خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان

خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان0%

خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان نویسنده:
گروه: کتابها
صفحات: 4

خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان

نویسنده: م‍ح‍م‍د رض‍ا رم‍زی‌ اوح‍دی
گروه:

صفحات: 4
مشاهدات: 2176
دانلود: 281

توضیحات:

خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان
  • شناسنامه کتاب

  • بسم الحى

  • مقدمه

  • 1 - شيطان شناسى

  • 2 - بهترين و موثرترين راه مبارزه با نفس اماره

  • 3 - دعا و آثار معنوى آن بر باطن مناجات شعبانيه در بين ساير ادعيه

  • 4 - مسئله تكبر و راههاى مبارزه عملى با تكبر

  • 5 - راههاى كنترل غضب در انسان

  • 6 - حيله هاى شيطان در انسان بواسطه رحمت الهى و شفاعت ائمه اطهار

  • 7 - دنياطلبى و آثار سوء آن

  • 8 - توجه و درك محضريت حق تعالى

  • 9 - علت سستى در انجام واجبات و مستحبات

  • 10 - قرائت ظاهرى آيات قرآن كريم

  • 11 - آداب باطنى قرائت قرآن كريم

  • 12 - دوستدار واقعى اهل بيت چه كسانىاند

  • 13 - خود بينى اساس تمرد و نافرمانى بندگان

  • 14 - علت و ريشه معاصى

  • 15 - آداب باطنى حج

  • 16 - جايگاه تفكر در سير و سلوك

  • 17 - هجرت الى الله يعنى چه

  • 18 - صبر و مسائل پيرامون آن

  • 19 - غفلت و آثار مربوط به آن

  • 20 - خوداتكايى بدترين تكيه گاه

  • 21 - اخلاص

  • 22 - حضور قلب در نماز

  • 23 - تقوا و ورع

  • 24 - عجب و غرور

  • 25 - راه مبارزه با شيطان

  • 26 - كنترل خطورات ذهنى

  • 27 - مراقبه و محاسبه

  • 28 - اولين گام در راه مبارزه با نفس

  • 29 - ايمان قلبى و زبانى

  • 30 - جايگاه رياضت در سير و سلوك

  • 31 - دنياطلبى منشا همه فسادها

  • 32 - هدف از بعثت انبياء

  • 33 - رابطه علم با عمل

  • 34 - ذكر و آداب باطنى آن

  • 35 - زبان و معاصى مربوط به آن

  • 36 - آداب تلاوت قرآن

  • 37 - آثار بى توجهى به قرآن كريم

  • 38 - معنى عرفان ناب محمدى

  • 39 - هدف خداوند از بيان قصص قرآنى

  • 40 - شناخت مؤمن از غير مؤمن

  • حسن ختام : از نفس نفيس و نور ريز شما بهره برديم استدعا دارد در پايان دعائىفرمائيد

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 4 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2176 / دانلود: 281
اندازه اندازه اندازه
خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان

خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان

نویسنده:
فارسی
خورشيد عرفان شناسنامه کتاب



خ‍ورش‍ي‍د ع‍رف‍ان

‌ ش‍ام‍ل‌: چ‍ه‍ل‌ س‍وال‌ اخ‍لاق‍ي‌ و ع‍رف‍ان‍ي‌ از ام‍ام‌ خ‍م‍ي‍ن‍ي‌ ق‍دس‌ س‍ره‌

ن‍گ‍ارش‌ و ت‍دوي‍ن‌: م‍ح‍م‍درض‍ا رم‍زي‌ اوح‍دي‌
ق‍م‌: م‍ي‍راث‌ م‍ان‍دگ‍ار، ١٣٨٢


بسم الحى
بپاس بزرگى هاى شيخ شهيد حضرت آيت الله شيخ فضل الله نورى اين مختصر به محضرش تقديم شد.
درود بر او كه در راه مبارزه با نوانديشان انگليسى مآب و هوس بازان سياسى كار حتى تا بلنداى چوبه دار سرخم نكرد.
درود بر او كه معيار عملش در همه امور شرع مقدس اسلام بود.
و در آخر، كلامى از او:
شيخ در جواب فردى كه از طرف دولت عثمانى (تركيه ) پيام آورد كه براى حفظ جانتان به سفارت عثمانى در تهرآن پناهنده شويد گفت :
((من از على ابن ابيطالب عليه السلام بدى نديده ام كه به عثمانى پناهنده شوم ...))
((درود همه غيرتمندان تاريخ علوى بر منش و روش و انديشه شيخ شهيد باد.))
خداوندا ما را بر مرام او بدار

مقدمه
سر خوش از جام سبوى تو منم من
مرد بزرگ انديشه ها خمينى با چشمانى آفتاب گون آمد و آفتاب باورش را بر دلهاى ما تابانيد تا پاينده شويم .
ذوق عشق تا نكنى ذوق عرفان نيز سودت ندهد و اين شدنى نيست !!! الا به خود باختن خويش امام خمينى در هدايتهاى عرفانيش صرفا ناقل نبوده و نيست بلكه آنچه باعث نورانيت اين شخصيت عرفانى است همانا عملكرد پر نور او در اين صحنه نور ريز است .
او با روح خدائيش عرفان نابى را در جان جامعه جارى كرد كه معانى بهشتى آن ملتى را به جان آورد و شهره بازار نمود.
اين مجموعه شامل چهل سوال عرفانى است كه تنظيم كننده با طرح سؤ الاتى پاسخهاى مربوط به آن را از كتب امام خمينى به تناسب سؤ الات استخراج نموده است .
والحمد لله رب العالمين محمد رضا رمزى اوحدى


١ - شيطان شناسى
سئوال :
همه ما شيطان را دشمن رسمى خود مى پنداريم ليكن خيلى به حيله هاى او دقت نمى كنيم و نفس اماره را نيز بعنوان استدعا دارد حضرتعالى در اين خصوص و اغواگريهاى شيطان راهنمائى هائى بفرمائيد ؟
مكائد نفس و شيطان در دل از روى ميزان و اساس است . هيچ گاه ممكن نيست نفس به شما كه داراى ملكه تقوى و خوف از خدا هستيد، تكليف قتل نفس يا زنا كند. يا (به ) كسى كه داراى خصلت شرافت و طهارت نفس ‍ است ، پيشنهاد دزدى و راهزنى نمايد.
از اول امر ممكن نيست به شما بگويد در اين ايمان و اعمال ، به خداى خود منت گذار، يا خود را از زمره محبوبين و محبين و مقربين درگاه قلمداد كن . ابتداى امر از درجه نازله گرفته ، رخنه در دل شما باز مى كند، و شما را وادار مى كند به شدت مواظبت در مستحبات و اءذكار و اءوراد، و ضمن ، عمل يكى از اهل معصيت را در نظر شما به مناسبت حال شرع و عقل بهتريد، و اعمال شما موجب نجات شما است و بحمد الله شما و پاك پاكيزه هستيد و از معاصى عارى و برى هستيد.
از اين ، دو نتيجه مى گيرد، يكى بد بينى به بندگان خدا و ديگر خود پسندى ، كه هر دو از مهلكات و سر چشمه مفاسد است و به نفس و شيطان بگوييد ممكن است اين شخصى كه مبتلا است به معصيت ، داراى ملكه يى باشد يا اعمال ديگرى باشد يا اعمال ديگرى باشد خداى تعالى او را به رحمت خود مستغرق كند و نور آن خلق و آن ملكه او را هدايت كند و منجر شود كار او به حسن عاقبت . شايد اين شخص را خدا مبتلا به معصيت كرده ، (تا) به عجب كه از معصيت بدتر است ، (مبتلا) نشود...
(١)
بالجمله ، آنچه تو را از حق باز دارد و از جمال جميل محبوب جل جلاله محجوب كند شيطان تو است ، چه در صورت انسان باشد يا جن . و آنچه كه به آن وسيله تو را از اين مقصد و مقصود باز دارند دامهاى شيطانى است ، چه از سنخ مقامات و مدارج باشد يا علوم و كمالات يا حرف و صنايع يا عيش و راحت يا رنج و ذلت يا غير اينها. و اينها عبارت از دنياى مذمومه است ؛ و به عبارت ديگر، تعلق قلب به غير حق دنياى او است و آن مذموم است و دام شيطان است و استعاذه از آن بايد كرد.(٢)
شيطانى باطنى انسان است بسيار استاد است و او - اين - همچو نيست كه ابتدا انسان را به فساد بكشد، ابتدا قدم كوچكى را وا مى دارد كه انسان بر دارد، اين قدم كه بر داشت فراديش يك قدم يك قدرى بلندترى ، انسان را يواش يواش به جهنم مى فرستد، يواش يواش به فساد مى كشد... شيطانى كه در باطن انسان است با كمال استادى انسان را به تباهى مى كشد. اگر از اول بگويد كه تو بيا برو يك آدمى را بكش هرگز نخواهد رفت . اين از اول انسان را وادار مى كند كه اين آدم چطور است يك غيضى به او بكن . بعد يك قدرى زيادتر تا كم كم مهيا مى كند انسان را براى اينكه آدم هم مى كشد. همه اينهائى كه فاسد هستند به تدريج فاسد شدند. هيچ كس يك دفعه فاسد نشده است و هيچ يك از ماها هم بايد تصور نكنيم كه مامون از اين هستيم كه فاسد بشويم . همه در معرض فساد هستيم ، همه مادر دست به گريبان به شيطان است و خصوصا شيطان نفس ، همه گريبانمان به دست اوست ، هيچ كس هم از ابتدا فاسد فاسد نبوده است و هيچ كس هم مامون نيست از اينكه - از - به فساد و به دام شيطان نيفتد.(٣)
انسان از خودش هميشه غافل است ، نمى تواند ادراك كند كه چكاره است . ممكن است چهل پنجاه سال يكى فكر كند كه براى خدا كار مى كند و آن كه به او القاء مى كند شيطان باشد...(٤) اينها تلبيسات ابليس است كه بر ما غلبه كرده است و اين تلبيسات ابليسى را اگر چنانچه مسامحه كنيد شما را به جهنم مى فرستد، در همين دنيا هم به تباهى مى كشد. در همين دنيا ايستاده است اين تلبيس نفسانى و اين شيطان نفس ايستاده است ، تا آنجائى كه همه چيز دنيا را به باد فنا بدهد هيتلر حاضر بود تمام بشر از بين برود و خودش در آن قدرت بين همان آلمان باقى باشد (٥)...انگيزه بعثت اين است كه ما را از اين طغيان ها نجات دهد و ما تزكيه كنيم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا كنيم و نفوس خودمان را از اين ظلمات نجات بدهيم . (٦)

٢ - بهترين و موثرترين راه مبارزه با نفس اماره
سئوال :
نفس انسان طبق فرمايش قرآن فرمان به بدى مى دهد و رذائل نفسانى بعنوان حجابى جدى ، ما را از محضر حق دور نگه داشته ، حال اين سوال مطرح است كه چگونه رذائل اخلاقى و نفسانى را از جان معنوى خود بايد دور بريزيم ؟ و چگونه بر صراط جق پايدار ميتوان ماند؟
بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است ، ليكن در اول امر، كمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب بيدار شدن است منزل اول انسانيت ((يقظه )) است . و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است ، و فهميدن اين كه انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مركوب اين سفر پر خوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف ، و ادق از شعر، همت مردانه است . نور اين طريق مظلم ، ايمان و خصال حميده است . اگر سستى كند و فتور نمايد، از اين صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاك مذلت يكسان شده ، به پرتگاه هلاكت افتد. و كسى كه از اين صراط نتواند گذشت ، از صراط آخرت نيز نتواند گذشت . (٧)
گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نيست . اين ها خيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القاء مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد انسان تا در اين دار تغير و نشاه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفيه مى كند. (٨)
انسان مدتى با كمال دقت ، مواظبت كند از حركات و سكنات خود، و كاملا مداقه در اعمال خويش كند، و بر خلاف خواهش و آرزوى نفس ، اقدام كند و مجاهده نمايد، و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن خوب كند، و تظاهرات و تدليسات را عملا كنار بگذارد، و از خداى متعال در خلال اين احوال ، توفيق طلب كند، كه او را بر نفس اماره و هواهاى آن مسلط كند، و در اين اقدام و علاج با او همراهى فرمايد. خداوند تبارك و تعالى ، فضل و رحمتش بر بندگان بى پايان است . (٩)
خداوندا ما را از اين خواب طولانى بيدار كن ، و از مستى و بى خودى هشيار فرما، و دل ما را به نور ايمان صفا بده ، و به حال ما ترحم فرما. ما مرد اين ميدان نيستيم . تو خود ما را دستگيرى نما و از چنگال شيطان و هواى نفس ‍ نجات ده . بحق اوليائك محمد و آله الطاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين -. (١٠)
راه اسلام و خدا را طى كنيد كه صراط انسانيت است . راه همين است ، راه مستقيم همين است . آن راهى را كه شما در سوره حمد در نماز مى خوانيد كه : ((اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين )) . صراط مستقيم همين صراط اسلام است كه صراط انسانيت است ، كه صراط كمال است كه راه به خداست . سه راه هست ، يك راه مستقيم و يك راه شرقى مغضوب عليهم و يك راه غربى ضالين ...
راه مستقيم ، منتهى به خدا مى شود آن صراطى كه تا جهنم كشيده شده است ، اگر مستقيم در اين عالم حركت كنيد، از آن صراط، مستقيما رد مى شويد. جهنم باطن اين دنياست . اگر مستقيم از اين راه رفتيد و طرف چپ يا طرف راست منحرف نشديد، از صراط در اين عالم هم مستقيم عبور مى كنيد و به چپ يا راست متمايل نمى شويد، كه اگر به چپ متمايل بشويد به جهنم است و اگر به راست متمايل شويد جهنم است . راه خدا مستقيم است . (١١)
انسان اگر هر انحرافى پيدا كند، انحراف عملى ، انحراف روحى ، انحراف عقلى ، برگرداندن اين انحرافات را به معناى خودش ، اين ايجاد عدالت است در انسان ، اگر اخلاقش اخلاق منحرفى باشد، از اين انحراف وقتى به اعتدال برگردد، اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است . اگر در عقايد يك انحرافاتى و كجى هايى باشد،برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده صحيح و صراط مستقيم ، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان . (١٢)
آيا نيامده وقت آن كه در صدد اصلاح نفس برآئيم ، و براى علاج امراض آن قدمى برداريم ؟
سرمايه جوانى را به رايگان از دست داديم ، و با غرور نفس و شيطان ، جوانى را كه بايد با آن سعادتهاى دو جهان را تهيه كنيم از كف نهاديم اكنون نيز در صدد اصلاح بر نمى آئيم تا سرمايه حيات هم از دست برود و با خسران تام و شقاوت كامل از اين دنيا منتقل شويم ...
چه خسرانى بالاتر از آن كه سرمايه سعادت ابدى را در شقاوت ابدى خرج كند و مايه حيات و نجات ، در هلاكت و فناى خود به كار اندازد، و تا آخر عمر از غفلت و مستى به عود نيايد. (١٣)

٣ - دعا و آثار معنوى آن بر باطن مناجات شعبانيه در بين ساير ادعيه
سئوال :
مشاهده شده حضرت مستطاب عالى اشارات زيادى در خصوص مناجات شعبانيه و... داشته ايد استدعا دارد بفرمائيد چرا بخش عمده اعمال عبادى ماههاى رجب و شعبان را اين ادعيه تشكيل مى دهد آنگاه پيرامون آثار وضعى و تاثيرات روحى دعا در تكوين شخصيت معنوى و عرفانى افراد راهنمائى لازم را مبذول فرمائيد؟
اين دعاهائى كه از ائمه ما وارد شده است ، مثل مناجات شعبانيه ، مثل كميل ، دعاى حضرت سيد الشهدا عليه السلام سمات ، اينها چه جور انسان را درست مى كنند... در روايت است كه همه ائمه دعاى شعبانيه مى خوانند. من نديدم كه در ساير ادعيه كه اينطور تعبير شده باشد كه همه ائمه مى خوانند. (١٤) ...اين ادعيه انسان را از اين ظلمت بيرون مى برد، وقتى كه از اين ظلمت بيرون رفت يك انسانى مى شود كه كار مى كند ؛ اما براى خدا شمشير مى زند براى خدا، مقاتله مى كند براى خدا قيامش براى خدا است . (١٥)
دور كردند مردم را از ادعيه و كتب دعا! يك وقت آتش مى زند، يك روزى داشت آن مرد خبيث ، كسروى كه روز آتش يوزى بود، كتابهاى عرفانى و كتابهاى دعا و (امثال ) اينها را مى آوردند، مى گفتند، كه آن روز آتش مى زد. اينها نمى فهمند دعا يعنى چه تاثير دعا را در نفوس نمى دانند. نمى دانند كه همه خيرات و بركات از همان دعا خوانهاست . همينها هم كه به طور ضعيف دعا مى خوانند و ذكر خدا مى گويند، به اندازه همان مقدار تاثيرى كه (در آنهاست ) طوطى وار هم هست لكن درشان تاثيره كرده - بهتر از آنهايند كه در تارك هستند.
نماز خوان و لو اينكه يك مرتبه نازله اى را دارد، از آن نمازنخوان بهتر است ، مهذب تر است . اين دزدى نمى كند.
پرونده هاى جنايت را شما بررسى كنيد ببينيد چقدرش مال طلبه است ،چقدرش مال غير طلبه ؟ (١٦)
آنكه مى گويد: ما را دعا نمى خواهيم ، قرآن را هم نمى خواهد، يعنى قرآن را هم قبول ندارد. ادعونى استجب لكم مردم ! مرا بخوانيد، دعا كنيد. ان شاءالله خداوند ما را از اهل دعا و اهل ذكر و اهل قرآن قرار بدهد. ان شاءالله . (١٧)
ائمه طاهرين عليهم السلام بسيارى از مسائل را با لسان ادعيه بيان فرموده اند، لسان ادعيه با لسانهاى عادى كه آن بزرگواران داشتند و احكام را بيان مى فرمودند خيلى فرق دارد. اكثرا مسائل روحانى ، مسائل ماوراء طبيعت مساول دقيق الهى و آنچه را مربوط به معرفه الله است با لسان ادعيه بيان فرموده اند ولى ما ادعيه را تا آخر مى خوانيم و متاسفانه به اين معنى توجه نداريم و اصولا نمى فهميم چه مى خواهند بفرمايند. (١٨)
همين ادعيه بودند كه اشخاص وقتى كه ادعيه را مى خواندند قوت روحى پيدا مى كردند و سبكبار مى شدند و شهادت براى آنها همين و آسان مى شد. اين ادعيه در ماه مبارك رجب و خصوصا در ماه مبارك شعبان اينها مقدمه و آرايشى است كه انسان به حسب قلب خودش مى كند براى اينكه مهيا بشود برود ميهمانى ، ميهمانى خدا، مهمانى اى كه در آنجا سفره اى كه پهن كرده است قرآن مجيد است و محلى كه در آنجا ضيافت مى كند مهمش ((ليله القدر)) است و ضيافتى كه مى كند ضيافت تنزيهى و ضيافت اثباتى و تعليمى ، نفوس را از روز اول ماه مبارك رمضان به روزه ، به مجاهده ، به ادعيه مهيا مى كند تا برسند به آن سفره اى كه از آن بايد استفاده كنند و آن ((ليله القدر)) است كه قرآن در آن نازل شده است . اين ضيافت الهى انسان را منقلب بايد بكند از اين جهت حيوانى به آن جهت واقعى ، انسانى ، از آن ظلمت هائى كه اطلاع به آن داريم منقلب كند انسان را به آن نورهائى و آن نورها و نور مطلقى كه همه عالم تبع اوست . (١٩)
اين دعاهائى كه در ماههاست ، در روزها هست خصوصا در ماه رجب و شعبان و ماه مبارك رمضان اينها انسان را همچو تقويت روحى مى كند اگر كسى اهلش باشد ماها كه نيستيم ، همچو تقويت روحى مى كند و همچو راه را براى انسان باز مى كند و نور افكن است براى اينكه اين بشر را از اين ظلمت ها بيرون بياورد و وارد نور بكند كه معجزه آساست . (٢٠)
آن كه سبكبار مى كند انسان را و از اين ظلمتكده مى كشد او را بيرون و نفس ‍ را از آن گرفتارى ها و سرگشتگى هائى كه دارد خارج مى كند اين ادعيه اى است كه از ائمه ما وارد شده اند... اين ادعيه مهيا مى كنند اين نفوس را براى اينكه اين علائقى كه انسان دارد و بيچاره كرده انسان را اين علائق ، اين گرفتارى هائى كه انسان در اين عالم طبيعت دارد و انسان را سرگشته كرده است ، متحير كرده است ، نجاتش بدهند و آن راهى كه راه انسان است ببرند، راه هاى ديگر راه انسان نيست ، صراط مستقيم راه انسانيت است . (٢١)
هر عملى اولش فكر است . هر كارى اولش تفكر و تامل در اطراف كار است .
اگر ما در روحمان ضعف باشد، نم توانيم كارى بكنيم ، روح را قوى كنيد، قلب خودتان را قوى كنيد، به خدا منقطع بشويد. اينهمه ادعيه اى كه وارد شده است و همه را دعوت كرده است به اينكه ...به خدا بكنيد براى اينكه او مركز قدرت است . اينهمه دعوت شده است كه به كس ديگرى غير خدا متشبث نشويد، براى اينكه به شما تزريق كنند قوت را، كه شما يك پشتوانه عظيم داريد و او خداست . كسى كه خدا را دارد، از جه بايد بترسيد؟ (٢٢)

٤ - مسئله تكبر و راههاى مبارزه عملى با تكبر
سئوال :
مسئله تكبر كه از اهم مباحث اخلاقى است در قرآن كريم و روايات متعدد، مكرر، به آن اشاره شده استدعا دارد طريقه عملى رهايى از اين خصيصه زشت را بيان فرموده ، سپس ‍ جهت تبرك و تيمن آيه و روايتى را به عنوان استشهاد در اين باب بيان فرمائيد.
اگر در صدد اصلاح نفس برآمدى ، طريق عملى آن نيز با قدرى مواظبت ، سهل و آسان است ، و در اين طريق با همت مردانه و حريت فكر و بلندى نظر، به هيچ مخاطره ، تصادف نمى كنى . تنها راه غلبه به نفس اماره و شيطان و راه نجات بر خلاف ميل آن ها رفتار كردن است . هيچ راهى بهتر براى سركوبى نفس ، از اتصاف به صفت متواضعين ، و رفتار كردن مطابق رفتار و سيره آن ها نيست . در هر مرتبه از تبكر كه هستى و اهل هر رشته عملى و علمى و غير آن كه هستى ، بر خلاف ميل نفسانى چندى عمل كن ، با تنبهات علمى و تفكر در نتايج دنيايى و آخرتى ، اميد است راه ، آسان و سهل شده ، نتيجه مطلوبه بگيرى .
اگر نفس از تو تمنا كرد كه صدر مجلس را اشغال كن و تقدم بر همقطار خود پيدا كن ، تو بر خلاف ميل آن رفتار كن . اگر تانف (٢٣) مى كند از مجالست با فقرا و مساكين ، تو دماغ (او) را به خاك ماليده ، با فقرا مجالست كن ، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح (كن )، ممكن است نفس از راه بحث با تو پيش آيد و بگويد تو داراى مقامى ، بايد مقام خود را براى ترويج شريعت حفظ كنى . با فقرا نشستن ، وقع (٢٤) تو را از قلوب مى برد. مزاح با زير دستان تو را كم وزن مى كند. پايين نشستن در مجالس تو را از مقام تو كاسته مى كند، آن وقت خوب نمى توانى به وظيفه شرعى خود اقدام كنى .
بدان تمام اين ها دام هاى شيطان و مكائد نفس است . رسول اكرم صلى الله و عليه و آله موقعيتش در دنيا از حيث رياست از تو بيش تر بود و سيره اش ‍ آن بود كه ديدى ....بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس ‍ اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است ، ليكن در اول امر، كمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب بيدار شدن است . منزل اول انسانيت ((يقظه )) (٢٥) است . و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر (٢٦) طبيعت است . و فهميدن اين كه انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله ميخواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مركوب اين سفر پرخوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف و ادق از شعر، (٢٧) همت مردانه است ... (٢٨)
شيطان كه تكبر به خدا نكرده بود. تكبر كرد به آدم كه مخلوق حق است . گفت : ((خلقتنى من نار و خلقته من طين .)) (٢٩) خود را بزرگ شمرد و آدم را كوچك . تو آدم زاده ها را كوچك شمارى و خود را بزرگ . تو نيز از اوامر خدا سرپيچى كنى : فرموده فروتن باش ، تواضع كن با بندگان خدا. تكبر كنى ، سرافرازى نمايى . پس چرا فقط شيطان را لعن مى كنى ؟ نفس خبيث خودت را هم شريك كن در لعن . همان طور كه شريك با او در اين رذيله يى . تو از مظاهر شيطانى مجسمى . شايد صورت برزخى و قيامتى تو، شيطان باشد. (٣٠)
در كافى شريف ، از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه ((در جهنم وادى (اى ) است از براى متكبران كه آن را سقر گويند. به خداى تعالى شكايت كرد از شدت حرارت خود و خواهش كرد كه اذن دهد كه تنفس ‍ كند. پس نفس كشيد و جهنم از آن محترق شد)). (٣١)
عزيز! انسان اگر احتمال صدق اين طور احاديث را بدهد، بايد بيشتر از ما در صدد علاج نفس برآيد. جائى كه چيزى خود محل عذاب و آتش است ، از شدت حرارت به ناله درآيد و از نفس آن جهنم محترق شود، آيا ما با اين عذاب بايد چطور به سر بريم ؟ آيا براى اين چند روزه سركشى و بزرگى فروشى به بندگان خدا،يا تكبير به عبادت و اطاعت خدا، چطور خود را حاضر كنيم از براى چنين عذابى كه جهنم را به فرياد در آورد؟ واى به حال غفلت و سرمستى ما. امان از اين بى هوشى و خواب سنگين ما. (٣٢)

