صداى فاطمى فدك ; ٨ : سير رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله آنگاه فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم ، فرستاده خدا نزد شما آمد كه از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدايت شما بسيار پافشارى داشت و نسبت به مومنين با رحمت و راءفت بود.
اگر در حسب و نسب او نظر كنيد و او را بشناسيد مى يابيد كه در بين تمام زنان او تنها پدر من است ، و در بين تمام مردان او تنها برادر پسر عموى من (على عليه السلام ) است و چه خوب انتسابى است . او رسالت الهى خود را به انجام رسانيد و امور باعث عذاب پرودگار را معرفى نمود، و از راه و روش مشركان روى گردانيد و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود.
كمر آنان را در راه رسالتش شكست ، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت نمود.
بتان را شكست و سرهاى گردنكشان را به خاك افكند، تا آنكه اجتماع آنان را از هم پاشيد و آنان را از صحنه پشت نمودند، و نور صبح هدايت ظلمت شرك را شكافت و پرده از حق برداشته شد. زعيم دينى گوينده شد، و آتش كفر خاموش گرديد، و زبانش شياطين لال شد و پست فطرتان منافق هلاك شدند، و گره هاى كفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به كلمه اخلاص تكلم نموديد با عده اى از پاكان كه عفيف بودند.
شما بر لبه پرتگاه آتش قرار داشتيد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. كسانى بوديد كه بتان را مى پرستيديد، و قمار بازى مى كرديد، چنان خوار بوديد كه جرعه هر نوشنده ، و شكار هر طمعكار، و همچون آتشگيره اى بوديد كه بردارنده آن زياد توقف نمى كند، و زير قدمهاى ديگران قرار داشتيد. آب آشاميدنى شما آب كدر، و خوراك شما پوست دباغى نشده بود. مى ترشيديد كه مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله كنند.
٩: على عليه السلام فى ابلاغ الرساله الالهيه فانقذكم الله تبارك و تعالى بنبيه محمد صلى الله عليه و آله ، بعد اللتيا و التى ، و بعد ان منى ببهم الرجال و ذوبان العرب و مرده اهل الكتاب .
كلما او قدوا نارا للحرب اطفاها الله ، او نجم قرن الضلاله او فغرت فاغره من المشركين قذف اخاه عليا فى لهواتها، فلاينكفى حتى يطا صماخها باخمصه ، و يخمد لهبها بخد سيفه ، مكدودا دووبا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله قريبا من رسول الله سيدا فى اولياء الله ، مشمرا ناصحا مجدا كادحا، لا تاخذه فى الله لومه الائم .
و انتم فى بلهنيه وادعون آمنوا فرحون ، و فى رفاهيه من العيش فكهون ، تاكلون العفو و تشربون الصفو، تتربصون بنا الدوائر، و تتوكفون الاخبار، و تنكصون عند النزال ، و تفرون عند القتال .
٩: على عليه السلام در تبليغ رسالت تا آنكه خداوند تبارك و تعالى به بركت پيامبرش حضرت محمد صلى الله عليه و آله شما را بعد از اين همه سختيها نجات داد، و بعد از آنكه او آنكه او گرفتار پهلوانان كفار و گرگان عرب و گردنكشان اهل كتاب گرديد. هرگاه كه آتش جنگ را مى افروختند خداوند آن را خاموش مى نمود و هر زمان كه قدرت پيروان ضلالت ظاهر مى شد يا دشمنان مشرك دهان خود را براى از بين بردن شما باز مى كردند برادرش على را براى نابودى آنان به عمق دهانشان مى افكند. او هم تا گوشهاى آنان را پايمال نمى كرد، و آتش آنان را با تيزى شمشيرش خاموش نمى نمود باز نمى گشت . او (على عليه السلام ) كسى بود كه در راه خدا سختى و مشكلات را تحمل مى كرد و استقامت از خود نشان مى داد، و نزديكترين اشخاص به پيامبر و سرور اولياى خدا بود. در راه خدا سرزنش ملامت كنندگان تاءثيرى در او نداشت و اين در حالى بود كه شما در زندگى راحت و در كمال آرامش و امنيت و نشاط بوديد، و در رفاه زندگى خوشى را مى گذرانديد. غذاى لذيذ مى خورديد و آب زلال مى نوشيديد و انتظار رسيدن بلاها را بر ما داشتيد و منتظر شنيدن اخبار آن بوديد! و چون جنگى شدت مى گرفت خود را كنار مى كشيديد، و هنگام كارزار فرار مى كرديد.
١٠ : ما اءظهره الناس بعد وفاه صاحب الرساله فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه و اتم عليه ما وعده ، ظهرت فيكم حسيكه النفاق و سمل جلبات الدين و اخلق ثوبه و نحل عظمه و اودت رمته و نطق كاظم الغاوين و تبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين ، فخطر فى عرصاتكم .
و اطلع الشيطان راسه من معرزه هاتفا بكم . فدعاكم فالفاكم لدعوته مستجيبين و للغره فيه ملاحظين .
ثم استنهضكم فوجدكم ناهضين خفافا، و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم و اوردتموها عير شربكم .
هذا و العهد قريب و الكلم رحيب و الجرح يندمل و الرسول لما يقبر. بدارا زعمتم خوف الفتنه ! الا فى الفتنه سقطوا، و ان جهنم لمحيط بالكافرين .
فهيهات منكم و كيف بكم و انى توفكون !؟ و كتاب الله بين اظهركم . اموره ظاهره و احكامه زاهره و اعلامه باهره و زواجره لائحه و اوامره واضحه ، قد خلفتموه وراء ظهوركم .
ارغبه - و يحكم - عنه تريدون ام بغيره تحكمون ؟ بئس الظالمين بدلا. و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين .
ثم لم تلبثوا الا ريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها، ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوى و اطفاء انوار الدين الجلى و اهمال سنن النبى الصفى .
تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لا هله و ولده فى الخمر و الضراء، و نصبر منكم على مثل حز المدى و وخز السنان فى الحشا.
١٠ : رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه خداوند جايگاه انبيا و منزلگاه برگزيدگانش را براى او اختيار نمود و آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند كينه و دشمنى ناشى از نفاق شما ظاهر گرديد، و پوشش دين كهنه شد و جامه اش مندرس و استخوانش ضعيف گرديد، و آن قدرت ضعيف از بين رفت . خشم فرو خورده گمراهان به تكلم در آمد، و گمنام ذليلان ظاهر شد، و شخص مورد قبول اهل باطل صدا در آورد، و در عرصه شما قدرت نمايى كرد.
شيطان از كمينگاه خود سر بر آورد و شما را به سوى خود خواند و شما را دعوت نمود، و ديد كه دعوت او را اجابت مى نماييد و آماده فريب خوردن از او هستيد، و چون شما را به قيام بر عليه حق خواند قيام و سرعت قبول شما را يافت ، پس شتر ديگران را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناك ديد. پس شتر ديگران را براى خود علامت گذارى نموديد و آن را به آبى كه از آن شما نبود حاضر كرديد.
تمام اين قضايا در حالى بود كه فاصله زيادى نشده و زخم هنوز وسيع بود و جراحت هنوز التيام نيافته و پيامبر هنوز دفن نگرديده بود! به گمان ترس از بروز فتنه به سرعت اقدام كرديد، ولى بدانيد كه در فتنه سقوط كريد و جهنم كافران را از هر سو در بر مى گيرد.
اين كارها از شما بعيد بود و چگونه چنين كارى كرديد و به كجا باز مى گرديد، با اينكه كتاب خدا در بين شماست ؟! كتابى كه امورش ظاهر و احكامش نورانى و علامتهايش واضح و نواهيش تبيين شده و اوامرش روشن است . به چنين كتاب خدايى پشت نموديد.
واى بر شما! آيا مى خواهيد از او روى گردانيد يا به غير آنچه كه در آن است حكم كنيد؟ بد جايگزينى براى ظالمان است ، و كسى كه غير اسلام را بعنوان دين برگزيند از او قبول نمى شود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
سپس درنگ نكرديد مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جاى گرفتن قلاده آن ، كه شروع نموديد در برافروختن شعله هاى فتنه برانگيختن هيزمهاى آن ، و نداى شيطان مكار را اجابت كرديد و شروع به خاموش كردن انوار دينى روشن و بى اعتنايى و سنتهاى پيامبر برگزيده نموديد.
به ظاهر طرفدارى از دين مى نماييد در حاليكه در باطن به نفع خود عمل مى كنيد، و نسبت به اهل بيت و فرزندانش با حيله و نيرنگ رفتار مى كنيد. ما در مقابل اذيتهاى شما صبر مى كنيم مانند صبر كسى كه با چاقوهاى بزرگ و پهن اعضايش را قطعه قطعه كنند و تيزى نيزه را در بدنش فرو برند!
١١ : فدك والارث و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا اهل البيت و لا حظ!
افحكم الجاهليه تبغون ؟ و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون . افلا تعلمون ؟ بلى ، قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته .
اينها معشر المسلمين ، ءابتزا ارث ابى ؟ يابن ابى قحافه ، افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى ؟ لقد جئت شيئا فريا، جراه منكم على قطيعه الرحم و نكث العد!
افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟ اذا يقول الله تبارك و تعالى : و ورث سليمان داود، مع ما قص من خبر يحيى و زكريا اذا قال : رب ... فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب ، و قال : و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ، و قال : يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ، و قال : ان ترك خيرا الوصيه للوالدين و الاقربين بالمعروف حقا على المتقين .
فرعمتم ان لا حظ لى و لا ارث لى من ابى و لا رحم بيننا!!
افخصكم الله بايه اخرج ابى منها؟ ام تقولون اهل ملتين لا يتوارتون ؟! اولست انا و ابى من اهل مله واحده ؟ ام انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابى و ابن عمى ؟!
فدونكها مخطومه مرحوله مزمومه ، تكون معك فى قبرك و تلقاك يوم حشرك و نشرك . فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامه ، و عما قليل توفكون و عند الساعه يخسر المبطلون و لاينفعكم اذ تندمون ، و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم .
١١ : فدك و ارث و شما اكنون معتقديد كه ارثى و نصيبى براى ما اهل بيت نيست ! آيا در پى حكم جاهليت هستيد؟! او چه حكمى بهتر از حكم الهى براى گروهى است كه يقين دارند؟ آيا نمى دانيد؟ البته كه همچون آفتاب تابنده براى شما روشن است كه من دختر اويم . از شما مسلمانان بعيد است ! آيا ارث پدرم به زور گرفته شود؟ اى پسر ابوقحافه ، آيا در كتاب خدا نوشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم ؟ مطلبى تعجب آميز و متحير كننده آورده ايد، كه از روى جراءت بر قطع رحم رسول الله و شكستن پيمان چنين اقدامى كرده ايد!
آيا از روى عمد كتاب خدا را رها كرده و پشت سر خود افكنده ايد؟ آنجا كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و سليمان از داود ارث برد و آنچه حكايت نموده از قضيه يحيى و زكريا آنجا كه مى فرمايد: پروردگارا... فرزندى به من عنايت فرما كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و فرموده : و خويشان ميت بعضى بر بعض ديگر در كتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند، و فرموده : خداوند در رابطه با اولادتان سفارش مى نمايد كه فرزندان پسر دو برابر فرزندان دختر ارث مى برند، و فرموده : اگر ميت چيزى بعد از خود باقى بگذارد براى والدين و خويشان به نيكى وصيت نمايد، اين حقى است كه متقين بايد آن را انجام دهند.
