در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)0%

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17188
دانلود: 2655

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17188 / دانلود: 2655
اندازه اندازه اندازه
در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

نویسنده:
فارسی

سوره توبه از سوره هاى مدنى است، در این سوره سه موضوع عمده مورد توجه بوده که براساس آنها این سوره به نام هاى «توبه»، «برائت» و «فاضحه» خوانده مى شود. بخش عمده اى از آیات آغازین سوره به «برائت» و بیزارى از مشرکان و بت پرستان و نادیده گرفتن پیمان هاى آنان اختصاص یافته است. آیات دیگرى به خیانت هاى گروهى از منافقان و افشاى اسرار شبکه جاسوسى آنها و فضاحت آنان اشاره مى کند و آیاتى نیز به سرگذشت «توبه» گروهى از مهاجر و انصار که از جهاد سرباز زدند و بعد توبه کردند، مى پردازد. البته به موضوعات دیگرى مانند عقاید اهل کتاب و احکام اسلامى درباره آنان و مبارزه با آنها، جهاد، سال و ماه اسلامى و اخلاق رسول خدا نیز توجه شده است.

نشانه هاى منافقین

67. ( "المُنافقُونَ وَالمُنافقاتُ بَعضُهُم من بَعض یأمُرُونَ بالمُنكَر وَینهَونَ عَن المَعرُوف وَیقبضُونَ أَیدیهُم نَسُوا اللَّهَ فَنَسیهُم إنَّ المُنافقینَ هُمُ الفاسقُونَ؛ )

مردان و زنان منافق؛ به هم پیوسته و دوست یكدیگرند. به كارهاى بد، دعوت مى كنند و از كارهاى نیك، باز مى دارند و دست هاى خود را (در انفاق) مى بندند. خدا را فراموش كرده اند و خدا نیز آنها را فراموش كرده است (كنایه از قطع عنایات خداست) به راستى منافقان همان فاسقان و خارجان از اطاعت خدا هستند»

68. ( "وَعَدَ اللَّهُ المُنافقینَ وَالمُنافقات وَالكُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالدینَ فیها هىَ حَسبُهُم وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُم عَذابٌ مُقیمٌ؛ )

خدا به مردان و زنان منافق و گروه كافر، آتش دوزخ را وعده داده است، پیوسته در آن هستند. از نظر كیفر، آتش براى آنان كافى است و آنان را از رحمت خود دور ساخته است و بر آنان است عذاب دایم»

تفسیر این دو آیه، در صورتى به روشنى انجام مى گیرد كه آیه هاى 70 و 71 به این دو آیه ضمیمه گردند؛ زیرا این دو آیه در مورد مردان و زنان منافق بحث و گفتگو مى كند وحالات افعال آنان را شرح مى دهد، هم چنان كه آیه هاى 70 و 72، مربوط به مردان و زنان با ایمان است، كه از نظر روحیه و اندیشه و كار و هدف در دو قطب مخالف قرار دارند؛ از این جهت بهتر است موقعى به تفسیر این دو آیه بپردازیم كه بحث ما به تفسیر آیه هاى 70 و 71 رسیده باشد و در آن بخش، مفاد آیات هر دو موضوع را به گونه اى روشن خواهیم نمود.

آینه عبرت

69. ( "كَالَّذینَ من قَبلكُم كانُوا أَشَدَّ منكُم قُوَّةً وَأَكثَرَ أَموالاً وَأَولاداً فَاستَمتَعُوا بخَلاقهم فَاستَمتَعتُم بخَلاقكُم كَما استَمتَعَ الَّذینَ من قَبلكُم بخَلاقهم وَخُضتُم كَالَّذى خاضُوا أُولئكَ حَبطَت أَعمالُهُم فى الدُّنیا وَالآخرَة وَأُولئكَ هُمُ الخاسرُونَ؛ )

(شما اى جمعیت منافقان،) مانند كسانى هستید كه در گذشته (در روى زمین) زندگى مى كردند و از شما نیرومندتر و اموال و اولاد آنها فزون تر بود، از نصیب خود برخوردار شدند، شما نیز از نصیب خویش به سان گذشتگان برخوردار گشتید و مانند پیشینیان (در مطالب باطل و بى اساس) غوطه ور شدید. اعمال آنها در دنیا و آخرت نابود شده و آنان زیان كارانند»

70. ( "أَلَم یأتهم نَبَأُ الَّذینَ من قَبلهم قَوم نُوح وَعاد وَثَمُودَ وَقَوم إبراهیمَ وَأَصحاب مَدینَ وَالمُؤتَفكات أَتَتهُم رُسُلُهُم بالبَینات فَما كانَ اللَّهُ لیظلمَهُم وَلكن كانُوا أَنفُسَهُم یظلمُونَ؛ )

مگر خبر كسانى كه پیش از آنها زندگى مى كردند، مانند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اهل مدین و دهكده هاى واژگون شده به آنها نرسیده است؟ پیامبران، آنان را با ادله محكم تبلیغ نمودند (ولى سرپیچیدند) چنین نبود كه خدا به آنها ستم كند، بلكه خود آنها، به خویشتن ستم مى كردند»

