ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 58133
دانلود: 10608


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58133 / دانلود: 10608
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الحياء (شرم، آزرم)

٢٢٨٣ ١- الحياء جميل. ١ ٤١ حيا و شرم، زيباست.

٢٢٨٤ ٢- الحياء محرّمة. ١ ٤٤ حيا، باز دارنده است.

٢٢٨٥ ٣- الحياء يمنع الرّزق. ١ ٧١ حيا، مانع روزى شود.

٢٢٨٦ ٤- الحياء مفتاح كلّ خير. ١ ٩٣ حيا، كليد هر خيرى است.

٢٢٨٧ ٥- القحة عنوان الشّرّ. ١ ٩٣ پر رويى و بى‏شرمى سر آغاز بدى و شرّ است.

٢٢٨٨ ٦- الحياء مقرون بالحرمان. ١ ٩٥ حيا و شرم با محروميت (ظاهرى) همراه است.

٢٢٨٩ ٧- الحياء غضّ الطّرف. ١ ١٢٦ حيا، چشم پوشى كردن است.

٢٢٩٠ ٨- الحياء خلق مرضىّ. ١ ٢٦٠ شرم و حيا خوى پسنديده‏اى است.

٢٢٩١ ٩- الحياء خلق جميل. ١ ٢١١ شرم و حيا خوى زيبايى است.

٢٢٩٢ ١٠- الحياء قرين العفاف. ١ ١٥٢ حيا و شرم با عفت و پرهيزكارى همراه است.

٢٢٩٣ ١١- الحياء تمام الكرم. ١ ١٢٨ حيا، همه بزرگوارى است.

٢٢٩٤ ١٢- الحياء تمام الكرم و أحسن الشّيم. ١ ٣٥٣ شرم تمامى بزرگوارى و بهترين خصلتهاست.

٢٢٩٥ ١٣- الحياء يصدّ عن فعل القبيح.

١ ٣٦٦ شرم، انسان را از كار زشت باز دارد.

٢٢٩٦ ١٤- الحياء من اللَّه يمحو كثيرا من الخطايا. ١ ٣٩٩ شرم، از خداوند بسيارى از خطاها را محو كند.

٢٢٩٧ ١٥- الايمان و الحياء مقرونان فى قرن و لا يفترقان. ٢ ٤٧ ايمان و حيا هر دو به يك ريسمان بسته و با يكديگر هستند و از هم جدا نشوند.

٢٢٩٨ ١٦- السّخاء و الحياء افضل الخلق.

٢ ١٥٦ سخاوت و حيا برترين خصلتها هستند.

٢٢٩٩ ١٧- الحياء من اللَّه سبحانه تقى عذاب النّار. ٢ ١٤٣ شرم از خداى سبحان انسان را از عذاب دوزخ نگه دارد.

٢٣٠٠ ١٨- اعفّكم أحياكم. ٢ ٣٧٠ عفيف‏ترين شما با حياترين شماست.

٢٣٠١ ١٩- أعقل النّاس أحياهم. ٢ ٣٨٠ عاقل‏ترين مردم با حياترين آنهاست.

٢٣٠٢ ٢٠- أحسن ملابس الدّين الحياء.

٢ ٣٩٨ بهترين جامه‏ها و پوششهاى دين، شرم و حياست.

٢٣٠٣ ٢١- انّ الحياء و العفّة من خلائق الايمان، و انّهما لسجيّة الاحرار وشيمة الابرار. ٢ ٥٨٤ به راستى كه حيا و عفت از خلق و خوهاى ايمان است و به راستى اين هر دو، خصلت آزادگان و خوى نيكان است.

٢٣٠٤ ٢٢- افضل المروءة الحياء و ثمرته العفّة. ٢ ٤٦٥ بزرگترين مردانگى شرم است و ميوه آن نيز پاكدامنى است.

٢٣٠٥ ٢٣- افضل الحياء استحياؤك من اللَّه. ٢ ٤٢١ برترين شرمها شرم از خداى سبحان است.

٢٣٠٦ ٢٤- اصل المروءة الحياء و ثمرتها العفّة. ٢ ٤١٨ ريشه مردانگى حياست و ميوه آن هم پاكدامنى است.

٢٣٠٧ ٢٥- أحسن الحياء استحياؤك من نفسك. ٢ ٤٢٢ بهترين شرمها شرم از خويش است. ٢٣٠٨ ٢٦- بئس الوجه الوقاح. ٣ ٢٥٣ بد چهره‏اى است پر رويى.

٢٣٠٩ ٢٧- تسربل الحياء، و ادّرع الوفاء و احفظ الاخاء، و اقلل محادثة النّساء يكمل لك السناء. ٣ ٣٠١ پيراهن حيا بر تن كن، و زره وفادارى بپوش، برادرى خود را حفظ كن، گفتگوى با زنان را كم كن تا بلندى مرتبه‏اى كامل شود.

٢٣١٠ ٢٨- ثمرة الحياء العفّة. ٣ ٣٢٦ ميوه حيا پاكدامنى است.

٢٣١١ ٢٩- حياء الرّجل من نفسه ثمرة الايمان. ٣ ٤١٨ شرم انسان از خويش ميوه ايمان است.

٢٣١٢ ٣٠- رأس كلّ شرّ القحة. ٤ ٤٨ اساس هر بدى پر رويى است.

٢٣١٣ ٣١- سبب العفّة الحياء. ٤ ١٢٢ سبب پاكدامنى شرم و حيا است.

٢٣١٤ ٣٢- شرّ الاشرار من لا يستحيى من النّاس و لا يخاف اللَّه سبحانه.

٤ ١٧١ بدترين اشرار كسى است كه از مردم شرم ندارد و از خداى سبحان نمى‏ترسد.

٢٣١٥ ٣٣- عليك بالحياء فانّه عنوان النّبل. ٤ ٢٨٤ بر تو باد به حيا و شرم كه سر آغاز نجابت و بزرگوارى است.

