كتابى شگفت
بدين ترتيب كتابى ظهور يافت كه جلوه اى است از جلوه هاى وجود علىعليهالسلام
نسخه يگانه هستى و مظهر همه كمالات الهى نهج البلاغه كتابى است كه در آن والاترين انديشه ها و معرفتها، و نيكوترين سيرتها و سلوكها جلوه يافته و انسانها را راه نموده و بر كسى پوشيده نيست كه امير مؤ منانعليهالسلام
پيشواى فصيحان و سرور بليغ سخن گويان است و اينكه سخن او والاترين سخن پس از كلام خداوند و پيامبر اكرم است ،
چنانكه درباره سخن آن حضرت گفته اند : نهج البلاغه پايين تر از سخن خداوند و بالاتر از گفتار همه مخلوقات است
علامه سبط ابن جوزى ، در گذشته به سال ٦٥٤ هجرى ، درباره كلام امير مؤ منانعليهالسلام
و شگفتى آفرينى آن مى نويسد :
"علىعليهالسلام
به بيانى سخن گفته كه سرشار از عصمت است او با ميزان حكمت سخن رانده ، سخنى كه خداوند بر آن مهابت و شكوه افكنده است اين كلمات به گوش هر كس رسد، او را به شگفتى و حيرت وا مى دارد. خداوند در سخن گفتن بدو نعمتى ارزانى داشته كه توانسته است حلاوت و ملاحت را يكجا گرد آورد، و سحر بيان و زيبايى فصاحت را با هم درآميزد. نه مى توان از آن كلمه اى اسقاط نمود، و نه با حجت و دليلى با آن مسابقت داد. سخنگويان را به عجز و ناتوانى كشانده و گوى سبقت از همگان ربوده است كلمات او الفاظى است كه نورانيت نبوت بر آن تابيده و آنچه از وى صادر شده عقلها و فهمها را متحير و شگفت زده ساخته است ."
نهج البلاغه از وجوه گوناگون كتابى شگفت است : الفاظ، جملات ، بافت سخن ، هندسه بيان ، موسيقى كلام ، قوت و استحكام ، لطافت و سحر آن ، معانى و معارف والا، تاءثيرگذارى بر دلها و نفوذ در جانها، و محدود نبودن به يك زمينه به يك زمينه خاص استاد شهيد، مرتضى مطهرى در اين باره مى نويسد :
از امتيازات برجسته سخنان اميرالمؤ منين كه به نام نهج البلاغه امروز در دست ما است ، اين است كه محدود به زمينه اى خاص نيست علىعليهالسلام
به تعبير خودش تنها در يك ميدان اسب نتاخته است ، در ميدانهاى گوناگون كه احيانا بعضى با بعضى متضاد است تكاور بيان را به جولان درآورده است نهج البلاغه شاهكار است ، اما نه تنها در يك زمينه ، مثلا : موعظه ، يا حماسه ، يا فرضا عشق و عزل ، يا مدح و هجا و غيره ، بلكه در زمينه هاى گوناگون
اينكه سخن شاهكار باشد ولى در يك زمينه ، البته زياد نيست و انگشت شمار است ، ولى به هر حال هست اينكه در زمينه هاى گوناگون باشد ولى در حد معمولى نه شاهكار، فراوان است ، ولى اينكه سخنى شاهكار باشد و در عين حال محدود به زمينه اى خاص نباشد، از مختصات نهج البلاغه است بگذاريم از قرآن كريم كه داستانى ديگر است ؛ كدام شاهكار را مى توان پيدا كرد كه به اندازه نهج البلاغه متنوع باشد؟
سخن نماينده روح است سخن هر كس به همان دنيايى تعلق دارد كه روح گوينده اش به آنجا تعلق دارد. طبعا سخنى كه به چندين دنيا تعلق دارد نشانه روحيه اى است كه در انحصار يك دنياى به خصوص نيست و چون روح علىعليهالسلام
محدود به دنيايى خاص نيست ، در همه دنياها و جهانها حضور دارد و به اصطلاح عرفا انسان كامل و كون جامع و جامع همه حضرات و دارنده همه مراتب است ، سخنش نيز به دنيايى خاص محدود نيست از امتيازات سخن على اين است كه به اصطلاح شايع عصر ما چند بعدى است ، نه يك بعدى
