در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)0%

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16356
دانلود: 2526

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16356 / دانلود: 2526
اندازه اندازه اندازه
در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

در سرزمین تبوک (تفسیر سوره ی توبه)

نویسنده:
فارسی

سوره توبه از سوره هاى مدنى است، در این سوره سه موضوع عمده مورد توجه بوده که براساس آنها این سوره به نام هاى «توبه»، «برائت» و «فاضحه» خوانده مى شود. بخش عمده اى از آیات آغازین سوره به «برائت» و بیزارى از مشرکان و بت پرستان و نادیده گرفتن پیمان هاى آنان اختصاص یافته است. آیات دیگرى به خیانت هاى گروهى از منافقان و افشاى اسرار شبکه جاسوسى آنها و فضاحت آنان اشاره مى کند و آیاتى نیز به سرگذشت «توبه» گروهى از مهاجر و انصار که از جهاد سرباز زدند و بعد توبه کردند، مى پردازد. البته به موضوعات دیگرى مانند عقاید اهل کتاب و احکام اسلامى درباره آنان و مبارزه با آنها، جهاد، سال و ماه اسلامى و اخلاق رسول خدا نیز توجه شده است.

مسلمانان صدر اسلام در قیافه هاى گوناگون

97. « ( الأَعرابُ أَشَدُّ كُفراً وَنفاقاً وَأَجدَرُ أَن لا یعلَمُوا حُدُودَ ماأَنزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُوله وَاللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ؛ )

عرب هاى بادیه نشین، در كفر و نفاق سرسخت ترند و به حدود و قوانینى كه خداوند بر پیامبر خود نازل كرده است كمتر توجه دارند. خداوند دانا و حكیم است»

98. « ( وَمنَ الأَعراب مَن یتَّخذُ ما ینفقُ مَغرَماً وَیتَربَّصُ بكُمُ الدَّوائرَ عَلَیهم دائرَةُ السَّوء وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛ )

برخى از بادیه نشینان، آن چه را در راه خدا خرج مى كنند، غرامت و خسارت مى پندارند و در انتظار حوادث سوء بر شما هستند. حوادث بد، متوجّه آنها باد. خداوند شنوا و داناست»

99. ( "وَمنَ الأَعراب مَن یؤمنُ باللَّه وَالیوم الآخر وَیتَّخذُ ما ینفقُ قُرُبات عندَ اللَّه وَصَلَوات الرَّسُول أَلا إنَّها قُربَةٌ لَهُم سَیدخلُهُم اللَّهُ فى رَحمَته إنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ )

ولى برخى از بادیه نشینان (برخلاف گروه گذشته) به خدا و روز دیگر (رستاخیز) ایمان دارند و آن چه را در راه خدا خرج مى كنند و دعایى را كه پیامبر در حقّ آنان مى نماید، مایه تقرب به خدا مى دانند. آگاه باشید كه این كارها مایه تقرب به خداست. خداوند به زودى آنان را در رحمت خود وارد مى كند. خداوند آمرزنده و رحیم است»

100. « ( وَالسّابقُونَ الأَوَّلُونَ منَ المُهاجرینَ وَالأَنصار وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُم بإحسان رَضىَ اللَّهُ عَنهُم وَرَضُوا عَنهُ وَأَعَدَّ لَهُم جَنّات تَجرى تَحتَها الأَنهارُ خالدینَ فیها أَبَداً ذلكَ الفَوزُ العَظیمُ؛ )

افرادى از مهاجر و انصار كه در ایمان پیشى گرفته اند و كسانى كه از آنان به خوبى پیروى نموده اند، خداوند از آنها خشنود و راضى شده است و براى آنها بهشت هایى است كه زیر درختان آنها جوى هایى جارى است، آماده كرده است و تا ابد در آن جا هستند. این است كامیابى بزرگ»

101. ( «وَممَّن حَولَكُم منَ الأَعراب مُنافقُونَ وَمن أَهل المَدینَة مَرَدُوا عَلَى النّفاق لاتَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذّبُهُم مَرَّتَین ثُمَّ یرَدُّونَ إلى عَذاب عَظیم؛ )

برخى از بادیه نشینان كه در اطراف مدینه زندگى مى كنند و هم چنین بعضى از اهل مدینه كه در نفاق غوطه ورند، تو (اى پیامبر،) آنها را نمى شناسى. ما مى شناسیم و دوبار آنها را عذاب مى كنیم، آن گاه به عذابى بزرگ تر برده مى شوند»

102. ( «وَآخَرُونَ اعتَرَفُوا بذُنُوبهم خَلَطُوا عَمَلاً صالحاً وَآخَرَ سَیئاً عَسَى اللَّهُ أَن یتُوبَ عَلَیهم إنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ )

گروهى از آنها به گناه خود اعتراف كرده اند، عمل نیك و بد را به هم آمیخته اند. شاید خداوند توبه آنها را بپذیرد. خداوند آمرزنده و رحیم است»

«اعراب» اسم جمع است كه مفرد ندارد و یا جمع «اعرابى» است و در لغت، به گروه بادیه نشین از عرب و عجم، «اعراب» مى گویند و گاهى افراد بى اطلاع از معناى این لفظ، با آیه « ( الأَعرابُ أَشَدُّ كُفراً وَنفاقاً"، ) بر دورى نژاد عرب از ایمان استدلال مى كنند، در صورتى كه این لفظ به معناى عرب در مقابل عجم نیست، بلكه مقصود، هر بادیه نشین است كه از تمدن و «سواد اعظم» دور باشد، هر چند از نظر نژاد و زبان عرب نباشد.

آیات مورد بحث - برخلاف اصل مسلم نزد اهل تسنن، كه همه صحابه پیامبر را عادل و پاكدامن و رهرو حقیقت مى دانند، هر چند یكدیگر را سب كنند و خون هم دیگر را بریزند و هزاران نفر را سربه نیست نمایند - اصحاب و یاران پیامبر را به دسته هاى مختلفى تقسیم مى كند و آب پاكى روى دست كسانى كه همه صحابه را عادل و متقى مى دانند، مى ریزد. اكنون تشریح این گروه:

1. بادیه نشینان دور از ایمان و تقوا

مردم بادیه نشین، براثر نداشتن معلومات صحیح و تربیت هاى سازنده، نفوذ در آن ها به سختى و كندى انجام مى گیرد. آنان گرچه از فطرت و سرشت دست نخورده بهره دارند، ولى دست كشیدن از عقاید موروثى كه با آن رشد و نمو كرده اند، بسیار كار مشكلى است. قرآن به این حقیقت با جمله ( «أشَدَّ كُفراً وَ نفاقاً؛ ) در كفر و نفاق سرسخت هستند، اشاره مى كند و آن گاه آنان را افراد ناآگاه از قوانین و حدود الهى معرفى مى نماید، چنان كه مى فرماید: ( "وَأَجدَرُ أَن لایعلَمُوا حُدُودَ ماأَنزَلَ اللَّهُ" ) . این گروه آگاهى از قوانین الهى ندارند، این گروه به خاطر داشتن كفر و نفاق و عدم آگاهى از واجبات و محرمات، زكات الهى را نوعى جریمه مى پندارند و پیوسته در انتظار حوادث بد علیه اسلام و مسلمانانند تا با سقوط و نابودى دولت اسلامى از پرداخت این جریمه راحت گردند، چنان كه مى فرماید: « ( وَمنَ الأَعراب مَن یتَّخذُ ما ینفقُ مَغرَماً وَیتَربَّصُ بكُمُ الدَّوائرَ... " ) .

ولى در عین حال افراد بادیه نشین آن چنان نیستند كه نفوذ در آنها ممكن نباشد، بلكه در پرتو عوامل صحیح و روش هاى مؤثر مى توان در ایشان نفوذ كرد و غبار جهل و زنگ شرك را از قلوب آنان زدود، چنان كه در آیه 99 به این مطلب اشاره شده است.

اسلام با زندگى بادیه نشینى و بیابانگردى، كه مایه محرومیت از مزایاى دین و اجتماع انسان است، مخالفت و آن را نوعى رهبانیت تلقى نموده است.

