باب المداومة (پى گيرى)
٢٩٣٥ ١٦٧- ردع النّفس عن زخارف الدّنيا ثمرة العقل. ٤ ٨٨ باز داشتن نفس از نقش و نگارهاى دنيا ميوه عقل و خرد است. ٢٩٣٦ ١٦٨- رضا بالدّنيا من سوء اختيارك و شقاء جدّك. ٤ ٩٢ رضايت تو به دنيا (به جاى آخرت) از انتخاب بد و بخت برگشته تو است.
٢٩٣٧ ١٦٩- زيادة الدّنيا تفسد الآخرة.
٤ ١١٣ فزونى دنيا آخرت را تباه كند.
٢٩٣٨ ١٧٠- زخارف الدّنيا تفسد العقول الضّعيفة. ٤ ١١٤ زيباييها و تجمّلات دنيا خردهاى ضعيف و ناتوان را تباه سازد.
٢٩٣٩ ١٧١- سبب فساد العقل حبّ الدّنيا.
٤ ١٢٥ سبب تباهى عقل، دوستى و محبت دنيا است.
٢٩٤٠ ١٧٢- سلطان الدّنيا ذلّ و علوّها سفل. ٤ ١٣١ سلطنت دنيا خوارى و بلندىاش پستى است.
٢٩٤١ ١٧٣- سرور الدّنيا غرور و متاعها ثبور. ٤ ١٣٢ شادمانى دنيا فريب، و متاع آن (فنا و) نابودى است.
٢٩٤٢ ١٧٤- شرّ المحن حبّ الدّنيا. ٤ ١٧٢ بدترين محنتها دوستى دنياست.
٢٩٤٣ ١٧٥- شرّ الفتن محبّة الدّنيا. ٤ ١٧٧ بدترين فتنهها محبّت دنياست.
٢٩٤٤ ١٧٦- صلاح الآخرة رفض الدّنيا.
٤ ١٩٦ صلاح آخرت در ترك علاقه به دنياست.
٢٩٤٥ ١٧٧- صحّة الدّنيا أسقام و لذّاتها آلام. ٤ ١٩٨ تندرستى دنيا بيمارىهاست، و لذتهاى آن دردها است.
٢٩٤٦ ١٧٨- طلاق الدّنيا مهر الجنّة. ٤ ٢٥٠ طلاق دادن دنيا مهريه و كابين بهشت است.
٢٩٤٧ ١٧٩- طلب الدّنيا رأس الفتنة. ٤ ٢٥٠ طلب كردن دنيا اساس فتنه است.
٢٩٤٨ ١٨٠- طالب الدّنيا بالدّين معاقب مذموم. ٤ ٢٥١ كسى كه دنيا را به وسيله دين بجويد مورد عقاب و نكوهش است.
٢٩٤٩ ١٨١- طالب الدّنيا تفوته الآخرة و يدركه الموت حتّى يأخذه بغتة و لا يدرك من الدّنيا الّا ما قسم له. ٤ ٢٥٥ كسى كه در طلب دنياست آخرت از دستش برود و مرگ او را دريابد و ناگهانى او را بگيرد و از دنيا جز همان كه قسمت او شده بود به دست نياورد.
٢٩٥٠ ١٨٢- ظفر بفرحة البشرى من اعرض عن زخارف الدّنيا. ٤ ٢٧٥ به شادمانى بشارت بهشت دست يافته كسى كه از زيباييها و تجملات دنيا روى گردانده است.
٢٩٥١ ١٨٣- عجبت لعامر دار الفناء و تارك دار البقاء. ٤ ٣٣٦ در شگفتم از كسى كه سراى فنا و نيستى را آباد كند و سراى پايدار و ماندنى را رها كند.
٢٩٥٢ ١٨٤- عجبت لمن عرف نفسه كيف يأنس بدار الفناء. ٤ ٣٣٩ در شگفتم از كسى كه خود را شناخته چگونه به سراى فنا و نيستى انس گيرد.
٢٩٥٣ ١٨٥- عبد الدّنيا مؤبّد الفتنة و البلاء. ٤ ٣٥٣ بنده دنيا براى هميشه در فتنه و بلاست.
٢٩٥٤ ١٨٦- غاية الدّنيا الفناء. ٤ ٣٧٠ نهايت دنيا فنا و نابودى است.
٢٩٥٥ ١٨٧- غرور الدّنيا يصرع. ٤ ٣٧٨ فريب دنيا انسان را بيفكند.
٢٩٥٦ ١٨٨- غرّى يا دنيا من جهل حيلك و خفى عليه حبائل كيدك. ٤ ٣٨٣ فريب ده اى دنيا كسى را كه نيرنگت را نداند، و دامهاى مكر و حيلهات بر او پنهان باشد.
٢٩٥٧ ١٨٩- غرّارة غرور ما فيها، فانية فان من عليها. ٤ ٣٨٥ دنيا پر فريب است، مايه فريب است آنچه در دنياست، نابود شدنى است هر كه در آن است.
٢٩٥٨ ١٩٠- غرّارة ضرّارة حائلة زائلة بائدة نافذة. ٤ ٣٨٧ (دنيا) پر فريب و پر زيان است، دگرگون شونده، زوال پذير، نابود شونده، و تمام شدنى است.
