يك هزار حديث در يك صد موضوع

يك هزار حديث در يك صد موضوع 21%

يك هزار حديث در يك صد موضوع نویسنده:
گروه: متون حدیثی

يك هزار حديث در يك صد موضوع
  • شروع
  • قبلی
  • 111 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16341 / دانلود: 4410
اندازه اندازه اندازه
يك هزار حديث در يك صد موضوع

يك هزار حديث در يك صد موضوع

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

يك هزار حديث در يك صد موضوع

نویسنده : هادى موحدى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدمه

بعد از قرآن مجيد كه آخرين كتاب آسمانى است ، راهنماى ما سنت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومعليهم‌السلام است و اين همان دو گوهر ارزشمند است كه بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به يادگار مانده ، و با چنگ زدن به اين دو هرگز گمراه نخواهيم شد. در اين باره از طرف پيامبر گرامى اسلام و ائمه هدى صلوات الله عليهم جهت حفظ و نگهدارى و تعليم و تعلم و عمل به احاديث تاكيد بسيار شده و بدان تشويق نموده اند چنان كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در وصاياى خود به اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام مى فرمايند:

يا على ، من حفظ من امتى اربعين حديثا يطلب بذلك وجه الله عزوجل والدار الاخرة حشره الله يوم القيامة مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا؛

بحار الانوار ٢/١٥٧/٧

اى على : هر كس از امتم چهل حديث را حفظ كند كه به آن وسيله ، رضاى خدا و آخرت را طلب نمايد خداوند در قيامت او را با پيامبران ، صديقين ، شهدا و صالحين مهشور مى نمايد و اينان چه خوب رفقايى هستند.

همچنين از آن حضرت روايت شده كه فرمود:

من حفظ على امتى اربعين حديثا من السنة كنت له شفيعا يوم القيامة ؛

وسائل الشيعه ١٨/٦٧/٥٨

هر كس براى امتم چهل حديث از سنت حفظ كند من در قيامت از او شفاعت خواهم كرد.

و در فرمايش امام صادقعليه‌السلام آمده است :

من حفظ من شيعتنا اربعين حديثا بعثه الله عزوجل يوم القيامة عالما فقيها و لم يعذبه ؛

بحار الانوار ٢/١٥٣/١

هر كس از شيعيان ما چهل حديث حفظ نمايد خداى عزوجل او را در روز قيامت ، عالم و فقيه مبعوث مى كند و عذابش نخواهد كرد.

اين همه انگيزه اى شد تا اين حقير به جمع آورى و دسته بندى يك هزار حديث در صد موضوع كه هر موضوع شامل ده حديث باشد اقدام نمايم اميد آن است بعد از اين مجموعه ، توفيق خدمتى ديگر نصيب گردد.

از خداوند متعال حكيم داناى مهربان ، توفيق درك آيات و احاديث و عمل به آنها را براى خود و ديگران خواستارم

اميدوارم خوانندگان گرامى حقير را از انتقادها و پيشنهادهاى خويش ‍ بهره مند سازند.

هادى موحدى

١ - خداشناسى

(١)امام علىعليه‌السلام :

ما يسرنى لومت طفلا و ادخلت الجنة ولم اءكبر فاءعرف ربى عزوجل ؛(١)

دوست ندارم كه در كودكى از دنيا مى رفتم و وارد بهشت مى شدم و بزرگ نمى شدم تا پروردگارم ، عزوجل ، را بشناسم

(٢)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اءفضل الاعمال العلم بالله ان العلم ينفعك معه قليل العمل و كثيره و ان الجهل لاينفعك معه قليل العمل و لا كثيره ؛(٢)

بهترين اعمال ، خداشناسى است ، زيرا با وجود علم و معرفت ، علم ، كم يا زياد تو را سود مى بخشد اما با وجود نادانى (نسبت به خدا) عمل ، نه اندكش تو را سود مى بخشد و نه بسيارش

(٣)امام علىعليه‌السلام :

ولو ضربت فى مذاهب فكرك لتبلغ غاياته ما دلتك الدلالة الا على اءن فاطر النملة هو فاطر النخلة لدقيق تفصيل كل شى ء و غامض اختلاف كل حى و ما الجليل و اللطيف و الثقيل و الخفيف و القوى و الضعيف فى خلقه الا سواء؛(٣)

اگر راههاى انديشه ات را در نوردى تا به پايانه هاى آن رسى ، هيچ دليلى تو را جز به اين رهنمون نشود كه آفريننده مورچه همان آفريننده درخت خرما است و اين به سبب دقت و ظرافتى است كه جداسازى هر چيزى از چيز ديگر و پيچيدگى و تنوعى است كه در هر موجود زنده اى به كار رفته است موجودات بزرگ و كوچك ، سنگين و سبك و نيرومند و ناتوان ، همگى در آفرينش براى خداوند يكسانند.

(٤)امام رضاعليه‌السلام :

انما قلت اللطيف ، للخلق اللطيف و لعلمه بالشى ء اللطيف اءلاترى الى اءثر صنعه فى النبات اللطيف و غير اللطيف و فى الخلق اللطيف من اءجسام الحيوان من الجرجس والبعوض و ما هو اءصغر منهما مما لايكاد تستبينه العيون بل لايكاد يستبان لصغره الذكر من الانثى والمولود من القديم فلما راءينا صغر ذلك فى لطفه علمنا اءن خالق هذا الخلق لطيف ؛(٤)

گفتم لطيف است ، چون هم موجودات لطيف آفريده و هم به چيزهاى ظريف و ريز آگاهى دارد. آيا نشانه آفرينش او را در گياهان ظريف و غير ظريف و در پيكرهاى ظريف و ريز جاندارانى چون كك و پشه و كوچكتر از اينها را نمى بينى كه تقريبا به چشم ديده نمى شوند و از بس ريزند و نر و ماده آنها و نوزاد و كهن زادشان از يكديگر تشخيص داده نمى شوند. پس چون ريزى و ظرافت اين چيزها را ديديم پى برديم كه آفريننده اين موجودات نيز لطيف است

(٥)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان الله خلق يوم خلق السماوات و الارض مائة رحمة كل رحمة طباق ما بين السماء والارض فجعل منها فى الارض رحمة فبها تعطف الوالدة على ولدها و الوحش و الطير بعضها على بعض و اءخر تسعا و تسعين فاذا كان يوم القيامة اءكملها بهذه الرحمة ؛(٥)

خداوند روزى كه آسمان و زمين را آفريد، صد رحمت بيافريد كه هر يك از آنها ميان زمين و آسمان را پر مى كند و يكى را در زمين قرار داد تا به وسيله آن مادر به فرزند محبت مى كند و حيونات وحشى و پرندگان به يكديگر ماءنوسند و نودونه رحمت را نگه داشته و همين كه روز قيامت شود اين يك رحمت را نيز بر آنها مى افزايد.

(٦)امام صادقعليه‌السلام :

و قد ساءله ابن اءبى العوجاء: ولم احتجب عنهم و اءرسل اليهم الرسل ؟ ويلك و كيف احتجب عنك من اءراك قدرته فى نفسك ؟ نشاءك ولم تكن و كبرك بعد صغرك و قواك بعد صعفك وما زال يعد على قدرته التى هى فى نفسى التى لا ادفعها حتى ظننت اءنه سيظهر فيما بينى و بينه ؛(٦)

در پاسخ ابن ابى العوجاء كه پرسيد: چرا خداوند خود را از مردم در پرده داشت و آن گاه پيامبران را سويشان فرستاد؟ فرمود: واى بر تو كسى كه قدرتش را در وجود تو نشان داده چگونه خود را از تو پوشيده داشته است ؟ تو را كه نبودى پديد آورد، كوچك بودى بزرگت كرد، ناتوان بودى توانايت گردانيد... حضرت پيوسته مظاهر قدرت خدا را كه در وجود من است و نمى توانم منكرشان شوم برايم برشمرد تا جايى كه خيال كردم خداوند بزودى ميان من و او ظاهر خواهد شد.

(٧)امام علىعليه‌السلام :

و لا يعزب عنه عدد قطر الماء و لا نجوم السماء و لا سوا فى الريح فى الهواء و لا دبيب النمل على الصفا و لا مقيل الذر فى الليلة الظلماء يعلم مساقط الاءوراق و خفى طرف الاءحداق ؛(٧)

شما قطره هاى آبها و ستارگان آسمان و ذرات گردوغبار پراكنده در هوا و حركت مورچه برسنگ و خوابگاه مورچگان در شب تاريك بر او پوشيده نيست و محل ريزش برگها و بر هم خوردن پلكها را مى داند.

(٨)امام علىعليه‌السلام :

... عالم السر من ضمائر المضمرين و نجوى المتخافتين و خواطر رجم الظنون و عقد عزيمات اليقين ...؛(٨)

خدا داناست به هر رازى كه مردم به دل داشته اند، و به نجواى آهسته رازگويان و به هر گمان كه در خاطرى نهفته است و به هر تصميمى كه از روى يقين گرفته شود.

(٩)امام علىعليه‌السلام :

اءعلم الناس بالله اءكثرهم له مساءلة ؛(٩)

خداشناس ترين مردم پر درخواست ترين آنها از خداست

(١٠)امام علىعليه‌السلام :

ينبغى لمن عرف الله سبحانه اءن لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه ؛(١٠)

كسى كه خداى سبحان را مى شناسد، شايسته است دلش از بيم و اميد به او خالى نباشد.

٢ - ياد خدا

(١)امام علىعليه‌السلام :

الذكر يونس اللب و ينير القلب و يستنزل الرحمة :(١١)

ياد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد.

(٢)امام علىعليه‌السلام :

اذكروا الله ذكرا خالصا تحيوا به اءفضل الحياة و تسلكوا به طرق النجاة ؛(١٢)

خدا را خالصانه ياد كنيد تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راه نجات و رستگارى را بپيماييد.

(٣)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من اءطاع الله عزوجل فقد ذكر الله وان قلت صلاته و صيامه و تلاوته للقرآن ؛(١٣)

هر كس خداى عزوجل را اطاعت كند خدا را ياد كرده است ، هر چند نماز خواندن و روزه گرفتن و قرآن خواندنش اندك باشد.

(٤)امام صادقعليه‌السلام :

فى قوله تعالى : (لذكر الله اءكبر) -: ذكر الله عند ما اءحل و حرم ؛(١٤)

درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» -: به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و حرام

(٥)امام باقرعليه‌السلام :

كاءن المومنين هم الفقهاء اءهل فكرة و عبرة ، لم يصمهم عن ذكر الله ما سمعوا بآذانهم ولم يعمهم عن ذكر الله ما راءو امن الزينة ؛(١٥)

گويا مومنان همان فقيهان (فرزانگان دين فهم) و اهل انديشيدن و پندگرفتن هستند. شنيده هاى دنيوى ، گوش آنها را از (شنيدن) ياد خدا كر نمى كند و زرق و برق دنيا چشم آنان را از ياد خدا كور نمى گرداند.

