از پذيرائى ميهمان سرپيچى نكنيد
حضرت باقرعليهالسلام
فرمود پيغمبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در هر صبح و شام پناه به خدا مى برد از بخل ، ما نيز چنين مى كنيم خداوند مى فرمايد(
وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
)
((هر كه بازداشته شود از بخل نفس خود را از جمله رستگاران است .))اينك به تو مى گوئيم نتيجه بخل چيست قوم لوط در غذاى خود بخل مى ورزيدند از اين رو به دردى بى دوا مبتلا شدند كه به آن خوارى كيفر يافتند.
شهر لوط بر سر راه قافله شام و مصر واقع بود. كاروانيان در رفت و آمد خود ميهمان آنها مى شدند. ايشان نيز پذيرائى مى كردند. به واسطه تكرار اين ميهمانى به تنگ آمده در انديشه وسيله اى شدند كه مسافرين را بترسانند تا ديگر به شهر آنها وارد نشوند. بالاخره قرار بر اين گذاشتند كه هر ميهمانى بر آنها وارد شد با او لواط كنند. با اين كار به خواسته خود رسيدند. زيرا پس از چندى در تمام شهرها منتشر شد كه قوم لوط با ميهمانان و واردين اين معامله را مى كنند، ديگر هيچكس بر آنها وارد نمى شد.
گرچه ابتدا اين عمل نامشروع را از روى شهوت و اطفاء غريزه جنسى نمى كردند ولى چون بخل نموده از پذيرائى ميهمان سرپيچى كردند، خداوند آنها را به اين درد مبتلا كرد كه ديگر به زنان ميل نداشتند. حتى از شهرهاى دور اشخاص را به وسيله پول به اين عمل راضى مى كردند. گوينده اين داستان از امامعليهالسلام
پرسيد آيا تمام شهر لوط اهل اين كار بودند. فرمود غير خانواده لوط همه اهل اين عمل بودند.
لوط پسرخاله ابراهيم خليل الرحمن و زن ابراهيمعليهالسلام
، ساره خواهر او بود. چون لوط مردى سخى و مهمان نواز بود قومش او را از پذيرائى ميهمان نهى مى كردند كه تو نبايد كسى را به خانه خود راه بدهى مدت سى سال آنها را تبليغ و نصيحت مى كرد. نتيجه اى نبخشيد هرگاه ميهمانى بر لوط وارد مى شد از قوم خود پنهان مى نمود. مبادا رسوائى بر سر آنها بياورند. پيوسته بر اين وضع مى گذرانيد تا اينكه جبرئيل با چند فرشته ماءموريت پيدا كردند قوم لوط را كيفر كنند.
نزديك شامگاه هنگامى كه لوط بر سر مزرعه خود مشغول آبيارى بود فرشتگان وارد شده از او تقاضا كردند امشب ما را در خانه ات جاى ده و ميهمانى كن لوط گفت مردم اين شهر بسيار پليد و زشتند. هر كس داخل شود با او جماع مى كنند و اموالش را مى گيرند. گفتند چون ديروقت شده ديگر راه به جائى نداريم امشب ما را ميهمانى كن
لوط پيش زن خود رفت گفت چند نفر ميهمان بر من وارد گرديده ، از تو خواهش مى كنم به مردم شهر خبر ندهى تا از كردار گذشته ات چشم پوشى كنم و تو را ببخشم زنش بسيار بدسيرت و پليد بود در ميان مردم قرارى داشت كه اگر روز ميهمان وارد خانه آنها شود به وسيله دود در پشت بام به ايشان اطلاع دهد، و شب با افروختن آتش همين كه ميهمانهاى لوط وارد شدند. آن زن بر پشت بام رفت آتشى افروخته مردم را خبردار ساخت قوم لوط از اطراف روى آوردند و با پافشارى مى خواستند كه ميهمانان را در اختيار آنها بگذارد. لوط امتناع مى ورزيد و مقاومت مى كرد.
چنانچه در قرآن از قول او حكايت مى كند كه گفت(
هَؤُلَاءِ ضَيْفِي فَلَا تَفْضَحُونِ
)
اينها مهمان منند مرا رسوا نكنيد.(
قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ
)
گفتند مگر ما تو را از تمام مردم نهى نكرديم و نگفتيم ميهمان به خانه خود راه ندهى
آنقدر كار را بر لوط سخت گرفتند كه گفت(
هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ
)
اين دخترانم را به زنيت بگيريد و در اختيار داشته باشيد و مرا درباره مهمانانم رسوا نكنيد.
گفتند مگر نمى دانى ما چه مى خواهيم در اين هنگام در را گشوده وارد شدند. جبرئيل با اشاره اى تمام آنها را نابينا كرد. به طورى كه دست بر ديوار گرفته از خانه خارج شدند. صبحگاه همان شب پس از خارج شدن لوط و فرزندانش ، جبرئيل با فرشتگان ماءموريت خود را انجام داده شهر را زير و رو كردند. زوجه لوط نيز در ميان آنها به عذاب رسيد.