آخرين روز ماه صفر سال ۲۰۳ هجرى قمرى
شهادت امام رضاعليهالسلام
در خراسان
امام على بن موسىعليهالسلام
معروف به امام رضاعليهالسلام
در يازدهم ذى قعده سال ۱۴۸ قمرى
(و به روايتى در يازدهم ذى حجه سال ۱۵۳)
در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدرش ارجمندش امام موسى كاظمعليهالسلام
، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه (تكتم) معروف به ام البنينعليهاالسلام
بودند.
امام رضاعليهالسلام
پس از شهادت جدش امام جعفرصادقعليهالسلام
به فاصله شانزده روز و به روايتى به فاصله پنج سال ديده به جهان گشود و امام جعفرصادقعليهالسلام
به دنيا آمدن او را به فرزند خود موسى كاظمعليهالسلام
از پيش بشارت داده بود.
امام موسى كاظمعليهالسلام
فرمود: از پدرم بارها شنيدم كه به من مى فرمود: عالم آل محمدصلىاللهعليهوآله
در صلب تواست؛ اى كاش من او را مى ديدم. او همنام اميرالمؤمنين على بن ابى طالبعليهالسلام
است.
امام رضاعليهالسلام
در ميان ائمه اطهارعليهمالسلام
، سومين شخصيتى است كه نام مبارك او، على است. چهار تن از امامان معصومعليهمالسلام
نام مباركشان، على بود (امام اول، امام چهارم، امام هشتم و امام دهم). هم چنين امام رضاعليهالسلام
سومين شخصيتى است كه كنيه مبارك او، ابوالحسنعليهالسلام
است. چهار تن از امامان معصومعليهمالسلام
، كنيه مباركشان، ابوالحسن است (امام اول، امام هفتم، امام هشتم و امام دهم). به اميرمؤمنانعليهالسلام
، ابوالحسن گفته مى شد، ولى به امام موسى كاظمعليهالسلام
، ابوالحسن اول و به امام رضاعليهالسلام
ابوالحسن ثانى (دوم) مى گفتند.
امام رضاعليهالسلام
در ۳۵ سالگى پس از شهادت پدرش امام موسى كاظمعليهالسلام
در زندان بغداد، در رجب سال ۱۸۳ قمرى به امات رسيد و مدت امامت آن حضرت، بيست سال بود.
امام رضاعليهالسلام
از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نام هاى: منصوردوانقى، مهدى، هادى، هارون الرشيد، امين و مأمون عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امين و مأمون.
شيخ مفيد (متوفاى ۴۱۳ قمرى) درباره شخصيت و مقام امام رضاعليهالسلام
گفت: پس از شهادت امام موسى كاظمعليهالسلام
، جانشين وى و امام شيعيان، فرزند بزرگوارش ابوالحسن على بن موسى الرضاعليهالسلام
است. زيرا آن جناب از تمامى برادران و خاندان خود، برتر است و دانش، بردبارى و پرهيزكارى اش در همه جا و براى همگان مانند خورشيد درخشانى جلوه گرى مى كرد. خاصه و عامه به اين امر اقرار داشته و به اتفاق وى را به اين اوصاف و مناقب مى شناختند و پدر بزرگوارش به پيشوايى و امامت وى تصريح كرد و او را از ميان برادرانش به مقام امامت منصوب نمود.
سفر به خراسان
يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضاعليهالسلام
و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايت عهدى مأمون عباسى است، كه سرانجام، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست.
آن طورى كه از مأمون (هفتمين خليفه عباسيان) نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امين، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابى طالبعليهالسلام
باشد بسپارد.
هنگامى كه سپاهيان مأمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران، وارد عراق شده و با كشتن امين، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو (كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت) خواست كه مقدمات حضور امام على بن موسى الرضاعليهالسلام
به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابى طالبعليهالسلام
در خراسان را فراهم كنند.
مأمون گفت: ما اءعلم احدا افضل من هذا الرّجل على وجه الا رض؛ من در كره زمين، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص (امام رضاعليهالسلام
) براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.
مأمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل بيتعليهمالسلام
واهمه اى نداشت. وى، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى مأموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضاعليهالسلام
و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد.