٢٩٥٩ ١٩١- غذاء الدّنيا سمام و أسبابها رمام. ٤ ٣٨٧ غذاى دنيا زهر كشنده، و اسباب و وسايل آن ريسمانهاى كهنه است.
٢٩٦٠ ١٩٢- فى العزوف عن الدّنيا درك النّجاح. ٤ ٣٩٤ در كناره گيرى از دنيا دريافت پيروزى است.
٢٩٦١ ١٩٣- فساد الدّين الدّنيا. ٤ ٤١٧ وسيله تباهى دين، دنياست.
٢٩٦٢ ١٩٤- كلّ أرباح الدّنيا خسران. ٤ ٥٣٠ همه سودهاى دنيا زيان است.
٢٩٦٣ ١٩٥- قد تصافيتم على حبّ العاجل و رفض الآجل. ٤ ٤٨١ به راستى كه صميمانه با هم كنار آمدهايد بر دوستى دنيا و ترك آخرت.
٢٩٦٤ ١٩٦- قد تزيّنت الدّنيا بغرورها و غرّت بزينتها. ٤ ٤٨٤ دنيا با فريبهايش خود را آراسته، و با زيورهايش مردم را فريفته است.
٢٩٦٥ ١٩٧- كلّ نعيم الدّنيا ثبور. ٤ ٥٣٢ همه نعمتهاى دنيا در هلاكت و نابودى است.
٢٩٦٦ ١٩٨- قليل الدّنيا لا يدوم بقاؤه و كثيرها لا يؤمن بلاؤه. ٤ ٥١٧ اندك دنيا كه پايدار نيست، و زياد آن نيز از بلا ايمن نيست.
٢٩٦٧ ١٩٩- كلّ فان يسير. ٤ ٥٢٦ هر نابود شدنى اندك است.
٢٩٦٨ ٢٠٠- كلّ شيء من الدّنيا سماعة أعظم من عيانه. ٤ ٥٤٢ هر چيزى از دنيا شنيدنش بزرگتر از ديدن آن است. ٢٩٦٩ ٢٠١- قد أمرّ من الدّنيا ما كان حلوا و كدر منها ما كان صفوا. ٤ ٤٨٣ به حقيقت تلخ شده از دنيا هر آنچه شيرين بوده، وتيره شده است از آن هر آنچه صاف بوده است. ٢٩٧٠ ٢٠٢- قد حقّر الدّنيا و أهون بها و هوّنها و علم انّ اللَّه زواها عنه اختيارا و بسطها لغيره اختيارا. ٤ ٤٨٩ به راستى كه (آن حضرت يعنى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كوچك شمرده بود دنيا را و خوار مىدانست آن را، و در پيش ديگران نيز آن را خوار مىشمرد، و مىدانست كه خداوند با اختيار او دنيا را از وى باز گرفت، و براى ديگران از روى آزمايش پهن كرد. ٢٩٧١ ٢٠٣- قرنت المحنة بحبّ الدّنيا.
٤ ٤٩٥ رنج و محنت به دوستى دنيا مقرون گشته است.
٢٩٧٢ ٢٠٤- كلّ يسار الدّنيا اعسار. ٤ ٥٤٠ همه آسانىهاى دنيا در دشوارى است.
٢٩٧٣ ٢٠٥- قليل الدّنيا يذهب بكثير الآخرة. ٤ ٥١٢ اندك دنيا آخرت بسيار را از بين مىبرد.
٢٩٧٤ ٢٠٦- كلّ أحوال الدّنيا زلزال و ملكها سلب و انتقال. ٤ ٥٤٤ همه حالات دنيا لرزان، و دارايىاش ربوده شده و در حال انتقال است.
٢٩٧٥ ٢٠٧- كلّ مدّة من الدّنيا الى انتهاء و كلّ حىّ فيها الى ممات و فناء. ٤ ٥٤٥ هر مدّتى از دنيا به سر آمدنى است، و هر موجود زندهاى به سوى مرگ و نابودى است.
٢٩٧٦ ٢٠٨- كما انّ الشّمس و اللّيل لا يجتمعان كذلك حبّ اللَّه و حبّ الدّنيا لا يجتمعان. ٤ ٦٢٤ همان گونه كه شب و روز جمع شدنى نيست، دوستى خداوند و دوستى دنيا جمع شدنى نيست.
٢٩٧٧ ٢٠٩- كم من بان ما لا يسكنه. ٤ ٥٥٣ چه بسا بنا كنندهاى كه در بناى خود سكونت نكند.
٢٩٧٨ ٢١٠- كلّما ازداد المرء بالدّنيا شغلا و زاد بها و لها، اوردته المسالك و اوقعته فى المهالك. ٤ ٦١٩ به هر اندازه كه آدمى سرگرم به دنيا شود و دلبستگى خود را بدان زياد كند، به همان اندازه او را در راههاى خسران در آورد و در مهلكهها اندازد.
٢٩٧٩ ٢١١- كيف يدّعى حبّ اللَّه من سكن قلبه حبّ الدّنيا. ٤ ٥٦٦ چگونه ادّعاى دوستى خدا كند كسى كه در دلش دوستى و محبت دنيا جاى گرفته است.
٢٩٨٠ ٢١٢- كم من واثق بالدّنيا قد فجعته.
٤ ٥٥١ چه بسا كسانى كه به دنيا وثوق و اعتماد يافته، و دنيا او را به مصيبت دچار كرده است.
