صدای فاطمی فدک

صدای فاطمی فدک0%

صدای فاطمی فدک نویسنده:
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام
صفحات: 3

صدای فاطمی فدک

نویسنده: محمد باقر انصارى و سيد حسين رجايى
گروه:

صفحات: 3
مشاهدات: 3198
دانلود: 334

توضیحات:

صدای فاطمی فدک
  • توضيح

  • نگاهى به ماجراى فدك

  • فتح و اعطاى فدك به فاطمه سلام الله عليها

  • اخراج نماينده حضرت زهرا سلام الله عليها و غضب فدك

  • ارائه سند فدك توسط حضرت زهرا سلام الله عليها

  • جعل حديث براى غصب فدك

  • احتجاج مفصل حضرت زهرا سلام الله عليها در مجلس ابوبكر و عمر

  • شاهدان فاطمه سلام الله عليها بر ملكيت فدك

  • نصرت طلبى حضرت زهرا و اهل بيت سلام الله عليها در سايه فدك

  • احتجاج خصوصى حضرت زهرا سلام الله عليها بر ابوبكر

  • پاره كردن سند فدك

  • احتجاج مفصل اميرالمؤ منين عليه السلام با ابوبكر و عمر در مسجد

  • خطابه مفصل حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در مسجد

  • سخنان حضرت زهرا سلام الله عليها براى زنان عيادت كننده

  • نامه اميرالمؤ منين عليه السلام به ابوبكر درباره غضب فدك

  • سخنرانى ابوبكر درباره توافق مردم بر غضب فدك

  • سخنان ابوبكر در تهديد و تطميع مهاجرين و انصار

  • آخرين سخنان حضرت زهرا سلام الله عليها در رابطه با فدك

  • متن عربى و ترجمه فارسى خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها در ماجراى فدك

  • 1 : الزهراء سلام الله عليها تاتى المسجد

  • 1 : حضرت زهرا سلام الله عليها به مسجد مى آيد

  • 2 : الحمد و الثناء

  • 2 : حمد و ثنا

  • 3 : بعثه الرسول الاعظم صلى الله عليه و آله و مسير الرساله

  • 3 : بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و مسير رسالت

  • 4 : خطابها مع المهاجرين و الانصار

  • 4 : خطاب حضرت به مهاجرين و انصار

  • 5 : القرآن و اهل البيت عليه السلام

  • 5 : قرآن و اهل بيت عليه السلام

  • 6 : اسرار احكام الله

  • 6 : حكمت دستورات الهى

  • 7 : اعلموا انى فاطمه

  • 7 : بدانيد من فاطمه هستم

  • 8 : مسيره الرساله المحمديه

  • 8 : سير رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله

  • 9: على عليه السلام فى ابلاغ الرساله الالهيه

  • 9: على عليه السلام در تبليغ رسالت

  • 10 : ما اءظهره الناس بعد وفاه صاحب الرساله

  • 10 : رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله

  • 11 : فدك والارث

  • 11 : فدك و ارث

  • 12 : شكواها الى رسول الله صلى الله عليه و آله

  • 12 : خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله

  • 13 : خطابها عليه السلام مع الانصار

  • 13 : خطاب به انصار

  • 14 : الزهرا سلام الله عليها تظلم بمراءى و مسمع

  • 14 : ظلم به فاطمه سلام الله عليها در انظار مردم

  • 15 : قاتلوا ائمه الكفر

  • 15 : با امامان كفر بجنگيد

  • 16 : خذلان الناس عن الحق

  • 16 : خوارى حق به دست مردم

  • 17 : العار و النار لمن يخذل ابنه نبيه

  • 17 : عار و عذاب بر كسى كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را خوار كند

  • 18 : انا ابنه بيكم

  • 18 : من دختر پيامبرتان هستم

  • 19 : جواب ابى بكرلها سلام الله عليها

  • 19 : جواب ابوبكر

  • 20 : الحديث الموضوع النبى لايورث

  • 20 : حديث جعلى النبى لايورث

  • 21 : خطابها سلام الله عليها مع ابى بكر

  • 21 : پاسخ ابوبكر

  • 22 : القرآن يصرح بارث الانبياء

  • 22 : تصريح قرآن به ارث انبياء سلام الله عليها

  • 23 : جواب ابى بكرلها سلام الله عليها

  • 23 : جواب ابوبكر

  • 24 : خطابها سلام الله عليها مع المسلمين و معاتبتهم

  • 24 : خطاب به مسلمانان

  • 25 : اثر خطبتها سلام الله عليها

  • 25 : تاءثير خطبه حضرت

  • 26 : ماجرى بين ابى بكر و عمر بعد خطبتها سلام الله عليها

  • 26 : آنچه بين ابوبكر و عمر اتفاق افتاد

  • 27 : ابوبكر يهدد الناس

  • 27 : خطاب تهديدآميز ابوبكر به مردم

  • 28 : استنكار ام سلمه

  • 28 : پاسخ ام سلمه به ابوبكر

  • 29 : خطابها مع رافع بن رفاعه تذكر غذير خم

  • 29 : خطاب خضرت با رافع و يادآورى غدير

  • 30 : شكواها الى اميرالمؤ منين عليه السلام

  • 30 : شكايت به اميرالمؤ منين عليه السلام

  • 31 : اميرالمؤ منين عليه السلام يخفف عنها الالام

  • 31 : تسلى اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت زهرا سلام الله عليها

  • 32 : عياده نساء المهاجرين و الانصار لها سلام الله عليها

  • 32: عيادت زنان مهاجر و انصار

  • 33 : ما الذى نقموا من ابى احسن عليه السلام

  • 33: از على عليه السلام چه چيزى را نپسنديدند؟

  • 34 : خساره الامه بغصب حق على عليه السلام

  • 34 : چه كسى را به جاى على عليه السلام انتخاب كردند؟!

  • 35 : من الذى استبدلوه بعلى عليه السلام

  • 35 : پيش بينى عاقبت غصب خلافت

  • 36 : انذر هم بعاقبه الاغتصاب

  • 36 : خسارت امت با غصب حق على عليه السلام

  • 37 : عذر لا يقبل بعد التقصير

  • 37 : عذرى كه پذيرفته نيست

  • مدارك خطبه فدك

  • سند خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها

  • منابع خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها

  • اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها

  • روايت حضرت زينب كبرى سلام الله عليها

  • روايت امام حسين عليه السلام

  • روايت امام باقر عليه السلام

  • روايت ابن عباس

  • روايت عبدالله بن حسن بن حسين

  • روايت عايشه

  • روايت ابوهشام محمد

  • روايت عوانه

  • روايت ابن عايشه

  • روايت اميرالمؤ منين عليه السلام

  • روايت امام زين العابدين عليه السلام

  • روايت فاطمه بنت الحسين عليه السلام

  • روايت ابن عباس

  • روايت عطيه عوفى

  • تنظيم و ترجمه متن كامل خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 3 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 3198 / دانلود: 334
اندازه اندازه اندازه
صدای فاطمی فدک

