وفات شيخ صدوق
شيخ صدوق در سال ٣٨١ هجرى ، پس از يك عمر، افتخار خدمتگذارى مكتب اهل بيت عصمت و طهارتعليهالسلام
، در حدود سن هفتاد سالگى چشم از جهان فروبست
آرامگاه وى در شهر رى ، نزديك مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسنىرضياللهعنه
كنار باغ طغرل ، در باغچه اى مصفا قرار گرفته است آرامگاه وى ، داراى بقعه و بارگاهى است كه در عين سادگى ، از شكوهى روحانى برخوردار است
و مردم به زيارت آنجا مى روند و بدان تبرك مى جويند. و به واسطه آن بزرگوار، حوائج خود اگر از خداوند عزوجل درخواست مى نمايند.
و مكرر ديده شده است ، به خاطر مقام و منزلت وى نزد خداوند و اهل بيتعليهالسلام
، زائرين قبر مطهرش ، از فيض زيارت او و بركات قبر شريفش بهره مند گرديده اند. و حوائج خود را از خداوند گرفته اند. و چه بسيار بيمارانى كه در بارگاه ملكوتى او شفا يافته اند. و گرفتارانى كه به عنايت خداوند، از ايشان دستگيرى شده است و حكايات و داستانهائى بسيار در اين باره نقل شده است
بسيارى از مردم به منظور پناه بردن به خدمتگزارى از آستان مقدس اهل بيتعليهالسلام
و ايمن شدن از عذاب الهى ، اموات خود را اطراف مرقد مطهر او دفن نموده اند. و بدين گونه قبرستان وسيعى در اطراف مرقد مطهر او پديد آمده است كه علما و زهاد بسيارى نيز در اين قبرستان مدفونند. از جمله آنان :
١ شيخ محمد حسين زاهد تهرانىرحمهمالله
كه در تهران به تقوا و زهد و پارسائى ، مشهور و زبانزد همگان بود و به اين صفت سر آمد روزگار خويش بود. و هنوز شاگردان متقى و پارساى وى در تهران و ديگر شهرستانها در قيد حيات به سر مى برند.
٢ - ميرزا ابوالحسن حكيم متخلص به جلوهرحمهمالله
، عالم زاهد با تقوا، كه مجلس درسش مرجع خاص و عام بوده است
٣ - ميرزا لطفعلى نصيرى ، ملقب به صدر الافاضلرحمهمالله
دانشمندى فاضل و از مشاهير علم و تقوى در قرن چهاردهم هجرى و از بزرگان عالم تشيع بوده است
٤ - ميرزا طاهر تنكابنىرحمهالله
، از علماى معروف تهران بوده است
٥ - سيد محمد تنكابنىرحمهالله
(صاحب كتاب ايضاح الفوائد)، را از مشاهير دانشمندان علماى اسلامى به شمار مى رود. و مراتب قداست و زهد و تقواى وى زبانزد خاص و عام مى باشد.
٦ - مرحوم شيخ رجبعلى نكو گويان معروف به خياط، كه از اوتاد و اتقياء و از سالكين الى الله زمان خود بود.رحمهالله
براى آشنائى بيشتر با بزرگانى كه در آرامگاه مرحوم شيخ صدوق مدفونند. بنگريد به :
تذكرة المقابر فى احوال المفاخر (اختران فروزان رى و تهران / ٤٠٠ نگاشته مورخ معاصر شيخ محمد شريف رازى
بزرگان و علماى بسيارى نيز سفارش به زيارت قبر آن بزرگوار نموده اند. از آن جمله :
محدث جليل مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان ذيل زيارت حضرت عبد العظيم حسنى مى فرمايد:
مخفى نماند كه در صحن امامزاده حمزهعليهالسلام
، قبر شيخ جليل سعيد، قدوة المفسرين ، جمال الدين ابوالفتوح حسين بن على خزاعى (ابوالفتح رازى) صاحب تفسير معروف است ، بايد آن جناب را زيارت نمود. و همچنين از زيارت جناب شيخ صدوق ، رئيس المحدثين معروف به ابن بابويه كه در نزديكى شهر رى (بلد شاهزاده عبد العظيم) است ، غفلت نبايد نمود.
مرحوم محدث قمى ، مشابه همين بيان را در كتاب هديه الزائرين (چاپ سنگى / ٣٥٠) نيز بيان كرده است
قبر مرحوم شيخ صدوققدسسره
به واسطه ويرانى شهر رى ، به دست چنگيزيان و مغولان و خوارزميان و تيموريان و همچنين سيلهاى مهيب و سخت ، چندين مرتبه خراب و ويران شده است و ساليانى چند در زير توده هاى خاك ، پنهان گرديده و مردم از فيض زيارت او، و بركات قبر شريفش بى بهره بودند.
