كارشكنى منافقان
79.
(
"الَّذینَ یلمزُونَ المُطَّوّعینَ منَ المُؤمنینَ فى الصَّدَقات وَالَّذینَ لایجدُونَ إلّا جُهدَهُم فَیسخَرُونَ منهُم سَخرَ اللَّهُ منهُم وَلَهُم عَذابٌ أَلیمٌ؛
)
منافقینى كه به افراد متمكن كه با كمال رغبت و وسعت زكات مى دهند و هم چنین به افرادى كه با مشقت تا حدّ توانایى خود كمك مى كنند. عیب گرفته و مسخره مى كنند. خدا مسخره آنها را تلافى خواهد نمود و عذاب دردناكى در انتظار آنها هست»
80.
(
"استَغفر لَهُم أَو لا تَستَغفر لَهُم إن تَستَغفر لَهُم سَبعینَ مَرَّةً فَلَن یغفرَ اللَّهُ لَهُم ذلكَ بأَنَّهُم كَفَرُوا باللَّه وَرَسُوله وَاللَّهُ لا یهدى القَومَ الفاسقینَ؛
)
براى آنها طلب آمرزش بكنى یا نكنى (یك سان است) و اگر هفتاد مرتبه هم براى آنها طلب مغفرت كنى، خدا آنها را نخواهد بخشید؛ زیرا آنان به خدا و رسول او ایمان نیاوردند. خدا، افراد فاسق را هدایت نمى كند»
81.
(
"فَرحَ المُخَلَّفُونَ بمَقعَدهم خلافَ رَسُول اللَّه وَكَرهُوا أَن یجاهدُوا بأَموالهم وَأَنفُسهم فى سَبیل اللَّه وَقالُوا لاتَنفرُوا فى الحَرّ قُل نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَو كانُوا یفقَهُونَ؛
)
تخلف كنندگان از جهاد، از مخالفت و جدایى خود از پیامبر خوشحال شدند و از جهاد با مال و جان سرپیچى كردند و به یكدیگر مى گفتند: در هواى گرم كوچ نكنید. بگو: آتش دوزخ (كه در انتظار آنان است) اگر تعقل كنند، سخت تر است»
82.
(
"فَلیضحَكُوا قَلیلاً وَلیبكُوا كَثیراً جَزاءً بما كانُوا یكسبُونَ؛
)
(بگو:) كمتربخندند و بسیار گریه كنند. این جزاى كارهایى است كه انجام داده اند»
83.
(
"فَإن رَجَعَكَ اللَّهُ إلى طائفَة منهُم فَاستَأذَنُوكَ للخُرُوج فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعىَ أَبَداً وَلَن تُقاتلُوا مَعىَ عَدُوّاً إنَّكُم رَضیتُم بالقُعُود أَوَّلَ مَرَّة فَاقعُدُوا مَعَ الخالفینَ؛
)
هرگاه خدا تو را به سوى گروهى از آنها باز گردانید و از تو خواستند (كه در جنگ هاى آینده) شركت كنند (و به سوى جبهه جنگ) بیرون آیند؛ بگو: هرگز (حق ندارید) با من بیرون آمده و با دشمنان من بجنگید؛ زیرا شما در مرتبه اول به تخلف تن دادید، باز هم با متخلفان بمانید»
مسلمانان مجاهد كه ارتش حكومت اسلامى را تشكیل مى دادند و حافظ حقوق و نوامیس و استقلال سیاسى و اقتصادى و فرهنگى كشورهاى اسلامى بودند، بى هیچ گونه تأمل، نیازمند بودجه اى بودند، كه زندگى آنان را تأمین كند. حكومت جاوید اسلام بودجه ارتش خود را از طریق تعیین حقوقى در اموال مسلمانان به نام زكات و صدقات و... تأمین نموده است. هرگاه با پرداخت حقوق مزبور، نیازمندى هاى ارتش تأمین نشود حاكم شرع و سیاستمدار مسلمانان مى تواند، براى رفع نیازمندى هاى مسلمانان، از اموال آنان مقدار دیگرى بگیرد و در جهت و مصالح خودشان مصرف كند.
روزى كه بسیج عمومى به منظور شركت در جنگ «تبوك» اعلام گردید تمام مسلمانان براثر تعالیم عالى پیامبر، خود را موظف دیدند براى تأمین نیازمندى هاى ارتش منظم سى هزار نفرى، كمك هایى نمایند و از هرگونه اقدام بازنایستند.
نقطه اى كه باید تمام اعانه ها در آن جا گرد آید، تعیین شد. كمك هاى شایان تقدیرى از طرف مردان غیور و زنان عفیف و پاكدل مسلمان به عمل آمد. انواع و اقسام لباس ها و غذاها و مركب ها به انبار ارتش تحویل داده شد، اعانه ها و كمك ها یك نواخت نبود؛ در میان آنها اگر چهار هزار دینار وجود داشت، یك صاع خرما، كه تقریباً یك من خرماست، نیز به چشم مى خورد. رقم نخستین از آن مرد ثروتمندى به نام عبدالرحمان بن عوف بود و رقم دوم از آن یك مرد آبكش به نام ابوعقیل. وى دستمزد فعالیت روزانه خود را داده بود. زنان غیرتمند، با فرستادن طلا و وجوه نقدى ارتش را یارى كرده و پیامبر را از خود راضى مى ساختند.
