موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات0%

موعود شناسی و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 30556
دانلود: 3640

توضیحات:

موعود شناسی و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 534 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 30556 / دانلود: 3640
اندازه اندازه اندازه
موعود شناسی و پاسخ به شبهات

موعود شناسی و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

۲۰۳: برهان لزوم عقلبالفعل چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

فارابى برهانى را اقامه كرده كه قابل انطباق بر وجود امام زمانعليه‌السلام است. او مى گويد: «هر عضوى از اعضاى مدينه فاضله را صلاحيت آن نيست كه رياست مدينه فاضله را بر عهده گيرد. رئيس مدينه فاضله نمى تواند هر كسى باشد، زيرا رياست به دو چيز است: يكى آنكه شخص از حيث سرشت و طبيعت آماده آن مقام باشد.

ديگر آنكه ملكه و هيئت ارادى چنان كارى را داشته باشد. چنين انسانى، انسان كامل است كه بالفعل هم عقل است و هم معقول.... اين رئيس هم معلم است و هم مرشد و هم مدبر...».(۵۹۵) فارابى براى برپايى اجتماع، وجود معلم را كه همان امام است ضرورى مى داند و اين يكى از عقايد شيعه است كه بايد امام بر اجتماع اشراف كامل داشته باشد.

اين فيلسوف بزرگ امام را عقل بالفعل مى داند يعنى انسانى كه همه امكانات عقلى، طبعى و كسبى در وجود او در مرتبه كمال و نهايى به فعليت رسيده و دائم الاتصال به عقل فعال است بلكه خود به گونه اى عقل فعال است. فارابى چنين شخصى را شايسته آن مى داند كه در راس جامعه قرار گيرد و معلم و مربى و امام و رئيس باشد.

در نظر او اين گونه رئيسى در جامعه به منزله قلب است در بدن انسان.(۵۹۶)

۲۰۴: آيا مى توان از راه حساب احتمالات وجود امام زمانعليه‌السلام را به اثبات رساند؟

مرحوم شهيد صدررحمه‌الله در اين باره مى فرمايد: «قضيه مهدىعليه‌السلام حقيقتى است كه امت اسلامى در طول قرن ها با آن زندگى نموده است و خصوصا در طول هفتاد سال سُفرا و نواب خاص حضرتعليه‌السلام در خلال معاشرتشان با مردم به آن تذكر داده اند، در حالى كه هيچ كس در اين مدت حرف خلافى از آنها نشنيده است.

آيا انسان مى تواند باور كند كه دروغى بتواند نه تنها در مدت هفتاد سال بلكه قرن ها دوام آورد و يا چهار نفر به عنوان نايب آن حضرتعليه‌السلام بر او اتفاق داشته باشند بدون آنكه هيچى گونه شك و ترديدى براى كسى پديد آيد و بدون آنكه بين آن چهار نايب كمتر علاقه خاصى وجود داشته باشد تا مجوز توافق بر كذب شود. از قديم الايام گفته شده كه ريسمان دروغ كوتاه است و نيز منطق حيات و زندگانى ثابت مى كند كه از جهت علمى و به حساب احتمالات محال است كه دروغى به اين شكل بتواند دوام آورده و اطمينان تمام امت را جلب نمايد».(۵۹۷)

۲۰۵: آيا ادله عقلى، وجود امام زمان معينى را اثبات مى كند؟

در پاسخ بايد گفت:

۱- ادله عقلى، تنها دلالت بر ضرورت و لزوم جود امام كامل و قطب عالم امكان دارد، و بر امام زمان شخصى كه همان مهدى موعودعليه‌السلام است دلالتى ندارد، ولى اين ادله نظريه شيعه اماميه را در اعتقاد به وجود امام كامل و معصوم مورد تأیید قرار مى دهد و لذا اين ادله تنها بر نظر شيعه انطباق دارد.

