نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان0%

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شكيبا سادات جوهرى
گروه: مشاهدات: 9699
دانلود: 2283

توضیحات:

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 98 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9699 / دانلود: 2283
اندازه اندازه اندازه
نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نيش و نوش، نقش زبان در نيك بختى و بدبختى انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

.

ج ) فلسفه حرمت غيبت

دوام و بقاى هر جامعه ، به ميزان يك پارچگى ، صميميت و اعتقاد متقابل انسان ها بستگى دارد. هر اندازه افراد جامعه هم آهنگ تر باشند، آن جامعه ثبات بيشترى خواهد داشت هم چنين هر اندازه ميان مردم ناهماهنگى و بى اعتمادى بيشتر باشد، نابودى و فروپاشى آن سريع تر است اسلام كه جامعه اسلامى را به منزله پيكر واحد و افراد جامعه را چونان اندام هاى آن مى داند، بر آنچه موجب تقويت روح هم بستگى مى شود، تاءكيد مى ورزد و از آنچه موجب تضعيف وحدت و يك پارچگى مى شود، نهى مى كند.

غيبت يكى از امورى است كه جامعه متحد اسلامى را به تدريج گرفتار تفرقه مى كند و صميميت و اطمينان به يك ديگر را به بى اعتمادى و بدبينى بدل مى سازد؛ زيرا وقتى انسان از شخصى غيبت كند و عيب هاى او را براى ديگران برملا سازد، شنوندگان ، از او متنفر مى شوند. بنابراين ، عضوى از جامعه از محبوبيت مى افتد. هم چنين وقتى غيبت شونده آگاه شود كه چه كسى از او غيبت كرده است و چه كسى از عيب هاى او آگاه گشته اند، از آنها دورى مى كند، به همين ترتيب ، اگر غيبت ميان مردم رواج پيدا كند، افراد يكى پس از ديگرى از صحنه اجتماع كنار گذاشته مى شوند و روابط اجتماعى به سردى و تيرگى مى گرايد. بدون شك ، جامعه اى كه در آن روح هم بستگى حاكم نباشد، دوام نمى يابد و به زودى در سراشيبى سقوط مى افتد.

د) انگيزه هاى غيبت

امام صادقعليه‌السلام سرچشمه غيبت را ده چيز مى داند:

ان اءصل الغيبه متنوع بعشره اءنواع : شفاء و غيط و مساعده و قوم و تهمه و تصديق خبر بلا كشف و سوء ظن و حسد و سخريه و تعجب و تبرم و تزين(١٥٦) .

يك ) فرونشاندن آتش غضب

گاه انسان از گفتار و كردار شخصى ناراحت و خشمگين مى شود و چون نتوانسته است واكنش نشان دهد، پشت سرش زبان به شكايات و نكوهش ‍ مى گشايد و از او بد گويى مى كند تا خشمش را به اين وسيله فرونشاند. گاهى هم با كسى كينه و دشمنى دارد و عيب او را براى بدنام كردن و انتقام گرفتن فاش مى كند.

دو) هم رنگى با ديگران

گاه دوستان انسان درباره شخصى با هم سخن بگويند و باريختن آبروى او، اسباب شادى و سرور يك ديگر را فراهم مى آورند. در چنين جمعى ، اگر انسان از آن شخص غيبت شونده ، دفاع و عيب او را به گونه اى توجيه كند، دوستانش ناراحت مى شوند. از اين رو، هم رنگ آنان مى شود و افزودن بر شنيدن غيبت ، خود نيز به نوعى عيب هاى او را بر زبان مى آورد تا محفلشان گرم تر شود.

سه ) تهمت زدن

گاه آدمى مورد تهمت قرار مى گيرد و كار زشتى به دروغ به او نسبت داده مى شود. آنان شخص نيز در مقام دفاع از خود، فرافنكى مى كند و گناه را به گردن ديگران مى اندازد يا آنان را شريك خود مى شمارد و در نتيجه ، مرتكب غيبت مى شود.

چهار) تصديق خبر بدون تحقيق

گاه آدمى ، از كسى مطلبى درباره ديگرى مى شنود و بدون تحقيق و تفحيص ، آن اشاعه مى دهد و ديگران را به فرد، بدبين مى سازد.

پنج ) سوء ظن

گاه انسان اطلاع مى يابد كه شخصى تصميم گرفته است از او نزد ديگران بدگويى كند. از اين رو، پيش از او، به اصطلاح پيش دستى مى كند و عيب او را نزد ديگران مطرح مى سازد تا سخنان او را از درجه اعتبار بيندازد و موقعيتش به مخاطره نيفتد.