حكومت اسلامى، كه در رأس آن پیامبر اسلام قرار گرفته بود، آن چنان مورد اعتماد و اطمینان قاطبه مسلمانان بود كه با یك اعلان عمومى، آن چه براى سفرى طولانى، در آن هواى گرم لازم بود و توانایى مسلمانان ایجاب مى كرد، جمع آورى شد و این نقطه تاریخ براى ما درس عبرت است و مى رساند كه زیربناى اجتماع، همان اعتماد است و اگر حس بدبینى و بى اعتمادى در میان جامعه حكمفرما باشد، محیط بشرى به جهنم سوزانى تبدیل مى گردد.
منافق كارشكن
منافق بى ایمان و بى هدف نه به خدا ایمان آورده و نه به رسول او؛ نه سجایاى حمیده دارد و نه از دارندگان فضایل خوشش مى آید. او از این ابراز احساسات سخت ناراحت شده و نیكوكاران را به جرم نیكوكارى، سخت مورد تعرض و مسخره قرار مى دهد، به جوانمردى مانند «ابوعقیل» كه نتیجه و دستمزد خود را در اختیار پیامبر گذارده بود، كنایه زده و مى گوید: «خدا هرگز به این كمك ناچیز تو نیازمند نیست» و به افرادى كه كمك هاى قابل ملاحظه اى كرده بودند طعن دیگرى نثار مى كند. این جمله ها از ضمیر ناآگاه منافق حكایت مى كند. سرچشمه تمام این گونه حرف ها، نداشتن ایمان و تقواست.
قرآن در آیه هفتادونهم همین سوره، به گروه لئیمى كه نیكوكاران را مورد تعرض قرار داده، وعده عذاب دردناك مى دهد. این عناصر ناپاك به صدر اسلام اختصاص نداشته و در اجتماع ما نیز پیدا مى شوند. در نیمه هاى جنگ جهانى دوم، مرد پاكدل و روشن ضمیرى پلى روى رودخانه قم ساخت، كه احتیاج مبرمى به وجود آن بود، ولى افراد بى فضیلت در اطراف آن جنجال كردند و غوغا به راه انداخته و از هر گونه تعرض و اشكال تراشى خوددارى نكردند. یا بازرگان نیكوسرشتى در تبریز، براى دانشجویان علوم دینى كتابخانه اى ساخت، افراد مغرض چیزى نماند كه درباره آن عمل خداپسندانه نگفته باشند و به قول خود بانى، كه اخیراً به رحمت ایزدى پیوست، اگر مركز فساد ساخته بودم، این اندازه فحش نثار من نمى كردند.
در ایام حج بندگان مسلمان خدا با دسترنج خود، براى اداى وظیفه خطیر اسلامى، پس از دادن حقوق فقرا، دولت و... عازم مكه معظمه مى شوند و به منظور تشكیل بزرگ ترین كنگره اسلامى، این همه رنج و زحمت را بر خود هموار مى سازند و در انتظار تقدیر و تشویق كسى نیستند ولى هرگز از تعرض مغرضان مصون نمى مانند.
طلب مغفرت پیامبر به حال منافق سود ندارد
این افراد براثر كفر و فسقى كه دارند، به قدرى بى لیاقت شده و شایستگى هدایت را از دست داده اند، كه حتى استغفار پیامبر اكرم نیز درباره آنها مؤثر نمى افتد و در آیه 80 مى فرماید: اگر 70 بار درباره شان استغفار كنى، نیز مؤثر نخواهد بود. مقصود این نیست كه اگر بیش از 70 مرتبه طلب آمرزش نماید، مؤثر مى گردد، بلكه این تعبیر كنایه از این است كه هیچ گاه خدا آنها را نخواهد بخشید و دعا و طلب مغفرت تو درباره آنان، براثر بى شایستگى شان كوچك ترین اثرى نخواهد داشت و این حقیقت در قرآن در سوره منافقین به طور واضحى بیان شده است، چنان كه مى فرماید:
(
"سَواءٌ عَلَیهم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفر لَهُم لَن یغفرَ اللَّهُ لَهُم إنَّ اللَّهَ لایهدى القَومَ الفاسقینَ؛
)
طلب آمرزش و عدم آن درباره آنها یك سان است و خدا هیچ گاه آنان را نخواهد بخشید»
علت این همه دورى از رحمت حق، كه حتى دعاى رسول خدا درباره آنها مستجاب نمى شود، در هر دو آیه بیان شده است و آن كفر و بى ایمانى است كه موجب حرمان از شفاعت است.
عذرهاى كودكانه
مرد مجاهد و فداكار كه هدف مقدسى دارد، هر سختى را در برابر آن آسان مى شمرد و همه گونه ناراحتى براى خود مى خرد و این شیوه رجال فداكار است كه گرما و سرما، رنج و محنت، گرسنگى و تشنگى، غربت و در به درى تأثیرى در اراده آهنین آنها نمى گذارد، ولى منافقى كه نه ایمان دارد و نه هدف، در مواقع حساس به عذرهاى كودكانه توسّل جسته و چنان كه در آیه هشتاد و یكم نقل كرده است، به یكدیگر مى گویند:
(
«لا تَنفرُوا فى الحَرّ؛
)
در هواى گرم كوچ نكنید"، گرمى هوا بهانه است و گرنه مطلقاً این گروه تن پرور، روح جهاد و فداكارى ندارند.