صدای فاطمی فدک

نویسنده:
فارسی
صداى فاطمى فدك صداى فاطمى فدك
محمد باقر انصارى و سيد حسين رجايى



توضيح آنچه در اين كتاب مى خوانيد متن كامل خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها در ماجراى فدك و ترجمه فارسى آن در صفحه مقابل است . متن حاضر براى اولين بار با ٢٢ سند ارائه مى شود كه با ١٧ نسخه مقابله گرديده است . مقدمه كوتاهى درباره ماجراى فدك قبل از خطبه و اسناد و منابع پس از آن ذكر شده است .
نگاهى به ماجراى فدك فتح و اعطاى فدك به فاطمه سلام الله عليها (١) پس از فتح خيبر در سال هفتم هجرت و حدود چهار سال قبل از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ، اهل فدك تسليم شدند بدون آنكه لشكر اسلام در فتح آنجا شركت داشته باشند، و به حكم آيه ما افاء الله على رسوله چنين سرزمينهايى ملك شخصى پيامبر صلى الله عليه و آله مى شود.
لذا سرزمين فدك به صورت يكپارچه از آن پيامبر صلى الله عليه و آله شد كه مى بايست مردم فدك در آن كار مى كردند و در آمد آن را به حضرت تسليم مى نمودند و فقط اجرت دريافت مى كردند.
بلافاصله پس از فتح فدك ، آيه وات ذا القربى حقه نازل شد، يعنى حق خويشان را به آنان بده ، و جبرئيل در بيان آن از طرف خداوند عرضه داشت : فدك را به فاطمه عطا كن .
پيامبر صلى الله عليه و آله حضرت زهرا سلام الله عليها را فرا خواند و به دستور آن حضرت سند فدك بعنوان بخشوده و اعطايى پيامبر صلى الله عليه و آله به آن حضرت تحويل داده شد. سپس با دعوت مردم ، از درآمد فدك به عنوان اعطايى فاطمه سلام الله عليها بين مردم تقسيم كردند.
حضرت زهرا سلام الله عليها در سرزمين فدك نماينده اى قرار داد، و او پس ‍ از محاسبات لازم و پرداخت مخارج ، در آمد آن را - كه از هفتاد هزار سكه طلا تا صد و بيست هزار سكه نوشته اند - خدمت حضرت زهرا سلام الله عليها تقديم مى نمود.
هر ساله حضرت به اندازه قوت خود بر مى داشت و بقيه را بين فقرا تقسيم مى كرد، و تا هنگام رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اين شيوه ادامه داشت .
اخراج نماينده حضرت زهرا سلام الله عليها و غضب فدك (٢) ده روز پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر ماءمورانش را به فدك فرستاد و نماينده حضرت زهرا سلام الله عليها را از آنجا اخراج كرد و آن را غضب نمود و در آمد آن را براى مخارج حكومت غاصبانه خود قرار داد.
ارائه سند فدك توسط حضرت زهرا سلام الله عليها (٣) در اولين برخورد، عمر به حضرت زهرا سلام الله عليها گفت : آن نوشته اى كه مى گفتى پدرت درباره فدك برايت نوشته بياور!
حضرت زهرا سلام الله عليها سند فدك را آورد و به ابوبكر نشان داد و فرمود: اين نوشته پيامبر صلى الله عليه و آله براى من و فرزندانم است .
ابوبكر و عمر نه تنها اعتنايى به سند نكردند بلكه عمر سند فدك را از حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پيش چشم مردم آب دهان بر آن انداخت و آن را پاره كرد و علنا مخالفت خود را با امر پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام نمود. اكنون بايد مراحل اتمام حجت طى مى شد تا غاصبين كار خود را حق جلوه ندهند.
جعل حديث براى غصب فدك (٤) آماده سازى مدركى جعلى براى گرفتن فدك به صورت جمله نحن معاشر الانبياء لا نورث ما پيامبران ارث نمى گذاريم مطرح شد.
در جايى كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشتند، كسى جز عايشه و حفصه و يك عرب بيابانى به نام مالك بن اوس بن حدثان كسى به شنيدن چنين حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله گواهى نداد.
احتجاج مفصل حضرت زهرا سلام الله عليها در مجلس ابوبكر و عمر (٥) در اولين مرحله اتمام حجت ، حضرت زهرا سلام الله عليها به امر اميرالمومنين عليه السلام به مجلسى آمد كه ابوبكر و عمر به همراه عده اى به طور خصوصى در آن بودند، و ابتدا اخراج نماينده اش را مطرح كرد و اينكه فدك بخشوده پيامبر صلى الله عليه و آله است . ابوبكر حديث جعلى نحن معاشر الانبياء لا نورث را پيش كشيد. حضرت زهرا سلام الله عليها فرمودند: اين اولين شهادت ناحق است . فدك را پيامبر صلى الله عليه و آله به من بخشيده است و من شاهدانى دارم . ابوبكر گفت : دليل خود را بياور.
حضرت زهرا سلام الله عليها تصرف مالكانه خود در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله را مطرح كرد و فرمود: چرا درباره چيزى كه در دست من است از من شاهد مى خواهى !؟
ابوبكر سخن حضرت را نشنيده گرفت و بار ديگر گفت : چون غنيمت مسلمانان است ، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد!
حضرت فرمود: آيا مى خواهيد دستور پيامبر صلى الله عليه و آله را رد كنيد و درباره ما حكمى غير از حكم مسلمانان اجرا كنيد؟! عمر با حال غضب گفت : اين غنيمت مسلمانان است ، و بايد براى مالكيت خود دليل بياورى !
حضرت در اينجا عصمت خود را مطرح فرمودند و اينكه سيده زنان اهل بهشت ادعاى باطل نمى نمايد، همانطورى كه شهادت كسى بر عليه آنان قبول نيست . ولى عمر گفت : ما شهادت ديگران را بر عليه تو قبول مى كنيم !
حضرت با اشاره به آيه تطهير فرمود: كسى كه بر عليه سيده زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد ملعون و كافر است : چرا كه آنان به حكم خداوند معصومند و آنان با ساير مردم مساوى نيستند.
سپس ابوبكر گفت : درباره فدك دليل بياور. حضرت زهرا سلام الله عليها با ذكر آيه وآت القربى حقه فرمود: من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم و آن حضرت فدك را به بخشيد.
عمر گفت : بر ادعاى خود دليل بياور و شاهدانى حاضر كن !
شاهدان فاطمه سلام الله عليها بر ملكيت فدك (٦) حضرت زهرا سلام الله عليها در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤ منين و امام حسن و امام حسين عليه السلام و ام ايمن و اسماء بنت عميس آمدند و به همه آنچه حضرت زهرا سلام الله عليها فرموده بود شهادت دادند.
عمر گفت : على همسر اوست ، حسن و حسين هم پسران او هستند.
ام ايمن هم خدمتكار اوست . اسماء بنت عميس هم قبلا همسر جعفر بن ابى طالب بوده و خدمتگزار فاطمه سلام الله عليها است و به نفع بنى هاشم شهادت خواهد داد. همه اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مى دهند!!! او درباره ام ايمن اضافه كرد كه او زنى غير عرب است و با فصاحت نمى تواند شهادت دهد!!!
اميرالمؤ منين فرمود:
هر كس فاطمه و حسن و حسين را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است ، و پيامبر درباره من فرمود: هر كه تو را رد كند مرا رد كرده است ، و ام ايمن كسى است كه پيامبر براى ، به بهشت شهادت داده است ، و براى اسماء بنت عميس و نسل او ادعا كرده است .
عمر گفت : شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد، ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مى دهد قبول نمى شود!
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اكنون كه ما آن طور هستيم كه خودتان مى شناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما به نفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا الله و انا اليه راجعون ! به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا باز مى گردند.
حضرت زهرا سلام الله عليها با حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را ماءخوذ فرما و سپس حضرت زهرا سلام الله عليها مخزون و گريان از نزد بيرون آمد.
نصرت طلبى حضرت زهرا و اهل بيت سلام الله عليها در سايه فدك (٧)
اقدامى كه هيچكس - نه غاصبين و نه مردم - انتظارش را نداشتند اين بود كه اميرالمومنين عليه السلام تا چندين روز متوالى ، هر روز حضرت زهرا سلام الله عليها را به همراه امام حسن و امام حسين عليه السلام سوار بر مركبى مى نمود و بر در خانه مهاجرين و انصار مى برد. حضرت زهرا سلام الله عليها به آنان مى فرمود:
اى مهاجرين و انصار، خدا و دختر پيامبرتان را يارى كنيد، شما روزى كه با پيامبر بيعت كرديد بر سر اين بيعت كرديد كه از او و فرزندانش حمايت كنيد و از آنان منع كنيد آنچه از خود و فرزندانتان منع مى كنيد. بياييد و به بيعت خود نسبت به پيامبر وفا كنيد.
ولى كسى به حضرت جواب مثبت نداد.
احتجاج خصوصى حضرت زهرا سلام الله عليها بر ابوبكر (٨) بار ديگر اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت زهرا سلام الله عليها نزد ابوبكر برو و بگو:
ادعاى مقام پدرم و خلافت او را كرده اى و جاى او نشسته ايد؟ اگر فدك ملك تو هم بود و من از تو مى خواستم كه آن را به من ببخشى ، بر تو واجب بو آن را به من بدهى . حضرت زهرا سلام الله عليها نزد ابوبكر آمد اين مطالب را به او فرمود.
ابوبكر گفت : راست مى گويى . سپس ورقه اى خواست و بر آن نوشته اى مبنى بر بازگرداندن فدك نوشت . خضرت زهرا سلام الله عليها نوشته را برداشت و از نزد و از نزد ابوبكر بيرون آمد.
پاره كردن سند فدك (٩) عمر در راه حضرت را ديد و گفت : اى دختر محمد! اين نوشته چيست !؟
فرمود: نوشته اى است كه ابوبكر بعنوان باز پس دادن فدك نوشته است . گفت : آن را به من بده ! حضرت خوددارى كرد و آن را نداد.
در اينجا عمر جسارتى كرد كه صفحه تاريخ را سياه نمود و سوز جانكاه آن براى هميشه دل محبان فاطمه عليه السلام را سوزاند. او با قساوت تمام در ميان كوچه و رهگذر مردم به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله اهانتى عظيم كرد و با پا به فاطمه سلام الله عليها زد، و به اين اكتفا نكرد و سيلى به صورت مبارك آن حضرت زد و طورى كه در اثر آن گوشواره حضرت شكست . سپس نوشته ابوبكر را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشته هايش را پاك كرد و آن را پاره نمود و گفت : اين سرزمينى است كه پدر تو هم با اسب و لشكر آنجا را فتح نكرده است !
اميرالمؤ منين عليه السلام در خانه منتظر بود. وقتى حضرت زهرا سلام الله عليها پشت در آمد حضرت به استقبال او رفت و فرمود: اى دختر پيامبر، چرا اين گونه غضبناك هستى ؟ حضرت زهرا سلام الله عليها جسارت عمر را بازگو كرد.
اميرالمؤ منين عليه السلام با يك دنيا تاءسف و غصه از چنين جسارتى به ساحت مقدس بانوى دو جهان ، بعنوان شريك غم و تسلاى آن حضرت فرمود: آنچه نسبت به من و پدرت مرتكب شده اند از اين بالاتر است .
احتجاج مفصل اميرالمؤ منين عليه السلام با ابوبكر و عمر در مسجد (١٠) مرحله احتجاج آن بود كه اميرالمومنين عليه السلام شخصا به مسجد آمد و در حضور مهاجرين و انصار كه در اطراف ابوبكر نشسته بودند خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، چرا آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله براى فاطمه قرار داده بود از او منع نمودى ، در حالى كه نماينده او از چند سال قبل در آنجا بوده است ؟!
ابوبكر گفت : اين غنيمت مسلمين است اگر شاهدان عادلى بياورد به او مى دهيم و گرنه در آن حقى ندارد.
حضرت فرمود:
اى ابوبكر، درباره ما حكمى مى نمايى بر خلاف آنچه درباره مسلمانان حكم مى نمايى ؟ چرا از فاطمه شاهد مى خواهى در حالى كه فدك در دست راست اوست و در زمان حيات پيامبر و بعد از آن حضرت مالك آن بوده است ؟ چرا از مسلمين شاهد نمى خواهيد؟!
ابوبكر ساكت شد، ولى عمر گفت : اين غنيمت مسلمين است و ما با كلام تو نمى توانيم مقابله كنيم ! اگر شاهدان عادلى آوردى قبول مى كنيم ! اميرالمؤ منين عليه السلام آيه تطهير را مطرح كرد و فرمود: آيا شهادت كسى را بر عليه فاطمه قبول مى كنى ؟ ابوبكر گفت آرى ؟
حضرت فرمود:
پس كافرى ! زيرا شهادت خداوند را بر طهارت او رد كرده اى و شهادت مردم را بر عليه او قبول كرده اى . همچنين حكم خدا و رسول را رد كرده اى كه فدك را براى فاطمه قرار دادند. همانطور كه فرمان ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله را رد كرده اى كه از مدعى عليه شاهد مى خواهى ! تو سخن خدا و رسول را رد كردى و گفته يك عرب بيابانى را پذيرفتى و فدك را از فاطمه گرفتى و گمان كردى غنيمت مسلمين است .
در اينجا مردم به خشم آمدند و متوجه ظلم ابوبكر و عمر شدند و به يكديگر نگاه كردند و گفتند: به خدا قسم على راست مى گويد..
اميرالمؤ منين عليه السلام هم به خانه باز گشت .
خطابه مفصل حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها در مسجد (١١) در شرايطى كه ابوبكر و عمر به همراه مهاجرين و انصار، مجلس مهمى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله تشكيل داده بودند و مشغول قدرت نمايى در مقابل خانه فاطمه عليه السلام بودند كه در فاصله چند قدمى آنان بود، ناگهان در خانه فاطمه سلام الله عليها باز شد و بانوى با عظمت اسلام در حالى كه عده اى از زنان گرداگرد آن حضرت بودند وارد مسجد شده به سوى جمعيت پيش آمدند.
دختر پيامبر سر مبارك را با پوشش كامل پوشانيده و لباس سراسرى از روى لباسها پوشيده بود. از شدت غم و ناراحتى جسمى ، قامت فاطمه سلام الله عليها راست نبود و لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و گاهى زير پاى مباركش مى رفت . با ورود بزرگ بانوى جهان فورا بين زنان و مردان پرده اى زده شد، و حضرت با زنان همراه در آن سوى پرده قرار گرفتند و روى زمين نشستند.
ناگهان صداى فاطمه سلام الله عليها را شنيدند كه آهى جانسوز كشيد و همه مردم به گريه در آمدند و مجلس بر خود لرزيد و همه منقلب شدند. شدت گريه به حدى بود كه حضرت مدتى طولانى صبر كرد تا مردم ساكت شدند. حضرت خواست سخنان خود را آغاز كه با شنيدن چند كلمه بار ديگر مردم به گريه در آمدند و حضرت آن قدر صبر كرد تا مردم كاملا آرام شدند و آنگاه سخنان خود را آغاز كرد.
فاطمه زهرا سلام الله عليها پس از حمد و ثناى الهى و اقرار به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله و بيان حكمتهايى از خلقت و تكليف بشر و ارسال انبياء عليه السلام و خصوص نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله سوابق مردم با قرآن و اهل بيت عليه السلام شدند. از يك سو سابقه مردم در كمك به دين خدا و از سوى ديگر وظيفه خطير شان نسبت به آيندگان را متذكر شدند. همچنين عظمت قرآن و اهل بيت عليه السلام و ارتباط آن دو با يكديگر را بيان كردند و سپس شمه اى از حكمت شرايع الهى را ذكر نمودند.
پس از آن خود را معرفى كردند تا اهل مجلس و آينده تاريخ بدانند چه مقام معظمى با مردم سخن گفته است و سپس سوابق و زحمات طاقت فرسا و فداكارانه پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام در پرورش ‍ نهال اسلام را ذكر كردند.
در اينجا سخن را به مطلب مورد نظر نزديك كردند و ارتداد مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و ناديده گرفتن گذشته ها را ياد آور شدند و اينكه آتش فتنه ها را بر عليه دين خدا و اهل بيت پيامبر عليه السلام شعله ور مى نمايند. سپس مسئله فدك را بعنوان نمونه اى از آتشهاى بر انگيخته آنان بر شمردند.
در اين قسمت از سخن آياتى از قرآن درباره ارث و بخصوص ارث انبياء به ميان آوردند، و مسائلى را كه به طور خصوصى با ابوبكر و عمر مطرح كرده بودند اين بار در حضور مردم به طور مفصل تر و علنى تر بيان كردند.
سپس خطاب به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از غاصبين و مردمى كه مويد آنان بودند شكايت بردند و اين شكوه را در قالب اشعارى بيان كردند.
آنگاه خطاب را متوجه نمودند و با ياد آورى گذشته آنان در اطاعت از اوامر پيامبر صلى الله عليه و آله و يارى دين خدا، تعجب خود را از بى توجهى آنان نسبت به احقاق حق دختر پيامبر صلى الله عليه و آله بيان كردند كه حتى پس از داد خواهى و فرياد كمك طلبى كسى اعتنا نمى كند!
ابوبكر از فرصت استفاده كرد و در سخنانى كوتاه حديث جعلى خود را مبتنى بر ارث نبردن از انبيا مطرح كرد و اشاره كرد كه من غصب فدك را با مشورت و توافق مسلمين انجام داده ام .
حضرت زهرا سلام الله عليها ضمن اينكه ساحت پيامبر صلى الله عليه و آله را از مخالفت قرآن منزه دانستند، آيات صريح ارث انبيا عليه السلام را مطرح كردند و ثابت كردند كه هيچ استثناى در مسئله ارث براى هيچ كس ‍ وجود ندارد.
اين بار ابوبكر اقرار كرد كه از جوانب عاجزم و فقط مسلمين را بين خود و تو قرار مى دهم . اينجا بود كه حضرت زهرا سلام الله عليها خطاب را متوجه مسلمين نموند و به شدت آنان را كه به سوى سخن باطل روى آورده بودند مورد مواخذه قرار دادند و به عذاب بشارت دادند و اشاره كردند كه اگر مردم هم به آن راضى نباشند خدا راضى است .
در اينجا سخنان خضرت پايان يافت و در راه بازگشت به خانه ، رافع بن رفاعه به آن حضرت گفت : چرا على قبلا ما را آگاه نكرد تا در خلافت با ديگرى بيعت نكنيم و كار به اينجا نرسد؟! حضرت با غضب به او فرمود:
پس از واقعه غدير براى احدى عذرى باقى نمانده است .
ام سلمه نيز سر از حجره اش بيرون كرد و با خطاب توبيخ ‌آميز به مردمى كه خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها را بدون نتيجه خاصى به پايان برده بودند گفت :
آيا با مثل فاطمه اين گونه برخورد مى شود؟ آيا شما آمده ايد به فاطمه سلام الله عليها حكم دينش را ياد دهيد؟ آيا مثل فاطمه سلام الله عليها آنچه حقش نباشد طلب مى كند؟ آيا عنايت خاص پيامبر عليه السلام نسبت به او فراموش كرده ايد؟
سخنان حضرت زهرا سلام الله عليها براى زنان عيادت كننده (١٢) اولين اثر خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها آن بود كه زنان مهاجر و انصار بعد از مدتى كه هيچ يادى از يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله نكرده بودند به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پيامبر، حالتان چگونه است ؟ حضرت فرمود: از دنيايى كه با شما باشم متنفرم و آن را رها كرده ام ، و نسبت به مردان شما غضبناكم .
آنگاه از آنان پرسيد: از على چه چيزى را نپسنديدند؟ اگر خلافت را به دست او سپرده بودند به بهترين وجهى آن را اداره مى كرد و بركات آسمان و زمين بر آنان نازل مى شد. سپس فرمود: هم اكنون باردار شده و پس از زمان كوتاهى ثمره اش ظاهر مى گردد و از آن خون و سم كشنده مى دوشيد.
زنان عيادت كننده فرمايشات حضرت زهرا سلام الله عليها را براى مردان خود باز گو كردند. پيرو آن عده اى از بزرگان مهاجرين و انصار بعنوان عذر خواهى نزد حضرت آمدند و به خيال خود عذرى تراشيدند و گفتند: اى سيده النساء، اگر على قبل از بيعت اين مسئله را ياد آور مى شد سراغ ديگرى نمى رفتيم !
حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: از من دور شويد، كه با بهانه هاى بيهودتان عذر شما پذيرفته نيست و با كوتاهى هاى شما جاى هيچ سخنى باقى نمانده است !
نامه اميرالمؤ منين عليه السلام به ابوبكر درباره غضب فدك (١٣) در حالى كه غاصبين مشغول قدرت نمايى بودند اميرالمؤ منين عليه السلام نامه اى به مضامين عالى براى ابوبكر نوشت . اين نامه از حضرت هنگامى نوشت كه ابوبكر پس از تثبيت غضب فدك بر فراز منبر با اظهار قدرت سخنان ناروايى نسبت به مقام شامخ ولايت بر زبان راند. فرازهايى از نامه حضرت چنين بود:
ميراث پاكان ابرار را براى خود قسمت كردند و با غضب بخشوده پيامبر صلى الله عليه و آله (يعنى فدك ) سنگينى وزر وبال آن را بر خود خريدند. تا آنجا كه مرا مى شناسيد هلاك كننده لشكرها و نابود كننده جنگجويان و از بين برنده بزرگانتان و خاموش كننده غائله هاتان و قاتل شجاعانتان بوده ام . در زمانهايى كه شما در خانه هايتان نشسته بوديد.
نخواستيد خلافت و نبوت در ما باشد چرا كه كينه هاى بدر و خونهاى احد را به ياد آورديد! منم آنكه زنگار ناراحتى ها را از روى بهترين خلايق (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله ) مى زدودم . آرام باشيد، به زودى گرد و غبار مى نشيند و ثمره سمى قاتل خواهيد يافت . خداوند براى قضاوت ما و پيامبر بعنوان خصم شما و قيامت براى محل مخاصمه كافى است .
سخنرانى ابوبكر درباره توافق مردم بر غضب فدك (١٤) وقتى ابوبكر نامه را خواند وحشت و رعب شديدى او را گرفت و گفت : عجيب است ! چه جراءتى نسبت به من دارد كه ديگرى ندارد!؟
سپس دستور داد تا مردم جمع شوند و بر ايشان سخنرانى كرد و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنين گفت : اى مهاجرين و انصار، مى دانيد كه من درباره باغهاى فدك بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله با شما مشورت كردم و شما گفتيد: پيامبران ارث نمى گذارند، و اين اموال فدك بايد به غنيمت ها اضافه شود! ما هم اين نظر شما را به اجرا گذاشتيم ، ولى مدعى آن اين مطلب را نمى پذيرد. اين مدعى فدك است كه مى ترساند و تهديد مى كند و به جان پيامبرش قسم ياد مى كند كه آن را با خون كشنده بيالايد.