٢٣١٦ ٣٤- على قدر الحياء تكون العفّة.

٤ ٣١٢ به اندازه شرم و حياست پاكدامنى.

٢٣١٧ ٣٥- غاية الحياء ان يستحيى المرء من نفسه. ٤ ٣٧٣ نهايت شرم آن است كه انسان از خود شرم كند.

٢٣١٨ ٣٦- كثرة حياء الرّجل دليل ايمانه.

٤ ٥٩٠ شرم بسيار مرد، نشانه و دليل ايمان او است.

٢٣١٩ ٣٧- قرن الحياء بالحرمان. ٤ ٤٩٣ حيا و شرم با محروميت همراه است. ٢٣٢٠ ٣٨- من استحيى حرم. ٥ ١٤٢ كسى كه شرم كند محروم است.

٢٣٢١ ٣٩- من قلّ حياؤه قلّ ورعه.

٥ ٢٦٩ كسى كه شرمش كم باشد پارسايى‏اش كم است.

٢٣٢٢ ٤٠- من لا حياء له فلا خير فيه.

٥ ٢٦٤ كسى كه شرم ندارد خيرى در او نيست.

٢٣٢٣ ٤١- من كساه الحياء ثوبه خفى عن النّاس عيبه. ٥ ٣١١ كسى كه شرم جامه او را بپوشاند عيب او از مردم پنهان ماند. ٢٣٢٤ ٤٢- من استحيى من قول الحقّ فهو احمق. ٥ ٣٣٩ كسى كه از گفتن سخن حق شرم كند چنين كسى احمق و نادان است.

٢٣٢٥ ٤٣- من صحبه الحياء فى قوله زايله الخناء فى فعله. ٥ ٣٥٤ كسى كه گفتارش با شرم و حياء همراه باشد تباهى و نابودى در كار خود ندارد.

٢٣٢٦ ٤٤- من لم ينصفك منه حياؤه لم ينصفك منه دينه. ٥ ٤١٨ كسى كه حيا و شرمش سبب انصاف او با تو نگردد، دين و آيينش نتواند او را به انصاف با تو وادار كند.

٢٣٢٧ ٤٥- من لم يتّق وجوه الرّجال لم يتّق اللَّه سبحانه. ٥ ٤٤٢ كسى كه از روى مردم پروا و پرهيز نداشته باشد از خداى سبحان پروايى ندارد.

٢٣٢٨ ٤٦- من لم يستحى من النّاس لم‏

يستحى من اللَّه سبحانه. ٥ ٤٤٢ كسى كه از مردم شرم نكند از خداى سبحان نيز شرم نكند.

٢٣٢٩ ٤٧- ثلاث لا يستحيى منهنّ : خدمة الرّجل ضيفه، و قيامه عن مجلسه لابيه و معلّمه، و طلب الحقّ و ان قلّ. ٣ ٣٣٨ سه چيز است كه نبايد از آنها شرم كرد : خدمت كردن به ميهمان، برخاستن انسان از جايگاه خود براى پدر و آموزگار، و طلب حق اگر چه اندك باشد.

٢٣٣٠ ٤٨- من تمام المروّة أن تستحيى من نفسك. ٦ ٢٦ از كمال مردانگى است كه از خود شرم كنى.

٢٣٣١ ٤٩- نعم قرين السّخاء الحياء.

٦ ١٦٠ چه همراه خوبى است براى سخاوت، حيا و شرم.

٢٣٣٢ ٥٠- نعم قرين الايمان الحياء.

٦ ١٦٥ چه همراه خوبى است براى ايمان، حيا و شرم.

٢٣٣٣ ٥١- وقاحة الرّجل تشينه. ٦ ٢٢٤ پررويى مرد (او را نزد مردمان) عيبناك كند.

٢٣٣٤ ٥٢- لا يستحيينّ أحد اذا سئل عمّا لا يعلم أن يقول لا أعلم. ٦ ٢٧٧ هيچيك از شما نبايد شرم كند از اين كه هر گاه از او چيزى را بپرسند كه نمى‏داند، از اين كه بگويد : نمى‏دانم.

٢٣٣٥ ٥٣- لا شيمة كالحياء. ٦ ٣٥٤ خصلتى، همچون شرم و حيا نيست.

٢٣٣٦ ٥٤- لا ايمان كالحياء و السّخاء.

٦ ٣٩٨ ايمانى، همچون سخاوت و شرم نيست.

٢٣٣٧ ٥٥- ينبغي للمؤمن أن يستحيى إذا اتّصلت له فكرة فى غير طاعة. ٦ ٤٤٠ براى مؤمن شايسته است كه از خدا شرم كند هر گاه انديشه‏اى مستمرّ در غير فرمانبردارى خدا او را فرا گيرد.

باب التحية (سلام و درود)

٢٣٣٨ ١- انّ بذل التّحيّة من محاسن الاخلاق. ٢ ٤٩٢ به راستى كه بذل تحيّت (سلام كردن و يا هر احسان و بخششى) از زيباييهاى اخلاق است.

٢٣٣٩ ٢- بذل التّحيّة من حسن الاخلاق و السّجيّة. ٣ ٢٦٦ بذل تحيّت از زيبايى اخلاق و خوى انسانى است.

حرف "الخاء"

باب الخبر

٢٣٤٠ ١- اعقلوا الخبر إذا سمعتموه عقل دراية لا عقل رواية، فانّ رواة العلم كثير و رعاته قليل. ٢ ٢٦٠ خبر و حديث را هر گاه شنيديد دريافت فهم و علم كنيد، نه دريافت روايت و نقل، زيرا راويان علم بسيارند، ولى فهم كنندگان آن كم هستند.

٢٣٤١ ٢- لن يصدق الخبر حتّى يتحقّق العيان. ٥ ٦٤ خبر راست نمى‏شود تا اين كه از روى عيان (و مشاهده با چشم) ثابت و محقق شود.