سرداب قبر مطهر مرحوم شيخ صدوق ، در زمان يكى از سلاطين قاجار چنانچه ماجراى آن به تفصيل خواهد آمد مكشوف گرديد، و پيكر مطهرش پديدار شده و سردابى كه بدن مبارك وى در آنجا قرار داشت ، بازسازى شد و بارگاه او نيز تجديد بنا گرديد.
آشكار شدن آرامگاه شيخ صدوق و پديدار شدن جسد اوآرامگاه شيخ صدوق ، همانگونه كه گذشت ، درگذر زمان به خاطر حمله مغولان و جنگهاى خوارزميان و تيموريان ، و همچنين به علت حوادث مختلف چندين مرتبه خراب و ويران شد. و سالها در زير توده هاى خاك پنهان گرديده بود.
در حدود سال ١٢٣٨ هجرى قمرى ، در زمان يكى از سلاطين قاجار، سيل عظيمى آمد و تمام اراضى مزروعى و باغات اطراف شهر رى را آب فرا گرفت و بعضى از مناطق را تخريب نمود. كه در اين حادثه ، واقعه عجيبى نيز اتفاق افتاد. و بعد از ساليانى طولانى قبر مطهر شيخ صدوق منكشف شده و بدن شريف وى تازه و معطر و كاملا سالم و بدون هيچگونه تغيير و عيب و نقصى هويدا گرديد. كه تفصيل اين واقعه را، بسيارى از بزرگان در كتب خود، مانند: خوانسارى در كتاب روضات ، تنكابنى در كتاب قصص العلماء مامقانى در كتاب تنقيح المقال ، خراسانى در كتاب منتخب التواريخ ، قمى در كتاب فوائد الرضويه ، و رازى در كتاب اختران فروزان رى و تهران و همچنين در مقدمه كتب مرحوم صدوق ، از جمله كتاب كمال الدين صدوق و مقدمه كتاب خصال صدوق نقل نموده اند.
علامه مامقانى در كتاب تنقيح المقال اين واقعه را از عالم جليل القدر سيد ابراهيم لواسانى تهرانىقدسسره
نقل نموده است
محمد شريف رازى صاحب كتاب اختران فروزان رى و تهران ، شرح اين واقعه را مستقيما از دو عالم بزرگوار زير، نقل نموده است
اول : مرحوم آية الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى به نقل از پدر بزرگوارشان علامه متتبع حاج سيد محمود مرعشى نجفى كه خود شاهد ماجرا بوده و بدن شريف شيخ صدوق را زيارت و دست ايشان را بوسيده بود.
دوم : مرحوم حجة الاسلام حاج مويد العلماء آل آقا به نقل از جدش آية الله حاج آقا محمد فرزند آية الله العظمى آقا محمد على آل آقا كرمانشاهى كه ايشانى نيز خود شاهد ماجرا بوده و هنگام بازسازى قبر مطهر شيخ صدوق نظارت داشته است
اما شرح واقعه چنين است :
باغ مستوفى ، در اطراف شهر رى ، يكى از باغاتى بود كه در آنجا زراعت ، مى كردند. اتفاقا سيل عظيمى آمد و تمامى اراضى مزروعى را آب فراگرفت ، و بسيارى از مكانها را تخريب نمود.
بر اثر آب باران ، حفره و شكافى عميق ، در باغ مستوفى نيز پديد آمد. هنگامى كه به اصلاح و مرمت اين قسمت مشغول بودند، سردابى
ظاهر شد كه آب قسمتى از آن را تخريب كرده بود.
وقتى كه برا بازرسى و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدى را مشاهده كردند كه تمام اعضاء بدن آن سالم و كاملاتر و تازه به نظر مى رسيد، و هيچگونه عيب و نقصى در آن ديده نمى شد، و با صورتى نيكو آرميده بود! و هنوز اثر خضاب كردن
بر ناخنهايش مشهود بود! و ناخنهاى يك دست را گرفته و ناخن دست ديگر را نگرفته بود. و محاسن شريفش روى سينه اش ريخته بود. و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنين به نظر مى آمد تازه از حمام بيرون آمده است .و فقط رشته هاى نخ پوسيده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روى خاك ريخته بود!اين خبر در شهر روى و تهران ، به سرعت دهان به دهان گشت ؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان ، سريعا گروهى از علماء و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بين ايشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهى ، و مرحوم ميرزا ابوالحسن جلوه ، حكيم گرانمايه آن روزگار، و مرحوم آية الله ملا محمد رستم آبادى ، و مرحوم علامه سيد محمود مرعشى نجفى حضور داشتند؛ انتخاب و براى بررسى وضعيت در منطقه حضور پيدا كردند، و وارد سرداب شدند و پس از تاييد اصل قضيه ، براى شناسايى جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند.