(٦)امام صادقعليه‌السلام :

قال : اءوحى الله عزوجل الى موسىعليه‌السلام يا موسى ، لاتنسنى على كل حال و لا تفرح بكثرة المال ، فان نسيانى يقسى القلوب ، ومع كثرة المال كثرة الذنوب ؛(١٦)

خداى عزوجل به موسى وحى كرد: اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش ‍ نكن و به ثروت زياد شاد نشو، زيرا از ياد بردن من دلها را سخت مى كند و همراه ثروت زياد، گناهان زياد است

(٧)امام سجادعليه‌السلام :

ان قسوة البطنة و فترة الميلة و سكر الشبع و عزة الملك مما يثبط و يبطى ء عن العمل و ينسى الذكر؛(١٧)

پرخورى و سستى اراده و مستى سيرى و غفلت حاصل از قدرت ، از عوامل بازدارنده و كنترل كننده در عمل است و ذكر (خدا) را از ياد مى برد.

(٨)امام سجادعليه‌السلام :

يا من ذكره شرف للذاكرين و يا من شكره فوز للشاكرين و يا من طاعته للمطيعين ، صل على محمد و آله واشغل قلوبنا بذكرك عن كل ذكر؛(١٨)

اى آن كه يادش مايه شرافت و بزرگى ياد كنندگان است و اى آن كه سپاسگزاريش موجب دست يافتن سپاسگزاران (بر نعمتها) است و اى آن كه فرمانبرداريش سبب نجات فرمانبرداران است ، بر محمد و آل او درود فرست و با ياد خود دلهاى ما را از هر ياد ديگرى بازدار.

(٩)امام باقرعليه‌السلام :

ذكر اللسان الحمد والثناء و ذكر النفس الجهد والعناء و ذكر الروح الخوف والرجاء و ذكر القلب الصدق و الصفاء و ذكر العقل التعظيم والحياء و ذكر المعرفة التسليم والرضا و ذكر السر الروية واللقاء؛(١٩)

ذكر زبان حمد و ثناء، ذكر نفس سختكوشى و تحمل رنج ، ذكر روح بيم و اميد، ذكر دل صدق و صفا، ذكر عقل تعظيم و شرم ، ذكر معرفت تسليم و رضا و ذكر باطن مشاهده و لقا است

(١٠)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

يقول الله عزوجل اذ كان الغالب على العبد الاشتغال بى ، جعلت بغيته ولذته فى ذكرى فاذا جعلت بغيته ولذته فى ذكرى عشقنى و عشقته فاذا عشقنى و عشقته رفعت الحجاب فيما بينى و بينه و صيرت ذلك تغالبا عليه لايسهو اذا سها الناس اولئك كلامهم كلام الانبياء اولئك الابطال حقا؛(٢٠)

خداى عزوجل مى فرمايد: هر گاه ياد من بر بنده ام غالب شود، خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم و چون خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم عاشق من شود و من نيز عاشق او گردم و چون عاشق يكديگر شديم حجاب ميان خود و او را بر دارم و عشق خود را بر جان او چيره گردانم ، چندان كه مانند مردم دچار سهو و غفلت نمى شود، سخن اينان سخن پيامبران است ، اينان براستى قهرمانند.

٣ - رابطه با خدا

(١)امام علىعليه‌السلام :

ان العبد اذا اراد ان يقراء اءو يعمل عملا فيقول : بسم الله الرحمن الرحيم فانه يبارك له فيه ؛(٢١)

هر گاه بنده اى بخواهد چيزى بخواند و يا كارى انجام دهد و بسم الله الرحمن الرحيم بگويد در كارش بركت داده مى شود.

(٢)امام صادقعليه‌السلام :

المفوض اءمره الى الله فى راحة الابد والعيش الدائم الرغد والمفوض ‍ حقا هو العالى عن كل همه دون الله تعالى ؛(٢٢)

كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار است و واگذارنده حقيقى كارها به خدا، كسى است كه تمام همتش به سوى خدا باشد.

(٣)امام علىعليه‌السلام :

من اءصلح فيما بينه وبين الله اءصلح الله فيما بينه وبين الناس ؛(٢٣)

هر كس رابطه اش را با خدا اصلاح كند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.

(٤)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان الله لاينظر الى صوركم و لا الى اءموالكم وانما ينظر الى قلوبكم و اءعمالكم ؛(٢٤)

خداوند به شكل شما و اموال شما نگاه نمى كند بلكه به دلها و اعمال شما توجه مى نمايد.

(٥)امام علىعليه‌السلام :

طوبى لمن اءخلص لله عمله وعمله وحبه وبغضه واءخذه وتركه وكلامه وصمته وفعله وقوله ؛(٢٥)

خوشا به سعادت كسى كه عمل ، علم ، دوستى ، دشمنى ، گرفتن ، رهاكردن ، سخن ، سكوت ، كردار و گفتارش را براى خدا خالص گرداند.

(٦)امام علىعليه‌السلام :

من ترك لله سبحانه شيئا عوضه الله خيرا مما ترك ؛(٢٦)

هر كس به خاطر خداى سبحان از چيزى بگذرد، خداوند بهتر از آن را به او عوض خواهد داد.

(٧)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اللهم ارزقنى حبك وحب من يحبك وحب ما يقربنى الى حبك واجعل حبك اءحب الى من الماء البارد؛(٢٧)

خدايا روزى كن مرا محبت خودت و محبت دوستدارانت را و محبت آنچه مرا به تو نزديك مى كند و محبت خودت را نزد من از آب خنك محبوب تر گردان

(٨)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ليس من عبد يظن بالله خيرا الا كان عند ظنه به ؛(٢٨)

بنده اى نيست كه به خداوند خوش گمان باشد مگر آنكه خداوند نيز طبق همان گمان با او رفتار كند.

(٩)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من اءخلص لله اءربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه ؛(٢٩)

هر كس چهل روز خود را براى خدا خالص كند چشمه هاى حكمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شود.

(١٠)امام صادقعليه‌السلام :

من استخار الله راضيا بما صنع الله له خار الله له حتما؛(٣٠)

هر كس از خدا خير بخواهد و به آنچه خدا خواسته راضى باشد، خداوند حتما براى او خير خواهد خواست

٤ - قرآن

(١)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان البيت اذا كثر فيه تلاوة القرآن كثر خيره واتسع اهله واضاء لاهل السماء كما تضى ء نجوم السماء لاهل الدنيا؛(٣١)

خانه اى كه در آن قرآن فراوان خوانده شود، خير آن بسيار گردد و به اهل آن وسعت داده شود و براى آسمانيان بدرخشد چنان كه ستارگان آسمان براى زمينيان مى درخشند.

(٢)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

الا من تعلم القرآن وعمله وعمل بما فيه فاءنا له سائق الى الجنة ودليل الى الجنة ؛(٣٢)

بدانيد هر كس قرآن را بياموزد و به ديگران آموزش دهد و به آنچه در قرآن است عمل كند، من جلودار و راهنماى او به سوى بهشت هستم

(٣)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

يا بنى لاتغفل عن قراءة القرآن فان القرآن يحيى القلب وينهى عن الفحشاء والمنكر والبغى ؛(٣٣)

فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش ، زيرا كه قرآن دل را زنده مى كند و از فحشاء و زشتى و ستم باز مى دارد.

(٤)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان اردتم عيش السعداء وموت الشهداء والنجاة يوم الحسرة والظل يوم الحرور والهدى يوم الضلالة فادرسوا القرآن فانه كلام الرحمان و حرز من الشيطان و رجحان فى الميزان ؛(٣٤)

اگر زندگى سعادتمندان ، مرگ شهيدان ، نجات روز حسرت (قيامت)، سايه روز سوزان و هدايت در روز گمراهى را مى خواهيد، قرآن را ياد بگيريد كه آن سخن خداى مهربان است و سپرى است در مقابل شيطان و سنگينى در ترازوى اعمال

(٥)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

اصدق القول وابلغ الموعظة واحسن القصص كتاب الله ؛(٣٥)

راست ترين سخن ، رساترين پند و زيباترين حكايت ، كتاب خدا (قرآن) است

(٦)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

من قراء القرآن ابتغاء وجه الله وتفقها فى الدين كان له من الثواب مثل جميع ما اعطى الملائكة والانبياء والمرسلون(٣٦)

هر كس براى كسب رضايت خدا و آگاهى در دين قرآن بياموزد، ثوابى مانند همه آنچه كه به فرشتگان و پيامبران و رسولان داده شده ، براى اوست

(٧)امام علىعليه‌السلام :

عليكم بكتاب الله من عمل به سبق ؛(٣٧)

بر شما باد رجوع به كتاب خدا (قرآن)... كسى كه به آن عمل كند از همه پيشى مى گيرد.

(٨)امام علىعليه‌السلام :

الا ان فيه ماياءتى والحديث عن الماضى ودواء دائكم ونظم ما بينكم ؛(٣٨)

آگاه باشيد كه دانش آينده ، اخبار گذشته و درمان دردهايتان و نظم ميان شما در قرآن است

(٩)امام علىعليه‌السلام :

ان القرآن ظاهره انيق وباطنه عميق لاتفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه ولاتكشف الظلمات الا به ؛(٣٩)

براستى كه قرآن ظارهش زيباست و باطنش عميق ، عجايبش پايان ندارد، اسرار نهفته آن پايان نمى پذيرد و تاريكى هاى جهل جز بوسيله آن رفع نخواهد شد.

(١٠)امام صادقعليه‌السلام :

من لم يعرف الحق من القرآن لم يتنكب الفتن ؛(٤٠)

هر كس حقيقت را از طريق قرآن نشناسد، از فتنه ها بركنار نمى ماند.

