سوم صفر سال ۱۲۰ هجرى قمرى
شهادت زيد بن علىعليهالسلام
در كوفه
زيد فرزند امام زين العابدينعليهالسلام
يكى از چهره هاى معروف و درخشان خاندان ولايت و امامت است كه در عصر امويان به مبارزه برخاست و با قيام خود بر ضد خلافت هشام بن عبدالملك، حكومت امويان را به لرزه انداخت.
در اين جا، مواردى چند از اين شهيد سرافراز علوى را به طور گذرا اشاره خواهيم نمود:
الف - شخصيت و منزلت زيد بن علىعليهالسلام
شيخ مفيد (متوفاى ۴۱۳ قمرى) در اءلارشاد، درباره شخصيت زيد بن علىعليهالسلام
مى گويد: زيدبن على بن حسينعليهالسلام
پس از برادر بزرگوارش امام محمدباقرعليهالسلام
، از ساير برادران خود بزرگوارتر و برتر بود. وى، مردى پارسا، پرهيزكار، فقيه، سخاوت مند و دلاور بود، كه شمشير به دست گرفت و با قيام خود امر به معروف و نهى از منكر كرد و از كشندگان امام حسينعليهالسلام
خون خواهى نمود.
هم چنين درباره شخصيت عبادى وى، زيادبن منذر، معروف به ابوجارود گفت: من به مدينه رفته و از هر كسى درباره زيدبن علىعليهالسلام
پرسش كردم، به من گفتند: ذاك حليف القرآن؛ او، حليف (هم سوگند) قرآن است.
هم چنين هشام بن هشام گفت: از خالدبن صفوان كه شخصيت زيدبن علىعليهالسلام
را براى ما تعريف مى كرد، پرسيدم: زيد را در كجا ديدار كردى؟ گفت: در رصافه كوفه.
پرسيدم: او چگونه مردى بود؟
گفت: ما علمتَ يبكى من خشية اللّه حتّى يختلط دموعه بمخاطه؛ همان گونه دانستى، او از خوف خدا آن قدر گريه مى كرد كه اشك هاى وى با آب بينى اش درهم مى آميخت.
گفتنى است كه پس از واقعه كربلا و شهادت اباعبدالله الحسينعليهالسلام
، گرچه قيام هايى بر ضد امويان از سوى دوستداران اهل بيتعليهمالسلام
براى خون خواهى از شهيدان كربلا و يا براى مقاصد ديگر، به وقوع پيوست و حكومت امويان را با خطر جدى روبرو كرد، مانند قيام توابين و قيام مختاربن ابى عبيده ثقفى، وليكن از علويان تا زمان زيد، قيام و حركت مهمى پديد نيامده بود و قيام زيدبن علىعليهالسلام
، سرآغاز قيام ها و جنبش هاى علويان بر ضد امويان و پس از آنان، بر ضد عباسيان بود.
اين امر، نشان مى دهد كه در عصر غربت علويان و خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآله
كه كسى را ياراى مخالفت و مبارزه با امويان نبود، اين علوى زاده دلير با تلاش هاى بى دريغ خود بار ديگر دوستان اهل بيتعليهمالسلام
و شيعيان را به حركت درآورد و قيام بزرگى را پايه گذارى كرد.
ب - علل و عوامل قيام زيد
شيخ مفيد، علت اساسى و انگيزه نخستين حركت زيد را خون خواهى از امام حسينعليهالسلام
و ياران شهيد او در واقعه كربلا، دانسته است.
هم چنين زنده كردن سنت نبوى، جهاد با ستم كاران، رفع محروميت ها و ايجاد عدالت اجتماعى را مى توان از جمله علل و عوامل قيام زيد دانست.
زيد بسان تمام علويان مبارز و حق طلبان دلير از روش هاى غير انسانى حاكم مدينه و خلفاى غاصب اموى در جامعه اسلامى و اسلام ستيزى و دنياگرايى زمام داران عصر خويش در رنج بود و دنبال فرصتى مى گشت تا آرزوهاى خويش را محقق سازد و بار ديگر قيامى را به وجود آورد. زيد به خاطر ستم كارى ها و رفتار تبعيض آميز خالد بن عبدالملك، حاكم مدينه به شام رفت تا در نزد هشام بن عبدالملك (نهمين خليفه اموى) از وى دادخواهى كند.
