الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها0%

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حليمه صفرى
گروه: مشاهدات: 24531
دانلود: 4055

توضیحات:

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 355 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24531 / دانلود: 4055
اندازه اندازه اندازه
الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خدا به تو رحم كند

بلال مؤذن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و معمولا زودتر از بقيه براى نماز حاضر مى شد، اما يك روز بلال از وقت معمول ديرتر به نماز صبح حاضر شد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علت دير آمدن بلال را پرسيد، عرض كرد: وقتى به مسجد مى آمدم از منزل فاطمهعليها‌السلام عبور كردم ، ديدم مشغول آسيا گردن است و بچه اش گريه مى كند. عرض كردم : اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكى از كارهايت را به من واگذار كن ، تا شما را كمك كنم ، فرمود: بچه دارى از من بهتر ساخته است ، اگر ميل دارى در آسيا گرداندن كمك كن من آسيا كردن را به عهده گرفتم ، از اين جهت ديرتر به مسجد آمدم

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به فاطمه رحم كردى خدا به تو ترحم كند.(١١٢)

دعاى پيامبر و شفاى فاطمه عليها‌السلام

روزی پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عيادت دخترش كه بيمار شده بود آمد. حضرت به او فرمود: زهراى من ! حالت چطور است ؟ چرا غمگينى ؟ فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: پدر جان ! كسالت دارم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا به چيزى ميل دارى ؟ فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: به انگور ميل دارم ، ولى مى دانم كه اكنون فصل انگور نيست پيامبر فرمود: خداوند قدرت آن را دارد كه انگور براى ما بفرستد. آنگاه دست به دعا برداشت و عرض كرد:

اللهم ائتنا به مع افضل امتى عندك منزلة ؛خدايا انگور را همراه كسى كه از نظر مقام بهترين فرد امت من در پيشگاه توست نزد ما بفرست

لحظاتى نگذشت كه علىعليه‌السلام در حالى كه زنبيلى زير عبا به دست گرفته بود وارد خانه شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: يا على ! چه همراه دارى ؟ عرض كرد: انگور است كه براى فاطمهعليها‌السلام آورده ام پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوبار فرمود:((الله اكبر، الله اكبر))، خدايا همانگونه كه دعاى مرا (در مورد بهترين فرد امت ) به علىعليه‌السلام اختصاص دادى ، شفاى دخترم را در اين انگور قرار بده فاطمه زهراءعليها‌السلام از آن انگور خورد و هنوز پيامبر از خانه ايشان بيرون نرفته بود كه آن بانوى بزرگوار با اذن پروردگار شفا يافت.(١١٣)

رؤ ياى صادقه فاطمه عليها‌السلام

حضرت فاطمهعليها‌السلام بعد از((حجة الوداع))در خواب ديدند كه : قرآنى در دست دارد و مى خواند، ناگاه قرآن از دستش افتاد و مفقود شد. وحشت زده از خواب بيدار شد، خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و از خوابش براى رسول خدا گفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نور ديده ام ! آن قرآنى كه در خواب ديدى ، من بودم كه به زودى از نظرها ناپديد مى شوم و به ديدار حق مى روم.(١١٤)

نگذاريد پيامبر را بيازارند

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در واپسين روزهاى زندگانى ، روزى به منبر رفت و فرمود:

هر كس از من طلبى دارد درخواست نمايد، آنگاه بلال در كوچه هاى مدينه فرياد زد كه : اى مردم ! اينك اين محمد بن عبدالله است كه مى خواهد قبل از روز قيامت قصاص شود هر كس حقى از او طلب دارد بخواهد.

مردى بلند شد و گفت : اى رسول خدا! شما در جنگ بدر كه صف سربازان را تنظيم مى كرديد، با شلاق خود بر شكم من در حالى كه لخت بودم، زديد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بيا قصاص كن مرد گفت : همان شلاق را بياوريد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بلال اشاره فرمود كه از خانه فاطمهعليها‌السلام همان شلاق روزهاى جنگ را بياورد.

