پرسمان عصمت

پرسمان عصمت 0%

پرسمان عصمت نویسنده:
گروه: اصول دین

پرسمان عصمت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسن يوسفيان
گروه: مشاهدات: 6589
دانلود: 2453

توضیحات:

پرسمان عصمت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 34 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6589 / دانلود: 2453
اندازه اندازه اندازه
پرسمان عصمت

پرسمان عصمت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١٦ - آيه تطهير

آيا در آيه شريفه تطهير، (ليذهب عنكم الرجس) به معناى دفع است يا رفع ؟ اگر اذهاب رجس از اهل بيتعليهم‌السلام را به معناى دفع بگيريم، پس تطهير معنا ندارد. و اگر به معناى رفع باشد، طهارت ذاتى آنها را اثبات نمى كند

آيه شريفه تطهير(١٦٨) كه به تصريح همگان، فضيلت والايى را براى اهل بيتعليهم‌السلام به اثبات مى رساند،(١٦٩) در كتاب هاى تفسيرى و كلامى از زواياى گوناگون بررسى گرديده و تك تك واژه هاى آن، مورد موشكافى هاى دقيق قرار گرفته است. با اين همه، چه بسا كسانى كه اين آيه را دليل بر عصمت اهل بيت نمى دانند، بر دو تعبير «اذهاب» و «تطهير» انگشت نهاده، بر اين نكته پاى فشارند كه پاك ساختن از پليدى ها(تطهير) و از بين بردن آلودگى ها (اذهاب رجس) نه تنها گواه بر عصمت اهل بيت نيست، بلكه نشانگر آن است كه آنان نيز همچون ديگران، از آلوده شدن به گناه ايمنى ندارند; زيرا اذهاب و تطهير در مورد «رفعِ» پليديهاى موجود به كار مى روند، نه «دفعِ» آنچه كه هنوز تحقق نيافته است

آنچه اين شبهه را قوت مى بخشد، كاربرد رايج اين دو واژه و معادل هايشان در زبان هاى ديگر است كه غالباً براى رفع ناپاكى هاى موجود به كار مى روند، چنانكه شاعر مى گويد

بس كه آلوده عصيان شده دل تا محشر

دامنش را نتوان داد به زمزم تطهير

اما بررسى بيشتر، بر اين پندار خط بطلان مى كشد و اين واقعيت را پيش چشم مى نهد كه دامنه كاربرد اين دو واژه، فراتر از رفع آلودگى موجود بوده، دفع پليدى هاى تحقق نيافته را نيز در بر مى گيرد

ابتدا سخن را با واژه اذهاب آغاز مى كنيم. شيخ مفيدرحمه‌الله براى توضيح معناى اين كلمه از يكى از مترادفات آن كمك مى گيرد كه در قالب دعا چنين به كار مى رود: «خداوند هر گونه ناگوارى را از شما دور گرداند!» روشن است كه مقصود گوينده تنها برطرف شدن گرفتارى هاى موجود نيست، بلكه مى خواهد كه از آغاز، گَرد بلا بر گِرد او ننشيند.(١٧٠) نحوه كاربرد اين واژه در روايات نيز، شاهدى گويا بر مدعا است. چنانكه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: (من اطعم اخاه حلاوة اذهب الله عنه مرارة الموت)(١٧١) «هر كس كام برادر مؤمن خود را شيرين سازد، خداوند تلخى مرگ را از وى دور گرداند». پُر واضح است كه منظور از اين سخن، آن نيست كه ابتدا تلخى مرگ را به وى مى چشاند و سپس آن را برطرف مى سازد، بلكه مقصود اين است كه از ابتدا، مرگ براى چنين شخصى گوارا خواهد بود

وضعيّت واژه «تطهير» از اين نيز روشن تر است(١٧٢) زيرا مشتقات اين كلمه در قرآن كريم كاربرد فراوانى دارد و نگاهى گذرا به آنها، بر آنچه گفته شد مهر تأييد مى زند. در اين ميان، ما به بيان دو آيه بسنده مى كنيم(١٧٣) و در تفسير آنها تنها از كتب اهل سنّت بهره مى گيريم تا گمان نرود كه مفسران شيعه، خواسته يا ناخواسته، اين واژه را همه جا به گونه اى معنا نموده اند كه در آيه تطهير به كارشان آيد