٢٩٨١ ٢١٣- كم من ذى طمأنينة الى الدّنيا قد صرعته. ٤ ٥٥١ چه بسيار كسانى كه به دنيا اطمينان يافته و دنيا او را بر زمين افكنده است.
٢٩٨٢ ٢١٤- كونوا عن الدّنيا نزّاها و الى الآخرة ولّاها. ٤ ٦١٦ چنان باشيد كه از دنيا كنده شده و به سوى آخرت شيفته گرديد.
٢٩٨٣ ٢١٥- كن آنس ما تكون بالدّنيا أحذر ما تكون منها. ٤ ٦٠٧ چنان باش كه در هر زمان به دنيا بيشتر انس گرفتهاى، در همان حال كه بيشتر از آن حذر كنى.
٢٩٨٤ ٢١٦- كرور الايّام أحلام و لذّاتها آلام و مواهبها فناء و أسقام. ٤ ٦٢٧ گردش روزگار خوابهايى است و لذتهاى آن دردهايى، و بخششهايش نابودى و بيماريهايى است.
٢٩٨٥ ٢١٧- كثرة الدّنيا قلّة و عزّها ذلّة و زخارفها مضلّة و مواهبها فتنة.
٤ ٥٩٧ زيادى دنيا اندك، و عزّتش خوارى و ذلّت، و زيورهايش گمراه كننده، و بخششهايش آزمايش و فتنه است.
٢٩٨٦ ٢١٨- كم من ذى ابهّة جعلته الدّنيا حقيرا. ٤ ٥٥١ چه بسيار انسانهاى با ابّهت و نخوت كه دنيا كوچكشان كرده است.
٢٩٨٧ ٢١٩- كونوا قوما علموا انّ الدّنيا ليست بدارهم فاستبدلوا. ٤ ٦١٧ از مردمانى باشيد كه دانستهاند دنيا خانه آنها نيست و آن را به آخرت تبديل كردهاند.
٢٩٨٨ ٢٢٠- كلّما لا ينفع [شيء] يضرّ و الدّنيا مع حلاوتها تمرّ، و الفقر مع الغنى باللَّه لا يضرّ. ٤ ٦٢٠ هر آن چيزى كه سود ندهد زيان رساند، و دنيا با شيرينى و حلاوتش بگذرد، و فقر و ندارى در حال داشتن توانگرى و بىنيازى به خداى تعالى، زيان نرساند.
٢٩٨٩ ٢٢١- كلّما فاتك من الدّنيا شيء فهو غنيمة. ٤ ٦٢٢ هر آن چيزى از دنيا كه از دستت رفت غنيمتى است (چون به آخرتت افزوده شود).
٢٩٩٠ ٢٢٢- كيف يعمل للآخرة المشغول بالدّنيا. ٤ ٥٥٩ كسى كه سرگرم دنياست چگونه براى آخرت كار مىكند.
٢٩٩١ ٢٢٣- لكلّ ناجم افول. ٥ ١٠ هر طلوع كنندهاى افولى و غروبى دارد.
٢٩٩٢ ٢٢٤- ليس المتجر أن ترى الدّنيا لنفسك ثمنا و ممّا لك عند اللَّه عوضا.
٥ ٣٩ تجارت نيست آنكه دنيا را بهاى نفس خود بينى و پاداش آنچه را نزد خدا دارى آن را بهاى خود نفس بدانى. ٢٩٩٣ ٢٢٥- لم ينل أحد من الدّنيا حبرة إلّا أعقبته عبرة. ٥ ٩٤ كسى از دنيا به شادى و سرورى نرسد مگر آنكه به دنبال آن دنيا غم و اندوهى به او رسد.
٢٩٩٤ ٢٢٦- لم تظلّ امرأ من الدّنيا ديمة رخاء إلّا هتنت عليه مزنة بلاء. ٥ ١٠٣ سايه نينداخت بر كسى ابر فراخى و وسعت زندگى، مگر آنكه فرو ريزد بر او ابر گرفتارى و بلايى.
٢٩٩٥ ٢٢٧- من عمل للدّنيا خسر. ٥ ١٨١ كسى كه براى دنيا كار كند زيان كرده است.
٢٩٩٦ ٢٢٨- من سلا عن الدّنيا أتته راغمة. ٥ ٢٢٢ كسى كه از دنيا دست بردارد، دنيا بر خلاف ميلش به سراغ او آيد.
٢٩٩٧ ٢٢٩- من ساعى الدّنيا فاتته. ٥ ١٦١ كسى كه بخواهد پيشى گيرد بر دنيا و رسيدن بدان، از دستش برود.
٢٩٩٨ ٢٣٠- من قعد عن الدّنيا طلبته.
٥ ١٦١ كسى كه از طلب كردن دنيا دست بدارد، دنيا بسراغش آيد.
٢٩٩٩ ٢٣١- من صارع الدّنيا صرعته.
٥ ١٦٢ كسى كه با دنيا كشتى بگيرد دنيا بر زمينش زند.
٣٠٠٠ ٢٣٢- من عصى الدّنيا أطاعته.
٥ ١٦٢ هر كس نافرمانى دنيا كند، دنيا فرمانبردارىاش كند.
٣٠٠١ ٢٣٣- من أعرض عن الدّنيا أتته.
