در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)0%

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17173
دانلود: 2655

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17173 / دانلود: 2655
اندازه اندازه اندازه
در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

نویسنده:
فارسی

سوره توبه از سوره هاى مدنى است، در این سوره سه موضوع عمده مورد توجه بوده که براساس آنها این سوره به نام هاى «توبه»، «برائت» و «فاضحه» خوانده مى شود. بخش عمده اى از آیات آغازین سوره به «برائت» و بیزارى از مشرکان و بت پرستان و نادیده گرفتن پیمان هاى آنان اختصاص یافته است. آیات دیگرى به خیانت هاى گروهى از منافقان و افشاى اسرار شبکه جاسوسى آنها و فضاحت آنان اشاره مى کند و آیاتى نیز به سرگذشت «توبه» گروهى از مهاجر و انصار که از جهاد سرباز زدند و بعد توبه کردند، مى پردازد. البته به موضوعات دیگرى مانند عقاید اهل کتاب و احکام اسلامى درباره آنان و مبارزه با آنها، جهاد، سال و ماه اسلامى و اخلاق رسول خدا نیز توجه شده است.

در سرزمین تبوک

(تفسیر سوره برائت)

مؤلف: آیت الله جعفر سبحانی

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

با خصوصیات این سوره آشنا شویم

نام هاى این سوره

این سوره به نام هاى مختلف، مانند «توبه» و «برائت» و «فاضحه» خوانده مى شود و هركدام به مناسبت خاصى بر آن اطلاق مى گردد:

از آن جا كه سرگذشت توبه گروهى از مهاجر و انصار، در این سوره آمده و نیز سرگذشت گروه سه گانه اى كه براى گردآورى غله و میوه، از جهاد سرباز زده بودند، در این سوره طى آیه هاى 118 و 119 وارد شده است این سوره را «توبه» مى نامند. و باز چون در این سوره، از مشركان و كلیه بت پرستان «برائت» و بیزارى جسته شده است و تمام پیمان هاى آنان نادیده گرفته شده و بت پرستى با تمام اشكالش غیرقانونى اعلام گردیده است، این سوره را سوره «برائت» مى نامند و چون اسرار شبكه جاسوسى و خیانت هاى گروهى از منافقان در این سوره آشكار شده و خداوند پرده از رازهاى آنان برداشت و همگى را رسوا كرد، این سوره را «فاضحه» هم مى گویند.

شماره آیه و هدف و محل نزول سوره

این سوره 129 آیه دارد و همگى به گواهى مضمون آیات آن در «مدینه» نازل شده و یكى از طرق شناسایى آیات مكى از مدنى، مضامین خود آنهاست؛ آیات این سوره همگى در مورد حوادثى سخن مى گوید كه پس از مهاجرت پیامبر به مدینه رخ داده است و این مطلب با مراجعه به مفاد آیات، به خوبى روشن مى شود. گذشته بر این، مفسران اسلامى اتفاق نظر دارند كه این سوره در مدینه نازل شده است.

این سوره با سوره قبل از آن، یعنى «انفال» از نظر موضوعات و مطالب و اهداف، یك سان و مضامین هر دو سوره كاملاً به هم شبیه است.

در هر دو سوره در مورد اهمیت عهد و پیمان، لزوم نبرد با مشركان و اهل كتاب، انتقاد از نفاق و منافقان، غیر قانونى بودن بت و بت پرستى و... بحث و گفتگو شده است. روى همین تشابه، برخى هر دو سوره را یك سوره تلقى كرده اند.

در آغاز این سوره به سان سوره هاى دیگر قرآن «بسم اللَّه» وجود ندارد و غالب افراد مى پرسند چرا در آغاز این سوره «بسم اللَّه» -كه اسم اعظم است- موجود نیست. گاهى این مطلب از طریق وحدت دو سوره توجیه مى شود و این كه چون این دو سوره یك سوره اند در آغاز دومى «بسم اللَّه» وارد نشده است؛ ولى چون مفسران اسلامى، از این دو سوره به نام سوره هاى «انفال» و «توبه» نام مى برند و هر دو سوره را دو سوره مختلف تلقى مى نمایند، باید براى نبودن «بسم اللَّه» علت دیگرى اندیشید.