شش ) حسد

گاه انسان به اين دليل كه مى بيند مردم ، شخصى را دوست دارند و از او تعريف مى كنند، از روى حسد، نقاط ضعف آن شخص را بر جسته مى كند؛ شايد به اين وسيله او را از چشم مردم بيندازد و ناتوان و نالايق معرفى كند.

هفت ) تمسخر و استهزا)

گاه انسان براى اين كه مردم را بخنداند و مايه سرگرمى و شادى آنها را فراهم آورد، عيب و زشتى هاى اشخاص را حكايت و باز گو مى كند و آنها را مورد تمسخر و استهزا قرار مى دهد.

هشت ) شگفتى

انسان از شخص نيكوكار، انتظار كار ناشايست ندارد. از اين رو، از كار ناپسند او شگفت زده مى شود و گاه وسوسه مى شود براى ديگران باز گو مى كند. در اين حالت با اظهار شگفتى مى گويد: تعجب آور است كه فلانى چنين كارى كرده است

نه ) تبرم

گاه انسان از اين كه برادر مؤمن او به بيمارى يا مشكلى دچار شده است ، غمگين و اندوهناك مى شود و در نتيجه ، به ظاهر از روى دل سوزى و بيان هم دردى ، چيزهايى مى گويد كه آن شخص ، راضى به افشاى آنها نيست

ده ) تزين

گاه انسان مطلع مى شود كه شخصى مرتكب منكرى شده است از اين رو، خشمگين و از او متنفر مى شود، ولى هنگامى كه او را مى بيند يا نامش را مى شنود، خشم خود را به گونه اى اظهار مى دارد كه ديگران متوجه شوند چه كسى مرتكب آن عمل ناپسند شده است

ه‍) راهكار مبارزه با غيبت

براى اين كه دچار غيبت نشويم و پى آمدهاى منفى دنيوى و اخروى آن دامن گير ما نشود، راه هاى زير پيشنهاد مى شود:

يك ) دورى از عوامل و انگيزه هاى غيبت

انگيزه هايى كه براى ارتكاب غيبت بيان شده ، همگى از حالت هاى ناپسندى است كه در شخص غيبت كننده وجود دارد و بايد خود را از اين رذايل پاك گرداند. وقتى آدمى مى تواند به جاى حسد، به يك رنگى و صفا و صميميت روى آورد، به جاى كينه در دوستى بگشايد، نهال دشمنى را بر كند و درخت دوستى و صداقت بكارد و به جاى ريشخند و استهزات از دوستان به نيكى و احترام ياد كند، خود به خود از غيبت دور مى شود. پس ‍ دورى از اين انگيزه ها، بزرگ ترين گام در راه دورى از غيبت است

دو) توجه به خداوند

غيبت ، توجه به عيب مردم است ؛ به جاى آن كه فرد، خويش را متوجه خداوند كند. در اين حال ، آدمى متوجه عيب هاى خود مى شود و با دقت در قدرت و عظمت الهى ، احساس ناتوانى در مقابل آفريدگار بى همتا مى كند و هرگز با وجود عيب خود، نگاهش را متوجه كاستى هاى ديگران نمى سازد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

فان اءردت السلامه ، فاذكر الخالق لا المخلوق فيصير لك مكان الغيبه عبره و مكان الاثم ثوابا(١٥٧) ؛

اگر مى خواهى [از غيبت كردن ] در امان بمانى ، پس آفريننده را ياد كن ، نه آفريده را در اين صورت ، خداوند متعال براى تو غيبت كردن را به پند گرفتن از حالت هاى مردم ، و گناه و پليدى [ناشى از غيبت ] را به پاداش تبديل مى كند.

با ياد خدا، عيب هاى مردم به جاى اين كه موجب غيبت و سرزدن گناهى بزرگ شود، سبب عبرت آموزى ديگران و پرداختن آنان به عيب هاى خويش مى شود. خداى يكتا نيز چنين حالتى را دوست دارد و به چنين انسانى پاداشى نيكو مى دهد.