به خدا قسم من خلافت را باز پس دام ولى مورد قبول واقع نشد!! همه اينها براى احتراز از كراهت فرزند ابوطالب و فرار از درگيرى با او بود. مرا با فرزند ابوطالب چه كار است ؟ آيا كسى با او به منازعه پرداخته كه بر او غالب شود؟!
پس از اين سخنرانى ، عمر كه احساس ضعف در سخنان ابوبكر را به خوبى متوجه شده بود در مجلس مشورت به او گفت : تو فقط اين گونه سخن مى گويى . سبحان الله ! چه قلب وحشت زده اى پيدا كرده اى و نفست بى تحمل شده است ! من گردنهاى عرب را براى تو خم كردم ، و حكومت شورى را برايت تثبيت نمودم . اگر چنين نبود پسر ابوطالب استخوانهايت را آرد مى كرد! خدا را شكر كن كه من در كنار تو هستم !
ابوبكر گفت : اى عمر، تو را به خدا سوگند مى دهم كه مرا از مغلطه ها و مانع سازيهاى خود رها كنى . به خدا سوگند اگر او بخواهد من و تو را بكشد با دست چپش مى كشد و نيازى به دست راست ندارد!
سخنان ابوبكر در تهديد و تطميع مهاجرين و انصار (١٥) غاصبين فدك با تخريب زمينه هاى اجتماعى به دست خود، احساس خطر جدى كردند و چاره نهايى را در تهديد و ارعاب ديدند كه در ضمن آن تطميعهايى هم به چشم مى خورد. ابوبكر بر منبر رفت و مردم به مخاطب قرار داد و گفت : اى مردم ، اين چه گونه فرادادن به هر سخنى است ؟ اين آرزوها در زمان پيامبر كجا بود!؟ از ضعيفان كمك مى گيريد و زنان را به يارى مى طلبيد سپس رو به انصار كرد و گفت : اين انصار، سفيهان شما به من رسيده است و اين در حالى است كه شما سزاوارترين مردم به حفظ عهد پيامبريد.
بدانيد كه من نسبت به كسى كه مستحق مجازات نباشد دست و زبان باز نخواهم كرد.
ابوبكر در پايان تهديداتش وارد جنبه تطميع مردم شد و براى خريدارى فكر مردم گفت : بعد از همه اينها، فردا صبح همه گرفتن سهميه هاى خود از بيت المال بياييد، و اين آخرين راه مؤ ثر بود كه براى روز مبادا ذخيره كرده بودند.
آخرين سخنان حضرت زهرا سلام الله عليها در رابطه با فدك (١٦) در آخرين روزهاى عمر حضرت ، يكى از زنان طرفدار سقيفه بعنوان عيادت نزد حضرت آمد. حضرت بعنوان آخرين سخنى كه درباره فدك بر زبان آورد به او فرمود:
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ابوبكر و عمر با جراءت تمام فدك را گرفتند. فدك اعطايى پروردگار به پيامبر بود كه آن را براى قوت فرزندان از نسل او و خودم به من بخشيده بود. اين مطلب را خدا مى دانست و امين او شاهد بود. من صبر بر اين ظلم را باعث تقرب به درگاه الهى در روز قيامت مى دانم ، و خورندگان آن به ظلم ، آن را شعله ور كننده حميم در شعله هاى جهنم خواهند يافت .
اين بود داستان سرزمينى كه در يك روز شيرين به امر خداوند تعالى و به دست پيامبر صلى الله عليه و آله به بانوى بانوان جهان تقديم شد، و چهار سال در اوج شادمانى در آمد آن صرف مستمندان گرديد و چشمان بسيارى از نيازمندان منتظر رسيدن در آمد فدك بود تا از بخشش فاطمه سلام الله عليها زندگى خود را سامانى بخشند.
تا آنگاه كه به فاصله ده روز از رحلت بخشنده فدك ، يادگارى پيامبر صلى الله عليه و آله را به عجله از دست يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آوردند و شيرينى گذشته را به كام فاطمه سلام الله عليها و شيعيانش تلخ كردند و اشك شيعيان را تا آخر روزگار بر مظلوميت صاحب فدك حضرت زهرا سلام الله عليها جارى ساختند.
اكنون فدك بعنوان شاهدى محكم در دست شيعيان حضرت زهرا سلام الله عليها است كه با پيمودن قرنها خود را به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسانند و نداى جانسوز و آه دل شكسته يادگار وحى را پاسخ مثبت مى دهند. فاطمه سلام الله عليها اين مدرك قوى را به دست دوستان خود سپرده ، تا در هر كجا و هر زمان نشان دهند كه نسبت به مقام عصمت كبرى بى تفاوت نيستند.
اين سند محكم به طور علنى بر همگان روشن ساخت كه صاحب مقام رضى فاطمه رضى الله و آنكه غضب او غضب پروردگار است ، بر چه كسانى غضب كرد و آنان چگونه نارضايتى او را فراهم آوردند و عكس العمل حضرت در برابر آنان چه بود.
سيده زنان جهان ، در عمر خود يك بار خطابه ايراد نموده و مخاطب او تمامى نسلهاى آينده اند. درياى معارف اعتقادى كه بانوى علم در اين خطبه بلند براى انسانيت ارائه فرموده ، بزرگان علم را به شرح و تبيينش واداشته و بحرى عميق است كه كسى نتوانسته به منتهايش دست يابد. ما را نيز در اين مختصر، جز مطالعه متن آن مجال بيشترى نيست . در انتظار آخرين وارث زهرا سلام الله عليها روز شمارى مى كنيم تا بيايد و زربفت سخن مادر از چنان باز نمايد كه چشمها را جلا دهد و قلبها را از اين گنج دست ناخورده نورانى فرمايد.
متن عربى و ترجمه فارسى خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها در ماجراى فدك
١ : الزهراء سلام الله عليها تاتى المسجد بسم الله الرحمن الرحيم
لما اجمع ابوبكر على منع فاطمه سلام الله عليها فدك و صرف عاملها منها و بلغها ذلك ، لاثت خمارها على راسها و اشتملت بجلبابها و اقبلت فى لمه من حفدتها و نساء قومها، تجر ادراعها، تطا ذيولها، ما تخرم مشيتها مشيه رسول الله صلى الله عليه و آله .
حتى دخلت على ابى بكر المسجد و هو فى حشد من المهاجرين و الانصار و غيرهم .
فنيطت دونها و دون الناس ملاءه فجلست . ثم انت انه ارتجت لها القلوب و ذرفت لها العيون و اجهش القوم لها بالبكاء و النحيب ، فارتج المجلس .
ثم امهلت هنيه حتى اذا سكن تشيج القوم و هدات فورتهم افتتحت الكلام بحمد الله و الثناء عليه و الصلاه على رسوله ، فعاد القوم فى بكائهم . فلما امسكوا عادت عليه السلام فى كلامها فقالت :
ترجمه :
١ : حضرت زهرا سلام الله عليها به مسجد مى آيد بسم الله الرحمن الرحيم
هنگامى كه ابوبكر تصميم نهايى خود را در مورد غصب فدك از حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و نماينده حضرت را از آنجا اخراج نمود و از اين اخبار به آن حضرت رسيد، سر مبارك را پوشانيدند و پوشش كامل بر تن نمودند و همراه عده اى زنان خدمتگذار و بانوان خويشاوندانشان ، براى اعتراض به ابوبكر به راه افتادند.
هنگام راه رفتن لباس حضرت به زمين كشيده مى شد و پايين لباس زير پايشان مى رفت ، و راه رفتشان چنان بود كه گويا پيامبر صلى الله عليه و آله راه مى روند.
ابوبكر با عده زيادى از مهاجرين و انصار و ديگر افراد در مسجد نشسته بودند كه حضرت وارد شدند، و با آمدن حضرت پرده اى بين ايشان و مردم آويخته شد. حضرت زهرا سلام الله عليها نشستند و چنان از سوز دل ناله زدند كه قلبها لرزه در آمد و اشكها جارى شد و مردم را به گريه و ضجه واداشتند و مجلس را منقلب كردند. سپس لحظه اى درنگ نمودند تا صداى ناله هاى مردم خاموش گرديد و از جوش و خروش افتاد.
با آرمش مجلس ، حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز نمود، مردم با شنيدن كلام آن حضرت بار ديگر شروع به گريه كردند، و حضرت براى بار دوم سكوت كردند، و هنگامى كه مردم آرام گرفتند صحبت خود را از سر گرفتند و چنين فرمودند:
٢ : الحمد و الثناء ابتداء بحمد من هو اولى بالحمد و الطول و المجد. الحمد الله على ما انعم ، و له الشكر على ما الهم ، و اثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسدادها، و احسان منن والاها.
احمده بمحامد جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن المجازاه امدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لا ستزادتها بالشكر لاتصالها، و استخذى الخلق بانزالها، و استحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها.
و اشهد ان لا اله الله وحده لا شريك له ، كلمه جعل الاخلاص تاءويلها، و ضمن القلوب موصولها، و ابان فى الفكر معقولها. الممتنع من الابصار روينه ، و من الالسن صفته ، و من الاوهام الا حاطه به . ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها.
كونها بقدرته و ذراها بمشيته ، من غير حاجه منه الى تكوينها و لا فائده له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته ، و تنبيها على طاعنه ، و اظهارا لقدرته ، و دلاله على ربوبيته و تعبدا لبريته ، و اعزازا لدعوته .
ثم جعل الثواب على طاعته ، و وضع العقاب على معصيته ، ذياده لعباده عن نقمنه و حياشه لهم الى جنته .
٢ : حمد و ثنا كلام خود را آغاز مى كنم با حمد و سپاس خدايى كه به ستايش و فضل عزت و رفعت از همه كس سزاوارتر است .
سپاس خداوند را بر نعمتهايى كه عطا فرموده ، و تشكر از او بر آنچه الهام فرموده ، و ثنا بر نعمتهاى گسترده اى كه ابتداء عنايت نموده و نعمتهاى فراوانى كه عطا فرموده و تفضلات پى در پى كه مرحمت كرده است .
او را سپاس مى گويم با حمدهاى بى پايانى كه از حد شمارش بيرون است ، و قدرت بر شكر همه آنها نيست ، و نهايت آنها قابل درك نخواهد بود. نعمتهايى كه خداوند براى ازدياد و دوام آنها ما را دعوت به شكرگزارى نموده ، و بندگانش را بر فرستادن آنها مطيع خود گردانيده ، و براى كامل نمودن بخششهايش از آنان حمد و ستايش خود را خواسته ، و در كنار آن به طلب چنين نعمتهايى امر فرموده است .
گواهى مى دهم كه معبودى غير الله نيست . تنها او معبود است و شريكى ندارد. كلمه اى است كه تاءويل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد وحدانيت خداست ، و آنچه را كه عقل به آن پى مى برد در انديشه ها ظاهر نموده است . خداوندى كه امكان ديدنش و قدرت توصيف او براى كسى نيست ، و به خيال كسى نمى گنجد.
خداوندى كه تمام اشياء را بدون آنكه چيزى قبل از آنان باشد بوجود آورده ، و بى آنكه از نمونه هايى براى خلقت پيروى كرده باشد آنان را آفريده است .
با قدرتش به آنان وجود داده و با اراده خود آنان را خلق فرموده ، بدون آنكه نيازى به خلقت آنان داشته باشد يا فائده اى به او عائد شود. بلكه علت در خلقت آن است كه حكمت خود را بر ما سوايش معلوم نمايد. و آنان را به اطاعت خود متوجه كند و قدرت خويش را به ظهور برساند، و دلالت بر ربوبيتش نمايد و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد. همچنين براى دورى آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ‍ ثواب را بر اطاعت خود و عذاب را بر معصيتش قرار داده است .
٣ : بعثه الرسول الاعظم صلى الله عليه و آله و مسير الرساله و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله ، اختاره قبل ان يجتبله ، و اصطفاه قبل ان يبتعثه ، و سماه قبل ان يستنجبه ، اذ الخلايق بالغيب مكنونه ، و بستر الاهاويل مصونه ، و بنهايه العدم مقرونه ، علما من الله تعالى بمائل الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور.
ابتعثه الله اتماما لامره ، و عزمته على امضاء حكمه ، و انفاذا لمقادير حتمه .
فراى الامم فرقا فى اديانها، عكفا على نيرانها، عابده لاوثانها، منكره لله مع عرفانها.
فانار الله بابى محمد صلى الله عليه و آله ظلمها، و فرج عن القلوب بهمها، و جلا عن الابصار عمهها، و عن الانفس غمها. و قال فى الناس بالهدايه فانقذهم من الغوايه ، و بصرهم من العمايه ، و هداهم الى الدين القويم ، و دعاهم الى الطريق المستقيم .
ثم قبضه الله عز و جل اليه قبض رافه و رحمه و اختيار، رغبه بمحمد عن تعب هذه الدار، موضوعا عنه اعباء الاوزار، محفوفا بالملائكه الابرار، و رضوان الرب الغفار، و مجاوره الملك الجبار.
صلى الله على ابى نبيه و امينه الوحى و صفيه و خيريه من الخلق و رضيه ، فعليه الصلاه و السلام و رحمه الله و بركاته .
٣ : بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و مسير رسالت و گواهى مى دهم كه پدرم حضرت محمد بنده و فرستاده اوست ، كه خداوند او را قبل از خلقتش اختيار نمود، و قبل از بعثتش او را برگزيده ، و پيش از انتخابش نام او را معرفى كرد. اين انتخاب هنگامى بود كه مردم در مخفيگاه غيب پنهان بودند و در پس پرده هاى هولناك مستور و به نهايت عدم مقرون بودند.
علت اين اختيار آن است كه خداوند به سرانجام كارها آگاه و به حوادث روزگار احاطه دارد، و به زمان وقوع مقدرات عارف است . براى اتمام امر خود او را مبعوث گردانيد، و به قصد اجراى احكام خود او را بر انگيخت ، و براى انفاذ مقررات حتمى خود او را به پيامبرى اختيار نمود. آن حضرت مردم را ديد كه هر گروهى داراى دين مخصوص به خود است ، و به آتشهاى افروخته خود روى آورده و بتان خود را پرستش مى نمايند، و با آنكه فطرتا معرفت خدا را دارند ولى منكر او هستند.
آنگاه خداوند متعال به بركت پدرم حضرت محمد صلى الله عليه و آله ظلمت ها را به نورانيت مبدل ساخت ، و از قلبها قساوت را بر طرف نمود، و از ديده ها تحير را زايل كرد، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود. آن حضرت دعوت الهى خود را با هدف هدايت مردم آغاز كرد و آنان را از گمراهى نجات داد، و از لجاجتها آگاهى بخشيد، و آنان را به دينى محكم هدايت نمود، و به راه مستقيم فرا خواند.
سپس خداوند عز و جل او را با راءفت و رحمت و اختيار به سوى خود خواند تا او را از خستگى اين دنيا آسوده گرداند و سنگينى بار ناملايمات را از او بردارد، و او را در احاطه ملائكه ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملك جبار قرار دهد. درود خدا بر پدرم پيام آور و امين وحى خدا و برگزيده و منتخب از خلق و مرضى او. درود و سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد.
٤ : خطابها مع المهاجرين و الانصار ثم التفتت عليه السلام الى اهل المجلس لجميع المهاجرين و الانصار:
و انتم عباد الله امره و نهيه ، و حمله دينه و وحيه ، و امناء الله على انفسكم ، و بلغاوه الى الامم حولكم . زعيم حق لله فيكم ، و عهد قدمه اليكم .
٤ : خطاب حضرت به مهاجرين و انصار آنگاه حضرت زهرا سلام الله عليها متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجرين و انصار فرمودند:
شما بندگان خدا پرچم و علم امر و نهى الهى ، و در بر دارنده دين و وحى او و پاسداران خدا بر خود، و رساننده احكام الهى به ديگر امتهايى هستيد كه در اطراف شمايند. در بين شما شخصى است كه استحقاق زعامت دارد، و او كسى است كه قبلا در مورد اطاعت او متعهد شده ايد.
٥ : القرآن و اهل البيت عليه السلام و نحن بقيه استخلفها عليكم ، و معنان كتاب الله الناطق و القرآن الصادق و النور الساطع و الضياء اللامع ، بينه بصائره ، و آى منكشفه سرائره ، و برهان فينا متجليه ظواهره ، مديم للبريه استماعه ، مغتبطه به اشياعه ، قائد الى الرضوان اتباعه ، مود الى النجاه استماعه .
فيه تبيان حجج الله المنوره ، و مواعظه المكرره ، و عزائمه المفسره و محارمه المخذره ، و احكامه الكافيه ، و بيناته الجاليه ، و جمله الشافيه ، و فضائله المندوبه ، و رخصه الموهوبه ، و رحمته المرجوه ، و شرائعه المكتوبه .
٥ : قرآن و اهل بيت عليه السلام و ما يادگارانى هستيم كه خداوند ما را نمايندگان خود بر شما قرار داده ، و به همراه ما كتاب ناطق الهى و قرآن صادق نور تابناك و شعاع درخشنده اى است كه دليلهاى آن روشن و اسرار آياتش ظاهر است ، و با ما دليل و برهانى است كه ظواهرش متجلى و استماع آن براى مردم هميشگى است (و ملال آور نيست .)
پيروان او به خاطر آن مورد رشك ديگران هستند، و تبعيت او بشر را به رضوان خدا سوق مى دهد، و گوش دادن به آن نجات را به دنبال مى آورد. در اوست بيان دليلهاى نورانى الهى ، و پندهاى مكرر خداوند، و واجباتى كه تبيين شده و محرماتى كه از آن منع گرديده ، و احكامى كه كافى است و ادله اى كه روشن است و كلماتى كه شفابخش است ، و فضايلى كه بدان دعوت شده ، و امورى كه اجازه انجام آن داده شده ، و رحمتى كه اميد آن مى رود، و قوانينى كه واجب شده است .
٦ : اسرار احكام الله ففرض الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك ، و الصلاه تنزيها لكم عن الكبر، و الزكاه تزكيه للنفس و تزييدا فى الرزق ، و الصيام تثبيتا للاخلاص ، و الحج تشييدا للدين و احياء للسنن و اعلانا للشريعه و العدل تنسيقا للقلوب و تمكينا للدين ، و طاعتنا اهل البيت نظامت للمله ، و امامتنه امانا من الفرقه ، و الجهاد عزاللاسلام ، و الصبر معونه على استيجاب الاجر، و الامر بالمعروف مصلحه للعامه ، و النهى عن المنكر تنزيها للدين ، و بر الوالدين وقايه من السخط، و صله الارحام منساه فى العمر و منماه للعدد، و القصاص ‍ حقتا للدماء، و الوفاء بالنذز تعريضا للمغفره ، و توفيه المكاييل و الموازين تغييرا للبخس ، و النهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس ، و اجتناب قذف المحصنات حجابا للعنه ، و مجانبه السرقه ايجابا للعفه ، و التنزه عن اكل مال اليتيم و الاستيثار به اجاره من الظلم ، و النهى عن الزنا تحصنا من المقت ، و العدل فى الاحكام ايناسا للرعيه و ترك الجور فى الحكم اثباتا للوعيد، و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبيه . فاتقوا الله حق تقاتع و لاتموتن الا و انتم مسلمون و لا تتولوا مدبرين ، و اطيعوا فيما امركم به و انتهوا عما نهاكم عنه ، و اتبعوا العلم و تمسكوا به فانما يخشى الله من عباده العلماء. فاحمدوا الله الذى بعظمته و نوره ابتغى من فى السماوات و من فى الارض ‍ اليه الوسيله ، فنحن وسيلته فى خلفه و نحن آل رسوله و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجه غيبه و ورثه انبيائه .
٦ : حكمت دستورات الهى پس خداوند ايمان را براى طهارت شما از شرك قرار داده ، و نماز را دورى از كبر، زكات را صفاى روح و زيادى در روزى ، و روزه را تحكيم اخلاص ، و حج را بلندى و رفعت دين و احياى سنتها و اعلان شريعت ، و عدالت را نظام قلبها و قبولى دين ، و اطاعت ما اهل بيت را موجب نظام داشتن ملت ، و امامت ما را امان از تفرقه و جدايى . و جهاد را عزت اسلام ، و صبر را كمكى بر استحقاق اجر، و امر به معروف را باعث مصلحت عمومى ، و نهى از منكر را براى تنزيه دين ، و نيكى به والدين را حفظ از نارضايتى ، وصله ارحام را مايه طولانى شدن عمر و كثرت افراد يكدل ، و قصاص را حفظ خونها، و وفاى به نذر را روزنه اى براى بخشش گناهان ، و كامل نمودن كيل و وزن را براى حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهى از نوشيدن شراب را دورى از پليدى ، و پرهيز از نسبت ناروا به بانوان عفيفه را مانع از لعنت ، و دورى از دزدى را سبب جلوگيرى از اعمال زشت ، و نخوردن مال يتيم و برنداشتن آن را پناهى از ظلم ، و نهى از زنا را حفظ از غضب الهى ، و عدالت در احكام را مايه دلگرمى مردم ، و ظلم ننمودن در حكم را براى ترس از حق قرار داده ، و براى اخلاص در قبول ربوبيت خود شرك را حرام نموده است .
پس تقواى الهى را در بالاترين درجه پيشه خود نماييد، و در حالى از اين دنيا برويد كه مسلمان باشيد، و از فرامين خدا روى برنگردانيد، و آنچه امر فرموده اطاعت كنيد و از آنچه نهى فرموده خوددارى كنيد، و پيرو علم باشيد و بدان تمسك كنيد كه فقط آگاه از خدا مى ترسند.
پس حمد و ثناى خدايى را به جا آوريد كه با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمين در جستجوى وسيله اى به سوى اويند. و ما آن وسيله الهى در خلقتش هستيم ، و ما آل رسول خداييم ، و ما مقربان درگاه خدا، و جايگاه قدس او، و حجت غيبى الهى و وارث انبياى اوييم .
٧ : اعلموا انى فاطمه ثم قالت عليه السلام :
ايها الناس ، اعلموا انى فاطمه و ابى محمد رسول ربكم و خاتم انبيائكم ! اقولها عودا على بذء، و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شطا و ما انا من الكاذبين ، فاسمعوا الى باسماع واعيه و قلوب راعيه .
٧ : بدانيد من فاطمه هستم سپس فرمود:
اى مردم بدانيد من فاطمه ام ، و پدرم محمد فرستاده پروردگارتان و خاتم پيامبرانتان است . كلام اول و آخر من اين است ، و در اين مطلب اشتباه نمى كنم و آنچه انجام مى دهم گزاف نيست و سخن به دروغ نمى گويم . پس ‍ با گوشهاى شنوا و قلبهاى آگاه سخن مرا بشنويد.
٨ : مسيره الرساله المحمديه ثم قالت : بسم الله الرحمن الرحيم ، لقد جاء كم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمومنين رووف رحيم .
فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم ! و اخا ابن عمى دون رجالكم ! و لنعم المعزى اليه .
فبلغ الرساله صادعا بالنداره ، مائلا عن مدرجه المشركين ، حائدا عن سنتهم ، ضاربا لثبجهم ، آخذا باكظامهم ، داعيا الى سبيل ربه بالحكمه و الموعظه الحسنه .
يجد الاصنام و ينكت الهام ، حتى انهزم الجمع و لوا الدبر، و حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه ، و نطق زعيم الدين ، و هداءت فوره الكفر، خرست شقاشق الشياطين ، و طاع و شيظ النفاق ، و انحلت عقد الكفر و الشقاق ، و فهتم بكلمه الاخلاص فى نفر من البيض الخماص .
و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها نبيه ، تعبدون الاصنام و تستقسمون بالازلام ، مذقه الشارب و نهزه الطامع و قبسه العجلان و موطى الاقدام . تشربون الطرق و تقتاتون القد، اذله خاشعين ، تخافون ان يتخطفكم الناس من حولكم .

