توحيد ذاتى
برخى بر اين پندارند كه وحدت الهى به معناى وحدت عددى است و توحيد ذات يعنى خداوند يكى است و دو تا نيست. حضرت علىعليهالسلام
در نهج البلاغه اين معنا را نفى كرده، فرمودند:
(واحدٌ لا بالعَدِدِ); وحدت خداوند وحدت عددى نيست.
توحيد ذاتى دو معناى صحيح دارد: نخست اين كه، خداوند شبيه و نظير و مانندى ندارد; دوم آن كه، خداوند بسيط است و جزء ندارد; به عبارت ديگر، حق تعالى يك فرد از مفهوم كلى واجب الوجود كه رقيب و فرد ديگرى نداشته باشد (كلى منحصر به فرد) نيست، بلكه تصور فرد ديگر براى آن محال است. در فلسفه، اين نوع از وحدت را وحدت حقه مى نامند; در برابر وحدت عددى، جنسى، نوعى و مانند اين ها.و اما براهين اثبات توحيد ذاتى حق تعالى عبارت اند از:
الف) برهان وحدت هماهنگى عالم
:اگر دو تدبير و اراده در عالم هستى حاكم باشد، فساد و بى نظمى در عالم يافت مى شود; پس نبودن فساد در عالم، دليل بر وحدت ذات بارى تعالى است. شايان ذكر است كه، گر چه اين برهان اولا و بالذات، وحدت خالق و مدبّر را ثابت مى كند، ولى مى توان از آن به وحدت ذات نيز نايل آمد.
(
لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ
)
;
اگر در آسمان و زمين خدايانى جز الله بود، فساد مى يافتند (و نظم جهان به هم مى ريخت) خداوندِ پروردگار عرش، منزه است از توصيفى كه مى كنند.
(
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَد وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِله إِذاً لَّذَهَبَ كُلُّ إِله بِمَا خَلَقَ وَلَعَلى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ
)
;
خداوند فرزندى انتخاب نكرد و معبود ديگرى با او نيست; اگر چنين بود، هر آينه، هر يك از خدايان به تدبير مخلوقات خود مى پرداختند و بعضى بر بعضى ديگر تفوّق مى يافتند. خداوند از آنچه آنها توصيف مى كنند منزّه است.
ب) برهان وحدت انبيا
:اگر ذات واجب الوجود بيش از يكى بود، هر آينه مى بايست خدايان ديگر نيز به ارسال رسل بپردازند، تا مردم را هدايت كنند; ولى در هيچ جاى عالم چنين اتفاقى نيفتاده است.
(
قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَاب مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَة مِنْ عِلْم إِن كُنتُمْ صَادِقِين
َ)
;
بگو آن معبودان را كه جز خدا پرستش مى كنيد، نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند; آيا شركتى در آفرينش آسمان ها دارند؟ يك كتاب آسمانى پيش از اين، يا يك اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد، اگر راست ميگوييد.
(
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُول إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ
)
;
ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست; پس تنها مرا بپرستيد.
ج) برهان نفى شبيه و مثل و نظير
:اگر خداى ديگرى را فرض كنيم، بايد مثل ذات واجب الوجود باشد; و چون خداوند، به لحاظ كمال نامحدود و هم چنين، مركب نبودن از ما به الاشتراك و ما به الامتياز، شبيه و نظيرى ندارد، پس فرض خداى ديگر ممتنع است.
(
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَد
)
;
بگو خداوند، يكتا و يگانه است; خداوندى كه همه ى نيازمندان به او محتاج اند، نه زاده و نه زاده شده; و براى او هرگز شبيه و مانندى نبوده است.
(
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ
)
;
همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.
د) برهان بى نيازى خداوند
:آياتى در قرآن كريم وجود دارد كه بر بى نيازى خداوند دلالت مى كنند; مانند(
وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ
و نفى نيازمندى به معناى نفى تركيب از خداوند است; زيرا موجود مركب، به اجزاى خود محتاج است; پس اين دسته از آيات مى توانند توحيد ذاتى به معناى بساطت واجب تعالى را اثبات كنند.
توحيد صفاتى
توحيد صفاتى نوعى توحيد نظرى و اعتقادى است كه به اعتقاد و ايمان مؤمنان ارتباط دارد و به معناى عينيت صفات ذاتيه و كماليه با ذات، و با يكديگر است; زيرا در باب ارتباط صفات كمال با ذات الهى چند احتمال وجود دارد:
الف) سلب صفات كمال از ذات، كه عقلا و نقلا باطل است;
ب) مغايرت صفات با ذات، كه مستلزم كثرت و تركيب ذات بارى تعالى و سلب صفات از خود ذات و نيازمندى به غير است;
ج) عينيت صفات با ذات، كه مدعاى ماست.
شايان ذكر است كه اين ادعا از جمع برخى از آيات به دست مى آيد; يعنى آياتى كه به صفات الهى، مانند علم قدرت و غيره اشاره دارند، آن صفات را براى خداوند ثابت مى كنند و اما آياتى كه بر بى نيازى خداوند و نفى مِثليّت از او دلالت دارند، عينيّت صفات با ذات را ثابت مى كنند; زيرا اگر صفات، زايد بر ذات باشند، نيازمندىِ ذات بارى تعالى در كمال خود به آن صفات زايده و هم چنين شباهت حق تعالى با موجوداتِ ممكن لازم مى آيد; در حالى كه خداى سبحان در قرآن مى فرمايد:(
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ اللهُ هُوَ الْغَنىُّ الْحَميدُ
)
. توجه به اين نكته هم لازم است كه توحيد صفاتى از كلمات ائمه ى اطهارعليهمالسلام
هم به خوبى استفاده مى شود.
