورتى است كه وروداعتراض در آخر كلام را درست و يا آيات سابق و لاحق را يك كلام يك‏پارچه‏بدانيم كه جمله معترضه در ميان آنها آمده تا به جنبه‏ها و علل حكم وارده اشاره‏كند. اين جمله معترضه نه تنها معقول و قابل قبول است، بلكه به واسطه حكمتى‏كه دارد راحج و مطلوب و حتى ضرورى هم هست. آن حكمت عبارتند از بيان‏اين امر مهم و خطير; يعنى تعلق اراده الهى بر پاكيزه گرداندن اهل بيت و نيزبيان فرق بزرگ بين اهل بيت‏حقيقى پيامبرصلى الله عليه وآله و همسران حضرت كه شايدتوهم شود آنان هم در عصمت و طهارت در حد اهل بيت نبوت هستند.
جمله‏هاى معترضه در قرآن فراوان است. خداوند متعال مى‏فرمايد:
فلما راى قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيدكن عظيم يوسف اعرض‏عن هذا - واستغفرى لذنبك.(٥).
و انه لقسم - لو تعلمون - عظيم.(٦).
واذ قال لقمان لابنه وهو يعظه يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم‏ووصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا... يابنى انها ان تك مثقال حبة من خردل.(٧).
در اين‏جا جملات «يوسف اعرض عن هذا»; «لوتعلمون‏»; و «وصيناالانسان بوالديه حملته امه وهنا» جمله‏هاى معترضه‏اند كه امثال آن در قرآن‏اندك نيست.(٨).
حتى اگر بپذيريم كه سياق قرآن مؤيد اين مطلب است كه مخاطب، زنان‏پيامبرند; باز دست‏برداشتن از ظهور سياقى، كه ضعيف‏ترين ظهورهاست،به‏خاطر وجود قرينه و بلكه قرينه‏هاى داخلى و خارجى زياد بر خلاف آن، هيج محذورى پيش نمى‏آورد. وجود قرائنى در همين آيات و نيز وجودروايات متواتر صحيح و صريح فراوان ديگر اهل البيت را در افرادى جداى ازهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله; يعنى در خصوص اهل كساء معين مى‏كند و هيچ مخالفتى‏هم با اسلوب بيان و بلاغت كلام ندارد. ما پيوسته ديده‏ايم كه افراد بليغ درسخنان خود به چندين مطلب كه دريك جا و با يك سياق و نظم واحدمى‏آورند اشاره مى‏كنند. البته در صورتى كه داراى يك جهت عام و كلى وجامع باشند.
از قرائنى كه گفته‏اند بايد به موجب آن از ظهور سياقى دست‏برداشت،اختلاف ضميرهاى اين آيه است. چه در «عنكم‏» و «يطهركم‏» ضمير مذكراست، در حالى كه ضماير پيش و پس در عبارات «وقرن فى بيوتكن‏»،«لا تبرجن‏»، «اقمن الصلاة‏»، «آتين‏»، «اطعن‏» و... همگى مؤنث است.(٩).
بعضى اين را دليل آن دانسته‏اند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در اين آيه اراده‏نشده‏اند. بعضى ديگر بر خلاف ادعاى عكرمه و ديگران، آن را دليل بر عدم‏اختصاص آيه تطهير به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله شمرده‏اند.(١٠).
توجيهات بى‏فايده كسانى كه قائلند آيه تطهير شامل زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم مى‏شود و خطاب اين‏آيه به آنان اختصاص دارد، با چند دليل به دفاع پرداخته‏اند.
١. تغليب گفته‏اند: اين تعبير از باب تغليب است، چه مذكر بر مؤنث غلبه‏كرده است.(١١)اما اين استدلال بنا به دلايلى نا تمام است.
الف) هنگامى مى‏توان تغليب را پذيرفت كه محرز شود هيچ يك ازدو طرف در نظر گوينده خصوصيتى ندارد و او در شمول حكم، همگان رااراده كرده و از سوى ديگر قرينه‏اى هم بر خلاف آن وجود نداشته باشد، امادر مساله مورد بحث نه تنها براى ما محرز نشده كه وى خواهان شمول حكم‏است، بلكه قراين و شواهد چندى مبنى بر تمايز بين دو طرف در دست داريم.در اين باره روايات صحيح و صريحى كه در انحصار اهل بيت در اصحاب‏كساء آورديم و بخش عمده آن بر خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از دايره شمول‏صراحت داشت كافى است.(١٢).
ب) علامه مجلسى در رد اين استدلال مى‏گويد: «خطاب زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏سرشار از سرزنش، عتاب و تهديد است، اما خطاب اهل بيت آراسته به انواع‏مهربانى، نوازش و مبالغه در اكرام و بزرگ داشت است. پس با دقت نظرتباين كامل بين اين آيه و آيات پيش و پس از آن بر كسى پوشيده نمى‏ماند.»(١٣).
ج) ما بيان كرديم كه اگر هم بپذيريم كه مراد از بيت، همان خانه مسكونى‏است، باز اصل صدق عنوان «اهل بيت‏» بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اشكال دارد.دانستيد كه منظور در اين‏جا بيت رسالت و نبوت است و نه خانه مسكونى.اگر هم به فرض بپذيريم كه منظور، خانه مسكونى است، خواهيم گفت:- هم‏چنان كه از ملاحظه بعضى از روايت‏هاى حديث كساء روشن مى‏شود -منظور خصوص خانه‏اى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله، اهل كساء را در آن جمع‏كرد، آن جا كه اين آيه شريفه درباره آنان فرود آمد. بنابراين «ال‏» در «البيت‏»براى عهد خارجى است. با اين توضيح راز اين فرموده خداوند متعال روشن‏مى‏شود كه خطاب به زنان فرمود: «بيتكن‏»، اما در اين‏جا فقط به «اهل البيت‏»تعبير كرده است.
پيش از اين آمد كه سياق و نظم آيات هم با اين مطلب هماهنگ است كه‏مراد از اهل بيت، خصوص اصحاب كساء هستند و لذا نيازى به ادعاى تغليب‏و ديگر ادعاها نيست.
يك تذكر آنچه در اين‏جا از لحاظ پذيرش و رد مورد نظر است، تغليب نسبت‏به‏زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و انضمام و عدم انضمام آنان به اصحاب كساء است; اما غلبه‏مذكر بر مؤنث نسبت‏به خود آل عبا كه فاطمه‏عليها السلام هم در ميان آنان است،آن‏گونه كه روايات متواتر بدان تصريح كرده، اشكالى ندارد و مورد نظرخداوند متعال بوده است.
٢. عموميت لفظ «اهل البيت‏» وجه ديگرى كه در دفاع از نظريه خود مبنى بر اين كه آيه شريفه شامل‏زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم مى‏شود و نيز براى توجيه اختلاف ضماير از لحاظ مذكر ومؤنث‏بودن بيان كرده‏اند، اين است كه لفظ بيت، لفظى است عام و كلى كه برجمع اطلاق مى‏شود.(١٤)پاسخ اين وجه چنين است:
الف) بعضى از آنچه كه در پاسخ وجه پيش بيان كرديم، در اين‏جا هم مى‏آيد.
ب) كلى بودن لفظ «بيت‏» بر حسب مصطلح اهل علم نادرست است.
ج) قرينه قطعى دلالت دارد كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، در آيه تطهير مورد نظرخداوند متعال نبوده‏اند.
د) اين توجيه هم بى‏فايده است; زيرا همان گونه كه پيش از اين اشاره‏كرديم، ظاهرا منظور از بيت، خانه مسكونى نيست، بلكه مراد بيت نبوت ورسالت است. آنچه به همين مطلب اشاره دارد اين‏كه در اين آيه، وقتى كه‏خداوند متعال از خانه مسكونى همسران پيامبرصلى الله عليه وآله سخن مى‏گويد، لفظ جمع‏آورده و به ايشان اضافه كرده است. وقرن فى بيوتكن، در خانه‏هاى تان بمانيد.سپس فرمود: و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن، از آنچه در خانه‏هاى‏تان خوانده‏مى‏شود پند گيريد.
اما در آيه تطهير لفظ «البيت‏» را محلى به «الف‏» و «لام‏» عهد آورده‏است. اگر منظور، خانه مسكونى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله بود، مناسب بود كه هم‏چون‏موارد پيش و پس از آن، در اين‏جا هم لفظ جمع آورده شود نه لفظ مفردمحلى به «الف‏» و «لام‏» عهد.
اگر هم بپذيريم كه منظور خانه مسكونى است، بايد بگوييم كه منظورهمان خانه خاصى است كه رسول خداصلى الله عليه وآله اهل كساء را در آن جمع كرد و «الف‏»و «لام‏» «البيت‏» هم براى عهد خارجى است نه خانه‏هاى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه‏در آيات پيش و پس از آن با لفظ «بيوتكن‏» تعبير فرمود. اين وجه را مى‏توان‏با بعضى از متون حديث كساء تاييد كرد. طالبين به منابع آن مراجعه كنند.
ممكن است گفته شود از اين كه خانه‏ها به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت داده‏شده و نه به خود رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله، استفاده مى‏شود كه در نسبت دادن آن‏به‏پيامبرصلى الله عليه وآله شرف بزرگى است و خداوند نمى‏خواهد كه زنان حضرت رابه‏اين شرف اختصاص‏دهد. گذشته از اين، خداوند متعال اراده فرموده كه‏تفاوت بين زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندان اهل بيت‏حقيقى او را كه اهل كساءهستند، ظاهر سازد تا مبادا احدى تصور كند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندان اونسبت‏به حضرت در يك مرتبه قرار دارند، بلكه اهل بيت او از خود اويند وبه او منسوبند، اما زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه خداوند حاضر نشده خانه‏اى را كه آنان‏در آن سكونت دارند، به پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت دهد، اين‏گونه نيستند.
٣. مذكر بودن لفظ اهل آنان در توجيه ديگرى مى‏گويند: مذكر بودن ضمير در «عنكم‏» و«يطهركم‏» به اعتبار لفظ «اهل‏» است. چه ضمير با اين كلمه به صورت مذكرمى‏آيد. خداى سبحان در گفتار دو فرشته به همسر ابراهيم‏عليه السلام مى‏فرمايد:
اتعجبين من امر الله رحمة الله وبركاته عليكم اهل البيت(١٥).
و نيز در آيه ديگرى آمده: قال لاهله: امكثو.(١٦).
در اين آيه مباركه گوينده، موسى‏عليه السلام و مخاطب همسر اوست.
همين‏طور است آن‏جا كه يك نفر به دوستش مى‏گويد: كيف اهلك؟[خانواده‏ات چطورند؟] و منظورش همسر اوست. او در پاسخ مى‏گويد: هم‏بخير [خوبند].(١٧).
اين توجيه نيز به چند دليل نادرست است:
الف) لفظ اهل، چنان كه زمخشرى در تفسير آيه مباركه «هذه القرية‏الظالم اهلها»(١٨)تاكيد كرده هم مذكر مى‏شود و هم مؤنث. بنابراين بهتر آن بودكه به تناسب سياق آيات، ضمير مؤنث آورده شود.
ب) لفظ اهل در اين آيه مفرد است، اگر معناى آن جمع بود، آيا بهتر اين‏نبود كه اين مساله هم مراعات شود؟ پس چرا ضمير جمع آورده و فرموده:«عنكم و يطهركم‏» وجهت مفرد بودن را رعايت نكرده است تا ضمير به‏صورت مفرد بدان برگردد؟
ج) كلمه «اهل‏» آيه تطهير تابع «عنكم‏» است و تابع نمى‏تواند از جهت مذكرو يا مؤنث‏بودن در متبوع اثر كند. اما اين كه بگويند كلمه «عنكم‏» هم تابع‏«اهل‏» ديگرى است كه از كلمه نساء منتزع شده مردود است; زيرا اگر اين درست‏بود مى‏بايست ضماير پيشين اين آيه نيز مذكر باشند و حال آن كه همه مؤنثند.پس به چه دليل در ذيل آيه از آن عدول كرده ضمير مذكر آورده است؟(١٩).
د) در آيه «رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت‏» مقصود خصوص افرادذكور است كه مجموع اهل بيت ابراهيم هستند و داخل شدن زن در ميان آنان‏از باب تغليب و تجوز است. بنابراين قياس با آن نابه‏جاست; زيرا احدى‏تغليب با قرينه را انكار نكرده است.
در مورد آيه «قال لاهله امكثوا» هم چنين است. چنان كه در مورد گفتارآن مرد هم در پاسخ دوستش كه پرسيد: «كيف اهلك؟» و او پاسخ داد: «هم‏بخير» چنين است، چرا كه در اين‏جا قرينه‏اى دال بر تعيين مراد وجود دارد وبا وجود قرينه بى‏اشكال بوده جايى براى بحث و جدال نيست.
ه) علاوه بر اين، فرق است ميان به كار بردن «اهل الرجل‏» و «اهل بيت‏الرجل‏». بنابراين اگر اطلاق اهل بر همسر صحيح باشد، لازم نمى‏آيد كه اطلاق‏اهل بيت‏بر همسر نيز صحيح باشد و در روايات گفته شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله نفى‏نفرمود كه ام سلمه از اهل بيت‏باشد، بلكه او را از اهل خود قرار داد نه ازاهل يت‏خويش.
و) از سوى ديگر دخول ساره در اهل بيت ابراهيم در آيه «رحمة الله‏وبركاته عليكم اهل البيت‏» از اين جهت است كه وى دختر عموى ابراهيم‏عليه السلام‏بود.(٢٠)بنابراين از حيث نسب، داخل در اهل بيت اوست نه از اين جهت كه‏همسر اوست. دست كم اين مساله قابل تشكيك است.
تهاجم متقابل: مخالفت‏با سياق آيات بى‏مورد است بعضى با بيان دلالت‏سياقى استدلال كرده‏اند كه در آيه تطهير زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله اراده شده‏اند. وى در اختلاف ضماير موجود در اين آيه شريفه هيچ‏محذورى نمى‏بيند. آن‏گاه مى‏گويد: «بيان حال ديگران با جمله معترضه، بدون‏قرينه و يا رعايت نكته‏اى، ونيز بدون اعلام پايان كلام پيشين و يا شروع كلام‏جديد با وظيفه بلاغت كه بالاترين هدف در كلام خداوند متعال است،مخالف مى‏باشد.
بنابراين سزاوار است كه به پيراستگى آن از اين مخالفت معتقد شد.»(٢١).
در پاسخ وى مى‏گوييم: اين سخن در حد خود درست است، اما روشن شده‏كه در اين‏جا مناسبت لازم موجود است و آن اين كه امر و نهى زنان به منظورحفظ بيت پيامبرصلى الله عليه وآله و دور ساختن عيب از او و پنج تن آل عباعليهم السلام و براى‏گرامى داشت و اكرام و اعتلاى شان وى و بدين هدف بوده كه مصلحت اسلام‏و رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله اقتضا كرده است.
قرينه‏اى كه موجب مى‏شود ازاين ظهور دست‏برداريم، روايات صحيح وصريح پيشين و نيز قراين ديگرى است كه در مباحث‏بعدى خواهيم آورد. اين‏گذشته از مطلبى است كه پيش از اين آورديم و توضيح داديم كه مخالفتى‏با سياق آيات ندارد. آن مطلب را در اين‏جا تكرار نمى‏كنيم.
تطهير و اراده زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اگر آن‏گونه كه عموم دانشمندان و محققان معتقدند و روايات پيشين‏حديث كساء تاكيد كرده، پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مشمول آيه تطهير است و نيز فرض‏كنيم كه از باب تغليب و ادعاى بعضى، خطاب در اين آيه متوجه پيامبرصلى الله عليه وآله‏هم هست. در اين صورت مساله، مشكل‏تر خواهد شد; زيرا اگر هر دوخطاب متوجه پيامبرصلى الله عليه وآله و زنانش باشد، لازم مى‏آيد كه او هم مامور به‏نشستن در خانه و عدم تبرج و از كسانى باشد كه كيفرشان دو برابر است وخداوند به آنان دو بار پاداش مى‏دهد. در حالى كه فساد اين مطلب آشكاربوده نيازى به توضيح ندارد، خصوصا با ملاحظه اين كه ضماير سابق و لاحق‏ويژه زنان [مؤنث] است.
اگر پيامبرصلى الله عليه وآله مشمول دو خطاب نيست، گذشته از اختلاف سياق، لازم‏مى‏آيد كه خداوند متعال جماعتى را مورد خطاب قرار داده و آن گاه اسلوب‏خطاب را از اناث به ذكور تغيير داده باشد; زيرا افراد مورد خطاب عوض‏شده‏اند. به علاوه، زدودن پليدى و پاكيزه گردانيدن زنان به طور مستقيم‏است; زيرا امتثال اوامر و نواهى خداوند از سوى ايشان حاصل مى‏شود، اماتطهير پيامبرصلى الله عليه وآله به نحو ديگرى، يعنى ثانيا و بالعرض و به واسطه آن است كه‏به سبب زنانش، عيبى بر او وارد نشود; زيرا طهارت پيامبرصلى الله عليه وآله به واسطه عدم‏تبرج و نشستن در خانه و... كه در آيه ذكر شده نيست تا بدان وسيله مستقيماطهارت حاصل آيد.
پس روشن مى‏شود كه در اين صورت، تطهير و زدودن پليدى به دو نحوكاملا مختلف به كار برده شده است. حتى اگر منظور طهارت پيامبرصلى الله عليه وآله‏به‏طور مستقيم از پليدى‏هايى باشد كه به عنوان يك مرد با او تناسب دارد،اين هم مردود است; زيرا چنين مطلبى در آيه بيان نشده است. پس استعمال‏تطهير و زدودن پليدى از زنان به وسيله مسائل مذكور در آيات و نسبت‏به‏پيامبرصلى الله عليه وآله به وسيله امورى كه بيان نشده، چيزى نيست كه كلام آن را تاييدكند و يا بتوان آن را فهميد يا به احدى تفهيم كرد.
ترتيب قرآن و دلالت‏سياقى بعضى مى‏كوشند در رد اين عقيده كه به موجب سياق آيات، در آيه تطهير،زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مورد نظرند، چنين استدلال نمايند كه قرآن به تدريج فرودآمده، اما به ترتيب نزول جمع‏آورى نشده است. رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله جايى را كه‏مى‏بايد آيات فرود آمده در آن قرار گيرد، معين مى‏فرمود. مثلا مى‏گفت: اين‏آيه را در فلان سوره قرار دهيد و آن آيه را در فلان سوره. بنابراين آيه «انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس...» را هم در ميان آياتى قرار داده كه زنانش‏مورد خطاب هستند تا دست‏خيانت تحريف و تصرف به قرآن نرسد; زيرااگر پيامبرصلى الله عليه وآله چنين نمى‏كرد، وقتى كه ديگران با نص صريح قرآن درباره‏مسائل مربوط به امامت، جايگاه و ويژگى هاى آن، يعنى عصمت و طهارت‏مواجه مى‏شدند، خود را در برابر مشكلات بزرگى مى‏ديدند. بر اين اساس،سياق آيات به هنگام تعارض با دلايل صحيح و صريح نمى‏تواند با آن‏برابرى كند; زيرا اطمينان نداريم كه اين آيه به هنگام نزول در همين سياق‏نازل گرديده باشد. به همين دليل اگر هم سياق آيه مورد بحث‏بر گمان‏مخالفان دلالت داشته باشد، لازم است كه دلالت‏سياق را ترك كنيم و به‏حكم ادله قاطع و حجت‏هاى روشنى تسليم شويم كه بخشى از آنها رادر اين‏جا بيان كرديم و اين نه با بلاغت قرآن مخالف است و نه به اعجاز آن‏خللى مى‏رساند.(٢٢).
ممكن است عثمان و يا ديگران به گمان اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله موردنظرند و نيز به خاطر اجتهاد در ترتيب، آيه را در اين جا قرار داده باشند.روشن است كه در ترتيب مصاحف قرآن اختلافات فراوانى به وجود آمد تااين كه سرانجام مردم در مصحف عثمان به توافق رسيدند. روايت كرده‏اند كه‏وقتى قرآن را جمع‏آورى مى‏كردند، يك آيه از سوره احزاب را گم كردند وآن‏را نزد خزيمة بن ثابت‏يافتند.(٢٣).
ممكن است‏به منظور بعضى از مصالح و منافع دنيوى خود، آيه تطهير رادر سياق خطاب به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده باشند. عدم ارتباط اين آيه باداستان زنان از روايات به دست مى‏آيد و لذا در اين باب تكيه بر نظم وترتيب در نهايت‏بطلان است.(٢٤)آنچه اين گفته را تاييد مى‏كند اين است كه آيه‏«وقرن فى بيوتكن‏» در صورتى كه آيه تطهير از ميان جملات آن برداشته‏شود، بر انسجام و هماهنگى خود باقى مى‏ماند و هيچ خللى به هماهنگى آن‏وارد نمى‏شود.(٢٥).
ما نيز در اين باره مى‏گوييم: هرچند كه در اين نظر با آنان موافق هستيم كه‏قرآن بر جسب نزول مرتب نشده است، اما سايرمطالبى را كه بيان داشته‏اند،نمى‏توانيم بپذيريم; زيرا:
١. روايات دال بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله جاى آيات را معين مى‏كرد، دلالت‏ندارد كه آن حضرت در اجزاى يك آيه - چنان كه در اين‏جاست - تصرف‏نموده باشد; زيرا آيه تطهير جزئى از يك آيه است و نه يك آيه مستقل. آيامعقول است كه پيامبرصلى الله عليه وآله جزء يك آيه را با جزء ديگرى تلفيق كرده باشد؟!نه چنين مطلبى براى مان نقل شده و نه احدى ادعا كرده است. صرف احتمال‏هم كفايت نمى‏كند.
٢. احتمال آنان درباره اين كه ممكن است پس از پيامبرصلى الله عليه وآله قرآن دچارتحريف شده باشد، احتمال نادرستى است; زيرا در زمان حيات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏سوره‏ها و آيات قرآن به نام خود، نزد ده‏ها تن از اصحاب محفوظ و مكتوب‏بود. آن حضرت هم نويسندگانى را مامور كرده بود كه تحت نظارت مستقيم‏خودش قرآن را مى‏نوشتند و آن را حفظ و ضبط مى‏كردند.
٣. اگر تصرف پيامبرصلى الله عليه وآله در قرآن به شكلى بود كه موجب مى‏گشت تادلالت آيه بر معناى مورد نظر پوشيده شود، بايد دانست كه اين تصرف‏نامعقول است; زيرا همين كار، تحريف قرآن و نابودى حق بوده، مردمان رادر مخالفت‏با آن معذور مى‏سازد و حجت را بر ايشان، حتى پس از آمدن‏رسولان تمام نمى‏كند.
اگر چنين پيامدى نداشته باشد، تصرف مذكور، بى فايده و غيرقابل توجيه‏بوده، مقصود مورد نظر در صيانت قرآن از تحريف نادرست‏خواهد بود. درنتيجه همان اشكال بزرگ كه مقتضى تحريف است‏به حال خود باقى مى‏ماند.مگر اين كه گفته شود: بدون ترديد اين جزء آيه كه به تطهير اهل بيت‏عليهم السلام‏تصريح دارد، به طور مستقل در قضيه كساء نازل شده است. ليكن‏رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله آن را به فرمان خداوند متعال و به منظور گراميداشت آل عباو تفهيم اين مطلب به زنان خود و ديگران كه زنانش در سطح اين گروه‏پاكيزگان قرار ندارند، در ميان آياتى قرار داده است كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله‏مخاطب آن هستند.
٤. اگر اختصاص آيه را به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله بپذيريم، بدان معنا خواهد بودكه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در حديث كساء تصريح نكند كه آيه به آل عبا اختصاص‏دارد. در حالى كه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله در مواردى چند - ظاهرا - بر خروج زنان‏خويش از مفاد آيه شريفه اصرار كرده است.
٥. ما در كتاب خود حقائق هامة حول القرآن الكريم(٢٦)به صورت قاطع‏ثابت كرده‏ايم كه قرآن از هر گونه تحريف يا تبديل، توسط حاكمان پس ازپيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مصون مانده است. در همين كتاب درباره ترتيب نزول ومباحث ديگر قرآنى سخن گفته‏ايم. كسانى كه خواهان مطالب بيش‏ترى در اين‏باره هستند، بدان جا مراجعه كنند.
پى‏نوشتها:
١) اين مضمون در منابع زير موجود است:
بحار الانوار، ج‏٨٩، ص‏٩٥; وسائل الشيعه، ج‏١٨، ص‏١٤٢ و ١٥٠; تفسير عياشى، ج‏١، ص‏١٢;محاسن برقى، ص‏٣٠٠.
٢) ر.ك: وسائل الشيعه، ج‏١٨، ص‏١٥٠; تفسير عياشى، ج‏١، ص‏١١.
٣) تفسير عياشى، ج‏١، ص‏١٧; بحار الانوار، ج‏٨٩، ص‏١١٠.
٤) ر.ك: نفحات اللاهوت، ص‏٨٥; دلائل الصدق، ج‏٢، ص‏٧٢.
٥) يوسف (١٢) آيات ٢٨ - ٢٩.
٦) واقعه (٥٦) آيه ٧٦.
٧) لقمان (٣١) آيه ١٣ - ١٦.
٨) ر.ك: تفسير قمى، ج‏٢، ص‏١٩٣ - ١٩٤; الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص‏٢١٣ - ٢١٤; نهج الحق‏و كشف الصدق (پاورقى)، ص‏١٧٤.