۲- استاد حسن زاده آملى مى فرمايد: «در اين مقام دو نوع بحث لازم است: يكى كلى و ديگرى شخصى. مقصود از كلى اينكه براهين قطعى عقلى بر وجوب وجود حجتى قائم به طور دائم قائمند و به امتناع خلو عالم امكان از لزوم چنين واسطه فيض الهى حاكمند «كهالامام اصله قائم و نسله دائم ». و مراد از بحث شخصى اينكه برهان معرف فرد نيست كه جزئى نه كاسب است و نه مكتسب. لذا بايد آن را از طريق ديگر شناخت چنان كه احاديث متظافر بلكه متواتر اهل عصمت و وحى معرف شخص آن حضرتند».(۵۹۸)

۳- عرفاى اسلامى يكى از شرايط حتمى سلوك را داشتن شيخ و استاد مى دانند، و آن بر دو قسم است: استاد عام و استاد خاص.

استاد عام آن است كه به طور خاص مامور به هدايت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد.

و اما استاد خاص آن است كه به طور خصوص منصوص به ارشاد و هدايت است و سالك را در هيچ حالى از احوال از مرافقت و همراهى استاد خاص گريزى نيست.(۵۹۹)

اين مطلب حتى نزد عرفاى اهل سنت نيز ثابت است زيرا آنها نيز به دو استاد يكى عام كه از آن به قطب و مرشد و ديگرى خاص كه همان واسطه فيض الهى و قطب عالم وجود امكانى است تعبير مى كنند.

كه اگر در عالم نباشد عالم دگرگون مى شود زيرا ثبوت و وجود عالم وابسته به اوست. از اين رو است كه مى بينيم عده اى از عرفاى اهل سنت با آنكه معتقد به استاد عام و مرشد و پير مرادند به وجود امام مهدىعليه‌السلام به عنوان قطب عالم امكان كه انسان با گذشتن از حقيقت نوريه ولائيه او به مقام كمال مطلق مى رسد اعتراف دارند از قبيل:

۱- عبدالوهاب شعرانى.(۶۰۰)

۲- محيى الدين بن عربى.(۶۰۱)

۳- جامى حنفى.(۶۰۲)

۴- عطار نيشابورى.(۶۰۳)

۵- ملاى رومى.(۶۰۴)

و ديگران.

به تعبير ديگر ادله اى كه ذكر شد بيانگر ضرورت وجود امام معصومى است كه نزد عرفا از او به قطب دايره امكان تعبير مى شود و قطب در عرفان در هر زمان يكى بيش نيست و اجتماع قطبين محال است. و چون جامع جميع نشأت و مصداق اسم شريفيا من لا يشغله شأن عن شأنمى باشد از خطا و سهو و نسيان مبراست چه رسد به گناه و عصيان. و چون حجاب اقرب است و متحقق به حقيقت محمديه همه ماسوى از مشكات نور او اقتباس مى كنند.(۶۰۵)

لازم به ذكر است كه اين اصطلاحات از متون آيات و روايات استفاده شده است. واژه قطب مى تواند يكى از اين اصطلاحات باشد، امير المومنينعليه‌السلام در خطبه شقشقيه براى خود تعبير قطب را به كار برده است، آنجا كه مى فرمايد: «أما والله لقد تقمصها ابن ابى قحافة و انه ليعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى »(۶۰۶) ؛ «هان! به خدا قسم - ابوبكر - پسر ابى قحافه رداى خلافت را پوشيد در حالى كه مى دانست جايگاه من در خلافت چون محور سنگ آسيا به آسياست.»

۲۰۶: چه فايده اى در وجود امامى است كه حافظ شرع و ملت نبوده و اجراى احكام الهى نمى كند؟

گاهى سؤال مى شود: اگر قرار است كه امام در پشت پرده غيبت باشد و بر كسى ظاهر نگردد و نيز متولى اقامه حد و تنفيذ حكم نگردد و مردم را به حق و جهاد با دشمن دعوت نكند چه فايده اى در وجود اوست؟

پاسخ:

۱- غيبت امام به جهتى از ناحيه ما مى باشد، و لذا در ظهور او نيز عملكرد ما دخيل است.

۲- در عصر غيبت هرگز حدود الهى و تنفيذ احكام و دعوت به حق و جهاد با دشمنان تعطيل نمى گردد بلكه بنا بر توكيل عام از جانب امام زمانعليه‌السلام اين امور به فقها واگذار شده است.

۳- امام گر چه غايب است ولى نسبت به احكام كلى جنبه نظارتى داشته و حافظ مجموعه شريعت است. و لذا در صورتى كه اجماعى بر خلاف حق تشكيل شود دخالت كرده و القاى خلاف مى نمايد.