توحيد در خالقيت
متكلمان، توحيد افعالى را به دو قسم توحيد در خالقيت و توحيد در ربوبيت تقسيم كرده اند كه هر دو از اقسام توحيد نظرى است و به اعتقاد مؤمنان ارتباط دارد. برخى از آيات مربوط به توحيد در خالقيت
عبارت اند از:
(
ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَإِلهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء وَكِيل
ٌ)
;
خداوند پروردگار شماست; هيچ موجودى جز او نيست; او آفريدگار همه چيز است; پس او را بپرستيد و او حافظ و مدبّر همه ى موجودات است.
(
هَلْ مِنْ خَالِق غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ
)
;
آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟ هيچ معبودى جز او نيست; با اين حال، چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد؟
(
وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ
)
;
خداوند، شما و آنچه را انجام مى دهيد، آفريده است.
نكته ى قابل توجه در اين بحث اين است كه پذيرفتن توحيد در خالقيت به معناى نفى عليت از ساير موجودات نيست; زيرا در آيه ى ٩٦ سوره صافات، كلمه ى(
تَعَملوُنَ
)
آمده است; يعنى خداوند عمل بت سازى را به بت پرستان نسبت داده است و با استعمال فعل(
خَلَقَ
)
روشن مى شود كه فاعليت حق تعالى در طول فاعليت آنها قرار دارد; پس رابطه ى خدا با عوامل ديگر، به صورت طولى است نه عرضى. در نتيجه، توحيد افعالى و توحيد خالقيتى كه از قرآن استفاده مى شود، نه با ديدگاه معتزله سازگار است كه مطلقاً تأثير الهى را از افعال بشر نفى كردند و به تفويض روى آوردند و نه با ديدگاه اشاعره (نظريه ى كسب) سازش دارد كه به جبر مى انجامد. معتزله براى اثبات عدل الهى و نفى انتساب قبايح و افعال زشت به خداوند، به تفويض گرايش يافتند و اشاعره نيز براى اثبات توحيد افعالى، به نوعى جبرگرايى، دچار شدند; در حالى كه اگر ما بخواهيم بدون گرفتار شدن در تفويض و جبر، توحيد افعالى و عدل الهى را بپذيريم، تنها بايد طريقت و مسلك شيعه را در پيش گيريم و به روى كرد «الامر بين الامرين» رو بياوريم و بگوييم: خداوند اراده كرده است كه آدميان، با اراده ى خود، به افعال يا ترك افعال بپردازند; از اين باب، افعال انسان به اراده ى الهى انتساب دارد و توحيد افعالى تثبيت مى شود، بدون اين كه بر عدل الهى خدشه اى وارد شود; و از طرفى، جبر نيز لازم نمى آيد.
توحيد در ربوبيت از آيات قرآن به روشنى استفاده مى شود كه علاوه بر توحيد در خالقيت، كه مورد اتفاق اغلب ملل و نحل است، توحيد در ربوبيت نيز براى حق تعالى ثابت مى گردد. برخى از اين آيات عبارت اند از:
(
قُلْ مَن يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ
)
;
بگو، كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ كيست كه مالك گوش ها و ديدگان است؟ كيست كه زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون مى كند؟ كيست كه امر آفرينش را تدبير و اداره مى كند؟ مى گويند: خدا، بگو: پس چرا متقى و پرهيزگار نيستيد؟(
إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيع إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلا تَذَكَّرُونَ
)
;
پروردگار شما خدايى است كه آسمان و زمين را در شش روز (دوره) آفريد; سپس به عرش قدرت مستولى گرديد; امور آفرينش را تدبير مى كند، هيچ شفيعى و واسطه اى در جهان نيست، مگر اين كه با اذن او انجام وظيفه مى كند. اين است پروردگار شما; او را بپرستيد. چرا يادآور نميشويد؟
(
قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْء
)
;
بگو آيا ربى جز خدا طلب كنم او پروردگار و رب همه چيز است.
(
قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ
)
;
گفت: پروردگار شما پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را آفريده است.
(
لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ
)
;
اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (نظام جهان به هم مى خورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند!
اين آيه براى اثبات توحيد در خالقيت و ربوبيت نيز قابل استشهاد است; زيرا اگر حق تعالى شريكى در اين دو امر داشته باشد، اختلاف و فساد در آسمان و زمين لازم مى آيد; پس نظم و هماهنگى در آفرينش، بر وحدت خالق و مدبّر دلالت مى كند; به عبارت ديگر، در صورت تعدد خالق و مدبّر، ذات آنها با هم متفاوت خواهد بود و تعدد ذات، مستلزم تعدد آثار است; و اگر كسى توافق ميان دو الله مفوّض را در باب تدبير فرض نمايد، در واقع خدا را با انسان هايى قياس كرده كه افعالشان تابع قوانين عقلى است; در حالى كه خداوند بر همه ى امور حاكم است و هيچ حكم و قانون ديگرى نيست.
__________________________