زندگى پر غوغاى فرزندان آدم در كره زمین نفیس ترین مجموعه اى است كه در اختیار بشر قرار گرفته است. زورمندان، صاحبان ثروت و مكنت، رؤساى ایل و قبیله، سران كشورها و ممالك، چند صباحى در این جهان زیسته و سر درنقاب خاك كشیده اند و آن قدرت و نیرو، زندگى را براى آنان در این دنیا جاویدان نساخت. با داشتن كاخ هاى سربه فلك كشیده و خانه هاى زیبا و آراسته، سرانجام در دل خاك منزل گرفتند و خود را در برابر چنگال هاى درنده مرگ زبون و ناتوان دیدند. ظواهر فریبنده طبیعت، آنها را به خود مشغول ساخت و مجال هرگونه فكر، جز فكر جمع نیرو و قدرت، و زینت و ثروت، را از آنان ستاند و از این رهگذر، جز لذاید آنى و زودگذر چیزى دستگیرشان نشد. قرآن نام این لذت هاى زودگذر را «استمتاع» گذارده، چنان كه مى فرماید: «استَمتَعَ الَّذینَ من قَبلكُم بخَلاقهم؛ از آن چه در اختیار داشتند، برخوردار شدند"، و در روز آخر، روز پایان زندگى دنیوى، با حسرت تمام، چشم از این جهان پوشیده و طبعاً فراق با این مظاهر لذت بخش براى كسانى كه آینده درخشانى براى خود نمى بینند، فوق العاده سخت و جان گداز است، چنان كه مى فرماید:

( "إنَّما یریدُ اللَّهُ لیعَذّبَهُم بها فى الحَیوة الدُّنیا وَتَزهَقَ أَنفُسُهُم وَهُم كافرُونَ؛ (1) )

خدا مى خواهد آنها را با دادن اموال و اولاد در زندگانى دنیا معذب بسازد و با حال كفر، جانشان را بگیرد»

قرآن در پاره اى از موارد؛ آیندگان را به زندگى گذشتگان، توجه داده و مكررّاً دستور مى دهد از هلاك و نابودى اقوامى كه از هر نظر از شما بالاتر بودند، پند بگیرند و بدانند آنان با آن عظمت نتوانستند زندگى جاویدان داشته باشند و سرانجام در برابر قضا وتقدیرالهى تسلیم گردیدند. اكنون به عنوان نمونه، آیه اى را نقل مى كنیم:

( "أَوَ لَم یسیرُوا فى الأَرض فَینظُرُوا كَیفَ كانَ عاقبَةُ الَّذینَ من قَبلهم وَكانُوا أَشَدَّ منهُم قُوَّةً وَما كانَ اللَّهُ لیعجزَهُ من شَى ء فى السَّموات وَلا فى الأَرض إنَّهُ كانَ عَلیماً قَدیراً؛ (2) )

آیا در روى زمین نگشته اند، تا بنگرند عاقبت كسانى كه پیش از آنان زندگى مى كردند. و در نیرو از آنها افزون تر بودند؟! هیچ موجود زمینى و آسمانى خدا را ناتوان نمى سازد. خدا دانا و تواناست»

مطالعه حالات گذشتگان به قدرى اهمیت دارد كه كتاب آسمانى ما، آن را در سوره هاى قصص، روم، غافر، فصّلت، ق و... به طور مكرر گوشزد مى كند و در این سوره نیز، كه روى سخن با منافقان است، این مطلب را یادآور مى شود چنان كه ملاحظه مى فرمایید.

نكته قابل توجه یا حبط اعمال

نكته قابل توجه در آیه 69، مسأله حبط اعمال است. از آیات قرآن استفاده مى شود، برخى از گناهان، مانند ارتداد و خروج از دین اسلام سبب مى شود، كارهاى نیك انسان حبط و بى اثر گردد، چنان كه مى فرماید:

( "وَمَن یرتَدد منكُم عَن دینه فَیمُت وَهُوَ كافرٌ فَأُولئكَ حَبطَت أَعمالُهُم فى الدُّنیا وَالآخرَة؛ (3) )

هر مسلمانى از دین برگردد و مرگ او در حال كفر فرارسد اعمال چنین افراد در دنیا و آخرت باطل گشته است»

مقصود این است كه تمام اعمال و عبادات و طاعات آنها از نظر نتیجه نابود مى گردد و نقطه مقابل «ارتداد» اسلام و توبه است، كه وسیله محو گناهان و بخشوده شدن تمام آنهاست چنان كه مى فرماید:

( "یا عبادىَ الَّذینَ أَسرَفُوا عَلى أَنفُسهم لاتَقنَطُوا من رَحمَة اللَّه إنَّ اللَّهَ یغفرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً ) ؛ (4)

اى بندگان من، كه درباره خویش زیاد روى كرده اید (و پااز حریم محرمات فراتر نهاده اید) از رحمت خدا نومیدنباشید، به راستى خدابخشاینده تمام گناهان است»

از برخى از آیات استفاده مى شود كه، مخالفت با رسول خدا و یا دادزدن پیش پیامبر، سبب حبط اعمال و نابودى ثواب كردارهاى نیك انسان مى گردد.

چنان كه مى فرماید:

( "إنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبیل اللَّه وَشاقُّوا الرَّسُولَ من بَعد ما تَبَینَ لَهُمُ الهُدى لَن یضُرُّوا اللَّهَ شَیئاً وَسَیحبطُ أَعمالَهُم؛ ) (5)

كسانى كه پس از روشن شدن حق كفر ورزیده اند و از راه خدا منحرف شده اند و با پیامبرمخالفت كرده اند، به هیچ وجه خدا را زیانى نمى زنند و اعمال آنان محو خواهدگردید»

در سوره حجرات مى فرماید:

( "لا تَرفَعُوا أَصواتَكُم فَوقَ صَوت النَّبىّ... أَن تَحبَطَ أَعمالُكُم؛ ) (6)

پیش رسول خدا داد نزنید... مبادا اعمالتان محو گردد»

دانشمندان اسلام درباره احكام معاصى در اسلام سخنان زیادى دارند كه فعلاً مجال نقل آنها نیست.