وقتى كه بلال از فاطمهعليها‌السلام سراغ شلاق را گرفت ، حضرت فرمود: اى بلال ! پدرم با شلاق چه مى خواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست ؟

وقتى كه بلال آنچه را در مسجد گذشت براى فاطمه شرح داد، آن حضرت ناله اى زد و گفت : واى از اين اندوه ، براى اندوه تو اى پدر، غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و درماندگان است ؟

اى دوست خدا و دوست همه دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را بيازارد.

در ادامه آمده است : وقتى كه شلاق را آوردند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيراهن خود را بالا زد تا آن مرد با شلاق بر همان موضع بزند ولى بر شكم پيامبر بوسه زد و گفت : منظورم از اين كار همين بود.(١١٥)

پدر جان شما را كجا ملاقات كنم ؟

جابر بن عبدالله انصارى از قول علىعليه‌السلام نقل مى كند كه : حضرت فاطمهعليها‌السلام از رسول خدا پرسيد: اى پدر، در روز توقفگاه بزرگ (روز قيامت ) شما را كجا ملاقات كنم ؟

حضرت فرمود: اى فاطمه ، كنار در بهشت در حالى كه پرچم((الحمدلله))با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى كنم عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم ؟

فرمود: مرا بر حوض كوثر ملاقات كن ، در حالى كه به امتم آب مى دهم

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم ؟

فرمود: مرا به صراط ملاقات كن ؛ در حالى كه ايستاده ام و مى گويم : پروردگارا! امت مرا سالم نگه دار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم ؟

فرمود: مرا نزد ميزان ملاقات كن ، در حالى كه مى گويم : پروردگارا! امت مرا سلامت نگه دار.

عرض كرد: اگر آنجا ملاقات نكردم ؟

حضرت فرمود: مرا بر كنار جهنم ملاقات كن ، در حالى كه امتم را از شعله و زبانه هاى آتش منع مى كنم ، پس فاطمهعليها‌السلام با شنيدن اين جمله خوشحال شد.(١١٦)

راز پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با فاطمه عليها‌السلام

در هنگامه وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صحبتهاى خصوصى و سرى بين پيامبر و حضرت فاطمهعليها‌السلام صورت پذيرفت كه در ابتداء، حضرت زهراءعليها‌السلام گريست و در پايان صحبت آن حضرت ، شاد و خندان دانه هاى اشك را از صورت مبارك پاك كرد. براى همه اين گريه و خنده جاى سؤ ال بود؟

پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از حضرت زهراءعليها‌السلام علت را پرسيدند، جواب داد: علت گريه نخستين اين بود كه : در ابتدا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود كه جبرئيل هر سال يك بار قرآن را به من عرضه مى فرمود، ولى امسال و هم اكنون دوبار عرضه كرد. من مرگ و وفات خود را نزديك مى بينم دخترم ! با تقوا باش و صبر پيشه كن من با شنيدن اين خبر گريستم سپس فرمود: دخترم هيچ زنى در مقام و منزلت مانند تو نيست پس در صبر و بردبارى مانند كمترين زنان نباش و اين را بدان كه تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد. با شنيدن اين خبر خوشحال شدم و خنديدم.(١١٧)

گريه پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر مظلوميت فاطمه عليها‌السلام

شيخ طوسى از ابن عباس روايت كرده است كه : چون هنگام وفات حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديك شد آن قدر گريست كه آب ديده اش بر محاسن مباركش جارى شد. عرض كردند: يا رسول الله ! سبب گريه شما چيست ؟

فرمود: به خاطر آنچه افراد جفاكار از امت من ، نسبت به فرزندانم روا مى دارند گريه مى كنم گويا مى نگرم كه بعد از من به دخترم فاطمه ستم كنند و او ندا زند: يا ابتاه و احدى از امت من او را كمك و اعانت نكند. حضرت فاطمهعليها‌السلام وقتى كه اين سخن را از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيد گريست پيامبر اكرم فرمود: دخترم گريه نكن

فاطمه گفت : اى پيامبر خدا! گريه نمى كنم براى آنچه بعد از تو با من خواهند كرد، بلكه گريه من از مفارقت شماست يا رسول الله !