٥ - پيامبر

(١)فى المناقب لابن شهر آشوب :

كان النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل المبعث موصوفا بعشرين خصلة من خصال الانبياء، لوانفرد اءحد باءحدها لدل على جلاله ، فكيف من اجتمعت فيه ؟! كان نبيا اءمينا، صادقا، حاذقا، اءصيلا، نبيلا، مكينا، فصيحا، نصيحا، عاقلا، فاضلا، عابدا، زاهدا، سخيا، كميا، قانعا، متواضعا، حليما، رحيما، غيورا، صبورا، موافقا، مرافقا، لم يخالط منجما و لا كاهنا ولاعيافا؛(٤١ )

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از آن كه مبعوث شود، بيست خصلت از خصلت هاى پيامبران را دارا بود كه اگر فردى يكى از آنها را داشته باشد، دليل بر عظمت اوست چه رسد به كسى كه همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پيامبرى امين ، راستگو، ماهر، اصيل ، شريف ، والامقام ، سخنور، خيرخواه ، خردمند، بافضيلت ، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلير و جنگاور، قانع ، فروتن ، بردبار، مهربان ، غيرتمند، صبور، سازگار و نرمخو بود، با هيچ منجم (قائل به تاءثير ستارگان)، غيب گو و پيش گويى همنشين نبود.

(٢)امام علىعليه‌السلام :

فى صفة النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طبيب دوار بطبه قد اءحكم مراهمه واءحمى (اءمضى) مواسمه يضع ذلك حيث الحاجة اليه من قلوب عمى وآذان صم واءلسنة بكم ، متتبع بدوائه مواضع الغفلة ومواطن الحيرة ...؛(٤٢ )

در توصيف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: پزشكى است كه با دانش خود، همواره ميان مردم مى گردند، مرهمهايش را به خوبى فراهم و ابزار كارش را آماده كرده و آنها را هر جا كه لازم باشد، از دلهاى كور و گوشهاى كر و زبانهاى گنگ به كار مى برد. غفلت گاه ها و جايگاه هاى حيرت را جستجو و با داورى خود آنها را درمان مى كند.

(٣)كعب الاحبار:

انا نجد فى التوراة : محمد النبى المختار لافظ ولاغليظ و لا صخاب فى الاسواق ولايجزى السيئة السيئة ولكن يعفو ويغفر؛(٤٣)

ما در تورات چنين مى خوانيم : محمد پيامبر برگزيده ، نه تند خوست و نه خشن و نه اهل جارو جنجال در كوچه و بازار، بدى را با بدى جواب نمى دهد، بلكه مى بخشد و گذشت مى كند.

(٤)امام حسينعليه‌السلام :

كانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ... يعطى كل جلسائه نصيبه و لا يحسب اءحد من جلسائه اءن اءحدا اءكرم عليه منه ؛(٤٤)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بهره هر يك از هم نشينان خود را عطا مى فرمودند و چنان معاشرت مى نمودند كه كسى گمان نمى كرد شخص ‍ ديگرى نزد پيامبر از او گرامى تر باشد.

(٥)امام علىعليه‌السلام :

وهو خاتم النبيين ، اءجود الناس كفا وارحب الناس صدرا واءصدق الناس لهجة واءوفى الناس ذمة واءلينهم عريكة واءكرمهم عشرة من رآه بديهة هابه ومن خالطه معرفة اءحبه يقول ناعته : لم ارقبله و لا بعده مثله ؛(٤٥)

او خاتم پيامبران است بخشنده ترين مردم بود، سعه صدرش از همه بيشتر (پر حوصله ترين مردم) و راستگوترين و پايبندترين آنها به عهد و پيمان از همه نرمخوتر بود و رفتارش بزرگوارانه تر. هر كس بدونه سابقه قبلى او را مى ديد، هيبتش او را مى گرفت و هر كس با او معاشرت مى نمود و او را مى شناخت دوستداراش مى شد و هر كس مى خواست او را وصف كند، مى گفت : نظير او را در گذشته و حال نديده ام

(٦)عايشه :

عائشة كانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اءلين الناس واءكرم الناس وكان رجلا من رجالكم الا اءنه كان ضحاكا بساما؛(٤٦)

عايشه : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نرمخوترين و بزرگوارترين مردم بود. او هم مردى چون مردان شما بود، با اين تفاوت كه همواره خنده و تبسم بر لب داشت

(٧)فى المناقب لابن شهر آشوب :

كان النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لايقوم و لا يجلس الا على ذكر الله ؛(٤٧)

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است : پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر نمى خاست و نمى نشست مگر با ذكر خدا.

(٨)داود بن الحصين :

فى صفة النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم -: كان رجلا اءفضل قومه مروءة واءحسنهم خلقا واءكرمهم مخالطة واءحسنهم جوارا واءعظمهم حلما واءمانة واءصدقهم حديثا واءبعدهم من الفحش والاذى ومارئى ملاحيا ولامماريا اءحدا حتى سماه قومه الامين لما جمع الله له من الامور الصالحة فيه ، فلقد كان الغالب عليه بمكة الامين ؛(٤٨)

داود بن حصين - در اوصاف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم -: او مردى بود كه از همه قوم خود جوانمردتر، خوش اخلاق تر، خوش ‍ برخودتر، همسايه دراتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر، و از بدزبانى و آزار رسانى به دورتر بود. هرگز ديده نشد كه با كسى كشمكش و مجادله كند. خداوند اخلاق و صفات پسنديده را در آن حضرت جمع كرده بود تا جايى كه قومش او را امين ناميدند و در مكه غالبا با لقب امين از ايشان ياد مى شد.

(٩)عايشه :

ما كان خلق اءبغض الى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من الكذب وما اطلع منه على شى ء عند اءحد من اءصحابه فيبخل له من نفسه حتى يعلم اءن اءحدث توبة ؛(٤٩)

هيچ خصلتى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منفورتر از دروغ نبود و هر گاه مطلع مى شدند يكى از اصحابشان دروغى گفته است ، به او بى اعتنايى مى كردند تا آن كه مى فهميدند توبه كرده است

(١٠)فى المناقب لابن شهر آشوب :

كان النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ... يجالس الفقراء ويواكل المساكين ؛(٥٠)

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است : پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با تهيدستان مى نشستند و با مستمندان غذا مى خوردند.

____________________

پاورقى ها ١- كنزالعمال ١٣/١٥١/٣٦٤٧٢.

٢- كنزالعمال ١٠/١٤٣/٢٨٧٣١.

٣- نهج البلاغه خطبه ٦٣.

٤- التوحيد ص ٦٣.

٥- نهج الفصاحه ج ٧٨١.

٦- التوحيد ص ١٢٧.

٧- نهج البلاغه خطبه ١٧٨.

٨- نهج البلاغه خطبه ٩١.

٩- غررالحكم ٢/٤٥١/٣٢٦٠.

١٠- غررالحكم ٦/٤٤١/١٠٩٢٦.

١١- غررالحكم ٢/٦٦/١٨٥٨.

١٢- بحارالانوار ٧٨/٣٩/١٦.

١٣- بحارالانوار ٧٧/٨٦/٣.

١٤- نورالثقيلين ٤/١٦٢/٦١.

١٥- بحارالانوار ٧٣/٣٦/١٧.

١٦- كافى ٨/٤٥/٨.

١٧- بحارالانوار ٧٨/١٢٩/١.

١٨- صحيفه سجاديه از دعاى ١١.

١٩- مشكاة الانوار ص ١١٣.

٢٠- كنزالعمال ١/٤٣٣/١٨٧٢.

٢١- بحارالانوار ٩٢/٢٤٢/٤٨.

٢٢- مصباح الشريعة ١/١٧٥/٨٣.

٢٣- بحارالانوار ٧١/٣٦٦/١٢.

٢٤- امالى طوسى ١/٥٣٦/١١٦٢.

٢٥- تحف العقول ص ١٠٠.

٢٦- غررالحكم ٥/٣٩٥/٨٩٠٩.

٢٧- محجة البيضاء ٨/٥.

٢٨- بحارالانوار ٧٠/٣٨٤/٤٢.

٢٩- نهج الفصاحه ح ٢٨٣٦.

٣٠- كافى ٨/٢٤١/٣٣٠.

٣١- كافى ٢/٦١٠/١.

٣٢- كنزالعمال ١/٥٣١/٢٣٧٥.

٣٣- كنزالعمال ٢/٢٩١/٤٠٣٣.

٣٤- جامع الاخبار ص ٤١.

٣٥- بحارالانوار ٧٧/١١٦/٨.

٣٦- وسائل الشيعه ٦/١٨٣/٧٦٨٣.

٣٧- نهج البلاغه خطبه ١٥٥.

٣٨- نهج البلاغه خطبه ١٥٧.

٣٩- نهج البلاغه خطبه ١٨.

٤٠- محاسن ١/٣٤١/٧٠٢.

٤١- المناقب لابن شهر آشوب ١/١٠٧.

٤٢- نهج البلاغه خطبه ١٠٨.

٤٣- الطبقات الكبرى ١/٣٠٦.

٤٤- بحارالانوار ١٦/١٥٢/٤.

٤٥- بحارالانوار ١٦/١٩٠/٢٧.

٤٦- الطبقات الكبرى ١/٣٦٥.

٤٧- المناقب لابن شهر آشوب ١/١٢٧.

٤٨- الطبقات الكبرى ١/١٢١.

٤٩- البقات الكبرى ١/٣٧٨.

٥٠- المناقب لابن شهر آشوب ١/١٢٧.

٦ - ائمه

(١)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتى اءهل بيتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا:(٥١)

من دو چيز ارزشمند در ميان شما مى گذارم ؛ كتاب خدا، و عترت و اهل بيتم ، اگر به آنها چنگ بزنيد هرگز گمراه نمى شويد.

(٢)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

انما مثل اءهل بيتى فيكم كمثل سفينة نوحعليه‌السلام من دخلها نجا ومن تخلف عنها غرق ؛(٥٢)

مثل اهل بيت من مانند كشتى نوح است كه هر كس داخل آن شد، نجات يافت و هر كس رهايش كرد، غرق گرديد.

(٣)امام رضاعليه‌السلام :

الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا؛(٥٣)

مردم اگر از زيبايى هاى سخنان ما آگاه مى شدند، از ما پيروى مى كردند.

(٤)امام باقرعليه‌السلام :

من اءصبح يجد برد حبنا على قلبه فليحمد الله على بادى النعم قيل وما بادى النعم ؟ قال : طيب المولد؛(٥٤)

هر كس صبح كند و خنكاى محبت ما را در قلب خود بيابد، بايد خدا را براى نخستين نعمت سپاس گويد، گفته شد نخستين نعمت چيست ؟ فرمودند: حلال زادگى

(٥)امام صادقعليه‌السلام :

انا ناءمر صبياننا بتسبيح فاطمةعليها‌السلام كما ناءمرهم بالصلاة فالزمه فانه لم يلزمه عبد فشقى ؛(٥٥)

ما همان گونه كه فرزندان خود را به نماز وامى داريم به تسبيح فاطمهعليها‌السلام وادار مى سازيم پس به آن پايبند باش كه هر كس به آن پايبند شود، بدبخت نخواهد شد.

