الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها0%

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حليمه صفرى
گروه: مشاهدات: 24537
دانلود: 4055

توضیحات:

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 355 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24537 / دانلود: 4055
اندازه اندازه اندازه
الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد!

شب زفاف فاطمهعليها‌السلام و علىعليه‌السلام ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كاسه اى طلبيد و غذايى در آن نهاد و فرمود: اين متعلق به فاطمه و همسرش مى باشد. هنگامى كه خورشيد غروب كرد، به ام سلمه فرمود: فاطمه را بياور. ام سلمه مى گويد: رفتم و دست فاطمه را گرفته ، در حالى كه دامنش بر زمين كشيده مى شد و عرق شرم و خجالت از چهره اش جارى بود، او را نزد حضرت آوردم به خدمت حضرت كه رسيد، از شدت خجالت پايش لغزيد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند تو را از لغزشهاى دنيا و آخرت نگه دارد. پيش روى حضرت كه قرار گرفت ، حضرت چادر از صورتش به يك سو زد تا على چهره او را ببيند.(٧٠)

سپس پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست فاطمه را گرفت و در دست علىعليه‌السلام گذاشت و فرمود:

بارك الله لك فى ابنة رسول الله

خداوند در مورد دختر رسول خدا به تو بركت دهد)).

اى على ، فاطمه همسر نيكى است ، و اى فاطمه ، على نيز همسر نيكى است ، پس فرمود: به خانه خود برويد و كارى نكنيد تا من نزد شما بيايم

آنگاه كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد خانه علىعليه‌السلام شد به فاطمهعليها‌السلام فرمود: برخيز و مقدارى آب بياور.

فاطمه برخاست و كاسه اى پر از آب كرده نزد آن حضرت حاضر كرد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اندكى از آن آب را به دهان خود ريخت و مضمضه كرد، و آن را در آن ظرف ريخت ، سپس مقدارى از آن آب را بر سر فاطمهعليها‌السلام ريخت ، و فرمود: به جانب من روكن ، وقتى كه فاطمهعليها‌السلام به جانب آن حضرت رو كرد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قدرى از آن آب را به سينه فاطمه پاشيد و مقدارى را هم بين شانه هاى او پاشيد و آنگاه در حق او دعا كرد.(٧١)

همراهى فرشتگان در عروسى فاطمه عليها‌السلام

در حديثى آمده است كه : در شب زفاف فاطمهعليها‌السلام ، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قطيفه اى بر استر شهباى خود (و به روايتى به ناقه خود((دلدل))) انداخت و فاطمهعليها‌السلام را بر آن سوار كرد، زمام مهار ناقه را به سلمان داد و خود از پشت سر، استر را مى راند. در بين راه صدايى شنيد، ديد كه جبرئيل و ميكائيل هر يك با هفتاد هزار فرشته وارد شده اند. پرسيد: چه شده كه به زمين فرود آمديد؟ گفتند آمديم تا به عنوان همراهى با عروس ، فاطمه را به خانه على بن البطالب ببريم آنگاه جبرائيل ، ميكائيل ، فرشتگان و حضرت رسول همگى تكبير گفتند، و از آن زمان تكبير گفتن در عروسى رسم شد.(٧٢)

اشعار زنان پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در عروسى فاطمه عليها‌السلام

شبى كه صديقه طاهره را براى زفاف به سوى منزل علىعليه‌السلام مى بردند، پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى اينكه دختر عزيزش درد يتيم را احساس نكند دستور داد، مركب خاص او را با پارچه اى ريشه دار تزيين كنند تا فاطمهعليها‌السلام بر آن سوار شود. دهانه اسب به دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دست سلمان قرار داشت و پيامبر خود نيز اسب را مى راند.

دختر عبدالمطلب (عمه هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و زنان مهاجر و انصار در اين حركت ، فاطمهعليها‌السلام را همراهى مى نمودند و زنان پيامبر در حالى كه اشعار مى خواندند، پيشاپيش قافله در حركت بودند.