۴- وجود امام آن گونه كه در جاى خود گفته شد واسطه فيض الهى و علت غايى خلقت است و بدون او زمين مضطرب خواهد شود و لذا او واسطه تكوين نيز مى باشد.

۵- امام گر چه از انظار عموم مردم غايب است ولى نسبت به نفوس قابل هدايت باطنى دارد، او هر نفسى را كه قابل هدايت ببيند از راه باطن او را به حق و حقيقت رهنمون خواهد ساخت.

وجود امام مهدىعليه‌السلام از ديدگاه قرآن

۲۰۷: از آيات سوره «قدر» چگونه وجود امام زمان عليه‌السلام استفاده مى شود؟

از سوره قدر به خوبى استفاده مى شود كه ملائكه شب قدر در هر سال به جهت هر كارى بر زمين فرود مى آيند.

( إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ) (۶۰۷) ؛

«ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم.

و تو چه ميدانى شب قدر چيست؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است. فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كارى نازل مى شوند. شبى است سرشار از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع سپيده.»

در سوره دخان نيز به اين موضوع اشاره شده است. آنجا كه مى فرمايد:( حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ ) (۶۰۸) ؛ «حم. سوگند به اين كتاب روشنگر. كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم. ما همواره انذار كننده بوده ايم. در آن شب هر امرى بر اساس حكمت (الهى) تدبير و جدا مى گردد.»

ماه رمضان تا روز قيامت تكرار مى شود و در نتيجه ليلة القدر نيز تا روز قيامت استمرار دارد پس نزول ملائكه و روح نيز در هر شب قدر تكرار مى شود.

سوال اين است: ملائكه و روح كه در هر سال شب قدر بر زمين فرود مى آيند بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر چه كسى وارد مى شوند؟

با تامل و دقت پى مى بريم كه در هر زمان بايد امامى كامل و معصوم وجود داشته باشد تا محل نزول ملائكه و روح گردد. امام باقرعليه‌السلام فرمود:يا معشر الشيعة! خاصموا بسورة (انا انزلناه ) تفلجوا، فوالله اءنها لحجة الله تبارك و تعالى على الخلق بعد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اءنها لسيدة دينكم و اءنها لغاية علمنا. يا معشر الشيعة! خاصموا ب‍( حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ) فاءِنها لولاة الامر خاصة بعد الرسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (۶۰۹) ؛ «اى جماعت شيعه با خصم خود به سوره «انا انزلناه» محاجه كنيد كه پيروز خواهيد شد، پس سوگند به خدا كه اين سوره از براى حجت خداوند تبارك و تعالى بعد از رسول است اين سوره همانا مدرك دين شما و نهايت علم ما است. اى جماعت شيعه با آيه( حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ) بحث كنيد؛ زيرا اين آيات اختصاص به واليان امر بعد رسول خدا دارد...».

و نيز فرمود:و ايم الله! ان من صدق بليلة القدر، ليعلم اءنها لنا خاصة...(۶۱۰) ؛((به خدا سوگند همانا هر كس تصديق كند ليلة القدر را علم پيدا مى كند كه از براى ما است...)).

امام امير المومنينعليه‌السلام به ابن عباس فرمود: «ان ليلة القدر فى كل سنة و انه ينزل فى تلك اليلة امر السنة و ان لذلك الامر ولاة بعد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقلت: من هم؟ فقال: انا و اءحد عشر من صلبى ائمة محدثون...»(۶۱۱) ؛ «همانا در هر سال ليلة القدر است، در آنشب امر يك سال نازل مى شود. براى آن واليانى است بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . ابن عباس مى گويد عرض كردم: آنان چه كسانى هستند. حضرت فرمود: من و يازده نفر از صلب من كه همگى امام و محدثند.»

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اصحاب خود فرمود: «آمنوا بليلة القدر، اءنها تكون لعلى بن ابى طالب و لولده الاحد عشر من بعده »(۶۱۲) ؛ »به ليلة القدر ايمان آورديد؛ زيرا براى على بن ابى طالب و يازده فرزند بعد از اوست».