نمونه هایى از اقوام گذشته

قرآن براى یادآورى، سرگذشت اقوامى را در آیه 70 به اجمال بیان مى نماید و در بسیارى از سوره ها، سرگذشت این اقوام را به طور مشروح بیان نموده است.

1. قوم «نوح» كه به وسیله طوفان جهان گیر غرق شدند؛

2. «عاد» كه باد مسمومى همه آنها را هلاك نمود؛

3. «ثمود» كه به وسیله صیحه آسمانى به دیار مرگ رهسپار شدند؛

4. قوم «ابراهیم» كه نعمت را از آنها سلب نمود و سلطان آنان «نمرود» را هلاك ساخت؛

5. قوم «لوط» كه با خسف، آبادى هایشان را زیر و رو نمود.

نشانه هاى مؤمن

71. ( "وَالمُؤمنُونَ وَالمُؤمناتُ بَعضُهُم أَولیاءُ بَعض یأمُرُونَ بالمَعرُوف وَینهَونَ عَن المُنكَر وَیقیمُونَ الصَّلوةَ وَیؤتُونَ الزَّكوةَ وَیطیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولئكَ سَیرحَمُهُمُ اللَّهُ إنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَكیمٌ؛ )

مردان و زنان مؤمن، ولىّ یكدیگرند، مردم را به كارهاى نیك دعوت نموده و از كارهاى زشت باز مى دارند، نماز مى گزارند و زكات مى دهند و خدا و رسول او را اطاعت نموده و براثر آن مشغول رحمت الهى مى گردند. خدا عزیز و حكیم است»

72. ( «وَعَدَ اللَّهُ المُؤمنینَ وَالمُؤمنات جَنَّات تَجرى من تَحتها الأَنهارُ خالدینَ فیها وَمَساكنَ طَیبَةً فى جَنّات عَدن وَرضوانٌ منَ اللَّه أَكبَرُ ذلكَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ؛ )

خداوند به مرد و زن با ایمان وعده بهشت داده است كه زیر درختان آن، آب ها جارى مى گردد، همراه با خانه هاى پاكیزه در بهشت دایم و رضایت الهى بالاتر از همه چیز است. این است پیروزى بزرگ»

اهمیت نظارت عمومى

مطالعه آیات قرآن در مورد دو عامل سعادت آفرین (امر به معروف و نهى از منكر) ما را به اهمیت شایان هر دو، رهبرى مى كند. در بسیارى از آیات به مؤمنان دستور مى دهد كه مردم را به كارهاى نیك و سودمند دعوت كنند و از ارتكاب عمل هاى زشت و زیان آور بازدارند و جمعیتى را رستگار و نیك فرجام مى داند كه این دو عامل درمیان آنان حكمفرما باشد:

( "وَلتَكُن منكُم أُمَّةٌ یدعُونَ إلى الخَیر وَیأمُرُونَ بالمَعرُوف وَینهَونَ عَن المُنكَر وَأُولئكَ هُمُ المُفلحُونَ؛ ) (7)

باید دسته اى از شما قیام كنند و مردم را به كارهاى نیك بخوانند و از منكر باز بدارند و چنین جمعیتى سعادتمند و دیگران نیز از سعادت آنها برخوردارند»

قرآن سعادت اجتماع را در پرتو حكومت چهار عامل مى داند و معتقد است پس از ایمان به خدا و اعمال صالح، سومین عامل، همان امر به معروف و نهى از منكر است و این مطلب را در سوره والعصر، با این جمله ادا فرموده است: ( «وَ تَواصَوا بالحَقّ؛ ) پیروى از حق را به یكدیگر سفارش مى كنند". همان گونه كه عامل چهارم را، توصیه به صبر و استقامت مى داند آن جا كه مى فرماید: ( وَ تَواصَوا بالصَّبر )

اسلام معتقد است سعادت جامعه براساس مبارزه با فساد و جلوگیرى ازعمل هاى ناشایست استوار است. و در جامعه هاى اسلامى باید پند و اندرزو اعمال قدرت در برابر سیل بنیان كن فساد، در سرلوحه برنامه آنها قرار گیرد:

( "كُنتُم خَیرَ أُمَّة أُخرجَت للنّاس تَأمُرُونَ بالمَعرُوف وَتَنهَونَ عَن المُنكَر؛ ) (8)

شما، در صورتى بهترین جمعیت هستید كه در مبارزه با فساد از پاى ننشینید و در هدایت مردم و تشویق آنهاكوشا باشید»

تأثیر این دو عامل در سعادت جامعه

جمعیتى كه كنار یكدیگر زندگى مى كنند، در سعادت و شقاوت، سود و زیان، بدبختى و خوشبختى شریك یكدیگرند. هرگاه فردى و یا افراد معدودى از این جامعه آلوده شوند به طور مسلم اثر مستقیمى روى تمام افراد آن جامعه خواهد داشت و افراد پاك و غیر منحرف هرچه بخواهند، بساط زندگى خود را كنار بكشند و بگویند به ما چه، براى آنان سودى نخواهد داشت و ممكن نیست كه حساب خود را جدا نمایند و از شقاوت و تیره روزى آن عده منحرف صدمه اى نبینند.

اجتماعى كه در یكى از نقاط جهان به وجود مى آید، به سان شخصى است كه از مادر متولد مى گردد. افراد آن جامعه مانند اعضاى انسانى است، هرگاه یكى از اعضا صدمه اى ببیند به روشنى اعضاى دیگر را ناراحت خواهد كرد.

