ضرورت بعثت انبيا
در كلام ائمه ى اطهارعليهالسلام
مرحوم كلينى
پنج حديث در باب لزوم بعثت انبيا و حجت هاى الهى بيان كرده است، يكى از آنها حديث هشام بن حكم است كه مى گويد:
امام صادقعليهالسلام
به زنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راهى ثابت مى كنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببيند ولمس كند و بى واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوقات و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى كنندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاى خلق او باشند. حكيمانى هستند كه به حكمت، تربيت شده و مبعوث گشته اند; با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريك اند، در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند; و از جانب خداى حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيامبران در هر عصرى به سبب دلايل و براهينى كه آورده اند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ى الهى دارد خالى نماند.
نتيجه آن كه، تحقق هدف آفرينش انسان، كه معرفت مبدأ، معاد و ساير مجهولات است، بدون بعثت انبيا محقق نمى گردد. خداوند سبحان بر اساس حكمت خود و قابليت هاى انسان در پذيرش دعوت، پيامبران را مبعوث ساخت، تا توحيد و يكتاپرستى و اميدوارى به آخرت را به انسان ها بياموزند و اختلاف ها و خصومت هاى مردم را رفع سازند و با تبشير و انذار مردم و تشكيل حكومت دينى و آموزش كتاب و حكمت، بربندگان اتمام حجت نمايند.
ضرورت بعثت انبيا از ديدگاه متكلمان و حكما
متكلمان اسلامى بر اساس اصل حسن و قبح عقلى و قاعده ى لطف، به اثبات مسئله ى ضرورت بعثت پيامبران پرداخته اند. آنان مى گويند:
بعثت انبيا، به جهت بيان زشتى و زيبايى افعال و احوال قيامت، لطف است و لطف (احسانى كه بندگان را، با حفظ اختيار، به طاعت خدا نزديك و از معصيت او دور مى سازد) حسن عقلى دارد و آنچه عقلا حسن و نيكو باشد، بر خداوند واجب است.
استاد مصباح در كتاب راهنماشناسى، براى اثبات ضرورت بعثت انبيا، از برهانى استفاده مى كند كه از سه مقدمه تشكيل شده است:
١ - هدف آفرينش انسان، تكامل اختيارى است;
٢ - تكامل اختيارى انسان، در گرو افعال اختيارى است;
٣ - شناخت هاى عقلى و حسى انسان براى تشخيص راه كمال و سعادت كافى نيست;
٤ - پس خداوند مى بايست راه ديگرى غير از حس و عقل را براى رساندن انسان به كمال نشان دهد.
فيلسوفان اسلامى، هم چون ابن سينا، با ذكر مقدماتى كه ناظر بر جنبه ى اجتماعى انسان است، بر لزوم بعثت انبيا استدلال كرده اند:
١ - انسان به زندگى اجتماعى تمايل دارد; انسان به لحاظ فطرى و طبيعى و شايد به دليل مدنى بالطبع يا مستخدم بالطبع بودن، متمايل به زندگى اجتماعى است; و يا اين كه انسان كمال جو مى باشد و تكامل و ترقى انسان با زندگى اجتماعى امكان پذير است;
٢ - زندگى اجتماعى و دسته جمعى به قوانين اجتماعى نيازمند است; زيرا هر انسانى به مقتضاى غريزه ى سودجويى، تلاش مى كند تا منافع را براى خود جذب كند و همين امر سبب تعدى به حقوق هم نوعان، و در نهايت، منشأ تزاحم در منافع مى گردد و براى رفع و تعديل اختلاف ها و تزاحم ها بايد قوانين اجتماعى وضع شوند;
٣ - تنها قوانينى مى توانند سعادت و كمال انسان ها را تضمين و اختلاف هاى آنها را بر طرف كنند كه نيازهاى واقعى و طبيعى بشر را در همه ى جنبه هاى معنوى و مادى، دنيوى و اخروى، و فردى و اجتماعى مورد توجه قرار دهند و منافع و سعادت همه ى انسان ها را در نظر داشته باشند;
٤ - تنها حق تعالى قادر به وضع چنين قانونى است; زيرا لازمه ى آن، آگاهى به تمام ساختمان وجودى انسان واسرار و رموز آفرينش اوست و جز خداوند كسى توان كسب اين علم و معرفت را ندارد;
٥ - قانون گذار بايد با مردم سخن بگويد، تا آنها از وضع قوانين اطلاع يابند;
و چون همهى انسان ها صلاحيت دريافت سخن و وحى الهى را ندارند، پيامبرانى از بين آنان براى ابلاغ وحى مبعوث شدند.