(٦)امام حسينعليه‌السلام :

من زارنى بعد موتى زرته يوم القيامة ولولم يكن الا فى النار لاخرجته ؛(٥٦)

هر كس مرا پس از مرگ زيارت كند، در قيامت به ديدارش مى روم و حتى اگر در دوزخ باشد او را بيرون مى آورم

(٧)امام صادقعليه‌السلام :

ليس منا و لا كرامة من كان فى مصر فيه مائة اءلف اءو يزيدون و كان فى ذلك المصر اءحد اورع منه ؛(٥٧)

از ما نيست و كرامتى ندارد كسى كه در شهر صد هزار نفرى يا بيشتر باشد و در آن شهر كسى پرهيزكارتر از او وجود داشته باشد.

(٨)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

المهدى من ولدى تكون له غيبة اذا ظهر يملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما؛(٥٨)

مهدى فرزند من است او غيبت خواهد داشت و زمانى كه ظهور مى كند زمين را پس از يك دوران ظلم و ستم ، سراسر عدل و داد خواهد نمود.

(٩)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ان الله خلقنى و خلق عليا وفاطمة والحسن والحسين والائمة من نور واحد؛(٥٩)

خداوند، من و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان را از يك نور آفريده است

(١٠)رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

ستدفن بضعة منى بخراسان ما زارها مكروب الا نفس الله عزوجل كربه و لا مذنب الا غفر الله له ذنوبه ؛(٦٠)

ديرى نخواهد گذشت كه پاره اى از تن من در سرزمين خراسان به خاك سپرده خواهد شد هر آدم گرفتار و يا گناهكارى كه او را زيارت كند خداوند متعال گرفتارى او را برطرف و گناهان او را خواهد بخشيد.

فصل دوم: ويژگى هاى فردى و اجتماعى زنان

عقل زنان

پرسش شماره ١٦) ديدگاه قرآن كريم درباره عقل زنان چيست؟

از ديدگاه قرآن كريم، زن يك انسان است وعقل يكى از ويژگى هاى انسان است؛ از اين رو همه انسان ها را از مرد و زن به تعقل، تدبر، تفكر و مانند آن - كه ناشى از قوه عقل است - فرا مى خواند و از هيچ یک از آنها برنمى آيد كه مرد و زن در داشتن عقل يا ميزان به كارگيرى آن متفاوت باشند.

( يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ) (٦٥) ؛ اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد، شايد انديشه كنيد.

( أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ) (٦٦) ؛ آيا آنان با خود نينديشيدند؟

از اين آيه ها و آيات بسيار ديگر برمى آيد كه زن و مرد در داشتن قوه عقل با هم مساوى هستند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد.

تنها مسئله اى كه باقى مى ماند، چگونگى خطاب به تعقل و تفكر در قرآن كريم است كه با صيغه هاى مذكر آمده و شايد شبهه را در ذهن برخى پديد آورد كه اين خطاب، اشاره اى به نقص عقل در زنان باشد كه در پاسخ آن بايد گفت: درست است كه خطاب هاى قرآن با صيغه هاى مذكر آمده، ولى اين مسئله، به جهت قاعده ادبى است كه در زبان عربى وجود دارد؛ زيرا در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كار مى رود كه هم شامل زن ها مى شود و هم مردها؛ از اين رو تاكنون هيچ مفسر يا آشنا به زبان و ادبيات نگفته است كه مجموعه خطاب هاى قرآن به مردها اختصاص دارد؛ از اين رو خطاب هاى عام قرآنى، مخصوص زن يا مرد نيست؛ بلكه نسبت به زن و مرد، يكسان است؛ مانند سوره غافر، آيه ٤٠؛ سوره نمل، آيه ٩٧؛ سوره آل عمران، آيه ٩٥؛ سروه فتح، آيه ٥؛ سوره حديد، آيه ١٢؛ سوره توبه، آيه ٧١ و ٧٢ سوره نور، آيه ١٢ و ١٣؛ سوره احزاب، آيه ٣٦ و ٥٨؛ سوره بقره، آيه ٢٣٣ و ٢٨٢؛ سوره نساء، آيه ١٢، ١٥، ٣٢، ٣٤، ٩٨ و...

بنابراين، از ديدگاه قرآن، زن و مرد، هر دو در گوهر شريف انسانيت، همتا و داراى مراتب كاملى واحدى هستند و هر دو در داشتن عقل، يكسانند(٦٧) .

پرسش شماره ١٧) آيا از آيه ٣٤ سوره نساء برنمى آيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؟

اين مطلب، برداشت برخى مفسران، از برخى آيات مانند آيه ٣٤ سوره نساء است كه مى فرمايد:( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ) مردان به سبب برترى هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده، سرپرست و نگهبان زنانند و حال آنكه با تامل در آيه برنمى آيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؛ از اين رو علامه طباطبايى در توضيح اين آيه آورده اند: مراد از جمله ما فضل الله بعضهم على بعض برترى و امتيازى است كه بالطبع مردان بر زنان دارند؛ يعنى بيشتر بودن نيروى خردورزى (قوه تعقل) در مردها و آنچه از آن مايه مى گيرد؛ مانند: شجاعت، زورمندى، تحمل كارهاى سخت و سنگين و...؛ زيرا زندگى زنان يك زندگى احساسى و عاطفى مبتنى بر ظرافت و لطافت است و از گستردگى اين علت در آيه، معلوم مى شود كه حكم مبتنى بر آن (قيم و سرپرست بودن مردان نسبت به زنان) به مورد زن و شوهر محدود نمى شود؛ بلكه اين حكم براى طايفه مردان نسبت به طايفه زنان در همه ابعادى كه زندگى اين دو طايفه را به هم پيوند مى دهد، قرار داده شده است و در تمام جهت هاى اجتماعى و همگانى (مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه بر اين دو مبتنى است) و همچنين دفاع كه با نيروى جسمى و تعقل پيوند دارد، اين چنين است.

البته اين قيوميت طايفه مردان بر زنان در جامعه در ابعاد عمومى، همچون حكومت، قضاوت و جنگ است كه به برترى نيروى تعقل مرد و شجاعت او مربوط مى شود؛ بدون آن كه به استقلال در اراده فردى زن لطمه اى بزند و مرد، حق دخالت در خواسته هاى مشروع او داشته باشد و زنان در انجام هر كار درست و شايسته اى مختارند.

سنت نبوى نيز كه زبان گوياى بيانات قرآنى است، بيانگر همين مطلب است. رفتار و عمل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در طول حيات آن حضرت بر همين برنامه بود. آن حضرت هيچ گاه زنى را حاكم و فرمانرواى عده اى قرار نداد، منصب قضاوت را به زنى نسپرد و آنان را براى شركت در جنگ، براى مبارزه و پيكار با دشمن فرا نخواند.

احاديث فراوانى وجود دارد كه سپردن زمام حكومت به دست زنان را نهى كرده است. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:مردمى كه زمام امور خود را به دست زنى بسپارند، هرگز روى رستگارى را نمى بينند(٦٨) .

اكنون در جهان به اصطلاح متمدن امروز نيز منصب هاى مهم حكومتى، كمتر به زنان سپرده مى شود كه خود از عدم توانايى نوع آنان در اين امور حكايت دارد.

اما زنان از پرداختن به ديگر مشاغل اجتماعى، مانند تعليم و تعلم (آموزش و پرورش)، پرستارى، درمان بيماران و... كه با دخالت عواطف و احساسات، منافاتى ندارد، منع نشده اند و سيره و روش پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيارى از اين كارها را امضا و تاييد كرده است و قرآن كريم نيز از دلالت بر اجازه اين قبيل كارها به زنان، خالى نيست(٦٩) .

براى روشن شدن اين مسئله بايد توجه كرد آن عقلى كه در مرد بيش از زن است، عقل به معناى توان تفكر و قدرت بر اقامه برهان نيست؛ بلكه يك فضيلت زايده است، نه معيار فضل، زيرا عقلى كه در زن و مرد متفاوت است، عقل اجتماعى، يعنى نحوه مديريت در مسائل سياسى، اقتصادى و كارهاى اجرايى است؛ ولى عقلى كه معيار فضل است، همان عقلى است كه معيار قرب الى الله است و امام صادقعليه‌السلام درباره آن مى فرمايد: العقل ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان(٧٠) ؛ آن چيزى كه خداوند رحمان به وسيله آن عبادت و بندگى شده است و بهشت به سبب آن تحصيل مى شود(٧١) . پس در آنچه مايه كمال است تفاوتى بين زن و مرد نيست و آنچه موضوع تفاوت قرار گرفته است نقشى در كمال ندارد؛ بنابراين مرد و زن در داشتن عقل انسانى يكسان هستند و هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارند و آنچه مايه برترى مرد بر زن است تنها در عقل اجتماعى و مديريتى كلان است كه همان معيار سپردن برخى از وظايف اجتماعى مانند رهبرى و قضاوت به مرد است.

براى اثبات برترى احساسات و عواطف زن بر عقل او مى توان به ظاهر آيه ١٨ سوره زخرف اشاره كرد كه مى فرمايد:( أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ غير مبين ) آيا كسى (زن) را كه در زينت ها پرورش مى يابد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد؟)

از ظاهر اين آيه به دست مى آيد كه نوع زنان به سبب گرايش به تجملات و عفت و حياى شديدى كه در آن ها وجود دارد، عواطف شان بر عقل آنها غلبه دارد بدون آن كه از اين آيه بر آيد زنان در داشتن عقل نقصان دارند(٧٢) . براى درك بيشتر اين آيه به پرسش هاى بعدى مراجعه كنيد.

حيله گرى زنان

پرسش شماره ١٨) آيا از قسمتى از آيه ٢٨ سوره يوسف ان كيد كن عظيم برنمى آيد كه جنبه حيله گرى و شيطنت زنان بر عقل آنان غالب است و آنان در توانايى عقلى ضعيف هستند؟

اين گونه خطاب ها، به زنان اختصاص ندارد؛ بلكه اين جمله در قرآن كريم براى برخى مردان نيز آمده است؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) (٧٣) ؛ آنها نهايت مكر و نيرنگ خود را به كار بردند و همه مكرهاى شان نزد خدا آشكار است؛ هر چند مكرشان چنان باشد كه كوه ها را از جا بكند.

از سوى ديگر، در سوره يوسف، آيه ٢٨ آمده است

( فَلَمَّا رَأَىقَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ ) هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، گفت اين از مكر و حيله شما زنان است؛ چرا كه مكر و حيله شما زنان، عظيم است.