با تفحص و بررسى هاى انجام شده در سرداب ، متوجه لوح و سنگ قبرى مى شوند كه بر روى آن چنين نوشته شده است :
هذا المرقد العالم الكامل المحدث ، ثقة الامحدثين ، صدوق الطاليفه ، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى .پس از بررسى هاى كامل و پيدا شدن اين سنگ نبشته ، و تاييد علماء و امينان مردم ، در صحت و شناسايى جسد مطهر شيخ صدوق ، جاى هيچگونه ترديدى باقى نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازى كنند و در آن را بستند، و حفره پديد آمده را نيز مرمت كردند. و بنايى مناسب بر آن ساختند و به بهترين وجه تزيين و آيينه كارى نمودند.
مرحوم آية الله مرعشى نجفى كلامى را نيز در ادامه بيان مى دارند كه :
مرحوم پدرم ، علامه سيد محمد مرعشى نجفى مى فرمودند:
من دست آن بزرگوار را بوسيدم و ديدم كه تقريبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شيخ صدوق مى گذرد، دست ايشان ، بسيار نرم و لطيف بوده و حتى در خاطرم هست كه ناخن يكى (يك دست) را گرفته و ناخن ديگرى (دست ديگر) را نگرفته بود.
و چنين احتمال مى دادند:
چون ايشان بسيار به عمل كردن به احاديث و فرامين اهل بيتعليهالسلام
مقيد بودند كه ايشان فرموده اند:ناخن گرفتن در روز پنجشنبه و جمعه ، مستحب است .آن بزرگوار، ناخن يك دستش را روز پنجشنبه گرفته است و ناخن گرفتن دست ديگر را براى روز جمعه قرار داده است ، كه روز پنجشنبه ناخن يكدست را گرفته و عمر او به روز جمعه نرسيده كه ناخن دست ديگر را بگيرد.و يا ممكن است :
در بين ناخن گرفتن ، اجلش رسيده و عمر شريفش تمام شده است و نتوانسته ناخن گرفتن دستهايش را به آخر برساند.
و العلم عند الله
مصادر كتاب شريف من لايحضره الفقيه و معرفى برخى از مولفين آنها
مصادر كتاب من لا يحضره الفقيه تمامى آنها از كتبى است كه مورد اعتماد بزرگان شيعه مى باشد. و از اصول مشهورى است كه همه انديشمندان اسلامى آن را تاييد نموده اند. چرا كه صاحبان آنها يا اصحاب ائمهعليهالسلام
بوده اند. چرا كه صاحبان آنها يا اصحاب ائمهعليهالسلام
بوده اند ، كه از مكتب حاملان وحى ، علم آموخته اند. و احاديث را مستقيما از آنها نقل كرده اند. و يا از شاگردان اصحاب كبار ائمهعليهالسلام
بوده اند، كه در هر دو صورت صاحبان كتاب رجال ، آنها را جزء معتمدين تاريخ و موثقين روايان حديث بر شمرده اند. و احكام (مذهب جعفرى) را از آنها گرفته اند. مانند:
١ - كتاب حريز بن عبد الله سجستانى :
وى اهل كوفه بوده و مورد وثوق بوده است ، و چون براى تجارت به سيستان بسيار سفر مى كرده و در نهايت نيز آنجا اقامت گزيده است ؛ به سجستانى سيستانى معروف مى باشد.
وى داراى كتابهائى است كه همه از اصول بشمار مى رود.
