فصل چهارم : حكايات اجتماعى
تاثير محيط اجتماعى
قال علىعليهالسلام
: الناس بزمانهم اءشبه منهم بآبائهم
شباهت اخلاقى مردم به محيط اجتماعى و مقتضيات زمان خودشان بيشتر از شباهت
به صفات خانوادگى و خلقيات پدران آنهاست
انسان داراى يك غريزه اجتماعى است و اين غريزه وى را بر آن مى دارد كه درداخل گروه زندگى كند و از آن هرگز خارج نشود. به همين جهت است كه انسان همواره نسبت به گروه خود حساسيت فراوان دارد و تابع افكار و عقايد اوست به عقيده بعضى از روانشناسان ، تاثير و نفوذ گروه انسانى بر فرد مقاومت ناپذير است و فرد آن چه را كه جمع درست بداند، قبول مى كند و آنچه را كه جمع ، تقبيح يا ممنوع كند، مكروه مى شمرد و امكان قليلى براى آزادى فكر وعقيده وجود دارد. مخالفت با اصول و رفتار اجتماع ، وجدان را ناراحت مى كندو در آدمى احساس ارتكاب بزه ايجاد مى نمايد
هرگاه بدعت تازه اى از رسوم پيشين بهتر باشد يا به عللى مورد پسند افراد
جامعه قرار گيرد، عموم بدان مى گرايند و تبديل به عادت مى گردد و به كليه
افراد جامعه ، براى تطبيق يافتن با آن فشار وارد مى آورد و آدمى ناگزير
بدان خوى مى گيرد.
قدرت اجتماع نه تنها در امور سطحى زندگى و روى رفتار و گفتار عادى فرد اثرمى گذارد و مى تواند نيك و بديها را در نظرش دگرگون جلوه دهد، بلكه محيط اجتماعى قادر است تا اعماق جان افراد نفوذ كند و بر روى عقايد مذهبى وافكار ايمانى آنان نيز موثر واقع شود و سرانجام از راه حق و حقيقت منحرفشان سازد.
بنى اسرائيل در طول ساليان دراز اسير دست فراعنه بودند و با بدترين وضعى
زندگى مى كردند. حضرت موسى بن عمران ، به امر الهى قيام كرد. با حكومت جبار فرعون به مخالفت برخاست و مردم را به خداى يگانه دعوت كرد. بنى اسرائيل تيره روز و بدبخت به رهبرى آن پيامبر بزرگ از ذلت و اسارت رهيدند و با عنايت خداوند توانا ازدرياى نيل ، به سلامت عبور كردند و از آن محيط خفت آور و كشنده نجات يافتند.
بديهى است كه چنين قومى بايد همواره شكرگزار خداى يگانه باشند، لحظه اى به شرك و انحراف نگرايند و هرگز از تعاليم آسمانى رهبر بزرگ خويش ، سرپيچى نكنند. متاسفانه چنين نشد و تنها ورود در يك جامعه مشرك و مشاهده پرستش بت ،توانست افكار آنان را از مسير صحيح بگرداند و به بت پرستى متمايلشان سازد. قرآن شريف مى گويد:و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاءتوا على قوم يعكفون علىاصنام لهم قالوا يا موسى اجعل لنا الها كما لهم آلهة قال انكم قوم تجهلون
((ما بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم بر سر راه خود با مردمى مشرك و
بت پرست برخورد كردند.)) محيط اجتماعى مشركين چنان در آنها اثر گذارد كه به موسىعليهالسلام
گفتند: ((همان طور كه اين مردم خدايانى دارند و آنها را
پرستش مى كنند، تو نيز براى ما بت هايى مهيا كن تا ما هم آنها را بپرستيم .))
موسىعليهالسلام
از اين حق ناشناسى و توقع بيجا سخت رنجيده خاطر شد و به
بنى اسرائيل گفت : ((راستى كه شما مردم نادان و بى خردى هستيد.))
آرى ! جامعه مشرك قادر است فرد موحد را از يكتاپرستى باز دارد و به شرك وبت پرستى متمايل سازد. جامعه بى دين و گناهكار مى تواند فرد متدين و صحيح العمل را از صراط مستقيم پاكى و فضيلت بگرداند. پرده حياى ايمانى و اخلاقى او را بدرد و به راه فساد و تباهى سوق دهد
ورزش در سيره ائمهعليهمالسلام
طبق روايت
امام صادقعليهالسلام
شخصا در تيراندازى حاضر مى شد.
امام صادقعليهالسلام
فرمود: من در معيت پدرم به مجلس هشام بن عبدالملك در
شام وارد شديم او بر كرسى خلافت نشسته بود. نظاميان و نزديكانش در اطراف وى برپا ايستاده بودند. در ديدگاه خليفه ، هدفى براى تيراندازى قرار داشت وبزرگان قومش در حضور وى تيراندازى مى كردند. به محض آنكه وارد مجلس شديم ،از پدرم خواست كه با شيوخ عرب تيراندازى كند.
