پدر شيخ صدوق
خاندان ارجمند شيخ صدوق در شهر مقدس قم يكى از مهمترين و والاترين خاندانهاى شيعه بوده اند. و همواره به بزرگى و عظمت ، مورد ستايش قرار گرفته اند. و عده فراوانى از دانشمندان و شخصيتهاى علمى از ميان آنان برخاسته و گروهى از نوادر علمى و دينى و حاملان حديث و فقه از آن خاندان شريف بوده اند.
ابوالحسن على بن الحسين پدر شيخ صدوق بزرگ شيعه و فقيه آنان در زمان خود، و مرجع ايشان در مسائل و احكام شرعى بود. با وجود آنكه در آن زمان بسيارى از علماء و محدثين در شهر قم حضور داشتند، مراجعه عموم شيعه به اين بزرگوار، عظمت او را نشان مى دهد.
وى در سال ٣٢٩ هجرى قمرى در گذشت اين سال را، سال تناثر نجوم ناميده اند. چرا كه
، كه گروهى از علماى شيعه مانند: ثقة الاسلام كلينى ، و على بن محمد سيمرى (نايب خاص امام عصرعليهالسلام
) نيز در چنين سالى در گذشته اند.
على بن بابويه ، در قم دفن شد. و مدفن او در جوار قبر حضرت معصومهعليهالسلام
، محل مراجعه شيفتگان اهل بيتعليهالسلام
است
وى بيش از دويست كتاب نوشته ، كه در ميان آنها، كتاب الامامة و التبصرة من الحيرة (درباره امامت ائمه اطهارعليهالسلام
)، و رساله اى در فقه كه براى فرزندش محمد بن على بن بابويه صدوق نوشته ، موجود است
شيخ صدوق ، در كتاب من لا يحضره الفقيه از اين رساله مطالب بسيار نقل كرده ، چنانكه در مقدمه كتاب خود نيز به اين مطلب تصريح دارد.
نامه اى كه امام حسن عسكرىعليهالسلام
، خطاب به اين بزرگوار (پدر شيخ صدوق) نگاشته اند بر عظمت و جلالت او بهترين دليل است
آثار و خدمات شيخ صدوق
آثار و خدمات اين بزرگوار در ترويج دين و نشر اخبار اهل بيتعليهالسلام
و جمع آورى احاديث آنها بسيار است ، كه بعضى از تاليفات او را تا سيصد جلد دانسته اند. و كتب مشهور او عبارتند از:
١ - كتاب من لا يحضره الفقيه كه از كتب اربعه شيعه است و درباره اصول و فروع مذهب حقه اثنا عشريه است
٢ - كتاب توحيد
٣ - كتاب نبوة
٤ - اثبات الوصية
٥- مدينة العلم كه كتاب جامع و بزرگى بوده و تا زمان شهيد اول محمد بن مكى و سيد بن طاووس هنوز موجود بوده و آنها از آن استفاده مى كردند كه بعدها از ميان رفته است
٦ - علل الشرايع
٧ - معانى الاخبار
٨ - ثواب الاعمال
٩ - عقاب الاعمال
١٠ - المقنع در فقه
١١ - خصال
١٢ - مجالس يا امالى
١٣ - عيون اخبار الرضاعليهالسلام
١٤ - اكمال الدين و اتمام النعمه كه به امر امام زمان ارواحنا فداه نوشته شده است
و صدها كتاب ديگر كه اغلب آنها از بين رفته اند.
انگيزش نگارش كتاب من لا يحضره الفقيه
شيخ صدوق ، در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه ، انگيزه تاليف كتاب خود را بيان داشته است كه در اين قسمت بخشى از آن را با اقتباس و تحرير مجدد مى آوريم :
در مسافرتى كه به سرزمين بلخ از قصبه ايلاق داشتم ، به لطف و خواست خداوند متعال با يكى از اولياء خدا و افراد متقى و كم نظير عصر خويش آشنا شدم و اين آشنايى را همواره باعث سرور و افتخار و سرا افرازى خود مى دانم
در آن ايام ، همنشينى و مجالست با او را بسيار مغتنم مى داشتم چرا كه همصحبتى با او احساس آرامش و شادمانى و فرح و نشاط خاصى را براى من فراهم مى نمود.
