پرسمان عصمت

پرسمان عصمت 0%

پرسمان عصمت نویسنده:
گروه: اصول دین

پرسمان عصمت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسن يوسفيان
گروه: مشاهدات: 6909
دانلود: 2736

توضیحات:

پرسمان عصمت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 34 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6909 / دانلود: 2736
اندازه اندازه اندازه
پرسمان عصمت

پرسمان عصمت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

کليات بحث پرسمان عصمت

نویسنده:: حسن يوسفيان

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

پيش گفتار

شكر و سپاس و منّت و عزّت خداى را پروردگار خلق و خداوند كبريا چندين هزار سكّه پيغمبرى زده اول به نام آدم و آخر به مصطفى الهامش از جليل و پيامش زجبرئيل رايش نه از طبيعت و نطقش نه از هوى سلام و درود بر تمامى جويندگان حقيقت كه گوهر دين را پاس مى دارند و نهال سرسبز ايمان را در شوره زار جهل و نادانى نمى كارند. پرسش نسل جوان از معارف دينى، پديده مباركى است كه از نهاد پاك و آسمانى و ذهن جستجوگر آنان خبر مى دهد و بارى سنگين بر دوش مراكز دين پژوهى مى نهد. مركز مطالعات و پژوهش هاى فرهنگى حوزه علميه، يكى از مؤسساتى است كه پاسخ گويى به اين پرسش ها را هدف اصلى خويش قرار داده و صاحب اين قلم را نيز با برخى از اين سؤالات آشنا ساخته است. در اين ميان، پرسش هايى كه امورى زير بنايى همچون عصمت پيامبران و امامان را مورد توجه قرار مى دهند، جايگاهى ويژه دارند و گردآورى آن ها در مجموعه اى مستقل مى تواند به يارى تشنگان معارف دينى بشتابد و دستيابى به پاسخ پرسش هاى كم و بيش همسان را آسان تر سازد. پيشتر چند نكته را يادآور مى شويم

ش١) هسته اوليه اين پاسخ ها، پژوهش هايى است كه با همكارى فاضل ارجمند آقاى احمد حسين شريفى صورت گرفته و در كتاب «پژوهشى در عصمت معصومان» گرد آمده است. از اين رو، به يك معنا ايشان را نيز بايد يكى از دو مؤلفِ اين اثر به شمار آورد

ش٢) در اين نوشتار، در پى آن نبوده ايم كه همه مباحث مربوط به عصمت را در قالب پرسش و پاسخ به بحث بگذاريم، بلكه محور اصلى كار، پاسخ گويى به برخى از مهم ترين پرسش ها و شبهاتى بوده كه نسل امروز با آن روبرو گرديده است

ش٣) هر چند ابعاد گوناگون اين مسأله به يكديگر وابسته اند، اما تلاش گرديده كه پاسخ ها ـ تا آن جا كه ممكن است ـ استقلال خود را حفظ نمايند و براى دستيابى به يك نكته، خواننده را به مراجعه به پرسش هاى ديگر وادار نسازند

ش٤) پيش از آن كه برگ هاى اصلى اين دفتر را بگشاييم، دقت و ريزبينى خواننده را به مدد مى طلبيم و اميد آن داريم كه گزيده گويى ما را به وادى اجمال نكشاند و رعايت اختصار، سر از ابهام در نياورد

دعا براى تعجيل در ظهور امام منتَظَر و معصوم غايب از نظر را حسن ختام اين پيشگفتار مى سازيم، و دل و جان را با ياد يوسف فاطمه صفا مى بخشيم

يا ربّ به نسل طاهر اولاد فاطمه

يا رب به خون پاك شهيدان كربلا

دلهاى خسته را به كَرَم مرهمى فرست

اى نام اعظمت در گنجينه شفا

۱ - واژه شناسي واژه عصمت

از چه زمان در معناى امروزى آن به كار رفته است؟ عصمت در لغت به معناى منع كردن و بازداشتن است و به همين معنا در برخى از آيات و روايات به كار رفته است. براى نمونه :

الف)( قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّـهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ ) (١) امروز هيچ كس را از قهر خدا جز به لطف او پناه نيست. (تنها رحمت او است كه مانع از عذاب مى گردد)م

