امكان وحى
برخى با توسل به پاره اى از دلايل و پيش فرض ها به انكار وحى پرداختند و از اين طريق درصدد انكار بعثت انبيا بر آمدند. براى نمونه به برخى از اين پيش فرض ها اشاره مى كنيم:
١ - وحى از عالم بالا تنزّل مى كند; و چون عالم بالا، عالمى روحانى و لطيف و نورانى، ولى عالم پايين، عالم مادى و كدر است، تناسبى بين اين دو عالم وجود ندارد; و تا ارتباط ميان اين دو عالم برقرار نگردد، وحى نيز تحقق نمى پذيرد.
اين شبهه ناتمام است; زيرا انسان كه ظرف تحقق وحى است، موجودى برزخى و داراى دو بعد جسمانى و روحانى است و ارتباط حق تعالى با بعد روحانى و ملكوتى انسان تحقق مى پذيرد.
خداوند سبحان در آيات گوناگونى از اين دو بعد انسان خبر داده است و مى فرمايد:
(
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَة مِن طِين ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَار مَّكِين ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذلِكَ لَمِّيتُونَ
)
ما آدمى را از گل خالص آفريديم، سپس او را به صورت نطفه اى در جايى استوار قرار داديم، آن گاه نطفه را به صورت خونى بسته و خون بسته را به صورت گوشتى جويده و گوشت جويده را به صورت استخوان ها در آورديم و استخوان ها را با گوشت پوشانديم و پس از انجام اين مراحل، خلقتى ديگر ايجاد كرديم. آفرين بر خدا كه بهترين آفريننده است.
(
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْء خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِين ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَة مِن مَاء مَهِين ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ
)
;
خدايى كه هر چيز را به بهترين صورت خود آفريد، آفرينش انسان را از خاك آغاز كرد و سپس خلقت نوع انسان را به وسيله ى آبى بدون ارزش قرار داد و پس از آن، او را بياراست و از روح خود در وى دميد.
٢ - گروه ديگرى كه تفكر مادى صرف دارند نيز به انكار بعد وحى پرداخته اند. شايد اين تفكر از زمان رشد علمى و صنعت در غرب شكل گرفت. و غرور علمى و اعتناى بيش از حد به عقل، احساس بى نيازى از وحى و دستورهاى الهى را در آنها پديد آورد; البته امروزه توجه به عالم غيب و روحانى از مسلمات انديشمندان علوم عقلى و تجربى به شمار مى آيد و انسان ها از غرور علمى به سوى تواضع علمى در حركت اند و فهميده اند كه عقل در كشف بسيارى از حقايق ناتوان است. فيلسوفان و عالمان علوم تجربى براى اثبات تجرد روح و تجرد مرتبه اى از عالم هستى، به براهين فراوانى تمسك جسته اند كه بيان آنها از حوصله ى اين بحث خارج است.
انواع وحى قرآن كريم در بيان انواع وحى مى فرمايد:
(
وَمَا كَانَ لِبَشَر أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَاب أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا
)
;
هيچ بشرى را نمى رسد كه خدا با او سخن بگويد، مگر اين كه به او وحى كند، يا از پشت پرده اى حرف بزند، يا فرستاده اى بفرستد و او به اذن خدا آنچه را خدا مى خواهد وحى نمايد; زيرا خدا بلندمرتبه و محكم كار است و اين چنين، فرشته اى را از امر خودمان به تو وحى كرديم;
در آيات ديگرى نيز به بعضى از اقسام وحى اشاره شده است كه در ذيل به آنها توجه مى كنيم:
(
لقد صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ
)
;
همانا خداوند به پيامبرش، در عالم رؤيا، به راستى گفت كه شما مؤمنان، به خواست خدا به مسجد الحرام وارد خواهيد شد.
(
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ عَلَى قَلْبِكَ
)
;
جبرييل، وحى را به قلب تو نازل كرد.
