الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها0%

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حليمه صفرى
گروه: مشاهدات: 24529
دانلود: 4055

توضیحات:

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 355 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24529 / دانلود: 4055
اندازه اندازه اندازه
الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

الگوهاى رفتارى حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

چرخيدن آسياى سنگى به امر پروردگار

از ابوذر غفارى روايت كرده اند كه گفت :

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا به خانه علىعليه‌السلام فرستاد تا او را به نزد پيغمبر بخوانم ، چون به خانه آن حضرت رفتم چيز عجيبى مشاهده كردم ، ديدم آسياى سنگى كه در خانه بود، بدون اينكه كسى او را به گردش در آورد مى چرخد. من به همراه علىعليه‌السلام به نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمديم آنگاه من جريان را به عرض پيغمبر رساندم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: همانا خداى تعالى قلب و جوارح دخترم فاطمهعليها‌السلام را از ايمان و يقين پر كرده و چون ناتوانى جسمى او را مى داند وى را كمك مى دهد. مگر نمى دانى كه خداوند فرشتگانى را به كمك و خدمتكارى آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گماشته است ؟

در روايت ديگرى وارد شده : گاهى حضرت فاطمهعليها‌السلام به نماز و عبادت كه مى ايستاد و كودكش در گهواره گريان مى شد. فرشته اى گهواره را به حركت در مى آورد.(١٣٩)

در همه خانه ها بسته شود الا خانه على و فاطمه عليها‌السلام

امام حسنعليه‌السلام فرموده است : آيا مى خواهيد برخى از اخبار خود را براى شما بازگو كنم ؟ گفتند: آرى اى پسر اميرالمؤ منين ! فرمود: هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسجدش را در مدينه ساخت و در خانه خود را به روى مسجد باز گذاشت ، مهاجرين و انصار نيز درهايى از خانه هاى خود را بر طرف مسجد گشودند. خداوند متعال اراده فرمود كه فضيلت حضرت محمد و خاندان والاى او را آشكار كند، لذا جبرئيل نازل شد و از سوى خداوند متعال دستور آورد كه : پيش از آنكه عذاب الهى فرود آيد، بايد همه درهايى كه به سوى مسجد باز است ، بسته شود! نخستين كسى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او دستور داد در خانه اش را ببندد عباس عموى حضرت بود. بعد عمر بن خطاب از راه رسيد و گفت : اى رسول خدا دوست دارم به هنگام رفتن به جايگاه نماز شما را ببينم ، اجازه فرماييد روزانه اى به مسجد باز كرده تا بتوانم شما را ببينم حضرت فرمود: خداوند متعال چنين اجازه اى نمى دهد. گفت : به اندازه اى كه بتوانم صورتم را بر آن بگذارم فرمود: خداوند اجازه نمى دهد. گفت : به اندازه اى كه بتوانم يكى از چشمهايم را روى آن بگذاريم فرمود: خداوند اجازه نمى دهد. آنگاه فرمود: اگر بگويى به اندازه سر سوزن به تو اجازه نخواهم داد. سپس فرمود: سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست من شما را خارج و آنها (على و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام ) را داخل نكردم ، بلكه خداوند آنان را داخل و شما را خارج كرد.(١٤٠)

پدرم فداى تو باد

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه از مسافرت بر گشته بود به در خانه فاطمهعليها‌السلام رفت ، ديد كه بر در خانه او پرده اى و در دستهايش دستبندى نقره اى است بى درنگ از در خانه برگشت ابو رافع وارد خانه فاطمهعليها‌السلام شد. آن حضرت در حالى كه مى گريست داستان مراجعت حضرت رسول را به ابو رافع گفت : ابو رافع از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علت مراجعت را پرسيد. حضرت فرمود: به خاطر پرده و دستبندها. فاطمهعليها‌السلام آنها را به وسيله بلال نزد حضرت فرستاد و پيغام داد: اينها را به عنوان صدقه دادم ، به هر نحوى كه صلاح مى دانيد خرج كنيد. حضرت به بلال فرمود: اينها را ببر و بفروش و به((اهل صفه))بده بلال دستبندها را به دو درهم و نيم فروخته و به اهل صفه داد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد فاطمهعليها‌السلام آمد و فرمود: پدرم فداى تو باد، كار نيكى انجام دادى.(١٤١)