٥ ١٦٢ كسى كه از دنيا روى بگرداند دنيا به نزدش آيد.
٣٠٠٢ ٢٣٤- من ملكته الدّنيا كثر صرعه.
٥ ٢٣٩ كسى كه دنيا زمام اختيارش را به دست گيرد افتادنش بسيار شود.
٣٠٠٣ ٢٣٥- من عمّر دنياه خرّب ماله.
٥ ٢٧٧ كسى كه دنيا خود را آباد كند جاى بازگشت خود (يعنى آخرت) را ويران كرده است.
٣٠٠٤ ٢٣٦- من استكثر من الدّنيا استكثر ممّا يوبقه. ٥ ٢٦٠ كسى كه نسبت به دنيا زياده طلب باشد نسبت بدانچه او را به هلاكت اندازد زياده طلبى كرده است.
٣٠٠٥ ٢٣٧- من استقلّ من الدّنيا استكثر ممّا يؤمنه. ٥ ٢٥٩ كسى كه كمتر در طلب دنيا باشد، ايمنى بيشترى را براى خود طلب كرده است.
٣٠٠٦ ٢٣٨- من راقه زبرج الدّنيا ملكته الخدع. ٥ ٢٤٢ كسى كه خوش آيد او را زيور دنيا فريبها بر او چيره گردند و زمام امورش را به دست گيرند.
٣٠٠٧ ٢٣٩- من رضى بالدّنيا فاتته الآخرة. ٥ ٢٨٢ كسى كه به دنيا راضى شود آخرت از دستش برود.
٣٠٠٨ ٢٤٠- لكلّ شيء من الدّنيا انقضاء و فناء. ٥ ١٧ هر چيزى از دنيا را پايان و فنائى است.
٣٠٠٩ ٢٤١- لقد كاشفتكم الدّنيا الغطاء و آذنتكم على سواء. ٥ ٣٢ به راستى كه دنيا پرده را براى شما به يكسو زده و بىوفايى و بىاعتبارى خود را براى همه آشكار كرده، و به طور يكسان بر همه اعلام كرده است.
٣٠١٠ ٢٤٢- لحبّ الدّنيا صمّت الاسماع عن سماع الحكمة، و عميت القلوب عن نور البصيرة. ٥ ٤٢
به خاطر دوستى دنيا گوشها از شنيدن حكمت (علم و صحيح و راست) كر شدهاند و دلها از نور بصيرت و بينايى كور شده است.
٣٠١١ ٢٤٣- لم يصف اللَّه سبحانه الدّنيا لاوليائه و لم يضنّ بها على أعدائه.
٥ ٩٤ صاف و گوارا نگردانيد خداوند دنيا را براى اولياى خود، و بخل نورزيد بدان بر دشمنانش.
٣٠١٢ ٢٤٤- لم يلق أحد من سرّاء الدّنيا بطنا، الّا منحته من ضرّائها ظهرا. ٥ ٩٥ هيچكس از دنيا روى خوشى نديد جز آنكه با سختى و بد حالى پشت بدو كرد.
٣٠١٣ ٢٤٥- لو عقل أهل الدّنيا لخربت الدّنيا. ٥ ١١١ اگر مردم دنيا خردورزى مىكردند (و عاقل بودند) دنيا خراب مىشد (زيرا همه از دنيا دست كشيده و دنيا به ويرانهاى تبديل مىشد).
٣٠١٤ ٢٤٦- لو كانت الدّنيا عند اللَّه محمودا لاختصّ بها أوليائه، لكنّه صرف قلوبهم عنها و محا عنهم منها المطامع. ٥ ١١٩ اگر دنيا در پيش خدا پسنديده بود آن را مخصوص دوستان خود مىنمود، ولى خداوند دلهاى اينان را از دنيا بگردانده و طمعهاشان را از دنيا محو كرده است.
٣٠١٥ ٢٤٧- من طلب من الدّنيا ما يرضيه كثر تجنّيه و طال تعدّيه.
٥ ٣١٢ كسى كه از دنيا بخواهد به مقدارى كه خوشنودش سازد نسبتهاى ناروايش (به ديگران) بسيار گردد، و تعدّى و تجاوزش طولانى شود.
٣٠١٦ ٢٤٨- لو بقيت الدّنيا على أحدكم لم تصل الى من هى فى يديه. ٥ ١٢٢ اگر دنيا براى يكى از شما مىماند (و پايدار بود) به دست كسى كه اكنون در دست اوست نمىرسيد.
٣٠١٧ ٢٤٩- من راقه زبرج الدّنيا أعقب ناظريه كمها. ٥ ٣٦٩ كسى كه در نظرش زيور دنيا خوش آيد كورى چشمانش از پى آيد.
٣٠١٨ ٢٥٠- من وثق بغرور الدّنيا أمن مخوفه. ٥ ٣١٨ كسى كه بر فريب دنيا اعتماد كند از آنچه بايد ترس داشته باشد (ندانسته) خود را ايمن دانسته است.
٣٠١٩ ٢٥١- من لهج قلبه بحبّ الدّنيا التاط منها بثلاث : هم لا يغنيه و حرص لا يتركه و امل لا يدركه.