٥ - راههاى كنترل غضب در انسان
سئوال :
اماما غضب يكى از رذيله هاى اخلاقى است كه در روايات پيرامون آن و آثار وحشت آور آن فرمايشات زيادى شده است استدعا دارد راجع به علاج و راههاى كنترل غضب رهنمودهائى بفرمائيد؟
پس از آن كه انسان عاقل در حال سكونت نفس و خاموشى غضب ، ملاحظه مفاسد آن و مصالح كظم غيظ را نمود، لازم است بر خود حتم كند كه با هر قيمتى است و با هر رنج و زحمتى ممكن است ، اين آتش سوزان و نائره فروزان را از قلب خود فرو نشاند، و دل خود را از ظلمت و كدورت آن صافى نمايد. و اين با قدرى اقدام و برخلاف نفس و خواهش آن رفتار نمودن و تدبر نمودن در عواقب امر و نصيحت نمودن نفس ، كارى است بس ممكن . چنان چه تمام اخلاق فاسده و ملكات زشت را مى توان از ساحت نفس خارج كرد،و جميع محاسن و ملكات حسنه را مى توان در قلب وارد كرد و روح را با آن متجلى نمود. (٣٣)
از براى علاج غضب در حال اشتعال آن نيز، علاج علمى و عملى است .
اما علمى ، تفكر در اين امور كه ذكر شد، كه آن نيز خود را طريق معالجات علميه است ، در اين حال .
اما عملى ، پس عمده آن انصراف نفس است در اول پيدايش آن .
چون اين قوه ، مصل آتش كم كم اشتعال پيدا مى كند و رو به اشتداد مى گذارد تا اين كه تنورش سوزان و نائره اش سخت فروزان شود، و عنان را از دست انسان بكلى بگيرد، و نور عقل و ايمان را خاموش كند، و چراغ هدايت را يكسره منطفى نمايد، و انسان را بيچاره و ذليل كند. بايد انسان ملتفت باشد تا اشتعال آن زياد نشده ، و نائره آن شدت پيدا نكرده ، خود را به وسايلى منصرف كند، يا به تغيير حال . اگر نشسته است ، برخيزد، و اگر ايستاده است ، بنشيند يا به ذكر خداى تعالى اشتغال پيدا كند. بلكه بعضى ذكر خدا را در حال غضب واجب دانند، و يا مشغول كارهاى ديگر شود و (٣٤)
اما شخص شجاع در جميع اين امور به خلاف آن است . كارهايش از روى رويه و ميزان عقل و طمانينه نفس (است ) در موقع خود غضب مى كند و در موقع خود حلم و بردباى كن . و هر چيز، او را حركت ندهد و به غضب نياورد، و در موقع غضب به اندازه غضب كند، و با تميز و عقل ، انتقام كشد.
مى فهمد از كه انتقام كشد و به چه اندازه و به چه كيفيت انتقام كند و از كه عفو و اغماض نمايد. در وقت غضب ، عنان عقلش در دستش است و به حرف هاى زشت و اعمال ناهنجار مبادرت نكند و كارهايش همه از روى ميزان عقل و شرع و عدل و انصاف است . به طورى اقدام كند كه در آخر كار پشيمان نشود. (٣٥)
توجه به خودتان بايد داشته باشيد. هر شخصى بايد خودش را محاسبه كند. يكى از مناطق سير، محاسبه آدم است ، نوع انسان مراقبت از خودش ‍ بكند در روز كه مشغول عمل است كه خلاف نكند، شب هم كه ، آخر شب هم كه مى رود منزل از خودش محاسبه كند، مثل يك كسى كه از او استنطاق مى خواهد بكند، بازرسى مى كند، خودش بازرسى كند ببيند كه امروز چه كرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى كنيد. (٣٦)

٦ - حيله هاى شيطان در انسان بواسطه رحمت الهى و شفاعت ائمه اطهار
سئوال :
همانطورى كه حضرتعالى استحضار دارند انسان فى الواقع در محدوده عمر خود عمل مى نمايد و هر كس عمرى مشخص و محدود دارد و قطعا عامل رستگارى انسان منوط به انجام عمل صالح است ولى بعضا ديده مى شود كه بعضى از انسانها به جاى انجام عمل صرفا به رحمت الهى اميد دارند و در واقع با اين ايده و روش دست از عمل برداشته و در انجام اوامر الهى و اطاعت حق تعالى صرفا به رحمت حق تعالى اميدوارند. استدعا دارد در خصوص ابعاد اين مسئله و استفاده از فرصتها و حدود رحمت الهى و نوع وظيفه مكلف بياناتى بفرمائيد؟
بدان شيطان ملعون و نفس خبيث اماره بالسوء انسان را از طرق بسيارى مغرور مى كنند و به هلاكت ابدى هميشگى مى كشانند، و آخر تيرى كه در كمان دارند مغرور كردن انسان است در اوايل امر به رحمت حق و انسان را به واسطه اين غرور از عمل باز مى دارند. و اين اتكال به رحمت از مكائد شيطان و غرور آنست . و شاهد و دليل آن اين است كه ما در امور دنيايى به هيچ وجه اتكال به رحمت حق تعالى نداريم و يكسره اسباب طبيعى و ظاهرى را مستقل و كاركن مى دانيم بطورى كه گويى در عالم ، موثرى جز اسباب ظاهرى نيست . و در امور اخروى غالبا اتكال به رحمت حق در گمان خود مى كنيم و از دستورات خدا و رسول صلى الله عليه و آله غفلت مى نماييم ، گويى خداوند ما را قدرت عمل نداده و راه صحت و سقم نياموخته . (٣٧)
حق تعالى ((ستار)) است ، ولى ((غيور)) هم هست . ((ارحم الراحمين ))است ، ولى ((اشد المعاقبين ))هم هست . (٣٨)
رحمت خدا الان به تو احاطه كرده ، رحمت صحت و سلامت و حيات و امنيت و هدايت و عقل و فرصت و راهنمايى اصلاح نفس . در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى (٣٩) و استفاده از آن ها نمى كنى و اطاعت شيطان مى كنى . اگر از اين رحمت ها در اين عالم استفاده نكنى ، بدان كه در آن عالم نيز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفيعان نيز محروم مانى . جلوه شفاعت شافعان در اين عالم ، هدايت آن ها است و در آن عالم ، باطن هدايت ، شفاعت است . تو از هدايت اگر بى بهره شدى ، از شفاعت بى بهره يى و به هر قدر هدايت شدى ، شفاعت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مثل رحمت حق مطلق است . محل قابل بايد از او استفاده كند. (٤٠)
اى عزيز! ملتفت باش كه رجا را از غرور تميز دهى . ممكن است اهل غرور باشى و گمان كنى اهل رجا هستى و تميز آن از مبادى آن سهل است . ببين اين حالتى كه در تو پيدا شده و بدان خود را رجى مى داند از تهاون (٤١) به اوامر حق و كوچك شمردن حق و اوامر او پيدا شده يا از اعتقاد به سعه رحمت و غظمت آن ذات مقدس ؟ و اگر تميز آن نيز مشكل است ، از آثار مى توان تميز داد. اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مومن به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدس باشد، قيام به اطاعت و عبوديت مى كند. چون تعظيم و عبادت عظيم و منعم از فطريات است و تخلف ناپذير است . پس اگر با قيام به وظايف عبوديت و جد و جهد در طاعت و عبادت ، اعتماد به اعمال خود نداشت باشى و آن ها را به چيزى نشمرى ، و اميد به رحمت حق و فضل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذم و لوم و سخط و غضب بدانى ، و تكيه گاه تو رحمت وجود جواد على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى ، و شكر خداى تبارك و تعالى كن و از ذات مقدس بخواه كه آن را در قلب تو محكم كند، و مقام بالاتر از آن را به تو عنايت فرمايد. و اگر خداى نخواسته ، متهاون به اوامر حق بودى ، و بى اهميت و ناچيز شمردى فرموده هاى ذات اقدس را، بدان كه آن غرور است كه در دل تو پيدا شده از مكائد شيطان و نفس اماره تو. اگر ايمان به سعه رحمت و عظمت داشتى ، اثرى از آن نمايان بود در تو. مدعى كه علمش مخالف با دعوايش باشد خود مكذب خود است . (٤٢)
الحال ، قدرى با نظر اعتبار انديشه كن و اهميت مقام و بزرگى موقف را با ديده بصيرت بنگر و با جديت تمام قيام به امر كن . كليد در سعادت و درهاى بهشت و كليد در شقاوت و درهاى جهنم در اين دنيا در جيب خود تو است مى توانى درهاى بهشت و سعادت را به روى خود مفتوح كنى و مى توانى بخلاف آن باشى . زمام امر در دست تو است ، خداى تبارك و تعالى حجت را تمام و راههاى سعادت و شقاوت را نموده و توفيقات ظاهرى و باطنى را عطا فرموده ، آنچه از جانب او و اولياى او است تمام ، اكنون نوبت اقدام ما است ، آنها راهنمايند و ما راهرو. آنها عمل خود را انجام دادند به وجه احسن و عذرى باقى نگذاشتند و لحمه اى كوتاهى نكردند، تو نيز از خواب غفلت برخيز و راه سعادت خود را طى كن و از عمر و توانايى خود استفاده نما كه اگر وقت بگذرد و اين نقد عمر و جوانى و گنج قوت و توانائى از دستت برود جبران ندارد. (٤٣)
و از دامهاى بزرگ ابليس ، آن است كه در ابتدا بنده را به غرور كشانده ، و او را به اين وسيله افسار گسيخته كند، و از معاصى كوچك به بزرگ و از آن به كبائر و موبقات كشد. و چون مدتى بدين منوال با او بازى كرد و او را به خيال رجاء به رحمت ، به وادى غرور كشاند، در آخر كار، اگر در او نورانيتى ديد كه احتمال توبه و رجوع داد، او را به ياس از رحمت و قنوط كشاند و به او گويد: ((از تو گذشته و كار تو اصلاح شدنى نيست )) و اين دام بزرگى است كه بنده را از در خانه خدا رو گردان كند، و دست او را از من رحمت الهى كوتاه نمايد. (٤٤)
اى عزيز! اكنون كه فرصت است و سرمايه عمر عزيز در دست است و طريق سلوك الى الله مفتوح است و درهاى رحمت حق باز است و سلامتى و قوت اعضاء و قوا برقرار است و دار الزرع عالم ملك بر پا است همتى كن و قدر اين نعم الهيه را بفهم و از آنها استفاده نما و كمالات روحانيه و سعادات ازليه ابديه را تحصيل كن ، و از اين همه معارف كه قرآن شريف آسمانى و اهل بيت عصمت عليهم السلام در بسيط ارض طبيعت مظلمه بسط دادند و عالم را به انوار ساطعه الهيه روشن فرمودند تو نيز بهره اى بردار، و ارض ‍ طبيعت مظلمه خود را به نور الهى روشن كن و چشم و گوش و لسان و ديگران قواى ظاهره و باطنه را به نور حق تعالى منور كن . (٤٥)
اى عزيز! تا اين نعمت بزرگ الهى و اين نقد عمر خدا داد، موجود است ، براى روزهاى گرفتارى و بيچارگى همتى كن و خود را از آن سختيها و بدبختيها كه در پيش رو دارى نجات ده كه امروز، در دار تغير و تبدل و دار الزرعى ، اين نتيجه را خوب مى توانى حاصل كنى . اگر خداى نخواسته حزب شيطانى در تو غالب باشد و با همين حال ، روزگارت سرآيد و دستت از اين عالم كوتاه شود ديگر جبران شدنى نيست ، آن روز حسرتها و ندامتها فايده ندارد. (٤٦)

٧ - دنياطلبى و آثار سوء آن
سئوال :
دنياطلبى منشا تمام مفاسد و گمراهى و انحطاط انسانها در تمام اعصار بشر بود. و غالبا كسانى كه در مقابل دعوت انبياء و ائمه عليهم السلام مى ايستادند اين خصيصه پست در نهادشان ريشه دوانده بوده است لذا مسئله دنياطلبى بعنوان مانعى جدى براى يك سالك مطرح است حضرتعالى در زمينه اى چه تحليلى و برداشتى داريد؟
اگر كسى اندكى تامل كند در عواقب امر اهل دنيا و عشاق آن و مفاسدى كه از آنها بروز كرده و ننگهائى كه از آنها به يادگار مانده كه صفحات تاريخ را سياه و ننگين نموده ، كه تمام آن از حب جاه و مال و بالجمله حب دنيا بوده ، و تفكر كند در اخبار و آثارى كه از اهل بيت عصمت و طهارت در مذمت حب دنيا وارد شده و مفاسدى كه در دين دنيا بر آن مترتب است ، تصديق مى كند كه با هر قيمت هست و با هر فشار و رياضتى ميسور و ممكن باشد قطع اين فساد را از صحنه قلب بكند و اين ظلمت و كدورت را از فضاى دل بركنار كند، لازم است بكند ؛ و اين با قدرى اقدام و همت تا اندازه اى ممكن است .
گرچه ترك مطلق از عهده هر كس ساخته نيست ، ولى كم كردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسيار ممكن است بلكه مى توان گفت سهل است . (٤٧)
بايد دانست كه دنياى مذموم در لسان اوليا همان علاقه و حب و توجه به آن است ؛ والا اصل عالم ملك و مشهد شهادت ، يكى از مشاهد جمال جميله حق است و مهد تربيت اوليا و عرفا و علما بالله است و دار التكميل نفوس ‍ قدسيه بشريه و مزرع آخرت است ، از اعز مشاهده و منازل است نزد اوليا و اهل معرفت . (٤٨)
بالجمله ، آنچه خار طريق وصول به كمالات و شيطان قاطع الطريق مقام قرب و وصول است و انسان را از حق منصرف مى كند و از لذت مناجات با او محروم مى نمايد و قلب را ظلمانى و كدر مى كند، حب به دنيا است كه در احاديث شريفه آن را ((راس كل خطيئه ))و ((مجتمع كل معاصى ))شمرده اند. (٤٩)
تعلق به اين عالم طبيعت ، تعلق به اين دنيا، اين اسباب اين مى شود كه انسان را منحط مى كند. ممكن است يك كسى به يك تسبيحى آنقدر تعلق داشته باشد كه يك كس ديگرى به يك سلطنت اين تعلق را داشته باشند، اين اولى بيشتر به دنيا چسبيده است و آن دومى كمتر. سليمان ابن داود هم سلطان بود سلطانى كه بر همه چيز حكم مى كرد، لكن آن سلطنت يك سلطنتى نبود كه دل سلطان را، دل سليمان ابن داود را به خودش جذب كند. رسول اكرم هم رئيس يك ملت بود و فرمانفرماى ملت بود، لكن اين فرمانفرمايى اينطور نبود كه او را جذب كند به خودش . فرمانفرمايى در تحت سيطره او بود، نه او در تحت سيطره فرمانفرمايى (٥٠)
مثل براى دنيا خواهان
مثل ما در اين دنيا، مثل درختى است كه ريشه به زمين بند نموده ، هر چه نورس باشد، زودتر و سهل تر ريشه آن بيرون آيد. و فى المثل اگر درخت احساس درد و سختى مى كرد، هر چه ريشه آن كمتر و سست تر بود، درد و سختى كمتر بود. نونهالى را كه تازه پنجه به زمين بند كرده ، با زئر كمى تمام ريشه اش بى زحمت و فشار بيرون آيد، ولى چون سالها بر آن گذشت ، و ريشه هاى آن در اعماق زمين فرو رفت ، و ريشه هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افكند و محكم شد، در بيرون آوردن آن محتاج به تيشه و تبر شوند تا ريشه هاى او را قطع كنند و در هم شكنند...
ريشه حب دنيا و نفس - كه به منزله ريشه اصلى است - و فروع آنها از حرص و طمع و حب زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس ، نورس و نونهال است ، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا كنند و ببرند، زحمتى ندارد، نه فشار عمال موت و ملائكه الله را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود....
درخت هر چه بزرگ شود، چند مترى بيشتر از زمين را فرانگيرد و ريشه نداوند، ولى درخت حب دنيا به تمام پهنا در عالم طبيعت - در ظاهر و باطن - ريشه افكند....لهذا از بن كندن اين درخت را، به سلامت ممكن نيست . انسان با اين محبت در خطرى عظيم است . (٥١)
چون انسان اين مطلب را دريافت و با عين انصاف و چشم بصيرت به اول و آخر امر خود نظر كرد، بر خود حتم و لازم شمارد كه حتى الامكان اين خار طريق (را) كه اسم آن محبت و رغبت به دنيا و مال و منال آن است از سر راه سلوك خود بر دارد، و اين خطيئه مهلكه را كه راس هر خطيئه است .(٥٢)
و ام هر مرض است از خانه قلب خود دور كند و اين خانه را كه منزلگاه محبوب و محل تجلى مطلوب است از قذرات پاك ، و از جنود ابليس و شرك شيطان تطهير كند و دست غاصبانه ديو پليد را از خانه خدا كوتاه و بتها را از طاق و رواق آن فرو ريزد تا صاحب خانه به منزل خود عنايت پيدا كند و از جلوه هاى خود آن را روشنى دهد.(٥٣)

٨ - توجه و درك محضريت حق تعالى
سئوال :
بنظر حضرتعالى كه عملا بعد از يك عمر مبارزه با نفس تجربه هاى سره اى را بدست آوره ايد حضور و درك خداوند را در وجود خود چگونه مى توان ملكه نموده ، سپس ‍ بفرمائيد كه چه موانعى براى يك سالك الى الله جهت درك حضور حق تعالى وجود دارد؟
توجه به غير خدا انسان را به حجابهايى ظلمانى و نورانى محجوب مى نمايد، كليه امور دنيوى اگر موجب توجه انسان به دنيا و غفلت از خداوند متعال شود باعث حجب ظلمانى مى شود، تمام عوالم اجسام حجابهاى ظلمانى مى باشد و اگر دنيا وسيله توجه به حق و رسيدن به دار آخرت . (٥٤) (كه دار التشريف است ) باشد حجابهاى ظالمانى به حجب نوارنى مبدل مى گردد. (٥٥)
در محضر خدا احترام دارد، انسان در محضر يك بزرگى كه در نظر خودش ‍ بزرگ است ، احترام مى كند از آن محضر. اگر يك نفر وقتى كه در نظرتان بزرگ است پيش شما باشد، در محضر او كار خلاف نمى كنيد چه رسد به اينكه در محضر او به او خلاف بكنيد، كار خلاف مطلقا آدم نمى كند در محضر يك كسى كه ادراك كرده است كه اين بزرگ است ، محترم است ، چه رسد به اين كه در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بكند، محضر، محضر خداى تبارك و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصيت مخالفت با خود اوست ، با آن كسى است كه در محضرش هستيم . (٥٦)
ديگر آن راه ها كه مى رويد رها كنيد، راه همين است ((اهدنا الصراط المستقيم ))، ((ربى ابى على صراط المستقيم )) آن طرف ، طرف ندارد، دنياست و ماوراى آن ، آنچه كه مربوط به نفسانيت انسان است ، شهوات انسان است ، آمال و آرزوهاى انسان است اين دنياست آن دنيايى كه تكذيب شده است . اين عالم طبيعت ، اين عالم طبيعت نور است ، دلبستگى هاى به اين عالم انسان را بيچاره مى كند، ظلمت ما از اين دلبستگى هائى است كه ما داريم به اين دنيا، به اين مقام ، به اين مسند، به اين اوهام ، به اين خرافات همه انبيا آمدند براى اينكه دست شما را بگيرند از اين علائقى كه همه اش بر ضد آنى است كه طبيعت و فطرت شما اقتضا مى كند، شما را دستتان را بگيرند و از اين علائق نجاتتان بدهند و واردتان كنند به عالم نور. (٥٧)
افسوس ! كه ما اهل غفلت و سكر طبيعت و مغروران بى مايه در تمام امور دست نشانده شيطان پليد هستيم و هيچ گاه از خواب گران و نسيان بى پايان بيرون نمى آييم ، و استفاده ما از مقامات و معارف ائمه هدى عليهم السلام به قدرى كم و ناچيز است كه به حساب درست نيايد و از تاريخ حيات آنها به قشر و صورت اكتفا كرديم ...(٥٨)
پس ، با هر رياضتى است شهادت به الوهيت را به قلب برساند، و از كعبه دل بتهاى بزرگ و كوچك را كه به دست تصرف شيطان و نفس اماره تراشيده شده در هم شكند و فرو ريزد تا لايق حضور حضرت قدس گردد. و تا بتهاى حب دنيا و شئون دنيويه در كعبه دل است ، سالك را راه به مقصد نيست . (٥٩)
اى عزيز! جميع علوم شرعيه مقدمه معرفت الله و حصول حقيقت توحيد است در قلب - كه آن صبغه الله است : (و من احسن من الله صبغه ) . (٦٠) غايت امر آن كه بعضى مقدمه قريبه و بعضى بعيده و بعضى بلاواسطه مع الواسطه است . (٦١)
اى خدائى ، كه مردگان را از گورها برانگيزى واى آنكه به روز رستاخيز، برخاستن مردمان به فرمان تو است ! دل هاى ما را از اين كهنه قبرستان برانگيزان و بار ما را از اين كوره ده ، سرزمين ستم بر بند تا در نشئه قبلى ، انوار معرفت را مشاهده كنيم ... و گوش دل ما سروش هاى پيامبرت را در آن نشئه بشنود، باشند كه بهره ما از نبوت تنها آن نباشد كه با گفتن شهادت به زبان خون و مال خود را محفوظ داشته و از عمل كردن به احكام او مقصود ما فقط اكتفا كردن در رابطه با قواعد فقهى وموافقت داشتن بر حسب صورت باشد و از خواندن قرآن كريم هد ما زيبا خواندن و فرا گرفتن احكام تجويد و مخارج حروف باشد تا در نتيجه اين كوتاه نظرى از آنان باشيم كه خداى تعالى درباره شان فرموده است : ((بر گوش و چشم هاى شان پرده كشيده شده است )) و نيز فرموده است : ((دلهاى آنان گرفتارى بيمارى است )). (٦٢)
خداوند همه ما را از اين قيدهاى شيطانى رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهى را به سر منزل مقصود برسانيم . (٦٣)
خداوند تعالى تو را و ما را از امت رسول مختار و از راهروان راه شيعيان نيكوكار قرار دهد. (٦٤) خداى تعالى ما را از شر شيطان كه دزد بكمين نشسته بر سر راه خداى رحمن است در پناه خويش نگهدارد. (٦٥)

