ستاره سبز
سرانجام دعاهاى پير پارساى حله به بار نشست و همگام با پانزدهمين روز محرم ٥٨٩ ه ق
ستاره تابناك دودمانش از افق خانه ابوابراهيم برآمد. ستاره اى كه به ياد نياى ارجمندش على ناميده شد
.
على اندك اندك در محضر پدر بزرگى چون ورام بن ابى فراس
و پدرى مانند ابوابراهيم ، سعدالدين موسى رشد يافت
و با الفباى زندگى آشنا شد. او به زودى دانست كه ريشه در آسمان دارد و با سيزده واسطه
با دومين پيشواى مؤمنان ، امام حسن مجتبىعليهالسلام
پيوند مى خورد.
ورام برايش گفت كه چگونه نسبش به شيخ طوسى
مى رسد
و محمد بن اسحاق نياى بزرگوارش چگونه ، به دليل زيبايى چهره و ناموزونى پاها به طاووس شهرت يافت
البته اين همه آموخته هاى سيد نبود. او در محضر پدربزرگ وارسته اش به زيورهاى فراوان آراسته شد و بسيارى از علوم را فرا گرفت ولى دريغ كه روزهاى خوش زيستن در آغوش پير پارساى حله ديرى نپاييد و على در دوم محرم ٦٠٥ هجرى قمرى
با نخستين تصوير غم انگيز زندگى خويش آشنا شد.
در اين روز ورام بن ابى فراس
دانشمند نامور حله به ديدار حق شتافت و همه پيروان خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را در اندوهى جانكاه فرو برد.
رحلت خورشيد فروزان عراق ، براى سيدعلى ، تنها مرگ پدربزرگى مهربان نبود. او احساس مى كرد استادى دلسوز و مرشدى گرانمايه را از دست داده است اين دانشور ارجمند شيعه چنان در روان آسمانى سيد اثر نهاده بود كه همواره از وى به عنوان الگو نام مى برد و او را با كلماتى چون : "كان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن يقتدى بفعله
.
پدربزرگم ورام بن ابى فراس ، كه خداى بزرگ روانش را پيراسته سازد، از كسانى بود كه كردارش مورد پيروى قرار مى گيرد مى ستود
.
برزيگران نور هر چند دوم محرم ٦٠٥ روز پايان زندگى مادى ورام به شمار مى آمد، ولى هرگز واپسين روز دانش اندوزى نوجوان كوشاى خاندان طاووس نبود. او اينك علاوه بر پدر بزرگوارش از محضر دانشمندانى چون ابوالحسن على بن يحيى الحناط السوراوى الحلى
و حسين بن احمد السوراوى
نيز سود مى برد.
البته ستاره حله تنها بدين دانشوران بسنده نكرد و از ناموران ارجمندى چون شيخ نجيب الدين ابن نما
، سيد شمس الدين فخار بن معدالموسوى
، سيد صفى الدين محمد بن معدالموسوى
، شيخ تاج الدين الحسن الدربى ، شيخ سديد الدين سالم بن محفوظ بن عزيزه السوراوى
، سيد ابو حامد محيى الدين محمد بن عبدالله بن زهره الحلبى
شيخ نجيب الدين يحيى بن محمد السوراوى ، شيخ ابوالسعادات اسعد بن عبدالقاهر اصفهانى ،
سيد كمال الدين حيدر بن محمد بن زيد بن محمد بن عبدالله الحسينى
و سيد محب الدين محمد ابن محمود
مشهور به "ابن نجار بغدادى " نيز بهره مند شد.
ناگفته پيداست استفاده سيد از بسيارى از نامبردگان به شيوه معمول در روزگار ما تحقق نيافته ، بلكه بيشتر بهره ورى ستاره حله از آنان در قالب قرائت روايتها و اجازه نقل حديث از آنها
بوده است
او در حله با شتابى شگفت انگيز مدارج گوناگون علمى را پشت سر نهاد و آنچه ديگران با تلاش فراوان در سالهاى متمادى مى آموختند، يك ساله فرا گرفت كوشش شبانه روزى و استفاده از كتابخانه ارزشمند پدربزرگ دانشورش از او دانشجويى پيروز ساخته بود، به گونه اى كه در بحثهاى علمى بر ديگران به آسانى چيرگى مى يافت استعداد درخشان ، نبوغ كم نظير، تشويقهاى فراوان پدر، كتابخانه غنى پدربزرگ و تلاش خستگى ناپذيرش سبب شد تا همه فقه را در دو سال و نيم به پايان برده ، از استاد بى نياز شود و بدين ترتيب سفارش هميشگى بزرگترين معمار شخصيتش "ورام " را عملى سازد. او خود در اين باره چنين نگاشته است :
"وقتى كودك بودم ورام مى گفت : فرزندم ! هرگاه در امورى كه مصلحت تو در آن است وارد شدى ، به مرتبه پست آن بسنده نكن ، كوشش كن از متخصصان آن رشته پايينتر نباشى
من دوسال و نيم بيشتر به فقه نپرداختم
آنچه ديگران در چند سال فرا مى گرفتند طى يك سال آموختم
نخست "الجمل و العقود" را حفظ كردم
و سپس به "نهايه " روى آوردم چون جزء نخست آن كتاب را خواندم در فقه به اندازه اى نيرومند شدم كه استادم ، ابن نما، در پشت جزء اول اجازه اى به خط خويش برايم نگاشت و مرا به امورى ستود كه خود را شايسته آنها نمى دانم پس جزء دوم نهايه را خواندم آنگاه مبسوط را نيز به پايان رساندم تا اين كه از استاد بى نياز شدم از آن پس تنها به منظور نقل روايت - در محضر استادان - كتابها خواندم و به سخن آنان گوش سپردم
فقيه انديشناك پس از فراز آمدن بر بام بلند فقه برخى از استادان حوزه حله از سيد خواستند تا راه دانشوران گذشته پيش گرفته به تدريس علوم دينى پردازد و با نشستن در جايگاه فقيهان و صدور فتوا مردم را با حلال و حرام آيين پاك اسلام آشنا سازد. ولى ستاره خاندان طاووس هرگز نمى توانست بدين پيشنهاد پاسخ مثبت دهد.