خاصيت همه جانبه بودن سخن على و روح على مطلبى نيست كه تازه كشف شده باشد، مطلبى است كه حداقل از هزار سال پيش اعجابها را برمى انگيخته است سيد رضى كه به هزار سال پيش تعلق دارد، متوجه اين نكته و شيفته آن است ، مى گويد :
از عجايب علىعليهالسلام
كه منحصر به خود اوست و احدى با او در اين جهت شريك نيست ، اين است كه وقتى انسان در آن گونه سخنانش كه در زهد و موعظه و تنبه است تاءمل مى كند، و موقتا از ياد مى برد كه گوينده اين سخن ، خود، شخصيت اجتماعى عظيمى داشته و فرمانش همه جا نافذ و مالك الرقاب عصر خويش بوده است ، شك نمى كند كه اين سخن از آن كسى است كه جز زهد و كناره گيرى چيزى را نمى شناسد و كارى جز عبادت و ذكر ندارد، گوشه خانه يا دامنه كوهى را براى انزوا اختيار كرده ، جز صداى خود چيزى نمى شنود و جز شخص خود كسى را نمى بيند و از اجتماع و هياهوى آن بى خبر است كسى باور نمى كند كه سخنانى كه در زهد و تنبه و موعظه تا اين حد موج دارد و اوج گرفته است ، از آن كسى است كه در ميدان جنگ تا قلب لشكر فرو مى رود، شمشيرش در اهتزاز است و آماده ربودن سر دشمن است ، دليران را به خاك مى افكند و از دم تيغش خون مى چكد، و در همين حال اين شخص زاهدترين زهاد و عابدترين عباد است
سيد رضى آن گاه مى گويد : من اين مطلب را فراوان با دوستان در ميان مى گذارم و اعجاب آنها را بدين وسيله برمى انگيزم
شيخ محمد عبده نيز تحت تاءثير همين جنبه نهج البلاغه قرار گرفته است ، تغيير پرده ها در نهج البلاغه و سير دادن خواننده به عوالم گوناگون بيش از هر چيز ديگر مورد توجه و اعجاب او قرار گرفته است ، چنانكه خود او در مقدمه شرح نهج البلاغه اش اظهار مى دارد.
از همه اينها گذشته نكته جالب ديگر اين است كه علىعليهالسلام
با اينكه همه درباره معنويات سخن رانده است ، فصاحت را به اوج كمال رسانيده است على از مى و معشوق و يا مفاخرت و امثال اينها كه ميدانهاى باز براى سخن هستند، بحث نكرده است به علاوه او سخن را براى سخن و اظهار هنر سخنورى ايراد نكرده است سخن براى او وسيله بوده نه هدف او نمى خواسته است به اين وسيله يك اثر هنرى و يك شاهكار ادبى از خود باقى بگذارد. بالاتر اينكه سخنش كليت دارد، محدود به زمان و مكان و افرادى معين نيست مخاطب او انسان است و به همين جهت نه مرز مى شناسد و نه زمان همه اينها ميدان را از نظر شخص سخنور محدود و خود او را مقيد مى سازد.
عمده جهت در اعجاز لفظى قرآن كريم اين است كه با اينكه يكسره موضوعات و مطالبش با موضوعات سخنان متداول عصر خود مغاير است و سرفصل ادبيات جديدى است و با جهان و دنيايى ديگر سر و كار دارد، زيبايى و فصاحتش در حد اعجاز است نهج البلاغه در اين جهت نيز مانند ساير جهات متاءثر از قرآن و در حقيقت فرزند قرآن است
نهج البلاغه چشمه اى است از خورشيد حقيقت كه رايحه وحى الهى و شميم كلام نبوى از آن استشمام مى شود. كتابى كه دربرگيرنده حكمتهاى متعالى ، قوانين راستين سياسى ، مواعظ نورانى ، سلوك الهى ، نظام تربيتى ، آيين حكومتدارى ، سنتهاى تاريخى و عرفان حقيقى است