معاویه یاغى، پس از تأسیس حكومت خود مختار در شام، براى تضعیف حكومت مركزى، دستجات غارتگرى به عراق مى فرستاد، تا بدین وسیله روحیه مردم عراق را تضعیف كرده و رخنه اى در حكومت على
عليهالسلام
به وجود آورد:
سفیان بن عوف به شهر انبار حمله برد و فرماندار على، حسان بن حسان بكرى را كشت و اموال مردم را تاراج كرد، حتى زیور و خلخال زنان را به عنف از آنها گرفت. خبر به كوفه رسید. على
عليهالسلام
در خطبه اى كه مردم را براى جهاد در راه حق دعوت كرده است، به عذرهاى كودكانه برخى از منافقان بى هدف اشاره كرده و مى فرماید:
(
"فإذا أمرتكم بالسیر إلیهم فی أیام الحرّ قلتم: هذه حَمارّة القیظ، أمهلنا یسَبّخ عنّا الحرّ؛ و إذا أمرتكم بالسیر إلیهم فی الشتاء، قلتم: هذه صَبارَّة القُرّ، أمهلنا ینسلخ عنّا البرد. كلّ هذا فراراً من الحرَّ و القُرّ... فأنتم واللَّه من السیف أفرّ. یا أشباه الرجال ولا رجال
)
؛
هرگاه در فصل تابستان به شما گفتم به جنگ آنها روید، گفتید: حالا موقع گرماى شدید است، بگذار تا گرما برطرف شود و چون در وقت زمستان به شما امر نمودم كه براى نبرد آنان بیرون روید، گفتید: اكنون هنگام سختى سرماست، صبر كن تا سرما بگذرد! شما كه این همه عذر و بهانه براى فرار از سرما و گرما مى آورید، پس به خدا سوگند (در میدان جنگ) از شمشیر زودتر فرار خواهید نمود. اى افرادى كه به ظاهر مرد هستید ولى مردانگى ندارید! »
روان شناسان توسل به این عذرهاى كودكانه را گواه بر تزلزل خاطر و بى ارادگى مى دانند و معتقدند كه چنین افرادى در هیچ زمانى گامى به پیش نمى گذارند و افرادى بى مصرف و عاطل و باطل مى گردند. شایسته این افراد همان است كه در آیه هشتادودوم فرموده است كه بر روزگار سیاه خود بگریند و كمتر بخندند.
وظیفه فرمانده سپاه با این افراد
چنین افراد سست عنصر و بى اراده و بى علاقه به هدف، هرگز به درد جهاد نمى خورند؛ هر آنى فكر فرار و تخلیه سنگر، در مغز خود مى پرورانند. روى این اصل در آیه هشتادوسوم به پیامبر دستور مى دهد كه، افراد مزبور حق حضور در جنگ ندارند؛ زیرا آنان در گذشته آزمایش خوبى نداده اند، چنان كه مى فرماید:
(
«فَاقعُدُوا مَعَ الخالفین؛
)
باید مانند بازنشستگان از حضور خوددارى كنند.
منافق احترام ندارد
84.
(
"وَلا تُصَلّ عَلى أَحَد منهُم ماتَ أَبَداً وَلا تَقُم عَلى قَبره إنَّهُم كَفَرُوا باللَّه وَرَسُوله وَماتُوا وَهُم فاسقُونَ؛
)
هرگز به هیچ یك از آنها كه بمیرند نماز مگزار و كنار قبر آنها (براى طلب مغفرت و غیره) توقف مكن؛ زیرا آنها به خدا و رسولش كفرورزیده اند و در حالى كه از اطاعت خدا بیرون بودند جان سپردند»
85.
(
«وَلا تُعجبكَ أَموالُهُم وَأَولادُهُم إنَّما یریدُ اللَّهُ أَن یعَذّبَهُم بها فى الدُّنیا وَتَزهَقَ أَنفُسُهُم وَهُم كافرُونَ؛
)
از ثروت و فرزندان آنها تعجب مكن، خدا مى خواهد بدین وسیله، آنها را در دنیا عذاب كند و در حال كفر جانشان را بگیرد»
86.
(
"وَإذا أُنزلَت سُورَةٌ أَن آمنُوا باللَّه وَجاهدُوا مَعَ رَسُوله استَأذَنَكَ أُولُوا الطَّول منهُم وَقالُوا ذَرنا نَكُن مَعَ القاعدینَ؛
)
هنگامى كه سوره اى نازل مى گردد كه به خدا ایمان بیاورید و همراه پیامبر او جهاد كنید، ثروتمدان آنها (منافقان) از تو اجازه مى خواهند و مى گویند: ما را به حال خود واگذار كه از كار افتادگان باشیم (و در جنگ شركت نكنیم) »
87.