امیر مؤمنان به گروه خوارج كه از اجتماع مسلمانان دورى جسته و به سان بادیه نشینان عزلت و انزوا انتخاب كرده بودند، این چنین خطاب مى كند:

« ( و الزموا السواد الأعظم؛ فإنّ یداللَّه مع الجماعة، و إیاكم و الفرقة؛ فإنّ الشاذّ من الناس للشیطان كما أنّ الشاذّ من الغنم للذئب؛ )

به اجتماعات بزرگ بپیوندید؛ چون دست خدا با اجتماعات است و از عزلت و تك روى بپرهیزید تك روان اجتماع، به دام شیطان مى افتند، چنان كه گوسفند بازمانده از گله، طعمه گرگ مى گردد»

2. بادیه نشینان مؤمن

گروه دیگر از بادیه نشینان، روى عوامل خاص به خدا و سراى دیگر ایمان آورده و زكات را براى تقرب به خدا، نه خسارت و غرامت مى دانند. خداوند آنها را در پوشش رحمت خود قرار مى دهد، چنان كه درباره آنان مى فرماید: « ( وَمنَ الأَعراب مَن یؤمنُ باللَّه وَالیوم الآخر وَیتَّخذُ ما ینفقُ قُرُبات... ) »

3. پیشگامان در ایمان از مهاجر و انصار

گروه سوم، پیشگامان در ایمان از مهاجر و انصارند و مقصود كسانى هستند كه پیش از جنگ «بدر» به پیامبر گرویده و او را در موقع تنهایى یارى كرده اند. به طور مسلم این گروه، براثر سبقت در اسلام و ایمان، رضایت خدا را جلب كرده و در پوشش رحمت او قرار گرفته اند، چنان كه مى فرماید: ( «والسَّابقُونَ الأَوَّلُونَ منَ المُهاجرینَ وَ الأَنصار" ) .

4. پیروان گروه پیشین

قرآن این گروه را با جمله « ( وَالَّذینَ اتَّبَعُوهُم بإحسان ) » معرفى مى كند. «تابعین» در اصطلاح محدثان به گروهى گفته مى شود كه پیامبر را درك نكرده، اما صحابه او را درك نموده اند، در حالى كه این اصطلاح مخصوص محدثان و علماى رجال است و مقصود قرآن از جمله ( "اتّبعوهم" ) عموم كسانى است كه از پیشگامان در اسلام به خوبى پیروى نمایند، خواه پیامبر را دیده باشند و یا ندیده باشند و لفظ «باحسان» قید «اتّبعوهم» است؛ یعنى گروهى كه از پیشگامان در اسلام به خوبى تبعیت و پیروى كرده اند.

5. گروه غوطه ور در نفاق از بادیه نشین و شهرنشین

گروهى از اعراب و گروهى از مردم مدینه، به اسلام تظاهر مى كردند، در حالى كه در دل ایمان و اعتقادى نداشتند. این گروه همگى از صحابه پیامبر بودند و نفاق آنان آن چنان بود كه گاهى پیامبر نیز آنان را نمى شناخت، آن جا كه مى گوید: «... وَمن أَهل المَدینَة مَرَدُوا عَلَى النّفاق لاتَعلَمُهُم...؛ گروهى از اهل مدینه آن چنان در نفاق غوطه ور شدند كه آنان را نمى شناسى... و ما مى شناسیم»

اگر پیامبر اسلام آنان را با نام و نشان نمى شناسد؛ مانع از آن نیست كه آنان رااز طریق دیگر بشناسد، چنان كه مى فرماید: ( "وَلَتَعرفَنَّهُم فى لَحن القَول" ) . (1)

همان طور كه گروهى از بادیه نشینان، فرو رفته در كفر و نفاقند و گروهى، سربه زیر و پویاى حقیقت مى باشند، هم چنین گروهى از شهرنشینان، مورد رضایت و خشنودى خدا قرار گرفته و گروه دیگر غوطه ور در نفاقند و از این مطلب مى توان نتیجه گرفت كه مایه برترى، ایمان و تقوا و پویایى حق است؛ نه بادیه نشینى، پیوسته كفر آفرین و نفاق زاست و نه شهرنشینى، ملازم با ایمان و صفا، بلكه تربیت صحیح و روش هاى منطقى مى تواند از هر دو گروه انسان سالم و صالح بسازد و دورى از تربیت است كه مایه كفر و نفاق مى گردد، هر چند وسایل تربیت و موجبات اصلاح و پویایى حق در «سواد اعظم» آماده تر و فراهم تر است.

6. گروهى كه نیك و بد را به هم آمیخته اند

گروه دیگر كسانى هستند كه گاهى نیكوكار و پویاى حقیقت و گاهى بدكار و گنه كار هستند و قرآن این گروه را در آیه 102، چنین معرفى مى كند: ( "خَلَطُوا عَمَلاً صالحاً وَآخَرَ سَیئاً. )

نقطه خوب این گروه این است كه خویشتن و مسیر خود را شناخته و به گناهان خود اعتراف نموده اند، چنان كه مى فرماید: ( "اعتَرَفُوا بذُنُوبهم" ) و اگر این حالت در آنان نبود چندان فاصله اى با دیگر گروه هاى باطل نداشتند.

به جهت اهمیتى كه این گروه دارند و غالب افراد اجتماع ما را، این گروه تشكیل مى دهند، قرآن در آیات بعدى درباره این گروه نیز سخن مى گوید، چنان كه مى فرماید: «وَآخَرُونَ مُرجَونَ لأَمر اللَّه؛ گروهى هستند كه امید به رحمت خدا دارند". مشروح این قسمت را در تفسیر آیه 106 همین سوره خواهید خواند.

آیات مورد بحث، یاران پیامبر و صحابه او را به قیافه هاى گوناگون معرفى مى كند و همگى حاكى از آن است كه در میان آنان، صالح و طالح، مسلمان و كافر، مؤمن و منافق، نیكوكار و بدكار و... وجود داشته است، با وجود این چگونه مى توان، همه صحابه پیامبر را عادل و دادگر و پاك دانست؟

برخى با آیه ( «السّابقُونَ الأَوَّلُونَ منَ المُهاجرینَ وَالأَنصار" ) ، بر عدالت صحابه پیامبر و خوبى و پاكى آنان استدلال مى كنند، در صورتى كه این آیه، یك دسته از آنان را مى ستاید و خدا را از آنان خشنود معرفى مى كند، نه همه دسته ها و گروه هاى آنان را و آیات دیگر، از قیافه هاى خشن و نفاق زاى گروه هاى دیگر گزارش مى دهند.

حتى آیه ( "السَّابقُونَ... ) نیز، گواه بر آن نیست كه همه این گروه تا لحظه مرگ مورد رضایت خدا بوده اند؛ زیرا افرادى از این گروه، بعداً راه ارتداد و یا معصیت را پیش گرفته اند، كه به تعدادى از آنها ذیلاً اشاره مى كنیم:

1. عبداللَّه بن سعد بن ابى سرج. وى برادر رضاعى عثمان و از مهاجران مكه بود و از نویسندگان وحى به شمار مى رفت. بعد مرتد شد و از مدینه به مكه گریخت و مدعى شد كه من نیز مى توانم قرآنى نظیر قرآن محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله بیاورم. قرآن درباره او چنین یادآور مى شود: ( "وَمَن قالَ سَأُنزلُ مثلَ ما أَنزَلَ اللَّهُ؛ ) گفت: به زودى قرآنى مانند قرآن محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله نازل خواهم كرد"، و پیامبراكرم در روز فتح مكه خون چند نفر را مباح كرد. یكى از آنها همان شخص بود. آن گاه به خاطر شفاعت عثمان، توبه او را پذیرفت و بار دیگر در عداد مسلمانان قرار گرفت.

2. حاطب بن ابى بلتعه. او در ردیف مبارزان جنگ بدر بود، ولى براى مشركان جاسوسى مى كرده و نامه اى از مدینه به مكیان نوشت و آمادگى پیامبر را براى فتح مكه گزارش داد و آن را به وسیله زنى فرستاد و پیامبر على عليه‌السلام را مأمور ساخت كه این زن را از نیمه راه برگرداند و نامه را از او بگیرد. آیا این عمل با عدالت و پاكى مى سازد و قرآن درباره او مى فرماید:

« ( یا أَیها الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخذُوا عَدُوّى وَعَدُوَّكُم أَولیاءَ؛ ) (2)

اى افراد با ایمان، دشمنان من و خودتان را دوست خود قرار ندهید»

3. عبیداللَّه بن جحش. از مسلمانان مكه است و پس از مهاجرت به حبشه از دین اسلام دست كشید و نصرانى شد.

4. حكم بن عاص. از تابعین «بإحسان» است كه به خاطر كارهاى زشتى كه انجام مى داد رسول خدا او را به مكه تبعید نمود.

5. ولید بن عقبه. از تابعین مزبور است و قرآن صریحاً او را در سوره حجرات «فاسق» نامید و در زمان استاندارى خود در كوفه، از جانب عثمان نماز صبح را در حالت مستى چهار ركعت خواند و سپس از آن جا به مدینه فرا خوانده شد و حدّ شراب بر او جارى گردید.

