اثبات برهانى وقوع معاد
روش دوم قرآن در بحث وقوع معاد روش منطق و استدلال است. قرآن كريم براهين گوناگونى، از جمله برهان حكمت، عدالت، رحمت و غيره را براى اثبات معاد ذكر كرده است كه در حد امكان به آنها اشاره مى كنيم:
برهان حكمت در بحث هاى خداشناسى روشن شد كه آفرينش الهى بى هدف نيست. خير و كمال عين ذات الهى است و به دنبال آن جهان آفرينش را با بهترين و بيش ترين خير و كمال مى آفريند; زيرا مقتضاى حكمت الهى رساندن مخلوقات به غايت و كمال لايق خودشان است; از طرفى، انسان داراى روحى است كه استعداد كسب كمالات ابدى و جاودانى را داراست و از آن جا كه اين استعدادها در عالم طبيعت و دنيا و گرفتار تزاحم ها و تعارض هاى اين طبيعت اند، به فعليت كامل نايل نمى آيند; پس بايد عالم ديگرى باشد تا روح انسان در آن عالم به كمال نهايى برسد; به عبارت ديگر، حكمت الهى موقت بودن عالم دنيا و طبيعت و امكان زندگى ابدى و اخروى را براى انسان اثبات مى كند.
آيات زير بر اساس حكمت الهى به اثبات وقوع معاد و حيات اخروى پرداخته اند:
(
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ
)
;
آيا گمان كرديد كه ما شما را عبث و بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما باز نمى گرديد؟
(
وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِين كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ
)
; ما آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست را بيهوده نيافريديم; چنين انديشه اى از آن كسانى است كه كافر شده اند. واى بر كسانى كه كفر ورزيده اند، از آتش.
(
وَمَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لاَعِبِينَ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ ميقَاتُهُمْ أَجْمَعِينَ
)
; ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست بازيگرانه و بى هدف خلق نكرديم; ما آنها را جز به حق (حكمت) نيافريديم، هر چند اكثر آنان نمى دانند. محققاً روز قيامت وعده گاه همه ى آنان است.
(
ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ
)
; اين كه خدا انسان ها را دوباره زنده مى كند، به اين جهت است كه خداوند حق است و او مردگان را زنده مى كند و او بر همه چيز تواناست.
(
وَأَنْ لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى ثُمَّ يُجْزاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى
)
; براى انسان نيست جز آنچه كه كوشش نموده است و به درستى كه او به زودى كوشش خود را مى بيند آن گاه به كامل ترين وجه جزا داده مى شود و حقّاً پايان تلاش ها به سوى خداست.
(
يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ
)
; اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت پيش مى روى و سر انجام او را ملاقات خواهى كرد.
(
وَمَن تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ
)
; و هر كس پاكى را پيشه كند، همانا براى خود پيشه كرده است و بازگشت به سوى خداست.
(
انّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ
)
;
ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم.
(
إِنَّ اِلى رَبِّكَ الرُّجْعى
)
;
بازگشت به سوى خداست.
(
إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذ الْمَساقُ
)
;
در اين روز نهايت سير به سوى خداست.
برهان عدالت انسان ها در اين جهان به لحاظ وصف انتخابگرى و آزاد منشى بر دو گونه اند: نخست، گروهى كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به خلق او مى كنند و از زشتى ها پرهيز مى نمايند و گروه دوم، كسانى كه در خدمت هوس هاى شيطانى خويش اند و از زشت ترين اعمال و بدترين گناهان پرهيزى ندارند. از طرف ديگر، در اين جهان نيكوكاران و تبهكاران به پاداش و جزاى اعمال خود نايل نمى آيند و اگر چه به نعمت و نقمت مى رسند، اما زندگى دنيا ظرفيت جذب تمام پاداش و كيفر را ندارد، عدالت الهى اقتضا مى كند كه عالم ديگرى تحقق يابد، تا در آن دريافت پاداش و كيفر به طور كامل ميسر باشد. به آياتى كه بر اساس عدل الهى به اثبات وقوع معاد پرداخته اند توجه مى كنيم:
(
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ
)
; آيا ما كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند با مفسدان در روى زمين يكسان قرار مى دهيم؟ آيا پرهيزكاران را همانند تبهكاران قرار مى دهيم؟
(
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ
)
; آيا گنهكاران پنداشته اند كه آنان را با افراد با ايمان، كه عمل صالح انجام داده اند، يكسان قرار خواهيم داد؟ زندگى و مرگشان يكسان خواهد بود؟ چه بد داورى مى كنند.