در نقلى ديگر آمده است كه : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يكى از سفرهاى جنگى ، به مدينه بازگشت و به سوى خانه فاطمه رهسپار شد، وقتى كه به در خانه رسيد، ناگهان پرده مخصوصى را ديد كه آويزان است و حسن و حسينعليه‌السلام را ديد كه در دستشان دستبند نقره اى مى باشد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از همانجا بازگشت و وارد خانه فاطمهعليها‌السلام نشد. فاطمه از جريان برگشتن پدر از در خانه آگاه شد و گمان برد كه علت بازگشت پيامبر به خاطر آن پرده و دستبندها بوده است

بلافاصله پرده را گرفت ، دستبندها را از دست حسن و حسينعليه‌السلام بيرون آورد. آنها با چشمى گريان به حضور رسول خدا آمدند.

رسول خدا آن دستبندها را از آنها گرفت و به((ثوبان))(يكى از غلامان ) فرمود: اينها را به فلان جا ببر و با اينها براى فاطمه يك گردنبدند از چوب عصب ، و دو دستبند از چوب عاج خريدارى كن و فرمود:

فان هولاء اهل بيتى و لا احب ان ياءكلوا طيباتهم فى حياتهم الدنيا؛زيرا اينها اهل خانه من هستند و من دوست ندارم كه آنها زيبائيها و لذائذ را در اين دنيا مصرف كنند و براى آخرت باقى نگذارند.(١٤٢)

سخنان حضرت فاطمه در مورد پيامبر و على

حضرت زهراءعليها‌السلام به برخى از زنان فرمود:

دو پدر دينيت ، محمد و على را با ناخشنودى پدر و مادر نسبى خود خشنود ساز! ولى پدر و مادر نسبى خود را با خشم دو پدر دينى خود از خود راضى مساز، زيرا اگر پدر و مادر نسبى تو از تو ناراضى باشند حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام با دادن جزئى از هزاران هزار ثوابهاى طاعت خود آن دو را راضى مى كنند، ولى پدران دينى (حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام ) اگر از تو ناراضى باشند پدر و مادر نسبى تو نمى توانند آنها را راضى كنند. زيرا ثواب طاعت همه مردم دنيا نمى تواند جلو سخط و غضب آنان را بگيرد(١٤٣)

ادب و ايثار فاطمه عليها‌السلام

ادب و ايثار حضرت فاطمهعليها‌السلام به حدى بود كه گرسنگى خود و فرزندانش را از علىعليه‌السلام پنهان مى كرد و از شوهرش تقاضايى نمى كرد تا شايد نتواند آن را بر آورده كند. در اين رابطه به موارد زير توجه فرماييد:

١ - روزى فاطمه زهراءعليها‌السلام در حالى كه آثار ضعف و گرسنگى از چهره او نمايان بود، به حضور پدرش رسيد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى اين حالت را مشاهده كرد، دستهايش را به سوى آسمان بلند نمود و گفت : خدايا! گرسنگى فرزندم را به سيرى تبديل نما و وضع او را سامان بده.(١٤٤)

٢ - روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دخترش پرسيد: فاطمه جان ! چرا رنگ رخسارت پريده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسين دگرگون شده است ؟

عرض كرد: پدرجان ! سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگى بى تاب شده اند و هم اكنون مانند جوجه هاى پركنده از گرسنگى به خواب رفته اند.(١٤٥)

٣ - روزى علىعليها‌السلام از آن حضرت تقاضاى غذايى كرد، آن حضرت گفت : دو روز است كه خودم چيزى نخورده ام و هر چه در خانه بود براى شما و فرزندانم آورده وقتى كه علىعليه‌السلام به او مى گويد: چرا مرا آگاه نساختى تا براى شما غذا تهيه كنم ؟ مى گويد: از خداى خود شرم كردم كه چيزى از تو بخواهم كه انجام آن برايت دشوار باشد.(١٤٦)

كمك كردن حضرت على عليه‌السلام در كارهاى منزل

در بحار از جامع الاخبار نقل شده كه :

علىعليه‌السلام فرمودند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر ما وارد شدند در حالى كه فاطمه زهراءعليها‌السلام در كنار ديگ نشسته بود و من عدس پاك مى كردم حضرت فرمودند: يا اباالحسن ! عرض كردم : لبيك يا رسول الله فرمودند: گوش فرا ده ، زيرا آنچه مى گويم از سوى پروردگار مى گويم :((مردى كه به همسرش در خانه كمك و مساعدت نمايد، به تعداد موهاى بدنش براى او عبادت سالى را مى نويسند كه روزها را روزه داشته و شب ها را شب زنده دارى نموده است)).(١٤٧)