6. حرقوص بن زهیر. رئیس خوارج كه در تقسیم غنایم به پیامبر اعتراض كرد و پیامبر از آینده خطرناك این مرد خبر داد.

خلاصه با وجود این افراد ناصالح در میان منافقین و تابعین از مهاجر و انصار، چگونه مى توان گفت كه خداوند از همه آنها تا لحظه مرگ راضى بوده است؟

ایمان و اخلاص مهاجر و انصار، مانند دیگر مقتضیات است كه بهره بردارى از آنها مشروط بر این است كه بعدها اعمالى انجام ندهند كه این مقتضى را از تأثیر بیندازد و به قول دانشمندان، رضایتى كه در این آیه وارد شده است پاداشى نسبى است و هیچ منافات ندارد كه همین اشخاص بعداً كارهایى انجام دهند كه پاداش آنها، خشم خداوند و دوزخ باشد.

هرگز این آیه نیامده است به اصحاب سابق رسول خدا مصونیت قطعى ببخشد كه چون خداوند از آنها خوشنود شده است هر كارى كه دلشان خواست انجام بدهند و یا ما هر كار نامشروعى از یكى آنها دیدیم به حكم آیه مجبور به تأویل گردیم، به گمان این كه آیه در حقّ آنان حكم قطعى صادر كرده است و اعمال زشت و بد آنان را توجیه كنیم. نه، هرگز چنین مصونیتى به احدى از انبیا و اولیا - حتى رسول اكرم - داده نشده است. خداوند به گرامى ترین افراد بشر چنین مى فرماید: ( "لَئن أَشرَكتَ لَیحبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ منَ الخاسرینَ؛ (3) ) هرگاه شرك و بت پرستى را پیشه گیرى، تمام خدمات و كارها و عبادات توحبط و بى ارزش مى شود. هرگز ایمان و اخلاص یاران پیامبران بیش از ایمان و فداكارى هاى پیامبران خدا نبود.

قرآن درباره ابراهیم و فرزندان وى مانند اسحاق و یعقوب و موسى و هارون چنین مى فرماید:

« ( وَلَو أَشرَكُوا لَحَبطَ عَنهُم ماكانُوا یعمَلُونَ؛ )

اگر شرك ورزیده بودند، تمام اعمال آنها بى ارزش مى شود»

راه هاى درآمد دولت اسلامى

103. ( "خُذ من أَموالهم صَدَقَةً تُطَهّرُهُم وَتُزَكّیهم بها وَصَلّ عَلَیهم إنَّ صَلوتَكَ سَكَنٌ لَهُم وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ؛ )

از اموال آنها زكات بگیر و بدین وسیله پاك و پاكیزه شان گردان و درباره آنان دعا كن كه دعاى تو مایه آرامش آنهاست و خداوند شنوا و داناست»

104. ( "أَلَم یعلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یقبَلُ التَّوبَةَ عَن عباده وَیأخُذُ الصَّدَقات وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ؛ )

آیا نمى دانند كه خداوند توبه را از بندگان خود مى پذیرد و زكات ها مى گیرد وبه راستى خداوند توبه پذیر و رحیم است»

105. « ( وَقُل اعمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَكُم وَرَسُولُهُ وَالمُؤمنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إلى عالم الغَیب وَالشَّهادَة فَینَبّئُكُم بما كُنتُم تَعمَلُونَ؛ )

بگو: عمل كنید كه خداوند و رسول او و مؤمنان كردار شما را به زودى خواهند دید و به سوى خداوندى كه پنهان و آشكار را مى داند، برده مى شوید آن گاه از آن چه انجام مى دادید شما را خبر مى دهد»

106. ( "وَآخَرُونَ مُرجَونَ لأَمر اللَّه إمّا یعَذّبُهُم وَإمّا یتُوبُ عَلَیهم وَاللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ؛ )

دسته دیگر عاقبت كار آنها محول به فرمان خداوند است یا آنها را عذاب مى كند و یا مى بخشد. خداوند دانا و حكیم است»

بررسى نظام مالى و تشریح نظام اقتصادى اسلام، به بحث هاى مبسوط و مفصلى نیاز دارد كه فعلاً از هدف ما بیرون است و گوشه اى از این نظام مالى را، مالیاتى به نام «زكات» تشكیل مى دهد. ما در تفسیر آیه 60، به اجمال در این باره بحث نمودیم و اكنون براى تكمیل بحث گفتار گذشته را مجدداً دنبال مى كنیم. دركشورهاى سرمایه دارى دو نوع مالیات وجود دارد:

اوّل، مالیات مستقیم كه به سود خالص سهام شركت هاو در آمد بنگاه هاى اقتصادى و غیره تعلق مى گیرد.

دوم، مالیات هاى غیر مستقیم كه به صورت تعرفه هاى گمركى یا انواع انحصارات، بر مردم تحمیل مى شود.

مالیات هاى مستقیم، در بسیارى از كشورها روى اشكالاتى كه میان مأمورین دولت و مؤدیان مالیات، پیش مى آید، نوعاً به طور كامل دست یافتنى نیست. رجال ثروتمند گاهى به وسیله رشوه، عقل و هوش و ایمان مأموران را مى خرند و اگر از این راه نتوانستند، از شخصیت و نفوذ خود استفاده مى نمایند و سرانجام از پرداخت مالیات شانه خالى مى كنند و اگر حكومت وقت، دولت ناتوانى باشد شاخص درآمدهاى مالیاتى به حداكثر تنزل مى كند و اگر حكومت مقتدرى روى كار باشد و همه گونه تشبثات صاحبان زور و زر را خنثى كند، سرمایه داران داخلى سرمایه هاى خود را پنهان نموده و یا به خارج كشور منتقل مى سازند و سرانجام سطح تولید داخلى، كاهش یافته و موازنه اقتصادى به هم مى خورد.

اكنون صاحب نظران اقتصادى، براى حل این گونه اشكال و تسهیل و تسریع در وصول مالیات، فشار روى مالیات غیر مستقیم آورده و از این راه از مردم مالیات هایى مى گیرند و بدین وسیله درآمد دولت ها را از راه تعرفه هاى گمركى و انحصارات دولتى به حد قابل ملاحظه اى افزایش مى دهند.

ولى آیا گرفتن چنین مالیاتى براساس صحیح و مستقیمى استوار است یا این كه این نوع مالیات، تحمیلى است بر طبقه مصرف كننده؛ ظلم و ستمى است بر محروم و مستمند نه بر كارفرما و نه بر افراد ثروتمند؟ زیرا آن چه بنگاه هاى تولیدى و بازرگانى وارد كننده، به عنوان مالیات غیر مستقیم مى پردازند به حساب هزینه تولید و یا خرج خرید و وارد كردن در آورده و هنگام عرضه كالا، تمام آنها را به عنوان هزینه روى آن مى كشند و به مصرف كننده تحمیل مى نمایند.

طرز تعلق مالیات در اسلام

اسلام مانند سایر ملل به اصول اقتصادى اهمیت خاصى مى دهد. اساس مالیات گیرى و طرز تعلق آن در اسلام براساس مالیات مستقیم است؛ یعنى پیوسته از سود خالص افراد، براى تأمین نیازمندى هاى اجتماعى و بالا بردن سطح زندگى طبقه محروم و تأسیس سازمان هاى بهداشتى و فرهنگى، تشكیل قدرت هاى نظامى و دفاع ملى و... مالیات مى گیرد:

از منافع كسب، صدى بیست (خمس) و از طلا و نقره و جو و گندم و خرما و كشمش و شتر و گاو و گوسفند صدى ده (زكات) - در صورتى كه هر كدام به حد نصاب خود برسند - به صورت هاى مختلفى مالیات تعلق مى گیرد كه شرح آن در نوشته هاى فقهى به دقت بیان شده است. علاوه بر اینها از منافع زیرزمینى و كلیه معادن و آن چه غواصان براثر فرو رفتن در آب به دست مى آورند و گنج هایى كه در نقاط مختلف پیدا مى شود و... نیز صدى بیست به عنوان مالیات اسلامى به منظورهاى مختلف گرفته مى شود.

این نوع مالیات گیرى از جهاتى بر مالیات غیر مستقیم ترجیح دارد؛ زیرا در این صورت طبقه فقیر و مستمند، از پرداخت مالیات معاف خواهند بود. بنابراین مالیات به سود خالص موجود پس از كسر هزینه زندگى در منافع كسب و یا كسر هزینه هاى لازم در زكات تعلق مى گیرد و كسانى كه قادر به تأمین زندگى یك ساله خود نیستند معمولاً سرو كارى با اداره دارایى اسلام ندارند، بلكه بیشتر طرف حساب، بنگاه هاى تولیدى، بازرگانان وارد كننده، صاحبان صنایع خواهند بود و از این راه علاوه بر این كه نیازمندى هاى ضرورى مسلمانان برطرف خواهد شد، ثروت متراكم، عادلانه تقسیم مى شود.