گمان نموديد بهره اى از ارث براى من نيست و از پدرم ارثى به من نمى رسد و بين من و پدرم نسبتى نيست ؟! آيا خداوند شما را به آيه اى اختصاص داده كه پدرم را از آن خارج نموده است ؟ يا مى گوييد ما اهل دو مذهب هستيم كه از يكديگر ارث نبريم ؟! آيا من و پدرم هر دو اهل يك مذهب نيستيم ؟! يا اينكه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمويم (على عليه السلام ) آگاه تريد؟
اكنون كه فدك را نمى دهى اين مركب زين و افسار شده آماده را بردار تا در قبر همراه تو باشد و روز قيامت و بال آن گريبانت را بگيرد. خداوند خوب حكم كننده اى و حضرت محمد صلى الله عليه و آله خوب زعيمى و قيامت خوب وعده گاهى است . بعد از مدت كوتاهى پشيمان مى شويد، و در روز قيامت اهل باطل زيان مى كنند، و زمانى پشيمان مى شويد كه براى شما نفعى ندارد، و براى هر خبرى زمان وقوعى است ، و به زودى مى فهميد عذاب خوار كننده گريبان چه كسى را مى گيرد و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل مى شود.
١٢ : شكواها الى رسول الله صلى الله عليه و آله ثم التفتت عليه السلام الى قبر ابيها فخنفتها العبره و قالت :
قد كان بعدك انباءء هنبثه لو كنت شاهدها لم تكثر الخطب انا فقد ناك فقد الارض و ابلها واختل قومك فاشهدهم و لاتغب و كل اهل له قربى و منزله عند الاله على الاذنين مقترب ابدت رجال لنا نجوى صدورهم لما مضيت و حالت دونك التراب تجهمتنا رجال و استخف بنا لما فقدت و كل الارض مغتصب سيعلم المتولى ظلم حامتنا يوم القيامه انى سوف ينقلب و كنت بدرا و نورا يستضاء به عليك تنزل من ذى العزه الكتب و كان جبريل بالايات يونسنا فقد فقدت و كل الخير محتجب ضاقت على بلادى بعد ما رحبت و سيم سبطاك خسفا فيه لى نصب فليت قبلك كان الموت صادفنا لما مضيت و حالت دونك الكثب انا رزئنا بما لم يرز ذو شجن من البريه لا عجم و لاعرب فسوف نبكيك ما عشنا و ما بقيت لنا العيون بتهمال له سكب
و وصلت ذلك بان قالت :
قد كنت ذات حميه ما عشت لى امشى البراح و انت كنت جناحى فاليوم اخضع للذليل و اتقى منه و ادفع ظالمى بالراح و اذا بكت قمربه شجنا لها ليلا على غصن بكيت صباحى
١٢ : خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله سپس حضرت نظرى به مرقد پدر افكند و بغض گلويش را فشرد و ضمن ابياتى از شعر چنين فرمود:
اى پدر! بعد از رحلت تو واقعه هاى بزرگ و قضاياى مشكلى واقع شد، كه اگر تو شاهد آن بودى مصيبت برايمان بزرگ نمى آيد.
ما همچون زمينى كه باران فراوان را از دست دهد تو را از دست داديم ، و قوم تو فاسد گرديدند. پس شاهد آنان باش و غايب مباش . و براى هر اهلى مزيت و برترى بر ديگر نزديكان نزد خداى متعال است . آن هنگام كه تو رفتى و خاك بين ما و تو حايل شد مردمانى كينه هاى خود را بر ما ظاهر نمودند.
اكنون كه تو از بين ما رفته اى و تمام زمين غصب شده مردم با چهره گرفته با ما روبرو مى شوند و ما خوار شده ايم . و بزودى در روز قيامت باعث ظلم خانواده ما مى فهمد كه به كجا باز مى گردد.
تو همچون ماه چهارده شبه و نورى بودى كه از تو كسب نور مى شد و كتابهاى آسمانى از طرف خداى با عزت بر تو نازل مى گرديد.
و جبرئيل با آوردن آيات الهى با ما انس داشت ، و با رفتنت در تمام خيرها را بستى . شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو سبط تو خوار گشتند كه در اين براى من بلايى است .
اى كاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مى شد هنگامى كه تو از پيش ما رفتى و تلى از خاك مانع از تو شد. ما مبتلا به مصيبت از دست رفتن عزيزى شديم كه هيچ محزونى از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن عزيزى مبتلا نشده است .
پس هر اندازه كه در اين دنيا زندگى كنيم و تا زمانى كه چشمهايمان باقى است براى تو با اشكى ريزان گريه مى كنيم .
سپس اين اشعار را درد دل نمود:
تا روزى كه تو زنده بودى حمايت كننده اى داشتم و با آسودگى رفت و آمد مى نمود و تو بال من و ياورم بودى : ولى امروز در برابر فردى ذليل خاضع شده ام و از او فاصله مى گيرم و به دست خود ستمگران را دور مى كنم .
در حالى كه قمرى از روى غصه ، شبانه روى شاخه اى گريه مى كند، من در روز روشن بر مصائبم اشك مى ريزيم .
١٣ : خطابها عليه السلام مع الانصار ثم رمت عليه السلام بطرفها نحو الانصار فقالت :
يا معشر البقيه ، و اعضاد المله ، و حضنه الاسلام ! ما هذه الفتره عن نصرتى و الونيه عن معونتى و الغيزه فى حقى و السنه عن ظلامتى ؟!
اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول : المرء يحفظ فى ولده ؟ سرعان ما احدثتم ، و عجلان ذا اهاله ! و لكم طاقه بما احاول ، و قوه على ما اطلب و ازاول .