شبهات منكران لزوم بعثت انبيا گروهى به نام براهمه و برخى ديگر، بعثت انبيا را محال و يا بى فايده و لغو دانسته اند; پاره اى از شبهات آنها به شرح ذيل است:
١ - دستاوردهاى انبيا از دو حال بيرون نيست: يا با داورى هاى عقل موافق است، كه در اين صورت، بعثت انبيا كارى لغو و بيهوده است، و يا مخالف با عقل مى باشد كه در اين مورد نيز دستورهاى پيامبران قابل پذيرش نيست.
پاسخ اين است كه دستاوردهاى انبيا بر دو نوع اند; نخست، دستورهايى كه كاملا مطابق عقل اند و عقل نيز به همان ها حكم مى كند، مانند حسن عدالت و قبح ظلم; دوم، دستورى كه عقل نسبت به آنها نفياً و اثباتاً ساكت است و در آن وادى قدم برنمى دارد. خداوند نيز مى فرمايد:(
وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ
)
;
يعنى بخشى از تعليمات انبيا، امورى است كه خارج از آموزه هاى عادى بشرى است.
٢ - اگر هدف خداوند از بعثت انبيا هدايت همه ى مردم است، پس چرا پيامبران در برخى از مناطق مبعوث نشدند و عموماً در خاورميانه حضور داشتند؟
پاسخ اين اشكال در قرآن به صراحت آمده است. آن جا كه مى فرمايد:(
إِن مِنْ أُمَّة إِلاَّ خَلاَ فِيهَا نَذِير
ٌ)
و(
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ
)
،
يعنى هر امتى پيغمبرى داشته است.
٣ - اگر هدف بعثت انبيا تكامل انسان هاست، پس چرا خداوند جلوى فسادها را نگرفت تا اكثر مردم به صلاح برسند و غرض الهى بهتر تحقق يابد و چرا پيامبران را به گونه اى ارسال نكرد كه جذابيت بيش ترى داشته باشد؟
پاسخ بخش اول شبهه:
خداوند متعال اراده كرده است كه آدميان با انتخاب و اختيار خود به كمال برسند، نه با جبر; به تعبير قرآن
(
لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً
)
;
اگر خدا بخواهد، همهى مردم را (جبراً) هدايت مى كند.
پاسخ بخش دوم شبهه: اين سخن كافران را خداوند چنين نقل كرده است:
(
وَقَالُوا مَا لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُوراً
)
; كافران گفتند: چيست اين پيامبر را كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا به سوى او فرشته اى فرستاده نشده و با او انذار كننده اى نيست؟ يا اين كه چرا به سوى او گنجى انداخته نمى شود؟ يا اين كه چرا براى او باغى نيست، تا از آن باغ بخورد؟
و نيز در آيه ى ديگر مى فرمايد:
(
فَلَوْلاَ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَب أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ
)
; چرا طوق طلا بر دست او نيست و يا چرا به همراه او فرشتگان نيامدند؟
حضرت امير مؤمنان علىعليهالسلام
در خطبهى قاصعه، جواب اين شبهه را چنين فرموده است:
موسى پسر عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند، در حالى كه جامه هاى پشمين بر تن و عصايى در دست داشتند. آن دو با فرعون عهد بستند كه اگر اسلام آورد، پادشاهى او بقا، و عزتش دوام يابد. فرعون گفت: «آيا شما تعجب نمى كنيد از اين دو نفر كه با من شرط دوام عزت و بقاى پادشاهى مى بندند، در حالى كه مى بينيد در چه حالتى از فقر و ذلت هستند؟ چرا بر اين دو دست بندهاى طلا آويخته نيست؟» به خاطر اين كه طلا و جمع آورى آن را بزرگ مى داشت و پشم و پوشيدن آن را كوچك مى انگاشت. اگر خدا مى خواست زمانى كه پيامبران را مبعوث مى كرد، براى آنان گنج هاى طلا و معدن ها و باغ هاى پردرخت را قرار مى داد و پرندگان آسمان و جانوران زمين را با ايشان همراه مى ساخت; ولى اگر چنين مى كرد، آزمايشْ ساقط و پاداشْ باطل مى شد و خبرها (مربوط به قيامت و ...) از بين مى رفت و براى قبول كنندگان مزدهاى آزمايش شدگان لازم نبود و مؤمنان مستحق ثواب نيكوكاران نبودند.
