٨ - عصمت از گناه
قرآن كريم صريحاً از عصيان و نافرمانى پيامبران خبر مى دهد، چگونه مى توان از اين آيات چشم پوشيد و پيامبران را معصوم دانست؟ آياتى از قرآن كه به ظاهر از نافرمانى پيامبران خبر مى دهند و به نكوهش از برخى از اعمال آنان مى پردازند، به صورتى گسترده در كتاب هاى روايى، تفسيرى و كلامى به بحث گذاشته شده و معناى حقيقى آن ها مورد موشكافى قرار گرفته است.
در اين جا به جاى آن كه به بررسى تك تك اين آيات بپردازيم، چند نكته كلى را براى دستيابى به دركى عميق تر از آن ها گوشزد مى كنيم
ش١) واژه هايى همچون عصيان، استغفار، توبه و ذنب نبايد رهزن انديشه گردد و بى درنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. كاربرد اين كلمات گستره وسيعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى محدود نمى گردد
براى مثال، سرپيچى از فرمان هاى استحبابى و ارشادى نيز نوعى عصيان است، هر چند كار حرامى را براى كسى كه عصيان ورزيده، رقم نمى زند. استغفار و توبه نيز، بسته به ميزان قرب و منزلت آدمى معناى متفاوتى مى يابد، به گونه اى كه نه تنها در مورد حرام هاى شرعى بلكه درباره اعمال پسنديده اى كه براى مقرّبان درگاه الهى ناپسند است نيز مى توان از توبه و مغفرت سخن گفت. همچنين «ذنب» به معناى كارى است كه پيامدى ناگوار دارد و بر اين اساس، مبارزات پيامبر اكرم با بت پرستى را نيز مى توان از زبان مشركان، ذنبى نابخشودنى به شمار آورد،
كه به گفته قرآن كريم خداوند با فتح مكّه اين گناه را مى بخشايد و پيامبرش را از پيامدهاى ناگوار آن ايمن سازد:(
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا ﴿
١ ﴾ لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّـهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا
)
ش٢) از ديدگاه روايات، يكى از نكاتى كه در زبان شناسى قرآن كريم بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه برخى از آيات به شيوه (ايّاك اعنى و اسمعى يا جارة)
نازل شده اند.
اين جمله در زبان عربى تقريباً برابر با ضرب المثلى فارسى است كه مى گويد: «در، به تو مى گويم، ديوار، تو بشنو». بر اين اساس، هر چند پيامبر اكرم ترديدى در الهى بودن وحى ندارد، با جملاتى از اين دست مورد خطاب قرار مى گيرد: «اگر در آن چه بر تو نازل كرديم ترديد دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب (آسمانى) مى خواندند، پرسش نما.»
)اين آيه، به هيچ وجه نشانگر دو دلى پيامبر نيست، بلكه راهى براى تحقيق و جستجو فرا روى مخاطبان قرآن كريم قرار مى دهد و از آنان مى خواهد كه براى برطرف ساختن شك و ترديد خود، از دانشمندان يهودى و مسيحى كه ويژگى هاى پيامبر خاتم را مى دانند، پرسش نمايند.
همچنين، در آيه اى ديگر، رسول خداصلىاللهعليهوآله
از اين كه به خواسته گروهى سست ايمان تن داده و آنان را از شركت در جهاد معاف داشته است، چنين بازخواست مى شود:(
عَفَا اللَّـهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ
)
خدايت ببخشايد، چرا پيش از آن كه (حال) راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى به آنان اجازه دادى؟ با اندكى تأمل روشن مى گردد كه عتاب و سرزنش اين آيه، در واقع، دامنگير كسانى است كه بدون داشتن عذرى حقيقى، از شركت در جهاد سرباز مى زنند و بهانه هاى واهى را پشتوانه خانه نشينى خود مى سازند.