حضرت فرمود: بشارت باد تو را اى فاطمه ! كه زود به من ملحق خواهى شد و از اهل بيت من تو اول كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى.(١١٨)

آخرين سخنان پدر با دختر

سليم بن قيس هلالى مى گويد: از سلمان فارسى شنيدم كه مى گفت :

در آن بيمارى كه پيامبر از دنيا رفت نزد آن حضرت نشسته بودم كه فاطمه زهراءعليها‌السلام وارد شد، چون حال ضعف پدر را ديد بغض گلويش را گرفت به طورى كه اشك بر گونه هايش جارى شد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم ، چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد، يا رسول الله ! بعد از تو بر خودم و بر فرزندانم از بى اعتنايى و ضايع شدن حقمان مى ترسم

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه چشمانش اشك آلوده شده بود فرمود: اى فاطمه ! مگر نمى دانى ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داد و فنا را بر همه خلقش حتمى نموده است خداوند تبارك و تعالى توجهى به زمين نمود و مرا از ميان آنان انتخاب كرد و سپس بار دوم به زمين توجه نمود و همسر تو را انتخاب كرد. سپس بار سوم به زمين توجه كرد و تو و يازده نفر از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را كه از نسل تو هستند انتخاب كرد.

دخترم ، آيا نمى دانى كه از جمله كرامت هاى خداوند بر تو آن است كه تو را به ازدواج بهترين امتم و بهترين اهل بيت در آورده است تو سيده زنهاى اهل بهشت هستى و دو پسرت حسن و حسينعليه‌السلام دو آقاى اهل بهشتند. حضرت زهراءعليها‌السلام از آنچه پدرش به او فرمود مسرور و خوشحال شد.(١١٩)

وعده ديدار حضرت زهراء در واپسين لحظات عمر حضرت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

به آن حضرت عرض كرد: پدرجان ! من لحظه اى در دنيا در فراق شما نمى توانم صبر كنم ، قرار من و شما فردا كجا؟

حضرت فرمود: تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد و قرار من و تو در كنار پل جهنم

گفت : مگر خداوند متعال جسم و بدن شما را بر آتش حرام نكرده است ؟

فرمود: آرى ، اما من در آنجا ايستاده ام تا اينكه امتم عبور كنند.

عرض كرد: اگر شما را آنجا نديدم ؟

فرمود مرا در كنار پل هفتم از پل هاى جهنم در حالى خواهى ديد كه از ستمديده درخواست بخشش ستمگر از ظلمش مى كنم

پرسيد: اگر شما را نديدم ؟

فرمود: مرا در مقام شفاعت مى بينى و من امت خود را شفاعت مى كنم

پرسيد: اگر شما را آنجا نديدم ؟

فرمود: مرا نزد ميزان مى بينى در حالى كه از خداوند براى امتم رهايى از آتش را مى خواهم

پرسيد: اگر شما را آنجا نديدم ؟

فرمود: مرا در كنار حوض خود (كوثر) خواهى ديد. عرض حوض من به اندازه فاصله بين((ايله))تا((صنعا))است.(١٢٠) بر سر حوضم هزاران جوان ايستاده كه هزار جام مانند در منظوم و جواهر سپيد پوشيده شده در دست دارند در يك صف كنار يكديگر ايستاده اند. هر كس يك بار از آن بياشامد پس از آن هيچ گاه تشنه نخواهد شد. حضرت همچنان پاسخ مى داد تا وقتى كه روح از بدن مباركش مفارقت كرد.(١٢١)

سخنى نمى گويم كه پروردگارم را به خشم آورد

جابر انصارى مى گويد: فاطمهعليها‌السلام كنار بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود و با اندوهى جانكاه مى گفت :

((وا كرباه لكربك يا ابتاه ؛ آه و فغان از رنج و مصيبت تو اى پدر جان)).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمهعليها‌السلام فرمود: دخترم ، براى من بعد از امروز رنجى نخواهد بود. اى فاطمه ! نبايد در وفات پدرت گريبان چاك كنى و سيلى به صورت بزنى ، تو همچنان كه پدرت در مرگ پسرش ابراهيم گفت ، بگو((ديدگان اشك مى ريزند، و دل به درد مى آيد ولى سخنى نمى گويم كه پروردگار را به خشم آورد در مصيبت تو اى ابراهيم اندوهناكيم)).(١٢٢)