٥ ٣٥٩ كسى كه دلش به دوستى دنيا شيفته شد، آن دل به سه چيز چسبيده : اندوهى پيوسته، حرص و آزى كه رهايش نكند، و آرزويى كه بدان نرسد.
٣٠٢٠ ٢٥٢- من حسن ظنّه بالدّنيا تمكّنت منه المحنة. ٥ ٣٧٩ هر كس به دنيا خوش گمان شود، رنج و محنت در او جايگير شود.
٣٠٢١ ٢٥٣- من رغب فى زخارف الدّنيا فاته البقاء المطلوب. ٥ ٣٧١ كسى كه رغبت كند در زينتها و تجمّلات دنيا، آن بقا و دوامى را كه مطلوب او است از دست مىدهد.
٣٠٢٢ ٢٥٤- من غلبت الدّنيا عليه عمى عمّا بين يديه. ٥ ٣٨٣ كسى كه دنيا بر او چيره گشت از ديدن پيش روى خود كور مىگردد.
٣٠٢٣ ٢٥٥- من عمر دنياه أفسد دينه و أخرب أخراه. ٥ ٣٨٣ كسى كه دنيا خود را آباد كند دين خود را تباه نموده و آخرتش را ويران مىكند.
٣٠٢٤ ٢٥٦- من قصّر نظره على أبناء الدّنيا عمى عن سبيل الهدى. ٥ ٣٨٦ كسى كه ديده خود را به دنيا داران محدود كند (و فقط آنها را ببيند) از راه هدايت كور گردد.
٣٠٢٥ ٢٥٧- من طلب من الدّنيا شيئا فاته من الآخرة أكثر ممّا طلب. ٥ ٣٩١ كسى كه چيزى از دنيا بخواهد، از آخرت
او بيش از آنچه مىخواهد از دستش برود.
٣٠٢٦ ٢٥٨- من طلب الدّنيا بعمل الآخرة كان أبعد له ممّا طلب. ٥ ٣٩٣ كسى كه دنيا را به وسيله عمل آخرت (اطاعات و عبادات) بجويد، اين كار او را از آنچه مىخواسته دور سازد.
٣٠٢٧ ٢٥٩- من سخت نفسه عن مواهب الدّنيا فقد استكمل العقل. ٥ ٣٩٤ كسى كه نفس خود را از بخششهاى دنيا واگذارد، به راستى كه عقل را به كمال رسانده است.
٣٠٢٨ ٢٦٠- من ملك من الدّنيا شيئا فاته من الآخرة اكثر ممّا ملك. ٥ ٣٩٤ كسى كه مالك چيزى از دنيا شود، از آخرت خود بيشتر از آنچه را مالك شده از دست مىدهد.
٣٠٢٩ ٢٦١- من عرف الدّنيا لم يحزن على ما أصابه. ٥ ٤٠١ كسى كه دنيا (و بىاعتبارىها آن) را بشناسد، بر آنچه به او مىرسد اندوهگين نشود.
٣٠٣٠ ٢٦٢- من عرف خداع الدّنيا لم يغترّ منها بمحالات الاحلام. ٤ ٤٢٠ كسى كه نيرنگهاى دنيا را بشناسد، فريب خواب و خيالهاى محال آن را نخورد.
٣٠٣١ ٢٦٣- من ظفر بالدّنيا نصب، و من فاتته تعب. ٥ ٤٢٠ كسى كه به دنيا برسد در رنج است، و هر كس آن را از دست دهد در تعب است. ٣٠٣٢ ٢٦٤- من عظمت الدّنيا فى عينه و كبر موقعها فى قلبه، آثرها على اللَّه و انقطع اليها و صار عبدا لها. ٥ ٤٢٥ كسى كه دنيا در نظرش عظيم آيد و موقعيت آن در دلش جايگير شود، آن را بر خدا برگزيند، و دلبسته و برده آن گردد.
٣٠٣٣ ٢٦٥- من استشعر الشّغف بالدّنيا ملأت ضميره اشجانا لها رقص على
سويداء قلبه : همّ يشغله، و غمّ يحزنه حتّى يؤخذ بكظمه، فيلقى بالفضاء منقطعا ابهراه، هيّنا على اللَّه فناءه، بعيدا على الاخوان لقاؤه. ٥ ٤٣٤ كسى كه عشق به دنيا را شعار خويش گرداند، دنيا خاطرش را از اندوههايى پر كند كه بر سويداى قلبش بر قصد، (و آنها عبارت است) از اندوهى كه سرگرمش كند، و غمى كه محزونش سازد، تا اين كه او را بخشش بگيرد (در هنگام مرگ) و بيفتد در فضا در حالى كه رگهاى قلبش پاره شده و در پيشگاه خداوند خوار گشته، و ديدارش بر برادران، دور و منقطع گرديده است.
٣٠٣٤ ٢٦٦- من اعتمد على الدّنيا فهو الشّقىّ المحروم. ٥ ٤٤٢ كسى كه بر دنيا اعتماد كند بدبخت و محروم است.
٣٠٣٥ ٢٦٧- من خدم الدّنيا استخدمته و من خدم اللَّه سبحانه خدمته. ٥ ٤٤٤ كسى كه خدمت دنيا كند، دنيا به خدمتش گيرد، و كسى كه خدمت خدا كند دنيا خدمتش كند.