(
"رَضُوا بأَن یكُونُوا مَعَ الخَوالف وَطُبعَ عَلى قُلُوبهم فَهُم لا یفقَهُونَ؛
)
خشنودند از این كه همراه بازماندگان (از جنگ) باشند و بر دل آن ها مهر (غفلت) زده شده و لذا چیزى نمى فهمند»
88.
(
"لكن الرَّسُولُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بأَموالهم وَأَنفُسهم وَأُولئكَ لَهُمُ الخَیراتُ وَأُولئكَ هُمُ المُفلحونَ؛
)
ولى پیامبر و افرادى كه به او ایمان آورده اند، با اموال و جان هاى خود جهاد مى كنند. براى آنها جزاى خیر است و آنان رستگارانند»
89
(
. «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم جَنّات تَجرى من تَحتها الأَنهارُ خالدینَ فیها ذلكَ الفَوزُ العَظیمُ؛
)
براى آنها بهشت هایى كه نهرها از زیر درختان آن جارى است فراهم شده كه جاوید و همیشه خواهند بود و این كامیابى بزرگ است»
90.
(
«وَجاءَ المُعَذّرُونَ منَ الأَعراب لیؤذَنَ لَهُم وَقَعَدَ الَّذینَ كَذَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ سَیصیبُ الَّذینَ كَفَرُوا منهُم عَذابٌ أَلیمٌ؛
)
جمعى از بادیه نشین ها براى عذرخواهى آمدند تا به آنها اذن داده شود (در جهاد شركت نكنند) ولى كسانى كه به خدا و رسول او دروغ گفته بودند در خانه هاى خود نشستند و به زودى عذاب دردناكى به افرادى از آنها كه كافر شده اند خواهد رسید»
91.
(
"لَیسَ عَلَى الضُّعَفاء وَلا عَلَى المَرضى وَلا عَلَى الَّذینَ لایجدُونَ ما ینفقُونَ حَرَجٌ إذا نَصَحُوا للَّه وَرَسُوله ما عَلَى المُحسنینَ من سَبیل وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛
)
بر افراد ضعیف، مریض و بى بضاعت (در ترك جهاد) اشكالى نیست به شرط این كه به خدا و رسول او اخلاص ورزند (در این وضع آنها نیكوكارند) و بر نیكوكاران ایرادى نیست. خدا آمرزنده و رحیم است»
92.
(
"وَلا عَلَى الَّذینَ إذا ما أَتَوكَ لتَحملَهُم قُلتَ لا أَجدُ ماأَحملُكُم عَلَیه تَوَلَّوا وَأَعینُهُم تَفیضُ منَ الدَّمع حَزَناً أَلّا یجدُوا ما ینفقُونَ؛
)
و هم چنین (ایرادى نیست) بر افرادى كه پیش تو آمدند تا مركبى در اختیار آنها بگذارى، تو گفتى: مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ندارم و آنها از غم این كه وسیله اى براى آنها نبود كه در راه خدا صرف كنند با چشم اشكبار از پیش تو برگشتند»
93.
(
"إنَّما السَّبیلُ عَلَى الَّذینَ یستَأذنُونَكَ وَهُم أَغنیاءُ رَضُوا بأَن یكُونُوا مَعَ الخَوالف وَطَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبهم فَهُم لایعلَمُونَ؛
)
اشكال بر آن ثروتمندانى است كه از تو اذن مى گیرند (كه در جهاد شركت نكنند) و راضى شدند كه در ردیف معذوران باشند؛ خدا بر قلوب آنها مهر (غفلت) زده لذا چیزى درك نمى كنند»
این ده آیه كه ترجمه آنها از نظر خوانندگان گرامى گذشت امتیازات مسلمان و منافق را با بهترین وجهى بیان مى كند. برخى از این امتیازات، حقوقى است كه افراد مسلمان باید در حق یكدیگر مراعات نمایند، چنان كه آیه 84 به برخى از این حقوق اشاره مى كند و بعضى از این امتیازات، جنبه روحى دارد و لازمه ایمان و نفاق است؛ مثلاً مؤمن به مقتضاى ایمان و اعتقاد به روز باز پسین خود، مرگ و جنگ، جهاد و مبارزه را، با چهره باز استقبال مى كند، ولى منافق براثر انكار مبدأ و معاد، كوچك ترین ارزشى براى جهاد قائل نیست، بلكه آن را نابودى حتمى خود تلقى مى كند و در این مواقع حساس، با تراشیدن بهانه هاى ناموجهى- و حتى بدون آن نیز- از جهاد اسلامى سرباز مى زند و حیات خود را در سایه خزیدن در گوشه خانه و در جرگه معذوران در آمدن، مى داند.
یك سلسله از این امتیازات جنبه اخروى دارد؛ مثلاً مؤمن براثر مجاهدات پى گیر در آخرت رستگار و با نعمت هاى بهشتى متنّعم است، ولى منافق در عذاب الهى معذب است.