ب)( وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ) (٢) خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت..ج) (الاعتبار يفيد العصمة)(٣) م عبرت گيرى (از كارهاى ديگران) مصونيت آدمى را به دنبال دارد. (و از آزمودن دوباره اعمال ناپسند جلوگيرى مى كند)م

د) (ان التقوى عصمة لك فى حياتك)(٤) تقواى الهى (از آلودگى به گناه) بازتان مى دارد..گفتنى است كه بازداشتن و منع كردن همواره با جبر و اكراه همراه نيست، بلكه در مورد كسى كه به پند و اندرز بسنده مى كند و دائره اختيار ديگرى را تنگ نمى نمايد نيز مى توان اين واژه را به كار گرفت.(٥). از سوى ديگر، از ديدگاه آيات و روايات، پيامبران و امامان از هر گونه گناه و خطايى در امانند. براى بيان اين حقيقت، الفاظ و تعابير گوناگونى به كار رفته كه واژه عصمت نيز يكى از آن ها است، چنان كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: (انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون)(٦) من و على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين، پاك و معصوم هستيم

امير مؤمنان علىعليه‌السلام نيز با اشاره به اين حقيقت كه خداى حكيم را نشايد كه به اطاعت و پيروى همه جانبه از كسى فرمان دهد كه از آلوده شدن به گناه در امان نيست، مى فرمايد: (انما امر الله ـ عزوجل ـ بطاعة الرسول لانه معصوم مطهّر لا يأمر بمعصيته)(٧) «دليل آن كه خداوند مردم را به اطاعت (همه جانبه) از پيامبر مى خواند آن است كه وى پاك و معصوم است و به گناه فرمان نمى دهد.»

اين، تنها نمونه اى است از رواياتى كه پيشينه كاربرد واژه عصمت را مى نمايانند و بر اين پندار كه پيدايش اين اصطلاح، سالها پس از ظهور اسلام و در زمان رواج انديشه هاى كلامى بوده است،(٨) خط بطلان مى كشند، با اين همه، براى بهره گيرى از معارف دينى نبايد تنها از واژه هايى سراغ گرفت كه به تدريج در معناى امروزى شان به كار رفته يا در اين معانى رواج يافته اند. قرآن كريم، بى آن كه واژه عصمت را به كار گيرد، با بيان هاى گوناگون دامان انبيا و اوليا را از هر گونه گناه و خطايى مى زدايد.(٩) پيامبر گرامى اسلام و اميرمؤمنان نيز، افزون بر اين واژه، تعابير ديگرى به كار مى برند كه در رسايى و گويايى چيزى از آن كم ندارد، چنان كه پيامبر اكرم در تفسير آيه تطهير مى فرمايد: (فانا و اهل بيتى مطهرون من الذنوب)(١٠) «من واهل بيتم از گناه پيراسته ايم.»

٢ - عصمت و اختيار

اگر عصمت امرى اعطايى باشد، آيا مصونيت پيامبران و امامان از گناه، جبرى نخواهد بود؟ در اين صورت، دليل برترى آنان بر ساير انسانها چيست؟ جبرى يا اختيارى بودن عصمت، اولين و مهمترين پرسشى است كه اين مسأله، پيش چشم خرد مندان مى نهد;(١١) چرا كه ارزش آدمى به اراده آزاد و اختيار او است و جبرى انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكارى تبديل مى كند كه نه شايسته الگوشدن براى ديگران اند، و نه سزاوار پاداش فراوان

اختيار آمد عبادت را نمك

ورنه مى گردد به ناخواه اين فلك

گردش او را نه اجر و نه عقاب

كه اختيار آمد هنر وقت حساب

جمله عالم خود مسبِّح آمدند

.نيست آن تسبيح جبرى مزدمند.(١٢) .