سه ) گوش نكردن به غيبت و برخورد با آن

اگر رفتارى در جامعه به هنجار و ارزش تبديل گردد، ريشه كن كردن آن بسيار دشوار مى شود. اگر صفت ناپسندى تاءييد نشود، ريشه دار نمى شود؛ زيرا افراد به زشتى آن عمل پى مى برند و براى نابودى آن مى كوشند. اگر بزرگان جامعه يا خانواده ، خود به اين صفت ناپسند دچار باشند، ديگران نيز از آنها پيروى مى كنند و بر عكس ، اگر دولت مردان و بزرگان خانواده از اين عمل زشت خانواده انتقاد كنند به تدريج محو مى شود. سعدى شيرازى مى گويد: ياد دارم كه در ايام طفوليت ، متعبد بودمى و شب خيز و مولع زهد و پرهيز شبى در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب ديده بر هم نبسته و مصحف عزيز در كنار گرفته و طايفه اى گرد ما خفته پدر را گفتم از اينان يكى سر بر نمى دارد كه دوگانه اى بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند كه گويى نخفته اند كه مرده اند. گفت : جان پدر! تو نيز اگر بخفتى ، به از آن كه در پوستين مردم افتى

نبيند مدعى جز خويشتن را

كه دارد پرده پندار در پيش

‍ گرت چشم خدابينى ببخشند

نبينى هيچ كس عاجزتر از خويش(١٥٨)

چهار) توبه

خداوند در آيه اى كه انسان ها را از غيبت باز مى دارد و آن را همچون خوردن گوشت برادر مرده مى شمارد، به دليل گستردگى لطف و رحمتش و بى كرانى درياى عفو و عنايتش ، راهى پيش پاى انسان گنه كار مى نهد كه( وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ ) (١٥٩) ؛ و از خداوند پروا كنيد. به راستى ، خدا توبه پذير مهربان است

كمر كوه كم است از كمر مور اين جا

نا اميد از در رحمت مشو اى باده پرست(١٦٠)

اگر انسان به مقام و موقعيت خود آگاه شود و خود را در حضور پروردگار ببيند، دامن خود را به پليدى غيبت آلوده نخواهد كرد؛ چون هم صحبتى و درد دل با حق تعالى ، لذتى دارد كه ترك همه گناهان را آسان مى كند و بزرگان هميشه از درگاه خداوند آرزو مى كند كه لذت گفت و گويش را از آنها دريغ نكند.

بايد از غيبت هاى انجام شده توبه كرد و گرد چنين گناهى نرفت كه پيامبر، آن را از خوره هم بدتر مى دانست :

الغيبه اءسرع فى دين الرجل المسلم من الا كله فى جوفه(١٦١)؛

غيبت در نابودى دين مرد مسلمان ، زودتر از بيمارى خوره در درون او مؤ ثر واقع شود.

پايان اين بخش را به سروده هاى از بوستان سر سبز شيخ شيراز آذين مى بنديم :

زبان كرد شخصى به غيبت دراز

بدو گفت داننده اى سرفراز

كه ياد كسان پيش من بد مكن

مرا بدگمان در حق خود مكن

گرفتم ز تمكين او كم ببود

نخواهد به جاه تو اندر فزود

كسى گفت و پنداشتم طبيعت است

كه دزدى به سامان تر از غيبت است

بدو گفتم اى يار آشفته هوش

شگفت آمد اين داستانم به گوش

‍ به ناراستى در چه بينى بهى

كه در غيبتش مرتبت مى نهى

بلى گفت دزدان تهور كنند

به بازوى مردى شكم پر كنند

نه غيبت كن آن ناسزاوار مرد

كه ديوان سيه كرد و چيزى نخورد(١٦٢)

٦ - راز گشايى

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:فاياكم و الا داعه(١٦٣) ؛ از فاش كردن اسرار بپرهيزيد. راز چيزى است كه بايد آن را پنهان داشت هر فرد، خانواده و جامعه اى ، كم و بيش اسرار و اطلاعاتى دارد كه ديگران نبايد از آن آگاه گردند؛ زيرا آشكار شدن آن براى ديگران چه بسا سبب آسيب هاى فراوان مى شود.

(جابر بن عبدالله انصارى)مى گويد: جبرئيل بر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و خبر داد كه ابو سفيان در فلان محل با گروهى از مشركان منزل كرده اند. شما آماده جنگ با او شويد و اين خبر را مخفى بداريد تا آنها را غافل گير كنيد و ناگهان يورش بريد و آنها را از پا درآوريد. يكى از منافقان ، ابوسفيان را از اين تصميم آگاه ساخت در اين جا آيه اى نازل شد كه(اى مؤمنان ! به خدا و رسول خيانت نكنيد و اسرار را فاش ‍ نسازيد و در امانت ها خيانت نورزيد(١٦٤) ).

سر مؤمن بايد مخفى و محترم بماند؛ زيرا رازدارى ، فضيلتى اخلاقى به شمار مى آيد و بر عكس ، افشاى اسرار، مايه سقوط آدمى است چنان كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمودافشاء السر سقوط(١٦٥) آشكار كردن راز، سقوط است).