پاسخ روشن همان است كه ابن عباس از امیرمؤمنان عليه‌السلام نقل كرده است و آن این كه «اسم اعظم» یعنى «بسم اللَّه» نشانه رحمت و رأفت الهى است و چنین توصیفى با مضامین سوره، خصوصاً با آیات آغاز سوره كه در آن بیزارى از بت پرستان و لغو تمام پیمان ها آمده و به همه آنان اعلام مى شود تنها چهار ماه مهلت دارند كه وضع خود را روشن سازند؛ یا باید بت و بت پرستى را ترك گویند و به آیین توحید بگروند و یا آماده جنگ و نبرد با سپاه توحید بشوند. ناگفته پیداست چنین قطع نامه اى با چنین لحن تندى، با توصیف خدا به رحمان و رحیم مناسب نیست و هرگز نباید در این مورد، سخن را با چنین اوصافى آغاز نمود، بلكه این مقام، مناسب با اسما و اوصاف دیگر خداوند، مانند جبّار، منتقم و مشابه آنهاست. (1)

مأموریت على عليه‌السلام

شهر مكه در سال هشتم هجرى به تصرف مسلمانان درآمد و پایگاه توحید در چنین سالى از دست كفار گرفته شد و پیامبر در سال نهم هجرت تا كرانه هاى شام رفت و در تبوك، با قبایل متعددى پیمان بست. پس از بازگشت به مدینه، شرایط ظاهرى ایجاب مى كرد كه پیامبر گرامى در سال نهم، عازم زیارت خانه خدا شود و از شهرى كه سال گذشته به تصرف او در آمده است، بازدید نماید. ولى مقارن این احوال، حادثه اى رخ داد كه پیامبر را از شركت در مراسم حج آن سال بازداشت و حادثه از این قرار بود:

رسم اعراب جاهلى این بود كه پس از پایان طواف كعبه، جامه اى كه با آن خانه خدا را طواف مى كرد، در راه خدا صدقه مى داد و چون جامه دیگرى نداشت، لخت و برهنه طواف مى نمود. در همان سال نهم - كه هنوز راه و رسم جاهلى باقى مانده بود - در ماه هاى حرام، زن زیبایى وارد مسجد شد و چون جامه اضافى نداشت و جامه عاریت نیز نتوانست تحصیل كند، ناچار شد با وضع زننده و به صورت برهنه - كه محرك افكار شیطانى حاضران در كنار خانه خدا بود - طواف نماید.

پیامبر گرامى از طواف زن مشركه با آن حركات زننده - كه تاریخ متذكر آن است - آگاه شد و از این كه خانه خدا، كه باید مهد تربیت و مركز فراگیرى تعالیم و روش هاى آسمانى باشد، بر اثر آزادى شرك و بت پرستى، مركز طواف زنان برهنه و چشم چرانى جوانان شهوت پرست گردیده است، آزرده خاطر شد.

مقارن این گزارش، پیك وحى فرود آمد و آیاتى چند از آغاز سوره برائت را آورد. مفاد این آیات قطع نامه اى است از حكومت اسلام درباره بت پرستان، كه باید در مدت چهار ماه، وضع خود را در برابر حكومت توحید، روشن سازند و یكى از دو راه مذكور را برگزینند:

پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله آیات یاد شده را به ابوبكر تعلیم نمود و چهل تن از یاران خود را با او همراه ساخت كه آیات یادشده را در عید قربان براى مشركان و بت پرستان، كه تا آن روز از آزادى نسبى برخوردار بودند، تلاوت نماید و آنان بدانند از این به بعد نمى توانند با چنین عقیده و عملى در محیط اسلامى زیست كنند.