٩ - علت سستى در انجام واجبات و مستحبات
سئوال :
سستى در انجام واجبات و مستحبات و عدم علاقه شديد به عبادات در انسانها چه علتى مى تواند داشته باشد و عاقبت كسى كه سهل انگارى در امور دينى مى نمايد چه مى تواند باشد؟ و راه رفع اين سستى در امور دينى را نيز بفرمائيد؟
براى آنست كه ايمان به غيب نداريم و پايه يقين و اطمينان سست و وعده خدا و انبياء را به جان و دل قبول نكرديم . پس در نظر ما تمام اوضاع الهى و شرايع دينى پست و سست است . و اين سستى كم كم تغافل آورد و يا در همين عالم غفلت بر ما غالب آيد و ما را از دين صورى كه داريم بكلى خارج كند يا در شدتها و سختيهاى موت غفلت كلى عارض شود. (٦٦) و انسان تا در اين عالم است مى تواند خود را از اين ظلمت نجات دهد و به آن انوار برساند. آرى مى تواند ولى نه به اين حالت سردى و خمودى و سستى و فتور و سهل انگارى كه در ما است ، كه همه مى بينيد كه با هر خلق زشت و اطوار ناپسندى كه از اول طفوليت بزرگ شديم و با معاشرت و موانستهاى نامناسب تهيه كرديم تا آخر باقى مى مانيم سهل است ، روز بروز بر آن سربار مى كنيم و مى افزاييم . گويى گمان نداريم كه عالم ديگرى هست و نشاه باقيه ديگرى خواهد آمد ((واى اگر از پس امروز بود فردايى )) و گويى كه دعوت انبيا و اوليا عليهم السلام به ما هيچ مربوط نيست ، و معلوم نيست ما با اين اخلاق و اعمال به كجا مى رسيم و با چه صورتى محشور مى شويم .
يك وقت تنبه پيدا مى كنيم كه كار از دست ما خارج و حسرت و ندامت نصيب ماست و غير از خود كسى را نتوانيم ملامت كنيم . انبيا عليهم السلام طريق سعادت را نشان دادند و علما و حكما فرمايشات آنها را براى ما تفسير نمودند و طرق معالجه امراض باطنيه را بيان كردند و با هر زبان ترجمه و با هر بيان تزريق نمودند و به گوش ما فرو نرفت و چشم و گوش و قلب خود را از آن بستيم . پس بايد ملامت به خود ما بر گردد. (٦٧)
از جاى برخيز و از اين بيت مظلمه طبيعت و عبور گاه تنگ و تاريك دنيا هجرت كن و زنجيرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از اين زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده .
تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير ندانمت كه در اين دامگه چه افتادست پس ، ((عزم )) خود را قوى كن و اراده خويش را محكم نما كه اول شرط سلوك عزم است و بدون آن راهى را نتوان پيمود و به كمالى نتوان رسيد. و شيخ بزرگوار شاه آبادى (٦٨) روحى فداه آن را به مغز انسانيت تعبير مى كردند... بزرگتر رحمتهاى الهى قرآن است ، تو اگر به رحمت ارحم الرحمين طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى ، از اين رحمت واسعه استفاده كن طريق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده تو خود به پاى خود در چاه مى افتى و از راه معوج ، مى شوى ، رحمت را چه نقصانى است ؟ اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم به طور ديگر نشان بدهند، مى دادند. (٦٩)
اى عزيز! اگر به هر يك از ما يك طفل ده ساله (اى ) اطلاع دهد كه خانه ات آتش گرفت يا پسرت در آب افتاد و الان غرق مى شود، آيا اگر اشتغال به هر كار مهمى داشته باشيم ، دست از آن برداشته ، در تعقيب اين اخبار هولناك سراسيمه مى دويم يا آن كه با اطمينان نفس نشسته اعتنا نمى كنيم ؟ اكنون چه شده است ، تمام آيات و اخبار و برهان و عيان به قدر خبر يك بچه ده ساله در ما تاثير نكرده ، اگر تاثير كرده بود، راحتى را از ما سلب نموده بود. آيا اين كورى باطن و عمان قلب را بايد به چه نحو معالجه كرد؟ آيا اين مرض ‍ قلبى محتاج به علاج و طبيب هست ؟ (٧٠)
پس بر جوانها حتم و لازم است كه تا فرصت جوانى و صفاى باطنى و فطرت اصل و دست نخورده است ، در صدد تصفيه و تزكيه بر آيند، ريشه هاى اخلاقى فاسده و اوصاف ظلمانيه را از قلوب خود بر كنند كه با بودن يكى از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظيم است و نيز در ايام جوانى اراده و تصميم انسان ، جوان است و محكم . از اين جهت نيز، اصلاح براى انسان آسانتر است . ولى در پيرى اراده سست و تصميم پيراست ، چيره شدن بر قوا مشكلتر است . (٧١)
نردبان همه حقايق از براى عارف سالك همانا معرفت نفس است پس بر تو باد كه اين معرفت را بدست آورد كه شناخت نفس كليد همه كليدها و چراغ همه چراغ ها است و هر كس كه خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است . (٧٢)


۱
خورشيد عرفان ١٠ - قرائت ظاهرى آيات قرآن كريم
سئوال :
متاءسفانه در قرائت قرآن كريم بيشتر به قرائت ظاهرى آيات توجه مى شود و به معنا و تذكرات و اوامر و نواهى و كليه دستورات و برنامه هائى كه در اين كتاب نورانى و شريف آمده كم توجهى مى شود استدعا دارد نظر خود را راجع به اين شيوه نادرست بفرمائيد؟
يكى از مكايد شيطان است كه انسان متعبد را تا آخر عمر به الفاظ قرآن سرگرم مى كند و از سر نزول قرآن و از حقيقت اوامر و نواهى و دعوت به معارف حقه و اخلاق حسنه آن بكلى غافل مى كند. تازه بعد از پنجاه (سال ) قرائت معلوم شود كه از شدت تغليظ و تشديد و در آن از صورت كلام بكلى خارج شده و يك صورت غريبى پيدا كرده . بلكه مقصود آدابى است كه در شريعت مطهره منظوره شده است كه اعظم و عمده آنها تفكر و تدبر و اعتباريه آيات آنست ، چنانچه سابقا اشاره شد. (٧٣)
و معلوم است كسى كه تفكر و تدبر در معانى قرآن كرد در قلب آن اثر كند و كم كم به مقامى متقين رسد و اگر توفيق الهى شامل حالش شود. (٧٤)
فرزندم ! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن ، و راهى از آن به سوى محبوب باز كن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثرى ندارد كه اين وسوسه شيطان است ، آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براى تو و براى همه كس و نامه محبوب ، محبوب است اگر چه عاشق و محب ، مفاد آنرا نداند و با اين انگيزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اينكه قرآن كتب ما است به سجده رويم از عهده بر نيامده ايم . (٧٥)
من قائل بى خبر و بى عمل به دخترم مى گويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهى تدبر كن هر چند صرف خواندن آن ، كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثارى دلپذير دارد لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت مى كند (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها).(٧٦)
و تا اين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزيد، از تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد.(٧٧)
از قرآن دور نيفتيم ، در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق اسرارى است كه جز او و حبيبش كسى را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيز نمى باشد. (٧٨)
خداوند تعالى از نور معرفت خودش كه به وسيله قرآن القا شده است به ما هم بهره اى عنايت فرمايد. (٧٩)
و خداى تبارك و تعالى از نور هدايت خودش نصيب همه ما بفرمايد. (٨٠)

١١ - آداب باطنى قرائت قرآن كريم
سئوال :
استدعا دارد شرائط و آداب قرائت قرآن كريم را بفرمائيد؟ و يك سالك الى الله در حين قرائت به چه موضوع بايد توجه داشته باشد؟ و چه شيوه عملى را بايد پيش خود نمايد.
پس انسان كه مى خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيه ، قلب قاصى خود را مداوا كند و با كلام جامع الهى شفاى امراض قلبيه خود را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح منير غيبى و اين نور على نور آسمانى طريق وصول به مقامات اخرويه و مدارج كماليه را دريابد بايد اسباب ظاهريه و باطنيه آنرا فراهم كند و آداب صوريه و معنويه آنرا فراهم كند، نه مثل ما كه اگر گاهگاهى هم تلاوت قرآن كنيم علاوه بر آنكه از معانى و مقاصد آن و اوامر و نواهى و وعظ و زجر آن بكلى غافليم ، و گويى آياتى كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب اليم آن يا بهشت و كيفيات نعيم آن گرديده به ما ربطى ندارد، و نعوذبالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بيشتر و حواس ما جمعتر است از كتاب كريم خدايى ، از آداب ظاهريه آن نيز غفلت كنيم . (٨١)
پس ، وظيفه سالك الى الله آن است كه خود را به قرآن شريف عرضه دارد و چنانچه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت و اعتبار و لااعتبار حديث آن است كه آن را به كتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، ميزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب الله درست و مستقيم در آيد. و چنانچه خلق رسول الله قرآن است خلق خود را با قرآن بايد متوافق كند تا با خلق ولى كامل نيز مطابق گردد. و خلقى كه مخالف كتاب الله است زخرف و باطل است . و همچنين جميع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را بايد با كتاب خدا تطبيق كند و عرضه دارد تا به حقيقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد. (٨٢)
عزيزا! از خواب گران برخيز، و اين امراض گوناگون را با قرآن و حديث علاج كن و دست تمسك به حبل الله متين الهى و دامن اولياء خدا زن ! پيغمبر خدا اين دو نعمت بزرگ را براى ما گذاشت . (٨٣) كه به واسطه تمسك به آنها از اين گودال ظلمانى طبيعت ، خود را نجات دهيم ، و از اين زنجيرها و غلها خلاصى پيدا كنيم ، و به سيره انبياء و اوليا متصف شويم . (٨٤)

١٢ - دوستدار واقعى اهل بيت چه كسانىاند
سئوال :
اساسا چه كسى را ميتوان دوستدار واقعى خداوند و اهل بيت عليهم السلام دانست و فرق محب واقعى و كاذب را چگونه بايد بيابيم ؟ و چگونه اين محبت را در جان خود ميتوان گسترش داد؟
بيچاره گمان مى كند به مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت ، جواز ارتكاب هر محرمى را خداى نخواسته دارد و قلم تكليف - نعوذبالله - از او (٨٥) برداشته شده ، بدبخت نمى داند كه شيطان بر او تعميه كرد، و در آخر عمر بيم آن است كه محبت بى مغز بى فايده نيز از دستش برود، و با كف تهى در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبت كسى (اگر) بينه نداشته باشد پذيرفته نيست . ممكن نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و بر خلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم درخت محبت ثمره و نتيجه اش عمل بر طبق آنست و اگر اين ثمره را نداشته باشد بايد دانست كه محبت نبوده ، خيال محبت بوده . (٨٦)
ما اسيران نفس و شهوت ، خدا را براى خرما مى خواهيم ، و دوست مطلق را فداى لذات نفسانيه مى كنيم . و اين از بزرگترين خطاها است كه اگر دل ما حظى از معرفت داشت و جلوه (اى ) از محبت در آن حاصل بود، بايد از خجلت بميريم ، و سر شرمسارى را تا قيامت به زير افكنيم . (٨٧)
معرفت خدا، حب خدا آورد و اين حب چون كامل شد، انسان را از خود منقطع كند. و چون از خود منقطع شد، از همه عالم منقطع شود و چشم طمع به خود و ديگران نبندد و از رجز شيطان و رجس طبيعت پاكيزه شود و نور ازل در باطن قلب او طلوع كند، و از باطن به ظاهر سرايت كند و فعل و قول او نورانى شود و تمام قوا و اعضا او الهى و نورانى شود. (٨٨)
حبيبا! لختى از خواب گران برخيز، و راه رسم عاشقان درگاه را برگير، و دست و رويى از اين عالم ظلمت و كدورت و شيطانيت شستشو كن ، و پا به كوى دوستان نه ، بلكه به سوى كوى دوست حركتى كن .

١٣ - خود بينى اساس تمرد و نافرمانى بندگان
سئوال :
استدعا دارد حضرتعالى تحليل خود را درباره مسئله خود بينى بيان فرموده آنگاه راه رهائى از اين رذيله را نيز بفرمائيد؟
هر چه بر ما بگذرد از اين حب نفس است ، از اين انانيت است . اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك يك همچه تعبيرى هست . (نفس ) از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است : ((مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست ))، از همه بتها بيشتر، انسان به اين بت را نشكند نمى تواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، اين نمى شود هم انانيت باشد و هم الهيت باشد تا از اين ((بيت ))، از اين بت خانه ، از اين بت رها نشويم و پشت نكنيم به اين بت ، و رو نكنيم به خداى تبارك و تعالى ، و از اين خانه خارج نشويم ، يك موجودى هستيم به حسب واقع بت پرست ، و لو به حسب ظاهر (خدا پرست ).
اما خدا را به لفظ مى گوئيم و آنكه در دل ما هست خودمان است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهيم . اگر خدا (را) هم بخواهيم براى خودمان مى خواهيم . لفظا مى ايستيم و نماز مى خوانيم ، اياك نعبد، اياك نستعين مى گوئيم ، ولى واقعا، عبادت ، عبادت نفس است . وقتى توجه به خود باشد، همه جهات خودم باشم ، همه چيز را براى خودم بخواهم ، اين گرفتارى هائى كه براى بشر است از اين نقطه به پا مى شود. همه گرفتارى ها از انانيت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم از اين انانيت انسان پيدا مى شود. مومنها با هم جنگ ندارند. (٨٩)
اول قدم اينست كه از اين بيت بنا بگذاريد خارج شويد. اول قدم اين است كه انسان قيام كند، قيام لله ، بيدار بشود، خواب نباشد مثل ما. ما الان خوابيم در صورت بيدار، بيدارى حيوانى است و خواب انسانى . ما خوابيم همه : الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا الان خوابيم وقتى كه موت حاصل شد آن وقت تنبه پيدا مى شود كه چه هياهوى بوده است . (٩٠)
پيغمبرها براى همين آمده بودند كه مردم را هدايت كنند به آن راهى كه مى رسند به آن كمال مطلق و از اين حيرتها و از اين سرگشتگى ها نجات پيدا مى كنند، براى نجات انسان است از اين ظلمت طبيعت به نور، بلكه از حجاب هاى نور و ظلمت براى ماوراى اينها. در دعاى شعبانيه مى خوانيد: ((الهى هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضيا نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور)) ما را هدايت كن به آنجائى كه ديدگان قلوب ما، چشم هاى قلب ما، حجاب هاى نورانى هم از بين بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است كه انسان را از اين ضلالتى كه دارد، از اين حجاب هائى كه دارد، حجاب هائى كه بالاتر از همه حجاب خود بينى است ، خود گنده بينى ، تا انسان يك چيز دستش مى آيد يك غرورى در او پيدا مى شود و خودش را بزرگ مى بيند، اسلام آمده است كه سركوب كند اين غرور را، مادامى كه انسان خودش را مى بيند نمى تواند به آن راهى كه راه هدايت است دست پيدا بكند. بايد پا بگذارد روى اين ، اول امر اين است كه پا بگذارد روى اين شهواتى كه دارد، هواهاى نفسانيه اى كه دارد. (٩١)
انسان چون خودش را خيلى دوست دارد، خيال مى كند كه هر كارى كه مى كند خوب است و هر كارى كه مى كند براى خداست ، لكن اگر خودش را عرضه كند به يك كسى كه خدا را مى شناسد، آنوقت به او مى فهماند كه نه كار تو براى خودت بوده ، همه كارها براى خودت است ، اگر رسيدى به آنجائى كه اين خود را كنار بگذارى و كار بكنى اين كار را براى خود نيست قهرا وقتى خود نباشد ديگر نزاع هم نيست دعوا هم نيست . انبيا با هم نزاع نداشتند، همه انبيا اگر جمع بشوند در يك جائى با هم هيچ اختلافى ندارند براى اينكه وجهه ، وجهه واحد است و خود كنار رفته است ديگر خودى در كار نيست . ((جزنا و هى الخامده )) اين در روايتى است كه مى فرمايد كه ما از اين صراط، اين صراط را مى گويند كه در متن جهنم است يعنى رو نيست كه اينكه آب از ريزش مى رود وسط است ، مثل يك پلى كه وسط آب غرق شده باشد پل در آن ، - صراط - محيط هست و ما مى افتيم تويش ، خير، وسط است اگر چنانچه توانستيد عبور كنيد. مؤمن وقتى كه مى خواهد عبور كند عبور بايد بكند، جهنم هم هست برايش ، لكن جهنم صدا مى كند كه نور من را داراى از بين مى برى زود رد شو. (٩٢)
اگر وضع اين باشد كه قدرت طلبى در كار بيايد و كار اين كه : من اين طور بايد باشم بشود، بداند كه اين از شيطان است ، شيطان اين تزريق را از ابتدا كرده است و ما را هم از اين راه بيشتر از جاهاى ديگر مى تواند بازى بدهد، كه تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! ديگران چى اند! از اين معانى . هيچ فرقى ما بين آن آدمى كه به حسب ظاهر قدرتمند دنياست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى كه توى يك صومعه نشسته است ، در اين جهت فرق نيست كه اگر هر دوشان بگويند: من اين طور! اين زاهد بگويد: من اين زاهد هستم ! من چه ! يا آن بگويند: من اين قدرتمند هستم ! هر دويش از شيطان است ، بلكه اين فسادش بيشتر از آن است ، خودخواهى هميشه اسباب اين است كه انسان را به فساد بكشد. تمام فسادهايى كه در هميشه اسباب اين است كه انسان را به فساد بكشد. تمام فسادهايى كه در عالم پيدا مى شود، از خود خواهى پيدا مى شود، از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اينهاست و همه اش بر مى گردد به حب نفس و اين ((بت )) از همه بزرگتر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است . تعقيب كنيد كه اگر نمى توانيد به تمام معنا بشكنيد - كه مى توانيد انشاالله - مشغول باشيد به شكستن دست و پاى يك همچو بتى . اگر رهايش كنيد شما را به هلاكت مى كشاند. اين طور نيست كه ما را رها كند، ما يك معصيتى بكنيم ما را رها كند، يك كار ديگر بكنيم زيادتر ما را رها كند، درجه به درجه پيش مى برد تا آن جايى كه دين انسان را از دست انسان مى گيرد اين يك مساءله طبيعى است كه شغل شيطان هم همين است . (٩٣)

١٤ - علت و ريشه معاصى
سئوال :
اساسا چرا انسان دچار معصيت مى شود و چه بايد كرد تا از غيبت كه در روايات از زنا بدتر شمرده شده پرهيز كرد؟
عصمت كه در انبيا هست دنبال باور است . باورش وقتى كه آمد ممكن نيست تخلف بكند. شما اگر باورتان آمد كه يك آدمى شمشيرش را كشيده است كه اگر كلمه اى برخلاف او بگوئيد گردن شما را مى زند، نسبت به اين امر معصوم مى شويد، يعنى ديگر امكان ندارد از شما صادر بشود، براى اينكه شما خودتان را مى خواهيد. (٩٤)
اگر كسى باورش بيايد كه غيبت ادام كلاب النار است : كسى كه غيبت بكند كلبهاى آتش او را مى بلعند - نه بلعيدنى كه موجود بشود و تمام بشود، بلعيدنى كه اوست بيايد غيبت نمى كند. اين كه ما فداى ناخواسته يك وقت غيبت مى كنيم براى اين (است ) كه آن جا را باورمان نيامده است . آدمى كه باورش بيايد كه تمام كارهائى كه در اينجا انجام مى دهد در آن عالم يك صورتى دارد، اگر خوب است صورت خوب ، و اگر خوب است صورت خوب ، و اگر بد است صورت بد، حساب در كار هست ، حالا تفصيل قضيه لزومى ندارد - اما اين معنا كه هر كارى حساب دارد. اگر چنانچه غيبت بكند آن جا محاسبه هست ، جهنم هست ، اگر اذيت كند مؤمنين را جهنم است آن جا، و اگر خيرات و مبرات داشته باشد بهشت است در آن جا كسى كه باورش آمده باشد اين را (عمل هم مى كند) نه اينكه همان كتاب خوانده باشد و عقلش ادراك كرده باشد؛ بين ادراك عقلى و باور نفسانى و قلبى خيلى فاصله هست . بسيارى وقتها انسان عقلا يك چيزى را ادراك مى كند ليكن چون باورش نيامده تبعيت نمى كند، آن وقت كه باورش بيايد تبعيت مى كند. (٩٥)
طبق بعضى آيات به تفسير برخى از روايات (٩٦) اعمال انسان به رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام عرضه مى شود و از نظر مبارك آنان مى گذرد. وقتى كه آن حضرت به اعمال شما نظر كنند و ببينند كه از خطا و گناه انباشته است چقدر ناراحت و متاثر مى گردند؟ نخواهيد كه رسول خدا ناراحت و متاثر شوند، راضى نشويد كه قلب مبارك آن حضرت شكسته و محزون گردد، وقتى آن حضرت مشاهده كند كه صفحه اعمال شما مملو از غيبت و تهمت و بد گويى نسبت به مسلمانان مى باشد و تمام توجه شما هم به دنيا و ماديت است و قلوب شما از بغض ، حسد، كينه ، و بد بينى به يكديگر، لبريز شده ممكن است در حضور خداى تبارك و تعالى و ملائكه الله خجل گردد كه امت و پيروان او نسبت به نعم الهى ناسپاس بوده و اينگونه افسار گسيخته و بى پروا به امانات خداوند تبارك و تعالى خيانت مى كنند. فردى كه به انسان مربوط است (اگر چه نوكر انسان باشد) اگر خلافى مرتكب شد، مايه خجلت انسان مى گردد، شما مربوط به رسول الله صلى الله عليه و آله هستيد، شما با ورود به حوزه هاى علميه خود را به فقه اسلام ، رسول اكرم و قرآن كريم مرتبط ساخته ايد. اگر عمل زشتى مرتكب شديد به آن حضرت بر مى خورد، بر ايشان گران مى آيد ممكن است خداى نخواسته شما را نفرين كند. راضى نشويد كه رسول خدا
صلى الله عليه و آله و ائمه نگران و محزون گردند. (٩٧)