افراد جامعه، در محیط واحدى به سر مى برند، در یك گارگاه مشغول كار و فعالیت هستند، در یك دبیرستان و دانشگاه درس مى خوانند، با این ارتباط و به هم پیوستگى چطور مى توانند حساب یكدیگر را از هم جدا نگاه دارند؟

یك فرد آلوده یا یك جوان ناصالح، كه روحیات و افكار او دستخوش هوا و هوس باشد، مى تواند گروه انبوهى را به رنگ خود در آورد؛ زیرا جهان، جهان ارتباط و محیط، محیط تأثیر و تأثر و عكس العمل و واكنش است. بروز یك بیمارى خطرناك مانند آبله، در گوشه یك اجتماع به سان زنگ خطرى است كه به صدا در مى آید؛ بانگ هشدارى است كه افراد را تكان مى دهد. در چنین هنگام افرادى كه مسؤول بهداشت جامعه اند فوراً به تكاپو افتاده با فرستادن گروه هاى تلقیح، بقیه اجتماع را از بیمارى مسرى نجات مى بخشند.

خوب است در بیمارى هاى روحى و روانى و اخلاقى نیز این چنین فكر كنیم، شیوع یك عمل زشت و بروز یك كردار ناپسند، سقوط دختر و پسرجوانى را زنگ خطر بدانیم و قواى معنوى و اخلاقى و نیروهاى ایمانى خود را علیه آن بیمارى بسیج كنیم و منطق «عیسى به دین خود و موسى به دین خود» را كنار بگذاریم و از جان و دل، علیه فساد مبارزه كنیم.

سلب آزادى

افراد فرو رفته در مادیات و شهوات، چنین تصور مى كنند كه تجهیز گروهى به نام امر به معروف و نهى از منكر، سبب مى شود كه از مردم آزادى عمل سلب گردد و حریت و آزادى، كه آخرین آرزوى انسان است، از بین برود؛ در صورتى كه ریشه تمام نهضت هاى امروز براى درهم شكستن قید و زنجیر محدودیت و تحمیل اراده هاست.

این منطق به قدرى سست و واهى است كه به پاسخ نیاز ندارد؛ زیرا نتیجه این فكر این است كه باید زنجیر قوانین را از پاى بشر باز نمود و محیطى مانند محیط حیوانات یا بدتر از آن، كه آزادى مطلق در آن حكمفرما باشد، به وجود آورد. بنابراین اصلاً نباید به قاتل و خونریز، به غارتگر و مفسد اعتراض نمود و باید دست روى دست گذارد تا هر كس هر چه خواست، انجام دهد.

سخنى از رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله

عین این سخن را یكى از شاگردان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله از حضرتش پرسید و گفت: دین اسلام دین حریت و آزادى است، بنابراین چه حق دارد كه گروهى از انسان سلب آزادى نمایند و جلو اراده شخص را در كارهاى خود بگیرند؟

حضرتش فرمود: آیا در كشتى نشسته اید؟ عرض كرد: بله، یا رسول اللَّه. فرمود: كسى كه در یكى از نقاط كشتى جایى بگیرد و با دادن مبلغى، نقطه اى را به خود اختصاص دهد، آیا حق دارد در نیمه راه، جاى پاى خود را سوراخ كند؟ عرض كرد: نه، فرمود: چرا؟ عرض كرد: در چنین صورت نه تنها ضرر به خود مى زند، بلكه سبب مى شود كشتى با تمام سرنشینانش در اعماق دریا فرو رود. پیامبر اكرم فرمود: مَثَل یك گنه كار و منحرف و یا یك جوان آلوده، در میان اجتماع، به سان فرد خرابكارى است كه در كشتى با جمعیتى بنشیند و موجبات تخریب آن را فراهم آورد و هرگاه به او بگویند: چه مى كنى؟ بگوید: به شما مربوط نیست، من زیر پاى خود را سوراخ مى كنم. (9)

نشانه هاى مؤمن و منافق

هرگاه این دو آیه را، كنار آیه هایى كه در مورد افراد منافق (آیه هاى 68-67) وارد شده است، قرار دهیم، مفاد هر دو قسمت روشن مى شود.

از مجموع بیانات قرآن درباره منافق و مؤمن، استفاده مى شود كه، این دو گروه، در دو قطب مخالف هم قرار دارند و هیچ نوع وجه اشتراكى میان این دو گروه، جز این كه هر دو انسان هستند، وجود ندارد. براى روشن شدن این قسمت، كه چگونه این دو گروه در دو قطب مخالف هم قرار دارند، جملاتى از آیات سوره برائت را ذیلاً تجزیه كرده، هر جمله اى را كه درباره منافق وارد شده است در كنار جمله مخالف آن، كه درباره مؤمن وارد شده است قرار مى دهیم تا مطلب روشن شود اكنون توجه شما را به این قسمت جلب مى كنم:

قرآن، مؤمن و منافق را ضد یكدیگر مى خواند، زیرا گروه منافق به هیچ اصلى جز شهوت و لذت و نیل به مقاصد دنیوى معتقد نیستند و پیوسته مردم را به برداشتن مرزهاى اخلاقى و ایمانى دعوت نموده و از كارهاى نیك باز مى دارند، چنان كه مى فرماید: ( «یأمُرُونَ بالمُنكَر وَینهَونَ عَن المَعرُوف" ) ولى افراد مؤمن و پاسداران مرزهاى ایمان و تقوا در قطب مخالفند، آنان با فساد مبارزه مى كنند و به كارهاى نیك دعوت مى كنند: ( "یأمُرُونَ بالمَعرُوف وَ ینهَونَ عَن المُنكَر وَ یقیمُونَ الصَّلوة" ) . و اگر نماز گزاردن مؤمنان را پس از ذكر این دو عامل تذكر مى دهد، براى این است كه خود نماز عملاً دعوت به حق و حق پرستى است و خود امر به معروف عملى است.

