قلمرو دین

قلمرو دین0%

قلمرو دین نویسنده:
گروه: اصول دین

قلمرو دین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه
گروه: مشاهدات: 17218
دانلود: 2690

توضیحات:

قلمرو دین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17218 / دانلود: 2690
اندازه اندازه اندازه
قلمرو دین

قلمرو دین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

امكان وحى

[٩٧] برخى با توسل به پاره اى از دلايل و پيش فرض ها به انكار وحى پرداختند و از اين طريق درصدد انكار بعثت انبيا بر آمدند. براى نمونه به برخى از اين پيش فرض ها اشاره مى كنيم:

١ - وحى از عالم بالا تنزّل مى كند; و چون عالم بالا، عالمى روحانى و لطيف و نورانى، ولى عالم پايين، عالم مادى و كدر است، تناسبى بين اين دو عالم وجود ندارد; و تا ارتباط ميان اين دو عالم برقرار نگردد، وحى نيز تحقق نمى پذيرد.

اين شبهه ناتمام است; زيرا انسان كه ظرف تحقق وحى است، موجودى برزخى و داراى دو بعد جسمانى و روحانى است و ارتباط حق تعالى با بعد روحانى و ملكوتى انسان تحقق مى پذيرد.

خداوند سبحان در آيات گوناگونى از اين دو بعد انسان خبر داده است و مى فرمايد:

( وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَة مِن طِين ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَار مَّكِين ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمِّيتُونَ ) [٩٨] ما آدمى را از گل خالص آفريديم، سپس او را به صورت نطفه اى در جايى استوار قرار داديم، آن گاه نطفه را به صورت خونى بسته و خون بسته را به صورت گوشتى جويده و گوشت جويده را به صورت استخوان ها در آورديم و استخوان ها را با گوشت پوشانديم و پس از انجام اين مراحل، خلقتى ديگر ايجاد كرديم. آفرين بر خدا كه بهترين آفريننده است.

( الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِين ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَة مِن مَاء مَهِين ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ ) ;[٩٩] خدايى كه هر چيز را به بهترين صورت خود آفريد، آفرينش انسان را از خاك آغاز كرد و سپس خلقت نوع انسان را به وسيله ى آبى بدون ارزش قرار داد و پس از آن، او را بياراست و از روح خود در وى دميد.

٢ - گروه ديگرى كه تفكر مادى صرف دارند نيز به انكار بعد وحى پرداخته اند. شايد اين تفكر از زمان رشد علمى و صنعت در غرب شكل گرفت. و غرور علمى و اعتناى بيش از حد به عقل، احساس بى نيازى از وحى و دستورهاى الهى را در آنها پديد آورد; البته امروزه توجه به عالم غيب و روحانى از مسلمات انديشمندان علوم عقلى و تجربى به شمار مى آيد و انسان ها از غرور علمى به سوى تواضع علمى در حركت اند و فهميده اند كه عقل در كشف بسيارى از حقايق ناتوان است. فيلسوفان و عالمان علوم تجربى براى اثبات تجرد روح و تجرد مرتبه اى از عالم هستى، به براهين فراوانى تمسك جسته اند كه بيان آنها از حوصله ى اين بحث خارج است.

انواع وحى قرآن كريم در بيان انواع وحى مى فرمايد:

( وَمَا كَانَ لِبَشَر أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا ) ;[١٠٠] هيچ بشرى را نمى رسد كه خدا با او سخن بگويد، مگر اين كه به او وحى كند، يا از پشت پرده اى حرف بزند، يا فرستاده اى بفرستد و او به اذن خدا آنچه را خدا مى خواهد وحى نمايد; زيرا خدا بلندمرتبه و محكم كار است و اين چنين، فرشته اى را از امر خودمان به تو وحى كرديم;

در آيات ديگرى نيز به بعضى از اقسام وحى اشاره شده است كه در ذيل به آنها توجه مى كنيم:

( لقد صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ ) ;[١٠١] همانا خداوند به پيامبرش، در عالم رؤيا، به راستى گفت كه شما مؤمنان، به خواست خدا به مسجد الحرام وارد خواهيد شد.

( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ عَلَى قَلْبِكَ ) ;[١٠٢] جبرييل، وحى را به قلب تو نازل كرد.

( إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً ) ;[١٠٣] ما گفتار سنگينى را به تو القا مى كنيم.بنابراين، وحى به صورت هايى هم چون رؤياى صادق، به وسيله ى جبرييل، از وراى حجاب و مستقيم براى پيامبران تحقق مى پذيرد.

وحى در تقسيم بندى ديگرى، به تكوينى و تشريعى تقسيم مى شود; وحى تشريعى، همان مجموعه تعاليم و احكامى است كه خداوند به صورت دفعى يا تدريجى، تحت عنوان شريعت و دين بر پيامبران نازل فرموده است و وحى تكوينى عبارت است از هر گونه استعداد و غريزه اى كه در موجودات است; و نيز قوانين كلى حاكم بر نظام هستى كه با اهداف مشخصى در حركت است.مشخصات وحى انبيا از مطالب گفته شده روشن شد كه وحى، واقعيتى است كه در تمام موجودات وجود دارد و نوعى هدايت به شمار مى آيد. شايان ذكر است كه اين نور معنوى به صورت تشكيكى و مراتب طولى در موجودات تحقق دارد; انبيا مرتبه ى عالى اين حقيقت را دارا هستند و ساير موجودات مراتب بعدى را شامل اند; مانند رؤياهاى صادقه كه مصاديقى از وحى شمرده مى شوند و مردم عادى نيز از آن بهره مندند.

استاد مطهرى در كتاب نبوت، مشخصات چهارگانه اى را به شرح ذيل براى وحى انبيا بيان مى كند:

الف) درونى بودن:يعنى وحى از راه باطن تلقى مى شود نه از طريق حواس ظاهرى; لذا پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بيش تر مواقعى كه وحى بر او نازل مى شد حواسش تعطل مى يافت، سنگين مى شد و بعد عرق مى كرد. قرآن هم مى گويد:

( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ ) ;[١٠٤] جبرييل، وحى را به قلب تو نازل كرد.

ساير مصاديق وحى، از جمله الهام و رؤياهاى صادقه نيز روشن است كه از راه مرموز و باطنى براى انسان كشف مى شود.

ب) معلم داشتن:چون وحى بيرونى نيست و از راه حواس ظاهرى حاصل نمى گردد; لذا معلم طبيعى و بشرى ندارد و از راه تجربه و آزمايش نيز به دست نمى آيد; اما مانند غرايز حيوانات نيست كه آموزش نداشته باشد، در ذات خود آموزش است و معلم آن خداست. قرآن مى فرمايد:

( أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدَى وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى ) ;[١٠٥] آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟! و تو را گم شده يافت و هدايت كرد؟

( و عَلَّمَكَ مالَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ) ;[١٠٦] و آنچه را كه نمى دانستى به تو آموخت.

( عَلَّمَهُ شَديدُ القُوى ) ;[١٠٧] همان كس كه توانايى فوق العاده دارد او را تعليم داده است.

بنابراين، صحبت آموزش در كار است.

ج) استشعار:انبيا به حالت خودشان استشعار دارند و وحى بودن آموزه هاى دينى را درك مى كنند.

د) ادراك واسطه ى وحى:پيامبران معمولا وحى را به وسيله ى موجود ديگرى به نام روح الامين و جبرييل دريافت مى كردند.[١٠٨]

تفاوت وحى و الهام شيخ محمد عبده در تفاوت اين دو پديده مى نويسد:

معرفتى كه با واسطه يا بى واسطه براى انسان حاصل شود، اگر بداند از جانب خداست، وحى مى باشد و اگر نداند، الهام ناميده مى شود; پس الهام يك نوع احساسى است مانند اندوه و شادى يا گرسنگى و تشنگى.[١٠٩]

ابن عربى نيز در فرق ميان وحى و الهام چنين مى نگارد:

الهام گاهى بدون واسطه ى موجودى از موجودات، از ملك علاّم به حصول مى پيوندد، ولى وحى از طريق ملائكه و شهود فرشتگان بر نفس نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افاضه مى شود; به همين جهت احاديث قدسيه را وحى نمى دانند، با آن، كه به اتفاق اهل معرفت، احاديث قدسيه كلام حق است. دوم، الهام، كشف معنوى صرف است، ولى وحى از اقسام مكاشفات شهودى و متضمن كشف معنوى است; چون فرشتگان گاهى به صورتى از صور و معانى متمثّل مى شوند; ديگر آن كه وحى از خواص نبوت است و الهام از خواص اهل ولايت; فرق ديگر اين كه از شرايط وحى، تبليغ است، بر خلاف الهام.[١١٠]

تفاوت وحى و تجربه ى دينى فيلسوفان غربى، هم چون: ژان پل سارتر، شلاير ماخر، هايدگر، پل تيليخ، ويليام جيمز و ديگران، تعبير تجربه ى دينى را به كار برده اند و برخى دين را به همان تجربه ى دينى، و تجربه ى دينى را به ارتباط با موجود مطلق تفسير كرده اند; ولى بايد توجه داشت كه تجربه ى دينى غير از وحى است; زيرا اولا، وحى، فعل الهى است كه به انسان هاى كاملى هم چون انبيا عطا مى شود، ولى تجربه ى دينى مى تواند به هر كسى تعلق گيرد; ثانياً، تجربه ى دينى، گاه از تلقينات فرد مؤمن، بدون واقعيت خارجى، تحقق مى يابد، ولى وحى به عنوان واقعيت خارجى كه از حقايق عينى حكايت مى كند تحقق مى يابد; ثالثاً، يقين ناشى از وحى، منطقى است، ولى يقين در تجربه ى دينى، شخصى و روان شناختى است; رابعاً، در قلمرو وحى، باطل حضور نمى يابد، ولى تجربه ى دينى خطاپذير است و لااقل، تجربه كنندگان در تفسير آن گرفتار انحراف و اعوجاج اند.

پيامبر اسلام و وحى دو پرسش مهم در اين بخش مطرح است: نخست آن كه، پيامبران چگونه دانستند كه وحى بر ايشان نازل شده است و مبعوث الهى گشته اند و اين كه آن شخص واسطه، جبرييل است، نه شيطان؟ دوم آن كه، آيا ممكن است پيامبران در هنگام وحى به اشتباه بيفتند يا نه؟ اين پرسش مربوط به بحث عصمت انبياست.

در پاسخ به پرسش نخست بايد دانست كه خداوند، بر اساس قاعده ى لطف، تمام راه ها و وسايل هدايت و اطاعت و سعادت بندگان را فراهم مى كند و اگر چنين نباشد نقض غرض لازم مى آيد; به همين جهت، خداوند، خود، زمينه ى علم پيامبران را فراهم مى كند. آيات ذيل به اين مطلب دلالت مى كنند:

( وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ) ;[١١١] و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا اهل يقين گردد.

( يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) ;[١١٢] اى موسى من خداوند عزيز و حكيم هستم.

( يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ ) ;[١١٣] اى موسى نترس كه رسولان نزد من نمى ترسند.

امام صادقعليه‌السلام در پرسش زراره بن اعين نسبت به كيفيت علم پيامبر فرمود:

وقتى خداوند متعال بنده اى را به پيامبرى خود برگزيد، اطمينان و اعتدال را به انديشه ى او عطا مى كند، تا آنچه از جانب خدا به او وحى مى شود، مانند آن چيزى باشد كه آن را به چشم خود مى بيند.[١١٤]

شايان ذكر است كه وحى زمانى بر پيامبران نازل مى شود كه آنان به مقام علو و بالا صعود كرده و مراحل مادون را پشت سرگذاشته باشند; در اين صورت، انسان با علم حضورى مى يابد كه در كدام منزل جاى گرفته است.

____________________________

[١] كهف: ١٣.