٣٠٣٦ ٢٦٨- من كانت الدّنيا همّه طال يوم القيامة شقاؤه و غمّه. ٥ ٤٤٦ كسى كه دنيا فقط هدف و اندوهش باشد روز قيامت بدبختى و اندوهش طولانى گردد.
٣٠٣٧ ٢٦٩- من سلا عن مواهب الدّنيا عزّ. ٥ ٤٦٢ كسى كه از بخششهاى دنيا كناره گيرد عزيز گردد.
٣٠٣٨ ٢٧٠- من نكد الدّنيا تنغيص الاجتماع بالفرقة و السّرور بالغصّة.
٦ ٢٤ از سختى و دشوارى زندگى دنياست كه اجتماع دوستان را با جدا كردن يكديگر بر هم زند، و شادمانى را به اندوه و غصّه تبديل كند.
٣٠٣٩ ٢٧١- من هوان الدّنيا على اللَّه ان لا يعصى الّا فيها. ٦ ٣١ از پستى دنيا نزد خداوند آن است كه نا فرمانى خدا جز در دنيا نشود.
٣٠٤٠ ٢٧٢- من ذمامة الدّنيا عند اللَّه ان
لا ينال ما عنده الّا بتركها. ٦ ٣٢ از نكوهيدگى دنيا در پيشگاه خدا آن است كه كسى جز به ترك دنيا بدانچه نزد خداست دست نيابد.
٣٠٤١ ٢٧٣- ما قدّمت من دنياك فلنفسك، و ما أخّرت منها فللعدوّ. ٦ ٨٤ آنچه از دنيا پيش فرستى از آن تو است، و آنچه را پس انداختى مال دشمن است. ٣٠٤٢ ٢٧٤- مصاحب الدّنيا هدف النّوائب و الغير. ٦ ١٣١ كسى كه مصاحب و همراه دنيا باشد، هدف و نشانه مصيبتها و حوادث است.
٣٠٤٣ ٢٧٥- موتات الدّنيا أهون من موتات الآخرة. ٦ ١٣٠ مرگهاى دنيا آسانتر است از مرگهاى آخرت. ٣٠٤٤ ٢٧٦- ما أفسد الدّين كالدّنيا. ٦ ٥٤ چيزى همانند دنيا دين را تباه نكرده است.
٣٠٤٥ ٢٧٧- مثل الدّنيا كظلّك ان وقفت وقف و ان طلبته بعد. ٦ ١٣٤ حكايت دنيا و مثل آن همانند سايه تو است كه اگر بايستى مىايستد، و اگر به دنبال آن روى دور مىشود (و به آن نخواهى رسيد).
٣٠٤٦ ٢٧٨- ما بالكم تفرحون باليسير من الدّنيا تدركونه، و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه. ٦ ٩٥ چه شده است شما را به اندكى از دنيا كه به دست آورديد شادمان شويد، ولى اندوهگين نمىكند شما را آخرت بسيارى كه از آن محروم شدهايد.
٣٠٤٧ ٢٧٩- ما دنياك الّتى تحبّبت اليك بخير من الآخرة الّتى قبّحها سوء النّظر عندك. ٦ ٨٢ اين دنيايى كه در نظر تو محبوب آمده بهتر از آخرتى نيست كه بدى نظر و نگاهت، آن را در چشم تو زشت جلوه داده است.
٣٠٤٨ ٢٨٠- ما ظفر بالآخرة من كانت الدّنيا مطلبه. ٦ ٧١ پيروزى آخرت را نيابد كسى كه دنيا خواسته و هدف او است.
٣٠٤٩ ٢٨١- ما التذّ أحد من الدّنيا لذّة الّا كانت له يوم القيامة غصّة. ٦ ٨٥ هيچكس از مردم دنيا به لذّتى از لذّتهاى دنيا بهرهمند نشود جز آنكه همين لذّت براى او در قيامت غصّه و اندوهى است. ٣٠٥٠ ٢٨٢- ما نقص فى الدّنيا زاد فى الآخرة. ٦ ٨٥ هر چه از دنيا كاسته شود در آخرت افزوده گردد.
٣٠٥١ ٢٨٣- ما لك و ما ان ادركته شغلك بصلاحه عن الاستمتاع به، و ان تمتّعت به نغصّه عليك ظفر الموت بك. ٦ ١٠٤ چيست تو را و دنيايى كه اگر دريابى آن را اصلاح و رو به راه كردن آن تو را از بهره يافتن بدان سرگرم سازد، و اگر بهرهمند شوى از آن، تيره و تاريك كند آن بهره و لذت را بر تو، چيره شدن مرگ به تو (كه با آمدن آن همه لذتها تبديل به اندوه شود).
٣٠٥٢ ٢٨٤- ما نلت من دنياك فلا تكثر به فرحا، و ما فاتك منها فلا تأس عليه حزنا. ٦ ٩٠ آنچه از دنيا كه بدان مىرسى شادى خود را بدان بسيار مكن، و آنچه را از دست دادهاى با اندوه خود بر آن افسوس
مخور. ٣٠٥٣ ٢٨٥- ما خير دار تنقض نقض البناء و عمر يفنى فناء الزّاد. ٦ ٩٢ چيست خوبى خانهاى كه ويران شود همانند ويرانى ساختمان، و عمرى كه نابود شود همانند نابود شدن توشه راه.