شاءن نزول آيه تطهير

ابن بابويه از اميرالمؤ منينعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: روزى با حسنين و فاطمهعليها‌السلام به حضور پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، در حجره ام سلمه همسر پيامبر وارد شديم در اين هنگام جبرئيل نازل شد و آيه :

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا (١٤٨)

را نازل نمود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على ! اين آيه در شاءن تو و فاطمه و حسن و حسين و ائمهعليه‌السلام از فرزندان حسينعليه‌السلام نزول شده است

علىعليه‌السلام مى فرمود: به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردم : ائمه بعد از شما چند نفر هستند؟ حضرت فرمود: دوازده نفرند، كه اول آنها تو، و بعد از تو حسن و بعد او حسين و بعد از او على فرزند حسين يكى يكى اسامى ايشان را بيان فرمود تا به حضرت حجة بن الحسن العسكرى (عج ) رسيد. آنگاه فرمود: اسامى تمام شما بر ساق عرش ‍ نوشته شده در شب معراج پروردگار به من فرمود: اينها نام و اوصياء و ائمه بعد از تو مى باشند، همه ايشان پاك و پاكيزه و معصوم و دشمنان آنها ملعونند.(١٤٩)

كارهاى فاطمه در خانه على

روزى اميرالمؤ منين به يكى از اصحاب خود فرمود: مى خواهى جريانى از زندگانى خودم با فاطمهعليها‌السلام را برايت تعريف كنم ؟

((فاطمهعليها‌السلام آنقدر در خانه من با مشك آب حمل كرد كه اثر آن در سينه اش پديدار شد. آنقدر به وسيله آسياب دستى گندم آرد كرد كه دستش تاول زد. آنقدر خانه را جاروب كرد كه بر لباس او گرد و خاك نشست آنقدر آتش زير ديگ روشن كرد كه لباسش دوده اى و سياه شد. او زياد كار كرد و بسيار هم آسيب ديد.(١٥٠)

هرگز از شوهرت چيزى نخواه

علىعليه‌السلام باغى داشتند كه آن را به مبلغ ١٢ هزار درهم فروخته و همه پولها را بين فقراء و تهيدستان مدينه تقسيم كرد. وقتى كه به منزل بازگشت ، فاطمهعليها‌السلام از ايشان پرسيد؟ يا على ! پس غذاى امروز ما چه شد؟

علىعليه‌السلام براى تهيه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمهعليها‌السلام با خود انديشيد كه چرا چنين گفتم ، چون از پدر شنيده بود كه هرگز از شوهرت چيزى نخواه ، شايد نتواند آن را تهيه كند.

آنگاه فرمود.

فانى اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا

من از خدا آمرزش مى طلبم و ديگر اين رفتار را تكرار نخواهم كرد.(١٥١)

شاءن نزول سوره((هل اتى))

امام حسن و امام حسينعليه‌السلام بيمار شدند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه جمعى از اصحاب به عيادت آنها آمد و به علىعليه‌السلام گفتند: خوب است براى شفاى فرزندانت نذر كنى على و فاطمه و فضه خادمهعليهم‌السلام نذر كردند كه اگر آن دو از بيمارى شفا يافتند سه روز، روزه بگيرند و شكر نعمت سلامتى آن دو عزيز را به جا آورند. طولى نكشيد كه حال آن دو به بهبودى رفت و شفا يافتند. در اين هنگام در خانه اميرمؤ منان علىعليه‌السلام چيزى براى خوردن يافت نمى شد، به همين خاطر علىعليه‌السلام از شمعون خيبرى يهودى سه صاع (كه هر صاع سه كيلو است ) جو قرض كرد. فاطمهعليها‌السلام پس ‍ از آسياب كردن جو، يك سوم آن را به اندازه تعداد افراد خانواده ، يعنى پنج قرص نان پخت

علىعليه‌السلام پس از پايان نماز به امامت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه برگشت اينك سفره غذا در حالى كه طعام اول و آخرش ‍ نان و نمك است ، آماده پذيرايى از بهترين خلق خداست آنها آماده افطار مى شوند، اما هنوز شروع به افطار نكردند كه صداى كوبه در بلند مى شود. آرى صداى فقيرى است كه تقاضاى غذا دارد و مى گويد:

اسلام عليكم يا اهل بيت محمد، (انا) مسكين من مساكين المسلمين ، اطعمونى اطعمكم الله من موائد الجنة

درود بر شما اى خاندان محمد، من مسكين از مسكينان مسلمين هستم غذايى به من بدهيد، خداى تعالى از غذاهاى بهشتى به شما بخوراند)).