حضرت فرمود: ((من پير شده ام ، ممكن است مرا معاف بدارى ؟))
او قسم ياد كرد غيرممكن است و به يكى از شيوخ بنى اميه اشاره كرد كه كمانت را به امام باقر بده ! پدرم ناچار كمان را گرفت تيرى در آن گذارد و رهاكرد. تير در وسط هدف نشست سپس تير ديگرى گرفت و آن را روى تير اول نشاند. و آن را شكافت و خلاصه چند تير روى هم زد.
اين قدرت تيراندازى و هدف گيرى ، هشام را مبهوت و پريشان خاطر ساخت به امام باقرعليهالسلام
عرض كرد: مهارت شما از تمام تيراندازان عرب و عجم بيشتر است و سپس آن حضرت را به سرير خود دعوت كرد. از جا برخاست ، دست درگردن پدرم انداخت و او را طرف راست خود نشاند. آنگاه دست به گردن من انداخت
و مرا در سمت راست پدرم نشاند و به امام باقر گفت : اين تيراندازى را از چه كسى و در چه مدتى آموخته ايد؟
حضرت فرمودند: ((مى دانى كه اهل مدينه مسابقات تيراندازى به پا مى كردند وبا علاقه در آن شركت مى نمودند. من نيز در ايام جوانى به اين كار علاقه داشتم و در آن وارد بودم و سپس ترك كردم اكنون كه از من خواستى ، به روزگار جوانى برگشتم و تير انداختم .))
هشام گفت : ((من هرگز تصور نمى كردم كسى باشد كه اين طور تيراندازى كند! آيا فرزند شما جعفر نيز مثل شما تيرانداز است ؟))حضرت باقرعليهالسلام
فرمودند: ((ما همه وارث كمالات پيامبر اكرمع
صلىاللهعليهوآلهوسلم
هستيم .))
گرچه مسابقات اسب دوانى و تيراندازى از اين جهت كه عضلات را به فعاليت وا مى دارد و باعث تقويت جسم مى شود، جنبه ورزشى دارد و از اين نظر كه در ساعات فراغت وسيله اساسى پيشواى اسلام در تشويق اين مسابقه ، عالى تر از جهات ورزشى و تفريحش بود، پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى خواست عموم
مردم در آن روز فنون نظامى و تعاليم سربازى را فراگيرند و براى مقابله با
دشمن مجهز شوند تا در ميدان جنگ به خوبى از حقوق اسلام و مسلمين دفاع نمايند و كشورشان را از هجوم بيگانگان محافظت كنند.
در دنياى امروز وضع سربازى و تمرين هاى نظامى تغيير كرده است ، اگر بعضى ازجوانان در اوقات فراغت به مسابقه اسب دوانى و تيراندازى دست يابند، مى توانند از جنبه ورزشى و تفريحى آن به خوبى استفاده كنند.
از طرفى به سلامت و نيرومندى خود كمك كنند و از طرف ديگر قسمتى از شناورى براى جوانان يكى ديگر از ورزش هاى مفيد و ثمربخش و از تفريحات سالم ونشاط آور است كه مورد توجه پيشواى اسلام قرار گرفته و پيروان خود را به فراگيرى آن تشويق كرده است .ورزش در سيره ائمهعليهمالسلام
رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
بر مردمى از انصار كه مشغول تيراندازى
بودند، گذر كرد و داوطلب شد كه در مسابقه آنها شركت كند. فرمود: من با
گروهى كه ابن اردع در آن است همكارى مى كنم دسته مقابل با شنيدن سخن آن حضرت ، از تيراندازى دست كشيدند و گفتند: گروهى كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در آن تيراندازى كند، هرگز مغلوب نخواهد شد. براى آنكه مسابقه تعطيل نشود، فرمود: من با هر دو گروه همكارى مى كنم
مجددا مسابقه شروع شد و پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
با هر دو دسته
تيراندازى كرد
ورزش در سيره ائمهعليهمالسلام
اولياى گرامى اسلام ، علاوه بر تشويق مردم ، خود شخصا در اين مسابقات مكررشركت كردند و پيروزى هاى درخشانى به دست آوردند، تا جايى كه در بعضى از
مواقع زبردستى و مهارتشان باعث تعجب بينندگان مسابقه مى شد.
از انس بن مالك سوال شد: ((آيا شما در زمان پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مسابقه شركت مى كرديد.))
جواب داد: ((بلى !)) پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
خودشان با اسبى
كه داشتند، مسابقه دادند و مسابقه را بردند و اين پيروزى باعث مسرت و اعجاب آن حضرت شد
چند نفر از مشركين براى دستبرد به گوسفندهاى مردم ، به اطراف مدينه آمدند. رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
و جمعى از مسلمين براى سركوبى آنان بر
اسب ها سوار شدند و به خارج مدينه روى آوردند. مشركين كه احساس خطر نموده بودند، به سرعت فرار كردند و خود را از دسترس مسملين دور ساختند. ((ابوقناة )) كه يكى از سواران بود، به حضرت عرض كرد: ((دشمن برگشته است ،اگر موافقت فرماييد در اين فرصت يك مسابقه اسب دوانى برقرار كنيم .)) رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
جواب مثبت داد. مسابقه آغاز شد.
سرانجام آن حضرت از همه پيشى گرفت و مسابقه را برد