۲۰۸: از آيه «امام» چگونه وجود امام زمانعليه‌السلام استفاده مى شود؟

خداوند متعال در سوره اسراء مى فرمايد:( يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا ) (۶۱۳) ؛ «روزى كه هر گروهى را به توسط امامشان مى خوانيم كسانى كه نامه عملشان به دست راستشان داده شود آن را با شادى و سرور مى خوانند و به قدر رشته شكاف هسته خرمايى به آنان ستم نمى شود.»

مفاد آيه اين است كه از هر كس در روز قيامت، از امام به حق سؤال مى شود، اگر معترف و معتقد به آن بوده رستگار خواهد شد و نامه عملش را به دست راست او مى دهند. لذا بايد در هر زمانى امامى واجب الاطاعة وجود داشته باشد. امامى كه بدون معرفت و متابعت از او فلاح و رستگارى هرگز در قيامت براى انسان نخواهد بود و لذا در روايات مى خوانيم كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «من مات لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية »(۶۱۴) ؛ «هر كس بميرد در حالى كه امامش را نشناخته به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.»

از آنجا كه وظيفه هر شخصى متابعت از حق و حقيقت است پس بايد در هر زمانى امام به حق و حقيقت موجود باشد تا مردم با اراده و اختيار او را به عنوان رهبر خود برگزينند و با پيروى از او از جمله اصحاب يمين گردند.

از آنجا كه «لوح محفوظ» يكى است و اختصاص به طايفه اى دون طايفه اى ديگر ندارد لذا نمى توان لفظ «امامهم» در آيه را حمل بر لوح محفوظ نمود.

و نيز ممكن نيست كه مقصود به كلمه «امام» در آيه، كتاب هر قوم باشد زيرا آيه شامل همه انسان ها از اول خلقت تا آخر خلقت است در حالى كه اولين كتاب مشتمل بر شريعت، كتاب نوح است و قبل از او كتابى اين چنين بر مردم نازل نشده است.

سيوطى به سندش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ذيل آيه فوق نقل كرده كه فرمود:( يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ ) (۶۱۵) ؛ «هر قومى به امام زمانش و كتاب پروردگارش و سنت پيامبرش محشور خواهد شد.»

و نيز از ابن عباس نقل كرده كه مقصود به امام در آيه شريفه فوق امام هدايت و امام ضلالت است.(۶۱۶)

كلينى از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده كه فرمود: لما نزلت هذه الآية:( يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ) قال المسلمون يا رسول الله! اءلست امام الناس كلهم اجمعين؟ قال: فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «أنا رسول الله الى الناس اجمعين ولكن سيكون من بعدى ائمة على الناس من الله من اهل بيتى يقومون فى الناس فيكذبون »(۶۱۷) ؛( يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ) نازل شد مسلمانان عرض كردند: اى رسول خدا آيا شما امام همه مردم نيستى. حضرت فرمود: من فرستاده خدا به سوى همه مردمم ولى زود است كه بعد از من امامانى از اهل بيتم بيايند، آنان در بين مردم قيام خواهند نمود ولى تكذيب مى شوند...»

بشر بن غالب از امام صادقعليه‌السلام درباره آيه يوم ندعو... سؤ ال كرد، حضرت فرمود: «امام دعا الى هدى فاجابوه، و امام دعا الى ضلالة فاجابوا اليها، هولاء فى الجنة و هولاء فى النار و هو قوله عزوجل( فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ) »(۶۱۸) ؛ «امامى است كه مردم را به هدايت دعوت كرده و مردم نيز او را اجابت نموده اند. و امامى است كه مردم را به ضلالت دعوت كرده و او را اجابت نموده اند. آنان در بهشت و اينان در دوزخند. و اين است قول خداوند عزوجل( فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ ) .

۲۰۹: آيه «انذار» چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال خطاب به پيامبرش كرده مى فرمايد:( إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ) (۶۱۹) ؛ «همانا تو بيم دهنده اى و براى هر قومى هدايت گرى است.»

از آيه فوق به طور وضوح استفاده مى شود كه براى هر قومى در هر عصر و زمان هدايت كننده اى است به حق و حقيقت، و اين مقتضاى ربوبيت خداوند است. و نيز استفاده مى شود كه زمين هيچ گاه از هادى به حق خالى نمى گردد خواه نبى باشد يا غير نبى.