همان گونه كه ملاحظه مى شود، ماجراى اين آيه شريفه كه در آن به بزرگى مكر زنان حاضر در خانه عزيز مصر اشاره شده، به داستان همسر عزيز مصر (زليخا) و حضرت يوسف مربوط است و عزيز مصر يا مردى كه همراه او بوده، جمله ان كيد كن عظيم را گفته است(٧٤) .

اينكه چرا در اين آيه به مكر بزرگ زنان اشاره شده، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسران بيان شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره مى شود. طرح اين ديدگاه ها از آن رو ضرورت دارد كه بفهميم دليل مكر بزرگ آنها در اين آيه شريفه چيست؟

عده اى بر اين باورند كه خداوند مردان را به گونه اى آفريده كه به سرعت شيفته زنان مى شوند؛ در حالى كه براى جلب ميل مردان و مجذوب كردن آنها در زنان، اسباب و وسايلى قرار داده تا به اعماق دل مردان را يابند؛ به گونه اى كه با جلوه هاى فتنه انگيز و حالت هاى سحرآميز خود، دل آنان را تسخير كرده، عقل شان را بربايند و با راه هايى كه خود مردان هم متوجه نشوند، آنها را به سوى خواسته هاى خود بكشانند. منظور از كيد و اراده بد در آيه شريفه، همين معنا است(٧٥) .

بر اساس ديدگاه ديگر، اين فراز از آيه شريفه، ادامه استدلال همان گواه منصف و هوشمندى است كه در خانه عزيز مصر حضور داشت؛ همان گونه كه در آيه ٢6 سوره يوسف به آن اشاره شده است:( قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ) شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد و او به آن دليل نيرنگ زنان را به بزرگى وصف كرد كه وقتى آن زن همسرش را در آستانه كاخ ديد، بدون آنكه به كمترين ترس يا سرگردانى دچار شود. بى درنگ گناه خود را به گردن بى گناهى پاك دامن افكند و به حضرت يوسفعليه‌السلام تهمت زد، همچنين نيرنگ زنان - گرچه اندك باشد - ولى در دل مردان، بيش از تدبير و حيله آنها اثر مى گذارد؛ هر چند مردان نيرنگ بسيارى بينديشند!

در تاريخ و داستان هاى تاريخى، مطالب فراوانى درباره فتنه انگيزى برخى زن ها نقل شده است كه مطالعه آنها نشان مى دهد زنان هوسرانى براى رسيدن به مقصود خود نقشه هايى مى كشند كه در نوع خود بى نظير است(٧٦) .

بنابراين، در چنين آيه هايى، هيچ نشانى از غلبه شيطنت بر عقل در زنان وجود ندارد.

پرسش شماره ١٩) مراد از آيه ١٨ سوره زخرف( أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ ) غير مبين چيست؟ آيا اين آيه به ناقص بودن عقل زنان اشاره دارد؟

ترجمه آيه اين است: (اى مشركان!) آيا كسى را كه ميان زينت ها پرورش مى بايد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد)؟

در اين آيه سخن از صفات زنان به منظور نقد مبناى تفكر مشركان است. برداشت مفسران از اين آيه يكسان نيست. برخى دو صفت ياد شده (توجه زياد به زينت ها و عدم برخوردارى از قدرت لازم در مجادله و مخاصمه) را برخواسته از شدت قوه عاطفى آنها مى دانند و بر اين باورند كه غلبه قوه عاطفه - كه لازمه جنس زن است - بر رفتارشان تاثير مى گذارد و در اين باره گفته اند:در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى شود و از بعد عاطفى آنان سرچشمه مى گيرد، مورد بحث قرار داده است. بدون شك، زنانى هستند كه تمايل چندانى به زينت ندارند؛ اما علاقه داشتن به زينت در حد اعتدال، عيبى براى زنان محسوب نمى شود؛ بلكه در اسلام بر آن تاكيد شده است. منظور اكثريتى است كه در غالب جوامع بشرى، به تزئين افراطى عادت دارند و گويى میان زينت به وجود مى آيند و پرورش مى يابند.

بدون شك ميان زنان، افرادى هستند كه منطق و بيانى بسيار قوى دارند؛ ولى نمى توان انكار كرد كه اكثريت آنها به سبب شرم و حيا در مقايسه با مردان، هنگام بحث و مخاصمه و جدال، قدرت كمترى دارند(٧٧) يا دست كم قدرت آنان نمونه كمترى دارد.

برخى مفسران اين دو صفت را در مسئله اى فراتر از صرف احساسات و عواطف جست و جو مى كنند؛ براى مثال علامه طباطبايى آورده است:ذكر اين دو صفت براى زنان، براى اين است كه زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بيشتر و تعقل ضعيف ترى از مرد است و به عكس، مرد بالطبع داراى عواطف كمتر و تعقل بيشترى است و از روشن ترين مظاهر قوت عاطفه زن، علاقه شديدى است كه به زينت و زيور دارد و از تقرير حجت و دليل - كه اساس قوه عاقله است - ناتوان است(٧٨) .

در هر صورت، چه آن دو صفت را از شدت احساسات و عواطف بدانيم و چه از ضعف قوه عاقليه، يك چيز را مى توان نتيجه گرفت كه همان غالبى بودن آنها است؛ يعنى بين زنان، افرادى هستند كه در آن دو صفت با ديگر زن ها بسيار متفاوت اند و حتى از بسيارى مردان نيز برترند و بر عكس در مردها افرادى هستند كه از بسيارى زنها ضعيف ترند؛ ولى در نوع زنان، جنبه عاطفى بر جنبه تعقلى غلبه دارد؛ به گونه اى كه اگر طفلى را براى نگهدارى به مردى بسپارند، به طور طبيعى، زودتر خسته مى شود تا اينكه به زنى سپرده شود يا زنان در برابر يك پرونده جنايى، بيشتر از مردان تحت تاثير قرار مى گيرد و اين مطلب است كه به استدلال نياز ندارد؛ بنابراين وجود موارد استثنايى از زنانى كه از قاطعيت و نيروى عقلانى والايى برخوردارند يا مردانى كه احساسى هستند، هرگز سبب نمى شود شارع مقدس استثنا را قاعده قرار داده، بر اساس آن، قانون وضع كند.

وقتى ثابت شد كه زنان از لحاظ عاطفى از مردان قوى تر هستند، طبيعى است كه زنان امورى را كه به اعمال احساسات و عواطف، بيشترى نياز داشته باشد، بهتر انجام مى دهند؛ به همين جهت از واگذارى امورى كه برخورد احساسى، باعث صدمه به آن امور مى شود، به زنان احتراز شده است؛ بنابراين سپردن هر كارى به كسى كه توانايى آن را دارد، سبب توهين به زن يا مرد نيست، اگر چنين باشد، پس سپردن پرستارى از اطفال به زنان بايد توهينى به مردان باشد؛ زيرا گفته مى شود كه در مردان، لياقت اين كار وجود ندارد. در اسلام، تقوا و پرهيزكارى ملاك عزت و افتخار است(٧٩) و شغل هاى و عناوينى مانند: حكومت، قضاوت و... به تنهايى براى انسان، كمال و افتخار محسوب نمى شود تا محروم بودن زن از آن، توهين به او تلقى شود؛ چه بسا قاضى يا حاكمى كه نزد خدا ارزشى ندارد و چه بسا زنانى كه نزد خداوند از هزاران مرد ارزشمندترند(٨٠) .

يك بانوى مسلمان مى تواند پا به پاى مردان پيش رود و اگر از خود شايستگى نشان دهد، مى تواند از همه مردان جلو افتد و به بيان ديگر كمال انسان در آن است كه ولى الله بشود و اين مقام به مرد يا زن اختصاص ندارد(٨١) .

فصل سوم: حقوق زن

حقوق خانوادگى

پرسش شماره ٢٠) از ديدگاه قرآن، مادران دارى چه حقوقى هستند؟

خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است كه قرآن كريم براى همه افرادش حقوقى در نظر گرفته و اين حقوق در برابر وظايفى است كه هر يك از اعضاى خانواده نسبت به همديگر دارند؛ بنابراين همان گونه كه مرد در برابر وظايفى كه نسبت به همسر و فرزندان خود دارد، زن نيز در برابر وظايفى كه در زندگى به عهده او نهاده شده، از حقوقى برخوردار است. حقوق زن در خانواده متفاوت است؛ از اين رو بر شوهر به عنوان همسر و بر فرزندان به عنوان مادر، حقوقى دارد.

بعضى از اين حقوق عبارت اند از:

الف - حقوق زن بر همسر

١. حق رفتار شايسته

قرآن كريم بر خلاف ملل گذشته و اعراب جاهليت كه با زنان رفتار بد و برخورد ناشايست داشتند، مومنان را اين گونه چنين مورد خطاب قرار مى دهد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّـهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرً ) (٨٢) ؛ اى كسانى كه ايمان آورديد!... با آنها (زنان) رفتار شايسته داشته باشيد.

٢. حق مسكن

قرآن كريم دستور مى دهد در همان نزولى كه خودتان ساكن هستيد، براى زنان تان جايى فراهم كنيد:( أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِن كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّىٰ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى ) (٨٣)؛ آنها (زنان مطلقه) را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شما است سكونت دهيد و به آنها زيان نرسانيد تا كار بر آنان تنگ شود.

اين آيه درباره زنان مطلقه است؛ ولى از آن برمى آيد كه اصل حق مسكن، امر مسلمى است كه مرد بايد آن را رعايت كند.

٣. حق نفقه

( لرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ) (٨٤) ؛ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند؛ به سبب برترى هايى كه خداوند (از نظر اجتماعى) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان (در مورد زنان) مى كنند.

٤. حق مهر

( وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ) (٨٥) ؛ مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر، چيزى از آن را به شما ببخشيد، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.

ب - حقوق مادر بر فرزندان

١. حق احسان

قرآن كريم در آيه هاى متعدد، ضمن دعوت به يكتاپرستى و نهى از پرستش غير خداوند، نيكى به پدر و مادر را توصيه كرده، به آن فرمان مى دهد؛ گويى نيكى به پدر و مادر در دومين مرحله از اهميت قرار دارد( وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ) (٨٦) ؛ خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.

( قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) (٨٧) ؛ بگو بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى تان بخوانم، اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.

( وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ ) (٨٨) ؛ و (به ياد آوريد) هنگامى را كه از بنى اسرائيل عهد گرفتيم جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و درباره پدر و مادر نيكى كنيد.

