رمز پيروزى
بزرگترين سرمايه معنوى رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در اين پيروزى عظيم ، ايمان به خداوند و استقامت در برابر تمام مشكلات بود. او به خالق جهان و تعاليم مقدسش مومن بود و توانست مردانى با ايمان بپرورد و به عالى ترين صفات انسانى متخلقشان سازد.
آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير
((او به اتكاى خداوند در مقابل تهديد و فشار مشركين خود را نباخت و با اطمينان خاطر ايستادگى كرد و موفق شد افرادى را تربيت كند كه از حوادث و خطرات نهراسند و در مقابل پيش آمدهاى سخت با كمال قدرت و نيرومندى مقاومت نمايند.))
از كسانى كه در سال هاى اول بعثت در سخت ترين شرايط به پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
ايمان آوردند و در راه اعلاى حق با مصائب سنگين مواجه شدند و در كمال نيرومندى مقاومت نمودند، ((عياش بن ابى ربيعه )) و همسرش ((اسماء بنت سلامه )) است
عياش ، برادرى مادرى ابوجهل و حارث است و در موقعى كه قبول اسلام كرد، سنش در حدود سى سال بود و همسرش بيست سال داشت
خانواده عياش از مسلمانى وى سخت به خشم آمدند و براى آن كه او را از پيروى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
باز دارند، شكنجه و آزارش دادند ولى موثر واقع نشد و او همچنان در آيين مقدس اسلام ثابت قدم ماند.
عياش و همسرش به معيت جمعى از مسلمانان با موافقت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
به حبشه مهاجرت نمودند ولى زودتر از ديگران به مكه بازگشتند و مجددا گرفتار آزار مشركين شدند تا هجرت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
پيش آمد و مسلمين به مدينه مهاجرت نمودند و از گزند دشمنان آسوده شدند.
موقعى كه اسماء مادر عياش از مهاجرت پسرش آگاه شد، قسم ياد كرد كه تا عياش برنگردد، سر خود را روغن نزند و در سايه ننشيند.
ابوجهل و حارث به مدينه مسافرت نمودند و سوگند مادر را به وى خبر دادند و گفتند:
((تو از همه فرزندان ، نزد مادر عزيزترى و به دينى عقيده دارى كه نيكى به والدين را سفارش كرده است ، به مكه برگرد و خداى خود را در مكه عبادت كن ، همان طور كه اكنون در مدينه عبادت مى كنى !))
عياش براى مادر متاءثر شد و گفته هاى برادران را تصديق كرد و از آنان عهد و پيمان گرفت كه اگر به مكه بيايد، آنها به او خيانت نكنند و كار خاصى عليه او انجام ندهد و در كمال آرامش و امنيت به مكه ، نزد مادر بيايد.
طبق همين قول و قرار با آنها از مدينه حركت كرد. وقتى از شهر دور شدند، آزار و اذيت شروع شد. كتف عياش را بستند و به همان وضع ، روز روشن او را وارد مكه نمودند و به صداى بلند فرياد مى زدند:
((اى مردم مكه ! با نادان هايى كه به اسلام گرويده اند، اين طور موهن و با خشونت رفتار كنيد، چنانكه ما با سفيهان خود چنين كرديم .))
سپس او را در يك اطاق بدون سقف در سخت ترين شرايط زندانى كردند و همه پيمان ها را فراموش نمودند.
چند سال او در مكه گرفتار زندان و آزار بود و در آن مدت ، كوچك ترين آثار زبونى و شكست روحى از وى مشاهده نشد.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مدينه براى نجات او مكرر دعا كرد و همه مردم براى عياش متاءثر بودند.
سرانجام يكى از مسلمين به طور پنهانى به مكه رفت و با طرح نقشه اى ماهرانه ، موجبات فرار او را از زندان فراهم نمود و به اتفاق هم به مدينه بازگشتند.
سعيد بن زيد و همسرش فاطمه نيز از مسلمين صدر اول هستند. او در سن بيست سالگى و عيالش كه كمتر از بيست سال داشت ، قبول اسلام كردند و در محيط وحشت و خطر، به محضر رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
شرفياب مى شدند و آيات قرآن و تعاليم دينى را فرامى گرفتند.
فاطمه برادرى داشت كه اخلاقا تند و جسما نيرومند و شديدا با اسلام مخالف بود. در يكى از روزهاى گرم ، يك نفر قريشى در رهگذر با او برخورد كرد و گفت كه : ((اسلام در خاندانت نفوذ كرده و خواهرت آيين جديد را پذيرفته است .)) از شنيدن اين سخن به سختى خشمگين شد و به طرف خانه خواهر رفت
روش پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در آغاز دعوت اين بود كه اگر كسى قبول اسلام مى كرد و بنيه مالى نداشت ، او را به مسلمان متمكنى مى سپرد كه عهده دار مخارجش شود و با هم زندگى كنند. آن حضرت قبلا دو نفر مسلمان را به سعيد بن زيد سپرده بود و آنان نيز در آن ساعت داخل منزل بودند و به قرائت قرآن اشتغال داشتند. وقتى برادر به در خانه خواهر رسيد، در را كوبيد و صدايش بلند شد. آن دو نفر مسلمان خود را داخل منزل پنهان كردند و خواهر در خانه را گشود. برادر خشمگين وارد منزل شد و به وى گفت : ((اى دشمن جان خود، شنيده ام مسلمان شده اى !)) و سپس سيلى محكمى به روى خواهر زد كه خون از صورتش جارى شد.
خواهر جوان كه وضع خونين خود را ديد، راز را از پرده درآورد و با كمال صراحت و رشادت به برادر گفت :
((هر كارى كه از دستت مى آيد بكن ! بلى ! من پيروزى از رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
را پذيرفته ام و مسلمان شده ام .))
در دوره جاهليت دختران و زنان از جميع حقوق انسانى و مدنى محروم بودند و بدتر از بردگان و حيوانات زندگى مى كردند. ولى ايمان به خداوند و برنامه هاى تربيتى اسلامى به طورى شخصيتشان را تغيير داد و به آنان اراده قوى و استقلال فكر بخشيد كه يك دختر جوان توانست در مقابل برادر نيرومند خود بايستد و در كمال قدرت و شهامت از ايمان و عقيده خود دفاع نمايد.