الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها0%

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حليمه صفرى
گروه: مشاهدات: 24534
دانلود: 4055

توضیحات:

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 355 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24534 / دانلود: 4055
اندازه اندازه اندازه
الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خواستگاران فاطمه عليها‌السلام

((عبدالرحمن بن عوف))و((عثمان بن عفان))كه هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند، به عزم خواستگارى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند. عبد الرحمن عرض كرد: اى رسول خدا! اگر فاطمهعليها‌السلام را به همسرى من در آورى حاضرم يك صد شتر سياه با چشمانى آبى و بارهايى از پارچه هاى كتان اعلاى مصرى به همراه ده هزار دينار پول مهريه اش كنم !

عثمان عرض كرد: با توجه به امتيازى كه من بر عبدالرحمن از جهت پيش ‍ قدمى و سابقه بيشتر در اسلام دارم ، حاضرم همين مهريه را بپردازم

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سخن آنان سخت خشمناك شد و براى آنكه به آنها بفهماند من به مال شما علاقه اى ندارم و داستان ازدواج فاطمهعليها‌السلام داستان خريد و فروش و مبادله ثروت نيست ، بلكه امرى است خدايى ، مشتى سنگ ريزه برداشته و به طرف عبدالرحمن پاشيد و فرمود: تو خيال مى كنى من بنده پول و ثروتم ، كه به وسيله ثروت خود بر من فخر و مباهات مى كنى و مى خواهى به وسيله پول ازدواج را بر من تحميل كنى ؟

در نقل ابن شهر آشوب به دنبال آن آمده كه آن سنگريزه ها را وقتى پيش ‍ عبدالرحمن ريخت به صورت مرجان و جواهرات قيمتى در آمد، كه هر يك از آنها به اندازه قيمت تمام ثروت او بود. پيامبر بدين وسيله به او فهماند كه احتياجى به اين پولها ندارند.(٤٣)

على عليه‌السلام همتاى فاطمه عليها‌السلام

امام رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش ، از اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام روايت مى كند:

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: اى على ! عده اى از بزرگان قريش مرا در مورد فاطمهعليها‌السلام سرزنش كرده و گفتند: ما فاطمه را از تو خواستگارى كرديم و موافقت ننمودى و او را به علىعليه‌السلام دادى

به آنان گفتم : به خدا سوگند، من به نظر شخصى خودم او را به همسرى على در نياوردم ، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج علىعليه‌السلام موافقت فرمود. جبرائيل بر من نازل شده و گفت : اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! همانا خداوند عزوجل مى فرمايد: اگر علىعليه‌السلام را نمى آفريدم براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمين وجود نداشت ، از آدم گرفته تا پايين تر از او.(٤٤)

ازدواج دو نور خوارزمى

به سند خود از امام حسينعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه ام سلمه بود كه فرشته اى بابيست سر كه هر سرى هزاران زبان داشت(٤٥) و با هر زبان به زبانى مستقل خدا را تسبيح و تقديس مى كرد، فرود آمد. كف دست او از گسترده هفت آسمان و زمين پهناورتر بود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پنداشت كه جبرئيل است پرسيد: جبرئيل ! تا كنون با اين شكل بر من فرود نيامده اى ؟ عرض كرد: من جبرئيل نيستم ، من((صرصائيلم)). خدا مرا به سوى شما فرستاد تا پيام دهم كه نور را به نور تزويج فرمايى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه كسى را به چه كسى ؟

عرض كرد: دخترت فاطمه را به على بن ابى طالب

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديد كه در ميان دو شانه صرصائيل نوشته شده است :((هيچ معبود به حقى جز خدا نيست ، محمد رسول خدا و على بن ابى طالب به پا دارند حجت خداوندى است)). پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: صرصائيل ! از چه زمانى اين كلمات ميان دو شانه ات نوشته است ؟ عرض كرد: دوازده هزار سال پيش از آنكه خدا دنيا را بيافريند.))(٤٦)

مراسم خواستگارى

ابوبكر و عمر و چند تن از ثروتمندان بزرگ ، حضرت فاطمهعليها‌السلام را از پيامبر خواستگارى كردند، ولى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همه آنها جواب رد داد و فرمود: فاطمهعليها‌السلام هنوز كوچك است و تعيين همسر او با خداست ، من نيز منتظر فرمان خدايم اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم احساس كرده بودند كه پيغمبر ميل دارند فاطمه را به على كابين ببندد. يعنى نور را بانور.