(
إِلَيْهِ مَرْجِعِكُمْ جَميعاً وَعْدَ اللّهِ حَقّاً إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيم وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ
)
; به سوى اوست بازگشت همگان; وعده اى است پا برجا و استوار; اوست كه آفرينش را آغاز مى كند، آن گاه آن را باز مى گرداند، تا افراد با ايمان را كه عمل صالح انجام داده اند، بر اساس عدل پاداش دهد; و آنان را كه كفر ورزيده اند، نوشيدنى از آب جوشان و عذابى است دردناك، به خاطر كفرى كه ورزيده اند.
(
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُـجْرِمينَ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ
)
; آيا گروه مسلمان (و تسليم شدگان در برابر خدا) را مانند مجرمان قرار مى دهيم؟ چه شده است شما را، چگونه داورى مى كنيد؟
برهان رحمت يكى از صفات خداوند رحمت است و معاد مظهر رحمت الهى است و به وسيله ى آن نعمت را به موجودات اعطا مى كند. حق تعالى اين مضمون را در دو آيه ى زير بيان كرده است:
(
قُلْ لِمَن مَا فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قُل لِلّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَيُؤْمِنُونَ
)
;
بگو: براى كيست آنچه در آسمان ها و زمين است؟ بگو: براى خداست; او بر خود رحمت را نوشته است; همهى شما را در روز قيامت گرد مى آورد; روزى كه در آن شكى نيست; افراد زيانكار كسانى هستند كه ايمان نياورده اند.
(
فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذلِكَ لَـمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ
)
; پس آثار رحمت حق را بنگر، كه چگونه زمين را بعد از مرگش احيا مى كند; همان خدا نيز مردگان را زنده مى كند. او بر همه چيز تواناست.
برهان وحدت و بقاى روح انسان علاوه بر بدن مادى و مجموعه ى سلول هايى كه همواره در حال سوخت و ساز و تبديل و تغير است، داراى روح مجرد پايدارى است كه ملاك وحدت موجودات زنده است. پايدارى و بقاى روح كه از لوازم هر موجود مجردى است، حيات پس از مرگ را به خوبى تفسير مى كند; فيلسوفان براهين فراوانى بر وجود و تجرد روح بيان كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.
١. هر انسانى علاوه بر اعضاى بدن واقعيت ديگرى به نام «من» را درك مى كند و از طرفى ثبات من و تغيير و تحول كمى يا كيفى اعضا و جوارح و سلول هاى بدن را درمى يابد. اگر انسان واقعيتى جز سلول هاى مادى نباشد، بايد انسان آينده غير از انسان گذشته باشد و كاملا تغيير نمايد; در حالى كه هر كس، بالوجدان، خود آينده را همان خودِ گذشته مى داند; پس غير از بدن، واقعيت ديگرى به نام روح مجرد ثابت مى شود.
٢- هر انسانى «من» را به عنوان يك موجود بسيط و تجزيه ناپذير درك مى كند; در صورتى كه اندام هاى بدن متعدد و تجزيه پذيرند.
٣ - هيچ يك از حالات روانى انسان، (مانند علم، احساس، اراده و غيره)، ويژگى هاى ماده، (امتداد و قسمت پذيرى) را ندارند; پس موضوع آنها يعنى روح نيز جوهر مجردى است.
آيات قرآن نيز بر اين حقيقت دلالت دارند و حقيقت انسان را امرى ثابت و پايدار معرفى مى كنند. اين آيات عبارت اند از:
(
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
)
; هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند مردگان اند; بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند.
(
وَلاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَ تَشْعُرُونَ
)
; و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مگوييد; بلكه زندگان اند، ولكن شما نمى فهميد.
(
قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ
)
; بگو فرشته ى مرگ، كه بر شما مأمور شده است، شما را مى گيرد و سپس به سوى پروردگارتان باز مى گرديد.
(
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَل مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ
)
; خداوند جان ها را هنگام مرگشان مى گيرد و نيز ارواح كسانى را كه در خواب نمرده اند; سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده است، نگه مى دارد و ارواح ديگرى را كه نمرده اند، تا سر آمد معينى باز مى گرداند; در اين امر نشانه هاى روشنى است براى كسانى كه تفكر مى كنند.
انگيزه ها و شبهات منكران در طول تاريخ همواره كسانى با دستورها و گفته هاى انبيا به مخالفت پرداخته اند، اين گروه در بحث معاد نيز به طرح شبهات گوناگونى دست زده اند. آنها علاوه بر شبهات، به انگيزه ها و عوامل ديگرى كه منشأ انكار معاد بود، گرفتار بودند. در اين جا به برخى از انگيزه ها و شبهات اشاره مى كنيم:
١ - گروهى از منكران معاد زنده شدن مردگان و جمع آورى استخوان هاى آنها را محال مى پنداشتند. خداوند سبحان در پاسخ به شبهه ى آنها به قدرت نامتناهى خود استناد مى كند و مى فرمايد:
(
أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ
)
;
آيا انسان مى پندارد كه ما استخوان هاى او را جمع نخواهيم كرد؟ آرى، ما بر استوارى سر انگشتان او تواناييم.