افشاى راز، زيان هاى فراوانى در پى دارد. امام علىعليه‌السلام مى فرمايدلا يسلم من اءذاع سره(١٦٦) ؛ كسى كه رازش را فاش سازد، سالم نمى ماند. امام ، تيره بختى مردم را در فاش ساختن اسرار و دوستى با اشرار خلاصه كرده و فرموده است :جمع الشر فى الاذاعه و مواخاه الاشرار(١٦٧) ؛ شر (دنيا و آخرت ) در افشاگرى راز و دوستى با بدان گرد آمده است

از عوامل افشاى راز، پر حرفى است اشخاص پر حرف ، براى اشباع ميل سخن گويى ، از هر دردى سخن مى گويند و چنين كارى سبب مى شود پرده از روى رازهايشان كنار رود.

هم چنين در گردهم آيى ها، از مطالب گوناگونى سخن به ميان مى آيد و افراد مبتلا به كمبود شخصيت و ضعف نفس ، مى كوشند با ارائه مطالبى جديد، نظر حاضران را به خود جلب و احساس حقارت خويش را جبران كنند. جو چنين مجالسى سبب مى شود افراد، اسرار طبقه بندى شده اى را كه ديگران كمتر به آن دست رسى دارند، نقل كنند تا ميان اهل مجلس جاى براى خود به دست آورند.

يكى ديگر از اين عوامل ، تحت تاءثير احساسات قرار گرفتن و عصبانيت است بسيار اتفاق مى افتد كه فرد يا افرادى بر اثر ناراحتى و احساساتى شدن ، اسرارى را فاش مى سازند. انسان بايد همواره بر اعصاب و زبان خويش مسلط باشد و نزاع و مشاجره ، او را چنان عصبانى و احساساتى نكند كه اسرار مخفى را بر ملا سازد.

راز دارى دو نوع است ؛ يكى ، راز ديگران را نگه داشتن و ديگرى ، اسرار خود را پوشاندن آدمى بايد هم رازدار خود باشد و هم رازدار ديگران امام علىعليه‌السلام در اين باره مى فرمايد:من ضعف عن حفظ سره لم يقو لسر غيره(١٦٨) ؛

هر كه از حفظ سرخود ناتوان باشد، برنگه دارى سر ديگرى توانانيست

انسان بايد مراقبت كند كه چه مى گويد و با كه مى گويد. زمانى كه اسرار، نگفتنى است يا شنواى راز، محرم نيست ، دل بايد صندوق و نگاه دار باشد و از امانت خويش به بهترين صورت امانت دارى كند و آن را به گاه ضرورت هم جز به امانت دار نسپارد. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:صدر العاقل صندوق سره(١٦٩)؛ سينه انسان عاقل ، صندوق اسرار اوست

٧ - بهتان و افترا

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

( وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا ) (١٧٠) ؛

كسانى كه مردان و زنان با ايمان را بى تقصير و بى گناه بيازارند، گناه و تهمت بزرگى را مرتكب شده اند.

افترا، يعنى انسان ، چيزى را به دروغ به ديگرى نسبت دهد و شخصى را كه مرتكب كار ناپسندى نشده است ، به انجام آن متهم كند يا عيب و نقصى را كه در او نيست ، به او بچسباند. فرقى ندارد كه اين نسبت دروغ در حضور او باشد يا پشت سر او. بهتان و تهمت ، از گناهان كبيره است و در قرآن مجيد به شدت از آن نهى شده و عذاب شديدى براى آن ذكر گرديده است بهتان در اصطلاح امروز به نوعى برچسب زدن هم گفته مى شود و آثار منفى اجتماعى دارد؛بى گناهان ، متهم و گفتار مى شوند؛ افراد به هم ديگر سوء ظن مى يابند؛ اعتماد عمومى از ميان مى رود و دوستى جايش را به دشمنى مى دهد. از اين رو، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

هركس به مرد يا زن با ايمانى بهتان بزند يا درباره كسى چيزى بگويد كه در او نيست ، خداوند در قيامت ، او را بر تلى از آتش قرار مى دهد تا از آنچه گفته است ، خارج شود و از عهده گفته خود بيرون آيد(١٧١) .

در قرآن كريم بيش از چهل آيه درباره تهمت و بهتان وارد شده است در نه آيه از قرآن مجيد(١٧٢) ، افترا زنندگان به خدا و تكذيب كنندگان آيات الهى ستم كارترين مردم معرفى شده و در پنج آيه(١٧٣) آمده است :

(برويد در زمين سير كنيد و سرنوشت تكذيب كنندگان و تهمت زنندگان به خدا و رسول را بنگريد كه چگونه گرفتار خشم الهى در دنيا شدند).