حريز بن عبد الله در سيستان به دست خواج كشته شده است
٢ - كتاب عبيد الله بن على حلبى :
وى ثقه و صحيح الحديث است اهل كوفه بوده ولى چون بسيار با پدر و برادرش به تجارت به حلب مسافرت مى كرده ، به حلبى معروف شده است او داراى كتابى است كه آن را به امام صادقعليهالسلام
عرضه داشته و حضرت او را تحسين فرمود و كتابش را تصديق كرده اند و فرموده اند:
در ميان اصحاب كسى مانند اين كتاب ، تاليف نكرده است
٣ - كتابهاى على بن مهزيار اهوازى :
وى ، ظاهرا غير از على بن مهزيار مدفون در اهواز است ، چرا كه آن بزرگوار كه در اهواز مدفون است ، اوايل زمان غيبت حضرت مهدى عج الله را درك كرده و به خدمت حضرتش رسيد است
على بن مهزيار، از اصحاب امام رضا و حضرت جواد و حضرت هادىعليهالسلام
بوده است و بسيار جليل القدر و مورد وثوق همگان مى باشد. وى داراى ٣٣ كتاب است كه همه آنها از اصول چهار صد گانه به شمار مى روند. على بن مهزيار در زمان حضرت هادى يا امام حسن عسكرىعليهالسلام
از دنيا رفته است
٤ - كتابهاى حسين بن سعيد:
حسين بن سعيد از اهالى كوفه بوده و از اصحاب حضرت رضا و امام جواد و امام هادىعليهالسلام
به شمار مى رود. در اواسط عمر بار برادرش حسن به اهواز رفته است و سپس به تنهائى به قم مسافرت كرده و در منزل حسن بن ابان وارد شده و در همان ديار نيز از دنيا رفته است
وى داراى ٣٠ مجلد كتاب است كه كتب او در ميان اصحاب چنان معروف است كه كتب ديگران را به آن قياس مى كنند.
٥ - كتاب نوادر تاليف احمد بن محمد بن عيسى : احمد بن محمد بن عيسى ، از جمله اشعريانى است كه از مدينه به كوفه هجرت كرده اند و در آنجا احاديث و اخبار ائمهعليهالسلام
را ترويج مى نمودند. جمعى از ميان ايشان ، به قم مسافرت كرده و در آنجا اقامت گزيدند. و به نشر اخبار و احاديث معصومينعليهالسلام
پرداختند. احمد بن محمد بن عيسى يك تن از معروفين آنها به شمار مى رود كه صاحب اجازه و استاد بيشتر محدثين قم مى باشد. مانند:
محمد بن يحيى عطار؛ و محمد بن حسن صفار، و على بن ابراهيم و بسيارى ديگر از علماى شهر قم
احمد بن محمد اشعرى ، زمان امام هشتم و نهم و دهمعليهالسلام
را درك كرده و حضرت رضاعليهالسلام
را ملاقات نموده است و كتابهاى بسيارى نيز نوشته كه شيخ طوسى پاره اى از آنها، از جمله كتاب نوادر را در كتاب الفهرست نامبرده است و گويد:
اين كتاب فصل بندى و باب باب نبوده و ابوسليمان داود بن كوره قمى آن كتاب را فصل بندى كرده است و محمد بن حسن بن وليد از آن كتاب فصل بندى شده ، به اجازه محمد بن يحيى حديث نقل مى كند.
٦ - كتاب نوادر الحكمة نگاشته محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى :
محمد بن احمد بن يحيى ابوجعفر اشعرى ثقه و جليل القدر است
٧ - كتاب الرحمة تاليف سعد بن عبد الله :
سعد بن عبد الله اشعرى ، ثقه و جليل القدر است و داراى چندين كتاب معتبر و مورد وثوق و اطمينان مى باشد. و گويند خدمت امام عسكرىعليهالسلام
نيز رسيده است وى در سال ٣٠٠ يا ٢٩٩ هجرى قمرى در روز چهارشنبه ٢٧ شوال ، وفات يافته است
٨ - كتاب جامع ، تاليف محمد بن الحسن بن الوليد:
محمد بن حسن بن وليد، استاد شيخ صدوق است و جلالت قدرش مستغنى از بيان مى باشد.
وى داراى دو كتاب معتبر است يكى به نام جامع ، و ديگرى به نام تفسير؛ كه كتاب جامع او از اصول و كتب مرجع به شمار مى رفته اس
٩ - كتاب نوادر اثر محمد بن ابى عمير.
محمد بن ابى عمير پارساترين و خدا ترس ترين مردم عصر خويش بوده است و حضرت موسى بن جعفر و امام على بن موسى و امام محمد بن علىعليهالسلام
را درك كرده و در راه مذهبش سختى و مصيبت بسيار ديده است
گويند در زمان هارون ، منصب قضاى بغداد را به او پيشنهاد كردند، وى نپذيرفت ؛ از او خواستند كه شيعيان را به نام و نشان معرفى كند، امتناع ورزيد. او را به تازيانه بستند و چندين بار زدند و تمام اموالش را مصادره كردند و بالاخره در زمان مامون به زندانش افكندند. و مدت چهار سال در زندان بود.