ام سلمه چنين مى خواند: اى همقدمان من ! با يارى خدا راه رويد و پروردگار را در هر حال شكر نمائيد. ياد آوريد آنچه را كه پروردگار بر شما انعام فرمود و شما را از ناراحتيها و آفت ها دور نگه داشت راه برويد با بهترين زنان عالم ، آن زنى كه سزاوار است به او گفته شود: كه فداى تو عمه ها و خاله هاى من

بعد از او عايشه اشعارى سرود و سپس حفصه چنين گفت :

فاطمه بهترين زنان بشر، آن كسى كه صورتى همچون قرص ماه دارد. پروردگار به فضل خود به آيه هاى سوره زمر تو را بر تمام جهانيان برترى داده است خداوند تو را به جوانى فاضل تزويج فرمود، على بهترين كسى است كه موجود است

پس از حفصه ، معاذه (مادر سعبن معاذ) چنين سرود: ما همراه دختر پيامبر هدايت هستيم كه شرف در او جمع و فراهم شده است ، در قله ارتفاعى بلند مرتبه كه هيچ كس را شبيه و نزديك او نمى بينم اين قافله به اين صورت در حركت بودند تا اينكه به خانه علىعليه‌السلام رسيدند.

استفاده كردن حضرت از بوى خوش

ام سلمه مى گويد: وقتى كه مى خواستند حضرت فاطمهعليها‌السلام را به خانه على ببرند، به فاطمهعليها‌السلام گفتم : آيا عطر و بوى خوشى داريد؟ فرمود: آرى ، شيشه اى از عطر مخصوص ذخيره كرده ام فاطمهعليها‌السلام شيشه عطرى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت ، آنچنان بوى خوشى داشت كه هرگز مثل آن نبوئيده بودم ، گفتم : اين بوى خوش را از كجا تهيه كرده اى ؟ فرمود: هر وقت((دحيه كلبى))(٧٣) به حضور پدرم مى آمد، پدرم به من مى فرمود: اى فاطمه ! فرشى براى عمويت بياور. فرشى مى آوردم و او بر آن مى نشست وقتى بر مى خاست از درون لباسش ‍ چيزى بر زمين مى ريخت ، پدرم به من مى فرمود: جمع كن ، اين عنبر است كه از بال و پر جبرئيل ريخته است

برخى نوشته اند: هرگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خواب قيلوله عرق مى كرد، حضرت فاطمهعليها‌السلام عرق او را مى گرفت و در شيشه اى مى كرد، اين عرق بوى خوشى داشت كه از آن متصاعد مى شد.(٧٤)

شادمانى ملائكه در عروسى فاطمه عليها‌السلام

عبدالرحمن صفورى از جابر بن عبدالله نقل مى كند كه :

ام ايمن(٧٥) در حالى كه مى گريست بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد. رسول مكرم اسلام از علت گريه او سؤ ال فرمودند. گفت : مردى از انصار دختر خويش را شوهر داده و در مراسم ازدواج ، بر سر دختر خويش ‍ گردو و شكر افشانده ، من با ديدن اين منظره به ياد منظره ازدواج فاطمه زهراءعليها‌السلام افتادم كه شما بر سر وى چيزى نيفشانديد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: قسم به آن كس كه مرا به پيامبرى برانگيخت و رسالت را خاص من گرانيد، پروردگار متعال در آن هنگام كه فاطمه را براى على تزويج فرمود، ملائكه مقرب خود را امر كرد تا در گرد عرش او جمع شوند كه در ميان اين فرشتگان ، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل نيز حضور داشتند. آنگاه به پرندگان امر فرمود: نغمه سرائى كرده و درخت طوبى بر آنان لؤ لؤ شفاف و درخشنده با دُرّ سفيد همراه با زبرجد سبز و ياقوت سرخ بيفشاند.(٧٦)

وليمه عروسى حضرت فاطمه عليها‌السلام

علىعليه‌السلام مى فرمايند: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از پول زره ده درهم به من داد و فرمودند: يا على ، با اين پول مقدارى روغن و خرما و كشك تهيه كن من طبق دستور حضرت آنها را خريده و به نزد ايشان آوردم پيامبر خود نيز گوسفند چاقى تهيه نموده بود. حضرت سفره چرمى خواست ، آستين بالا زد و از آن خرما و كشك و روغن غذايى تهيه نمود آنگاه به من فرمود: هر كس را كه مى خواهى دعوت كن

علىعليه‌السلام مى فرمايد: من به مسجد آمدم ، ديدم جمع كثيرى از صحابه در مسجد حضور دارند و من از اينكه گروهى را دعوت كنم و عده اى را دعوت نكنم شرمگين شدم ، لذا روى بلندى رفته و گفتم : اى مردم ! همگى براى صرف وليمه فاطمه بيائيد. مردم بلند شده و به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كمى غذا خجالت مى كشيدم چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين مطلب آگاهى يافت ، فرمود: على جان من از خدا مى خواهم كه اين غذا را بركت دهد. پس تمام آن جمعيت از آن غذا خوردند و سير شدند در حالى كه چيزى از غذا كم نشد...