١٥ - آداب باطنى حج
سئوال :
استدعا دارد بعضى از مراتب معنوى و باطنى سفر حج را بيان فرمائيد؟
سفر حج ... سفر تحصيل نيست سفر الى الله است . شما داريد به طرف خانه خدا مى رويد. تمام امورى كه داريد انجام مى دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد سفرتان از اينجا كه شروع مى شود ((و فد)) الى الله است ، سفر به سوى خداى تبارك و تعالى است . بايد همانطورى كه مسافرين الى الله مثل انبيا عليهم السلام و بزرگان از دين ما مسافرتشان الى الله در تمام زمان حياتشان بوده است و يك قدم تخلف نمى كردند از آن چيزى كه برنامه وصول الى الله بوده است ، شما هم الان ((وفود)) الى الله داريد مى رويد. شما در آنجا كه مى رويد، در ميقات كه مى رويد لبيك به خدا مى گوئيد، بعضى تو دعوت كردى و ما اجابت . مبادا يك عملى انجام بدهيد كه خداى تبارك و تعالى بفرمايد كه خير شما را من قبول ندارم براى اينكه شما اسلامى نيستيد... اين سفر الهى را شما مى رويد رجم شيطان مى كنيد. اگر چنانچه خداى نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتان را هم مى كنيد. شما رحمان بشويد تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شيطان باشد. (٩٨)
لبيك هاى مكرر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالى به اسم جامع جواب مى دهند مساءله مساءله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب ، گويى گوينده از خود در اين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق آن مى نمايد كه اهل الله مى دانند نه شريك در الوهيت فقط گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است مثل ((الحمدلك و لنعمه لك )) و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس ، همچنين نعمت را، و نفى شريك مى كند، و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدى و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شريك و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى ، اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن ، شرك به معناى اعم است كه همه ماكور دلان به آن مبتلا هستيم ...لبيك هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نماييد و لبيك گويان براى حق ، نفى شريك به همه مراتب كنيد و از ((خود)) كه منشا بزرگ شرك است به سوى اوجل و اعلى هجرت نماييد و اميد است براى جويندگان ، آن موتى كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجرى را كه على الله است دريافت نمايند و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايى يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد نمى توانيد جهاد فى سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد. (٩٩)
مساءله قربانى فرزند يك باب است كه به حسب البته ديد نوع بشر مساءله مهمى است لكن آن چيزى كه مبدا اين عمل مى شود آن چيزى كه مقابله ما بين پدر و پسر را در آن جا متحقق مى كند، اين يك مسائل قلبى و روحى و معنوى است فوق اين مسائلى كه ماها مى فهميم ، ما همه مى گوييم كه ايثار كرد، قربانى كرد، و واقعا اين طور بوده است خوب مهم هم هست لكن آيا در نظر ابراهيم عليه السلام هم ايثار بوده است ؟ ابراهيم هم در نظرش اين بوده است كه حالا يك چيزى ، تحفه اى مى برد پيش خدا؟ اسماعيل هم سلام الله عليه در نظرش بوده كه يك جانفشانى دارد مى كند براى خدا؟ يا مساءله اين نيست ، اين مساءله اى است كه تا نفسانيت انسان هست ، خويت انسان هست ، ايثار اسمش هست من ايثار مى كنم در راه خدا فرزندم را من ايثار مى كنم در راه خدا جان خودم را، اين براى ما مهم است ، و زياد مهم است براى ابراهيم نيست مساءله اين ايثار نيست . ابراهيم خودى نمى بيند تا ايثارى كرده باشد، اسماعيل خودى نمى بيند تا ايثار كرده باشد ايثار اين است كه من هستم و تو هستى و عمل من و براى تو و ايثار. اين در نظر بزرگان اهل معرفت و اولياى خدا شرك است در عين حالى كه در نظر ما كمال بزرگى است ، ايثار بزرگى است . (١٠٠)

١٦ - جايگاه تفكر در سير و سلوك
سئوال :
در قرآن كريم و روايات به مسئله تفكر تاكيد زيادى شده اين مطلب در لسان عرفا نيز تصريح آنها شده است علت اهميت تفكر در مبحث سير و سلوك و جايگاه آنرا را اشاره فرمائيد؟ سپس در خصوص آثار معنوى و پى آمدهاى عرفانى آن راهنمايى لازم را فرمائيد؟
بدان كه از براى تفكر، فضيلت بسيار است . و تفكر مفتاح ابواب معارف و كليد خزاين كمالات و علوم است و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است . و در قرآن شريف و احاديث كريمه ، تعظيم بليغ و تمجيد كامل از آن گرديده و از تارك آن تعبير و تكذيب شده . و در كافى شريف ، سند به خصوص صادق عليه السلام رساند: ((افضل العباده آدمان دمان التفكر فى الله و فى قدرته .)) (١٠١)
و پس از اين ذكرى از اين حديث پيش مى آيد و در حديث ديگر يك ساعت تفكر را از عبادت يك شب بهتر دانسته . و در حديث نبوى - صلى الله عليه و آله - است كه : تفكر يك ساعت از عبادت يك سال بهتر است . و در حديث ديگر است كه تفكر يك ساعت ، بهتر است از عبادت شصت سال ، و در حديث ديگر هفتاد سال ، و از بعض علماى فقه و حديث هزار سال هم ، حديث شده . (١٠٢)
يكى ديگر از درجات تفكر، فكرت در لطايف صنعت و اتقاق آن و دقايق خلقت است به قدرى كه در طاقت بشر است . و نتيجه آن علم به مبدا كامل و صانع حكيم است . (١٠٣) آيا پس از اين تفكر، عقل شما محتاج به مطلب ديگرى است براى آن كه اذعان كند به آن كه يك موجود عالم قادر حكيمى كه هيچ چيزش شبيه موجودات ديگر نيست ، اين موجودات را با اين همه حكمت و نظام و تربيت متفنن ايجاد فرموده ؟ ((افى الله شك فاطر السموات و الارض .)) (١٠٤) اين همه صنعت منظم كه عقول بشر، از فهم كليات آن عاجز است ، بى ربط و خود به خود پيدا نشده . كور باد چشم دلى كه حق را نبيند، و جمال جميل او را در اين موجودات مشاهده نكند. نابود باد كسى كه با اين همه آيات و آثار، باز در شك و ترديد باشد. ولى چه كند انسان بيچاره كه گرفتار اوهام است ؟ اگر شما تسبيح خود را ارائه دهيد و دعوى كنيد كه اين تسبيح خود به خود بدون آن كه كسى او را تنظيم كرده باشد، منظم شده ، همه افراد بشر به عقل شما مى خندند. مصيبت آنجا است كه اگر ساعت بغلى را در آورده ، همين دعوى را درباره آن نيز نمايد، آيا شما را از زمره عقلا خارج مى كنند (يا نه ؟) و تمام عقلاى عالم ، شما را رمى به جنون مى كنند يا نه ؟ آيا كسى كه اين نظام ساده جزئى را از رشته علل و اسباب خارج دانست ، بايد گفت مجنون است و از حقوق عقلا بايد او را محروم دانست ؟ (١٠٥)
ما اگر ساعتى تفكر كنيم در موجودات عالم ، كه خود نيز از آنهائيم و بيابيم كه هيچ موجودى از خود چيزى ندارد و آنچه به او و همه رسيده ، الطافى است الهى و موهبتهائى است عاريت ، و الطافى كه خداوند منان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه در حال زيستن از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگانى كه مامور هدايت ما بوده اند شايد بارقه اى از حب او - جل و علا - كه محجوب از آن هستيم ، در ما پيدا شود و پوچى و بى محتوائى خود را دريابيم و راهى به سوى او - جب و علا - براى ما باز شود. (١٠٦)

١٧ - هجرت الى الله يعنى چه
سئوال :
استدعا دارد در خصوص سفر معنوى و به يك معنا هجرت الى الله يك سالك بياناتى را بفرمائيد؟ سپس آثار هجرت در نفس آدمى را نيز بفرمائيد؟
اشخاصى هستند كه از اين چاه به راه افتاده اند هجرت كرده اند: ((و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد و قع اجره على الله )) (١٠٧) يك احتمالش اين است كه اين هجرت يك هجرت از خود به خدا باشد، بيت ، نفس خود انسان باشد، يك طائفه اى هستند كه خارج شدند و هجرت كردند از ((بيت )) شان ، اين بيت ظلمانى ، از اين نفسانيت ((مهاجرا الى الله و رسوله )) تا رسيدند به آنجائى كه ((ادركه الموت ))، به مرتبه اى رسيدند كه ديگر از خود چيزى نيستند، موت مطلق ، و اجرشان هم ((على الله )) است ؛ اجر ديگرى (در كار نيست )، ديگر بهشت مطرح نيست ديگر تنعمات مطرح نيست ، فقط الله است ،...يك طايفه هم مثل ما هستند: اصلا هجرتى نيست در كار، ما در همين ظلمت ها هستيم ، ماها (به سبب تعلق ) به دنيا و طبيعت ، و به طبيعت و بالاتر از آن به انسانيت خودمان در اين چاه محبوس ايم ما در ((بيت )) هستيم يعنى نفسانيت ، روى اين احتمال ، نمى بينيم الا خودمان (را)، هر چه مى خواهيم براى خودمان مى خواهيم خوديم ، خود است ، غير از خود هيچ نيست . ما تا حالا به فكر اين نيافتاده ايم كه هجرتى بكنيم ، ما هر چه فكر داريم صرف همين جا مى شود، تمام نيروهاى الهى كه به ما امانت داده اند آنطورى كه هست ردشان نمى كنيم . (١٠٨)
اى حبيب من ! سعى و كوشش كن تا به مقام شهود برسى كه شهيد، سعيد است و سعادت با شهادت توام است و كوشش كن تا عاشق روى دلدار شوى كه هر كس عشق شد شهيد كشته شده است .

زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت كانكه شد كشته او نيك سرانجام افتاد
مگر ممكن است كه بدون كندن نعلين شهوت و غضب از پاى نفس و بدون ترك هوى و يكباره دل به حضرت مولا بستن به طور قرب رسيد؟ (١٠٩)... پس اى دوست از خواب بيدار شو و با ديده حقيقت و بصيرت به پروردگار خويش بنگر و مبادا كه از زمره نادانان باشى . (١١٠)...
بايد دانست كه نفس انسانى چون آينه اى است كه در اول فطرت ، مصفى و خالى از هر گونه كدورت و ظلمت است . پس اگر اين آئينه مصفاى نورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شود - كه مناسب با جوهر ذات او است - كم كم از مقام نقص نورانيت به كمال روحانيت و نورانيت ترقى كند تا آن جا كه از تمام انواع كدورات و ظلمات رهائى يابد، و از قريه مظلمه طبيعت و بيت معظلم نفسيت خلاصى يابد و هجرت كند، پس نصيب او مشاهده جمال جميل گردد و اجر او بر خدا واقع شود... و اگر مرات مصفاى نفس را مواجه با عالم كدورت و ظلمت و دار طبيعت كه اسفل سافلين است - كند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات او كه از عالم نور است ، كم كم كدورت طبيعت در او اثر كند، و او را ظلمانى و كدر كند، و غبار و زنگار طبيعت وجه مرات ذات او را فرا گيرد. پس ، از فهم روحانيت كور شود و از ادراك معارف الهيه و فهم آيات ربانيه محروم و محجوب شود. و كم كم اين احتجاب و حمق روز افزون گردد تا آن كه نفس ، سجينى و از جنس سجين گردد. (١١١)
اگر سالك در سلوك الى الله يكى از حظوظ نفسانيه را طالب باشد، و لو وصول به مقامات بلكه گرچه وصول به قرب حق كه براى رسيدن خود به قرب حق باشد، اين سلوك الى الله نيست ، بلكه سالك خارج از بيت نشده ، بلكه مسافر در جوف بيت است از گوشه اى به گوشه اى و از زاويه اى به زاويه اى . پس سفر اگر در مراتب نفس شد و براى رسيدن به كمالات نفسانيه ، سفر الى الله نيست بلكه من النفس الى النفس است ، ولى سالك را براى سفر الى الله اين سفر ناچار پيش آمد كند. و جز كمل از اوليا عليهم السلام نتواند كسى سفر ربانى بى سفر نفسانى كند، فقط اين شان براى كمل است ، از تصرفات شيطانى و نفسانى باشد در جميع مراتب سير در ليالى مظلمه طبيعت ، كه براى كمل ليله القدر است تا طلوع فجر يوم القيمه ، كه براى كمل رويت جمال احديت است . و اما غير آنها، در جميع مراتب سير به سلامت نيستند، بلكه در اوائل امر هيچ سالكى از تصرفات شيطانيه خارج نيست . (١١٢)
در هر حال انسان بايد يك يك از اخلاق قبيحه فاسده را در نظر گرفته ، به واسطه خلاف نفس از مملكت روح خود بيرون كند. وقتى غاصب بيرون رفت ، صاحب خانه خودش مى آيد، محتاج به زحمت ديگرى نيست ، وعده خواهى نمى خواهد. چون كه مجاهده نفس در اين مقام به اتمام رسيد و انسان موفق شد كه جنود ابليس را از اين مملكت خارج كند، و مملكتش ‍ را (محل ) سكناى ملائكه الله و معبد عبادالله الصالحين قرار داد، كار سلوك الى الله آسان مى شود و راه مستقيم انسانيت ، روشن و واضع مى گردد. (١١٣)
پس ، مادامى كه اعضا و قلب در تصرف شيطان يا نفس است ، معبد حق و جنود الهيه مغضوب است و عبادت حق تعالى در آنها صورت نگيرد و جميع عبادات براى شيطان يا نفس واقع شود و به هر اندازه كه از تصرف جنود شيطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانى شود. (١١٤)
بارالها! ما را مهاجرانى الله و رسوله قرار ده و به فنا برسان . (١١٥)

١٨ - صبر و مسائل پيرامون آن
سئوال :
استدعا دارد در خصوص مشخصه هاى افرادى كه اهل جزع و فزع اند مطالبى را بفرمائيد آنگاه در خصوص مفهوم راضى بودن به قضاى الهى راهنمائيان فرمائيد؟
انسان غير صابر و بى شكيبا، زبانش به شكايت پيش هر كس و ناكس باز شود. و اين علاوه بر رسوايى پيش مردم و معروفيت به سست عنصرى و كم ثباتى و افتادن از نظر خلق ، پيش ملائكه الله و در درگاه قدس و ربوبيت از ارزش مى افتد. بنده يى كه نتواند يك مصيبت كه از حق و محبوب مطلق به او مى رسد، تحمل كند، و انسانى كه از ولى نعمت خود كه هزاران هزار نعمت ديده ، و هميشه مستغرق نعمت هاى او است ، يك بليه ديد زبان به شكايت پيش خلق گشود، چه ايمانى دارد؟ و چه تسليمى در مقام مقدس ‍ حق دارد؟ پس درست است كه گفته شود كسى كه صبر ندارد، ايمان ندارد. اگر تو به جناب ربوبى ايمان داشته باشى و مجارى امور را به يد قدرت كامله او بدانى ، و كسى را متصرف در امور ندانى ، البته از پيش آمدهاى روزگار از بليات وارده ، شكايت پيش غير حق تعالى نكنى . بلكه آن ها را به جان و دل بخرى و شكر نعم حق كنى (١١٦)
پس اى عزيز! مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است . از جان و دل بكوش و در پيش آمدهاى دنيا، صبر و بردبارى را پيشه خود كن ، و در مقابل بليات و مصيبات ، مردانه قيام (كن ) و به نفس بفهمان كه جزع و بى تابى ، علاوه بر آن كه خود ننگى بزرگ است ، براى رفع بليات و مصيبات فايده يى ندارد. و شكايت از قضاى الهى و اراده نافذ حق ، پيش مخلوق ضعيف بى قدرت و قوه مفيد فايده نخواهد بود. (١١٧)
آن همه مشقت هايى كه ايشان ديدند. (١١٨) از قريب و از غير قريب ديدند و بعد از آن هم همين طور، مسلمين ديده اند، ائمه ما ديده اند، اميرالمؤمنين ديده است . خوب آنها براى اسلام چون بوده به ذائقه شان شيرين بوده ، ما بايد كوشش كنيم كه ذائقه مان را يك همچو ذائقه اى قرار بدهيم كه براى ما هر چيز شيرين باشد. رضاى به قضاى خدا، معنايش همين است كه يك وقت رضاست به آنچه او مى كند، اين ديگر فرق نمى كند بين اين كه آن كسى كه راضى است ، فرق نمى كند بين اين كه از او بلا برسد يا اين كه از او نعمت برسد، همه را نعمت مى داند. مى گويد از آن است ، از محبوب من است . (١١٩)

١٩ - غفلت و آثار مربوط به آن
سئوال :
در بررسى ريشه اصلى گناهان چندين مطلب وجود دارد كه ريشه هاى اصلى آن مسئله غفلت و دنياطلبى از همه بيشتر مطرحند خواهشمنديم راجع به اين مطالب توضيحى فرمائيد؟
انسان بايد مثل طبيب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نمايد، و مهار نفس سركش را از دست ندهد كه به مجرد غفلت ، مهار را بگسلاند و انسان را به خاك مذلت و هلاكت كشاند، و در هر حال به خداى تعالى پناه برد از شر شيطان و نفس اماره . (١٢٠)
انسان اگر در جميع احوال و پيش آمدها به ياد حق تعالى باشد، و خود را در پيشگاه آن ذات مقدس حاضر ببيند، البته از امورى كه خلاف رضاى او است ، خوددارى كند و نفس را از سركشى جلوگيرى كند. اين همه مصيبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شيطان رجيم از غفلت از ياد حق ، و عذاب و عقاب او است . غفلت از حق ، كدورت قلب را زياد كند و نفس و شيطان را بر انسان چيره كند، و مفاسد را روز افزون كند، و تذكر و ياد آورى از حق ، دل را صفا دهد و قلب را صيقلى نمايد، و جلوه گاه محبوب كند، و روح را تصفيه نمايد و خالص كند و از قيد اسارت نفس انسان را براند. و حب دنيا (را كه ) منشا خطيئات و سرچشمه سيئات است از دل بيرون كند، و هم راهم واحد كند و دل را براى ورود صاحب منزل ، پاك و پاكيزه نمايد.
پس اى عزيز! در راه ذكر و ياد محبوب ، تحمل مشاق هر چه بكنى ، كم كرده اى . دل را عادت بده به ياد محبوب ، بلكه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذكر حق شود. و كلمه طيبه لااله الاالله صورت اخيره و كمال اقصاى نفس گردد، كه از اين زادى بهتر براى سلوك الى الله و مصلحى نيكوتر براى معايب نفس و راهبرى خوب تر در معارف الهيه يافت نشود. (١٢١)
ما با اين همه بار گناهان و خطايا هيچگاه در فكر مرجع و معاد خود نيستيم . گويى براى ما برات آزادى از جهنم و امنيت از عذاب نازل شده . اين نيست جز آنكه حب دنيا پنبه در گوش ما كرده و كلمات اوليا و انبيا را اصغا نمى كنيم . (١٢٢)
اگر انسان يقين كند و ايمان بياورد كه تمام عوالم ظاهر و باطن محضر ربوبى است و حق تعالى در همه جا حاضر و ناضر است ، و با حضور حق و نعمت حق امكان ندارد مرتكب گناه شود. انسان در مقابل يك بچه مميز گناه نمى كند كشف عورت نمى نمايد، چطور شد كه در مقابل حق تعالى و در محضر ربوبيت كشف عورات مى كند؟ از كودك ، ايمان دارد ولى بمحضر ربوبيت اگر علم داشته باشد ايمان ندارد بلكه بر اثر كثرت معاصى كه قلب او تارك و سياه شده اينگونه مسائل و حقايق را اصلا نمى تواند بپذيرد، احتمال صحت و واقعيت آن را هم شايد نمى دهد ؛ واقعا اگر انسان احتمال بدهد (لازم نيست يقين داشته باشد) كه اين خبرهايى كه در قرآن كريم آمده ، وعده ها و عيدهايى كه داده شده ، راست است در اعمال و كردار خود تجديد نظر نموده ، اينطور افسار گسيخته و بى پروا پيش نمى تازد. شما اگر احتمال بدهيد كه در مسيرى درنده اى وجود دارد و ممكن است اذيتى به شما برساند، يا شخص مسلحى ايستاده كه شايد متعرض شما گردد از پيمودن آن راه خود دارى ورزيده توقف مى كنيد و در مقام تحقيق و صحت و سقم آن بر مى آئيد. آيا ممكن است كسى وجود جهنم و خلود در نار را احتمال دهد مع الوصف مرتكب خلاف شود؟ (١٢٣)
خدا نكند انسان به امراض بى درد مبتلا گردد، مرضهائى كه درد دارد انسان را وادار مى كند كه در مقام علاج برآيد، به دكتر و بيمارستان مراجعه كند، ليكن مرضى كه بى درد است و احساس نمى شود بسيار خطرناك مى باشد وقتى انسان خبردار مى گردد كه كار از كار گذشته است .
مرضهاى روانى اگر درد داشت باز جاى شكر بود بالاخره انسان را به معالجه و درمان وامى داشت ولى چه توان كرد كه اين امراض خطرناك درد دندان ، مرض غرور و خود خواهى بى درد است ، معاصى ديگر بدون ايجاد درد قلب و روح را فاسد مى سازد اين مرضها نه تنها درد ندارد بلكه ظاهر لذتبخشى نيز دارد، مجالس و محافلى كه به غيبت مى گذرد، خيلى گرم و شيرين است ، حب نفس و حب دنيا كه ريشه همه گناهان است . (١٢٤) لذتبخش مى باشد. (١٢٥)
و قهرا انسان اگر از مرضى لذت برد و درد هم نداشت دنبال معالجه نخواهد رفت و هر چه به او اعلام خطر كنند كه اين مرض كشنده است باور نخواهد كرد.(١٢٦)

٢٠ - خوداتكايى بدترين تكيه گاه
سئوال :
اتكاء و اطمينان به خود داشتن دقيقا در مقابل اتكاء به خداوند داشتن مطرح است و خود اطمينانى يكى از بزرگترين آفات سير و سلوك مى باشد استدعا دارد در اين مورد ما را با نفس نفيس و نورانى خود راهنمايى فرماييد؟
گاهى كمان مى كنيم كه تحصيلات ما براى خداست و از مكايد شيطان و نفس غفلت داريم براى آنكه حب نفس پرده ضخيم بزرگى است كه معايب ما را بر ما پوشانده . و از اين جهت اوليا اطهار و ائمه والاتبار عليهم السلام براى فهماندن خود ما نيز آثار و علائمى جهت امتياز ذكر فرمودند كه ما خود را به آن بشناسيم و نفس خويش را محك كنيم و بيهوده حسن ظن به خود نداشته باشيم . (١٢٧)
پس بهتر آن است كه سالك الى الله پاى سلوك خود را بشكند و از اعتماد به خود و ارتياض و عمل خود يكسره برائت جويد و از خود و قدرت و قوت خود فانى شود و فنا و اضطرار خود را هميشه در نظر گيرد تا مورد عنايت شود و راه صد ساله را با جذبه ربوبيت يك شبه طى نمايد و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبيت با عجز و نياز عرض كند: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء... (١٢٨)
از حيله هاى نفسانى غافل مشو كه نفس و شيطان در كمين هستند و در پى فرصت مى گردند كه انسان را از راه حق برگردانند. هيچ گاه به كمالات خود مغرور مشو، كه غرور از شيطان است . هميشه به خود بدبين باش ، و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش . و اگر ديدى در تو از اين علوم اعجاب و خود بينى و خود پسندى حاصل شده است ، بدآن كه طعمه ابليس شدى و از راه سعادت دور افتادى . و آن گاه نظر كن ببين جز پاره (اى ) اصطلاحات بى مغز، چه در دست دارى ؟ آيا مى توآن با اين اصطلاحات ، ملائكه الله غلاظ و شداد را جواب داد؟ آيا مى شود با هيولى و صورت و معانى حروفيه و مانند اينها، خداى عالم را بازى داد؟ گيرم در اين عالم كه كشف سراير نمى شود، بتوان به بندگان خدا تذلل و تكبر كرد و با آنها با تحقير و توهين رفتار كرد، آيا مى توان در قبر و قيامت هم باز با همين پاى چوبين رفت و از صراط هم مى توان با اين پاى چوبين گذاشت ؟ علم قرآن و حديث ، بايد اصلاح حال تو را كند و اخلاق دوستان خدا را در تو ايجاد كند، نه پس از پنجاه سال تحصيل علوم دينى ، به صفات شيطانى تو را متصف كند. (١٢٩)
پس هيچ گاه از خود نبايد غفلت كند، و به كمال نبايد مغرور شود، و از هود و احوال نفس خود و مراعات آن نبايد نسيان كند، و در جميع احوال از تمسك به عنايات خفيه حق تعالى غفلت نكند، و به خود و سلوك و رياضت و علم و تقواى خود به هيچ وجه اعتماد نكند، كه از بزرگترين مهالك انسانيت و وساوس شيطانيت است كه سالك را زياد خود نيز مى برد، چنانچه حق تعالى فرمايد: ((و لا تكونوا كالذين نسوالله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون )) و اگر حس آن نمود كه جنود جهل ، حزب شيطان در باطن ذات و مملكت روح او غالب است ، با هر جديت و رياضتى شده ، مملكت باطن خود را از جنود شيطانى خالى ، و دست تصرف ديو پليد را از آن كوتاه كند. (١٣٠)
از وظايف بزرگ سالك الى الله و مجاهد فى سبيل الله ، آن است كه در خلال مجاهده و سلوك ، از اعتماد به نفس بكلى دست كشد و جبلتا (١٣١) متوجه به مسبب الاسباب و فطرتا متعلق به مبداالمبادى گردد، و از آن وجود مقدس ، عصمت و حفظ، طلب كند و به دست گيرى آن ذات اقدس ‍ اعتمادى كند و در خلوت تضرع به حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با كمال جديت در طلب بخواهد كه جز ذات مقدس او پناهى نيست . (١٣٢)