يك روز ابوبكر، عمر، سعدبن معاذ و گروهى ديگر در مسجد نشسته بودند و با هم در مورد خواستگارى از حضرت فاطمهعليها‌السلام صحبت مى كردند و مى گفتند: علت خواستگارى نكردن حضرت على از حضرت فاطمه تهديستى او مى باشد. سپس با هم به سراغ على رفته و حضرت را در نخلستان يكى از انصار كه با شتر آبكشى ، درختان خرما را آبيارى مى كرد پيدا كردند.

به او گفتند: يا على ! تو در تمام كمالات بر سايرين برترى دارى و از علاقه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خودت آگاهى ، اشراف و بزرگان قريش براى خواستگارى از فاطمهعليها‌السلام رفتند ولى پيامبر دست رد سينه آنها زد، گمان مى كنيم كه خدا و رسول ، فاطمه را براى تو قرار داده اند. شخص ديگرى قابليت اين افتخار را ندارد.

علىعليه‌السلام فرمود: اى ابابكر! احساسات و خواسته هاى درونى مرا تحريك نمودى ، به خدا سوگند من نيز خواستگار فاطمه ام ، ولى از مال دنيا چيزى ندارم ، ابوبكر عرض كرد: يا على ! تو مى دانى كه اموال دنيا در نظر خدا و رسول او ارزشى ندارد.

پيشنهاد ابوبكر روح علىعليه‌السلام را تكان داد و عشق درونى او را شعله ور ساخت به منزل آمد، بدنش را شستشو داد و عباى تميزى بر تن كرد و به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شتافت

پيامبر در منزل ام سلمه تشريف داشت علىعليه‌السلام در زد. پيغمبر به ام سلمه فرمود: در را باز كن كوبنده در شخصى است كه خدا و رسولش او را دوست دارند و او هم خدا و رسولش را دوست دارد.

علىعليه‌السلام وارد منزل شد، سلام كرد و در حضور پيامبر نشست و از خجالت سرش را به زير انداخت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سكوت را شكت و فرمود: يا على ! گويا براى حاجتى نزد من آمده اى كه از اظهار آن خجالت مى كشى ؟ عرض كرد: يا رسول الله ! پدر و مادرم فداى تو باد، من در خانه شما بزرگ شدم و از الطاف شما برخوردار گشتم و به بركت وجود شما هدايت شدم يا رسول الله ! اكنون موقع آن شده كه براى خودم همسرى انتخاب كنم ، اگر صلاح مى دانيد كه دخترت فاطمهعليها‌السلام را به عقد من در آورى سعادت بزرگى نصيب من شده است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در انتظار چنين پيشنهادى بود، صورتش از سرور و شادمانى بر افروخته شد و فرمود: صبر كن تا از فاطمه اجازه بگيرم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد فاطمهعليها‌السلام رفت و فرمود: دخترم ! على را به خوبى مى شناسى ، براى خواستگارى تو آمده است ، آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش در آورم ؟ خدا از آسمان اجازه عقد فرموده است فاطمهعليها‌السلام از خجالت سكوت كرد و چيزى نگفت.(٤٧) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سكوت او را علامت رضايت دانست و به نزد علىعليه‌السلام آمد و با لبى خندان فرمود: يا على ! براى عروسى چيزى دارى ؟(٤٨)

مراسم عقد فاطمه عليها‌السلام در بهشت

خوارزمى در مناقب مى نويسد: قبل از عقد علىعليه‌السلام و حضرت فاطمهعليها‌السلام در زمين ، جبرئيل خدمت پيامبر رسيد و عرض كرد: خداوند، تو را از ميان همه بندگان به رسالت خود مبعوث گردانيد و براى تو وزير و دامادى اختيار فرمود (اراده كرده ) دخترت فاطمه را به عقد او در آورد. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد او كيست ؟ عرض كرد: پسر عم تو در نسب و برادر تو در دنيا. نامش على بن ابيطالب است