زيرا اطلاق آيه حصر مصداق هادى در انبيا را نفى مى كند همان گونه كه زمخشرى در ذيل آيه شريفه فوق به آن اشاره كرده است، در غير اين صورت لازم مى آيد در عصرهايى كه از نبى خالى است حجت و هادى بشر وجود نداشته باشد.

طبرى در تفسير خود در ذيل آيه فوق از ابن عباس به سند صحيح نقل كرده: لما نزلت( إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ) وضعصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يده على صدره، فقال: «إنا المنذر و لكل قوم هاد و أوما بيده الى منكب على، فقال انت الهادى يا على، بك يهتدى المهتدون بعدى »(۶۲۰) ؛ «هنگامى كه آيه( إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ) نازل شد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست خود را بر سينه گذاشت و فرمود: من منذرم و براى هر قومى هادى است. آن گاه اشاره به شانه علىعليه‌السلام نمود و فرمود: تنها به واسطه تو است كه هدايت شوندگان بعد از من هدايت مى گردند.»

حاكم نيشابورى به سند صحيح از امام علىعليه‌السلام در ذيل آيه فوق نقل كرده كه فرمود: «رسول الله المنذر و أنا الهادى »(۶۲۱) ؛ «رسول خدا منذر و من هادى ام.»

كلينى به سند صحيح از امام باقرعليه‌السلام در تفسير آيه فوق نقل كرده كه فرمود: «رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم المنذر و لكل زمان هاد يهديهم الى ما جاء به نبى الله ...»(۶۲۲) ؛ «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منذر و براى هر زمانى امام و هادى اى است كه مردم را به آنچه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده دعوت مى كند...».

و نيز از امام باقرعليه‌السلام نقل كرده كه در ذيل آيه فوق فرمود؛ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم المنذر و على الهادى، «أما والله ما ذهبت منا و ما زالت فينا الى الساعة »(۶۲۳) ؛ «رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منذر و على هادى است. آگاه باش به خدا سوگند كه آيه از ما بيرون نخواهد رفت و دائما در بين ما است تا روز قيامت».

۲۱۰: آيات «شهادت» چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

در آيات بسيارى اشاره شده كه خداوند در ميان هر امتى كسى را به عنوان «شاهد» قرار داده تا در روز قيامت بر آنها احتجاج كند. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

الف)( فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِيدًا ) (۶۲۴) ؛ «چگونه است حال «در روز محشر» آن گاه كه از هر طايفه اى گواهى آوريم و تو را «اى پيامبر» بر آنان گواه خواهيم.»

ب)( وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ ) (۶۲۵) ؛ «و آن روز را كه ما از هر امتى شاهدى برانگيزيم آن گاه به كافران اجازه سخن داده نشود و توبه آنان نيز پذيرفته نگردد.»

ج)( وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ) (۶۲۶) ؛ «روزى كه ما در هر امتى از ميان خودشان گواهى بر آنان برانگيزيم و تو را((اى محمد))بر اين امت گواه آوريم.»

از اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه در هر زمان و براى هر امتى خداوند افرادى معصوم از خطا و اشتباه قرار داده است تا در روز قيامت به اعمال آنان گواهى دهند. كسى كه قرار است شاهد بر اعمال امت باشد نبايد در شهادتش اشتباه كند و نيز بايد احاطه علمى بر همه اعمال امت داشته باشد. اينان كسانى اند كه در امر هدايت بشر حجت خدا در روى زمينند.

فخر رازى در ذيل آيه( وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ) (۶۲۷) ؛ «و (در آن روز) از هر امتى گواهى برمى گزينيم.» مى گويد: «آنان شاهدانى هستند كه در هر زمان بر مردم شهادت مى دهند كه از جمله آنها انبيا هستند».(۶۲۸)

و نيز در ذيل آيه( وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ) (۶۲۹) ؛ «روزى را كه از هر امتى گواهى بر آنان بر مى انگيزيم.» مى گويد: «هر جمعى كه در دنيا به وجود مى آيد لازم است كه كسى به عنوان شاهد در ميان آنها وجود داشته باشد».

شاهد در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود حضرت بود به دليل آيه:( وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ) (۶۳۰) ؛ و نيز لازم است كه در هر زمان بعد از رسول، شاهدى در ميان امت باشد.