٢١ - اخلاص
سئوال :
اخلاص را چگونه در خود بيابيم و اساسا ويژگى عمل مخلصانه را بيان فرموده و آثارى كه بر آن مترتب است را نيز توضيح فرمائيد؟
اى عزيز علاج و كل العلاج در اينست كه انسان كه مى خواهد عملش الهى باشد وارد هر علمى كه شد مجاهده كند و با هر رياضت و جديتى شده قصد خود را تلخيص كند. سرمايه نجات و سرچشمه فيوضات ، تلخيص ‍ نيت و نيت خالص است . ((من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه .)) اخلاص چهل روزه ، اين است آثار و فوايدش . پس شما كه چهل سال يا بيشتر در جمع (١٣٣) اصطلاحات و مفاهيم در هر علمى كوشيديد و خود را علامه در علوم مى دانيد و از جند الله محسوب مى كنيد و در قلب خود اثرى از حكمت و در لسان خود قطره اى از آن نمى بينيد بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم احلاص نبوده ، بلكه براى شيطان و هواى نفس كوشش كرديد. پس اكنون كه ديديد از اين علوم كيفيت و حالى (١٣٤) حاصل نشد، چندى براى تجربه همه باشد به اخلاص نيت و تصفيه قلب از كدورت و رذايل بپردازيد، اگر از آن اثرى ديديد آن وقت بيشتر تعقيب كنيد گرچه باب تجربه كه پيش آمد در اخلاص ‍ بسته مى شود ولى باز شايد روزنه اى به آن باز شود و نور آن تو را هدايت كند. (١٣٥)
پس انسان بايد در همين عالم ، اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتى هست ، تحصيل كند و دل را با آن آشنا كند. و اين در اول سلوك انسانى صورت نگيرد، مگر آن كه اولا، نيت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص كند و قلب را با تكرار و تذكر، به اخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين شود، چه كه اگر اخلاص در كار نباشد ناچار دست تصرف ابليس به كار خواهد بود و با تصرف ابليس و نفس - كه قدم خود خواهى و خود بينى است - هيچ معرفتى حاصل نشود، بلكه خود علم التوحيد بى اخلاصى ، انسان را از حقيقت توحيد و معرفت دور مى كند و از ساحت قرب الهى تبعيد مى نمايد. ملاحظه حال ابليس كن كه چون خود خواهى و خود بينى و خود پسندى در او بود، علمش به هيچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد. (١٣٦)
شما هم اگر بخواهيد انسان باشيد، ارزش انسانى داشته باشيد، براى شكم نباشد، براى شرف باشد كارهايتان براى انسانيت باشد، براى خدا باشد، اگر بخواهيد كه كارهايتان كه براى خدا باشد به نتيجه برسد، بايد دست از هواهاى نفسانى برداريد. شيطان از انسان دست بردار نيست قسم خورده است براى خدا، من در ذهنم اين است كه به خدا تشر رفته است ، كه قسم خورده است كه نمى گذارم اينها چيزى بشوند ((الا عبادك منهم المخلصين )) شما با يك همچو دشمن قسم خورده اى مواجه هستيد، به جنگ او برويد. (١٣٧)
خداوندا: آينه دل را به نور اخلاص روشنى بخش ، و زنگار شرك و دو بينى را از لوح دل پاك گردان ، و شاه را سعادت و نجات را به اين بيچارگان بيابان حيرت و ضلالت بنا، و ما را به اخلاق كريمانه متخلق فرما، و از نفحات و جلوه هاى خاص خود كه متخصص اوليا درگاه است ما را نصيبى ده ، و لشكر شيطان و جهل را از مملكت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حكمت و رحمان را به جاى آنها جايگزين كن ، و ما را با حب خود و خاصان در گاهت از اين سراى درگذران ، و در وقت مرگ و بعد از آن با ما رحمت خود رفتار فرما، و عاقبت كار ما را با سعادت قرين كن .
بحق محمد و آله الطاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين - (١٣٨)



۲
خورشيد عرفان ٢٢ - حضور قلب در نماز
سئوال :
لطفا با توجه اينكه حضرتعالى در باب نماز و آداب آن دو كتاب وزين و مهمى تاليف فرموديد بفرمائيد چگونه ميتوان در نماز حضور قلب پيدا كرد و اساسا چرا در نماز غافليم ؟
اما حضور قلب در عبادت : پس از براى آن نيز مراتبى است كه عمده آن دو مرتبه است : يكى حضور در عبادت اجمالا، و آن چنان است كه در عين اشتغال به عبادت - هر عبادتى باشد چه از باب طهارت مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حج و ديگر امور - انسان به طريق اجمال ملتفت باشد كه ثناى معبود مى كند گرچه خود نمى داند كه چه ثنائى مى كند و چه اسمى از اسما حق را مى خواند. (١٣٩) شيخ عارف كامل ما - روحى فداه - براى اين نحو عبادت مثل مى زند به اينكه يكى قصيده در مدح كسى بگويد و به طفلى كه معناى آن را نمى فهمد در مدح اين شخص است . البته آن طفل كه قصيده را مى خواند اجمالا مى داند ثناى ممدوح را مى كند گرچه كيفيت آن را نمى داند. ماها نيز كه طفل ثنا خوان حق هستيم و نمى دانيم كه اين عبادات را چه اسرارى است و هريك از اين اوضاع الهيه با چه اسمى از اسما ارتباط دارد و به چه كيفيت ثناى حق است ، اينقدر بايد ملتفت باشيم كه هر يك از آنهائى ثنائى است از كامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق ، كه خود ذات مقدس در اين اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده كه در پيشگاه مقدسش اين نحو ثنا كنيم . (١٤٠)
عزيزم ! تو مناجات با حق را مثل تكلم با يكنفر بندگان ناچيز حساب كن . چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان ، سهل است با يك نفر از بيگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مى كنى ، از غير غافلى ، و با تمام توجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگار عالميان ، بكلى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجهى ؟! آيا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است ؟ يا تكلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حق را نمى دانيم چيست . تكاليف الهيه را سربار امور مى دانيم . البته امرى كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگانى گرديد در نظر اهميت نخواهد داشت . بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبيا پيدا كرد تا كار اصلاح شود. همه بد بختى ها از ضعف ايمان و سستى يقين است . (١٤١)
انسان در حال غلبه غضب محبت گاهى از هر امرى غافل مى شود. يكى از دوستان موثق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از او باش در اصفهان منازعه كرديم ، در بين اشتغال به زد و خورد مى ديدم بعضى از آنها مشت به من مى زند، نفهميدم چيست ، بعد كه فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با كارد چندين زخم به من زدند كه از آثار آن تا چندى بسترى بودم )) البته نكته آن هم معلوم است . وقتى كه نفس توجه تام به يك امرى پيدا كرد از ملك بدن غافل مى شود و احساسات از كار مى افتد و همش هم واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحث - نعوذبالله منها - ديديم كه اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن بكلى غافل هستيم . ولى افسوس كه ما به هر امرى توجه تام داريم جز به عبادت پروردگار عبادت پروردگار. (١٤٢)
بنابراين ، اول مرتبه حضور در باب عبادات ، حضور قلب در عبادات است اجمالا، و آن از براى همه كس ميسور است . و آن ، چنان است كه انسان به قلب خود بفهماند كه باب عبادات باب ثناى معبود است . و از اول عبادت تا آخر آن ، به طور اجمال قلب را به اين معنى كه اشتغال به ثناى معبود دارد متوجه و حاضر كند، گرچه خود نمى داند چه ثنائى مى كند و ذات مقدس را به چه و با چه ثنا مى كند و آيا اين عبادت ثناى ذاتى است يا اسمائى يا غير آن ، تقديسى يا تحميدى است ، مثل آنكه شاعرى مديحه اى براى كسى بگويد و به طفلى بفهماند كه اين در مدح فلان است ، ولى او نداند كه ممدوح را با چه و به چه مدح و ثنا كرده ، او اجمالا مى داند كه مدح مى كند گرچه تفصيلا نداند. همين طور اطفال دبستان معارف محمدى صلى الله عليه و آله ، كه مدايح و ثناهائى را كه به كشف كامل تام آن حضرت مكشوف و به وحى و افاضه حضرت حق ، جل جلاله ، بر قلب شريفش نازل شده ، در پيشگاه مقدس مى سرايند، گرچه خود نمى دانند كه چه ثنائى مى گويند و به چه و براى چه ، مدح مى سرايند، ولى اول مرتبه كمال عبادات آنها آن است كه قلب آنها در عبادت فرموده و خاصان درگاه به آن رطب اللسان شده اند. بلكه اگر ثناگوئى به لسان اوليا كند بهتر است . (١٤٣)
سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چيست . اگر ما مناجات حق تعالى و ولى نعم خود را به قدر مكالمه با يك مخلوق ضعيف اهميت دهيم ، هرگز اين قدر غفلت و سهو و نسيان نمى كنيم . و پر معلوم است كه اين سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ايمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل بيت عصمت است ، بلكه اين مساهله ناشى از سهل انگارى محضر ربوبيت و مقام مقدس حق است ، ولى نعمتى كه ما را به لسان انبيا و اوليا بلكه با قرآن مقدس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مكالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده ، با اين وصف ما به
قدر مذاكره با يك بنده ضعيف ادب حضور درگاه او است ، مى شويم ، گوئى وقت فرصتى به دست آورديم و مشغول افكار متشتته و خواطر شيطانيه مى گرديم ، كانه نماز كليد دكان يا چرتكه حساب يا اوراق كتاب است . اين را نبايد جز ضعف ايمان به او، و ضعف يقين ، چيز ديگر محسوب داشت ، و انسان اگر عواقب و معايب اين سهل انگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح بر مى آيد و خود را معالجه مى كند.
انسان اگر امرى را با اهميت و عظمت تلقى نكند، كم كم منجر به ترك آن مى شود، و ترك اعمال دينيه به ترك دين ، انسان را مى رساند. (١٤٤)...و از امورى كه انسان را اعانت كامل كند بر تحصيل حضور قلب ، مراقبه از وقت است كه عهد معهود و ميعاد موعود حق است . و شخص سالك الى الله و مجاهد فى سبيل الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد، لااقل اين پنج وقت را كه حق تعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده بايد مراقبت كند و از حق تعالى به جان و دل تشكر كند كه او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده . پس ، از آن غفلت نكند و از وعده گاه حق تخلف نورزد. (١٤٥)
اى عزيز، تو نيز به قدر ميسور و مقدار مقدور اين وقت مناجات را غنيمت شمار و به آداب قلبيه آن قيام كن ، و به قلب خود بفهمان كه مايه حيات ابدى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانيه و راس المال كرامات غير متناهيه به مراودت و موانست با حق است و مناجات با او، خصوصا نماز كه معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جميع عبادات جامعتر و كاملتر است . پس ، از اوقات آن حتى الامكان محافظت كن . و اوقات فضيلت آن را انتخاب كن كه در آن نورانيتى است كه در ديگر اوقات نيست و اشتغالات قلبيه خود را در آن اوقات كم كن بلكه قطع كن . و اين حاصل شود، به اينكه اوقات خود را موظف و معين كنى . و براى نماز كه متكفل حيات ابدى تو است ، وقتى خاص تعيين كنى كه در آن وقت كارهاى ديگرى نداشته باشى و قلب را تعلقاتى نباشد، و نماز را با امور ديگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر كنى .(١٤٦)
اگر اجازه نبود كه انسان وارد بشود بر عبادات ، همه عبادات ، انسان خجالت مى كشيد كه بايستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجيد كند.
انسان كوچكتر از اين است كه بايستد در مقابل خدا و خدا را تمجيد كند، تمجيد كند. اين ادعاست . تمجيد و تمجيد، ادعاى اين است كه من شناختم ، و انسان عاجز است از اينكه بشناسد، لكن چاره نيست چون خود گفته است ، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است ، همه بايد اطاعت كنند ولو اينكه قاصر هستند از اينكه تمجيد كنند خدا را، تنزيه كنند خدا را. هر جا تكبير آمده ، دنبالش تنزيه هم ، در نماز اينطور است ، سبحان الله مى گويد بعد الله اكبر. اول تنزيه مى كند خدا را، بعد تمجيد مى كند، بعد تكبير مى كند كه حمد خدا در بين يك تنزيه و يك تكبير واقع مى شود. مى خواهيد ركوع برويد تكبير مى كنيد، تكبير مى گوئيد. از ركوع برمى خيزيد تكبير مى گوئيد. در ركوع تنزيه مى كنيد. وقتى وارد به سجود مى خواهيد بشويد باز تكبير مى گوئيد، در سجود تنزيه مى كنيد، بعد از سجود تكبير مى گوئيد، باز تكبير مى گوئيد و وارد سجود مى شويد و تنزيه مى كنيد. همه اش براى اين است كه بفهماند كه مساله بالاتر از اين مسائل است . منزه است از اينكه تو تكبير كنى ، تكبير مى گوئيد، تنزيه مى كند او را از اينكه تكبير بگوئيد برايش . تنزيه مى كنيد تكبير مى كند او را كه تنزيه اش كنيد. نماز و وضعش اين طورى است و عبادات ديگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، بايد بگويم انسان آنكه حظ ضعيفى از معرفت دارد جرات به اينكه بايستد و عبادت كند خدا را نداشت .(١٤٧)

٢٣ - تقوا و ورع
سئوال :
همانطورى كه حضرتعالى استحضار دارند بالاترين درجه تقوا، همانا ورع مى باشد لذا خواهشمندم در اين خصوص توضيحى فرموده و طريقه حصول آن را بيان فرمائيد.
بايد دانست كه به حسب روايات شريفه ، ميزان ، در كمال ورع ، اجتناب از محارم الله است و هر كس اجتناب از محرمات الهيه كند از ورع دارترين مردم بشمار آيد. پس اين امر را شيطان در نظرت بزرگ نكند و تو را مايوس ‍ ننمايد، زيرا كه از عادت آن ملعون است كه انسان را از راه ياس به شقاوت ابدى مى اندازد. مثلا در اين باب مى گويد: ((چطور ممكن است در شهرى كه داراى صد هزار جمعيت يا بيشتر است انسان از تمام آنها بيشتر ورع داشته باشد؟)) اين از مكايد آن لعين و وساوس نفس اماره است . جواب آن اينست كه بحسب روايات هر كس از محرمات الهيه اجتناب كند مشمول اين روايات است و از زمره ورعناك ترين مردم بشمار مى آيد. و اجتناب محرمات الهيه كار بسيار كشكلى نيست ، بلكه انسان با جزئى رياضت نفس ‍ و اقدام ، مى تواند ترك جميع محرمات كند. البته (اگر) انسان بخواهد اهل سعادت و نجات باشد و در تحت ولايت اهل بيت و مشمول كرامت حقتعالى باشد و تا اين اندازه هم صبر در معصيت نداشته باشد، نمى تواند، لابد قدرى پافشارى و تحمل و ارتياض لازم است . (١٤٨)
پس انسان سالك پس از آن كه ، متسنن به سنن الهيه و متلبس به لباس ‍ شريعت شد و اشتغال به تهذيب باطن و تصقيل سر و تطهير روح و تنزيه قلب پيدا كرد، كم كم از انوار غيبيه الهيه در مرآت قلبش تجلياتى حاصل شود و با جذبه هاى باطنيه و عشق فطرى جبلى ، مجذوب عالم غيب گردد و پس از طى اين مراحل ، سلوك الى الله با دستگيرى باطنى غيبى شروع شود و قلب حق طلب و حق جو شود و وجهه قلب از طبيعت منسلخ و به حقيقت منسلك گردد و با جذوه نار محبت و نور هدايت ، كه يكى رفرف عشق و يكى براق سير است ، به سوى كوى محبوب و جمال جميل ازل رهسپار شود و دست و رو از آلودگى توجه به غير شست و شو دهد و با قلب پاك از آلودگى به رجز شيطان ، كه حقيقت سوائيت و اصل اصول شجره منحوسه خبيثه غيريت و كثرت است متوجه به قصد و مقصود گردد و مترنم به (وجهت وجهى للذى فطرالسموات و الارض )... (الى آخره ) (١٤٩) گردد و خليل آسا، تنفر از آفلين ، كه مقارنقص و رجز است ، پيدا كند و توجه به كمال مطلق ، نقشه قلب او گردد. (١٥٠)

٢٤ - عجب و غرور
سئوال :
يكى از مهالك مسئله عجب است كه دامى بس سخت و سنگين در طريق يك سالك الى الله ، است استدعا دارد راجع به اين مطلب نيز ما را راهنمائى فرمائيد؟
اى عزيز! تمام (عمر) ما كه پنجاه شصت سال است ، فرض مى كنيم كه در قيام كنيم به جميع وظايف شرعيه ، و با ايمان صحيح و عمل صالح و توبه صحيحه از اين دنيا برويم . آيا اين مقدار اعمال و ايمان ما را چه مقدار جزا است ؟ با آنكه به حسب كتاب و سنت و اجماع جميع ملل چنين شخصى مورد رحمت حق است و به بهشت موعود مى رود و ريحان خواهد بود. آيا در اينجا مجال انكارى هست ؟ با اينكه اگر بناى جزاى عمل باشد - (به ) فرض باطل كه عمل ما جزائى داشته - اينقدرى كه عقل از تصورش كما و كيفا عاجز است نخواهد بود. پس معلوم شد كه مطلب بر اساس ديگر مبتنى است و بر پايه ديگر چرخ مى زند. آن وقت هيچ استبعادى باقى نمى ماند و براى انكار راهى باز نخواهد ماند. (١٥١)
اى انسان ضعيف بيچاره !
آن روزى كه در كتم عدم و چاه نيستى پنهان بودى ، و نه از تو و نه از پدران تو خبرى بود ((نه از درد نشان بود و نه از درد نشان )) (١٥٢) (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا) (١٥٣) كدام قدرت كامله و رحمت واسعه تو را از آن ظلمت بى منتهى نجات داد. و كدام دست توانا به تو خلعت هستى و نعمت كمال و جمال عنايت فرمود؟! (١٥٤)
عزيزا! با كدام لياقت و جديت و كوشش ، لايق فرو فرستادن ، وحى الهى شدى ؟ بزرگترين رحمتهاى الهى و بالاترين نعمتهاى ربانى ، نعمت هدايت به صراط مستقيم و راه نمايى به طريق سعادت است . آيا كدام كسب و عمل يا كدام لياقت و عبادت اين نعمت بزرگ را براى ما فراهم آورد؟ آيا با چه سابقه خدمتى ما لايق وجود انبيا عظام و سفراى كرام الهى شديم ؟ (١٥٥)
عزيزا! دعوى مقامات و مدارج كردن سهل است . چه بسا باشد كه به خود انسان نيز، مطلب مشتبه شود و خودش نيز نداند كه مرد ميدان اين دعوى نيست ، ولى اتصاف به حقايق و وصول به مقامات با اين دعويها نشود. (١٥٦) دخترم عجب و خودپسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندكى به عظمت خلقت به اندازه اى كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفكر شود حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و كهكشانها را ادراك مى كند و عظمت خالق آنها را اندكى مى فهمد و از عجب و خودبينى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نمايد. (١٥٧)

٢٥ - راه مبارزه با شيطان
سئوال :
شيطان دشمنى است كه تمام عبادات خود را بواسطه عدم يك سجده بر آدم عليه السلام بر باد داد و آن نشانه اين است كه شيطان بعنوان دشمن قهار براى انسان مطرح است به نظر حضرتعالى راه مبارزه با شيطان چيست ؟
واى عزيز! از خداى تبارك و تعالى در هر آن استهانت بجوى و استغاثه كن در درگاه معبود خود، و با عجز و الحاح عرض كن : بار الها! شيطان دشمن بزرگى است كه طمع بر انبيا و اولياى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با اين بنده ضعيف گرفتار امانى و اوهام باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهى كن كه بتواند از عهده اين دشمن قوى برآيد، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوى كه سعادت و انسانيت مرا تهديد مى كند، تو خودت با من همراهى فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاص تو خارج كنيم و دست اين غاصب را از خانه مختص به تو كوتاه نمايم . (١٥٨)
پس اى عزيز فكرى كن و چاره جويى نما و راه نجاتى و وسيله خلاصى از براى خود پيدا كن . و به خداى ارحم الراحمين پناه ببر، و در شب هاى تاريك با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمنا كن كه تو را اعانت كند در اين جهاد نفس ، تا ان شاء الله غالب شوى و مملكت وجودت را رحمانى گردانى ، وجنود شيطان را از آن بيرون كنى ، و خانه رحمت هايى خداوند به تو عطا فرمايد. (١٥٩)
در هر حال از خداى مهربان در هر وقت خصوصا در خلوت با تضرع و استكانت و عجز و مذلت بخواه كه تو را هدايت كند به نور توحيد، و قلب تو را منور كند به بارقه غيبى يك بينى و يك پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چيز را نابود دانى و با تضرع از آن ذات مقدس خواهش كن كه اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدايت فرمايد به طريق خلوت و ارادت . (١٦٠)

٢٦ - كنترل خطورات ذهنى
سئوال :
لطفا در خصوص خطوراتى كه در حالات مختلف به ذهن انسان خطور مى كند خصوصا در حين انجام عبادات كه مزاحم تمركز ذهن مى شود راهنمائى فرمائيد؟
بدان كه اول شرط از براى مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر مى تواند منشا بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است . چون كه اين خيال مرغى است . بس پرواز كن ، كه در هر آنى به شاخى خود را مى آويزد، و اين موجب بسى از بدبختى ها است و خيال يكى از دستاويزهاى شيطان است كه انسان را به واسطه آن بيچاره كرده ، به شقاوت دعوت مى كند. انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود بر آمده و مى خواهد باطن را صفايى دهد، و آن را از جنود ابليس خالى كند بايد زمام خيال را در دست گيرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز كند و مانع شود از اين كه خيال هاى فاسد باطل خود را متوجه امور شريفه كند، و اين اگر چه در اول امر قدرى مشكل بنظر مى رسد و شيطان و جنودش آن را به نظر، بزرگ جلوه مى دهند، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود. (١٦١)
ممكن است براى تجربه ، تو نيز چندى در صدد جمع خيال باشى و مواظبت كامل از آن كنى . هر وقت مى خواهد متوجه امر پست و خسيسى شود، آن را منصرف كنى و متوجه كنى به امور ديگر، از قبيل مباحات يا امور راحجه شريفه . اگر ديدى نتيجه گرفتى ، شكر خداى تعالى كن بر اين توفيق ، و اين مطلب را تعقيب كن ، شايد خداى تو به رحمت خود راهى براى تو باز كند از ملكوت ، كه هدايت شوى به صراط مستقيم انسانيت ، و كار سلوك الى الله تعالى براى تو آسان شود. و ملتفت باش كه خيالات فاسده قبيحه و تصورات باطله از القاآت شيطان است كه مى خواهد جنود خود را در مملكت باطن تو بر قرار كند، و تو كه مجاهدى با شيطان و جنودش ، و مى خواهى صفحه نفس را مملكت الهى و رحمانى كنى ، بايد مواظبت كيد آن لعين باشى ، و اين اوهام برخلاف رضاى حق تعالى را از خود دور نمايى تا ان شاء الله در اين جنگ داخلى ، اين سنگر را كه خيلى مهم است از دست شيطان و جنودش بگيرى كه اين سنگر، بمنزله سر حد است . اگر اين جا غالب شدى ، اميدوار باش . (١٦٢)
و مثل قلب مثل طايرى است كه دائما از شاخه اى به شاخه اى پرواز مى كند. مادامى كه درخت آرزوى دنيا و حب آن در قلب برپا است ، طائر قلب بر شاخه هاى آن متعلق است ، و اگر به رياضات و مجاهدات و تفكر در عواقب و معايب آن و تدبر در آيات و اخبار و حالت اولياى خدا، قطع اين درخت را نمود، قلب ساكن و مطمئن مى شود و موفق به كمالات نفسانيه ، كه از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ، ممكن است بشود، والا به هر قدر موفق شد در كم نمودن آن ، موفق به نتيجه مى شود. (١٦٣)