اسلام با تقویت ایمان مأموران دارایى، مؤدیان مالیات و با ایجاد پلیس باطنى و با اعتقاد به این كه پرداخت مالیات به فرمان خداوند جهان است كه علاوه بر منافع دنیوى مزایاى بى شمار فردى دارد، كشمكش هاى فعلى را، كه در كشورهاى سرمایه دارى موجود است، از بین برده و بهترین عامل وصول را، كه همان ایمان دهندگان زكات و خمس است، در پیروان خود به وجود آورده است.

نكاتى چند در آیه هاى مذكور

1. اسلام معتقد است دادن زكات نفوس افراد را از نظر اخلاق رذیله، مانند بخل و طمع و پستى و قساوت تطهیر مى كند و مردم زكات دهنده براثر پرداخت واجب مالى، این سلسله از اوصاف بد را از وجود خویش ریشه كن مى سازند و در نتیجه صفات برجسته اى مانند رأفت و محبت و نوع دوستى جاى گزین آنها مى گردد، علاوه برآن نفوس اجتماع را از آفت ها و انفجارها، كه غالباً از طرف بیچارگان صورت مى گیرد، مصون مى دارد.

تطهیر به معناى پاك كردن و تزكیه به معناى نمو و رشد گیاهان است، از این رو گویا صفات برجسته كه خمیره ذات انسانى است، با دادن زكات رشد و نمو مى كند.

2. دعاى پیامبر وسیله آرامش مؤدیان زكات است، ( "وَصَلّ عَلَیهم إنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُم؛ ) براى آنها دعا كن كه دعاى تو وسیله آرامش آنهاست"، همان طور كه دعاى او وسیله آمرزش گناهان است:

( "وَلَو أَنَّهُم إذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللَّهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً؛ ) (4)

اگر مردم زمانى كه بر نفس هاى خود ستم كرده اند، پیش تو (پیامبر) مى آمدند و از خداوند طلب آمرزش مى كردند و پیامبر نیز در حقّ آنها استغفار مى نمود، خداوند توبه شان را مى پذیرفت»

خانه نفاق

107. ( "وَالَّذینَ اتَّخَذُوا مَسجداً ضراراً وَكُفراً وَتَفریقاً بَینَ المُؤمنینَ وَإرصاداً لمَن حارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ من قَبلُ وَلَیحلفُنَّ إن أَرَدنا إلّا الحُسنى وَاللَّهُ یشهَدُ إنَّهُم لَكاذبُونَ؛ )

دسته اى از منافقان كسانى هستند كه به منظور ضرر زدن به مسلمانان و تقویت كفر و ایجاد دو دستگى میان مؤمنان، كمین گاهى براى كسى كه قبلاً با خداوند و پیامبر وى به محاربه برخاسته بود، ساخته اند. و سوگند مؤكد یاد مى كنند كه، ما جز كار خیر، هدفى نداشتیم و خداوند گواهى مى دهد كه آنان دروغ مى گویند»

108. ( "لا تَقُم فیه أَبَداً لَمَسجدٌ اُسّسَ عَلَى التَّقوى من أَوَّل یوم أَحَقُّ أَن تَقُومَ فیه فیه رجالٌ یحبُّونَ اَن یتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یحبُّ المُطَّهّرینَ؛ )

هرگز در آن جا نماز مگزار. مسجدى كه از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده است، شایسته است در آن نماز بگزارى. در آن مسجد مردانى نماز مى گزارند كه مى خواهند پاك شوند و خداوند افراد پاك را دوست مى دارد»

109. ( "أَفَمَن أَسَّسَ بُنیانَهُ عَلَى تَقوى منَ اللَّه وَرضوان خَیرٌ أَم مَن أَسَّسَ بُنیانَهُ عَلى شَفا جُرُف هار فَانهارَ به فى نار جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لا یهدى القَومَ الظّالمینَ؛ )

آیا آن كس كه شالوده كار خود را براساس پرهیزكارى و خوشنودى خداوند گذارده است بهتر است یا آن كه آن را برلب سیلگاهى كه در حال ریختن است گذارده و با آن در آتش جهنم سقوط مى كند؟ خداوند ستمكار را هدایت نمى كند»

110. ( "لا یزالُ بُنیانُهُمُ الَّذى بَنَوا ریبَةً فى قُلُوبهم إلّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُم وَاللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ؛ )

بنایى كه به وجود آورده اند مایه اضطراب و شك و تردید قلوبشان است، مگر این كه دل هاى آنها (به وسیله مرگ) پاره پاره شود. خداوند دانا و حكیم است»

سرگذشت مسجد ضرار

در شبه جزیره عربستان دو منطقه وسیع، مركز اهل كتاب بود: نخست مدینه و اطراف آن، كه یهودیان عربستان در آن جا تمركز داشتند؛ دیگرى نجران، كه مركز نصارا بود. مردى در مدینه به نام ابوعامر اطلاعات جامع و وسیعى درباره كتب عهدین (تورات و انجیل و...) داشت و به تمام معنا پیشواى روحانى و معنوى متنفذى بود و جلسات دینى اهل كتاب را اداره مى نمود و مطالبى از تورات و انجیل براى آنها نقل مى كرد و پیش از بعثت و هجرت پیامبر اسلام، نوید ظهور مى داد و علایم و نشانه هاى پیامبر اسلام را كه در این دو كتاب آسمانى ذكر شده است براى مردم بازگو مى كرد.

دست تقدیر، پیامبر را به مدینه كشانید و جان بازى هاى بى دریغ اوس و خزرج باعث شد پیامبر در مدینه اقامت گزیند. در این هنگام نفوذ و قدرت اسلام روز به روز در حال گسترش بود و در این گیرودار، ابوعامر نیز ایمان آورد و به آیین اسلام گروید، ولى دیگر آن عزت و عظمت و نفوذ كلمه قبلى را نداشت، به سان یك مرد مسلمان دانشمند از او احترام مى كردند. چیزى نگذشت كه جنگ بدر پیش آمد، سران قریش در این نبرد سركوب شدند، پیروزى عجیبى نصیب مسلمانان گردید، قدرت نظامى و سیاسى اسلام سراسر عربستان را فراگرفت.

ابوعامر از این كه قدرت فردى خود را از دست داده و فروغى در برابر مشعل فروزان اسلام ندارد، سخت ناراحت شد. آتش كینه توزى و حسد، كانون وجود او را فرا گرفت و با منافقان اوس و خزرج همكارى صمیمانه اى را آغاز كرد و شالوده حزب منافقان را در مدینه ریخت و تحریكات و جنب و جوش هاى مرموز این مرد براى پیامبر اسلام روشن گردید. وى پیش از آن كه دستگیر شود به مكه فرار نمود و با سران قریش همدست شد و جنگ احد را به راه انداخت و در این نبرد شخصاً شركت كرد، ولى سودى نبرد و با قافله قریش راه مكه را پیش گرفت و شبكه جاسوسى ضد اسلامى مدینه، طبق نقشه هاى وى كار مى كرد. سرانجام براى درهم ریختن صفوف فشرده مسلمانان، ناچار شد امپراتور روم را بر ضد اسلام تحریك كند. سفرى به شام كرد و تمایلات بزرگ رومیان را براى نبرد با مسلمانان جلب نمود.

تا سال نهم هجرت حزب منافق در مدینه مركزى نداشت. وى دید كه نخستین گام براى پیشرفت كار خود این است كه مركزى براى حزب نفاق به وجود آورد، كه همه گونه تعلیمات و تصمیمات در آن جا اتخاذ شود. ابوعامر درك كرد كه ساختن چنین مركزى در محیط مدینه دچار اشكال خواهد شد؛ زیرا پیامبر اجازه نخواهد داد كه چنین مركزى ساخته شود، در نتیجه نقشه اى ریخت كه به آن اشاره مى شود:

مسجد ضرار در كجا و چگونه به وجود آمد؟

یكى از دانشمندان معاصر مى گوید: در كشورى كه دین رواج كامل دارد، بهترین وسیله براى برانداختن آن سوء استفاده از خود دین است و از خود دین بیش از هر عاملى مى توان علیه آن استفاده نمود. ابوعامر نیز از همین راه وارد شد. به دوازده نفر از سران منافق ساكن دهكده قبا - كه در بیرون مدینه قرار داشت - نامه اى نوشت و دستور داد در آن نقطه مسجدى در برابر مسجد قبا - كه پیامبر پیش از ورود خود به مدینه شالوده آن را در مدت اقامت چند روزه خود ریخته بود - بسازند و این ساختمان در ظاهر به نام مسجد باشد و در واقع محفلى براى حزب و مجمعى براى منافقان به شمار رود و در مواقع نماز، به بهانه نماز گزاردن در آن جا گرد آیند و تعلیمات تخریبى ببینند و در طریق اجراى دستورهاى ابوعامر به بحث و مذاكره بپردازند.