٩ و ١٠)ر.ك: التسهيل لعلوم التنزيل، ج‏٣، ص‏١٣٧; الكلمة الغراء فى تفصيل الزهراء، ص‏٢١٣ - ٢١٤;التبيان، ج‏٨، ص‏٣٨; المواهب اللدنيه، ج‏٢، ص‏١٢٣; نهج الحق و كشف الصدق، ص‏١٧٤; تفسيرقمى، ج‏٢، ص‏١٩٣ - ١٩٤; الصراط المستقيم، ج‏١، ص‏١٨٥; نوادر الاصول، ص‏٢٦٦; احقاق الحق،ج‏٢، ص‏٥٦٦;الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏٣١٠; الاصول العامة للفقه المقارن، ص‏١٥٨;الصواعق المحرقه، ص‏١٤١; ينابيع الموده، ص‏٢٩٤.
١١) ر.ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨; السنن الكبرى، ج‏٢، ص‏١٥٠; التبيان، ج‏٨، ص‏٣٠٨ -٣٠٩; غرائب القرآن، ج‏٢٢، ص‏١٠; الجامع لاحكام القرآن، ج‏١٤، ص‏١٨٣; فضل بن روزبهان دردلائل الصدق، ج‏٢، ص‏٦٤.
١٢) التبيان، ج‏٨، ص‏٣٠٨ - ٣٠٩.
١٣) بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٥.
١٤) ر.ك: نظرية الامامه، ص‏١٨٢; مختصر التحفة الانثى عشريه‏ص‏١٥١.
١٥) هود (١١) آيه ٧٣.
١٦) قصص (٢٨) آيه ٢٩.
١٧) ر.ك: فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩; نوادر الاصول، ص‏٢٦٦; الجامع لاحكام القرآن، ج‏١٤، ص‏١٨٣;مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥٠; نظرية الامامه، ص‏١٨٢.
١٨) نساء (٤) آيه ٧٥; الكشاف، ج‏١، ص‏٥٣٥.
١٩) جوامع‏الجامع، ص‏٣٧٢.
٢٠) قصص الانبياء، ص‏١٠٠.
٢١) مختصر التحفة الانثى عشريه، ص‏١٤٩.
٢٢) ر.ك: الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص‏٢١٣ - ٢١٤; الصراط المستقيم، ج‏١، ص‏١٨٥; الميزان‏فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏٣١٢; الاصول العامه للفقه المقارن، ص‏١٥٨.
٢٣) ر.ك: احقاق الحق، ج‏٢، ص‏٥٧٠; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٤; الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦،ص‏٣١٢; اما وى آن را به طور مطلق بيان كرده است.
٢٤) بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٤.
٢٥) الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏٣١٢.
٢٦) اين كتاب با مشخصات زير ترجمه و منتشر شده است:
پژوهشى نو درباره قرآن كريم، ترجمه محمد سپهرى، تهران، نشر هماهنگ، ١٣٧٤.

۵
اهل بيت در آيه تطهير فصل پنجم: دلالت و استدلال به منظور تكميل بحث مطالبى را برمى‏شماريم كه در غنى ساختن انديشه‏و گردآورى عناصرى مفيد است كه بدان قدرت، استوارى و رسوخ بيش‏ترى‏مى‏دهد و بر زيبايى آن مى‏افزايد; اين كار وقتى ضرورت بيش‏ترى مى‏يابد كه‏ناديده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگيختن اين احساس در وى‏شود كه بحث ناتمام و ناقص است و چه بسا همين امر موجب شود كه وثوق‏خويش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شك و ترديد شود. به‏علاوه، اين كار، لازمه امانت علمى است و وظيفه شرعى و وجدانى هم بدان‏فرمان مى‏دهد.
زمان نزول گاهى گفته مى‏شود روايات پيشين كه دلالت مى‏كرد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ماه‏هاو در بعضى تا زمان وفات، هر روز يا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه‏عليها السلام‏مى‏آمد و مى‏گفت: نماز! نماز! «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏» بر تاخرداستان كساء و در نتيجه تاخر نزول آيه تطهير به اواخر زندگانى آن حضرت‏دلالت دارد، در حالى كه مى‏دانيم آيات سوره احزاب در خطاب به زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله سال‏ها پيش از آن فرود آمد و آن هنگامى است كه عايشه ازپيامبرصلى الله عليه وآله درخواست اموالى كرد و در اين موقع بود كه آيه تخيير -كه اولين‏آيه از اين آيات است - فرود آمد.
ما در پاسخ اين سخن مى‏گوييم: هرچند اين گفته احتمال تاخير نزول آيه‏را قوى مى‏سازد، اما استدلال، اعتماد بدان كفايت نمى‏كند. آنچه شكى در آن‏نداريم، اين است كه حديث كساء مدتى پس از ولادت حسن و حسين‏عليهما السلام بود.
پس از ملاحظه انسجام آيات با آيه تطهير و ملاحظه اين كه آيه تطهيرجزئى از يك آيه است و نيز ملاحظه اين مطلب كه حديث كساء كه به طورقاطع، ثابت و صحيح دلالت دارد كه بخش هاى تطهير، جداى از بقيه بخش‏هاى آيه - كه اين آيه هم جزئى از آن است - فرود آمده و آن‏گاه با ملاحظه‏رواياتى كه مى‏گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله چهل صبح به در خانه على مى‏آمد و پس ازوارد شدن بر فاطمه مى‏فرمود: «السلام عيكم اهل البيت و رحمة الله وبركاته، نماز! خداى شما را رحمت كند، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت و يطهركم تطهيرا.»(١).
آرى، با ملاحظه همه اينها، اطمينان پيدا مى‏كنيم كه آيه تطهير در اوايل‏هجرت فرود آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله آن را بر آن عده از اهل بيت كه موجود بودندمنطبق مى‏كرد. سپس كه حسن و حسين‏عليهما السلام به دنيا آمدند، آنان را زير پارچه(كساء) جمع مى‏كرد و اين آيه را مى‏خواند. ظاهرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله بارهاتكرار شده است.
امكان دارد كه اين آيه چند بار كه اولين آن در اوايل هجرت بود نازل شده‏باشد. سپس هنگامى كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله خاندان خود را زير پارچه جمع كرد،بار ديگر فرود آمده و جبرئيل آن را به حضرت ابلاغ كرده باشد. شايد اين كارهم تكرار شده باشد كه جبرئيل در هر مورد اين آيه را مى‏آورد و به‏پيامبرصلى الله عليه وآله فرمان مى‏داد كه آن را تلاوت كند، هدف آن بوده كه اهل بيت‏مورد نظر را آن‏چنان بشناساند كه هيچ گونه عذرى براى احدى باقى نماند.شايد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نماز يا هرصبحگاه تكرار كرده و هر بار مدتى ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تااين كه از دنيا رفت. هدف از اين كار اين بود كه هرگونه اشكالى را برطرف‏نمايد و هرگونه شبهه‏اى را دور سازد. در اثر همين امر است كه مى‏بينيم آن‏مردى هم كه به انحراف از على و خاندانش معروف است، ناچار گرديده به‏صحت اين حديث كه مفسران و ديگر دانشمندان بر صحت آن اجماع دارنداعتراف نمايد.
آيه، زنان را از مدلول خود خارج مى‏كند يكى از دانشمندان مى‏گويد: آيا مراد از زدودن پليدى از اهل بيت، دورساختن پليدى يا برداشتن آن است؟ اگر فرض اول باشد، در اين صورت تمام‏زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از حكم آيه خارج هستند; زيرا اگر همه نباشند دست كم‏بيش‏تر آنان پيش از اسلام در پليدى بوده‏اند. و اگرفرض دوم باشد، چاره‏اى‏نداريم جز اين كه بگوييم: پيامبرصلى الله عليه وآله از حكم اين آيه خارج است; زيرا به‏اتفاق قاطبه امت اسلامى، هيچ گونه پليدى‏يى چه پيش از بعثت و چه پس ازآن در حضرت نبوده است. در حالى كه رسول خداصلى الله عليه وآله به اتفاق همه مسلمانان‏و به طور قطع در حكم آن داخل است.
بنابراين نمى‏توان گفت كه رسول خداصلى الله عليه وآله از حكم آن بيرون است. پس‏فرض اول ثابت و فرض دوم منتفى گشت و به طور قطع زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازحكم بيرون شدند.(٢).
مناسب بود كه اين نويسنده اين را هم بيفزايد كه به گفته ابن عباس(٣)بعضى‏از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله، مثل عايشه پس از نزول آيه چنان كينه على را به دل داشت‏و آن چنان او را دشمن مى‏داشت كه هرگز حاضر نبود از على به نيكى ياد كندو حال آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله همگان را به طور قاطع، از بغض و كينه على‏عليه السلام‏نهى فرموده بود. هم‏چنان كه بر آن حضرت كه امام زمان او بود و پيامبرصلى الله عليه وآله‏درباره وى فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است،(٤)خروج كرد و در اثرآن هزاران نفر از مسلمانان بى‏گناه كشته شدند و نيز با فرمان خداوند سبحان‏هم مخالفت كرد كه دستور داده بود از خانه خود بيرون نرود. اين جداى ازهم راى شدن او حفصه بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله بود. خداوند آن دو را فرمان داد كه‏از اين كار خود توبه كنند و اين گونه خطاب به آنان فرمود: ان تتوبا الى الله‏فقد صغت قلوبكما.(٥).
و آن گاه زن نوح و زن لوط را براى‏شان مثال زد. همه اينها نشان مى‏دهدكه او مورد نظر آيه نبوده، چرا كه اگر چنين بود خودش را از وقوع در اين‏لغزش ها و مهالك نگه مى‏داشت.
فلسفه رفتن زير پارچه امام عبد الحسين شرف الدين‏رحمه الله مى‏گويد: «... آن گاه پارچه را روى خود وآنان كشيد تا از ديگران مشخص شوند و هنگامى كه از ميان همه اهل خانه‏تنها اينان زير عبا رفتند و از ساير امت مشخص و جدا شدند، آيه را به آنان‏ابلاغ كرد تا ديگرى از اصحاب يا خاندان وى طمع مشاركت‏با آنان را در اين‏حكم ننمايد. در اين هنگام كه اين پنج تن از ديگران جدا شده بودند، آنان رامخاطب قرار داد و فرمود:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا...»(٦).
اين گفته مرحوم شرف الدين كلام حق است كه نه راه گريزى از آن هست‏و نه چاره‏اى جز پذيرش آن. اما سخن دهلوى معروف به تعصب كور درمخالفت‏با حق و صواب درست نيست كه مطلب را وارونه كرده و كوشيده‏آن را مشوه و دگرگون سازد. آن‏جا كه مى‏گويد: «وقتى تخصيص به كساء دال‏بر اين است كه اين افراد به حكم آيه اختصاص دارند، اين تخصيص [به كساء]را فايده آشكار ديگرى نباشد، اما اين فايده در اين جا عبارتند از دفع اين گمان‏كه اين اشخاص از اهل بيت نيستند; زيرا مخاطب در اين آيه فقط زنان‏پيامبرند.»(٧).
از ديدگاه ما اين سخن نادرست است; زيرا:
١. در فصل دوم همين بخش دانستيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه، عايشه و زينب‏را از اين كه جزء اهل بيت‏باشند، خارج كرد.
٢. دانستيم كه صدق عبارت اهل البيت‏بر زنان واضح نيست و بلكه بعضى‏از پيشوايان لغت و نيز زيدبن ارقم آن را انكار كرده‏اند. اين مطلب از پرسش‏بعضى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم استفاده مى‏شود كه در اين باره از آن حضرت‏سؤال كردند.
٣. چرا پيامبرصلى الله عليه وآله تاكيد داشت كه فقط اهل كساء را در اهل بيت‏خودداخل كند، اما عباس، عقيل و فرزندان آن دو و نيز ديگر نزديكان خود راوارد نكرد؟
٤. همان گونه كه به طور مشروح در فصل‏هاى گذشته بيان داشتيم اين‏مطلب كه در آيه تطهير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مورد نظر و مخاطب بوده‏اند با سياق‏آيات تناسب ندارد.
اين مطلب و ديگر مطالبى كه بيان داشتيم و در مباحث‏بعد خواهيم آورد،به صورت قاطع بيان مى‏دارد كه سخن دهلوى چيزى جز مكابره‏اى‏شكست‏خورده و مذبوحانه نبوده بر يك اساس علمى صحيح مستند نمى‏باشد، پس سخن برتر و بهتر همان گفته امام شرف الدين است.
اگر آيه درباره زنان بود آنچه اين مساله را روشن مى‏سازد روايتى است از امام صادق‏عليه السلام كه‏فرمود:
«اگر رسول خداصلى الله عليه وآله سكوت مى‏كرد و نمى‏فرمود كه اهل بيتش چه كسانى‏هستند، هر آينه آل عباس، آل عقيل، آل فلان و آل فلان ادعا مى‏كردند كه مااهل بيت او هستيم، اما خداوند در تصديق پيامبرش اين آيه را در كتابش‏نازل فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...».(٨).
علامه‏اى جليل القدر داستانى را برايم بيان كرد كه براى علامه امينى‏صاحب الغدير پيش آمده بود. خلاصه داستان چنين است: «علامه امينى بايكى از دانشمندان اهل سنت اجتماع كرده بود. آن عالم سنى درباره آيه تطهيراز وى پرسيد كه درباره چه كسانى نازل شده است؟ آيا درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرود آمده و يا درباره كسانى ديگر؟ علامه امينى پاسخ وى را با پرسشى داد كه‏مفاد آن چنين است: آيا به نظر شما، اگر آيه تطهير درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرود آمده آنان را اندك نصيبى از آن بود، ام المؤمنين عايشه اين امر را رهامى‏كرد و آن را بر پيشانى شترش (عسكر) كه در جنگ جمل بر آن سوار شد ومردمان را براى جنگ بر ضد على‏عليه السلام تشويق مى‏كرد; نمى‏نوشت؟! آن دانشمندپاسخ مثبت داد.» خداى بيامرزد علامه امينى را و آن دانشمند منصف راپاداش نيكو دهد. چه عايشه نياز شديدى به اين احتجاجات داشت، خصوصادر مقابل برادر و وصى پيامبرصلى الله عليه وآله و كسى كه با حق است و حق با او، و هر آن‏جا كه او بچرخد حق همراه او مى‏چرخد.
آنچه در اين جا جلب نظر مى‏كند اين كه چند تن از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏تصريح كرده‏اند كه اين آيه درباره اصحاب كساء فرود آمده و حتى به اخراج‏تنى چند از زنان حضرت از دايره شمول حكم تصريح كرده‏اند و احدى ازآنان ادعا نكره كه به طور مشخص او و يا ساير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه ويا در حديث كساء داخل هستند.
ام سلمه در مقابله با تهاجم تبليغاتى هنگامى كه شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد كه اختاپوس اموى وكينه‏توزان دشمن على و خاندان اوعليه السلام فعاليت گسترده‏اى را بر ضد آنان شروع‏كرده‏اند، اين بانوى گرامى با ايمان و اخلاص تمام به دفاع از حق پرداخت وتاييد كرد كه على و اهل بيت‏عليهم السلام در مفاد آيه تطهير داخل و زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازمفاد آن خارجند، در حالى كه به نظر بعضى اين گفته‏اش باعث كسر شان وكاهش احترام وى نزد ديگران است، اما او كسى نبود كه به اين احكام‏ستمگرانه و ناشى از نفوس شرور، كينه‏توز و بيمار اعتنا كند. شهر بن حوشب‏به او گفت: ام المؤمنين! مردمانى نزد ما درباره اين آيه چيزهايى مى‏گويند؟
ام سلمه گفت: چه مى‏گويند؟
- اين آيه را بيان مى‏كنند كه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» بعضى مى‏گويند: درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله فرود آمده و بعضى‏مى‏گويند: درباره اهل بيتش.
- شهر بن حوشب! به خداى سوگند! اين آيه در اين خانه من و در اين‏سجده‏گاهم فرود آمد. روزى پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و با من در اين سجده‏گاه و اين‏جانمازم نشست...
آن گاه ام‏سلمه حديث كساء و نزول آيه تطهير را بيان داشت و متذكر شدكه از پيامبرصلى الله عليه وآله در خواست كرد كه او همسرش را با آنان داخل كند، اماپيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: ام سلمه! تو خوب هستى.(٩).
جبر الهى عذر بدتر از گناه بيهقى و ديگران روايت كرده‏اند: از عايشه درباره اميرالمؤمنين على بن‏ابى‏طالب - رضى الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: ميل نداشتم كه درباره‏اش‏چيزى بگويم. او محبوب‏ترين مردمان نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بود. ديدم كه‏رسول خداصلى الله عليه وآله عباى خود را بر سر على، فاطمه، حسن و حسين كشيد و گفت:اينان اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى را از آنان دور ساز و آنان راپاكيزه گردان.
به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتى؟
پاسخ داد: من پشيمان هستم. آن كار مقدر شده بود.(١٠).
ام المؤمنين با جبر الهى سرزنش را از خود دور مى‏سازد و به گمان خودتوانسته بدين وسيله خويشتن را تبرئه يا دست كم تا حد زيادى از گناه‏خويش بكاهد. بسيارى از افراد در مسائلى كه نتوانسته‏اند برايش توجيه‏معقول و قابل قبولى دست و پا كنند، به جبر الهى استدلال نموده وبدين وسيله كار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقيما به‏ذات حق متوجه ساخته‏اند.
عقيده جبر از بقاياى عقيده اهل كتاب است كه كتاب‏هاى آنان بدان‏تصريح دارد. در تورات به صورت كاملا آشكار و در تلمود و انجيل هم‏آمده است.(١١).
خداوند سبحان اين عقيده را از يهود حكايت كرده مى‏فرمايد:
وقالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه‏مبسوطتان ينفق كيف يشاء(١٢);
يهوديان گفتند: دست‏خدا بسته است، اين گفتار دروغ است، دست آنها بسته‏شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلكه دو دست‏خدا [دست قدرت و رحمت‏او] گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مى‏كند.
آن‏گاه اين اعتقاد را از مشركان هم حكايت مى‏كند:
سيقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا و لا آباؤنا ولا حرمنا من‏شى‏ء كذلك كذب الذين من قبلهم;(١٣).
آنان كه شرك آوردند خواهند گفت: اگر خدا مى‏خواست ما و پدران مامشرك نمى‏شديم و چيزى را حرام نمى‏كرديم (بدين گفتار جاهلانه جبريان)پيشينيان آنان تكذيب رسل كردند.
پس از آن هم به رغم مبارزه جدى اسلام با اين عقيده و تلاش‏هاى‏ستودنى، اين دين جاودانى در جهت ريشه كن كردن آن از عقل و انديشه انسان‏عرب كه مغلوب اهل كتاب و متاثر از رسوبات شرك بود، هم‏چنان بر تفكرو انديشه بسيارى از مردمانى كه به اسلام گراييدند، حاكم ماند. اما اين كارساده و آسان نبود. اين عقيده به حيات خود ادامه داد و در موضع‏گيرى‏ها وتصريحات، بسيارى از آنان آشكار گشت، حتى نزد كسانى هم كه سهمى درحكومت و سلطنت داشتند و بلكه نزد بالاترين رده رهبرى كه زمام حكومت‏پس از رسول خداصلى الله عليه وآله را به دست گرفته بودند، ظهور يافت. به علاوه اين‏عقيده در بسيارى از مواضع و سخنان خلفاى پس از پيامبرصلى الله عليه وآله به استثناى‏على‏عليه السلام و آن‏گاه در سخنان معاويه، عايشه، خالد بن وليد، عمربن سعد، منصورو افراد بسيار ديگرى آشكار شد كه با مراجعه به متون تاريخى روشن مى‏شود.
اين عقيده همان كليد جادويى بود كه به وسيله آن رمزها باز و گنج‏هاگشوده و تمامى اعتراضات دفع و كليه نقاط نفوذ بسته مى‏شد. همين عقيده بودكه عثمان، تمسك خويش به حكومت را توجيه كرد تا اين كه كشته شد. عايشه هم خروج خود را براى جنگ با اميرالمؤمنين على‏عليه السلام، و معاويه دربيعت‏براى فرزند شراب‏خوار و فاجرش براى خلافت‏بدان احتجاج كرد.عمربن سعد هم براى كشتن امام حسين‏عليه السلام سرور جوانان اهل بهشت وارتكاب فاجعه كربلا بدان استدلال كرد. خالد بن وليد هم در قتل مالك بن‏نويره و ياران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همين عقيده بود كه معاويه ومنصور عباسى، بازداشتن مردمان از رسيدن به حقوق خود از بيت المال رابدان توجيه كردند. موارد فراوان ديگرى هم هست كه ما در اين مختصرمجال برشمردن و تتبع آن را نداريم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقى‏معلوم مى‏شود. كار به همين جا ختم نشد، بلكه احاديث فراوانى هم در تاييداين عقيده و تاكيد، ترويج و نشر آن از زبان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ساخته شد. بامراجعه به منابع، گوشه‏اى از آنچه بيان كرديم معلوم مى‏شود.(١٤).
اميرالمؤمنين على‏عليه السلام با اين عقايد فاسد وارداتى مبارزه كرد و در مقابل آن‏ايستاد. خطبه‏ها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبى است كه بر تباهى وفساد اين عقيده دلالت مى‏كند. شهرت اين اقدام على‏عليه السلام و اين كه او پرچم‏داراين مبارزه بود، ما را از بيان شواهد فراوان آن بى‏نياز مى‏گرداند.
پى‏نوشتها:
١) منابع اين روايت را در فصل دوم همين بخش ملاحظه كنيد.
٢) جوامع الجامع، ص‏٣٧٢ (پاورقى).
٣) الطبقات الكبرى، ج‏٢، ص‏٢٣٢; مسند احمد، ج‏٦، ص‏٣٤ و ٢٢٨; الجمل، ص‏٨٢ - ٨٣; انسان‏الاشراف، ص‏٥٤٤ و ٥٤٥ نيز ر.ك: ارشاد مفيد، ص‏١٠٧ و كتاب‏هاى گوناگونى كه از نماز ابوبكردر بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله بحث كرده‏اند.
٤) ينابيع الموده، ص‏٥٥ و ١٣٠; مناقب خوارزمى، ص‏٧٦.
٥) تحريم (٦٦) آيه ٤.
٦) الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص‏٢٠٥; الاصول العامة للفقه المقارن، ص‏١٥٦.
٧) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥٢.
٨) اصول كافى، ج‏١، ص‏٢٨٧ و ر.ك: تفسير فرات، ص‏١١٠; تفسير عياشى، ج‏١، ص‏٢٥٠; بحار الانوار،ج‏٣٥، ص‏٢١١.
٩) شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٧٢ - ٧٣.
١٠) المحاسن و المساوى، ج‏١، ص‏٤٧١ و ر.ك: شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٣٨ - ٣٩; تفسير نورالثقلين،ج‏٤، ص‏٢٧٦; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٧; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٢٢.
١١) ذكر موارد آن موجب طولانى شدن بحث و خروج از موضوع مى‏گردد. خواننده گرامى به منابع‏آن مراجعه كند.
١٢) مائده (٥) آيه ٦٤.
١٣) انعام (٦) آيه ١٤٨.
١٤) آنچه گذشت در منابع مختلف پراكنده است. كسانى كه مى‏خواهند بدان آگاهى يابند بعضى ازآن را مى‏توانند در اين منابع پيدا كنند:
تاويل مختلف الحديث، ص‏٥ - ٦، ٢٩، ٤٥، ٤٨، ٨٢، ٨٣، ١٢٨ و ٢٣٥، ٢٣٦; الهدى الى دين‏المصطفى، ج‏٢، ص‏١٦٢ و ٢٧١; المصنف، ج‏١، ص‏١١٩ - ١٢٢ و ج‏٦، ص‏٣٥٦; حياة الصحابه،ج‏٢، ص‏١٢، ٩٤ - ٩٥ و ٢٣٠ و ج‏٣، ص‏٤٨٧، ٤٩٢، ٥٠١ و ٥٢٩.

۶
اهل بيت در آيه تطهير بخش دوم: نقد و بررسى فصل اول: توجيهات نادرست دليل ضعيف از دو زاويه به دليل ضعيف نگريسته مى‏شود: ١. منشا ٢. اثرمى‏كوشيم‏اين دو زاويه را توضيح دهيم:
١. ضعف دليل از جهت منشا: گاهى اوقات سبب ضعف دليل، قصور و ياتقصير استدلال كننده است و آن هنگامى است كه وى در علم، كم مايه بوده ويا از محدوديت‏يا قصور در فهم و يا از تتبع اندك در مسائلى كه نياز به‏پژوهش و تتبع دارد رنج مى‏برد. گاهى اوقات هم اين ضعف ناشى از سوء نيت‏و بدى طينت است و آن هنگامى است كه مى‏خواهد مخالفان فكرى خود رابه عنوان كسانى مطرح كند كه به هر علف هرز و به هر آنچه كه از تارعنكبوت سست‏تر است چنگ مى‏زنند. از اين جهت، از روى مكر و نيرنگ وبى‏انصافى و ستم پيشگى عليه آنان به دلايلى بيهوده و واهى استدلال مى‏كند.ممكن است هدف وى از اين استدلال و تعليلى كه براى مخالفان خود رديف‏مى‏كند اين باشد كه آنان را به چيزى ملتزم كند كه بدان ملتزم نيستند و آن رانمى‏پذيرند و با اصول تفكرات و عقايد آنان تناسب ندارد.
٢. ضعف دليل از جهت اثر: اين ضعف هنگامى است كه استدلال ضعيف وسخيف سبب مى‏شود تا انسان غافل، اطمينان خويش را به پايه‏هاى علمى خوداز دست داده آن را به كنارى نهد و به دنبال جايگزينى براى آن برآيد. اين‏جاست كه‏به گمراهى و سرگردانى دچار مى‏شود و آنان كه در كمين او هستند به عنوان‏نجات دهنده و رهايى بخش به سراغش آمده او را به تاريكى‏هاى خود وارد ودر درياى ترهات و نادانى‏هاى خويش غرق و با مطالب گمراه كننده و سخنان‏بى پايه او را نابود مى‏سازند. او را ديگر راه رهايى از اين منجلاب نباشد ونداند كه چگونه و كى خويشتن را از آن خلاص كند.