(
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً
)
;
ما گفتار سنگينى را به تو القا مى كنيم.بنابراين، وحى به صورت هايى هم چون رؤياى صادق، به وسيله ى جبرييل، از وراى حجاب و مستقيم براى پيامبران تحقق مى پذيرد.
وحى در تقسيم بندى ديگرى، به تكوينى و تشريعى تقسيم مى شود; وحى تشريعى، همان مجموعه تعاليم و احكامى است كه خداوند به صورت دفعى يا تدريجى، تحت عنوان شريعت و دين بر پيامبران نازل فرموده است و وحى تكوينى عبارت است از هر گونه استعداد و غريزه اى كه در موجودات است; و نيز قوانين كلى حاكم بر نظام هستى كه با اهداف مشخصى در حركت است.مشخصات وحى انبيا از مطالب گفته شده روشن شد كه وحى، واقعيتى است كه در تمام موجودات وجود دارد و نوعى هدايت به شمار مى آيد. شايان ذكر است كه اين نور معنوى به صورت تشكيكى و مراتب طولى در موجودات تحقق دارد; انبيا مرتبه ى عالى اين حقيقت را دارا هستند و ساير موجودات مراتب بعدى را شامل اند; مانند رؤياهاى صادقه كه مصاديقى از وحى شمرده مى شوند و مردم عادى نيز از آن بهره مندند.
استاد مطهرى در كتاب نبوت، مشخصات چهارگانه اى را به شرح ذيل براى وحى انبيا بيان مى كند:
الف) درونى بودن:يعنى وحى از راه باطن تلقى مى شود نه از طريق حواس ظاهرى; لذا پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در بيش تر مواقعى كه وحى بر او نازل مى شد حواسش تعطل مى يافت، سنگين مى شد و بعد عرق مى كرد. قرآن هم مى گويد:
(
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى قَلْبِكَ
)
;
جبرييل، وحى را به قلب تو نازل كرد.
ساير مصاديق وحى، از جمله الهام و رؤياهاى صادقه نيز روشن است كه از راه مرموز و باطنى براى انسان كشف مى شود.
ب) معلم داشتن:چون وحى بيرونى نيست و از راه حواس ظاهرى حاصل نمى گردد; لذا معلم طبيعى و بشرى ندارد و از راه تجربه و آزمايش نيز به دست نمى آيد; اما مانند غرايز حيوانات نيست كه آموزش نداشته باشد، در ذات خود آموزش است و معلم آن خداست. قرآن مى فرمايد:
(
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدَى وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى
)
;
آيا او تو را يتيم نيافت و پناه داد؟! و تو را گم شده يافت و هدايت كرد؟
(
و عَلَّمَكَ مالَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ
)
;
و آنچه را كه نمى دانستى به تو آموخت.
(
عَلَّمَهُ شَديدُ القُوى
)
;
همان كس كه توانايى فوق العاده دارد او را تعليم داده است.
بنابراين، صحبت آموزش در كار است.
ج) استشعار:انبيا به حالت خودشان استشعار دارند و وحى بودن آموزه هاى دينى را درك مى كنند.
د) ادراك واسطه ى وحى:پيامبران معمولا وحى را به وسيله ى موجود ديگرى به نام روح الامين و جبرييل دريافت مى كردند.
تفاوت وحى و الهام شيخ محمد عبده در تفاوت اين دو پديده مى نويسد:
معرفتى كه با واسطه يا بى واسطه براى انسان حاصل شود، اگر بداند از جانب خداست، وحى مى باشد و اگر نداند، الهام ناميده مى شود; پس الهام يك نوع احساسى است مانند اندوه و شادى يا گرسنگى و تشنگى.