- پى‏نوشت‏ها -
١- بحارالانوار: ج ٢١ ص ٢٢، ٢٣، ٢٥، ج ٢٩ ص ١٠٥، ١١٠، ١١٤، ١١٥، ١١٨، ١٢١، ١٢٣، ١٩٥، ٣٤٨، تهذيب الاحكام : ج ١ ص ٤٢٤. الخرائج : ج ١ ص ١١٣. معجم البلدان : ج ٤ ص ٢٣٨.
٢- شرح نهج البلاغه (ابن ابى الحديد) ج ١٦ ص ٢٦٣.
٣-بحارالانوار ج ٢ ص ٢٣. نوائب الذهور: ج ٣ ص ١٤٨. عوالم العلوم : ج ١١ ص ٥٧٤. مجمع النورين ص ١٣٧.
٤-كتاب سليم : ج ٢ ص ٦٩٤. بحارالانوار: ج ٢٩ ص ١٣٤، ١٥٦، ١٩٠.
٥- بحار الانوار ج ٢٩ ص ١٣٤، ١٨٩، ١٩٤ - ١٩٩، كتاب سليم : ج ٢ ص ٨٦٨.
٦-بحار الانوار: ج ٢٩ ص ١٣٤، ١٨٩، ١٩٤ - ١٩٩.
٧- بحار الانوار: ج ٢٩ ص ١٩١.
٨-بحارالانوار ج ٢٩ ص ١٥٧، ١٩٢، ج ٤٨ ص ١٥٧. نوائب الدهور: ج ٣ ص ١٤٨.
٩-بحارالانوار: ج ٢٩ ص ١٥٧، ١٩٣، ج ٤٨ ص ١٥٧: نوائب الدهور: ج ٣ ص ١٤٨.
١٠-بحارالانوار ج ٢٩ ص ١٨٩، ١٩٥.
١١- اسناد و مدارك مربوط به خطبه در بخش پايانى اين كتاب مفصلا ذكر شده است .
١٢-بحارالانوار ج ٢٩ ص ١٤٠ ح ٣٠.
١٣-بحارالانوار: ج ٢٩ ص ١٤٠ ح ٣٠
١٤-بحارالانوار: ج ٢٩ ص ١٤٠.
١٥- دلائل الامامه : ص ١١٩. بحارالانوار: ج ٢٩ ص ٣٢٦
١٦-بحارالانوار: ج ٢٩ ص ١٤٠ ح ٣٨.