[٢] مائده: ٢٧.

[٣] ص: ٦٨و٦٧.

[٤] مائده: ٦٧.

[٥] احزاب: ٣٩.

[٦] يس: ٣١.

[٧] عنكبوت: ٤٠.

[٨] مريم: ١٩.

[٩] .اصول كافى، ج ١، ص ١٧٦.

[١٠] نحل: ٣٦.

[١١] اعراف: ٦٥.

[١٢] ص: ٢٦.

[١٣] حديد: ٢٥.

[١٤] بقره: ١٥١.

[١٥] ابراهيم: ١.

[١٦] نساء: ١٦٥.

[١٧] انفال: ٢٤.

[١٨] اعراف: ١٥٧.

[١٩] بقره: ٢١٣.

[٢٠] .اصول كافى جلد، ج ١، كتاب الحجة، باب الاضطرار.

[٢١] .كشف المرادفى شرح تجريد الاعتقاد، ص ٣٥٣ ـ ٢٥٤.

[٢٢] .راهنماشناسى، ص ٤٤ـ٥٢.

[٢٣] .الهيات شفا، ص ٤٤١ـ٤٤٤ والنجاة، ص ٣٠٣ـ ٣٠٨.

[٢٤] بقره: ١٥١.

[٢٥] ر.ك: شهرستانى،ملل و نحل، ج ١، ص ٢٥٨ـ ٢٥٩.

[٢٦] فاطر: ٢٤.

[٢٧] نحل: ٣٦.

[٢٨] .راهنماشناسى، ص ٦٥.

[٢٩] رعد: ٣١.

[٣٠] زخرف: ٥٣.

[٣١] .نهج البلاغه، خطبه ى ١٩٢.

[٣٢] .راهنماشناسى، ص ٧١ـ٧٤.

[٣٣] هود: ٧.

[٣٤] الملك: ٢.

[٣٥] انبياء: ٣٥.

[٣٦] آل عمران: ١٥٩.

[٣٧] قلم: ٤.

[٣٨] توبه، ١٢٨.

[٣٩] مريم: ٤١.

[٤٠] مريم: ٥٤.

[٤١] بقره: ١٢٤.

[٤٢] انعام: ٨٤.

[٤٣] احزاب: ٣٩.

[٤٤] مريم: ٥١.

[٤٥] حجر: ٤٠.

[٤٦] شعرا: ١٠٩.

[٤٧] هود: ٥٦.

[٤٨] اعراف: ٦٨.

[٤٩] ص: ٤٥.

[٥٠] انبيا: ٨٥.

[٥١] بقره: ٢٥١.

[٥٢] يوسف: ٢٢.

[٥٣] انبيا: ٧٤.

[٥٤] قصص: ١٤.

[٥٥] نمل: ١٥.

[٥٦] نمل: ١٦.

[٥٧] نساء: ١١٣.

[٥٨] مائده: ١١٠.

[٥٩] نساء: ١١٣.

[٦٠] بقره: ٣١ـ٣٣.

[٦١] انبيا: ٨٠.

[٦٢] سباء: ١٠و١١.

[٦٣] نمل: ١٦.

[٦٤] يوسف: ٦.

[٦٥] يوسف: ٢١.

[٦٦] انعام: ٥٩.

[٦٧] يونس: ٢٠.

[٦٨] نمل: ٦٥.

[٦٩] جن: ٢٦ـ ٢٨.

[٧٠] آل عمران: ١٧٩.

[٧١] اسراء: ١.

[٧٢] بقره: ٨٧.

[٧٣] نحل: ١٠٢.

[٧٤] شعراء: ١٩٣.

[٧٥] يونس: ١٥ـ١٦.

[٧٦] سعيد الخورى الشرتونى،اقرب الموارد، ج ٢، واژه ى وحى.

[٧٧] لسان العرب، ج ١٥.

[٧٨] همان، ص ٣٨٠.

[٧٩] مجمع البحرين و لسان العرب، ج ١٥، ص ٣٨٠.

[٨٠] مريم: ١١.