وى ، فردى عالم ، و متقى و متعهد، و پايبند به دين ، و از خانواده اى با شرافت و با اصالت ، و از نوادگان و سلاله خاندان نور و فضيلت ربوبى بود. و با اخلاق حميده و صفات كريمه خود، همچون : حياء و آرامش و وقار، عفت و تقوى ، و تواضع و فروتنى ، بر شايستگى خود افزوده بود.
او، ابو عبد الله محمد بن حسن بن اسحاق بن حسن بن حسين بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالبعليهالسلام
، معروف به سيد نعمت بود.
سيد نعمت روزى به من چنين بيان داشت :
محمد بن زكرياى رازى طبيب ، براى كسانى كه در موقع احتياج به طبيب ، طبيب در دسترس ندارند؛ كتابى در علم طب نگاشته است و آن را من لا يحضره الطبيب نام نهاده است و آن كتاب در موضوع خود، با وجود حجم كم ، جامع و وافى و كافى و پر فايده است و همگان در حد نياز خود از آن بهره مند مى گردند.
وى در ادامه از من خواست كه من هم كتابى در موضوع فقه و شرايع و احكام به گونه اى جامع و كامل بنويسم تا مورد اطمينان و اعتماد مردم باشد، و همه آنچه را كه همگان در موضوعات فقهى ، و مقررات و قوانين شرع ، و حلال و حرام شريعت ، به آن احتياج دارند؛ در آن گرد آورى شود. تا مردم با مراجعه به آن بتوانند به دستورات آن عمل كنند. و همه كسانى كه آن را خوانده و به آن عمل مى كنند. و همه كسانى كه آن را خوانده و به آن عمل مى كنند و از آن نسخه بردارى مى كنند و به ديگران مى رسانند تا در اجر و ثواب آن نيز شريك باشند.
سيد نعمت اين كلام را در حالى بيان مى كرد كه خود، به تمامى كتابهاى كه تا آن زمان نوشته بودم و بالغ بر ٢٤٥ مجلد مى شد، آگاهى كامل داشت و از بيشتر آنها استنساخ نموده ، و يا خود وى احاديث آنها را از من شنيده بود و اجازه نقل كردن آنها را نيز از من گرفته بود.
اما با تمام اين احوال ، احساس ضرورت نگارش همچنين كتابى را در باب فقه (كتاب من لا يحضره الفقيه) مى كرد. و اين سخن را به من متذكر گرديد.
من نيز چون او را به خوبى مى شناختم و او را فردى صاحب نظر و شايسته مى دانستم ، و همچنين خود نيز احساس ضرورت نوشتن چنين كتابى را مى كردم و بعلاوه در خواست وى را در خصوص اين عمل ، مناسب ديدم ؛ پيشنهاد او را پذيرفتم ، و اين كتاب را حذف سندهاى احاديث نگاشتم
اگر چه ذكر رجال سند حديث از فوايد بسيارى دارد، لكن در اين كتاب بنا را بر اختصار و استفاده عموم مردم قرار دادم
زيرا در اين كتاب ، نخواستم مانند ديگر كتب خود و يا مانند بعضى از مصنفين ديگر باشم ، كه تمام احاديثى را كه از مشايخ خود شنيده اند، در كتابهاى خود آورده اند، نقل نمايم بلكه هدف از نگارش اين كتاب را، بر اين اساس قرار دادم كه آن دسته از رواياتى را نقل نمايم ، كه به صحت آنها و صحت صدور آنها از معصومينعليهالسلام
وثوق و اطمينان دارم و بتوانم به آنها حكم داده و فتوا دهم
و عقيده دارم كه اين احاديث ، و اين عمل ، حجت ميان من و پروردگار تبارك و تعالى مى باشد.