اتقولون مات محمد رسول الله ؟ فخطب و الله جليل ، استوسع وهيه و استنهر فتقه ، فقد راتقه و اظلمت الارض لغيبته ، و اكتابت خيره الله و كسفت الشمس و القمر و انتثرت النجوم المصيبته ، و اكدت الامال و خشعت الجبال و اكلت الاموال ، و اضيع الحريم و اذيلت الحرمه عند مماته ، و فتنت الامه و غشيت الظلمه و مات الحق .
فتلك و الله النازله الكبرى و المصيبه العظمى ، لا مثلها نازله و لا بائقه عاجله .
اعلن بها كتاب الله افنيتكم و فى ممساكم و مصبحكم ، يهتف بها فى اسماعكم هتافا و صراحا و تلاوه و الحانا، و لقبله ما حلت بانبياء الله و رسله ، حكم فصل و قضاء حتم ، و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين .
١٣ : خطاب به انصار سپس حضرت نگاهى به جانب انصار نمودند و فرمودند:
اى يادگاران زمان پيامبر، و اى ياوران دين و پناه دهندگان اسلام ! اين چه سستى است در يارى من و چه ضعفى است در كمك به من و چه كوتاهى است درباره حق من و چه خوابى است كه در مورد ظلم به من شما را فرا گرفته است ؟!
آيا پيامبر صلى الله عليه و آله پدرم نمى فرمود: حرمت هر كسى را نسبت به فرزندانش بايد نگاه داشت ؟ چه زود كار خود را كرديد، و عجب زود به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد! و شما به آنچه من طلب مى كنم قدرت كمك ، و بر آنچه درپى آن هستم و مى خواهم قوت گرفتن داريد.
آيا به راحتى مى گوييد محمد رسول خدا از دنيا رفت ؟ بخدا قسم اين واقعه مهم است كه شكافى عظيم و گسيختگى گسترده اى همراه داشت ، و التيام دهنده آن مفقود بود. با غيبت پيامبر زمين تاريك گرديده ، و برگزيدگان الهى محزون گشته اند، و در مصيبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراكنده شدند. با رحلت او اميدها به ياس مبدل شد، و اموال غارت شد و حريم آن حضرت از بين رفت ، و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت . با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فرا گرفت و حق از بين رفت .
بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله بليه بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثه ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانه هايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده و به آن در گوشهايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است .
و همچنين خبر داده از آنچه كه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكم نهايى و قضا و قدر حتمى است (آنجا كه فرموده ) و نيست محمد مگر فرستاده خدا كه قبل از او پيامبران آمده اند. آيا بميرد يا كشته شود به جاهليت خود بر مى گرديد و مرتد مى شويد؟ كسى كه مرتد شود به خداوند ضررى نمى رساند، و خداوند شكر گزاران را پاداش مى دهد.
١٤ : الزهرا سلام الله عليها تظلم بمراءى و مسمع ايها بنى قيله ! ءاهضم تراث ابى و انتم بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع .
تلبسكم الدعوه و تشملكم الخبره ، و فيكم العده و العدد، و لكم الدار و الجبن و الجنن و الاداه و القوه ، و عندكم السلاح و الجنه ، توافيكم الدعوه فلا تجيبون ؟! و تاتيكم الصرخه فلا تغيثون ؟! و انتم موصوفون بالكفاح معروفون بالخير و الصلاح .
و انتم الاولى نخبه الله التى انتخبت ، و الخيره التى اختيرت لنا اهل البيت ، فباديتم العرب و بادهتم الامور و تحملتم الكد و التعب ، و ناهضتم الامم و كافحتم البهم ، لانبرح و تبرحون ، نامركم فتاتمرون .
حتى استقامت لكم منا الدار و دارت لكم بنا رحى الاسلام و در حلب الايام و خضعت نعرع الشرك ، و سكنت فوره الافك ، و خبت نيران الحرب ، و هدات دعوه الهرج ، و استوسق نظام الدين .
١٤ : ظلم به فاطمه سلام الله عليها در انظار مردم از شما بعيد است اى پسران قيله ! آيا در ارث پدرم به من ظلم شود در حالى كه شما حال مرا مى بينيد و صداى مرا مى شنويد و اجتماعتان منسجم است و نداى نصرت طلبى من به شما مى رسد، و آگاهى بر مظلوميت من همگى شما را فرا گرفته است ؟!
اين در حالى است كه شما هم تداركات و افراد و هم خانه و سرپوش و هم وسيله و قدرت و هم اسلحه و وسيله دفاع داريد. فراخوانى من به شما مى رسد ولى پاسخ نمى دهيد! و فرياد من به شما مى رسد ولى به دادخواهى نمى آييد!
شما كسانى هستند كه بر دشمن بدون سپر و زره حمله مى كنيد و به خير و صلاح شناخته شده ايد. و شما بعنوان برگزيده خدا و منتخب او براى ما اهل بيت انتخاب شده ايد. و همان كسانى هستيد كه با عرب به مبارزه بر خاستيد و خود را وارد امور سخت كرديد و متحمل سختى و زحمت شديد و با امتها به جنگ برخاستيد و پهلوانان را بدون سستى دور نموديد.
ما و شما چنان بوديم كه شما را امر مى كرديم و شما اطاعت مى كرديد، تا بوسيله ما براى شما موقعيت پا بر جايى به دست آمد و توسط ما آسياب اسلام براى شما به گردش در آمد، و بركات روزگار به جريان افتاد، و تكبر شرك به ذلت كشيده شد، و جوشش دروغ ساكن گرديد، و آتش جنگ خاموش گشت ، و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت ، و دين در اجتماع شكل گرفت .
١٥ : قاتلوا ائمه الكفر فانى جرتم بعد البيان و اسررتم بعد الاعلان و تكصتم بعد الاقدام و اشركتم بعد الايمان و جبنتم بعد الشجاعه ، عن قوم نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دينكم .
فقاتلوا ائمه الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون . الا تقاتلون قوما تكثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدووكم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مومنين .