چون آفتاب غروب كرد زوجات پيامبر، فاطمهعليها‌السلام را زينت و عطر آگين نمودند. پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علىعليه‌السلام را در سمت راست و فاطمهعليها‌السلام را در سمت چپ خود نشانيد و پيشانى آنها را بوسيد. آنگاه دست دخترش را در دست علىعليه‌السلام گذاشت و فرمود: على جان فاطمه همسر خوبى است ، به دخترش نيز فرمود: فاطمه جان ! على شوهر خوبى است ، سپس در حق آنها دعا كرد.(٧٧)

ميخك و سنبل ، گلهاى عروسى

وقتى علىعليه‌السلام حضرت فاطمهعليها‌السلام را از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستگارى كرد، پيامبر به علىعليه‌السلام فرمود: مى خواهم مژده اى به تو بدهم علىعليه‌السلام ماجرا را پرسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

قبل از آمدن تو، جبرئيل خبر ازدواج شما را به من داده بود. وقتى كه جبرئيل آمد در دستش دسته هاى گل ميخك و سنبل خوش بوى بود. پرسيدم : اين گلها براى چيست ؟ گفت : اين از گلهاى جشن عروسى على و فاطمهعليها‌السلام در بهشت است ، امروز خداى تعالى به فرشتگان دستور آذين بندى بهشت را داد و فرمود: همه جاى بهشت را بيارايند و در فضاى آن عطر افشانى كنند و حوريان با خواندن((طه))((يس))و((حمعسق))سرود شادى بخوانند. ندايى از جانب خداوند برخاست كه امروز روز جشن عقد على بن ابى طالب است ، گواه باشيد كه من فاطمه دختر محمد را به ازدواج على بن ابى طالب در آوردم خطبه عقد به دستور خداوند خوانده شد و ندايى بلند شد كه اى فرشتگان ! اى ساكنان بهشت ! به على و فاطمه تبريك گوييد(٧٨)

جهاز حضرت صديقه طاهره عليها‌السلام

پس از اينكه حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيشنهاد ازدواج حضرت علىعليه‌السلام با فاطمهعليها‌السلام را قبول كرد و از ميان وسايل كم على ، زره او را براى خرج عروسى قبول فرمود، علىعليه‌السلام زره را فروخت و پول آن را نزد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين مبلغ را به سه قسمت تقسيم فرمودند، يك سوم براى خريد جهيزيه ، يك سوم براى خريدن عطر و بوى خوش و يك سوم آن را نزد ام سلمه به امانت گذاشتند تا براى وليمه شب عروسى از آن استفاده كنند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ٦٣ درهم ، مقدار پولى را كه براى جهيزيه گذاشته بود به چند نفر از ياران و اصحاب داده و فرمودند: با اين پول براى دخترم آنچه از لوازم خانه مورد نياز است تهيه كنيد. آنها به بازار رفته و وسائل مورد نياز را خريدارى كردند كه آن وسائل عبارتند از:

١ - دو دست رختخواب از پارچه مصرى ، محتواى يكى از آنها برگ خرما و ديگرى پشم گوسفند بود.

٢ - فرشى از پوست

٣ - بالشى از پشم با درونى از برگ خرما.

٤ - عبائى خيبرى

٥ - مشك آب

٦ - دو كوزه و دو ظرف آب (دو ظرف بزرگ و دو ظرف كوچك )

٧ - آفتابه

٨ - پرده اى از پشم نازك

٩ - پيراهنى به قيمت ٩ درهم

١٠ - يك روسرى به ارزش چهار درهم

١١ - حوله اى سياه رنگ

١٢ - تختى پوشيده به روتختى

١٣ - چهار زير دستى از پشم طائف با محتواى از گياهى به نام اذفر.