احسان، يك مفهوم وسيع و دامنه دار است كه به يك يا چند كار نيك محدود و منحصر نيست و هر كار شايسته اى كه منفعت مادى يا معنوى براى انسان در برداشته باشد، احسان شمرده مى شود؛ پس انفاق و رسيدگى به امور مادى و معيشتى پدر و مادر، احسان به آنها است:( يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّـهَ بِهِ عَلِيمٌ ) (٨٩) ؛ از تو مى پرسند كه چه چيزى انفاق كنند؟ بگو هر خير و نيكى كه انفاق مى كنيد بايد براى والدين و نزديكان خود باشد.

٢. حق احترام

قرآن كريم احترام به پدر و مادر به ويژه در دوران پيرى را واجب و لازم مى داند و از كلام تند و برخورد ناشايست با آنان نهى مى فرمايد:( وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ) (٩٠) ؛ پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هرگاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها به سن پيرى برسند كمترين اهانتى به آنها روا مدار و بر آنها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوانه به آنها بگو.

همچنين مى فرمايد: و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و لوالد يك الى المصير و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لكم به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا و اتبع سبيل من اناب الى(٩١) ؛ ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى يابد، (آرى! به او توصيه كرديم كه) براى من و پدر و مادرت شكر به جاى آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است و هرگاه آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است) از ايشان ايشان اطاعت مكن؛ ولى با آن دو در دنيا به گونه شايسته اى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمده اند.

همچنين به برخورد شايسته و گفتار كريمانه با آنان امر مى كند: ( وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﴿٢٣﴾ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُورًا ) (٩٢) ؛

بال هاى تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار ده.

٣. حق دعا و طلب آمرزش

قرآن كريم فرزندان را فرمان مى دهد كه براى پدر و مادرتان دعا و از خداوند براى آنها طلب آمرزش كنيد:( وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا ) (٩٣) ؛ بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار بده.

دعا در حق پدر و مادر، به زمان حيات آنها اختصاص ندارد و پس از درگذشت آنها نيز بايد به ياد آنها بود و بر ايشان طلب مغفرت و آمرزش كرد: ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم يقوم الحساب(٩٤) ؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را در آن روز كه حساب بر پا مى شود، بيامرز.

قرآن كريم با بيان گسترده، انسان را به بزرگداشت والدين و فرمانبردارى از آنان دعوت كرده؛ ولى اين نكته قابل توجه را نيز يادآور شده است كه مهر و مودت فرزند به والدين نبايد كوركورانه باشد و موجب شود كه انسان پا از مرز عدالت فراتر نهد. اگر فرزندى والدين را ظلم و ستمگر تشخيص دهد، نبايد از شهادت بر حق عليه آنان خوددارى كند:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىأَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّـهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىأَن تَعْدِلُوا وَإِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ) (٩٥) ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كاملا به عدالت قيام كنيد، براى خدا شهادت دهيد؛ اگر چه (اين گواهى) به زيان شما يا پدر و مادر و نزديكان تان باشد. عدالت را به پا داريد، از روشن ترين مصاديقش اين است كه براى رضاى خدا شهادت دهيد و اگر پدر و مادرى انسان را به شرك و بت پرستى و انحراف از جاده حق دعوت كردند، بايد در برابر آنان مقاومت كرد:( وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) (٩٦) ؛ ما به انسان توصيه كرديم به پدر و مادرش نيكى كند و اگر آن دو (مشترك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن. به تو سفارش كرديم به پدر و مادرت احسان كنى؛ اما اگر به تو اصرار ورزيدند چيزى را كه به آن علم ندارى، شريك من سازى، اطاعت شان مكن.

بنابراين، همان گونه كه مرد در خانواده از حق و حقوقى برخوردار است، زن نيز حق و حقوقى دارد و هيچ فرقى بين اين دو از اين جهت نيست(٩٧) .

حقوق اقتصادى

پرسش شماره ٢١) بنابر آيه هاى قرآن كريم، زن از چه حقوق اقتصادى اى برخوردار است؟

قرآن كريم انواع و اقسام ارتباطات مالى و اقتصادى را براى زن، بى مانع دانسته و استقلال و آزادى كامل براى او قائل شده است تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه كه مى خواهد، دخل و تصرف كند بدون اين كه كسب و موافقت شوهر لازم باشد؛ اعم از اينكه آن اموال پيش از ازدواج به دست آمده باشد يا پس از آن؛ از راه كسب و كار به دست آمده باشد يا از راه ارث و امثال آن.

مى توان منابع دارايى زن را در امور زير خلاصه كرد كه قرآن كريم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالكيت تام قائل است:

١. كار و دستمزد

قرآن كريم بر خلاف دوران جاهليت كه هيچ گونه حق كار و دستمزدى براى زن قائل نبودند و همه دسترنج او را پدر يا شوهرش تصاحب مى كردند، اعلام مى كند كه زنان مانند مردان مالك بهره كار و زحمات شان هستند( وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّـهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّـهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ) (٩٨) ؛ مردان و زنان از آنچه به دست مى آورند، نصيبى دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا براى رفع تنگناها يارى طلبيد و خداوند به هر چيز دانا است.

٢. مهر

در جاهليت، مهر به زنان تعلق نمى گرفت و اگر در بعضى قبايل، چيزى شبيه مهر مرسوم بود، در واقع قيمت زن بود كه اولياى زن آن را تصاحب مى كردند؛ اما قرآن با صراحت و قاطعيت دستور مى دهد كه مهر زنان را بدهيد:( وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ) (٩٩) ؛ مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.

٣. ارث

قرآن كريم به صراحت مى فرمايد: زنان مانند مردان، از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان به جاى مى گذارند، سهم دارند( لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ) (١٠٠) ؛ براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مى گذارند، سهمى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارد، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختى.

فصل دوم: ويژگى هاى فردى و اجتماعى زنان

عقل زنان

پرسش شماره ١٦) ديدگاه قرآن كريم درباره عقل زنان چيست؟

از ديدگاه قرآن كريم، زن يك انسان است وعقل يكى از ويژگى هاى انسان است؛ از اين رو همه انسان ها را از مرد و زن به تعقل، تدبر، تفكر و مانند آن - كه ناشى از قوه عقل است - فرا مى خواند و از هيچ یک از آنها برنمى آيد كه مرد و زن در داشتن عقل يا ميزان به كارگيرى آن متفاوت باشند.

( يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ) (٦٥) ؛ اين چنين خداوند آيات را براى شما روشن مى سازد، شايد انديشه كنيد.

( أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّـهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ ) (٦٦) ؛ آيا آنان با خود نينديشيدند؟

از اين آيه ها و آيات بسيار ديگر برمى آيد كه زن و مرد در داشتن قوه عقل با هم مساوى هستند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد.

تنها مسئله اى كه باقى مى ماند، چگونگى خطاب به تعقل و تفكر در قرآن كريم است كه با صيغه هاى مذكر آمده و شايد شبهه را در ذهن برخى پديد آورد كه اين خطاب، اشاره اى به نقص عقل در زنان باشد كه در پاسخ آن بايد گفت: درست است كه خطاب هاى قرآن با صيغه هاى مذكر آمده، ولى اين مسئله، به جهت قاعده ادبى است كه در زبان عربى وجود دارد؛ زيرا در مواردى كه جمع مورد نظر باشد، صيغه مذكر به كار مى رود كه هم شامل زن ها مى شود و هم مردها؛ از اين رو تاكنون هيچ مفسر يا آشنا به زبان و ادبيات نگفته است كه مجموعه خطاب هاى قرآن به مردها اختصاص دارد؛ از اين رو خطاب هاى عام قرآنى، مخصوص زن يا مرد نيست؛ بلكه نسبت به زن و مرد، يكسان است؛ مانند سوره غافر، آيه ٤٠؛ سوره نمل، آيه ٩٧؛ سوره آل عمران، آيه ٩٥؛ سروه فتح، آيه ٥؛ سوره حديد، آيه ١٢؛ سوره توبه، آيه ٧١ و ٧٢ سوره نور، آيه ١٢ و ١٣؛ سوره احزاب، آيه ٣٦ و ٥٨؛ سوره بقره، آيه ٢٣٣ و ٢٨٢؛ سوره نساء، آيه ١٢، ١٥، ٣٢، ٣٤، ٩٨ و...

بنابراين، از ديدگاه قرآن، زن و مرد، هر دو در گوهر شريف انسانيت، همتا و داراى مراتب كاملى واحدى هستند و هر دو در داشتن عقل، يكسانند(٦٧) .

پرسش شماره ١٧) آيا از آيه ٣٤ سوره نساء برنمى آيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؟

اين مطلب، برداشت برخى مفسران، از برخى آيات مانند آيه ٣٤ سوره نساء است كه مى فرمايد:( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ) مردان به سبب برترى هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده، سرپرست و نگهبان زنانند و حال آنكه با تامل در آيه برنمى آيد كه احساسات زن بر عقل او غلبه دارد؛ از اين رو علامه طباطبايى در توضيح اين آيه آورده اند: مراد از جمله ما فضل الله بعضهم على بعض برترى و امتيازى است كه بالطبع مردان بر زنان دارند؛ يعنى بيشتر بودن نيروى خردورزى (قوه تعقل) در مردها و آنچه از آن مايه مى گيرد؛ مانند: شجاعت، زورمندى، تحمل كارهاى سخت و سنگين و...؛ زيرا زندگى زنان يك زندگى احساسى و عاطفى مبتنى بر ظرافت و لطافت است و از گستردگى اين علت در آيه، معلوم مى شود كه حكم مبتنى بر آن (قيم و سرپرست بودن مردان نسبت به زنان) به مورد زن و شوهر محدود نمى شود؛ بلكه اين حكم براى طايفه مردان نسبت به طايفه زنان در همه ابعادى كه زندگى اين دو طايفه را به هم پيوند مى دهد، قرار داده شده است و در تمام جهت هاى اجتماعى و همگانى (مانند حكومت و قضاوت كه حيات جامعه بر اين دو مبتنى است) و همچنين دفاع كه با نيروى جسمى و تعقل پيوند دارد، اين چنين است.

البته اين قيوميت طايفه مردان بر زنان در جامعه در ابعاد عمومى، همچون حكومت، قضاوت و جنگ است كه به برترى نيروى تعقل مرد و شجاعت او مربوط مى شود؛ بدون آن كه به استقلال در اراده فردى زن لطمه اى بزند و مرد، حق دخالت در خواسته هاى مشروع او داشته باشد و زنان در انجام هر كار درست و شايسته اى مختارند.

سنت نبوى نيز كه زبان گوياى بيانات قرآنى است، بيانگر همين مطلب است. رفتار و عمل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در طول حيات آن حضرت بر همين برنامه بود. آن حضرت هيچ گاه زنى را حاكم و فرمانرواى عده اى قرار نداد، منصب قضاوت را به زنى نسپرد و آنان را براى شركت در جنگ، براى مبارزه و پيكار با دشمن فرا نخواند.