جلودى به مدينه رفت و دعوت مأمون عباسى را به امام رضاعليهالسلام
ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصومعليهمالسلام
از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضاعليهالسلام
اطمينانى به اظهارات مأمون نداشت و خواسته هايش را واقعى نمى ديد. به همين جهت، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضاعليهالسلام
را با اكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود.
امام رضاعليهالسلام
، فرزند خردسالش محمدتقىعليهالسلام
را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهل بيتعليهمالسلام
روبرو گرديد. براى امام رضاعليهالسلام
در شهرها و بين راه هاى ايران، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامت هاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصومعليهمالسلام
بيان شده است.
امام رضاعليهالسلام
پس از آن كه به «مرو»
مركز حكومت مأمون عباسى در خراسان رسيد، با استقبال مأمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضاعليهالسلام
احترام ويژه اى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچ گونه كوتاهى نكرد.
وى به امام رضاعليهالسلام
عرض كرد: من مى خواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم. نظر شما در اين باره چيست؟
امام رضاعليهالسلام
از پذيرش آن امتناع كرد. چون مى دانست كه مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مى خواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را به دست گيرد و از اين راه، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند.
مأمون كه با قيام هاى گوناگون علويان و غيرعلويان در جهان اسلام روبرو شده بود، مى خواست از اين راه، آنان را به احترام امام رضاعليهالسلام
وادار به سكوت و پذيرش خلافت عباسيان نمايد.
امام رضاعليهالسلام
كه به نيت او آگاه بود، از پذيرش خلافت امتناع كرد و به هيچ صورتى حاضر به پذيرش آن نگرديد.
مأمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضاعليهالسلام
نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايت عهدى وى را بپذيرد.
امام رضاعليهالسلام
كه اصل خلافت را نپذيرفته بود، ولايت عهدى را كه فرع خلافت است نيز رد كرد و درخواست مأمون را بى پاسخ گذاشت.
مأمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونه اى امام رضاعليهالسلام
را تهديد كرد. وى به امام رضاعليهالسلام
گفت: عمربن خطاب در هنگام مرگش، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان، جدّت على بن ابى طالبعليهالسلام
بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند.
امروز، من از تو مى خواهم كه ولايت عهدى مرا بپذيرى و چاره اى جز پذيرفتن آن ندارى!
امام رضاعليهالسلام
كه در مقابل تهديد جدى مأمون روبرو شده بود، چاره اى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت، ولايت عهدى مأمون را با شرايطى پذيرفت.
امام رضاعليهالسلام
فرمود: در صورتى ولايت عهدى تو را مى پذيرم كه مسئوليت امرونهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است، تغيير ندهم.
مأمون، تمام خواسته هاى امام رضاعليهالسلام
پذيرفت.
امام رضاعليهالسلام
مى خواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچ گونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولى عهد خليفه است، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى، بيش نيست.
ولايت عهدى
مأمون، پس از آن كه توانست امام رضاعليهالسلام
را به پذيرش ولايت عهدى حاضر نمايد و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايت عهدى امام رضاعليهالسلام
را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران كشورى، لشكرى، درباريان، نظاميان، قاضيان، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضاعليهالسلام
بيعت نمايند.
مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند.
از آن هنگام، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنين بيرق ها و پرچم هاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد.
مأمون در آن ايّام به شكرانه پذيرش ولايت عهدى از سوى امام رضاعليهالسلام
، دستور داد مواجب و حقوق يك ساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند.
سخن سرايان و شاعران دوستدار اهل بيتعليهمالسلام
كه قريب به دو قرن نمى توانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آن ها، نامى از اهل بيتعليهمالسلام
ببرند، يك باره، زبان به تمجيد و توصيف اهل بيت عصمت و طهارتعليهمالسلام
، از جمله امام رضاعليهالسلام
گشودند و در اين باره سخن ها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند.
مأمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضاعليهالسلام
، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند.
هم چنين به تمام سخن گويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى، نام امام رضاعليهالسلام
را با توصيف و تعظيم بيان كنند.
در آن سال، مأمون، اميرى حج را به اسحاق بن موسى، برادر امام رضاعليهالسلام
سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه، مردم را از ولايت عهدى امام رضاعليهالسلام
باخبر گرداند.
بدين طريق آوازه ولايت عهدى امام رضاعليهالسلام
در تمامى شهرها طنين افكن شد.