٢٧ - مراقبه و محاسبه
سئوال :
خواهشمنديم راجع به مسئله مراقبه ، و انجام عمل محاسبه كه از اركان مهم مبحث سر و سلوك مى باشد توضيحات لازم را مبذول فرمائيد؟
از امورى كه لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .
مشارطه آن است كه در اول روز مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد. و معلوم است كه يك روز خلاف نكردن ، امرى است خيلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده بر آيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما و ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون است و. او را از روى واقع و قلب لعن كن ، و اوهام باطله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ، آن وقت تصديق خواهى كرد. و پس از اين مشارطه ، بايد وارد مراقبه شوى و آن چنان است كه در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است ، بدان كه اين از شيطان و جنود او است كه مى خواهد تو را از شرطى كه كردى باز دارند به آن ها لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خيال باطل را از دل بيرون نما، و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم ولى نعمت من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و لطف هايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم ، از عهده يكى از آن ها بر نمى آيم . سزاوار نيست يك شرط جزئى را وفا نكنم . اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آيد. و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاى تو از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها منافات ندارد، و به همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از اين كه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداى خود كردى كه آيا بجا آوردى ؟ و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى ؟ اگر درست وفا كردى ، شكر خدا كن در اين توفيق و بدان كه يك قدم پيش رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند ان شاء الله تو راهنمايى مى كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ، و كار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به اين عمل مواظبت كن ، اميد است ملكه گردد از براى تو، به طورى كه از براى تو، كار خيلى سهل و آسان شود، بلكه آن وقت لذت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترك معاصى در همين عالم ، با اين كه اينجا عالم جزا نيست ، لذت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى كند و تو را ملتذ مى نمايد. و بدان كه خداى تبارك و تعالى تكليف شاق بر تو نكرده ، و چيزى كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست . بر تو تحميل نفرموده ، لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقت محاسبه ديدى سستى و فتورى شده در شرطى كه كردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانه به عمل شرط، قيام كنى ، و به اين حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفيق و سعادت را بر روى تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساند. (١٦٤)
پس اى عزيز! در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرى ، استنطاق كن كه آيا اقدامش در خيرات و براى امور شريفه براى چيست ؟ دردش چيست كه مى خواهد از مسائل نماز شب سوال كند؟ يا اذكار آن را تحويل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد يا بگويد؟ يا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زيارتى كه رفته با هر وسيله است به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد، راضى نمى شود كه كسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن بميان آورده ، به مردم ارائه مى دهد. (١٦٥)
ولى بدان كه خدعه هاى نفس اماره و شيطان داخلى و خارجى زياد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خداى باز مى دارد و به سوى خود و آمال خود سوق مى دهد. مراقبت و محاسبه نفس ‍ در تشخيص راه و خودخواهى و خداخواهى از جمله منازل سالكان است . خداوند ما و شما را در آن توفيق دهد. (١٦٦)
اگر در شب و روز چند دقيقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن يعنى به مقدارى كه قلب حاضر است - نفس را محاسبه كند در تحصيل نور ايمان ، و از آن مطالبه نور ايمان كند، و آثار ايمان را از آن جستجو كند، خيلى زودتر به نتيجه مى رسد، ان شاء الله . (١٦٧)
هر شخصى بايد خودش را محاسبه كند. يكى از مناطق سير، محاسبه آدم است . نوع انسان مراقبت از خودش بكند در روز مشغول عمل است كه خلاف نكند، شب هم كه ، آخر شب هم كه مى رود منزل از خودش محاسبه كند، مثل يك كسى كه از او استنطاق مى خواهد بكند، بازرسى مى كند، خودش بازرسى كند ببيند كه امروز چه كرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى كنيد و ببينيد با اين صندوق چه عمل كرديد. (١٦٨)
يكى از امورى كه حتى در امراض موثر است تلقين است كه مريض به خودش و يا ديگرى به او تلقين كند كه خوب مى شوى ، اين وقتى مكرر شد در نفس انسان اثر مى گذارد در موعظه هم همين طور است ، انسان بايد هم خودش را موعظه كند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هيچ انسانى نيست كه محتاج به موعظه نباشد منتها انسان هاى بالا واعظشان خداست و انسان هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتياج به موعظه داريم و موعظه چندين ساله در خود من باز تاثير بسزا نكرده است ...
اين براى اين است كه در باطن انسان ، شيطان بزرگى است كه ايستاده است تا انسان را به هلاكت برساند، تمام همش اين است كه انسان را بدون ايمان از اينجا بيرون كند و ما از گرفتارى به اين عواقب سو به خدا پناه مى بريم . (١٦٩)
اگر كسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اينكه خودش را محاسبه كند، اگر در - فرض كنيد - مجلس يا در جاى ديگر يك روزى گذشته است كه در آنجا مسائلى پيش آمده است شب برود حساب كند ببيند كه واقعا اينكه من امروز گفتم مبدا اين چى بود، يك مبدا شيطانى داشت يا مبدا الهى داشت ، اگر محاسبه كند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد كه امروز تو اين صحبت را كردى ، اين مبدا، مبدا شيطانى بوده است نه مبدا انسانى و الهى ، ممكن است كم كم دنبال اين برود كه اصلاح كند و اگر اين كار را نكند و همان رويه را تعقيب بكند، هيچ بعيد ندانيد كه يك نفر زاهد، عابد، مسلمان ، همه چيز، يك انسان فاسد شقى اى از كار در آيد، مامون نيست هيچ كس . (١٧٠)
اى عزيز! قدرى از حال غفلت بيدار شو و در امر خود تفكر كن و صفحه اعمال خود را نگاه كن . بترس از آنكه اعمالى را كه به خيال خودت ، عمل صالح است از قبيل نماز و روزه و حج و غير آن ، خود اينها اسباب گرفتارى و ذلتت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در اين عالم تا فرصت دارى بكش ‍ و خودت ميزان اعمالت را بر پا كن و در ميزان شريعت و ولايت اهل بيت اعمال خود را بسنج و سخت و فساد و كمال و نقص آن را معلوم كن و آنها را جبران كن تا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اينجا خود را محاسبه نكنى و حساب خودت را درست نكنى در آنجا كه به حساب رسيدگى مى شود و ميزان اعمال بر پا مى شود مبتلا به مصيبتهاى بزرگ شوى . بترس ‍ از ميزان عدل الهى و به هيچ چيز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده .(١٧١)

٢٨ - اولين گام در راه مبارزه با نفس
سئوال :
لطفا اولين مرحله ابتدائى مبارزه با مفاسد اخلاقى را كه حضرتعالى پيشنهاد مى نمائيد را بيان فرمائيد؟
بهترين علاج ها كه علما اخلاق و اهل سلوك از براى اين مفاسد اخلاقى فرموده اند اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مى بينى ، در نظر بگيرى و بر خلاف آن تا چندى مردانه قيام و اقدام كنى ، و همت بگمارى برخلاف نفس تا مدتى ، و بر ضد خواهش آن رذيله رفتار كنى و از خداى تعالى در هر حال توفيق طلب كنى كه با تو اعانت كند در اين مجاهده ، مسلما بعد از مدت قليلى ، آن خلق زشت رفع شده و شيطان و جندش از اين سنگر فرار كرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.
مثلا يكى از ذمائم اخلاق كه اسباب هلاكت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنيا، معذب دارد، بد خلقى با اهل خانه يا همسايگان يا هم شغلها يا اهل بازار و محله است كه اين زاييده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدتى در صدد بر آيد كه هر وقت ناملايمتى پيش آمد مى كند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى كند او را بر ناسزا گفتن و بدگويى كردن ، بر خلاف نفس اقدام كرده ، عاقبت بد و نتيجه زشت اين خلق را ياد بياورد، و در عوض ملايمت بخرج بدهد، و در باطن ، شيطان را لعن كند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم كه اگر چنين رفتارى كنيد - بعد از چند مرتبه تكرار - آن خلق بكلى عوض شده ، و خلق نيكو در باطن مملكت شما منزل مى كند. (١٧٢)
آقايان بايد مراقبه كنند، بايد مراقبت كنند خودشان را از صبح تا عصر بايد مراقب خودشان باشند نفس انسان سركش است يك آن از آن غافل بشويم (نعوذ بالله ) انسان را به كفر مى كشد اگر غافل بشود انسان . شيطان راضى نيست به فكر ما، او كفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى كند به كفر منتها از معاصى كوچك مى گيرد و كم كم وارد مى كند در بزرگتر و كم كم در بزرگتر كم كم بالاتر تا برسد به آنجا كه خداى نخواسته انسان را منحرف كند اصلا از اسلام . بايد مراقبت كنيد آقا از خودتان بايد از اول صبح كه از خواب پا مى شويد يا اول اذان يا عشا يا قبل از اذان كه پا مى شويد از خواب طويل ، بايد مراقب خودتان باشيد. (١٧٣)

٢٩ - ايمان قلبى و زبانى
سئوال :
فرق ايمان قلبى و زبانى را لطفا بيان فرمائيد؟
ممكن است عقل شما به برهان چيزى را ادراك كند، ولى قلب تسليم نشده باشد و علم بى فايده گردد. مثلا شما به عقل خود ادراك كرديد كه مرده نمى تواند به مسى ضرر بزند، و تمام مرده هاى عالم به قدر يك مگس ، حس ‍ و حركت ندارند و تمام قواى جسمانى و نفسانى از او مفارقت كرده ، ولى چون اين مطلب را قلب قبول نكرده و تسليم عقل نشده ، شما نمى توانيد با مرده ، شب تاريك بسر بريد. ولى اگر قلب ، تسليم عقل شد و اين حكم را از او قبول كرد، هيچ اين كار براى شما اشكالى ندارد. چنان چه بعد از چند مرتبه اقدام ، قلب تسليم شده ، ديگر باكى از مرده نمى كند.
پس معلوم شد كه تسليم ، كه خط قلب است ، غير از علم است كه حظ عقل است . (١٧٤)
ما همه داد، از توحيد مى زنيم و حق تعالى را ((مقلب القلوب و الابصار)) مى خوانيم ، و ((الخير كله بيده )) و ((الشر ليس اليه )) مى سرائيم ولى باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستيم ، و دائما خيرات را از دست ديگران تمنا داريم ، اينها نيست جز اين كه اينها، يا حقايق عقليه اى است كه قلب از آن بى خبر است و يا لقلقه هاى لسانى است كه به مرتبه ذكر حقيقى نرسيده . (١٧٥)
بيچاره انسان غافل ! در امور زايله دنيا - كه خود مى داند، و هر روز مى بيند كه اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرتها را مى برند، اين قدر اهميت مى دهد، و با كمال جد و جهد در جمع و تحصيل آن مى كوشد، و خود را با هر ذلت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى كند، و از هيچ عار و ننگى پرهيز نمى كند. ولى براى تحصيل ايمان كه كفيل سعادت ابدى او است - اينقدر سست و افسرده است كه با اينهمه مواعظ انبيا و اوليا و اينهمه كتابهاى آسمانى ، باز از سستى و سهل انگارى دست نكشيده ، و به فكر روزگار مصيبت و ذلت و زحمت خود نيفتاده . (١٧٦)
ايمان فقط اين نيست كه ما اعتماد داشته باشيم كه خدايى هست و پيغمبرى هست و چه ، نه ايمان يك مساءله اى بالاتر از اين است اين معانى را كه انسان ادراك كرده به عقلش ، بايد با مجاهدات به قلبش برساند كه قلبش ‍ آگاه بشود، بيايد مطلب را. خيلى چيزهاست كه انسان به برهان مى داند كه فلان قضيه فلان طور است يا فلان طور نيست ، لكن چون ايمان نيامده است ، تاثير نمى كند، مثلا نوع مردم اينطور هستند كه در يك شب تاريكى ، اگر يك مرده اى در محلى باشد پيش او مى ترسند بخوابند و همه عقيده شان هم اين است كه مرده هيچ اثرى ندارد، هيچ كارى از او نمى آيد، عقلشان مى گويد كه مرده است ،... لكن اين مطلب به قلب نرسيده ، مرده شورها به واسطه تكرارى كه كرده اند، عمل تكرار شده را به واسطه تكرار، آنها پيش مرده مى خوابند، هيچ برايشان چيزى نيست ، اين فرق ما بين ادراك عقلى و ايمان است . ادراك عقلى آدم مى كند تاثير در آدم ندارد، تا ايمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهميده باشد، باورش نيامده باشد، آن مساءله عقلى تاثيرش كم است . ايمان عبارت از اين است كه آن مسائلى را كه شما با عقلتان ادارك كرده ايد آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش ‍ بيايد، اين محتاج به يك مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهميد. (١٧٧)

٣٠ - جايگاه رياضت در سير و سلوك
سئوال :
يكى از مباحثى كه در راه مبارزه با نفس مطرح مى شد مسئله رياضت دادن به نفس اماره است استدعا دارد در خصوص حد و ميزان رياضت شرعى و اسلامى مطالب لازم را بفرمائيد.
شيخ استاد ما (١٧٨) دام ظله - مى فرمودند: ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعى صحيح ، قدم نفس و قدم حق است . اگر سالك به قدم نفس ‍ حركت كرد و رياضت او براى ظهور قواى نفس و قدرت سلطان آن باشد، رياضت باطل و سلوك آن منجر به سو عاقبت مى باشد، و دعوى هاى باطله نوعا از همين اشخاص بروز مى كند. و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خدا جو شد، رياضت او حق و شرعى است ، و حق تعالى از او دستگيرى مى كند به نص آيه شريفه كه مى فرمايد: ((و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)) (١٧٩) كسى كه مجاهده كند در راه ما هر آينه هدايت مى كنيم او را به راه هاى خود. (١٨٠) گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاقى روحى ممكن الزوال نيست . اين ها خيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القا مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغير و نشاه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفيه تفاوت مى كند. البته اول پيدايش صفتى در نفس ، با زحمت و رياضت كمى او را مى توان ازاله كرد. مثل نهال نورسى كه ريشه نداونيده باشد ومتمكن در زمين نشده باشد. ولى بعد از آن كه آن صفت ، متمكن در نفس شد، و از ملكات مستقره نفس گرديد، زوالش ممكن است ولى زحمت كندنش زياد است . تو هرچه ديرتر در فكر قلع ريشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و رياضت بيش تر گردد. (١٨١)
پس اى غافل چيزى را (كه ) با يك كاه يك سال زحمت جزئى دنياى با اختيار خود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا آخرت را به آخر رساند، نگذر بماند و تو را هلاك كند. (١٨٢)
و از مفاسد بزرگ حب دنيا آن است كه انسان را از رياضت شرعيه و عبادات و مناسك باز دارد. و جنبه طبيعت را قوت دهد، و تعصى نمايد طبيعت از اطاعت روح ، و انفياد آن را نكند و عزم انسانى را سست كند، و اراده را ضعيف نمايد، با اين كه يكى از اسرا بزرگ عبادات و رياضت شرعيه آن است كه بدن و قواى طبيعيه و جنبه ملك ، تابع و منقاد روح گردد، و اراده نفس در آن ها كاركن شود كه به مجرد اراده ، بدن را به هر كار بخواهد، وادار كند، و از هر كار بخواهد، انجام دهد. و يكى از فضايل و اسرار عبادات شاقه و پرزحمت آن است كه اين مقصد از آن ها بيش تر انجام گيرد، و انسان به واسطه آن ها داراى عزم مى شود، و بر طبيعت غالب مى آيد و بر ملك چيره مى شود، و اگر اراده ، تام و تمام شود و عزم قوى و محكم گردد، مثل ملك بدن و قواى ظاهره و باطنه آن مقل ملائكه الله شود كه عصيان خدا نكنند. به هر چه آن ها را امر فرمايد، اطاعت كنند، و از هرچه نهى فرمايد، منتهى شوند، بدون آن كه باد تكلف و زحمت باشد. قواى ملك انسان هم اگر مسخر روح شد، تكلف و زحمت از ميان برخيزد و به راحتى مبدل گردد، و اقاليم سبعه ملك ، تسليم ملكوت شود و همه قوا عمال آن گردند. و بدان اى عزيز! كه عزم و اراده قويه در آن عالم ، خيلى لازم است و كار كن است . ميزان يكى از مراتب بهشت كه از بهترين بهشت ها است ، اراده و عزم است كه انسان تا داراى اراده نافذ و عزم قوى نباشد، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود. (١٨٣)
مثلا در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذاشتن و به عبادت حق تعالى قيام كردن ، روح را بر قواى بدن چيره مى كند و اراده را قوى مى كند، و اين در اول امر، اگر قدرى مشكل و ناگوار باشد، كم كم پس از اقدام ، زحمت من مى شود، و اطاعت بدن از نفس زياد مى شود. چنان چه مى بينيم اهل آن بدون تكلف و زحمت ، قيام مى كنند، و اين كه ما تنبلى مى كنيم و بر ما مشكل و شاق است ، براى آنست كه اقدام نمى كنيم : و اگر چند مرتبه اقدام كنيم ، كم كم زحمت مبدل به راحت مى شود. بلكه اهل آن ، التذاذ از آن مى برند بيشتر از آن التذاذى كه ما از مشتهيات دنيا مى بريم . پس به اقدام نفس عادى مى شود و ((الخير عاده )) (١٨٤)
اى عزيز! بدان كه خواهش و تمناى نفس نشود به جايى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن . اگر انسان يك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با يكى از هواهاى آن همراهى كند ناچار شود با چندين تمناى آن همراهى كند. اگر يك در به روى خواهش نفس باز كنى ، لابدى كه درهاى بسيارى به روى آن بازكنى . يك وقت به واسطه يك متابعت نفس به چندين مفاسد، و از آن به هزاران مهالك مبتلا شوى . تا آن كه خداى نخواسته در دم آخر جميع راه حق را بر تو مسند كند. چنان چه خداى تعالى در نص كتاب كريم از آن خبر داده است . (١٨٥)
پس بر سالك راه آخرت و تائب از معاصى لازم است كه الم رياضت و عبادت را به ذائقه روح بچشاند، و اگر شبى در معصيت و عشرت بسر برده ، تدارك آن شب را بكند به قيام به عبادت خدا. و اگر روزى را به لذات طبيعيه ، نفس را مشغول كرده ، به صيام و مناسك مناسبه جبران كند، تا نفس ‍ بكلى از آثار و تبعات آن كه حصول تعلقات و رسوخ محبت به دنيا است پاك و پاكيزه شود. البته توبه در اين صورت كامل تر مى شود و نورانيت فطريه نفس عود مى كند. و پيوسته در خلال اشتغال به اين امور تفكر و تدبر كند در نتايج معاصى و شدت باس حق تعالى و دقت ميزان اعمال و شدت عذاب عالم برزخ و قيامت ، و بفهمد و به نفس و قلب بفهماند كه تمام اين ها نتايج و صور اين اعمال قبيحه و مخالفت هاى با مالك الملوك است . اميد است كه پس از اين علم و تفكر، نفس از معاصى متنفر شود و انزجار تام و تمام برايش حاصل شود. (١٨٦)

٣١ - دنياطلبى منشا همه فسادها
سئوال :
استدعا دارد در مورد دنيا خواهى و آثار سوء آن در روح انسان را بيان فرموده آنگاه علاج اين بيمارى مهلك را نيز فرمائيد؟
گفته شده است : آن آخرى كه انسان مى خواهد ارتحال كند از اين عالم ، مى آيند شياطينى كه مى خواهند نگذارند اين آدم موحد از اين عالم بيرون برود مى آورند جلوى رويش چيزهائى را كه دوست دارد. طلبه مثلا كتاب دوست دارد كتابش را مى آورند مى گويند كه ما آتش مى زنيم برگرد عقيده اى كه داراى والا اينها را آتش مى زنيم ، آنكه علاقه به فرزند دارد، آنكه علاقه به چيز ديگر داد. (همين طور است ) خيال نكنيد كه اهل دنيا عبارت از آنهايند كه مثلا كاخ دارند. ممكن است يك نفر خيلى هم كاخ داشته باشد اهل دنيا نباشد يك طلبه يك كتاب داشته باشد اهل دنيا باشد علاقه داشته باشد. ميزان علاقه است ميزان دنيا آن علايقى است كه انسان به اين اشيا دارد و اين علايق ممكن است آن دم آخر كه انسان ببيند دارد از علائقش جدا مى شود دشمنى بياورد با خدا، دشمن خدا بشود و از اين عالم برود. علائق را بايد كم بكنيم ، علاقه ها بايد كم بشود، طبيعتا ما از اينجا مى رويم ، (و) على اى حال چه علاقه قلبى به چيزى داشته باشيم يا نداشته باشيم فرقى به حال (ما) نمى كند. فرض كنيد كه علاقه داشته باشيد به اين كتابتان يا نداشته باشيد كتاب مال شماست ، از آن هم استفاده مى كنيد، علاقه داشته باشيد به اين خانه يا نداشته باشيد، اين خانه مال شماست استفاده هم مى كنيد، علاقه را كم كنيد، علاقه را تا مى توانيد از بين ببريد. آنكه انسان را گرفتار مى كند اين علاقه اى است كه انسان دارد است آن هم از حب رياست نفس مبدا همان حب نفس است . حب دنيا، حب نفس ، حب رياست يك دردى است كه انسان را به هلاكت مى رساند. حب مسند، حب مسجد همه اينها دنيا است ، علايق دنيا است . (١٨٧)
ما خودمان را - براى آن حب نفسى كه داريم - خيلى مهذب و صحيح و آدم كامل مى دانيم و ديگران را معيوب مى دانيم و به عيبشان ايراد مى گيريم . در آن شعر هست كه يك آقائى - شعرش را نمى خواهم بخوانم - به يك كسى اشكال كرد (او) گفت من همينهايى كه مى گوئى هستم اما تو آنطور كه مى نمائى هستى ؟ (١٨٨)
اينكه در روايات ما هست كه ((حب الدنيا راس كل خطيئه )) اين يك واقعيتى است و اساس حب دنيا هم ، ريشه حب دنيا هم حب نفس است كه آن هم حب دنياست . تمام فسادهائى كه در بشريت پيدا شده است از اولى كه بشريت تحقق پيدا كرده است تاكنون و تا آخر، منشاش همين حب نفس ‍ است . از حب نفس است كه حب به جاه ، حب به سلطنت ، حب به مقام ، حب به مال و حب به همه انگيزه هاى شهوانى پيدا مى شود و انبيا اساس ‍ كارشان اين بوده است كه اين حب نفس را تا آن مقدار كه ممكن است سركوب كنند و نفس ها را مهار كنند. (١٨٩)
خداوندا! دل ما را از كدورت شرك و نفاق پاك فرما و آيينه قلب ما را از زنگار حب دنيا كه منشا اين همه امور است ، صافى فرما، و با ما همراهى فرما، و از بيچاره هاى گرفتار هواى نفس و حب جاه و شرف ، دستگيرى كن در اين سفر پرخطر و اين راه پر پيچ و خم و تنگ و تاريك . تويى قادر و تواناى همه چيز. (١٩٠)