در يازده آيه(١٧٤) ، دروغ گويان و بهتان زنندگان مورد عتاب قرار گرفته اند و به آنها بيم آتش قهر و غضب الهى داده شده است كه چه عذاب سخنى در انتظار ايشان خواهد بود.

ناگفته نماند كه در افترا، تهمت زننده با آگاهى ، گناه يا عيبى را به شخصى نسبت مى دهد؛ يعنى مى داند كه آن شخصى اين عيب را ندارد يا اين گناه از او صادر نشده است با وجود اين ، آن را به او نسبت مى دهد و حتى گاه خود او مرتكب كار زشتى شده است ، ولى براى نجات خود از گرفتارى و فرار از مجازات ، آن را به ديگرى نسبت مى دهد.

در بهتان ، تهمت زننده بدون علم و تنها از روى گمان ، چيزى را به شخصى نسبت مى دهد. ريشه اين رذيله اخلاقى همان سوء ظن و بدبينى به ديگران است كه موجب مى شود هر كارى كه از ديگران صادر شود، آن را بر فساد و بدى حمل كند. بيشتر تهمت ها هم به دليل نا آگاهى و سوء ظن است از اين رو، خداوند در قرآن مى فرمايد:(اى مؤمنان ! از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد؛ زيرا بعضى از گمان ها گناه است(١٧٥) ).

مؤمن نه تنها نيايد به برادر و خواهر مؤمن خويش سوء ظن داشته باشد و به آن ترتيب اثر بدهد، بلكه بايد عمل او را حمل بر صحت كند و بكوشد سوء ظن خويش را به حسن ظن تبديل سازد. اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در همين باره مى فرمايد:

بايد گفتار و كردار برادر دينى خود را به بهترين شكل قرار دهى ، مگر اين كه يقين پيدا كنى و راه توجيه بر تو بسته باشد. نبايد به سخن برادرت بدگمان باشى ، در حالى كه محمل خوبى براى توجيه كلام او مى يابى(١٧٦) .

اسلام ، تهمت را حرام مى داند و از مؤمنان مى خواهد از سوء ظن به يك ديگر بپرهيزيد و در صورت پيدايش سوء ظن به آن اعتنا نكنند و ترتيب اثر ندهند. از سوى ديگر، به مؤمنان دستور داده است تا خود را در معرض ‍ تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و انجام دادن كردارى كه موجب سوء ظن مى شود، بپرهيزند تا دچار تهمت و افترا نشوند، چنان كه امير مؤمنان علىعليه‌السلام فرمود:(كسى كه خود را در معرض تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و انجام دادن كردارى كه موجب سوء ظن مى شود، بپرهيزند تا دچار تهمت و افترا نشوند، چنان كه اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمود:(كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد، نبايد كسى را كه به او بدگمان مى شود، نكوهش كند(١٧٧) ).

هم چنين ايشان در وصيت به فرزندش امام مجتبىعليه‌السلام فرمود:(از محل تهمت يا مجلسى كه به آن گمان بد برده مى شود، دورى كن(١٧٨) ).

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود:(از موضع تهمت بپرهيزد)روزى در مسجد معتكف بود و صفيه ، يكى از همسرانش به ديدنش آمد. هنگام بازگشت به خانه ، چند گامى همراهى اش كرد و در ضمن با او سخن گفت در اين حال ، به مردى از انصار كه آنان را ديد، فرمود:(اين ، صفيه ، همسر من است)هدف ايشان از بيان اين مطلب ، بر طرف ساختن سوء ظن محتمل از طرف شخص انصارى بود(١٧٩).

انگيزه هاى تهمت زدن

آنچه بيش از همه بايد به آن توجه داشت : شناخت عوامل و انگيزه هاى گوناگونى است كه موجب مى شود انسان به برادر دينى يا فرد هم نوع خود تهمت بزند. شناخت اين انگيزه ها، آدمى را در پيش گيرى از انجام دادن اين گناه بزرگ يارى مى دهد. عوامل و انگيزه هاى تهمت زدن به ديگران ، گوناگون و فراوان است برخى از مهم ترين اين عوامل عبارتند از:

١ - بى اعتقادى و بى ايمانى به مسائل مذهبى ؛

٢ - جبران احساس حقارت درونى ؛

٣ - انتقام جویى و كينه توزى ؛

٤ - جبران شكست در ميدان زندگى فردى و اجتماعى ؛

٥ - برترى جويى ؛

٦ - سود جويى و طمع بى جا؛

٧ - خشنود ساختن ديگران ؛

٨ - بى احترامى به ديگران ؛

٩ - حسد؛

١٠ - ايجاد نااميدى ؛

١١ - ايجاد بدبينى ؛

١٢ - تعصب هاى جاهلانه ؛

١٣ - آگاهى از نتيجه شوم تهمت در زندگى فردى و اجتماعى

٨ - سخن چينى يكى از آفات هاى زبان ، سخن چينى است ؛ يعنى انسان ، خبرى را ميان دو نفر باز گو مى كند و دوستى آن دو را به دشمنى بدل مى گرداند. البته گاه آنچه سخن چين مى گويد، درست و واقعى است ، ولى زمانى نيز افزون بر سخن چينى ، مرتكب تهمت و افتراهم مى شود.