سپس جبرئيل عرض كرد: يا رسول الله ! خداوند امر فرمود: بهشت را زينت كنند، درختان آن ميوه آورند و حوريان بهشتى جمال خود را به زيورها آرايش نمايند ملائكه در حوالى بيت المعمور جمع شدند و منبرى از نور كه آدم در روز((عرض اسماء))(٤٩) بر آن بالا رفت نصب نمودند. آنگاه جبرئيل گفت : بر من چنين وحى شد:((من عقد بستم كنيزك خود فاطمه را به على بن ابيطالب و تو نيز براى ملائكه عقد نكاح را بخوان)). من عقد نكاح را بر فراز منبر نور خواندم و ملائكه را شاهد اين ازدواج گرفتم

پس از اتمام عقد، به درخت طوبى امر شد كه ميوه خود را بر ملائكه نثار كند. او با حركتى ميوه هايش را ريخت و ملائكه و حورالعين از آن جمع نموده و از اين نصيب به خود افتخار كردند. من (جبرئيل ) اينك ماءمور شدم كه به تو ابلاغ كنم تا در زمين نيز عقد ازدواج ميان آن دور را منعقد گرانى(٥٠)

خداوند ولى عقد فاطمه در آسمان

از انس بن مالك روايت شده است كه است : در جريان خواستگارى((عبد الرحمن بن عوف زهرى))و((عثمان بن عفان))از حضرت فاطمهعليها‌السلام پيشنهاد كردند كه صد ناقه سياه چشم كبود با ده هزار دينار مهريه او قرار مى دهند. در همان لحظه ، جبرئيل نازل شد و گفت : اى احمد، خداوند متعال به تو سلام رسانده و مى فرمايد: به سوى على حركت كن و به نزدش ‍ برو، زيرا مثل او مثال كعبه است كه همگى به سوى آن مى روند، اما آن به سوى كسى نمى رود. خداوند به من دستور داده تا به رضوان بهشت دستور دهم چهار طرف بهشت را آذين بندد و به درخت((طوبى))و((سدرة المنتهى))دستور دهم تا جايى كه مى توانند خود را به زر و زيور بيارايند و به حورالعين امر كنم تا خود را زينت دهند و زير درخت طوبى و سدرة المنتهى بايستند. به يكى از فرشتگان به نام((راحيل))دستور داد كه بر ساق عرش حاضر شود.

هنگامى كه همه فرشتگان حاضر شدند، به من امر فرمود منبرى از نور بر افرازم و به راحيل دستور داد بر بالاى منبر رود و خطبه ازدواج را ايراد كند و فاطمهعليها‌السلام را به عقد علىعليه‌السلام در آورد. مهريه آن حضرت را خمس اموال دنيا قرار داد كه تا روز قيامت متعلق به او و فرزندانش باشد. من و ميكائيل شهود، و خداوند ولى عقد بود. به درخت طوبى و سدرة المنتهى دستور داد كه تمام عطرها و زيورهاى خود را بر سر آنان بيفشانند و به تو نيز امر فرموده كه در روى زمين فاطمهعليها‌السلام را به عقد علىعليه‌السلام در آورى(٥١)

حضرت زهراء عليها‌السلام مصداق آيه((مرج البحرين يلتقيان))

كليه مفسرين ، محدثين و مورخين فريقين در اسلام در شاءن نزول آيه :

مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان فباى آلا ربكما تكذبان يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان (٥٢)

گفته اند كه درباره تلاقى بحر نبوت و ولايت ، تعیين ازدواج حضرت زهراءعليها‌السلام و حضرت علىعليه‌السلام نازل شده است

از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده اند كه :

مراد از آيه((مرج البحرين يلتقيان)) تلاقى درياى نبوت و ولايت به واسطه بحر عصمت و طهارت است اين درياى عميق ، متوازى السطح بوده و برزخ آنها شخصيت رسول الله است كه زودتر از جهان رحلت مى فرمايد.

از آسمان ولايت باران رحمت در زمين عصمت و طهارت مى بارد و مراد از((لؤ لؤ))و((مرجان))امام حسن و امام حسينعليه‌السلام هستند كه از آن مهد عصمت و طهارت به وجود مى آيند. اين دو درياى عميق هيچ يك بر ديگرى طغيان نمى كنند.