اكنون به شرح مطالبى كه آیات یادشده متضمن آنهاست، مى پردازیم:
1. احترام مؤمن به حال حیات و زندگى او اختصاص ندارد. از آن جا كه رابطه مؤمن با جامعه اسلامى رابطه اى معنوى و روحى است این ارتباط پس از مرگ وى نیز برقرار و پایدار است. از این نظر، مرگ ظاهرى مؤمن فرقى در حال او باقى نخواهد گذارد؛ مراسم دفن و كفن و نماز او هر چند وظیفه اى دینى است، ولى در عین حال احترام و تقدیرى از اوست، حتى شایسته است پس از دفن و یا در مواقع دیگر، سرخاك مرده رفت و از او با طلب آمرزش یاد نمود.
این احترامات براى مؤمن است، ولى منافق چنین احترامى را ندارد؛ زیرا رابطه او از جامعه اسلامى بریده است و هرگز نباید بر جنازه او نماز گزارد و كنار قبر او براى طلب مغفرت توقف نمود، چنان كه در آیه هشتادوچهارم این چنین دستور مى دهد:
(
"وَلا تُصَلّ عَلى أَحَد منهُم ماتَ أَبَداً وَلا تَقُم عَلى قَبره؛
)
بر هیچ یك از آنها كه بمیرند هرگز نماز مگزار و كنار قبر آنها توقف مكن»
از این آیه استفاده مى شود كه رسم پیامبر این بوده است كنار قبر مسلمانان توقف مى كرد و در حقّ آنها دعا مى نمود. از آن جا كه منافقان شایسته چنین احترامى نبودند، قرآن پیامبر را از انجام دادن چنین احترامى در حقشان جلوگیرى نموده است.
آیا زیارت قبور مسلمانان مستحب است؟!
پیش از همه، متن خود این آیه گواه محكم بر استحباب آن است؛ زیرا توقف پیامبر كنار قبر مسلمانان ناچار روى دستورى بوده كه از پروردگار جهان به او رسیده بود و به لحاظ اهمیت، در حقّ منافقان ممنوع گردید.
ممكن است تصور شود این آیه دلالت دارد كه پیامبر فقط پس از دفن از آنها یاد مى كرد ولى آیا در مواقع دیگر نیز از ایشان یاد مى نمود و مستقیماً به زیارتشان مى رفت از این آیه استفاده نمى شود.
ولى پاسخ این سخن روشن است؛ زیرا اگر به زعم گروهى كه زیارت قبور انبیا و امامان و مسلمین را بدعت و شرك مى شمرند، زیارت قبر مسلمانان یا بزرگان اسلام و توقف در كنار قبر آنها براى طلب مغفرت و غیره بدعت و شرك باشد، در این هنگام، حال دفن با غیرآن فرقى نخواهد داشت؛ زیرا شرك مطلقاً حرام است و حتى یك آن هم جایز نیست.
علاوه برآیه، روایات زیادى بر استحباب زیارت قبر پیامبر اكرم و سایر مسلمانان از طریق دانشمندان جهان تسنّن وارد شده است. قاضى عیاض در كتاب الشفا مى گوید: عموم مسلمانان در تمام قرون بر استحباب زیارت قبر پیامبر خود اتفاق دارند.
شیخ تقى الدین سبكى شافعى مى گوید: انبیا حیات و ممات آنها با هم فرقى ندارد.
نسائى، یكى از نویسندگان شش كتاب معتبر جهان تسنّن، نقل كرده: خداوند فرشته اى برانگیخته كه هر كس از امتانم، كنار قبرم به من سلام كند، آن را به من برساند.
نویسندگان شش كتاب معتبر جهان تسنّن (صحاح ستّه) از پیامبر اكرم نقل فرموده اند كه آن حضرت فرمود:
«من زار قبری وجبت له شفاعتی؛
هر كس قبر مرا زیارت كند، مورد شفاعت من واقع مى گردد»
در روایت دیگر فرموده است:
"من جاءنی زائراً لیس له حاجة إلا زیارتی، كان حقّاً علی أن أكون له شفیعاً یوم القیامة؛
هر كس براى زیارت من، كنار قبرم بیاید، بر من لازم است كه روز پسین شفیع او گردم»
در بسیارى از كتاب ها، از پیامبر اكرم نقل كرده اند كه آن حضرت به قبرستان مسلمانان تشریف مى برد و مى فرمود:
«السلام علیكم أهل الدیار من المؤمنین و المسلمین؛
سلام بر شما اى ساكنین این دیار، از مؤمنان و مسلمانان"
ریشه عقاید وهابى ها
ریشه این عقاید از عبیداللَّه بن محمد عكبرى حنبلى (متوفا 387) است و پس از وى تقى الدین احمدبن تیمیه حرانى (728-661) و شاگرد وى ابن قیم جوزیه (751-691) این مكتب را ترویج نمود، ولى در تمام قرون، با مخالفت هاى علماى اسلام روبه رو بوده و كارى از پیش نمى بردند. در قرن یازدهم اسلامى محمد بن عبدالوهاب نجدى (1206-1115) با استفاده از كتب گذشتگان این فرقه، موفق شد گروهى از نجدى ها را تحت تأثیر افكار خود قرار دهد.