فاطمه عليها‌السلام در لحظات آخر عمر پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آخرين لحظات عمر شريفشان به علىعليه‌السلام فرمودند: سرم را بر دامن خود بگير، زيرا كه امر الهى فرا رسيد و چون جان من بيرون رود مرا رو به قبله بگذار و كار غسل و كفن مرا خودت انجام بده حضرت علىعليه‌السلام سر آن حضرت را به دامن گرفت ، آن حضرت از حال رفت ، فاطمهعليها‌السلام خود را بر آن حضرت افكند و به روى او نگاه مى نمود و نوحه و گريه مى كرد و اين شعر ابوطالب را مى خواند:

و ابيض يستسقى

الغمام بوجهه

ثمال اليتامى

عصمة اللارامل

((و سفيد روئى كه مردم به بركت روى او طلب باران مى كنند، او كه فرياد رس يتيمان و پناه بيوه زنان است .))

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چشمش را باز كرد و با آواز ضعيف فرمود: دختر جانم : این گفتار عمويت ابوطالب است ، آن را مخوان ولى اين آيه را بخوان :

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل اءفان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين (١٢٣)

در اين هنگام فاطمهعليها‌السلام صداى گريه اش بلند شد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او اشاره كرد كه نزديك بيا. فاطمهعليها‌السلام نزديك رفت ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آهسته به او سخنى گفت كه روى فاطمه از آن سخن شكوفا شد، سپس جان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبض گرديد...

در حديث آمده : كه بعد از رحلت پيامبر از فاطمهعليها‌السلام پرسيدند كه آن سخن پيامبر با تو چه بود كه موجب خرسندى تو گرديد؟ فرمود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من خبر داد كه من نخستين نفر از اهل بيت او هستم كه به او ملحق مى گردم و بعد از او چندان نمى گذرد كه من به او مى پيوندم و اين مژده موجب از بين رفتن اندوه من مى گرديد.(١٢٤)

گفتگوى فاطمه عليها‌السلام با عزرائيل

از ابن عباس روايت شده : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام بيمارى لحظه اى بيهوش گرديد، در آن هنگام در خانه كوبيده شد. فاطمهعليها‌السلام فرمود: كيستى ؟

كوبنده در گفت : مرد غريبى هستم آمده ام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسشى كنم ! آيا اجازه مى دهيد به محضرش برسم ؟

فاطمهعليها‌السلام فرمود: باز گرد، خدا تو را بيامرزد، اكنون پيامبر بيمار است

آن شخص غريب رفت و پس از لحظه اى باز آمد و در خانه را كوبيد و گفت : مرد غريبى است از پيامبر اجازه ورود مى طلبد آيا به غريبان اجازه ورود مى دهيد؟ در اين هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هوش ‍ آمد و فرمود: فاطمه جانم ! آيا مى دانى اين شخص كيست ؟ اين كسى است كه جمعيتها را پراكنده مى كند، لذات را در هم مى شكند، اين فرشته مرگ (عزائيل ) است ، به خدا سوگند قبل از من از كسى اجازه نگرفته و پس از من هم از احدى اجازه نمى گيرد، به خاطر مقام ارجمندى كه در پيشگاه خداوند دارم از من اجازه مى طلبد، به او اجازه ورود بده

فاطمهعليها‌السلام به او فرمود: داخل شو، خدا تو را بيامرزد، عزرائيل مانند نسيم ملايمى وارد خانه پيامبر شد و گفت :

السلام على اهل بيت رسول الله ؛سلام بر خاندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .(١٢٥)

سيماى پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ديدگاه فاطمه عليها‌السلام

حضرت زهراءعليها‌السلام بعد از رحلت پدر ناله هاى جانسوزى دارد كه دل هر عاشقى را به درد مى آورد. حضرتش در فراق پدر و در توصيف او مى گويد:

پاورقي

٩٠- فاطمه زهراءعليها‌السلام شادمانى دل پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ص ١٩٦.

٩١- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ص ٨٤

٩٢- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص ١٦٩، / به نقل از: الغدير ج ٧، ص ٢٣٣.