اين مشكل به سادگى قابل حل است. سير اختيارى انسان داراى دو ركن اساسى است: علم و اراده. ما اگر دچار معصيت مى شويم، يا نسبت به زشتى گناه، آگاهى كامل نداريم و يا از اراده اى قوى براى ترك آن، برخوردار نيستيم. هر چه اين دو عامل تقويت شوند، دائره گناهان آدمى، تنگتر و تنگتر خواهد شد. معصومين كسانى هستند كه هم از نظر شناخت چنانند كه زشتى و ناپسندى هر كار بدى را به چشم دل مى بينند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتى دارند كه طوفان غرايز حيوانى، عنان اختيار را از كف آنان نمى ربايد. همه ما مرتبه اى از چنين مصونيت هايى را تجربه نموده ايم. به عنوان مثال، خوردن برخى از نجاسات، حتى به فكر هيچ عاقلى هم خطور نمى كند، چه رسد به اينكه جامه تحقّق پوشد.(١٣). امّا مسأله به همين جا خاتمه نمى يابد. پرسشى كه هنوز ذهن آدمى را به خود مشغول مى دارد، اين است كه چرا اين علم و اراده آنچنانى، در انحصار گروه اندكى است؟ درست است كه راه حل ذكر شده، مشكل اختيار معصومين را چاره مى كند، اما همچنان دليل برترى آنان برسايرين، بى پاسخ مانده است. پيامبر و امام معصوم، گناه را همچون ماده سمّى مى بيند; از اين رو، فكر انجام آن را نيز در سر نمى پروراند; ما نيز اگر چنان علم و اراده اى داشتيم از عصمت كامل برخوردار مى شديم

فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد

ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد

اين پرسش اساسى كه گاه از آن با عنوان «موهبتى بودن عصمت» ياد مى شود با پاسخهاى مختلفى رو برو شده است.(١٤) يكى از آنها كه در تأييد آن، از روايات مختلفى مى توان سود جست راه حل اين مشكل را در علم پيشين الهى جستجو مى كند. به اين بيان كه خداوند پيش از آفرينش آدميان، با علم ازلى خود مى دانست كه گروهى از آنان، بيش از سايرين از اختيار خود بهره مى گيرند و حتى اگر مورد موهبت هاى ويژه قرار نگيرند، با اعمال اختيارى خود، سر آمد همگان خواهند شد اين منزلتى كه اينان با سير اختيارى خويش بدان مى رسيدند، سبب گرديد كه خداوند، موهبت ويژه خويش را به آنان عطا نمايد و ايشان را از علم و اراده اى برخوردار كند كه به واسطه آن، به مصونيت كامل برسند و در پرتو آن، راهنمايانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. به عبارت ديگر، دليل اعطاى چنين موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسايل هدايت براى ساير انسان ها است.(١٥) .اين نكته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازين دعاى ندبه استفاده نمود. همچنين در روايتى از امام صادقعليه‌السلام در باره موهبت هاى ويژه پيامبران، چنين آمده است

از آنجا كه خداوند به هنگام آفرينش پيامبران مى دانست كه آنان از او فرمانبردارى مى كنند و تنها او را عبادت نموده، هيچ گونه شركى روا نمى دارند [از موهبت هاى ويژه خويش، برخوردار شان ساخت]. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا رسيده اند.(١٦)

٣ - ناسازگاري با طبيعت انسان

هيچ انسانى خالى از اميال و شهوات نفسانى نيست، بنابراين چگونه مى توان وجود انسان هاى معصوم را پذيرفت؟ برخى از كسانى كه به روشنفكران مذهبى شهرت يافته اند، بى گناهى را گناهى بزرگ براى بشريّت مى شمارند، با اين استدلال كه طينت آدمى را با اراده و اختيار سرشته اند و آنان كه اين ويژگى را ندارند، يا حيوان يا فرشته اند

انسان مطيع و بى مسأله و رام، حيوانى است كه كار مى كند و بار مى برد و زندگى غريزى مى كند. راستى چه نعمت بزرگى است قدر نه گفتن و عصيان كردن و چه متعالى اند كساين كه به قله رفيع عصيان صعود مى كنند... نمى گوييم عصيان خوب است و بايد عصيان كرد، بلكه مى گوييم انسان، با عصيان، اراده و آگاهى و قدرت خود را ثابت مى كند... اگر بنا شود كه بر فرض محال انسان هرگز گناه نكند، در آن صورت يا حيوان است و يا فرشته، و به هر حال، انسان نيست.(١٧)

احمد امين مصرى نيز پيراستگى از گناه را ناشدنى مى شمارد و با اشاره به وجود گرايش هاى گوناگون در آدمى براى انسان عارى از گناه، جايگاهى جز پندار نمى شناسد. قسمتى از سخنان او چنين است