ممكن است كسى بگوید: فرقه وهابى ها از زیارت قبور به معناى طلب مغفرت مانع نیستند، بلكه آن چه در نظر آنها غیر مشروع است همان سلام كردن به جسدهاى بى روح و تعریف و تمجید آنهاست و آن چه مسلم است پیامبر در كنار قبر مسلمانان مى ایستاد و طلب آمرزش مى نمود و بس، ولى باقى امورى كه امروز در میان زایرین مرسوم است در كار نبوده است.
جواب این مطلب روشن است، چون ما ملاحظه مى كنیم كه خود قرآن بر انبیا پس از مرگشان سلام مى كند، چنان كه مى فرماید: «
(
سَلامٌ عَلى إبراهیمَ كَذلكَ نَجزى المُحسنینَ"؛
«سَلامٌ عَلى مُوسى وَهرُونَ إنّا كَذلكَ نَجزى المُحسنینَ"؛
«قُل الحَمدُ للَّه وَسَلامٌ عَلى عباده الَّذینَ اصطَفى "
)
؛
و هرگز این سلام ها، با سلام هایى كه زایرین قبور پیامبر و امامان نثار آنها مى نمایند فرقى ندارد؛ هرگاه سلام بر مردگان بدعت و شرك باشد هرگز خدا در حق یك عده، انجام نمى داد. این كه گاهى در متون زیارات، از صاحب قبر تمجید و تعریف مى شود، عین مطلب را خدا در حق گروهى از انبیا انجام داده است چنان كه مى فرماید:
(
"إنَّهُم كانُوا یسارعُونَ فى الخَیرات وَیدعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَكانُوا لَنا خاشعینَ
)
؛ آنان به كارهاى نیك مى شتافتند، و ما را با حالت بیم و امید مى خواندند و در برابر ما (خدا) فروتن و خاضع بودند، و این جمله ها با آن چه مثلاً در زیارت وارث وارد گردیده است،
(
"أَشهَدُ أنَّكَ قَد أَقَمتَ الصَّلاةَ... "
)
، كوچك ترین فرقى ندارد.
این كه دشمنان و قاتلان انبیا و امامان را لعن مى نماییم از این نظر است كه آنها فاسق و كافر و ستمكارند و خود قرآن به تكرار بر فاسق و كافر و ستمگر لعن فرستاده است.
بحث در مورد عقاید این فرقه به مقاله مفصلى نیاز دارد كه امید است در فرصت دیگرى در این باره بحث نماییم.
2. گاهى افرادى چنین فكر مى كنند، كه چرا كافران و منافقان در این جهان از اولاد و اموال، بهره كافى دارند، با این كه مورد خشم خداوندى قرار گرفته اند؟
خداوند جهان پاسخ این پرسش را در ضمن آیه «
(
وَ لا یعجبكَ أموالُهُم... "
)
داده و ما مشروح این قسمت را در تفسیر آیه پنجاه وپنج آورده ایم.
نشانه هاى مؤمن و منافق
از آن جا كه مؤمن براى خود پس از جهاد در راه خدا، زندگى جاویدانى معتقد است از این لحاظ، مرگ و جهاد را با چهره باز استقبال مى كند. قرآن در آیه هشتادوهشتم شدت علاقه مؤمنان را به جهاد با بیان درجات اخروى آنان یادآور مى گردد. ولى منافق به جز زندگى مادى به چیز دیگرى اعتقاد ندارد، از این جهت فرمان جهاد، لرزه سختى بر اندام او مى اندازد و مانند افراد غش كرده با چشم هاى از حدقه در آمده به فرمانده لشكر مى نگرد، چنان كه در سوره محمد
صلىاللهعليهوآله
مى فرماید:
«
(
فَإذا أُنزلَت سُورَةٌ مُحكَمَةٌ وَذُكرَ فیها القتالُ رَأَیتَ الَّذینَ فى قُلُوبهم مَرَضٌ ینظُرُونَ إلَیكَ نَظَرَ المَغشىّ عَلَیه منَ المَوت فَأَولى لَهُم؛
)
هنگامى كه سوره محكمى نازل مى گردد و فرمان جهاد در آن گفته مى شود، كسانى كه در دل آنها مرض (نفاق) است مشاهده مى كنى كه مانند كسى كه از هول مرگ غش مى كند، به تو مى نگرند»
ترس و لرز، آنها را وادار مى كرد كه با داشتن همه گونه امكانات، از پیامبر اذن بگیرند تا مانند از كار افتادگان در جهاد شركت نكنند، چنان كه در آیه هشتادوششم بیان مى كند، ولى تقاعُد از جهاد و سرباز زدن از دفاع از حریم كشور اسلام، نشانه بى ایمانى و بیمارى روحى است كه قرآن از آن در سوره محمد
صلىاللهعليهوآله
به «مرض» تعبیر فرموده و در آیه هشتاد و نهم، این مطلب را با جمله
(
"وَ طُبعَ عَلى قُلُوبهم؛
)
مهر غفلت بر قلوب آنها زده شده"، یادآور شده است و مقصود این است كه صفات زشت و ملكات ناستوده چنان روح و روان آنها را احاطه كرده كه دیگر روزنه اى براى نفوذ نور اسلام و هدایت باقى نگذاشته است.