در مدينه منوره، عبدالحميدبن سعيد، خطيب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خداصلىاللهعليهوآله
چنين گفت: ولىّعهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن علىعليهالسلام
شيعيان و دوستداران اهل بيتعليهمالسلام
، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سال ها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان، به ويژه نوادگان امام جعفرصادقعليهالسلام
و فرزندان امام موسى كاظمعليهالسلام
به خاطر وجود مبارك امام رضاعليهالسلام
، موقعيت هاى ممتازى در حكومت مأمون پيدا كرده و در ايران، عراق، حجاز و يمن به منصب هايى رسيدند.
در خراسان نيز به خاطر گفتمان ها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضاعليهالسلام
، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهل بيتعليهمالسلام
زيادتر مى شد.
روند چنين پروسه اى، خوشايند مأمون نبود. زيرا وى مى خواست از ولايت عهدى امام رضاعليهالسلام
براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضاعليهالسلام
با درايت خويش، نتيجه را به عكس خواسته هاى مأمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآله
كه شايسته ترين افراد اُمتند برگردد.
مأمون با زيركى و فطانت خويش به اين امر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضاعليهالسلام
برآمد.
از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورش هايى برضد مأمون پديد آمد و عباسيان در غياب مأمون، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن بن سهل كه از سوى مأمون، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخش هاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از مأمون، پنهان نگه مى داشت و تلاش مى كرد كه اخبار عراق به وى نرسد.
امام رضاعليهالسلام
كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت، آن ها را به مأمون گوش زد مى كرد. اين امر، سبب شد كه فضل بن سهل، از موقعيت خويش و برادرش حسن بن سهل در نزد مأمون احساس خطر كرده و از جانب مأمون، متهم به پنهان كارى گردند. بدين لحاظ تلاش مى كرد كه امام رضاعليهالسلام
را از چشم مأمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند.
امام رضاعليهالسلام
در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشايندى مى كرد و مأمون را در قبال آن ها مسئول مى دانست. آن حضرت، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نيز ساكت نمى شد و وى را نسبت به آن ها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مى داد.
مأمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضاعليهالسلام
استقبال و اظهار خوشنودى مى كرد ولى در باطن، بسيار رنج مى برد و به تدريج وجود امام رضاعليهالسلام
را بر خود سنگين مى ديد.
وى در صدد برآمد تا به طريقى، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد.
شهادت امام رضاعليهالسلام
عبداللّه بن بشير كه از خدمت كاران دربار مأمون بود، گفت: روزى مأمون به من گفت: ناخن هاى خود را بگذار بلند شود و در اين باره با كسى چيزى نگو. من نيز به دستور او عمل كردم. يك روز مرا خواست و چيزى شبيه تمرهندى به من داد و گفت: اين را با دستت به هم بزن، من نيز به فرمان او عمل كردم. سپس از نزد من خارج شد و به طرف حجره امام رضاعليهالسلام
رفت و پس از مقدارى گفت وگو مرا صدا زد و از من خواست براى آنان، دو دانه اءنار ببرم. آن گاه به من گفت: با دست خودت آن ها را آب بگير. من نيز با دست خودم، آب گرفتم و سپس به مأمون دادم و او با دست خود آن را به على بن موسىعليهالسلام
خورانيد. وليكن همين آب انار، موجب بيمارى آن حضرت گرديد و پس از دو روز بدرود حيات گفت.
هم چنين از محمدبن جهم روايت شد: حضرت رضاعليهالسلام
از انگور خوشش مى آمد. مأمون دستور داد مقدارى انگور براى آن جناب فراهم كنند. در ته دانه هاى آن، سوزن فروكردند. اين سوزن ها چند روز در آن دانه مانده بود. پس از آن، سوزن ها را بيرون آورده و انگورها را خدمت امامعليهالسلام
بردند و با اصرار مأمون، آن حضرت، چند دانه از آن انگور را ميل نمود و در اثر خوردن آن، بيمارى سختى بر آن حضرت عارض گرديد و در همان بيمارى به لقاءالله پيوست.
هرثمة بن اعين در يك حديث طولانى از حضرت رضاعليهالسلام
روايت كرد كه آن حضرت فرمود: اى هرثمه، اكنون مرگم فرارسيده و به همين زودى به طرف خدا خواهم رفت و به اجداد و پدران خود ملحق خواهم گرديد. اين مرد طاغى و سركش تصميم دارد به وسيله آب انار و انگور مرا مسموم سازد.