كمال و فضيلت انسان به اين نيست كه معصوم باشد، بلكه به اين است كه با وجود توانايى بر انجام كارهاى زشت، در بيشتر اوقات جانب خير و پاكى را ترجيح دهد و از بدى ها دورى گزيند. آدمى داراى گرايش هاى فراوان و ناهمگونى است و در اين ميان، اميال نفسانى او را به سوى بدى ها مى خوانند. اگر بنا باشد اين اميال را از وى جدا سازيم، در حقيقت، انسانيّتش را ستانده و ماهيّت ديگرى را جايگزين آن ساخته ايم.(١٨)

نقد و بررسى

چنين نگرشى بيش از هر چيز نمايانگر برداشت نادرست اينان از پديده عصمت و ناديده گرفتن توانايى هاى آدمى است براى توضيح بيشتر، چند نكته را يادآور مى شويم:(١٩) .١) سازگارى عصمت با اختيار بى ترديد، قوام انسانيت به اراده و اختيار است و در هيچ پديده انسانى نمى توان اين ويژگى را ناديده گرفت. از سوى ديگر كسانى كه با سخنانى از اين دست، امكان عصمت را به چالش مى خوانند، نتوانسته اند عصمت و اختيار را با يكديگر سازش دهند و آن دو را كنار هم بنشانند. از اين رو است كه مى گويند: «انسان با عصيان، اراده و آگاهى و قدرت خود را ثابت مى كند» و يا «كمال آدمى به اين است كه با وجود توانايى بر انجام كارهاى زشت، در بيشتر اوقات جانب خير و پاكى را ترجيح دهد». اين در حالى است كه در جاى خود، رابطه عصمت و اختيار بررسى گرديده و سازگارى آن دو با يكديگر به اثبات رسيده است. به راستى مگر درجاتى از عصمت، كم و بيش در همه انسان ها تحقق نيافته است؟ كدام انسان عاقل و با اراده اى است كه آگاهانه لب به غذاى مسموم بزند؟ تنها تفاوت معصومان با ديگران در اين است كه در نظر آن ها، همه گناهان چون زهرى كشنده اند، از اين رو، خيال انجام آن را نيز از سر نمى گذرانند.(٢٠) .٢) انسان برتر، نه برتر از انسان در طول تاريخ، بسيارى از افراد به دليل بشر بودن انبياء پيامبرى شان را زير سؤال برده و از پذيرش دعوتشان روى بر تافته اند. پيام آوران آسمانى نيز با تأكيد بر بشر بودن خويش، موهبت الهى را دليل دستيابى به اين مقامات ويژه دانسته اند

( إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ) (٢١)

«ما جز بشرى مثل شما نيستيم ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد منّت مى نهد.»

بنابراين، نبايد از همانندى در انسانيّت به گمراهى بيفتيم و هيچ انسانى را شايسته ارتباط با جهانى ديگر و دستيابى به مقامات والايى همچون عصمت ندانيم. ما اگر خود چهره حقيقى گناه را چنان كه بايد درك نكرده ايم و آن اراده قوى براى دورى از آن ها را در خود نمى بينيم و خويشتن را اسير دام هاى شيطانى مى يابيم، نبايد همگان را با خود مقايسه كرده، هر سخنى را كه فراتر از سطح انديشه ما است انكار كنيم

كار پاكان را قياس از خود مگير

گر چه ماند در بنشتن شير و شير

جمله عالم زين سبب گمراه شد

كم كسى ز ابدال حق آگاه شد

همسرى با انبيا برداشتند

اوليا را همچو خود پنداشتند

گفته اينك ما بشر ايشان بشر

ما و ايشان بسته خوابيم و خور

اين ندانستند ايشان از عمى

هست فرقى در ميان بى انتها

هر دو گون زنبور خوردند از محلّ

ليك شد زان نيش و زين ديگر عسل

هر دو گون آهو گياه خوردند آب

زين يكى سرگين شد و زان مشك ناب

هر دو نى خوردند از يك آب خور

اين يكى خالى و آن ديگر شكر

صد هزاران اين چنين اشباه

بين.فرقشان هفتاد ساله راه بين(٢٢)