منافقان از رساندن خیر به مردم و شركت در كارهاى نیك عقب نشینى مى نمایند؛ زیرا جز خود و شهوات خود، كارى در زندگى ندارند، از این نظر در بیان احوال آنان مى فرماید: ( "وَ یقبضُون أَیدیهُم" ) ، ولى برعكس افراد با ایمان كه جان و مال و زبان و قلمشان پیوسته در تأسیس مؤسسات خیریه و بریدن ریشه هاى فساد و ارشاد افكار عموم مصرف مى شود و چون مصالح شخصى خود را در پرتو ترمیم مصالح نوع مى دانند دست به انفاق زده و زكات مال خود را مى دهند: ( "وَ یؤتُونَ الزَّكوةَ. )

از آن جا كه منافقان، اعتقاد به مبدأ و معاد ندارند و یا به تعبیر صحیح تر، فطرت خداپرستى خود را به وسیله پرده هاى ضخیم مادیت و شهوت پوشانیده اند، قهراً خدا را فراموش كرده و از اطاعت او سرپیچى مى نمایند و از آن جا كه خدا هیچ گاه فراموش نمى كند، ناگزیر مقصود، همان طرد از حریم رحمت و قطع عنایات غیبى است و در قرآن از این نوع تعابیر فراوان است و لذا درباره آنان چنین مى فرماید: ( «نَسُوا اللَّهَ فَنَسیهُم؛ ) خدا را فراموش كردند (پس به كیفر اعمال خود كه طرد از ساحت رحمت الهى است) خدا (نیز) آنان رافراموش كرد". ولى گروه مؤمن از اوامر خدا وپیامبر او پیروى مى كنند، چنان كه مى فرماید: ( "وَ یطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؛ ) خدا و رسول او را اطاعت مى كنند» و براثر اطاعت مى فرماید: ( "أُولئكَ سَیرحَمُهُم اللَّهُ؛ ) به زودى مشمول عنایات الهى مى شوند.

نكته قابل توجه

این دو آیه، مردان و زنان منافق را در یك صف و مردان و زنان با ایمان را در صف مقابل قرار داده است و آشكارا مى رساند كه اهل نفاق از یكدیگر پیروى نموده و پشتیبان هم دیگرند، و این مطلب را با جمله زیر ادا نموده است: ( "المُنافقُونَ وَالمُنافقاتُ بَعضُهُم من بَعض؛ ) مردان و زنان منافق حامى و نگه دار یكدیگرند. و در برابر آنها پاكان و مؤمنان را، ولىّ و دوست هم شمرده و حافظ حیات یكدیگر دانسته و مى فرماید: ( «وَالمُؤمنُونَ وَالمُؤمناتُ بَعضُهُم أَولیاءُ بَعض. )

این مطلب را درباره یهود و نصارا تكرار نموده و مى فرماید:

( "لا تَتَّخذُوا الیهُودَ وَالنَّصارى أَولیاءَ بَعضُهُم أَولیاءُ بَعض ) ؛ (10)

یهود و نصارا را به دوستى نگیرید كه آنان دوست و ولىّ یكدیگرند»

در سوره آل عمران، گروهى از انبیا را پیرو یكدیگر و از یك مبدأ مشتق دانسته است، چنان كه مى فرماید:

( "إنَّ اللَّهَ اصطَفى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إبراهیمَ وَآلَ عمرانَ عَلَى العالَمینَ ذُرّیةً بَعضُها من بَعض وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛ ) (11)

خداوند آدم و نوح و فرزندان ابراهیم و عمران را از جهانیان برگزیده و برخى از نسل برخى هستند و خدا شنوا و داناست»

سپس قرآن دو وعده متخالفى را كه به دو جمعیت (مؤمن و منافق) داده است، در آیه هاى 68 و 72 بیان مى نماید.

مظهر بارزى از عدالت اجتماعى اسلام

نمونه بارزى از عدالت اجتماعى اسلام این است كه زن و مرد را از نظر پاداش اخروى یك سان قرار داده و مى گوید: مرد و زن مؤمن و نیكوكار به پاداش اعمال خویشتن در دنیا و آخرت مى رسند و این مطلب را صریحاً در مواردى از قرآن، مثلاً در سوره نحل بیان نموده است:

« ( مَن عَملَ صالحاً من ذَكَر أَو أُنثى وَهُوَ مُؤمنٌ فَلَنُحیینَّهُ حَیوةً طَیبَةً وَلَنَجزینَّهُم أَجرَهُم بأَحسَن ما كانُوا یعمَلُونَ ) ؛

هرگاه مرد و زن مؤمن عمل شایسته و صالحى انجام دهند به آنها زندگى پاكیزه اى مى بخشیم و به وجه شایسته ترى پاداش خواهیم داد»

اسلام با این پیام، جهانى را كه براى زن روح انسانى قائل نبودند تكان داد؛ جهانى كه مى گفتند: زن نه حیوان است و نه انسان، بلكه موجودى است بینابین؛ وى از دایره حیوان پا فراتر نهاده، ولى به حدّ انسانیت نرسیده است. و در این سوره در آیه 72 مردان و زنان مؤمن را به خطاب زیر مخاطب ساخته:

( "وَعَدَ اللَّهُ المُؤمنینَ وَالمُؤمنات جَنَّات تَجرى من تَحتها الأَنهارُ خالدینَ فیها وَمَساكنَ طَیبَةً فى جَنّات عَدن؛ )

خدا به زنان و مردان مؤمن، بهشت ها وعده داده كه جوى ها در آن روان است و جاودانه در آن هستند»