٢٣٤٢ ٣- ليس العيان كالخبر. ٥ ٧٤ مشاهده با ديدگان (از نظر صحت و اعتبار) همچون خبر نيست.

٢٣٤٣ ٤- لا تخبرنّ الّا عن ثقة فتكون كذّابا و ان أخبرت عن غيره فانّ الكذب مهانة و ذلّ. ٦ ٣٤٢ جز از روى اطمينان و وثوق خبرى را نقل نكن كه دروغگو خواهى شد هر چند خبر دهى از چيز ديگرى غير از آن، كه به راستى دروغ، پستى و خوارى است.

٢٣٤٤ ٥- لا تخبر بما لم تحط به علما.

٦ ٢٦٥ خبر مده از چيزى كه علم و دانش تو آن را احاطه نكرده است.

باب الخبرة (آگاهى و آزمودگى)

٢٣٤٥ ١- الاعمال بالخبرة. ١ ١٨ كارها به كار آزمودگى است.

باب الخديعة (نيرنگ)

٢٣٤٦ ١- الخديعة شؤم. ١ ٣٧ نيرنگ، شوم و ناميمون است.

٢٣٤٧ ٢- ما العاجلة خدعتك و لكن بها انخدعت. ٦ ٩٦ اين دنيا نيست كه تو را فريب داده بلكه اين تو هستى كه فريب خورده‏اى. ٢٣٤٨ ٣- احذر أن يخدعك الغرور بالحائل اليسير، او يستزلّك السّرور بالزّائل الحقير. ٢ ٢٨٠ بر حذر باش از اين كه فريبندگى زود گذر اندك (دنيا) تو را فريب دهد و يا اين كه بلغزاند تو را شادمانى به چيز اندكى كه نابود شود.

٢٣٤٩ ٤- انّ الحازم من لا يغترّ بالخدع.

٢ ٤٩٧ به راستى كه دور انديش كسى است كه‏

فريب نيرنگها را نخورد.

٢٣٥٠ ٥- ايّاك و الخديعة فانّ الخديعة من خلق اللّئيم. ٢ ٣٠٦ سخت بپرهيز از نيرنگ كه از اين كار از خلق و خوى مردمان پست و لئيم است.

٢٣٥١ ٦- رأس الحكمة تجنّب الخدع.

٤ ٥١ اساس حكمت و فرزانگى دورى كردن و اجتناب از نيرنگ است.

٢٣٥٢ ٧- فساد العقل الاغترار بالخدع.

٤ ٤١٧ تباهى عقل به فريفته شدن در برابر نيرنگهاست. ٢٣٥٣ ٨- قد تخدع الرّجال. ٤ ٤٦٦ گاهى است كه مردان (بزرگ) نيز دچار نيرنگ و فريب شوند.

٢٣٥٤ ٩- من خادع اللَّه خدع. ٥ ١٦٨ كسى كه با خدا نيرنگ زند، نيرنگ خورد. ٢٣٥٥ ١٠- لا دين لخدّاع. ٦ ٣٩٣ شخص نيرنگ باز، دين ندارد.

٢٣٥٦ ١١- ايّاك ان تخدع عن صديقك او تغلب عن عدوّك. ٢ ٢٩٠ زنهار بپرهيز از اين كه از دوست خود فريب خورى و يا از دشمن خود مغلوب گردى.

باب الخادم (كارگر)

٢٣٥٧ ١- الاعمال تستقيم بالعمّال. ١ ٢٧٣ كارها به وسيله كارگران- يا كارگزاران- راست آيد.

٢٣٥٨ ٢- اضرب خادمك اذا عصى اللَّه و اعف عنه اذا عصاك. ٢ ١٩٤ خدمتكار خود را بزن هر گاه كه نافرمانى خدا كرد، و از او در گذر هر گاه كه تو را نافرمانى كرد.

٢٣٥٩ ٣- اجعل لكلّ انسان من خدمك عملا تأخذه به، فانّ ذلك أحرى ان لا يتواكلوا فى خدمتك. ٢ ٢٢٠

براى هر انسانى از خدمتكاران خود كار جداگانه و مخصوصى را تعيين كن كه در برابر آن او را مورد باز خواست قرار دهى، و اين كار بهتر و شايسته‏تر است تا اين كه انجام كار را به يكديگر حواله كنند.

باب الخذلان

(بى بهره ماندن از يارى خداوند) ٢٣٦٠ ١- الحرمان خذلان. ١ ٣٦ محروم ماندن از كارهاى خير بى توفيقى و بى‏بهره ماندن از عنايات خداى تعالى است.

٢٣٦١ ٢- الخذلان ممدّ الجهل. ١ ١٨٨ بى‏توفيقى و بى‏بهره‏گى از درگاه خدا، يارى دهنده جهل و نادانى است.

٢٣٦٢ ٣- المخذول من له الى اللّئام حاجة. ١ ٣٩٧ بى توفيقى و بى‏بهره كسى است كه به لئيمان نيازمند باشد.

٢٣٦٣ ٤- من علامات الخذلان ايتمان الخوّان. ٦ ١٦ از نشانه‏هاى بى‏توفيقى و بى‏بهره ماندن از الطاف الهى، امين دانستن مردمان خيانت كار است.

٢٣٦٤ ٥- من علامات الخذلان استحسان القبيح. ٦ ٣٨ از نشانه‏هاى "خذلان" نيكو شمردن كارهاى زشت است.

٢٣٦٥ ٦- من دلائل الخذلان الاستهانة بحقوق الاخوان. ٦ ٣٩ از نشانه‏هاى "خذلان" سبك شمردن حقوق برادران ايمانى است.

باب الخرق (خشونت و درشتى)

٢٣٦٦ ١- الخرق شين الخلق. ١ ٢٠٠ تندى و خشونت، زشتى خلق و خوى انسان است.

٢٣٦٧ ٢- الخرق شرّ خلق. ١ ٢٠٠ خشونت و تندى بدترين خويهاست.