علىعليه‌السلام صدا را كه شنيد، خطاب به دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين فرمود:

فاطمه جان ! اى بزرگوار اهل يقين ! اى دختر بهترين خلق روى زمين ! آيا به بيچاره اى كه دست نياز به خانه ات آورده ، نظرى دارى ؟ به خدا شكوه مى كند و حاجت مى طلبد. با گرسنگى غم و به سوى ما آمده است و تمام امور در دست خداست و همه خوبيها از او نشاءت مى گيرد. بهشت دلپذير به شما وعده مى دهد، همان بهشتى كه بر بخيل حرام است حضرت زهراءعليها‌السلام در جواب همسرش فرمود: به آن گرسنه خوارك مى دهم و به سير شدن او اميدوارم ، به راستى كه حق براى نيكان است و به شفاعت خود آنها را به بهشت خواهم برد.

آن پنج تن ، شخص مسكين را بر خود مقدم داشته و سهم خود را به فقير دادند و آن شب را با آب افطار كردند.

روز دوم را نيز روزه گرفتند. در آن روز حضرت فاطمهعليها‌السلام بخش ‍ ديگرى از جو را آسياب كرد و به اندازه تعداد افراد، نان پخت چون هنگام افطار شد، يتيمى بر در خانه آمد و گفت : سلام بر شما اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! من يتيم و گرسنه ام ، پدرم از مهاجرين بود و در جنگ شهيد شد. از آنچه خدا به شما روزى داده به من دهيد تا خدا نيز در بهشت به شما عوض دهد.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: هر كس كه بخشش كند براى او خواهد ماند و آب و غذاى بهشتى به او داده مى شود.

حضرت زهراءعليها‌السلام در پاسخ به دعوت همسرش چنين سرود:

((حتما او را بر فرزندانم مقدم مى دارم و او را سير مى كنم - زيرا آنها كه گرسنه اند فرزندان منند)).

اين بار هم مثل شب قبل ، تمام افراد خانه غذاى خود را به آن يتيم دادند.

فاطمهعليها‌السلام روز سوم نيز باقيمانده جو را آسياب كرده و نان پخت هنگام افطار، اسيرى آمد و از آنها تقاضاى غذا كرد. اميرالمؤ منان فرمود: فاطمه ، دختر پيامبرى است كه سرور تمام انبياء است فاطمه جان ! بر اين اسير گرفتار، منت بگذار. هر كس امروز كار خيرى انجام دهد و بذر را بپاشد، روز جزا محصول آن درو خواهد كرد. آنگاه همگى غذاى خود را سير دادند.

فرداى روز سوم ، علىعليه‌السلام دست حسن و حسينعليه‌السلام را گرفته و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى آنها را ديد مشاهده كرد كه از شدت گرسنگى مانند جوجه اى مى لرزند. فرمود: چقدر اين منظره و اين حالتى كه در شما ديدم بر من ناگوار است ! برخاسته ، همراه ايشان به خانه علىعليه‌السلام آمد، ديد كه فاطمهعليها‌السلام در محراب عبادت ايستاده و آثار گرسنگى در چهره اش نمايان است و از شدت گرسنگى پوست شكمش به پشت او چسبيده و ديدگانش به كاسه سر فرو رفته است مشاهده آن وضع ، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ناراحت كرد و فرمود: خدايا، بچه هاى پيامبرت از گرسنگى مى ميرند؟

در اين وقت جبرئيل نازل شد و سوره((هل اتى))را بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرود آورد و به او گفت :

خذها يا محمد هناك الله فى اهل بيتك

بگير اين سوره را، خداوند تو را در داشتن چنين اهل بيتى تهنيت مى گويد.)).(١٥٢)

خداوند فاطمه عليها‌السلام را راضى خواهد كرد

ثعلبى از حضرت امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است :

روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه فاطمهعليها‌السلام رفتند، فاطمه را در حالى مشاهده كرد كه جامعه اى از جلهاى شتر پوشيده و با دستهاى خود آسياب را مى گردانيد و در حين كار فرزند خود را نيز شير مى داد. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى كه اين حالت را از دختر ديد متاءثر شد، اشك از ديده هاى مباركش جارى شد و فرمود: اى دختر گرامى ! تلخيهاى دنيا را به خاطر حلاوتهاى آخرت تحمل كن پس ‍ فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: يا رسول الله ! حمد مى كنم خدا را بر نعمتهاى او و شكر مى كنم خدا را بر كرامتهاى او. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و آيه :

و لسوف يعطيك ربك فترضى (١٥٣)

را از طرف خداوند فرود آورد.))(١٥٤)

رضايت كامل على و فاطمه از همديگر

اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام مى فرمايند:

هيچ گاه فاطمه از من نرنجيد و او نيز هرگز مرا نرنجاند، او را به هيچ كارى مجبور نكردم ، او نيز مرا آزرده نساخت در هيچ امرى قدمى بر خلاف ميل باطنى من برنداشت و هرگاه به رخسارش نظاره مى كردم تمام غصه هايم بر طرف مى شد و دردهايم را فراموش مى كردم

در جاى ديگر مى فرمايند: به خدا قسم ! هرگز كارى نكردم كه فاطمهعليها‌السلام خشمگين شود، او نيز هيچ گاه مرا خشمگين نكرد.(١٥٥)

كمك به مجاهدين در جنگ خندق

در جنگ خندق كه مدينه در محاصره قرار داشت ، هر كس به اندازه توان خود از جنگ پشتيبانى مى كرد، حضرت زهراءعليها‌السلام نيز نان مى پخت و بخشى از نيازمنديهاى مجاهدان سنگر نشين را تاءمين مى فرمود.

در يكى از روزها كه براى فرزندان خويش نان تازه آماده كرده بود، نتوانست بدون پدر از آن استفاده نمايد، به نزد پدر رفت و گفت :

پدرجان ! قرص نانى را كه مى بينيد براى غذاى فرزندانم آماده كردم ، اما دلم آرام نگرفت ، ناچار آن را((در خط جبهه))خدمت شما آوردم

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دخترم ! اين اولين غذايى است كه پس از سه روز، پدرت بردهان مى گذارد.(١٥٦)

تذكر: وجود مساجد سبعه (كه يكى از آن مساجد به نام حضرت زهراءعليها‌السلام مى باشد) بر دامنه كوه((سلع))كه در عهد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام نبرد احزاب ، (خندق ) بر كنار آن حفر گرديد نشان و يادگارى از حضور حضرت زهراءعليها‌السلام در روزهاى سخت محاصره است.(١٥٧)

مصرف گوشت قربانى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت علىعليه‌السلام را به سفرى دور اعزام فرمود، در اين ايام مقدارى گوشت قربانى براى حضرت فاطمهعليها‌السلام رسيد. حضرت مقدارى از گوشت قربانى را براى شوهرش ذخيره نمود.

از ايشان سؤ ال شد: مگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مصرف گوشت قربانى را نهى نفرمود؟ (منظور صدقه كه بر سادات و اهل بيت حرام است ).

فرمود: مصرف گوشت عيد قربان اجازه داده شده.(١٥٨)

شاد شدن فاطمه عليها‌السلام

به خاطر تقسيم كارها در حديثى از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمود: ميان على و فاطمهعليها‌السلام درباره تقسيم كارها بحث شد. براى حل اين مشكل خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتند و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كارهاى منزل را اينگونه تقسيم كرد: كارهاى مربوط به داخل خانه به عهده فاطمه و كارهاى خارج از خانه به عهده علىعليه‌السلام باشد.

فاطمهعليها‌السلام به قدرى از اين تقسيم خوشحال شد كه گفت : جز خدا كسى نمى داند تا چه اندازه از اين تقسيم خوشحال شدم كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كار مردان را (كارى را كه موجب تماس با مردان است ) از عهده من برداشت.(١٥٩)

پشتيبانى از شوهر در كارهاى خير

روزى علىعليه‌السلام وارد خانه شد، ديد حسن و حسينعليه‌السلام نزد فاطمهعليها‌السلام گريه مى كنند.

