قلمرو دین

قلمرو دین0%

قلمرو دین نویسنده:
گروه: اصول دین

قلمرو دین

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالحسین خسرو پناه
گروه: مشاهدات: 17219
دانلود: 2690

توضیحات:

قلمرو دین
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17219 / دانلود: 2690
اندازه اندازه اندازه
قلمرو دین

قلمرو دین

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

خداشناسي توحيد عبادى

يكى از مهم ترين وظايف انبيا، دعوت آدميان به پرستش خداى يكتا و نفى پرستش هر موجود ديگرى بوده است. توحيد عبادى، يك نوع توحيد عملى است و به معناى اين است كه پرستش فقط به حق تعالى اختصاص دارد و هيچ كس ديگرى شايسته ى آن نيست; زيرا پرستش به معناى انجام عملى است در مقابل يك موجود، به قصد آن كه آن موجود، الله، رب يا مستقل در تأثير باشد; پس على رغم آنچه كه برخى تصور كرده اند، صرف خضوع و خشوع و متوسل شدن به غير، عبادت نيست; زيرا در غير اين صورت، آن جا كه حق تعالى پيامبر را به خضوع در برابر مؤمنان فرا مى خواند، يا ساير انسان ها را به خضوع در مقابل پدر و مادر دعوت مى كند و يا ذلول و نرم بودن را از ويژگى هاى مؤمنان مى شمارد، ترغيب به شرك و بت پرستى محسوب مى شود; در حالى كه چنين نيست. آيات مربوط به توحيد عبادى فراوان اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

( وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ) ;[٨٥] در ميان هر امتى، پيامبرى بر انگيختيم كه خدا را بپرستيد و از هر معبودى جز خدا بپرهيزيد.

( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُول إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ ) ;[٨٦] پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم; مگر اين كه به او وحى كرديم كه جز من معبودى نيست و مرا بپرستيد.

( قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً ) ;[٨٧] بگو اى اهل كتاب، بياييد كلمه اى را كه ميان ما و شما يكسان است، بپذيريد; و آن اين است كه جز خدا را نپرستيم و براى او شريكى قرار ندهيم.

( أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌ مُّبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ) ;[٨٨] اى بنى آدم، آيا من با شما عهد نكرده ام كه شيطان را پرستش نكنيد; زيرا او دشمن آشكار شماست و مرا بپرستيد؟ اين است صراط مستقيم.

( وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ ) ;[٨٩] پروردگارت را عبادت كن تا يقين به تو برسد.

( وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ ) ;[٩٠] به آنها دستور داده نشده، مگر اين كه خدا را با كمال اخلاص عبادت كنند و نماز برپاى دارند و زكات را ادا كنند. اين دين استوار است.

( يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ ) ;[٩١] اى بندگان من كه ايمان آورده ايد، زمين من وسيع است، تنها مرا بپرستيد.

بعد از بيان آيات الهى، توجه به نكات ذيل، به عنوان پيام هاى قرآنى، ضرورى و لازم به نظر مى رسد:

١ - توحيد عبادى، اصل مسلم ميان همه ى فرق اسلامى است. هر چند گروهى از اشاعره و معتزله در باب توحيد صفاتى و افعالى به بيراهه رفته اند، ولى در اين باب احدى به مخالفت نپرداخته است.

٢ - شرك در عبادت به دو نوع خفى و جلى تقسيم مى شود. پرستش غير خداوند از جانب بت پرستان شرك آشكار است و انسان را از نظر كلامى مشرك مى سازد و شرك خفى عبارت است از تملق ها، چاپلوسى ها و استمداد از ديگران، بدون توجه و عنايت به حق تعالى. اين عمل كردها انسان را از نظر اخلاقى مشرك مى سازد، نه از نظر كلامى; لذا احكام فقهىِ شرك بر او بار نمى شود.

٣ - راغب در مفردات مى گويد: عبادت در لغت به معناى اظهارِ نهايت خضوع است و عبد نيز داراى سه معناست:

الف) بردگانى كه خريد و فروش مى شوند;

ب) عبد به معناى خلق;

ج) عبد به معناى كسانى كه در مقام عبادت و خدمت باشند.

ولى در اصطلاح عبارت است از انجام عملى در مقابل يك موجود، كه الله، رب و يا مستقل در تأثير دانسته شود; يعنى عملى كه از اعتقاد به الوهيت فرد سرچشمه مى گيرد. اين تعريف از آيات قرآن نيز استفاده مى شود:

( يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَالَكُمْ مِنْ إِله غَيْرُهُ ) ;[٩٢] اى قوم من خدا را بپرستيد. براى شما جز او خدايى نيست.

( إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِيمٌ ) ;[٩٣] خداوند صاحب من و شماست; پس او را بپرستيد. اين است راه مستقيم.

از اين آيات چنين بهره مى بريم كه عبادت، عملى است كه براى موجودى، به قصد الوهيت يا ربوبيت او انجام مى گيرد.

٤ - از تعريف مذكور چند نتيجه مى توان به دست آورد: نخست آن كه، بر خلاف آنچه وهابى ها گمان كرده اند، تمسك به اسباب طبيعى و غير طبيعى شرك نيست; زيرا نظام آفرينش بر مبناى قانون علت و معلول استوار شده است و اگر كسى معلولى را بخواهد، به ناچار به علت آن روى مى آورد; حق تعالى گرچه علت العلل و مدبّر و خالق تمام نظام آفرينش است. قرآن نيز به استعانت به صبر و صلوة تأكيد نموده است:( وَ اسْتعينوُا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة ) . دوم آن كه، توسل و استعاذه به غير، نه تنها شرك و عبادت غير خدا محسوب نمى شود، بلكه مصداقى از عبادت الهى است; حال، چه توسل به انسان هاى صالح در زمان حيات آنها باشد يا بعد از مرگ; اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز از آن حضرت طلب دعا مى كردند و شفاعت مى جستند. سرّ شرك نبودن اين اعمال اين است كه اين درخواست ها به قصد الوهيت و ربوبيت نيست; بلكه به دليل شرافت اين انسان ها و قرب و منزلت آنها نزد خداوند است.

خداوند مى فرمايد:

( وَكَم مِن مَلَك فِي السَّماوَاتِ لاَ تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاءُ وَيَرْضَى ) ;[٩٤] چه بسيار فرشتگانى در آسمان ها هستند كه شفاعت آنان چيزى را بى نياز نمى كند، مگر آن گاه كه خداوند درباره ى هر كس كه بخواهد، اذن دهد و راضى گردد;

پس شفاعت خواهى از غير اگر به اذن الهى باشد، شرك نيست; زيرا خداوند به هيچ شركى رضايت نمى دهد.

٥ - پيام اصلى تمام انبيا ، توحيد در عبادت و نفى هرگونه شرك بوده است; از اين رو، توحيد عبادى، اصل مشترك ميان تمام اديان آسمانى شمرده مى شود.

٦ - از آيات ٦٠ و ٦١ سوره ى مباركه ى يس استفاده مى شود كه توحيد عبادى يكى از امور فطرى آدميان به شمار مى رود و خداوند يك عهد تكوينى فطرى با تمام انسان ها انجام داده است، كه شيطان را عبادت نكنند.

٧ - از آيه ى ٥ سوره ى مباركه ى بينة استفاده مى شود كه فقط عبادتِ خالصانه مورد رضايت الهى است; يعنى عبادتى كه هيچ گونه آميختگى با غير نداشته باشد.

٨. آيه ى ٩٩ سوره ى مباركه ى حجر نيز ثمره و فايده ى عبادت را براى انسان مى داند; زيرا مى فرمايد: تا رسيدن به مرحله ى يقين خداوند را عبادت كن. اين معنا را مى توان دو گونه تفسير نمود: نخست اين كه، يقين را به مرگ و حَتّى يَأتِيَكَ را به غايت زمانى معنا كنيم، يعنى تا هنگامِ مرگ، عبادت خداوند واجب است. دوم اين كه، عبادت كن تا به مرحله ى يقين و شناخت يقينى نايل آيى; يعنى عبادت شما را به مقام يقين مى رساند. از معناى دوم، فايده و فلسفه ى عبادت، به وضوح استفاده مى شود.

٩. در آيه ى ٥٦ سوره ى عنكبوت، تأكيد بيش ترى بر عبادت الهى شده است; به گونه اى كه اگر كسى نتواند در منطقه ى خود به عبادت خداوند بپردازد، بايد هجرت كند و در زمين وسيع جايگاهى را براى عبادت حق تعالى پيدا كند.

١٠. وقتى خالقيت و ربوبيت الهى ثابت گردد، پس فقط اوست كه شايسته ى پرستش است.