نمایندگان حزب منافق خدمت پیامبر آمدند و به بهانه این كه پیران و بیماران در شب هاى تار و بارانى موفق نمى شوند مسافت میان خانه ها و مسجد قبا را طى كنند، اجازه خواستند مسجدى ساخته شود. پیامبر اكرم اجازه صریحى نداد و بلافاصله عازم تبوك گردید. چند ماه مسافرت پیامبر طول كشید و منافقان از این فرصت استفاده كرده ساختمان مسجد را به پایان رساندند. هنگام مراجعت پیامبر از تبوك، منافقان اصرار داشتند كه پیامبر آن جا را با اقامه جماعت افتتاح فرماید تا به تمام معنا رنگ مسجد به خود بگیرد و دیگر، رهبر مسلمانان نتواند آن را ویران كند. فرشته وحى نازل گردید و از منویات سوء منافقان، پیامبر را آگاه ساخت و با آوردن آیات یاد شده اهداف منافقان را از ساختن این معبد، در چهار كلمه خلاصه كرد و اكنون به شرح این چهار هدف مى پردازیم:

1. «ضراراً»: این مسجد به عنوان ضرر وارد كردن به مسلمانان ساخته شده و هیچ غرض خدایى در آن نیست.

2. «وَ كُفراً»: براى تقویت كفر بنا شده است.

3. «وَتَفریقاً»: براى ایجاد دو دستگى و ایجاد اختلاف میان مردم «قبا» ساخته شده تا نتوانند آنان اجتماع صحیحى به وجود آورند.

4. «وَ إرصاداً»: كمین گاهى براى ابوعامر است كه محارب خدا و پیامبر اوست. اگر چه منافقان ادعا دارند كه غرض دینى در این كار دارند، لكن آنها دروغ مى گویند.

آن گاه خداوند پیامبر را از این كه در آن جا نماز بر پا دارد، نهى مى نماید و مى فرماید: مسجد قبا از روز اول براساس تقوا بنا شده و غرضى دینى آن را به وجود آورده است و هدف نمازگزاران آن جا، تقوا و پرهیزكارى است و هدف منافقان از این مسجد، ضد هدف هاى دینى است و در تشبیه مسجد منافقان به «شفا جرف هار» یعنى لب سیلگاهى كه در حال ریختن است، منتهاى بلاغت و شاهكار ادبى به كار رفته است.

در سرزمین شن زارى كه سیلاب جارى مى شود شن هاى كنار رودخانه همراه آب سیل شسته مى شود و قشرنازكى از شن، كه زیر آن خالى است، در سطح بالا قرار مى گیرد و با فشار مختصرى و با تندبادى فرو مى ریزد؛ یعنى قدرت منافقان و پایدارى این مسجد در برابر قدرت هاى مادى و معنوى مسلمانان و عنایت پیوسته خداوند، مانند ساختمانى است كه بر لب چنین پرتگاهى ساخته شود كه ناگهان ساكنان آن و خود خانه در آتش دوزخ فرو مى ریزند، چنان كه مى فرماید: ( "فَانهارَ به فى نار جَهَنَّمَ. )

آن گاه، براى مأیوس كردن پیامبر از ایمان منافقان در آیه 110 تذكر مى دهد كه وجود این بنا، تا روز مرگ مایه تردید قلوب آنان است و مقصود از بریده شدن قلوب در این آیه، همان مرگ و جان دادن است.

تفرقه بینداز و حكومت كن

جمله فوق مَثَل مشهورى است و در زبان عربى جمله اى به همین مضمون نیز هست كه مى گوید: «فَرّق تَسُد". نتیجه هر دو جمله یكى است و آن این كه حكومت بیگانه و تحمیل اراده بریك ملت، براثر ایجاد دو دستگى است و تا دودستگى در میان ملت رخ ندهد محال است چنگال استعمار، بند شود. شكى نیست در اثر تفرقه، نیروهاى معنوى و مادى در یك نقطه متمركز نمى شوند. و كلیه نیروها و نقشه ها براثر نبودن هماهنگى و افزایش كارشكنى به هدر مى روند.

امیر مقتدرى دوازده فرزند داشت و از تفرقه و اختلاف آنها پس از مرگ خود سخت ترسان بود. روزى از طریق پند به آنها گفت: بقاى ملك و قدرت در گرو یگانگى است و كوچك ترین اختلاف كافى است كه هستى شما را به دست فنا بسپارد. آن گاه دستور داد دوازده چوب را، كه یك شخص متعارف مى تواند هر كدام از آنها را روى زانوى خود بگذارد و بشكند، بیاورند. او چوب ها را دسته كرد و روى زانو گذارد، هر چه فشار داد، شكسته نشد. آن گاه آنها را از هم جدا كرد، هر یك را جداگانه دو نیم كرد و گفت: فرزندان من، به واسطه اتحاد بود كه، این چوب ها در برابر فشار خارجى مقاومت كردند، ولى در اثر تفرقه از پاى درآمدند؛ یعنى حال شما نیز مانند همین چوب هاست.

قرآن پیوسته مردم را به اتحاد و یگانگى دعوت كرده و با صداى هر چه رساتر فرموده است: ( «وَاعتَصمُوا بحَبل اللَّه جَمیعاً وَلاتَفَرَّقُوا؛ ) (5) به ریسمان الهى چنگ زنید و از هم جدا نشوید". امروز دشمنان اسلام به اختلاف داخلى دامن مى زنند و كار به جایى رسیده است كه در برخى كشورهاى اسلامى اختلاف میان سنى و شیعه بیش از اختلاف میان مسلمانان و مسیحیان و هندوهاست. ما باید به این سیاست شوم خانمان برانداز توجه كنیم و از داستان مسجد ضرار درس عبرت بگیریم. از این رو پیامبر گروهى را اعزام كرد كه مسجد ضرار را ویران كنند و براى محو آثار نفاق، زباله ها را در آن جا بریزند.

پاداش مجاهدان

111. ( "إنَّ اللَّهَ اشتَرى منَ المُؤمنینَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یقاتلُونَ فى سَبیل اللَّه فَیقتُلُونَ وَیقتَلُونَ وَعداً عَلَیه حَقّاً فى التَّوراة وَالإنجیل وَالقُرآن وَمَن أَوفى بعَهده منَ اللَّه فَاستَبشرُوا ببَیعكُمُ الَّذى بایعتُم به وَذلكَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ؛ )

خداوند جان و مال مؤمنان را در برابر بهشتى كه براى آنان است، خریده است. آنان در راه خدا نبرد مى كنند و مى كشند و كشته مى شوند؛ وعده حقى است بر خدا كه آن را در تورات و انجیل و فرقان اعلام داشته است. كیست كه از خدا با وفاتر به عهد خود باشد. از این جهت خوشحال باشید به معامله اى كه انجام داده اید. این است فیض بزرگ»

112. ( "التّائبُونَ العابدُونَ الحامدُونَ السائحُونَ الرّاكعُونَ السّاجدُونَ الآمرُونَ بالمَعرُوف وَالنّاهُونَ عَن المُنكَر وَالحافظُونَ لحُدُود اللَّه وَبَشّر المُؤمنینَ؛ )

آنان توبه گران، عابدان و ستایشگران، روزه داران، ركوع و سجود كنندگان هستند، به نیكى ها دستور مى دهند و از بدى ها باز مى دارند و حدود الهى را حفظ مى كنند. به گروه با ایمان نوید ده»

هدف دو آیه نخست

آیه نخست، جامعه با ایمان را به جهاد و فداكارى در راه خدا دعوت مى كند. آنان كسانى هستند كه جان و مال به كف مى گیرند و در راه خدا گام مى نهند و خداوند براى تشویق این گروه معامله اى با آنان انجام مى دهدوآن چه را خود به آنان از جان و مال بخشیده، به گران ترین وجه مى خرد.

این گونه تعبیرهاى عاطفى از خصایص قرآن است و نظیر آن در قرآن موضوع قرض خواهى خدا از افراد متمكن است (6) و خداوند آن چه را مالك آن است، از بندگان خود، استقراض مى كند و غنىّ مطلق، براى تحریك عواطف بندگان از بندگان سراسر فقر خود قرض مى گیرد.