بر اساس همين حقيقت ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شخصا در شب زفاف بين اين درياى نبود و ولايت نشست و دست فاطمهعليها‌السلام را گرفت و در دست علىعليه‌السلام گذاشت و واسطه تلاقى اين دو درياى عميق مواج هدايت و ارشاد شد.(٥٣)

ازدواج آسمانى

وقتى كه علىعليه‌السلام فاطمهعليها‌السلام را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستگارى كرد، پيامبر مسرور و شادمان شد، تبسم نمود و فرمود: آيا براى اين امر چيزى دارى ؟ علىعليه‌السلام عرض كرد: پدر و مادرم فداى شما يا رسول الله ! من چيزى را از شما پنهان نمى كنم ، تمام دارائيم يك شمشير، يك زره و يك شتر آبكش (يا اسب ) است و جز اينها چيزى ندارم.(٥٤)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: شمشير براى تو لازم است ، زيرا تو مرد جنگ هستى و با آن در راه خدا جهاد مى كنى شتر نيز از لوازم زندگى است كه بايد با آن آبكشى نمايى و براى اهل و عيال خود كسب روزى كنى و در مسافرتها براى باربرى استفاده اش كنى ، زره را به عنوان مهر زهراءعليها‌السلام مى پذيرم

سپس فرمود: يا على ! آيا مى خواهى تو را بشارتى بدهم ؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله ! پدر و مادرم فداى شما باد. فرمود: تو را بشارت باد كه خداى تعالى فاطمه را در آسمان به تو تزويج نمود پيش از آنكه من او را در زمين به تو تزويج كنم.(٥٥)

زمين ، مهر فاطمه عليها‌السلام

ابن عباس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كند كه :

آن حضرت به علىعليه‌السلام فرمود: اى على ! خداوند فاطمه را به ازدواج تو در آورد و زمين را مهريه او قرار داد، پس هر كس بر روى زمين راه برود و با تو دشمن باشد راه رفتن او بر روى زمين حرام است.(٥٦)

مهريه فاطمه عليها‌السلام شفاعت از گناهكاران

احمدبن يوسف دمشقى در((اخبار الدول و آثار الاول))مى گويد:

در خبر وارد شده : زمانى كه حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليها‌السلام را به عقد علىعليه‌السلام در آورد، مالى اندك را به عنوان صداق تعيين فرمود: فاطمهعليها‌السلام عرض كرد. اى رسول خدا! دختران مردم نيز شوهر كرده و مقدار كمى به عنوان صداق برايشان تعيين مى گردد، پس فرق بين من و آنان چيست ؟ از شما مى خواهم كه مهريه مرا به علىعليه‌السلام برگردانى و از خداى تعالى بخواهى كه مهريه مرا شفاعت گناهان امت تو قرار دهد. پس جبرئيل در حالى كه با وى كاغذ كوچكى از حرير بود نازل شد كه در آن نوشته شده بود.

((خدا تعالى مهريه فاطمه را شفاعت گناهكاران از امت پدرش قرار داد)).

در تاريخ زندگانى حضرت زهراء آمده است كه وقتى به حال احتضار قرار گرفتند، وصيت فرمودند كه آن كاغذ كوچك را روى سينه شان ، در زير كفن قرار دهند. به وصيتشان كه عمل شد فرمودند: به هنگامى كه در قيامت برانگيخته شدم اين كاغذ را به دست مى گيرم و از گناهكاران امت پدرم شفاعت مى كنم))

همچنين صفورى در((نزهة المجالس))نقل مى كند كه : فاطمه زهراءعليها‌السلام از پدر بزرگوارش رسول اكرم درخواست نمود تا صداق وى را شفاعت براى امت او قرار دهد و اين بانوى بزرگوار زمانى كه بر صراط مى آيند صداق خويشتن را طلب كنند.(٥٧)

پاورقي

٢٤- ١٠٠١ داستان از زندگانى علىعليه‌السلام ، ص ٢٠٤. به نقل از: امالى شيخ مفيد.

٢٥- بحارالانوار، ج ١٦، ص ٨٠

٢٦- رياحين الشريعه : ج ١ ص ٥٨.

٢٧- فاطمه الزهراء من المهد الى اللحد،ص ٦١.

