ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد ۱

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم0%

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم نویسنده:
گروه: متون حدیثی

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد تمیمی آمدی، مترجم: سيد هاشم رسولى محلاتى
گروه: مشاهدات: 58130
دانلود: 10608


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 319 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 58130 / دانلود: 10608
اندازه اندازه اندازه
ترجمه غرر الحكم و درر الكلم

ترجمه غرر الحكم و درر الكلم جلد 1

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب الاستدراج

٢٧٢٢ ١- اذا رأيت اللَّه سبحانه يتابع عليك النّعم مع المعاصى فهو استدراج لك. ٣ ١٣٢ هر گاه ديدى خداوند نعمتش را در كنار گناهان تو، پى در پى برايت مى‏فرستد بدانكه اين استدراجى است براى تو (كه مى‏خواهد تدريجا تو را به عذاب نزديك كرده و ناگهان تو را بر گيرد).

٢٧٢٣ ٢- ربّ منعم عليه مستدرج بالنّعمى. ٤ ٦٨ چه بسا كسى كه به او نعمتى داده شده و به وسيله همين نعمت دچار استدراج گشته.

٢٧٢٤ ٣- كم من مستدرج بالاحسان اليه.

٤ ٥٥٠ چه بسا كسى كه به وسيله احسان به او به استدراج الهى گرفتار آمده است.

باب الدراسة (آموختن و تدريس)

٢٧٢٥ ١- لن يحرز العلم الّا من يطيل درسه. ٥ ٦٥ به دست نياورد علم را مگر كسى كه درس آن را طولانى كند (و زياد درس بخواند).

٢٧٢٦ ٢- لقاح المعرفة دراسة العلم.

٥ ١٢٥ بارور شدن معرفت و شناخت، به كاوشهاى علمى است.

٢٧٢٧ ٣- من اكثر مدارسة العلم لم ينس ما علم و استفاد ما لم يعلم. ٥ ٣٩٦ كسى كه گفتگو و درس گرفتن و كاوشهاى علمى را بسيار كند فراموش نكند آنچه را ياد گرفته و بهره گيرد آنچه را نمى‏داند.

٢٧٢٨ ٤- مدارسة العلم لذّة العلماء.

٦ ١٢٤ لذّت و بهره علما و دانشمندان گفتگو و بحثها و كاوشهاى علمى است.

٢٧٢٩ ٥- لا فقه لمن لا يديم الدّرس.

٦ ٣٦٥ فهم و درك ندارد كسى كه درس را ادامه ندهد.

٢٧٣٠ ٦- لا يحرز العلم الّا من يطيل درسه. ٦ ٣٩٩ علم و دانش را فرا نگيرد مگر آن كس كه درس و كاوش را طولانى كند.

باب الاستدراك (جبران كردن)

٢٧٣١ ١- المستدرك على شفا صلاح.

١ ٣٢٠ كسى كه در صدد تدارك و جبران كارهاى خود باشد در كناره و ساحل صلاح و رستگارى است.

٢٧٣٢ ٢- استدراك فساد النّفس من أنفع التّحقيق. ١ ٣٨٤ تدارك كردن فساد و تباهى نفس از سودمندترين بررسى‏هاست. ٢٧٣٣ ٣- تدارك فى آخر عمرك ما اضعته فى اوّله تسعد بمنقلبك. ٣ ٣١٦ در پايان عمر خود تدارك كن آنچه را در آغاز آن تباه كرده‏اى، تا نسبت به آخرت و بازگشت خود نيكبخت گردى.

٢٧٣٤ ٤- حسن الاستدراك عنوان الصّلاح. ٣ ٣٩٤ تدارك كردن خوب، سر آغاز صلاح و رستگارى است.

٢٧٣٥ ٥- من استدرك فوارطه أصلح.

٥ ١٦٧ كسى كه تدارك و جبران كند، گذشته خود را اصلاح كند خود را.

٢٧٣٦ ٦- من استدرك أصلح. ٥ ١٤٥ كسى كه جبران گذشته كند اصلاح حال خود كند.

٢٧٣٧ ٧- ما أبعد الاستدراك من الفوت.

٦ ٥٧ چه دور است تدارك كردن كار از فوت (و از دست رفتن) آن.

باب المداراة (ملايمت و خوش رفتارى)

٢٧٣٨ ١- المداراة أحمد الخلال. ١ ٣٤٧ مدارا كردن ستوده‏ترين خصلت هاست.

٢٧٣٩ ٢- ثمرة العقل مداراة النّاس. ٣ ٣٢٩ ميوه عقل و خرد مدارا كردن با مردم است.

٢٧٤٠ ٣- رأس الحكمة مداراة النّاس.

٤ ٥٢ اساس حكمت و فرزانگى مدارا كردن با مردم است.

٢٧٤١ ٤- دار النّاس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت أضغانهم. ٤ ١٦ با مردم مدارا كردن و از برادريشان بهره‏مند شو، و با گشاده‏رويى ديدارشان كن تا كينه‏هاشان بميرد.

٢٧٤٢ ٥- دار النّاس تأمن غوائلهم و تسلم من مكائدهم. ٤ ١٥ مدارا كن با مردم تا از فتنه و فسادشان در امان باشى، و از نيرنگها و توطئه‏هاشان سالم بمانى.

٢٧٤٣ ٦- سلامة العيش فى المداراة.

٤ ١٣٩ سلامت زندگى در مدارا كردن است.

٢٧٤٤ ٧- سلامة الدّين و الدّنيا فى مداراة النّاس. ٤ ١٤٠ سلامت دين و دنياى (انسان) در مدارا كردن با مردم است.

٢٧٤٥ ٨- عنوان العقل مداراة النّاس.

٤ ٣٦٠ سر آغاز عقل مدارا كردن با مردم است.

٢٧٤٦ ٩- من دارى النّاس سلم. ٥ ١٨٦ كسى كه با مردم مدارا كند سالم ماند.

٢٧٤٧ ١٠- من لم يصلحه حسن المداراة أصلحه سوء المكافاة. ٥ ٢٤٩ كسى كه نيكى مدارا كردن اصلاحش نكند بدى مكافات و پى‏آمدها اصلاحش كند.

٢٧٤٨ ١١- من دارى النّاس أمن مكرهم.

٥ ٣٠٠ كسى كه با مردم مدارا كند از مكر و فريبشان در امان ماند.

٢٧٤٩١ ١٢- من دارى أضداده أمن المحارب. ٥ ٣١٦ كسى كه با مخالفان و دشمنان خود مدارا كند از جنگها در امان ماند. ٢٧٥٠ ١٣- مداراة الرّجال من أفضل الأعمال. ٦ ١٢٩ مدارا كردن با مردان از برترين عملها است.

باب الادعاء

٢٧٥١ ١- هلك من ادّعى و خاب من افترى. ٦ ١٩٦ نابود گشت كسى كه ادّعا كرد (چيزى را كه شايسته آن نيست) و نوميد شد كسى كه افترا زد.

باب الدعاء

٢٧٥٢ ١- الدّعاء سلاح الاولياء. ١ ١٩٨ دعا اسلحه اولياء الهى است.

٢٧٥٣ ٢- أعجز النّاس من عجز عن الدّعاء. ٢ ٤١٤ ناتوان‏ترين مردم كسى است كه از دعا ناتوان باشد. ٢٧٥٤ ٣- انّ كرم اللَّه سبحانه لا ينقض حكمته، فلذلك لا يقع الاجابة فى كلّ دعوة. ٢ ٥١٤ به راستى كه كرم و بزرگوارى خداى سبحان حكمت او را نمى‏شكند و به هم نمى‏زند، و از اين رو است كه هر دعايى مستجاب نگردد.

٢٧٥٥ ٤- انّ اللَّه سبحانه سطوات و نقمات فاذا نزلت بكم فادفعوها بالدّعاء فانّه لا يدفع البلاء الّا الدّعاء.

٢ ٥٢٩ به راستى كه خداى تعالى را قهرها و عقوبتهايى است، و هر گاه به شما فرود آمد آنها را با دعا دفع كنيد (و باز گردانيد) كه به راستى دفع نمى‏كند بلا را جز دعا.

٢٧٥٦ ٥- بالدّعاء يستدفع البلاء. ٣ ٢١٣ به وسيله دعا مى‏توان دفع بلا كرد.

٢٧٥٧ ٦- سلاح المؤمن الدّعاء. ٤ ١٢٩ اسلحه مؤمن دعاست.

٢٧٥٨ ٧- عليك باخلاص الدّعاء فانّه أخلق بالاجابة. ٤ ٢٨٦ بر تو باد به اخلاص (و پاكى دل) در دعا، كه چنين دعايى به اجابت شايسته‏تر است.

٢٧٥٩ ٨- من قرع باب اللَّه فتح له. ٥ ٢٦٧ كسى كه در خانه خدا را بكوبد، به رويش باز شود.

٢٧٦٠ ٩- من اعطى الدّعاء لم يحرم الاجابة. ٥ ٢٣٧ به كسى كه (توفيق و اذن) دعا داده شد، از اجابت آن محروم نخواهد ماند.

٢٧٦١ ١٠- ليس كلّ دعاء يجاب. ٥ ٧٧ هر دعايى مستجاب نشود. ٢٧٦٢ ١١- من دعا اللَّه أجابه. ٥ ٤٤٥ كسى كه خدا را بخواند پاسخش دهد.

٢٧٦٣ ١٢- ما المبتلى الّذى قد اشتدّ، به البلاء احوج الى الدّعاء من المعافى الّذى لا يأمن البلاء. ٦ ١٠٢ آن شخص گرفتارى كه بلا و گرفتارى‏اش سخت شده به دعا نيازمندتر نيست از آن شخص آسوده و سالمى كه از بلا و گرفتارى در امان نيست.

٢٧٦٤ ١٣- نعم السّلاح الدّعاء. ٦ ١٦٦ دعا، سلاح خوبى است.

٢٧٦٥ ١٤- لا يقنّطنّك تأخير اجابة الدّعاء فانّ العطيّة على قدر النّيّة، و ربّما تأخّرت الاجابة ليكون ذلك أعظم لاجر السّائل و أجزل لعطاء النّائل.

٦ ٣١١ مبادا هيچگاه تأخير اجابت دعا تو را نا اميد كند، زيرا عطاى الهى به اندازه نيّت‏ است، و گاهى است كه اجابت دعا به تأخير افتد تا پاداش درخواست كننده بزرگتر و بخششى بيشتر براى دهنده داشته باشد.

٢٧٦٦ ١٥- لا تستبطى‏ء اجابة دعائك و قد سددت طريقه بالذّنوب. ٦ ٣٠٢ دير مشمار زمان اجابت دعاى خود را در صورتى كه راه آن را با گناهان بسته‏اى.

باب الدماء (خونريزى)

٢٧٦٧ ١- اللّهمّ احقن دمائنا و دمائهم و اصلح ذات بيننا و بينهم و أنقذهم من ضلالتهم حتّى يعرف الحقّ من جهله و يرعوى عن الغىّ و الغدر من لهج به. ٢ ١٥٠ معبودا خونهاى ما و خونهاى آنها را حفظ كن، و ميان ما و آنها را اصلاح كن و از گمراهى نجاتشان ده، تا آنان كه نادانند حق را بشناسند، و كسانى كه با حق ستيزگى و نيرنگ كنند دست برداشته و باز گردند. ٢٧٦٨ ٢- سفك الدّماء بغير حقّها يدعو الى حلول النّقمة و زوال النّعمة. ٤ ١٤٥ خونريزى به ناحق، موجب فرود آمدن عذاب الهى و زوال نعمت گردد.