١- در سوره واقعه، در وصف «كتاب مكنون» الهى چنين مى خوانيم:( لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ) (١٧٤). يكى از احتمالاتى كه غالب مفسران اهل سنت به آن اشاره كرده اند اين است كه منظور از «مطهرون»، فرشتگان الهى است كه از آغاز آفرينش از وسوسه هاى شيطانى و يا آلودگى به طبيعت جسمانى، پاك و منزّه بوده اند.(١٧٥)

٢- در سوره مدّثّر، پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين مورد خطاب قرار مى گيرد: (وثيابك فطهِّر )(١٧٦) مفسران براى اين آيه نيز معانى گوناگونى بر شمرده اند كه از جمله آنها اين است كه مقصود از لباس، همين لباس ظاهرى است و منظور از تطهير يا اين است كه پيامبر و ديگر مسلمانان بايد لباس آلوده به نجاست را شستشو دهند (رفع) و يا آنكه برخلاف شيوه رايج در دوران جاهليّت، لباس هاى خود را كوتاه نموده، بر زمين نكشانند تا آلوده به نجاست نگردد(١٧٧) ( دفع)

اين مفسرين عرب زبان در تفسيرهاى خود بر احاديثى اعتماد نموده اند كه زبان مادرىِ غالب راويان آنها نيز عربى بوده است و هيچكدام از آنها استفاده از واژه تطهير در مورد دفع آلودگى هاى تحقق نيافته را ناسازگار با شهود زبانى خود نمى ديده اند، اما متأسفانه برخى از آنها وقتى كه به آيه معروف تطهير رسيده اند، همه سخنان خود و مفسران ديگر را از ياد برده و بر اين نكته پافشارى كرده اند كه نمى توان واژه تطهير را درباره كسى كه پيوسته پالوده از گناه و خطا بوده است، به كار گرفت!(١٧٨)

١٧ - نقش شيعه در رواج انديشه عصمت

شيعيان تا چه اندازه در پيدايش و رواج اعتقاد به عصمت نقش داشته اند؟ انديشه عصمت، بيش از هر چيز، ريشه در كتاب و سنّت دارد. قرآن كريم براى بيان پاكى و طهارت انبيا و اولياء هر چند واژه عصمت را به كار نگرفته، اما با تعبيرهاى گوناگون بر اين حقيقت تأكيد ورزيده است. براى مثال، از ديدگاه قرآن كريم پيامبران الهى به مقام «مخلَصين» بار يافته اند(١٩٠) و اينان كسانى اند كه شيطان راهى براى گمراهى آنان ندارد

( قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاُغوينَّهُم اَجْمَعينَ اِلاّ عِبادَكَ مِنْهُم الُمخلَصين ) (١٩١)

گفت (سوگند) به عزّت تو كه همگى آنان را گمراه خواهم ساخت، مگر از ميان آنان، آن بندگانت را كه اخلاص يافته اند سيره عملى پيامبر و احاديث آن حضرت نيز جايى براى ترديد در درستى و اصالت اين باور باقى نمى گذارد. چنان كه انديشمند بزرگ اهل سنّت، جلال الدين سيوطى، در تفسير آيه ٣٣ سوره احزاب، اين روايت را از پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله گزارش مى كند: (فَاَنا و اهل بيتى مطهّرون من الذنوب)(١٩٢) «من و اهل بيتم از گناه پيراسته ايم»

امامان معصوم كه بر اساس احاديث فراوان، همتاى قرآن و مفسّر واقعى آن خوانده شده اند در ترويج اين اعتقاد كوشيده و به پرسش ها و شبهات مربوط به آن، پاسخ گفته اند. متأسفانه، برخى از خاور شناسان و نيز روشنفكران اهل سنّت با ناديده گرفتن پيشينه تاريخى اين مسأله و چشم فرو بستن از ده ها آيه و روايت، اين شبهه را در انداخته اند كه شيعيان به منظور بالا بردن مقام امامان خويش، انديشه عصمت را ساخته و به ترويج آن پرداخته اند.(١٩٣) اين گروه وقتى با اين حقيقت روبرو مى گردند كه انديشمندان سنّى نيز از دير باز از عصمت پيامبران جانب دارى نموده و نوشته هاى فراوانى در اين باره به يادگار گذاشته اند، آنان را نيز سيراب شده از همين آبشخور به شمار آورده، مى گويند