.٣) توانايى انجام گناه، نه آلودگى به آن آن چه رهزن انديشه عصمت ستيزان قرار گرفته، اين پندار است كه با وجود گرايش هاى نفسانى، گريزى از آلودگى به گناه نيست. غافل از آن كه در كنار اميالى كه آدمى را به زشتى ها فرا مى خواند، همواره گرايش به خوبى نيز وجود دارد و در معصومان، اين گرايش ها هيچگاه راهى براى به بار نشستن اميال دسته اول باقى نمى گذارد. و به اصطلاح، در اين انسان هاى والا، مقتضى انجام گناه، همواره مانعى در پيش روى خود مى بيند و از فعاليت باز مى ماند.(٢٣) .٤) تعديل قوا، نه سركوب آنها يكى از نكاتى كه توجه به آن به بسيارى از ترديدها پايان مى دهد، اين است كه عصمت به معناى سركوبى قواى نفسانى و شهوانى نيست، بلكه نيرويى است كه به هر كدام از گرايش هاى آدمى از راه حلال پاسخ مى گويد. «مثلا سامعه از انسان صوت حسن مى خوهد، نه غنا و شخص مى تواند صوت حسن را با صوت موزون و دلپذير بدون شائبه حرام تأمين كند... و نيز ساير قوا، هر كدام مقتضياتى دارند كه هم مى توان آن را از راه حلال تهيه كرد و هم از راه حرام. انبيا راه حرام را بستند و با حلال به مقتضيات قوا پاسخ دادند.»(٢٤)

٤ - عصمت در اديان ديگر

آيا اعتقاد به عصمت در اديان ديگر نيز وجود دارد؟ برخى از مراتب عصمت; يعنى عصمت پيامبران در دريافت وحى و ابلاغ آن، هيچگاه از نبوّت جدايى نمى پذيرد و همان دليلى كه ضرورت بعثت انبيا را به اثبات مى رساند، دست كم اين جنبه از عصمت آنان را نيز مسلّم مى سازد. از اين رو، حتّى در اديانى همچون يهوديت و مسيحيّت كه به عقيده ما مسلمانان و به گواهى شواهدى خدشه ناپذير، دستخوش تحريفات فراوانى بوده اند ردّ پايى از اين مسأله به جا مانده است. برخى از نويسندگان از وجود اين انديشه در آيين زرتشت نيز خبر داده و همين را دليل بر اقتباس پيامبر اسلام از اين مكتب دانسته اند

مطالعه تطبيقى آيين هاى زرتشتى و عقايد اسلامى، اين نكته را نشان مى دهد كه محمّد مستقيم و غير مستقيم تأثيراتى از آيين ها و باورهاى زرتشتى داشته است. مثلا: شكل بعثت زرتشت و پيغمبر، اعتقاد به خداى يكتا و شيطانى كه منشأ شر است، طاهر و معصوم بودن خاندان اين دو پيامبر و...(٢٥). شگفتا كه گوينده اين سخن، هماهنگى دو مكتب در امورى همچون اعتقاد به خداى يكتا، وجود شيطان و چگونگى بعثت را دليل بر تأثير پذيرى يكى از ديگرى مى شمارد! در حالى كه اگر اين دو آيين، هر دو الهى و آسمانى باشند، هم آوايى آنها با يكديگر از منشأ و خاستگاه يگانه شان خبر مى دهد. در غير اين صورت نيز، اين احتمال را نمى توان ناديده گرفت كه آيين زرتشت، بخشى از آموزه هاى مشترك ميان اديان آسمانى را در تعاليم خود گنجانده باشد.(٢٦) .به هر حال، پيروان مكاتب انحرافى و بشر ساخته نيز به اين نكته پى برده اند كه بدون پناه بردن به قرارگاهى تزلزل ناپذير، نمى توانند ديگران را به سوى خود بخوانند و از استوارى مكتب شان جانبدارى نمايند. از اين رو، مكتبى الحادى همچون ماركسيسم نيز چاره اى جز اين ندارد كه رهبران فكرى خود را، بر خلاف ديگر مردم، ايمن از فريب دوران بخواند.(٢٧) برخى از عارف نمايان صوفى نيز پيشوايان خود را «محفوظ» از گناه مى شمارند، هر چند «حفظ» را اندكى پايين تر از «عصمت» مى نشانند.(٢٨) از اين استفاده هاى نابجا كه بگذريم، بجا است كه در دو دين ابراهيمى يهوديت و مسيحيّت درنگ بيشترى نماييم و از ديدگاه پيروان آنها درباره عصمت آگاه شويم