۱
صداى فاطمى فدك ; ٨ : سير رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله آنگاه فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم ، فرستاده خدا نزد شما آمد كه از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدايت شما بسيار پافشارى داشت و نسبت به مومنين با رحمت و راءفت بود.
اگر در حسب و نسب او نظر كنيد و او را بشناسيد مى يابيد كه در بين تمام زنان او تنها پدر من است ، و در بين تمام مردان او تنها برادر پسر عموى من (على عليه السلام ) است و چه خوب انتسابى است . او رسالت الهى خود را به انجام رسانيد و امور باعث عذاب پرودگار را معرفى نمود، و از راه و روش ‍ مشركان روى گردانيد و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود.
كمر آنان را در راه رسالتش شكست ، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت نمود.
بتان را شكست و سرهاى گردنكشان را به خاك افكند، تا آنكه اجتماع آنان را از هم پاشيد و آنان را از صحنه پشت نمودند، و نور صبح هدايت ظلمت شرك را شكافت و پرده از حق برداشته شد. زعيم دينى گوينده شد، و آتش ‍ كفر خاموش گرديد، و زبانش شياطين لال شد و پست فطرتان منافق هلاك شدند، و گره هاى كفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به كلمه اخلاص ‍ تكلم نموديد با عده اى از پاكان كه عفيف بودند.
شما بر لبه پرتگاه آتش قرار داشتيد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. كسانى بوديد كه بتان را مى پرستيديد، و قمار بازى مى كرديد، چنان خوار بوديد كه جرعه هر نوشنده ، و شكار هر طمعكار، و همچون آتشگيره اى بوديد كه بردارنده آن زياد توقف نمى كند، و زير قدمهاى ديگران قرار داشتيد. آب آشاميدنى شما آب كدر، و خوراك شما پوست دباغى نشده بود. مى ترشيديد كه مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله كنند.
٩: على عليه السلام فى ابلاغ الرساله الالهيه فانقذكم الله تبارك و تعالى بنبيه محمد صلى الله عليه و آله ، بعد اللتيا و التى ، و بعد ان منى ببهم الرجال و ذوبان العرب و مرده اهل الكتاب .
كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله ، او نجم قرن الضلاله او فغرت فاغره من المشركين قذف اخاه عليا فى لهواتها، فلاينكفى حتى يطا صماخها باخمصه ، و يخمد لهبها بخد سيفه ، مكدودا دووبا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله قريبا من رسول الله سيدا فى اولياء الله ، مشمرا ناصحا مجدا كادحا، لا تاخذه فى الله لومه الائم .
و انتم فى بلهنيه وادعون آمنوا فرحون ، و فى رفاهيه من العيش فكهون ، تاكلون العفو و تشربون الصفو، تتربصون بنا الدوائر، و تتوكفون الاخبار، و تنكصون عند النزال ، و تفرون عند القتال .
٩: على عليه السلام در تبليغ رسالت تا آنكه خداوند تبارك و تعالى به بركت پيامبرش حضرت محمد صلى الله عليه و آله شما را بعد از اين همه سختيها نجات داد، و بعد از آنكه او آنكه او گرفتار پهلوانان كفار و گرگان عرب و گردنكشان اهل كتاب گرديد. هرگاه كه آتش جنگ را مى افروختند خداوند آن را خاموش مى نمود و هر زمان كه قدرت پيروان ضلالت ظاهر مى شد يا دشمنان مشرك دهان خود را براى از بين بردن شما باز مى كردند برادرش على را براى نابودى آنان به عمق دهانشان مى افكند. او هم تا گوشهاى آنان را پايمال نمى كرد، و آتش آنان را با تيزى شمشيرش خاموش نمى نمود باز نمى گشت . او (على عليه السلام ) كسى بود كه در راه خدا سختى و مشكلات را تحمل مى كرد و استقامت از خود نشان مى داد، و نزديكترين اشخاص به پيامبر و سرور اولياى خدا بود. در راه خدا سرزنش ملامت كنندگان تاءثيرى در او نداشت و اين در حالى بود كه شما در زندگى راحت و در كمال آرامش و امنيت و نشاط بوديد، و در رفاه زندگى خوشى را مى گذرانديد. غذاى لذيذ مى خورديد و آب زلال مى نوشيديد و انتظار رسيدن بلاها را بر ما داشتيد و منتظر شنيدن اخبار آن بوديد! و چون جنگى شدت مى گرفت خود را كنار مى كشيديد، و هنگام كارزار فرار مى كرديد.
١٠ : ما اءظهره الناس بعد وفاه صاحب الرساله فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه و اتم عليه ما وعده ، ظهرت فيكم حسيكه النفاق و سمل جلبات الدين و اخلق ثوبه و نحل عظمه و اودت رمته و نطق كاظم الغاوين و تبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين ، فخطر فى عرصاتكم .
و اطلع الشيطان راسه من معرزه هاتفا بكم . فدعاكم فالفاكم لدعوته مستجيبين و للغره فيه ملاحظين .
ثم استنهضكم فوجدكم ناهضين خفافا، و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم و اوردتموها عير شربكم .
هذا و العهد قريب و الكلم رحيب و الجرح يندمل و الرسول لما يقبر. بدارا زعمتم خوف الفتنه ! الا فى الفتنه سقطوا، و ان جهنم لمحيط بالكافرين .
فهيهات منكم و كيف بكم و انى توفكون !؟ و كتاب الله بين اظهركم . اموره ظاهره و احكامه زاهره و اعلامه باهره و زواجره لائحه و اوامره واضحه ، قد خلفتموه وراء ظهوركم .
ارغبه - و يحكم - عنه تريدون ام بغيره تحكمون ؟ بئس الظالمين بدلا. و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين .
ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و اطفاء انوار الدين الجلى و اهمال سنن النبى الصفى .
تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لا هله و ولده فى الخمر و الضراء، و نصبر منكم على مثل حز المدى و وخز السنان فى الحشا.
١٠ : رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه خداوند جايگاه انبيا و منزلگاه برگزيدگانش را براى او اختيار نمود و آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند كينه و دشمنى ناشى از نفاق شما ظاهر گرديد، و پوشش دين كهنه شد و جامه اش مندرس و استخوانش ‍ ضعيف گرديد، و آن قدرت ضعيف از بين رفت . خشم فرو خورده گمراهان به تكلم در آمد، و گمنام ذليلان ظاهر شد، و شخص مورد قبول اهل باطل صدا در آورد، و در عرصه شما قدرت نمايى كرد.
شيطان از كمينگاه خود سر بر آورد و شما را به سوى خود خواند و شما را دعوت نمود، و ديد كه دعوت او را اجابت مى نماييد و آماده فريب خوردن از او هستيد، و چون شما را به قيام بر عليه حق خواند قيام و سرعت قبول شما را يافت ، پس شتر ديگران را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناك ديد. پس شتر ديگران را براى خود علامت گذارى نموديد و آن را به آبى كه از آن شما نبود حاضر كرديد.
تمام اين قضايا در حالى بود كه فاصله زيادى نشده و زخم هنوز وسيع بود و جراحت هنوز التيام نيافته و پيامبر هنوز دفن نگرديده بود! به گمان ترس از بروز فتنه به سرعت اقدام كرديد، ولى بدانيد كه در فتنه سقوط كريد و جهنم كافران را از هر سو در بر مى گيرد.
اين كارها از شما بعيد بود و چگونه چنين كارى كرديد و به كجا باز مى گرديد، با اينكه كتاب خدا در بين شماست ؟! كتابى كه امورش ظاهر و احكامش نورانى و علامتهايش واضح و نواهيش تبيين شده و اوامرش ‍ روشن است . به چنين كتاب خدايى پشت نموديد.
واى بر شما! آيا مى خواهيد از او روى گردانيد يا به غير آنچه كه در آن است حكم كنيد؟ بد جايگزينى براى ظالمان است ، و كسى كه غير اسلام را بعنوان دين برگزيند از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
سپس درنگ نكرديد مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جاى گرفتن قلاده آن ، كه شروع نموديد در برافروختن شعله هاى فتنه برانگيختن هيزمهاى آن ، و نداى شيطان مكار را اجابت كرديد و شروع به خاموش كردن انوار دينى روشن و بى اعتنايى و سنتهاى پيامبر برگزيده نموديد.
به ظاهر طرفدارى از دين مى نماييد در حاليكه در باطن به نفع خود عمل مى كنيد، و نسبت به اهل بيت و فرزندانش با حيله و نيرنگ رفتار مى كنيد. ما در مقابل اذيتهاى شما صبر مى كنيم مانند صبر كسى كه با چاقوهاى بزرگ و پهن اعضايش را قطعه قطعه كنند و تيزى نيزه را در بدنش فرو برند!
١١ : فدك والارث و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا اهل البيت و لا حظ!
افحكم الجاهليه تبغون ؟ و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون . افلا تعلمون ؟ بلى ، قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته .
اينها معشر المسلمين ، ءابتزا ارث ابى ؟ يابن ابى قحافه ، افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى ؟ لقد جئت شيئا فريا، جراه منكم على قطيعه الرحم و نكث العد!
افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟ اذا يقول الله تبارك و تعالى : و ورث سليمان داود، مع ما قص من خبر يحيى و زكريا اذا قال : رب ... فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب ، و قال : و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ، و قال : يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ، و قال : ان ترك خيرا الوصيه للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين .
فرعمتم ان لا حظ لى و لا ارث لى من ابى و لا رحم بيننا!!
افخصكم الله بايه اخرج ابى منها؟ ام تقولون اهل ملتين لا يتوارتون ؟! اولست انا و ابى من اهل مله واحده ؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى ؟!
فدونكها مخطومه مرحوله مزمومه ، تكون معك فى قبرك و تلقاك يوم حشرك و نشرك . فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامه ، و عما قليل توفكون و عند الساعه يخسر المبطلون و لاينفعكم اذ تندمون ، و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم .
١١ : فدك و ارث و شما اكنون معتقديد كه ارثى و نصيبى براى ما اهل بيت نيست ! آيا در پى حكم جاهليت هستيد؟! او چه حكمى بهتر از حكم الهى براى گروهى است كه يقين دارند؟ آيا نمى دانيد؟ البته كه همچون آفتاب تابنده براى شما روشن است كه من دختر اويم . از شما مسلمانان بعيد است ! آيا ارث پدرم به زور گرفته شود؟ اى پسر ابوقحافه ، آيا در كتاب خدا نوشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم ؟ مطلبى تعجب آميز و متحير كننده آورده ايد، كه از روى جراءت بر قطع رحم رسول الله و شكستن پيمان چنين اقدامى كرده ايد!
آيا از روى عمد كتاب خدا را رها كرده و پشت سر خود افكنده ايد؟ آنجا كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و سليمان از داود ارث برد و آنچه حكايت نموده از قضيه يحيى و زكريا آنجا كه مى فرمايد: پروردگارا... فرزندى به من عنايت فرما كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و فرموده : و خويشان ميت بعضى بر بعض ديگر در كتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند، و فرموده : خداوند در رابطه با اولادتان سفارش مى نمايد كه فرزندان پسر دو برابر فرزندان دختر ارث مى برند، و فرموده : اگر ميت چيزى بعد از خود باقى بگذارد براى والدين و خويشان به نيكى وصيت نمايد، اين حقى است كه متقين بايد آن را انجام دهند.
گمان نموديد بهره اى از ارث براى من نيست و از پدرم ارثى به من نمى رسد و بين من و پدرم نسبتى نيست ؟! آيا خداوند شما را به آيه اى اختصاص داده كه پدرم را از آن خارج نموده است ؟ يا مى گوييد ما اهل دو مذهب هستيم كه از يكديگر ارث نبريم ؟! آيا من و پدرم هر دو اهل يك مذهب نيستيم ؟! يا اينكه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمويم (على عليه السلام ) آگاه تريد؟
اكنون كه فدك را نمى دهى اين مركب زين و افسار شده آماده را بردار تا در قبر همراه تو باشد و روز قيامت و بال آن گريبانت را بگيرد. خداوند خوب حكم كننده اى و حضرت محمد صلى الله عليه و آله خوب زعيمى و قيامت خوب وعده گاهى است . بعد از مدت كوتاهى پشيمان مى شويد، و در روز قيامت اهل باطل زيان مى كنند، و زمانى پشيمان مى شويد كه براى شما نفعى ندارد، و براى هر خبرى زمان وقوعى است ، و به زودى مى فهميد عذاب خوار كننده گريبان چه كسى را مى گيرد و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل مى شود.
١٢ : شكواها الى رسول الله صلى الله عليه و آله ثم التفتت عليه السلام الى قبر ابيها فخنفتها العبره و قالت :

قد كان بعدك انباءء هنبثه لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب انا فقد ناك فقد الارض و ابلها واختل قومك فاشهدهم و لاتغب و كل اهل له قربى و منزله عند الاله على الاذنين مقترب ابدت رجال لنا نجوى صدورهم لما مضيت و حالت دونك التراب تجهمتنا رجال و استخف بنا لما فقدت و كل الارض مغتصب سيعلم المتولى ظلم حامتنا يوم القيامه انى سوف ينقلب و كنت بدرا و نورا يستضاء به عليك تنزل من ذى العزه الكتب و كان جبريل بالايات يونسنا فقد فقدت و كل الخير محتجب ضاقت على بلادى بعد ما رحبت و سيم سبطاك خسفا فيه لى نصب فليت قبلك كان الموت صادفنا لما مضيت و حالت دونك الكثب انا رزئنا بما لم يرز ذو شجن من البريه لا عجم و لاعرب فسوف نبكيك ما عشنا و ما بقيت لنا العيون بتهمال له سكب

و وصلت ذلك بان قالت :
قد كنت ذات حميه ما عشت لى امشى البراح و انت كنت جناحى فاليوم اخضع للذليل و اتقى منه و ادفع ظالمى بالراح و اذا بكت قمربه شجنا لها ليلا على غصن بكيت صباحى