افراد به انگيزه هاى متفاوت ، سخن چينى مى كنند. گروهى به عمد براى ايجاد اختلاف و دشمنى ميان ديگران ، با سخن چينى آشوب بر پا مى سازند و دسته ديگر، به دليل عادت ، به تكرار اين كار زشت مى پردازند. اينان براى پركردن اوقات فراغت خود، دوست دارند نزد اين و آن بنشينند و از ديگران سخن چينى كنند. در هر دو صورت ، اين افراد به وسيله خبر چينى و بيهوده گويى ، آسايش و آرامش را از ديگران سلب مى كنند و آنان را به گرداب جدايى و كينه و اختلاف مى افكنند. مؤمنان در برابر چنين افرادى وظايفى به عهده دارند، از جمله اين كه :

١ - نبايد سخن آنان را تصديق كنند؛ زيرا سخن چين ، شخصى فاسقى است و خبر فاسق از نظر اسلام و قرآن ، مردود است :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ ) (١٨٠) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه فاسقى خبرى براى شما آورد، براى درستى آن تحقيق و بررسى كنيد كه مبادا [به سبب خبر فاسق ،] به كسى يا گروهى : آزار برسانيد و بعد به خاطر كارى كه انجام داديد، سخت پشيمان شويد.

٢ - بايد كار سخن چين را ناپسند بدانند و زشتى كارش را برايش بازگو كنند و او را از اين كار باز دارند.

٣ - بايد سخن چين را دشمن خود بدانند؛ زيرا او مورد خشم خداوند است و كسى كه امروز از ديگران نزد تو خبر چينى مى كند، فردا از تو نزد ديگران خبر چينى خواهد كرد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:من نم اليك سينم عليك(١٨١) ؛

كسى كه نزد تو سخن چينى مى كند، از تو هم پيش ديگران سخن چينى خواهد كرد. سخن چين ، دوست انسان نيست كسى كه در غياب تو سخنى گفته ، از تو شرم كرده و مايه ناراحتى تو نشده است در مقابل ، سخن چين ، آن خبر را به تو مى رساند و از تو شرم و حيا نمى كند و موجب ناراحتى ات مى شود و تو را عليه دوستت تحريك مى كند و به دشمنى او فرا مى خواند. چنين شخصى در حقيقت ، دشمن آدمى است

٤ - نبايد به سخنان سخن چين ترتيب اثر دهند؛ زيرا خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:( وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ) (١٨٢) اصلاح كن و از فساد كنندگان پيروى نكن و حتى نبايد با خبر سخن چينان ، به دوست خود سوء ظن پيدا كنند؛ زيرا باز هم در قرآن آمده است :( اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ) (١٨٣) ؛ از بسيارى از گمان ها بپرهيزيد؛ زيرا بعضى از سوء ظن ها گناه است

٥ - نبايد گفته سخن چين را براى ديگران باز گو كنند؛ زيرا اگر اين سخن را به دوست خود كه از او سخن چينى كرده است ، بگويند، خود اين كار، سخن چينى است و اگر به غير او بگويند، غيبت است و هر دو گناه است مؤمنان آنچه را براى خود نمى پسندند، نبايد براى ديگران بپسندند.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لعن الله الا مرين با لمعروف التاركين له و الناهين عن المنكر العاملين به(١٨٤) ؛

خداوند، كسانى را كه مردم را به معروف دعوت مى كنند، ولى خود به آن عمل نمى كنند و مردم را از منكر باز مى دارند، ولى خود مرتكب آن مى شوند، لعنت كند.

فصل سوم : لطايف و حكايت ها

عيب پوشى خداوند

روايت شده است روز قيامت ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خداى متعال مى خواهد هنگام حساب رسى خلايق ، امت او را در حضور فرشتگان و پيامبران و امت هاى ديگر محاسبه نكند تا عيب هاى آنها آشكار نشود. پس به شيوه اى به حساب رسى ايشان بپردازد كه جز خداى سبحان و پيامبرش ، كس ديگرى از گناهانشان آگاه نشود. خداوند در پاسخ مى فرمايد:

اى حبيب من ! من در مورد بندگانم از تو مهربان ترم ؛ زيرا چنان كه تو دوست ندارى عيب هاى ايشان نزد غير تو آشكار شود، من هم روانمى دارم عيب آنها حتى بر تو نيز آشكار گردد. به همين دليل ، خودم به تنهاى به حسابشان رسيدگى مى كنم ، به گونه اى كه جز من ، كسى بر لغزش هاى ايشان آگاه نشود.