از اين رو لازم است كه دست‏به كار شده در جست و جوى حق و نابودى‏و رسوايى باطل برآيد تا خداوند حق را با كلمات خود پايدار سازد.
بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ولكم الويل مماتصفون;(١).
بلكه ما هميشه حق را بر باطل غالب و پيروز مى‏گردانيم تا باطل را محوونابود سازد. واى بر شما مردم جاهل كه خدا را به وصف كار باطل و بازيچه‏متصف مى‏گردانيد.
در اين جا به بيان نمونه‏هايى چند از استدلال‏هاى ضعيفى مى‏پردازيم كه‏دانشمندان آزاده ما به آنها توجه و التفاتى نكرده‏اند. چون هدف اين ادله رامى‏دانستند.
الف) قرابت بعضى دخول على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام را در اهل بيت از جهت قرابت‏آنان با پيامبر صلى الله عليه وآله و ارتباط نسبى با وى تعليل كرده‏اند. آن گاه روايات پيشين‏را - كه تصريح دارد اينان اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله و سبب نزول آيه تطهيرند - مؤيداين استدلال خويش قرار داده‏اند.(٢)در رد اين استدلال مى‏گوييم:
١. اگر قرابت نسبى علت آن بود، مى‏بايست پيامبرصلى الله عليه وآله عمويش عباس را باآنان وارد مى‏كرد; زيرا عمو از پسرعمو - كه على‏عليه السلام باشد نزديك‏تر است.هم‏چنين عقيل و فرزندان عباس و جعفر هم در رابت‏با على‏عليه السلام در يك‏رتبه‏اند. پس چرا فقط على‏عليه السلام را داخل كرد نه آنان را؟
٢. اگر قرابت نسبى معيار بود بايد فاسقان و مشركانى هم كه به هاشم‏نسبت مى‏برند، از اهل بيت‏باشند؟! در حالى كه بعضى از ايشان تا زمان فتح‏مكه اسلام نياورده بودند، مانند عتبه و معتب پسران ابولهب.
ب) معاشرت بعضى دخول على‏عليه السلام در اهل كساء را به خاطر معاشرت وى با فاطمه‏دختر پيامبرصلى الله عليه وآله و ملازمت و معاشرت با خود آن حضرت‏صلى الله عليه وآله دانسته‏اند.(٣)پاسخ استدلال وى اين است:
١. ما نمى‏دانيم كه از كى صرف معاشرت سبب استحقاق اين نشان بزرگ‏گرديده كه بالاترين آرزوها و هايت‏بلندپروازى‏هاست.
٢. رواياتى كه در فصل پيش آورديم بر خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله تصريح‏دارد، با اين كه معاشرت آنان با پيامبرصلى الله عليه وآله و حضور دائمى آنان در خانه‏اش‏چيزى است كه احدى در آن ترديد ندارد. از سوى ديگر در قرآن آمده:
ونادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت‏احكم الحاكمين قال يا نوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح;(٤).
نوح به درگاه خدا عرض كرد: بار پروردگارا! فرزند من از اهل بيت من است ووعده تو هم حتمى است كه تو قادرترين حكمفرمايانى، خدا به نوح خطاب‏كرد كه فرزند تو هرگز از اهل تو نيست، او را عملى بسيار ناشايسته است.
در حقيقت هدف از طرح ادعاهايى از قبيل: قرابت و معاشرت، براى‏بازداشتن انظار از حقيقت امتياز اين برگزيدگان بر ديگراندر فضايل و خصال‏نيك و در تمام خوبى‏ها و زيبايى هاست.
ج) استعمال كلمه اهل البيت ابن حجر هيثمى پيرامون اين كلمه مى‏گويد: «اهل بيت دو استعمال دارد:يك استعمال به معناى اعم كه گاهى اوقات شامل تمام افراد خاندان مى‏شود وگاهى اوقات شامل زنان و گاهى اوقات هم شامل افرادى است كه در محبت وولايت وى صادق هستند. استعمال ديگر به معناى اخص و آنان كسانى هستند كه‏در خبر مسلم نام برده شده‏اند.»(٥)مقصود از كسانى كه در خبر مسلم آمده همان‏اصحاب كساء است. در اين باره مى‏گوييم: اين مطلب جاى تامل دارد; زيرا:
١. صحت استعمال اهل بيت‏براى زنان، جز با نوعى مجازگويى ومسامحه معلوم نشده است. پيش از اين بيان كرديم كه گروهى از دانشمندان‏لغت اين استعمال را انكار و يا در آن تشكيك كرده‏اند.
٢. وجود چند استعمال براى يك لفظ، در اين جا براى ما اهميت ندارد وبلكه صحت‏يا عدم صحت استعمال اهل بيت‏براى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم براى مامهم نيست. آنچه اهميت دارد اين است كه مشخص شود منظور از اين لفظ درخصوص آيه تطهير چيست؟ گفتيم: رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله كه از هر كس به اهداف ومعانى قرآن آگاه‏تر است، آن را مشخص و معين فرموده است. پيامبرصلى الله عليه وآله‏توضيح داده است كه منظور خصوص اهل كساء هستند و تصريح نموده كه‏ديگران و خصوصا همسرانش از دايره شمول آن خارج مى‏باشند. پيامبرصلى الله عليه وآله‏تاييد كرده كه آنان از اهل اويند ونه از اهل بيتش.
٣. آنچه كه درباره سؤال ام سلمه و ديگران گذشت كه از حضرت‏صلى الله عليه وآله‏پرسيد آيا او هم از اهل بيت است، بر عدم صحت استعمال اين لفظ برهمسران پيامبرصلى الله عليه وآله دلالت دارد وگرنه پرسش آنان كه اهل زبان بودند چه‏معنايى داشت؟
واثله روايت كرده كه از رسول خداصلى الله عليه وآله شنيدم مى‏گفت: فاطمه! تو اولين‏كسى هستى كه از اهل بيتم به من مى‏پيوندد و زينب اولين فرد از همسرانم‏است كه به من ملحق مى‏شود.(٦).
اين تفصيل بين دو لفظ، دال بر فرق موجود بين دو تعبير است.
٤. سخن بعضى پيرامون مساله‏اى دور مى‏زند كه آن را مسلم گرفته‏اند وآن اين كه منظور از بيت در عبارت اهل البيت، خانه مسكونى ساخته شده ازسنگ و خاك است و «الف‏» و «لام‏» هم «الف‏» و «لام‏» جنس و يا خانه نسبى;در حالى كه اظهر و ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت و رسالت‏باشد، با اين احتمال كه «الف‏» و «لام‏»، «الف‏» و «لام‏» عهد خارجى باشد و درنتيجه منظور خصوص خانه‏اى باشد كه اهل كساء در آن اجتماع كردند. روشن‏است كه بنا بر احتمال ارجح و اقوى براى آن كه يك انسان بتواند جزء بيت‏نبوت گردد منوط ست‏به حصول كمال اهليت و استعداد براى نيل به اين‏مقام عالى. بنابراين ابولهب نمى‏تواند از بيت نبوت باشد و همين طور دوفرزندش عتبه و معتب كه پس از نزول آيه تطهير به اسلام گراييدند. خداوندمتعال آنانى را كه به كمالات لازم جهت نيل به اين مقام رسيده‏اند مى‏شناسدو آنان را به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله معرفى و آن حضرت هم آنان را از طريق حديث‏كساء و ديگر متونى كه از او به ما رسيده براى‏مان معين مى‏كند.
د) توجيه نادرست ملاحظه ديگرى كه يكى از نويسندگان در اين جا ثبت كرده اين است كه‏حديث ام سلمه و ابوسعيد با اين حقيقت تصادم دارد كه آيه تطهير، يك آيه‏مستقل نيست، بلكه بخشى از يك آيه است. پس چگونه يك جزء آيه‏مى‏تواند در يك امر و مناسبت نازل شود و جزء دوم آن ناظر به آن مناسبت‏نباشد و متعرض آن مساله نشود...؟ حق اين است كه گفته شود اين شمول(شموليت اهل كساء) يا حصر، با استناد به اين جمله قرآنى و سياق و شرايطنزول آن درست نيست.(٧).
آنچه كلام او را توجيه مى‏كند احاديث منسوب به پيامبرصلى الله عليه وآله است كه اگرصحيح باشد، قصد تعميم مدلول اين جمله قرآنى را دارد تا افزون برزنان پيامبرصلى الله عليه وآله چهار تن پاكيزه: على، فاطمه، حسن و حسين را هم در بر گيرد.(٨).
ما در اين جا چند نكته را بيان مى‏داريم:
١. در وجود جمله‏هاى معترضه و نيز التفات در قرآن ترديدى نيست.هدف از اين التفات بيان چيزى است مربوط به همان موضوعى كه سايرفقرات قبلى و بعدى آيه به بررسى آن پرداخته است. با توجه به اين وجه‏جايى براى ملاحظه وى مبنى بر اين كه آيه تطهير، آيه مستقلى نيست، بلكه‏جزئى از يك آيه است‏باقى نمى‏ماند.
٢. پيش از اين بيان كرديم كه سياق آيات، سخن با پيامبرصلى الله عليه وآله و بيان كرامت‏اهل بيت اوست. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله با آن اوامر و نواهى همسرانش را موردخطاب قرار داده يا خطاب الهى از باب التفات متوجه زنان او شده و با بيان‏مطالبى آنان را مورد خطاب قرار داده كه در تعظيم و تكريم مقام اقدس نبوت‏مدخليت دارد. سپس برگشته تا كلام را در بيان آنچه كه در آغاز شروع نمودبه پايان رساند. اين امر - بنا به هر دو تقدير - موجب هيچ‏گونه مخالفتى باسياق آيات نمى‏شود. ما اين مطلب را پيش از اين توضيح داديم. از انحصارمقصود از اهل بيت در اصحاب كساء هيچ گونه معذورى پيش نمى‏آيد، نه ازحيث مخالفت‏با سياق و نه از حيث‏شرايط نزول آيه مباركه.
٣. سخن اين مرد به وجود شكى در صحت‏حديث كساء اشاره مى‏كند.درحالى كه ما پيش از اين آورديم كه در صحاح سته و ديگر كتاب‏هاى مهم‏آمده و از روايات متواتر است. اگر جايز بدانيم كه بر اين حديث‏شك وترديد وارد شود، پس از اين به كدام حديث مى‏توان اعتماد كرد؟! و چگونه‏هم‏كيشان وى رضايت مى‏دهند كه در احاديث صحيح مسلم، جامع الصحيح‏ترمذى، مسند احمد بن حنبل و ديگران تشكيك كند؟!
٤. اگر قرآن دال بر چيزى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از عبارت اهل البيت‏مى‏خواهد و بيان فرموه، توجيه اين مرد بى معناست و اگر دال بر آن نيست،ولى پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته كه مدلول آن را تعميم بخشد، بايد گفت كه اين غيرممكن است; زيرا دلالت امرى است واقعى و به صرف خواست و محبت وى،از سوى مردم تحقق نخواهد يافت، مگر اين كه منظور اين باشد كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏قصد داشت از راه تنزيل و مجاز، دايره حكم قرآنى را توسعه دهد و اشخاصى‏را كه در حقيقت از اهل بيت نيستند از آنان شمارد. اگر منظور اين باشد پيش‏از اين آورديم كه عكس آن درست است; زيرا كلمه اهل بيت جز با نوعى‏مجاز گويى بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صدق نمى‏كند.
٥. رواياتى كه در فصل دوم بخش اول تقديم داشتيم بيان كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏مى‏خواست زنانش را از اهل بيت نفى كند. بنابراين، بر اين نويسنده بود كه با توجه‏به آن مدعى شود كه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏خواست معانى قرآنى را تغيير داده، دلالت آيات‏را از وجه اصلى آن بگرداند; خصوصا كه روايات مورد نظر اين نويسنده بر حسب‏تصريح خود وى خصوص احاديث ام سلمه و ابوسعيد خدرى بوده است ومقتضاى اين احاديث آن است كه ما بيان كرديم نه آنچه وى گفته است.
و) پيامبرصلى الله عليه وآله براى تطهير آنان دعا كرد.
ابن تيميه و ديگران گفته‏اند: مضمون اين احاديث اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏براى آنان دعا كرد كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند.(٩)نهايت اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نزول آيه براى آنان دعا كرده باشد كه ازپرهيزگارانى باشند كه خداوند پليدى را از آنان زدوده و آنها را پاكيزه‏گردانده است، لذا رسول خداصلى الله عليه وآله دوست داشته كه آنان را در آيه‏اى داخل كندكه همسرانش مورد خطاب آن هستند. بنابراين، دعايى است‏خارج از قرآن وبى‏ارتباط با آن.(١٠).
بنا به تعبير دهلوى اين دليل صريحى است كه نزول آيه فقط درباره زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است. پيامبرصلى الله عليه وآله با دعاى مبارك خود اين چهار تن‏رحمهم الله را در آن‏كرامت داخل كرده است و اگر آيه درباره آنان فرود آمده بود نيازى به دعاى‏پيامبرصلى الله عليه وآله نبود. چرا پيامبرصلى الله عليه وآله تحصيل حاصل مى‏كرد؟ به همين دليل است كه‏ام سلمه را در اين دعا شريك مى‏كند با اين كه مى داند اين دعا در حق وى‏تحصيل حاصل است.(١١)و بنا بر تعبير آلوسى، اگر اراده، اراده تكوينى باشد، اين‏دعا بى معناست.(١٢).
ما در اين جا چند نكته را بيان مى‏كنيم:
١. اين گفته وى كه اگر اين آيه درباره اهل كساء نازل شده بود، نيازى به‏اين دعا براى آنان نبود; چه اين دعا تحصيل حاصل است، گفته نادرستى است;زيرا فايده دعا، استمرار و تداوم اين تطهير در آينده است. بنابراين، هيچ‏اشكالى ندارد كه اين آيه درباره اهل كساء فرود آمده باشد كه از اول ازهرگونه پليدى پاكيزه بودند و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هم براى آنان دعا فرموده تا درآينده نيز اين طهارت تداوم يابد. ممكن است فايده اين دعا، زيادت مراتب ودرجات خلوص و پاكيزگى آنان و تعميق و ترسيخ آن به صورت قوى‏تر وكامل‏تر باشد. ممكن است كه فايده آن هر دو مساله باشد.
٢. علامه مجلسى‏رحمه الله مى‏گويد: «بنا بر آنچه كه در بعضى از روايات آمده‏اين آيه پس از دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى آنان فرود آمده است.»(١٣).
٣. در پاسخ به آلوسى كه گفت: اگر اراده، اراده تكوينى باشد، اين دعابى معناست، بيان مى‏داريم: اگر اراده، اراده تشريعى هم باشد، باز نيازى به دعانيست; زيرا معنا ندارد كه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله بگويد: خدايا! خاندانم را مشمول‏اوامر و نواهى خود قرار ده و اگر به اوامر و نواهى تو عمل كردند، آنان را ازآثار مخالفت‏با اوامر و نواهى خود دور گردان. هر كس كوچك‏ترين فهمى‏داشته باشد چنين دعا نمى‏كند تا چه رسد به عقل كل، مدير كل و امام كل.
٤. ابن تيميه هم كه آن گفته را بر زبان آورده، حديث كساء را صحيح‏دانسته و بيان كرده كه مسلم و احمد [بن حنبل] آن را روايت كرده‏اند. دراين‏جا چند نكته را بيان مى‏داريم:
الف) كسانى كه ابن تيميه آنان را نام برده علاوه بر اين كه حديث كساء راروايت كرده‏اند، بيان داشته‏اند كه رسول خداصلى الله عليه وآله هنگامى اين آيه را خواند كه‏اهل كساء را جمع كرده بود، نه اين كه به مضمون آيه براى آنان دعا فرمود.بعضى از اينان تصريح كرده‏اند كه آيه در اين مناسبت نازل شد. ده‏ها منبع‏ديگر هم به همين مطلب تصريح كرده‏اند; بدان جا مراجعه نماييد.
ب) شخص ابن تيميه همان متنى را برگزيده كه در آن تصريح شده اين آيه‏در همين مناسبت نازل شد،(١٤)اما آن‏گاه كه درصدد اعتراض و مناقشه برمى‏آيد،متن ديگرى را مورد اعتراض قرار مى‏دهد كه به گمان وى در رسيدن به هدف‏وى كه ناشى از ناصبى‏گرى، كينه‏توزى و عداوت با على‏عليه السلام، خاندان و شيعيان‏اوست; يعنى برگراندن هرگونه فضيلتى كه از آن ايشان است‏به دشمنان وبدخواهانشان مفيد است.
٥. حتى اگر پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه براى شان دعا فرموده و اصلا آيه تطهيرنازل نشده بود، باز خداوند سبحان فرموده: «ادعونى استجب لكم‏» حال آياگمان مى‏رود كه خدا دعاى پيامبرش را رد كند و او را ناكام سازد، در حالى كه‏خود اينان اعتراف كرده‏اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله مستجاب الدعوه بود.(١٥)حال كه خداوندسبحان دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله را پذيرفته است، پس صحيح است كه بگوييم: خداوندپليدى را از اصحاب كساء زدوده و آنان را پاكيزه گردانيده است و اين كه‏پيامبرصلى الله عليه وآله اين تعبير را برگزيده، همان گونه كه روشن است‏بدان اشاره دارد.
٦. دهلوى سخن خود را نقض كرده مى‏گويد: «... ليكن محققان اهل سنت‏عقيده دارند كه اگر چه اين آيه درباره زنان پاكيزه پيامبرصلى الله عليه وآله فرود آمده، امابه حكم اين كه عموميت لفظ معتبر است نه خصوصيت‏سبب، همه اهل بيت‏در اين بشارت داخل هستند و دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله در حق اين چهار تن با توجه‏به خصوص سبب بوده است.»(١٦).
٧. اما اين كه گفت: آيه تطهير در اراده زنان صراحت دارد، ليكن‏پيامبرصلى الله عليه وآله دوست داشت كه اصحاب كساء را در ضمن آنان داخل كند...; پيش‏از اين آورديم كه نه تنها سياق آيات از اراده اصحاب كساء بدون زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله ابا ندارد، بلكه انسجام و مناسبت‏بيش‏ترى دارد تا اين كه زنان‏مخاطب باشند. ما اين مطلب را در بخش اول كتاب توضيح داديم.
٨. در اين جا اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا رسول خداصلى الله عليه وآله دوست داشت‏كه فقط اين اشخاص را در اهل بيت داخل كند؟ اگر اين كار به خاطر قرابت‏نسبى آنان بود، بايد دانست كه افرادى بودند كه از اين جهت از بعضى از اينان‏به پيامبرصلى الله عليه وآله نزديك‏تر بودند و يا افرادى در همين رتبه قرار داشتند - چنان‏كه‏پيش از اين آورديم - پس چرا آنان را نياورد؟ علاوه بر اين كه ماپيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را بالاتر از آن مى‏دانيم كه حركات و مواضعش ناشى ازتعصبات قومى و خويشاوندى باشد. اگر اين اقدام پيامبرصلى الله عليه وآله به واسطه‏خصوصيتى در اينان بود، حال اگر اين خصوصيت در زنانش هم موجود بودمثل معاشرت، چنان كه ادعا كرده‏اند، پيش از اين آورديم كه معاشرت موجب‏اين مدال عظيم و اين تكريم و گرامى داشت مهم نمى‏شود; و اگر اين خصوصيت‏در زنانش موجود نبود، مثل عصمت و برگزيده خدا بودن، به مقتضاى اين‏خصوصيت، زنان از مفاد آيه خارج مى‏شوند.
هيثمى و به هم آميختن غث و سمين هيثمى مى‏گويد: [ اين آيه] با كلمه «انما» كه مفيد حصر است‏شروع شده‏تا بيان دارد كه اراده خداوند منحصر به زدودن پليدى - كه گناه و شك درچيزى است كه بايستى بدان ايمان داشت - از آنان و نيز پاكيزگى آنها از تمامى‏احوال و اخلاق مذموم است.»(١٧).
همو گويد: «حكمت‏ختم آيه به كلمه تطهيرا، مبالغه در رسيدن آنان به‏بالاترين رتبه طهارت و رفع توهم مجاز بودن تطهير است. تنوين آن هم تنوين‏تعظيم و تكثير و اعجاب است و مفيد اين مطلب مى‏باشد كه اين طهارت ازجنس طهارت متعارف و مانوس مردمان نيست. آن‏گاه پيامبرصلى الله عليه وآله تمام آن رابا تكرار درخواست آنچه در اين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود: خداوندا!اينان اهل بيت من هستند...، چنان كه گذشت، و نيز با داخل كردن خود درشمار آنان در تاكيد آن كوشيده تا از اندراج آنان در سلك خويش به آنان نيزبركت رسد. در روايتى آمده پيامبرصلى الله عليه وآله جبرئيل و ميكائيل را هم در اشاره به‏علو مرتبت آنان همراه ايشان كرده است. با درخواست صلوات بر آنان هم‏براين معنا تاكيد كرده است.»(١٨)وى آن‏گاه بخشى از روايات را در اين باره‏برشمرده است. اگرچه ما با اين گفته‏هاى هيثمى موافق هستيم، اما حق خودمى‏دانيم كه دو نكته را در اين باره متذكر شويم:
١. وى پليدى را در گناه و شك در آنچه كه بايد بدان ايمان داشت منحصركرده است، اما پليدى (رجس) عام‏تر از آن است. بروسوى گفته: «و شما را ازآلودگى‏هاى گناهان به نحو شايسته‏اى پاكيزه گرداند. استعاره رجس براى‏معصيت و ترشيح به تطهير براى افزونى تنفر از معاصى است.»(١٩).
اين سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را با استناد به آيه تطهير آورديم كه فرمود: من واهل بيتم از گناهان پاكيزه‏ايم.
رازى گفته: «ليذهب عنكم الرجس; يعنى گناهان را از شما دور سازد.»(٢٠).
ابن عباس هم مى‏گويد: «رجس، عمل شيطان است و هرآنچه كه رضاى‏خدا در آن نباشد.»(٢١).
خداوند فرموده:
انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان;(٢٢).
همانا كه شراب و قمار و بت‏پرستى و تيرهاى گروبندى، همه اينها پليد و ازعمل شيطان است.
الا ان يكون ميتة او دما مسفوحا او لحم خنزير فانه رجس(٢٣);
جز آن كه ميته (حيوان مرده) باشد يا خون ريخته يا گوشت‏خوك پليد است.خداوند متعال درباره اغنيا كه از رفتن به جهاد سرباز زده بودند، مى‏فرمايد:
فاعرضوا عنهم انهم رجس وماواهم جهنم(٢٤);
از آنها اعراض كنيد كه مردمى پليدند و به موجب كردار زشت‏خود به آتش‏دوزخ ماوا خواهند يافت.
آنچه بر اين مطلب دلالت دارد فراوان است و ما در اين مختصر مجال‏تتبع همه آن را نداريم. در اين باره به كتاب هاى تفسير، حديث و تاريخ‏مراجعه كنيد.(٢٥).
٢. اين كه گفت: «آن‏گاه پيامبرصلى الله عليه وآله تمام آن را با تكرار درخواست آنچه دراين آيه آمده، با اين دعا تاكيد فرمود...» به رواياتى اشاره دارد كه مى‏گويد:پيامبرصلى الله عليه وآله دعا كرد كه خداوند پليدى را از اهل كساء بزدايد و آنان را پاكيزه‏گرداند. سؤال اين جاست كه چرا وى به اين مطلب اشاره نكرده كه آيه تطهيردرباره اين مناسبت و در اجابت دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله و پاسخ درخواستش نازل‏شده است. چنان كه روايات فراوانى بدان تاكيد دارد؟ چرا به رواياتى اشاره‏نكرده كه تصريح دارد پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه به هنگام هر نماز به در خانه‏فاطمه‏صلى الله عليه وآله مى‏آمد و آيه تطهير را تلاوت مى‏كرد و بلكه در بعضى از متون آمده‏كه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله تا هنگام وفات به اين كار ادامه داد؟! ما پاسخ آن رانمى‏دانيم. چه بسا كه زيركان تيزهوش براى آن پاسخى بيابند.
پى‏نوشتها: ١) انبيا (٢١) آيه ١٨.
٢) ر.ك: فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٨٠.
٣) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص‏١٠٨ به نقل از شرح قطلانى بر صحيح بخارى و از: خطيب، رازى،تفسير كبير، ج‏٢٥، ص‏٢٠٩; غرايب القرآن، ج‏٢٢، ص‏١٠.
٤) هود (١١) آيات ٣٦ - ٤٥.
٥) الصواعق المحرقه، ص‏٢٧٧.
٦) مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦; مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥١; كنز العمال، ج‏٢١، ص‏١٠٨ وج‏١٣، ص‏٧٠٣، (به نقل از ابن عساكر).
٧) ر.ك: التفسير الحديث، ج‏٨، ص‏٢٦٣.
٨) همان; ر.ك: نوادر الاصول، ص‏٢٦٦.