فاطمه زهراءعليها‌السلام گفت : اينها گرسنه اند و يك روز است كه چيزى نخورده اند! علىعليه‌السلام پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست ؟ گفت : در ديگ ، تنها آب است كه براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش ‍ نهاده ام ! علىعليه‌السلام از اين ماجرا دلتنگ شد. عبايش را به بازار برد و به مبلغ شش درهم فروخت و با آن غذايى تهيه كرد. وقتى كه به خانه باز مى گشت فقيرى به حضرت گفت : آيا كسى در راه خدا وام مى دهد تا چند برابر گردد؟ علىعليه‌السلام همه آن خوراكى را به او داد، چون به خانه رسيد، فاطمهعليها‌السلام پرسيد: يا على ! چيزى براى رفع گرسنگى بچه ها به دست آوردى ؟ گفت : آرى ، ولى همه آنها را به بينوايى دادم فاطمهعليها‌السلام گفت : چه خوب كردى ، تو هميشه توفيق كار خير مى يابى !

علىعليه‌السلام براى اقامه نماز از منزل خارج شد. در راه شخصى را ديد كه گفت : يا على ! شترم را مى خواهم بفروشم امام علىعليه‌السلام گفت : من فعلا پولى ندارم گفت : به تو فروختم هر وقت پولى يافتى به من باز دهى ؟ علىعليه‌السلام آن شتر را به ٦٠ درهم خريد و حركت كرد. ناگهان شخصى رسيد و عرض كرد: يا على ! اين شتر را به من بفروش علىعليه‌السلام فرمود: به چه قيمتى مى خرى ؟ گفت : ١٢٠ درهم

حضرت شتر را داد و پول را گرفت ، نيمى از آن پولها را به صاحب شتر داد و نيمى ديگر را براى خود برداشت در اين وقت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و ماجرا را از علىعليه‌السلام شنيد. حضرت فرمود: يا على ! فروشنده جبرئيل و خريدار ميكائيل بود. اين در عوض آن وامى بود كه به فقير داده بودى.(١٦٠)

داستان دينار و آرد فروش

روزى در خانه فاطمهعليها‌السلام غذا و پولى يافت نمى شد، در اين حال علىعليه‌السلام از خانه بيرون آمد و يك دينار پول در كوچه پيدا كرد. در همه جا اعلام كرد كه يك دينار پيدا شده ، ولى هيچ كس به سراغ آن دينار نيامد. حضرت فاطمهعليها‌السلام به علىعليه‌السلام گفت : با اين دينار آرد بخر، هرگاه صاحب آن پيدا شد به او بر مى گردانيم حضرت علىعليه‌السلام با اين قصد از منزل خارج شد، مردى را ديد كه مقدارى آرد به قيمت يك دينار مى فروشد. علىعليه‌السلام آرد را خريد و يك دينار را به او داد، ولى او سوگند ياد كرد كه پولى از بابت آرد نمى گيرد.

علىعليه‌السلام آرد و يك دينار را به خانه آورد و جريان را به فاطمهعليها‌السلام گفت : فاطمهعليها‌السلام از جريان بسيار تعجب كرد، با آن آرد نان درست كردند و خوردند. پس از تمام شدن آرد، علىعليه‌السلام دوباره اعلام كرد دينارى پيدا كرده ، ولى باز كسى به عنوان صاحب آن مراجعه نكرد. علىعليه‌السلام دوباره براى خريد آرد بيرون رفت باز همان مرد را ديد و قضيه خريد آرد مثل ديروز تكرار شد. علىعليه‌السلام وقتى كه به منزل برگشت فاطمه زهراءعليها‌السلام تعجب كرد! و گفت : يا على ! هم آرد آوردى و هم دينار را؟

علىعليه‌السلام فرمود: فروشنده سوگند ياد كرد كه دينار را نمى گيرم فاطمهعليها‌السلام گفت : مى خواستى تو در سوگند از او پيشى بگيرى و دينار را به او بدهى

علىعليه‌السلام براى بار سوم خريد آرد بيرون رفت ، ابتدا در اين مدت براى يافتن صاحب دينار همه جا اعلام كرده بود. دوباره همان مرد را ديد كه آرد مى فروشد. حضرت اين بار او را سوگند داد كه بايد پول آرد را بگيرى پس از آن دينار را به طرف آن مرد انداخت و به سوى خانه بازگشت در اين هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ديد، فرمود: يا على ! آيا آن مرد را شناختى ؟ عرض كرد: نه يا رسول الله فرمود: او جبرئيل بود، آن آرد رزقى بود كه خداوند به وسيله جبرئيل براى شما فرستاده بود. سوگند به خداوندى كه جانم در دست اوست اگر سوگند ياد نمى كردى هر روز تا آن دينار در دست تو بود جبرئيل را همان گونه مى يافتى كه آرد به تو مى داد و دينار از تو نمى گرفت.(١٦١)

