هشتم صفر سال ۳۵ هجرى قمرى
وفات سلمان فارسى در مدائن
سلمان فارسى از شخصيت هاى اسلامى بلندآوازه و از صحابه معروف پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله
است.
وى با اين كه ايرانى نژاد است در ميان عرب ها و مسلمانان حجاز كه غالبا عرب نژاد بودند، به مقامى رفيع و مرتبه اى بلند دست يافت. در اين جا، شمه اى از شخصيت و زندگى وى را به اختصار بيان مى كنيم:
الف - شخصيت سلمان
۱ - برخودارى از دانش و معرفت
در سال اول هجرى، هنگامى كه پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله
ميان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى برقرار نمود، ميان سلمان و ابودردا (عويمربن زيد) نيز عقد اخوت بست و در اين ماجرا به سلمان فرمود: يا سلمان اءنت من اءهل البيت و قد آتاك الله العلم الاوّل و الا خر و الكتاب الاوّل و الكتاب الا خر؛ اى سلمان، تو از اهل بيت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستين و واپسين را عنايت كرده است و كتاب اوّل (نخستين كتابى كه بر پيامبران الهى نازل شده بود) و كتاب آخر (قرآن مجيد) را به تو آموخته است.
ابوالبحترى روايت كرد: از حضرت علىعليهالسلام
درباره شخصيت سلمان فارسى پرسش شد، آن حضرت فرمود: تابع العلم الاوّل و العلم الا خر و لايدرك ما عنده؛ سلمان، به دست آورنده و پيروى كننده دانش نخست و دانش واپسين (يعنى تمامى معارف) بود و آن چه در نزد اوست، بر ديگران پنهان مانده است.
سلمان فارسى به حذيفة بن يمان كه از دوستان وى بود، درباره دانش و معرفت، چنين سفارش كرد: يا اءخا بنى عبس، انّ العلم كثير و العمر قصير فخذ من العلم ما تحتاج اليه فى امر دينك ودع ما سواه فلا تعانه؛ اى برادر طايفه بنى عبس، بدان كه دانش، بسيار است و عمر انسان كوتاه، پس به مقدارى كه در امر دين ات به آن نياز دارى، به دست آور و مابقى را رهاكن و خود را در تحصيل آن به خستگى نينداز.
روزى پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
اين آيه را تلاوت كرد: وَ اِن تَتَوَلَّوا يَستَبدِل قَوما غَيرَكُم ثُمَّ لايَكونُوا اَمثالَكُم؛
اگر شما عرب ها روى از اسلام برتابيد، خداوند مردمى را جانشين شما گرداند كه از شما نيستند و چون شما رفتار نخواهند كرد!
اصحاب آن حضرت پرسيدند: اى رسول خداصلىاللهعليهوآله
، آن مردم كيانند كه جانشين عرب ها مى گردند؟ پيامبرصلىاللهعليهوآله
دست بر دوش سلمان نهاد و فرمود: اين مرد و قوم اويند.
سپس افزود: به خدايى كه جانم در دست اوست، اگر ايمان را به ثريا آويزند، سرانجام مردمى از فارس آن را دريابند.
۲ - پيش گويى رويدادها
وى در روزگارانى پيش از واقعه كربلا، اين رويداد عظيم عالم اسلام را پيش بينى و پيش گويى كرده بود و اصحاب رسول خداصلىاللهعليهوآله
را به يارى خاندان آن حضرت در حوادث و رويدادها تشويق مى نمود.
زهيربن قين كه يكى از ياران فداكار امام حسينعليهالسلام
و از فرماندهان ارشد حسينى در واقعه كربلا است، روايت كرد: من در نبرد مسلمانان با روميان شركت داشته و در تصرف شهر «بلنجر» از بلاد روميان حضور داشتم. در آن نبرد تعدادى از صحابه رسول خداصلىاللهعليهوآله
نيز حضور داشتند. پس از فتح اين شهر شنيدم كه سلمان فارسى مى گفت: آيا به فتحى كه خدا نصيبتان كرد، خوش حال و خشنوديد؟ در حالى كه شما، آن هنگامى كه جوانان آل محمدصلىاللهعليهوآله
را يافته و به آنان مى پيونديد، به خاطر كشته شدن با آنان بيشترين خوش حالى و خشنودى را خواهيد داشت.