١٥ : با امامان كفر بجنگيد با اين سوابق ، حال بعد از روشن شدن حق و بيان آن به كجا رفتيد، و بعد از اعلان حق كجا آن را پنهان كرديد، و چرا بعد از اين اقدامات به گذشته خود رجوع نموديد و بعد از ايمان مشرك شديد، و بعد از شجاعت ترسيديد از گروهى كه بعد از پيمان بستنشان سوگندهاى خود را شكستند و در دين شما طعنه وارد نمودند.
با امامان كفر جنگ كنيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمى باشند، تا شايد از كارهاى خود بر گردند، آيا با گروهى كه سوگندهاى خود را ناديده گرفتند و قصد بيرون نمودن رسول الهى را دارند كارزار نمى نماييد، و حال آنكه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آيا از آنان هراس داريد؟ خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مومن هستيد.
١٦ : خذلان الناس عن الحق الا و قد ارى و الله ان قد اخلدتم الى الحفض ، و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض ، و ركنتم الى الدعه ، و نجوتم بالضيق من السعه ، فعجتم عن الدين و مججتم الذى و عيتم و دسعتم الذى سوغتم .
فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد.
الم ياتكم نبا الذين من قبلكم قوم عاد و نوح و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم الا الله ، جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا ايديهم فى افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب .
١٦ : خوارى حق به دست مردم آگاه باشيد! به خدا قسم شما را مى بينم كه به زندگى راحت ميل نموده ايد، و كسى كه سزاوار منصب حل و فصل امور است از جايگاهش دور نموده ايد، و تن به راحتى در داده ايد، و از جاى وسيع و جاى تنگ پناه آورده ايد، و از دين برگشته ايد و آنچه را كه حفظ مى كرديد دور افكنده ايد، و چيزى را كه به آسانى خورده بوديد بر گردانده ايد.
اگر شما و تمام كسانى كه در زمين هستند كافر شوند خداوند از همه آنان بى نياز است و خداوند سپاس شده است . آيا خبر كسانى كه قبل از شما از قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامى كه بعد از اينان آمدند به شما نرسيده ؟ قضاياى آنان را جز خدا نمى داند كه رسولان الهى با بينات به سوى آن اقوام آمدند، ولى آنان دستهاى خود را در دهان خود گذارده و گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافريم ، و ما در آنچه ما را به سويش مى خوانيد در شك و تريد هستيم .
١٧ : العار و النار لمن يخذل ابنه نبيه الا و قد قلت الذى على معرفه منى باخذله التى خامرتكم و الغدره التى استشعرتها قلوبكم .
و لكنها فيضه النفس و نفثه الغيظ و خور القناه و ضعف اليقين و بثه الصدر و معذره الحجه .
فدونكموها فاحتقبوها مدبره الظهر، مهيضه العظم ، خوراء القناه ، ناقبه الخف ، باقيه العار، موسومه بغضب الجبار و شنار الابد، موصوله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده ، انها عليهم موصده فى عمد ممدده . فبعين الله ما تفعلون و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون .
١٧ : عار و عذاب بر كسى كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را خوار كند من گفتم آنچه گفتم در حالى كه مى دانم يارى نكردن وجودتان را فرا گرفته و بى وفايى همچون لباسى بر قلبهاى شما پوشيده شده است . ولى اين سخنان به خاطر بر لب رسيدن جانم بود، و آه هايى بود كه براى خاموش نمودن آتش غضبم كشيدم ، و سستى تكيه گاهى بود، و ضعف يقين شماست ، و اظهار غصه سينه ام است كه ديگر نتوانستم آن را مخفى كنم ، و براى اتمام حجت بود.
پس شتر خلافت را بگيريد و با طناب ، باربندش را محكم به شكم آن ببنديد، در حالى كه كمر آن شتر مجروح شده و استخوانهايش شكسته و پاهايش ضغيف شده و كف پاهايش نازك گرديده و عيب آن هميشه باقى است ، كه به غضب خداى جبار و ننگ ابدى علامت گذارى شده ، و پيوسته به آتش الهى روشن است . آتشى كه بر قلبها اثر مى گذارد و در عمودهاى كشيده بر آنان ملازم شده است . آنچه انجام مى دهيد نزد خداوند محفوظ است و به زودى كسانى كه ستم كردند مى فهمد به كجا مى روند.
١٨ : انا ابنه بيكم و انا ابنه نذير لكم بين يدى عذاب شديد، فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون ، فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون .
ربنا احكم بيننا و بين قومنا و انت خير الحاكمين و سيعلم الكفار ليمن عقبى الدار.
و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون ، و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه ، فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره ، و كان الامر قد قصر.
١٨ : من دختر پيامبرتان هستم من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب شديدى كه در پيش داريد ترسانيد.
پس همگى درباره من حيله بكار بنديد و به تاءخير نيندازيد! شما كار خود را بكنيد كه ما هم در كار خود هستيم و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم .
پروردگارا! بين ما و قوممان به حق حكم كن و تو بهترين حكم كننده هستى و به زودى كفار خواهند دانست كه عاقبت كار به نفع كيست .
و بگو عمل كنيد كه به زودى خدا و رسول و مومنين عمل شما را مى بينند و نامه اعمال هر انسانى را بر گردن او آويخته ايم . بنابر اين هر كس به اندازه ذره اى عمل خير انجام دهد نتيجه اش را مى بيند و هر كس ذره اى عمل شر انجام دهد نتيجه اش را خواهد ديد، و گويا كار چنين مقدر شده است .
١٩ : جواب ابى بكرلها سلام الله عليها فاجابها ابوبكر عبد الله بن عثمان و قال :
صدقت يا بنت رسول الله ، كان ابوك بالمومنين عطوفا كريما رورفا رحيما، و على الكافرين عذابا اليما و عقابا عظيما.