(ملا مهدى نراقى)پس از بيان حديث مى نويسد:

پس وقتى عنايت خداى سبحان در پوشيدن عيب بندگان تا اين حد باشد، اى بى چاره مبتلا به انواع عيوب و لغزش ها و گناهان ، به چه حقى پرده از عيوب بندگان خدا بر مى داردى ، در حالى كه تو خود همانند آنها به انواع عيوب و لغزش ها گرفتارى ! بينديش و فكر كن كه اگر كسى گناه يا عيبى از تو را پيش مردم فاش كند، حال تو چگونه خواهد بود. پس حال ديگران را هم در افشاى گناهان و عيوب آنها با حال خود مقايسه كن ؛ زيرا از اخبار و تجربه ، روشن و واضح است كه هركس ديگران را رسوا كند، خود نيز رسوا مى شود. پس اى دوست من ! بر خود رحم كن و از اين روش پروردگارت در عيب پوشى پيروى كن و بر عيب و لغزش هاى ديگران پرده افكن(١٨٥) .

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

لا يستر عبد عيب عبد الا ستره الله يوم القيامه(١٨٦) ؛

هيچ بنده اى عيب بنده ديگر را نمى پوشاند، مگر اين كه خداوند در روز قيامت ، عيب او را خواهد پوشاند.

همنشينى با پيامبر مردى به حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! من جز ماه مبارك رمضان ، روزه نمى گيرم و بيشتر از نمازهاى پنج گانه ، نماز ديگرى نمى خوانم زكات و حج واجب هم بر عهد ندارم و مستحبات هم انجام نمى دهم حال جاى من بعد از مرگ كجاست ؟ حضرت فرمود:(تو دربهشت با من هستى ، ولى به چند شرط: زبان از غيبت و دروغ نگه دارى ؛ دل از كينه و حسد پاكى ؛ چشم از حرام بپوشى و مسلمانى را آزار ندهى پس اگر از اين صفات زشتى كه براى تو بيان كردم ، دورى كنى ، آن وقت با من وارد بهشت مى شوى(١٨٧) ).

حلاليت خواهى

(ملا فتح الله كاشانى)مى گويد:(يكى از نيكان و عالمان اهل معرفت گفت : روزى با برخى از افراد در گورستان نشسته بودم در اين زمان ، مرد جوانى به سرعت از پيش روى ما گذشت من او را مى شناختم و با ديدن او گفتم :(امثال اين مرد جوان ، موجب سلب آرامش مردم و مايه ننگ امت مسلمان هستند.)در پايان روز به خانه آمدم شب به بستر رفتم و خوابيدم در عالم خواب ديدم جنازه آن جوان را بر تابوتى نهاده اند و نزد من آوردند. سپس كاردى به دست من دادند و گفتند: از اين جنازه بخور. گفتم : سبحان الله ! من چندين سال است گوشت نخورده ام ، حال چگونه گوشت مرده بخورم ؟ در پاسخ گفتند: همان گونه كه غيبت او را كردى ، بايد گوشت جنازه او را بخورى با پشيمانى گفتم : از كار زشت خود توبه كردم با ابراز ندامت و اعتراف به كار زشت خويش ، مرا به حال خود رها كردند. از خواب پريدم و بيدار شدم بعد از آن شب ، هر روز به مدت يك سال به آن گورستان رفتم تا آن مرد جوان را ببينم و از او بخواهم حلالم كند. پس از يك سال سرانجام او را ديدم وقتى نزد او رفتم ، پيش از آن كه سخنى بگويم ، گفت : آيا از كار زشت خود توبه كردى ؟ گفتم : آرى گفت : برو به خانه كه حلالت كردم(١٨٨) ).