٩٣- فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت ، ص ٥٤.

٩٤- بانوى نمونه اسلام ، ص ١١٧.

٩٥- نور / ٦٣.((صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد.))

٩٦- فرهنگ فاطميه ، ص ٢١١.

٩٧- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص ٢٢٨، بحار: ص ٤٣، ص ٣٣.

٩٨- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ص ٣٩٣، ابن مغازلى ، مناقب ص ٣٦٤.

٩٩- زندگانى حضرت فاطمهعليها‌السلام و دختران آن حضرت : ص ٢٩.

١٠٠- كافى : ج ٢ ص ٦٦٧، / بحار: ج ٤٣: ص ٥١، / وسائل الشيعه : ج ٨، ص ٤٨٧.

١٠١- در مكتب فاطمهعليها‌السلام : ص ١٧٧ / به نقل از: فرائد السمطين : ج ٢، ص ٦٨.

١٠٢- رنجها و فريادهاى فاطمهعليها‌السلام : ص ٤٠.

١٠٣- رنجهاى زهراءعليها‌السلام ص ٣٧٦. / بحار: ج ٩٨، ص ٤٤.

١٠٤- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص ٤٣٥. / به نقل از بحارالانوار: ج ٨، ص ٣١٠ - ٣٠٩.

١٠٥- حارالانوار: ج ٢٠، ص ٣١

١٠٦- فرازهايى از زندگانى حضرت فاطمه و زينب كبرىعليه‌السلام : ص ١٤ - ١٣.

١٠٧- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد:ص ٥٧٣.

١٠٨- حجر / ٤٣ - ٤٤.((و جهنم ميعادگاه همه گمراهان است هفت در دارد و براى هر درى گروه معينى از آنها تقسيم شده اند)).

١٠٩- و آنچه نزد خداست ، بهتر و پايدارتر است شورى / ٣٦

١١٠- رنجها و فريادهاى فاطمه : ص ٥٠.

١١١- فرهنگ جامع سخنان امام حسينعليه‌السلام ص ٥٦

١١٢- ذخائر العقبى : ص ٥١، / بانوى نمونه اسلام ، ص ٧٧.

١١٣- احقاق الحق : ج ٤، ص ٢٩٥

١١٤- رياحين الشريعه : ج ١، ص ٢٣٩

١١٥- امالى صدوق : حديث ٦، / بحار: ج ٢٢، ص ٥٠٨.

١١٦- بحارالانوار: ج ٤٣، ص ٢١

١١٧- فرهنگ سخنان فاطمه زهراء: ص ١٤٨، / به نقل از: امالى صدوق : ص ٩٥٩.

١١٨- منتهى الامال : ص ٣٠٠، / به نقل از((الخصال))شيخ صدوق : ١/٢٧٢ باب الخمسة : حديث ١٥.

١١٩- اسرار آل محمد، ص ٢٠٢

١٢٠- در كتاب الغدير ج ١ ص ١٠ اينگونه آمده است : عرض حوض كوثر به اندازه فاصله بين((صنعاء))(يمن ) تا((بصرى))(دمشق ) است

١٢١- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص ٤٣٦، / به نقل از: كشف الغمه : ج ١، ص ٤٩٧.

١٢٢- كحل البصر: ص ١٩٣.

١٢٣- آل عمران / ١٤٤.((و محمد نيست مگر پيامبرى از جانب خدا كه پيش از او نيز پيامبرانى بودند كه از اين جهان در گذشتند. اگر او نيز به مرگ يا شهادت در گذرد آيا شما باز به دين جاهليت خود رجوع خواهيد كرد؟ پس هر كس كه مرتد شود به خدا ضررى نخواهد رسانيد و خداوند به زودى شاكران را پاداش خواهد داد.))

١٢٤- ارشاد مفيد: ج ١، ص ١٧٧-١٧٦

١٢٥- انوار البهيه : ص ١٧ - ١٦.