به همين جهت بود، هنگامى كه زهيربن قين در ميان راه مكه و كوفه با امام حسينعليهالسلام
و هدف هاى او آشنا گرديد، سر از پا نمى شناخت و پيوسته در ركابش حضور داشت و با دشمنانش مبارزه اى بى امان نمود و در اين راه جام شهادت نوشيد.
هم چنين سلمان فارسى از بسيارى از رويدادهايى كه در عصر امويان و عباسيان به وقوع پيوست، از قبل پيش گويى كرد و در اين موارد كتب تاريخ و سيره بيان گرديده است و از بازگو كردن آن ها در اين جا خوددارى مى كنيم.
۳ - زهد و ساده زيستى
سلمان فارسى چه در حيات رسول خداصلىاللهعليهوآله
و چه پس از رحلت آن حضرت، هم چنين وى چه در ايامى كه در مدينه ساكن بود و چه در ايامى كه به حكومت مدائن منصوب شده بود، هميشه زندگى بى آلايش و ساده اى داشت. آن چه از بيت المال به عنوان حقوق سالانه به او مى رسيد، صدقه مى داد و خود با بافت زنبيل و دست رنج هاى خود معيشت مى نمود. هيچگاه مقام و منزلتش و يا حكومتى كه به وى واگذار شده بود، ذره اى وى را به عافيت طلبى و رفاه گرايى سوق نداد.
حتى آن هنگامى كه به حكومت مدائن رسيد، با روش هاى ساده زيستى و قناعت پيشه گى خويش، محرومان و مستمندان را به زندگى اميدوار مى كرد و با آنان همراه و همراز مى گرديد. به همين جهت مورد سرزنش خليفه وقت، عمربن خطاب قرارگرفت. او در پاسخ خليفه چنين نوشت: گفته بودى كه من حكومت خدا را ضعيف و سست كرده و خود را خوار گردانيده و خدمت كار مردم نموده ام به حدى كه اهالى مدائن نمى دانند كه من امير آن هايم! پس مرا به منزله پلى گردانيده اند كه بر من مى گذرند و بارهاى خود را بر دوش من مى گذارند! و نوشته بودى كه اين ها باعث سستى سلطنت خدا مى شود! پس بدان كه ذلت در اطاعت الهى، دوستداشتنى تر است در نزد من از عزت در معيصت و نافرمانى خدا و تو خود مى دانى كه رسول خداصلىاللهعليهوآله
تألیف دل هاى مردم مى نمود و به ايشان نزديكى مى جست و مردم هم به سوى او تقرب مى جستند...
به اين ترتيب وى، خليفه وقت را به سنت هاى فراموش شده رسول خداصلىاللهعليهوآله
تذكر داد كه مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى كردن، نه تنها مغاير با زمامدارى نيست بلكه لازمه حكومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خداصلىاللهعليهوآله
است.
زاذان از سلمان فارسى روايت كرد كه روزى عمربن خطاب به سلمان گفت: اى سلمان! آيا من پادشاه هستم يا خليفه؟
سلمان پاسخ داد: آن چه را از سرزمين هاى مسلمانان گردآورى مى كنى، چه اندك و چه فراوان، حتى كم تر از يك درهم، اگر آن را در غير حق هزينه نمايى، در اين صورت پادشاه خواهى بود و خليفه نيستى!
عمر از گفتارش پند گرفت.
در قناعت پيشه گى و ساده زيستى سلمان، همين بس كه گفته اند: پس از درگذشت سلمان، دانسته شد تمام دارايى او بيش از پانزده دينار ارزش نداشت.
۴ - مشاور رسول خداصلىاللهعليهوآله
در جنگ خندق
در سال پنجم هجرى يهوديان مقيم حجاز با اهالى قريش مكه و عرب هاى باديه نشين هم پيمان شده و براى از ميان بردن اسلام به مدينه منوره كه محل حكومت اسلامى پيامبرصلىاللهعليهوآله
بود يورش آوردند.
اين خبر چون به پيامبرصلىاللهعليهوآله
رسيد، بى درنگ شوراى دفاعى تشكيل داد و از صحابه صاحب راءى و فرماندهان ارشد نظامى سپاه اسلام، در اين باره نظر خواهى كرد و با آنان به مشورت پرداخت. نظرات و پيشنهادهاى گوناگونى ارائه شد ولى هيچ كدام مورد پذيرش پيامبرصلىاللهعليهوآله
قرارنگرفت. تا اين كه سلمان فارسى، پيشنهاد ايجاد كانال و خندق در اطراف شهر مدينه را مطرح كرد. وى گفت: ايرانيان هرگاه با سپاه عظيم دشمن مواجه شده و ياراى مقابله با آنان را نداشتند، در شهر سنگر زده و اطراف شهر را كانال هايى به وجود آورده و از عبور دشمن جلوگيرى مى كردند و از اين طريق، دشمن را وادار به عقب نشينى مى نمودند.
در اين هجوم نيز سپاه دشمن بى شمار است و جنگيدن ما با آنان در خارج شهر، موجب تلفات سنگينى براى سپاه اسلام و مسلمانان مدينه مى گردد و اگر در داخل شهر باقى بمانيم و از خانه ها و برج ها محافظت كرده و با دشمن درگير گرديم، ياراى مقابله با آنان را نداشته و جلوى ترك تازى ها و طمع ورزى هاى آنان را نمى توانيم بگيريم و در نتيجه، متحمل تلفات و خسارت هاى جبران ناپذيرى خواهيم شد.
بدين جهت پيشنهاد مى گردد كه در اطراف شهر مدينه، آن جاهايى كه نفوذپذير است، كانال هايى حفر كرده و از رخنه دشمن جلوگيرى كنيم. و در پى كانال ها، سنگرهاى دفاعى خويش را به وجود آورده و از طريق آن ها، دشمنان را با سنگ، تير و نيزه مورد هدف قرار داده و از پيش روى آنان جلوگيرى نماييم و بدين وسيله آنان را مستاءصل و زمين گير كنيم تا اين كه مجبور به عقب نشينى گردند.
پيشنهاد سلمان، علاوه بر پذيرش و استقبال رسول خداصلىاللهعليهوآله
مورد تصويب عمومى قرار گرفت و مبناى دفاع مدبرانه مسلمانان در برابر هجوم دشمنان در جنگ احزاب قرار گرفت. پيامبرصلىاللهعليهوآله
به همراه گروهى از ياران خود، موارد آسيب پذير اطراف شهر مدينه را بررسى كرده و محل حفر كانال ها را با خط مخصوصى معين كردند. قرار شد از «اُحد» تا «راتج» را كانال زده و براى برقرارى نظم، هر چهل ذراع به ده نفر از اهالى مدينه واگذار گردد. پيامبرصلىاللهعليهوآله
، نخستين كلنگ را خود به زمين زد و مشغول كندن شد و امام علىعليهالسلام
خاك ها را بيرون مى ريخت.
به هر تقدير با پيشنهاد خردمندانه سلمان و فرماندهى بى مانند پيامبرصلىاللهعليهوآله
و رشادت و دليرى حضرت علىعليهالسلام
در نبرد با مشركان، مدينه منوره از هجوم دشمن در امان ماند و دشمن با سرافكندگى و تحمل خسارات و تلفات، ناچار به عقب نشينى شد.
۵ - رابطه و علاقه طرفينى با پيامبرصلىاللهعليهوآله
و خاندان آن حضرت
سلمان فارسى، سال هاى دراز در پى حقيقت و يافتن پيامبر موعود بود و سرانجام گمشده خود را در شخص پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله
يافت. از آن روز تمام عشق و محبت خود را متوجه پيامبرصلىاللهعليهوآله
و خاندانش، به ويژه اميرمؤمنانعليهالسلام
و خانواده گرامى اش نمود. هيچ گاه راضى نمى شد كه از آنان دور شده و يا ذره اى از محبت و دوستى خويش را نسبت به آنان كاهش دهد. حتى آن هنگامى كه مهاجر و انصار، هم دست شده و پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآله
، خلافت اسلامى را غاصبانه از اميرمؤمنانعليهالسلام
ربودند و آن حضرت و همسر گرامى اش حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
را در اذيت و آزار قرار دادند، لحظه اى از آن بزرگواران جدا نشد.
وى از جمله كسانى بود كه خواهان خلافت حضرت علىعليهالسلام
پس از رحلت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
بنا به سفارش آن حضرت بود. هم چنين وى اعتقاد راسخ داشت بر اين كه اميرمؤمنان على بن ابى طالبعليهالسلام
، نخستين مردى است كه به پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
ايمان آورد و آيين مسلمانى را برگزيد.