چنان كه ملاحظه مى كنید در آیه 72 زن و مرد را از نظر پاداش و اعمال و افعال مثل هم شمرد. و هر كس، خواه مرد و خواه زن از روى ایمان، عملى را انجام دهد پاداش عمل خود را خواهد دید. در آخر این آیه به نكته اى اشاره فرموده كه برخى از مؤمنان غافل از درجات بالاتر بهشت (یعنى رضایت الهى) هستند لذا در دنباله آیه فرمود: ( «رضوانٌ منَ اللَّه أَكبَرُ ذلكَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ؛ ) رضایت الهى بزرگ ترین پاداش است»

بسیارى از مردم خدا را براى پاداش هایى كه در شرع در برابر آنها تعیین شده است مى پرستند. این نوع پرستش در عین این كه شایسته تقدیر است مخصوص گروهى است كه روح خدا پرستى در آنها به سر حدّ كمال نرسیده باشد و در روایات ما از این عبادت به «عبادة الأجراء» یادآورى شده است؛ ولى كسانى هستند كه روح خداشناسى آنها به سرحدّ كمال رسیده، كمال مطلق را دوست دارند، علاقه تامى به ذات اقدس او دارند، تحصیل رضایت او را بالاتر از همه لذایذ مى دانند، محركى دیگر جز شایستگى او به پرستش ندارند. آنان همانند افرادى هستند كه مى گویند: ( "ما عبدناك خوفاً من نارك ولا طمعاً فی جنّتك بل وجدناك أهلاً للعبادة؛ ) پرستش ما براى ترس از دوزخ و طمع در بهشت تو نیست، بلكه اهلیت و شایستگى ذاتى تو، سبب شد كه ما تو را بپرستیم. البته این گروه كاملاً در اقلیتند.

منافقین دشمنان خطرناك و نحوه مبارزه اسلام با آنها

73. « ( یا أَیها النَّبىُّ جاهد الكُفّارَ وَالمُنافقینَ وَاغلُظ عَلَیهم وَمَأواهُم جَهَنَّمُ وَبئسَ المَصیرُ؛ )

اى پیامبر، با كفار و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگیر. جایگاه آنها دوزخ است و چه سرانجام بدى است»

74. ( "یحلفُونَ باللَّه ما قالُوا وَقَد قالُوا كَلمَةَ الكُفر وَكَفَرُوا بَعدَ إسلامهم وَهَمُّوا بما لَم ینالُوا وَما نَقَمُوا إلّا أَن أَغناهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ من فَضله فَإن یتُوبُوا یكُ خَیراً لَهُم وَإن یتَوَلَّوا یعَذّبهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلیماً فى الدُّنیا وَالآخرَة وَما لَهُم فى الأَرض من وَلىّ وَلا نَصیر؛ )

به خدا سوگند یاد مى كنند كه (سخن كفرآمیز) نگفته اند. محققاً كلمه كفر را بر زبان جارى ساخته و پس از اسلام، كفرورزیده اند. (به پیامبر) سوءقصدى داشتند ولى موفق نشدند. تنها ایراد آنها این است كه، خدا و رسول او از كرم خود، آنها (منافقان) را بى نیاز ساخته است. هرگاه توبه نمایند براى آنها خوب است و اگر سرپیچى كنند، در دنیا و آخرت گرفتار مى شوند و براى آنان در روى زمین یار و حامى نیست»

75. ( "وَمنهُم مَن عاهَدَ اللَّهَ لَئن آتانا من فَضله لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ منَ الصّالحینَ؛ )

برخى از منافقین با خدا پیمان بسته اند كه اگر خدا از كرم خود به ما عطا كند صدقه مى دهیم و از نیكوكاران خواهیم بود»

76. ( "فَلَمّا آتاهُم من فَضله بَخلُوا به وَتَوَلَّوا وَهُم مُعرضُونَ؛ )

(ولى آنان به پیمان خود عمل نكردند) هنگامى كه خدا از روى كرم به آنها عطا كرد، بخل ورزیدند و (از عمل به پیمان) سرپیچى كردند»

77. ( "فَأَعقَبَهُم نفاقاً فى قُلُوبهم إلى یوم یلقَونَهُ بما أَخلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَبما كانُوا یكذبُونَ؛ )

پیمان شكنى و دروغگویى؛ صفت نفاق را در دلشان پدید آورده و تا روز ملاقات با خدا، باقى است»

78. ( "أَلَم یعلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یعلَمُ سرَّهُم وَنَجواهُم وَأَنَّ اللَّهَ عَلّامُ الغُیوب؛ )

مگر نمى دانند كه خدا نهان و آشكار آنها را مى داند و از اسرارشان با خبر است»

از روزى كه حكومت اسلامى در «مدینه» به دست پیامبر اسلام پى ریزى شد تا به امروز، دو دشمن نیرومند براى اسلام وجود داشته و دارد:

1. كافران:

مقصود از كافر كسى است كه به خدا و معاد و یا رسالت پیامبر گرامى ایمان نیاورده است و مادى و بت پرست و اهل كتاب نیز كافرند. این گروه از دشمنان از آن جا كه كاملاً شناخته شده اند، تكلیف حكومت اسلامى با آنها روشن است و به قرار زیر با آنان رفتار مى شود:

هرگاه كافر ملحد و یا بت پرست دست از الحاد و بت پرستى بردارد جزو جامعه اسلامى مى گردد و در غیر این صورت در كشور اسلامى براى چنین افراد جایى نیست؛ زیرا كفر بدین معنا بیمارى مهلك و مسرى است كه اگر معالجه نشود، چه بسا عموم مردم را مبتلا مى سازد و در نتیجه، اشرف مخلوقات (انسان) به پست ترین مرحله كشیده مى شود و در برابر هر چوب و فلزى، ذلیل و زبون و درهاى ترقى و تعالى بر روى وى بسته مى شود و اگر، خداشناس و پیرو یكى از آیین هاى آسمانى سابق باشد، او در كشور اسلامى آزاد است و با پرداخت جزیه و التزام به یك سلسله شرایط مى تواند تحت الحمایه حكومت اسلامى در آید.