ابوبكر آیات را فراگرفت و با چهل تن از یاران خدا عازم مكه شد. هنوز مراحلى را طى نكرده بود كه پیك وحى بار دیگر فرود آمد و پیامبر را با جمله زیریا مشابه آن خطاب نمود و گفت:

«لا یؤدّیها إلّا أنت أورجل منك

این آیات را جز تو و یا كسى كه از تو و اهل بیت تو است نمى تواند ابلاغ كند»

در این موقع، پیامبر، على عليه‌السلام را طلبید و مركب مخصوص خود را در اختیار او نهاد و جابربن عبداللَّه را ملازم او ساخت و دستور داد هر چه زودتر خود را به ابوبكر برساند و آیات یادشده را از او بگیرد و در روز «منى» در كنار «جمره عقبه» آیات الهى را تلاوت نماید و علاوه بر تلاوت آیات، چهار دستور را نیز به سمع مشركان برساند:

1. جز فرد مسلمان كسى حق ندارد وارد خانه خدا گردد؛

2. هیچ كس نمى تواند برهنه طواف كند؛

3. مشركان حق ندارند در مراسم حج شركت كنند؛

4. هر كافرى كه با پیامبر پیمان دارد، پیمان او محترم است تا وقتى پایان پذیرد؛ ولى گروهى كه با پیامبر پیمان ندارند و یا پیمان شكسته اند تا مدت چهارماه جان و مال آنان محترم است و پس از انقضاى این مدت باید وضع خود را روشن كنند. اگر دست از شرك و بت پرستى برداشتند به سان مسلمانان دیگر آزاد خواهند بود و در غیر این صورت، جان و مال آنان احترامى نخواهد داشت.

پیامبر به على فرمود: آیات یاد شده را از ابوبكر بگیر و او را میان ادامه سفر با وى یا بازگشت به مدینه مخیر ساز.

على حركت كرد و در «جحفه» به ابوبكر رسید و پیام پیامبر را به او ابلاغ نمود و آیات الهى را از او گرفت. او را میان بازگشت به مدینه و ادامه سفر مخیر ساخت. ابوبكر كمى اندیشید و بازگشت به مدینه را به ادامه سفر ترجیح داد. وقتى حضور پیامبر رسید به حضرتش عرض كرد:

أهلتنی لأمر طالت الأعناق إلیه، فلما صرت ببعض الطرق عزلتنی منه؛

مرا بر انجام دادن كارى لایق و شایسته شمردى؛ كارى كه گردن ها، روى شوق و علاقه به سوى آن كشیده مى شد (هرفردى افتخار انجام دادن آن را در دل مى پروراند) وقتى مقدارى از راه را پیمودم مرا از آن سمت عزل نمودى»

سپس افزود: آیا درباره من آیه اى فرود آمد؟ پیامبر گفت: آیه اى فرود نیامده جز این كه پیك وحى فرود آمد و دستور داد این آیات را خودم و یا كسى كه از خاندان من است ابلاغ نماید.

امیرمؤمنان وارد مكه گردید و بالاى جمره عقبه آیاتى از سوره توبه را تلاوت نمود و پیام هاى چهارگانه پیامبر را رسانید.

لحن قاطع آیات و دستورهاى چهارگانه پیامبر، دگرگونى عظیمى در اجتماع بت پرستان پدید آورد و هنوز چهار ماه سپرى نشده بود كه بت پرستى در محیط مكه و اطراف آن ریشه كن شد و همگى به اسلام در آمدند.

فضیلت غیر قابل انكار

شكى نیست كه عزل ابوبكر و انتخاب مجدّد على براى تلاوت آیات و ابلاغ پیام هاى پیامبر، یكى از فضایل غیر قابل انكار امام على بن ابى طالب است و این فضیلت را نه تنها محدّثان و مفسران شیعه نقل كرده اند؛ بلكه گروه زیادى از محدّثان و دانشمندان اهل تسنّن این فضیلت را در كتابهاى خود آورده اند. مرحوم علامه امینى در كتاب الغدیر (ج 6، ص 321-318) این فضیلت را از 72 تن از بزرگان و دانشمندان اهل تسنّن نقل نموده است و با چنین نقل متواترى نمى توان اصل آن را انكار كرد. شیخ شمس الدین مالكى - كه در سال 780 هجرى قمرى در گذشته است - در قصیده خود كه در حقّ ابلاغ كننده این آیات سروده است چنین مى گوید:

و أرسله عنه الرسول مبلغاً

و خصّ بهذا الأمر تخصیصَ مفرد

و قال هل التبلیغُ عنّی ینبغی

لمن لیس من بیتی من القوم فاقتد

پیامبر على را به عنوان پیام رسان خود اعزام نموده و او را تنها براى ابلاغ آیات خدا برگزیده و فرمود: آیا آن كس كه از خاندان من نیست، شایستگى ابلاغ پیام مرا دارد؟!