١٤ - حصيرى بحرينى

١٥ - دستاس

١٦ - وسيله و ظرف خضابى از مس

١٧ - ظرفى براى شير.

١٨ - ظرفى بزرگ براى آب

وقتى كالاها به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست آنها را زير و رو كرده و فرمودند: پروردگارا! بركت ده قومى را كه بيشترين ظرفهايشان گلين است.(٧٩)

جهاز فاطمه عليها‌السلام در عرض خداوند

يكى از منافقان مدينه حضرت اميرمؤ منان علىعليه‌السلام را در خواستگارى از فاطمه زهراءعليها‌السلام ملامت كرد و گفت : يا على ، تو معدن فضل و ادب و شجاع ترين مبارزان عرب هستى ، چرا زنى خواستى كه چاشتش به شب نمى رسد؟! اگر دختر مرا مى خواستى ، چنان مى كردم كه از در خانه من تا در خانه تو، شتر پر از جهاز دختر من بود.

حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمود: اين كار به تقدير است نه به تدبير.

الحكم لله العلى الكبير

فرمان از آن خداوند بلند مرتبه و بزرگ است

ما را به مال و متاع دنيا نظرى نيست ، مقصود رضاى حق تعالى است تفاخر ما با اعمال است ، نه با اموال و مباهات ما به كردار است نه به درهم و دينار.

چون علىعليه‌السلام رضاى خود را به حكم و قضاى الهى ظاهر كرد، ندايى به وى رسيد: على ! سر بردار تا قدرت حق را بينى و جهاز دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بنگرى حضرت سربلندى كرد، از بالاى سرش تا عرش خدا حجابها برداشته شد و در زير عرش ميدانى وسيع به نظرش آمد. تمام آن ميدان از ناقه هاى بهشتى ، با بارهايى از در و گوهر و مشك و عنبر پر بود. بر هر شترى كنيزكى چون مهر تابان در حالى كه زمام هر شتر به دست غلامى بود، قرار داشت آنها ندا مى كردند.

هذا جهاز فاطمة بنت محمد المصطفى

اين جهاز فاطمه دختر محمد مصطفى است

على از مشاهده آن منظره خوشحال شد و به حجره فاطمهعليها‌السلام آمد. حضرت فاطمهعليها‌السلام با مشاهده علىعليه‌السلام گفت : اگر چه سرزنش منافقان را درباره ما شنيدى ، اما جهاز ما را به عين عيان ديدى.(٨٠)

عروس و داماد يكديگر را مى ستايند

شخصيت فاطمه زهراءعليها‌السلام از همان شب اول ازداوج چنان براى علىعليه‌السلام جلوه مى نمايد، كه وقتى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرداى آن شب از علىعليه‌السلام مى پرسد: همسرت را چگونه يافتى ؟ بى درنگ پاسخ مى گويد:

نعم العون على طاعة الله

بهترين يار و ياور براى اطاعت و عبوديت خداوند.

همچنين از فاطمه زهراءعليها‌السلام مى پرسد:

كيف راءيت زوجك ؟ شوهرت را چگونه ديدى ؟))

پاسخ داد:

((يا ابة خير زوج ؛ اى پدر! بهترين شوهر ديدم)).(٨١)

تاج دامادى

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموند:

حضرت سليمان جهيزيه اى براى دخترش كه جهاز بزرگى با چيزهاى ديگر، به همراه تاجى از طلا براى دامادش كه به ٧٠٠ دانه جواهر زينت شده بود آماده ساخت علىعليه‌السلام بعد از شنيدن اين مطالب به منزل آمده و سخنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را براى حضرت فاطمهعليها‌السلام بيان كرد. فاطمهعليها‌السلام چنين تصور كرد كه شايد در قلب شوهرش چنين گذشته باشد كه : سليمانعليه‌السلام ، پيامبر با عظمتى بوده ، اما پيغمبر ما كه قدر او بالاتر و شاءن او بزرگتر است ، دخترش چنين جهيزيه اى ! فاطمهعليها‌السلام اين موضوع را پنهان نموده و براى احدى آشكار نكرد تا اينكه از دنيا رحلت فرمود.