در آیه دوم مورد بحث، صفات گروه مجاهد را یادآور مى گردد و براى آنان صفات نه گانه اى بیان مى كند. هدف از توصیف این گروه با این صفات نه گانه، این است كه فرد مجاهد بداند مقام و موقعیت او در نزد خدا، تنها با شمشیر زدن نیست، اگر با دیگر صفات انسانى و ارزش هاى اخلاقى متصف نگردد، بلكه باید همراه جهاد و كوشش در راه دین، به تصفیه و پالایش خویش و جامعه بپردازد و با صفات زیر، كه شخصیت آفرین و انسان ساز است، متخلق گردد:

1. از كارهاى زشت گذشته نادم گردد: «التائبون»؛

2. خدا را بپرستد: «العابدُون»؛

3. او را ستایش كند: «الحامدُون»؛

4. روزه دار باشد: «السَّائحُون»؛

5 و 6. ركوع و سجود كند: «الرَّاكعُونَ وَ السَّاجدُون»؛

7 و 8. بالاتر از همه، با امر به معروف و نهى از منكر، با فساد مبارزه كند و علاوه بر تصفیه و پالایش خویش، به اصلاح جامعه نیز بپردازد: ( "الآمرُونَ بالمَعرُوف وَالنّاهُونَ عَن المُنكَر"؛ )

9. به طور كلى تمام حدود الهى و مرزهاى دینى را به روشنى بشناسد و حلال و حرام او را رعایت كند.

در این صورت قیام مجاهد و فداكارى او، در نزد خدا قیمت و ارزش پیدا مى كند وگرنه پیكرى بى روح خواهد بود.

از آن جا كه در گذشته خصوصاً در تفسیر آیه 52 درباره جهاد بحث نموده ایم، دیگر بدان نمى پردازیم و از آیه هاى بعدى بحث مى كنیم.

تعصب ناروا

113. ( "ما كانَ للنَّبىّ وَالَّذینَ آمَنُوا أَن یستَغفرُوا للمُشركینَ وَلَو كانُوا أُولى قُربى من بَعد ما تَبَینَ لَهُم أَنَّهُم أَصحابُ الجَحیم؛ )

پیامبر و كسانى كه ایمان آورده اند نباید براى مشركین، اگر چه خویشاوندان آنها باشند، طلب آمرزش كنند در صورتى كه برایشان روشن شده است كه مشركان اهل دوزخند»

114. ( «وَما كانَ استغفارُ إبراهیمَ لأَبیه إلّا عَن مَوعدَة وَعَدَها إیاهُ فَلَمّا تَبَینَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للَّه تَبَرَّأَ منهُ إنَّ إبراهیمَ لَأَوّاهٌ حَلیمٌ؛ )

استغفار ابراهیم براى پدر خود به جهت وعده اى بود كه ابراهیم به وى داده بود. وقتى روشن شد كه او دشمن خداوند است از او دورى جست. به راستى ابراهیم خاشع و بردبار بود»

115. ( «وَما كانَ اللَّهُ لیضلَّ قَوماً بَعدَ إذ هَداهُم حَتّى یبَینَ لَهُم ما یتَّقُونَ إنَّ اللَّهَ بكُلّ شَى ء عَلیمٌ؛ )

شأن خداوند نیست كه قومى را پس از هدایت گمراه كند مگر این كه چیزهایى كه باید از آنها بپرهیزند، بیان كند. خداوند به همه چیزداناست»

116. ( «إنَّ اللَّهَ لَهُ مُلكُ السَّموات وَالأَرض یحیى وَیمیتُ وَما لَكُم من دُون اللَّه من وَلىّ وَلا نَصیر؛ )

به راستى ملك و سلطنت آسمان ها و زمین براى خداست. اوست كه زنده مى كند و مى میراند و براى شما جز خداوند ولىّ و یاورى نیست»

اقلیت هاى مذهبى كه كتاب و پیامبر آسمانى دارند در دین اسلام از رسمیت كامل برخوردارند، مال و جان آنها محترم است و در مراسم دینى خود از آزادى كامل برخوردارند و با پرداخت مالیات مختصرى، كه آن هم در رفاه و صلاح آنها مصرف مى شود، از همه مزایاى اجتماعى و اقتصادى بهره مند مى شوند. ولى در اسلام، مشرك و بت پرست، هیچ رسمیتى ندارند جان و مالشان محترم نیست، حاكم اسلام، باید قبلاً آنان را دعوت به اسلام كند و مزایاى آیین یكتاپرستى و حقایق ادیان آسمانى را براى آنها كاملاً تشریح نماید و هرگاه باز در شرك ایستادگى ورزند، قرآن تكلیف آنها را در همین سوره در آیه 5 معین كرده است و ما در تفسیر آیه مزبور گسترده سخن گفتیم و فلسفه این جهت را، كه چرا با مشرك چنین معامله شده است، بیان نمودیم.

اسلام براى پیش گیرى از این بیمارى خطرناك، كه انسانیت انسان را تباه مى كند، دستور داده است، همه گونه روابط ظاهرى و معنوى و عاطفى با آنها بریده شود و اگر پدر و مادر و خویشاوند شخص مسلمانى مشرك باشند، دوستى و طرح رفاقت با آنها، لطمه هاى جبران ناپذیرى به ایمان و اخلاص آن شخص وارد مى سازد.

از این نظر در سال نهم هجرت این آیه نازل گردید و خداوند مكرر از دوستى و ایجاد روابط معنوى و طلب مغفرت در حق آنها، منع فرموده است. اكنون آیاتى را به عنوان نمونه یاد آور مى شویم:

1. ( "لا تَجدُ قَوماً یؤمنُونَ باللَّه وَالیوم الآخر یوادُّونَ مَن حادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَو كانُوا آباءَهُم أَو أَبناءَهُم أَو إخوانَهُم أَو عَشیرَتَهُم أُولئكَ كَتَبَ فى قُلُوبهمُ الإیمانَ وَأَیدَهُم برُوح منهُ؛ (7) )

گروهى كه به خدا و سراى دیگر ایمان دارند، هرگز با مخالفان خدا و رسول او، اگر چه پدران یا پسران یا برادران و یا خویشاوندان آنها باشند، طرح دوستى نمى ریزند. آنان كسانى هستند كه ایمان در دل آنها نقش بسته و به وسیله روحى از جانب خود مؤید كرده است»

این آیه - كه در سال دوم و یا سوم هجرت نازل گردیده - روشن مى سازد برقرارى روابط ظاهرى و معنوى با مشرك در آغاز اسلام تا چه رسد به سال نهم - كه سال نزول سوره توبه است - ممنوع بوده است و آیات 144-133 سوره نساء به همین مضمون هستند و بیشتر مفسران مى گویند سوره نساء در آغاز هجرت نازل شده است.

2. در سوره منافقون كه به عقیده بیشتر مفسران در سال ششم هجرت نازل گردیده، استغفار و طلب آمرزش در حقّ مشركان را امر لغو و بى اثر معرفى كرده و وجود و عدم آن را یك سان دانسته و به پیامبر گرامى خود چنین خطاب كرده است:

( "سَواءٌ عَلَیهم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفر لَهُم لَن یغفرَ اللَّهُ لَهُم؛ (8) )

در حق مشركان طلب آمرزش بكنى یا نكنى، یك سان است. خداوند هرگز آنها را نخواهد آمرزید»

نتیجه مطالعه این آیه ها این مى شود كه مودّت و دوستى با مشرك و دعا در حقّ آنها از آغاز هجرت ممنوع بوده و روشن مى شود كه طلب مغفرت درباره آنها، كوچك ترین سودى به حالشان نخواهد داشت.

تحریف حقایق

محدثان معروف جهان تسنّن، بخارى و مسلم، در صحیح هاى خود به سندى كه منتهى به سعیدبن مسیب مى شود روایتى در شأن نزول آیه، نقل و بیشتر مفسران از آنها پیروى نموده اند و براى آیندگان، سند تاریخى محكمى بر كفر ابوطالب به شمار آمده است. اكنون ترجمه متن روایت:

مرگ ابوطالب فرارسید. ابوجهل و عبداللَّه بن ابى امیه در كنار بستر وى حاضر بودند، پیامبر رو به عموى خود كرد و فرمود: عموجان! بگو لااله الااللَّه تا من پیش خداوند براى تو احتجاج كنم. ابوجهل و دیگران رو به ابوطالب كردند و گفتند: ابوطالب، از آیین عبدالمطلب روى مى گردانید؟! پیامبر از این طرف، آنها از آن طرف اصرار مى كردند تا این كه ابوطالب گفت: من برآیین عبدالمطلب مى میرم و از گفتن كلمه توحید خوددارى كرد. پیامبر فرمود: من در حق عموى خود طلب آمرزش خواهم كرد تا آن جا كه نهى صریح از خداوند برسد. خداوند این آیه را كه متضمن نهى از استغفار در حق مشركان است نازل فرمود، از آن پس از طلب آمرزش خوددارى فرمود.