از اينجا به خوبى روشن مى شود كه هر عصرى خالى از شاهد بر امت نيست و آن شهيد بايد از خطا مصون باشد وگرنه احتياج به شاهد ديگرى است و در نتيجه به بى نهايت منتهى خواهد شد كه اين باطل است.

۲۱۱: شاهد بر خلق در هر زمان داراى چه صفاتى بايد باشد؟

از آيات قرآن استفاده مى شود كه شاهد بر امت((حجت معصوم))بايد داراى صفاتى چند باشد:

۱- از جنس بشر باشد:( شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ ) .

۲- در هر زمان يكى باشد زيرا از صيغه مفرد استفاده شده است:شهيدا.

۳- داراى احاطه علمى باشد.

۴- داراى علم به كتاب باشد: خداوند متعال مى فرمايد:( وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) (۶۳۱) ؛ «و كافران بر تو اعتراض كنند كه تو رسول خدا نيستى بگو تنها گواه بين من و شما خدا و كسانى كه نزدشان علم كتاب است خواهد بود.»

ابو سعيد خدرى مى گويد: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره اين آيه سؤال كردم كه مقصود به آن كيست؟ فرمود: آن برادرم على بن ابى طالب است.(۶۳۲)

۲۱۲: آيه «نذير» چگونه دلالت بر وجود امام زمانعليه‌السلام دارد؟

خداوند متعال مى فرمايد:( وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ ) (۶۳۳) ؛ «و هر امتى در گذشته انذاركننده اى داشته است.»

از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه در هر زمانى بايد در ميان مردم حجت خدا و هادى على الاطلاق موجود باشد.

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «اى گروه شيعه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:( وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ ) . عرض شد: اى ابا جعفر مگر نذير بر اين امت محمد نيست؟ حضرت فرمود:... «صدقت فهل كان نذير و هو حى من البعثة فى اقطار الارض ...»(۶۳۴) ؛«... آرى راست مى گويى آيا محمد در زمان حياتش انذاركننده از زمان بعثت براى همه مناطق نبود؟...».

در تفسير على بن ابراهيم در ذيل آيه فوق مى خوانيم: «...لكل زمان امام ...»(۶۳۵) ؛ «... و براى هر زمانى امامى است...».

۲۱۳: آيه «هدايت» چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال مى فرمايد:( وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ ) (۶۳۶) ؛ «و از جمله كسانى كه آفريديم فرقه اى به حق هدايت مى يابند و به حق بر مى گردند.»

فخر رازى در ذيل آيه فوق در تفسيرش از جبائى نقل كرده كه: «اين آيه دلالت دارد بر اينكه هيچ زمانى خالى از كسى كه قيام و عمل به حق كرده و مردم را به آن هدايت كند نيست.»(۶۳۷)

ميرزا محمد مشهدى در تفسير «كنزالدقائق » مى گويد: «آيه دلالت دارد بر اينكه در هر قرنى يك نفر معصوم وجود دارد زيرا مفاد آن اين است كه هادين و عادلين بعضى از خلقند نه تمام آنها و هر كسى كه معصوم نيست هادى و عادل كلى نيست.»(۶۳۸)

عبدالله بن سنان مى گويد از امام صادقعليه‌السلام درباره آيه:( وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ ...) ؛ سؤ ال كردم؟ حضرت فرمود: «هم الائمة »(۶۳۹) ؛ «مقصود از آيه ائمه است.»

۲۱۴: آيه «صادقين» چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال مى فرمايد:( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ) (۶۴۰) ؛ «اى مومنين تقوا پيشه كرده و همراه با صادقين باشيد.»

مقصود از صادقين در آيه برخى از مومنين است نه جميع آنان حال اين بعض چه خصوصياتى بايد داشته باشد؟

از خود آيه استفاده مى شود كه مقصود به صادقين كسانى هستند كه صادق على الاطلاق هستند و لذا على الاطلاق امر به اطاعت آنها شده است تا افراد مطيع با اقتدا و هدايت از آنها به حق و حقيقت و سعادت نايل آيند. نتيجه اينكه: «صادقين » در آيه همان حاملان وحى و خلفاى رسول و امينان شرع و حاميان دين و ائمه هدايت و چراغ هاى هدايتند، كسانى كه خداوند رجس و پليدى را از آنان دور كرده و از هر عيب و نقصى پاكشان كرده است.