هشام كه سرگرم خوش گذرانى ها و زندگى راحت در ميان درباريان بود، حوصله ملاقات با زيد را نداشت. به همين جهت چندين بار درخواست زيد مبنى بر ملاقات را رد كرد. اما با اصرار و پافشارى زياد زيد، وى را به حضور پذيرفت. وليكن پيش از ورود وى به مجلس نشينان خود دستور داد، طورى بنشينند كه جايى براى نشستن زيد نباشد و او در آغاز ورودش تحقير گردد. زيدبن علىعليهالسلام
كه فردى دلير و زيرك بود، به محض ورود در مجلس هشام، متوجه شد كه هشام براى تحقير و سركوفت او، زمينه را فراهم كرده است. زيد نيز با گفتار و رفتار خود تلاش كرد كه هشام و اطرافيان او را متوجه كردار ناشايست و استكبارى آنان گرداند. بدين جهت، به هشام گفت: إ نّه ليس من عباداللّه احد فوق اءن يوصى بتقوى اللّه، ولا من عبادة احد دون اءن يوصى بتقوى اللّه، و اءنا اوصيك بتقوى اللّه يا اميرالمؤمنين، فاتّقه.
يعنى: مقام هيچ بنده اى بالاتر از آن نيست كه ديگران او را به تقوى سفارش نكنند و مقام هيچ بنده اى فروتر از آن نيست كه ديگران را به تقوا وادار نكند. اينك من تو را به تقوا و بيم از خداى منان، توصيه مى كنم.
هشام كه گمان نمى كرد با چنين سخنى روبرو گردد، درصدد برآمد تا زيد را از راه هاى ديگر شرمسار گرداند. او به زيد گفت: تو خود را شايسته خلافت مى دانى و آرزو دارى كه روزى بر سرير خلافت نشينى، ولى بدان چنين نخواهد شد. چون تو شايسته آن نيستى، زيرا تو كنيززاده اى بيش نيستى!
هشام براى تحقير و كوچك كردن زيد، كنيززاده بودن وى را پيش گرفت. چون مادر زيد، كنيزى بود كه مختاربن ابى عبيده ثقفى به امام سجادعليهالسلام
بخشيد و زيد از او متولد گرديده بود.
زيد به هشام پاسخ داد: موقعيت هيچ فردى در پيشگاه خداى سبحان، برابر با مقام و منزلت آن پيامبرى نمى باشد كه كنيززاده بود. اگر كنيززادگى ايجاب مى كرد كه فرزندان كنيز، موقعيت و مقامى نداشته باشند، اسماعيلعليهالسلام
به پيامبرى برانگيخته نمى شد. زيرا مادر او نيز كنيز حضرت ابراهيمعليهالسلام
بود. اينك از تو مى پرسم: مقام نبوت در پيشگاه خداوند سبحان بالاتر است يا خلافت و زمامدارى؟ كنيززادگى براى كسى كه پدرش رسول خداصلىاللهعليهوآله
و اميرمؤمنان على بن ابى طالبعليهالسلام
است، ننگى براى او نخواهد بود.
در اين جا ميان هشام و زيد، سخن هاى ديگرى نيز ردوبدل شد و زيد او را در برابر چشمان مجلس نشينان، خوار و زبون كرد و وى را به خاطر غرور، تكبر و رفتار ستم كارانه او و عاملانش در شهرها و مناطق اسلامى، سرزنش كرد.
هشام كه ديگر توان مناظره با زيد را نداشت، به نگهبانان دستور داد كه وى را از مجلس بيرون كرده و سپس از شام اخراجش كنند.
زيد در حالى از شام بيرون مى رفت كه مى گفت: إ نّه لم يكره قوم قطّ حدَّ السيوف إ لّا ذلّوا؛ هيچ ملتى از تيزى شمشير نهراسيد، جز اين كه خوار و زبون گرديد.
زيد پس از بيرون آمدن از شام، يك راست به سوى كوفه رفت تا مقاصد خويش را عملى سازد و يا از شام به مدينه برگشت و پس از مدتى توقف در مدينه، به سوى عراق رهسپار شد و در كوفه اقامت گزيد.
ج - ديدگاه امامان وقت درباره قيام زيد
تا اين جا روشن شد كه علل و عوامل قيام زيدبن علىعليهالسلام
عبارت بودند از: خون خواهى از قاتلان امام حسينعليهالسلام
، مبارزه با محروميت ها، كوتاه كردن دست ستم كاران و به بيان ديگر، عمل كردن به امر به معروف و نهى از منكر و ايجاد جامعه اسلامى بر اساس عدل علوى.
امام صادقعليهالسلام
فرمود: روزى عمويم زيدبن علىعليهالسلام
به محضر پدرم امام محمدباقرعليهالسلام
رسيد و به وى گفت: مى خواهم بر ضد اين طاغى (هشام بن عبدالملك) قيام كنم.