جلوگيرى از غيبت

(ابى درداء)از پدرش نقل مى كند كه روزى در حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردى خواست با غيبت كردن و بدگويى از شخص ‍ ديگر، حيثيت و آبروى او را لكه دار كند. همان وقت ، مرد ديگرى از طايفه همان شخص كه در مجلس ما حضور داشت ، به دفاع از او از جا برخاست و پاسخ دندان شكنى به غيبت كننده داد و نگذاشت آن مرد با غيبت و بد گويى ، معترض حيثيت و آبروى او شود. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى اين صحنه را ديد، فرمود:

من رد عن عرض اءخيه كان له حجابا من النار(١٨٩) ؛

هركس از آبرو و حيثيت برادر دينى خود دفاع كند، اين كار نيك ، سپر و حجابى براى او در مقابل آتش دوزخ است

در تفسير امام حسن عسكرىعليه‌السلام در اين باره آمده است :

هر كس در مجلسى حاضر باشد و در مقابل سگ درنده اى كه مى خواهد با جاه طلبى ، برادر دينى او را خوار و خفيف كند و پرده آبروى او را بدرد، استوار بايستد و از آبروى برادر دينى خود دفاع كند، فرشتگان بسيارى از زمين ، آسمان ، عرش ملكوت نزد خداوند از او به نيكى ، ياد و مدح و ثنايش ‍ مى كنند و از خداى تعالى براى او سربلندى ، منزلت ، جاه و مقام مى طلبند. خداوند تعالى نيز در پاسخ فرشتگان مى فرمايد:(من هم آنچه را شايسته عمل اوست ، برايش واجب كردم ، به اين كه به تعداد هر يك از شما فرشتگان ستايشگر، از درجات ، كاخ ‌ها، باغ ها و درختان بهشتى نصيب او كنم و هر نعمتى را دوست داشته باشد، برايش فراهم مى سازم ، از آن نعمت هايى كه هيچ يك از آفريدگانم از آن آگاهى ندارند(١٩٠) ).

روزى(ابراهيم ادهم)به مهمانى دعوت شد. ديد حاضران در مجلس از ديگران غيبت مى كنند. با شنيدن گفتارشان ، خطاب به ايشان گفت :(مردم اول نان مى خورند و سپس گوشت ، ولى شما اول (با غيبت كردن ) گوشت مردم را مى خوريد و سپس نان). بعد به سخن حق تعالى اشاره كرد كه مى فرمايد( أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا ) (١٩١).

آيا دوست مى داريد گوشت برادر مرده خود را به خوريد(١٩٢).

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلا يجلس فى مجلس يعتاب فيه مسلم(١٩٣) .

كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد، در مجلسى نمى نشيند كه در آن ، غيبت مسلمانى را مى كنند.

فاسق يا سخن چين

مردى نزد(عمر بن عبد العزيز)رفت و درباره شخصى بدگويى و سخن چينى كرد. عمر بن عبد العزيز به او گفت : اگر مى خواهى در مورد اين موضوع تحقيق مى كنم ؛ اگر دروغ گفته باشى ، از اهل اين آيه شريفه خواهى بود كه مى فرمايد:( إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ) (١٩٤) ؛

هرگاه فاسقى خبرى به شما داد، درباره آن تحقيق كنيد. اگر راست گفته باشى ، مشمول اين آيه شريفه خواهى بود كه مى فرمايد:هماز مشاء بنميم(١٩٥) ؛ كسانى كه همواره سخن چينى مى كنند و سخن اين و آن را براى مردم مى گويند. و اگر مى خواهى ، تو را مى بخشم آن شخص گفت : اى امير! مرا ببخش كه ديگر مرتكب اين كار ناپسند نخواهم شد(١٩٦) .

عامل ناراحتى

روزى يكى از دوستان مرد دانايى به ديدن او رفت و درباره شخصى نزد او بدگويى و خبر چينى كرد و گفت : فلان كس در مورد شماچنين گفته است آن مرد حكيم گفت : ان مرد! مدت ها به ديدن ما نيامدى ، حالا هم كه آمدى ، با اين سخن و خبرى كه دادى ، سه خيانت بزرگ مرتكب شدى : اول آن كه مرا از آن شخص خشمگين ساختى ؛ دوم آن كه قلب آسوده و آرامم را چركين و نگران كردى ؛ سوم آن كه خود را نزد من (به سبب اين خبر چينى ) فاسق و متهم ساختى(١٩٧).

پى آمد خبر چينى

يكى از بزرگان مى گفت : گناه كارترين اشخاص نزد خداوند مثلث است از او پرسيدند: مثلث كيست ؟ گفت : آن كس كه از برادر مسلمانش نزد حاكمى بد گويى و سخن چينى كند؛ زيرا با اين عمل ناپسند، هم خود، هم برادر و هم آن حاكم را به نابودى كشانده است(١٩٨) .

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

اءلساعى قاتل ثلاثه : قاتل نفسه و قاتل من يسعى به و قاتل من سعى اليه(١٩٩) ؛

خبر چين ، قاتل سه كس است : خودش ؛ كسى كه بر ضد او بد گويى كرده و كسى كه نزد وى از ديگران بدگويى كرده است