هر چند به طور كلّى معتقدات شيعه از نظر اهل سنّت مردود بوده است، تشيّع نفوذى قوى در بخش هايى از افكار و اعمال اهل سنّت داشته است... سنّيان عقيده به نور الهى و معصوميّت امام را اتخاذ كرده و نه فقط على، بلكه مولاى على، حضرت محمدعليه‌السلام را مشمول آن نموده(اند).(١٩٤)

همچنين، برخى از نويسندگانى كه در جرگه شيعيانند و خواستار باز نگرى در انديشه عصمت معصومان، متكلمان شيعه را به بزرگ نمايى اين مقام متّهم مى سازند و در تحليلى مشابه با گروه پيشين مى گويند

در قضيه عصمت، اعتقاد متكلمان شيعه روى هم رفته، خيلى بيش از ديگران اغراق آلود بوده است. شايد براى اينكه بتوانند از اين قِبَل در كنار انبيا، از ائمه مذهب خود نيز سيمايى مافوق بشرى و اسطوره اى تصوير بكنند.(١٩٥)

سخنان ياد شده از آنجا كه بيشتر به بافته هاى ذهنى مى ماند تا يافته هاى عينى، چندان نياز به پاسخگويى ندارد. با اين همه، چند نكته را در نقد آن، يادآور مى شويم

ش١) چنانكه گذشت، خاستگاه اصلى انديشه عصمت آيات قرآن كريم و روايات پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است و دست كم برخى از مراتب آن، با دليل عقلى نيز اثبات مى گردد; از اين رو، چنين ريشه يابى هايى از واقع بينى به دور است

ش٢) دفاع اهل بيت از عصمت پيامبران كمتر از عصمت امامان نبوده است، چنانكه امام رضاعليه‌السلام در مجلس مأمون به گونه اى گسترده به پرسش هاى مربوط به عصمت انبيا پاسخ گفته و در دفاع از پاكى و طهارت آنان كوشيده است.(١٩٦) پرداختن به عصمت امام نيز پس از مسلّم انگاشتن عصمت پيامبران صورت گرفته است; يعنى اينگونه روايات در پى آنند كه همان عصمتى را كه همگان درباره انبيا پذيرفته اند، براى ائمه اهل بيت نيز به اثبات برسانند.(١٩٧)

ش٣) پيروى اهل سنّت از شيعيان بسيار دور از ذهن و ناسازگار با واقعيت هاى تاريخى است. چگونه مى توان گفت «سنّيان عقيده به نور الهى و معصوميت امام را اتخاذ كرده و نه فقط على، بلكه مولاى على، حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را مشمول آن نموده(اند)»؟ اين سخن به خوبى نمايانگر سستى و بى پايگى چنين تحليل هايى است، زيرا اولا: اهل سنّت، جز شمار اندكى از آنان، همچون برخى از معتزليان،(١٩٨) علىعليه‌السلام را معصوم نمى دانند. ثانياً: اگر اعتقاد به عصمت بدعتى در دين به شمار مى رفت، سنيّان آن را دستاويزى محكم براى مبارزه با شيعه قرار مى دادند و از اين فرصت استثنايى بيشترين بهره را مى بردند، نه اينكه خود از آنان دنباله روى نمايند

ش٤) تلاش بسيارى از انديشمندان سنّى در دفاع از عصمت پيامبران، كمتر از كوشش شيعيان نبوده است، چنان كه فخر رازى (٦٠٤ـ٥٤٤ هـ ق)، افزون بر نگارش كتاب «عصمة الانبياء»، در جاى جاى تفسير گسترده و پر حجم خود بر قرآن كريم، چنان از اين باور بنيادى جانبدارى نموده كه شگفتى برخى از نويسندگان معاصر(١٩٩) و تأسّف بعضى ديگر از آنها(٢٠٠) را بر انگيخته است. نه تنها اين انديشمند قرن پنجم هجرى، بلكه حتّى مسلمانان قرن اول نيز سخنانى در اين باره به جا گذاشته اند; چنان كه خليفه اول در خطبه مربوط به آغاز خلافت خود مى گويد

(ان رسول الّلهصلى‌الله‌عليه‌وآله خَرَج من الدنيا و ليس احدٌ يُطالبه بضربة سَوط فَما فوقها و كان معصوماً من الخطأ).(٢٠١)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در حالى از دنيا رحلت فرمود كه وامدار هيچكس نبود و حتّى ضربه اى تازيانه به ناحق بر كسى ننواخته و معصوم از خطا بود