و اذا عزوناه و جدناه اباك دون النساء، و اخا ابن عمك دون الاخلاء، آثره على كل حميم و ساعده على الامر العظيم .
لا يحبكم الا سعيد، و لا يبغضكم الا شقى بعيد!! و انتم عتره رسول الله الطيبون ، و خيرته المنتجبون ، على الخير ادلتنا، و الى الجنه مسالكنا.
١٩ : جواب ابوبكر آنگاه ابوبكر در جواب حضرت گفت : راست مى گويى اى دختر پيامبر، پدر تو نسبت به مومنين با عطوفت و كريم بود و رحمت و رافت داشت ، و نسبت به كافرين عذاب اليم و عقاب عظيم بود.
اگر بخواهيم نسب او را بنگريم در تمام زنان او را تنها پدر تو مى يابيم ، و و در بين دوستان صميميش تنها برادر عمويت (على عليه السلام ) مى بينيم ، كه او را بر تمام دوستان برگزيد، و على كسى بود كه او را در هر كار بزرگى يارى مى نمود.
فقط انسانم سعادتمند شما را دوست مى دارد و تنها انسان شقى دور از خدا شما را دشمن مى دارد. شما عزت پاك رسول خدا هستيد و برگزيدگان منتخب اوييد. راهنمايان ما بر كارهاى خير شماييد، و سوق دهندگان ما به بهشت شما هستيد.
٢٠ : الحديث الموضوع النبى لايورث و انت يا خيره انساء و ابنه خير الانبياء صادقه فى قولك ، سابقه فى وفور عقلك ، غير مردوده عن حقك و لا مصدوده عن صدقك .
و الله ما عدوت راى رسول الله و لا عملت الا باذنه ! و الرائد لا يكذب اهله .
و قد قلت و ابلغت و اغلظت فاهجرت ، و انى اشهد الله - و كفى به شهيدا - انى سمعت رسول الله يقول : نحن معاشر الانبياء لا نورث ذهبا و لا فضه و لا ارضا و لا دارا و لا عقارا، و انما نورث الكتب و الحكمه و العلم و النبوه ، و ما كان لنا من طعمه فلولى الامر بعدنا ان يحكم فيه بحكمه !
و قد جعلنا ما حاولته فى الكراع و السلاح ، يقابل به المسلمون و يجاهدون الكفار و يجالدون المرده الفجار، و ذلك باجماع من المسلمين لم اتفرد به وحدى ، و لم استبد بما كان الراى فيه عندى .
و هذه حالى و مالى هى لك و بين يديك لا نزوى عنك و لا ندخر دونك .
و انك انت سيده امه ابيك ، و الشجره الطيبه لبنيك ، لا ندفع مالك من فضلك ، و لايوضع من فرعك و اصلك ، حكمك نافذ فيما ملك يداى ، فهل ترين ان اخالف فى ذلك اباك ؟!
٢٠ : حديث جعلى النبى لايورث و تو اى بر گزيده تمام زنان و دختر بهترين پيامبران در آنچه كه مى گويى راستگو هستى ، و در وفور عقل سبقت دارى ، و حق تو رد نشده است و سخن راستى را مى گويى كه از تو منع نمى شود، و قسم به خدا كه از راى و نظر پيامبر پا را فرا نگذاشتم و كارى كه كردم با اجازه او بود!! و پيشتاز هر قومى به آنان دروغ نمى گويد.
و تو گفتى و سخن خود را رساندى و درشتى نمودى و قهر كردى !! و من خدا را شاهد مى گيرم - و او در شاهد بودن كافى است ! - كه شنيدم كه رسول خدا مى فرمود: ما گروه پيامبران طلا و نقره و زمين و خانه و اثاث خانه به ارث نمى گذاريم ، و كتابها حكمت و علم را به ارث مى گذاريم . و آنچه از مال دنيا از ما باقى ماند از آن ولى امر بعد ماست كه در آن به نظر خويش حكم كند!
آنچه را كه تو در پى آن هستى براى تهيه اسب و اسلحه قرار داديم كه مسلمانان با آن به مقابله دشمنان بپردازند و با كفار جهاد كنند و بر گردنكشان فجار شمشير بزنند! و اين عمل به اجماع مسلمانان است ، و به تنها آن را انجام نداده ام و به راى خود عمل نكرده ام . اين حال من است و اموالم براى تو و در اختيارت باشد! و ما آن را به تو نمى گيريم و براى ديگرى ذخيره نمى كنيم . تو برترين بانوى امت پدرت و درخت طيبه اى براى فرزندانت هستى !
ما نمى خواهيم مال تو را كه به تو تفضل شده از تو بگيرم ، و مقام اجداد و فرزندانت كم شمرده نمى شود. فرمان تو در آنچه كه در ملك من است مؤ ثر و نافذ است ! آيا اجازه مى دهى در اين باره با دستور پدرت مخالفت كنم !؟
٢١ : خطابها سلام الله عليها مع ابى بكر فقالت سلام الله عليها:
سبحان الله ! ما كان ابى رسول الله صلى الله عليه و آله عن كتاب الله صادفا، و لا لا حكانه مخالفا، بل كان يتبع اثره و يقفو سوره .
افتجمعون الى الغدر اعتلالا عليه بالزور؟
و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى له من الغوائل فى حياته .
٢١ : پاسخ ابوبكر حضرت فاطمه سلام الله عليها در جواب او فرمود:
سبحان الله ! هرگز پدرم از كتاب خدا روى گردان نبوده و مخالفت احكام آن را نكرده ، بلكه پيروى فرامين او را نموده و از جاى جاى آن متابعت نموده است .
آيا همگى بر سر بى وفايى اجتماع كرده ايد و عذرتان در اين باره دروغى است كه پرداخته ايد.