سلمان با اين كه در حيات خود، حكومت و خلافت حضرت علىعليهالسلام
را درك نكرده و پيش از خلافت آن حضرت و امامت امامان بعدى، رحلت كرده بود، در عين حال، عارف به مقام آنان و معتقد به امامت امامان معصومعليهمالسلام
از ذريه پيامبرصلىاللهعليهوآله
و از نسل اميرمؤمنانعليهالسلام
بود.
اصبغ بن نباته (از ياران اميرمؤمنانعليهالسلام
) كه در لحظات واپسين زندگى سلمان در نزد وى در مدائن حاضر بود، روايت كرد كه سلمان در آخرين نفس هاى خود دست هاى خويش را بلند كرد و گفت: يا من بيده ملكوت كلّ شيئٍى و اليه يرجعون، و هو يجير و لايجار عليه، بك آمنت، و عليك توكلت، و بنبيّك اءقررت، و بكتابك صدّقت، و قد اءتانى ما وعدتنى، يا من لايخلف الميعاد، فلقنى بجودك، و اقبضنى الى رحمتك، و انزلنى الى دار كرامتك فانّى اءشهد ان لا اله الّا اللّه وحده لاشريك له و اءشهد انّ محمّدا عبده و رسوله، و انّ عليا اميرالمؤمنين و امام المتّقين و الا ئمّة من ذرّيته اءئمّتى و سادتى.
اين روايت نشان مى دهد كه سلمان فارسى تا آخرين لحظات عمرش به امامت حضرت علىعليهالسلام
و ساير امامان معصومعليهالسلام
معتقد بوده و نسبت به آنان، معرفت كامل داشت.
از سوى ديگر، سلمان هميشه مورد محبت پيامبرصلىاللهعليهوآله
و خاندانش قرارداشت و اين رابطه و علاقه، طرفينى و متقابل بود. به همين جهت، سلمان ايرانى نژاد و عجم زاده، به مقام منيع و منزلت رفيع وابستگى به خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآله
نايل گرديد و پيامبرصلىاللهعليهوآله
درباره وى فرموده است: سلمان منّا اهل البيت.
واقدى (متوفاى ۲۰۷ ق) در المغازى گفته است: پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله
و مسلمانان مدينه (اعم از مهاجر و انصار) با روحيه شاد و قوى به كندن خندق ادامه مى دادند. سلمان فارسى نيز در آن جمع تلاش فراوان داشت و به خاطر توانايى بالا و آزمودگى كار كندن خندق، مورد توجه مسلمانان بود. وى كار ده تن از مردان عرب را انجام مى داد. به همين جهت هر دسته اى از آنان، مى گفت: سلمان از ما باشد!
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
پس از باخبر شدن از اختلاف آنان، فرمود: سلمان رجلٌ منّا اءهل البيت؛ سلمان، مردى از ما اهل بيت است.
از امام على بن ابى طالبعليهالسلام
روايت شد، كه حضرت محمدصلىاللهعليهوآله
فرمود: براى هر پيامبرى هفت رفيق و يار است ولى براى من چهارده تن مى باشند.
از حضرت علىعليهالسلام
پرسيدند: يا اميرمؤمنانعليهالسلام
، آن چهارده تن كيانند؟
حضرت فرمود: آنان عبارتند از: من، دو فرزندم (حسن و حسين)، حمزه، جعفرطيار، مصعب بن عمير، بلال، سلمان، عمار، عبدالله بن مسعود و...
در اين روايت، سلمان فارسى از نزديك ترين ياران رسول خداصلىاللهعليهوآله
و از خواص آن حضرت، در كنار شخصيت هايى چون اميرمؤمنانعليهالسلام
و جعفرطيار و حمزه سيدالشهداء قرار گرفته است.
اين حديث، مقام بلند سلمان فارسى و نزديكى وى به پيامبرصلىاللهعليهوآله
و اهل بيت عصمتعليهالسلام
را نشان مى دهد.
۶ - دوست خدا
از پيامبراكرمصلىاللهعليهوآله
روايت شد: روح الا مين بر من نازل گرديد و به من گفت كه خداى متعال، چهار تن از صحابه مرا دوست دارد.
از آن حضرت پرسيدند: يا رسول اللهصلىاللهعليهوآله
، آن چهار تن كيانند؟
پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: آنان عبارتند از: على، سلمان، ابوذر و مقداد.