ابن عربى نيز در فرق ميان وحى و الهام چنين مى نگارد:
الهام گاهى بدون واسطه ى موجودى از موجودات، از ملك علاّم به حصول مى پيوندد، ولى وحى از طريق ملائكه و شهود فرشتگان بر نفس نبوىصلىاللهعليهوآلهوسلم
افاضه مى شود; به همين جهت احاديث قدسيه را وحى نمى دانند، با آن، كه به اتفاق اهل معرفت، احاديث قدسيه كلام حق است. دوم، الهام، كشف معنوى صرف است، ولى وحى از اقسام مكاشفات شهودى و متضمن كشف معنوى است; چون فرشتگان گاهى به صورتى از صور و معانى متمثّل مى شوند; ديگر آن كه وحى از خواص نبوت است و الهام از خواص اهل ولايت; فرق ديگر اين كه از شرايط وحى، تبليغ است، بر خلاف الهام.
تفاوت وحى و تجربه ى دينى فيلسوفان غربى، هم چون: ژان پل سارتر، شلاير ماخر، هايدگر، پل تيليخ، ويليام جيمز و ديگران، تعبير تجربه ى دينى را به كار برده اند و برخى دين را به همان تجربه ى دينى، و تجربه ى دينى را به ارتباط با موجود مطلق تفسير كرده اند; ولى بايد توجه داشت كه تجربه ى دينى غير از وحى است; زيرا اولا، وحى، فعل الهى است كه به انسان هاى كاملى هم چون انبيا عطا مى شود، ولى تجربه ى دينى مى تواند به هر كسى تعلق گيرد; ثانياً، تجربه ى دينى، گاه از تلقينات فرد مؤمن، بدون واقعيت خارجى، تحقق مى يابد، ولى وحى به عنوان واقعيت خارجى كه از حقايق عينى حكايت مى كند تحقق مى يابد; ثالثاً، يقين ناشى از وحى، منطقى است، ولى يقين در تجربه ى دينى، شخصى و روان شناختى است; رابعاً، در قلمرو وحى، باطل حضور نمى يابد، ولى تجربه ى دينى خطاپذير است و لااقل، تجربه كنندگان در تفسير آن گرفتار انحراف و اعوجاج اند.
پيامبر اسلام و وحى دو پرسش مهم در اين بخش مطرح است: نخست آن كه، پيامبران چگونه دانستند كه وحى بر ايشان نازل شده است و مبعوث الهى گشته اند و اين كه آن شخص واسطه، جبرييل است، نه شيطان؟ دوم آن كه، آيا ممكن است پيامبران در هنگام وحى به اشتباه بيفتند يا نه؟ اين پرسش مربوط به بحث عصمت انبياست.
در پاسخ به پرسش نخست بايد دانست كه خداوند، بر اساس قاعده ى لطف، تمام راه ها و وسايل هدايت و اطاعت و سعادت بندگان را فراهم مى كند و اگر چنين نباشد نقض غرض لازم مى آيد; به همين جهت، خداوند، خود، زمينه ى علم پيامبران را فراهم مى كند. آيات ذيل به اين مطلب دلالت مى كنند:
(
وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
)
;
و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا اهل يقين گردد.
(
يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
)
;
اى موسى من خداوند عزيز و حكيم هستم.
(
يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ
)
;
اى موسى نترس كه رسولان نزد من نمى ترسند.
امام صادقعليهالسلام
در پرسش زراره بن اعين نسبت به كيفيت علم پيامبر فرمود:
وقتى خداوند متعال بنده اى را به پيامبرى خود برگزيد، اطمينان و اعتدال را به انديشه ى او عطا مى كند، تا آنچه از جانب خدا به او وحى مى شود، مانند آن چيزى باشد كه آن را به چشم خود مى بيند.
شايان ذكر است كه وحى زمانى بر پيامبران نازل مى شود كه آنان به مقام علو و بالا صعود كرده و مراحل مادون را پشت سرگذاشته باشند; در اين صورت، انسان با علم حضورى مى يابد كه در كدام منزل جاى گرفته است.
____________________________