٢ - گروه ديگرى از روى هوا و هوس و نفس پرستى و براى اشباع غرايز حيوانى خود به انكار معاد پرداخته اند. خداى سبحان در قرآن از اين مطلب پرده برداشته است و مى فرمايد:
(
بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ يَسْئَلُ أَيّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ
)
; بلكه انسان مى خواهد گناه كند (و با حالت انكارآميزى) مى پرسد: روز قيامت چه وقت فرا مى رسد؟
٣ - انگيزه هاى نفسانى، يعنى لذت طلبى و اتراف و نيز انگيزه هاى سياسى و حفظ قدرت، از انگيزه هاى ديگرى براى انكار معاد و سخنان انبياست. خداوند در اين زمينه مى فرمايد:
(
وَقَالَ الْمَلاَُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّكُم مُخْرَجُونَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ
)
; سران قوم پيامبر پس از نوح، آنان كه كفر ورزيدند و لقاى اخروى را تكذيب كردند و در زندگى دنيوى از نعمت هاى فراوانى برخوردار بودند، گفتند: اين مدعى نبوت، جز انسانى مانند شما نيست; از آنچه مى خوريد او نيز مى خورد و از آنچه مى نوشيد او نيز مى نوشد. اگر از انسانى كه مانند شماست پيروى نماييد، در اين صورت از زيانكاران خواهيد بود; آيا به شما وعده مى دهد كه هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان شديد از خاك بيرون آورده مى شويد؟ دور است آنچه وعده داده مى شويد. زندگى جز حيات دنيوى نيست; برخى مى ميريم و برخى زنده مى شويم; و ما مبعوث نخواهيم شد. او (پيامبر)، جز انسان دروغ گويى نيست كه مسئله ى معاد را به خدا نسبت مى دهد; و ما به او ايمان نداريم.
٤ - شبهه ى ديگر منكران معاد اين است كه آيا بعد از اين كه اجزاى انسان ها متفرق و پراكنده شد، دوباره آفرينش جديدى تحقق مى يابد؟ خداوند در آيه ى ذيل به آنان جواب مى دهد:
(
وَقَالُوا ءَأِذَا ضَلَلْنَا في الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْق جَدِيد بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ قُلْ يَتَوَفيّكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذى وَكِّلَ بِكُم
ْ)
;
كافران گفتند: آن روز كه در زمين گم شديم، آيا آفرينش جديدى خواهيم داشت؟ بلكه آنان به لقاى پروردگار خود منكرند. بگو: شماها را فرشتهى مرگ، كه بر قبض جان هاى شما مأمور شده است، مى گيرد.
٥ - شبهه ى ديگر آن است كه منكران معاد چنين وانمود مى كردند كه مسئله ى معاد برهانى نيست و نداشتن دليل كافى براى وقوع معاد، دليل كافى براى مخالفت با آن است; ولى اين شبهه با براهينى كه براى اثبات معاد بيان كرديم دفع مى شود; در ضمن نپذيرفتن دلايل رقيب، دليل بر بطلان مدعاى او نيست.
خداوند در قرآن مى فرمايد:
(
وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لاَ رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِن نَظُنُّ إِلاَّ ظَنّاً وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ
)
; وقتى گفته شد وعده ى الهى حق است و شكى در وقوع رستاخيز نيست، گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست; ما نسبت به آن گمانى بيش نداشته، يقين نداريم.
٦. شبهه ى ديگر منكران معاد اين است كه اگر معاد امكان پذير است، پس براى اطمينان ما نياكانمان را زنده كنيد. خداوند در آيه اى از قرآن از اين شبهه پرده برمى دارد و مى فرمايد:
(
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَات مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ
)
; زمانى كه آيات روشن ما بر آنها تلاوت مى شد، دليل آنان در مقابل آن جز اين نبود كه مى گفتند: پدران ما را بياوريد (و زنده كنيد) اگر راست مى گوييد. سِرّ آن كه خداوند به خواسته ى آنها جواب نداد، اين است كه منكران معاد، براى بهانه گيرى، از پيامبر درخواست ها و تقاضاهاى گوناگونى مى كردند و نبوت را بازيچه ى خود مى ساختند.
٧ - شبهه و اعتراض ديگر منكران معاد اين است كه احياى مردگان نوعى چشم بندى و جادوگرى است. خداوند سبحان در بيان اين شبهه مى فرمايد:
(
لَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ
)
; و اگر بگويى كه شما پس از مرگ برانگيخته شدگانيد، افراد كافر مى گويند كه اين چيزى جز جادويى آشكار نيست.
٨ - برخى از منكران معاد احياى مردگان را كار دشوارى دانسته اند و از اين رو خواسته اند آن را از قلمرو قدرت الهى بيرون سازند. خداوند سبحان در آياتى از قرآن، معاد را كارى آسان مى شمارد و مى فرمايد:
(
إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ
)
;
اين كار براى خدا آسان است.
(
ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسِيرٌ
)
;
اين جمع كردن براى ما آسان است.
(
ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسِيرٌ
)
;
اين كار براى خدا آسان است.
و هم چنين مى فرمايد:
(
وَ ما أَمْرُ السّاعَةِ إِلاّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
)
;
كار قيامت همانند بر هم زدن چشم است و يا از آن هم نزديك تر است.
٩ - شبهه ى ديگر منكران اين است كه اجزاى بدن انسان پس از مرگ متلاشى مى شود و به صورت ذرات بى شمار در جهان پراكنده مى گردد; اين اجزا، بعد از پراكندگى، مخصوصاً در طى قرن هاى طولانى، قابل بازشناسى نيستند; ولى خداوند از طريق گستره ى علم و قدرت دامنه دار خود به اين شبهه پاسخ مى دهد و مى فرمايد:
(
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لاَ تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لاَ يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّة فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الْأَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتَاب مُّبِين
)
; كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: قيامت نمى آيد. بگو: چرا، سوگند به خدايم، به سوى شما مى آيد و پروردگارم كه بر هر پنهانى عالم است، آن را به سوى شما مى آورد; و هموزن ذره اى، نه در آسمان ها و نه در زمين و نه كوچك تر از آن و نه بزرگ تر، از او فوت نمى شود و همگى در كتاب آشكار ثبت است.
(
وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَميمٌ قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّة وَهُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِيمٌ
)
; براى ما مثلى زد و آفرينش نخستين خود را فراموش كرد، گفت: چه كسى اين استخوان ها را در حالى كه پوسيده شده اند، احيا مى كند؟ بگو: خدايى كه آن را، روز نخست، ايجاد كرد و او نسبت به هر آفريده اى آگاه است.
١٠ - شبهه ى معروف ديگرى با عنوان شبهه ى آكل و مأكول مطرح است، كه در واقع مى توان آن را يكى از شبهات پيچيده ى معاد معرفى كرد; ولى قرآن به راحتى به آن پاسخ مى دهد. اين شبهه آن است كه اجزاى بدن انسان كه بعد از مرگ، به صورت مستقيم (مثلا خوردن يكديگر در زمان قحطى)، يا غير مستقيم (از طريق تبديل آن به خاك و گياه و حيوان) به بدن انسان ديگرى منتقل مى شود، در روز قيامت جزء كدام بدن قرار مى گيرد؟ اگر جزء بدن اول بشود، بدن انسان دوم ناقص مى ماند و اگر به بدن دوم ملحق شود، چيزى براى بدن اول باقى نمى ماند. انديشمندان به اين شبهه پاسخ هاى گوناگونى داده اند برخى چون متكلمان براى بدن انسان اجزاى اصليه و فرعيه اى قايل شدند و اجزاى اصليه را از معرض زيادت و نقصان و هرگونه تبديل و تغييرى مصون دانسته اند; ولى اين جواب چندان با نظريات علمى سازگار نيست. اما فيلسوفان با تبيين حقيقت انسان به اين شبهه پاسخ دادند و گفتند: شخصيت انسان به روح است و روح حقيقتى است كه هنگام تعلق به هر بدنى به تدبير آن مى پردازد و بدن را از آن خود مى كند و دگرگونى ها و تغيير و تحول بدن حقيقت و شخصيت روح را عوض نمى كند; از اين رو، بدن هر انسانى در طول حيات دنيوى اش گرفتار تغييرات كمى و كيفى فراوانى است، ولى هيچ گاه شخصيت و روح و وحدت او تغيير نمى كند; اين تغيير و تبدل در بدن انسان به عالم دنيا و طبيعت اختصاص ندارد، بلكه در قيامت با عذاب الهى درباره ى انسان هاى گناهكار ادامه مى يابد. خداوند سبحان در قرآن چنين مى فرمايد:
(
كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيما
ً)
; يعنى هر زمانى كه پوست هاى تن دوزخيان بسوزد، پوست هاى ديگرى به جاى آن قرار مى دهيم، تا عذاب را بچشند.
نتيجه آن كه خداوند با قدرت و علم نامتناهى اش اجزاى متفرق را به حالت اول بر مى گرداند و با تكثير سلولى كمبودهاى ابدان را جبران مى كند.
از مطالب گذشته روشن شد كه عوامل و انگيزه هاى گوناگون معرفت شناختى، روان شناختى، اجتماعى، سياسى و غيره در انكار معاد مؤثر است، كه خداوند در قرآن كريم به همه ى آنها اشاره كرده و جواب آنها را فرموده است.
_______________________________