امام محمدباقرعليهالسلام
فرمود: اين كار را نكن. چه اين كه هراس دارم، تو را كشته و به دار آويخته در كوفه به بينند! اى زيد، آيا نمى دانى كه پيش از خروج سفيانى (در عصر مهدى موعود) هر كسى از فرزندان فاطمهعليهاالسلام
قيام كند، كشته خواهد شد؟
هم چنين، روزى زيد به ديدار برادرش امام محمدباقرعليهالسلام
رفت. آن حضرت فرمود: هذا سيّد من اهل بيته و الطّالب باوتارهم.
جابر روايت كرده است كه از امام محمدباقرعليهالسلام
درباره برادرش زيد پرسيدم. آن حضرت فرمود: از من درباره مردى پرسيدى كه ايمان و دانش او از موهاى سر تا گام هايش را گرفته است. او بزرگ خاندان خويش است.
از اين روايات به دست مى آيد كه شخصيت زيد، مورد قبول امام وقت، حضرت امام محمدباقرعليهالسلام
بود و آن حضرت، رفتار زيد و قيامش را تاءييد مى نمود ولى مى دانست كه كارش به جايى نمى رسد و قيامش با شكست روبرو مى گردد. به همين جهت به وى گوش زد مى كرد كه تو را كشته و به دار آويخته مى بينند.
به هر تقدير، زيدبن علىعليهالسلام
در عصر برادر بزرگوارش امام محمدباقرعليهالسلام
اقدام به مبارزه و قيام نكرد. امام محمدباقرعليهالسلام
در سال ۱۱۴ هجرى قمرى به شهادت رسيد و پس از شش سال از شهادت وى، برادرش زيد قيام كرد و در كوفه به شهادت رسيد.
قيام زيد در عصر امامت امام جعفرصادقعليهالسلام
به وقوع پيوست و آن حضرت نيز به مانند پدر بزرگوارش، قيام زيد را موفق نمى دانست. چون آن بزرگواران مى دانستند كه هنوز آمادگى كامل و زمينه لازم براى يك قيام علوى به وجود نيامده است. در چنين زمانى، جز خويشتن دارى و بردبارى، راه ديگرى در ميان نيست.
معمر بن خيثم گفت: روزى در نزد امام صادقعليهالسلام
نشسته بودم. در همان هنگام عمويش زيدبن علىعليهالسلام
وارد شد. امام صادقعليهالسلام
فرمود: عموجان، پناه مى برم به خدا از اين كه در كناسه كوفه به دار آويخته شوى!
مادر زيد كه در آن جا حاضر بود، گفت: غير از حسادت چيزى تو را وادار نكرد كه چنين پيشگويى از فرزندم نمايى.
امام صادقعليهالسلام
سه بار فرمود: اى كاش از روى حسادت گفته بودم (و كشته شدن عمويم صحت نداشته باشد).
سپس امام صادقعليهالسلام
فرمود: پدرم امام محمدباقرعليهالسلام
از جدم روايت كرده است: مردى از فرزندانم قيام مى كند كه نامش زيد است. او در كوفه به قتل مى رسد و بدنش را پس از نبش قبر و خارج ساختن از گور، به دار مى آويزند. از روح بلند او، درهاى آسمان بازمى گردد و آسمانى ها از عطر روح او به ابتهاج مى افتند و روحش را در طبقى سبز گذاشته و به هر كجاى بهشت كه بخواهند مى برند.
فضيل بن يسار روايت كرده است كه پس از شهادت زيد، از كوفه به مدينه رفتم و پس از آن كه خبر شهادت زيد را به امام صادقعليهالسلام
دادم، آن حضرت گريست، به طورى كه اشك هايش تمام صورت و محاسن او را گرفته بود. امام صادقعليهالسلام
فرمود: واللّه زيد عمّى و اصحابه شهداء مثل ما مضى عليه على بن ابى طالبعليهالسلام
و اصحاب او؛ به خدا سوگند، عمويم زيد و يارانش، شهيدانى هستند همانند جدش على بن ابى طالبعليهالسلام
و اصحاب او.
در روايت ديگر، عبدالله بن سيابه گفت: ما هفت نفر بوديم كه وارد مدينه شده و به محضر امام صادقعليهالسلام
رسيديم و آن حضرت را از شهادت عمويش زيدبن علىعليهالسلام
آگاه كرديم. آن حضرت پس از گريستن بر عمويش، فرمود: همه ما از خداييم و به سوى او بازگشت مى كنيم. از خداى بزرگ اجر مصيبت عمويم زيد را مى طلبم. همانا عمويم، عموى نيكويى بود. او مردى بود براى دنيا و آخرت ما. سوگند به خدا، او شهيد از دنيا رفت همانند آنانى كه با رسول خداصلىاللهعليهوآله
، امام علىعليهالسلام
، امام حسن مجتبىعليهالسلام
و امام حسينعليهالسلام
به شهادت رسيدند.