٢٣٦٨ ٣- الخرق معاداة الاراء و معاداة من يقدر على الضّرّاء. ٢ ٥٣ دشمنى كردن با آراى ديگران و دشمنى كردن با كسى كه قدرت زيان رساندن به انسان را دارد حماقت و نادانى است.

٢٣٦٩ ٤- ايّاك و الخرق فانّه شين الاخلاق. ٢ ٢٩٣ بپرهيز از خشونت و حماقت كه سبب زشتى خلق و خوى انسان است.

٢٣٧٠ ٥- اسوء شي‏ء الخرق. ٢ ٣٧٨ بدترين چيزها تندى كردن و نادانى است.

٢٣٧١ ٦- اقبح شي‏ء الخرق. ٢ ٣٧١ زشت‏ترين چيزها حماقت و خشونت است.

٢٣٧٢ ٧- بئس الشّيّمة الخرق. ٣ ٢٥٠ تندى كردن بد خصلتى است.

٢٣٧٣ ٨- رأس الجهل الخرق. ٤ ٤٧ اساس نادانى خشونت و تندى است.

٢٣٧٤ ٩- كم من رفيع وضعه قبح خرقه.

٤ ٥٥٨ چه بسا افراد بلند مرتبه‏اى كه زشتى تندى و خشونتش او را پست كرده است.

٢٣٧٥ ١٠- من كثر خرقه استرذل. ٥ ١٨٣ كسى كه تندى و خشونتش زياد باشد پست شمرده شود.

٢٣٧٦ ١١- لسان الجهل الخرق. ٥ ١٢٤ زبان نادانى تندى و خشونت است.

٢٣٧٧ ١٢- من الفحش كثرة الخرق. ٦ ٣٥ خشونت بسيار از فحش به حساب آيد.

٢٣٧٨ ١٣- ما كان الخرق فى شي‏ء الّا شانه. ٦ ٦٢ تندى و خشونت در چيزى نيامده جز آنكه آن را زشت كرده است.

٢٣٧٩ ١٤- لا خلّة أزرى من الخرق. ٦ ٣٨٣ خلق و خويى خوارتر از درشتى كردن نيست.

٢٣٨٠ ١٥- لا خلق أشين من الخرق. ٦ ٣٨٠ هيچ اخلاقى زشت‏تر از تندى و درشتى كردن نيست.

باب الخشوع (فروتنى كردن)

٢٣٨١ ١- إذا أنت هديت لقصدك فكن أخشع ما تكون لربّك. ٣ ١٦٩ هر گاه به هدف و مقصود خود راهنمايى شدى فروتنى‏ات در پيشگاه پروردگار بيشتر باشد. ٢٣٨٢ ٢- زين العبادة الخشوع. ٤ ١٠٩ زيور عبادت، خشوع است.

٢٣٨٣ ٣- من خشع قلبه خشعت جوارحه. ٥ ٢٤٢ كسى كه دلش خاشع و فروتن بود اعضا و جوارح او نيز خاشع خواهد شد.

٢٣٨٤ ٤- نعم عون الدّعاء الخشوع. ٦ ١٦٧ چه كمك كار خوبى است خشوع و زارى براى دعا.

٢٣٨٥ ٥- ليخشع للَّه سبحانه قلبك، فمن خشع قلبه خشعت جميع جوارحه. ٥ ٤٦ بايد قلب تو براى خداى سبحان خاشع باشد، كه هر كس قلبش خاشع بود همه اعضاى او خاشع خواهد بود.

٢٣٨٦ ٦- خشية اللَّه جماع الايمان. ٣ ٤٦٣ خشيت و بيم از خدا جامع ايمان است.

باب الخشية (بيم، هراس، ترس)

٢٣٨٧ ١- احذروا من اللَّه كنه ما حذّركم من نفسه، و اخشوه خشية يحجزكم عمّا يسخطه. ٢ ٢٨٣ پرهيز داشته باشيد از خداوند نهايت آنچه را كه از خود پرهيزتان داده است، و بترسيد از او به گونه‏اى كه شما را منع كند از آنچه او را به خشم آورد.

٢٣٨٨ ٢- أعلم النّاس باللَّه أكثرهم خشية له. ٢ ٤٣٠ داناترين مردم به خدا كسى است كه خشيت و ترس او از خدا بيشتر باشد.

٢٣٨٩ ٣- نعم العبادة الخشية. ٦ ١٥٧ ترس و خشيت از خدا خوب عبادتى است.

٢٣٩٠ ٤- لا علم كالخشية. ٦ ٣٥١ هيچ علم و دانايى همچون ترس و خشيت نيست.

٢٣٩١ ٥- الخشية من عذاب اللَّه شيمة المتّقين. ٢ ٤١ هراس از عذاب خدا شيوه مردمان با تقوا است.

٢٣٩٢ ٦- الخشية شيمة السّعداء. ١ ١٥٦ خشيت و بيم از خدا شيوه نيكبختان است.

٢٣٩٣ ٧- اذا اصطفى اللَّه عبدا جلببه خشيته. ٣ ١٤٢ هر گاه خداوند بنده‏اى را دوست دارد ترس خود را چون پيراهنى بر تو او بپوشاند.

٢٣٩٤ ٨- غاية المعرفة الخشية. ٤ ٣٧١ نهايت معرفت و شناخت خداوند بيم و ترس از او است.

٢٣٩٥ ٩- كفى بالخشية علما. ٤ ٥٧٤ ترس و بيم براى علم انسان كافى است (يعنى همين علم به اين كه بايد از خدا بيم داشته باشد براى عالم بودن انسان كافى است).

٢٣٩٦ ١٠- من خشى اللَّه كمل علمه. ٥ ١٨٠ كسى كه از خدا بيم داشته باشد علم او كامل است.

باب الخصومة (دشمنى)

٢٣٩٧ ١- المخاصمة تبدى سفه الرّجل و لا تزيد فى حقّه. ١ ٤٠٠ دشمنى كردن، از روى سفاهت و سبكسرى مرد، پرده بردارد، و گر نه در حق او چيزى نيفزايد.

٢٣٩٨ ٢- من حارب النّاس حرب و من أمن السّلب سلب. ٥ ٤٢١ كسى كه با مردم بجنگد اموالش را ببرند، و اگر ايمن نشيند باز هم اموالش را به يغما برند. ٢٣٩٩ ٣- من يكن اللَّه سبحانه خصمه يدحض حجّته، و يعذّبه فى الدّنيا

و معاده. ٥ ٢٥٩ هر كس خداوند خصم و دشمن او باشد حجّت و دليل او را باطل كند (و عذر تراشى او را نپذيرد) و در دنيا و آخرت او را عذاب كند.

٢٤٠٠ ٤- من بالغ فى الخصام أثم و من قصّر عنه خصم. ٥ ٤٧٢ كسى كه در دشمنى از حدّ بگذراند گناه كار است و كسى كه كوتاه آيد شكست خورد (بلكه بايد اعتدال را در اين باره از دست ندهد).

٢٤٠١ ٥- لا يستطيع أن يتّقى اللَّه من خاصم. ٦ ٣٩٦ كسى كه حالت مخاصمه و دشمنى با مردم دارد نمى‏تواند تقواى الهى داشته باشد.

باب الخضوع (تواضع)

٢٤٠٢ ١- الخضوع دنائة. ١ ٤٢ فروتنى دنائت است. ٢٤٠٣ ٢- كلّ شي‏ء خاضع للَّه. ٤ ٥٣٨ هر چيزى در برابر خداى تعالى خاضع و فروتن است.

٢٤٠٤ ٣- من خضع لعظمة اللَّه ذلّت له الرّقاب. ٥ ٣٩٧ كسى كه در پيشگاه عظمت خداوند خضوع كند مردمان در برابرش رام گردند.

٢٤٠٥ ٤- لا عبادة كالخضوع. ٦ ٣٥٧ هيچ عبادتى همانند خضوع به درگاه خداوند نيست.

باب الخطر

٢٤٠٦ ١- المتعرّض للبلاء مخاطر. ١ ١٤١ كسى كه خود را در معرض بلا و گرفتارى قرار دهد در خطر است.

٢٤٠٧ ٢- المخاطر متهجّم على الغرر.

١ ٣٣٢ كسى كه خود را به خطر اندازد فريب خورده است (چون آدم عاقل و دانا كه گرفتار فريب نفس يا مردم نشده باشد خود را به خطر نيندازد). ٢٤٠٨ ٣- لا تخاطر بشى‏ء رجاء اكثر منه.

٦ ٢٧٠ به خطر نينداز چيزى را به خاطر رسيدن به بيشتر از آن.

باب خفّة الظهر (سبكبارى)

٢٤٠٩ ١- فى خفّة الظّهر راحة السّرّ و تحصين القدر. ٤ ٤٠٠ آسايش درونى و نگهدارى قدر و مرتبه در سبكبارى است.

باب الاستخفاف (سبك شمردن)

٢٤١٠ ١- لا تزدرينّ أحدا حتّى تستنطقه.

٦ ٢٧١ هيچكس را سبك مشمار تا او را به سخن آورى (و از سخن و گفتارش سبكى يا سنگينى او را بدانى). ٢٤١١ ٢- ايّاك أن تستخفّ بالعلماء، فإنّ ذلك يزرى بك و يسى‏ء الظّنّ بك و المخيلة فيك. ٢ ٣١٩ سخت بپرهيز از اين كه علما و دانشمندان را سبك بشمارى، كه اين كار، تو را عيب دار و ديگران را به تو بدگمان مى‏كند، و انظار را نسبت به تو بد خواهد كرد. ٢٤١٢ ٣- أكبر الشّرّ فى الاستخفاف بمولم عظة المشفق النّاصح، و الاغترار بحلاوة ثناء المادح الكاشح. ٢ ٤٥٢ بزرگترين بدى‏ها در اين است كه آدمى پند دردناك انسان مهربان خير خواه را سبك بشمارد، و به شيرينى ستايش و مدح ظاهر فريب دشمن مغرور شود.

٢٤١٣ ٤- من لم يحسن الاستعطاف قوبل بالاستخفاف. ٥ ٢٥٠ كسى كه ارزش خوبى مهربانى كردن را براى اصلاح خود نداند، با سبك شمردن به اصلاح در آيد.

٢٤١٤ ٥- من استخفّ بمواليه استثقل وطأة معاديه. ٥ ٣٤٥ كسى كه دوستان خود را سبك شمارد پايمال كردن دشمنانش را بر خود سنگين گرداند.

باب الاخلاص (پاكى عمل)

٢٤١٥ ١- الاخلاص غاية. ١ ٢٧ اخلاص غاية (عبادت و طاعت الهى) است.

٢٤١٦ ٢- الاخلاص فوز. ١ ٥٦ اخلاص، رستگارى است.

٢٤١٧ ٣- الاخلاص خير العمل. ١ ٨١ اخلاص، بهترين عمل است.

٢٤١٨ ٤- الاخلاص ثمرة العبادة. ١ ١٠٥ اخلاص، ميوه و ثمره عبادت است.

٢٤١٩ ٥- الاخلاص شيمة أفاضل النّاس. ١ ١٥٧ اخلاص، خوى بزرگان مردم است.

٢٤٢٠ ٦- الاخلاص أعلى فوز. ١ ١٦٤ اخلاص، والاترين سعادت و رستگارى است.

٢٤٢١ ٧- الاخلاص عبادة المقرّبين.

١ ١٧٦ اخلاص، عبادت مقربان درگاه الهى است.

٢٤٢٢ ٨- الاخلاص غاية الدّين. ١ ١٨٩ اخلاص، غايت و حدّ نهايى دين و آيين است.

٢٤٢٣ ٩- المخلص حرىّ بالاجابة. ١ ٢٠١ دعاى شخص مخلص شايسته اجابت و قبول است.

٢٤٢٤ ١٠- الاخلاص اشرف نهاية. ١ ٢١٣ اخلاص، شريف‏ترين نهايت و پايان (فضيلت و كمال، يا بندگى و اطاعت) است.

٢٤٢٥ ١١- الاخلاص ثمرة اليقين. ١ ٢١٤ اخلاص، ميوه يقين است.

٢٤٢٦ ١٢- الاخلاص ملاك العبادة. ١ ٢١٥ اخلاص، ملاك و معيار عبادت است (يعنى به هر اندازه اخلاص داشته باشد مورد قبول واقع شود).

٢٤٢٧ ١٣- الاخلاص أعلى الايمان. ١ ٢١٥ اخلاص، والاترين مرتبه ايمان است.

٢٤٢٨ ١٤- الايمان اخلاص العمل. ١ ٢١٩ ايمان همان اخلاص عمل است.

٢٤٢٩ ١٥- امارات السّعادة اخلاص العمل. ١ ٣٢٣ نشانه‏هاى سعادت و رستگارى اخلاص عمل است.

٢٤٣٠ ١٦- اخلاص العمل من قوّة اليقين و صلاح النّيّة. ١ ٣٤٣ اخلاص عمل از نيروى يقين و شايستگى و پاكى نيت سرچشمه گيرد.

٢٤٣١ ١٧- العمل كلّه هباء الّا ما اخلص فيه. ١ ٣٦٨ همه عمل انسانى تباه و بر باد رفته است جز آنچه را از روى اخلاص انجام داده باشد.

٢٤٣٢ ١٨- ألاخلاص خطر عظيم حتّى ينظر بما يختم له. ٢ ٢ اخلاص در خطر بزرگى است تا نگريسته شود كه به چه سرانجامى پايان پذيرد.

٢٤٣٣ ١٩- الزم الاخلاص فى السّرّ و العلانية، و الخشية فى الغيب و الشّهادة، و القصد فى الفقر و الغنى، و العدل فى الرّضا و السّخط. ٢ ٢٣٢ ملازم اخلاص باش در نهان و آشكار، و ترس و هراس از خدا در غياب و حضور، و ميانه روى در ندارى و دارايى، و رعايت عدالت در خوشنودى و خشم.

٢٤٣٤ ٢٠- اخلصوا اذا عملتم. ٢ ٢٣٩ كار كه مى‏كنيد اخلاص داشته باشيد.

٢٤٣٥ ٢١- أخلص للَّه عملك و علمك و حبّك و بغضك و أخذك و تركك و كلامك و صمتك. ٢ ٢٠٩ خالص گردان براى خدا عمل خود و علم‏

خود، و دوستى و دشمنى خود، و گرفتن و رها كردنت، و گفتار و سكوتت را.

٢٤٣٦ ٢٢- أفضل العمل ما اخلص فيه.

٢ ٣٨٦ برترين عمل آن است كه اخلاص در آن رعايت شده باشد.

٢٤٣٧ ٢٣- أين الّذين أخلصوا أعمالهم للَّه و طهّروا قلوبهم بمواضع ذكر اللَّه.

٢ ٣٦٣ كجايند آنها كه عملهاشان را براى خدا خالص كرده، و دلهاشان را به جايگاههاى ياد خدا پاكيزه گردانده‏اند.

٢٤٣٨ ٢٤- اعلى الأعمال اخلاص الايمان و صدق الورع و الإيقان.

٢ ٤٨٦ والاترين عملها اخلاص ايمان و پارسايى صادقانه و يقين است.

٢٤٣٩ ٢٥- أفضل الايمان الاخلاص و الاحسان، و أقبح الشّيم التّجافى و العدوان. ٢ ٤٦٦ برترين ايمانها اخلاص، و نيكوكارى است، و زشت‏ترين خصلتها دورى گزيدن و دشمنى است.

٢٤٤٠ ٢٦- أخلص تنل. ٢ ١٧٢ خالص گردان عمل خود را تا (به مراتب عاليه كمال انسانى) برسى.

٢٤٤١ ٢٧- إن تخلص تفز. ٣ ٢٥ اگر خلوصى داشته باشى به رستگارى رسى.

٢٤٤٢ ٢٨- انّك لن يتقبّل من عملك الّا ما اخلصت فيه و لم تشبه بالهوى و اسباب الدّنيا. ٣ ٤٩ به راستى كه از عمل تو پذيرفته نشود جز آنچه را كه در آن اخلاص داشته باشى و به هوا و هوس و اسباب دنيايى نياميخته باشى.

٢٤٤٣ ٢٩- آفة العمل ترك الاخلاص.

٣ ١٠٨ آفت عمل واگذار كردن اخلاص در عمل است.

٢٤٤٤ ٣٠- بالاخلاص ترفع الاعمال.

٣ ٢١٣ به وسيله اخلاص عملها را بالا برند.

٢٤٤٥ ٣١- بالاخلاص يتفاضل العمّال.

٣ ٢١٧ به وسيله اخلاص است كه كاركنان برترى يابند.

٢٤٤٦ ٣٢- تقرّب العبد الى اللَّه سبحانه باخلاص نيّته. ٣ ٢٧٩ تقرّب و نزديك شدن بنده به درگاه خدا به خاطر اخلاص نيّت او است.

٢٤٤٧ ٣٣- ثمرة العلم اخلاص العمل.

٣ ٣٣٢ ميوه و ثمره علم، اخلاص عمل است.

٢٤٤٨ ٣٤- جماع الدّين فى اخلاص العمل و تقصير الامل و بذل الاحسان و الكفّ عن القبيح. ٣ ٣٦٨ گرد آورنده دين و آيين، اخلاص عمل و كوتاه كردن آرزو، و بذل احسان، و باز داشتن از كارهاى زشت و قبيح است.

٢٤٤٩ ٣٥- خير العمل ما صحبه الاخلاص. ٣ ٤٢٥ بهترين عملها آن است كه اخلاص با او همراه باشد.

٢٤٥٠ ٣٦- زينة القلوب اخلاص الايمان. ٤ ١١٧ زيور دلها اخلاص ايمان است.

٢٤٥١ ٣٧- سادة اهل الجنّة المخلصون.

٤ ١٣٥ آقايان اهل بهشت انسانهاى با اخلاص هستند.

٢٤٥٢ ٣٨- صدق اخلاص المرء يعظم زلفته و يجزل مثوبته. ٤ ٢١٣ درستى و راستى اخلاص انسانى، نزديكى و پاداش نيك او را به درگاه خداوند بزرگ گرداند.

٢٤٥٣ ٣٩- طوبى لمن بادر اجله و أخلص عمله. ٤ ٢٤٠ خوشا به حال كسى كه بر اجل خود پيشى گيرد و عمل خود را خالص گرداند.

٢٤٥٤ ٤٠- طوبى لمن أخلص للَّه عمله و علمه و حبّه و بغضه و أخذه و تركه‏

و كلامه و صمته. ٤ ٢٤٣ خوشا به حال كسى كه كارش، و علمش، و دوستى‏اش، و خشمش، و گرفتنش، و واگذاردنش، و سخن گفتنش و خموشى‏اش را براى خدا خالص گرداند.

٢٤٥٥ ٤١- عليك بالاخلاص فانّه سبب قبول الاعمال و أفضل الطّاعة. ٤ ٢٩٠ بر تو باد به اخلاص كه سبب پذيرفته شدن اعمال و برترى طاعات است.

٢٤٥٦ ٤٢- عليكم بصدق الاخلاص و حسن اليقين، فإنّهما أفضل عبادة المقرّبين. ٤ ٣٠٣ بر شما باد به راستى و صداقت در اخلاص و يقين نيكو، كه اين دو برترين عبادتهاى مقرّبان درگاه خداست.

٢٤٥٧ ٤٣- عليكم باخلاص الايمان، فإنّه السّبيل إلى الجنّة و النّجاة من النّار.

٤ ٣٠٦ بر شما باد به اخلاص ايمان كه به راستى همان راه بهشت و رهايى از دوزخ است.

٢٤٥٨ ٤٤- على قدر قوّة الدّين يكون خلوص النّيّة. ٤ ٣١٥ به مقدار قوّت و نيروى دين است پاكى و خلوص نيّت. ٢٤٥٩ ٤٥- عند تحقّق الاخلاص تستنير البصائر. ٤ ٣٢٣ در هنگام تحقّق و پا برجا شدن اخلاص، بينائيها روشن و افروخته گردد.

٢٤٦٠ ٤٦- غاية اليقين الإخلاص. ٤ ٣٦٩ نهايت مرتبه يقين، اخلاص (عمل) است.

٢٤٦١ ٤٧- غاية الاخلاص الخلاص.

٤ ٣٦٩ نهايت اخلاص و غايت آن، رهايى (از دوزخ و عذاب الهى است) ٢٤٦٢ ٤٨- فى إخلاص الاعمال تنافس أولى النّهى و الألباب. ٤ ٤٠٢ رقابت خردمندان، در اخلاص عملها است. ٢٤٦٣ ٤٩- فى اخلاص النّيّات نجاح‏

الأمور. ٤ ٤٠٧ در اخلاص نيّتها رستگارى و پيروزى كارها است.

٢٤٦٤ ٥٠- فضيلة العمل الاخلاص فيه.

٤ ٤٢٨ فضيلت و برترى عمل به اخلاصى است كه در آن است.

٢٤٦٥ ٥١- فاز بالسّعادة من أخلص العبادة. ٤ ٤٣٠ به رستگارى رسيده كسى كه عبادت خالص انجام داده است.

٢٤٦٦ ٥٢- قدّموا خيرا تغنموا، و أخلصوا أعمالكم تسعدوا. ٤ ٥٠٨ كار خيرى را از پيش بفرستيد، تا غنيمت يابيد، و عملهاتان را پاك گردانيد تا نيكبخت شويد.

٢٤٦٧ ٥٣- كلّما اخلصت عملا بلغت من الآخرة أملا. ٤ ٦١٨ به هر اندازه عمل را خالص و پاك كنى به همان اندازه به آرزوى آخرت خويش رسى.

٢٤٦٨ ٥٤- من رغب فيما عند اللَّه أخلص عمله. ٥ ١٩٤ كسى كه بدانچه نزد خداست رغبت داشته باشد عمل خود را پاك و خالص گرداند.

٢٤٦٩ ٥٥- من أخلص بلغ الآمال. ٥ ١٤١ كسى كه اخلاص دارد به آرمانهاى خود خواهد رسيد.

٢٤٧٠ ٥٦- من أخلص للَّه استظهر لمعاشه و معاده. ٥ ٢٦٠ كسى كه براى خدا اخلاص داشته باشد پشت خود را براى زندگى دنيا و آخرت خود قوى كرده است.

٢٤٧١ ٥٧- من أخلص النّيّة تنزّه عن الدّنيّة. ٥ ٢٩٦ كسى كه نيّت دلش پاك باشد از پستى و زشتى پاكيزه گشته است.

٢٤٧٢ ٥٨- من أخلص العمل لم يعدم المأمول. ٥ ٢٣٨ كسى كه عمل خود را خالص و پاك كرده باشد به آرمان خويش برسد.

٢٤٧٣ ٥٩- لو خلصت النّيّات لزكت‏

الاعمال. ٥ ١١٢ اگر نيتها پاك شود عملها پاكيزه گردد.

٢٤٧٤ ٦٠- من لم يصحب الاخلاص عمله لم يقبل. ٥ ٤١٨ كسى كه عملش با اخلاص همراه نباشد پذيرفته نشود.

٢٤٧٥ ٦١- من كمال العمل الاخلاص فيه.

٦ ١١ اخلاص در عمل از كمال عمل خواهد بود.

٢٤٧٦ ٦٢- ملاك العمل الاخلاص فيه.

٦ ١١٨ ملاك عمل اخلاصى است كه در آن است (به هر اندازه اخلاص بيشتر باشد ارزش عمل زيادتر خواهد بود).

٢٤٧٧ ٦٣- مع الاخلاص ترفع الاعمال.

٦ ١٢١ با اخلاص است كه عمل‏ها بالا رود.

٢٤٧٨ ٦٤- هدى من اخلص ايمانه. ٦ ١٩٣ راه يافته كسى است كه ايمانش را خالص گرداند.

٢٤٧٩ ٦٥- لا يحرز الاجر الّا من اخلص عمله. ٦ ٣٩٧ به پاداش نرسد مگر آن كس كه عملش را پاك و خالص گرداند.

٢٤٨٠ ٦٦- لا شي‏ء أفضل من اخلاص عمل فى صدق نيّة. ٦ ٤٣٤ چيزى برتر از اخلاص در راستى نيّت نيست.

٢٤٨١ ٦٧- لا يدرك احد رفعة الآخرة الّا باخلاص العمل و تقصير الامل و لزوم التّقوى. ٦ ٤٢٣ هيچكس به رتبه والاى آخرت نرسد مگر به اخلاص عمل و كوتاه كردن آرزو و ملازمت تقواى الهى.

باب الخلاف (ناسازگارى )

٢٤٨٢ ١- الخلف مثار الحروب. ١ ١٨٥ ناسازگارى وسيله بر انگيخته شدن جنگهاست.

٢٤٨٣ ٢- الخلاف يهدم الآراء. ١ ٢٧٠ ناسازگارى و اختلاف، رأيها را نابود كند.

٢٤٨٤ ٣- الامور المنتظمة يفسدها

الخلاف. ١ ٣٠٧ كارهاى نظام يافته و درست را ناسازگارى و اختلاف تباه كند.

٢٤٨٥ ٤- سبب الفرقة الاختلاف. ٤ ١٢٣ سبب جدايى و پراكندگى اختلاف است.

٢٤٨٦ ٥- كثرة الخلاف شقاق. ٤ ٥٨٨ اختلاف بسيار، ستيزه جويى و دشمنى است.

٢٤٨٧ ٦- ليس مع الخلاف ائتلاف. ٥ ٨٦ با بودن اختلاف، الفتى در كار نيست.

٢٤٨٨ ٧- من الخلاف تكون النّبوة. ٦ ١٠ كندى كارها به خاطر اختلاف است.

٢٤٨٩ ٨- مع الشّقاق تكون النّبوة. ٦ ١٢٢ با دشمنى و ستيزه جويى كندى است.

باب الأخلاق (خويها)

٢٤٩٠ ١- أرضى النّاس من كانت أخلاقه رضيّة. ٢ ٤١٣ خوشنودترين مردم كسى است كه اخلاقش پسنديده باشد.

٢٤٩١ ٢- أطهر النّاس اعراقا أحسنهم أخلاقا. ٢ ٤٠٥ پاكزادترين مردم نيكوترين آنها در اخلاق است.

٢٤٩٢ ٣- اذا كان فى الرّجل خلّة رائقة فانتظر منه اخواتها. ٣ ١٧٧ هر گاه در مردى خصلتى نيكو بود، پس چشم به راه امثال آن خصلت نيكو در او باش.

٢٤٩٣ ٤- تنافسوا فى الاخلاق الرّغيبة و الاحلام العظيمة و الاخطار الجليلة يعظم لكم الجزاء. ٣ ٣١١ رقابت كنيد در خصلتهاى پسنديده، و بردباريهاى بزرگ، و انديشه‏هاى بلند تا پاداشتان بزرگ گردد.

٢٤٩٤ ٥- تجنّب من كلّ خلق أسوأه و جاهد نفسك على تجنّبه، فانّ الشّرّ لجاجة. ٣ ٣١٤ دورى كن از هر خصلتى بدترين آن را، و براى اين دورى كردن و اجتناب، با نفس خود پيكار كن زيرا شرّ و بدى لجوج است و پى‏گير.

٢٤٩٥ ٦- تخيّر لنفسك من كلّ خلق أحسنه، فانّ الخير عادة. ٣ ٣١٤ براى خود از هر خصلتى بهترينش را انتخاب كن، كه خير و خوبى عادت است (يعنى بهتر آن است كه به صورت عادت در آيد).

٢٤٩٦ ٧- تعصّبوا لخلال الحمد، من الحفظ للجار، و الوفاء بالذّمام و الطّاعة للبرّ، و المعصية للكبر، و تحلّوا بمكارم الخلال. ٣ ٣١١ خود را دلبسته و مقيّد كنيد به خصلتهاى پسنديده : از نگهداشتن حرمت همسايه، و وفا كردن به عهد و پيمان، و فرمانبردارى از كار نيك، و نافرمانى از تكبّر و سر بزرگى كردن، و آراسته شويد به اخلاق نيكو.

٢٤٩٧ ٨- ستّة تختبر بها أخلاق الرّجال : الرّضا و الغضب و الامن و الرّهب و المنع و الرّغب. ٤ ١٤٦ شش چيز است كه اخلاق مردان در آن آزمايش شود : خوشنودى، خشم، امنيت، ترس، منع (يعنى جلوگيرى) و رغبت (يعنى ميل). ٢٤٩٨ ٩- من لم تحسن خلائقه لم تحمد طرائقه. ٥ ٤٦٢ كسى كه اخلاقش نيكو نباشد راههاى زندگى و روشهاى او پسنديده نيست.

٢٤٩٩ ١٠- من الكرم حسن الشّيم. ٦ ١٣ خوى نيكو از بزرگوارى است.