داستان انار

روزى حضرت زهراءعليها‌السلام بيمار و بسترى شد. علىعليه‌السلام به بالين او آمد فرمود: زهراء جان ! چه ميل دارى تا برايت فراهم كنم ؟ گفت : من از شما چيزى نمى خواهم حضرت علىعليه‌السلام اصرار كرد. فاطمهعليها‌السلام گفت : اى پسر عمو، پدرم به من سفارش كرده كه هرگز چيزى از شوهرت در خواست نكن ، مبادا تهيه آن برايش مشكل باشد و در برابر درخواست تو شرمنده شود.

علىعليه‌السلام فرمود: اى فاطمهعليها‌السلام ، به حق من ، هر چه ميل دارى بگو تا برايت آماده كنم

فاطمهعليها‌السلام گفت : اكنون كه ما را سوگند دادى مى گويم اگر انارى برايم فراهم كنى خوب است حضرت علىعليه‌السلام برخاست و براى فراهم نمودن انار از منزل بيرون رفت در راه با چند نفر از مسلمانان روبه رو شد و از آنها پرسيد: انار در كجا پيدا مى شود؟ آنها گفتند: يا على ! فصل انار گذشته ، ولى چند روز قبل شمهون يهودى چند انار از طائف آورده بود. حضرت به در خانه شمعون رفت شمعون وقتى كه چشمش به علىعليه‌السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسيد؟ علىعليه‌السلام ماجرا را گفت و افزود كه براى خريدارى انار آمده ام شمعون گفت : چيزى از انارها باقى نمانده است همه را فروخته ام همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را مى شنيد، به شوهرش گفت : من يك انار براى خودم برداشته بودم و در زير برگها پنهان كردم

پاورقي

١٢٦- چهارده معصوم : ص ٣٠٢.

١٢٧- طه / ١٣٢.((خانواده خويش را به نماز فرمان ده و بر نماز پايدارى كن .))

١٢٨- احزاب / ٣٣

١٢٩- فرهنگ جامعه سخنان امام حسينعليه‌السلام ، ص ٦٣١

١٣٠- ريا حين الشريعه ، ج ١ ص ٩٣

١٣١- ارشاد مفيد ج ١، ص ٨٠

١٣٢- بحار، ج ٢، ص ٣. / لثالى الاخبار، ج ٢، ص ٢٥٤

١٣٣- هرهنگ فاطميه ، ص ٣٦٢

١٣٤- بحار، ج ٢٢ ا ص ٤٧٧

١٣٥- التبصرة ، ج ١، ص ٤٥٤

١٣٦- حشر / ٩.((هر چند به چيزى نيازمند باشند باز مهاجران را بر خويش در آن چيز مقدم مى دارند (و جانشان بكلى از بخل و حسد و حرص دنيا پاك است ).

١٣٧- تفسير نمونه ، ج ٢٣، ص ٥١٩ - رياحين الشريعه ، ج ١ ص ١٥٧ - فاطمه بهجة قلب المصطفى : ص ٣٥.

١٣٨- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص ٣٩١ - ٣٩٠

١٣٩- زندگى حضرت فاطمهعليها‌السلام و دختران آن حضرت ، ص ٨٦

١٤٠- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ص ١٦٤. به نقل از: تفسير امام حسن عسگرى ، ص ١٧

١٤١- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص ١٦٥، به نقل از نهاية الارب ، ج ٥، ص ٢٦٤ و احقاق الحق ، ج ١٠، ص ٢٩٢

١٤٢- رنجها و فريادهاى فاطمهعليها‌السلام ، ص ٥١ / ترجمه بيت الاحزان

١٤٣- فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر، ص ٤٢٩. به نقل از تفسير الامام ، ص ٣٣٤ و ٣٣٠

١٤٤- بحار، ج ٤٣، ص ٧٧

١٤٥- احقاق الحق ، ج ١٠، ص ٣٢١ - ٣٢٠ بحارالانوار، ج ٤٣، ص ٧٢

١٤٦- بحار، ج ٤٣، ص ٧٧

١٤٧- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص ٢٢٦.