الف) عصمت در يهوديّت

از ديدگاه يهوديان «نبى دهان خدا است و سخن و كلام او سخن خدا»(٢٩). موسى بن ميمون (١٢٠٤ـ١١٣٥م)، يكى از بزرگترين انديشمندان يهودى، اعتقاد به عصمت پيامبران در دريافت و ابلاغ وحى را يكى از اركان اساسى يهوديّت مى شمارد; به گونه اى كه پس از بررسى مبانى فكرى اين مكتب، سيزده اصل كلّى را به دست مى دهد كه از جمله آنها اين است: «تمامى سخنان انبيا درست است»(٣٠) و «كتاب تورات كه در دست ما است، همانى است كه به حضرت موسىعليهما‌السلام وحى شده است»(٣١) ..منابع دين يهود در منشأ پاكى انبياء صفاتى چند را مؤثر دانسته و ميان آنها ترتيب ويژه اى برقرار ساخته اند

زيركى و چابكى براى انسان پاكى مى آورد، پاكى باعث طهارت مى شود، طهارت به پرهيزگارى منجر مى گردد، پرهيزگارى به انسان قدوسيّت مى بخشد، قدوسيّت آدم را متواضع و فروتن مى كند، تواضع و فروتنى ترس از خطا كارى را در دل انسان مى پرورد، ترس از خطاكارى، سبب پارسايى و ديندارى مى شود، و پارسايى و ديندارى، شخص را داراى روح القدس مى كند(٣٢) ..روح القدس در اديان يهوديت و مسيحيت داراى نقشى ويژه و اهميت فراوانى است، به گونه اى كه در اينجا «انبيا را از خطا و اشتباه در آنچه كه بر زبان آنان جارى مى كند، محفوظ مى دارد، از اين رو، گفته هاى آنان معصوم از خطا مى گردد. بر اين اساس، پيامبران نه در گفتار خطا مى كنند و نه در نوشتن سخنان روح القدس»(٣٣). .با اين همه، كتاب مقدس يهوديان، پيامبران را در امور شخصى خود، پيراسته از گناه و خطا نمى داند و كارهاى ناپسند فراوانى براى آنان رقم مى زند.(٣٤) هر چند گاه در برخى از منابع دينى آنان به صراحت اعلام مى شود كه انحراف اخلاقى پيامبران، به گونه موقّت يا براى هميشه، نبوّت را از آنان مى ستاند: «اگر پيغمبر تكبر كند، نبوت از وى دور مى شود، و اگر او عصبانى و خشمگين شود، نيز نبوت او را ترك مى گويد».(٣٥)

ب) عصمت در مسيحيّت

آيين مسيحيّت، افزون بر آنكه مسيحعليهما‌السلام را معصوم و بدون نقص مى داند، عصمت افراد ديگرى همچون نويسندگان كتاب مقدّس را نيز مى پذيرد.(٣٦) مسيحيان، عيسىعليهما‌السلام را در جايگاهى فراتر از پيامبران مى نشانند و او را پسر خدا مى خوانند;(٣٧) از اين رو، انجيل و ديگر كتاب هاى عهد جديد(٣٨) را نوشته كسانى مى دانند كه چند دهه پس از به صليب كشيده شدن مسيح و با استناد به سنّت هاى شفاهى به جا مانده، سرگذشت و سخنان اين خداى جسميّت يافته را به قلم آورده اند. از ديدگاه مسيحيان، نويسندگان اين كتاب ها هر چند در زندگى شخصى خود از آلودگى به گناه و خطا ايمنى نداشته اند، امّا در نگارش كتاب مقدّس، تأييدات روح القدس را به همراه داشته و معصوم از خطا بوده اند

گفتنى است كه مسيحيان كاتوليك، پا را از اين هم فراتر نهاده، پاپ، رهبر كاتوليك هاى جهان، رانيز، دست كم در فتاواى شرعى، بى عيب و نقص مى شمارند.(٣٩) .كوتاه سخن آنكه عصمت و نبوّت با يكديگر گره خورده اند و از هم جدايى نمى پذيرند، هر چند در اديانى كه مورد دستبرد تحريفات بشرى قرار گرفته اند، پديده عصمت نيز گاه مسير واقعى خود را از دست داده و از بهره بردارى نا بجاى فرصت طلبان دور نمانده است.(٤٠)