گاهى ترس و لرز آنها به مرحله اى مى رسد كه حتى از این كه از پیامبر اجازه اى ظاهرى و صورى كسب نمایند مى ترسند و با كمال پررویى، حتى بدون تراشیدن عذرى، گوشه خانه نشسته در انتظار سرنگون گشتن حكومت اسلامى اند.
این مطلب كاملاً از آیه 90 استفاده مى گردد؛ زیرا عرب هاى بادیه نشین با تراشیدن عذر صحیح و یا غیر صحیح موفق به كسب اجازه در ترك جهاد گردیدند، ولى گروهى از منافقان كه به خدا و رسول او دروغ گفته بودند، حتى به این مطلب نیز دست نزدند.
كسانى كه از شركت در جهاد معافند
در كتاب هاى فقهى و روایات، كسانى كه براى آنها شركت درجهاد مشروع و یا واجب نیست كاملاً بیان شده است. در این سوره نیز در آیه هاى 91 و 92 نام چند گروهى به میان آمده است: افراد ضعیف كه توانایى مزاجى ندارند؛ بیماران؛ بى بضاعتان به شرط این كه در غیاب پیامبر، اخلاص ورزند و فساد ایجاد نكنند چنان كه جمله «إذا نَصَحُوا للَّه وَ رَسُوله"، كاملاً بر این مطلب دلالت مى كند. اینان از جهاد استثنا شده اند ولى تعداد كسانى كه جهاد بر آنها مشروع یا لازم نیست بیش از اینهاست. از آن جا كه بیان تمام این دسته ها مورد لزوم نبوده فقط به ذكر گروه هاى یاد شده اكتفا نموده است.
طرز مبارزه با منافقان
94.
(
"یعتَذرُونَ إلَیكُم إذا رَجَعتُم إلَیهم قُل لاتَعتَذرُوا لَن نُؤمنَ لَكُم قَد نَبَّأَنا اللَّهُ من أَخباركُم وَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَكُم وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إلى عالم الغَیب وَالشَّهادَة فَینَبّئُكُم بما كُنتُم تَعمَلُونَ؛
)
هنگامى كه به سوى آنها برمى گردید (براى عدم شركت در جهاد) معذرت مى خواهند. بگو: عذر نخواهید. ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد. خدا از كارهاى شما، ما را مطلع نموده است و خدا و پیامبر او به زودى اعمال شما را خواهند دید آن گاه به سوى خدایى كه از آشكار و نهان آگاه است برمى گردید و از آن چه انجام داده اید آگاهتان مى سازد»
95.
(
"سَیحلفُونَ باللَّه لَكُم إذا انقَلَبتُم إلَیهم لتُعرضُوا عَنهُم فَأَعرضُوا عَنهُم إنَّهُم رجسٌ وَمَأواهُم جَهَنَّمُ جَزاءً بما كانُوا یكسبُونَ؛
)
هنگامى كه به سوى آنها برمى گردید سوگند یاد مى كنند تا از آنها صرف نظر كنید؛ شما نیز صرف نظر كنید (ارزشى براى آنها قائل نشوید) آنان پلیدند و جایگاهشان دوزخ است و آن سزاى كارهایى است كه انجام مى دادند»
96.
(
"یحلفُونَ لَكُم لتَرضَوا عَنهُم فَإن تَرضَوا عَنهُم فَإنَّ اللَّهَ لایرضى عَن القَوم الفاسقینَ؛
)
براى شما سوگند یاد مى كنند كه از آنها راضى شوید، اگر شما از آنان راضى شوید خدا از جمعیت فاسق راضى نمى شود»
هر انقلاب و تحولى خواه ناخواه، یك مشت ناراضى و گاهى كارشكن و اخلالگر به دنبال دارد كه نتیجه قهرى تحولات و تبدلات است، خواه به نفع ملت باشد یا به ضرر آنها. زیرا لازمه هر انقلاب، عقب رفتن گروهى و سركار آمدن گروه دیگر است و بالطبع جمعیت عقب رفته براثر از دست دادن مقامات مادى و منافع شخصى، ناراضى و كارشكن از آب در مى آیند.
هرگاه رهبران انقلاب بخواهند تحولات خود را براساس رضایت عموم طبقات بنا كنند، اساساً نباید دست به كارى بزنند و به همان وضع موجود باید بسازند.
تحولى كه پیامبر گرامى
صلىاللهعليهوآله
در مهاجرت خود به مدینه به وجود آورد، از این اصل كلى مستثنا نبوده. او با این كه براى نشر اصول آزادى و اصلاح اخلاق عمومى و بالا بردن سطح زندگى و مبارزه با بیدادگرى و... مبعوث شده بود با وجود این از آغاز تمركز قواى اسلامى در مدینه، ناراضى هایى سر راه خود پیدا كرد كه بعدها به نام «منافق» معروف گردیدند. یكى از سرجنبانان این حزب عبداللَّه بن ابى بود. پیش از تشریف فرمایى پیامبر اسلام طرحى در دست تصویب بود كه وى رئیس و فرمانرواى كل اوسیان و خزرجیان گردد، ولى با اسلام آوردن گروهى از آنها، اساس آن طرح متزلزل گردید و با تشریف فرمایى پیامبر اصل موضوع از بین رفت.