١٤٨- احزاب / ٢٣.((خدا چنين مى خواهد كه رجس هر آلايش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند.))

١٤٩- تفسير جامع ، ج ٥

١٥٠- محجة البضاء، ج ٤، ص ٢٠٨

١٥١- نهج الحياة ، ص ١٩ / به نقل از: بحارالانوار ج ٤١ ص ٤٦ و امالى صدوقى ، حديث ١٠، ص ٣٧٩

١٥٢- تفسير كشاف ، ج ٣، ص ٢٩٧ / مجمع البيان ، ج ١٠، ص ٤٠٤ / تفسير كشف الاسرار، ج ١٠ ص ٣٢٠

١٥٣- حق تعالى در قيامت آن قدر به تو خواهد داد كه راضى شوى

١٥٤- متنهى الامال ، ج ١، ص ٢٩٤

١٥٥- بحار، ج ٤٣، ص ١٢٣ / كشف الغمه ، ج ١، ص ٣٦٣،

١٥٦- بحارالانوار، ج ٢٠، ص ٢٤٥، حديث ١٠ / احقاق ، ج ١٠، ص ٢٨٥

١٥٧- شفيعه محشر يا مظلومه پيامبر ص ١٥٥

١٥٨- مسند احمد، ج ٦، ص ٢٨٢ / كنزالعمال ، ج ٥، ص ٢٣٥

١٥٩- بحارالانوار، ج /٤٣، ص ٨١

١٦٠- كشف الاسرار، ج ١.

١٦١- مناقب ابن مغازلى شافعى ، ص ٣٦٧

آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت علىعليه‌السلام داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت : قيمتش ، نيم درهم است امام فرمود: همسرت اين انار را براى خود ذخيره كرده بود تا روزى از آن نفع بيشترى ببرد. نيم درهم مال خودت و سه درهم و نيم هم مال همسرت آن حضرت در برگشت به طرف منزل ، صداى ناله درمانده اى را شنيد، به دنبال صدا رفت ، ديد مردى غريب و بيمار و نابينايى در خرابه اى بدون سرپرست و غذا روى زمين خوابيده است ، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسيد: تو كيستى ؟ از كدام قبيله اى ؟ چند روز است كه در اينجا افتاده اى ؟ گفت : اى جوان صالح ! من از اهالى مدائن (ايران ) مى باشم ، در آنجا قرض زيادى داشتم ناگزير سوار بر كشتى شدم و با خود گفتم خود را به مولايم اميرمؤ منان مى رسانم شايد آن حضرت كمكى به من كند و قرضهايم را ادا نمايد - جوان نمى دانست كه سرش بر دامن علىعليه‌السلام است - امام فرمود: من يك انار براى بيمار عزيزم مى برم ، ولى تو را محروم نمى كنم و نصفش را به تو مى دهم حضرت انار را دو نصف كرده و نصف آن را كم كم در دهان آن جوان مى گذاشت تا تمام شد. جوان گفت : اگر مرحمت فرمايى نصف ديگرش را نيز به من بخورانى ، چه بسا حال من خوب شود! علىعليه‌السلام نيم ديگر انار را نيز كم كم به او خوراند تا تمام شد.

آنگاه حضرت بعد از خداحافظى با آن جوان بيمار به سوى خانه حركت كرد. در حالى كه از شدت حيا غرق در فكر بود به در خانه رسيد، ولى حيا كرد وارد خانه شود. از شكاف در به درون خانه نگاهى كرد تا ببيند فاطمهعليها‌السلام خواب است يا بيدار. مشاهده كرد فاطمهعليها‌السلام تكيه كرده و طبقى از انار پيش روى اوست و ميل مى فرمايد، حضرت بسيار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد كه اين انار مربوط به اين دنيا نيست پرسيد: فاطمه جان ! اين انار را چه كسى براى شما آورده است ؟ فاطمهعليها‌السلام گفت : اى پسر عمو! وقتى كه از پيش من رفتى ، چندان طولى نكشيد كه نشانه سلامتى را در خود يافتم ناگاه صداى در به گوشم رسيد فضه خادمه در را گشود، مردى را ديد كه طبق انار دارد. آن مرد گفت : اين طبق انار را اميرمؤ منان علىعليه‌السلام براى فاطمه فرستاده است.(١٦٢)