احاديث فراوانى وجود دارد كه سپردن زمام حكومت به دست زنان را نهى كرده است. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند:مردمى كه زمام امور خود را به دست زنى بسپارند، هرگز روى رستگارى را نمى بينند(٦٨) .

اكنون در جهان به اصطلاح متمدن امروز نيز منصب هاى مهم حكومتى، كمتر به زنان سپرده مى شود كه خود از عدم توانايى نوع آنان در اين امور حكايت دارد.

اما زنان از پرداختن به ديگر مشاغل اجتماعى، مانند تعليم و تعلم (آموزش و پرورش)، پرستارى، درمان بيماران و... كه با دخالت عواطف و احساسات، منافاتى ندارد، منع نشده اند و سيره و روش پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسيارى از اين كارها را امضا و تاييد كرده است و قرآن كريم نيز از دلالت بر اجازه اين قبيل كارها به زنان، خالى نيست(٦٩) .

براى روشن شدن اين مسئله بايد توجه كرد آن عقلى كه در مرد بيش از زن است، عقل به معناى توان تفكر و قدرت بر اقامه برهان نيست؛ بلكه يك فضيلت زايده است، نه معيار فضل، زيرا عقلى كه در زن و مرد متفاوت است، عقل اجتماعى، يعنى نحوه مديريت در مسائل سياسى، اقتصادى و كارهاى اجرايى است؛ ولى عقلى كه معيار فضل است، همان عقلى است كه معيار قرب الى الله است و امام صادقعليه‌السلام درباره آن مى فرمايد: العقل ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان(٧٠) ؛ آن چيزى كه خداوند رحمان به وسيله آن عبادت و بندگى شده است و بهشت به سبب آن تحصيل مى شود(٧١) . پس در آنچه مايه كمال است تفاوتى بين زن و مرد نيست و آنچه موضوع تفاوت قرار گرفته است نقشى در كمال ندارد؛ بنابراين مرد و زن در داشتن عقل انسانى يكسان هستند و هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارند و آنچه مايه برترى مرد بر زن است تنها در عقل اجتماعى و مديريتى كلان است كه همان معيار سپردن برخى از وظايف اجتماعى مانند رهبرى و قضاوت به مرد است.

براى اثبات برترى احساسات و عواطف زن بر عقل او مى توان به ظاهر آيه ١٨ سوره زخرف اشاره كرد كه مى فرمايد:( أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ غير مبين ) آيا كسى (زن) را كه در زينت ها پرورش مى يابد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد؟)

از ظاهر اين آيه به دست مى آيد كه نوع زنان به سبب گرايش به تجملات و عفت و حياى شديدى كه در آن ها وجود دارد، عواطف شان بر عقل آنها غلبه دارد بدون آن كه از اين آيه بر آيد زنان در داشتن عقل نقصان دارند(٧٢) . براى درك بيشتر اين آيه به پرسش هاى بعدى مراجعه كنيد.

حيله گرى زنان

پرسش شماره ١٨) آيا از قسمتى از آيه ٢٨ سوره يوسف ان كيد كن عظيم برنمى آيد كه جنبه حيله گرى و شيطنت زنان بر عقل آنان غالب است و آنان در توانايى عقلى ضعيف هستند؟

اين گونه خطاب ها، به زنان اختصاص ندارد؛ بلكه اين جمله در قرآن كريم براى برخى مردان نيز آمده است؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) (٧٣) ؛ آنها نهايت مكر و نيرنگ خود را به كار بردند و همه مكرهاى شان نزد خدا آشكار است؛ هر چند مكرشان چنان باشد كه كوه ها را از جا بكند.

از سوى ديگر، در سوره يوسف، آيه ٢٨ آمده است

( فَلَمَّا رَأَىقَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ ) هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده، گفت اين از مكر و حيله شما زنان است؛ چرا كه مكر و حيله شما زنان، عظيم است.

همان گونه كه ملاحظه مى شود، ماجراى اين آيه شريفه كه در آن به بزرگى مكر زنان حاضر در خانه عزيز مصر اشاره شده، به داستان همسر عزيز مصر (زليخا) و حضرت يوسف مربوط است و عزيز مصر يا مردى كه همراه او بوده، جمله ان كيد كن عظيم را گفته است(٧٤) .

اينكه چرا در اين آيه به مكر بزرگ زنان اشاره شده، تفسيرهاى گوناگونى از سوى مفسران بيان شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره مى شود. طرح اين ديدگاه ها از آن رو ضرورت دارد كه بفهميم دليل مكر بزرگ آنها در اين آيه شريفه چيست؟

عده اى بر اين باورند كه خداوند مردان را به گونه اى آفريده كه به سرعت شيفته زنان مى شوند؛ در حالى كه براى جلب ميل مردان و مجذوب كردن آنها در زنان، اسباب و وسايلى قرار داده تا به اعماق دل مردان را يابند؛ به گونه اى كه با جلوه هاى فتنه انگيز و حالت هاى سحرآميز خود، دل آنان را تسخير كرده، عقل شان را بربايند و با راه هايى كه خود مردان هم متوجه نشوند، آنها را به سوى خواسته هاى خود بكشانند. منظور از كيد و اراده بد در آيه شريفه، همين معنا است(٧٥) .

بر اساس ديدگاه ديگر، اين فراز از آيه شريفه، ادامه استدلال همان گواه منصف و هوشمندى است كه در خانه عزيز مصر حضور داشت؛ همان گونه كه در آيه ٢6 سوره يوسف به آن اشاره شده است:( قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ) شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد و او به آن دليل نيرنگ زنان را به بزرگى وصف كرد كه وقتى آن زن همسرش را در آستانه كاخ ديد، بدون آنكه به كمترين ترس يا سرگردانى دچار شود. بى درنگ گناه خود را به گردن بى گناهى پاك دامن افكند و به حضرت يوسفعليه‌السلام تهمت زد، همچنين نيرنگ زنان - گرچه اندك باشد - ولى در دل مردان، بيش از تدبير و حيله آنها اثر مى گذارد؛ هر چند مردان نيرنگ بسيارى بينديشند!

در تاريخ و داستان هاى تاريخى، مطالب فراوانى درباره فتنه انگيزى برخى زن ها نقل شده است كه مطالعه آنها نشان مى دهد زنان هوسرانى براى رسيدن به مقصود خود نقشه هايى مى كشند كه در نوع خود بى نظير است(٧٦) .

بنابراين، در چنين آيه هايى، هيچ نشانى از غلبه شيطنت بر عقل در زنان وجود ندارد.

پرسش شماره ١٩) مراد از آيه ١٨ سوره زخرف( أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ ) غير مبين چيست؟ آيا اين آيه به ناقص بودن عقل زنان اشاره دارد؟

ترجمه آيه اين است: (اى مشركان!) آيا كسى را كه ميان زينت ها پرورش مى بايد و هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد)؟

در اين آيه سخن از صفات زنان به منظور نقد مبناى تفكر مشركان است. برداشت مفسران از اين آيه يكسان نيست. برخى دو صفت ياد شده (توجه زياد به زينت ها و عدم برخوردارى از قدرت لازم در مجادله و مخاصمه) را برخواسته از شدت قوه عاطفى آنها مى دانند و بر اين باورند كه غلبه قوه عاطفه - كه لازمه جنس زن است - بر رفتارشان تاثير مى گذارد و در اين باره گفته اند:در اينجا قرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى شود و از بعد عاطفى آنان سرچشمه مى گيرد، مورد بحث قرار داده است. بدون شك، زنانى هستند كه تمايل چندانى به زينت ندارند؛ اما علاقه داشتن به زينت در حد اعتدال، عيبى براى زنان محسوب نمى شود؛ بلكه در اسلام بر آن تاكيد شده است. منظور اكثريتى است كه در غالب جوامع بشرى، به تزئين افراطى عادت دارند و گويى میان زينت به وجود مى آيند و پرورش مى يابند.

بدون شك ميان زنان، افرادى هستند كه منطق و بيانى بسيار قوى دارند؛ ولى نمى توان انكار كرد كه اكثريت آنها به سبب شرم و حيا در مقايسه با مردان، هنگام بحث و مخاصمه و جدال، قدرت كمترى دارند(٧٧) يا دست كم قدرت آنان نمونه كمترى دارد.

برخى مفسران اين دو صفت را در مسئله اى فراتر از صرف احساسات و عواطف جست و جو مى كنند؛ براى مثال علامه طباطبايى آورده است:ذكر اين دو صفت براى زنان، براى اين است كه زن بالطبع داراى عاطفه و شفقت بيشتر و تعقل ضعيف ترى از مرد است و به عكس، مرد بالطبع داراى عواطف كمتر و تعقل بيشترى است و از روشن ترين مظاهر قوت عاطفه زن، علاقه شديدى است كه به زينت و زيور دارد و از تقرير حجت و دليل - كه اساس قوه عاقله است - ناتوان است(٧٨) .

در هر صورت، چه آن دو صفت را از شدت احساسات و عواطف بدانيم و چه از ضعف قوه عاقليه، يك چيز را مى توان نتيجه گرفت كه همان غالبى بودن آنها است؛ يعنى بين زنان، افرادى هستند كه در آن دو صفت با ديگر زن ها بسيار متفاوت اند و حتى از بسيارى مردان نيز برترند و بر عكس در مردها افرادى هستند كه از بسيارى زنها ضعيف ترند؛ ولى در نوع زنان، جنبه عاطفى بر جنبه تعقلى غلبه دارد؛ به گونه اى كه اگر طفلى را براى نگهدارى به مردى بسپارند، به طور طبيعى، زودتر خسته مى شود تا اينكه به زنى سپرده شود يا زنان در برابر يك پرونده جنايى، بيشتر از مردان تحت تاثير قرار مى گيرد و اين مطلب است كه به استدلال نياز ندارد؛ بنابراين وجود موارد استثنايى از زنانى كه از قاطعيت و نيروى عقلانى والايى برخوردارند يا مردانى كه احساسى هستند، هرگز سبب نمى شود شارع مقدس استثنا را قاعده قرار داده، بر اساس آن، قانون وضع كند.