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء

((پدر عزيزم دنيا به جمال تو با رونق و روشن بود و امروز در عزاى تو گلهاى جهان پژمرده است ، اكنون ، ترو خشك دنيا حكايت از ظلمت و تاريكى مى نمايد. تو بهار دين پروردگار عالم بودى ، تو نور فروزان نبوت بودى ، چه شد در فراق تو كوهسارها فرو نمى ريزد، چه پيش آمد درياها فرو نمى نشينند. چگونه است كه آب زمين را فرا نمى گيرد. پدر عزيزم : فرشته گان بر تو گريستند محراب تو بى مناجات و معطل ماند. تو خود قرين مسرت و شادى گشتى و بهشت به لقاى تو در دعاى تو زينت گرفت اى روشنايى روز و جلوه و مجال خورشيد، تو كجايى كه جهان دور از تو لباس ‍ عزا پوشيده و گلهاى شاداب بهارى در غم تو، رنگ خزان به خود گرفته پدر عزيزم ، آنچنان در غم تو بنالم كه جان بسپارم آنقدر در جستجوى تو بكوشم تا تو را باز جويم اين چه بار گران بود كه پشت مرا در هم شكست ديگر نمى توانم به مسجد بيايم تا جاى خالى تو را ببينم(١٢٦)

فصل ششم : در منزل على عليه‌السلام

همراه امام درِ خانه فاطمهعليها‌السلام محل دعاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از نزول آيه

و اءمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها(١٢٧) و آيهانما يريد الله ليذهب عنكم(١٢٨)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر روز، وقت نماز صبح به در خانه على و فاطمهعليهما‌السلام مى آمد و مى فرمود:((سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد)). پس اهل بيت ، يعنى على و فاطمه و حسن و حسينعليهم‌السلام در پاسخ اظهار مى داشتند:((و سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد اى پيامبر خدا)). سپس حضرت دو طرف چهار چوبه در را گرفته مى فرمود: نماز، نماز، خدا شما را رحمت كند. همانا خداوند چنين مى خواهد كه هر گونه آلودگى را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را از هر ناخالصى پاك كند. پس حضرت تا زمانى كه در مدينه حضور داشت هر روز صبح پيوسته اين كار را انجام مى داد تا اينكه از دنيا رحلت فرمود.(١٢٩)

على عليه‌السلام از زبان فاطمه عليها‌السلام

حضرت فاطمهعليها‌السلام در برابر يكى از افراد نادان مدينه كه در مورد علىعليه‌السلام زبان به سرزنش گشوده بود و ناسزا مى گفت ، فرمود: مى دانى على كيست ؟

على امامى ربانى و الهى و هيكلى نورانى و مركز توجه همه عارفان و خداپرستان و فرزندى از خاندان پاكان ، گوينده به حق و روا، جايگاه اصلى و محور امامت ، پدر حسن و حسينعليهم‌السلام دو دسته گل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت است.(١٣٠)

ذوالفقار على عليه‌السلام در دست فاطمه عليها‌السلام

مرحوم شيخ مفيد (رحمة الله عليه ) نقل مى كند:

وقتى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جنگ احد باز مى گشت حضرت فاطمهعليها‌السلام با ظرفى پر از آب بر در خانه به استقبال پدر آمد و سر و صورت پدرش را از گرد و خاك راه شستشو داد، به دنبال آن اميرالمؤ منينعليه‌السلام با دستى مجروح و پر از خون از راه رسيد و ذوالفقارش را به فاطمهعليها‌السلام داد و فرمود:

خذى هذا السيف فقد صدقنى اليوم

اين شمشير را بگيرد، كه امروز وفاى خود را نسبت به من نشان داد.

سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمهعليها‌السلام فرمود:

اى فاطمهعليها‌السلام شمشير على را بگير كه شوهرت امروز دين خود را ادا كرد و خداوند و به وسيله شمشير او بزرگان قريش را از پاى در آورد.(١٣١)

فاطمه عليها‌السلام به سؤالات شرعى با گشاده روئى پاسخ مى داد

علىعليه‌السلام نقل فرمود: روزى يكى از زنان مدينه خدمت حضرت فاطمهعليها‌السلام رسيد و گفت : مادر پيرى دارم كه در مسائل نماز سؤ الاتى دارد، مرا فرستاده تا مسائل شرعى نماز را از شما بپرسم