توحيد در حاكميت و مالكيت

حكومت به معناى سلطه، و حاكم به معناى صاحب سلطه و قدرت است كه مى خواهد به نظم امور بپردازد. هر حاكمى يك نحوه وكالت يا ولايتى دارد كه براساس آن درباره ى اموال و نفوس مردم تصميم مى گيرد و دستور مى دهد. وقتى خالقيت، ربوبيت و الوهيت حق تعالى تثبيت شد، به برهان عقلى، جز او احدى حق حاكميت بر انسان ها را ندارد; زيرا همه ى انسان ها از اين حيث يكسان اند; پس حق حاكميت و مالكيت فقط از آن خدا و كسانى است كه از ناحيه ى او مأذون باشند. آيات قرآن در اين باب عبارت اند از:

( إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ) ;[٩٥] حكومت جز از آن خدا نيست، فرمان داده است كه فقط او را بپرستيد. اين آيين استوار است، ولى بيش تر مردم نمى دانند.

( قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ ) ;[٩٦] بگو، بارالها مالك حكومت ها تويى; تو هستى كه به هر كس بخواهى حكومت مى بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى; هر كس را بخواهى، عزت مى دهى و به هر كس بخواهى ذلت; تمام خوبى ها به دست توست; زيرا تو بر هر چيزى قادرى.

( وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ) ;[٩٧] خداوند ملكش (حكومتش) را به هر كس كه بخواهد مى بخشد و خداوند (احسانش) وسيع، و (او) آگاه است.

( ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِير ) ;[٩٨] كسانى را كه جز او مى خوانيد، حتى به اندازه ى پوست نازك هسته ى خرما مالكيت ندارند.

( يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى ) ;[٩٩] اى داود، ما تو را خليفه و نماينده ى خود در زمين قرار داديم; پس بين مردم به حق داورى كن و از هوى و هوس بپرهيز.

( وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْ كَافِرُونَ) ;[١٠٠] هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده است حكم نكند، كافر است.

( وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُوْلئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ) ;[١٠١] هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده حكم نكند، فاسق است.

( أَفَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ) ;[١٠٢] آيا غير خدا را به داورى بجوييم; در حالى كه اوست كه اين كتاب آسمانى را، كه تفصيل امور است، به سوى شما فرستاده است; و كسانى كه به آنها كتاب آسمانى داده ايم، مى دانند اين كتاب، به حق از طرف پروردگارت نازل شده است; بنابراين، از ترديد كنندگان مباش.

( وَمَن لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ );[١٠٣] و هر كس به احكامى كه خدا نازل كرده است حكم نكند، ظالم است.

از آيات ذكر شده چند نكته ى مهم استفاده مى شود:

١ - حاكميت، مختص حق تعالى است; زيرا ولايت بر جان و مال، و خالقيت و تدبير، فقط از آنِ اوست.

٢ - حكومت بر دو نوع تكوينى (تدبير جهان آفرينش) و تشريعى تقسيم مى شود. از آيه ى ٤٠ سوره ى يوسف، حكومت تشريعى، و از آيه ى ٢٦ سوره ى آل عمران، حكومت تكوينى به دست مى آيد.

٣ - با اين كه حكومت حقى است كه بالذات به خداوند اختصاص دارد، ولى نبايد پنداشت كه او هميشه به طور مستقيم به اداره ى امور بندگان مى پردازد; بلكه كسانى از طرف او مأمور مى شوند كه اداره ى امور را به اذن و رضايت الهى تحقق بخشند. آيه ى ٢٦ سوره ى «ص» كه درباره ى حضرت داود است به اين مطلب اشاره دارد. پس سخن خوارج كه مى گفتند: اِن الحُكْمُ اِلاّ للهِ لا لَكَ و لا لاِصْحابِكَ[١٠٤] ناتمام است و امام به دنبالش فرمود: سخن آنها حق و صحيح است; ولى برداشتِ باطلى را از آن اراده كرده اند.

٤ - حكومت و دولت از پديده هاى اجتناب ناپذير جوامع بشرى است و نمى توان آن را از قاموس حيات بشرى حذف كرد.

٥ - آياتى كه بر توحيد در حاكميت و تشريع و قانون گذارى دلالت مى كنند، تدوين و تقنين حقوق و قوانين بشرى را به خداوند و كسانى كه از طرف خدا مأذون هستند، اختصاص داده، عدول از احكام الهى را به ظلم و فسق و كفر انتساب مى دهند; مانند آيات ٤٤،٤٥و٤٧ سوره ى مائده و آيه ى ٢٦ سوره ى ص و

٦ - در بعضى آيات، حكم الهى محور حل نزاع و اختلافات دانسته شده است; مانند:

( وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْء فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيب ) ;[١٠٥] در هر چيزى كه اختلاف داريد، حكم و داورى اش از آن خداست. اين است خداوند، پروردگار من، بر او توكل كرده ام و به سوى او بازمى گردم.توحيد در اطاعت از آن جا كه تنها خداى سبحان خالق و مدبر جهان و انسان است، پس تنها از او بايد اطاعت شود و اطاعت غير از خدا جايز نيست; زيرا اطاعت، از شؤون مالكيت و مملوكيت است; و تنها مالك خداست، البته انسان هايى كه به دستور ذات مقدس اله، ديگران مأمور به اطاعت از آنان شده اند، طبعاً، از باب امتثال امر الهى، بايد مورد اطاعت ديگران قرار گيرند. خداوند در قرآن مى فرمايد:

( وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُول إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ ) ;[١٠٦] ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر اين كه به فرمان خدا اطاعت شود.

از اين آيه روشن مى شود كه اطاعت مطلق از آن خداست; مگر كسانى كه از طرف خدا مأذون باشند:

( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ ) ;[١٠٧] هر كس پيامبر را اطاعت كند، از خدا فرمان برده است.

( يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ ) ;[١٠٨] اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر و صاحبان امر را; و هر گاه در چيزى نزاع كرديد، آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد، اگر ايمان به روز رستاخيز داريد; اين براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است.

( قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ) ;[١٠٩] بگو: خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. اگر روى بر تافتند بگو: خدا كافران را دوست نمى دارد.

ولى اطاعت پيامبر، ائمه، فقهاى جامع الشرايط، والدين و غير آنها، به اين لحاظ است كه از طرف خداوند اذن و مقام اطاعت را پيدا كرده اند.

صفات الهى

يكى ديگر از راه هاى شناخت خداوند، نگرش از منظر صفات الهى است; ولى در اين راه بايد با دقت گام برداريم، تا از خطر تشبيه و تنقيص در امان بمانيم. خداى سبحان در آيه ى ١٨٠ سوره ى اعراف، صفات و اسماى حسنى را براى خود ثابت مى كند و مردم را براى خواندن آنها دعوت مى نمايد و مى گويد:

( وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمائِهِ ) ; و براى خداوند نام هاى نيكى است. خدا را با آن نام ها بخوانيد و كسانى را كه اسماى خدا را تحريف مى سازند، رها سازيد.

هم چنين در آيه ى ١١ سوره ى شورى، هر گونه مِثليّت و تشبيه را از خداوند نفى مى كند و مى فرمايد:

( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّميعُ الْبَصِيرُ ) همانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست.همين مطلب از آيه ى ٧٤ سوره ى نحل و آيه ى ٤ سوره ى اخلاص نيز استفاده مى شود. متكلمان، صفات الهى را به لحاظ هاى گوناگون تقسيم كرده اند; براى نمونه، اگر صفات از ذات انتزاع شوند، صفات ذاتيه نام دارند كه به دودسته ى صفات ثبوتيه يا جماليه، مانند علم و قدرت، و صفات جلاليه يا سلبيه، مانند جهل و عجز، تقسيم شده اند; و اگر صفاتى از نسبت ذات به افعال انتزاع شوند، يعنى به افعال خداوند ارتباط پيدا كنند، صفات فعليه ناميده مى شوند; مانند خالق و رازق و غيره

صفات ذاتيه ى ثبوتيه

اثبات صفات الهى و نامحدود بودن آنها قبل از ورود به مباحث مربوط به صفات ذاتيه ى الهى، به دو برهان عقلى بر اثبات صفات الهى و نامحدود بودن آنها توجه مى كنيم.

الف) برهان عقلى بر اثبات صفات الهى

مقدمات

١ - معلولات و مخلوقات الهى، داراى صفات كمالى، مانند علم و قدرت و حيات هستند;

٢ - اصل سنخيت ميان علت و معلول حكم مى كند كه اين صفات، بايد به صورت كامل تر، در علت وجود داشته باشد; زيرا فاقد شىء معطى شىء نيست.نتيجه:پس خداوند واجد اين صفات است و به طور كامل تر اين صفات را داراست; زيرا علت هستى بخش اقوى و كامل تر از معلول است.

ب) برهان عقلى بر نامحدود بودن صفات الهى

مقدمات:

١ - خداوند وجود نامحدودى دارد; زيرا واجب الوجود است و هيچ نيازى به غير ندارد و از آن جهت كه نيازمندى از محدوديت ناشى است، پس بى نيازى مطلق حق تعالى نشانه ى نامحدود بودن اوست;

٢ - صفات خداوند عين ذات نامحدود اويند;

نتيجه:پس صفات خداوند نامحدودند.