عزل ابوبكر و گزینش مجدّد امام به جاى وى، در میان مفسران و تاریخ نگاران اسلام سروصدایى به راه انداخته و هر فردى مطابق تمایلات درونى خود آن را تحلیل كرده است. به طور مسلّم هرنوع داورى كه براساس تعصبات مذهبى و عقاید درونى استوار باشد، جز پیشداورى چیز دیگرى نخواهد بود و اگر این نویسندگان، عقاید خود را كنار مى گذاردند و در جمله اى كه از پیامبر، در مورد این عزل و نصب نقل شده است دقت مى كردند، به حقیقت و علت آن به خوبى پى مى بردند؛ ولى متأسفانه گفتار پیامبر را كنار نهاده و از پیش خود عللى تراشیده اند كه به سان علل پس از وقوع حادثه است.

محمود آلوسى بغدادى (متوفاى 1270ه'. ق) نویسنده تفیسر روح المعانى كوشیده است حادثه عزل ابوبكر را طورى توجیه كند كه از مقام و شخصیت و معنویت وى نكاهد. وى مى نویسد: ابوبكر شخص مهربانى بود، در حالى كه على مرد شجاع و دلیرى بود و لغو پیمان و تهدید مشركان و مباح شمردن خون آنان، بیش از همه به شجاعت و قوّت قلب نیازمند است و این صفت در على بیش از ابوبكر، كه به رحمت و شفقت اشتهار داشته، موجود بود؛ از این جهت، پیامبر ابوبكر را از ابلاغ چنین پیامى معذور شمرد و على را به جاى او برگزید. (2)

گفتار آلوسى جز پیشداورى چیزى دیگر نیست و اساس آن نادیده گرفتن گفتارپیامبر است. پیامبر هرگز علت گزینش مجدّد على را به گونه اى كه آلوسى توجیه كرده است تعلیل ننموده، بلكه علت این دگرگونى را چنین بیان نمود: من مأمورم این آیات را یا خودم برسانم و یا كسى كه از اهل بیت من است. اگر علت این دگرگونى، ناسازگارى روحیات ابوبكر با ابلاغ این آیات بود، جا داشت كه پیامبر چنین سخن نگوید بلكه آن را از راه رأفت و شفقت ابوبكر و شجاعت و قوّت قلب على عليه‌السلام مدلّل نماید.

آلوسى در این توجیه آن چنان تعصب به خرج داده كه براى حفظ مقام و موقعیت ابوبكر ناخود آگاه از عظمت پیامبر كاسته است؛ زیرا لازمه گفتار او این است كه پیامبر گرامى نیز شایسته ابلاغ این آیات نیز نباشد؛ زیرا اگر شفقت و مهربانى ابوبكر مانع گردید، پیامبر گرامى نیز، كه مظهر اعلاى رحمت و شفقت و رأفت و مهربانى و به گفته قرآن «رحمة للعالمین» است، باید صلاحیت ابلاغ این پیام را نداشته باشد، درصورتى كه پیامبر خود را شایسته این كار مى دانست و فرمود: خدایم گفته است:

« ( لایؤدّیها إلّا أنت أو رجل منك ) ؛

آن را جز تو، یا مردى كه از خاندان توست، ابلاغ نكند»