مأمون امر مى كند مقدارى نخ را در سَم خيس كنند و به وسيله سوزن در دانه هاى انگور فرونمايند و هم چنين مقدارى سم در كف دست يكى از غلامانش خواهد گذاشت و او را امر خواهد كرد با همان دست آلوده به سم، انارها را با دست خود بشكافد و آب آن ها را بگيرد. پس از اين مرا به خانه اش دعوت مى كند و از آن انگورها و آب انارهاى مسموم به من مى دهد و مرا امر مى كند كه از آن بخورم. در نتيجه خوردن انگورهاى مسموم از دنيا خواهم رفت.
به هر تقدير، در بازگشت مأمون و درباريان و كارگذاران حكومتى او از خراسان، جهت عزيمت به سوى عراق، و انتقال مقر حكومت از «مرو» به «بغداد»، در آغاز، فضل بن سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گرديد و به قتل رسيد. پس از آن، امام رضاعليهالسلام
در طوس به توطئه مأمون، مسموم گرديد و پس از دو روز بيمارى شديد، به شهادت رسيد.
پس از آن كه امام رضاعليهالسلام
به شهادت رسيد، مأمون يك شب و يك روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمدبن جعفربن صادقعليهالسلام
كه عموى امام رضاعليهالسلام
و بزرگ علويان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضاعليهالسلام
باخبر گردانيد. مأمون در جمع علويان سوگوار، ابراز اندوه و تاءثر نمود و بدن شريف امام رضاعليهالسلام
را به آنان نماياند كه ببينند، هيچ آزارى به آن حضرت نرسيد و به مرگ طبيعى از دنيا رفت.
مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگين خود و فريب دادن علويان و محبّان اهل بيتعليهمالسلام
، در شهادت امام رضاعليهالسلام
بسيار گريه و ناله كرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگين است كه تو را چنين ببينم. من آرزو داشتم كه پيش از تو از دنيا بروم، وليكن خداى سبحان آن چه را اراده كند، به انجام مى آورد.
آن گاه دستور داد كه بدن شريف آن حضرت را غسل و كفن نمايند و خود وى، جنازه آن امام شهيد را بدوش گرفت و به محلى كه هم اكنون مرقد شريفش است، تشييع نمود و در همان جا كه در جوار قبر پدرش هارون الرشيد است، دفن نمود.
محل تدفين امام رضاعليهالسلام
، پيش از آن، خانه و ملك حميدبن قحطه بود كه در روستاى سناباد قرار داشت.
هنگامى كه هارون الرشيد در سال ۱۹۳ هجرى قمرى به هلاكت رسيد، وى را در آن جا به خاك سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضاعليهالسلام
مى خواست بدن شريف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارون الرشيد قرار دهد، به طورى كه قبر هارون، قبله امام رضاعليهالسلام
گردد. ولى در هنگام كندن قبر، سنگ بزرگى نمايان شد كه كندن آن، غيرممكن بود. اما در روبروى قبر هارون، كندن قبر با مشكلى مواجه نبود. بدين جهت، قبرى براى امام رضاعليهالسلام
در پيش روى قبر هارون كندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اكنون، مرقد مطهر و منور امام رضاعليهالسلام
، قبله قبر هارون الرشيد است. گفتنى است كه در ظاهر امر، غسل و كفن و نماز بر بدن امام رضاعليهالسلام
به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصومعليهمالسلام
را بايد امام معصوم ديگرى غسل و كفن نمايد. به همين جهت، روايات فراوانى وارد شده است كه امام محمدتقىعليهالسلام
از مدينه (با كرامت و قدرت الهى) به خراسان رفت و بدن شريف پدرش امام رضاعليهالسلام
را غسل و كفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد.
درباره تاريخ شهادت امام رضاعليهالسلام
، اكثر مورخان، صفر سال ۲۰۳ قمرى را ذكر كرده اند ولى از اين كه در چه روزى از اين ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرين روز از ماه صفر و برخى ديگر، روزهاى ديگرى را بيان كرده اند.
هم چنين برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در ۲۳ ذى قعده سال ۲۰۳ قمرى مى دانند.
جانشين امام رضاعليهالسلام
، فرزندش امام محمدتقىعليهالسلام
بود كه به عنوان نهمين امام معصوم، رهبرى شيعيان را بر عهده گرفت.