٥ - پيامدهاي اعتقاد به عصمت

آيا اعتقاد به عصمت پيامبران و امامان تأثيرى منفى بر زندگى فردى و اجتماعى ما نمى گذارد؟ برخى از كسانى كه عصمت معصومان را پذيرفتنى نمى يابند، پيامدهايى منفى براى اين باور برشمرده و از اين راه به مبارزه با آن پرداخته اند. گروهى چنين پنداشته اند كه شخص معصوم را نمى توان الگوى ديگران و برتر از آنان به شمار آورد، بلكه آنچه شأن و منزلت پيامبر را بالا مى برد، زندگى غير معصومانه او است كه «نشانگر آن است كه در جهاد اكبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف درست را شناخته و از آن پيروى كرده است.»(٤١) برخى ديگر، پديده عصمت را سبب رونق بازار دو رويى و ظاهر آرايى دانسته، تلاش مى كنند با اثبات اين نكته كه «گناه در طرح خلقت آدمى مندرج است»(٤٢) وجدان گناه آلودگان را آسوده سازند و بدين وسيله، به گمان خود، آنان را از مقدس مآبى و زهد فروشى بر حذر دارند

«مفهومى مطلق از عصمت را در نظر بگيريد و آن گاه توجه كنيد كه از يك سو فشار روحى از درون معتقدان را ملزم مى دارد كه متناسب با آن مفهوم مطلق از عصمت عمل كنند. و از سوى ديگر، از بيرون، مرتب و با همان چشم انداز مطلق از عصمت، كنترل مى شوند... طبعاً معتقدان با همه محدوديت ها و نسبيّت هاى انسانى خويش نمى توانند خود را عملا و باطناً و در واقع امر با اين انتظارات سخت كيشانه مذهبى از درون و بيرون وفق دهند، پس با اين تعارضات روح آزار و دل ستيز و ذهن سوز چه كنند؟ گويا تنها چاره اى كه در اين جا مى ماند ريا و تكلّف و تصنّع است و بازار دو رويى و تزوير و مقدّس مآبى و ظاهر آرايى و زهد نمايى گرم مى شود»(٤٣) ..از بُعد سياسى اين تحليل كه بر دخالت حكومت در امور دينى مردم مى تازد(٤٤) و به ظاهر، حتى جلوگيرى از فسق و فجور علنى را نيز روح آزار و دل ستيز مى خواند، مى گذريم و در پاسخ به اين سخنان چند نكته را يادآور مى شويم

١) دستيابى پيامبران و امامان به كمالات ويژه اى چون عصمت، گزافى و بى دليل نبوده است و در شايستگى هاى اكتسابى آنان ريشه دارد.(٤٥) بنابراين، عصمت پيامبران و امامان از گناه، افزون بر فوايد ديگر، در بُعد عملى از انسان دستگيرى مى كند و نمونه كاملى را از كسانى كه از بند شيطان رسته و به خدا پيوسته اند فرا روى آدميان قرار مى دهد (چنان كه عصمت در دريافت و ابلاغ وحى نيز در بعد علمى به يارى آدمى مى شتابد و معرفت حقيقى و سعادت واقعى را دست يافتنى مى سازد). مقصود قرآن كريم از نقل حكاياتى چون داستان حضرت يوسف نيز همين درس آموزى ها است يعنى بيان اين حقيقت كه حتى در عنفوان جوانى و با فراهم بودن زمينه هاى گناه نيز مى توان با يارى جستن از خدا از چنگال نفس بدفرما رهايى يافت

٢) نبايد معصومان را چون ماشين خودكارى بپنداريم كه بدون سنگ اندازى هاى شيطان، راه درست را در پيش مى گيرند و فارغ از هر گونه مانعى، در طريق مقصود ره مى سپرند; بلكه آنان نيز درگير با شيطانند، هر چند همواره در اين جهاد اكبر پيروز مِيْدانند

٣) رهبران دينى، گرچه مردم را به پيروى از معصومان فرا مى خوانند و از آنان مى خواهند كه پيامبران و امامان را الگوى خويش سازند، امّا همواره بر اين نكته تأكيد مى ورزند كه هيچ گاه به مقام معصومان نتوان رسيد.(٤٦) از اين رو، جانبدارى از انديشه عصمت فشارى درونى يا برونى بر مؤمنان وارد نمى سازد و روح و جان آنان را نمى آزارد. معصومان در همه كمالات انسانى پيشتاز ديگرانند و كسى به آنان نزديكتر است كه در اين راه گام بيشترى بردارد، هر چند هيچ گاه نبايد انديشه هماوردى با آنان را در سر پروراند; چنان كه پيشواى متقيان، اميرمؤمنانعليه‌السلام درباره زهد و ساده زيستى خويش مى فرمايد