٢٨- عبارت چنين است ،((انى فطمتك بالعلم))يعنى وقتى كه طفل را از شير مادر جدا مى كنند به جاى شير مادر به او غذايى كمكى مى دهند تا شير خوردن را ترك كند و اين غذاى جانشينى است و خداوند نيز مى فرمايد: كه غذاى جانشين فاطمه زهراءعليها‌السلام به جاى شير، علم است - فاطمة الزهراء، من المهد الى اللحد. -

٢٩- مائده / ٧، اعراف / ١٤٧ - ريحانه خانه وحى

٣٠- بحارالانوار، ج ٤٣، ص ١٨

٣١- فاطمهعليها‌السلام ، فاطمه است ، ص ١١٣

٣٢- زندگانى چهارده معصوم ، ص ٣٤٩

٣٣- بحارالانوار، ج ١٦، ص ١.

٣٤- زندگانى حضرت فاطومه و دختران آن حضرت ، ص ٢٢.

٣٥- پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به مؤ منان از خودشان مقدم و سزاوارتر است و زنانش مادر مؤ منان مى باشد))احزاب / ٦.

٣٦- رياحين الشريعه ، ج ١، ص ٧

٣٧- بحار، ج ٤٣، ص ١٩

٣٨- ((كسانى كه در حال ايستاده و نشسته و خوابيده به ياد خدا هستند و در آفرينش آسمانها و زمين تفكر مى كنند و (مى گويند) پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده اى ، پروردگارا! پاك و منزه هستى ، ما را از عذاب دوزخ نگه دار!... پس پروردگارشان دعايشان را مستجاب كرده فرمود: من عمل هيچ كس از شما را - چه مرد باشد و چه زن - تضييع نكرده بى فايده نمى گذارم))آل عمران / ١٩٥-١٩١.

٣٩- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ص ٦٠٤-٦٠٢.

٤٠- بانوى نمونه اسلام ، ص ٤٢ به نقل از تاريخ طبرى ، ج ٢، ص ٣٤٤

٤١- ريحانه خانه وحى ، ص ٢٦٩

٤٢- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص ٤٥٦

٤٣- مناقب ، ج ٣ ص ٣٤٥

٤٤- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ص ١٢٦ به نقل از: بحار ج ٤٣ ص ٩٢

٤٥- برخى از حقايق ملكوتى فقط براى خود پيامبر مشهود بوده و نه براى كسانى كه حتى نزد پيامبر حضور داشته اند.

٤٦- فرهنگ جامع سخنان امام حسينعليه‌السلام ص ٧٧ - ٧٦

٤٧- بنابر روايتى ديگر فرمود: خشنودم به آنچه كه خدا و پيامبر او براى من رضايت دادند. باز بنابر روايتى ديگر فرمود: اى رسول خدا تو از من سزاوارترى كه اظهار نظرى كنى

٤٨- بحارالانوار، ج ٤٣ ص ١٢٧

٤٩- اشاره به آيه :و علم آدم الاسماء كلها،بقره / ٣١

٥٠- چهارده معصوم ، ص ٢٥٩

٥١- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص ٦١٠، به نقل از: دلائل الامة ، ص ١٣ - ١٢.

٥٢- الرحمن / ١٩.((اوست كه دو دريا(ى پر گوهر علم و حلم علىعليه‌السلام و فاطمه (سلام الله عليها) يا درياى آب شور و گوارا) را به هم آميخت (تا مختلط شدند) # و ميان آن دو دريا (اى رسول ) برزخ و فاطمه ايست كه تجاوز به حدود يكديگر نمى كنند# الا اى جن و انس كدامين نعمتهاى خدايتان را انكار مى كنيد؟ # از آن دو دريا (دو گوهر حسن و حسين پديد آورد و يا) لؤ لؤ و مرجان گرانبها بيرون آورد.

٥٣- زندگانى چهارده معصوم ، ص ٢١٨

٥٤- نهج البلاغه ، حكمت ٨٢.

٥٥- كشف الغمه ، ص ١٠٦

٥٦- بحار، ج ٤٣، ص ١٤٥

٥٧- فاطمه الزهراء من المهد الى للحد، ص ١٦٠ - ١٥٩.