تاليفاتش را كه ٩٤ مجلد بود، يكى از خواهرانش به نام سعيده يا آمنه جمع كرده و در غرفه اى نهاد. در اين مدت ، باران بيش از نيمى از آنها را ضايع و تباه ساخت چون از زندان خلاص شد، حديث را از حفظ يا از نسخه هائى كه مردم از روى كتابهاى او پيش از تلف شدن نوشته بودند نقل مى كرد.
از اينرو علماى حديث ، مراسيل او را در حكم مسانيد مى دانند.
گويند: سندى بن شاهك ، به امر هارون او را به جهت شيعه بودنش صد و بيست تازيانه زد و حكم زندانش را صادر كرد و محمد بن ابى عمير يكصد و بيست هزار درهم نقد، به زندانبان پرداخت كرده و از زندان خلاص شد.
و نيز گويند: هنگامى نيز او را براى معرفى شيعيان ، تازيانه زدند. هنگامى كه شماره تازيانه ها به يكصد رسيد، طاقت او تمام گشت و چيزى نمانده بود كه نام بعضى از ايشان را بر زبان جارى سازد، كه ناگهان صداى محمد بن يونس بن عبد الرحمن را شنيد كه مى گفت :
يا محمد! اذكر موقفك بين يدى الله
اى محمد! موقف خود را در قيامت در پيشگاه خداوند بياد بياور كه چه جواب خواهى گفت ؟
لذا اسم كسى را نبرد.
شيخ صدوق از استادش از على بن ابراهيم ، و او از پدرش نقل كرده كه ابن ابى عمير بزاز بود و از مردى ده هزار درهم طلب داشت چون اموال ابن ابى عمير مصادره شده بود، فقير و بينوا گرديد. آن مرد كه به او مديون بود خانه خود را به ده هزار درهم فروخت و پولش را براى ابن ابى عمير آورد و گفت :
اين طلبى است كه از من داشتى اكنون از من بگير.
ابن ابى عمير پرسيد:
اين مال را از كجا به دست آورده اى ؟ آيا ارث به تو رسيده يا كسى به تو بخشيده است ؟
گفت : هيچكدام
پرسيد: پس از كجا است ؟
گفت : خانه اى داشتم كه محل سكونت خود و عيالم بود؛ چون وضع شما را اين چنين ديدم ، آن را براى اداى دينم فروختم ، تا كمكى به شما باشد.
ابن ابى عمير گفت : ذريح محاربى از امام صادقعليهالسلام
براى من حديثى نقل كرد كه فرمود:
لا يخرج الرجل عن مسقط راسه بالدين
يعنى : انسان به جهت پس گرفتن قرض ، كسى را از محل سكونت خود، خارج نمى سازد. گفت : اين مال را بگير و من احتياج به چنين پولى ندارم با آنكه بخدا سوگند فعلا محتاج به يك درهم مى باشم ، اما از اين پولها يك درهم هم قبول نخواهم كرد. وفات وى در سال ٢١٧ هجرى قمرى بوده است
١٠ - كتاب احمد بن ابى عبد الله برقى بنام محاسن :
احمد بن ابى عبد الله محمد بن خالد برقى ، اهل كوفه بوده است پدرش محمد بن خالد نيز از اصحاب حضرت رضاعليهالسلام
مى باشد. برقى منسوب به برقه رود قم مى باشد كه در پنج فرسخى قم واقع شده است و داراى هواى خوب و مطلوبى است پدرش از مهاجرينى است كه از عراق به ايران سفر كرده و در آنجا (برقه رود) ساكن شده است و احمد فرزندش از محدثين معروف قم به شمار مى رود و مورد وثوق همگان مى باشد.
١١ - رساله عمليه اى كه پدر شيخ صدوق براى فرزندش شيخ صدوق نگاشته است
شيخ صدوق خود نيز در مقدمه كتاب من لا يحضره الفقيه پس از نام بردن بعضى از مصادر كتاب خود درباره بقيه مصادر كتاب ، چنين نگاشته است :
كتب ديگر از اصول و نوشته هائى كه طريق روايت متن از آنها در فهرست كتبى كه اجازه روايت آن را از مشايخ حديثم و نيز از گذشتگانم به من رسيده معروف است و تمام كوشش خود را در اين راه بكار بردم در حاليكه از خدايم يارى خواسته و بدو توكل جسته ، و از او پوزش تقصير و كوتاهى در عمل طلبيده ، و اين موفقيت جز از جانب او نيست و بر او توكل مى كنم ، و به سويش باز مى گردم ، و او تنها مرا كافى است و والاترين و بهترين كسى است كه كار بدو سپرده شود.