۳
خورشيد عرفان ٣٢ - هدف از بعثت انبياء
سئوال :
هدف از بعثت انبيا عليه السلام و نزول قرآن و دستورات دينى و عبادى و ساير مسائل معنوى چه مى تواند باشد؟
تمام عبادات وسيله است ، تمام ادعيه وسيله است ، همه وسيله براى اينست كه انسان اين لبابش ظاهر بشود. آنكه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد و انسان بشود آدم . انسان بالقوه بشود يك انسان بالفعل . انسان طبيعى بشود، يك انسان الهى كه همه چيزش الهى بشود. هر چه مى بيند حق ببيند. انبيا هم براى همين آمده اند. (١٩١)
انبيا خدا براى اين مبعوث شدند كه آدم تربيت كنند، انسان بسازند، بشر از زشتيها، پليديها، فسادها و رذايل اخلاقى دور سازند و با فضايل و آداب حسنه آشنا كنند. ((بعثت لاتمم مكارم الاخلاق )) (١٩٢)
چنين علمى كه خداوند متعال نسبت به آن آنقدر اهتمام داشته كه انبيا را مبعوث فرموده است . (١٩٣)
همه انبيا آمده اند براى اينكه دست انسان را بگيرند و از اين چاه عميقى كه در آن افتاده است ، - آن چاهى كه عميق تر است چاه نفسانيت انسان است - در آوردند و جلوه حق را به او نشان بدهند تا اينكه ، همه چيز را نسيان كند و خداوند آن شاء الله نصيب همه ما بكند. (١٩٤)
انبيا آمدند كه ما اشخاصى كه از نور بهره اى نداريم و ظلمات - به ما - احاطه كرده است از هر طرف ما را، از اين ظلمت هاى گوناگون نجات بدهند و برسانند به عالم نور كه اگر رسيديد به عالم نور، شما سر تا پايتان نورانى مى شود، نور مى شويد، اصلش حرفى كه مى زنيد نورانى است ، حرفى كه مى شنويد نورانى است ، گوش و سمع و بصر، همه گوش خودت را رها كرده اى و گوش نورانى پيدا كرده اى . چشم ظلمانى را رها كرده اى يك چشم نورانى پيدا كرده اى . چشمى است كه با او توجه به خدا داريد، گوشى است كه با او توجه به خدا داريد، ما بايد خودمان را بسازيم ، خودتان را كه بسازيد همه كارهايتان جهاد سازندگى است . هر كارى بكنيد ديگر در حيطه جهاد وارد شده ايد شما، شما مجاهد هستيد ديگر. (١٩٥)
اى عزيز! امروز روز مهلت و عمل است ، انبيا آمدند و كتابها آوردند و دعوتها نمودند با اين همه تشريفات و اين همه تحمل رنج و تعب كه ما را از خواب غفلت بيدار و از سكر طبيعت هشيار كنند و ما را به عالم نور و نشئه بجهت و سرور رسانند... (١٩٦) تو به حال خود رحمى كن و از عمر خود نتيجه اى حاصل كن دقت در حال انبيا و اوليا كمل كن و اشتهاهاى كاذب و وعده هاى شيطان را پشت پازن ، مغرور گول شيطان مباش و فريب نفس اماره مخور كه تدليس اينها بسيار دقيق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعميه مى كنند و انسان را فريب مى دهند. (١٩٧)
بارالها! شيطان دشمن بزرگى است كه طمع بر انبيا و اولياى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با اين بنده ضعيف گرفتار امانى و اوهام باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهى كن كه بتواند از عهده اين دشمن قوى بر آيد، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوى كه سعادت و انسانيت مرا تهديد مى كند، تو خودت با من همراهى فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاص تو خارج كنم و دست اين غاصب را از خانه مختص به تو كوتاه كنم . (١٩٨)

٣٣ - رابطه علم با عمل
سئوال :
همانطورى كه استحضار دارند در اسلام علم و عمل توامان و در كنار هم آمده لذا چنانچه علم از عمل و تقواى فرد جدا شود آثار سوئى بهمراه دارد لطفا شمه اى از آثار سوئى كه علم بدون تقوا در جامعه به بار مى آورد را بيان فرمايد.
رئيس يكى از فرق باطله در همين حوزه هاى ما تحصيل كرده است . ليكن چون تحصيلاتش با تهذيب و تزكيه توام نبوده ، در راه خدا قدم برنمى داشته ، خبائث را از خود دور نساخته بود آنهمه رسوايى ببار آورده است . اگر انسان ، خبائث را از نهادش بيرون نكند، هرچه درس بخواند و تحصيل نمايد نه تنها فايده اى بر آن مترتب نمى شود بلكه ضررها دارد. علم ، وقتى در اين مركز خبيث وارد شد شاخ و برگ خبيث ببار آورده شجره خبيثه مى شود.
هرچه اين مفاهيم ، در قلب سياه و غير مهذب ، انباشته گردد، حجاب زيادتر مى شود، در نفسى كه مهذب نشده علم ، حجاب ظلمانى است . ((العلم هو الحجاب الاكبر)) لذا شر عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناكتر و بيشتر است . علم ، نور است ولى در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهى را گسترده تر مى سازد، علمى كه انسان را به خدا نزديك مى كند در نفس دنيا طلب ، باعث دورى بيشتر از درگاه ذى الجلال مى گردد.
علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد از حجب ظلمانى است ، چون اشتغال به ما سوى الله است . اگر كسى قرآن كريم را با چهارده قرائت ((لما سوى - الله )) حفظ باشد و بخواند جز حجاب و دورى از حق تعالى چيزى عايد او نمى شود. اگر شما درس بخوانيد، زحمت بكشيد، ممكن عالم شويد ولى بايد بدانيد كه ميان عالم و مهذب خيلى فاصله است . مرحوم شيخ ، استاد ما، ((رضوان الله تعالى عليه )) مى فرمود: اين كه مى گويند ((ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشكل )) صحيح نيست . بايد گفت ((ملا شدن چه مشكل ، آدم شدن محال است )). (١٩٩)
چه بسا افرادى كه عالم به علم توحيد بودند، و طوايفى را منحرف كردند. چه بسا افرادى كه همين اطلاعات شما را بنحو بهترى دارا بودند ليكن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند وقتى وارد جامعه گرديدند بسيارى را گمراه و منحرف ساختند.
اين اصطلاحات خشك اگر بدون تقوى و تهذيب نفس باشد هر چه بيشتر در ذهن انباشته گردد كبر و نخوت ، در دائره نفس ، بيشتر توسعه مى يابد. (٢٠٠)
اينكه در روايات ما هست كه اهل جهنم متاذى مى شوند از بوى عالمى كه به علمش عمل نكنند، اين براى چيست كه عالم وضعش اين طور است ؟ اين براى اين است كه فرق است ما بين عالم و غير عالم ، از جهاتى فرق است و عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد يك امت را ممكن است منحرف بكند... يك گوشه مى بينيد كه يك آدم منحرف آنجا معمم است يا امام جماعت شده است يك طايفه اى را منحرف كرده است . اين گندش ‍ چقدر است ؟ همان گند است كه آنجا به مشام مى رسد؟ يك گندى است كه ما در دنيا تهيه مى كنيم ، نه يكى ، گندى را به ما اضافه بكنند، اين گند خود ماست . هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، يك چيزى است كه از اينجا ما تهيه كرده ايم و وارد مى كنيم در عالم آخرت . (٢٠١)

٣٤ - ذكر و آداب باطنى آن
سئوال :
استدعا دارد درباره ذكر الله و آثار آن و اذكارى كه براى سالك در روايات به آن اذكار اشاره شده است بهمراه آداب و شرائط مربوط به آن را بيان نمائيد؟
آنچه همه را مطمئن مى كند و آتش فروزان نفس سركش و زيادت طلب را خاموش مى نمايد وصول به او است ، و ذكر حقيقى او - جل و علا - چون جلوه او است استغراق در آن آرامش بخش است . ((الا بذكر الله تطمئن القلوب )) (٢٠٢) گوئى فرمايد: توجه توجه : به ذكر او فرو رو، تا قلبت كه سرگشته و حيرت زده از اين سو به آن سو و از اين شاخه به آن شاخه پرواز مى كند طمانينه حاصل كند. (٢٠٣)
اى عزيز، اين كه قلوب بيچاره ما از حلاوت ذكر حق تعالى محروم است و لذت مناجات آن ذات مقدس در ذائقه روح ما وارد نشده و از وصول به قرب درگاه ، محتجب . و از تجليات جمال و جلال محروميم ، براى آن است كه قلوب ما معطل و مريض است و توجه به دنيا و اخلاد به ارض و احتجاب به حجب مظلمه طبيعت ما را از معرفت كبرياى حق و انوار جمال و جلال محجوب نموده . تا نظر ما به موجودات نظر ابليسى استقلالى است ، از شراب وصل نخواهيم چشيد و به لذت مناجات نايل نخواهيم شد تا در عالم وجود عزت و كبريا و عظمت و جلال براى كسى مى بينيم و در حجاب بتهاى تعينات خليفه هستيم ، سلطان كبرياى حق جل جلاله در قلب ما تجلى نكند. (٢٠٤)
اى عزيز! قلب را به آداب عبوديت مانوس كن و به ذائقه روح حلاوت ذكر خدا را بچشان . و اين لطيفه الهيه در ابتدا امر به شدت تذكر و انس با ذكر حق حاصل شود، ولى در ذكر، قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود. و چون با تذكر، قلب را مانوس نمودى ، كم كم عنايات ازليه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملكوت بر قلبت گردد. (٢٠٥)
پس از آن كه دل را براى ذكر خدا و قرآن شريف مهيا نمود، آيات توحيد و اذكار شريفه توحيد و تنزيه را با حضور قلب و حال طهارت ، تلقين قلب كند.... اگر آيات شريفه آخر سوره حشر را از قول خداى تعالى (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله ) كه آيه ١٨ است تا آخر سوره ، كه مشتمل بر تذكر و محاسبه نفس و محتوى بر مراتب توحيد و اسما و صفات است ، در يك وقت فراغت از نفس از واردات دنيايى ، مثل آخر شب يا بين الطلو عين با حضور قلب بخواند و در آنها تفكر كند، اميد است - آن شا الله - نتايج حسنه ببرد. و همين طور در اذكار شريفه با حضور قلب ذكر شريف : ((لااله الاالله )) - كه افضل و اجمع اذكار است . (٢٠٦) اين عمل را بكند، اميد هست خداوند از او دستگيرى كند. و البته در هر حال ، از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق ، غافل نباشد، و دست حاجت پيش ذات مقدس او دراز كند و از آن ذات مقدس دستگيرى ، طلب كند، اميد است كه اگر مدتى اشتغال به اين عمل پيدا كند، نفس به توحيد عادت كند، و نور توحيد در قلب جلوه كند و البته از شرايط عامه ذكر، نبايد غفلت شود و ما بيشتر شرايط قرائت قرآن - كه شرايط ذكر نيز هست - در كتاب ((آداب الصلوه )) (٢٠٧) مذكور داشتيم . (٢٠٨)
بالجمله براى زنده نمودن دل ، ذكر خدا و خصوص اسم مبارك ((يا حى يا قيوم )) با حضور قلب مناسب است ...و از بغض اهل ذكر و معرفت منقول است كه در هر شب و روزى ، يك مرتبه در سجده رفتن و بسيار گفتن : (لااله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين ) (٢٠٩) براى ترقيات روحى خوب است . و از بعضى سالكان راه آخرت نقل فرموده كه چون از حضرت استاد خود فايده اين عمل را شنيد، در هر شب و روزى ، يك مرتبه سجده مى رفت و هزار مرتبه ، اين ذكر شريف را مى گفت . و از بعض ديگر نقل نموده كه سه هزار مرتبه مى گفت و از حضرت زين العابدين و سيد الساجدين على بن الحسين - سلام الله عليهما - منقول است كه سنگ خشن زبرى را ملاحظه فرموده ، سر مبارك را بر آن نهاد و سجده نمود و گريه كرد و هزار مرتبه گفت : ((لااله الاالله حقا حقا، لااله الاالله تعبدا ورقا، لااله الاالله ايمانا و تصديقا)) (٢١٠)
مثلا ذكر شريف ((لااله الاالله )) را - كه بزرگترين اذكار و شريفترين اوراد است (٢١١) در اين وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آن كه قلب را تعليم كند و تكرار كند اين ذكر شريف را، و به قلب به طور طمانينه و تفكر بخواند، و قلب را با اين ذكر شريف بيدار كند تا آنجا كه قلب را حالت تذكر و رقت پيدا شود و زبان تابع قلب شود. (٢١٢)
بايد دانست كه پس از آن كه عقل به طور علم برهانى ، اركان باب توكل را مثلا دريافت ، سالك بايد همت بگمارد كه آن حقايقى را كه عقل ادراك نموده ، به قلب برساند. و آن حاصل نشود، مگر آن كه انتخاب كند شخص ‍ مجاهد از براى خود در هر شب و روزى ، يك ساعتى را كه نفس اشتغالش ‍ به عالم طبيعت و كثرت كم است و قلب فارغ البال است ، پس در آن ساعت فراغت نفس ، مشغول ذكر حق شود با حضور قلب و تفكر در اذكار و اوراد وارده . (٢١٣)
آرى ، با ذكر حقيقى ، حجابهاى بين عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد، و قسوت و غفلت برداشته شود، و درهاى ملكوت اعلى به روى سالك باز شود و ابواب لطف و رحمت حق به روى او گشوده گردد، ولى عمده آن است كه قلب در آن ذكر زنده باشد و مرده نباشد، و با مردگان انس نگيرد. و آنچه غير حق و وجه مقدس اوست از مردگان است ، و دل با انس با آن به مردگى و مردار خورى نزديك شود: (كل شى هالك الا وجه ) (٢١٤) رسول خدا فرمود: راست ترين شعرى كه عرب گفته شعر لبيد است كه گفته : ((الا كل شى ما خلا الله باطل )) (٢١٥)
دل به ديگر موجودات بستن - هر موجودى باشد - از خدا غافل شدن است .(٢١٦)

٣٥ - زبان و معاصى مربوط به آن
سئوال :
همه ما به معاصى كه از زبان صادر مى شود كم و بيش واقف هستيم استدعا دارد در خصوص زبان و آثار معاصى آن مطالبى را بفرمائيد؟
دخترم ! آفات زياد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد كه هر يك حجابى است كه اگر از آن ها نگذاريم به اول قدم سلوك الى الله نرسيديم . من كه خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شيطان است به بعض آفات اين عضو كوچك و اين زبان سرخ كه سر سبز را به باد دهد و آنگاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد را تباه كند اشاره مى كنم . از اين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت غافل مشو، گاهى كه در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ اين عضو كوچك را آنقدر كه مى توانى شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاى دوست شود چه مى كند و چه مصيبتها به بار مى آورد كه يكى از آنها غيبت برادران و خواهران است ، ببين با آبروى چه اشخاصى بازى مى كنى و چه اسرارى را از مسلمانان روى دايره مى ريزى و چه حيثياتى را خدشه دار مى كنى و چه شخصيتهائى را مى شكنى ؟ آنگاه اين جلسه شيطانى را مقياس بگير و ملاحظه كن در يك سال در همين امر پيش پا افتاده چه كردى و در پنجاه شصت سال ديگر چه خواهى كرد و چه مصيبتها براى خود به بار خواهى آورد در عين حال آنرا كوچك مى شمارى و اين كوچك شمردن از حيله هاى ابليس است كه خداوند به لطف خود ما را همگى از آن مصون دارد. (٢١٧)

٣٦ - آداب تلاوت قرآن
سئوال :
مسئله تطبيق در قرائت قرآن جز آداب تلقى مى شود استدعا دارد در اين خصوص با ذكر مثالى توضيحى فرمائيد؟
اكنون درست تفكر كن ! ببين صدر يا ذيل اين آيه شريفه كه آيه چهل و (چهارم ) (٢١٨) از سوره مباركه فصلت است با ما تطبيق مى كند؟ مى فرمايد: ((قل هو للذين آمنوا اهدى و شفا و الذين لا يومنون فى اذانهم و قر و هو عليهم عمى اولئك ينادون من مكان بعيد)) (٢١٩) كجاست آن هدايت و شفاى امراض باطنى كه براى مؤ منين از قرآن شريف حاصل مى شود؟! چه شده است كه در گوش ما اين آيات شريفه فرو نمى رود و براى ما خود، حجاب فوق حجاب مى شود؟! اين نيست جز آن كه نور ايمان در قلب ما نازل نشده ، و علوم ما به همان حد علمى باقى مانده و به لوح قلب وارد نگرديده ، و در اين باب ، در قرآن شريف آيات بسيارى است . (٢٢٠) كه با مقايسه حال خود با آن آيات و تطبيق آن آيات با صفاى خود، به خوبى حال ما معلوم خواهد شد. (٢٢١)
اگر قلب ما اين معنا را ادراك بكند ما الان در محضر خدا هستيم ، همين مجلس محضر خداست ، اين را اگر ايمان انسان در آن راه پيدا نيست مؤمن بشود انسان به آن قلب انسان بيابد اين مطلب را، از معصيت كنار مى رود. تمام معصيت ها براى اين است كه انسان نيافته اين مسائل را، برهان هم بر آن دارد، برهان عقلى هم قائم است به اينكه خداى تبارك و تعالى همه جا حاضر است ، هم برهان است و هم همه انبيا، گفته اند ((و هو معكم اينما كنتم )) (٢٢٢) قرآن است ، آن با شماست ، هر جا هستيد آن با شماست ، ما آن را از قرآن شنيده ايم ، به برهان هم ثابت هست لكن به قلب ما نرسيده است ما مثل مرده شور شده ايم تا حالا در اين باب ، ما مثل مردم عادى هستيم كه مطلب نرسيده به قلبمان ، تا اگر بخواهيم يك غيبت بكنيم ، يك تهمت بزنيم ، يك كار زشت بكينم ببينيم محضر خداست ، در محضر خدا كه ، محضر احترام دارد، انسان در محضر يك بزرگى كه در نظر خودش بزرگ است ، احترام مى كند از آن محضر. اگر يك نفر وقتى كه در نظرتان بزرگ است پيش شما باشد، در محضر او كار خلاف مطلقا آدم نمى كند در محضر يك كسى كه ادراك كرده است كه اين بزرگ است ، محترم است ، چه رسد به اين كه در محضر آن محترم به خود آن محترم خلاف احترام بكند. محضر، محضر خداى تبارك و تعالى است عالم محضر است ، تمام عالم محضر است ، معصيت مخالفت با خود اوست ، با آن كسى است كه در محضرش ‍ هستيم .

٣٧ - آثار بى توجهى به قرآن كريم
سئوال :
قرآن به منزله چراغ راه معنوى مؤمنين مى باشد ليكن متاءسفانه در بيشتر ابعاد نورانيش مهجور واقع شده است آثار اين بى توجهى به قرآن را تشريح فرمائيد؟
ما همه قرآن شريف را مى دانيم (كه ) از معدن وحى الهى براى تكميل بشر و تخليص انسان از محبس ظلمانى طبيعت و دنيا، نازل شده است ، و وعد (و) آن ، همه حق صراح و حقيقت ثابته است ، و در تمام مندرجات آن شائبه خلاف واقع نيست ، با اين وصف ، اين متاب بزرگ الهى در دل سخت ما به اندازه يك كتاب قصه تاثير ندارد، نه دلبستگى به وعده هاى آن داريم تا دل را از اين دنياى دنى و نشئه فانيه برگيريم و به آن نشئه باقيه ببنديم ، و نه خوفى از وعيد آن در قلب ما حاصل آيد تا از معاصى الهيه و مخالفت با ولى نعمت احتراز كنيم . اين نيست جز آن كه حقيقت و حقيت قرآن به قلب ما نرسيده و دل ما به آن نگرويده و ادراك عقلى ، بسيار كم اثر است ، و با اين قياس ، كليه نقصانهائى كه در ما است و جميع سركشيها و مخالفتهاى ما و محروم ماندن از همه معارف و سرائر براى همين نكته است (تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ).(٢٢٣)
موعظتهاى قرآنى و وعد و وعيد آن - كه سنگ خار را نرم مى كند و كوههاى عالم را خاشع مى كند - در دل سخت اين انسان اثر نكند! آرى خداى تعالى فرمايد: (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيه الله و يلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون ). (٢٢٤)
قرآن اين كتاب سرنوشت ساز، نقشى جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگى آنان باشد، وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلى از صحنه خارج شد. (٢٢٥)
اى قرآن عزيز! اى تحفه آسمانى ، اى قانون بزرگ خدايى ، اى راهنماى سعادت بشر، اى خورشيد تابان از افق غيب ، اى مايه سربلندى ملت اسلام ، اى درهم شكن اساس نادرستيها! تو ملت ما را بيدار كن ، تو جوانان وطن ما را هشيار كن ، تو روح وحدت و برادرى به آنان بده ، تو قوه سلحشورى و حس فداكارى را در آنها زنده كن تو پشت و پناه جوانان ما باش . (٢٢٦)

٣٨ - معنى عرفان ناب محمدى
سئوال :
استدعا دارد معنى و مفهوم عرفان اسلامى را بفرمائيد آنگاه بفرمائيد در چه سن و سالى انسان براى خود سازى مستعدتر است .
خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا بشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنى عرفان است ؟ مرتبه اعلاى عرفان را امام على سلام الله عليه داشته است و هيچ اين چيزها نبوده در كار. خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرد از همه چيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يك قدرى چه بكند و دكاندارى . اميرالمؤمنين در عين حالى كه اعرف خلق الله بعد از رسول الله در اين امت ، اعرف خلق الله به حق تعالى بود معذلك نرفت كنار بنشيند و هيچ كارى به هيچى نداشته باشد، هيچ وقت هم حلقه ى ذكر نداشت مشغول بود به كارهايش ، ولى آن هم بود، يا خيال مى شود كه كسى كه اهل سلوك است اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد، در شهر هر چه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوكم ، بروم يك گوشه اى بنشينم و، ورد بگويم و سلوك به قول خودش پيدا كند اين سلوك در انبيا زيادتر از ديگران بوده است در اوليا زيادتر از ديگران بوده است لكن نرفتند در خانه شان بنشينند و بگويند كه ما اهل سلوكيم . (٢٢٧)
جهاد اكبر است ، جهادى است كه با نفس طاغوتى خودش انسان انجام مى دهد. شما جوان ها از حالا بايد شروع كنيد به اين جهاد، نگذاريد كه قواى جوانى از دستتان برود، هر چه قواى جوانى از دست برود ريشه هاى اخلاق فاسد در انسان زيادتر مى شود و جهاد مشكلتر. جوان زود مى تواند در اين جهاد پيروز بشود، پير به اين زودى نمى تواند، نگذاريد اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پيرى بيفتد، يكى از كيدهائى كه نفس ‍ انسانى به انسان مى كند و شيطان به انسان پيشنهاد مى كند اين است كه بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح كن ، حالا از جوانى استفاده كن و بعدآخر عمر توبه كن . اين يك طرح شيطنت آميز است كه نفس انسان مى كند به تعليم شيطان بزرگ . انسان تا قواى جوانيش هست و تا روح لطيف جوانى هست و تا ريشه هاى فساد در او كم است مى تواند اصلاح كند خودش را. (٢٢٨)
شما كه اكنون جوانيد، نيروى جوانى داريد، بر قواى خود مسلط مى باشيد و هنوز ضعف جسمى بر شما چيره نشده است ، اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد هنگام پيرى كه ضعف ، سستى ، رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده ، تصميم و مقاومت را از دست داديد و بار گناه و معصيت ، قلب را سياهتر ساخت چگونه مى توانيد خود را بسازيد و مهذب كنيد؟ به سن پيرى كه رسيديد ديگر مشكل است موفق به تهذيب و كسب فضيلت و تقوى شويد پشيمانى و عزم بر ترك گناه براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده ، ريش خود را در گناه و معصيت سفيد كرده اند حاصل نمى شود، چنين كسانى تا پايان عمر مبتلايند. جوانان ننشيند، كه گرد پيرى ، سر و روى آنان را سفيد كند قلب جوان لطيف و ملكوتى است و انگيزه هاى فساد در آن ضعيف مى باشد، ليكن هر چه سن بالا رود ريشه گناه در قلب قويتر و محكمتر مى گردد تا جايى كه كندن آن از دل ممكن نيست . (٢٢٩)
هر قدر در جوانى انسان مهذب شد، شد اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد بسيار مشكل است كه در زمان كهولت و پيرى كه اراده ضعيف است و دشمن قوى ، اراده انسان ضعيف مى شود و جنود ابليس در باطن انسان قوى ، ممكن نيست ديگر آنوقت ، اگر هم ممكن باشد بسيار مشكل است . از حالا به فكر باشيد، از جوانى به فكر باشيد الان هر قدمى كه شما بر مى داريد رو به قبر است . هيچ ، هيچ مطلبى ندارد، هيچ اشكالى ندارد هر دقيقه اى كه از عمر شريف شما مى گذرد يك مقدارى به قبر و آنجايى كه از شما سوالات خواهند كرد و همه مسؤ ول خواهيم بود داريد نزديك مى شويد. فكر اين مطلب را بكنيد كه قضيه نزديك شدن به مرگ است و هيچ كس هم سند به شما نداده است كه ١٢٠ سال عمر بكنيد، ١٢٠ ساله نداريم . ممكن است ٢٥ ساله انسان بميرد ممكن است ٥٠ ساله بميرد يا ٦٠ ساله بميرد، هيچ سندى ندارد، ممكن است همين حالا خداى نخواسته ، سندى نيست ، بايد فكر كنيد، بايد در اين مطالب تامل كنيد، مراقبه كنيد اخلاق خودتان را مهذب كنيد، مهذب تر كنيد انشاء الله . (٢٣٠)