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء

مهر حضرت زهراء عليها‌السلام

١- يك زره كه به مبلغ چهارصد يا چهارصد و هشتاد يا پانصد درهم ارزش ‍ داشت.(٥٨)

٢ - يك دست لباس كتان يمنى

٣ - يك پوست گوسفند دباغى نشده

مهريه فاطمهعليها‌السلام در آسمان شخصى به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: ما مهريه فاطمهعليها‌السلام را در زمين دانستيم چقدر است (مهريه حضرت همان زره علىعليه‌السلام بود) اما مهريه او در آسمان چقدر بوده ؟ پيامبر فرمود: از آنچه به كارت مى آيد بپرس و آنچه را به كارت نيايد واگذار؟ آن شخص ‍ اصرار كرد و پيغمبر به او فرمود:

((مهريه فاطمه در آسمان((خمس))(٥/١) زمين تعيين شده ، هر كسى در آن قسمت از روى بغض و عداوت نسبت به فاطمهعليها‌السلام و فرزندان او، راه برود تا روز قيامت بر او حرام است

در حديث ديگرى در مناقب از امام باقرعليه‌السلام روايت شده كه فرود: مهريه حضرت در آسمان پنج يك (٥/١) دنيا و ثلث بهشت و چهار رود از رودهاى دنيا، فرات ، نيل ، نهروان و بلخ مقرر شده است.(٥٩)

مدت عقد و عروسى حضرت فاطمه زهراء عليها‌السلام

بعضى از مورخين ، فاصله بين عقد و زفاف را يك ماه و گروهى يك سال نقل كرده اند. در اين مدت على و فاطمهعليها‌السلام از روى شرم نام همديگر را بر زبان جارى نمى كردند، تا يك ماه گذشت يك روز زوجات پيامبر نزد حضرت علىعليه‌السلام رفته و گفته : چرا در زفاف فاطمهعليها‌السلام تاءخير مى كنى ؟ اگر شرم دارى اجازه ده ما با پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مورد صحبت كنيم و اجازه عروسى را بگيريم

علىعليه‌السلام رخصت داد كه ايشان با رسول خدا صحبت كنند. چون همه در حضور پيغمبر جمع شدند، اول ام سلمه عرض كرد: يا رسول الله ! اگر خديجه زنده بود خاطرش به زفاف فاطمهعليها‌السلام مسرور مى شد و چشم فاطمهعليها‌السلام هم به ديدار شوهرش روشن مى گشت على خواستار همسرش است و ما همه در انتظار اين شادمانى هستيم چون پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نام خديجه را شنيد اشك در چشمش ‍ حلقه زد و فرمود: مانند خديجه كجاست ؟ او بانويى بود كه مرا تصديق كرد آن هنگام كه همه مرا تكذيب مى كردند، او با مالش مرا در دين حق يارى كرد. خداوند به او بشارت داد كه در بهشت قصرى از زمرد كه در آن از همه بلايا مصون است خواهد داشت

زوجات پيامبر عرض كردند: نام خديجه را به نيكويى نبرديم كه باعث ناراحتى شما گردد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چرا على خود تقاضاى همسرش را نكرد؟ گفتند حياء مانع در خواست او شده است پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد يكى از اطاقها (اطاق ام سلمه ) را تميز و زينت كنند و ام سلمه را ماءمور كارهاى عروسى و زفاف فاطمهعليها‌السلام كرد و سرانجام عروسى حضرت زهراءعليها‌السلام واقع گشت

خطبه پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عقد فاطمه عليها‌السلام

سپاس خداى را كه به نعمتش مورد سپاس و ستايش است و به قدرتش ‍ مورد پرستش و در سلطنت و پادشاهيش مطاع و فرمانبردار و به آنچه نزد اوست مورد رغبت و ميل همگان آنكه از عذابش همگى ترسان ، فرمانش ‍ در آسمان و زمين نافذ و روان است آفريدگان را به قدرتش آفريد و به احكام و فرامين خود آنان را متمايز ساخت و به دين خود ايشان را عزت بخشيد و به وسيله پيغمبر خود((محمد))گراميشان داشت

به راستى كه خداى تعالى پيوند از طريق زناشويى را نسبى جديد و به صورت امرى فرض قرار داد و همگان را بدان ملزم ساخت و اين گونه فرمود:

((اوست كه از آب بشرى آفريد و آن را نژاد و پيوندى قرار داد و پروردگار تو قدرتمند است))(٦٠)

پس فرمان خدا به حكم او جريان يابد و حكمش به آنچه مقدر فرموده جارى شود. براى هر حكمى مقدرى و براى هر مقدرى مدتى و براى هر مدتى مكتوبى است هر چه را خدا خواهد محو و هر چه را خدا خواهد ثبت مى كند و اصل همه كتابها نزد اوست ، بارى من شما را گواه مى گيرم كه فاطمهعليها‌السلام را در برابر چهار صد مثقال نقره به عقد ازدواج علىعليه‌السلام در آوردم اگر او راضى باشد.(٦١)

خطبه عقد حضرت زهراء عليها‌السلام

پس از مراسم خواستگارى ، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه علىعليه‌السلام به مسجد رفته و به بلال فرمودند: مهاجر و انصار را در مسجد جمع كن هنگامى كه مردم جمع شدند، حضرت بر بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم ! آگاه باشيد كه جبرئيل بر من نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه مراسم عقد ازدواج على و فاطمهعليها‌السلام در عالم بالا و در حضور فرشتگان برگزار شده و دستور داده كه در زمين نيز آن مراسم را انجام دهم و شما را به آن گواه گيرم سپس ‍ حضرت نشست و به على فرمود: برخيز و خطبه عقد را بخوان

علىعليه‌السلام برخاست و فرمود: خدا را بر نعمتهايش سپاس مى گويم و شهادت مى دهم كه به غير از او خدايى نيست ، شهادتى كه مورد پسند و رضايت او واقع شود. درود بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، درودى كه مقام و درجه اش را بالا برد. اى مردم ! خدا ازدواج را براى ما پسنديده و بدان امر نموده است اى مردم ! رسول خدا، فاطمه را به عقد من در آورد و زره ام را از بابت مهر قبول كرد، از آن حضرت بپرسيد و گواه باشيد.

مسلمانان به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردند: يا رسول الله ! فاطمه را با على كابين بسته اى ؟ رسول خدا پاسخ دادند: آرى ، پس ‍ تمام حضار دست به دعا برداشته و گفتند: خدا اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و در ميان شما دوستى و محبت افكند.(٦٢)

تزيين اطاق عروسى

((حارثة بن نعمان))يكى از منازل خود را به علىعليه‌السلام داد و حضرت علىعليه‌السلام اطاق عروسى را تزئين كرد. بهتر است بدانيم كه اطاق عروس و داماد چگونه تزئين شده بود!!

آرى مولاى متقيان مقدارى شن در كف اطاق پهن كرد و چوبى در داخل اطاق نصب فرمود كه بر آن مشك و كوزه را آويزان فرمودند. چوب بزرگى را نيز از اين ديوار به آن ديوار به عنوان پرده آويزان نمود، و آنگاه پوست گوسفند را بر روى شن كف اطاق پهن نمود و بالشى از برگ خرما روى آن نهاد، اين تمام چيزهايى بود كه علىعليه‌السلام از متاع دنيا و زخارف آن در تزئين اطاق عروسى بهره برده بود.(٦٣)

دعاى پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب عروسى حضرت فاطمه عليها‌السلام

وقتى كه حضرت فاطمهعليها‌السلام وارد خانه علىعليه‌السلام شدند، رسول گرامى اسلام ، على را فرا خواندند و به فاطمه زهراء فرمان دادند تا پيش او بنشيند، آنگاه دست فاطمهعليها‌السلام را گرفت و در دست علىعليه‌السلام نهاد و فرمود: خدا دختر رسولش را بر تو مبارك فرمايد. اى على ! اين فاطمه امانت من است نزد تو. اى على ! اين فاطمهعليها‌السلام بهترين همسرى است كه تو مى توانستى انتخاب كنى و اى فاطمه ! اين علىعليه‌السلام برترين شوهرى است كه امكان داشت نصيب تو گردد.