علىعليه‌السلام در يكى از شبها فاطمهعليها‌السلام را در خواب ديد كه در بهشت بالاى تختى نشسته و اطراف تخت فاطمهعليها‌السلام حورالعين به خدمت او ايستاده اند و دخترى در نهايت حسن و جمال و گشاده روئى در حالتى كه به زيورها زينت كرده در مقابل فاطمهعليها‌السلام ايستاده و منتظر فرمان اوست

علىعليه‌السلام فرمود: اى فاطمهعليها‌السلام اين دختر كيست ؟ حضرت جواب داد: اين دختر سليمان پيغمبر است كه او را به خدمت من واداشته اند. بدانكه يا على ! آن روز كه پدرم راجع به جهيزيه دختر سليمان فرموده بود و در قلب من چيزى گذشت كه من آن را با خود حديث نفس ‍ كردم (و براى احدى آشكار نساختم ) براى تو عوض آن تاجى كه سليمان براى دامادش ريخته بود چنين قرار داده شده كه پرچم حمد در روز قيامت به دست تو باشد.(٨٢)

فاطمه عليها‌السلام جان ! تو را نزد على عليه‌السلام به وديعه نهادم

شب عروسى على و فاطمهعليها‌السلام وقتى كه عروسى وارد منزل داماد شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بلال فرمود تا اذان نماز عشاء را بگويد. پس از اذان و اقامه نماز عشاء، حضرت ظرفى آب خواست ، در حالى كه آياتى از قرآن تلاوت مى فرمود به عروس و داماد دستور داد تا از آن آب بنوشند، سپس خود با آن وضو گرفت و بر سر هر دو پاشيد.

وقتى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خواست از خانه علىعليه‌السلام خارج شود فاطمهعليها‌السلام به سختى گريست ، چون اين نخستين بار بود كه طعم تلخ جدايى از پدر را مى چشيد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دخترش را آرام كرد و فرمود: دخترم ! اكنون تو همسر كسى هستى كه نيرومندترين مردم در ايمان است و از نظر اخلاق و روح بلند بر همگان برترى دارد، من تو را نزد او به وديعه نهدم.(٨٣)

فاطمهعليها‌السلام همسرى صديقه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميرالمؤ منينعليه‌السلام فرمودند: يا على ! پروردگار سه نعمت ارزشمند به تو عطا كرده است كه به هيچ كس ، حتى به من ارزانى نكرده :

اول : پدرزنى چون من به تو عطا كرده است

دوم : به تو همسرى چون دخترم صديقه هديه فرموده است

سوم : فرزندانى چون حسن و حسينعليه‌السلام به تو عطا كرده است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنبال آن فرمود: البته شما از من و من هم از شما هستم.(٨٤)

شوهر فاطمه عليها‌السلام برترين خلق است

اسماء بنت عميس گفت : فاطمه زهراءعليها‌السلام به من فرمود: شبى كه من به خانه علىعليه‌السلام رفتم (در نيمه هاى شب ) از خواب بيدار شدم ، ديدم كه زمين با علىعليه‌السلام سخن مى گويد و على نيز با آن حرف مى زند. صبح نزد پدرم جريان را گفتم ، پدرم سجده اى طولانى كرد و سرش را بلند كرد و فرمود: دخترم ، بشارت باد تو را به اولاد صالح و نسل پاكيزه ، زيرا خداوند شوهرت را بر ساير مردم برترى داده و به زمين دستور داده كه با او سخن بگويد و از اخبار شرق و غرب عالم او را مطلع كند.

پيمان اسماء و خديجه بعد از مراسم شب عروسى

رسول مكرم اسلام آب خواستند، جرعه اى به دهان برد و مضمضه كرد و بعد آن جرعه را از دهان به داخل كاسه اى بيرون ريختند و آنگاه آن آب را بر سر و سينه و بين دو كتف حضرت فاطمهعليها‌السلام افكنده و علىعليه‌السلام را نيز صدا كرد و همين عمل را با او انجام دادند.