١٢ : خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله سپس حضرت نظرى به مرقد پدر افكند و بغض گلويش را فشرد و ضمن ابياتى از شعر چنين فرمود:
اى پدر! بعد از رحلت تو واقعه هاى بزرگ و قضاياى مشكلى واقع شد، كه اگر تو شاهد آن بودى مصيبت برايمان بزرگ نمى آيد.
ما همچون زمينى كه باران فراوان را از دست دهد تو را از دست داديم ، و قوم تو فاسد گرديدند. پس شاهد آنان باش و غايب مباش . و براى هر اهلى مزيت و برترى بر ديگر نزديكان نزد خداى متعال است . آن هنگام كه تو رفتى و خاك بين ما و تو حايل شد مردمانى كينه هاى خود را بر ما ظاهر نمودند.
اكنون كه تو از بين ما رفته اى و تمام زمين غصب شده مردم با چهره گرفته با ما روبرو مى شوند و ما خوار شده ايم . و بزودى در روز قيامت باعث ظلم خانواده ما مى فهمد كه به كجا باز مى گردد.
تو همچون ماه چهارده شبه و نورى بودى كه از تو كسب نور مى شد و كتابهاى آسمانى از طرف خداى با عزت بر تو نازل مى گرديد.
و جبرئيل با آوردن آيات الهى با ما انس داشت ، و با رفتنت در تمام خيرها را بستى . شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو سبط تو خوار گشتند كه در اين براى من بلايى است .
اى كاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مى شد هنگامى كه تو از پيش ما رفتى و تلى از خاك مانع از تو شد. ما مبتلا به مصيبت از دست رفتن عزيزى شديم كه هيچ محزونى از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن عزيزى مبتلا نشده است .
پس هر اندازه كه در اين دنيا زندگى كنيم و تا زمانى كه چشمهايمان باقى است براى تو با اشكى ريزان گريه مى كنيم .
سپس اين اشعار را درد دل نمود:
تا روزى كه تو زنده بودى حمايت كننده اى داشتم و با آسودگى رفت و آمد مى نمود و تو بال من و ياورم بودى : ولى امروز در برابر فردى ذليل خاضع شده ام و از او فاصله مى گيرم و به دست خود ستمگران را دور مى كنم .
در حالى كه قمرى از روى غصه ، شبانه روى شاخه اى گريه مى كند، من در روز روشن بر مصائبم اشك مى ريزيم .
١٣ : خطابها عليه السلام مع الانصار ثم رمت عليه السلام بطرفها نحو الانصار فقالت :
يا معشر البقيه ، و اعضاد المله ، و حضنه الاسلام ! ما هذه الفتره عن نصرتى و الونيه عن معونتى و الغيزه فى حقى و السنه عن ظلامتى ؟!
اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول : المرء يحفظ فى ولده ؟ سرعان ما احدثتم ، و عجلان ذا اهاله ! و لكم طاقه بما احاول ، و قوه على ما اطلب و ازاول .
اتقولون مات محمد رسول الله ؟ فخطب و الله جليل ، استوسع وهيه و استنهر فتقه ، فقد راتقه و اظلمت الارض لغيبته ، و اكتابت خيره الله و كسفت الشمس و القمر و انتثرت النجوم المصيبته ، و اكدت الامال و خشعت الجبال و اكلت الاموال ، و اضيع الحريم و اذيلت الحرمه عند مماته ، و فتنت الامه و غشيت الظلمه و مات الحق .
فتلك و الله النازله الكبرى و المصيبه العظمى ، لا مثلها نازله و لا بائقه عاجله .
اعلن بها كتاب الله افنيتكم و فى ممساكم و مصبحكم ، يهتف بها فى اسماعكم هتافا و صراحا و تلاوه و الحانا، و لقبله ما حلت بانبياء الله و رسله ، حكم فصل و قضاء حتم ، و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين .
١٣ : خطاب به انصار سپس حضرت نگاهى به جانب انصار نمودند و فرمودند:
اى يادگاران زمان پيامبر، و اى ياوران دين و پناه دهندگان اسلام ! اين چه سستى است در يارى من و چه ضعفى است در كمك به من و چه كوتاهى است درباره حق من و چه خوابى است كه در مورد ظلم به من شما را فرا گرفته است ؟!
آيا پيامبر صلى الله عليه و آله پدرم نمى فرمود: حرمت هر كسى را نسبت به فرزندانش بايد نگاه داشت ؟ چه زود كار خود را كرديد، و عجب زود به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد! و شما به آنچه من طلب مى كنم قدرت كمك ، و بر آنچه درپى آن هستم و مى خواهم قوت گرفتن داريد.
آيا به راحتى مى گوييد محمد رسول خدا از دنيا رفت ؟ بخدا قسم اين واقعه مهم است كه شكافى عظيم و گسيختگى گسترده اى همراه داشت ، و التيام دهنده آن مفقود بود. با غيبت پيامبر زمين تاريك گرديده ، و برگزيدگان الهى محزون گشته اند، و در مصيبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراكنده شدند. با رحلت او اميدها به ياس مبدل شد، و اموال غارت شد و حريم آن حضرت از بين رفت ، و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت . با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فرا گرفت و حق از بين رفت .
بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله بليه بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثه ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانه هايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده و به آن در گوشهايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است .
و همچنين خبر داده از آنچه كه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكم نهايى و قضا و قدر حتمى است (آنجا كه فرموده ) و نيست محمد مگر فرستاده خدا كه قبل از او پيامبران آمده اند. آيا بميرد يا كشته شود به جاهليت خود بر مى گرديد و مرتد مى شويد؟ كسى كه مرتد شود به خداوند ضررى نمى رساند، و خداوند شكر گزاران را پاداش ‍ مى دهد.
١٤ : الزهرا سلام الله عليها تظلم بمراءى و مسمع ايها بنى قيله ! ءاهضم تراث ابى و انتم بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع .
تلبسكم الدعوه و تشملكم الخبره ، و فيكم العده و العدد، و لكم الدار و الجبن و الجنن و الاداه و القوه ، و عندكم السلاح و الجنه ، توافيكم الدعوه فلا تجيبون ؟! و تاتيكم الصرخه فلا تغيثون ؟! و انتم موصوفون بالكفاح معروفون بالخير و الصلاح .
و انتم الاولى نخبه الله التى انتخبت ، و الخيره التى اختيرت لنا اهل البيت ، فباديتم العرب و بادهتم الامور و تحملتم الكد و التعب ، و ناهضتم الامم و كافحتم البهم ، لانبرح و تبرحون ، نامركم فتاتمرون .
حتى استقامت لكم منا الدار و دارت لكم بنا رحى الاسلام و در حلب الايام و خضعت نعرع الشرك ، و سكنت فوره الافك ، و خبت نيران الحرب ، و هدات دعوه الهرج ، و استوسق نظام الدين .
١٤ : ظلم به فاطمه سلام الله عليها در انظار مردم از شما بعيد است اى پسران قيله ! آيا در ارث پدرم به من ظلم شود در حالى كه شما حال مرا مى بينيد و صداى مرا مى شنويد و اجتماعتان منسجم است و نداى نصرت طلبى من به شما مى رسد، و آگاهى بر مظلوميت من همگى شما را فرا گرفته است ؟!
اين در حالى است كه شما هم تداركات و افراد و هم خانه و سرپوش و هم وسيله و قدرت و هم اسلحه و وسيله دفاع داريد. فراخوانى من به شما مى رسد ولى پاسخ نمى دهيد! و فرياد من به شما مى رسد ولى به دادخواهى نمى آييد!
شما كسانى هستند كه بر دشمن بدون سپر و زره حمله مى كنيد و به خير و صلاح شناخته شده ايد. و شما بعنوان برگزيده خدا و منتخب او براى ما اهل بيت انتخاب شده ايد. و همان كسانى هستيد كه با عرب به مبارزه بر خاستيد و خود را وارد امور سخت كرديد و متحمل سختى و زحمت شديد و با امتها به جنگ برخاستيد و پهلوانان را بدون سستى دور نموديد.
ما و شما چنان بوديم كه شما را امر مى كرديم و شما اطاعت مى كرديد، تا بوسيله ما براى شما موقعيت پا بر جايى به دست آمد و توسط ما آسياب اسلام براى شما به گردش در آمد، و بركات روزگار به جريان افتاد، و تكبر شرك به ذلت كشيده شد، و جوشش دروغ ساكن گرديد، و آتش جنگ خاموش گشت ، و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت ، و دين در اجتماع شكل گرفت .
١٥ : قاتلوا ائمه الكفر فانى جرتم بعد البيان و اسررتم بعد الاعلان و تكصتم بعد الاقدام و اشركتم بعد الايمان و جبنتم بعد الشجاعه ، عن قوم نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم .
فقاتلوا ائمه الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون . الا تقاتلون قوما تكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدووكم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين .
١٥ : با امامان كفر بجنگيد با اين سوابق ، حال بعد از روشن شدن حق و بيان آن به كجا رفتيد، و بعد از اعلان حق كجا آن را پنهان كرديد، و چرا بعد از اين اقدامات به گذشته خود رجوع نموديد و بعد از ايمان مشرك شديد، و بعد از شجاعت ترسيديد از گروهى كه بعد از پيمان بستنشان سوگندهاى خود را شكستند و در دين شما طعنه وارد نمودند.
با امامان كفر جنگ كنيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمى باشند، تا شايد از كارهاى خود بر گردند، آيا با گروهى كه سوگندهاى خود را ناديده گرفتند و قصد بيرون نمودن رسول الهى را دارند كارزار نمى نماييد، و حال آنكه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آيا از آنان هراس داريد؟ خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مومن هستيد.
١٦ : خذلان الناس عن الحق الا و قد ارى و الله ان قد اخلدتم الى الحفض ، و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض ، و ركنتم الى الدعه ، و نجوتم بالضيق من السعه ، فعجتم عن الدين و مججتم الذى و عيتم و دسعتم الذى سوغتم .
فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد.
الم ياتكم نبا الذين من قبلكم قوم عاد و نوح و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله ، جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم فى افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب .
١٦ : خوارى حق به دست مردم آگاه باشيد! به خدا قسم شما را مى بينم كه به زندگى راحت ميل نموده ايد، و كسى كه سزاوار منصب حل و فصل امور است از جايگاهش دور نموده ايد، و تن به راحتى در داده ايد، و از جاى وسيع و جاى تنگ پناه آورده ايد، و از دين برگشته ايد و آنچه را كه حفظ مى كرديد دور افكنده ايد، و چيزى را كه به آسانى خورده بوديد بر گردانده ايد.
اگر شما و تمام كسانى كه در زمين هستند كافر شوند خداوند از همه آنان بى نياز است و خداوند سپاس شده است . آيا خبر كسانى كه قبل از شما از قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامى كه بعد از اينان آمدند به شما نرسيده ؟ قضاياى آنان را جز خدا نمى داند كه رسولان الهى با بينات به سوى آن اقوام آمدند، ولى آنان دستهاى خود را در دهان خود گذارده و گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافريم ، و ما در آنچه ما را به سويش مى خوانيد در شك و تريد هستيم .
١٧ : العار و النار لمن يخذل ابنه نبيه الا و قد قلت الذى على معرفه منى باخذله التى خامرتكم و الغدره التى استشعرتها قلوبكم .
و لكنها فيضه النفس و نفثه الغيظ و خور القناه و ضعف اليقين و بثه الصدر و معذره الحجه .
فدونكموها فاحتقبوها مدبره الظهر، مهيضه العظم ، خوراء القناه ، ناقبه الخف ، باقيه العار، موسومه بغضب الجبار و شنار الابد، موصوله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده ، انها عليهم موصده فى عمد ممدده . فبعين الله ما تفعلون و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
١٧ : عار و عذاب بر كسى كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را خوار كند من گفتم آنچه گفتم در حالى كه مى دانم يارى نكردن وجودتان را فرا گرفته و بى وفايى همچون لباسى بر قلبهاى شما پوشيده شده است . ولى اين سخنان به خاطر بر لب رسيدن جانم بود، و آه هايى بود كه براى خاموش ‍ نمودن آتش غضبم كشيدم ، و سستى تكيه گاهى بود، و ضعف يقين شماست ، و اظهار غصه سينه ام است كه ديگر نتوانستم آن را مخفى كنم ، و براى اتمام حجت بود.
پس شتر خلافت را بگيريد و با طناب ، باربندش را محكم به شكم آن ببنديد، در حالى كه كمر آن شتر مجروح شده و استخوانهايش شكسته و پاهايش ضغيف شده و كف پاهايش نازك گرديده و عيب آن هميشه باقى است ، كه به غضب خداى جبار و ننگ ابدى علامت گذارى شده ، و پيوسته به آتش الهى روشن است . آتشى كه بر قلبها اثر مى گذارد و در عمودهاى كشيده بر آنان ملازم شده است . آنچه انجام مى دهيد نزد خداوند محفوظ است و به زودى كسانى كه ستم كردند مى فهمد به كجا مى روند.
١٨ : انا ابنه بيكم و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد، فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون ، فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون .
ربنا احكم بيننا و بين قومنا و انت خير الحاكمين و سيعلم الكفار ليمن عقبى الدار.
و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون ، و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه ، فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ، و كان الامر قد قصر.
١٨ : من دختر پيامبرتان هستم من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب شديدى كه در پيش داريد ترسانيد.
پس همگى درباره من حيله بكار بنديد و به تاءخير نيندازيد! شما كار خود را بكنيد كه ما هم در كار خود هستيم و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم .
پروردگارا! بين ما و قوممان به حق حكم كن و تو بهترين حكم كننده هستى و به زودى كفار خواهند دانست كه عاقبت كار به نفع كيست .
و بگو عمل كنيد كه به زودى خدا و رسول و مومنين عمل شما را مى بينند و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آويخته ايم . بنابر اين هر كس به اندازه ذره اى عمل خير انجام دهد نتيجه اش را مى بيند و هر كس ذره اى عمل شر انجام دهد نتيجه اش را خواهد ديد، و گويا كار چنين مقدر شده است .
١٩ : جواب ابى بكرلها سلام الله عليها فاجابها ابوبكر عبد الله بن عثمان و قال :
صدقت يا بنت رسول الله ، كان ابوك بالمومنين عطوفا كريما رورفا رحيما، و على الكافرين عذابا اليما و عقابا عظيما.
و اذا عزوناه و جدناه اباك دون النساء، و اخا ابن عمك دون الاخلاء، آثره على كل حميم و ساعده على الامر العظيم .
لا يحبكم الا سعيد، و لا يبغضكم الا شقى بعيد!! و انتم عتره رسول الله الطيبون ، و خيرته المنتجبون ، على الخير ادلتنا، و الى الجنه مسالكنا.
١٩ : جواب ابوبكر آنگاه ابوبكر در جواب حضرت گفت : راست مى گويى اى دختر پيامبر، پدر تو نسبت به مومنين با عطوفت و كريم بود و رحمت و رافت داشت ، و نسبت به كافرين عذاب اليم و عقاب عظيم بود.
اگر بخواهيم نسب او را بنگريم در تمام زنان او را تنها پدر تو مى يابيم ، و و در بين دوستان صميميش تنها برادر عمويت (على عليه السلام ) مى بينيم ، كه او را بر تمام دوستان برگزيد، و على كسى بود كه او را در هر كار بزرگى يارى مى نمود.
فقط انسانم سعادتمند شما را دوست مى دارد و تنها انسان شقى دور از خدا شما را دشمن مى دارد. شما عزت پاك رسول خدا هستيد و برگزيدگان منتخب اوييد. راهنمايان ما بر كارهاى خير شماييد، و سوق دهندگان ما به بهشت شما هستيد.
٢٠ : الحديث الموضوع النبى لايورث و انت يا خيره انساء و ابنه خير الانبياء صادقه فى قولك ، سابقه فى وفور عقلك ، غير مردوده عن حقك و لا مصدوده عن صدقك .
و الله ما عدوت راى رسول الله و لا عملت الا باذنه ! و الرائد لا يكذب اهله .
و قد قلت و ابلغت و اغلظت فاهجرت ، و انى اشهد الله - و كفى به شهيدا - انى سمعت رسول الله يقول : نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا ارضا و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الكتب و الحكمه و العلم و النبوه ، و ما كان لنا من طعمه فلولى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه !
و قد جعلنا ما حاولته فى الكراع و السلاح ، يقابل به المسلمون و يجاهدون الكفار و يجالدون المرده الفجار، و ذلك باجماع من المسلمين لم اتفرد به وحدى ، و لم استبد بما كان الراى فيه عندى .
و هذه حالى و مالى هى لك و بين يديك لا نزوى عنك و لا ندخر دونك .
و انك انت سيده امه ابيك ، و الشجره الطيبه لبنيك ، لا ندفع مالك من فضلك ، و لايوضع من فرعك و اصلك ، حكمك نافذ فيما ملك يداى ، فهل ترين ان اخالف فى ذلك اباك ؟!
٢٠ : حديث جعلى النبى لايورث و تو اى بر گزيده تمام زنان و دختر بهترين پيامبران در آنچه كه مى گويى راستگو هستى ، و در وفور عقل سبقت دارى ، و حق تو رد نشده است و سخن راستى را مى گويى كه از تو منع نمى شود، و قسم به خدا كه از راى و نظر پيامبر پا را فرا نگذاشتم و كارى كه كردم با اجازه او بود!! و پيشتاز هر قومى به آنان دروغ نمى گويد.
و تو گفتى و سخن خود را رساندى و درشتى نمودى و قهر كردى !! و من خدا را شاهد مى گيرم - و او در شاهد بودن كافى است ! - كه شنيدم كه رسول خدا مى فرمود: ما گروه پيامبران طلا و نقره و زمين و خانه و اثاث خانه به ارث نمى گذاريم ، و كتابها حكمت و علم را به ارث مى گذاريم . و آنچه از مال دنيا از ما باقى ماند از آن ولى امر بعد ماست كه در آن به نظر خويش حكم كند!
آنچه را كه تو در پى آن هستى براى تهيه اسب و اسلحه قرار داديم كه مسلمانان با آن به مقابله دشمنان بپردازند و با كفار جهاد كنند و بر گردنكشان فجار شمشير بزنند! و اين عمل به اجماع مسلمانان است ، و به تنها آن را انجام نداده ام و به راى خود عمل نكرده ام . اين حال من است و اموالم براى تو و در اختيارت باشد! و ما آن را به تو نمى گيريم و براى ديگرى ذخيره نمى كنيم . تو برترين بانوى امت پدرت و درخت طيبه اى براى فرزندانت هستى !
ما نمى خواهيم مال تو را كه به تو تفضل شده از تو بگيرم ، و مقام اجداد و فرزندانت كم شمرده نمى شود. فرمان تو در آنچه كه در ملك من است مؤ ثر و نافذ است ! آيا اجازه مى دهى در اين باره با دستور پدرت مخالفت كنم !؟
٢١ : خطابها سلام الله عليها مع ابى بكر فقالت سلام الله عليها:
سبحان الله ! ما كان ابى رسول الله صلى الله عليه و آله عن كتاب الله صادفا، و لا لا حكانه مخالفا، بل كان يتبع اثره و يقفو سوره .
افتجمعون الى الغدر اعتلالا عليه بالزور؟
و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حياته .
٢١ : پاسخ ابوبكر حضرت فاطمه سلام الله عليها در جواب او فرمود:
سبحان الله ! هرگز پدرم از كتاب خدا روى گردان نبوده و مخالفت احكام آن را نكرده ، بلكه پيروى فرامين او را نموده و از جاى جاى آن متابعت نموده است .
آيا همگى بر سر بى وفايى اجتماع كرده ايد و عذرتان در اين باره دروغى است كه پرداخته ايد.
و اين عمل شما بعد از رحلت پيامبر همانند آن غائله هايى است كه در زمان حيات او دنبال مى كرديد.
٢٢ : القرآن يصرح بارث الانبياء هذا كتاب الله ، حكما عدلا و ناطقا فصلا يقول عن نبى من انبيائه :
يرثنى و يرث من آل يعقوب ، و يقول : و ورث سليمان داود.
فبين عزو جل وزع من الاقساط و شرع من الفرائض و الميراث و اباح من حظ الذكران و الاناث ما ازاح به عله المبطلين و ازال التظنى و الشبهات فى الغابرين .
كلا بل سولت لكم انفسكم امرا، فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون . و هذان نبيان ، و قد عملت ان النبوه لا تورث و انما يورث ما دونها. فما لى امنع ارث ابى ؟ ءانزل الله فى كتابه : الا فاطمه بنت محمد؟ فدلنى فليه اقنع به !
٢٢ : تصريح قرآن به ارث انبياء سلام الله عليها اين كتاب خداست كه حاكمى عادل و گوينده اى است كه فصل خصومت مى كند، درباره پيامبرى از پيامبران خدا مى فرمايد: فرزندى به من عطا فرما كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و مى فرمايد: و سليمان از داود ارث برد.
خداوند عز و جل در قرآن تقسيماتى در ارث قرار داده و حدود واجب ميراث را تعيين كرده و سهم مرد و زن از بيان فرموده است ، به طورى كه عذر اهل باطل را باطل كرده و جاى گمانها و شبهات را درباره مردگان از بين برده است .
ولى نفستان بر شما حيله كرده و بايد صبر نيكو كرد، و خداوند در مقابل آنچه شما مى پردازيد كمك كننده است .
اين دو نفر كه در آيه ذكر شده اند پيامبرند، و تو مى دانى كه مقام نبوت ارث بردنى نيست و ارث بردن در غير مقام نبوت است . پس براى چه از ارث پدرم محروم مى شوم ؟ آيا خداوند در كتابش آورده كه : به جز فاطمه دختر محمد؟ به من نشان بده تا قانع شوم .
٢٣ : جواب ابى بكرلها سلام الله عليها فقال لها سلام الله عليها ابوبكر: يا بنت رسول الله ، انت عين الحجه و منطق الحكمه .
لا ادلى بجوابك و لا ادفعك عن صوابك ، و لكن المسلمون بينى و بينك ! هم قلدونى ما تقلدت ، و باتفاق منهم اخذت ما اخذت ، غير مكابر و لا مستبد و لا مستاثر، و هم بذلك شهود.
٢٣ : جواب ابوبكر ابوبكر گفت : اى دختر پيامبر، تو عين دليل و زبان حكمت هستى . جواب تو را آماده نكرده ام ، و تو را در درستى گفتارت رد نمى كنم ! ولى اين مسلمانان قاضى بين من و تو باشند.
آنچه انجام دام اينان بر عهده من گذاردند و با توافق آنان و بدون قصد زورگويى و استبداد و مقدم داشتن ديگرى اين (فدك ) را از تو گرفتم ، و خودشان بر اين مطلب شاهدند.
٢٤ : خطابها سلام الله عليها مع المسلمين و معاتبتهم فالتفتت فاطمه سلام الله عليها الى الناس و قالت :
معاشر المسلمين المسرعه الى قيل الباطل ، المغضيه على الفعل القبيح الخاسر.
افلا تتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟ كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالم ، فاخذ بسمعكم و ابصاركم ، و لبئس ما تاولتم و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعتضتم .
لتجدن و الله محمله ثقيلا و غبه و بيلا، اذا كشف لكم الغطاء و بان ما وراءه الضراء و بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحسبون و خسر هنالك المبطلون .
٢٤ : خطاب به مسلمانان آنگاه حضرت فاطمه سلام الله عليها توجه خود را به مردم نموده فرمودند:
اى مسلمانى كه با سرعت به قول باطل روى آورده ايد، و در مقابل عمل ناپسند زيان آور سكونت نموديد و راضى شديد!
آيا در كلمات قرآن تدبر نمى كنيد يا آنكه بر قلبهايتان قفلهايى زده شده است ؟ بلكه اعمال بدتان قلبهاى شما را پوشانده و گوش و چشمتان را بسته است . بد تاءويلى كرديد و چه بد مشورتى نموديد و چه شر است آنچه خير را با آن عوض كرديد.
قسم به خدا بارش را سنگين مى يابيد و عاقبتش را عذاب مى بينيد زمانى كه پرده براى شما برداشته شود و پوشيده ها آشكار گردد و عذابهايى كه گمانش را نمى بريد از سوى پروردگارتان بر شما ظاهر گردد، و در آن هنگام صاحبان باطل زيان مى كنند.
٢٥ : اثر خطبتها سلام الله عليها قال : فلم ير بعد اليوم الذى قبض فيه رسول الله صلى الله عليه و آله اكثر باكيا و لا باكيه من ذلك اليوم ، و ارتجت المدينه و صاح الناس ، و ارتفعت الاصوات من دار بنى عبد المطلب و بعض دور المهاجرين و الانصار.
٢٥ : تاءثير خطبه حضرت راوى : مى گويد: بعد از خطبه حضرت ، زن و مرد چنان گريه كردند كه تا آن روز ديده نشده بود، و مدينه به لرزه در آمد و فرياد مردم بلند شد و صداها از خانه هاى فرزندان عبدالمطلب و بعضى از مهاجرين و انصار بلند شد.
٢٦ : ماجرى بين ابى بكر و عمر بعد خطبتها سلام الله عليها فلما بلغ ذلك ابابكر قال لعمر: تربت يدالك ! ما كان عليك لو تركتنى ؟ فربما رفات الخرق و رتقت الفتق ، الم يكن ذلك بنا احق ؟
فقال الرجل : قد كان فى ذلك تضعيف سلطانك ، و توهين كفتك ، و ما اشفقت الا عليك .
قال : ويلك ! فكيف بابنه محمد و قد علم الناس ما توعو اليه ، و ما نجن لها من الغدر عليه .
فقال : هل هى الا غمره انجلت ، و ساعه انقضت ، و كان ما قد كان لم يكن ... قلدنى ما يكون من ذلك .
قال فضرب بيده على كتفه ، ثم قال : رب كربه فرجتها يا عمر.
٢٦ : آنچه بين ابوبكر و عمر اتفاق افتاد هنگامى هنگامى كه اين اخبار به ابوبكر رسيد، به عمر گفت : دستت خالى باد! چه مى شد اگر مرا به حال خود مى گذاشتى كه شايد اين گسيختگى را به نوعى التيام مى دادم و مسئله تشنج آور پيش آمده را به طورى اصلاح مى كردم . آيا اين برايمان بهتر نبود.
عمر گفت : در اين ، تضعيف قدرت تو و سبكى مقام تو بود، و من براى تو دلسوزى كردم !
ابوبكر گفت : واى بر تو! پس كلمات دختر محمد چه مى شود كه مردم همگى دانستند كه او چه مى خواهد و ما چه حيله اى براى او پنهان كرده ايم ؟!
عمر گفت : آيا بيش از يك تندى بود كه از بين رفت و آيا بيش از يك لحظه اى بود كه گذشت ؟ و مثل آنكه آنچه بوده اصلا واقع نشده است ، و گناه آنچه كه بود بر عهده من بگذار!
راوى مى گويد: سپس ابوبكر با دستش بر شانه عمر زد و گفت : چه بسيار گرفتارى كه تو آن را رفع نمودى !
٢٧ : ابوبكر يهدد الناس ثم نادى الصلاه جامعه ، فاجتمع الناس و صعد المنبر، فحمد الله و اثنى عليه ، ثم قال :
ايها الناس ، ما هذه الرعه ، و مع كل قاله امنيه ؟ اين كانت هذه الامانى فى عهد نبيكم ؟
فمن سمع فليقل ، و من شهد فليتلكم ، كلا بل هم ثعاله شهيده ذنبه .
لعنه الله ، و قد لعنه الله . مرب لكل فتنه يقول : كروها جذعه ابتغاء الفتنه من بعد ما هرمت ، كام طحال احب اهلها الغوى .
الا لو شئت ان اقول لقلت : و لو تكلمت لبحت ، و انى ساكت ما تركت يستعينون بالصبيه و يستنهضون النساء.
و قد بلغنى - يا معشر الانصار - مقاله سفهائكم ، فوالله ان احق الناس بلزوم عهد رسول الله انتم ، لقد جاءكم فاويتم و نصرتم ، و انتم اليوم احق من لزم عهده .
و مع ذلك فاغدوا على اعطياتكم ، فانى لست كاشفا قناعا و لا باسطا و ذراعا و لا لسانا الا على من استحق ذلك و، والسلام .
٢٧ : خطاب تهديدآميز ابوبكر به مردم آنگاه اعلان كرد تا مردم اجتماع كننده ، و مردم جمع شدند و ابوبكر بر فراز منبر رفته و پس از حمد و ثنا گفت :
اى مردم ، اين چه حالتى است كه با هر حرفى آرزويى است ؟ اين آرزوها در عهد پيامبرتان كجا بود.
پس هر كسى كه شنيده بگويد و هر كه شاهد بوده صحبت كند. بلكه اين قضيه همچون قضيه روباهى مى ماند كه شاهدش دمش بود! خدا او را لعنت كند و لعنت كرده است ! ملازم هر فتنه اى است و مى گويد: فتنه را به حال اولى برگردانيد. طالب فتنه است بعد از آن كه كهنه شده همچون ام طحال مى ماند كه محبوبترين اهلش نزد او گمراه است .
آگاه باشيد اگر خواسته باشم بگويم مى گويم ، و اگر تكلم نمايم مطلب را آشكار مى كنم . ولى تا زمانى كه رهايم كرده باشند من سخن نمى گويم . از بچه ها كمك مى گيرند و زنان را به يارى مى طلبند.
اى انصار، صحبت سفيها شما به من رسيده است . قسم به خدا سزاوارترين مردم به رعايت عهد رسول خدا شماييد. شما كسانى هستيد كه پيامبر به سوى شما آمد و او را پناه داديد و يارى نموديد، و امروز از همه سزاوارتريد كه عهد او را پاس داريد.
و بعد از اين همه ، فردا صبح براى گرفتن هديه ها بياييد! من كسى هستم كه پرده اى را نمى درم و دست و زبانى را بلند نمى كنم مگر بر كسى كه سزاوار آن باشد! و السلام .
٢٨ : استنكار ام سلمه قال فاطلعت ام سلمه راسها من بابها و قالت :
المثل فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله يقال هذا؟! و هى الحوراء بين الانس ، و الانس للنفس ! ربيت فى حجور الانبياء، و تداولتها ايدى الملائكه و نمت فى حجور الطاهرات ، نشاءت خير منشاء و ربيت خير مربى .
اتزعمون ان رسول الله صلى الله عليه و آله حرم عليها ميراثه و لم يعملها!؟ و قد قال الله له : و انذر عشيرتك الاقربين . افانذرها و جاءت تطلبه ؟! و هى خيره النسوان و ام ساده الشبان و عديله مريم ابنه عمران و حليله ليث الاقران ، تمت بابيها رسالات ربه .
فو الله لقد كان يشفق عليها من الحر و القر، فيوسدها يمينه و يلحفها بشماله . رويدا! فرسول الله صلى الله عليه و آله بمراى لغيكم ، و على الله تردون . فواها لكم و سوف تعلمون .