آيات پايانى سوره الحاقه :
(
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ
﴿
٤٤ ﴾
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ
﴿
٤٥ ﴾
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ
﴿
٤٦ ﴾
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ
)
.
و اگر - محمد - به دروغ سخنانى را به ما نسبت مى داد، او را گرفته ، رگ گردنش را قطع مى كرديم و هيچ يك از شما نمى توانست ما را از اين كار بازداشته ، نگهدارنده او باشد.
همواره در ژرفاى روانش طنين مى افكند و او را از نزديك شدن به فتوا و نشستن در جايگاه فتوا و نشستن در جايگاه فتوا دهندگان باز مى داشت دانشمندن پارسا حله چنان مى انديشيد كه وقتى پروردگار، پيامبر بزرگوارش را چنين تهديد كرده او او را از نسبت دادن سخنان و احكام خلاف واقع به خويش بازداشته است ، هرگز اشتباه و لغزش مرا در مقام فتوا نخواهد بخشيد. بنابراين با همه دانش و نبوغ راه خويش را از مفتيان جدا ساخت و در سايه عنايتهاى ويژه پروردگارش به انجام كردار نيك روى آورد
.
دام داورى هر چند ستاره پارساى خاندان طاووس توانست پيروزمندانه از پيشنهاد فتوا بگريزد و راهى ديگر براى انجام رسالت خويش برگزيند ولى صرافان حله هرگز نمى توانستند گوهر يگانه آن ديار را ناديده گرفته ، در برابرش بى تفاوت بمانند. بنابراين ديگر بار به آستانش روى آورده ، از او خواستند تا داورى به عهده گيرد و به شيوه فقيهان گذشته ، پايان دادن به درگيريها را سرلوحه برنامه هاى خويش قرار دهد. سيد در پاسخ آنان گفت :
"مدتهاست ميان خرد و نفسم درگيرى است عقل مرا به خودسازى و اصلاح مى خواند و نفس هوس پيشه ، به سوى هلاكتم دعوت مى كند. نفس ، هوى ، هوس و شيطان دست به دست هم داده ، بر آنند مرا به دنيا مشغول ساخته ، از سراى ديگر بازدارند. من براى آنكه ميان اين دو دشمن به دادگرى و انصاف داورى كنم ، حق را به خرد دادم و براى متحد ساختن نفس با عقل تلاش كردم ولى نفس و هوى و هوس سرپيچى كردند و دنبال خرد نرفتند، عقل نيز از اطاعت نفس سرباز زد و گفت كه براى من پيروى از او جايز نيست
من در مدت عمر نتوانستم ميان اين دو دشمن داورى كرده ، به درگيريشان پايان دهم و آشتى و صلح بين آنها برقرار سازم كسى كه در همه مدت عمرش از يك داورى و رفع اختلاف ناتوان است چگونه مى تواند در اختلافهاى بى شمار جامعه وارد شده ، داورى نمايد؟ شما بايد در پى كسى باشيد كه خرد و نفسش آشتى كرده ، به يارى هم بر شيطان چيرگى يافته باشند و در جهت خشنودى پروردگار گام بردارند. چنين كسى توان داورى درست و پايان دادن به درگيريها و اختلافات را دارد
."
پيوند بزرگان ابوابراهيم كه خود را در برابر آينده ستاره فروزان حله مسؤ ول مى دانست ضمن هماهنگى با همسرش بر آن شد تا مقدمات ازدواج وى را فراهم آورد. دخترى كه براى اين امر ارجمند گزينش شد، زهرا خاتون فرزند ناصر بن مهدى ، وزير شيعى آن روزگار بود. سيد پارساى آل طاووس كه به ادامه پژوهشهاى علمى و پى گيرى برنامه هاى عرفانى خويش مى انديشيد با اين پيشنهاد مخالفت كرد.
ابوابراهيم به عنوان پدر، در راستاى انجام مسؤ وليتهاى خويش بر اين خواسته خود پافشارى مى كرد و رضى الدين به عنوان دانشورى ارجمند و عارفى روشن بين ، مصلحت خويش در گريز از اين امر خطير مى ديد. كشمكش مدتها ادامه يافت و عرصه چنان بر ستاره حله تنگ شد كه راهى جز پناهندگى به حرم امام كاظمعليهالسلام
برايش نماند. او چنان تدبير كرده بود كه به آستان آن پيشواى پاك پناهنده شود و پس از مدتى تلاش در راه پاكسازى روان از آلودگيهاى مادى ، با پروردگارش به رايزنى پردازد و هر چه خداوند شايسته ديد، انجام دهد.
نتيجه اقامت در حريم آسمانى هفتمين جانشين رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و استخاره با كتاب آفريدگار چيزى جز پاسخ مثبت به پيشنهاد پدر نبود. بنابراين موافقت خويش را اعلام داشت و آخرين مانع در برابر ازدواج فروريخت
اندكى بعد رضى الدين ، ابوالقاسم ، على بن موسى با زهرا خاتون دختر پرهيزگار ناصر بن مهدى ازدواج كرد و آل طاووس در شادمانى فرو رفت