2. منافقان:

این دسته خطرناك تر از گروه گذاشته اند. منافق كسى را گویند كه به اسلام تظاهر مى كند، ولى در باطن ایمان ندارد و اعمال ظاهرى او براى فریب دادن مسلمانان است. مسجدسازى آنها براى خدا نیست، به منظور تأسیس مركز سیاسى است. اگر در مجامع دینى شركت كنند، غرض این است كه جاسوسى كنند و اگر با مسلمانان به سوى جبهه جنگ بروند، منظور فراهم آوردن مقدمات شكست مسلمان هاست. این گروه نوعاً افراد حریص و پر توقع و پر مدعا هستند. اگر در غزوات اسلامى غنیمتى به دست ارتش اسلامى بیفتد، توقع دارند بزرگ ترین سهم به آنها داده شود، اگر رموز و اسرار حكومت اسلامى را بفهمند، فوراً در اختیار دشمنان مى گذارند.

مبارزه با اینها از این نظر مشكل است؛ یعنى به حكم ابراز اسلام، نمى شود آنها را از جامعه اسلامى طرد كرد و به حكم نفاق و دورویى نمى توان به آن اعتماد نمود. آنان اقلیتى هستند كه در برابر اكثریت مسلمانان واقعى، به فعالیت هاى سرى مشغولند؛ در فكر ایجاد تفرقه در میان مسلمانانند و به حكم این كه مسلمانند مى توانند در مجالس مسلمانان حاضر شوند و رئیس اسلام را ترور كنند، چنان كه منافقان در طریق مراجعت از «تبوك"، قصد جان او را كردند و خواستند در فرصت مخصوصى شتر رسول خدا را رم دهند و او را به قتل برسانند، ولى پیامبر آگاه شد و نقشه آنها را نقش برآب كرد، چنان كه خداوند در آیه 74، به این جریان با جمله ( "وَهَمُّوا بمالَم ینالُوا" ) اشاره مى نماید.

وظیفه مسلمانان در برابر منافقان

حكومت هاى امروز، پس از شناسایى مخالفان خود، آنان را به عناوین مختلف از میان مى برند و یا در سیاه چال ها شكنجه مى دهند، ولى دراسلام، قصاص قبل از جنایت صحیح نیست و حاكم عادل اسلامى، هرگاه از تصمیم كسى دایر بر قتل او آگاه گردد باید به حكم خرد از اواحتیاط كند، ولى هرگز او را نمى تواند اعدام نماید، یا به سیاه چال ها روانه سازد. خود قرآن فقط به پیامبر اكرم دستور پرهیز از منافقین را داده است:

( "هُمُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنّى یؤفَكُونَ؛ )

آنها دشمنانند. از آنها پرهیز كن خدا نابودشان سازد، به كجا مى روند! »

ولى اسلام در برابر این گروه كارشكن و مزدور، راه مبارزه منفى را پیش مى گیرد و مسلمانان را موظف كرده كه با منافقین با كمال خشونت و غلظت رفتار نمایند، روى خوش به آنها نشان ندهند و معاشرت خود را با ایشان قطع نمایند، این دستور از آیه ( "جاهد الكُفّارَ وَالمُنافقینَ وَاغلُظ عَلَیهم؛ ) با كافران و منافقان نبرد كن و بر آنها سخت گیرى بنما"، استفاده مى شود.

معناى مجاهدت در آیه چیست؟

خشونت و غلظت، راه مؤثرى است براى كوبیدن اقلیت مفسد در برابر اكثریت متّفق. چه بسا براثر فشار، روح توبه و اصلاح در آنها پدید آید و جز این راه دیگرى نیست، زیرا كشتن منافق متظاهر به اسلام، شرعاً صحیح و جایز نیست بنابراین، معناى مجاهدت در آیه «جاهد الكفار و المنافقین» همان كوشش در اصلاح و خنثى نمودن كارهاى منافقین است و در قرآن لفظ مزبور در همین معنا نیز به كار رفته است:

( "وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدینَّهُم سُبُلَنا؛ ) (12)

كسانى كه در راه رسیدن به ما كوشش كنند آنها را به راه هاى خود راهنمایى مى كنیم»

و این نوع مبارزه از چهره درهم كشیدن تا آخرین مراحل تنفر و ابراز انزجار، در صدر اسلام، عكس العمل خوبى داشت و گاهى سبب مى شد كه دسته اى از آنها از فعالیت هاى ضد دینى خود دست كشیده و به مسلمانان بپیوندند.

مظاهر محبّت و عطوفت در اسلام

هسته مركزى گروه منافق را مردم مدینه تشكیل مى دادند، با این كه آنان در پرتو حكومت اسلام شخصیت مادى پیدا كرده و ثروتى به دست آورده بودند، ولى از آن جا كه حق شناس نبودند و شخصیت معنوى نداشتند، به یاد این نعمت بزرگ نمى افتادند و خداوند در آیه هفتادوچهارم آنها را به این نكته متوجه نموده و مى فرماید: ( "وَما نَقَمُوا إلّا أَن أَغناهُمُ اللَّهُ" ) .