حضرت زهراءعليها‌السلام فرمود: بپرس

زن مسائل فراوانى را مطرح كرد و پاسخ شنيد. در ادامه پرسشها، آن زن خجالت كشيد و گفت : اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، بيش از اين نبايد شما را به زحمت اندازم حضرت فاطمه فرمود: آن چه سؤال دارى بپرس ، آيا كسى را اجير نمايند كه بار سنگينى را به بام ببرد و در مقابل ، صد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى براى او دشوار است ؟

آن زن گفت : خير. حضرت ادامه داد: من هر مساءله اى را كه پاسخ مى دهم بيش از فاصله بين زمين و عرش گوهر و لؤ لؤ پاداش مى گيرم ، پس سزاوارتر است كه بر من سنگين نيايد.(١٣٢)

دفاع از امام على عليه‌السلام در فتح مكه

ام هانى ، خواهر علىعليه‌السلام گويد: در روز فتح مكه دو تن از خويشان مشرك شوهرم را پناه دادم هنوز آنها در خانه ام بودند كه ناگهان برادرم علىعليه‌السلام ، سواره و زره پوش وارد خانه ام شده و به طرف آن دو تن شمشير كشيد. من ميان او وايشان ايستادم و گفتم : اگر بخواهى آن دو را بكشى بايد پيش از آنها مرا بكشى ! (ظاهرا خواهرش حضرت را نشناخته بود.) علىعليه‌السلام بيرون رفت در حالى كه چيزى نمانده بود آنها را بكشد. من خود را به محل خيمه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در((بطحا))رساندم ، اما آن حضرت را پيدا نكردم ، ولى فاطمهعليه‌السلام را ديدم و ماجرا را برايش گفتم ، ديدم فاطمهعليها‌السلام از همسرش قاطع تر است ، با تعجب فرمود: تو هم بايد مشركين را پناه دهى ؟ يا به نقلى حضرت زهراءعليها‌السلام در مقام دفاع از شوهرش بر آمده و روى به ام هانى كرده فرمود: اى ام هانی ! تو از اينكه على دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا را ترسانيده و تهديد كرده ، آمده اى به حضرت رسول شكايت كنى ...؟

در اين ميان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و از حضرتش براى آن دو نفر امان طلبيدم و پيامبر به آنها امان داد. پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فاطمهعليها‌السلام فرمود كه براى او آب فراهم كند. فاطمه آب فراهم كرد و پيامبر شستشو نمود.

(ناگفته نماند) هنگامى كه هند و ديگر زنان مشركين براى اعلام پذيرش ‍ اسلام و بيعت به حضرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدند فاطمهعليها‌السلام نيز حضور داشت.(١٣٣)

خانه فاطمه عليها‌السلام خانه من است

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام در ضمن حديثى طولانى چنين فرمود:

پيامبر اكرم به هنگام رحلت از اين دنيا فرمود:((آگاه باشيد كه در خانه فاطمهعليها‌السلام در خانه من و خانه اش خانه من است ، هر كس هتك حرمت او كند، حجاب خداوند را دريده و هتك حرمت خدا را كرده است .))

راوى اين حديث مى گويد: حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام مدتى طولانى گريست و فرمود: به خدا سوگند كه حجاب خداوند هتك شد، به خدا سوگند حجاب خدا هتك شد، به خدا سوگند حجاب خداوند هتك شد، اى مادر! درود خداوند بر او باد.(١٣٤)

شرافت فاطمه عليها‌السلام بر حورالعين

فاطمهعليها‌السلام از جمله ابرار و كسانى است كه سوره((هل اتى))درباره آنان نازل شده است

علماى شيعه و سنت نكته اى راجع به عظمت حضرت فاطمهعليها‌السلام در سوره((هل اتى))بيان مى كنند كه از آن جمله ،((ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزى))است ، او مى گويد:

((شگفتا كه انواع نعمت هاى بهشت از پوشيدنيها، طعامها، آشاميدنيها، قصرها، چشمه هاى جارى در سوره((هل اتى))ذكر شده ، ولى از زنان و حوريان بهشتى كه نهايت لذت است سخنى به ميان نيامده و اين به خاطر احترام فاطمهعليها‌السلام است كه اشرف دختران به شمار مى آيد. كسى كه فاطمه زهراءعليها‌السلام را وصف مى كند از حورالعين سخن به ميان نمى آورد.))(١٣٥)