و اينان كسانى غير از اهل بيت عصمت و طهارت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيستند كه اول آنها امير المومنين على بن ابى طالبعليه‌السلام و آخر آنها مهدىعليه‌السلام است.

فخر رازى از آيه فوق استفاده عصمت كرده و مى گويد: «از اين آيه استفاده مى شود كه در هر زمان بايد صادقين معصوم موجود باشند...».(۶۴۱)

كلينى به سند خود از بريد بن معاويه عجلى نقل كرده كه از امام باقرعليه‌السلام درباره آيه؛( اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ ) سؤال كردم؟ حضرت فرمود: ايانا عنى(۶۴۲) ؛ «ما را قصد كرده است.»

و نيز به سند خود از امام رضاعليه‌السلام در ذيل آيه فوق نقل كرده كه فرمود: «الصادقون هم الائمة »(۶۴۳) ؛ «صادقين همان ائمه اند...».

حاكم حسكانى حنفى به سند خود از عبدالله بن عمر در تفسير آيه فوق نقل كرده كه مقصود از آن محمد و اهل بيت اوست.(۶۴۴)

سبط بن جوزى از قول علما در تفسير آيه فوق نقل كرده كه مقصود از آيه اين است كه با على و اهل بيتش باشيد.(۶۴۵)

۲۱۵: آيه «اولى الامر » چگونه بر وجود امام زمانعليه‌السلام دلالت دارد؟

خداوند متعال مى فرمايد:( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ) (۶۴۶) ؛ «خدا و رسول و صاحبان امرى را كه از ميان خود شماست اطاعت كنيد.»

از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه در هر عصر و زمانى بايد امام معصومى در قيد حيات باشد، او را اطاعت نمايم، اطاعتى كه همانند اطاعت خداوند است.

مقصود از «اولى الامر » در آيه فوق همان صاحبان شأن و امر و نهى است كسانى كه امور مردم در اختيار آنان است و آنان غير از معصومين كسانى ديگر نيستند زيرا آيه دلالت بر وجوب اطاعت به طور مطلق و بدون هيچ قيد و شرطى دارد و اين مستلزم عصمت آنان است و گرنه منجر به تناقض مى شود، به جهت آنكه اطاعت خدا و رسول بدون هيچ قيد و شرطى واجب است، حال اگر اولى الامر معصوم نباشند و در برخى از موارد اشتباه يا سهو و نسيان داشته باشند و در عين حال اطاعت آنها به طور مطلق واجب باشد مستلزم تناقض در وجوب اطاعت است. نتيجه اينكه مقصود از «اولى الامر » در آيه، معصومين است كه در هر زمان بايد فردى از آنها باشد تا اطاعت گردد، و در اين زمان كسى جز امام زمانعليه‌السلام نيست.

از جمله روايات متواترى كه انطباق آيه فوق را بر اهل بيتعليهم‌السلام تأیید مى كند حديث معروف «ثقلين » است؛ زير پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آن حديث امر به اطاعت از كتاب و عترت و اهل بيت معصوم خود كرده كه همان «اولوا الامر » در آيه فوق هستند و در آن نيز امر به اطاعت مطلق كرده است.

و نيز آيه شريفه( إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ) (۶۴۷) ؛ و احاديث «دوازده خليفه» نيز بر اين برداشت از آيه فوق دلالت دارد. به همين جهت است كه برخى از علماى اهل سنت نيز قائل به نزول آيه فوق در شان اهل بيتعليهم‌السلام شده اند از قبيل:

۱- ابن حيان اندلسى.(۶۴۸)

۲- نيشابورى.(۶۴۹)

۳- محمد صالح كشفى ترمذى.(۶۵۰)

۴- قندوزى حنفى.(۶۵۱)

۵- حموينى شافعى.(۶۵۲)

۶- حاكم حسكانى.(۶۵۳)

حاكم حسكانى به سندش از مجاهد در تفسير آيه فوق نقل كرده كه اين آيه در شان امير المومنينعليه‌السلام نازل شد هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را جانشين خود در مدينه قرار داد.