و اين عمل شما بعد از رحلت پيامبر همانند آن غائله هايى است كه در زمان حيات او دنبال مى كرديد.
٢٢ : القرآن يصرح بارث الانبياء هذا كتاب الله ، حكما عدلا و ناطقا فصلا يقول عن نبى من انبيائه :
يرثنى و يرث من آل يعقوب ، و يقول : و ورث سليمان داود.
فبين عزو جل وزع من الاقساط و شرع من الفرائض و الميراث و اباح من حظ الذكران و الاناث ما ازاح به عله المبطلين و ازال التظنى و الشبهات فى الغابرين .
كلا بل سولت لكم انفسكم امرا، فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون . و هذان نبيان ، و قد عملت ان النبوه لا تورث و انما يورث ما دونها. فما لى امنع ارث ابى ؟ ءانزل الله فى كتابه : الا فاطمه بنت محمد؟ فدلنى فليه اقنع به !
٢٢ : تصريح قرآن به ارث انبياء سلام الله عليها اين كتاب خداست كه حاكمى عادل و گوينده اى است كه فصل خصومت مى كند، درباره پيامبرى از پيامبران خدا مى فرمايد: فرزندى به من عطا فرما كه از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و مى فرمايد: و سليمان از داود ارث برد.
خداوند عز و جل در قرآن تقسيماتى در ارث قرار داده و حدود واجب ميراث را تعيين كرده و سهم مرد و زن از بيان فرموده است ، به طورى كه عذر اهل باطل را باطل كرده و جاى گمانها و شبهات را درباره مردگان از بين برده است .
ولى نفستان بر شما حيله كرده و بايد صبر نيكو كرد، و خداوند در مقابل آنچه شما مى پردازيد كمك كننده است .
اين دو نفر كه در آيه ذكر شده اند پيامبرند، و تو مى دانى كه مقام نبوت ارث بردنى نيست و ارث بردن در غير مقام نبوت است . پس براى چه از ارث پدرم محروم مى شوم ؟ آيا خداوند در كتابش آورده كه : به جز فاطمه دختر محمد؟ به من نشان بده تا قانع شوم .
٢٣ : جواب ابى بكرلها سلام الله عليها فقال لها سلام الله عليها ابوبكر: يا بنت رسول الله ، انت عين الحجه و منطق الحكمه .
لا ادلى بجوابك و لا ادفعك عن صوابك ، و لكن المسلمون بينى و بينك ! هم قلدونى ما تقلدت ، و باتفاق منهم اخذت ما اخذت ، غير مكابر و لا مستبد و لا مستاثر، و هم بذلك شهود.
٢٣ : جواب ابوبكر ابوبكر گفت : اى دختر پيامبر، تو عين دليل و زبان حكمت هستى . جواب تو را آماده نكرده ام ، و تو را در درستى گفتارت رد نمى كنم ! ولى اين مسلمانان قاضى بين من و تو باشند.
آنچه انجام دام اينان بر عهده من گذاردند و با توافق آنان و بدون قصد زورگويى و استبداد و مقدم داشتن ديگرى اين (فدك ) را از تو گرفتم ، و خودشان بر اين مطلب شاهدند.
٢٤ : خطابها سلام الله عليها مع المسلمين و معاتبتهم فالتفتت فاطمه سلام الله عليها الى الناس و قالت :
معاشر المسلمين المسرعه الى قيل الباطل ، المغضيه على الفعل القبيح الخاسر.
افلا تتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؟ كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالم ، فاخذ بسمعكم و ابصاركم ، و لبئس ما تاولتم و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعتضتم .
لتجدن و الله محمله ثقيلا و غبه و بيلا، اذا كشف لكم الغطاء و بان ما وراءه الضراء و بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحسبون و خسر هنالك المبطلون .
٢٤ : خطاب به مسلمانان آنگاه حضرت فاطمه سلام الله عليها توجه خود را به مردم نموده فرمودند:
اى مسلمانى كه با سرعت به قول باطل روى آورده ايد، و در مقابل عمل ناپسند زيان آور سكونت نموديد و راضى شديد!
آيا در كلمات قرآن تدبر نمى كنيد يا آنكه بر قلبهايتان قفلهايى زده شده است ؟ بلكه اعمال بدتان قلبهاى شما را پوشانده و گوش و چشمتان را بسته است . بد تاءويلى كرديد و چه بد مشورتى نموديد و چه شر است آنچه خير را با آن عوض كرديد.
قسم به خدا بارش را سنگين مى يابيد و عاقبتش را عذاب مى بينيد زمانى كه پرده براى شما برداشته شود و پوشيده ها آشكار گردد و عذابهايى كه گمانش را نمى بريد از سوى پروردگارتان بر شما ظاهر گردد، و در آن هنگام صاحبان باطل زيان مى كنند.
٢٥ : اثر خطبتها سلام الله عليها قال : فلم ير بعد اليوم الذى قبض فيه رسول الله صلى الله عليه و آله اكثر باكيا و لا باكيه من ذلك اليوم ، و ارتجت المدينه و صاح الناس ، و ارتفعت الاصوات من دار بنى عبد المطلب و بعض دور المهاجرين و الانصار.
٢٥ : تاءثير خطبه حضرت راوى : مى گويد: بعد از خطبه حضرت ، زن و مرد چنان گريه كردند كه تا آن روز ديده نشده بود، و مدينه به لرزه در آمد و فرياد مردم بلند شد و صداها از خانه هاى فرزندان عبدالمطلب و بعضى از مهاجرين و انصار بلند شد.
٢٦ : ماجرى بين ابى بكر و عمر بعد خطبتها سلام الله عليها فلما بلغ ذلك ابابكر قال لعمر: تربت يدالك ! ما كان عليك لو تركتنى ؟ فربما رفات الخرق و رتقت الفتق ، الم يكن ذلك بنا احق ؟
فقال الرجل : قد كان فى ذلك تضعيف سلطانك ، و توهين كفتك ، و ما اشفقت الا عليك .