٩) صيغه دعا در شمارى از منابع آمده است از جمله:
مختصر التحفة‏الاثنى عشريه، ص‏١٥١; منهاج السنه، ج‏٣، ص‏٤; التبيان، ج‏٨، ص‏٣٠٧; الدرالمنثور، ج‏٥، ص‏١٩٨; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦ - ٣٥٧; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣٢٠;بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٣٢٠; مسند احمد، ج‏٦، ص‏٢٩٢ و ٣٠٤; الاستيعاب، ج‏٣، ص‏٣٧; المحاسن‏و المساوى، ج‏١، ص‏٤٨١; تهذيب التهذيب، ج‏٢، ص‏٢٩٧; الاتقان، ج‏٢; تاريخ بغداد، ج‏١٠،ص‏٢٧٨; ذكر اخبار اصبهان، ج‏١، ص‏١٠٨; اسد الغابه، ج‏٣، ص‏٤١٣ و ج‏٤، ص‏٢٩; ينابيع الموده،ص‏١٠٧ - ١٠٨ و ٢٢٨ - ٢٣٠; احقاق الحق، ج‏٢، ص‏٥٦٨; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٧.
١٠) ر.ك: منهاج السنه، ج‏٣، ص‏٤ و ج‏٤، ص‏٢٠; نوادر الاصول، ص‏٢٦٦; مرقاة الوصول، ص‏١٠٥;الجامع لاحكام القرآن، ج‏١٤، ص‏١٨٤.
١١) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥١.
١٢) روح المعانى، ج‏٢٢، ص‏١٨.
١٣) چند روايت‏بر اين معنا دلالت دارد. ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏١، ص‏٤٦ - ٤٨،١٠٧، ١١٢، ١٨٢ و ٢٢٨.
١٤) منهاج السنه، ج‏٣، ص‏٤ و ج‏٤، ص‏٢٠.
١٥) همان، ج‏٤، ص‏٢٢.
١٦) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥١.
١٧) الصواعق المحرقه، ص‏١٤٢ - ١٤٣.
١٨) همان، ص‏١٤٣.
١٩) روح البيان، ج‏١، ص‏١٧١; مرقاة الوصول، ص‏١٠٧.
٢٠) بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٤; التفسير الكبير، ج‏٢٥، ص‏٢٠٩.
٢١) مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦.
٢٢) مائده (٥) آيه ٩٠.
٢٣) انعام (٦) آيه ١٤٥.
٢٤) توبه (٩) آيه ٩٥.
٢٥) ر.ك: التبيان، مجمع البيان، تفسير نيشابورى، تنوير المقياس، انوار التنزيل، مفردات راغب، مجمع‏البحرين، صحاح اللغه، النهاية فى اللغه، المصباح المنير، القاموس المحيط، اقرب الموارد و تمام‏كتب تفسير ذيل آيه تطهير.

۷
اهل بيت در آيه تطهير فصل دوم: دلايل واهى در شمول همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ما قصد داريم اين فصل را به طرح استدلال‏هاى كسانى اختصاص دهيم كه‏عقيده دارند در آيه تطهير، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله به تنهايى - چنان كه عكرمه پيرومذهب خوارج مى‏گفت و يا همراه اصحاب كساء، آن‏گونه كه ساير اهل سنت‏عقيده دارند - اراده شده‏اند.
زنان پيامبرصلى الله عليه وآله گروهى از عالمان سنى بر اين عقيده خود كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله به تنهايى‏اهل بيتند يا با ديگران، به چند چيز استدلال كرده‏اند. ما آن امور را بيان و به‏مناقشه‏هايى كه بر آن وارد است‏يا دانشمندان بر آن وارد كرده‏اند اشاره‏مى‏كنيم.
دليل اول: دلالت‏سياقى مهم‏ترين چيزى كه اينان در اثبات عقيده خود بدان استدلال كرده‏اند، سياق‏آيات است; زيرا آيات پيش و آيات پس از اين آيه خطاب به آنان است.بنابراين، تطهير هم فقط از براى اينان باشد. خداوند متعال فرموده: يا نساءالنبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول... انما يريد الله ليذهب‏عنكم الرجس... واذكرن ما يتلى فى بيوتكن...(١).
در اين باره مى‏گوييم:
١. پيش از اين دانستيم كه سياق آيات از انحصار آيه تطهير در اصحاب‏كساء ابا ندارد و بلكه ظاهر كلام و متعين از آن هم همين است; چه مرادبودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اين آيه يا حتى شامل آنان بودن هم به محذورهاى‏متعددى برخورد مى‏كند و بلكه به سبب عدم تناسب بين لحن خطاب درآيات پيش و پس از آيه تطهير و لحن خطاب در آيه تطهير، موجب خلل درسياق است. اين گذشته از محذورهاى ديگرى است كه پيش از اين آورديم ونيازى به تكرار آن نمى‏بينيم.
٢. دانستيم كه در صحت اطلاق عبارت اهل بيت‏بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏مناقشه بزرگى وجود دارد. بعضى از پيشوايان لغت، به عدم صحت آن تصريح‏كرده‏اند. تصريح زيد بن ارقم هم خواهد آمد كه مى‏گويد: اطلاق اين عبارت برزنان پيامبرصلى الله عليه وآله نادرست است.
٣. پرسش ام سلمه از پيامبرصلى الله عليه وآله كه آيا او هم از اهل بيت است و يااين‏كه‏از پيامبرصلى الله عليه وآله خواست تا او را هم از اهل بيت قرار دهد، مؤيد عدم صدق‏اين عبارت بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است و گرنه شك و پرسش و يا درخواست ام‏سلمه از پيامبرصلى الله عليه وآله موجه نبود.
به اين نكته هم اشاره مى‏كنيم كه بر حسب تصريح روايات، پيامبرصلى الله عليه وآله‏پذيرفت كه ام‏سلمه از اهل و از همسران او باشد، اما اين را كه از اهل بيت اوباشد رد كرد. بدين ترتيب روشن مى‏شود كه اين ادعا بى‏مورد است كه مى‏گويد:وقتى كه ام سلمه ديد پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيت‏خود را زير پارچه جمع كرده،در اين باره به شك افتاد و همين شك او را بر آن داشت تا از پيامبرصلى الله عليه وآله‏پرسش كند. مگر اين كه فهميده باشد كه مراد خانه مسكونى خاصى است كه‏پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتش را در آن جمع كرد و ام سلمه خود را از آن بيرون ديد ورسول خداصلى الله عليه وآله او را از ورود بدان بازداشت. اين در رد كلام و نيز ادعاى آنان‏مبنى بر دخول زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در حكم آيه مؤكدتر است.
٤. اگر بپذيريم كه سياق آيات در مخاطب بودن زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ظهوردارد، باز دانستيم كه بايستى به واسطه رواياتى كه اهل بيت را منحصر درآل‏عبا مى‏داند، از اين ظهور دست‏برداشت.
٥. حتى اگر وجود اختلاف سياق را بپذيريم، با استطراد و اعتراض، نه‏منافاتى با بلاغت كلام دارد و نه از ارزش و قوت آن مى‏كاهد.
٦. تغيير ضميرها از مؤنث‏به مذكر و سپس آوردن لفظ بيت محلى به‏«الف‏» و «لام‏» عهد و اين مطلب كه وقتى خانه‏هاى زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را اراده‏كرده، از آن به صيغه جمع مضاف به «كن‏» ياد كرده: «بيوتكن‏»، همه مؤيد اين‏است كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله مخاطب آيه تطهير نيستند.
اين جداى از ساير مطالبى است كه پيرامون اين نكته بيان داشتيم كه‏خطاب آيات، متوجه پيامبرصلى الله عليه وآله و بيت نبوت است و سخن زنان حضرت برسبيل التفات به آنان آمده و يا استمرار خطاب پيامبرصلى الله عليه وآله به آنان است،در جهت امتثال فرمان خداوند متعال در ابلاغ آن امور به زنان خود.
دليل دوم: بيت، به معناى خانه مسكونى اينان در اثبات عقيده خود مبنى بر ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه‏استدلال كرده‏اند كه منظور از بيت در اين آيه، خانه‏هاى مسكونى زنان‏اوست; زيرا خداوند فرموده: «واذكرن ما يتلى فى بيوتكن‏» در اين‏جا بيت[خانه] را به زنان اضافه كرده، بنابراين، بايد زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول اين آيه‏داخل باشند; زيرا آنان ساكن در خانه‏هاى پيامبرند.(٢).
آن گونه كه زمخشرى و بيضاوى گفته‏اند: دست كم اين آيه ناظر به اين‏است كه بيت (خانه) اعم از خانه نسبى و خانه مسكونى است. بنابراين، زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله را هم در بر مى‏گيرد.(٣).
اما اين استدلال هم بنا به دلايلى ناتمام است. ما به چند مورد اشاره‏مى‏كنيم:
١. پيش از اين دانستيم كه مراد از بيت، بيت نبوت و مركز رسالت(٤)است.دست كم ظاهر مطلب، هرچند به نحو احتمال چنين است; زيرا احتمال‏اين معنا موجب مى‏شود كه استدلال بدان بر مراد بودن خانه مسكونى و آن‏گاه‏استدلال بر اين كه خطاب آيه متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است‏سست و ضعيف‏باشد.
اگر هم به فرض بپذيريم كه مراد خانه مسكونى است، باز «الف‏» و «لام‏»،«الف‏» و «لام‏» عهد خارجى و آن خانه‏اى است كه اهل كساء با پيامبرصلى الله عليه وآله درآن اجتماع كردند. بنابراين، هر كس در آن موقع داخل آن خانه نبود، از مفادآيه بيرون مى‏شود، خصوصا كه بنا به نص روايات، پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه وديگران را بيرون كرد.
٢. بارها بيان كرده‏ايم كه كلمه «اهل البيت‏» در اين آيه مفرد محلى به‏«الف‏» و «لام‏» عهد آمد، بر خلاف خانه مسكونى كه دو بار پيش و پس ازآيه تطهير با صيغه جمع مؤنث آمده است. اين دلالت دارد كه در اين آيه، مراداز بيت، خانه مسكونى نيست.
٣. پيش از اين آمد كه صحت اطلاق «اهل البيت‏» بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله موردوثوق نيست. انكار آن توسط زيد بن ارقم هم خواهد آمد. پرسش ام سلمه ازپيامبرصلى الله عليه وآله را هم آورديم كه پرسيد: آيا او هم از اهل بيت است و مى‏تواند درجمع آنان وارد شود؟ اما پيامبرصلى الله عليه وآله آن را رد كرد. اگر اين استعمال مجازى‏است‏بايد قرينه داشته باشد.
دليل سوم: حديث ام سلمه اينان در اثبات عقيده خود به روايتى استدلال كرده‏اند كه از ام سلمه نقل‏شده است. در اين روايت آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اهل بيتش را زير پارچه‏جمع كرد و در ارتباط با آيه تطهير - كه فعلا مورد بحث ماست - در حق آنان‏چيزى بيان فرمود، ام سلمه به او گفت: آيا من از اهل بيت تو نيستم؟پيامبرصلى الله عليه وآله گفت: چرا، ان شاء الله.(٥).
در اين باره چند نكته را بيان مى‏كنيم:
١. همين پرسش ام سلمه اشاره دارد كه كلمه «اهل البيت‏» براى دلالت‏برورود وى در مدلول آيه تطهير كفايت نمى‏كند وگرنه سؤالش بى مورد بود;زيرا در آن صورت شكى در اين نبود كه وى از اهل بيت است. آنچه روايات‏ديگر بيان داشته، مبنى بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل و از زنان خوددانست، نه از اهل بيتش، جايى براى اين ادعا باقى نمى‏گذارد كه اقدام‏پيامبرصلى الله عليه وآله در جمع آن افراد زير پارچه، اين شبهه را براى او پيش آورد و دراثر همين شبهه بود كه آن سؤال را مطرح كرد; زيرا اين كار پيامبرصلى الله عليه وآله برخروج ام سلمه از دايره شمول اهل بيت مؤكدتر است. چه نه به درخواستش‏پاسخ مثبت داد و نه شبهه حاصله براى او را نفى نمود، البته اگر بتوان نام آن‏را شبهه گذاشت.
٢. پاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله به ام سلمه در روايتى كه هم اكنون مورد بحث است;يعنى عبارت «ان شاء الله‏»، شك در صدق عبارت «اهل بيت‏» بر زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله را تقويت مى‏كند; زيرا اگر آنان داخل در مدلول آيه بودند، تعليق‏آن بر مشيت‏خداوند بى‏معنا بود. اين گفته كه «ان‏» به معناى «اذ» است، هيچ‏توجيهى ندارد، مگر تمايل شديد آنان، مبنى بر اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيت‏باشند.
اگر بپذيريم كه «ان‏» به معناى «اذ» است، باز دلالت دارد كه آنان در حال‏حاضر از اهل بيت نيستند، بلكه هنگامى كه مشيت الهى بدان تعلق گيرد.دست كم دلالت دارد كه اگر مشيت الهى تعلق نگيرد، كلمه «اهل البيت‏» برورود آنان در دايره آن دلالت نمى‏كند.
٣. اين حديث معارض احاديث فراوانى است كه تصريح دارد زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله از دايره اهل بيت‏خارج هستند. اين مطلب از چندين طريق صحيح‏از ام سلمه روايت‏شده است; اين حديث قادر به معارضه با احاديث نفى‏كننده نيست; زيرا بين اين حديث و آن احاديث، هيچ گونه تناسبى، چه ازجهت‏سند و چه از جهت دلالت وجود ندارد.
٤. اين حديث‏با زيادتى روايت‏شده كه دلالت دارد پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه رازير پارچه وارد نكرد تا او را در آنچه كه خداوند به اهل بيت اختصاص داده‏شريك سازد، بلكه منظورش خشنودى ام‏سلمه و طيب خاطر او بود. آمده‏است كه ام‏سلمه پس از فرموده پيامبرصلى الله عليه وآله در پاسخ او كه فرمود: چرا، گفت:پيامبرصلى الله عليه وآله وقتى او را زير پارچه برد كه دعايش براى پسرعمو، دختر و دونواده‏اش تمام شده بود.در اين باره به منابعى كه در فصل دوم بخش اول بيان‏كرديم مراجعه فرماييد.
٥. اگر وارد كردن ام سلمه در اهل بيت درست‏باشد، باز اخص از مدعاى‏آنان است; زيرا تنها بر اين دلالت دارد كه ام‏سلمه از اهل بيت است نه سايرهمسران پيامبر، چرا كه ممكن است ام‏سلمه را خصوصيتى باشد كه به واسطه‏آن مستحق ورود به دايره اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله شده است، كاملا مثل سلمان‏فارسى كه به خاطر خصوصيتى كه داشت، پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: سلمان از مااهل بيت است. آنچه دلالت مى‏كند كه اين كار به خاطر خصوصيتى در ام‏سلمه‏بود، روايتى است كه مى‏گويد: پيامبرصلى الله عليه وآله عايشه و زينب را از ورود به دايره‏اهل بيت‏خود منع كرد. داشتن اين خصوصيت از ام‏سلمه آن زن با اخلاص‏مجاهد بعيد نمى‏نمايد.
دليل چهارم: حديث زيد بن ارقم هم‏چنين در اثبات ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه تطهير به حديث زيدبن ارقم استدلال كرده‏اند. هنگامى كه زيد حديث ثقلين را در سياق روايت‏خويش از حديث غدير روايت كرد، به او گفتند: آيا زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيت او نيستند؟ پاسخ داد: زنانش از اهل بيت اويند، وليكن اهل بيت اوكسانى هستند كه پس از وى صدقه بر آنان حرام شده است; يعنى آل على،آل‏عقيل، آل جعفر و آل عباس.(٦).
ما در پاسخ مى‏گوييم: اين استدلال هم به چند دليل نادرست است. ما گذشته‏از متون صحيح و صريحى كه آورديم و بيان مى‏داشت كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله،آل عبا و امامان دوازده‏گانه‏عليهم السلام هستند، دلايل زير را بيان مى‏كنيم:
١. اين تفسير زيد بن ارقم اجتهاد اوست، لذا در مقابل نص وارده ازرسول خداصلى الله عليه وآله كه در آن اهل بيت‏خويش را در اهل كساء و امامان دوازده‏گانه‏محدود كرده، به آن عمل نمى‏شود.
٢. ما در صحت انتساب اين روايت‏به زيد بن ارقم ترديد داريم; زيراخواهد آمد كه وى منكر اين بود كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت‏باشند و براين انكار خود استدلال مى‏كرد. ما انكار زيد را به هنگام بحث پيرامون‏نظريه، قائل به اين كه اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند كه صدقه بر آنان‏حرام شده است‏خواهيم آورد.
٣. از سياق عبارت منقول از زيد در اين استدلال به دست مى‏آيد كه زيداين عقيده را كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت او باشند نفى كرده است. دليل آن‏اين است، وى بيان داشته كه مراد از اهل بيت كسانى است كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله‏صدقه بر آنان حرام شد، در حالى كه زنانش از صدقه محروم نشدند، بلكه‏فقط بنى‏هاشم بودند كه از صدقه محروم گشتند.
٤. ظاهرا زيد كلامش را با صيغه استفهام انكارى آورده است و ادات‏استفهام را حذف و آن را در تقدير گرفته است. گويا گفته است: آيا زنانش ازاهل بيت او هستند؟ آنچه بدين مطلب اشاره دارد اين است كه عبارت (ولكن) را به دنبال آن آورده است. معناى اين عبارت آن است كه آنچه پس از آن‏آمده درست است. در غير اين صورت، مناسب‏تر اين بود كه عبارت اين‏گونه‏باشد: «زنانش از اهل بيت اويند و همين طور (كذا) كسانى كه پس از او ازصدقه محروم شدند.».
٥. كسانى پس‏از رسول‏خداصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، منحصر به‏كسانى كه‏زيد نام برده نيست; زيرا بنى‏عبدالمطلب هم در محروميت‏با آنان شريكند.(٧).
٦. بنابر نظر صحيح، ال مرد غير از خود اويند. بنابراين، پيامبرصلى الله عليه وآله از دايره‏اهل بيت‏خارج مى‏شود.(٨)اين خلاف عقيده محققان و نيز مخالف مدلول‏صريح روايات فراوانى است كه پيش از اين آورديم. هم‏چنين على‏عليه السلام هم خارج‏مى‏شود، چرا كه او هم بنابر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلى الله عليه وآله است.
دليل پنجم: گفتار عكرمه و ابن عباس در اثبات اين نظر كه آيه تطهير ناظر به خصوص زنان پيامبرصلى الله عليه وآله است‏استدلال كرده‏اند كه ابن عباس و عكرمه بدان عقيده داشته‏اند.(٩).
در رد اين استدلال مى‏گوييم:
١. حتى اگر نسبت اين عقيده به ابن عباس درست‏باشد - اشاره خواهيم‏كرد كه اين انتساب نادرست است - بايد دانست كه اين اجتهاد او، عكرمه،مقاتل و عروة بن زبير است و با وجود نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله درتبيين اهل بيت، اين اجتهاد مردود است.
٢. پيش از اين آمد كه سياق آيات مى‏رساند كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفادآيه تطهير داخل نيستند. اين هم قرينه ديگرى است‏بر اشتباه اينان در اجتهادخود. علاوه بر اين دلاليل ديگرى هم در اشتباه آن وجود دارد. از جمله گفته‏اهل لغت و ديگر مسائل كه بدان اشاره كرده‏ايم و همه با هم عدم دخول آنان‏در مدلول آيه را تقويت مى‏كند.
٣. گفته ابن عباس - اگر درست‏باشد - و نيز گفته عكرمه وديگران با گفتارابو سعيد خدرى، ام‏سلمه، عايشه و ديگران معارض است كه گفته‏اند: آيه‏تطهير به اهل كساء اختصاص داشته، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از مفاد آن خارجند.
بى گناهان متهم ما در صحت انتساب اين گفته به ابن عباس، كلبى و سعيد بن جبير ترديدزيادى داريم. در بيان ترديد خويش مى‏گوييم:
الف) ابن عباس نسبت اين گفته به ابن عباس نادرست است. در روايات ديگرى از وى‏با سند صحيح‏تر آمده كه مى‏گفت: آيه تطهير درباره اهل كساءعليهم السلام فرود آمد.بعضى از روايات وى دلالت دارد كه اهل بيت‏عليهم السلام كسانى هستند كه باپيامبرصلى الله عليه وآله نسبت رحمى داشته و از عشيره اويند. اين روايت همان روايتى‏است كه در آن بيان كرده كه خداوند پيامبرش را از ميان بهترين قبيله‏ها وآن‏گاه از بهترين خانواده‏ها برگزيده است.(١٠).
ظاهرا روايت اين عقيده از ابن عباس، منحصر در روايت عكرمه از اوست‏و به نظر مى‏رسد كه سعيد بن جبير هم روايت‏خود از ابن عباس را از عكرمه‏گرفته است; زيرا ابن مردويه آن را از سعيد بن جبير از عكرمه از ابن عباس‏روايت كرده است.(١١).
ب) كلبى نسبت دادن اين عقيده به كلبى هم واضح البطلان است; زيرا كلبى در شماركسانى آمده كه عقيده داشتند مراد اين آيه خصوص اهل كساء است و زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله را دربر نمى‏گيرد.(١٢).
ج) سعيد بن جبير نسبت اين عقيده به سعيد بن جبير هم مورد شك و ترديد است. آنان ادعاكرده‏اند كه سعيد بن جبير اختصاص آيه به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله را از ابن عباس‏روايت كرده است. بنابراين، روشن مى‏شود كه نويسنده، ابن عباس را اهمال‏كرده و به ذكر ابن جبير بسنده كرده است، لذا ديگران وى را در شمار معتقدان‏به اين عقيده نام برده‏اند.
كينه توزان و بدخواهان ما بدخواهى و كينه‏توزى عروة بن زبير، عكرمه و مقاتل بن سليمان رانسبت‏به على‏عليه السلام خصوصا و سبت‏به فرزندان على‏عليه السلام عموما بعيد نمى‏دانيم.در توضيح اين مطلب مى‏گوييم:
الف) عروه متهم به بدخواهى بنى هاشم آراى عروه كه دوست داشت‏براى خاله‏اش عايشه فضيلت رديف كند،خصوصا درباره على‏عليه السلام غير قابل اعتنا است. عروه بغض و كينه شديد ودشمنى و عداوت بزرگى از على‏عليه السلام در دل داشت تا آن‏جا كه هرگاه نام على‏عليه السلام‏برده مى‏شد، از او بدگويى و انتقاد مى‏كرد(١٣)و او را ناسزا و دشنام مى‏داد ودستانش را بر هم مى‏زد.(١٤)اسكافى او را از جمله تابعينى شمرده است كه اخبارزشتى درباره على‏عليه السلام مى‏ساختند.(١٥).
عبد الرزاق صنعانى از معمر روايت كرده كه گفت: زهرى دو حديث ازعروه از عايشه درباره على‏عليه السلام داشت. روزى درباره اين دو حديث از وى‏پرسيدم. پاسخ داد: مى‏خواهى با آن دو و حديثشان چه كنى؟ همانا كه من هردو را متهم به بدخواهى بنى هاشم مى‏دانم.(١٦)مردم براى استماع روايات اواجتماع مى‏كردند.(١٧)به ابن عمر گفت: ما نزد اين پيشوايان خود مى‏نشينيم. آنان‏سخن مى‏گويند و با اين كه مى‏دانيم حق غير آن است، آنان را تصديق مى‏كنيم،به ستم قضاوت مى‏كنند و ما آنان را تقويت مى‏كنيم و اين قضاوتشان رانيكو مى‏شماريم. نظر تو در اين باره چيست؟ پسر عمر به او گفت:پسر برادرم! ما نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بوديم و آن را نفاق مى‏شمرديم، ولى‏نمى‏دانم كه از نظر شما چگونه است؟(١٨).
ب) عكرمه خارجى، كينه توز اهل بيت وضع عكرمه مشهورتر از آن است كه بيان شود. او از خوارج(١٩)و از پيروان‏عقيده نجده حرورى است [نجده از سردمداران خوارج و دشمن‏ترين آنان باعلى‏عليه السلام بود]. عكرمه به مغرب رفت و اولين كسى است كه عقيده صفريه رادر ميان آنان نشر داد.(٢٠)بنابراين، مذهب خوارج در مغرب از او گرفته شده‏است.(٢١).
در متن ديگرى آمده عكرمه بر در مسجد ايستاد و گفت: كسى در مسجدنيست مگر كافران. او پيرو عقيده اباضيه [فرقه‏اى از خوارج] بود.(٢٢)عكرمه‏ادعا كرده كه ابن عباس هم معتقد به راى خوارج بود.(٢٣)او متهم به كذب بود.(٢٤)به حديث او احتجاج نكنند و مورد انتقاد مردم باشد.(٢٥)دروغ سازى وى اززبان ابن عباس معروف و مشهور است.(٢٦)عبدالله بن عباس او را به در مستراح‏بسته بود، به او گفتند: آيا از خدا نمى‏ترسى؟ پاسخ داد: اين خبيث‏بر پدرم‏دروغ مى‏بندد.(٢٧)انگشتر طلا به دست مى‏كرد، آواز مى‏خواند و به بى نمازى وبازى نرد متهم است. به شرح حال وى در منابع مراجعه كنيد.
ج) مقاتل بن سليمان دانشمندان علم رجال، مقاتل بن سليمان را كذاب خوانده‏اند.(٢٨)جوزجانى‏مى‏گويد: مقاتل كذابى بى باك بود. از ابواليمان شنيدم كه مى‏گفت: مقاتل به‏اين جا آمد و پشت‏به قبله كرد و گفت: در مورد آنچه پايين‏تر از عرش است‏از من بپرسيد. گفته شده كه وى مانند اين سخن را در مكه هم برزبان آورد.مردى برخاست و پرسيد: به من بگو روده‏هاى مورچه كجاست؟ مقاتل‏ساكت‏شد.(٢٩)داستان ديگرى هم در بيروت دارد.(٣٠)روشن است كه وى با اين كارخويش قصد داشت‏خود را شبيه به على‏عليه السلام سازد، اما خداوند او را رسواساخت. ابن حبان گويد: مقاتل علم قرآن را از يهود و نصارا، آن گونه كه موافق‏كتاب‏هاى آنان بود مى‏گرفت. [او اهل تشبيه بود و] خداوند را به مخلوقات‏تشبيه مى‏كرد. در حديث دروغ‏پرداز بود.(٣١).