به راستى این روایت مصداق واضح تحریف حقایق است؛ زیرا در تاریخ اسلام دلایل قطعى به ایمان ابوطالب وجود دارد، سخنان و اشعار و فداكارى هاى او گواه روشن بر ایمان اوست. بنابراین، این روایت كوچك ترین ارزشى در برابر آن همه دلایل روشن نخواهد داشت، ولى با وجود این، در روایت اشكالاتى هست كه از نظرشما مى گذرانیم:

الف) راوى حدیث سعیدبن مسیب، از دشمنان سرسخت امیرمؤمنان است. او روایت كرده پیامبر در حقّ پدر خود طلب مغفرت مى نمود؛ در حالى كه به همین روایت، اشكال گذشته نیز متوجه است و هرگز پدر پیامبر اسلام حساب جداگانه اى نداشته است، تا پیامبر پس از نهى الهى در حقّ او استغفار كند.

بسیارى از محدثان بزرگ عامه، مانند ترمذى و نسائى روایت دیگرى نیز دارند. مى گویند: على مردى را مشاهده كرد كه براى پدر مشرك خود طلب آمرزش مى كند، وى اعتراض كرد كه چرا براى پدر مشرك خود استغفار مى نمایى؟ او در پاسخ گفت كه: ابراهیم براى آزر مشرك، آمرزش مى طلبید. وقتى على جریان را به پیامبر رساند آیه هاى مورد بحث نازل گردید.

زینى دحلان در اسنى المطالب (ص 18) مى نویسد: روایت اخیر شاهد دیگرى دارد. مى گوید: مسلمانان براى مشركان استغفار مى كردند تا این كه آیه « ( و ما كانَ للنَّبىّ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ ) » نازل گردید. نتیجه آیه این شد كه از استغفار برمشركان مرده، خوددارى كردند؛ ولى بر مشركان زنده آمرزش مى طلبیدند و مدرك آنها این بود كه، ابراهیم در حال حیات پدر مشرك خود در حقّ او دعا مى نمود. در این وقت این آیه نازل گردید. «وَما كانَ استغفارُ إبراهیم... ". با بودن این روایات مختلف چگونه مفسران تنها به روایت نخستین اعتماد كرده اند و كوشیده اند كه كفر ابوطالب را ثابت كنند.

ب) از دو روایت اخیر استفاده مى شود كه استغفار كنندگان براى تصحیح عمل خود، استغفار ابراهیم را شاهد مى آوردند و قرآن نیز استدلال آنها را ابطال مى كند به این كه، وضع پدر ابراهیم، درست براى ابراهیم روشن نبود، هنوز پرده از روى عناد و لجاجت او برداشته نشده بود از این رو ابراهیم پس از روشن شدن مطلب، كه آزر دشمن خداوند است، از دعا در حقّ او خوددارى نمود. اكنون این پرسش پیش مى آید كه چرا استغفار كنندگان استغفار پیامبر را در حق ابوطالب دستاویز قرار ندادند، در صورتى كه این مطلب، شاهد زنده ترى بود. در این هنگام باید این حقیقت را پذیرفت كه اصلاً طلب آمرزش پیامبر در حقّ ابوطالب، طلب مغفرت براى مؤمن بوده و هرگز از مقوله طلب آمرزش بر مشرك نبوده است و گرنه همین عمل براى مسلمانان مدرك مى شد و لازم بود قرآن به پاسخ آن بپردازد. در پایان یادآور مى شویم كه مقصود از آیه ( "وَما كانَ اللَّهُ لیضلَّ قَوماً بَعدَ إذ هَداهُم؛ ) شأن خداوند نیست كه قومى را پس از هدایت گمراه كند» این است كه بفهماند طرح دوستى با مشركان نوعى گمراهى است، هم اكنون بیدار باشید كه از این عمل خوددارى كنید و بدین وسیله براى شما اتمام حجت مى شود چنان كه مى فرماید: « ( حَتّى یبَینَ لَهُم ما یتَّقُونَ ) ؛ تا آن چه را باید بپرهیزند براى آنها بیان كند»

در آیه ( "أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلكُ السَّموات ) » سلطنت و فرمانروایى مطلق را از آن خداوند مى داند و به جز او براى مؤمنان ولى و یاورى نمى داند و نتیجه این مى شود كه باید مؤمنان از دشمنان او (مشركان) بپرهیزند و جز او كسى دیگر را یار و ولىّ خود نگیرند و بدانند دوستى با رسول خدا و هواداران او از شُعَب ایمان به خدا و دوستى با خداست.

اعتصاب علیه كارشكنان

117. ( "لَقَد تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبىّ وَالمُهاجرینَ وَالأَنصار الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فى ساعَة العُسرَة من بَعد ما كادَ یزیغُ قُلُوبُ فَریق منهُم ثُمَّ تابَ عَلَیهم إنَّهُ بهم رَؤُفٌ رَحیمٌ؛ )

خداوند رحمت خود را بر پیامبر و مهاجران و انصار نازل كرد؛ مهاجران و انصارى كه در لحظه هاى سخت كه نزدیك شد دل هاى برخى از حق منحرف شود، از وى پیروى كردند، باز رحمت خود را بر آنان نازل فرمود؛ زیرا خداوند به ایشان مهربان است»

118. ( "وَعَلَى الثَّلاثَة الَّذینَ خُلّفُوا حَتّى إذا ضاقَت عَلَیهمُ الأَرضُ بما رَحُبَت وَضاقَت عَلَیهم أَنفُسُهُم وَظَنُّوا أَن لامَلجَأَ منَ اللَّه إلّا إلَیه ثُمَّ تابَ عَلَیهم لیتُوبُوا إنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوّابُ الرَّحیمُ؛ )

هم چنین رحمت خود را بر آن سه نفرى نازل نمود كه از لشكر اسلام باز ماندند (و در جهاد شركت نكردند) تا این كه (براثر قطع رابطه مردم با آنها) زمین با آن وسعت برایشان تنگ شد و جانشان در فشار قرار گرفت، دانستند جز خداوند پناهگاهى نیست، خداوند آنها را مشمول رحمت خود قرار داد، تا توبه كنند. خداوند توبه پذیر و رحیم است»

119. ( «یا أَیها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصّادقینَ؛ )

اى ایمان آورندگان، از خداوند بپرهیزید و با راستگویان باشید»

یكى از جنگ هاى اسلام غزوه تبوك است. یك كاروان بازرگانى، آمادگى امپراتور روم را براى حمله به مركز اسلام به پیامبر گزارش داد. خبر هنگامى به پیامبر رسید كه مردم زراعت پیشه مدینه، آماده جمع آورى زراعت و محصول سال بودند. فصل رسیدن خرماها بود، ولى با این همه سربازان دلاور اسلام به همه چیز پشت پا زدند. پیامبر با ارتشى منظم و در حدود سى هزار نفر، عازم تبوك شد گروهى به علت نفاق و نداشتن ایمان و اعتقاد، از شركت در جهاد امتناع كردند و شرح حال این گروه در تفسیر آیات پیش گذشت. پیامبر گرامى درباره آنان تصمیم خطرناكى نگرفت، بلكه آنان را معرفى كرد.

ولى روزى كه پیامبر بسیج عمومى اعلام كرد، سه نفر از مسلمانان حقیقى به نام هاى هلال، كعب و مراره از شركت در این جهاد مقدس، امتناع كردند و اگر مسلمانان به موقع براى دفع قیام نمى كردند؛ چه بسا با حمله اى ناگهانى تمام زحمات پیامبر و مسلمانان در طول 22 سال از بین مى رفت. این سه نفر از رسول خدا معذرت طلبیدند كه اكنون موقع رسیدن خرما و فصل جمع آورى محصول است و نیز افزودند كه ما در ظرف چند روزى كارهاى خود را روبه راه مى كنیم و بلافاصله خود را به ارتش اسلام مى رسانیم.