اخبار و روايات ديگرى نيز از امام صادقعليهالسلام
و برخى از امامان ديگر وجود دارد كه حكايت از سوگوارى آن بزرگواران در اندوه شهادت زيدبن علىعليهالسلام
و ستودن جوان مردى و قيام ضد استكبارى وى دارد.
به هر تقدير، همان طورى كه بيان كرديم، اظهار ناخوشايندى امام محمدباقرعليهالسلام
و امام جعفرصادقعليهالسلام
از آغاز قيام زيدبن علىعليهالسلام
، به خاطر اطلاع از شكست قيام و كشته شدن وى بوده است. نه اين كه با اصل مبارزه بر ضد طاغوت زمان، مخالفت كرده باشند.
د - چگونگى قيام
از برخى روايات به دست مى آيد كه شيعيان و دوستداران اهل بيتعليهمالسلام
در كوفه با آگاهى از روحيه مبارزه جويى زيدبن علىعليهالسلام
و مخالفت پنهان و آشكار او با دستگاه خلافت بنى اميه، از او دعوت كردند كه از مدينه به كوفه رفته و رهبريت قيام ضد اموى را بر عهده گيرد.
زيد با برادر بزرگوارش امام محمدباقرعليهالسلام
در اين باره مشورت كرد. امامعليهالسلام
وى را از زود هنگام بودن قيام و بى نتيجه بودن آن، باخبر كرد.
به همين جهت، زيد به احترام نظر امام و برادرش امام محمّد باقرعليهالسلام
در حيات آن حضرت، اقدام به قيام و مبارزه نكرد.
اما چند سال پس از شهادت امام محمدباقرعليهالسلام
، كه زورگويى ها و رفتارهاى تبعيض آميز عامل خليفه در مدينه غيرقابل تحمل شده بود، زيد به شام رفت تا از دست وى در نزد هشام بن عبدالملك شكايت نمايد. ولى هشام، نه تنها به شكايت هاى زيد اعتنايى نكرد، بلكه او را از شام بيرون نمود.
اين امر سبب گرديد كه زيد، تصميم نهايى خود را بگيرد و به سوى كوفه رهسپار گردد تا در جمع مبارزان اين شهر با دستگاه خلافت به مبارزه و قيام برخيزد.
وى پس از آن كه وارد كوفه شد، مردم اين شهر را به طور پنهانى به مبارزه دعوت كرد و عده اى به او پيوستند ولى زيد تعداد آنان را براى يك مبارزه كافى نمى دانست. به همين جهت پس از چهار ماه اقامت در كوفه، تصميم به خروج از اين شهر گرفت تا به مدينه برگردد. اما مخالفان بنى اميه و شيعيان كه از تصميم او آگاهى يافته بودند، به سراغش رفته و او را در قادسيه يافتند و از وى درخواست كردند كه به كوفه برگردد و آنان او را به طور جدى يارى خواهند داد ونيروى رزمى و تجهيزات جنگى لازم را برايش فراهم خواهندكرد.
زيدبن علىعليهالسلام
دوباره به كوفه برگشت و به مدت ده ماه در اين شهر اقامت نمود و دو ماه از آن را به بصره رفته و مردم اين منطقه را نيز به مبارزه دعوت كرد.
تشكيلات و نيروسازى زيد چنان با برنامه و پنهان كارى پيش مى رفت كه يوسف بن عمر، استاندار كوفه با تمام تلاشى كه به كار مى بست، اطلاعات چندانى از او به دست نمى آورد. تا اين كه هشام، نامه اى به استاندار كوفه نوشت و او را از خطر قريب الوقوع زيد بن علىعليهالسلام
با خبر گردانيد.
يوسف بن عمر از آن زمان، حساس تر شد و با تمام تلاش در پى يافتن زيد برآمد. زيدبن علىعليهالسلام
با ارسال نمايندگانى به برخى از شهرهاى ديگر، مانند مدائن، بصره، واسط، موصل، خراسان، رى و جزيره، شيعيان اين مناطق را به قيام ضد اموى دعوت كرد.
تنها در كوفه پانزده هزار نفر با او بيعت كرده و اعلان آمادگى مبارزه نمودند.
در ميان بيعت كنندگان، فرقه هاى مختلف فقهى و كلامى اهل سنت و پيروان اهل بيتعليهمالسلام
حضور داشتند و همگان در مبارزه بر ضد امويان هم راءى شده بودند.