بحث درباره اين مرد و اين كه وى دجال، در حديث ضعيف، متروك ومتهم بود، فراوان است و در اين مختصر فرصت ايراد آن را نداريم.(٣٢)او رافاجر و فاسق هم توصيف كرده‏اند.(٣٣)براى شناخت آنچه درباره او گفته‏اند به‏شرح حال وى در كتب رجال مراجعه كنيد.
دليل ششم: زنان پيامبرصلى الله عليه وآله سبب نزول آيه در اثبات عقيده خود مبنى بر اين كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در آيه تطهير موردنظرند، استدلال كرده‏اند كه آنان سبب نزول اين آيه بودند و لذا يا به تنهايى‏بنابر قولى، و يا بنابر قول صحيح‏تر با ديگران داخل در آن هستند. در اين باره‏احاديثى به ما رسيده كه بيش‏تر آنها مى‏تواند مستمسك اين گفته باشد.(٣٤).
از نظر ما اين مطلب مورد شك و ترديد است; زيرا پيش از اين دانستيم كه:
١. سبب نزول آيه، زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نيستند، بلكه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و حفظبيت نبوت و رسالت از كوچك‏ترين عيب و نقص، اگرچه ثانيا و بالعرض وبه‏واسطه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله باشد، سبب نزول آيه بوده است.
٢. احاديثى كه بدان اشاره كرده‏اند، احاديث كساء است كه اگر نگوييم همه‏آنها، دست كم بيش‏تر آنها نمى‏تواند مستمسك اين عقيده باشد; زيرا اين‏احاديث‏با تصريح و يا تلميح بيان مى‏دارد كه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مضمون اين‏آيه داخل نيستند.
٣. شك بزرگى در اين باره وجود دارد كه كلمه «اهل بيت‏» شامل زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله هم باشد، مگر از باب مجاز كه اين هم نياز به قرينه دارد. پيش ازاين آمد كه قرائن، از خود آيات و خارج از آن بر ضد اين مساله اشاره دارد.افزون بر اين محتمل است كه منظور خانه‏اى باشد كه اهل بيت در آن اجتماع‏كردند و «الف‏» و «لام‏» عهد خارجى باشد، چنان كه در جاى خود توضيح‏داديم.
دليل هفتم: ظهور و عموم در اثبات عقيده خود مبنى بر ورود زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مضمون آيه تطهيراستدلال كرده‏اند كه اين لفظ، زنان و همسران را هم در بر مى‏گيرد. بنابراين،منظور جميع آنان است.(٣٥)عقل نيز به اعتبار عرف و عادت لفظ «بيت‏» را به‏كسانى كه در خانه سكونت دارند تخصيص مى‏زند، نه به قصد انتقال، و عادتاتبدل و تحول در آنان، مثل زنان و فرزندان جارى نبود. برعكس غلامان وكنيزان كه در معرض تحول و تبدل از يك صاحب به صاحب ديگر بودند.(٣٦).
گذشته از شك در اين كه لفظ «اهل بيت‏» بر زنان صدق كند - چنان كه‏گذشت - در اصل براى ما محرز نشده كه اين لفظ عام باشد، و گذشته از وجودروايات متواتر و تصريح كننده يا اشاره كننده به خروج زنان از مفاد آيه، وگذشته از اين كه شك داريم منظور خانه مسكونى باشد و بلكه مراد بيت‏نبوت و رسالت است; در اين باره مى‏گوييم:
صرف اين كه اين لفظ، زنان و همسران را هم بر گيرد - اگر آن را بپذيريم -نمى‏تواند دال بر اراده جميع باشد، مگر اين كه قرائنى ديگر - داخلى يا خارجى‏بر تعيين دقيق مراد اقامه نشود، در حالى كه اين قرائن، اهل بيت را در اين جادر خصوص اهل كساء تعيين و منحصر مى‏كند.
دليل هشتم: صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله يكى از عالمان سنى در اثبات اين مطلب كه مراد از اهل بيت، زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله است، چنين استدلال كرده كه در صحيح مسلم و صحيح بخارى ازپيامبرصلى الله عليه وآله ثابت‏شده كه وى به مسلمانان آموخت كه اين گونه صلوات‏بفرستند: اللهم صل على محمد وازواجه وذريته.
گذشته از اشكالات مختلفى كه در جاى جاى اين مختصر آورديم و گذشته‏از اين كه در صحت روايت مورد اشاره وى شك و ترديد فراوان داريم وبحث از آن را به جاى ديگر به تاخير مى‏اندازيم، اما نمى‏دانيم كه چگونه‏چيزى كه در صحيحين به اثبات رسيده بر ورود زنان در اهل بيت دلالت‏مى‏كند، در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اصلا در اين حديث - اگر صحيح باشد - به اين‏كلمه [اهل بيت] تصريح نفرموده است.
روشن است كه صلوات بر همسران پيامبرصلى الله عليه وآله مستلزم آن نيست كه آنان‏هم اهل بيت‏باشند. صلوات بر مؤمنان به اثبات رسيده، اما آنان به اين خاطراهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله نشده‏اند. خداوند متعال مى‏فرمايد:
خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزكيهم بها وصل عليهم ان صلاتك‏سكن لهم(٣٧);
اى رسول ما تو از مؤمنان صدقات را دريافت‏بدار تا بدان صدقات نفوس آنهارا پاك و پاكيزه سازى و آنها را به دعاى خير ياد كن كه دعاى تو موجب تسلى‏خاطر آنان است.
هو الذى يصلى عليكم وملائكته(٣٨);
اوست‏خدايى كه هم او و فرشتگانش بر شما بندگان رحمت مى‏فرستند...
اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة(٣٩);
آن گروهند مخصوص به درود و الطاف الهى و رحمت‏خاص خداوند.
ويتخذ ما ينفق قربات عند الله وصلوات الرسول(٤٠);
آنچه در راه خدا انفاق مى‏كنند، موجب تقرب نزد خدا و دعاى خير رسول‏دانند.
دليل نهم: آيات قرآن بعضى ادعا كرده‏اند تعبير «اهل بيت‏» در آيه قرآن، كنايه از همسر آمده است.آن‏جا كه خطاب ملائكه را به همسر ابراهيم‏عليه السلام حكايت مى‏كند كه گفتند:
«اتعجبين من امر الله رحمة الله و بركاته عليكم اهل البيت‏»(٤١). و نيز درحكايت گفته موسى‏عليه السلام كه به همسرش گفت:
فقال لاهله امكثوا انى آنست نارا(٤٢).
بنا به تعبير بعضى: «همانا كه به دلالت قرآن، همسر ابراهيم از آل وى واهل بيت اوست و زن لوط هم از آل او و اهل بيتش، پس چگونه زنان محمداز آل او و اهل بيتش نباشند؟!»(٤٣).
در پاسخ مى‏گوييم:
الف) در مورد خطاب فرشتگان به همسر ابراهيم‏عليه السلام دو نكته را بيان‏مى‏داريم:
١. پيش از اين آمد كه ورود زن در اهل بيت را در بعضى اوقات و از باب‏غلبه و مجاز و در صورت وجود قرينه احدى انكار نكرده است.
٢. بيت مورد نظر در آيه همسر ابراهيم، خانه مسكونى يا نسبى است، درحالى كه بيت مورد نظر در آيه تطهير با استناد به قرائن، بيت نبوت و رسالت‏است. از جمله اين قرائن است:
تغيير صيغه از بيوت مضافه به جمع مؤنث، به بيت محلى به الف و لام‏عهد، با اين احتمال كه مراد، خصوص خانه مسكونى‏اى باشد كه پيامبرصلى الله عليه وآله‏اصحاب كساء را در آن جمع و زنانش را از آن بيرون كرد.
از ديگر قرائن، روايات فراوانى است كه مراد از اهل بيت در آيه تطهير رادر خصوص آل عبا معين كرده است. اين امر با اراده مطلق بيت مسكونى و يابيت نسبى از آيه شريفه جوردر نمى‏آيد، بر خلاف آيه سوره هود كه در آن‏فرشتگان همسر ابراهيم خليل‏عليه السلام را مخاطب خود ساختند، چه ساره دخترعموى ابراهيم - چنان كه آمد و ساكن در خانه‏اش بود. براى همين اطلاق‏كلمه اهل بيت از باب مجاز بر وى صحيح است. قرينه مجاز بودن اين اطلاق‏اين است كه خطاب ملائكه متوجه ساره مى‏باشد.
ب) در مورد گفته موسى‏عليه السلام به اهلش كه گفت: امكثوا و همين طور درمورد زن لوط به سه نكته زير اشاره مى‏كنيم:
١) پيش از اين آمد كه پيامبرصلى الله عليه وآله وجود فرق بين دو كلمه «اهل البيت‏» و«اهل الرجل‏» را تاييد كرده است. آن جا كه پذيرفت ام‏سلمه از اهل وى باشدنه از اهل بيتش. در اين باره به متون مربوط به حديث كساء در اوايل كتاب‏مراجعه فرماييد.
٢. اطلاق كلمه «اهل‏» از باب مجاز بر زوجه و آن گاه كه قرينه‏اى مبنى برمجازى بودن آن در دست‏باشد مورد انكار نيست. اين قرينه در اين‏جا خطاب‏در داستان موسى و استثناى موجود در قصه لوط است.
٣. گذشته از اين، بين آيه تطهير و اين آيات فرق است; زيرا رسول خداصلى الله عليه وآله‏مقصود از اهل بيت در اين آيه را بيان و آن را در اهل كساء منحصر كرده‏است. پس اراده زوجه در يك مورد مستلزم آن نيست كه در مورد ديگر حتى‏با وجود قرينه دال بر خروج زوجه، مراد از اهل، زوجه باشد.
دليل دهم: لزوم لغوى يكى از عالمان سنى گفته است: اين آيه (آيه تطهير) دلالت دارد كه زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله از اهل بيت اويند وگرنه ذكر آن در اين كلام معنا نداشت.(٤٤).
در پاسخ وى مى‏گوييم: بلكه برعكس، آيه را معنايى صحيح و سليم است،حتى در صورتى كه زنانش داخل در مدلول آيه نباشند. ما اين مطلب را دراوايل كتاب و به هنگام بحث از انسجام سياق با خروج زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازمفاد آيه بيان كرده‏ايم. بدان جا مراجعه كنيد.(٤٥)بلكه آن چه متعين بوده راه‏فرارى از آن نيست، خروج زنان از مفاد آيه است; زيرا لحن خطاب، آن‏جا كه‏زنان مورد خطابند و لحن خطا، آن‏جا كه اهل بيت‏عليه السلام مورد خطا بند، با هم‏منافات دارد. ما در اين باره پيش از اين بحث كرده‏ايم. بدان جا مراجعه كنيد.
سياست‏ستمگرانه پيش از اين آمد كه عكرمه در بازارهاى مدينه جار مى‏زد كه آيه تطهيردرباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شده است و مردم را در اين باره به مباهله دعوت‏مى‏كرد.
اگرچه ما اين كار را از عكرمه خارجى معروف به ناصبى‏گرى و بغض باعلى و خاندانش‏عليهم السلام شگفت نمى‏دانيم، ليكن در موضع‏گيرى وى دلالت‏هاى‏ديگرى مى‏بينيم. شايد روشن‏ترين آنها اين باشد:
١. نزول آيه تطهير درباره اهل بيت، در زمان عكرمه معروف و شايع بوده‏است. او مى‏خواست‏با هر وسيله‏اى شده، حتى با جار زدن در بازارها ودعوت براى مباهله آن را از بين ببرد.
٢. عكرمه دليل قانع كننده‏اى درباره نزول اين آيه در مورد زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏نداشت، جز اصرار شديد كه مى‏خواست آن را با نوعى تهديد و به هدف‏وارد كردن شكست روانى برطرف ديگر تقويت كند. اين كار وى موجب‏تزلزل يقين طرف مقابل شده و انسانى را در برابر خود مى‏ديد كه حاضر است‏با دعوت به مباهله جانش را در اين راه بدهد. بدين ترتيب با خود خواهد گفت:اگر اين شخص نسبت‏به آنچه مى‏گويد يقين نداشت، هرگز مردم را به مباهله‏كه عواقب خطرناكى به دنبال دارد دعوت نمى‏كرد.
٣. عكرمه در بازار جار مى‏زد كه اين آيه درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله فرودآمده است، آيا ديگران هم كه چنين عقيده‏اى نداشتند، مى‏توانستند براى اثبات‏خلاف اين عقيده همان كار را انجام دهند [در بازارها جار بزنند]؟!
٤. اين كار عكرمه اشاره دارد كه رقباى اهل بيت‏عليهم السلام در پذيرش نزول آيه‏درباره اهل بيت‏عليهم السلام احساس خطر بزرگى مى‏كردند. شايد از اين جهت‏بود كه‏آثارى در عقايد و مواضع آنان در ضديت‏با اهل بيت از خود بر جاى‏مى‏گذاشت.
پى‏نوشتها: ١) ر.ك: فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩ - ٢٨١; تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨; احكام القرآن، ج‏٥،ص‏٢٣٠; نفحات اللاهوت، ص‏٨٥; الكلمة القراء فى تفضيل الزهراء، ص‏٢١٣; بحار الانوار، ج‏٣٥،ص‏٢٣٤; المواهب اللدنيه، ج‏٢، ص‏١٢٣; السيرة النبويه، ج‏٢، ص‏٣٠٠; دلائل الصدق، ج‏٢،ص‏٩٤; الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏٣١١; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦.
٢) ر.ك: فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٨ و ٢٨٠; الصواعق المحرقه، ص‏١٤١; لباب التاويل، ج‏٣، ص‏٤٦٦;الجامع لاحكام القرآن، ج‏١٤، ص‏١٨٢; التسهيل لعلوم التنزيل، ج‏٣، ص‏١٣٧; اسعاف الراغبين،ص‏١٠٨; السنن الكبرى، ج‏٢، ص‏١٥٠; نظرية الامامه، ص‏١٥١ و ١٨٢ (به نقل از: التحفة الاثنى‏عشريه، ص‏٢٠٢).
٣) ر.ك: اسعاف الراغبين، ص‏١٠٨.
٤) ر.ك: مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦; تاويل الآيات الظاهره، ج‏٢، ص‏٤٥٦.
٥) السنن الكبرى، ج‏٢، ص‏١٥٠; ينابيع الموده، ص‏٢٢٨ - ٢٢٩ و ٢٩٤; تفسير فرات، ص‏٣٣٥; البرهان‏فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣٣١; مسند احمد، ج‏٦، ص‏٢٩٦; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٢٠ و ج‏٤٥،ص‏١٩٩; ذكر اخبار اصبهان، ج‏٢، ص‏٢٥٣; اسد الغابه، ج‏٥، ص‏٥٢١ و ٢٨٩; مناقب ابن المغازلى،ص‏٣٠٦; مشكل الآثار، ج‏١، ص‏٣٣٣ و ٣٣٥; الصواعق المحرقه، ص‏١٤٢ و ٢٢٧; مناقب خوارزمى،ص‏٢٣; مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٤٩; احقاق الحق، ج‏٢، ص‏٥٦٨.
٦) ر.ك: الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; صحيح مسلم، ج‏٧، ص‏١٣٠; كنز العمال، ج‏١٣، ص‏٦٤١; البرهان‏فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣٢٤; الصواعق المحرقه، ص‏٢٢٦ - ٢٢٨; السنن الكبرى، ج‏٢،ص‏١٤٨;كتاب سليم بن قيس، ص ١٠٤; السيرة النبوية، ج‏٢، ص‏٣٠٠; بحار الانوار، ج‏٣٥،ص‏٢٢٩; اسد الغابه، ج‏٢، ص‏١٢; المستدرك على الصحيحين، ج‏٣، ص‏١٠٩.
٧) ر.ك: كفاية الطالب، ص‏٥٤; خلاصه عبقات الانوار، ج‏٢، ص‏٦٧و ٣٧١ به نقل از آن.
٨) همان.
٩) ر.ك: فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩ - ٢٨٠.
١٠) براى ديدن رواياتى كه از ابن عباس نقل شده ر.ك: الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; فتح القدير، ج‏٤،ص‏٢٨٠; كتاب سليم بن قيس، ص‏١٠٤; كفاية الطالب، ص‏٣٧٧; الصواعق المحرقه، ص‏١٤٢; ينابيع‏الموده، ص‏١٥; اسعاف الراغبين، ص‏١٠٨; مجمع البيان، ج‏٩، ص‏١٣٨; بحار الانوار، ج‏٣٧، ص‏٣٥و ج‏٩، ص‏٥٣٦، مستدرك حاكم، ج‏٣، ص‏١٣٢; الغدير، ج‏١، ص‏٥٠ و ج‏٣، ص‏١٩٦; قاموس‏الرجال، ج‏٦، ص‏٤٠٣.
١١) ر.ك: الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٨٩.
١٢) ر.ك: الجامع لاحكام القرآن، ج‏٤، ص‏١٨٢ - ١٨٣; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩; تهذيب تاريخ‏دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٤.
١٣) الغارات، ج‏٢، ص‏٥٧٦; ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه، ج ٤، ص ١٠٢، ج‏٤، ص‏١٠٢.
١٤) قاموس الرجال، ج‏٦، ص‏٣٠٠.
١٥) ابن ابى الحديد شرح نهج البلاغه، ج‏٤، ص‏٦٣.
١٦) همان، ص‏٦٤; قاموس الرجال، ج‏٦، ص‏٢٩٩.
١٧) صفة الصفوه، ج‏٢، ص‏٨٥; تهذيب التهذيب، ج‏٧، ص‏١٨٢; حلية الاولياء، ج‏٢، ص‏١٧٦; تذكرة‏الحفاظ، ج‏١، ص‏٦٢; خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، ص‏٢٦٥.
١٨) الترغيب و الترهيب، ج‏٤، ص‏٣٨٢; احياء العلوم، ج‏٣، ص‏١٥٩.
١٩) ر.ك: ميزان الاعتدال، ج‏٣، ص‏٩٣ - ٩٦; شرح نهج البلاغه، ج‏٥، ص‏٧٦; تنقيح المقال، ج‏٢،ص‏٢٥٦; الاعلام، ج‏٤، ص‏٢٤٤; الطبقات الكبرى، ج‏٥، ص‏٢٩٢ - ٢٩٣; قاموس الرجال، ج‏٦،ص‏٣٢٦ - ٣٢٧; وفيات الاعيان، ج‏٣، ص‏٢٦٥; المعارف، ص‏٤٥٧.
٢٠) سير اعلام النبلاء، ج‏٥، ص‏٢٠ - ٢١، ٣٠.
٢١) سير اعلام النبلاء، ج‏٥، ص‏٢١; ميزان الاعتدال، ج‏٣، ص‏٩٦; فتح البارى (مقدمه) ص‏٤٢٥ - ٤٢٦.
٢٢) سير اعلام النبلاء، ج‏٥، ص‏٢٢; ميزان الاعتدال، ج‏٣، ص‏٩٥ - ٩٦.
٢٣) قاموس الرجال، ج‏٦، ص‏٣٢٧; مختصر تاريخ دمشق، ج‏١٧، ص‏١٤٤; فتح البارى (مقدمه)،ص‏٤٢٥.
٢٤) الطبقات الكبرى، ج‏٥، ص‏٢٨٨ - ٢٨٩; ميزان الاعتدال، ج‏٣، ص‏٩٣ - ٩٧; قاموس الرجال، ج‏٦،ص‏٣٢٧.
٢٥) ميزان الاعتدال، ج‏٣، ص‏٩٤; فتح البارى (مقدمه)، ص‏٤٢٥.
٢٦) در اين باره به گفته مسيب به غلامش «برد» و گفته پسر عمر به غلامش «نافع‏» در منابع مذكور دربالا مراجعه كنيد.
٢٧) قاموس الرجال، ج‏٦، ص‏٣٢٧; المعارف، ص‏٤٥٦; شذرات الذهب، ج‏١، ص‏١٣٠; مختصر تاريخ‏دمشق، ج‏١٧، ص‏١٥١; فتح البارى (مقدمه)، ص‏٤٢٥; وفيات الاعيان، ج‏٣، ص‏٢٦٥ - ٢٦٦.
٢٨) ميزان الاعتدال،ج ٤، ص‏١٧٣; المجروحون، ج‏٣، ص‏١٥; تاريخ بغداد، ج‏١٣، ص‏١٦٤ -١٦٨;الجرح و التعديل، ج ٨، ص ٣٥٤; الضعفاء الكبير، ج‏٤، ص‏٢٣٩; قاموس الرجال، ج‏٩،ص‏١٠٩; وفيات الاعيان، ج‏٥، ص‏٢٥٦.
٢٩) المجروحون، ج‏٣، ص‏١٤; مختصر تاريخ دمشق، ج‏٢٥، ص‏٢٠٠; شذرات الذهب، ج‏١، ص‏٢٢٧;الضعفاء الكبير، ج‏٤، ص‏٢٣٩; وفيات الاعيان، ج‏٥، ص‏٢٥٦.
٣٠) الجرح و التعديل، ج‏٨، ص‏٣٥٥; مختصر تاريخ دمشق، ج‏٢٥، ص‏١٩٨، ١٩٩ - ٢٠٠ و ٢٠٣; سيراعلام النبلاء، ج‏٧، ص‏٢٠٢; وفيات الاعيان، ج‏٥، ص‏٢٥٥.
٣١) ميزان الاعتدال، ج‏٤، ص‏١٧٥; وفيات الاعيان، ج‏٥، ص‏٢٥٧.
٣٢) ر.ك: وفيات الاعيان، ج‏٥، ص‏٢٥٦ - ٢٥٧; و شرح حال وى در منابع فوق الذكر و ساير منابع.
٣٣) المجروحون، ج‏٣، ص‏١٦; مختصر تاريخ دمشق، ج‏٢٥، ص‏٢٠١; تاريخ بغداد، ج‏١٣، ص‏١٦٤.
٣٤) ر.ك: الصواعق المحرقه، ص‏١٤١ (به نقل از ابن كثير); تفسير القرآن العظيم، ج‏٣، ص‏٤٨٣;المواهب اللدنيه، ص‏١٢٢.
٣٥) احكام القرآن، ج‏٥، ص‏٣٣٠.
٣٦) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥٢.
٣٧) توبه (٩) آيه ١٠٣.
٣٨) احزاب (٣٣) آيه ٤٣.
٣٩) بقره (٢) آيه ١٥٧.
٤٠) توبه (٩) آيه ٩٩.
٤١) هود (١١) آيه ٧٣.
٤٢) طه (٢٠) آيه ١٠; نمل (٢٧) آيه ٧; قصص (٢٨) آيه ٢٩.
٤٣) منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢١.
٤٤) همان.
٤٥) فصل چهارم، بخش اول.

۸
اهل بيت در آيه تطهير فصل سوم: از گفته‏هاى ضعيف تا دلايل ضعيف‏تر از گفته هايى كه ملتزمان بدان كوشيده‏اند در اثبات آن ادله‏اى اقامه كنندجز دو گفته باقى نمانده است:
١. اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله بنى هاشم هستند; ٢. اهل بيت، امت محمدصلى الله عليه وآله ياخصوص پرهيزگاران امت اويند.
به زودى روشن خواهد شد كه اين دو عقيده با دلايل خود هم چون سرابى‏است در بيابان هموار بى آب كه شخص تشنه آن را آب پندارد و به جانب آن‏شتابد و چون بدان جا رسد هيچ آبى نيابد.
عدم شمول بنى هاشم با احاديث زير استدلال كرده‏اند كه آيه تطهير شامل همه بنى هاشم است‏يا همراه با زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و يا بدون آنان.
١. حديث زيد بن ارقم كه پيش از اين آمد.(١).
٢. حديث ابن عباس كه در آن آمده: خداوند خلق را دو قسم كرده و مرادر قسمت‏بهتر قرار داده است... سپس قبايل را خاندانى چند و مرا در بهترين‏خاندان قرار داد. اين فرموده خداوند متعال است كه: «انما يريد الله ليذهب عنكم‏الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» من و اهل بيت من پاكيزه از گناهان هستيم.(٢).
٣. روايت زيد بن ارقم در پاسخ به حصين كه از او پرسيد: چه كسانى‏اهل بيت پيامبرند؟ زنانش؟ زيد پاسخ داد: نه به خداى سوگند، چه بسا زن‏مدتى با مرد زندگى كند، سپس مرد او را طلاق دهد و زن به نزد پدر و قوم‏خود باز گردد. اهل بيت پيامبر، اهل و عصبه اويند، آنان كه پس از او از صدقه‏محروم شدند.(٣).
٤. صلاحيت لفظ «اهل بيت‏» براى شمول زنان و آل او. چرا كه مراد ازبيت، هم خانه مسكونى است و هم خانه نسبى.(٤).
كنجى شافعى سه ايراد بر گفته زيد بن ارقم گرفته كه عبارتند از:
١. زيد بن ارقم گفته: اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه پس از او ازصدقه محروم شدند، در حالى كه محروميت از صدقه به پس از وفات‏پيامبرصلى الله عليه وآله اختصاص ندارد، بلكه پيش از وفات را هم در بر مى‏گيرد.
٢. محرومان از صدقه منحصر در افراد مذكور نيست، بلكه بنى عبدالمطلب‏هم از صدقه محروم بودند.
٣. بنا بر قول صحيح‏تر، آل مرد، غير از خود اويند. بنابراين، بر اساس گفته‏زيد، امير المؤمنين على‏عليه السلام از دايره اهل بيت‏خارج مى‏شود.(٥).