آيات مربوط به امتحان الهى نيز مؤيد اين پاسخ اند. قرآن در بيان امتحان انسان ها مى فرمايد:
(
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ
)
;
او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز]= شش دوران[آفريد; و عرشِ (حكومتِ) او، بر آب قرار داشت; (به خاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان بهتر است. و اگر (به آنها) بگويى: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مى شويد»، مسلماً كافران مى گويند: «اين سحرى آشكار است!»
(
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
)
;
آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد، و او شكست ناپذير و بخشنده است.
(
كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ
)
;
طعم مرگ را مى چشد. و شما را با بدى ها و خوبى ها آزمايش مى كنيم; و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى شويد.
اوصاف پيامبران در قرآن بعد از بحث لزوم بعثت انبيا و دفع پاره اى از شبهات منكران، نوبت به بيان ويژگى هاى انبيا رسيده است. قرآن كريم ويژگى هايى را كه براى عموم پيامبران براى تحقق مأموريت هدايت و تهذيب و تعليم و تربيت و اجراى عدالت و رشد و توسعه و تكامل مادى و معنوى انسان ها مؤثرند، بيان مى كند; البته هر چند اين صفات براى همه ى پيامبران براى رسيدن به مقام نبوت لازم اند، اما ذومراتب اند; يعنى شدت و ضعف دارند و طبعاً در پيامبران اولوالعزم، به صورت قوى ترى وجود دارند. اينك به اوصاف عمومى انبيا كه در قرآن ذكر شده است مى پردازيم:
١ - حسن خلق و محبت و عطوفت انبيا
انبيا، انسان هاى لطيف و با عاطفه و داراى سعه ى صدر خاصى بودند. هيچ گاه با خشونت و تندى مردم را به هدايت دعوت نمى كردند و بر اين باور بودند كه ايمان بايد با ابزار اراده و اختيار با قلب مؤمنان گره بخورد; از هيچ نوع خشونتى، نه ظاهرى و نه باطنى و قلبى، براى تحقق اهداف بهره نمى گرفتند; البته در جنگ ها كه دشمنان مى خواستند مسلمين را سركوب كنند، طبعاً خشونت را در چارچوب دستورهاى انسان گرايانه ى الهى به كار مى گرفتند. خداوند در قرآن، نهايت نرمش و مهربانى پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
را كه نشانه ى رحمت الهى است چنين بيان مى كند:
(
فَبِمَـا رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ
)
;
از ناحيه ى رحمت الهى در برابر مردم نرم شدى و اگر خشن و سنگ دل بودى، هر آينه آنها از اطراف تو پراكنده مى شدند.
مورخان ـ مسلمان و غير مسلمان ـ اتفاق نظر دارند كه اين ويژگى، عامل مهمى در سرعت بخشيدن به رشد اسلام بود، با اين كه پيامبر اسلام بيش تر از ساير انبيا مورد آزار و ستم و توهين و سرزنش مشركان قرار مى گرفت، ولى هيچ گاه در صدد نفرين آنها بر نيامد و هميشه از خداوند متعال براى آنان طلب غفران و رحمت مى نمود.