قال : ويلك ! فكيف بابنه محمد و قد علم الناس ما توعو اليه ، و ما نجن لها من الغدر عليه .
فقال : هل هى الا غمره انجلت ، و ساعه انقضت ، و كان ما قد كان لم يكن ... قلدنى ما يكون من ذلك .
قال فضرب بيده على كتفه ، ثم قال : رب كربه فرجتها يا عمر.
٢٦ : آنچه بين ابوبكر و عمر اتفاق افتاد هنگامى هنگامى كه اين اخبار به ابوبكر رسيد، به عمر گفت : دستت خالى باد! چه مى شد اگر مرا به حال خود مى گذاشتى كه شايد اين گسيختگى را به نوعى التيام مى دادم و مسئله تشنج آور پيش آمده را به طورى اصلاح مى كردم . آيا اين برايمان بهتر نبود.
عمر گفت : در اين ، تضعيف قدرت تو و سبكى مقام تو بود، و من براى تو دلسوزى كردم !
ابوبكر گفت : واى بر تو! پس كلمات دختر محمد چه مى شود كه مردم همگى دانستند كه او چه مى خواهد و ما چه حيله اى براى او پنهان كرده ايم ؟!
عمر گفت : آيا بيش از يك تندى بود كه از بين رفت و آيا بيش از يك لحظه اى بود كه گذشت ؟ و مثل آنكه آنچه بوده اصلا واقع نشده است ، و گناه آنچه كه بود بر عهده من بگذار!
راوى مى گويد: سپس ابوبكر با دستش بر شانه عمر زد و گفت : چه بسيار گرفتارى كه تو آن را رفع نمودى !
٢٧ : ابوبكر يهدد الناس ثم نادى الصلاه جامعه ، فاجتمع الناس و صعد المنبر، فحمد الله و اثنى عليه ، ثم قال :
ايها الناس ، ما هذه الرعه ، و مع كل قاله امنيه ؟ اين كانت هذه الامانى فى عهد نبيكم ؟
فمن سمع فليقل ، و من شهد فليتلكم ، كلا بل هم ثعاله شهيده ذنبه .
لعنه الله ، و قد لعنه الله . مرب لكل فتنه يقول : كروها جذعه ابتغاء الفتنه من بعد ما هرمت ، كام طحال احب اهلها الغوى .
الا لو شئت ان اقول لقلت : و لو تكلمت لبحت ، و انى ساكت ما تركت يستعينون بالصبيه و يستنهضون النساء.
و قد بلغنى - يا معشر الانصار - مقاله سفهائكم ، فوالله ان احق الناس بلزوم عهد رسول الله انتم ، لقد جاءكم فاويتم و نصرتم ، و انتم اليوم احق من لزم عهده .
و مع ذلك فاغدوا على اعطياتكم ، فانى لست كاشفا قناعا و لا باسطا و ذراعا و لا لسانا الا على من استحق ذلك و، والسلام .
٢٧ : خطاب تهديدآميز ابوبكر به مردم آنگاه اعلان كرد تا مردم اجتماع كننده ، و مردم جمع شدند و ابوبكر بر فراز منبر رفته و پس از حمد و ثنا گفت :
اى مردم ، اين چه حالتى است كه با هر حرفى آرزويى است ؟ اين آرزوها در عهد پيامبرتان كجا بود.
پس هر كسى كه شنيده بگويد و هر كه شاهد بوده صحبت كند. بلكه اين قضيه همچون قضيه روباهى مى ماند كه شاهدش دمش بود! خدا او را لعنت كند و لعنت كرده است ! ملازم هر فتنه اى است و مى گويد: فتنه را به حال اولى برگردانيد. طالب فتنه است بعد از آن كه كهنه شده همچون ام طحال مى ماند كه محبوبترين اهلش نزد او گمراه است .
آگاه باشيد اگر خواسته باشم بگويم مى گويم ، و اگر تكلم نمايم مطلب را آشكار مى كنم . ولى تا زمانى كه رهايم كرده باشند من سخن نمى گويم . از بچه ها كمك مى گيرند و زنان را به يارى مى طلبند.
اى انصار، صحبت سفيها شما به من رسيده است . قسم به خدا سزاوارترين مردم به رعايت عهد رسول خدا شماييد. شما كسانى هستيد كه پيامبر به سوى شما آمد و او را پناه داديد و يارى نموديد، و امروز از همه سزاوارتريد كه عهد او را پاس داريد.
و بعد از اين همه ، فردا صبح براى گرفتن هديه ها بياييد! من كسى هستم كه پرده اى را نمى درم و دست و زبانى را بلند نمى كنم مگر بر كسى كه سزاوار آن باشد! و السلام .
٢٨ : استنكار ام سلمه قال فاطلعت ام سلمه راسها من بابها و قالت :
المثل فاطمه بنت رسول الله صلى الله عليه و آله يقال هذا؟! و هى الحوراء بين الانس ، و الانس للنفس ! ربيت فى حجور الانبياء، و تداولتها ايدى الملائكه و نمت فى حجور الطاهرات ، نشاءت خير منشاء و ربيت خير مربى .
اتزعمون ان رسول الله صلى الله عليه و آله حرم عليها ميراثه و لم يعملها!؟ و قد قال الله له : و انذر عشيرتك الاقربين . افانذرها و جاءت تطلبه ؟! و هى خيره النسوان و ام ساده الشبان و عديله مريم ابنه عمران و حليله ليث الاقران ، تمت بابيها رسالات ربه .
فو الله لقد كان يشفق عليها من الحر و القر، فيوسدها يمينه و يلحفها بشماله . رويدا! فرسول الله صلى الله عليه و آله بمراى لغيكم ، و على الله تردون . فواها لكم و سوف تعلمون .