[٨١] نحل: ٦٨ـ٦٩.

[٨٢] قصص: ٧.

[٨٣] انعام: ١١٢.

[٨٤] انعام: ١٢١.

[٨٥] يوسف: ٣.

[٨٦] شورى: ٧.

[٨٧] عنكبوت: ٤٥.

[٨٨] يونس: ٢.

[٨٩] نساء: ١٦٣.

[٩٠] ذاريات: ٥٦.

[٩١] علامه طباطبايى،قرآن در اسلام،ص ١٤٩.

[٩٢] عزت الله مجيد پور،نبوغ و علل آن، به نقلاز منشور جاويد، ج ١٠، ص ٢٢٣.

[٩٣] .اشارات والتنبيهات،ج ٣، ص ٦٣.

[٩٤] المباحث المشرقيه، ج ٢، ص ٤١٨.

[٩٥] .الحكمة المتعاليه، ج ٧، ص ٢٥.

[٩٦] .مجموعه رسايل هدايه الطالبين، ص ٢٨ـ٣٠.

[٩٧] .التمهيد فى علوم القرآن، ج ١.

[٩٨] مؤمنون: ١٢ـ ١٥.

[٩٩] سجده: ٧ـ٩.

[١٠٠] شورى: ٥١.

[١٠١] فتح: ٢٧.

[١٠٢] شعرا: ١٩٣.

[١٠٣] مزمل: ٥.

[١٠٤] شعرا: ١٩٣.

[١٠٥] ضحى: ٦ـ ٨.

[١٠٦] نساء: ١١٣.

[١٠٧] نجم: ٥.

[١٠٨] .نبوت، ص ٨١ ـ٨٤.

[١٠٩] محمدتقى شريعتى،وحى و نبوت، ص ٤.

[١١٠] .شرح مقدمه قيصرى، ص ٥٩٠.

[١١١] انعام: ٧٥.

[١١٢] نمل: ٩.

[١١٣] نمل: ١٠.

[١١٤] .العياشى، ج ٢، ص ٢٠١.

قلمرو دين در عرصه ى معادشناسى

معاد و حيات اخروى يكى از حقايقى است كه متدينان، خصوصاً مسلمانان به آن معتقدند. ما در گفتار حاضر مسائلى از قبيل اهميت اعتقاد به معاد، اثبات معاد، پاسخ به شبهات منكران، رابطه ى دنيا و آخرت، عالم برزخ و قيامت و مشخصات آنها، عقاب و ثواب و مباحثى ديگر در اين زمينه را به ترتيب مورد بررسى قرار مى دهيم. در آغاز اين بحث به عنوان مقدمه به تقسيم مسائل اعتقادى مى پردازيم:

مسائل اعتقادى به دو دسته تقسيم مى شوند:

نخست، مسائل عقلى، كه از طريق عقل ثابت مى شوند و اثبات آنها با كمك نقل، مستلزم دورِ باطل است; مانند اثبات وجود خدا; زيرا اگر براى اثبات وجود خدا به نقل و كلام خدا تمسك جوييم، حجيت كلام خداوند نيز به اصل وجود خدا نيازمند است و از اين جا دور باطل آشكار مى شود.

دوم، مسائل نقلى، كه با بهره گيرى از نقل و كلام خدا و پيشوايان معصوم اثبات شدنى است; اعم از اين كه عقل قادر به اثبات آن باشد، مانند اثبات وجود معاد، يا خردگريز باشد، يعنى عقل اثباتاً و نفياً نتواند درباره ى آن داورى كند، كه ورود عقل به آن صحنه نوعى عقل بالفضول است; مانند طبقات بهشت و جهنم

تعريف و تعابير معاد

معاد، انتقال از عالم دنيا به عالم آخرت و تحول حيات دنيوى به حيات اخروى و باز گشت همين حقيقت انسانى نشئه ى دنيا به نشئه ى آخرت است.

قرآن كريم تعبيرات گوناگونى درباره ى عالم رستاخيز دارد; مانند: قيام الساعة (روم: ١٢)، احياى موتى (حج: ٧)، حشر (حجر)، نشر (فاطر: ٩)، معاد (اعراف: ٢٩)، لقاءالله (يونس: ٤٥)، رجوع (عنكبوت:)، يوم القيامة (انبيا: ٤٧)، اليوم الاخر (بقره: ١٧٧)، يوم الحساب (غافر: ٢٧)، يوم الدين (حمد)، يوم الجمع (تغابن: ٩)، يوم الفصل (نبأ: ١٧)، يوم الخروج (ق: ٤٢)، اليوم الموعود (بروج: ٢)، يوم اليم (هود: ٢٦)، يوم عسير (فرقان: ٢٦)، اليوم الحق (نبأ: ٣٩)، يوم تبلى السرائر (طارق: ٩)،( يَوْم لا رَيْبَ فِيهِ ) (آل: عمران ٩)،( يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلْ اِمْتَلاَت ) (ق: ٣٠)،(يَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ )(فرقان: ٢٧)،(يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ ) (مؤمن: ٥٢)،( يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً ) (مزمل: ١٧)،( يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ) (عبس:٣٤)،( يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً ) (انسان: ٧)،( يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَيْئا ) (بقره:٤٨)، ( يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْس شَيْئاً) (انفطار: ١٩)،( يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ ) (آل عمران: ١٠٦)،( يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ) (شعرا: ٨٨)،( يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى ) (نازعات: ٣٥)،( يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْس ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْر مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوء ) (نبأ: ٤٠)،( يَوْم كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَة )(معارج: ٤)،( يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ ) (انعام: ٧٣)،( يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ ) (ابراهيم: ٤٨).

نگارنده برخى از اسما و تعابير معاد را به نظم در آورده است:

بشنو از قرآن تو احوال معاد

تا بدانى هول و احوال معاد

گوش و چشمت را تو با آن باز كن

جان و دل را همره و همراز كن

سوره ى زلزال و تكوير انفطار

قارعه طور و قيامت را نگار

روز جمع و روز فصل و آزفه

روز اخراج و وعيد و آخره

روز حسرت روز معلوم و عظيم

روز فرياد و تلاق و حق اليم

روز ابراز و نهان و آشكار

روز ديدار تلاش و سعى و كار

روز برخيزيدن اشهاد و روح

روز برپا كردن اجساد و روح

يوم تبيض و تسود الوجوه

يوم كان مستطيراً شره

يوم لا يجزى ولد عن والده

يوم يأخذ كلّهم عن كاتبه

يوم لا ينفع مالٌ و بنون

يوم لا ينفعُ بيع و دُيون

پس در آن هنگام دوزخ مُلِّئَتْ

جنت و فردوس سبحان اُزلِفت

آن زمان شمس فروزان كوّرت

كوه ها و آسمان ها سيّرت

صورها از نفخ اسرافيل رها

صيحه ى روز حساب است و جزا

ابرها در آسمان ها شُقِّقَت

آب ها در جان دريا سجّرت

آتش برزخ به شدت شعله ور

مار و كژدم هاى دوزخ حمله ور

حال دانستى تو اوصاف معاد

پس نگار بر جان خود نقش معاد

پس سحر گاهان به نفست شرط كن

نفس خود را با طهارت بسط كن

در ميان روز باشى راقبه

در شبانگاهان نمودى حاسبه

صائماً خود از همه بيچاره تر

مشرك و بيمار و هم ديوانه تر

پس چرا مردم نصيحت مى كنى

امرو نهى هر گونه صحبت مى كنى

بارالها عفو كن اين بنده ات

با عنايت فضل بى اندازه ات

تأثير اعتقاد به معاد در زندگى انسان

اعتقاد به معاد، مانند اعتقاد به توحيد و نبوت، تأثير و نقش اساسى و تعيين كننده اى در سرنوشت انسان و ترسيم خط مشى جنبه هاى مختلف حيات بشرى دارد; از اين رو، داراى اهميت فوق العاده اى است. به مواردى از اين تأثيرات توجه مى كنيم:

١ - تأثير اعتقاد به معاد در انسان شناسى: يكى از مسائلى كه در انسان شناسى مطرح است اين است كه آيا انسان هويتى نامحدود دارد، يا موجودى محدود و متناهى است؟ آيا مى تواند براى خود مسيرى نامحدود و غير متناهى داشته باشد؟ مؤمنان به معاد براى آدمى حيات جاويدان قايل اند; از اين رو مسير و غايت او را نيز نامتناهى مى دانند.