مناظره اى در مدرسه دارالسعاده (3) دمشق

در این جا بى مناسبت نیست مناظره اى را كه در مدرسه دارالسعاده دمشق میان نگارنده و استاد تاریخ اسلام آن مؤسسه، رخ داده به گونه اى فشرده نقل كنم. استاد براى دانشجویان مدرسه، كتاب محمد رسول اللَّه نگارش محمدرضا مصرى را تدریس مى كرد. در پایان درس به مناسبت گفتار مؤلف، سخن به شجاعت ابوبكر كشیده شد. نگارنده با كسب اجازه شروع به سخن نمود كه مشروع آن را یادآور مى شود:

نویسندگان اهل تسنّن در هر جایى ابوبكر را به گونه اى معرفى مى كنند و احیاناً او را با صفات متضاد، كه هرگز با هم جمع نمى شوند، توصیف مى نمایند: وقتى درباره علت عزل او از ابلاغ پیام خدا، بحث مى كنند او را به رأفت و رحمت، كه نقطه مقابل قهرمانى و دلاورى در جنگ ها و نبردهاست، توصیف مى نمایند و از این راه مقام و موقعیت او را حفظ مى كنند، ولى در مقابل، مؤلّف همین كتاب ابوبكر را، شجاع تر از على معرفى مى كند و مى گوید: از على پرسیدند: تو شجاع ترى یا ابوبكر؟ على فرمود: ابوبكر.

اكنون باید دید اگر ابوبكر شجاع تر از على است، پس چرا آلوسى عزل ابوبكر را از نقطه دیگر توجیه مى كند و او را مظهر نرمى و مهربانى و امام را مظهر قهر و شجاعت معرفى مى نماید.

گذشته بر این، در تاریخ اسلام موردى نداریم كه وى با قهرمانان مشرك و یهود، در افتاده و دست و پنجه نرم كرده و یا فردى را با شمشیر خود كشته باشد نه تنها چنین چیزى در تاریخ اسلام وجود ندارد، بلكه نصوصى كه در تاریخ اسلام موجود است حاكى از فرار او در نبرد خیبر است و اتفاقاً خود همین مؤلّف در بخش «نبرد خیبر» ناخود آگاه جریان فرار را نقل كرده است، سپس نگارنده ورق زد و عبارت هاى مؤلف را در بخش جنگ خیبر براى استاد قرائت نمود.

وى در این بخش مى نویسد: پیامبر گرامى قبلاً پرچم را به دست گروهى داده بودند كه در میان آنان ابوبكر و عمر بودند، ولى آنان بدون اخذ نتیجه بازگشتند، در این موقع پیامبر فرمود: «فردا پرچم را به دست كسى مى دهم كه خدا و پیام آور او را دوست مى دارد و خدا و پیامبر او را دوست دارند و او هرگز پشت به دشمن نمى كند". (4)

مفاد این جمله چیست؟ چرا پیامبر مى فرماید: «لاُیولّى الدبر؛ پشت به دشمن نمى كند»؟ این جمله براى این است كه پیشینیان، كه پرچم به دست گرفته بودند، همگى پا به فرار گذاردند و پشت به دشمن كردند. آیا با این وضع صحیح است او را یك فرد شجاع و دلیر بخوانیم؟

استاد تاریخ پس از شنیدن بیانات نگارنده، از وجود چنین تناقض سخت ناراحت شد وسخن را به جاى دیگر بردكه نقل آن مایه طولانى شدن سخن است.

توجیه نارواى دیگر

ابن كثیر شامى كه در قرن هشتم اسلامى مى زیسته است، در تفسیر خود توجیه دیگرى را یادآور شده و مى گوید: رسم عرب در نقض پیمان هاى بسته، این بود كه شخص خود متعهد و یا كسى كه از بستگان اوست، پیمان را لغو كند و چون على از بستگان پیامبر بود از این جهت وى براى این كار انتخاب شد. (5)

این توجیه نیز با حقیقت وفق نمى دهد؛ زیرا در میان بستگان پیامبر شخصیت هایى مانند عباس عموى پیامبر وجود داشت كه پیوند خویشاوندى وى با پیامبر كمتر از على نبود، چرا انجام چنین كارى را برعهده او ننهاد؟

نظر واقع بینانه

دقت در این سخن پیامبر، ما را به سه مطلب رهبرى مى كند:

1. امام على بن ابى طالب نزدیك ترین فرد به پیامبر است و بیانگر این حقیقت، جمله «أو رجل منك» و جمله هاى مشابه آن است كه محدّثان اسلامى نقل كرده اند.