٣٩ - هدف خداوند از بيان قصص قرآنى
سئوال :
هدف از قصه هائى كه در قرآن كريم نقل شده چه مى تواند باشد؟ آيا صرفا پرداختن به جنبه تاريخى و زندگى انبيا عليه السلام بوده است ؟
عزيز! اين آيات الهيه و تعاليم ربانيه براى بيدار كردن ما بيچاره هاى خواب ، و هشيار نمودن ما سر مستان غافل آمده . اين قصص قرآنيه كه حاصل معارف تمام انبيا و خلاصه سير و رشد همه اوليا و بيان درد و درمان هر عيب و مرض نفسانى ، نمور هدايت طريق الهى و انسانى است ، براى قصه گفتن و تاريخ عالم نيامده . مقصود از آنها با آن همه تشريفات در تنزيل ونزول ، بيان تاريخ گذشتگان نيست براى صرف اطلاع و تاريخ دانى . مقصود خدا را، از مقصود مسعودى (٢٣١) و طبرى (٢٣٢) و امثال آنها تميز بده ، و به نظر تاريخ و ادب و فصاحت و بلاغت به قرآن شريف نظر مكن كه اين صورت خود حجابى است بس ضخيم . (٢٣٣)
يكى از آداب مهمه قرائت قرآن كه انسان را به نتايج بسيار و استفادات بى شمار نائل كند ((تطبيق )) است . و آن چنان است كه در هر آيه از آيات شريفه كه مى كند، مفاد آن را با حال خود منطق كند، و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع كند و امراض خود را بدان شفا دهد. مثلا در قصه شريفه حضرت آدم عليه السلام ببيند سبب مطرود شدن شيطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادتها طولانى چه بوده ، خود را از آن تطهير كند، زيرا مقام قرب الهى جاى پاكان است . (٢٣٤)

٤٠ - شناخت مؤمن از غير مؤمن
سئوال :
لطفا ميزان و معيار فرد مؤمن از غير مؤمن را بر اساس قرآن كريم بيان فرمائيد؟
خداى تبارك و تعالى يك ميزانى در قرآن كريم قرار داده است كه با آن ميزان ما بايد خودمان را و ديگران را بشناسيم . مى فرمايد كه : ((الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات )). ميزان در مؤمن و غير مؤمن ، مؤمن واقعى و غير مؤمن اين است كه كتاب خدا مى فرمايد كه اگر چنانچه مؤمن است ، خداى تبارك و تعالى ولى اوست و مؤمنين را خداى تبارك و تعالى از همه ظلمت ها، از همه تاريكى ها، از همه چيزهائى كه انسان ها را محجوب مى كند از حق تعالى ، از همه اينها اخراج مى كند و در نور وارد مى كند...
ما اگر بخواهيم خودمان را بسنجيم و كسانى كه مدعى هستند بسنجيم ، بايد ببينيم كه اين ميزان ، اين دو تا ميزانى كه خداى تبارك و تعالى براى معرفى مؤمن ها و غير مؤمن ها فرموده است ، در خودمان هست يا نيست . به مجرد اينكه من يا شما ادعا كنيم كه ما مؤمن بالله هستيم ، تا آن محكى كه خداى تبارك و تعالى قرار داده است در ما نباشد يك ادعاى پوچى است . ببينيم كه ما از اولياى خدا هستيم و خدا ولى ماست ، يا از اولياى طاغوت هستيم و طاغوت ولى ماست . اگر چنانچه از اين گرفتارى هاى عالم طبيعت ، از اين ظلمت هاى عالم طبيعت شما ديديد كه خارج شديد، علاقه هايى كه انسان به اين عالم طبيعت دارد، اين علاقه ها برداشته شده است يا كم شده ، اگر شما خودتان را يافتيد كه هر كارى مى خواهيد بكنيد براى خدا مى خواهيد بكنيد، حكومت الله در شما و در قواى شما سلطه دارد، شما همه چيزتان ، تامم اعضا و قوايتان فرمانبردار حكم خداست . چشم شما احتراز كند از آن چيزهائى كه موجب ظلمت قلب مى شود، الله ولى است . محك بزرگى است كه هر كس خودش را مى تواند بشناسد، مى تواند بفهمد كه اين ايمانى كه ادعا مى كند، همان ادعاست يا خير، نور ايمان در قلب او وارد شده است و ظلمت ها بر كنار شده است . (٢٣٥)

حسن ختام : از نفس نفيس و نور ريز شما بهره برديم استدعا دارد در پايان دعائىفرمائيد
ما بيچارگان و متحيران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محروميم ، خوب است حالت قصور و تقصير خود و مذلت و خوارى خويش را در نظر داشته باشيم و به حال حرمان خود متاسف و به كيفيت احتجاب خود متلهف باشيم و به حق تعالى از اين خسران و تسلط نفس و شيطان پناه بريم ، شايد حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدس مضطرين را اجابت فرمايد: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السو. (٢٣٦)
پس با حال پريشان و اضطراب و قلب افسرده و پژمان سر به خاك مذلت ، كه اصل خلقت ما است ، نهيم ، و يا از نشاءت ذل و مسكنت خود كنيم و با لسان حال از حق تعالى كه ولى نعم است ، جبران نقائص را طلب كنيم و عرض كنى : بارالها، ما در حجابهاى ظلمانى عالم طبيعت و شركتهاى بزرگ هواپرستى و خود خواهى واقعيم ، و شيطان در رگ و پوست و خون ما تصرف دارد و سر تا پاى ما در تحت سلطنت شيطان است ، و ما از دست اين دشمن قوى جز به پناه به ذات مقدس تو چاره اى نداريم ، تو خود از ما دستگيرى كن و قلوب ما را به خود متوجه فرما.
خداوندا توجه ما به غير تو از روى استهزا نيست ، ما چه هستيم و كه هستيم كه در محضر قدس ملك الملوك على الاطلاق استكبار و استهزاء منيم ، ولى قصور ذاتى و نقص ما قلوب محجوب ما را از تو مصروف داشته ، و اگر عصمت و پناه تو نباشد، ما در شقاوت خود تا ازل باقى هستيم و راه نجاتى نداريم .
بارالها، ما چه هستيم ! داود نبى عليه السلام عرض كرد كه اگر عصمت تو. نباشد، عصيان تو را خواهم كرد. (٢٣٧)
بارالها، پايان ما را به سعادت مقرون فرما، و سرانجام رشته معرفت و خدا خواهى را به دست ما بده ، و دست تطاول ديو رجيم و شيطان را از قلب ما كوتاه فرما، و جذوه اى از آتش محبت خود در دل ما افكن تا جذبه اى حاصل آيد، و خرمن خودى و خودپرستى ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبينيم و نخواهيم جز سركوى تو بار قلوب را نيندازيم .
محبوبا، اكنون كه از تو دوريم و از جمال جميلت مهجور، مگر آنكه دست كريمانه ات تصرفى كند و حجابهاى ضخيم را از ميان بردارد تا در بقيه عمر جبران ماسبق گردد. انك ولى النعم . (٢٣٨)

--------------------------------------------
پاورقى ها:
١- چهل حديث ت ص ٥٦.
٢- آداب الصلوة ت ص ٢٣١.
٣- صحيفه نور، ج ١٤، ص ٢٣٨.
٤- صحيفه نور،ج ١٤،ص ٢٤٨.
٥- صحيفه نور،ج ١٤،ص ٢٥٣.
٦- صحيفه نور،ج ١٤،ص ٢٤٥.
٧- چهل حديث ، ص ٨٥ - ٨٦.
٨- چهل حديث ، ص ٩٤.
٩- چهل حديث ، ص ١٣٧.
١٠- چهل حديث ، ١٤١ - ١٤٠.
١١- صحيفه نور، ج ١٢، ١٣١.
١٢- همان مدرك ، ص ٢٠٧.
١٣- شرح حديث جنود و عقل ، ص ٣٤٥ و ٣٤٦.
١٤- تفسير سوره حمد،ص ٥٤، ٥٣.
١٥- تفسير سوره حمد، ص ٥٤.
١٦- تفسير سوره ، حمد، ص ٥٥.
١٧- تفسير سوره حمد، ص ٥٧.
١٨- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٤٣.
١٩- صحيفه نور، ج ١٢، ص ٢٤١.
٢٠- صحيفه نور، ج ١٢، ص ٢٤٠.
٢١- صحيفه نور، ج ١٢، ص ٢٤٠ - ٢٤١.
٢٢- صحيفه نور، ج ١٨، ص ٢٧٧ و ٢٧٨.
٢٣- دوستان را از دوستى با خود بيزار يافت .
٢٤- قدر و منزلت .
٢٥- بيدارى ، اولين منزل از براى سالك الى الله .
٢٦- مستى .
٢٧- و باريكتر از مو.
٢٨- چهل حديث ، ص ٨٦.
٢٩- سوره اعراف ، آيه ١٢.
٣٠- چهل حديث ، ص ٨٧.
٣١- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٣٥١.
٣٢- شرح حديث جنود هقل و جهل ، ص ٣٥١.
٣٣- چهل حديث ، ص ١١٩.
٣٤- چهل حديث ، ص ١٢٠، ١١٩.
٣٥- چهل حديث ، ص ١٢٣.
٣٦- صحيفه نور،ج ١٢، ص ١٧٣.
٣٧- چهل حديث ، ص ٣٠٩.
٣٨- چهل حديث ، ص ٣٨.
٣٩- در اصل غورى ورى .
٤٠- چهل حديث ، ص ١٣٠.
٤١- چهل حديث ، ص ١٣٠.
٤٢- چهل حديث ، ص ١٩٩.
٤٣- آداب الصلوه ، ص ٤١.
٤٤- شرح حديث جنود، ص ١٣٩.
٤٥- آداب الصلوه ، ص ١٥٢ - ١٥٣.
٤٦- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٥٣.
٤٧- سرالصلوه ، ص ٣٠.
٤٨- سرالصلوه ، ص ٣١.
٤٩- سرالصلوه ، ص ٣١.
٥٠- صحيفه نور، ج ١٤، ص ١٧.
٥١- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٢٧٢ - ٢٧٣.
٥٢- اقتباس است از اين حديث شريف ((حب الدنيا راس كل خطيئة )).
٥٣- شرح حديث عقل و جهل ، ص ٣٠٤.
٥٤- تلك الدار الاخر نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لا فساد او العاقبه للمتقين . قرآن كريم ، سوره قصص ، آيه ٨٣.
٥٥- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٥١.
٥٦- صحيفه نور، ج ١١، ص ٨٢.
٥٧- صحيفه نور، ج ١٢، ص ٢٤١.
٥٨- آداب الصلوه ، ص ١٤٨.
٥٩- آداب الصلوه ، ص ١٣٠.
٦٠- بقره / ١٣٨.
٦١- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٩ - ١٠.
٦٢- مصباح الهديه ، ص ٨٠ - ٨١.
٦٣- صحيفه نور، ج ١٩، ص ١١.
٦٤- مصباح الهدايه ، ص ١٧٥.
٦٥- مصباح الهديه ، ص ٢٠٢.
٦٦- چهل حديث ، ص ٤٢١.
٦٧- چهل حديث ، ٤٣٦، ٤٣٥.
٦٨- ايشان استاد عرفان امام بوده اند شرح حال معظم له به كتاب ((در طواف خورشيد)) نوشته مولف مراجعه شود.
٦٩- آداب الصلوه ، ص ٥٢ و ٣٧.
٧٠- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٢٨٦.
٧١- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٥٧.
٧٢- مصباح الهديه ، ص ٦.
٧٣- چهل حديث ، ص ٤٢٥، ٤٢٤.
٧٤- چهل حديث ، ص ٤٢٥.
٧٥- جلوه هاى رحمانى ، ص ٢٦.
٧٦- سوره محمد (ص) ٩، آيه ٢٤.
٧٧- ره عشق ، ص ٢٨.
٧٨- ره عشق ، ص ٢٩.
٧٩- صحيفه نور، ج ١٧، ص ٢٥٤.
٨٠- صحيفه نور، ج ١٧، ص ٢٤٨.
٨١- چهل حديث ، ص ٤٢٩، ٤٢٨.
٨٢- آداب الصلوه ، ص ٢٠٨.
٨٣- اشاره به حديث شريف ثقلين است .
٨٤- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٣٤٣.
٨٥- براى مطالعه در مورد علائم و نشانه هاى شيعه به كتاب شريف صفات شيعه مرحوم صدوق مراجعه شود.
٨٦- چهل حديث ، ص ٤٨٣.
٨٧- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٣٦٤.
٨٨- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٣٣٨.
٨٩- تفسير سوره حمد، ص ٣٠.
٩٠- تفسير سوره حمد، ص ٣٤.
٩١- صحيفه نور، ج ١٢، ص ٢٢٢.
٩٢- صحيفه نور، ج ١٤، ص ١٣٨.
٩٣- صحيفه نور، ج ١٩، ص ١٥٦ - ١٥٧.
٩٤- تفسير سوره حمد، ص ١٦.
٩٥- تفسير سوره حمد، ص ١٧.
٩٦- ((و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون و ستردون الى عالم الغيب و الشهاده ، فينبكم بما كنتم .)) قرآن كريم ، توبه ، آيه ١٠٥.
٩٧- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٤٨.
٩٨- صحيفه نور، ج ٩، ص ٢٣٧ - ٢٣٨.
٩٩- صحيفه نور، ج ١٩، ص ٤٢ - ٤٤.
١٠٠- صحيفه نور، ج ١٩، ص ٥٤.
١٠١- كافى ، ج ٢، كتاب الايمان و الكفر، باب التفكر، ج ٣.
١٠٢- چهل حديث ، ص ١٦٥.
١٠٣- چهل حديث ، ص ١٦٩.
١٠٤- سوره ابراهيم ، آيه ١٠.
١٠٥- چهل حديث ، ص ١٧١.
١٠٦- جلوه هاى رحمانى ، ص ٣٣.
١٠٧- سوره نساء، آيه ١٠٠.
١٠٨- تفسير سوره حمد، ص ٢٨ و ٢٩.
١٠٩- شرح دعاى سحر، ص ١٥٦.
١١٠- شرح دعاى سحر، ص ١٧٠.
١١١- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٢٧٠ - ٢٧١.
١١٢- آداب الصلوه ، ص ١٦٢.
١١٣- چهل حديث ، ص ٢٤.
١١٤- سرالصلوه ، ص ٦٠.
١١٥- آداب الصلوه ، ص ١٤، (مقدمه كتاب ).
١١٦- چهل حديث ، ص ٢٢٤.
١١٧- چهل حديث ، ص ٢٢٥.
١١٨- منظور پيامبر اسلام (ص ) است .
١١٩- صحيفه نور، ج ١٩ت ص ١٢٥.
١٢٠- چهل حديث ، ص ٢٨٣.
١٢١- چهل حديث ، ص ٢٤٩.
١٢٢- چهل حديث ، ص ٣٠٢.
١٢٣- مبارزه به نفس يا جهاد اكبر، ص ٥٤.
١٢٤- قال اميرالمؤمنين (عليه السلام ): ((ايها الناس اياكم و حب الدنيا فانها راس كل خطيئه و باب كل بليه و قرآن كل فتنه و داعى رزيه .)) (تحف العقول ، ص ٥) .
١٢٥- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٥٦.
١٢٦- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٥٦.
١٢٧- چهل حديث ، ص ٣١٧.
١٢٨- آداب الصلوه ، ص ٦٧، و سوره نمل ، آيه ٦٢.
١٢٩- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٣٤٢.
١٣٠- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٥٢.
١٣١- ذاتا.
١٣٢- آداب الصلوه ، ص ٤٦ - ٤٧.
١٣٣- در اصل : جميع .
١٣٤- در اصل : حالتى .
١٣٥- چهل حديث ، ص ٣٣٣ و ص ٣٣٤.
١٣٦- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٠٤.
١٣٧- سحيفه نور، ج ١٩، ص ٢٧٣.
١٣٨- چهل حديث ، ص ١ (مقدمه ).
١٣٩- منظور حضرت آيت الله محمد على شاه آبادى است كه استاد معنوى امام بوده اند براى شرح حال زندگى ابن عارف بزرگ به كتاب در طواف خورشيد مراجعه نمائيد.
١٤٠- چهل حديث ، ص ٣٦٥.
١٤١- چهل حديث ، ص ٣٦٠.
١٤٢- چهل حديث ، ص ٣٦١.
١٤٣- سرالصلوه ، ص ١٧.
١٤٤- سرالصلوه ، ص ٢٤.
١٤٥- سرالصلوه ، ص ٦٤.
١٤٦- آداب الصلوة ، ص ١١١.
١٤٧- صحيفه نور، ج ١٨ ص ٣١.
١٤٨- چهل حديث ، ص ٤٠١.
١٤٩- انعام /٧٩.
١٥٠- شرح حديث جنود عقل ، ص ٤٣ - ٤٤.
١٥١- چهل حديث ، ص ٤١١.
١٥٢- اشاره است به بيت : بودم آن روز، من از طايفه درد كشان / كه نه از تاك نشان بود از تاك نشان .
١٥٣- هر آينه بر انسان مدتى از زمان گذشت ، و او چيزى در خور ذكر و ياد نبود (انسان / ١).
١٥٤- شرح حديث ، جنود عقل و جهل ، ص ٢٠٨.
١٥٥- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٢٠٩.
١٥٦- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٦٨.
١٥٧- ره عشق ، ص ٢٦.
١٥٨- چهل حديث ، ص ١٧ و ١٦.
١٥٩- چهل حديث ، ص ١٣.
١٦٠- چهل حديث ، ص ٤٥.
١٦١- در روايات متعدد براى كنترل خيالات ذكر شريف لااله الاالله و لاحول و لا قوه الا بالله .... سفارش ‍ شده است .
١٦٢- چهل حديث ، ص ١٦.
١٦٣- سرالصلوه ، ص ٣٠.
١٦٤- چهل حديث ، ص ٩ و ٨.
١٦٥- چهل حديث ، ص ٤٣.
١٦٦- جلوه هاى رحمانى ، ص ٤١ و ٤٠.
١٦٧- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٠٧.
١٦٨- صحيفه نور، ج ١٢، ص ١٧٣.
١٦٩- صحيفه نور، ج ١٤، ص ٢٥٧.
١٧٠- صحيفه نور، ج ١٤، ص ٢٣٩.
١٧١- چهل حديث ، ص ٣٧٢.
١٧٢- چهل حديث ، ص ٢٣.
١٧٣- صحيفه نور، ج ١، ص ١٢٤.
١٧٤- چهل حديث ، ص ٣٠ و ٢٩.
١٧٥- شرح حديث عقل و جهل ، ص ٩٠.
١٧٦- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٠٨.
١٧٧- صحيفه نور، ج ١١، ص ٨١ و ٨٢.
١٧٨- منظور مرحوم آيت الله محمد على شاه آبادى استاد عرفان امام خمينى مى باشد.
١٧٩- سوره عنكبوت ، آيه ٦٨.
١٨٠- چهل حديث ، ص ٣٦ - ٣٧.
١٨١- چهل حديث ، ص ٩٤.
١٨٢- چهل حديث ، ص ٩٥.
١٨٣- چهل حديث ، ص ١٠٧.
١٨٤- چهل حديث ، ص ١٠٨.
١٨٥- چهل حديث ، ص ١٤٧.
١٨٦- چهل حديث ، ص ٢٣٩.
١٨٧- تفسير سوره حمد، ص ٥٠.
١٨٨- تفسير سوره حمد، ص ٥١.
١٨٩- صحيفه نور، ج ١٦، ص ١٠٤ - ١٠٥.
١٩٠- چهل حديث ، ص ٤١.
١٩١- تفسير سوره حمد، ص ١٧٤.
١٩٢- سفينه البحار، ج ١، ص ٤١٠.
١٩٣- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٣٢.
١٩٤- تفسير سوره حمد، ص ١١٣.
١٩٥- صحيفه نور، ج ١١، ص ٨٢ - ٨٣.
١٩٦- آداب الصلوه ، ص ٣٥.
١٩٧- آداب الصلوه ، ص ٣٥.
١٩٨- چهل حديث ، ص ١٦ و ١٧.
١٩٩- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٢٨.
٢٠٠- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٢٩.
٢٠١- آداب الصلوه ، ص ١٢٧ - ١٢٨.
٢٠٢- سوره رعد، آيه ٢٨.
٢٠٣- جلوه هاى رحمانى ، ص ٢٨.
٢٠٤- آداب الصلوه ، ص ١٢٧ - ١٢٨.
٢٠٥- آداب الصلوه ، ص ٢٢٠.
٢٠٦- اصول كافى ، ج ٢، ص ٣٧٥.
٢٠٧- به آداب الصلوه ، ص ١٨٠ مراجعه شود.
٢٠٨- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٠٦.
٢٠٩- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٢٥.
٢١٠- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٢٥.
٢١١- كنز العمال ، ج ٢، ص ٢١٧.
٢١٢- شرح حريث جنود عقل و جهل ، ص ٢٠٣ - ٢٠٤.
٢١٣- شرح حريث جنود عقل و جهل ، ص ٢٠٣.
٢١٤- هر چيزى نابود شدنى است ، مگر وجه خداوند. (قصص / ٨٨)
٢١٥- صحيح مسلم ، ج ٤، كتاب الشعر، ص ٢٤٢، احاديث ٦ - ٣.
٢١٦- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ١٢٤.
٢١٧- ره عشق ، ص ٣٨.
٢١٨- در نسخه اصل : ((ششم )) درج شده است . رجوع كنيد به مقدمه كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل .
٢١٩- بگو: اين قرآن براى آنانكه ايمان آورده اند، هدايت و درمان است ، و آنهايى كه ايمان نياورده اند، گوشهايشان سنگين و چشمهايشان كور است ، چنانچه كه گويى آنها را از جايى دور ندا مى دهند.
٢٢٠- نگاه كنيد به آيات : ٤ - ٢ سوره انفال و ١١ - ١ سوره مومنون و ١٦٥ سوره بقره و ٤٣ و ٣٦ سوره شورى و ساير آياتى كه در توصيف اههل ايمان وارد شده است .
٢٢١- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٩٣.
٢٢٢- صحيفه ، ج ١١، ص ٨٢.
٢٢٣- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٩٠ - ٩١.
٢٢٤- شرح حريث جنود عقل و جهل ، ص ١٠٨.
٢٢٥- ره توشه هاى امت ، وصيت نامه امام ، ص ١٥.
٢٢٦- كشف الاسرار، ص ٨٠.
٢٢٧- صحيفه نور، ج ٢٠، ص ٣٠.
٢٢٨- صحيفه نور، ج ٧، ص ٢١١.
٢٢٩- مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص ٦٠.
٢٣٠- صحيفه نور، ج ١، ص ١٢٥.
٢٣١- مورخ مشهور صاحب كتاب روح الذهب .
٢٣٢- مورخ ايرانى صاحب كتاب تاريخ طبرى .
٢٣٣- شرح حديث جنود عقل و جهل ، ص ٢٨٨.
٢٣٤- آداب الصلوه ، ص ٢٠٦.
٢٣٥- صحيفه نور، ج ١٢، ص ١٢٤.
٢٣٦- سر الصلوه ، ص ١٠٦.
٢٣٧- سر الصلوه ، ص ١٠٦ - ١٠٧.
٢٣٨- سر الصلوه ، ص ١١٧.


۴