یكى از مظاهر علاقه مندى اسلام به بازگشت این افراد این است كه راه توبه را براى آنان باز گذارده است با این كه سخنان كفرآمیز گفته بودند، چنان كه جمله «وَلَقَد قالُوا كَلمَةَ الكُفر» بیانگر آن است با وجود این در آیه هفتادوچهارم به توبه دعوتشان نموده و پذیرفته شدن توبه آنها را اعلام مى دارد.

دشمن بى شخصیت

كسى كه به قول و عهد و میثاق خود پاى بند نباشد، فاقد شخصیت اخلاقى است. ثبات و بقاى خود را در گرو دروغ پردازى، پیمان شكنى و كلاهبردارى مى داند و این خود نشانه زبونى و بیچارگى است كه از رقیب مقابل حساب برده و مى ترسد و براى حفظ موقعیت خود به هر وسیله ممكن متشبث مى شود؛ با جعل اكاذیب و تحریف حقایق، با زیر پا گذاردن هرگونه قول و پیمان، شخصیت موهومى براى خود ساخته و بدین وسیله از گزند و محاسبه رقیب، خود را محفوظ داشته است.

قسمت اخیر آیات فوق، حاكى از عدم شخصیت گروه منافق است. آنان در حضور پیامبر با خدا پیمان مى بندند كه هرگاه عطایى نصیب آنها شود؛ حقوق واجب را بدهند خداى مهربان از روى كرم به آنها تفضل مى فرماید، ولى به هنگام امتحان، طریق نفاق و دوریى را پیش مى گیرند.

مفسران مى گویند: این آیات در حق ثعلبه نازل گردیده است كه از پیامبر خواست دعا نماید تا خدا به او ثروت مرحمت فرماید. پیامبر فرمود: «قلیل تطیق شكره خیر من كثیر لا تطیق شكره؛ ثروت كمى كه بتوانى شكرانه آن را به جا آورى بهتر از آن ثروت زیادى است كه نتوانى حق آن را ادا نمایى". ولى او قول داد كه قیام به وظیفه كرده و حقوق فقرا را رعایت كند. سرانجام پیامبر دعا فرمود، مالى نصیب او گردید و در تجارت سود فراوانى برد، اداره امور بازرگانى او به قدرى زیاد شده كه كم كم مجامع دینى راترك گفت. بعد وقت آن رسید كه از طرف حكومت اسلامى، مأموران جمع آورى زكات به اطراف مدینه بروند، زكات اسلامى را جمع كنند. مأموران به سراغ عده اى از آن جمله ثعلبه رفتند. او به جهت داشتن احشام زیاد در بیرون مدینه به سر مى برد. او نامه رسول خدا را دید و از عمل به وظایف اسلامى خوددارى نمود و گفت: زكات اسلامى همان جزیه حكومت هاى ایران و روم است، در این هنگام این آیات: «وَ منهُم مَن عاهَداللَّهُ... (13) » نازل گردید.

پیامبر اكرم سه چیز را نشانه نفاق دانسته و مى فرماید:

آیة المنافق ثلاثة: إذا حدّث كذب، وإذا وعد أخلف، و إذا ائتُمن خان؛ (14)

سه چیز نشانه نفاق است: دروغگویى؛ عهد شكنى؛ خیانت»

اگر كمى بیشتر دقت كنیم خواهیم دید، كه صفت نفاق (دورویى) ، با مظاهر مختلفى بر بیشتر افراد جامعه ما حكومت مى كند. چه بسا افرادى دیده مى شوند، كه در گرفتارى ها متوجه خدا مى شوند؛ مثلاً هنگامى كه هواپیما یا ماشین و كشتى آنها با خطر مواجه مى گردد، مسافران با چهره هاى رنگ پریده خدا خدا مى گویند، ناله جان گدازشان سخت ترین دل ها را تكان مى دهد، انسان تصور مى كند كه این افراد، در آینده از رهروان حق و حقیقت خواهند بود، ولى پس از نجات یافتن بار دیگر رشته هوس رانى را از سر مى گیرند.

همواره این سنخ نفاق در قرآن تذكر داده شده است و یكى از اوصاف بد و زشت قوم فرعون هم همین بوده است. در سوره عنكبوت آشكارا این مطلب را یادآور مى شود و مى فرماید:

( "فَإذا رَكبُوا فى الفُلك دَعَوُا اللَّهَ مُخلصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُم إلَى البَرّ إذا هُم یشركُون ) ؛ (15)

هنگامى كه در كشتى مى نشینند، خدا را به یاد مى آرند و چون به ساحل نجات مى رسند خدا را فراموش مى نمایند و شرك مى ورزند»

یك بحث علمى و اخلاقى

دانشمندان مى گویند: تمام ملكات فاضله و رذیله با تكرار اعمال در انسان پدید مى آید. هیچ فردى این ملكات را از شكم مادر همراه خود نمى آورد؛ مثلاً ملكه عدالت با تكرار اعمالى كه براساس تقوا و پرهیزكارى باشد در انسان پدید مى آید.

یكى از ملكات رذیله صفت نفاق است و این صفت نكوهیده با دروغگویى و پیمان شكنى مكرر در انسان به صورت ملكه ایجاد مى شود و جمله ( "فَأَعقَبَهُم نفاقاً فى قُلُوبهم إلى یوم یلقَونَهُ" ) اشاره به این مطلب است؛ زیرا فاعل فعل، همین پیمان شكنى و... است كه از آیات مفهوم مى گردد؛ یعنى این پیمان شكنى باعث شده كه ملكه نفاق در آنها تا روز مرگ یا روز قیامت باقى و ثابت بماند و جمله بعدى ( «بما أَخلَفُوا اللَّهَ" ) این مطلب را تأیید مى كند.