هم چنين قنبر از اميرمؤمنانعليهالسلام
و آن حضرت از پيامبرصلىاللهعليهوآله
روايت كرد: آگاه باشيد كه بهشت برين، مشتاق چهار تن از ياران من است. خداوند سبحان به من دستور داده است كه آنان را دوست داشته باشم.
در اين هنگام، تنى چند از صحابه مانند صهيب، بلال، طلحه، زبير، سعد بن اءبى وقاص، حذيفه و عمارياسر به پيامبرصلىاللهعليهوآله
نزديك شده و از آن حضرت پرسيدند: اى پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
، آن چهار تن كيانند؟ به ما نيز بشناسان تا ما هم آنان را دوست داشته باشيم.
پيامبرصلىاللهعليهوآله
فرمود: اى عمار، تو همانى كه خداوند سبحان، شناخت منافقان را به تو عنايت كرد. اما آن چهار نفر عبارتند از: اوّل: على بن ابى طالبعليهالسلام
، دوّم: مقدادبن اسود، سوّم: سلمان فارسى و چهارم: ابوذرغفارى.
آرى، سلمان فارسى به چنان مقامى مى رسد كه دوست خدا و پيامبر خداصلىاللهعليهوآله
مى گردد و بهشت مشتاق او مى شود.
از اين مسلمان ايرانى و يا ايرانى مسلمان، هر آن چه گفته شود، باز نيز ناگفته هايى باقى مى ماند و حق او ادا نمى گردد.
ب - زندگى نامه سلمان
ابن عساكر در تاريخ دمشق، گفت: سلمان فارسى، مكنّى به ابوعبداللّه، از اهالى رامهرمز (در استان خوزستان) و يا از اهالى اصفهان، از روستايى به نام «جى» بود و پدرش در اين روستا كشاورزى مى كرد و بر كيش زرتشتيت قرار داشت. سلمان نيز بر همين كيش بود، تا اين كه به مسيحيت تمايل پيدا كرد و مسيحى شد و پس از چندى با يهوديت آشنا شد و اين دين را پذيرفت. آن گاه به مدينه رفت و برده مردى از يهوديان قرار گرفت. هنگامى كه پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
به اين شهر هجرت كرد، سلمان به نزد آن حضرت آمد و مسلمان شد و پيامبرصلىاللهعليهوآله
با مولاى او قراردادى بست بر اين كه سلمان كار كند و از درآمدهاى خويش، خود را آزاد كند. پيامبرصلىاللهعليهوآله
و مسلمانان مدينه او را كمك كردند تا اين كه بهاى خويش را به يهودى پرداخت و آزاد گرديد. وى در خلافت عثمان، در مدائن وفات يافت.
ابن عساكر در جاى ديگر از محمدبن سعد روايت كرد: سلمان فارسى مكنّى به ابوعبدالله است. وى در هنگام آمدن رسول خداصلىاللهعليهوآله
به مدينه، مسلمان شد و پيش از آن، كتب آسمانى را مطالعه مى كرد و به دنبال دين (دين موعود در عهدين) بود. وى برده قومى از يهوديان بنى قريظه قرارگرفت كه با عقد مكاتبه و يارى پيامبرصلىاللهعليهوآله
خود را از دست آنان رهانيد و پس از آزادى به بنى هاشم ملحق شد و نخستين جنگى كه در آن حضور يافت، جنگ خندق بود و در خلافت عثمان بن عفان در مدائن بدرود حيات گفت.
نام وى پيش از اسلام، مابه، فرزند يوذخشان بود و در حدود ۲۵۰ سال عمر نمود و گفته شد كه بيش از اين عمر كرد و جانشين حضرت عيسىعليهالسلام
را درك نمود.