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنان را امر فرمود تا همگى خارج شوند. وقتى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستند از اطاق خارج شوند شخصى را در آنجا ديدند، فرمودند: كه هستى ؟ گفت اسماء بنت عميس هستم فرمود: آيا نگفتم كه همه از اينجا خارج شويد. عرض كرد. آرى يا رسول الله ، پدر و مادرم فداى شما من قصد مخالفت امر شما را نداشتم ، ولى با خديجه پيمانى بسته ام آنگاه جريان را براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان كرد. پيامبر با شنيدن نام خديجه متاءثر شده ، گريستند و بعد فرمودند: اى اسماء اميدوارم كه خدا حوائج تو را در دنيا و آخرت بر آورد.(٨٥)

بخشش پيراهن نو حضرت على عليه‌السلام

به هنگام رحلت حضرت فاطمهعليها‌السلام دستمالى بسته شده در كنار آن حضرت مشاهده كرد، آن را گشود و ديد، پارچه اى ابريشمى و سبز است كه در آن پارچه كاغذ سفيدى است كه بر روى آن چيزهايى نوشته شده و نور از آن مى درخشد، حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود:

اى ابوالحسن ، هنگامى كه پدرم مرا به همسرى تو در آورد، در شب عروسى دو پيراهن داشتم ، يكى نو و ديگرى كهنه و وصله دار. سر نماز بودم كه كسى در زد و سائلى از پشت در مى گفت : اى خاندان نبوت و معدن خير و جوانمردى ، من بي نوائى برهنه ام ، اگر پيراهن كهنه اى داريد من نيازمند آن مى باشم من پيراهن نو خود را برداشته ، به او دادم و لباس كهنه را پوشيدم صبح روز بعد از عروسى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر من وارد شد و فرمود: دخترم مگر تو لباس نو نداشتى ، چرا آن را نپوشيدى ؟ گفتم : اى پدر آن را به سائلى صدقه دادم فرمود: بسيار كار خوبى كردى ، اگر به خاطر شوهرت لباس نو را خودت مى پوشيدى و لباس كهنه را صدقه مى دادى در هر دو حالت توفيق شامل تو مى شد. عرض كردم : اى رسول خدا من به شما اقتدا كردم ، هنگامى كه با مادرم خديجه ازدواج كردى ، هر آنچه را كه به تو داده بود در راه خدا انفاق كردى تا حدى كه سائلى به شما رسيد و پيراهن خود را به او دادى و حصير بر خود پوشيدى در همان موقع جبرائيل نازل شد و اين آيه را آورد.

و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا

خيلى دستهايت را نگشاى كه بعد شرزنش شده و حسرت زده بنشينى.(٨٦)

رسول خدا گريست و مرا به سينه اش چسباند، جبرائيل نازل شده و گفت : خداوند سلام رسانده و مى فرمايد: به فاطمهعليها‌السلام سلام برسان و به او بگو، هر چه مى خواهى طلب كن و اگر هر چه در آسمان و زمين است بخواهى به تو داده خواهد شد. عرض كردم : پدر جان لذت خدمتگزارى او، مرا از سؤ ال كردن از او بازداشته است من نيازى جز نگاه كردن به چهره بزرگوارانه او در بهشت برين ندارم پيامبر فرمود: دخترم ، دستهايت را بالا بياور، من دستهايم را بالا بردم و حضرت نيز دستهايش را بالا برده و گفت : خداوندا امتم را ببخشاى ، و من آمين گفتم ، جبرائيل پيامى از سوى خداوند متعال آورد كه خداوند مى فرمايد: من آن عده از گناهكاران امت تو را كه در دلشان محبت فاطمه و مادرش و شوهرش و فرزندانش را داشته باشد مى بخشم ، فرمود: من در اين باره سندى مى خواهم خداوند به جبرائيل دستور داد ديبايى سبز و ديبايى سپيد كه بر روى آن نوشته شده است :

كتب ربكم على نفسه الرحمة

پروردگارتان رحمت را بر خود لازم كرده است .))،

بياورد. جبرائيل و ميكائيل و حضرت رسول بر آن گواهى داده و امضاء كردند، حضرت فرمود: دخترم اين نوشته در اين بسته است ، روز وفاتت كه رسيد وصيت كن در قبرت بگذارند تا روز قيامت كه مردم سر از قبر بردارند و گناهكاران حتمى شدند اين امانت را به من تسليم كن تا آنچه را كه خداوند بر من و تو ارزانى داشته از خداوند بخواهم تو و پدرت براى جهانيان رحمت هستيد.(٨٧)