بعضى معتقدند كه منظور كنجى از عبارت اخير اين است، همان گونه كه‏زن پس از مدتى زندگانى با شوهر به خاطر طلاق از دايره بيت‏خارج مى‏شود،داماد هم اگر از دختر تابع خانه جدا شود، از آن خانه بيرون مى‏شود. چه‏ملاك در هر دو يك است. بنابراين، همان‏گونه كه همسران پيامبرصلى الله عليه وآله ازاهل بيت‏خارج هستند، على هم از آنان خارج مى‏شود.
ممكن است گفته شود: اين توجيه سخن كنجى بى جاست; زيرا زيد بن‏ارقم تاكيد كرده كه اهل بيت، اهل و عصبه مرد هستند، و على‏عليه السلام هم از عصبه‏پيامبرصلى الله عليه وآله است. پس معنا ندارد كه كنجى از زيد بن ارقم ايراد بگيرد كه‏على‏عليه السلام را از دايره اهل بيت‏بيرون مى‏كند، اما بعضى از محققان، عبارت‏كنجى را به نحو ديگرى توضيح داده‏اند كه ممكن است گفته شود اين توجيه‏نزديك‏تر به قبول است. حاصل اين توجيه چنين است:
على‏عليه السلام بنا بر نص آيه مباهله نفس پيامبرصلى الله عليه وآله است; بنابراين، از مدلول آيه‏خارج مى‏شود [چون آل مرد غير از خود اويند.] در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله و هرآن كس كه به منزله اوست، چنان كه نزد بيش‏تر عالمان و محققان معلوم‏است، در مدلول آيه داخل مى‏باشد. ما ضمن پذيرش اين توجيه، احتمال‏مى‏دهيم كه به هنگام نوشتن اشتباهى رخ داده باشد. بدين معنا كه مى‏خواسته‏بنويسد رسول الله، ولى نوشته امير المؤمنين. با اين حال احتمال اشتباه درنوشتن معمولا ضعيف است. بنابراين، چاره‏اى جز پذيرش آنچه گذشت‏نيست. ما به ايرادهاى كنجى بر گفته زيد بن ارقم چند مورد مى‏افزاييم:
١. اين تفسير زيد از اهل بيت اجتهاد اوست. هرگاه چيزى غير از آن ازرسول خداصلى الله عليه وآله ثابت‏شود، معيار كلام رسول خداصلى الله عليه وآله خواهد بود نه اجتهادزيد و نه اجتهاد ديگرى; زيرا گفته ديگران، اجتهاد در مقابل نص است.(٦)همان‏گونه كه هنگام بيان متون متواتر و صحيح حديث كساء در اوايل كتاب‏ملاحظه كرديد، ثابت‏شده كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله مراد از اهل بيت را معين‏فرموده است.
٢. اگر سخن زيد درست‏باشد بر رسول خداصلى الله عليه وآله لازم بود كه عباس،فرزندانش، عقيل، جعفر و ديگر نزديكانش را زير عبا آورد و از جلو خانه‏آنان بگذرد و اين آيه را تلاوت كند.
٣. معلوم نيست كه مرد از بيت، بيت نسبى و اصل و عصبه پيامبرصلى الله عليه وآله و ياخانه مسكونى و يا هر دو باشد. چه پيش از اين آمد كه با ملاحظه آيات وسياق آن و كاربردهاى وارده، ارجح اين است كه مراد از بيت، بيت نبوت ورسالت‏باشد. اعضاى اين بيت، از طريق راهنمايى پروردگار به واسطه‏رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله شناخته مى‏شوند; زيرا خداوند است كه افرادى را كه شايستگى‏مقام والا و رفيع را در اثر تلاش‏ها و مجاهدت‏هاى خويش دارند مى‏شناسد.
پيش از اين آمد كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اهل بيت را منحصر به آل عبا و ائمه‏دوازده‏گانه‏عليهم السلام كرده است. اگر هم بپذيريم كه منظور، خانه مسكونى است‏بايد همان گونه كه گذشت‏خانه خاصى باشد كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله اهل كساء رادر آن گرد آورد.
٤. زيد در صدد بيان مراد عبارت اهل بيت در آيه تطهير نيست، بلكه‏حديث ثقلين را تفسير مى‏كند.(٧).
هر چند زيد بنا به آنچه بيان كرديم در اين تفسير خود دچار اشتباه شده،اما ممكن است راى وى در مورد عبارت «اهل البيت‏» در آيه تطهير خلاف‏آن باشد، خصوصا كه وى اصراء پيامبرصلى الله عليه وآله در تطبيق آيه بر خصوص اهل كساءرا ديده و شاهد بوده كه پيامبرصلى الله عليه وآله چندين ماه و بلكه تا زمان رحلت‏به اين‏امر ادامه داد.
در خصوص حديث ابن عباس نكات زير را بيان مى‏داريم:
١. اين حديث دلالت ندارد كه مراد از اهل بيت، همه بنى‏هاشم يا تمام‏كسانى است كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند، چنان كه زيد بن‏ارقم مدعى بود.
٢. حديث ابن عباس با حديث كساء كه پيش از اين آمد منافاتى ندارد;زيرا مراد اين است كه عنايت ربانى بر اين تعلق گرفته كه پيامبرصلى الله عليه وآله ازخانواده‏اى با شرافت، پاكيزه، و داراى مجد و فضيلت‏باشد. حال اگر اين‏پيامبر پس از آن كه به پيامبرى رسيد، اهل بيتى داشت كه از گناهان پاكيزه‏بودند، خلاف قاعده نخواهد بود; زيرا پيامبرصلى الله عليه وآله در بهترين خانواده‏هاى‏قريش قرار داده شد. آن گاه اهل بيت او آمده‏اند كه آنان هم در دامان نبوت‏پاكيزه از گناهان تربيت‏شدند. بنابراين، وجود اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله در طول‏وجود آن حضرت به عنوان پيامبر مى‏باشد نه در عرض آن.
٣. اگر پيوندهاى قبيله‏اى معيار بود، مى‏بايست ابوطالب و امثال او هم ازگناهان پاكيزه باشند، در حالى كه اين گونه نيست. اين به دست مى‏دهد كه‏هرچند قبيله و خانواده اثر بزرگى دارد اما نه همه چيز است و نه سبت‏به‏همگان چنين مى‏باشد. بنابراين، بايد به پيامبرصلى الله عليه وآله مراجعه كنيم تا در عمل،پاكيزگان را براى ما معرفى كند و آنان را از ديگران متمايز سازد. اين ازيك سو، از سوى ديگر نوح‏عليه السلام مى‏گويد:
... رب ان ابنى من اهلى وان وعدك الحق وانت احكم الحاكمين قال يانوح انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح(٨);
بار پروردگارا! فرزند من از اهل من است و وعده تو هم حق است و تو كه‏قادرترين حكمفرمايانى. خداوند به نوح خطاب كرد كه فرزندت هرگز با تواهليت ندارد. او را عملى بسيار ناشايسته است...
ملاحظه مى‏كنيد كه خداوند به نوح وعده داده كه او و خاندانش رانجات دهد. نوح از خداوند مى‏خواهد كه به وعده‏اش عمل كند. پاسخ مى‏رسدكه پسر نوح به سبب معصيت از اهل وى نيست، در حالى كه از نزديك‏ترين‏افراد اوست.
اين دلالت دارد كه معيار اهل بيت‏بودن قرابت نيست، بلكه معيار اصلى،عمل صالح است. حسن بن موسى بن على وشاء از امام رضاعليه السلام در حديثى‏پيرامون پسر نوح روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هرگز، او پسر نوح بود،اما از آن جايى كه معصيت‏خداى - عز وجل - كرد، خداوند او را از پدرش‏نفى نموده همين طور هر كس از ما باشد و اطاعت‏خداى - عز وجل نكند - ازما نيست و هرگاه تو از خداى - عز وجل - اطاعت نمايى، از ما اهل بيت‏هستى.»(٩).
امام صادق‏عليه السلام فرمود: «هر كس از شما تقواى الهى پيشه كند و كار شايسته‏انجام دهد، از ما اهل بيت است.» راوى گفت: از شما اهل بيت؟! فرمود:«[آرى] از ما اهل بيت، ابراهيم در اين مورد فرمود: هر كس از من پيروى‏كند، همانا كه از من است.»(١٠).
از اين جهت است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله درباره سلمان فارسى فرمود: «سلمان‏از ما اهل بيت است.»(١١).
به همين جهت است كه كسانى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله كه مرتكب‏مخالفت‏هاى بزرگى - چه در زمان حيات حضرت و چه پس از رحلت او -شدند، از اهل بيت او نيستند.
توجيه نادرست گفته زيد ابن كثير تلاش كرده تا مراد زيد بن ارقم را توجيه كند. او احتمال مى‏دهدكه مقصود زيد اين باشد: مراد از اهل، فقط زنان نيستند، بلكه آنان همراه‏آل [خاندان]، اهل مرد را تشكيل مى‏دهند. اين احتمال براى جمع بين قرآن واحاديث پيشين - اگر صحيح باشد چه بعضى از اسانيد آنها ايراد دارد - ارجح‏است. خداوند [به حقيقت امر] آگاه‏تر است.(١٢).
به نظر ما اين توجيه نادرست است; زيرا سخن ديگر زيد بن ارقم كه‏ابن‏كثير بدان اشاره كرده منافاتى با اين سخن زيد ندارد; زيرا متن سخن وى درآن كلام چنين است: به او گفته شد: آيا زنانش از اهل بيت او نيستند؟ زيدگفت: زنانش از اهل بيت اويند، ليكن اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله كسانى هستند كه‏پس از او از صدقه محروم شدند.
اين سخن زيد نفعى براى ابن كثير ندارد تا بدين وسيله اثبات كند كه مرادزنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نزديكان نسبى او هستند; زيرا:
١. زيد پس از آن بيان كرده كه مراد از اهل بيت كسانى هستند كه پس ازپيامبرصلى الله عليه وآله از صدقه محروم شدند و اين بر زنان پيامبرصلى الله عليه وآله صدق نمى‏كند.
٢. ظاهرا اين گفته زيد: زنانش از اهل بيت اويند، استفهام انكارى است كه‏ادات استفهام به منظور تخفيف حذف شده است و اقرار زيد مبنى بر اين كه‏زنانش هم از اهل اويند نمى‏باشد; زيرا در ادامه مى‏گويد: «وليكن‏» و اين لفظدلالت دارد كه آنچه پس از آن آمده صحيح است وگرنه صحيح‏تر آن بود كه‏بگويد: «نساؤه من اهل بيته وكذا من حرموا الصدقة بعده‏» زنانش از اهل بيت‏اويند، همين طور كه پس از او از صدقه محروم شدند.
٣. مراد بودن ديگران، جداى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله منافاتى با قرآن ندارد. مااين مطلب را شرح داديم و دلايل و شواهد آن را كه بر خروج زنان از مفادآيه دلالت دارد آورديم; زيرا اين مطلب در بسيارى از متون صحيح و متواتراز رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله آمده است. بنابراين، ادعاى اين كه به اين وجه جمع براى‏جلوگيرى از منافات بين قرآن واحاديث نياز داريم قابل قبول نيست.
يك تذكر تشكيك هاى ابن كثير در صحت روايات حديث كساء غير معقول و غيرقابل قبول است، چرا كه اين روايات به طور متواتر به ما رسيده و درصحاح سته و ديگر كتب اهل سنت‏با اسانيد صحيح آمده است. حتى افرادى‏مثل ابن تيميه معروف به انحراف از على‏عليه السلام و اهل بيت هم به صحت اين‏روايات اعتراف كرده‏اند. افزون بر اين، شخص ابن كثير هم نتوانسته در مقابل‏حقيقت مقاومت كند. چه آن قدر واضح و آشكار است كه دريافته انكار آن‏از شهرت و درجه اعتبار وى خواهد كاست و لذا ناچار شده كه در ادامه‏بگويد: «بعضى از اسانيد آن ايراد دارد.» اين سخن وى دلالت دارد كه اسانيدديگر اشكالى ندارد.
اهل بيت; امت‏يا پرهيزگاران؟ فردى كه از نظر وى، قوى‏تر اين است كه فرقى بين «آل‏» و «اهل بيت‏»نيست، مى‏گويد: گفته شده آل لبيت‏شامل همه امت محمدصلى الله عليه وآله مى‏شود. اين‏گفته اصحاب محمد، مالك و ديگران است.(١٣).
گفته شده منظور اهل بيت الحرام و خصوص پرهيزگاران امت است.(١٤)خداوند سبحان فرموده: «ان اولياؤ ءلا المتقون.»(١٥).
به نظر اينان روايت واثلة بن اسقع مى‏تواند اين مدعاى آنان را تقويت كند.چه از واثله روايت‏شده كه:
پيامبرصلى الله عليه وآله، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام را زير پارچه جمع كرد و آنچه‏را كه پيش از اين آمد به آنان گفت:
واثله گفت: و من؟
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: تو نيز.(١٦).
به نظر ما اين گفته به چند دليل نادرست است:
١. پيش از اين آمد كه مراد از بيت در اين آيه شريفه، بيت نبوت و رسالت‏است نه بيت الحرام و غير آن، بلكه يك احتمال قابل اعتنا در اين باره كافى‏است كه اين عقيده را از اعتبار بيندازد.
٢. بحث از بيت الحرام در يك آيه قرآنى مستلزم آن نيست كه مراد ازاهل بيت در آيه تطهير هم بيت الحرام باشد.
٣. اين گفته، اجتهاد در مقابل نص صريح و صحيح رسول خداصلى الله عليه وآله است كه‏در آن اهل بيت را براى ما معين و مورد تاكيد قرار داده است.
٤. روايت واثله كه مخالف با تمام روايات متواتر (بسيار زياد) است، برمطلوب آنان دلالت ندارد; زيرا اگر هم اين حديث صحيح باشد، رسول‏اكرم‏صلى الله عليه وآله از اين كه فرمود: تو نيز، قصد داشته است كه او را تنها در دعا داخل‏كند، نه در اهل بيت و مدلول آيه.
٥. اگر حديث واثله صحيح باشد، پيامبرصلى الله عليه وآله به او گفت: تو از اهل من‏هستى نگفت از اهل بيت من. پيش از اين آدم كه بين اين دو تعبير فرق است وآن حضرت‏صلى الله عليه وآله ام سلمه را از اهل خود خواند، اما اين مطلب را كه ازاهل بيت او باشد نفى كرد.
٦. اين روايت واثله به نحو ديگرى هم نقل شده و در آن گفته واثله وپاسخ پيامبرصلى الله عليه وآله نيامده است. به منابع روايت‏حديث كساء مراجعه كنيد.
٧. در بعضى از متون آمده وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيت‏خود دعافرمود كه خداوند پليدى را از آنان ببرد و آنها را پاكيزه گرداند [ آيه راتلاوت نكرد]. واثله به او گفت: يا رسول خدا! من چه؟ فرمود تو نيز.(١٧)اين‏بدان معناست كه واثله از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كرد او را در دعا داخل كند نه‏در اهل كساء و پيامبرصلى الله عليه وآله هم به درخواست وى پاسخ مثبت داد. اين از يك‏سو، از سوى ديگر جالب اين جاست كه بعضى از برادران ما احتمال داده‏اندكه پيامبرصلى الله عليه وآله بر سبيل استفهام و انكار به او پاسخ داده نه بر سبيل قبول واقرار. قرينه احتمال اين است كه پيامبرصلى الله عليه وآله زنانش را از اين كه از اهل بيت اوباشند بيرون كرد.
٨. واثله، آخرين صحابى كه در دمشق مرد،(١٨)از اعوان بنى اميه بود.احاديث فراوانى از وى در فضيلت معاويه روايت‏شده كه حافظان حديث‏به‏بطلان و ساختگى بودن آن حكم كرده‏اند.(١٩).
پى‏نوشتها:
١) رستغنى (بنا به نقل تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨) بدان استدلال كرده است. نظر ابن بدران هم‏همين است.
٢) الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٨٠; كتاب سليم بن قيس، ص‏٤ - ١٠; شواهدالتنزيل، ج‏٢، ص‏٣; كفاية الطالب، ص‏٣٧٧; الصواعق المحرقه، ص‏١٤٢; ينابيع الموده، ص‏١٥;العمده، ص‏٤٢; مرقاة الوصول، ص‏١٠٧; مجمع البيان، ج‏٩، ص‏١٣٨.
٣) صحيح مسلم، ج‏٧، ص‏١٢٣; الصراط المستقيم، ج‏١، ص‏١٨٥; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏٣،ص‏٣٢٤; بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٠ و ج‏٢٣، ص‏١١٧; خلاصه عبقات الانوار، ج‏٢، ص‏٦٤;احقاق الحق، ج‏٩، ص‏٣٢٣; الصواعق المحرقه، ص‏١٤٨; جامع الاصول، ج‏١٠، ص‏١٠٣.
٤) ر.ك: تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨; اسعاف الراغبين، ص‏١٠٨; التسهيل لعلوم التنزيل، ج‏٣،ص‏١٣٧; الصواعق المحرقه، ص‏١٤١.
٥) ر.ك: كفاية الطالب، ص‏٥٤; خلاصه عبقات الانوار، ج‏٢، ص‏٦٧ و ٣٧١.
٦) ر.ك: الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص‏٢١٥.
٧) ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج‏٣، ص‏٤٨٦; الكلمة الغراء فى‏تفضيل الزهراء، ص‏٢١٥.
٨) هود (١١) آيات ٤٥ - ٤٦.
٩) عيون اخبار الرضا، ج‏٢، ص‏٢٣٢; بحار الانوار، ج‏٤٩، ص‏٢١٨.
١٠) تفسير عياشى، ج‏٢، ص‏٢٣١.
١١) ر.ك: الاختصاص، ص‏٣٤١; بحار الانوارج‏٢٢، ص‏٣٤٨; اسد الغابه، ج‏٢، ص‏٣٣١; ذكر اخباراصبهان، ج‏١، ص‏٥٤; مستدرك حاكم، ج‏٣، ص‏٥٩٨; مناقب ابن شهر آشوب، ج‏١، ص‏٨٥; قاموس‏الرجال، ج‏٤، ص‏٢٤٤.
١٢) تفسير القرآن العظيم، ج‏٣، ص‏٤٨٦.
١٣) ر.ك: منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢١; المواهب اللدنيه، ج‏٢، ص‏١٢٢.
١٤) ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج‏١٦، ص‏٣١٠; مجمع البيان، ج‏٨، ص‏٣٥٦; تاويل الآيات الظاهره،ج‏٢، ص‏٤٥٦; مرقاة الوصول، ص‏١٠٧; منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢١.
١٥) انفال (٨) آيه ٣٤.
١٦) ر.ك: جامع البيان: ج‏٢٢، ص‏٦; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٨٠; الصواعق المحرقه، ص ١٤٢ و ٢٢٧;العمده، ص‏٣٤; السنن الكبرى، ج‏٢، ص‏١٥٢; ذخائر العقبى، ص‏٢٣ - ٢٤; شواهد التنزيل، ج‏٢،ص‏٣٩ - ٤٠، ٤٥ و ٤٧; مشكل الآثار، ج‏١، ص‏٣٣٧; البرهان فى تفسير القرآن، ج‏٣، ص‏٣٣١; ينابيع‏الموده، ص‏١٠٨ و ٢٢٩ و ٢٩٤; مجمع الزوائد، ج‏٩، ص‏١٦٧; زينى دحلان، السيرة النبويه،ج‏٢،ص‏٣٠٠.
١٧) منابع آن فراوان است‏به عنوان مثال ر.ك: شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٣٩ و ٤٦; المستدرك حاكم،ج‏٣، ص‏٤٤; مجمع الزوائد، ج‏٩، ص‏١٦٧تفسير جامع البيان، ج‏٢٢، ص‏٦; السنن الكبرى، ج‏٢،ص‏١٥٢، به نقل از المعجم الكبير، ج‏١، ص‏١٢٦.
١٨) ر.ك: تهذيب التهذيب، ج‏١١، ص‏١٠١.
١٩) ر.ك: اللآلى المصنوعه، ج‏٢، ص‏٤١٧ - ٤١٩; الغدير، ج‏٥، ص‏٣٠٨.

۹
اهل بيت در آيه تطهير فصل چهارم: تار عنكبوت شك‏ها و شبهاتى مطرح شده كه مضمون اين آيه مباركه را در دلالت‏برعصمت اهل بيت‏عليهم السلام و تطهير بالفعل آنان از هر گونه پليدى و گناه و ازهرآنچه كه قبيح است و مذموم، هر چند از راه خطا و نسيان باشد هدف قرارداده است. شايد برانگيزندگان اين شك‏ها و شبهات ناگهان با صراحت آيه‏شريفه در دلالت‏بر عصمت اهل كساء از هرگونه پليدى و زشتى مواجه‏شده‏اند و لذا در جهت انجام عملياتى نافرجام تلاش آغاز كرده‏اند تا شايدبتوانند آيه را از دلالت‏بر اين مساله بيندازند و از اين كه بتواند امتياز ياخصوصيتى را براى اين برگزيدگان به ثبت‏برساند دور سازند. مزايا وويژگى‏هاى اهل بيت‏خواهد توانست اين مردمان را دچار تنگاهاى شديدسازد و توان توجيه بسيارى از امور را از آنان بگيرد. امورى كه يا خود،خويشتن را بدان ملزم كرده‏اند يا اسلافشان چنان كه خردسالان با اين امور به‏جوانى رسيده‏اند و بزرگان به پيرى; اما اين تلاش‏ها از تار عنكبوت سست‏ترو از خار و خاشاكى كه غريق مشرف به مرگ بدان چنگ مى‏زند بى‏فايده‏تراست. در آنچه كه در پى مى‏آيد گفته‏هاى شگفت آنان را مى‏خوانيد و ترهات‏و سخنان گمراه كننده عجيب آنان را مى‏شنويد.
آيه تطهير و افاده عموم؟! گفته‏اند: «فرموده خداوند متعال: «ليذهب عنكم الرجس‏»، مفيد عموم‏نيست; زيرا معرف به «لام‏» جنس در سياق اثبات است. پاسخ اين است كه اين‏كلام در قوه نفى است; زيرا معناى اذهاب رجس، زدودن پليدى است وبرداشتن جنس، مفيد نفى افراد آن است.»(١).
ابن تيميه بدان اعتراف كرده مى‏گويد: «لفظ جنس عام است و اقتضا داردكه خداوند تمامى پليدى را مى‏برد و پيامبرصلى الله عليه وآله هم بدان دعا كرد، اما اين كه‏گفت: و آنان را پاكيزه گردان پاكيزه گرداندنى، خواسته مطلقى است از چيزى‏موسوم به طهارت. بعضى از مردم گمان مى‏برند كه اين هم مطلق است و لذابه يك فرد از افراد طهارت بسنده مى‏شود. مثل اين مطلب را درباره اين آيه‏هم مى‏گويند كه: «فاعتبروا يا اولى الابصار...» تحقيق مطلب اين است كه اين‏امر به مسماى عبرت گرفتن است كه به هنگام اطلاق گفته مى‏شود. چنان كه‏وقتى گفته شود: «اكرم هذا»; يعنى با او چنان كن كه به هنگام اطلاق، اكرام‏ناميده مى‏شود. در مورد عبرت گرفتن هم همين طور است، چيزى كه به‏هنگام اطلاق، عبرت گرفتن ناميده مى‏شود. اگر انسان از يك داستان عبرت‏گيرد و از داستان ديگر عبرت نگيرد، معتبر (عبرت گير) ناميده نمى‏شود. همين‏طور اگر انسان از يك چيز پاك باشد و به نظير آن آلوده، پاك (طاهر) ياپاكيزه (مطهر) ناميده نمى‏شود.»(٢).
اراده به معناى محبت مى‏گويد: فرموده خداوند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» مانند آيات زير است.
مايريد الله ليجعل عليكم من حرج(٣);
خدا هيچ گونه سختى براى شما قرار نخواهد داد.
يريد الله بكم اليسر ولا يريد بكم العسر(٤);
خداوند براى شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.
يريد الله ليبين لكم ويهديكم سنن الذين من قبلكم ويتوب عليكم‏والله عليم حكيم والله يريد ان يتوب عليكم ويريد الذين يتبعون‏الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(٥);
خداوند مى‏خواهد راه سعادت را براى شما بيان كند و شما را به آداب آنان كه‏پيش از شما بودند رهبر گردد و بر شما از لطف و كرم ببخشايد و خداوند به‏احوال خلق دانا و به حقايق امور آگاه است. خدا مى‏خواهد بر شما بازگشت‏به رحمت و آمرزش فرمايد و مردم هوس‏باز و پيرو شهوات مى‏خواهند كه‏شما مسلمانان از راه حق و رحمت‏خدا بسيار دور باشيد.
اراده خداوند در اين آيات متضمن محبت‏خداوند نسبت‏به چيز اراده‏شده و رضايت‏بدان است و آن را براى مؤمنان تشريع و آنان را بدان فرمان‏داده است، اما نمى‏رساند كه خداوند اين مراد را آفريده يا قضا و قدرش بدان‏تعلق گرفته و يا قطعا خواهد بود.(٦).
چند نكته را در اين باره بيان مى‏داريم:
١. بدون شك خداوند سبحان اين آيه را به هدف مدح، تكريم و تشريف‏خاص رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و اهل بيت آن حضرت - چنان كه خودش در متون‏فراوانى كه پيرامون آيه بيان داشته - آورده است.
واضح است كه محبت‏خداوند مبنى بر اين كه مردمان به احكام شرعى‏عمل كنند، اختصاص به رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و اهل بيت‏عليهم السلام ندارد. بنابراين، بايد دراين آيه چيزى باشد كه با آيات ديگرى كه در اين جا آورده تفاوت داشته باشد،لذا هيچ كدام نمى‏تواند شاهد بر مراد ديگرى باشد.