٣٠٥٤ ٢٨٦- مثل الدّنيا كمثل الحيّة ليّن مسّها و السّم القاتل فى جوفها يهوى اليها الغرّ الجاهل و يحذرها اللّبيب العاقل. ٦ ١٣٨ مثال دنيا مثال مارى است كه (ظاهر آن و) دست ماليدن آن نرم است، ولى زهر كشنده در درون دارد، آدم فريب خورده نادان به سويش علاقهمند شود، و انسان زيرك عاقل از آن دورى و پرهيز كند.
٣٠٥٥ ٢٨٧- متاع الدّنيا حطام موبىء فتجنّبوا مرعاة، قلعتها احظى من طمأنينتها، و بلغتها ازكى من ثروتها.
٦ ١٤٤ بهرههاى دنيايى علف خشكيدهاى است وبا خيز، پس دورى گزينيد از چراگاهى كه كوچ كردنش بهرهمندتر از آرام گرفتن در آن است، و روزى گذراى آن پاكيزهتر از ثروت و دارايى آن است.
٣٠٥٦ ٢٨٨- هلك من استنام الى الدّنيا و أمهرها دينه، فهو حيثما مالت مال اليها قد اتّخذها همّه و معبوده. ٦ ١٩٩ نابود گشته آن كس كه به دنيا آرامش يافته، و دين خود را كابين و مهر آن كرده، هر جا كه دنيا ميل كند او نيز به همان سو ميل كند، به راستى كه دنيا همه اندوه او است و آن را معبود خويش قرار داده است.
٣٠٥٧ ٢٨٩- هوّن عليك فانّ الامر قريب و الاصطحاب قليل و المقام يسير.
٦ ٢٠٢ بر خود آسان گير و سبك گردان كه كار نزديك است، و مصاحبت كم و كوتاه، و اقامت اندك است.
٣٠٥٨ ٢٩٠- هى الصّدود العنود، و الحيود الميود، و الخدوع الكنود. ٦ ٢٠٥ اين دنيا مركبى است باز دارنده و دشمن،پشت كنندهاى است مضطرب و لرزان، پر فريبى است ناسپاس ٣٠٥٩ ٢٩١- هلك الفرحون بالدّنيا يوم القيامة و نجا المحزونون بها. ٦ ٢٠٦ آنها كه در دنيا شادمان بدان بودهاند در روز رستاخيز نابود شوند، و آنها كه بدان اندوهگين بوده نجات يابند.
٣٠٦٠ ٢٩٢- لا تنافس فى مواهب الدّنيا فانّ مواهبها حقيرة. ٦ ٢٨٩ در موهبتهاى دنيا رقابت و پيشدستى نكن كه موهبتهاى آن اندك است.
٣٠٦١ ٢٩٣- لا تخلّفنّ وراءك شيئا من الدّنيا، فانّك تخلّفه لأحد رجلين، إمّا رجل عمل فيه بطاعة اللَّه فسعد بما شقيت به، و إمّا رجل عمل فيه بمعصية اللَّه فكنت عونا له على المعصية، و ليس أحد هذين حقيقا أن تؤثره على نفسك. ٦ ٣٣٠ چيزى را از دنيا پشت سر خود به جاى مگذار، زيرا آنچه به جا مىگذارى براى يكى از دو نفر است : يا مردى است كه در آن بازمانده تو، به فرمانبردارى خدا عمل كند، كه در اين صورت خوشبخت گشته بدانچه تو بدان بدبخت شدهاى، و يا مردى است كه در آن بازمانده به نافرمانى خدا عمل كند، كه در اين صورت نيز تو كمك كار او در نافرمانى خدا خواهى بود، و هيچكدام از اين دو نفر شايستگى ندارند كه تو آنها را بر خويشتن مقدم بدارى.
٣٠٦٢ ٢٩٤- لا يحنّنّ أحدكم حنين الامة على ما زوى عنه من الدّنيا. ٦ ٣٢٧ نبايد بگريد هيچ يك از شما همانند گريستن كنيز بر آنچه از دنيا كه از دستش رفته است. ٣٠٦٣ ٢٩٥- لا تفتننّك دنياك بحسن العوارى فعوارى الدّنيا ترتجع و يبقى عليك ما احتقبته من المحارم. ٦ ٣١٥ زنهار كه شيفتهات نكند دنيا به عاريتهاى نيكوى خود، كه عاريتهاى دنيا به خودش باز گردد، و پى آمدهاى آن از كارهاى حرامى كه كسب كردهاى برايت بماند.
٣٠٦٤ ٢٩٦- لا ترغب فى الدّنيا فتخسر آخرتك. ٦ ٢٧٢ در دنيا رغبت و ميل نكن كه آخرت زيان بار گردد.
٣٠٦٥ ٢٩٧- لا تفتننّكم الدّنيا و لا يغلبنّكم الهوى و لا يطولنّ عليكم الامد و لا يغرّنّكم الامل فانّ الامل ليس من الدّين فى شيء. ٦ ٣٠٤ مبادا فريفته دنيا شويد، و مبادا مغلوب هوا و هوس گرديد، و مبادا زمان رسيدن مرگ و پايان عمر بر شما طولانى بنمايد، آرزو شما را فريب ندهد، كه آرزو چيزى از دين نيست (و نمىتوان مبناى دين را بر آرزو قرار داد).