2. الغاى پیمان و نقض میثاق و عهد، از امور سیاسى و حكومتى است و چنین كارى از شؤون حاكم و رئیس دولت است و جز او هیچ كس نمى تواند پیمان ببندد و یا پیمان را لغو كند.

از این جهت خداوند، على را قرین و هم شأن پیامبر در امور سیاسى و حكومتى مى شمارد و مى گوید: براى این كار، جز تو اى پیامبر، كه رئیس على الاطلاق هستى و یا فردى كه از توست؛ كسى صلاحیت خواندن این آیات را بر مشركان ندارد. این مطلب تلویحاً مى رساند كه كارهاى سیاسى و امور مملكتى باید به وسیله این دو نفر حل و فصل گردد و اگر روزى حاكم مسلّم اسلام از جهان رفت و خورشید رسالت پس از مدتى، ناپدید شد مرجع و مسؤول چنین كارهاى خطیرى، شخص على بن ابى طالب است و هرگز نباید به غیر او مراجعه كرد.

ارجاع كارهاى حكومتى و سیاسى از طرف حاكم به فرد دیگرى، عملاً تثبیت موقعیت و مقام اجتماعى اوست كه اگر روزى رئیس از میان رفت، مسؤول این گونه كارها همان فردى است كه در حال حیات حاكم، این گونه امور سیاسى را حل و فصل مى نمود.

3. شخصى كه شایستگى ابلاغ چند آیه از آیات یك سوره را ندارد، هرگز شایستگى ندارد مجموع نوامیس اسلامى، از كتاب و سنّت، قضا و دادرسى، تبلیغ و توسعه اسلام را به او بسپارند و زمام امور مسلمانان را به دست بگیرد و مرجع كارهاى دنیوى و اخروى مسلمانان باشد.

اكنون تفسیر مجموع آیاتى كه در این مورد نازل شده است و تعداد این آیات از شانزده آیه تجاوز نمى كند و تفسیر مشروح آیات در چند فصل بیان مى شود.

پی نوشت ها :

1. اصمعى، بزرگ استاد زبان عرب مى گوید: من در بیابان، كنار زن عرب بیابانى آیه مربوط به بریدن دست دزد را این چنین تلاوت مى كردم: وَ السَّارقُ وَ السَّارقَةُ فَأقطَعُوا أیدیهُما جَزاءً بما كَسَبا نَكَالاً منَ اللَّه وَاللَّهُ غَفُورٌ حَكیمٌ ؛ دست مرد و زن دزد را ببرید، سزایى است براى كارشان و انتقامى است از خدا، خداوند بخشنده و حكیم است» (مائده (5) آیه 38) فوراً زن عرب گفت، این كه مى خوانى، قرآن نیست؛ زیرا لو كان غفوراً و رحیماً لما أمر بقطع أیدیهما ؛ اگر غفور و رحیم بود، فرمان به بریدن دست آنها را نمى داد". یعنى این جا مناسب نیست خداوند با اسم غفور و رحیم تجلى كند و آن را به رخ افراد بكشد. اصمعى مى گوید: من قرآن را باز كردم دیدم حق با آن زن عرب است و در قرآن به جاى آن دو، لفظ «عزیز حكیم» آمده است.

2. روح المعانى، ذیل سوره توبه.

3. این مدرسه، مدرسه مقدماتى براى دانشكده الهیات «دمشق» بود و در ضلع شمالى مسجد اموى در كوچه اى - كه به حرم حضرت رقیه (س) منتهى مى شود - قرار داشت و تاریخ مناظره به سال 1396 هجرى قمرى مربوط است.

4. نویسنده مصرى سخن پیامبررانقل به معناكرده، درحالى كه پیامبراین چنین فرمود: «كرّار غیر فرّار»

5. تفسیر ابن كثیر.