هم چنين پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
را داراى صفات بزرگ اخلاقى دانسته و فرموده است:
(
وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُق عَظِيم
)
;
به درستى كه تو بر صفات بزرگ اخلاقى هستى.
(
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ
)
;
همانا فرستاده اى از خودتان به سوى شما آمد كه رنج ها و سختى هاى شما بر او سنگين، و بر هدايت شما حريص، و نسبت به مؤمنان مهربان است.
٢ - گفتار صادق پيامبران
انسان هاى صادقى بودند; گفتارشان مطابق با واقع بود و به وعده ها و پيمان هاى خود پاى بند بودند. خداوند در قرآن حضرت ابراهيمعليهالسلام
را صديق و راست گو مى خواند:
(
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً
)
;
و ياد بياور در اين كتاب ابراهيم را كه به تحقيق او بسيار راست گو و پيامبر الهى است.
هم چنين حضرت اسماعيلعليهالسلام
را پاى بند به وعده ها معرفى مى كند:
(
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولاً ن
َّبِيّاً)
;
و ياد بياور در كتاب، اسماعيل را كه به تحقيق او در وعده هايش صادق، و رسول و پيامبر است.
٣ - موفقيت در امتحان هاى الهى
برخى گمان مى كنند كه امتحان خداوند شامل عده اى از انسان ها مى شود و يا، لااقل، انبيا و اولياى الهى را در برنمى گيرد; در حالى كه عالم، دار امتحان و ابتلاست. همه ى انسان ها، روز و شب، در تمام حركات و سكنات، خواب و بيدارى، سفر و حضر، فقر و غنا، سلامتى و مرض و مانند اين ها مشمول امتحان الهى اند.
قرآن از امتحان هاى طاقت فرساى حضرت ابراهيمعليهالسلام
خبر مى دهد:
(
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَات فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ
)
;
و هنگامى كه خداوند ابراهيم را به كلمات و ابزار گوناگونى آزمايش كرد، پس او از آنها موفق بيرون آمد، خداوند فرمود: من تو را براى مردم امام قرار مى دهم. ابراهيم عرض كرد: از فرزندان من (نيز به اين مقام مى رسند؟) خداوند فرمود: پيمان من به ستمگران نمى رسد.
٤ - امانت دارى پيامبران
در امور شخصى و اجتماعى، الهى و مردمى، و مادى و معنوى، انسان هاى امانت دارى بوده اند; آنان اسرار و آيات الهى را حفظ، و كامل به مردم منتقل مى كردند. پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
نيز به علت امانت دارى، به محمد امين شهرت يافت. خداوند سبحان اين وصف را در سوره ى شعرا آيه ى ١٠٧ به حضرت نوح، در آيه ى ١٢٥ به حضرت هود، در آيه ى ١٤٣ به حضرت صالح، در آيه ى ١٦٢ به حضرت لوط، درآيه ى ١٧٨ به حضرت شعيب و در سوره ى دخان آيه ى ١٨ به حضرت موسىعليهالسلام
نسبت مى دهد; و به تعبير قرآن، همه ى انبيا عبارت(
إنّى لَكُمْ رَسوُلٌ اَمينٌ
)
را براى قوم خود بيان مى كردند.
٥ - احسان و نيكوكارى
پيامبران به دوست و دشمن احسان مى نمودند و عالى ترين مظهر گذشت و عفو و شكيبايى در برابر آزار دشمنان بودند. خداوند سبحان در قرآن، در بيان وصف محسنين براى انبيا مى فرمايد:
(
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحاً هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَـانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذلِكَ نَجْزِي الْمُـحْسِن
ِينَ)
;
و بخشيديم به ابراهيم، اسحاق و يعقوب را و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را قبل (از آنها) هدايت نموديم و از فرزندان او داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم) و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم.