منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)0%

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه) نویسنده:
گروه: تعلیم و تربیت

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مصطفى دلشاد تهرانى
گروه: مشاهدات: 11679
دانلود: 2504

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11679 / دانلود: 2504
اندازه اندازه اندازه
منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

منظر مهر (مبانی تربیت در نهج البلاغه)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ديباچه

ساختار بحث منظر مهر عنوانى است براى آشنايى با مباحث نظرى تربيت در نهج البلاغه كه بخشى از مجموعه مطالب تربيتى نهج البلاغه(٢٩) است با عنايت به تعريف تربيت كه عبارت است از رفع موانع و ايجاد مقتضيات براى آنكه استعدادهاى انسان در جهت كمال مطلق شكوفا شود،(٣٠) بالطبع براى گام زدن در مسير تربيت ، شناخت موضوع تربيت ، يعنى انسان ، اهداف تربيت انسان ، راه تربيت و بستر مناسب آن ، و عوامل دخيل و تاءثيرگذار در تربيت انسان ، از ضرورى ترين امور است و بدون چنين شناختى كار تربيت سامانى درست نمى يابد و از اين روست كه اين مباحث نقش مبانى را در امر تربيت ايفا مى كند و با تغيير اين مبانى دريافتها و اصول و روشهاى تربيتى همه تغيير مى يابد، يعنى نوع شناخت انسان در امور انسانى و تربيتى به همه چيز رنگ مى زند و هر گونه كه انسان را بشناسيم بر آن اساس به انسان و مقولات انسانى روى مى كنيم و بر مبناى شناخت خود از انسان نظام پردازى مى نماييم همچنين اهداف تربيت بايد متناسب با انسان و مراتب او باشد و طبيعى است كه هر برنامه ريزى و عمل و اقدام تربيتى هماهنگ و در جهت اهداف تعيين شده خود ضرورت مى پذيرد. و نيز راه تربيت ، بايد متناسب با انسان و واقعيات و حقيقت انسان باشد تا راهى رفتنى و قابل پيمودن باشد؛ و در اين مسير بدون شناخت عوامل دخيل و تاءثيرگذار نمى توان به نيكى راه پيمود و به سمت اهداف مطلوب طى طريق نمود. بنابراين مباحث حاضر شامل حلقه هاى زير است :

شناخت انسان

اهداف انسان

شناخت فطرت

عوامل مؤثر در تربيت

جايگاه ، اهميت و ضرورت مبانى در تربيت مهمترين مبنا و اساس در تربيت انسان و تكامل و شدن او در جهت مطلوب ، معرفت و شناخت است و اين امر از امتيازات انسان است ، چنانكه امير مؤ منان علىعليه‌السلام در توصيف انسان چنين فرموده است :

ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِن رُوحِهِ فَمَثْلَتْ اِنْسانا ذا اءَذْهانٍ يُجِيلُها، وَ فِكْرٍ يَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوارِحِ يَخْتَدِمُها، وَ اءَدَواتٍ يُقَلَّبُها، وَ مَعْرِفَهٍ يَفْرُقُ بِها بَيْنَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ وَالْاءَذْواقِ وَالْمَشامِّ وَالاَلْوانِ وَالْاءَجْناسِ(٣١)

پس ، از دم خود در آن دميد تا به صورت انسانى گرديد : خداوند ذهنها، كه آن ذهنها را به كار گيرد، و انديشه اى كه تصرف او را پذيرد. با دست و پايى در خدمت او و اعضايى در اختيار و قدرت او. با دانشى كه بدان حق را از باطل جدا كردن داند، و مزه ها و بويها و رنگها و ديگر چيزها را شناختن تواند.

انسان به ميزان معرفت و شناخت خود در مراتب كمال بالا مى رود، و شناخت و معرفت ملاك و معيار هر برنامه و هر حركت و عمل است و هيچ اقدامى فارغ از شناختن صحيح راه به جايى نمى برد. امام علىعليه‌السلام در سفارشى گرانقدر به كميل بن زياد فرموده است :

يا كميل ! ما من حركة الا و اءنت محتاج فيها الى معرفة(٣٢)

اى كميل ، هيچ حركتى و كارى نيست ، جز آنكه در آن به شناخت و معرفت نيازمندى

بيشتر امور و كارهايى كه به نتيجه مطلوب نمى رسد، همانهاست كه مبتنى بر شناخت درست نبوده است و در واقع پايگاهى كور دارد. از اين روست كه در بيانات امير مؤ منان علىعليه‌السلام فقدان شناخت و بصيرت ، كورى حقيقى و اساس انحراف آدمى است و هيچ چيز مانند آن انسان را آسيب پذير نمى سازد :

فقد البصر اءهون من فقدان البصيرة(٣٣)

فقدان چشم سر آسانتر است از فقدان چشم دل

شناخت و معرفت در هر برنامه و عمل و اقدامى تاثيرى اساسى دارد و در حقيقت ، شناخت نقطه شروع و مبناى درست حكومت كردن است ، چنانكه از امير مؤ منان علىعليه‌السلام وارد شده است :

"من جهل موضع قدمه زل ."(٣٤)

هر كه از جاى پاى خود بى خبر باشد، خواهد لغزيد.

شناخت و معرفت در امور انسانى و به ويژه در آنچه به تربيت آدمى ارتباط مى يابد، از حياتى ترين و اصلى ترين كارهاست و لازم است به گونه اى جدى مورد توجه قرار گيرد، چنانكه در خطبه ها و نوشته ها و حكمتهاى علوى به طور عميق و گسترده و همه جانبه وارد شده است امام علىعليه‌السلام راه تربيت آدمى و راز خودسازى را بر شناخت و معرفت همه جانبه و عميق متوقف دانسته و در نامه تربيتى خويش به حضرت مجتبىعليه‌السلام چنين فرموده است :

اءَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ اءَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ، وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا، وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ، وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَالْاءَيَّامِ، وَاعْرِضْ عَلَيْهِ اءَخْبَارَ الْمَاضِينَ(٣٥)

قلبت را به اندرز زنده دار، و سركشى آن را به پارسايى بميران ، و دلت را به يقين نيرو بخش ، و به حكمت روشن گردان ، و با ياد مرگ خوارش ساز، و به اقرار به نيست شدنش وادار ساز، و به سختيهاى دنيا بينايش گردان ، و از صولت روزگار و دگرگونى آشكار شب و روزش بترسان ، و خبرهاى گذشتگان را به او عرضه دار.

وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْاءَرْضِ الْخَالِيَةِ، مَا اءُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ قَبِلَتْهُ، فَبَادَرْتُكَ بِالْاءَدَبِ قَبْلَ اءَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ(٣٦)

و قلب جوان همچون زمين ناكشته است ؛ هر چه در آن افكنند، بپذيرد. پس ‍ به ادب آموختنت پرداختم ، پيش از آنكه دلت سخت شود، و خردت هوايى ديگر گيرد.

وَ رَاءَيْتُ - حَيْثُ عَنَانِي مِنْ اءَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ، وَ اءَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ اءَدَبِكَ - اءَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ اءَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ، وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ، وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ(٣٧)

و چون به كار تو چونان پدرى مهربان عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم ، چنان ديدم كه اين عنايت در عنفوان جوانى ات به كار رود و در بهار زندگانى ات كه نيتى پاك دارى و نهادى دور از آلودگى

وَاعْلَمْ اءَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْيَا،(٣٨)

و بدان كه تو براى آن جهان آفريده شده اى نه براى اين جهان

اين نمونه ها و موارد بسيار ديگر از اين دست در بيانات امير مؤ منان علىعليه‌السلام كه به جايگاه انسان ، اهداف و راه تربيت ، و ديگر مباحث مبانى تربيت توجه دارد، نشانگر آن است كه رويكرد به مبانى تربيت در نظام تربيتى جايگاهى والا و اصيل دارد و فارغ از آن نمى توان راه به مقصد برد.

منظر مهر : مبانى تربيت

شناخت انسان

شناخت انسان در نظام تربيت ، بحثى مبنايى است ، زيرا موضوع تربيت ، انسان است و بدون دريافتى درست از انسان و جامعيتش ، و نيز بدون شناخت استعدادهاى شگفت انسان و مراتب وجودش ، نمى توان به برنامه اى درست و جامع دست يافت و تربيتى بسامان را پايه گذاشت

اهميت و جايگاه شناخت انسان

شناخت انسان دريچه ورود به تربيت و راهگشاى آن ، و تعيين كننده ترين مبحث نظرى در تربيت است نوع شناخت انسان ، نوع نظام تربيتى را معين مى كند و هر گونه كه انسان شناخته شود، بر اساس همان شناخت ، رفتارها و اقدامات و برنامه هاى تربيتى شكل مى گيرد. گرايشها، ارزشها و روشهاى تربيتى همه بر مبناى نوع نگرش به انسان و چگونگى دريافت او سامان مى يابد. در منظر اميرمؤ منان علىعليه‌السلام شناخت انسان و استعدادها و جايگاه او چنان مهم تلقى شده است كه آن حضرت فرموده است :

العالم من عرف قدره ، و كفى بالمرء جهلا اءلا يعرف قدره(٣٩)

دانا كسى است كه قدر خود را بشناسد؛ و در نادانى انسان همين بس كه شناخت خود و ارزشها و استعدادهاى خود برترين شناختهاست و هيچ چيز مانند آن كفايت كننده آدمى نيست اميرمؤ منان علىعليه‌السلام در وصيتنامه تربيتى خود به امام مجتبىعليه‌السلام چنين آورده است :

و من اقتصر على قدره كان اءبقى له(٤٠)

هر كه قدر خود بداند حرمتش باقى ماند.

تا انسان به خود نيايد و قدر خود را در نيابد و از بيگانگى با خود دست بر ندارد، نمى تواند وجود خود را كه گرانبهاترين موجود و والاترين گوهر هستى است ، در جهت تربيت حقيقى به كار اندازد و استعدادهاى شگفت خود را شكوفا نمايد. اميرمؤ منان علىعليه‌السلام دستيابى به شناخت خود را بالاترين توفيق آدمى معرفى كرده و فرموده است :

نال الفوز الاءكبر من ظفر بمعرفة النفس(٤١)

آن كه به شناخت خود دست يافت ، به بزرگترين نيكبختى و كاميابى رسيد.

هيچ شناختى به سودمندى شناخت نفس نيست ، چنانكه امير بيان ، علىعليه‌السلام در توصيف آن فرموده است :

"معرفة النفس اءنفع المعارف ."(٤٢)

شناختن نفس ، سودمندترين شناختهاست

برترين شناختها شناخت خود است و بى گمان ضرورى ترين معرفتها همين است و هيچ چيز چون آن ياور آدمى در سير تربيتى و حركت كمالى نيست به بيان امير مؤ منانعليه‌السلام :

كفى بالمرء معرفة اءن يعرف نفسه(٤٣)

در معرفت انسان همين بس كه او خود را بشناسد.

شناخت انسان به ارزشهاى وجودى خود و استعدادهاى درونى خويش و تواناييها و امكانات نفس و مراتب وجود و نيز شناخت آفات نفس و عيوب خويش ، بهترين بستر براى اصلاح و تربيت است و تا اين معرفت حاصل نشود، سير درست تربيت فراهم نمى گردد؛ و اين معرفتى نيكو است ، چنانكه امير مؤ منانعليه‌السلام فرموده است :

معرفة المرء بعيوبه اءنفع المعارف(٤٤)

سودمندترين شناخت آن است كه آدمى عيوب خود را بشناسد.

چنين مجموعه شناختى برترين شناخت را براى آدمى حاصل مى نمايد، تا راه تربيت را كه از خود او مى گذرد، به درستى تشخيص دهد و اين راه را به نيكويى طى نمايد و استعدادهاى خود را در جهت كمال مطلق شكوفا سازد. از اين روست كه معرفت نفس و شناخت خود برترين معرفت و والاترين حكمت است ، چنانكه در بيان نورانى امير مؤ منان علىعليه‌السلام وارد شده است :

اءفضل المعرفة ، معرفة الانسان نفسه(٤٥)

برترين معرفت ، شناخت آدمى است خويشتن را.

اءفضل الحكمة ، معرفة الانسان نفسه(٤٦)

برترين حكمت ، شناخت آدمى است خويشتن را.

اين شناخت والا و گرانقدر، خود بهترين راه به سوى شناخت حق است به بيان پيشواى موحدان ، علىعليه‌السلام :

"من عرف نفسه فقد عرف ربه ."(٤٧)

هر كه خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است

پس به حق بايد اين شناخت را غايت معرفت و نهايت حكمت دانست ، زيرا همه شناختها در گرو آن است و راه والاترين معرفتها از آن مى گذرد. سخنان امير بيان ، علىعليه‌السلام در اين باره صريح و گويا است :

"غايه المعرفة اءن يعرف المرء نفسه ."(٤٨)

هدف نهايى معرفت ، آن است كه آدمى خود را بشناسد.

من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفة و علم(٤٩)

هر كه خود را بشناسد، به نتيجه و غايت هر شناخت و دانشى دست يافته است

بنابراين جايگاه شناخت انسان در تربيت جايگاهى كليدى و ارزش آن در ساختن فرد و جامعه و سير ربوبى آدمى از هر شناخت ديگر بالاتر است

شرط اول براى ساختن نفس و تهذيب و تكميل آن ، شناختن آن است ، چون تا انسان ارزشهاى وجودى نفس خويش و موهبتهاى عالى و استعدادهاى درونى آن را نشناسد، سعى در تربيت و تقويت و فعليت بخشيدن به آنها نمى كند، و براى بهره بردارى از آنها كوششى به خرج نمى دهد، زيرا كه كوشش شخص درباره هر چيز بسته به اندازه شناختى است كه از آن چيز و ارزشهاى آن دارد. چه بسيار مواهب و قدرتها و استعدادها است كه در دسترس قرار نمى گيرد و از آنها سودى حاصل نمى شود، بدان جهت كه شناخته نشده ، كشف نگشته است ، و در گوشه ها مجهول مانده ، خرد خرد از ميان رفته است

و معرفت نفس يا خودشناسى را مراحل و مراتبى است : پس از آنكه آدمى نفس خود را به صورت علمى و نظرى شناخت ، لازم است كه از طريق تجربى و عملى نيز به شناختن آن بپردازد، سپس از تواناييهاى نفس بر هر كار و توانمنديهاى آن براى روبه رو شدن با واقعيات آگاه شود. و اين شناخت شناختى بسيار پرفايده و بزرگ است ، زيرا به آدمى مدد مى رساند تا كمبودهاى مربوط به نفس خود را به اندازه اى كه ممكن است جبران كند. و اهميت اين كار بر هيچ هوشمند بصيرى پوشيده نيست و اگر كننده كار نسبت به استعدادها و نيروهاى خود براى پرداختن به آن كار آگاه نباشد، آن كار به صورتى كه شايسته است انجام نخواهد شد. به همين جهت است كه امام علىعليه‌السلام گفته است :

"هلك امرء لم يعرف قدره ."(٥٠) كسى كه ارزش خود را نشناخت ، تباه گشت

و خودشناسى را - علاوه بر آنچه ياد شد - فوايدى است ارزشمند و حياتى و تكاملى ، هم فردى و هم اجتماعى ، كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :

١- شناخت عيوب نفس

يكى از پيامدهاى شناخت نفس ، شناخت عيوب آن است ؛ و اين نخستين گام براى اصلاح و تهذيب نفس است

٢- شناخت تواناييها و امكانات نفس

چنانكه اشاره كرديم ، اهميت اين شناخت در قضاياى شخصى و اجتماعى پوشيده نيست ، و نادانى نسبت به نفس و نيروها و قابليتهاى آن مايه زيان و زيانكارى بسيارى از مردمان است ، بدان جهت كه چون از مايه و پايه خويش ، و حدود كارايى خود ناآگاهند، پا از گليم خويش درازتر مى كنند و دردسر خود و ديگران را فراهم مى آورند، يا براى رسيدن به كمال و مرتبه اى كه مى توانند رسيد نمى كوشند.

چون مردم از مايه نفسى و ارزش روحى و قدرتهاى باطنى خود آگاه نباشند، در پى بسيارى از چيزها و مرتبه ها نمى روند و از رسيدن به آنها باز مى مانند. در صورتى كه اگر از راه خودشناسى ، از آن مايه و قدرت و قابليت آگاه گردند، چه بسا به تلاش برخيزند و بدان مراتب و كمالات - يا مقدارى از آن كه باز هم مهم است - برسند.

٣- معرفت فضايل نفس

اگر اين شناخت - يعنى شناخت فضايل انسانى و حقايق حياتى و معراجهاى اخلاقى حاصل آيد، آدمى را به آن وامى دارد تا براى كسب فضايل تلاش كند، و نفس خود را از پايگاه جانورى و ويژگيهاى آن به پايگاه انسانى و ويژگيهاى آن برساند.

٤- شناخت ديگر مردمان و مراتب ايشان

هر كس حقيقت نفس انسانى را بشناسد، افراد انسان و ارزشها و خصوصيات و كمالات و نقصهاى ايشان را نيز خواهد شناخت و چنين شناختى و معرفتى موجب آن مى شود كه شخص به انسان و ارزشهاى انسانى احترام گزارد، و در راه همنوعان خود بكوشد، و از كمال افراد كامل بهره گيرد، و در زدودن نقص كسانى كه ناقصند تلاش كند، و نسبت به ديگران ايثار و از خود گذشتگى داشته باشد. و برعكس ، در صورتى كه شخص ارزش نفس خود را - از آن جهت كه انسان است نداند - ارزش ديگران و بنا بر آن ارزش انسان و انسانيت را نخواهد دانست هر چيز در چشم او بى ارزش و بى اهميت جلوه گر مى شود، و زندگى را بدون هدف تصور مى كند، و ارزش هستى و موهبتهاى هستى در نظر او ناچيز مى نمايد. و چنان خواهد بود كه امام علىعليه‌السلام گفته است :

"من جهل قدره ، جهل كل قدر."(٥١)

هر كه قدر خود نداند، هيچ قدرى را نخواهد دانست

و همچنين جاهل بودن نسبت به قدرها و ارزشها مبداء پيدايش فلسفه هاى ملحدانه و بدبينانه است بنابراين ، شناخت نفس انسانى با مواهب آن و شئونى كه وابسته به آن است ، وسيله اى است براى بزرگداشت انسان و ارزش نهادن به انسانها و به اجتماعات انسانى ، و توده هاى مردمى ، و موجب نيرومندى است براى نفى بدبينى و پوچگرايى

٥- شناخت خداى متعال

از بزرگترين و مهمترين سودمنديهاى خودشناسى آن است كه نيكوترين وسيله و كاملترين سبب براى شناخت خداى متعال است ؛ و اين شناخت از دو راه حاصل مى شود :

الف - از آنجا كه نفس پديده اى عينى و كامل است ، آگاهى پيدا كردن نسبت به آن ، به اين اعتبار كه موجودى دارنده عجايب و مواهب است ، شناختن آفريننده و به وجود آورنده اين موجود عجيب و بديع را ايجاب مى كند، به ويژه اگر اين آگاهى نسبت به بزرگترين صفات و مواهب موجود در نفس ‍ انسانى - انسان جانشين خدا در زمين - و آيات و نشانه هاى غريب و بزرگى باشد كه در سر باطنى او نهفته است

ب - چون نفس انسانى ، جوهرى الهى ، و نفحه اى ربانى است و از عالم امر و ابداع است ، و همچون آينه اى است كه صفات رحمانى در آن متجلى مى شود، معلوم است كه اگر آدمى نفس خود را بدين صورت بشناسد، راههاى سير باطنى و دانش واقعى در برابر او آشكار مى شود، و از خيالات و پندارهايى كه مردمان - و حتى بسيارى از دانشمندان و متفكران - آنها را علم و دانش مى پندارند، رهايى پيدا مى كند، و به مرتبه راستين علم و شناخت مى رسد، و خداى متعال را مى شناسد، و حقايق جهانى و عينهاى هستى را مى بيند، و پرده از پيش چشمان او كنار مى رود.(٥٢)

در اين ميان ، مهمترين و اساسى ترين شناخت ، شناخت حقيقت انسان است كه انسانيت انسان و همه شرافت و كرامت او بدان است