٣٠٦٦ ٢٩٨- لا ترفع من رفعته الدّنيا.
٦ ٢٧٥ بلند نكن كسى را كه دنيا او را بلند گردانده (و افتخارى براى بلندى خود جز اين ندارد).
٣٠٦٧ ٢٩٩- لا تعصم الدّنيا من لجأ اليها.
٦ ٣٩٠ نگه ندارد دنيا كسى را كه به او پناه برده است.
٣٠٦٨ ٣٠٠- لا تدوم حبرة الدّنيا و لا يبقى سرورها و لا تؤمن فجعتها.
٦ ٤١٨ شادى دنيا دوام ندارد و خوشى آن باقى نماند، و از مصيبت و بلاى آن ايمنى نباشد.
٣٠٦٩ ٣٠١- يسير الدّنيا يفسد الدّين.
٦ ٤٥٥ اندك دنيا (نيز) دين را تباه سازد (يعنى دنياى فاسد اندكش نيز دين را تباه سازد تا چه رسد به زيادش).
٣٠٧٠ ٣٠٢- ينبغي ان يتداوى المرء من أدواء الدّنيا كما يتداوى ذو العلّة و يحتمى من شهواتها و لذّاتها كما يحتمى المريض. ٦ ٤٤٥ شايسته است انسان از دردهاى دنيا خود را مداوا كند همان گونه كه بيمار مداوا مىكند، و از لذتها و شهوتهاى آن پرهيز كند همان گونه كه بيمار پرهيز مىكند.
٣٠٧١ ٣٠٣- لا ينفع العمل للآخرة مع الرّغبة فى الدّنيا. ٦ ٤١٢ سود ندهد عمل براى آخرت، با وجود رغبت و ميل در باره دنيا.
٣٠٧٢ ٣٠٤- ينبغي لمن علم شرف نفسه أن ينزّهها عن دناءة الدّنيا. ٦ ٤٤٢ شايسته است براى آن كس كه شرافت نفس خود را دانسته است، كه آن را از پستى دنيا پاك سازد.
٣٠٧٣ ٣٠٥- يسير الدّنيا خير من كثيرها و بلغتها أجدر من هلكتها. ٦ ٤٥٨ اندك دنيا بهتر است از بسيار آن، و مقدار گذراى آن شايستهتر است از آنچه موجب نابود كردن انسان باشد.
٣٠٧٤ ٣٠٦- يا أسرى الرّغبة أقصروا فانّ المعرّج على الدّنيا لا يروعه منها الّا صريف انياب الحدثان. ٦ ٤٥٩ اى در بندان و اسيران ميل و رغبت باز ايستيد، كه به راستى آنها كه بر علاقه به دنيا ايستادگى كردهاند جز صداى دندانهاى پيشين حوادث دنيا آنها را به خود نياورد و نترساند.
٣٠٧٥ ٣٠٧- يا عبيد الدّنيا و العاملين لها اذا كنتم فى النّهار تبيعون و تشترون، و فى اللّيل على فروشكم تتقلّبون و تنامون، و فيما بين ذلك عن الآخرة تغفلون، و بالعمل تسوّفون، فمتى تفكّرون فى الإرشاد، و تقدّمون الزّاد، و متى تهتمّون بأمر المعاد.
٦ ٤٦٢ اى بندگان دنيا و كارگران آن شما كه در روز خريد و فروش مىكنيد، و در شب هنگام نيز در بستر خود مىغلطيد و مىخوابيد، و در اين ميانه نيز از آخرت خود غافل هستيد، و عمل را پس اندازيد، پس چه زمانى در ارشاد خود انديشه مىكنيد، و توشهاى را پيش مىفرستيد و چه وقت در امر معاد خويش اهتمام مىورزيد ٣٠٧٦ ٣٠٨- يسير الدّنيا يكفى و كثيرها يردى. ٦ ٤٥٧ اندكى از دنيا كفايت كند، و زياد آن هلاكت
آورد.
٣٠٧٧ ٣٠٩- احذروا الزّائل الشّهىّ و الفانى المحبوب. ٢ ٢٧٢ بپرهيزيد از دنياى دلفريب زوال پذير، و مورد علاقهاى كه فانى شود.
٣٠٧٨ ٣١٠- ربّ نزهة عادت نغصة. ٤ ٥٨ بسا خوشى كه باز گردد به ناخوشى.
٣٠٧٩ ٣١١- قد تنقلب النّزهة غصّة. ٤ ٤٦٩ گاه است كه خوشى به ناخوشى برگردد.
٣٠٨٠ ٣١٢- كيف يكون من يفني ببقائه و يسقم بصحّته و يؤتى من مأمنه.
٤ ٥٦٨ چگونه است حال كسى كه فناى او به بقا و ماندن او است، و بيماريش به تندرستى است، و از همان جا كه ايمن است دچار گردد ٣٨٠١ ٣١٣- لربّما قرب البعيد و بعد القريب. ٥ ٥٤ هر آينه چه بسا دور كه نزديك شود و نزديك كه دور گردد.
٣٠٨٢ ٣١٤- من بلغ غاية ما يحبّ فليتوقّع غاية ما يكره. ٥ ٣٧٢ كسى كه برسد به نهايت آنچه را دوست مىدارد، بايد چشم به راه باشد براى رسيدن نهايت آنچه را ناخوش دارد.