مؤ لف شهير «اُسدالغابة»، زندگى نامه سلمان را از ابن عباس به تفصيل نقل كرده است كه خلاصه آن چنين است: وى از اهالى روستاى «جى» از توابع اصفهان بود و پدرش دهقان تلاشگر و از پيروان دين زرتشتى در اين روستا بود و به خاطر علاقه و محبت زياد به فرزندش سلمان، او را از كار بازمى داشت و خدمت كار آتشكده زرتشتيان نمود. اما سلمان با مسيحيان منطقه خود آشنا شد و به كيش مسيحيت درآمد. ولى با مخالفت شديد پدرش مواجه گرديد. پدرش براى جلوگيرى سلمان از پيوستن به مسيحيان، وى را در بند نمود و در خانه خويش زندانى كرد. سلمان از مسيحيان يارى جست و از بند و زندان پدر رها شد و به سوى شام هجرت كرد. در آن جا با مسيحيت آشنايى بيشترى پيدا كرد و در كنار اسقف شام به خدمت كارى اين دين پرداخت. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان در شام، به موصل رفت و پس از مدتى به «عموريه» نقل مكان كرد و در اين مدت نيز به مسيحيت و مسيحيان خدمت مى كرد و هم درباره اين دين الهى، تحقيق و تفحص بيشترى به عمل مى آورد. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان عموريه، به همراه گروهى از عرب هاى طايفه بنى كلب به شبه جزيره عربستان هجرت كرد و عرب ها ناجوانمردانه وى را در وادى القرى به مردى از يهود فروختند. چند مدتى نگذشته بود كه مردى از يهوديان بنى قريظه، او را از آن يهودى خريد و به همراه خود، به مدينه برد. سلمان چند مدتى در اين شهر به خدمت كارى يهوديان پرداخت. تا اين كه با دعوت پيامبرصلىاللهعليهوآله
آشنا گرديد و گمشده خود را در وجود شيرين پيامبرصلىاللهعليهوآله
يافت.
وى، مسلمان شد و به فرمان رسول خداصلىاللهعليهوآله
با صاحب خود پيمان بست كه قيمت خود را پرداخت كند و آزاد گردد. مرد يهودى با وى عقد مكاتبه بست كه در قبال غرس سيصد نهال خرما و يك ديه كامل و چهل اوقيه طلا، وى را آزاد نمايد.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
و برخى از صحابه آن حضرت، وى را يارى كردند تا قيمت كامل خويش را به يهودى پرداخت كرد و طعم آزادى را بار ديگر چشيد و در زمره مسلمانان آزاد و ياران نزديك رسول خداصلىاللهعليهوآله
درآمد.
سلمان در سالى كه پيامبرصلىاللهعليهوآله
ميان هر دو مسلمانان عقد اخوت بست، به عقد اخوت ابودرداء درآمد و در جنگ خندق، از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ هاى مسلمانان شركت نمود و حتى پس از رحلت رسول خداصلىاللهعليهوآله
در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.
وى پس از رحلت پيامبرصلىاللهعليهوآله
به كوفه رفت و در آن جا مقيم گرديد. سرانجام در سال ۳۵ هجرى قمرى در آخر خلافت عثمان و به قولى در اوّل سال ۳۶ هجرى قمرى، بدرود حيات گفت.
برخى از مورخان روز وفات سلمان را، هشتم صفر دانسته اند. اگر منظورشان صفر سال ۳۵ قمرى باشد، پس وفاتش در آخرين سال خلافت عثمان بن عفان روى داده است. ولى اگر مرادشان صفر سال ۳۶ قمرى باشد، دانسته مى شود كه وى در اوائل خلافت حضرت علىعليهالسلام
زنده بود و حكومت مدائن را هم چون گذشته بر عهده داشت و پس از قريب به پنجاه روز از خلافت آن حضرت، در مدائن وفات يافت. حضرت علىعليهالسلام
آن هنگام در مدينه ساكن بود و هنوز به كوفه مهاجرت نكرده بود. آن حضرت، در عالم غيب از مدينه به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و وى را در همان مكان دفن نمود.
سلمان فارسى چه آن هنگامى كه در مدينه ساكن بود و چه آن هنگامى كه به كوفه هجرت كرد و چه آن هنگامى كه از سوى عمربن خطاب به حكومت مدائن منصوب شد، لحظه اى از محبت و دوستى حضرت علىعليهالسلام
و خاندان آن حضرت غافل نشد. او از ياران نزديك رسول خداصلىاللهعليهوآله
و امام علىعليهالسلام
و از شيعيان نخستين و راستين صدر اسلام است.
وى در مدائن وفات يافت و حضرت علىعليهالسلام
در عالم معنى و غيب، خود را به مدائن رسانيد و او را غسل و كفن كرد و بر جنازه اش نماز خواند و در همان جا دفن نمود. هم اكنون مرقد او زيارت گاه شيفتگان حقيقت و معرفت است.