٢. نيازى به تكرار آنچه پيش از اين بيان كرديم نمى‏باشد. آن جا گفتيم:عصمت مستلزم اكراه و اجبار نيست. بنابراين، آيه مباركه دلالت دارد كه‏زدودن پليدى و طهارت قطعا حاصل شده است. شكى در صدق گفتار خداوندمتعال و تحقق آنچه كه از آن خبر داده نيست. اين اخبار خداوند چنان است‏كه ما از طلوع خورشيد در فردا خبر مى‏دهيم. اين خبر ما دلالت ندارد كه مادر طلوع خورشيد دخالت‏يا تاثيرى داريم، هر چند با استناد به علت‏خاص‏خود، آنچه خبر داده‏ايم قطعا انجام خواهد شد.
٣. متون فراوانى تصريح كرد كه پيامبرصلى الله عليه وآله مشمول آيه تطهير است.دانشمندان و محققان عموما آن را پذيرفته‏اند(٧)و حتى بر اين مساله ادعاى‏اجماع شده است.(٨)خداوند سبحان اراده فرموده كه آنان را به واسطه تكليف‏همسران پيامبرصلى الله عليه وآله به اين احكام پاكيزه گرداند، آيا در اين حالت معقول است‏كه پيامبرصلى الله عليه وآله و آل عبا كه اهل بيت اويند، پيش و پس از آن به طهارت ذاتى‏نرسيده باشند؟! به عبارت ديگر خداوند با اوامر خود به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله اراده‏فرموده كه عيب و نقص را هرچند به همين اندازه، از ساحت پيامبرصلى الله عليه وآله واهل بيت‏عليهم السلام دور سازند، حال آيا معقول است كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و اهل بيت‏او در عمل از پليدى‏ها پاكيزه نباشند؟!
٤. دانستيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله در سياق سخن از آيه تطهير و با استناد بدان‏فرموده: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم.(٩)اين بدان معناست كه مساله‏فقط محبت و تمايل خداوند متعال نيست، بلكه مساله طهارت و عصمت‏كامل و عينيت‏يافته است. اين گذشته از نصوص تقريبا غير قابل شمارشى‏است كه امامان‏عليهم السلام در احتجاجات و ذكر فضايل خويش و در بسيارى ازدعاهاى خود بيان كرده‏اند. اينها دلالت دارد كه خداوند سبحان آنان را درعمل پاكيزه گردانده، هرگونه پليدى را از آنان برده است، نه اين كه فقط آنان‏را دوست داشته است.(١٠).
برگزيدگان معصوم بعضى را نظر بر آن است كه آيه تطهير بر عصمت اهل بيت دلالت‏نمى‏كند، بلكه آنان برگزيدگان هستند و نه اهل عصمت، عصمت فقط از آن‏پيامبران است. اما اينكه در حديث ثقلين فرمان داده كه احكام از آنان اخذشود، فقط از امامان آنان است و شامل گناهكار و آن كه انديشه‏اى فاسد وتباه دارد نمى‏شود. منظور اقتدا به عالمان آنان است. پس هرگاه علم درديگران يافت‏شود بايد به ديگران اقتدا كرد. رسول خداصلى الله عليه وآله از اين جهت‏به‏آنان اشاره كرده كه هرگاه عنصر پاكيزه گردد، آنان را بر فهم آنچه موردنيازشان است‏يارى خواهد كرد; زيرا پاكى عنصر به محاسن اخلاق و اخلاق‏نيك به صفا و نزاهت قلب منجر مى‏شود... و اين موجب ورانيت‏بيش‏ترمى‏شود و نورش را به سينه مى‏تاباند و همين كمكى است‏براى درك مسائل‏مورد نياز از شريعت.(١١).
ما نمى‏توانيم تمام آنچه را كه اين مرد گفته بپذيريم; زيرا:
١. گفته وى مبنى بر اخذ از خصوص امامان عالم اهل بيت نه گناهكاران...،غير قابل توجيه است، چرا كه آيه تطهير ناظر به خصوص برگزيدگان و امامان‏آنان است و رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در حديث كساء و اين حديث: امامان پس از من‏دوازده نفرند كه همه از قريش و دقيقا از بنى‏هاشم هستند، آنان را بيان كرده‏است. آن‏گونه كه در متونى چند آمده، رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله همه آنان را به نام، يكى‏پس از ديگرى ذكر كرده است.(١٢)بنابراين، جايى براى برانگيختن اين شبهات به‏نحوى كه گذشت، باقى نمى‏ماند.
٢. اين كه گفت: اگر علم نزد ديگران يافت‏شود، بايد به ديگران اقتدا كرد،سخن بى‏جايى است و بلكه رد خداوند و رسول اوست كه براى وى و همگان‏منابع معرفت را كه قرآن و عترت هستند، به صورتى دقيق و آشكار معين‏كرده‏اند. پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده كه عترت او كشتى نجاتند و عترت و قرآن از هم‏جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر او وارد شوند. بنابراين، فرض جدايى‏آن دو پيش از آن، تكذيب رسول خداصلى الله عليه وآله است، پناه بر خدا. خداوند ورسول خدا به عالمان حقيقى كه از هر كس نسبت‏به امور دين و شريعت‏آشناترند، از همگان آگاه‏تر هستند. بنابراين، وقتى خداوند و رسول‏صلى الله عليه وآله به ماخبر دهند كه اهل بيت، عالمان حقيقى هستند، راهى جز تسليم و رضا درپيش نخواهيم داشت. اين دقيقا همان چيزى است كه در عمل صورت گرفته‏است. حديث ثقلين يكى از متونى است كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله به واسطه آن ما رااز عالمان حقيقى آگاه كرده است.
٣. اين گفته كه عصمت فقط از آن پيامبران است، از وى بسيار شگفت‏مى‏نمايد; زيرا:
الف) اينان خود مى‏گويند: امت معصوم است و اجماع امت، نبوت پس ازنبوت است.(١٣).
ب) صديقه طاهره فاطمه زهراعليها السلام در احتجاجى با خليفه دوم با آيه تطهيربر عصمت كسانى استدلال فرمود كه اين آيه درباره آنان نازل شده است. آن‏جا كه‏فرمود:آنان از هر بدى معصوم و از هر زشتى‏يى پاكيزه‏اند.(١٤).
ج) حديثى است كه اهل سنت و شيعه از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله روايت كرده‏اند كه‏پيامبرصلى الله عليه وآله پس از تلاوت آيه تطهير فرمود: «من و اهل بيت من از آفات گناهان‏پاكيزه‏ايم.»(١٥).
در بعضى از منابع آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از تلاوت آيه فرمود: «من واهل بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم.»(١٦).
پيش از اين گفتيم: آيه تطهير به طور كامل و واضح بر عصمت اهل بيت‏دلالت دارد; زيرا لازمه آن اخبار و گواهى الهى بر طهارت آنان‏عليهم السلام است واين بدون شك خبرى است راست از خداى راستگو.
ما اين مطلب را با طرق و جهات گوناگون، خصوصا عموم رجس كه خداونداراده كرده از اهل بيت دور سازد و تاكيدهاى مختلف بر اين مساله بيان وتوضيح داديم. در اين باره به بخش اول كتاب مراجعه كنيد.
رد نقض بعضى گفته‏اند: «نهايت مقصود اين كه [اهل بيت] پس از تعلق اراده خداوندبه زدودن گناهان، از آن محفوظ هستند. اگر منظور از تطهير، ازاله تمامى‏گناهان بود، براى تمام اهل بدر هم لازم مى‏آمد; زيرا خداوند درباره آنان گفته:
ولكن يريد ليطهركم وليتم نعمته عليكم لعلكم تشكرون(١٧);
و نيز فرموده:
... ليطهركم به ويذهب عنكم رجز الشيطان(١٨);
اگر طهارت و بردن رجز (كيد) مفيد عصمت‏بود، اصحاب از ديگران سزاوارتربودند.
چه تمام كردن نعمت مذكور در آيه، بدان است و تمام كردن نعمت‏بدون‏حفظ از معاصى و شر شيطان قابل تصور نيست.(١٩).
به نظر ما اين مغالطه آشكارى است; زيرا:
١. در آيه انفال كه در داستان بدر نازل شده، بحث از سبب فرو فرستادن‏باران است، آن‏گاه كه بدان نياز شديدى داشتند. اين تصريح آيات قرآن است،لذا اين آيه، آن‏گونه كه در آيه تطهير براى اهل بيت مطرح است، ناظر به‏تطهير از گناهان و نقايص نيست.
در مورد آيه ٦ سوره مائده هم وضع چنين است. اين آيه از سبب تشريع‏وضو تيمم سخن مى‏گويد. بنابراين، تطهير مورد نظر، تطهيرى است مناسب‏وضو و تيمم، بر خلاف آيه تطهير كه ناظر به تطهير افرادى معين از هرگونه‏نقصان و پليدى است.
٢. سخن اين مرد متناقض است. يك بار اعتراف مى‏كند كه اين آيه برعصمت از گناه پس از تعلق اراده خداوند به زدودن آن دلالت دارد و بار ديگربا مقايسه آن با دو آيه سوره‏هاى انفال و مائده، دلالت آيه بر ازاله تمامى‏گناهان را نمى‏پذيرد، چرا كه از سخنش استفاده مى‏شود كه حتى موقع تعلق‏اراده خداوند به ازاله گناهان، اهل بيت از گناهان محفوظ نيستند.
٣. اين كه گفت: آنان پس از تعلق اراده خداوند محفوظ هستند، سخن درستى‏است، اما سؤال اين است كه اين اراده چه وقت تعلق گرفته است؟ چه اين آيه،زمان تعلق اراده خداوند را با صراحت معين نكرده است. ما با استناد به حديث‏ابن عباس، پيرامون انتخاب پيامبرصلى الله عليه وآله از ميان امت‏ها و قبايل كه پيامبرصلى الله عليه وآله درآن گفت: من و اهل بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم، و ديگر اخبار و احاديث،حكم كرديم كه طهارت اهل بيت از گناهان از ابتداى امر تا پايان بوده است.اين افزون بر وجوه عديده‏اى است كه از خود آيه آورديم و بر عصمت مطلق‏اهل بيت‏عليهم السلام دلالت دارد. به مطالب و مباحث پيشين مراجعه كنيد.
آيه تطهير، قضيه شرطى شگفتا كه نويسنده‏اى ضمن اعتراف به تكوينى بودن اراده در آيه تطهيربازگشته و در نقض گفتار خود مى‏گويد: اين آيه، در قوه قضيه شرطى است.
حاصل گفته وى چنين است: خداوند سبحان اراده كرده كه اهل بيت راپاكيزه گرداند و هرگونه پليدى را از آنان دور سازد و ملازمت‏با تقوا و عمل‏صالح را از آنان اراده نموده است.
بدين منظور اوامر و نواهى‏يى را برايشان صادر كرده كه فقط براى امتحان‏نيست، بلكه براى آن است كه اهل بيت را به فضايل واصل واز رذايل دور سازد.بنابراين، در اين‏جا يك قضيه شرطى است كه مفاد آن چنين است: اگر آنان‏اوامر را امتثال و از نواهى اجتناب ورزند، خداوند به نحو تكوينى پليدى رااز آنان دور و آنان را پاكيزه مى‏گرداند. پس اراده خداوند مشروط به اطاعت‏آنان است. نظير اين گفته ما كه اراده كرده‏ايم كه آب، تشنگى را از بين ببرد، دراين‏جا صرف اراده براى رفع تشنگى كافى نيست، بلكه مشروط به آن است كه‏فرد تشنه آب را بنوشد. با اين حال، رفع تشنگى به اراده تكوينى است.(٢٠).
حقا كه اين گفته، سخن عجيب و غريبى است; زيرا:
١. تكوينى بودن اراده و آن گاه مشروط كردن آن به امتثال اوامر و نواهى،قابل جمع نيست; زيرا اراده با اين شرط، اراده تشريعى است نه تكوينى; زيرابه اين گفته منتهى مى‏شود كه خداوند سبحان اراده كرده كه شما را فرمان دهدتا به اراده شما فعل صادر شود. اين معناى اراده تشريعى است.
٢. پيش از اين توضيح داديم كه اراده خداوند سبحان كه به دور ساختن پليدى‏از اهل بيت تعلق گرفته، اراده تكوينى است و امتثال و يا عدم امتثال آنان‏هيچ‏گونه مدخليتى در آن ندارد. اما امر و نهى متوجه زنان پيامبرصلى الله عليه وآله متعلق‏به اراده تشريعى است و ناشى از اراده تكوينى براى زدودن پليدى از اهل بيت.
اگر بپذيريم كه آيه تطهير به عنوان يك جمله معترضه و استطرادى درميان آيات مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله آمده، بايد دانست كه جمله معترضه واستطرادى نمى‏تواند شرط كلامى قرار گيرد كه در ضمن آن آمده است; زيرادراين صورت شرطى بودن آن با معترضه و استطرادى بودن منافات دارد.
٣. پيش از اين آمد كه هدف از نزول اين آيه ثبت امتياز اهل بيت ازديگران است. اگر اين اراده، اراده تشريعى يا مشروط به اطاعت آنان باشد،مدح احدى نخواهد بود; چه خداوند اراده كرده كه همگان از او اطاعت كنندو از هر اطاعت كننده‏اى، پليدى مربوطه را مى‏برد و اين اختصاص به‏اهل بيت‏عليهم السلام ندارد.
٤. اين گفته‏ها با استدلال‏هاى فراوان اهل بيت‏به اين آيه، در حصول‏تطهير بالفعل آنان منافات دارد. چه ديگران مى‏توانستند اعتراض كنند كه اين‏آيه براى تطهير شما شرط مى‏كند كه به اوامر خداوند عمل كنيد و از نواهى اوبپرهيزيد و چه بسا كه اين مساله از شما به تحقق نرسد.
اثبات يا نفى پليدى در حالى كه بعضى مى‏گويند: اين آيه بر نفى پليدى دلالت ندارد، بعضى‏ديگر به خود جرات داده مى‏گويند: اين آيه بر ثبوت پليدى دلالت دارد نه برنفى آن. بدين منظور لازم ديديم كه به مستند هر دو گروه و پاسخ آن به طورخلاصه اشاره كنيم.
الف) تصريح آيه به نفى پليدى بياضى و ديگران گفته‏اند: يريد، لفظ مستقبل (آينده) است. بنابراين، دليلى‏بر وقوع آن نداريم.
مى‏گوييم:
١. پيامبرصلى الله عليه وآله براى اهل بيت دعا كرد كه خداوند پليدى را از آنان ببرد وآن حضرت هم جز به فرمان خداى خود دعا نمى‏كند. پس مورد قبول خدااست و در نتيجه واقع شده است.
٢. صيغه مستقبل در قرآن براى گذشته و حال استعمال شده است:
انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء فى الخمروالميسر;(٢١).
همانا شيطان مى‏خواهد كه به وسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و كينه‏برانگيزد.
يريد الله ان يخفف عنكم;(٢٢).
خداوند مى‏خواهد كه كار را بر شما آسان كند.
يريدون ان يبدلوا كلام الله;(٢٣).
قصدشان اين است كه سخن خدا را تغيير دهند.
در غالب مواردى كه در قرآن به صيغه مضارع آمده، منظور چيزى است‏كه واقع شده است. بعضى از بزرگان، حكمت آن را افاده استمرار و تداوم اراده‏دانسته‏اند.(٢٤).
٣. سياق آيه كه ظاهر در تكريم و گرامى داشت آنان است، قرينه بر اراده‏چيزى است كه واقع گشته است.
٤. اگر درست‏باشد كه خداوند آن را در بعضى از اوقات اراده كرده، دليل‏بر عصمت مطلق آنان خواهد بود; زيرا عقيده به عصمت آنان در بعضى ازاوقات خرق اجماع مركب است.(٢٥).
٥. اگر اراده تشريعى خداوند به بعضى از احكام مربوط به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏تعلق گرفته تا پليدى را از پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحاب كساء بزدايد، اين بدان معناست كه‏خداوند طهارت بالفعل آنان را اراده كرده است. هم‏چون پزشك كه دارو را براى‏درمان مى‏دهد. چه نزد پزشك اراده درمان و شفاى مريض تحقق بالفعل دارد.
٦. اكثريت عالمان و محققان در اين باره ترديد ندارند و روايات وارده هم‏دلالت دارد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول آيه تطهير داخل است. آيا صحيح است كه گفته‏شود خداوند سبحان طهارت پيامبرش از گناهان و نقايص را اراده نكرده است؟
ب) دلالت آيه بر ثبوت پليدى بعضى مدعى‏اند كه اين آيه بر عدم عصمت دلالت مى‏كند. تقريب مطلب‏اين كه زدودن پليدى مستلزم آن است كه ابتدا پليدى باشد تا خداوند آن را ازبين ببرد; زيرا در حق كسى كه پاكيزه است گفته نمى‏شود، من اراده كرده‏ام كه‏او را پاكيزه گردانم وگرنه تحصيل حاصل است. در حالى كه شما بر عصمت‏آنان از اول عمر تا پايان زندگانى عقيده داريد. نهايت امر اين كه آنان پس ازتعلق اراده خداوند به زدودن پليدى از گناهان محفوظ هستند.(٢٦)بدين منظوراست كه ابن عربى گفته: بر مسلمان سزاوار است كه معتقد باشد خداوند هرآنچه را كه از اهل بيت‏سرزده بخشيده است.(٢٧).
در اين باره مى‏گوييم:
١. پيش از اين آورديم كه پيامبرصلى الله عليه وآله با استناد به آيه تطهير فرمود: من واهل بيت من از گناهان پاكيزه‏ايم.
٢. هم‏چنين گفتيم: اراده خداوند، از آن هنگام كه اهل بيت‏عليهم السلام را آفريده‏به تطهير آنان تعلق گرفته است. همين مساله شهادت پروردگارى بر طهارت‏آنان است; زيرا امام على، امام حسن و ساير امامان‏عليهم السلام در دعاها، استدلال‏ها،احتجاجات و ديگر موارد، تصريح كرده‏اند كه خداوند سبحان در عمل، آنان‏را پاكيزه گردانده و پليدى را از آنان دور ساخته است، حتى به همين آيه هم‏استدلال كرده‏اند.
٣. اين گونه هم پاسخ داده شده كه اين كار مبتنى بر تخيل ذهنى است;انسان به ديگرى مى‏گويد، خداوند هر گونه مرضى را از تو دور گرداند، درحالى كه به تمام بيمارى‏ها مبتلا نيست. بنابراين، آيه شريفه، خيالى را كه‏انسان در ذهن خود تصور مى‏كند از بين مى‏برد.(٢٨).
٤. هرگاه دلالت اجمالى بر عصمت درست‏باشد، همين اندازه در ثبوت‏مطلوب كفايت مى‏كند; زيرا اعتقاد به عصمت آنان در بعضى از اوقات، خرق‏اجماع مركب است.
٥. گاهى اوقات اذهاب (زدودن) به معناى ازاله آنچه موجود است‏به كارمى‏رود و گاهى اوقات در منع از وارد شدن چيزى بر محلى كه قابليت پذيرش‏آن را دارد. مثل اين فرموده خدا: «كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(٢٩)چراكه قطعا يوسف دچار فحشا نشد. شما هم در دعا مى‏گوييد: «صرف الله عنك‏كل سوء و اذهب الله عنك كل محذور».(٣٠).
پيامبرصلى الله عليه وآله در خيبر براى على‏عليه السلام دعا فرمود كه: «اللهم اذهب عنه الحروالبرد;» على‏عليه السلام مى‏فرمود: پس از آن هرگز احساس سرما و گرما نكردم،يا چيزى شبيه اين فرمود.(٣١).
٦. دانستيم كه بنابر دلالت متون روايى و عقيده عالمان و محققان،پيامبرصلى الله عليه وآله در مدلول آيه داخل است. آيا در او هم پليدى موجود است؟!
٧. اگر آنچه بيان كرده‏اند درست‏باشد، در اين صورت اين كه مى‏گوييم:«اهدنا الصراط المستقيم‏» اعتراف به عدم هدايت‏خواهد بود و دليل بر ثبوت‏ضلالت و گمراهى.(٣٢)در حالى كه چنين نيست، بلكه اين صرف درخواست استمراروضع موجود و حاصل است‏يا درخواست زيادت هدايت و تثبيت و تعميق آن.
٨. بعضى از دانشمندان بيان كرده‏اند كه بدون ترديد پيامبرصلى الله عليه وآله به اجماع‏شيعه و سنى در مفاد آيه داخل است. رواياتى مثل روايت ابن عباس كه پيش‏از اين آمد و روايات فراوان ديگر نيز بر آن دلالت دارد.
بنابراين امكان ندارد كه در اين آيه، اذهاب الرجس يك بار به معناى دفع-نسبت‏به پيامبرصلى الله عليه وآله - و بار ديگر به معناى رفع - نسبت‏به اهل بيت‏عليهم السلام - آمده‏باشد; زيرا اين به معناى استعمال لفظ مشترك در چند معنا، بدون داشتن‏جامع بين آنهاست.(٣٣).
ممكن است گفته شود در اين جا جامع وجود دارد و آن مطلق عدم‏ملابست رجس است، به هر نحوى كه باشد. بنابراين، لفظ مشترك با نوعى‏عنايت‏براى جامع دو عنوان استعمال شده است. اين گفته را به دقت‏بنگريد.
ما بعيد و شگفت مى‏دانيم كه مراد آيه دفع پليدى باشد. به قرينه اين كه‏شامل پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز حسن و حسين‏عليهما السلام هم هست و اين دو تن به هنگام‏نزول آيه خردسال بودند و بنابر هر تقديرى، هيچ گونه گناهى در مورد آنان‏متصور نيست.
آيه تطهير و عصمت بعضى مى‏گويند: خداوند از آيه تطهير اراده نفى صدور اشتباه نكرده است;زيرا خطا بخشيده شده و بودنش زيانى ندارد.(٣٤).
تطهير از گناه دو صورت دارد: يا مكلف مرتكب گناه نشود و يا اين كه از آن‏توبه كند. بنابراين، عصمت از گناه و اشتباه شرط پاكيزگان نيست. چه كسى كه‏گناهش بخشيده شود يا با كفاره جبران كند، خداوند او را از گناه پاكيزه‏گردانيده است. وقتى كه پيامبرصلى الله عليه وآله دعا كند، خداوند بر حسب استعداد محل،دعايش را اجابت مى‏كند. هرگاه پيامبرصلى الله عليه وآله براى مؤمنان طلب بخشش ومغفرت كند، مستلزم آن نيست كه از هيچ يك از مؤمنان گناهى سرنزند، بلكه‏خداوند گناهان آنان را يا با توبه مى‏بخشد و يا با حسنات محو مى‏كند.
بنابراين، تطهير، عصمت نيست; از نظر اهل سنت جز پيامبرصلى الله عليه وآله احدى‏معصوم نيست و شيعه را عقيده بر آن است كه غير از پيامبرصلى الله عليه وآله و امام كسى‏معصوم نيست. بر اين اساس هر دو اتفاق دارند كه عصمت مختص به‏پيامبرصلى الله عليه وآله و امام بوده، از زنان و دختران پيامبرصلى الله عليه وآله و زنان ديگر منتفى است.در اين صورت ممتنع است كه تطهير خواسته شده براى چهار تن، متضمن‏عصمتى باشد كه از نظر آنان مخصوص پيامبرصلى الله عليه وآله و امام است.
بنابراين، دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله براى تطهير آنان عصمت نخواهد بود; نه براى‏على و نه براى ديگران، بلكه پيامبرصلى الله عليه وآله براى چهار تن به نحو مشترك‏دعا كرد، بدون اين كه بعضى را به دعايى خاص اختصاص دهد.(٣٥).
در مورد عصمت از گناه پيش از اين مطالبى بيان شد كه ادعاى اين مرد رابه صورت قاطع از بين مى‏برد. بنابراين، نيازى به بيان دوباره آن نيست.
درباره ارتكاب بعضى از معاصى از راه خطا و نسيان مى‏گوييم:
١. رجس بنابر معناى وارده در نهايه ابن اثير و ديگر كتاب‏هاى لغت وآن‏گونه كه از موارد استعمال آن فهميده مى‏شود، عبارتند از: هر آنچه كه‏موجب نقص در روح و اضطراب در راى مى‏شود. معصيت و اشتباه، وفراموشى و خطا موجب آن است. پس اين هم رجس است كه با آيه نفى شده‏است. بنابراين آيه تطهير از ادله عصمت و مخالف با آيات مربوط به زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله است.(٣٦).
٢. بعضى از دانشمندان، دلالت آيه تطهير بر عصمت از خطا و سهو رااين گونه تقرير كرده‏اند: حرام - بنابر عقيده شيعه و معتزله - مفاسد واقعى‏دارد كه نهى از آن را اقتضا كرده است. مثلا شراب به خاطر اين كه سكرآور(مست كننده) است، حرام شده و سم از آن جهت كه موجب ضرر مى‏گردد.هرچند سهو و خطا، رافع تكليف، مشروط به قدرت و التفات است، اما اثروضعى حرام و قبح ذاتى آن را از بين نمى‏برد، بلكه صورت ديگرى از پليدى(رجس) است.(٣٧).
كسى كه از روى اشتباه شراب مى‏نوشد، اگر چه از روى عمد نبوده تامستحق عذاب گردد، اما اثر وضعى آن، مثل مستى و نقص روحى تحقق‏مى‏يابد.