اين گروه اگر هم با مخالفت پيامبر روبرو مى شدند، در تصميم خود بازنگرى نمى كردند و قداست سرسپردگى در برابر فرمان رسول خداصلىاللهعليهوآله
را نيز در هم مى شكستند. افزون بر اين كه حضور اين سست ايمانان در جهاد، جز تضعيف روحيه ديگران حاصلى نداشت و چنان كه در آيات بعدى همين سوره آمده است
به فساد و تباهى مى انجاميد. از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه اين آيه بر خلاف آن چه برخى پنداشته اند
نه تنها پيامبر را سرزنش نمى كند، بلكه با ظاهرى عتاب آلود به ستايش از وى مى پردازد. اين مدحِ عتاب نما بدان معناست كه دلسوزى پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
براى مردمان به حدّى است كه حتى رسوايىِ خطاكاران را نيز نمى پسندد و با موافقت با خواسته آنان، پرده از نفاق و دو رويى شان بر نمى گيرد
ش٣) آن چه گذشت به معناى ناديده گرفتن لغزش هاى پيامبران نيست، بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته مقرّبان درگاه الهى نيست، كه (حسنات الابرار سيئات المقربين)
چه بسا از معصومان عملى سر زند كه هر چند حرام شرعى نيست، ولى با مقام و منزلت والاى آنان سازگارى ندارد و در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود. اين لغزش هاى كوچك به گونه اى در قرآن برجسته گرديده اند كه سطحى افراد ظاهربين و غير دقيق نگران را به ترديد مى افكنند و اين پرسش را پيش روى آدمى قرار مى دهند كه اگر پيامبران معصومند، دليل اين همه پافشارى بر لغزش هاى آنان چيست اميرمؤمنانعليهالسلام
در پاسخ به پرسشى از اين دست، اين نكته را خاطر نشان مى سازند كه يادآورى اين كاستى ها براى آن است كه مردم در بزرگداشت انبيا به خطا نروند و آنان را در جايگاه خدايى ننشانند و بدانند كه آفريدگان هر اندازه درجات تعالى را بپيمايند، از كمال ويژه الهى فروترند.
آيا پيامبران و امامان هيچگاه دچار اشتباه و خطا نمى شدند؟ و اگر معصوم بودند، چه نيازى بود كه با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟ عصمت از خطا داراى ابعاد گوناگون و دقيقى است كه بى توجّهى به آنها، رهزن انديشه بسيارى از افراد گرديده است تقريباً همه انديشمندان شيعه و سنّى، دريافت و ابلاغ وحى را معصومانه مى دانند و شيعيان با استناد به دلايلى، از جمله روايات فراوانى كه از اهلبيتعليهمالسلام
رسيده است، معصومان را از هر گونه خطا و نسيانى بركنار مى شمارند براى نمونه، امام رضاعليهالسلام
در وصف رهبران الهى مى فرمايد
(وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطايا و الزَللَ وَ العثارَ
)
(شخصى كه خداوند وى را براى اداره امور بندگانش بر مى گزيند) معصوم و برخوردار از تأييدات، توفيقات و راهنمايى هاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشى در امان است در اين ميان، عصمت از خطا در امور عادّى (فردى و اجتماعى) از حساسيّت ويژه اى برخوردار بوده و برخى از دير باوران را وا داشته است كه از لابلاى صفحات تاريخ به جمع آورى لغزش هاى معصومان بپردازند. در اينجا ابتدا سخن يكى از نويسندگان معاصر را در اين باره مى آوريم و سپس به بررسى اين ديدگاه مى پردازيم
تلقّى مطلق از عصمت كه بنا بر آن، انبيا مطلقاً سهو و خطا نمى كنند و هر چه در هر باره بگويند عين حقيقت است، وقتى در مجموعه دستگاه مند دينى مورد نقد و بررسى و آزمون قرار مى گيرد، تأييد نمى شود; چرا كه بنا به پاره اى قرائن تاريخى، در مواردى مثلا پيغمبر اسلامصلىاللهعليهوآله
در امور خارجى و تكوينى تشخيصى داده و نظرى ابراز داشته اند، امّا صواب و مطابق با واقع نبوده است. براى مثال، در غزوه بدر، محلّى را براى زدن اردو تعيين مى كنند، حباب بن منذر مى گويد اين نقطه از نظر سوق الجيشى و فنون نظامى مناسب نيست و حضرت به عنوان نظر مشورتى بهتر و فنّى تر و كارشناسانه تر مى پذيرد
... نيز
در مسند احمد از طلحه نقل شده كه با پيغمبر در نخلستان مدينه مى رفتيم. مردمانى را ديدند كه بر سر درختان رفته اند. حضرت پرسيد كه اينان چه مى كنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقيح مى كنند. پيغمبرصلىاللهعليهوآله
گفت: فكر نكنم اين كار اثرى داشته باشد. چون سخن پيغمبر را شنيدند، دست از كارشان كشيدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولى نداد. خبر به پيامبر رسيد. گفت: «اين گمانى بود كه من بردم، اگر تلقيح اثر دارد، حتماً انجام دهيد، چرا كه من بشرى مثل شما هستم و ظنّم ممكن است خطا يا صواب باشد، وليكن اگر برايتان گفتم خداوند چنين و چنان مى گويد بدانيد كه بر خدا دروغ نمى بندم»