پذيرايى شايسته از مهمان قرآن كريم

در شرح ايثار خاندان نبوت در سوره مباركه حشر مى فرمايد:و يوثرون على انفسهم و لوكان بهم خصاصة (١٣٦)

شرح ماجرا: در حديث آمده است كه مردى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شد و از گرسنگى شكايت كرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شخصى را به حجره هاى همسران خود فرستاد تا چيزى براى مرد فقير بيابند، اما همگى آنها گفتند:

((ماعندنا الا الماء؛ نزد ما چيزى جز آب نيست)).

سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به اصحاب كرد و فرمود: چه كسى امشب اين مرد فقير را مهمان مى كند؟

علىعليه‌السلام فرمود:

((انا له يا رسول الله ؛ من پذيرائيش مى كنم اى رسول خدا!))،

پس به طرف خانه حركت كرد و جريان را به اطلاع حضرت فاطمهعليها‌السلام رساند، حضرت فاطمه گفت :

ما عندنا الا قوت الصبية و لكنا نؤ ثر به ضعيفنا

نزد ما غذايى ، جز به اندازه دختر بچه اى نيست و لكن ما مهمان را بر خود مقدم مى داريم

آن شب علىعليه‌السلام به فاطمهعليها‌السلام فرمود: شما بچه ها را خواب كن ، من از مهمان پذيرايى مى كنم چراغها را خاموش كرد و خود به همراه مهمان سر سفره نشست ، اما خود از غذا چيزى نخورد تا اينكه مهمان سير شد، صبح همان شب اين آيه نهم از سوره حشر در شاءن ايشان ، (على و فاطمهعليها‌السلام ) نازل شد. علىعليه‌السلام صبح كه خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شد. (بى آنكه سخنى بگويد) پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبسم كرد و آيه فوق را تلاوت فرمود و ايثار آنها را ستود.(١٣٧)

تحمل گرسنگى با شنيدن فضايل على عليه‌السلام

حضرت فاطمهعليها‌السلام گويد: نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفته سلام كردم ، حضرت فرمود: عليك السلام دخترم ! اى پيامبر خدا! به خدا سوگند كه امروز صبح در خانه علىعليه‌السلام يك دانه گندم هم نبود. هم اكنون پنچ روز است كه غذا به دهان او وارد نشده است صبحگاهان نه گوسفندى داشتيم ، نه شترى و نه خوراكى و نه آشاميدنى اى !!

حضرت فرمود: نزديك بيا. نزديك رفتم فرمود: دستت را ميان پشت و لباسم قرار ده من چنين كردم ، مشاهده نمودم كه بين پشت و شانه حضرت سنگى است كه به سينه ايشان بسته شده است ، فريادى كشيدم ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم ! حدود يك ماه است كه در خانه هاى خاندان محمد آتشى براى غذاى افروخته نشده است سپس ‍ فرمود: آيا قدر و منزلت علىعليه‌السلام را ميدانى ؟

او كسى است كه كارهاى مرا در سن دوازده سالگى كفايت كرد و در شانزده سالگى در پيش روى من به دفاع از من شمشير زد، در نوزده سالگى شجاعان (قريش ) را بر زمين زد و گشت و در بيست سالگى غم و اندوه مرا بر طرف كرد و در قلعه خيبر را كه پنجاه نفر نمى توانستند آن را بلند كنند، در بيست و چند سالگى بلند نمود.

چهره فاطمهعليها‌السلام از شنيدن اين مطالب روشن شد، نزد علىعليه‌السلام آمد در حالى كه خانه اش از نور چهره اش روشن شده بود. علىعليه‌السلام به او فرمود: اى دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگامى كه از نزد من بيرون رفتى ، چهره ات بدين گونه روشن نبود؟ گفت : همانا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فضايل تو را برايم گفت ، نتوانستم خود را نگه دارم تا اينكه نزد تو آمدم.(١٣٨)