ناگفته پیداست، پوزش آنها منطقى نبود و هرگز این گونه عذرها در لحظه اى كه اساس مذهب در خطر افتاده است پذیرفته نیست. مال دنیا و ثروت دنیا در صورتى لذت بخش است كه استقلال ملتى محفوظ بماند و اسارت در دست دشمن سایه شوم خود را بر سر آنها نیفكند. ملتى كه به موقع دست به جهاد نزند و براى چند خروار گندم و جو و خرما دست روى دست بگذارد و جاده را براى ورود دشمن و حمله ناگهانى او باز گذارند، هرگز در آینده از استقلال مالى و اقتصادى برخوردار نخواهد شد.

عقل و خرد مى گوید باید از محصول و خرما و تمام درآمد یك سال گذشت و در سایه استقلال سیاسى به استقلال اقتصادى نیز رسید. ولى متأسفانه خرد آنان این حقیقت را درك نكرد، سود موقت را بر سود دایم مقدم داشتند.

حبّ دنیا چنان دامنگیر اینها شد كه براى حركت خود به جبهه، امروز و فردا كردند كه ناگهان خبر مراجعت موفقیت آمیز پیامبر در مدینه پیچید. این سه نفر از كرده خود آن چنان پشیمان بودند كه حدّ نداشت. براى جبران به استقبال رسول خدا رفتند و سلام عرض كردند و تبریك گفتند، ولى پیامبر اعتنایى نكرد و پس از ورود به مدینه، تصمیم مهمى درباره آنها گرفت و دستور داد مسلمانان همه گونه روابط خود را با آنان قطع كنند، زنان آنها حضور پیامبر آمدند و عرض كردند: اى پیامبر خدا، آیا ما نیز در این باره تكلیف و وظیفه اى داریم؟ فرمود: بله، لازم است در خانه هاى آنها بمانید، اما با آنان همبستر نشوید.

اعتصاب عمومى در حق سه نفر اعلام گردید. نخستین مبارزه منفى در اسلام به مرحله اجرا گذارده شد. سیاست خردمندانه پیامبر كه جزء لاینفك آیین او بود، نقش عجیبى داشت. تجارت و بازار متخلفان از جهاد راكد ماند، اجناسشان به فروش نرسید نزدیك ترین افراد آنها از سخن گفتن با آنها امتناع كردند و به تعبیر قرآن: ( "ضاقَت عَلَیهمُ الأَرضُ بما رَحُبَت" ) . سرزمین پهناور مدینه برایشان مانند قفس گردید، روح و روان آنان در فشار سختى قرار گرفت چنان كه مى فرماید: ( "وَضاقَت عَلَیهم أَنفُسُهُم. )

این سه نفر به حكم خرد با كمال فراست فهمیدند در محیط اسلامى، زندگى جز با پیوستن به صفوف مسلمانان امكان ندارد، در میان اكثریت تعداد اقلیت ناچیز نمى تواند زندگى كند، شاید منظور از جمله «وَظَنُّوا أَن لامَلجَأَ منَ اللَّه إلّا إلَیه؛ دانستند كه پناهگاهى جز خدا نیست» معناى وسیعى دارد كه این مطلب را نیز شامل است؛ یعنى براى ایمان آنها دو انگیزه بود: یكى فطرت و وجدان كه آنان را به سوى ایمان و توبه مى كشانید و دیگر حساب هاى اجتماعى، منهاى حساب ایمان. زیرا آنان دیدند كه با این وضع زندگى براى آنها محال خواهد بود و به ناچار تسلیم حق و حقیقت گردیدند.

اعتصاب چگونه شكسته شد؟

مدت اعتصاب پنجاه روز تمام بود: چهل روز در مدینه بودند و ده روز در اطراف مدینه در بیابان ها. سه روز آخر را روزه گرفتند. هر كدام در گوشه بیابان مشغول عبادت بودند. ناگهان جبرئیل آمد و آیه 118 را آورد و پیامبر اكرم كسى را فرستاد و به آنها بشارت داد كه خداوند توبه شما را پذیرفته است.

مبارزه منفى بى دردسرترین مبارزه

جاى گفتگو نیست، ملتى كه بخواهد بر دشمن پیروز گردد و مبارزه مثبت انجام دهد، ناچار است مقدمات و عوامل پیروزى را فراهم آورد، ارتش منظمى كه مى خواهد با آخرین سلاح ها مجهز گردد دستگاه هاى اطلاعاتى و سازمان هاى جاسوسى و ده ها ابزار جنگى لازم دارد، ولى ملتى كه هنوز در چنگ استعمار است، قدرت چنین مبارزه هایى را ندارد. براى این طبقه، مبارزه منفى از بى دردسرترین مبارزه هاست. اعتصاب اكثریت برضدّ اقلیت ناچیز - كه ستون پنجم را در كشور تشكیل مى دهند و از پشتیبانى دولت هاى بیگانه برخوردارند - بسیار مؤثر و مفید است و كوچك ترین زحمتى ندارد.

سیاستى كه جزء دین اسلام است، همین سیاست معقولانه رسول اكرم است. اداره یك خانواده، با بى تدبیرى رئیس خانه امكان پذیر نیست، یك شركت تجارتى بدون تدبیر مدیرعامل و هیأت مدیره، با شكست روبه رو مى گردد، آیا اداره یك كشور پهناور كه تحت نظر صاحب رسالت و جانشینان او اداره خواهد شد، ممكن است نقشه سیاسى نداشته باشد؟

این آیه علاوه بر این كه درس هاى آموزنده اى به زمامداران مسلمان مى دهد، هر فردى از افراد ملت نیز مى تواند از این آیه یك سلسله نتایج جزئى بگیرد.

ما دایره اجراى این سیاست اسلامى را كوچك تر مى گیریم، روى سخن با یك مشت مسلمان است كه سراسر اجتماع ما را فرا گرفته است. در فامیل همه ما افرادى پیدا مى شوند كه عملاً به احكام دین ما، از خود بى اعتنایى نشان مى دهند تكلیف ما با چنین افراد چیست؟ آیا لازم نیست پس از تذكرات مفید و سودمند و پس از اعتراضات زبانى، روابط خود را با آنها محدودتر كنیم؟! و روى خوش به كسانى كه از نصایح مشفقانه ما پند نمى گیرند نشان ندهیم، تا لااقل از این راه آنها را به سوى ترك گناه و پیروى از تعالیم عالى اسلام بكشانیم؟

البته این قسم امر به معروف و یا مبارزه با فساد، پس از طى مراحلى است كه اگر آن مراحل درباره شخص آلوده مؤثر واقع نشد، در این هنگام باید دست به مبارزه منفى به صورت اعتصاب زد. در این جا براى تكمیل مطلب به نقل یك حدیث از امیرمؤمنان عليه‌السلام اكتفا مى كنیم:

«أدنى الإنكار أن یلاقی أهل المعاصی بوجوه مكفهرة؛

كمترین مرتبه امر به معروف و نهى از منكر این است كه مردم مسلمان با مردم مسلمان گنه كار، با چهره هاى درهم كشیده روبه رو شوند»

منظور از جمله «لَقَد تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبىّ» چیست؟

پیامبر اكرم به حكم خرد و نصوص قرآن معصوم از گناه است. مهاجر و انصار با این كه عصمت ندارند بلكه همه آنها هم، مرتبه عدالت را دارا نیستند با وجود این در جریان «جنگ تبوك» گناهى از آنها كه موجب فسق باشد سرنزده بود، به گواه این كه مى گوید: «من بَعد ما كادَ یزیغُ قُلوبُ فَریق منهُم؛ نزدیك بود دل هاى برخى از آنها از حق منحرف شود (ولى منحرف نشدند تا موجب فسق گردد) » و منظور همان تنبلى و سستى بود كه اثر مستقیم گرمى هوا و رسیدن میوه ها بود و این مطلب امرى طبیعى است كه در طبقات مختلف به وجود مى آید.

بنابراین مقصود از جمله «تابَ اللَّهُ» چنان كه لغت گواهى مى دهد مشمول رحمت قرار دادن است. در لغت آمده است: «تاب علیه؛ رجع إلیه بالرحمة». هرگز چنین تعبیرى دلالت بر صدور گناه نمى شود.

تخلف آن سه نفر اگر چه جنبه مخالفت داشت و جمله «وَ عَلَى الثَّلاثَة» نیز عطف بر «عَلَى النَّبىّ وَ المُهاجرینَ» است، ولى با این همه دلیل بر صدور معصیت از نبى و یاران با وفاى او، كه در لحظه هاى سخت از او پیروى كرده اند، نمى شود؛ زیرا در خود آیه 117، كه متعرض حال پیامبر و اصحاب اوست، گواه محكمى بر عدم صدور معصیت موجود است و اتحاد سیاق و عطف كردن جمله «وَ عَلَى الثَّلاثَة» بر جمله «وَ عَلَى النَّبىّ» گواه بر اتحاد از نظر مضمون نیست.