يوسف بن عمر براى يافتن زيد، اقدام به كارهاى مختلفى نمود و فضاى كوفه را بسيار تيره و تار كرد. همين امر سبب گرديد كه زيدبن علىعليهالسلام
يك هفته زودتر از موعد مقرر قيامش را آغاز نمايد. بدين جهت تعداد كمى از بيعت كنندگان توانستند خود را به زيد رسانيده و در ركاب او حاضر شوند.
زيد در روز اول صفر سال ۱۲۰ قمرى (به روايتى ۱۲۱ و به روايتى ديگر ۱۲۲) با شعار «يا منصور امت امت» كه شعار پيامبرصلىاللهعليهوآله
در جنگ بدر بود، قيام خود را آغاز كرد. تعداد ياران او از ۲۲۰ تا ۵۰۰ تن تجاوز نمى كرد. آنان كه با سپاهيان يوسف بن عمر و سپاهيانى كه از شام آمده بودند به جنگ و گريز پرداختند. درگيرى ميان طرفين، دو روز ادامه يافت. تعداد زيادى از سپاهيان شامى به دست ياران زيد كشته و زخمى شدند.
با اين كه ياران زيد نسبت به شاميان و سپاهيان يوسف بن عمر بسيار اندك بودند، در عين حال، دو روز مبارزه را با سرافرازى به پيش بردند.
اما در گرماگرم نبرد تيرى به پيشانى زيدبن علىعليهالسلام
اصابت كرد و او را از كار انداخت. يارانش با فرارسيدن شب، پراكنده شده و تعداد اندكى از آنان، بدن نيمه جان وى را در خانه يكى از شيعيان مخفى كرده و براى درمانش پزشكى آوردند. پزشك پس از تلاش زياد، چاره اى جز بيرون آوردن پيكان تير از پيشانى زيد نديد. اما همين كه تير را بيرون آورد، روح شريفش از بدن مفارقت كرد و به لقاءالله پيوست.
ياران و فرزندان او، بدنش را در جويى دفن نموده و بر روى آن آب روان جارى كردند.
از زيدبن علىعليهالسلام
در هنگام شهادتش، چهل و دو سال گذشته بود.
بازماندگان سپاه زيد و فرزندان او، از جمله يحيى بن زيد، پس از دفن بدن وى، پراكنده شده و بسيارى از آنان، توانستند از كوفه گريخته و به شهرهاى ديگر روند.
يوسف بن عمر كه براى پيداكردن جسد زيد، جايزه مهمى تعيين كرده بود، با راهنمايى يكى از آنانى كه شاهد دفن وى بود، مدفن او را پيداكرد و پس از نبش قبر، سرش را از بدن جدا كرد و براى هشام بن عبدالملك در شام فرستاد و بدنش را در محله كناسه كوفه به دار آويخت.
به همراه زيد، بدن برخى از ياران نزديك او چون نصربن خزيمه، معاوية بن اسحاق و زيادبن عبدالله فهرى نيز به دار آويخته شد.
بدين ترتيب، قيامى كه مى رفت ريشه ظلم و تجاوز را در جامعه اسلامى، به ويژه در منطقه عراق به خشكاند و نهال عدالت اسلامى را بارور كند، به دست دژخيمان خليفه اموى به شكست و نابودى كشيده شد.
اين واقعه، به همان صورتى كه امام محمدباقرعليهالسلام
و امام جعفرصادقعليهالسلام
پيش گويى و پيش بينى كرده بودند، واقع گرديد.
به دستور دستگاه خلافت جسد زيد و يارانش بر بالاى چوبه هاى دار باقى مانند و براى پاسدارى از آن ها، چهارصد نفر را مأمور كردند.
پس از گذشت چهار سال كه يحيى فرزند زيد در خراسان قيام كرد و به شهادت رسيد و سرش را نزد وليدبن يزيد (دهمين خليفه امويان) در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زيد را آتش زده و خاكسترش را بر باد دهند.
خبر شهادت زيد بن علىعليهالسلام
و يارانش در كوفه، موجب بيدارى مردم و سرآغاز قيام هاى مختلف آنان گرديد. امام صادقعليهالسلام
هنگامى كه از شهادت زيد با خبر شد، بسيار ناراحت و اندوهناك گرديد و در مرگ او بسيار گريست. آن حضرت به مبلغ هزار دينار در ميان خانواده هايى كه در يارى زيد، خسارت ديده و يا كسان خويش را از دست داده بودند، تقسيم كرد. از جمله به خانواده عبدالله بن زبير، برادر فضيل رسّان مبلغ چهار دينار رسيد.