«آگاه باش كه هر پيروى را پيشوايى است كه پى وى را پويد و از نور دانش او روشنى جويد. بدان كه پيشواى شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده بسنده كرده و دو قرص نان را خوردنى خويش نموده است. بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد، ليكن مرا يارى كنيد به پارسايى و در پارسايى كوشيدن و پاكدامنى و درستى ورزيدن.»(٤٧)

٦ - عصمت در دريافت و ابلاغ وحى

تجربه دينى بودن وحى به چه معنا است؟ و آيا اين مطلب با عصمت انبيا سازگار است؟ «تجربه دينى» هر چند اصطلاح جديدى است و از پيدايش آن بيش از دو قرن نمى گذرد،(٤٨) اما محتواى آن كه تقريباً برابر با الهام و شهود است(٤٩) پيشينه اى ديرينه دارد و با تاريخ بشريّت آميخته است. در جهان غرب پس از آن كه براهين عقلى اثبات وجود خدا با اشكالاتى جدّى روبرو گشت و تلاش نظام هاى فلسفى براى دفاع عقلانى از دين به شكست انجاميد، مسأله تجربه دينى مورد توجه قرار گرفت و پناهگاهى براى حراست از ايمان مذهبى به شمار آمد.(٥٠) برخى از انديشمندان جهان اسلام نيز از اين رويكرد جانبدارى نموده، بر اين باورند كه بايد الگوهاى سنّتى را كنار بگذاريم و به همه امور دينى، همچون وحى، از چشم انداز تجربه نظر اندازيم

در طول تاريخ اديان وحيانى، پيروان اين اديان وقتى خواستند بفهمند وحى چيست، آن را با پارادايم هاى معرفتى كه در دست داشتند، مورد تفسير قرار دادند. در ميان يهوديان و مسيحيان و مسلمانان، مدل معرفتى مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسأله نزديك مى شده اند. امروز اگر مدل معرفتى ديگرى پذيرفته شود، مثل مدل تجربه دينى، در اين صورت با اين پارادايم بايد به وحى نزديك شد و تمام مسائل را از اين زاويه ديد.(٥١) .بر اساس اين ديدگاه، آن چه با تجربه دينى دريافت مى شود، معانى و حقايقى است كه نيازمند تعبير است و «وقتى تجربه در تعبير مى آيد، از فرهنگ متأثر است و چهار محدوديت انسان، يعنى محدوديت تاريخى، محدوديت زبانى، محدوديت اجتماعى و محدوديت جسمانى در تجربه او اثر مى گذارد.»(٥٢) تجربه دينى پيامبران نيز تافته جدا بافته اى نيست و همچون ديگر تجربه ها، در زندان محدوديت هاى انسانى گرفتار است و راه گريزى از خطا ندارد

اعتناى خداوند اين نبوده است كه يك كتاب معصوم املا كند، يا تعاليم تخطى ناپذير و خطا ناپذيرى القا كند... وحى الوهى و واكنش انسانى همواره در هم تنيده بوده است. يك مواجهه كه به مشيّت و مبادرت الهى بوده، توسط بشر جايز الخطا، تجربه، تعبير و توصيف شده است.(٥٣) .برخى از روشنفكران مسلمان، پا را از اين نيز فراتر نهاده و تفسير تجربه دينى پيامبر اسلام را به دست آدميان طول تاريخ سپرده اند.(٥٤) بر اساس اين ديدگاه، راز خاتميّت دين اسلام در اين نكته نهفته است كه وحى اسلامى به گونه اى تعبير نشده در اختيار همگان قرار گرفته تا در هر دورانى، تعبيرى مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه اى از دين، فراهم آيد. يعنى، بر خلاف پيامبران ديگر كه برداشت خود از تجربه باطنى شان را پيش كش امّت ها مى كردند، درباره رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله تقدير الهى بر اين قرار گرفته است كه «عين تجربه باطنى پيامبر، بدون تفسير، در اختيار مردم قرار گيرد... گويى كه آن تجربه براى ما و براى هر نسلى در هر عصرى تكرار مى شود.»(٥٥)