۲
صداى فاطمى فدك ; ٢٨ : پاسخ ام سلمه به ابوبكر راوى مى گويد: آنگاه ام سلمه سر خود را از حجره اش بيرون آورد و گفت :
آيا مثل فاطمه اى كه دختر رسول خداست اين حرفها زده مى شود؟! در صورتى كه او حوريه اى بين انسان ، و انس براى نفس پيامبر است . در آغوش ‍ پيامبران تربيت يافته و نزد ملائكه دست به دست گرديده و در دامان زنان پاك رشد نموده و به بهترين وجهى در وجود آمده و به نيكوترين صورت تربيت شده است .
آيا گمان مى كنيد پيامبر ميراثش را بر او حرام نموده و او را از مسئله آگاه ننموده است ؟ با اينكه خداوند به او فرموده : و خانواده نزديك خود را از مخالفت احكام الهى بترسان . آيا مى شود پيامبر به فاطمه اين مسئله را فرموده باشد ولى او مطالبه ارث نمايد؟! و حال آنكه او بهترين زنان و مادر سر آمد جوانان و همتاى مريم دختر عمران و همسر شير شجاعان است . فاطمه اى كه با پدرش رسالتهاى پروردگار پايان يافت .
قسم به خدا پيامبر نسبت به او در گرما و سرما دلسوزى مى كرد و دست راست خود را زير سر او نهاد و رو انداز او را دست چپش قرار مى داد. عجله نكنيد كه پيامبر ناظر گمراهى شماست و بر خدا وارد مى شويد. واى بر شما و به زودى خواهيد دانست .
٢٩ : خطابها مع رافع بن رفاعه تذكر غذير خم ثم ولت ، فاتبعها رافع بن رفاعه الزرقى فقال لها: يا سيده النساء، لو كان ابوالحسن تكلم فى هذا الامر و ذكر للناس قبل ان يجرى هذا العقد، ما عدلنا به احدا.
فقالت له بردتها، اليك عنى ! فما جعل الله لا حد بعد غدير خم من حجه و لا عذر.
٢٩ : خطاب خضرت با رافع و يادآورى غدير آنگاه حضرت بر خاست و به راه افتاد. رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و گفت : اى برترين بانوان ، اگر حضرت ابوالحسن در رابطه با اين مسئله قبل از اين بيعتى كه با ابوبكر شد صحبتى مى كرد و اين مطلب را به مردم تذكر مى داد، ما شخص ديگرى را به جاى او نمى پذيرفتيم !
خضرت با حالت غضب به او فرمود: از من دور شو، خداوند بعد از واقعه غدير خم براى احدى دليل و عذرى باقى نگذارده است !
٣٠ : شكواها الى اميرالمؤ منين عليه السلام ثم انكفات عليه السلام و اميرالمؤ منين عليه السلام يتوقع رجوعها اليه و يتطلع طلوعها عليه .
فلما جاءت و دخلت عليه و استقرت بها الدار قالت لاميرالمومنين عليه السلام :
يا بن ابى طالب ! اشتملت شمله الجنين و قعدت حجره الظنين ؟
نقضت قادمه الاجدل فخانك ريش الاعزل !
هذا ابن ابى قحافه ، يبتزنى نحله ابى و بلغه ابنى . لقد اجهد فى خصامى ، و الفيته الد فى كلامى ، حتى حبستنى قيله نصرها و المهاجره و صلها و غضت الجماعه دونى طرفها، فلا دافع و لا مانع . خرجت كاظمه و عدت راغمه ! اضرعت خدك يوم اضعت حدك ؟
افترست الذئاب و افترشت التراب ، ما كففت قائلا و لا اغنيت باطلا و لا خيار لى !
ليتنى مت قبل هنيتى و دون ذلتى ! عذيرى الله منه عاديا و منك حاميا.
ويلاى فى كل شارق ! ويلاى فى كل غارب ؟ مات العمد و وهن العضد. شكواى الى ابى و عداواى الى ربى .
اللهم انت اشد منهم قوه و حولا، اشد باسا و تنكيلا.
٣٠ : شكايت به اميرالمؤ منين عليه السلام سپس فاطمه زهرا سلام الله عليها به سوى خانه مراجعت نمودند در حالى كه اميرالمؤ منين عليه السلام انتظار بازگشت را مى كشيدند و منتظر از راه رسيدن آن بانو بودند. چون حضرت نزد اميرالمؤ منين عليه السلام رسيدند و وارد خانه شدند خطاب به اميرالمومنين عليه السلام عرض كردند:
اى پسر ابوطالب ! آيا مانند جنين نشسته اى ، و مثل اشخاص متهم در خانه جاى گرفته اى ؟ تو بالهاى بازان شكارى را مى شكستى ، و اكنون پر پرندگان بى بال و پر بر تو تاءثير كرده است ؟!
اين پسر ابوقحافه است كه با قهر و غلبه بخشش پدرم و ذخيره دو پسرم را مى گيرد. او با حديث تمام به مبارزه من برخاسته ، و او را با دشمنى هر چه بيشتر در مقابل صحبتهايم يافته . تا آنكه انصار يارى خود را و مخاجران كمكشان را از من باز داشتند و چشمانشان را در يارى من بستند، و در نتيجه نه دفاع كننده اى هست و نه منع كننده اى !
با سينه اى پر از خشم كه فرو خورده بودم از منزل خارج شدم ، و با خوارى به خانه بازگشتم . روى خود را به ذلت افكندى هنگامى كه صلابتت را سست نمودى . تو گرگان را از هم مى دريدى ، ولى اكنون خاك را فرش خود قرار داده اى ! نه گوينده اى را از كلام باز داشتى و نه از باطلى منع نمودى ، و من اختيارى از خود ندارم .
اى كاش قبل از اين لحظه و قبل از خواريم مى مردم . عذر من به درگاه خداوند همين بس كه ابوبكر متجاوز بود و من مى خواستم از تو حمايت كرده باشم . اى واى بر من در هر صبحگاه ! و واى بر من در هر شامگاه ! تكيه گامها از بين رفت و بازو سست گرديد. شكايت خود را به پدرم مى نمايم ، و انتقام از ستم آنان را از خداوند مى خواهم .
خداوند! تو در قدرت و قوت بر منع از آنان قوى تر هستى و عذاب و عقوبت تو سخت تر است .
٣١ : اميرالمؤ منين عليه السلام يخفف عنها الالام فقال اميرالمؤ منين : لا ويل لك ، بل الويل لشانئك . ثم نهنهى عن وجدك يا بنه الصفوه و بقيه النبوه .
فما ونيت عن دينى و لا اخطات مقدورى . فان كنت تريد من البلغه فرزقك مضمون و كفيلك مامون و ما اعد لك افضل مما قطع عنك ، فاحتسبى الله .
فقالت عليه السلام : حسبى الله و امسكت .
٣١ : تسلى اميرالمؤ منين عليه السلام به حضرت زهرا سلام الله عليها اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: واى بر تو نيست ، بلكه واى بر كسى است كه بغض تو را دارد و با تو بد رفتارى مى كند. خود را از خشم بازدار، اى دختر پيامبر برگزيده واى يادگار نبوت . در دينم عجز نشان ندادم و از آنچه قدرت داشتم كوتاهى نكردم .
اگر به اندازه كفاف زندگى مى خواهى روزى تو ضمانت شده است و متكفل آن مورد اعتماد است و آنچه براى تو آماده شده بهتر از چيزى است كه از تو منع شده است : پس به حساب خدا قرار ده .
حضرت زهرا سلام الله عليها عرض كرد: خدا مرا كافى است ؛ و ديگر چيزى نفرمود.
٣٢ : عياده نساء المهاجرين و الانصار لها سلام الله عليها لما رجعت فاطمه سلام الله عليها الى منزلها فتشكت - و كان وفاتها فى هذه المرضه - دخل اليها انساء المهاجرات و الانصاريات عائدات ، فقلن لها: كيف اصبحت يا بنت رسول الله ؟
فحمدت الله و صلت على ابيها، ثم قالت :
اصبحت و الله عائفه لدنيا كن ، قاليه لرجالكن ، لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان سبرتهم .
فقبحا لفلول الحد و خور القناه و خطل الراى و عثور الجد و خوف الفتن !
و لبئس ما قدمت لهم انفسهم ، ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون .
لا جرم و الله لقد قلدتهم ربقتها و حملتهم اوقتها و شننت عليهم عارها. فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمين .
٣٢: عيادت زنان مهاجر و انصار هنگامى كه حضرت زهرا سلام الله عليها به خانه بازگشت و مريض شد - كه شهادت حضرت هم در اثر آن بيمارى بود - زنان مهاجر و انصار به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پيامبر، حالتان چگونه است ؟
حضرت حمد الهى به جاى آورد و بر پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس ‍ فرمود:
صبح كرده ام در حاليكه به خدا سوگند از دنياى شما متنفرم و آن را رها كرده ام ، و نسبت به مردان شما عضبناكم . با امتحان اول آنان را به دور افكندم و با آزمايش عمق ايمانشان آنان را مورد غضب و ملامت قرار دادم .
پس ننگ بر كند شدن شمشير و بى استقامتى نيزه و اضطراب فكر و تزلزل روح جديت و ترس از فتنه و جنگ ! و چه بد است آنچه براى آينده خود مهيا كرده اند كه خداوند بر آنان غضب كرده و دائما در عذاب خواهند بود.
بنابر اين چاره جز اين نبود كه قلاده آن را بر گردنشان افكندم و سنگينى آن را بر دوششان قرار دادم و ننگ آن را بر سرشان افكندم .
پس خير از ظالمين دور باد و به بلا دچار شوند و از آثار نيك محروم باشند و از رحمت خدا دور گردند.
٣٣ : ما الذى نقموا من ابى احسن عليه السلام و يحهم ! انى زحزحوها عن رواسى الرساله و قواعد النبوه و مهبط الروح الامين بالوحى المبين و الطبين بامر الدنيا و الدين ؟! الا ذلك هم الخسران المبين .
و ما الذى نقموا من ابى الحسن ؟ نقموا و الله نكير سيفه و قله مبالاته لحتفه و شده و طاته و نكال وقعته و تبحره فى كتاب الله و تنمره فى ذات الله عز و جل .
٣٣: از على عليه السلام چه چيزى را نپسنديدند؟ واى بر آنان ! خلافت را از كوههاى بلند رسالت و پايه هاى نبوت و محل نزول روح الامين با وحى مبين و از عالمان آگاه و حاذق در امر دنيا و دين به كجا كشاندند. بدانيد كه اين زيان آشكار است .
از ابوالحسن (على عليه السلام ) چه چيزى را نپسنديدند؟ به خدا قسم ، ناراضى بودند از صلابت شمشيرش و بى پروايى او از مرگش و شدت حمله هايش و بر خوردهاى عبرت آموز او در جنگ ، و از تبحر او در كتاب خدا و غضب او در امر الهى .
٣٤ : خساره الامه بغصب حق على عليه السلام و تالله لو تكافوا عن زمام نبذه اليه رسول الله صلى الله عليه و آله لا عتلقه ، و لسار بهم سيرا سجحا لا يكلم خشاشه و لا يكل سائره و لا يتعتع راكبه ؛ و لا وردهم منهلا نميرا رويا صافيا فصفاضا تطفح ضفتاه و لايترنق جانباه ؛ و لا صدرهم بطانا قد تخير لهم الرى ، غير متحمل منه بطائل الا بغمر الناهل و ردعه سوره الساغب ؛ و لفتحت عليهم بركات من السماء و الارض .
و لكنهم نغوا فسيا خذهم الله بما كانوا يكسبون ، و الذين ظلموا من هوالا سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين .
٣٤ : چه كسى را به جاى على عليه السلام انتخاب كردند؟! به خدا سوگند، اگر از گرفتن مهارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به او (على عليه السلام ) سپرده بود خوددارى مى كردند با او انس مى گرفت و آنان را چنان به آرامى سير مى داد كه محل بستن مهار زخمى نكند و حركت دهنده آن خسته نشود و سواره آن به اضطراب نيفتد. و آنان را بر سر آبى فراوان و گوارا و زلال و وسيع مى برد كه آب آن از دو طرف نهر لبريز باشد و دو سوى آن گل آلود نشود، و آنان را از آنجا سيراب بيرون مى آورد. در حالى كه براى آنان سيرابى را پسنديده ، خود از آن استفاده نمى كرد مگر بقدر رفع عطش سيراب و دفع شدت گرسنگى .
و اگر خلافت را به او مى سپردند بركات آسمان و زمين بر آنان گشوده مى شد، ولى آنان از حق روى گردانيدند، پس به زودى خداوند آنان را به آنچه براى خود كسب كرده اند مواخذه مى نمايد و به زودى مى رسد به كسانى كه ظلم نمودند سزاى آنچه كسب كرده اند و نمى توانند مانع چنين عاقبتى شوند.
٣٥ : من الذى استبدلوه بعلى عليه السلام الا هلم فاسمع و ما عشت اراك الدهر عجبا، و ان تعجب فقد اعجبك الحادث !
الى اى نحو اتجهوا؟ و الى اى سناد استندوا؟ و على اى عماد عتمدوا؟ و بايه عروه تمسكوا؟ و على ايه ذريه اقدموا و احتنكوا؟ و لمن اختاروا و لمن تركوا؟ لبئس المولى و لبئس العشير بئس للظالمين بدلا.
استبدلوا و الله الذنابى باقوادم ، و الحرون باقاحم ، و العجز بالكاهل .
فرغما لمعاطس قوم يحسبون انهم يحسنون صنعا! الا انهم هم المفسدون و لكن لايشعرون .
و يحهم ! و افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ، امن لا يهدى الا ان يهدى ؟ فما لكم ، كيف تحكمون ؟
٣٥ : پيش بينى عاقبت غصب خلافت هان ، بيا و بشنو، و تا زنده اى روزگار امر عجيبى را به تو نشان خواهد داد! و اگر تعجب كنى بدان كه همين حادثه تو را به تعجب وا داشته است !
به كدام سو روى آورده اند؟! و به كدام تكيه گاهى اتكا نمودند؟!. به كدام پايه اى اعتماد نمودند؟! و به كدام دستاويزى چنگ زدند؟! و بر ضد كدامين ذريه اى اقدام كردند و بر آنان چيره شدند؟! و براى چه كسى انتخاب كرند و براى چه كسى رها نمودند؟! چه بد سرپرستى و چه بد دوستانى ! و براى ظالمين چه بد جايگزينى است .
به خدا سوگند پس ماندگان را به جاى پيشتازان ، و ترسوى نادان را به جاى دلير آگاه ، و فرومايگان را به جاى معتمدان خود قرار دادند. بينى شان بر خاك ماليده باد و پشيمان شوند قومى كه گمان مى كنند كار درستى انجام مى دهند. بدانيد كه آنان مفسدند ولى خود نمى دانند.
واى بر آنان ! آيا كسى كه به حق هدايت مى كند سزاوارتر به پيروى است يا كسى كه خود هدايت نيافته مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده است ؟! چگونه حكم مى كنيد؟!
٣٦ : انذر هم بعاقبه الاغتصاب اما لعمر الله لقد لقحت نن فنظره ريثما تنتج ، ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبيطا و ذعافا ممقرا. هنالك يخسر المبطلون ، و يعرف التالون غب ما اسس الاولون .
ثم طيبوا بعد ذلك عن انفسكم نفسا، و اطمانوا للفتنه جاشا، و ابشروا بسيف صارم و سطوه معتد غاشم و هرج شامل و استبداد من الظالمين ، يدع فيئكم زهيدا و جمعكم حصيدا.
فيا حسره لكم ! و انى بكم و قد عميت عليكم ، انلز مكموها و انتم لها كارهون ؟!
٣٦ : خسارت امت با غصب حق على عليه السلام بدانيد قسم به لايزالى خداوند، هم اكنون فتنه بار دار شده است ! پس زمان كوتاهى منتظر بمانيد تا ثمره اش ظاهر گردد. آنگاه از آن كاسه اى لبريز از خون تازه و سم تلخ كشنده بدوشيد. آنگاه است كه اهل باطل زيان مى كنند، و آيندگان از نتيجه آنچه پيشينيان پايه گذارده اند آگاه مى شوند.
سپس خيال خود را راحت كنيد و قلب خود را براى نزول فتنه قوى كنيد و بشارت باد شما را بر شمشيرى برنده ، و قهر و غلبه متجاوز ظالم ، و هرج و مرج دائمى و عمومى ، و زورگويى ظالمين به گونه اى كه اموال عمومى را غارت مى كند و براى شما چيز كمى را باقى مى گذارد و جمع شما را درو كرده و نابود مى نمايد.
افسوس بر شما! چگونه خواهيد بود هنگامى كه دچار سر در گمى مى شويد؟ آيا حق را به زور به شما بقبولانيم و در حالى كه خودتان مايل نيستيد؟!
٣٧ : عذر لا يقبل بعد التقصير فاعادت النساء قولها عليه السلام على رجالهن ، فجاء اليها قوم من وجوه المهاجرين و الانصار معتذرين و قالوا: يا سيده النساء لو كان الوالحسن ذكر لنا هذا الامر من قبل ان نبرم العهد و نحكم العقد لما عدلنا عنه الى غيره .
فقالت عليه السلام : اليكم عنى ، فلا عذر بعد تعذيركم و لا امر بعد تقصير كم .
در اينجا متن عربى خطبه فاطمى فدك پايان مى پذيرد.
٣٧ : عذرى كه پذيرفته نيست زنان عيادت كننده فرمايشات حضرت زهرا سلام الله عليها را براى مردان خود بازگو كردند.
پيرو آن عده اى از بزرگان مهاجرين و انصار بعنوان عذر خواهى نزد حضرت آمده و گفتند: اى سيده النساء اگر ابوالحسن (على عليه السلام ) اين مسئله را قبل از آنكه پيمانى ببنديم و عقدى را محكم كنيم به ما ياد آور مى شد، ما او را رها نكرده سراغ ديگرى نمى رفتيم .
حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: از من دور شويد (بس كنيد)، كه با بهانه هاى بيهوده تان عذر شما پذيرفته نيست و با كوتاهى هاى شما جاى هيچ سخنى باقى نمانده است !
در اينجا ترجمه فارسى خطبه فاطمى فدك پايان مى پذيرد
مدارك خطبه فدك در طول تاريخ تاكيد خاصى بر حفظ متن براى اين خطبه بوده كه هم درياى معارف اعتقادى است و هم يادگار مادر شيعه و سند مظلوميت اوست .
بيش از ٢٣٠ كتاب مستقل به زبانهاى فارسى ، عربى ، اردو، تركى ، انگليسى و فرانسوى در موضوع فدك تاءليف شده ، كه ١٠٠ كتاب آن درباره خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها و شرح و تفسير آن است .
سند خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها اسناد بلند و معتبر خطابه زهرا سلام الله عليها از اميرالمؤ منين عليه السلام و فرزندان آن حضرت آغاز مى شود. زينب كبرى سلام الله عليها دختر پنج ساله فاطمه سلام الله عليها در آن غوغاى حق كشى صداى مادر را در سينه ضبط نمود و به نسلهاى مسلمين رساند و تا امروز اثر آن زنده مانده است . همچنين امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق عليه السلام بعنوان ناقلين خطبه مادرشان فاطمه سلام الله عليها آن را به اصحابشان آموخته اند.
نكته اى كه در اين مورد جلب توجه مى كند جنبه ادبى بسيار بالاى خطبه است كه باعث شده عده اى از راويان و مولفين غير شيعه نيز اين خطبه مفصل را با جزئياتش نقل كنند.
از نمونه هاى بسيار جالب ، نقل اين خطبه در كتاب المنظوم و المنثور من الكلام نسوان العرب من الخطب و الشعر است كه مولف آن از علماى متقدم سنى است ، و نسخه خطى اين كتاب در خزانه موكل عباسى در قرن دوم بوده است . (١٧)
منابع خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها با اسناد زيادى نقل شده كه بسيارى از آنها به دست ما نرسيده و يا اگر رسيده متن كامل خطبه را همراه نداشته و فقط قسمتهايى از آن را نقل كرده است . اسنادى كه تاكنون به دست ما رسيده و خطبه كامل حضرت را براى ما نقل كرده باشد ٢٢ سند است كه ذيلا بعنوان پشتوانه متن آماده شده خطبه عينا ذكر مى شود. اين اسناد از ١٧ منبع به شرح زير استخراج شده است :
١. دلائل الامه ، ابوجعفر محمد بن جرير طبرى امامى از علماى قرن پنجم ، چاپ قم ، موسسه بعثت ، ١٤١٣: ص ١٠٩ - ١٢٩.
٢. الاحتجاج ، ابومنصور احمد طبرسى متوفاى ٥٤٨ چاپ قم ،: ج ١ ص ‍ ١٣١ - ١٤٦.
٣. كشف الغمه فى معرفه الائمه عليه السلام ، ابوالحسن على بن عيسى اربلى متوفاى ٦٩٣، چاپ بيروت ، دار الكتاب الاسلامى ، ج ٢ ص ١٠٥ - ١٢٠.
٤. شرح نهج البلاغه ، ابن ميثم بحرانى متوفاى ٦٧٩، چاپ بيروت ، ١٤٠١، دار العالم الاسلامى : ج ٥ ص ١٠٥.
٥. الشافى فى الامامه ، سيد مرتضى عليم الهدى متوفاى ٤٣٦، چاپ تهران ، موسسه الصادق ، ١٤١٠: ج ٤ ص ٦٩ - ٧٨.
٦. شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار عليه السلام ، قاضى نعمان مغربى متوفاى ٣٦٣، چاپ قم ، جامعه مدرسين : ج ٣ ص ٣٤ - ٤٠.
٧. الطرائف ، سيد رضى الدين على بن طاووس متوفاى ٦٦٤، چاپ قم ، ١٤٠٠: ص ٢٦٣ - ٢٦٦.
٨. الدر النظيم فى مناقب الائمه اللهاميم ، جمال الدين يوسف بن حاتم شمامى از علماى قرن هفتم ، چاپ قم ، جامعه مدرسين ١٤٢٠: ص ٤٦٥ - ٤٨٣.
٩. الكتاب المبين ، محمد بن عبدالنبى نيشابورى متوفاى ١٢٣٢، نسخه خطى كتابخانه آيه الله مرعشى قم ، شماره ١٨٧٥، ص ١٩٠.
١٠. انوار اليقين فى امامه اميرالمؤ منين عليه السلام ، حسين بن بدرالدين حسنى يمنى متوفاى ٦٧٠، نسخه خطى كتابخانه مركز الابحاث العقائده فم : ص ٢٧، ٢٧٦ - ٢٨٧.
١١. منال الطالب فى شرح طوال الغرائب ، مبارك بن محمد بن اثير متوفاى ٦٠٦، چاپ مكه ، جامعه ام القرى ، ١٣٩٩، ص ٥٠١ - ٥٠٧، ٥٢٨ - ٥٢٩.
١٢. شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد المتوفى ٦٥٦، چاپ مصر، دار احياء الكتب العربيه ، ج ١٦ ص ٢١١ - ٢١٥، ص ٢٢٣ - ٢٣٤.
١٣. التذكره الحمدونيه ، ابن حمدون محمد بن حسن متوفاى ٥٦٢، چاپ بيروت ، دار صار، ١٩٩٦، ج ٦ ص ٢٥٥ - ٢٥٩ ح ٦٢٨.
١٤. نثر الدار، ابوسعد منصور آبى متوفاى ٤٢١، چاپ مصر، الهيئه المصريه العامه الكتاب : ج ٤ ص ٨ - ١٥.
١٥. بلاغات النساء ابن طيفور احمد بن ابى طاهر متوفاى ٢٨٠، چاپ قم ، انتشارات بصيرتى : ص ١٢، ١٤.
١٦. الفاضل فى صفه الادب الكامل ، ابوالطيب محمد بن احمد وشاء متوفاى ٣٢٥، چاپ بيروت ، ١٤١١، دار الغرب العربى ، ص ٢١٠ - ٢١٣.
١٧. نسخه علامه قزوينى ، كه در كتاب فدك ص ١٤٥ آورده و ويژگى خاصش را مقابله آن توسط چند نفر از علماى نسخه شناس بيان نموده است .
لازم به تذكر است كه سه منبع زير نيز قسمتهايى از خطبه را نقل كرده اند:
١. معانى الاخبار، شيخ صدوق متوفاى ٣٨١، چاپ قم ، مكتبه الداورى : ج ٢ ص ٢٩٥ - ٢٩٦، ج ١ ص ٣٨٤ - ٣٨٥.
٢. امالى طوسى ، شيخ طوسى متوفاى ٤٦٠، چاپ قم ، مكتبه المفيد: ص ‍ ٣٨٤.
٣. نسخه علامه مجلسى ، كه در بحارالانوار: ج ٢٩ ص ٣١١ آورده و مى گويد:
در حاشيه نسخه قديمى از كتاب كشف الغمه يافتم كه نوشته بود: به خط سيد مرتضى يافتم كه ... و بعد قسمتى از خطبه را نقل مى كند. اين نسخه هم اكنون در كتابخانه آستان قدس رضوى به شماره ١٠٨١ موجود است .
اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها اسناد خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها در مسجد با ٢٢ سند نقل شده كه تفصيل آن چنين است :
روايت حضرت زينب كبرى سلام الله عليها ١. قال ابو جعفر بن جرير الطبرى فى دلائل الامامه اخبرنى ابوالحسين محمد بن هارون بن موسى التلعكبرى ، قال حدثنا ابى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد الهمدانى ، فقال : حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهيم بن المفضل بن قيس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن كثير، عن ابى عبدالله جعفر بن محمد، عن ابيه ، عن جده على بن الحسين عليه السلام ، عن عمه زينب بنت اميرالمؤ منين عليه السلام .
٢. قال الطبرى ايضا فى دلائل الامه : قال العباس : حدثنا محمد بن المفضل بن ابراهيم الاشعرى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن عمرو بن عثمان الجعفى ، قال حدثنى ابى ، عن جعفر بن محمد عليه السلام ، عن ابيه ، عن جده على بن الحسين عليه السلام ، عن عمته زينب بنت اميرالمؤ منين عليه السلام و غير واحد.
٣. قال الطبرى ايضا فى دلائل الامامه : حدثنى القاضى ابو اسحاق ابراهيم بن مخلد بن جعفر بن سهل بن حمران الدقاق ، قال : حدثنى ام الفضل خديجه بنت محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزيز بن يحيى الجلودى البصرى ، قال : حدثنا محمد بن زكريا، قال : حدثنا جعفر بن عماره الكندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسن بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زينب بنت على عليه السلام .
٤. قال ابن ابى الحديد فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى : حدثنا محمد بن زكريا، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عماره الكندى ، قال : حدثنى ابى ، عن الحسين بن صالح بن حى ، قال : حدثنى رجلان من بنى هاشم ، عن زينب بنت على عليه السلام .
٥. قال الحسن بن بدرالدين محمد الحسنى اليمنى فى انوار اليقين : حدثنا ابوزرعه احمد بن محمد بن موسى الفارسى ، قال : حدثنا القاسم بن محمد بن صعب الكوفى ، قال : حدثنى ابى ، قال : حدثنى يحيى بن الحسين بن زيد بن على ، عن ابيه ، عن جده ، عن عمته زينب بنت على عليه السلام .
٦. قال احمد بن ابى طاهر ابن طيفور فى بلاغات النساء حدثنى جعفر بن محمد رجل من اهل ديار مصر - لقيته بالراقفه - قال : اخبرنا جعفر الاحمر، عن زيد بن على بن الحسين عليه السلام ، عن عمته زينب عليه السلام .
٧. قال جمال الدين يوسف بن حاتم الشامى فى الدر النظيم : روى عبدالله بن على بن ابى طالب عليه السلام .
روايت امام حسين عليه السلام ٨. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : حدثنا العباس بن بكار، قال : حدثنا حرب بن ميون ، عن زيد بن على ، آبائه عليه السلام ، و هو ينهى الى الحسين عليه السلام .
٩. قال ابن طيفور فى بلاعات النساء عن ابى الحسين زيد بن على بن الحسين عليه السلام ، قال : حدثنيه ابى ، عن جدى الحسين عليه السلام .
روايت امام باقر عليه السلام ١٠. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه قال الصفوانى : حدثنى ابى عن عثمان قال : حدثنا نائل بن نجيح ، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على الباقر عليه السلام .
١١. قال ابن ابى الحديد فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى : حدثنى عثمان بن عمران العجيفى ، عن نائل بن نجيح ، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفى ، عن ابى جعفر محمد بن على عليه السلام .
١٢. قال ابن ابى الحديد فى شرح نهج البلاغه : قال ابوبكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى : حدثنى محمد بن زكريا، قال : حدثنى جعفر بن عماره قال : حدثنى ابى ، عن الحسين بن صالح بن حى : قال : جعفر بن محمد بن على بن الحسين عليه السلام ، عن ابيه جعفر محمد بن على عليه السلام .
روايت ابن عباس ١٣. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنا ابوالمفضل محمد بن عبدالله بن المطلب الشيبانى ، قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن محمد (بن احمد) بن سعيد الهمدانى ، قال : حدثنا احمد بن محمد بن ابى نصر البزنطى ، عن السكونى ، عن ابان بن عثمان الاحمر، عن ابان بن اغلب الربعى ، عن عكرمه عن ابن عباس .
روايت عبدالله بن حسن بن حسين ١٤. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه قال الصفوانى : حدثنى محمد بن محمد بن يزيد مولى بنى هاشم ، قال حدثنى عبدالله بن محمد بن سليمان عن عبدالله بن الحسن بن الحسن ، عن جماعه من اهله .
١٥. قال ابن طيفور فى بلاغات النساء قد حدث به الحسين بن علوان ، عن عطيه العوفى ، انه سمع عبدالله بن الحسن يذكره ، عن ابيه .
١٦. قال ابن ابى الحديد فى شرح النهج : قال ابوبكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى : حدثنى احمد بن محمد بن يزيد، عن عبدالله بن محمد بن سليمان ، عن ابيه ، عن عبدالله بن الحسن بن الحسن .
روايت عايشه ١٧. قال السيد المرتضى فى الشافى اخبرنا ابو عبدالله (خ ل : ابوعبيدالله ) محمد بن عمران المرزبانى (و زاد فى خ ل : قال : حدثنى محمد بن احمد الكاتب )، قال : حدثنا احمد بن عبيد بن ناصح النحوى ، قال : حدثنى الزيادى ، قال ، حدثنا الشرقى بن القطامى ، عن محمد بن اسحاق ، قال : حدثنا صالح بن كيسان ، عن عروه بن الزبير، عن عائشه .
١٨. قال السيد ابن طاووس فى الطرائف و الشيخ محمد النيشابورى فى الكتاب المبين : ذكر الشيخ اسعد بن سقروه (خ ل : سعيد بن سقر) فى كتاب الفائق عن الاربعين عن الشيخ ابى بكر احمد بن موسى بن مردوديه الاصفهانى فى كتاب المناقب ، قال : اخبرنا اسحاق بن عبدالله بن ابراهيم ، قال : حدثنا احمد بن عبيد بن ناصح النحوى : قال : حدثنى الزيادى محمد بن زياد، قال : حدثنا شرقى بن قطامى ، عن صالح بن كيسان ، عن الزهرى ، عن عروه عن عائشه .
روايت ابوهشام محمد ١٩. قال ابوجعفر فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاك : قال : حدثنا هشام بن محمد، عن ابيه .
روايت عوانه ٢٠. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامه : قال الصفوانى : حدثنا عبدالله بن الضحاك ، قال : حدثنا هشام بن محمد، عن عوانه .
روايت ابن عايشه ٢١. قال السيد المرتضى فى الشافى قال المرزبانى : حدثنا ابوبكر احمد بن محمد المكى ، قال : حدثنا ابوالعيناء محمد بن القاسم اليمانى ، قال : حدثنا ابن عائشه .
٢٢. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه : قال الصفوانى : حدثنا ابن عائشه .
همچنين سخنان حضرت زهرا سلام الله عليها خطاب به زنان مهاجر و انصار كه بعد از خطبه به عيادت آمده بودند با ٨ سند نقل شده كه تفصيل آن چنين است :
روايت اميرالمؤ منين عليه السلام ١. قال الصدوق فى معانى الاخبار: حدثنا بهذا الحديث ابوالحسن على بن محمد بن الحسن المعروف با بن مقبره القزوينى ، قال : اخبرنا ابوعبيدالله جعفر بن محمد بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، قال : حدثنى محمد بن على الهاشمى ، قال : حدثنا عيسى بن عبدالله بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام ، قال : حدثنى ابى ، عن ابيه ، عن جده ، عن على بن ابى طالب عليه السلام .
٢. قال ابومحمد الحسن بن محمد اليمنى فى انوار اليقين : روى السيد ابوالعباس الحسنى قال : حدثنا محمد بن شهاب الكوفى ، عن عبدالرحيم ، عن محمد بن على الهاشمى ، عن عيسى بن عبدالله ، عن ابيه ، عن جده ، عن على عليه السلام .
روايت امام زين العابدين عليه السلام ٣. قال ابوجعفر محمد بن حرير الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابولامفضل محمد بن عبدالله قال : حدثنا ابوالعباس احمد بن احمد بن سعيد الهمدانى ، قال حدثنى محمد بن المفضل بن ابراهيم بن المفضل بن قيس الاشعرى ، قال : حدثنا على بن حسان ، عن عمه عبدالرحمن بن كثير عن ابى عبدالله جعفر بن محمد عليه السلام ، عن ابيه ، عن جده على بن الحسين عليه السلام .
روايت فاطمه بنت الحسين عليه السلام ٤. قال ابوجعفر الطبرى فى دلائل الامامه حدثنى ابواسحاق ابراهيم بن مخلد بن جعفر الباقرحى ، قال حدثتنى ام الفضل خديجه بنت ابى بكر محمد بن احمد بن ابى الثلج ، قالت : حدثنا ابوعبدالله محمد بن احمد الصفوانى ، قال : حدثنا ابواحمد عبدالعزيز بن يحيى الجلودى ، قال : حدثنى محمد بن زكريا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سليمان المدائنى ، قال حدثنى ابى ، عن عبدالله بن الحسن ، عن امه فاطمه بنت الحسين عليه السلام .
٥. قال الصدوق فى معانى الاخبار حدثنا احمد بن الحسن القطان ، قال : حدثنا عبدالرحمن بن محمد الحسينى ، قال : حدثنا ابوالطيب محمد بن الحسين بن حميد الخمى ، قال : حدثنا ابوعبدالله محمد بن زكريا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، قال : حدثنا عبدالله بن محمد بن سليمان ، عن ابيه ، عن عبدالله بن الحسن عن امه فاطمه بنت الحسين عليه السلام .
٦. قال على بن عيسى الاريلى فى كشف الغمه و ابن ابى الحديد فى شرحه على نهج البلاغه : قال ابوبكر احمد بن عبدالعزيز الجوهرى : حدثنا محمد بن زكريا، قال : حدثنا محمد بن عبدالرحمن المهلبى ، عن عبدالله بن حماد بن سليمان ، عن ابيه ، عن عبدالله بن حسن بن حسين ، عن امه فاطمه بنت الحسين عليه السلام .
روايت ابن عباس ٧. قال الشيخ الطوسى فى الامالى : قال اخبرنا الحفار، قال : حدثنا اسماعيل بن على الدعبلى ، قال : حدثنا احمد بن على الخزاز - ببغداد بالكرخ بدار كعب - قال : حدثنا ابوسهل الدقاق ، قال : حدثنا عبدالرزاق (خ ل بن عبدالرزاق ) قال الدعبلى : حدثنا ابو يعقوب اسحاق بن ابراهيم الدبرى -بصنعاء اليمن فى سنه ثلاث و ثمانين و مائين - قال : حدثنا عبدالرزاق ، قال : اخبر نا نعمر، عن الزهرى ، عن عبيد الله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود، عن ابن عباس .
روايت عطيه عوفى ٨. قال ابن طيفور فى بلاغات النساء حدثنى هارون مسلم بن سعدان ، عن الحسن بن علوان ، عن عطيه العوفى .
تنظيم و ترجمه متن كامل خطبه حضرت زهرا سلام الله عليها متن عربى خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها تا كنون به صور مختلف به چاپ رسيده كه اكثر آنها طبق روايت كتاب احتجاج طبرسى بوده است . لذا آماده سازى متنى كامل و مقابله شده بر نسخ متعددى كه ذكر شد، با توجه به جايگاه عظيم خطابه حضرت در ميراث فرهنگى شيعه ، از واجبات علمى ماست .
متن حاضر طبق منابع و اسنادى كه قبلا ذكر شد پس از مقابله و تطبيق آن در مدارك بيست گانه اش يعنى كتابهاى دلائل الامه ، الاحتجاج ، كشف الغمه ، الشافى ، شرح نهج البلاغه ابن ميثم ، الطرائف ، الدر النظيم ، الكتاب المبين ، شرخ الاخبار، انوار اليقين ، امالى شيخ طوسى ، معانى الاخبار، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، بلاغات النساء التذكره الحمدونيه ، نثر الدر، منال الطالب ، الفاضل فى صفه الادب بلاغات النساء التذكره الحمدونيه ، نثر الدر، منال الطالب ، الفاضل فى صفه الادب الكامل ، و نيز نسخه علامه قزوينى در كتاب فدك و نسخه علامه مجلسى در بحار تنظيم و تلفيق شده ، كه در ٣٧ بخش قديم شده است .
كيفيت تنظيم خطبه و مقابله نسخه ها و موارد تكميلى آنها نسبت به يكديگر در كتاب اسرار فدك بيان شده ، و طالبين مى توانند به آن كتاب مراجعه نمايند.
در كتاب حاضر، متن خطبه بدون پاورقى و ذكر نسخه بذلها آمده و در اول هر بخش عنوان آن ذكر شده است .
حركات و اعراب گذارى براى سهولت در مطالعه و حفظ خطبه انجام گرفته ، و مواردى مهم خطبه با حروف سياه آورده شده است .
ترجمه فارسى نيز در ٣٧ بخش تنظيم شده و سعى بر آن بوده كه ظرافت معانى مراعات شود و در عين حال تا حد امكان از الفاظ پيچيده استفاده نشده به طورى كه براى عموم قابل درك باشد. اضافه بر اينكه استعاره و كنايه و ضرب المثل هايى نيز در آن وجود دارد و در معنى كردن آنها درك صحيح فارسى زبانان در نظر گرفته شده است . البته نظر به اهميت خطبه ، فهم دقيق بعضى موارد آن احتياج به تفسير دارد كه كتاب اسرار فدك تا حدودى به آن پرداخته ايم .
ياد آور مى شود قطعات تاريخى كه همزمان با خطبه و در همان مجلس واقع شده جمع آورى شد و به صورتى كه در متن خطبه مشخص است تلفيق شد. اين بدان جهت است كه خطابه حضرت زهرا سلام الله عليها صورت محاكمه داشته و گفتگوهاى متعددى ضمن آن واقع شده كه براى ارائه صورت كامل آن بايد به اين صورت تنظيم مى شد تا خواننده تصور دقيقى از ماجرا داشته باشد.


