حيوانات انسان نما!
از امام صادقعليهالسلام
روايت شده است : صورت انسانيت همان راه مستقيم
براى نيل به هر خير و خوبى است و همان صورت انسانى پلى است كشيده شده بين بهشت ودوزخ
بنابر حديث امام صادقعليهالسلام
كسى كه مى گويد: اهدناالصراط المستقيم مقصودش اين است كه : ((بار الها! مرااز حمايت و رحمت وسيع خود برخوردار فرما و موفقم بدار كه همواره اعمالم و اخلاقم
انسانى باشد و از طريق انسانيت منحرف نشوم و به خلق و خوى حيوانات و درندگان نگرايم كه بر اثر آن گرايش ، صورت انسانى از كفم برود و رخسار حيوانات و درندگان به خودبگيرم .))
با توجه به اين حديث معلوم مى شود كه حيوانات و درندگان انسان نما در اين جهان بسيارند و اولياى الهى با چشم واقع بين خود آنان را مشاهده مى كنند و گاهى اجازه مى دهند كه ديگران نيز آنها را با چهره غيرانسانى ببينند. امام سجادعليهالسلام
به مكه ، مشرف شده بود. در عرفات ، مردم بسيارى گرد هم آمده
بودند. حضرت از ((زهرى )) پرسيد: به نظرت عدد اين ها چقدر است ؟
او عدد زيادى را حدس زد و گفت : اين همه براى اداى فريضه حج آمده اند.
امامعليهالسلام
فرمود: يا زهرىّ ما اءكثر الضجيج و اءقلّ الحجيج
((چقدر هياهو و فرياد زياد است و حج كننده كم !)) زهرى از سخن امامعليهالسلام
به شگفت آمد. حضرت فرمود: يا زهرىّ اءدن لى وجهك فاءدناه اليه فمسح بيده وجهه ثم قال : النظر فنظر الى الناس قال الزهرىّ: فراءيت اءولئك الخلق كلهم قردة لا اءرى فيهم
انسانا الا فى كل عشرة آلاف واحدا من الناس ؛
امامعليهالسلام
به زهرى فرمود: ((صورتت را نزديك من بياور.)) نزديك
آورد. امامعليهالسلام
دستى به صورتش كشيد. سپس فرمود: ((نگاه كن !)) زهرى به مردم نظرافكند. مى گويد: مردم را به صورت ميمون ديدم مگر عده قليلى از آنان را! اين عده كه در عرفات بودند، به ظاهر در صف مسلمين قرار داشتند و صراط مستقيم اسلام را مى پيمودند، اما فاقد اخلاق سالم و سجاياى انسانى بودند، از اين رو صورت انسانى نداشتند. موقعى كه امام ، پرده طبيعت را عقب زد و چشم زهرى را واقع بين ساخت ،
حقيقت امر آشكار گرديد و شكل واقعى آنان مشهود شد
هرچه بالاتر، تواضع بيشتر!
عن علىعليهالسلام
فى تصاريف الاحوال تعرف جواهرالرجال
علىعليهالسلام
فرموده است :
((در دگرگونى حالات ، گوهر وجودى و لياقت درونى مردان شناختهمى شود.)) افراد ادارى يا پيشه وران عادى كه شغل متوسطى دارند و نسبت به مردم متواضعند، اگربه علت يا عللى ناگهان ترقى كنند و در جامعه رفعت يابند، قهرا اين بلندى مقام درروحيه آنان اثر مى گذارد، ممكن است دچار خودبزرگ بينى و تكبر شوند، تواضعى را كه نسبت به مردم رعايت مى نمودند، از ياد ببرند و آنان را از اين پس با چشم حقارت وپستى بنگرند. حالا اين عده اگر بخواهند به اين بيمارى اخلاقى دچار نشوند، بايد پيشگيرى كنند و عملا بر تواضع خود بيفزايند و مردم را در تمام مواقع بيش از پيش ،
تكريم و احترام نمايند تا از غرور و نخوت ، كه خطر بزرگى است ، مصون و محفوظ باشند. براى روشن شدن مطلب قضيه افسرى را كه مراجعه نمود شرح مى دهم
يكى از افسران عالى رتبه كه پيش از انقلاب اسلامى در شهربانى خدمت مى كرد، مردىمتدين بود و از مرحوم آيت الله العظمى آقاى بروجردى قدس سرّه تقليد مى نمود و براىادامه كارش در شهربانى از مرجع خود اجازه گرفته بود و وظايف خود را آن طور كه دستورداده بودند، انجام مى داد. روزى براى حل مشكل مردى كه بضاعتى نداشت ، به ايشان تلفن كردم و گرفتارى او را شرح دادم وعده داد كه مشكلش را حل كند و ضمنا گفت اگر مى دانيد كه استحقاق دارد، بفرماييد تا به او كمك مالى كنم ؛ من از طرف آيت الله العظمى آقاى بروجردى قدّس سرّه مجاز هستم كه قسمتى از سهم امام را به افراد بى
بضاعت بدهم خلاصه مرد خوبى بود و پيش از انقلاب از دنيا رفت روزى آن مرد، قبل از ظهر، به منزلم آمد. جمعى از آقايان روحانى هم در مجلس بودند. مقابل در ايستاد و پس از سلام گفت : ((من عجله دارم ، خواهشمندم به اطاق ديگر تشريف بياوريد. عرضى دارم بگويم و مرخص شوم .))