این مرد اگر چه به ظاهر اسلام آورده بود، ولى در باطن با تمام قوا مى كوشید كه اساس حكومت نوبنیاد اسلام را متزلزل سازد.
طرز مبارزه با دشمنان دوست نما
مبارزه با این دشمنان دوست نما، دو حالت مختلف دارد تا آن جا كه قیافه واقعى و واقعیت افراد این دسته شناخته نشده است، باید پیوسته براى معرفى و رسوا كردن آنها مبارزه نمود و آنى ساكت ننشست و هرگز شایسته نیست جمله «الباطل یموت بترك ذكره؛ اهل باطل با فراموش كردن و بى اعتنایى از میان مى روند» سند خاموشى و بى عنایتى گردد. دشمنى به این گونه، به سان بیمارى ناشناخته اى است كه اگر پیش گیرى به عمل نیاید مانند سرطان در تمام بدن ریشه مى دواند.
در این لحظه هرگز خون سردى و مسامحه جایز نیست؛ زیرا نتیجه مسامحه، توسعه و سرایت است و گاهى گسترش به حدّى مى رسد كه دیگر قابل جلوگیرى نمى شود.
رسول خدا با حزب منافق در آغاز كار از همین طریق وارد شد. از طرف خدا فرمان آمد كه
(
"یا أَیها النَّبىُّ جاهد الكُفّارَ وَالمُنافقینَ وَاغلُظ عَلَیهم؛
)
با كافران و منافقان به شدت مبارزه كن و با آنها از طریق خشونت رفتار نما"، مسجدى را كه منافقان در چند كیلومترى «مدینه» به منظور مركز حزب ساخته بودند، ویران و با خاك یك سان نمود - چنان كه شرح این قسمت در تفسیر آیه هاى 108-107، مى آید. دستور داد با عده اى از منافقان مهم و مؤثر، كه از جهاد سرباز زده بودند، قطع ارتباط شود، چنان كه در تفسیر آیه
مشروح این قسمت بیان خواهد شد.
جنایاتى كه به دست عمال این گروه بر اسلام و مسلمانان وارد شده بود، با سوره توبه و سوره منافقون آشكار گردید. سرانجام همه مسلمانان فهمیدند كه آنان یك مشت مردم بلهوس و اخلالگرند كه جز افساد و به هم زدن اوضاع هدف دیگرى ندارند. تا این لحظه، برنامه، برنامه شدت و غلظت بود، ولى وقتى كه دشمن معرفى و رسوا شد برنامه و طریق دیگرى پیش مى آید و آن همان بى اعتنایى و بى ارزش شمردن طرف، در محافل بزرگ و رسمى و سخن به میان نیاوردن از او و موجودیتى براى او قائل نشدن است.
در آیه 95 همین دستور را به پیامبر مى دهد و مى فرماید: اى رسول خدا، از آنها صرف نظر كنید
(
"إنّهُم رجسٌ؛
)
آنها پلید و بى ارزشند، دیگر بیش از این، درباره آنها وقت گرانبهاى خود را صرف مكن و در آیه 98 مى فرماید: این بى اعتنایى و محل نگذاردن نباید توأم با حالت رضایت و عفو و بخشودن باشد؛ زیرا هرگاه بار دیگر در قلوب مؤمنان جاى باز كنند و افراد با ایمان اگر با چهره باز و خندان، كه حاكى از رضایت قلبى باشد، از آنها استقبال نمایند دو مرتبه از این طریق سوءاستفاده مى كنند، بلكه مسلمانان باید به آنان بى اعتنا باشند و در عین حال هرگز روى خوشى به آنها نشان ندهند، چنان كه مى فرماید:
(
"فَإن تَرضَوا عَنهُم فَإنَّ اللَّهَ لایرضى عَن القَوم الفاسقینَ".
)
مقصود از جمله «فَسَیرى اللَّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُ» تا آخر چیست؟
عین همین جمله در همین سوره نیز تكرار شده چنان كه در آیه 105 مى فرماید:
(
وَقُل اعمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَكُم وَرَسُولُهُ وَالمُؤمنُونَ...
)
. در این آیه «مؤمنون» را نیز بر «رسول» عطف نموده است ولى در آیه مورد بحث فقط «خدا و رسول» او ذكر شده است و ما نكته این مطلب را در تفسیر آیه 105 خواهیم گفت.
مقصود از این جمله این است كه ما هرگز از منافقان این عذرهاى لفظى و پوزش هاى زبانى را نخواهیم پذیرفت و ایمانى به شما پیدا نخواهیم نمود. اعمال آینده شما براى خدا و رسول او بهترین گواه است. اگر بعدها نیز از در نفاق و دورویى وارد گردیدید، معلوم مى شود كه تمام این پوزش ها نیز بى اساس بوده و باز بر عقیده نفاق خود باقى هستید و اگر كردار نیك و مقاصد خوب از شما مشاهده شد، این گواه خواهد بود كه در این اظهار ندامت و پشیمانى و پوزش راستگویید و اخلاص دارید. خلاصه، میزان، كردارهاى آینده شماست كه خدا و رسول او، آن را مشاهده خواهند فرمود.