سپس فرمود: پروردگارا! نيكيهاى خود را براى آن دو و در دو فرزندشان قرار بده پروردگارا! اين دو، محبوب ترين مخلوق نزد من هستند. خدايا! آن دو را دوست بدار و من اينان را به تو مى سپارم و فرزندان آنان را نيز از شر شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى دهد.(٦٤)

اءسماء بنت عميس(٦٥) عهده دار شب زفاف فاطمه عليها‌السلام

خديجه كبرى در بستر مرگ بود و آه مى كشيد و گريه مى كرد. اسماء بنت عميس به ايشان گفت : آيا گريه مى كنى و حال آنكه تو سيده زنان هستى و همسر رسول خدايى ، و كسى هستى كه پيامبر به وى بهشت را بشارت داده است

خديجه فرمود: گريه من براى آن است كه فاطمه ام كوچك است و من از دنيا مى روم و شب عروسى او را نمى بينم ، همان شبى كه هر دخترى نياز دارد تا زنى همراهيش كند و وظايف وى را به او گوشزد نمايد. از آن مى ترسم و اندوهگينم كه در آن شب زنى نباشد تا فاطمه را همراهى كرده و همدمش ‍ باشد. اسماء گفت : اين امر به عهده من ، با خدا پيمان مى بندم كه اگر تا آن وقت زنده ماندم وظيفه شما را در برابر فاطمه زهراءعليها‌السلام انجام دهم.(٦٦)

ياد قبر قيامت در شب عروسى

شب ازدواج و آغاز لحظه هاى شروع يك زندگى تازه براى هر زن و مردى شيرين و خاطره انگيز است بسيارى اين لحظه هاى شيرين را به انواع گناه آلوده مى كنند، اما ببينيم كاملترين زن ، الگوى بانوان جهان حضرت فاطمهعليها‌السلام در شب عروسى چه حالاتى دارد؟ و زندگى مشترك خود با همسرش را چگونه شروع مى نمايد؟

علىعليه‌السلام در شب عروسى ، همسر گراميش فاطمه را نگران و گريان ديد، پرسيد، فاطمه ! چرا ناراحتى ؟

پاسخ داد: يا على ! پيرامون حال و رفتار خويش فكر كردم به ياد پايان عمر و قبر خويش افتادم كه امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزى ديگر از اينجا به طرف قبر و قيامت خواهم رفت پس تو را به خدا سوگند مى دهم كه بيا تا به نماز بايستيم و با هم در اين شب خدا را عبادت كنيم.(٦٧)

پيراهن عروسى به بينوايى هديه مى شود

حضرت زهراءعليها‌السلام كه داراى پيراهنى وصله دار بود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب عروسى و زفاف فاطمهعليها‌السلام ، پيراهن تازه اى را براى او تهيه فرمود. سائلى بر در خانه شد و گفت : من از خاندان نبوت پيراهن كهنه اى مى خواهم حضرت خواست پيراهن وصله دار خود را به او دهد، به ياد اين آيه شريفه افتاد كه خداوند متعال مى فرمايد:

لن تنالو البر حتى تنفقوا مما تحبون (٦٨)

هرگز به مقام نيكوكاران نخواهيد رسيد تا اينكه از آنچه كه دوست داريد، انفاق كنيد)). بنابراين پيراهن نو خود را به او داد.

هنگام زفاف كه فرا رسيد. جبرائيل به همراه هديه اى از لباسهاى بهشتى كه از سندس سبز بود نازل شده و گفت : اى محمد! همانا خداوند به تو سلام مى رساند و به من دستور داده كه بر فاطمهعليها‌السلام سلام كنم مى خواهم اين لباس را به او بدهم

حضرت سلام خداوند را به فاطمهعليها‌السلام ابلاغ نمود و پيراهنى را كه جبرئيل آورده بود بر او پوشانيد. پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عباى خود را نيز بر او پيچاند و جبرئيل او را با بالهاى خود در بر گرفت تا نور آن پيراهن چشمان را خيره نكند. هنگامى كه حضرت فاطمهعليها‌السلام - با چراغى كه به همراه داشت در بين زنان كافر كه هر يك شمعى به همراه خود داشتند نشست ، جبرائيل بال خود را به يك سوزد و عبا را برداشت ، انوارى از او تابيد كه مشرق و مغرب را روشن ساخت ، با تابش نور بر ديدگان زنان كافر، كفر از دلهاى آنان بر طرف شده و همگى شهادتين گفتند.(٦٩)