وقتى ثابت شد كه زنان از لحاظ عاطفى از مردان قوى تر هستند، طبيعى است كه زنان امورى را كه به اعمال احساسات و عواطف، بيشترى نياز داشته باشد، بهتر انجام مى دهند؛ به همين جهت از واگذارى امورى كه برخورد احساسى، باعث صدمه به آن امور مى شود، به زنان احتراز شده است؛ بنابراين سپردن هر كارى به كسى كه توانايى آن را دارد، سبب توهين به زن يا مرد نيست، اگر چنين باشد، پس سپردن پرستارى از اطفال به زنان بايد توهينى به مردان باشد؛ زيرا گفته مى شود كه در مردان، لياقت اين كار وجود ندارد. در اسلام، تقوا و پرهيزكارى ملاك عزت و افتخار است(٧٩) و شغل هاى و عناوينى مانند: حكومت، قضاوت و... به تنهايى براى انسان، كمال و افتخار محسوب نمى شود تا محروم بودن زن از آن، توهين به او تلقى شود؛ چه بسا قاضى يا حاكمى كه نزد خدا ارزشى ندارد و چه بسا زنانى كه نزد خداوند از هزاران مرد ارزشمندترند(٨٠) .

يك بانوى مسلمان مى تواند پا به پاى مردان پيش رود و اگر از خود شايستگى نشان دهد، مى تواند از همه مردان جلو افتد و به بيان ديگر كمال انسان در آن است كه ولى الله بشود و اين مقام به مرد يا زن اختصاص ندارد(٨١) .

فصل سوم: حقوق زن

حقوق خانوادگى

پرسش شماره ٢٠) از ديدگاه قرآن، مادران دارى چه حقوقى هستند؟

خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است كه قرآن كريم براى همه افرادش حقوقى در نظر گرفته و اين حقوق در برابر وظايفى است كه هر يك از اعضاى خانواده نسبت به همديگر دارند؛ بنابراين همان گونه كه مرد در برابر وظايفى كه نسبت به همسر و فرزندان خود دارد، زن نيز در برابر وظايفى كه در زندگى به عهده او نهاده شده، از حقوقى برخوردار است. حقوق زن در خانواده متفاوت است؛ از اين رو بر شوهر به عنوان همسر و بر فرزندان به عنوان مادر، حقوقى دارد.

بعضى از اين حقوق عبارت اند از:

الف - حقوق زن بر همسر

١. حق رفتار شايسته

قرآن كريم بر خلاف ملل گذشته و اعراب جاهليت كه با زنان رفتار بد و برخورد ناشايست داشتند، مومنان را اين گونه چنين مورد خطاب قرار مى دهد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُوا النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّـهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرً ) (٨٢) ؛ اى كسانى كه ايمان آورديد!... با آنها (زنان) رفتار شايسته داشته باشيد.

٢. حق مسكن

قرآن كريم دستور مى دهد در همان نزولى كه خودتان ساكن هستيد، براى زنان تان جايى فراهم كنيد:( أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِن كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّىٰ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى ) (٨٣)؛ آنها (زنان مطلقه) را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شما است سكونت دهيد و به آنها زيان نرسانيد تا كار بر آنان تنگ شود.

اين آيه درباره زنان مطلقه است؛ ولى از آن برمى آيد كه اصل حق مسكن، امر مسلمى است كه مرد بايد آن را رعايت كند.

٣. حق نفقه

( لرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ) (٨٤) ؛ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند؛ به سبب برترى هايى كه خداوند (از نظر اجتماعى) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاق هايى كه از اموال شان (در مورد زنان) مى كنند.

٤. حق مهر

( وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ) (٨٥) ؛ مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر، چيزى از آن را به شما ببخشيد، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.

ب - حقوق مادر بر فرزندان

١. حق احسان

قرآن كريم در آيه هاى متعدد، ضمن دعوت به يكتاپرستى و نهى از پرستش غير خداوند، نيكى به پدر و مادر را توصيه كرده، به آن فرمان مى دهد؛ گويى نيكى به پدر و مادر در دومين مرحله از اهميت قرار دارد( وَاعْبُدُوا اللَّـهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ) (٨٦) ؛ خدا را بپرستيد و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.

( قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) (٨٧) ؛ بگو بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى تان بخوانم، اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد.

( وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّـهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مُّعْرِضُونَ ) (٨٨) ؛ و (به ياد آوريد) هنگامى را كه از بنى اسرائيل عهد گرفتيم جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و درباره پدر و مادر نيكى كنيد.

احسان، يك مفهوم وسيع و دامنه دار است كه به يك يا چند كار نيك محدود و منحصر نيست و هر كار شايسته اى كه منفعت مادى يا معنوى براى انسان در برداشته باشد، احسان شمرده مى شود؛ پس انفاق و رسيدگى به امور مادى و معيشتى پدر و مادر، احسان به آنها است:( يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّـهَ بِهِ عَلِيمٌ ) (٨٩) ؛ از تو مى پرسند كه چه چيزى انفاق كنند؟ بگو هر خير و نيكى كه انفاق مى كنيد بايد براى والدين و نزديكان خود باشد.

٢. حق احترام

قرآن كريم احترام به پدر و مادر به ويژه در دوران پيرى را واجب و لازم مى داند و از كلام تند و برخورد ناشايست با آنان نهى مى فرمايد:( وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ) (٩٠) ؛ پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هرگاه يكى از آن دو يا هر دوى آنها به سن پيرى برسند كمترين اهانتى به آنها روا مدار و بر آنها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوانه به آنها بگو.

همچنين مى فرمايد: و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين ان اشكر لى و لوالد يك الى المصير و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لكم به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا و اتبع سبيل من اناب الى(٩١) ؛ ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را با ناتوانى حمل كرد و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى يابد، (آرى! به او توصيه كرديم كه) براى من و پدر و مادرت شكر به جاى آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است و هرگاه آن دو تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مى دانى باطل است) از ايشان ايشان اطاعت مكن؛ ولى با آن دو در دنيا به گونه شايسته اى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبه كنان به سوى من آمده اند.

همچنين به برخورد شايسته و گفتار كريمانه با آنان امر مى كند: ( وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﴿٢٣﴾ وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُورًا ) (٩٢) ؛

بال هاى تواضع خويش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار ده.

٣. حق دعا و طلب آمرزش

قرآن كريم فرزندان را فرمان مى دهد كه براى پدر و مادرتان دعا و از خداوند براى آنها طلب آمرزش كنيد:( وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا ) (٩٣) ؛ بگو: پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمت شان قرار بده.

دعا در حق پدر و مادر، به زمان حيات آنها اختصاص ندارد و پس از درگذشت آنها نيز بايد به ياد آنها بود و بر ايشان طلب مغفرت و آمرزش كرد: ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم يقوم الحساب(٩٤) ؛ پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را در آن روز كه حساب بر پا مى شود، بيامرز.

قرآن كريم با بيان گسترده، انسان را به بزرگداشت والدين و فرمانبردارى از آنان دعوت كرده؛ ولى اين نكته قابل توجه را نيز يادآور شده است كه مهر و مودت فرزند به والدين نبايد كوركورانه باشد و موجب شود كه انسان پا از مرز عدالت فراتر نهد. اگر فرزندى والدين را ظلم و ستمگر تشخيص دهد، نبايد از شهادت بر حق عليه آنان خوددارى كند:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىأَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّـهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىأَن تَعْدِلُوا وَإِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ) (٩٥) ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! كاملا به عدالت قيام كنيد، براى خدا شهادت دهيد؛ اگر چه (اين گواهى) به زيان شما يا پدر و مادر و نزديكان تان باشد. عدالت را به پا داريد، از روشن ترين مصاديقش اين است كه براى رضاى خدا شهادت دهيد و اگر پدر و مادرى انسان را به شرك و بت پرستى و انحراف از جاده حق دعوت كردند، بايد در برابر آنان مقاومت كرد:( وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) (٩٦) ؛ ما به انسان توصيه كرديم به پدر و مادرش نيكى كند و اگر آن دو (مشترك باشند و) تلاش كنند كه براى من همتايى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آنها پيروى مكن. به تو سفارش كرديم به پدر و مادرت احسان كنى؛ اما اگر به تو اصرار ورزيدند چيزى را كه به آن علم ندارى، شريك من سازى، اطاعت شان مكن.

بنابراين، همان گونه كه مرد در خانواده از حق و حقوقى برخوردار است، زن نيز حق و حقوقى دارد و هيچ فرقى بين اين دو از اين جهت نيست(٩٧) .

حقوق اقتصادى

پرسش شماره ٢١) بنابر آيه هاى قرآن كريم، زن از چه حقوق اقتصادى اى برخوردار است؟

قرآن كريم انواع و اقسام ارتباطات مالى و اقتصادى را براى زن، بى مانع دانسته و استقلال و آزادى كامل براى او قائل شده است تا بتواند در اموال شخصى خود هرگونه كه مى خواهد، دخل و تصرف كند بدون اين كه كسب و موافقت شوهر لازم باشد؛ اعم از اينكه آن اموال پيش از ازدواج به دست آمده باشد يا پس از آن؛ از راه كسب و كار به دست آمده باشد يا از راه ارث و امثال آن.

مى توان منابع دارايى زن را در امور زير خلاصه كرد كه قرآن كريم نسبت به همه آنها براى زن استقلال و مالكيت تام قائل است:

١. كار و دستمزد

قرآن كريم بر خلاف دوران جاهليت كه هيچ گونه حق كار و دستمزدى براى زن قائل نبودند و همه دسترنج او را پدر يا شوهرش تصاحب مى كردند، اعلام مى كند كه زنان مانند مردان مالك بهره كار و زحمات شان هستند( وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّـهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّـهَ مِن فَضْلِهِ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ) (٩٨) ؛ مردان و زنان از آنچه به دست مى آورند، نصيبى دارند (و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد) و از فضل (و رحمت و بركت) خدا براى رفع تنگناها يارى طلبيد و خداوند به هر چيز دانا است.

٢. مهر

در جاهليت، مهر به زنان تعلق نمى گرفت و اگر در بعضى قبايل، چيزى شبيه مهر مرسوم بود، در واقع قيمت زن بود كه اولياى زن آن را تصاحب مى كردند؛ اما قرآن با صراحت و قاطعيت دستور مى دهد كه مهر زنان را بدهيد:( وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ) (٩٩) ؛ مهر زنان را (به طور كامل) به عنوان يك بدهى (يا يك عطيه) به آنها بپردازيد و اگر آنها با رضايت خاطر چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن را حلال و گوارا مصرف كنيد.

٣. ارث

قرآن كريم به صراحت مى فرمايد: زنان مانند مردان، از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان به جاى مى گذارند، سهم دارند( لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ) (١٠٠) ؛ براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود مى گذارند، سهمى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارد، سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد، اين سهمى است تعيين شده و پرداختى.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14