من هم به اطاق ديگرى رفتم كتابى در دست داشت كه لاى آن نشانه اى گذارده بود. باز كرد ديدم كتاب شريف ((صحيفه سجاديه ))،
قسمت دعاى ((مكارم الاخلاق )) است گفت : ((امروز پس از نماز صبح اين دعا را خواندم به اين جمله رسيدم كه امام به پيشگاه الهى مى گويد: و لا ترفعنى فىالناس درجة الا حططتنى عند نفسى مثلها
من ديدم در اين عبارت كلمه ((درجه )) آمده و اين كلمه در اصطلاح ما هم هست ، يعنى افسران هم با ((درجه)) بالا مى روند. آمده ام سوال كنم كه آيا اين كلمه در دعا،شامل ما هم مى شود يا خير؟ و اگر چنين است توضيح دهيد تا وظيفه خود را بشناسم و به آن عمل كنم .))
در پاسخ به ايشان گفتم : ((درجه اى كه شما الان داريد، درجه سرهنگى است افراد محترمى كه به اطاق شما مى آيند، بايد در مقابل آنان متواضع
باشيد. پشت ميز خود بايستيد، به آنان دست بدهيد و صندلى را ارائه كنيد كه بنشينند. وقتى نشست ، شما هم بنشينيد. اما يك درجه كه گرفتيد و سرتيپ شديد، بايد تذلل و خضوع شما در نفستان بيشتر گردد و نسبت به واردين احترام زيادترى بنماييد، بايد در آن موقع به خارج ميز بياييد، در كنار ميز بايستيد، به او دست بدهيد و اشاره كنيد كه روى صندلى بنشيند و وقتى كه نشست ، شما پشت ميزتان برويد و بنشيند و مؤ دبانه سخنان او را بشنويد. اگر درجه بالاترى گرفتيد و سرلشكر شديد، بايد تذلل و خضوع شما بيشتر
باشد، بايد فروتنى شما زيادتر گردد و از روى صندلى خود برخيزيد و از پشت ميز خارج شويد و وسط اطاق بياييد و به او دست بدهيد. وقتى كه او روى صندلى نشست ، شما هم روى
صندلى مقابل او بنشينيد و پشت ميز نرويد و خلاصه اين برنامه كار را اگر عمل كنيد وهر قدر درجه شما بالاتر مى رود، خودتان نزد خودتان كوچكتر و در باطنتان پست ترباشيد و بر مقدار تواضع خود بيفزاييد، در اين موقع است كه مقام بالاتر، شما را ازمسير فضيلت منحرف نمى كند، شما را دچار اخلاق بد نمى كند، از وظايف انسانى و كرامت خُلق ، باز نمى دارد.
كان على بن الحسينعليهالسلام
لا يسافر الا مع رفقة لايعرفونه و يشترط عليهم اءن يكون من خدام الرّفقة فيما يحتاجون اليه فسافر مرّة مع
قوم فرآه رجل فعرفه فقال لهم : اءتدرون من هذا؟ قالوا: لا. قال : هذا على بن الحسين
عليهالسلام
فوثبوا اليه فقبّلوا يديه و رجليه فقالوا: يا ابن رسول الله ! اءردت
اءن تصلينا نار جهنم لو بدرت اليك منّا يد اءو لسان اءما كنا قد هلكنا آخر الدهرفما الذى حملك على هذا؟ فقال : انى كنت سافرت مرّة مع قوم يعرفوننى فاءعطونى برسولاللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
ما لا اءستحق فاءخاف اءن تعطونى مثل ذلك فصار كتمان اءمرى اءحبّ الىّ؛
روش امام سجادعليهالسلام
اين بود كه مسافرت نكند مگر با همسفرهايى كه حضرتش رانشناسند و با آنان شرط مى كرد كه از خدمتگزاران رفقايش در سفر باشد. يك بار با كسانى كه او را نمى شناختند به سفر رفت ، ولى در راه سفر با مردى مواجه شدند كه آن حضرت را ديد و شناخت او به كسانى كه با امامعليهالسلام
همسفر بودند
گفت : ((مى دانيد اين مرد كيست ؟))پاسخ دادند: ((نه !)) گفت : (( حضرت على بن الحسينعليهالسلام
است .))
با شنيدن اين سخن ، هيجان زده از جا برخاستند، گرد امام جمع شدند و دست و زانوىحضرت را بوسيدند، عرض كردند: ((يابن رسول الله ! آيا مى خواستى ما جهنمى شويم ؟ اگر بر اثر ناشناختن شما دست و زبانمان به جسارتى مبادرت مى نمود، از ما عمل خلاف ادب و احترامى سر مى زد، آيا نه اين بود كه تا پايان روزگارهلاك شده بوديم ؟ چه باعث شد كه ناشناخته بين همسفرها آمديد؟))فرمود: ((من يك بار با اشخاصى كه مرا نمى شناختند به سفر
رفتم ، آنان به رعايت مقام شامخ رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
به من احترامى
نمودند كه استحقاق آن را نداشتم ، خائف بودم كه شماها نيز همانند آنان با من رفتارنماييد. از اين رو كتمان امر و معرفى نكردن خود، نزد من محبوبتر است .))
اين قبيل قضايا كه حاكى از كمال تواضع اولياى اسلام است در كتب اخبار و تاريخ بسيارآمده و آنان به موازات اينكه پيروان خود را به تواضع ترغيب مى نمودند، خودشان نيزقولا و عملا نسبت به مردم تواضع و فروتنى داشتند و حقوق و حدود افراد را آن طور كه بايد و شايد رعايت مى نمودند.
گفتم بايد متوجه باشيد كه مقام و مال در آدمى باعث غرور مى شود و شخص رفتارش عوض مى شود و حالت درونى اش در بيرون او اثر مى گذارد و وضع رفتار و گفتارش تغيير مى كند. براى اين كه بيمارى غرور و كبر شما را نگيرد و از نظر معنوى دچار سيئات اخلاقى نشويد، بايد مراقبت كنيد كه هرچه درجه شما بالاتر مى رود، بر تواضع و فروتنى شما افزوده شود