پايان سخن اينك وقت آن رسيده كه از پى‏گيرى بحث در ساير مسائل مربوط به آيه‏تطهير باز ايستيم، فرصت را مغتنم شمرده مراتب اعتراف و عذرخواهى‏خويش را به واسطه زياده‏گويى در مواردى و مجمل‏گويى مخل به جنبه بيانى‏مساله مورد نظر، در موارد ديگر، به خواننده گرامى تقديم داريم. گذشته ازاين گاهى اوقات به اقتضاى بحث استدلالى و اقناعى ناجار شده‏ايم كه در تاييديا رد بعضى از مسائل، مطالبى را تكرار نماييم. در مواردى نيز: خواننده را به‏مطالب گذشته يا آينده ارجاع داده‏ايم، بدون اين كه جاى دقيق آن را بيان كنيم.ما در اين باره به تيزهوشى، نظر ثاقب و حسن التفات آنان - در مواردى كه‏نياز به توجه و التفات داشته - اعتماد كرده‏ايم.
پى‏نوشتها:
١) بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٦.
٢) منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢٣.
٣) مائده (٥) آيه ٦.
٤) بقره (٢) آيه ١٨٥.
٥) نساء (٤) آيات ٢٦ - ٢٧.
٦) منهاج السنه، ج ٤، ص‏٢٠.
٧) در اين باره ر.ك: تفسير القرآن العظيم، ج‏٣، ص‏٤٨٥; ينابيع المودة، ص‏٢٩٤; الصواعق المحرقة،ص‏١٤١; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٧٩; تهذيب تاريخ دمشق، ج‏٤، ص‏٢٠٨; تفسير قمى، ج‏٢، ص‏١٩٣ -١٩٤; الكشاف، ج‏٣، ص‏٥٣٨; مشكل الاثار، ج‏١، ص‏٢٣١ - ٢٣٢.
٨) ر.ك: جوامع الجامع (تعليقات محمد على قاضى) ص‏٣٧٢.
٩) منابع اين حديث در بحث اهل بيت و بنى هاشم گذشت. در چند صفحه بعد هم خواهد آمد.
١٠) ر.ك: آية الطهير فى احاديث الفريقين، ج‏١ و ٢.
١١) نوادر الاصول، ص‏٦٩ (با تلخيص).
١٢) ر.ك: منتخب الاثر و نيز كتاب‏هاى ديگر.
١٣) المنتظم، ج‏٩، ص‏٢١٠; الالمام، ج‏٦، ص‏١٢٦; الاحكام فى اصول الاحكام، ج‏١، ص‏٢٠٤ - ٢٠٥;بحوث مع اهل السنة و السلفيه، ص‏٢٧.
١٤) سليم بن قيس، ص‏١٠٠ - ١٠١ (به نقل از او: بحار الانوار (چ سنگى)، ج‏٨، ص‏٢٢٣).
١٥) تفسير فرات به نقل از:بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢١٣ - ٢١٤.
١٦) الدر المنثور، ج‏٥، ص‏١٩٩; فتح القدير، ج‏٤، ص‏٢٨٠; شواهد التنزيل، ج‏٢، ص‏٣٠; كفاية الطالب،ص‏٣٧٧; الصواعق المحرقه، ص‏١٤٢; ينابيع الموده، ص‏١٥; مرقاة الوصول، ص‏١٠٧; العمده،ص‏٤٢.
١٧) مائده (٥) آيه ٦.
١٨) انفال (٨) آيه ١١.
١٩) ر.ك: مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥٣; نظرية الامامه، ص‏١٨٢ - ١٨٣.
٢٠) ر.ك: روح المعانى، ج‏٢١، ص‏١٨.
٢١) مائده (٥) آيه ٩١.
٢٢) نساء (٤) آيه ٢٨.
٢٣) فتح (٤٨) آيه ١٥.
٢٤) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏٢، ص‏٤٤.
٢٥) در اين باره ر.ك: بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٦.
٢٦) اقتباس از مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏١٥٢; الصراط المستقيم، ج‏١، ص‏١٨٥; احقاق الحق،ج‏٢، ص‏٥٧٢; بحار الانوار، ج‏٢٥، ص‏٢٣٦.
٢٧) الفتوحات المكية، (به نقل از:آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏٢، ص‏٤٦).
٢٨) ر.ك: همان، ج‏١ و ٢ و نيز منابعى كه در فصل دوم بخش اول براى حديث كساء آورديم.
٢٩) يوسف (١٢) آيه ٢٤.
٣٠) اين دليل و دليل پيشين در بحار الانوار، ج‏٣٥، ص‏٢٣٦; آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏٢،ص‏٦٣ - ٦٤ (به نقل از: المسائل العكبريه شيخ مفيد آمده است).
٣١) ر.ك: بحار الانوار، ج‏٢١، ص‏٢٩ و ج‏١٨، ص‏٤ و ١٣; ذخائر العقبى; احقاق الحق، ج‏٥، ص‏٤٣٦ -٤٤٨ (به نقل از: چند منبع اهل سنت).
٣٢) ر.ك: آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏٢، ص‏٥٩; الفوائد الطوسيه، ص‏٤٧.
٣٣) آية التطهير فى احاديث الفريقين، ج‏٢، ص‏٤٦ - ٥٣.
٣٤) ر.ك: منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢٢ - ٢٤.
٣٥) ر.ك: منهاج السنه، ج‏٤، ص‏٢٢ - ٢٣.
٣٦) ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، ص‏٧٤ (تعليقات ارموى).
٣٧) سيرى در صحيحين، ص‏٢٢٨ و ٣٨٥ - ٣٨٦.

۱۰
اهل بيت در آيه تطهير كتاب‏نامه. ١. قرآن كريم.
[الف].
٢. آية التطهير فى احاديث الفريقين، سيدعلى موحد ابطحى، چاپخانه سيدالشهدا، ١٤٠٤ه..ق، قم، ايران.
٣. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى شافعى، المطبعة الادبيه، ١٣١٦ ه..ق، مصر.
٤. الاتقان فى علوم القرآن، جلال الدين سيوطى، المكتبة الثقافيه، ١٩٧٣ م، بيروت، لبنان.
٥) احقاق الحق، قاضى نور الله شوشترى، ملحقات آية الله مرعشى نجفى‏رحمه الله، چاپخانه‏خيام، قم، ايران.
٦. الاحكام فى اصول الاحكام، آمدى، ١٣٨٧ ه..ق.
٧. احكام القرآن، ابن عربى، ١٣٩٢ ه..ق، مصر.
٨. احكام القرآن، جصاص، دار احياء التراث العربى، ١٤٠٥ ه..ق، بيروت، لبنان.
٩. احياء علوم دين، امام محمد غزالى، نشر دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٠. الاخبار الدخيله، محمد تقى شوشترى، چ غفارى، ايران.
١١. الاختصاص، شيخ مفيد، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.
١٢. اسباب النزول، واحدى، ١٣٨٧ ه..ق، مصر.
١٣. الاستيعاب، ابن عبدالبرقرطبى، در پاورقى الاصابة، دار المعارف، ١٣٢٨ ه..ق، مصر.
١٤. اسد الغابه، ابن اثير جزرى، انتشارات اسماعيليان، تهران، ايران.
١٥. اسعاف الراغبين، صبان، در پاورقى نور الابصار، مكتبة الجمهورية، مصر.
١٦. الاصابة فى معرفة الصحابه، ابن حجر عسقلانى، دار المعارف، ١٣٢٨ ه..ق، مصر.
١٧. الاصول العامة للفقه المقارن، سيد محمد تقى حكيم، دار الاندلس، ١٩٦٣ م، بيروت،لبنان.
١٨. اضواء على متشابهات القرآن، شيخ خليل ياسين، دار مكتبة الهدى، ١٩٨٠ م، بيروت،لبنان.
١٩. الاعلام، خيرالدين زركلى، دار العلم للملايين، ١٩٨٤ م، بيروت، لبنان.
٢٠. الاغانى، ابوالفرج اصفهانى، ساسى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٢١. الالمام، نويرى اسكندرانى، هند.
٢٢. امالى، شيخ طوسى، نجف اشرف، عراق.
٢٣. امالى، شيخ مفيد، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، قم، ايران.
٢٤. الامامة و السياسه، ابن قتيبه دينورى، ١٣٨٨ ه..ق، بيروت، لبنان.
٢٥. الامام الصادق والمذاهب الاربعه، اسد حيدر، ١٣٩٢ ه..ق، بيروت، لبنان.
٢٦. انساب الاشراف، بلاذرى، تحقيق محمودى، موسسة الاعلمى، بيروت، لبنان.
٢٧. انيس الاعلام، محمدصادق فخر الاسلام، تهران، ١٣٥٥، ه..ق، ايران.
٢٨. الايضاح، فضل ابن شاذان، دانشگاه تهران، ١٣٩٢ ه..ق، ايران.
[ب].
٢٩. بحار الانوار، علامه مجلسى، موسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
٣٠. بحوث مع اهل السنه والسلفيه، سيدمهدى روحانى، ١٣٩٩ ه..ق، بيروت، لبنان.
٣١. البداية والنهايه، ابن كثير حنبلى، ١٩٦٦م.
٣٢. البرهان فى تفسير القرآن، سيدهاشم بحرانى، آفتاب، تهران، ايران.
٣٣. بهج الصباغه، شيخ محمد تقى شوشترى، ١٣٩٨ ه..ق، ايران.
٣٤. البيان، آية الله خوئى، چاپخانه علميه، ١٣٩٤ ه..ق، قم، ايران.
[ت].
٣٥. تاج العروس من جواهر القاموس، مرتضى زبيدى، المطبعة الخيرية، ١٣٩٤ ه..ق،مصر.
٣٦. تاريخ الاسلام، ذهبى، دار الكتاب اللبنانى، بيروت، لبنان، ودارالكتاب المصرى، قاهر.
٣٧. تاريخ الامم والملوك، ابن جرير طبرى، الاستقامة، ودارالمعارف مصر، قاهره، مصر.
٣٨. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، دار الكتاب العربى، بيروت، لبنان.
٣٩. التاريخ الكبير، بخارى، دارالكتاب العربى، بيروت، لبنان.
٤٠. تاويل الآيات الظاهرة، سيدشرف الدين استرآبادى، چ امير، ١٤٠٧ ه..ق، قم، ايران.
٤١. تاويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، دارالجيل، ١٣٩٣ ه..ق.
٤٢. التبيان فى تفسير القرآن، شيخ طوسى، نجف اشرف، عراق.
٤٣. تذكرة الحفاظ، ذهبى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٤٤. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، ١٣٨٣ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
٤٥. ترجمة الامام الحسن‏عليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودى، ١٤٠٠ ه..ق، بيروت‏لبيان.
٤٦. ترجمة الامام الحسين‏عليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودى، بيروت، لبنان.
٤٧. ترجمة الامام على‏عليه السلام من تاريخ دمشق، تحقيق محمودى، بيروت، لبنان.
٤٨. الترغيب و الترهيب، منذرى، دار احياء التراث العربى، ١٣٨٨ ه..ق، بيروت، لبنان.
٤٩. التسهيل لعلوم التنزيل، ابن جزى كلبى، دارالكتاب العربى، ١٤٠٣ ه..ق، بيروت،لبنان.
٥٠. التفسير الحديث، محمد عزت دروزه، ١٣٨٢ ه..ق، مصر.
٥١. تفسير عياشى، اسلاميه، تهران، ايران.
٥٢. تفسير فرات كوفى، ١٤١٠ ه..ق، تهران، ايران.
٥٣. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير حنبلى، منشورات دار الفكر.
٥٤. تفسير قمى، على بن ابراهيم، ١٣٨٧ ه..ق، تهران، ايران.
٥٥. التفسير الكبير، فخر رازى، دار الكتب العلميه، تهران، ايران.
٥٦. تلخيص المستدرك على الصحيحين، ذهبى، (در پاورقى المستدرك)، ١٣٤٢ ه..ق،هند.
٥٧. تنقيح المقال، مامقانى، المطبعة المرتضويه، ١٣٥٢ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
٥٨. تهذيب الاسماء نووى، ادارة الطباعة المنيريه، مصر.
٥٩. تهذيب تاريخ دمشق، عبدالقادر بدران، دار المسيرة، ١٣٩٩ ه..ق، بيروت، لبنان.
٦٠. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلانى، دار صادر، بيروت، لبنان.
٦١. التوحيد و اثبات صفات الرب، ابن خزيمة، ١٣٩٣ ه..ق.
٦٢. تيسير الوصول، ابن البديع، ١٨٩٦ م.
[ج].
٦٣. جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، ١٣١٢ ه..ق، مصر.
٦٤. جامع بيان العلم، ابن عبد البرقرطبى، ١٣٨٨ ه..ق، مصر.
٦٥. الجامع الصحيح، ترمذى، منشورات المكتبة الاسلاميه لرياض الشيخ.
٦٦. الجامع لاحكام القرآن، قرطبى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٦٧. الجرح والتعديل، ابن ابى حاتم رازى، ١٣٣٣ ه..ق، تهران، ايران.
٦٨. جوامع الجامع، طبرسى، چاپخانه مصباحى، ١٣٧٩ ه..ق، تبريز، ايران.
[ح].
٦٩. حبيب السير، خواندمير، كتابفروشى خيام، تهران، ايران.
٧٠. حكمة الاديان الحيه، ژوزف گاير، منشورات دار مكتبة الحياة، ١٩٦٤ م، بيروت،لبنان.
٧١. حلية الاولياء، ابو نعيم اصفهانى، دار الكتاب العربى، ١٣٨٧ ه..ق، بيروت، لبنان.
٧٢. حياة لصحابه، كاندهلوى، دار الوعى، ١٣٩١ ه..ق، حلب، سوريه.
٧٣. خصائص امير المؤمنى على بن ابى طالب، نسائى، چاپخانه حيدريه، ١٣٨٨ ه..ق،نجف اشرف، عراق.
٧٤. خصال، شيخ صدوق، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه،١٤٠٣ ه..ق، قم، ايران.
٧٥. خلاصه تذهيب تهذيب الكمال، خزرجى انصارى، مكتبة المطبوعات اسلاميه،١٣٩١ ه..ق، حلب، سوريه.
٧٦. خلاصه عبقات الانوار، انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، ايران.
[د].
٧٧. الدرجات الرفيعه، سيدعلى خان، انتشارات بصيرتى، ١٣٩٧ ه..ق، قم، ايران.
٧٨. الدر المنثور، جلال الدين سيوطى، ١٣٧٧ ه..ق.
٧٩. دلائل الصدق، شيخ محمد حسن مظفر، انتشارات بصيرتى، ١٣٩٥ ه..ق، قم، ايران.
[ذ].
٨٠. ذخائر العقبى، طبرى، دار المعرفة، بيروت، لبنان.
٨١. ذكر اخبار اصبهان، ابو نعيم اصفهان، ليدن، ١٩٣٤ م.
[ر].
٨٢. ربيع الابرار، زمخشرى، العانى، بغداد، عراق.
٨٣. روح البيان، اسماعيل حقى بروسوى، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
٨٤. الرياض النضرة، محب طبرى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.
[س].
٨٥. سعد السعود، ابن طاووس، ١٣٦٣ ه..ق.
٨٦. سليم بن قيس (كتاب)، بنياد بعثت، ١٤٠٧ ه..ق، تهران، ايران.
٨٧. السنن الكبرى، بيهقى، ١٣٤٤ ه..ق، هند.
٨٨. سير اعلام النبلاء، ذهبى، موسسة الرساله، ١٤٠٦ ه..ق، بيروت، لبنان.
٨٩. السيرة النبوية، زينى دحلان، دار المعرفة، بيروت، لبنان.
٩٠. سيرى در صحيحين، محمد صادق نجمى، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه‏مدرسين، قم، ايران.
[ش].
٩١. شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، المكتب التجارى، بيروت، لبنان.
٩٢. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد معتزلى، ١٣٨٥ ه..ق، مصر.
٩٣. الشفاء، قاضى عياض، دارالمكتبة العلميه، بيروت، لبنان.
٩٤. شواهد التنزيل، حاكم حسكانى، موسسه الاعلمى، ١٣٩٣ ه..ق، بيروت، لبنان.
[ص].
٩٥. صحيح بخارى، ١٣٠٩ ه..ق، مصر.
٩٦. صحيح مسلم، محمد على صبيح و اولاده، مصر.
٩٧. الصراط المستقيم، بياضى عاملى، المطبعة الحيدرية، ١٣٨٤، ه..ق، نجف اشرف،عراق.
٩٨. صفة الصفوة، ابن جوزى، ١٣٨٢ ه..ق.
٩٩. الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمى، دار البلاغه، مصر.
[ض].
١٠٠. ضحى الاسلام، احمد امين، مكتبة النهضة، قاهره، مصر.
١٠١. الضعفاء الكبير، عقيلى، ١٤٠٤ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٠٢. الضعفاء والمتروكون، دارقطنى، مؤسسة الرسالة، ١٤٠٤ ه..ق، بيروت، لبنان.
[ط].
١٠٣. الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٠٤. الطرائف، ابن طاووس، ١٤٠٠ ه..ق، قم، ايران.
[ع].
١٠٥. العقد الفريد، ابن عبدربه، دارالكتاب العربى، ١٣٨٤ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٠٦. العقود الفضيه.
١٠٧. العمده، ابن بطريق، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، ١٤٠٧ ه..ق، قم،ايران.
١٠٨. عيون الاخبار، ابن قتيبه، الموسسة المصرية العامه، ١٣٨٣ ه..ق.
١٠٩. عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ١٣٧٧ ه..ق، قم، ايران.
[غ].
١١٠. الغارات، ثقفى، چاپخانه حيدرى، ايران.
١١١. الغدير، علامه امينى، دار الكتاب العربى، ١٣٩٧ ه..ق، بيروت، لبنان.
١١٢. غرائب القرآن، نيشابورى، در پاورقى جامع البيان، ١٣١٢ ه..ق، مصر.
[ف].
١١٣. فتح البارى، عسقلانى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١١٤. فتح القدير، شوكانى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١١٥. الفتوح، ابن اعثم، ١٣٩٥ ه..ق، هند.
١١٦. فجر الاسلام، احمد امين مصرى، ١٩٦٩ م، بيروت، لبنان.
١١٧. فرائد السمطين، حموينى، بيروت، لبنان.
١١٨. الفصول المهمة، ابن صباغ مالكى، المطبعة الحيدريه، ١٩٦٩ ه..ق، نجف اشرف،عراق.
١١٩. فضائل الخمسة من الصحاح الستة، سيد مرتضى حسينى فيروزآبادى، نجف‏اشرف، عراق.
[ق].
١٢٠. قاموس الرجال، محقق شوشترى، مركز نشر كتاب، ١٣٧٩ ه..ق.
١٢١. قصص الانبياء، نجار، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
[ك].
١٢٢. الكافى من الاصول، كلينى، اسلاميه، ١٣٨٨ ه..ق، و فروع حيدريه، ١٣٧٧ ه..ق،ايران.
١٢٣. الكشاف، جار الله زمخشرى، دار الكتاب العربى، بيروت، لبنان.
١٢٤. كشف اليقين فى فضائل امير المؤمنين، علامه حلى، ١٤١١ ه..ق، تهران، ايران.
١٢٥. كفاية الطالب، كنجى شافعى، المطبعة الحيدريه، ١٣٩٠ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
١٢٦. الكفاية فى علم الروايه، خطيب بغدادى، منشورات المكتبة المعلميه، مدينه منوره،حجاز.
١٢٧. الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء (همراه الفصول المهمه)، سيد عبدالحسين شرف‏الدين.
١٢٨. كنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرساله، ١٤٠٩ ه..ق، بيروت، لبنان، و چ حيدرآباددكن، ١٣٦٤ ه..ق، هند.
[ل].
١٢٩. اللآلى المصنوعة، سيوطى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٣٠. لباب التاويل، خازن، ١٣١٧ ه..ق، مصر و دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٣١. لسان العرب، ابن منظور، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٣٢. لسان الميزان فى تفسير القرآن، ابن حجر عسقلانى، موسسه الاعلمى، بيروت، لبنان.
[م].
١٣٣. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهر آشوب، انتشارات بيدار، ايران.
١٣٤. المجروحون، ابن حبان، دار الوعى، ١٣٩٦ ه..ق، حلب، سوريه.
١٣٥. مجمع البيان، طبرسى، دار احياء التراث العربى، ١٣٧٩ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٣٦. مجمع الزوائد، هيثمى، ١٩٦٧ م.
١٣٧. المحاسن، برقى، رنگين، ١٣٧٠ ه..ق، تهران، ايران.
١٣٨. المحاسن و المساوى، بيهقى، مكتبة النهضه، مصر.
١٣٩. المحجة البيضاء، فيض كاشانى، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، قم،ايران.
١٤٠. مختصر تاريخ دمشق، ابن منظور، دار الفكر، ١٩٨٩ م، بيروت، لبنان.
١٤١. مختصر التحفة الاثنى عشريه، عبدالعزيز دهلوى، ١٣٩٦ ه..ق، اسلامبول، تركيه.
١٤٢. مدارك التنزيل، نسفى، در پاورقى تفسير خازن، دار المعرفة، بيروت، لبنان.
١٤٣. مرقاة الوصول، مصطفى بن اسماعيل دمشقى، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٤٤. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، ١٣٤٢ ه..ق، هند.
١٤٥. مسند، احمد بن حنبل، ١٣١٣ ه..ق.
١٤٦. مسند طيالسى، ١٣٦٢ ه..ق، هند.
١٤٧. مشكل الآثار، طحاوى، ١٣٣٣ ه..ق، هند.
١٤٨. مصابيح السنة، بغوى، ١٢٩٤ ه.ق، دارالمعرفه، ١٤٠٧ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٤٩. المصنف، عبدالرزاق صنعانى، ١٣٩٠ ه..ق.
١٥٠. المعارف، ابن قتيبه دينورى، دارالكتاب، ١٩٦٠ م.
١٥١. المعتصر، من المختصر من مسكل الآثار، يوسف بن موسى حنفى، ١٣٦٣ ه..ق، حيدرآباد دكن، هند.
١٥٢. المعجم الصغير، طبرانى، دار الطباعة، ١٣٨٨ ه..ق، قاهره، مصر.
١٥٣. المغازى، واقدى، انتشارات اسماعيليان، تهران، ايران.
١٥٤. المغنى فى الضعفاء، ذهبى.
١٥٥. المفردات، راغب اصفهانى، مصطفى البابى الحلبى، ١٣٨١ ه..ق، مصر.
١٥٦. مقارنة الاديان (يهوديه)، احمد شلبى، مكتبة النهضة المصريه، ١٩٨٤ م، قاهره، مصر.
١٥٧. مقتل الحسين، خوارزمى، مفيد، قم، ايران.
١٥٨. مقدمه، ابن خلدون، دار احياء التراث العربى، بيروت، لبنان.
١٥٩. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، مصطفوى، قم، ايران.
١٦٠. المناقب، خوارزمى، حيدرية، ١٣٨٥ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
١٦١. مناقب الامام على‏عليه السلام، ابن مغازلى، ١٣٩٤ ه..ق، تهران، ايران.
١٦٢. مناقب شافعى، بيهقى، ١٣٩١، ه..ق، قاهره، مصر.
١٦٣. منتخب ذيل المذيل، چ الاستقامه.
١٦٤. منتخب كنز العمال (در پاورقى مسند احمد)، ١٣١٣ ه..ق.
١٦٥. المنتظم، ابن جوزى، ١٣٥٩ ه..ق، حيدر آباد دكن، هند.
١٦٦. منهاج السنه، ابن تيميه، ١٣٢٢ ه..ق، مصر.
١٦٧. المواهب اللدنيه، قسطلانى، دار الكتب العلميه.
١٦٨. الموطا، مالك بن انس (همراه تنوير الحوالك)، دار احياء الكتب العربيه، مصر.
١٦٩. ميزان الاعتدال، ذهبى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٧٠. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبائى، موسسة الاعلمى،١٣٩٧ ه..ق، بيروت لبنان.
[ن].
١٧١. نزل الابرار، بدخشانى حارثى، دار المعرفه، بيروت، لبنان.
١٧٢. نزهة المجالس، صفورى شافعى، ١٣١٤ ه..ق، مصر.
١٧٣. نظرية الامامه، احمد محمود صبحى، دارالمعارف، مصر.
١٧٤. نظم درر السمطين، زرندى حنفى، نينوى، تهران، ايران.
١٧٥. نفحات اللآهوت، محقق كركى.
١٧٦. نفس الرحمان فى فضائل سلمان، محدث نورى، انتشارات الرسول المصطفى‏صلى الله عليه وآله،قم، ايران.
١٧٧. النهاية فى غريب اللغه، ابن اثير، دار احياء التراث العربى، ١٣٨٣ ه..ق، بيروت،لبنان.
١٧٨. نهج الحق و كشف الصدق، علامه حلى، ١٤٠٧ ه..ق، ايران.
١٧٩. نوادر الاصول، حكيم ترمذى، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٨٠. نور الابصار، شبلنجى شافعى، مكتبة الجمهوريه، مصر.
١٨١. تفسير نورالثقلين، حويزى، حكمت، قم، ايران.
١٨٢. نو القبس، يغمورى، ١٣٨٤ ه..ق.
[و، ه، ى].
١٨٣. الهدى الى دين المصطفى، محمد جواد بلاغى، ١٣٨٥ ه..ق، نجف اشرف، عراق.
١٨٤. الوافى، ملا محسن فيض كاشانى، انتشارات كتابخانه آية الله مرعشى، ١٤٠٤ ه..ق،قم، ايران.
١٨٥. وسائل الشيعه، حر عاملى، ١٣٨٥ ه.ق، تهران، ايران.
١٨٦. وفاء الوفاء، سمهودى، ١٣٩٣ ه..ق، بيروت، لبنان.
١٨٧. وفيات الاعيان، ابن خلكان، ١٣٩٨ ه..ق، دار صادر، بيروت، لبنان.
١٨٨. ينابيع الموده، قندوزى حنفى، ١٣٠١ ه..ق، اسلامبول، تركيه.


۱۱