نكته ى قابل توجه آن كه يكى از شبهاتى كه پاره اى از متفكران غربى، در مقام ارتباط بين انسان و خداوند، گرفتار آن شده اند، چگونگى ارتباط موجودى متناهى مانند انسان، با موجود نامتناهى، يعنى خداوند تبارك و تعالى است. اعتقاد به معاد اين شبهه را رد مى كند; زيرا طبق اين عقيده انسان حياتى ابدى دارد، پس زندگى او نامتناهى است; در نتيجه بين او و خداوند سنخيت وجود دارد;علاوه بر اين، اگر خداوند هويتى نامحدود دارد، پس مظهر او نيز مى تواند نامتناهى باشد.

٢ - تأثير اعتقاد به معاد بر ارزش ها و آرمان هاى انسان: انسانى كه اعتقادى به حيات جاويدان نداشته باشد، گرچه آرمان گرا باشد و عدالت، ايثار، احسان و مانند اين ها را نيكو و پسنديده بداند و ظلم و جور و غيره را زشت و قبيح بشمارد، ارزش خواهى او محدود به عالم دنياست; از اين رو، هيچ گاه نمى تواند به اين سؤال پاسخ دهد كه چرا بايد انسان خوبى بود و به ارزش هاى اخلاقى عمل كرد; و از همه مهم تر، فلسفه ى زيستن است، كه در ميان فيلسوفان شرق و غرب مطرح شده است; مسئله ى مهمى كه اگزيستانسياليست ها بيش از ديگران به آن پرداخته اند. آلبر كامو در كتاب فلسفه ى پوچى، از فلسفه ى زيستن چنين مى پرسد كه آيا زندگى به زحمتش مى ارزد؟ بسيارى از انسان هاى بى دين يا ضعيف الايمان، كه جز دنيا و دنياپرستى چيز ديگرى در مخيله ى آنها نمى گنجد، گرفتار پوچى گرى و گرايش هاى نهيليستى اند. اعتقاد به معاد و حيات اخروى فلسفه ى زندگى انسان را تبيين مى كند و هرگونه شبهه اى را در اين زمينه برطرف مى نمايد.

٣ - تأثير اعتقاد به معاد بر فرهنگ هاى انسانى:فرهنگ و سنت و دين دارى و تفاوت فرهنگ هاى انسانى و اصيل با فرهنگ هاى بيگانه و مبارزه با تهاجم فرهنگى از مباحث بسيار جدى بشريت امروز است. نهضت هاى ملى گرا در جريان مشروطه در ايران، فرهنگ اسلامى را، با استناد آن به اعراب عربستان، فرهنگى بيگانه و مهاجم براى فرهنگ اصيل ايرانى مى شمردند. امروزه بسيارى از فرهنگ هاى غربى و شرقى و فرهنگ هاى مبتذل «رپ» و «هوى متاليك» كه با فرهنگ اصيل اسلامى تعارض عميقى دارند، فرهنگ مهاجم و بيگانه خوانده مى شوند.

تفاوت اين دو نگرش به تعريف انسان و مبدأ و مقصد و مسير زندگى او برمى گردد. اگر ما انسان را موجودى الهى و يكى از مظاهر حق تعالى بدانيم، كه با هدف قرب و نزديكى به موجود بى نهايت، يعنى خداوند سبحان، از ديار عدم پا به عرصه ى وجود نهاد و بعد از چند صباحى به عالمى ابدى منزل مى گزيند، در اين صورت، فرهنگ اصيل اسلامى فرهنگ دوست و آشناست، گرچه از سرزمين بيگانه برخيزد، و غير آن، فرهنگ بيگانه و مهاجم است، اگر چه از سرزمين خود بجوشد.