ما اكنون به استقبال صداى فاطمى عليه السلام مى رويم ، در روزگارى كه آن بزرگ بانوى جهان با تنفر و غضب نسبت به چنان مردمانى فدك را رها كرد و رفت ، و ننگ و نفرين نثارشان نمود. امامان معصوم از فرزندان زهرا سلام الله عليها نيز حاضر به باز پس گرفتن سرزمينى نشدند كه به قيمت جسارت به مقام والاى مادرشان غصب شد.
امامان ما حساب فدك را به قيامت گذاشتند چرا كه صاحب فدك چنين مى خواست و با همين خواسته از اين جهان رفت . آنچه بر آن تاكيد فرمودند اين بود كه شيعيان با احساس ديگرى اين خطبه مادرشان را دنبال كنند و گوش جان به صداى پر سوز و گداز فاطمه سلام الله عليها بسپارند و تا حد امكان آن را در سينه جاى دهند و حفظ دهند و حفظ كنند و به فرزندان و خويشان و دوستان خود بياموزند.


اى فاطمه پهلو شكسته ، كه در هيجده سالگى با قد خميده و با سيلى از اشك ، اين خطابه مفصل را در دفاع از حريم عصمت ايراد فرمودى ، صداى شكستن دل تو از لابلاى سخنانت قلب ما را مى سوزاند و روح ما را كه از طينت تو بر گرفته است غصه دار مى كند.
با تو اى دو جهان پيمان مى بنديم كه كلامت را نيك به خاطر بسپاريم و مفاهيم آن را از اعماق جان درك كنيم و با آنچه در توان داريم از مقام شامخ تو دفاع كنيم و از كنار فدك تو بى تفاوت نگذريم .


پي نوشت ها ١٧-شرح نهج البلاغه ابن ميثم ، ج ٥ ص ١٠٥، الكتاب المبين : ص ١٩٠.

۳