٤ - پشتيبانى اعتقاد به معاد از قوانين اجتماعى، حقوقى و اخلاقى: اعتقاد به معاد و حساب و كتاب اخروى ضمانت اجرايى مناسبى براى قوانين اجتماعى، حقوقى و اخلاقى است. همان گونه كه مؤمنان به قيامت بدون اجبار و تهديد به عبادت خدا مشغول مى شوند، بدون هيچ گونه دغدغه اى به پرداخت حقوق ديگران نيز اقدام مى كند.

٥ - تأثير اعتقاد به معاد بر اعمال انسان: ارتباط اعتقاد به قيامت و عمل آدمى، ارتباط سبب و مسبب است و هر اندازه ايمان به آن حقيقت بيش تر و شديدتر باشد، دقت انسان در عمل بيش تر است; زيرا عمل انسان موجب پاداش و كيفر در قيامت مى شود.

و اينك به نمونه هايى از آثار معاد از ديدگاه قرآن اشاره مى كنيم:

١ - دورى از شرك و انجام عمل صالح( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ) [١] ; بگو: من هم مثل شما بشرى هستم]ولى[به من وحى مى شود كه خداى شما خدايى يگانه است; پس هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد عمل صالح انجام دهد و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.

٢ - اطعام مستمندان و خوف از خدا( وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلاَ شُكُوراً إِنَّا نَخَافُ مِن رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً ) [٢] ; و غذاى خود را به پاس دوستى خدا به مسكين و يتيم و اسير مى خوراندند; ما شما را براى خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و تشكرى از شما نمى خواهيم; ما از پروردگارمان خائفيم در آن روزى كه عبوس و شديد است.

٣ - پرستش خدا( وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ) [٣] ; من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده است و همگى به سوى او بازگشت مى كنيم؟

٤ - نمازگزارى (يَتَسَاءَلُونَ عَنِ الْمُـجْرِمِينَ مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ) [٤] ; آنها در باغ هاى بهشت اند، از مجرمان سؤال مى كنند: چه چيز شما را به دوزخ فرستاد؟ مى گويند ما از نمازگزاران نبوديم و اطعام مستمند نمى كرديم و پيوسته با اهل باطل هم نشين و هم صدا بوديم و همواره روز جزا را انكار مى كرديم.

٥ - نقش اقتصادى( وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ لِيَوْم عَظِيم ) [٥] ; واى بر كم فروشان، آنان كه هر گاه پيمايند بر مردم، تمام بردارند و هر گاه سنجندشان كم دهند، آيا آنها باور ندارند كه بر انگيخته مى شوند در روزى بزرگ.

٦ - نقش عاطفى( أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ ) [٦] ; آيا كسى را كه روز جزا را پيوسته انكار مى كند مشاهده كردى؟ او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مى راند.

٧ - نقش فردى و اجتماعى( بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ) [٧] ; (انسانى كه نه تنها منكر معاد است) بلكه او مى خواهد آزادانه گناه كند، مى پرسد قيامت كى تحقق مى يابد.

٨ - نقش روانى( اِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ ) [٨] ; به تحقيق كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، اعمال بد آنها را برايشان زينت مى دهيم، به طورى كه آنها سرگردان مى شوند.

٩ - نقش نظامى( إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ ) [٩] ; تنها كسانى از تو اجازه مى گيرند در جنگ شركت نكنند كه ايمان به خدا و روز جزا ندارند و دل هايشان به شك افتاده و در شكّ خود سرگردان اند.

( قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا اللّهِ كَمْ مِنْ فِئَة قَلِيلَة غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ) [١٠] ; آنان كه مى دانستند خدا را ملاقات مى كنند، گفتند: چه بسيار گروه هاى كوچكى كه به فرمان خدا بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند و خداوند با صابران است.